1- باب: وجُوبُ العُمْرَةِ وَفَضْلُهَا
863- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «العُمْرَةُ إِلَى العُمْرَةِ کَفَّارَةٌ لِمَا بَیْنَهُمَا، وَالحَجُّ المَبْرُورُ لَیْسَ لَهُ جَزَاءٌ إِلَّا الجَنَّةُ» [رواه البخاری: 1773].
863- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«از یک عمره تا عمرۀ دیگر، سبب کفارۀ [گناهان] بین این دو عمره است، و برای حج مبرور، ثواب دیگری جز از بهشت نیست»([1]).
2- باب: مَنِ اعْتَمَرَ قَبْلَ الحَجِّ
باب [2]: کسی که پیش از حج عمره کرد
864- عَن ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ العُمْرَةِ قَبْلَ الحَجِّ؟ فَقَالَ: لاَ بَأْسَ وَقُالَ: اعْتَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَبْلَ أَنْ یَحُجَّ [رواه البخاری: 1774].
864- از ابن عمرب روایت است که از وی از حکم عمره کردن پیش از حج پرسان شد.
گفت: باکی ندارد، و افزود که: پیامبر خدا ج پیش از انجام دادن مراسم حج، عمره کردند.
3- باب: کَمِ اعْتَمَرَ النَّبِیُّ ج
باب [3]: پیامبر خدا ج چند بار عمره کردند؟
865- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ قیلَ لَهُ: کَمُ اعْتَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: أَرْبَعًا، إِحْدَاهُنَّ فِی رَجَبٍ قَالَ السائِلُ: فَقُلتُ لِعائِشَةَ: یَا أُمَّاهُ أَلاَ تَسْمَعِینَ مَا یَقُولُ: أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ؟ قَالَتْ: مَا یَقُولُ؟: قَالَ: یَقُولُ: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اعْتَمَرَ أَرْبَعَ عُمَرَاتٍ، إِحْدَاهُنَّ فِی رَجَبٍ»، قَالَتْ: «یَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ، مَا اعْتَمَرَ عُمْرَةً، إِلَّا وَهُوَ شَاهِدُهُ، وَمَا اعْتَمَرَ فِی رَجَبٍ قَطُّ» [رواه البخاری: 1776].
865- و از ابن عمرب روایت است که کسی از وی پریسد: پیامبر خدا ج چند عمره کردند؟
گفت: چهار عمره، که یکی از آنها در ماه رجب بود.
شخص سائل میگوید: برای عائشهل گفتم: ای مادرم! آیا نمیشنوی که ابو عبد الرحمن چه میگوید.
گفت: چه میگوید؟
گفتم: میگوید: که پیامبر خدا ج چهار عمره کردند که یکی از آنها در ماه رجب بود.
گفت: خداوند بر ابو عبد الرحمن رحمت کند، پیامبر خدا ج هیچ عمرۀ را انجام ندادند مگر آنکه او حاضر بود، و هرگز پیامبر خدا ج در ماه رجب عمره نکردند([2]).
866- عَن أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أنَّهُ سُئِلَ: کَمُ اعْتَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: «أَرْبَعٌ: عُمْرَةُ الحُدَیْبِیَةِ فِی ذِی القَعْدَةِ حَیْثُ صَدَّهُ المُشْرِکُونَ، وَعُمْرَةٌ مِنَ العَامِ المُقْبِلِ فِی ذِی القَعْدَةِ حَیْثُ صَالَحَهُمْ، وَعُمْرَةُ الجِعِرَّانَةِ إِذْ قَسَمَ غَنِیمَةَ - أُرَاهُ – حُنَیْنٍ» قُلْتُ: کَمْ حَجَّ؟ قَالَ: «وَاحِدَةً» [رواه البخاری: 1778].
866- روایت است که کسی از انس بن مالکس پرسید که پیامبر خدا ج چند عمره انجام دادند؟
گفت: چهار عمره: عمرۀ (حدیبیه) در ماه ذی القعده که مشرکین مانع رفتنشان [به مکۀ مکرمه] شدند، عمرۀ دیگر در سال آیند: [یعنی: در سال هفتم هجری] در ماه ذی القعده که با مشرکین مصالحه نمودند، و عمرۀ (جِعرَانَه) که فکر میکنم در همین عمره، غنائم (حنین) را تقسم نمودند.
