کتاب [29]: جزای شکار کردن و مانند آن
1- باب: إِذَا صَادَ الحَلاَلُ فَأَهْدَى لِلمُحْرِمِ الصَّیْدَ، أَکَلَه
باب [1]: اگر حلال شکار کرد و برای محرم داد، آن را بخورد
884- عَن أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: انْطَلَقَنَا مَع النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَامَ الحُدَیْبِیَةِ، فَأَحْرَمَ أَصْحَابُهُ وَلَمْ أُحْرِمْ أَنَا فَأُنبِئنَا بِعَدُوَّ بِغَیقَةَ فَتَوجَّهنَا نَحوَهُم فَبَصُرَ أَصْحَابِی بِحِمَارِ وَحْشٍ فَجَعَلَ بَعْضُهُمْ یَضحَکُ إِلَى بَعْضٍ، فَنَظَرْتُ فَرَأَیتُهُ فَحَمَلْتُ عَلَیْهِ الفَرَسَ فَطَعَنْتُهُ، فَأَثْبَتُّهُ، فَاسْتَعَنْتُهُم فَأَبَوْا أَنْ یُعِینُونِی، فَأَکَلْنَا مِنْهُ، ثُمَ لَحِقتُ بِرَسُولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَخَشِینَا أَنْ نُقْتَطَعَ، أَرْفَعُ فَرَسِی شَأْوًا وَأَسِیرُ شَأْوًا، فَلَقِیتُ رَجُلًا مِنْ بَنِی غِفَارٍ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ، فَقُلْتُ: أَیْنَ تَرَکْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: تَرَکْتُهُ بِتَعْهَنَ، وَهُوَ قَائِلٌ السُّقْیَا، فَلَحِقتُ بِرَسُولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتِّی أَتَیتُهُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ أَصحَابَکَ أَرسَلُوا یَقْرَءُونَ عَلَیْکَ السَّلاَمَ وَرَحْمَةَ اللَّهِ، إِنَّهُمْ قَدْ خَشُوا أَنْ یُقْتَطَعَهُمُ العَدُوُّ دُونَکَ فَانْتَظِرْهُمْ فَفَعَلَ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اصَّدنَا حِمَارَ وَحْشٍ، وَإِنَّ عِنْدَنَا مِنْهُ، فَاضِلَةٌ؟ فَقَالَ رَسُولَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِإَصحَابِهِ: «کُلُوا» وَهُمْ مُحْرِمُونَ [رواه البخاری: 1821].
884- از ابو قتادهس([1]) روایت است که گفت: سال (حدیبیه) با پیامبر خدا ج رفتیم، اصحاب پیامبر خدا ج احرام بستند، ولی من احرام نبستم([2])، و برای ما از وجود دشمن در منطقۀ (غیقه) [جایی است بین مکه و مدینه] خبر رسید، به طرف دشمن حرکت کردیم.
همراهانم خر وحشی را دیدند، و به طرف یکدیگر میخندیدند، چون نظر من به خر وحشی [گورخر] افتاد، اسپم را به طرفش دواندم، و با نیزهام او را از پا درآوردم، از همراهانم کمک خواستم، و آنها با من ابا ورزیدند، و از گوشت آن گورخر خوردیم.
بعد از آن نزد پیامبر خدا ج رفتم، و میترسیدیم که از هم جدا بیفتیم، از این جهت اسپم را گاهی میدواندم و گاهی میرفتم، با شخصی از (بنی غفار) در نیمۀ شب ملاقی شدم، گفتم: پیامبر خدا ج را کجا گذاشتی؟ گفت: در منطقۀ (تعهن) [جایی است بین مکه و مدینه، و از توابع مدینه است] و میخواهند که به قریۀ (سقیا) [قریهای است نزدیک تعهن] قیلوله نمایند.
خود را به پیامبر خدا ج رساندم، گفتم یا رسول الله! صحابههای شما برای شما سلام و رحمت فرستادند، و از آن ترس داشتند که مبادا دشمن آنها را از شما دور بیندازد، از این جهت تا آمدن آنها، انتظار بکشید، ایشان [قبول کردند] و به انتظار آنها ماندند.
گفتم: یا رسول الله! گورخری را شکار کردیم، و از گوشت آن چیزی نزد ما باقی مانده است، پیامبر خدا ج به اصحاب خویش در حالی که احرام داشتند فرمودند: «بخورید»([3]).
2- باب: لاَ یُعِینُ المُحْرِمُ الحَلاَلَ فِی قَتْلِ الصَّیْدِ
باب [2]: محرم شخص حلال را در کشتن شکار کمک نکند
885- وَعَنهُ فِی روایَةِ قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالقَاحَةِ مِنَ المَدِینَةِ عَلَى ثَلاَثٍ وَمِنَّا المُحْرِمُ، وَمِنَّا غَیْرُ المُحْرِمِ فَذَکَرَ الحَدیث... [رواه البخاری: 1823].
885- و از ابو قتادهس در روایت دیگری آمده است که گفت: با پیامبر خدا ج در دشت (قاحه) که در سه مرحله از مدینۀ منوره واقع است بودیم، بعضی از ما مُحرِم و بعضی بدون احرام بودیم... [و بقیه حدیث گذشته را، ذکر نمود]([4]).
