ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کتاب [28]: احصار و جزای شکار کردن([1])
1- باب: إِذا أُحصِرَ المُعتَمِرُ
باب [1]: اگر عمره کننده به مانع دچار شد
879- عَن ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: «قَدْ أُحْصِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَحَلَقَ رَأْسَهُ، وَجَامَعَ نِسَاءَهُ، وَنَحَرَ هَدْیَهُ، حَتَّى اعْتَمَرَ عَامًا قَابِلًا» [رواه البخاری: 1809].
879- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از ادای عمره دچار مانع گردیدند، سر خود را تراشیدند، و با همسران خود هم بستر شدند، و (هدی) خود را نحر کردند، تا اینکه عمره را در سال آینده انجام دادند([2]).
2- باب: الإِحْصَارِ فِی الحَجِّ
باب [2]: به مانع بر خورد نمودن در حج
880- عَن ابْنُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: «أَلَیْسَ حَسْبُکُمْ سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ إِنْ حُبِسَ أَحَدُکُمْ عَنِ الحَجِّ، طَافَ بِالْبَیْتِ، وَبِالصَّفَا وَالمَرْوَةِ، ثُمَّ حَلَّ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ، حَتَّى یَحُجَّ عَامًا قَابِلًا، فَیُهْدِی أَوْ یَصُومُ إِنْ لَمْ یَجِدْ هَدْیًا» [رواه البخاری: 1810].
880- از ابن عمرب روایت است که میگفت: آیا سنت و پیروی از پیامبر خداج برای شما کافی نیست؟
اگر کسی از شما از حج [یعنی: وقوف به عرفه] باز داشته شود، به خانۀ کعبه طواف کند، و بین صفا و مروه سعی نماید، بعد از آن، همه چیز برایش حلال میشود، تا اینکه در سال آینده آمده و حج را اداء نماید، (هدی) را ذبح کند، و اگر قدرت به (هدی) نداشت، روزه بگیرد([3]).
3- باب: النَّحْر قَبْلَ الحَلْقِ فِی الحَصْرِ
باب [3]: در احصار، پیش از تراشیدن سر، (هدی) نحر گردد
881- عَنِ المِسْوَرِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَحَرَ قَبْلَ أَنْ یَحْلِقَ، وَأَمَرَ أَصْحَابَهُ بِذَلِکَ» [رواه البخاری: 1811].
881- از ابن مسورس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [در حدیبیه که کفار قریش مانع رفتنشان به مکه شدند] پیش از آنکه سر خود را بتراشند، نحر کردند، و اصحاب خود را به این کار امر فرمودند([4]).
4- باب: قول الله تعالى: ﴿أَوۡ صَدَقَةٍ﴾ وَهِی إِطْعَامُ سِتَّةِ مساکِینَ
باب [4]: این قول خداوند متعال که: ﴿یا دادن صدقه﴾ که طعام دادن شش مسکین است
882- عَن کَعْبَ بْنَ عُجْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: وَقَفَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالحُدَیْبِیَةِ وَرَأْسِی یَتَهَافَتُ قَمْلًا، فَقَالَ: «یُؤْذِیکَ هَوَامُّکَ؟»، قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «فَاحْلِقْ رَأْسَکَ، أَوْ - قَالَ: احْلِقْ قَالَ: فِیَّ نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِ﴾ إِلَى آخِرِهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «صُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ، أَوْ تَصَدَّقْ بِفَرَقٍ بَیْنَ سِتَّةٍ، أَوْ انْسُکْ بِمَا تَیَسَّرَ» [رواه البخاری: 1815].
822- از کعب بن عجرهس([5]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در (حدیبیه) بر بالای سرم ایستادند، و شبشهای از سرم میریخت.
فرمودند: «آیا خزندگان سرت، تو را اذیت میکنند»؟
گفتم: بلی!
فرمودند: «سرت را بتراش» یا فرمودند: «بتراش».
[کعبس] میگوید: و این آیۀ کریمه دربارۀ من نازل گردید که: «اگر کسی از شما مریض بود، یا به او اذیتی از سرش بود، [پس باید عوض آن روزه بگیرد، و یا صدقه بدهد، و یا ذبح نماید]، [بعد از نزول این آیۀ کریمه].
پیامبر خدا ج فرمودند: «سه روز روزه بگیر، یا برای شش نفر صدقه بده، یا آنچه را میسر میشود ذبح کند»([6]).
5- باب: الإِطْعَامُ فِی الفِدْیَةِ نِصْفُ صَاعٍ
باب [5]: مراد از طعما دادن در فدیه، نصف صاع است
883- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فی روایِةِ قَالَ: نَزَلَتْ فِیَّ خَاصَّةً، وَهِیَ لَکُمْ عَامَّةً، [رواه البخاری: 1816].
883- و از کعب بن عجرهس در روایت دیگری آمده است که گفت: آیۀ مذکور، خاص دربارۀ من نازل گردید، و شما را به طور عموم شامل میشود([7]).