گفتم: چند حج کردند؟
گفت: یک حج([3]).
867- وَفِی روایَةِ أنَّهٌ قَالَ: «اعْتَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَیْثُ رَدُّوهُ، وَمِنَ القَابِلِ عُمْرَةَ الحُدَیْبِیَةِ، وَعُمْرَةً فِی ذِی القَعْدَةِ، وَعُمْرَةً مَعَ حَجَّتِهِ»، [رواه البخاری: 1779].
867- و در روایت دیگری [انسس] گفت: یک عمرۀ پیامبر خدا ج همان عمرۀ بود که [مشرکین] مانع رفتن ایشان شدند، و عمرۀ (حدیبیه) در سال بعدی، و عمرۀ در (ذو القعده)، و عمرۀ دیگر [عمرۀ که] با حج خود [انجام دادند].
868- عَن بَراء بنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: «اعْتَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی ذِی القَعْدَةِ قَبْلَ أَنْ یَحُجَّ» [رواه البخاری: 1781].
868- از براء بن عازبب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج پیش از آنکه حج نمایند، دو بار در ماه ذو القعده عمره کردند([4]).
4- باب: عُمْرَةِ التَّنْعِیمِ
869- عَن عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا،: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «أَمَرَهُ أَنْ یُرْدِفَ عَائِشَةَ، وَیُعْمِرَهَا مِنَ التَّنْعِیمِ» [رواه البخاری: 1784].
869- از عبد الرحمن بن ابو بکرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به او امر کردند که عائشهل را به پشت سر خود سوار کند، و او را به تنعیم عمره بدهد([5]).
وَأَنَّ سُرَاقَةَ بْنَ مَالِکِ بْنِ جُعْشُمٍ لَقِیَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ بِالعَقَبَةِ، وَهُوَ یَرْمِیهَا، فَقَالَ: أَلَکُمْ هَذِهِ خَاصَّةً یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «لاَ، بَلْ لِلْأَبَدِ» [رواه البخاری: 1785].
و سراقه بن مالک بن جعشمس([6]) با پیامبر خدا ج در نزد جمرۀ عقبه، در حالی که رمی میکردند، ملاقات نمود، و گفت: یا رسول الله! آیا (این امر) [که انجام دادن عمره در ماههای حج، و یا فسخ حج به عمره باشد] خاص برای شما است؟
فرمودند: «نه، خیر! بلکه برای ابد است»([7]).
5- باب: الاِعْتِمَارِ بَعْدَ الحَجِّ بِغَیرِ هَدْیٍ
باب [5]: عمره کردن بعد از حج بدون تقدیم (هدی)
870- حَدیثُ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا فِی الحَجَّ تَکرَّرَ کثیراً، وَقَد تَقَدَّمَ بِتَمَامِهِ: [رواه البخاری: 1786، 1521، 1561، 1784].
870- حدیث عائشهل در مورد حج، چندین بار تکرار شد، و قبلا به طور کامل ذکر گردید([8]).
6- باب: أَجْرُ الْعُمْرَةِ عَلَى قَدْرِ النَّصَبِ
باب [6]: ثواب عمره به اندازۀ مشقت است
871- وَعَنهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا فی رِوایَةٍ: أَنَّ النَّبِیّ صَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَها فی العُمرَیِ «وَلَکِنَّهَا عَلَى قَدْرِ نَفَقَتِکِ أَوْ نَصَبِکِ» [رواه البخاری: 1787].
871- و از عائشهل در روایتی آمده است که: پیامبر خدا ج در مورد عمره، برایش گفتند که: «... ولی ثواب عمره به اندازۀ و مصرف تو، و یا به اندازۀ و مشقت تو است»([9]).
7- باب: مَتَى یَحِلُّ المُعْتَمِرُ
باب [7]: عمره کننده چه وقت حلال میشود
872- عَن أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللهُ عَنهُمَا: أَنَّهَا کانَت: «کُلَّمَا مَرَّتْ بِالحَجُونِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ لَقَدْ نَزَلْنَا مَعَهُ هَا هُنَا، وَنَحْنُ یَوْمَئِذٍ خِفَافٌ قَلِیلٌ، ظَهْرُنَا قَلِیلَةٌ أَزْوَادُنَا، فَاعْتَمَرْتُ أَنَا وَأُخْتِی عَائِشَةُ، وَالزُّبَیْرُ، وَفُلاَنٌ وَفُلاَنٌ، فَلَمَّا مَسَحْنَا البَیْتَ أَحْلَلْنَا ثُمَّ أَهْلَلْنَا مِنَ العَشِیِّ بِالحَجِّ» [راه البخاری: 1796].