3- باب: لا یُشِیرُ المُحْرِمُ إِلى الصَّیْدِ لِکَیْ یَصْطَادَهُ الحَلاَلُ
باب [3]: محرم نباید به سوی شکار اشاره نماید، تا شخص حلال آن را شکار کند
886- وَعَنهُ فی روایِةِ: أنَّهُم فَلَمَّا أَتوا رَسُولَ الله صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَمِنْکُمْ أَحَدٌ أَمَرَهُ أَنْ یَحْمِلَ عَلَیْهَا، أَوْ أَشَارَ إِلَیْهَا». قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَکُلُوا مَا بَقِیَ مِنْ لَحْمِهَا» [رواه البخاری: 1824].
886- و از ابو قتادهس در روایت دیگری آمده است که:...آنها چون نزد پیامبر خدا ج آمدند، فرمودند:
«آیا کسی از شما او را در شکار کردن تشویق نمود؟ و یا به طرف شکار اشاره کرد»؟
گفتند: نه!
فرمودند: «پس چیزی را که از گوشتش باقی مانده است بخورید»([5]).
4- باب: إِذَا أَهْدَی للمُحْرِمِ حِمَاراً وَحْشِیًّا لَمْ یَقْبَلْ
باب [4]: اگر برای محرم گورخری را بخشید، قبول نکند
887- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ رَضِی الله عَنهُمَا، عَنِ الصَّعْبِ بْنِ جَثَّامَةَ اللَّیْثِیِّ رَضِیَ الله عَنهُ:، أَنَّهُ أَهْدَى لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِمَارًا وَحْشِیًّا، وَهُوَ بِالأَبْوَاءِ، أَوْ بِوَدَّانَ، فَرَدَّهُ عَلَیْهِ، فَلَمَّا رَأَى مَا فِی وَجْهِهِ قَالَ: «إِنَّا لَمْ نَرُدَّهُ عَلَیْکَ إِلَّا أَنَّا حُرُمٌ» [رواه البخاری: 1825].
887- از عبد الله بن عباسب از صعب بن جثامۀ لیثیس([6]) روایت است که او گور خری را در منطقۀ (أَبواء) و یا منطقۀ (ودان)([7]) برای پیامبر خدا ج بخشش داد، ایشان [قبول نکردند] و خر وحشی را برایش پس دادند.
و چون دیدند که آن شخص متاثر گردید، فرمودند: «گور خر را به سبب دیگری پس ندادم مگر آنکه مُحرِم میباشیم»([8]).
5- باب: مَا یَقْتُلُ المُحْرِمُ فِی الحَرَمِ
باب [5]: آنچه را که محرم در (حرم) کشته میتواند
888- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: خَمْسٌ مِنَ الدَّوَابِّ، کُلُّهُنَّ فَاسِقٌ، یَقْتُلُهُنَّ فِی الحَرَمِ: الغُرَابُ، وَالحِدَأَةُ، وَالعَقْرَبُ، وَالفَأْرَةُ، وَالکَلْبُ العَقُورُ [رواه الخاری: 1829].
888- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«پنج صنف از دواب، ضرر رسان هستند، و کشتن آنها در حرم روا است: کلاغ لاشخوار، باشه، عقرب، موش، و سگ گزنده»([9]).
889- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی غَارٍ بِمِنًى، إِذْ نَزَلَ عَلَیْهِ: وَالمُرْسَلاَتِ وَإِنَّهُ لَیَتْلُوهَا، وَإِنِّی لَأَتَلَقَّاهَا مِنْ فِیهِ، وَإِنَّ فَاهُ لَرَطْبٌ بِهَا إِذْ وَثَبَتْ عَلَیْنَا حَیَّةٌ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اقْتُلُوهَا»، فَابْتَدَرْنَاهَا، فَذَهَبَتْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وُقِیَتْ شَرَّکُمْ کَمَا وُقِیتُمْ شَرَّهَا» [رواه البخاری: 1830].
889- از عبد الله [بن مسعود]س روایت است که گفت: در حالی که با پیامبر خداج در غاری به (منی) بودیم، سورۀ (والمرسلات) بر ایشان نازل گردید، آن سوره را تلاوت نمودند، و من این سوره را در حالی از پیامبر خدا ج تلقی نمودم، که دهان مبارکشان هنوز از تلاوت آن سوره معطر بود.
در این وقت بود که ماری به طرف ما دوید، پیامبر خدا ج فرمودند: «او را بکشید»، به طرفش دویدیم، ولی آن مار رفت.
پیامبر خدا ج فرموند: «او از شر شما خلاص شد، مثلی که شما از شر او خلاص شدید»([10]).
890- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا،زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ لِلْوَزَغِ: «فُوَیْسِقٌ» وَلَمْ أَسْمَعْهُ یَأَمُرُنَا بِقَتْلِهِ [رواه البخاری: 1831].
890- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که پیامبر خدا ج چلپاسه را «فُویسق» [یعنی: فاسقک، یا ضرر رسان کوچک] نامیدند، ولی نشنیدم که مار را به کشتن آن امر کرده باشند([11]).