29- کِتَابُ جَزَاءِ الصَّیْدِ وَنَحْوِهِ
[1]- احصار در نزد احناف، عبارت از بر خورد با مانع از رفتن به بیت الله الحرام است، به هرسببی که باشد، مانند: دشمن، مرض، گم شدن مال نفقه، گم کردن راه، و امثال اینها، و در نزد دیگر از علماء و از آن جمله أئمۀ سه گانه (شافعی، مالک و احمد) رحمهم الله عبارت از به وجود آمدن به سبب دشمن است.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از این حدیث چنین دانسته میشود که اگر کسی بعد از داخل شدن در احرام حج و یا عمره، از رفتن به مکه باز ماند، باید: (هدی) را ذبح نماید، سر خود را بتراشد، و خود را حلال سازد، و بعد از حلال شدن همه چیز حتی هم بستر شدن با همسرش برایش حلال میگردد، حج و یا عمرۀ را که از ادای آن به مانع بر خورد کرده است، در آینده قضاء بیاورد.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
بنابر ظاهر این حدیث، امام شافعی/ میگوید: کسی که وقوف به عرفه از نزدش فوت میگردد، ولی به مکه آمده میتواند، باید به خانه طواف نماید، بین صفا و مروه سعی کند، و گوسفندی را ذبح نماید، ولی امام ابو حنیفه/ میگوید: چنین شخصی محصر گفته نمیشود، بنابراین بعد از طواف به خانۀ کعبه، و سعی بین صفا و مروه، عمرۀ را انجام داده است، و هدیی بر وی نیست، و آنچه که بر وی لازم است این است که: حج را در سال آینده قضا بیاورد.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در احصار، ذبح کردن پیش از تراشیدن سر است.
2) محل ذبح هدی شخص محصر، همان جایی است که احصار شده است، و مراد از این قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥ ١٩٦﴾. در غیر احصار است، و محل هدی احصار همان جایی است که احصار صورت گرفته است.
[5]- وی کعب بن عجره بن امیه است، اسلام آوردنش به تاخیر افتاد، ولی در همۀ غزوات اشتراک نمود، صحابههای بسیاری از وی حدیث روایت کردهاند، و در سال پنجاه و یک هجری، به عمر هفتاد و هفت سالگی در مدینۀ منوره وفات یافت، اسد الغابه (4/243-244).
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شک بین این دو عبارت که پیامبر خدا ج فرمودند: «سرت را بتراش» یا فرمودند: «بتراس»، از راوی است، و از نگاه معنی فرقی بین آنها نیست، منتهی عبارت اول صحیحتر از عبارت دوم است، و البته از عبارت دوم نیز چیز دیگری جز تراشیدن سر، دانسته نمیشود.
2) در وقت حاجت، مُحرِم میتواند سرش را بتراشد، ولی باید موافق آنچه که در آیۀ کریمه آمده است، فدیه بدهد.
3) با قیاس به موی سر، علماء گفتهاند که: اگر کسی روی حاجت مو را از جای دیگر بدنش میتراشد، حکمش در وجوب کفاره، مانند حکم تراشیدن موی سر است.
4) اگر محرم موی سر شخص حلالی را میتراشد، بر هیچ کدام چیزی لازم نمیگردد.
5) اگر کسی از روی قصد، و بدون ضرورت سرش را میتراشد، بنا به قول اکثر علماء، بر وی (دم) لازم میگردد، و اختیاری از طعام دادن و یا روزه گرفتن برایش نیست.
6) در لزوم فدیه در تراشیدن سر، فرقی بین قصد و فراموشی، و بین عالم و جاهل نیست.
7) در طعام باید برای شش مسکین، برای هرمسکین نیم صاع بدهد، خواه طعام گندم باشد، خواه جو، و خواه خرما، و در نزد امام ابو حنیفه/ دادن همۀ آنها برای یک مسکین نیز جواز دارد، صاع به وزن فعلی مقدار (640/3) سه کیلو و ششصد و چهل گرام میشود، که طعام شش مسکین مساوی ده کیلو و نه صد و بیست گرام میشود، برای هرمسکین، یک کیلو و هشت صد و بیست گرام، که مساوی نیم من به وزن هرات است، و چون اکنون این اوزان از بین رفته و جای خود را به اوزان جدید داده است، روی احتیاط بهتر است که برای هر مسکین دو کیلو گرام کامل بدهد، و آنچه که از مقدار معینش زیاد باشد، برایش صدقه حساب میشود.
[7]- و در روایت دیگری در قسمتی از این حدیث آمده است که کعبس گفت: پیامبر خدا ج از من پرسیدند: «قدرت به فدیه دادن گوسفندی را داری؟ گفتم: نه، فرمودند: سه روز روزه بگیر، یا شش مسکین، برای هر مسکین نیم صاع طعام بده، و طوری که قبلاً یاد آور شدیم، نیم صاع به وزن فعلی مساوی (120/1) یک کیلو هشت صد و بیست گرام میشود، و فدیه دادن دو کیلو گرام برای هر مسکنی بهتر است.
2) این سخن کعب بن عجرهس که میگوید: (آیۀ مذکور، خاص دربارۀ من نازل گردید، و شما را به طور عموم شامل میشود)، اشاره به این قاعدۀ اصولی دارد که میگوید: (اعتبار به عموم لفظ است، نه به خصوص سبب)، بنابراین هرلفظی که عام باشد، ولو آنکه سببش خاص باشد، عموم مدلول لفظ را شامل میشود، مانند: همین واقعه، و هر واقعۀ همانند آن، از آن جمله: آیۀ ظهار، که سببش خاص است، زیرا در مورد خوله نبت ثعلبه نازل شده است، ولی هرکس دیگری را که از زنش ظهار نماید، نیز شامل میشود، و هم چنین هرلفظ عام دیگری، ولو آنکه سبب ورودش خاص باشد.