871- از اسماء بنت ابوبکرب روایت است که وی هر وقت که از منطقۀ (حجون) میگذشت، بر پیامبر خدا ج درود میفرستاد، [و میگفت]:
«با ایشان در همین جا منزل نمودیم، و در این وقت سبکبار بودیم، مرکبهای کمی داشتیم، زاد و توشۀ ما اندک بود، من و خواهرم عائشه، و زبیر، و فلان و فلان عمره نمودیم، بعد از طواف به خانۀ کعبه، [و سعی بین صفا و مروه] خود را حلال ساختیم، و آخر روز، نیت حج کردیم([10]).
8- باب: مَا یَقُول إِذَا رَجَعَ مِنَ الحَجِّ أَوِ الْعُمْرَةِ أَو الْغَزْوِ
باب [8]: در باز گشتن از حج، و یا عمره و یا جهاد، چه باید گفت؟
783- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا قَفَلَ مِنْ غَزْوٍ أَوْ حَجٍّ أَوْ عُمْرَةٍ، یُکَبِّرُ عَلَى کُلِّ شَرَفٍ مِنَ الأَرْضِ ثَلاَثَ تَکْبِیرَاتٍ، ثُمَّ یَقُولُ: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، آیِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ سَاجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ، صَدَقَ اللَّهُ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ» [رواه البخاری: 1797].
873- از عبد الله بن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج وقتی که از جهاد، یا حج و یا عمره، برمیکشتند، به هر بلندی که میرسیدند، سه بار تکبیر میگفتند، و این دعا را میخواندند:
«لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، آیِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ سَاجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ، صَدَقَ اللَّهُ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ»([11]).
9- باب: اسْتِقْبَالِ الحَاجِّ القَادِمَیْنِ وَالثَّلاَثَةِ عَلَى الدَّابَّةِ
باب [9]: استقبال از حُجَّاج، و سوار شدن سه نفر بر یک مرکب
874- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «لَمَّا قَدِمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَکَّةَ، اسْتَقْبَلَتْهُ أُغَیْلِمَةُ بَنِی عَبْدِ المُطَّلِبِ، فَحَمَلَ وَاحِدًا بَیْنَ یَدَیْهِ، وَآخَرَ خَلْفَهُ» [رواه البخاری: 1798].
874- از ابن عباسب روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج به مکه آمدند، بچههای بنی عبد المطلب به استقبالشان رفتند، پیامبر خدا ج یکی را پیش روی و دیگری را پشت سر خود، سوار کردند([12]).
10- باب: الدُّخُولِ بِالعَشِیِّ
875- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَ یَطْرُقُ أَهْلَهُ، کَانَ لاَ یَدْخُلُ إِلَّا غُدْوَةً أَوْ عَشِیَّةً» [رواه البخاری: 1800].
875- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [هنگام باز گشت از سفر] شب به خانۀ خود داخل نمیشدند، بلکه پیش از زوال و یا اول شب میآمدند([13]).
876- عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَطْرُقَ أَهْلَهُ لَیْلًا» [رواه البخاری: 1801].
876- از جابرس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از اینکه شخص [در وقت بازگشتن از سفر] شب به نزد خانوادهاش برگردد، نهی کردند([14]).
11- باب: مَنْ أَسْرَعَ نَاقَتَهُ إِذَا بَلَغَ المَدِینَةَ
باب [11]: کسی که هنگام رسیدن به مدینه شترش را تیز راند
877- عَن أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قاَلَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ، فَأَبْصَرَ دَرَجَاتِ المَدِینَةِ، أَوْضَعَ نَاقَتَهُ وَإِنْ کَانَتْ دَابَّةً حَرَّکَهَا» وَزادَ فِی روایَةِ: مِنْ حُبِّهَا [رواه البخاری: 1802].
877- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج چون از سفری برمیگشتند و کوچههای مدینه را دیدند، شتر خود را تیز میراندند، و اگر دابۀ بود او را به حرکت میانداختند.