6- باب: لاَ یَحِلُّ القِتَالُ بِمَکَّةَ
891- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ افْتَتَحَ مَکَّةَ: «لاَ هِجْرَةَ، وَلَکِنْ جِهَادٌ وَنِیَّةٌ، وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ، فَانْفِرُوا [رواه البخاری: 1834].
891- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج روزی که مکه را فتح نمودند، فرمودند:
«دیگر هجرتی [از مکه] نیست، ولی جهاد و نیت جهاد به حال خود باقی است، و اگر از شما خواسته شد که به جهاد بیرون شوید، بیرون شوید»([12]).
7- باب: الحِجَامَةِ لِلمُحْرِمِ
892- عَنِ ابْنِ بُحَیْنَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «احْتَجَمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ مُحْرِمٌ بِلَحْیِ جَمَلٍ فِی وَسَطِ رَأْسِهِ» [رواه البخاری: 1836].
892- از ابن بحینَهس([13]) روایت است که گفت:
پیامبر خدا ج در حالی که مُحرِم بودند، در منطقه (لحی جمل) وسط سر خود حجامت کردند([14]).
8- باب: تَزْوِیجِ المُحْرِمِ
893- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَزَوَّجَ مَیْمُونَةَ وَهُوَ مُحْرِمٌ» [رواه البخاری: 1837].
893- از ابن عباسب روایت است که: پیامبر خدا ج در حالی که محرم بودند، میمونهل را به نکاح گرفتند([15]).
9- باب: الاغْتِسَالِ لِلمُحْرِمِ
894- عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ:أَنَّهُ قیلَ لَهُ: کَیْفَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَغْسِلُ رَأْسَهُ وَهُوَ مُحْرِمٌ؟ فَوَضَعَ أَبُو أَیُّوبَ یَدَهُ عَلَى الثَّوْبِ، فَطَأْطَأَهُ حَتَّى بَدَا لِی رَأْسُهُ، ثُمَّ قَالَ: لِإِنْسَانٍ یَصُبُّ عَلَیْهِ: اصْبُبْ، فَصَبَّ عَلَى رَأْسِهِ، ثُمَّ حَرَّکَ رَأْسَهُ بِیَدَیْهِ فَأَقْبَلَ بِهِمَا وَأَدْبَرَ، وَقَالَ: «هَکَذَا رَأَیْتُهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُ» [رواه البخاری: 1840].
894- از ابو ایوب انصاریس روایت است که کسی از وی پرسید: پیامبر خدا ج در حال احرام سر خود را چگونه میشستند؟
ابو ایوب دست خود را بر جامۀ که [با آن پرده گرفته بود] گذاشت، و او را حرکت داد تا آنکه سرش [از زیر آن جامه] ظاهر شد، بعد از آن برای شخصی که بر سرش آب میریخت گفت: بریز! او هم آب را بر سرش ریخت، بعد از آن سرش را به دو دستش مالید، و دستهایش را به جلو و عقب سر برد و گفت: پیامبر خدا ج رادیدم که چنین کردند([16]).
10- باب: دُخُولِ الحَرَمِ وَمَکَّةَ بِغَیْرِ إِحْرَامٍ
باب [10]: داخل شدن به حرم و مکه بدون احرام
895- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، دَخَلَ عَامَ الفَتْحِ، وَعَلَى رَأْسِهِ المِغْفَرُ، فَلَمَّا نَزَعَهُ جَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: إِنَّ ابْنَ خَطَلٍ مُتَعَلِّقٌ بِأَسْتَارِ الکَعْبَةِ فَقَالَ «اقْتُلُوهُ» [رواه البخاری: 1846].
895- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج سال فتح مکه، در حالی که (مغفر) بر سرشان بود، به مکه داخل شدند، چون (مِغفَر) را از سر خود بر داشتند، شخصی آمد و گفت: (ابن خَطَل) خود را بپوش خانه چسپانده است، فرمودند: «او را بکشید»([17]).
11- باب: الحَجِّ وَالنُّذُورِ عَنِ المَیِّتِ وَالرَّجُلُ یَحُجُّ عَنِ المَرْأَةِ
باب [11]: حج و نذر از مرده، و مردی که از طرف زن حج میکند
896- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّ امْرَأَةً مِنْ جُهَیْنَةَ، جَاءَتْ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَتْ: إِنَّ أُمِّی نَذَرَتْ أَنْ تَحُجَّ فَلَمْ تَحُجَّ حَتَّى مَاتَتْ، أَفَأَحُجُّ عَنْهَا؟ قَالَ: «نَعَمْ حُجِّی عَنْهَا، أَرَأَیْتِ لَوْ کَانَ عَلَى أُمِّکِ دَیْنٌ أَکُنْتِ قَاضِیَةً؟ اقْضُوا اللَّهَ فَاللَّهُ أَحَقُّ بِالوَفَاءِ» [رواه البخاری: 1852].
896- از ابن عباسب روایت است که زنی از قبیلۀ (جهینَه) نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: مادرم نذر کرده بود که حج کند، [ولی] تا وقتی که مُرد حج نکرد، آیا از عوض او حج کنم؟
فرمودند: «بلی! از عوض او حج کن، آیا اگر مادرت قرضدار میبود، قرضش را اداء میکردی؟ قرض خدا را هم اداء کن، ادای قرض خدا لازمتر است»([18]).