و در روایتی آمده است که این کار به سبب دوست داشتن مدینه بود([15]).
12- باب: السَّفَرُ قِطْعَةٌ مِنَ العَذَابِ
باب [12]: سفر جزئی از عذاب است
878- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «السَّفَرُ قِطْعَةٌ مِنَ العَذَابِ، یَمْنَعُ أَحَدَکُمْ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ وَنَوْمَهُ، فَإِذَا قَضَى نَهْمَتَهُ، فَلْیُعَجِّلْ إِلَى أَهْلِهِ» [رواه البخاری: 1804].
878- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«سفر جزئی از عذاب است، مانع خوردن، نوشیدن و خواب انسان میشود، کسی که کارش را انجام داد، بکوشد تا زودتر به خانوادهاش برگردد»([16]).
28- کتابُ المُخْصَر وَجَزَاءِ الصَّیْد
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عمره در نزد بعضی از علماء واجب، و در نزد احناف و بعضی از علمای دیگر سنت است.
2) عمره کردن در روز عرفه، و روز اول عید قربان، و در روزهای تشریق که روز دوم، سوم، و چهارم عید قربان باشد، مکروه است.
3) تکرار عمره در نزد امام ابو حنیفه و امام شافعی روا است، ولی امام مالک/ میگوید: دریک سال نباید بیش از یکبار عمره کرد.
4) عمره سبب کفارۀ گناهان صغیره است، و گناهان کبیره جز به توبه با تمام شرائطش، و حقوق الناس جز به رساندن حق به صاحبش و یا رضایت وی، به هیچ وجهی قابل بخشایش نیست، و این موضوع در مناسبتهای مختلف مکرراً بیان گردید.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی که این سؤال را از ام المؤمنین عائشهل کرد، خواهر زادهاش عروه بن زبیرس بود.
2) عروه از این جهت برای عائشهل به صیغه (مادر) خطاب نمود، که وی خالهاش میشد، و خاله حکم مادر را دارد، و دیگر اینکه عائشهل به نص قرآن کریم مادر همهۀ مسلمانان است، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ﴾.
3) ابو عبد الرحمن کنیۀ عبد الله بن عمرب بود، و ذکر کردن شخص به کنیۀ او، دلالت بر احترام برای آن شخص دارد، و عربها تا هم اکنون برای کسی که احترام داشته باشند، او را به کنیهاش خطاب میکنند، و یا از وی به کنیهاش یاد میکنند.
4) در صحیح مسلم آمده است که در وقت گفتگوی عروه با عائشهب ابن عمرب حاضر بود و سکوت کرده بود، و طوری که امام نووی/ میگوید: سکوت ابن عمر دلالت براین دارد که وی اشتباه شده بود، و یا وقت عمره پیامبر خدا ج را فراموش کرده بود، و اینکه این چهار عمره چه وقت صورت گرفته بود، در حدیث آتی به تفصیل و ترتیب میآید.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (حدیبیه): قریۀ از قریههای مکه است، و واقعۀ حدیبیه به اتفاق علماء در ذو القعدۀ سال ششم هجری واقع گردید.
2) این قول انسس که (و عمرۀ (جِعرَانَه) که فکر میکنم در همین عمره، غنائم، (حنین) را تقسیم نمودند) دلالت بر این دارد که وی در اینکه پیامبر خدا ج غنائم حنین را در همین عمره تقسیم کرده باشند یانه؟ متیقین نبوده است، ولی در صحیح مسلم به صیغۀ یقین آمده است که پیامبر خدا ج غنائم حنین را در سفر همین عمره تقسیم نمودند، و (حنین) نام وادی است که از مکۀ مکرمه حدود هفت کیلو متر فاصله دارد، وغزوۀ حنین در پنجم شوال سال هشتم هجری که سال فتح مکه باشد، صورت گرفت.
3) طوری که مشاهده میکنید در این حدیث از سه عمرۀ پیامبر خدا ج نام برده شده است، و عمرۀ چهارم، همان عمرۀ بود که پیامبر خدا ج در حج خود، در ماه ذو الحجۀ سال دهم هجری انجام دادند، و دلیل آن، حدیثی آتی است.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) از این حدیث چنین دانسته میشود که تنها دو عمره از عمرههای پیامبر خدا ج در ماه ذو القعده واقع گردیده است، و چون مفهوم مخالف معتبر نیست، بنابراین نفی آن را نمیکند که عمرۀ دیگری دراین ماه واقع نشده باشد، و طوری که قبلاً گفتیم، سه عمره از عمرههای پیامبر خدا ج در ماه ذو القعده، و عمرۀ چهارم در ماه ذو الحجه صورت گرفته است.
2) بعضیها میگویند که تمام چهار عمرۀ پیامبر خدا ج در ماه ذو القعده واقع شده است، و به این طرق حتی عمرۀ حجشان نیز در ذی القعده میباشد، و البته مراد این گروه این است که: ابتدای نیت به عمرۀ حجشان در ذی القعده واقع گردیده است، نه آنکه انجام دادن این عمره در ذی القعده بوده باشد، زیرا در روایات صحیح و ثابتی آمده است که پیامبر خدا ج در بیست و پنجم ماه ذی القعده از وادی عقیق به نیت حج و عمره احرام بستند، و بعد از ده روز به مکه رسیدند، و عمره کردند.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی که مقیم مکه است، اگر میخواهد عمره کند، باید از حرم خارج گردیده و از زمین حل احرام ببندد.
2) اینکه پیامبر خدا ج برای عبد الرحمن امر کردند که عائشه را با خود به تنعیم ببرد، برای آن بود که تنعیم نسبت به دیگر اطراف حرم، نزدیکترین منطقه به زمین حل است.
3) خلوت نمودن با محرم در سفر و در اقامت جواز دارد، و محرم زن، بعد از شوهر وی کسی است که نکاح وی با وی برای ابد حرام باشد، مانند: پدر، فرزند، برادر، کاکا، ماما، و امثال اینها.
[6]- وی سراقه بن مالک بن جُعشم مدلجی است، و این همان کسی است که در هجرت نبی کریم ج با ابو بکرس غرض کشتن آنها به تعقیب آنها بر آمده بود، و در فتح مکه مسلمان شد، و در اول خلافت عثمانس در سال بیست و چهار هجری وفات یافت، اسد الغابه (2/265-266).
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعضی از علماء از عبارت (این امر) چنین فهمیدهاند که مراد از آن فسخ حج به عمره است، بنابراین گفتهاند که: اگر کسی نیت حج را میکند، و (هدی) با خود ندارد، روا است که نیت حجش را به عمره تبدیل نموده و بعد از ادای عمره، خود را حلال سازد، و حتی بعضی از معاصرین این عمل را واجب دانسته و میگویند: حج مفرد اصلا جواز ندارد، به این معنی که اگر کسی تنها نیت حج را میکند که (حج مفرد) گفته میشود، باید حجش را به عمره تبدیل کند، و بعد از انجام دادن اعمال عمره خود را حلال سازد، و باز در روز ترویه برای ادای حج، دوباره نیت نماید.
2) جمهور علماء از زمان صحابه، به شمول خلفای راشدین تا به امروز، در همۀ مذاهب، حج مفرد را جائز دانسته و به آن عمل کردهاند، و گفتهاند: کسی که نیت حج را میکند، باید حج خود را به اتمام برساند، و فسخ حج به عمره خاص برای صحابه، و تنها برای همان سالی بود که پیامبر خدا ج با آنها بودند، و قولی که مخالف با اجماع امت باشد، اعتبار علمی چندانی ندارد.
3) بنابر آنچه که گذشت، مراد از (این امر) که در سؤال سراقهس آمده است، عمره کردن در ماههای حج است، نه فسخ حج به عمره، زیرا در زمان جاهلیت عمره کردن در ماههای حج را طوری که قبلاً ذکرش رفت از بدترین گناهها میدانستند، و بعد از اینکه پیامبر خدا ج این عمل را برای صحابه اجازه دادند، سراقهس فکر کرد که شاید این کار خاص برای همین سال باشد، از این جهت از پیامبر خدا ج در زمینه استفسار نمود، و پیامبر خدا ج برایش خبر دادند که این حکم عا، و برای ابد، و برای همگان است.