12- باب: حَجِّ الصِّبْیَانِ
897- عَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «حُجَّ بِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا ابْنُ سَبْعِ سِنِینَ» [رواه البخاری: 1858].
897- از سائب بن یزیدس روایت است که گفت: در حالی که هفت ساله بودم مرا با پیامبر خدا ج به حج بردند([19]).
13- باب: حَجِّ النِّسَاءِ
898- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا رَجَعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ حَجَّتِهِ قَالَ لِأُمِّ سِنَانٍ الأَنْصَارِیَّةِ: «مَا مَنَعَکِ مِنَ الحَجِّ؟»، قَالَتْ: أَبُو فُلاَنٍ، تَعْنِی زَوْجَهَا، کَانَ لَهُ نَاضِحَانِ حَجَّ عَلَى أَحَدِهِمَا، وَالآخَرُ یَسْقِی أَرْضًا لَنَا، قَالَ: «فَإِنَّ عُمْرَةً فِی رَمَضَانَ تَقْضِی حَجَّةً أَوْ حَجَّةً مَعِی» [رواه البخاری: 1863].
898- از ابن عباسب روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج از حج خود بر گشتند، برای ام سنان انصاری گفتند:
«چه چیز مانع شد که حج نکردی»؟
گفت: پدر فلانی یعنی: شوهرش دو شتر داشت، بریک شتر خودش به حج رفته بود، و شتر دیگر، زمین ما را آب میداد.
فرمودند: «عمره در رمضان، مانند حجی است که با من انجام گرفته باشد»([20]).
899- عَن أَبِی سَعِیدٍ رَضِیَ الله عَنهُ، وَقَدْ غَزَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثِنْتَیْ عَشْرَةَ غَزْوَةً، قَالَ: أَرْبَعٌ سَمِعْتُهُنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَوْ قَالَ: یُحَدِّثُهُنَّ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَعْجَبْنَنِی وَآنَقْنَنِی: أَنْ لاَ تُسَافِرَ امْرَأَةٌ مَسِیرَةَ یَوْمَیْنِ لَیْسَ مَعَهَا زَوْجُهَا، أَوْ ذُو مَحْرَمٍ، وَلاَ صَوْمَ یَوْمَیْنِ الفِطْرِ وَالأَضْحَى، وَلاَ صَلاَةَ بَعْدَ صَلاَتَیْنِ بَعْدَ العَصْرِ حَتَّى تَغْرُبَ الشَّمْسُ، وَبَعْدَ الصُّبْحِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ، وَلاَ تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَّا إِلَى ثَلاَثَةِ مَسَاجِدَ: مَسْجِدِ الحَرَامِ، وَمَسْجِدِی، وَمَسْجِدِ الأَقْصَى [رواه البخاری: 1864].
899- از ابو سعیدس که در دوازده غزوه با پیامبر خدا ج اشتراک نموده بود، روایت است که گفت:
چهار چیز است که آنها را از پیامبر خدا ج شنیدهام، از آن چیزها خوشم آمده و مورد توجهم قرار گرفت:
اینکه زن در سفری که دو روز راه باشد، نباید بدون شوهر و یا محرم سفر نماید.
اینکه در روز عید فطر و روز عید قربان روزۀ نیست.
اینکه بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب، و بعد از نماز فجر تا طلوع آفتاب نمازی نیست.
و اینکه نباید [به قصد ثواب] جهت رفتن به مسجدی به جز از این سه مسجد، آمادگی سفر بگیرد: مسجد الحرام، مسجد من [یعنی: مسجد پیامبر خدا ج در مدینۀ منوره] و مسجد اقصی»([21]).
14- باب: مَنْ نَذَرَ المَشْیَ إِلَى الْکَعْبَةِ
باب [14]: کسی که نذر کند تا پیاده به کعبه برود
900- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى شَیْخًا یُهَادَى بَیْنَ ابْنَیْهِ، قَالَ: «مَا بَالُ هَذَا؟»، قَالُوا: نَذَرَ أَنْ یَمْشِیَ، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَنْ تَعْذِیبِ هَذَا نَفْسَهُ لَغَنِیٌّ»، وَأَمَرَهُ أَنْ یَرْکَبَ [رواه البخاری: 1865].
900- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج پیر مردی را دیدند که خود را به دو نفر از فرزندانش تکیه داده و راه میرود.
پرسیدند: «این را چه شده است»؟
گفتند: نذر کرده است که پیاده [به حج] برود.
فرمودند: «خداوند از اینکه این شخص خود را تعذیب نماید، بینیاز است»، و امر کردند که سوار شود([22]).
901- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ، قَالَ: نَذَرَتْ أُخْتِی أَنْ تَمْشِیَ، إِلَى بَیْتِ اللَّهِ، وَأَمَرَتْنِی أَنْ أَسْتَفْتِیَ لَهَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَفْتَیْتُهُ، فَقَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لِتَمْشِ، وَلْتَرْکَبْ» [رواه البخاری: 1866].