[8]- مراد از آن، حدیثی است که عائشهل میگوید که: بعضی از صحابه نیت حج، و بعضی نیت عمره کردند، و خود وی نیت عمره کرده بود، و بعد از اینکه به عادت ما هانگی گرفتار شد، پیامبر خدا ج برایش امر کردند که عمره نکند، و بعد از ادای حج، برای برادرش عبد الرحمن امر کردند تا او را با خود برده و از تنعیم عمره بدهد.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
هر قدر مصارف عمره، و یا مشقت و مشکلات شخص عمره کننده بیشتر باشد، به همان اندازه ثوابش بیشتر است، والبته مراد از مشقت، مشقتی است که مشروع باشد، بنابراین اگر کسی به نیت عبادت، خود را در مشقتی میاندازد که از نگاه شرعی ممنوع است، به علاوه آنکه برایش ثوابی حاصل نمیشود، از آن مشقت گنهکار هم میگردد، مثلاً: اگر کسی در شدت گرمی با پای پیاده به حج و یا عمره میرود، و یا چند روز متوالی را با هم بدون آنکه افطار کند، روز میگیرد، و یا در گرمی تابستان در وقت نماز خواندن به نیت ثواب به آفتاب سوزان میایستد، و یا در شدت سردی هوا بر روی یخ نماز میخواند، برای چنین شخصی از انجام دادن این اعمال نه تنها آنکه ثواب نیست، بلکه به جهت آنکه بدون موجب، سبب ضرر رساندن به خود شده است، بر وی گناه نیز هست، و از آن مهمتر آنکه پیامبر خدا ج از چنین کارهای منع کردهاند، و مخالفت از امر پیامبر خدا ج بدون شک گناه است.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حجون نام جایی است در مکۀ مکرمه، نزدیک قبرستان معلی، و از مسجد الحرام حدود سه کیلو متر فاصله دارد.
2) آنچه را که اسماءل روایت میکند، چیزی است که در حجة الوداع واقع گردیده بود، و طوری که معلوم است، در این حج عائشهل بعد از احرام بستن، و پیش از طواف کردن، به عادت ماهانگی دچار شده بود، بنابراین با اسماء و زنهای دیگر طواف نکرد، و اینکه اسماءل او را در ضمن کسانی که با وی طواف کردهاند ذکر کرده است، به اعتبار اشتراک در اصل احرام بستن است، نه از نگاه اشتراک در طواف.
3) اسماءل در این حدیث میگوید که: بعد از طواف کردن خود را حلال ساختیم، حال آنکه حلال ساختن آنها بعد از طواف و بعد از سعی بین صفا و مروه بود، نه بعد از تنها طواف، و این چیز در احادیث بسیار دیگری به صراحت ذکر شده است.
[11]- یعنی: خدای جز خدای یگانه وجود ندارد، شریکی برایش نیست، تمام هستی برای او است، وسزاوار ستایش تنها او است، و او خدایی است که بر همه چیز قادر است، رجوع کنندهایم بسوی خدا، توبه کنندهایم از نافرانیها، برای پروردگار خود عبادت میکنیم، و برای پروردگار خودسجده میکنیم، و برای پروردگار خود ستایش میکنیم، خداوند وعدهاش را راست کرد، بندهاش را پیروز نمود، و تنها خودش احزاب کفار را به شکست مواجه ساخت.
و خواندن این دعا خاص برای بر گشتن از حج و عمره و جهاد نیست، بلکه مستحب است تا در هر سفری مانند: باز گشتن از سفر تحصیل علم، از سفر تجارت، و از سفر سیاحت مباح، و امثال اینها نیز خوانده شود.
[12]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) بچۀ را که پیامبر خدا ج پیش روی خود سوار کردند، جعفر بن ابی طالب، و بچۀ را که پشت سر خود سوار کردند، قثم بن عباس بن عبد المطلب بود.
2) مستحب است که از حجاج در وقت رسیدن آنها به مکه استقبال به عمل آید، و با قیاس بر این، مستحب است که از حجاج در وقت بازگشت آنها از مکه نیز استقبال به عمل آید، و باز هم با قیاس بر این، مستحب است از هرمسافری که از سفر مسنونۀ مانند: حج، عمره، جهاد، تحصیل علم، و یا سفر مباح مانند:
تجارت، سیاحت، و امثال اینها برمیگردد، نیز استقبال به عمل آید، و این کار یک عمل نیک اجتماعی است که سبب مودت و دوستی بین اقوام و دوستان میشود.