901- از عقبه بن عامرس روایت است که گفت: خواهرم نذر کرد که پیاده به بیت الله الحرام برود، و از من خواست تا دراین باره از پیامبر خدا ج فتوی بخواهم، من فتوی خواستم، و پیامبر خدا ج فرمودند: «برود، و سواره برود([23]).
30- کَتَابُ فَضائِل المَدِینَة
[1]- وی حارث بن ربعی بن بلدمۀ انصاری است، از سوار کاران مشهور پیامبر خدا ج بود، در اینکه در غزوۀ بدر اشتراک نموده است یا نه؟ اختلاف نظر وجود دارد، ولی در تمام غزوات دیگر اشتراک نموده است، و در تمام غزوات علیس همراهش بود، در سال پنجاه در مدینۀ منوره وفات یافت، و در بعضی از روایات آمده است که: در خلافت علیس در گوفه وفات یافت، و علیس بر وی نماز خواند، اسد الغابه (5/274-275).
[2]- سبب احرام نبستن ابو قتاده آن بود که وی قصد رفتن به مکه را نداشت، زیرا پیامبر خدا ج او را وظیفه داده بودند تا خبر دشمن را برایشان بیاورد.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در خوردن گوشت شکار برای محرم بین علماء اختلاف است: بعضی از متقدمین میگویند: خوردن گوشت شکار برای محرم به طور مطلق حرام است، امام شافعی و امام مالک رحمهما الله میگویند: اگر خود شخص محرم شکار کرد، و یا کسی دیگری برای محرم شکار کرد، خوردنش بر وی ممنوع است.
امام ابو حنیفه/ میگوید: خوردن گوشت شکار برای محرم به سه شرط روا است، خودش شکار نکرده باشد، با شکاری در شکارش کمک نکرده باشد، برای شکاری اجازۀ شکار کردنش را نداده باشد، و اگر یکی از این سه شرط فوت گردید، خوردن محرم از آن گوشت ممنوع است.
ابن عربی میگوید: اگر شکار پیش از احرام باشد، خوردنش روا است، و اگر بعد از احرام باشد، روا نیست، و برای هریک از این آراء دلایل عقلی و نقلی فروانی وجود دارد، که در کتب فقه، و شروح حدیث، به تفصیل مذکور است.
[4]- و مراد از حدیث گذشته، حدیثی است که در آن کیفیت شکار خر وحشی قبل از این به تفصیل به شماره (884) گذشت.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: محرم نباید کسی را به شکار کردن تشویق نماید، و یا به طرف شکار اشاره کند، که اگر چنین کرد، نباید از شکار بخورد، و اختلاف علماء را در این مسئله قبلاً بیان نمودیم.
[6]- وی صعب بن جثامه بن قیس لیثی است، و در خلافت ابو بکر صدیقس وفات نمود، اسد الغابه (3/19-20).
[7]- شک در اینکه بخشش دادن گوره خر برای پیامبر خدا ج در منطقۀ (أَبواء) بود، و یا منطقۀ (ودان)، از راوی است، و راجح منطقۀ (أَبواء) است، و (أَبواء) در نزدیکی جحفه قرار داشته و از مدینۀ منوره حدود شصت کیلو متر فاصله دارد، و مادر پیامبر خدا ج در همینجا وفات یافته است.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
بعضی از علماء با استناد به این حدیث گفتهاند که برای محرم خوردن گوشت شکار روا نیست، ولی کسانی که آن را جواز میدهند، دلیلشان احادیث دیگری است که خوردن گوشت شکار را برای محرم با شرائطی که قبلا ذکر نمودیم، اجازه میدهند، و اینکه پیامبر خدا ج شکار صعب بن جثامه را برایش پس دادند، سببش آن بود که وی برای پیامبر خدا ج شکار کرده بود، پس اگر شکار برای محرم باشد، محرم نباید از آن شکار بخورد، و اگر برای محرم نباشد، با شرائطی که قبلاً ذکرش رفت، خوردن آن برای محرم باکی ندارد.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کشتن و از بین بردن این دواب پنج گانه برای محرم در حرم روا است، والبته برای غیر محرم، و یا برای محرم در غیر حرم به طریق اولی روا است.
2) در کشتن انواع دیگر حیوانات ضرر رسان، بین علماء اختلاف است، جمهور علماء میگویند: علت جواز کشتن، مضر بودن این دواب است، بنابراین هر خزنده، و پرنده، و روندۀ دیگری که ضرر رسان باشد، مانند: شیر و پلنگ، و زنبور، و مگس، و پشه و امثال اینها، کشتن روا است، و امام ابو حنیفه/ میگوید: تنها کشتن دواب پنج گانه و کشتن مار و گرگ که در احادیث دیگر آمده است، روا است، و در غیر اینها کشتن آن حیوان و پرنده، و خزندۀ روا است که جهت دفاع از اذیت آن باشد، یعنی شخص مورد تعدی و اذیت بالفعل آن قرار گرفته باشد، و یا اگر آن را نکشد، به احتمال قوی مورد اذیتش قرار گیرد، و در غیر این صورت، کشتن هیچ چیزی برای محرم، در حرم و در غیر حرم جواز ندارد، و اگر آن را کشت، باید فدیه بدهد.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کشتن مار در حرم و غیر حرم، برای محرم و غیر محرم جواز دارد، و گرچه پیامبر خدا ج به کشتن آن امر کردهاند، و امر در اصل برای وجوب است، ولی به استقراء برایم ثابت شده است که امر، اگر نفع و ضررش خاص برای شخصی باشد که امر به او متوجه شده است، و حقوق دیگران به او تعلق نداشته باشد، چنین امری برای اباحت است نه برای وجوب، و این موضوع را درکتاب اصول فقه که به نام (تیسیر الوصل إلی علم الأصول) تألیف نمودهام، به تفصیل بیان داشتهام.
2) با قیاس بر مار، کشتن هرخزندۀ ضرر رسان دیگری مانند: چلپاسه، هزارپا، زنبور و غیره نیز برای غیر محرم جواز دارد، ولی نسبت به محرم در غیر اشیای منصوصه، اختلاف علماء،هم اکنون گذشت.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
گرچه عائشهل از پیامبر خدا ج نشنیده است که آنها را به کشتن چلپاسه امر کرده باشند، ولی همین که پیامبر خدا ج چلپاسه را فاسقک، یا ضرر رسان کوچک نامیدند، دلالت بر جواز کشتن آن میکند، زیرا ضرر رسان باید از بین برده شود، و علاو بر آن در صحیح مسلم از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که چلپاسه را در ضربۀ اول بکشد، برایش فلان و فلان مقدار ثواب است...» و ابن عباسب میگوید: «چلپاسه را ولو آنکه در خانۀ کعبه دیدید بکشید»، و احادیث و آثار دیگری نیز به همین معنی آمده است.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: «دیگر هجرتی از مکه نیست» یا نفی ماضی است، و یا نفی مستقبل، در صورت اول معنایش این است: هجرتی که بر مسلمانان از مکه فرض بود، بعد از فتح مکه به نهایت رسیده است، بعد از این هرکس میخواهد در مکه بماند، و هرکس میخواهد به مدینه برود، و در صورت دوم، از علائم نبوت است، زیرا همان طوری که پیامبر خدا ج خبر دادند، از آن وقت تا به امروز مکۀ مکرمه دار اسلام باقی مانده، و لزومی در هجرت از آن دیده نشده است، و به فضل خداوند تا روز قیامت، دار اسلام باقی خواهد ماند.
2) هجرت در دیگر سر زمینها به حال خود باقی است، یعنی: بر هرمسلمان لازم است که از دار کفر به دار اسلام مهاجرت نماید، و اینکه کدام دار، دار اسلام، و کدام دار دار کفر است، و دار اسلام چه وقت به دار کفر مبدل میگردد، تفصیلش را میتوان در کتب متعلق به مسائل دولت و امارت، و احکام سلطانی، وسیاست اسلامی مطالعه نمود، و تا جایی زیادی این موضوع را در کتاب (اسلام در غربت) که در راه چاپ است، شرح دادهام، به آن کتاب مراجعه شود.
[13]- وی عبد الله بن مالک بحینه است، و بحینه نام مادر پدرش میباشد، عدۀ از صحابه از وی حدیث روایت کردهاند، و در آخر خلافت معاویهس وفات یافت، اسد الغابه (3/250).
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (لحی جمل) موضعی است بین مکه و مدینه، و به طرف مدینه نزدیکتر است.
2) در طبقات ابن سعد آمده است که: «ابو ظبیه پیامبر خدا ج را در روز هیژدهم ماه رمضان حجامت نمود.
3) حجامت کردن برای محرم غرض تداوی جواز دارد، و بر وی فدیۀ لازم نمیگردد.
4) با قیاس بر حجامت، دیگر انواع جراحی مانند: رگ زدن، دندانکشیدن، پیچکاریکردن، عملیات کردن و امثال این چیزها غرض تداوی نیز برای محرم جواز دارد، و بر وی فدیۀ نیست.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
با استناد بر این حدیث بسیای از علماء و از آن جمله احناف گفتهاند: برای محرم روا است که به نکاح بگیرد، و یا دیگری را به نکاح بدهد، ولی وقتی که از احرام خارج نمیشود، نباید با وی جماع نماید، و عدۀ دیگری از علماء و از آن جمله أئمۀ ثلاثه (شافعی، مالک و احمد) رحمهم الله میگویند: برای محرم روا نیست که به نکاح بگیرد، و یا کسی را به نکاح بدهد، و اگر به نکاح گرفت و یا به نکاح داد، نکاحش باطل است، و به علاوه از این حدیث، برای هرطرف احادیث و آثار بسیار زیاد دیگری نیز موجود است، که مناقشه و رد آنها با تفصیل بسیار زیادی در کتب فقه، و شروح حدیث مذکور است، و کسی که میخواهد از آنها مطلع شود، به آن کتابها مراجعه نماید.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) امام زبیدی/ بنا به عادتش این حدیث را به طور مختصر ذکر کرده است، و اصل حدیث چنین است که: عبدالله بن حنین به نقل از پدرش میگوید که: عبدالله بن عباس و مسور بن مخرمه در منطقۀ (أبواء) با هم اختلاف نمودند، عبدالله بن عباسب میگفت که: غسل کردن برای مُحرم جواز دارد، و مسور بن مخرمهس میگفت که غسل کردن برای مُحرم جواز ندارد، و همان بو که عبدالله بن عباسب مرا نزد ابو ایوبس فرستاد.