3) نبی کریم ج دو طفل را با خود بر شتری که سوار بودند، سوار کردند، و شتر بدون شک چنین تحملی را دارد، ولی اگر حیوان مانند خر کم تحمل بوده، و یا اشخاصی که میخواهند بر حیوان سوار شوند، تنومند باشند، به طوری که حیوان از تحمل آنها به مشقت زیاد بیفتد، نباید سه نفره بر آن سوار شودند، زیرا اسلام همان طوری که ظلم را بر انسانها اجازه نمیدهد، بر حیوانات نیز اجازه نمیدهد، و قصۀ زنی که به سبب ظلم بر گربۀ به دوزخ رفت، در همین صحیح البخاری موجود است.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مسافر نباید شب از سفر برگردد، زیرا احتمال دارد که همسرش در این وقت در حالتی باشد که سبب تنفر شوهرش از وی گردد، از این جهت باید در وقتی به خانهاش داخل شود که زن از آمدن شوهر اطلاع یافته و بتواند به شکل مناسبی از وی استقبال نماید، ولی چون در این عصر، انسان به آسانی میتواند از وقت آمدن خود برای اهل و فامیلش اطلاع بدهد، و آنها برای آمدنش آمدگی بگیرند، لذا آمدنش در این صورت در شب، مانعی ندارد، زیرا علت منع منتفی گردیده است، و طوری که علماء اصول میگویند: حکم با علت خود ارتباط دارد، هر وقت که علت موجود باشد، حکم موجود است، و هروقت که علت منتفی گردد، حکم به خودی خود نیز منتفی میگردد.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نهی در اینجا تنزیه است، نه برای تحریم، یعنی: داخل شدن به خانه در شب، هنگام بازگشتن از سفر، مکروه است نه حرام.
2) چون این حکم تعبدی نیست که علت آن را درک کرده نتوانیم، بنابراین حکمش مانند حکم حدیث سابق است که هم اکنون ذکر نمودیم، یعنی: اگر کسی از آمدن خود برای خانوادهاش اطلاع میدهد، و یا آنها از آمدنش اطلاع دارند، و برایش آمادگی گرفتهاند، آمدنش از سفر در شب، مانعی ندارد، و حتی اکنون که وقت حرکت وسائل سفر در بسیاری از حالات از اختیار مسافر خارج است، اگر به حرفیت این حدیث عمل نمائیم، سبب مشقت بسیار برای خود و دیگران میشویم.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این حدیث از یک طرف دلالت بر فضیلت مدینۀ منوره، و از طرف دیگر دلالت بر حب وطن و مسکن و ماوی دارد، و حدیث (حب الوطن من الإیمان) گرچه اصل شرعی ندارد، ولی طوری که امام سخاوی/ میگوید: معنایش صحیح است، و احادیثی را برای تائید این معنی ذکرکرده است، و میگوید: وقتی که شوق مکه در دل پیامبر خدا ج غلبه نمود، خداوند متعال این آیۀ کریمه را نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِی فَرَضَ عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّکَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ﴾. یعنی: به یقین کسی که ابلاغ قرآن را بر عهدۀ تو گذاشت، تو را به جایگاهت باز میگرداند، و البته این شعور برای کسانی که از وطی خود دور افتادهاند، بیشتر و بیشتر احساس میشود، ولو آنکه در ناز و نعمت زندگی کنند، مگر کسانی که شعور ذاتی و طبیعی خود را از دست دادهاند.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از منع خوردن و نوشیدن، و خواب، منع کامل این چیزها نیست، بلکه منع کمال این چیزها است، یعنی: برای انسان طوری که وسائل راحت و زندگی خصوصا در آن وقت در خانهاش میسر است، در سفر میسر نیست، و این امر برای همگان مشهود است.
2) انسان نباید بدون حاجت از خانهاش سفر نماید، و اگر میکند، بعد از انجام دادن کارش بکوشد تا هرچه زودتر نزد خانوادهاش برگردد.
3) در روایتی از امام مالک/ نقل است که گفت: «کسی که از سفر برمیگردد، برای خانوادهاش تحفۀ بخرد، و اگر چیزی نداشت، سنگی را با خود بیاورد»، و البته این سخن برای مبالغه است، ورنه از آرودن سنگ مگر آنکه سنگ کار آمدی باشد برای اهل خانواده منفعتی متصور نیست.