رفتم و دیدم که بر سر چاه نشسته است و غسل میکند، و به او جامۀ پرده شده است، بر وی سلام کردم، گفت: کیستی؟ گفتم: عبدالله بن حنین، مرا عبدالله بن عباسب نزدت فرستاده است تا از تو بپرسم که: پیامبر خدا ج در وقت احرام سر خود را چگونه میشستند؟ ابو ایوب دست خود را بر بالای پرده گذاشت و آن را پایین کرد، تا جایی که سرش را دیدم، بعد از آن برای شخصی که برسرش آب میریخت گفت: بریز، و او بر سرش آب ریخت، بعد از آن سر خود را با دو دستش مالش داد، و دو دست خود را به پیش و پشت سر خود برد و گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که چنین میکردند.
2) امام ابن عبدالبر/ میگوید: مراد از (اقتداء) در این قول پیامبر خدا ج که میفرمایند: «أصحابی کالنجوم، بأیهم اقتدیتم اهتدیتم»، اقتداء کردن به فتاوای آنها نیست، و اگر چنین میبود، حاجتی نبود که ابن عباسب برای اثبات قول خود دلیل بیاورد، بلکه همین کافی بود که برای مسور ن مخرمهس بگوید که: من یک نجم، و تو یک نجم دیگری هستی، کسانی که بعد از ما میآیند، به قول هریک از ما که اقتداء کنند، برایشان کافی است، بلکه معنی (اقتداء) طوری که مزنی، و علمای دیگر از اهل نظر میگویند: قبول قول آنها در نقل احادیث است، زیرا همگی آنها عدول هستند، عمدة القاری (7/532).
3) اگر صحابه در مسئلۀ اختلاف کردند، حجت قول کسی است که برای آن دلیلی از کتاب خدا، و یا سنت رسول خدا وجود داشته باشد.
4) غسل کردن و شستن سر برای محرم جواز دارد.
5) اگر از ریختن مو مطمئن باشد، مالیدن موی سر برای محرم روا است.
6) سلام دادن و سخن زدن در وقت غسل کردن باکی ندارد.
7) خبر واحد به شروطش حجت است.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (مِغفَر): زرهی است که غرض محافظت سر از ضربۀ شمشیر و امثال آن، در زیر کلاه پوشیده میشود.
2) ابن خطل نام اصلیاش در جاهلیت عبدالعزی بود، و بعد از اسلام او را عبدالله نامیدند، پیامبر خدا ج او را با شخصی از مردم انصار، مامور جمع آوری مالهای زکات نمودند، ابن خطل غلامی داشت که مسلمان بود و خدمتش را میکرد، در جایی منزل گزیدند، به غلامش امر کرد که گوسفندی را ذبح کند، و طعامی را آماده نماید، و خودش خواب شد، چون از خواب بیدار شد، دید که غلامش طعام را آماده نکرده است، بر او حمله کرد و او را کشت، و از اسلام مرتد گردید و به کفار پیوست، و همان بود که پیامبر خدا ج فرمودند: او را در هرکجا که دیدید به قتل برسانید، و دو کنیز داشت که در غزل خوانی خود، پیامبر خدا ج را هجو میکردند.
3) با استناد به این حدیث، بعضی از علماء میگویند که اقامۀ حد و قصاص در مکه جواز دارد، ولی احناف با استناد به این قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿وَمَن دَخَلَهُۥ کَانَ ءَامِنٗاۗ﴾ میگویند: کشتن ابن خطل در همان ساعتی بود که خداوند مکه را برای پیامبر ج حلال ساخته بود، و کشتن هیچ شخص دیگری در مکۀ مکرمه بعد از آن جواز ندارد.
4) امام مالک با استناد به این حدیث میگوید: کسی که پیامبر خدا ج را دشنام دهد، باید کشته شود، و توبهاش قبول نیست، و کسانی که توبۀ چنین شخصی را قبول میدانند میگویند: سبب کشتن ابن خطل، محارب بودنش بود، نه دشنام دادنش برای پیامبر خدا ج و به این سبب پیامبر خدا ج او را با چند نفر دیگر از عفو عمومی استثناء نموده است.
5) رساندن خبر اهل فساد برای مسؤولین جواز دارد، ولو آنکه سبب قتل آنها شود، و این کار در غیبت و تجسس حرام داخل نمیشود.
6) داخل شدن به مکۀ مکرمه در حالات خاصی بدون احرام جواز دارد، از جمله این حالات: حالت کسی است که وظیفه و کارش رفت و آمد بین مکه و خارج مکه است، مانند: سائقین موتر، کسانی که در خدمت حجاجاند، مانند: موظفین، طبیبان، پولیسها و اشخاص همانند آنها.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) امام شافعی با استناد به این حدیث میگوید: مردۀ که بر ذمهاش حج، کفاره، و یا نذری است، باز ماندگانش باید آن را اداء کنند، و امام ابو حنیفه/ ادای این چیزها را لازم نمیداند، و میگوید ادای این چیزها برای بازماندگانش مستحب است، یعنی: اگر این چیزها را اداء کردند، کار خوبی کردهاند ورنه از ترک آنها مؤاخذه نخواهند بود.
2) زن میتواند عوض مادر خود، از حج نذریاش حج نماید.
3) حج عوضی مرد از زن، و حج عوضی زن از مرد جواز دارد.
4) اثبات احکام از طریق قیاس، مشروع است.
5) مستحب است که مفتی دلیل مسئله را برای کسی که از وی فتوی میخواهد، بیان نماید.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حج طفل جواز دارد.
2) حجی را که طفل انجام میدهد، از حج فرضیاش نمیشود، به این معنی که اگر بعد از بلوغ امکان حج کردن برایش میسرشد، باید دوباره حج نماید.
3) اگر طفل حجش را فاسد کرد، قضاء آوردن آن بر وی لازم نیست.
4) ولی امرطفل بکوشد که طفل مرتکب محظوری از محظورات احرام نگردد، و اگر گردید، بر وی و یا بر ولی امرش چیزی لازم نمیشود.
[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عمره کردن در رمضان به اندازۀ حجی که با پیامبر خدا ج انجام گرفته باشد، ثواب دارد، و این فضل و رحمتی از طرف خداوند است، ﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ﴾.
2) گرچه ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که عمره جای حج فرضی را میگیر، ولی به اتفاق علماء کسی که بر وی حج فرض گردیده است، باید حج را اداء نماید، و عمره جای حج را نمیگیرد، و این فرمودۀ پیامبر خدا ج برای بیان ثواب عمرۀ رمضان است، نه برای ادای عمره عوض حج فرضی.
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: این حدیث مشتمل بر چهار حکم است:
اول: سفر زن بدون محرم: در این مسئله آراء مختلفی وجود دارد، و مشهورترین آنها سه مذهب است: اهل ظاهر، و شعبی و نخعی میگویند: زن نباید بدون محرم سفر نماید، خواه سفر دور باشدو خواه نزدیک، امام شافعی و امام مالک ولیث، و اوزاعی میگویند: زن میتواند بدون محرم درجایی که کمتر از دو روز راه است، بدون محرم سفر نماید، و امام ابو حنیفه و ابو یوسف، و محمد، و ثوری، و اعمش میگویند: در جایی که سه روز راه و یا بیشتر از آن است، سفر زن بدون محرم جواز ندارد، و محرم زن بعد از شوهر کسی است که نکاح زن با وی به طور ابد حرام باشد، مانند: پدر، فرزند، برادر، برادرزاده، و امثال اینها، و قابل تذکر است که مراد از سفر یک روز و دو روز، و یا سه روز، سفر پیاده است، نه سفری که با وسائل امروزی مانند: موتر (ماشین)، و طیاره وغیره صورت میگیرد.
دوم: روزه گرفتن روز عید: روزه گرفتن روز عید، چه عید فطر باشد و چه عید قربان، به اتفاق علماء حرام است، و آنچه که مورد اختلاف است این است که اگر کسی نذر کرد که روز عید را روزه بگیرد، آیا نذرش روا است و یا نه؟ در نزد جمهور این نذرش باطل است، و روزه گرفتن آن روز در روز عید و در غیر روز عید بر نذر کننده واجب نیست، و در نزد احناف نذرش منعقد میگردد، ولی باید روز عید را روزه نگیرد، و آن روز را در وقت دیگری قضاء بیاورد.
سوم: نماز بعد از عصر تا غروب آفتاب، و بعد از فجر تا طلوع آفتاب، حکمتش قبلاً به تفصیل بیان گردید.
چهارم: حکم سفر کردن به مسجد دیگری غیر از مسجد الحرام، و مسجد نبوی، و مسجد الأقصی، نیز قبلاً گذشت.
[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اگر کسی نذر کرد که پیاده به حج برود، جمهور علماء میگویند: چنین شخصی تا جایی که میتواند، پیاده برود، و چون از پیاده رفتن عاجز شد، سواره برود، و یک گوسفند هدیه بدهد، و امام ابو حنیفه/ میگویند: چنین شخصی ولو آنکه قدرت بر پیاده رفتن را داشته باشد، میتواند سواره به حج برود، ولی باید از حانث شدن نذر خود، کفاره بدهد، و کفارهاش کفارۀ قسم است، و کفارۀ قسم عبارت است از: طعام دادن ده مسکین، و یا پوشاک دادن برای آنها، و یا آزاد ساختن یک برده، و اگر کسی قدرت به این چیزها را نداشت، سه روز روزه بگیرد.
[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در روایت امام طحاوی و اصحاب سنن آمده است که این زن نذر کرده بود که پیاده و سر و پای برهنه به حج برود، پیامبر خدا ج فرمودند: «برود سواره برود» و در روایت ابو داود آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «برود و شتری را هدیه بدهد»، و در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «برود و سه روز روزه بگیرد»، و اقوال علماء دراین مورد در حدیث پیشتر از این گذشت.