اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [37]: اجاره

کتاب [37]: اجاره

1- باب: فِی الإِجَارَة

باب [1]: در اجاره

1054- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَقْبَلْتُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَعِی رَجُلاَنِ مِنَ الأَشْعَرِیِّینَ، فَقُلْتُ: مَا عَمِلْتُ أَنَّهُمَا یَطْلُبَانِ العَمَلَ، فَقَالَ: «لَنْ أَوْ لاَ نَسْتَعْمِلُ عَلَى عَمَلِنَا مَنْ أَرَادَهُ» [رواه البخاری: 2261].

1054- از ابو موسیس روایت است که گفت: با دو نفر از (اشعریین) نزد پیامبر خدا ج آمدم، گفتم: از اینکه این‌ها به طلب وظیفه آمده‌اند، من خبر نداشتم.

فرمودند: «ما کسی را که آرزوی وظیفۀ را داشته باشد، هرگز به آن وظیفه به کار نمی‌گماریم»([1]).

2- باب: رَعْیِ الْغَنَمِ عَلَى قَرَارِیطَ

باب [2]: چوبانی کردن در مقابل چند قیراط

1055- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیًّا إِلَّا رَعَى الغَنَمَ»، فَقَالَ أَصْحَابُهُ: وَأَنْتَ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ، کُنْتُ أَرْعَاهَا عَلَى قَرَارِیطَ لِأَهْلِ مَکَّةَ» [رواه البخاری: 2262].

1055- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده است مگر آنکه [آن پیامبر] چوبانی کرده است».

صحابهش گفتند: حتی شما؟

گفتند: «بلی، من برای اهل مکه در [منطقۀ] (قراریط) [و یا در مقابل چند قیراط] چوبانی می‌کردم»([2]).

3- باب: الإِجارَةِ مِنَ العَصْرِ إِلَى اللَّیْلِ

باب [3]: مزدوری از عصر تا شب

1056- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَثَلُ المُسْلِمِینَ، وَالیَهُودِ، وَالنَّصَارَى، کَمَثَلِ رَجُلٍ اسْتَأْجَرَ قَوْمًا یَعْمَلُونَ لَهُ عَمَلًا یَوْمًا إِلَى اللَّیْلِ، عَلَى أَجْرٍ مَعْلُومٍ، فَعَمِلُوا لَهُ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ، فَقَالُوا: لاَ حَاجَةَ لَنَا إِلَى أَجْرِکَ الَّذِی شَرَطْتَ لَنَا وَمَا عَمِلْنَا بَاطِلٌ، فَقَالَ لَهُمْ: لاَ تَفْعَلُوا، أَکْمِلُوا بَقِیَّةَ عَمَلِکُمْ، وَخُذُوا أَجْرَکُمْ کَامِلًا، فَأَبَوْا، وَتَرَکُوا، وَاسْتَأْجَرَ أَجِیرَیْنِ بَعْدَهُمْ، فَقَالَ لَهُمَا: أَکْمِلاَ بَقِیَّةَ یَوْمِکُمَا هَذَا وَلَکُمَا الَّذِی شَرَطْتُ لَهُمْ مِنَ الأَجْرِ، فَعَمِلُوا حَتَّى إِذَا کَانَ حِینُ صَلاَةِ العَصْرِ، قَالاَ: لَکَ مَا عَمِلْنَا بَاطِلٌ، وَلَکَ الأَجْرُ الَّذِی جَعَلْتَ لَنَا فِیهِ، فَقَالَ لَهُمَا: أَکْمِلاَ بَقِیَّةَ عَمَلِکُمَا مَا بَقِیَ مِنَ النَّهَارِ شَیْءٌ یَسِیرٌ، فَأَبَیَا، وَاسْتَأْجَرَ قَوْمًا أَنْ یَعْمَلُوا لَهُ بَقِیَّةَ یَوْمِهِمْ، فَعَمِلُوا بَقِیَّةَ یَوْمِهِمْ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ، وَاسْتَکْمَلُوا أَجْرَ الفَرِیقَیْنِ کِلَیْهِمَا، فَذَلِکَ مَثَلُهُمْ، وَمَثَلُ مَا قَبِلُوا مِنْ هَذَا النُّورِ [رواه البخاری: 2271].

1056- از ابو موسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مثال مسلمانان [در مقارنه با] یهود و نصارا مانند شخصی است که مردمی را به مزدوری می‌گیرد تا برایش یک روز از صبح تا شام مقابل مزد معینی کار کنند، ولی آن‌ها برایش تا نیم روز کار کرده و گفتند: ما را به مزدی که برای ما تعیین کرده‌ای ضرورتی نیست، و کاری را که تا حالا انجام داده‌ایم باطل باشد».

«آن شخص می‌گوید: چنین نکنید، بقیۀ کار خود را انجام دهید و مزد خود را به طور کامل بگیرید، ولی آن‌ها ابا می‌ورزند و کار را ترک می‌کنند».

«آن شخص بعد از آن دو مزدور دیگر می‌گیرد، و برای آن‌ها می‌گوید: شما همین باقی ماندۀ روز را کار کنید، من مزدی را که برای آن‌ها تعیین کرده بودم، به طور کامل برای شما دو نفر می‌دهم».

«آن‌ها تا وقت نماز عصر کار می‌کنند، و [برای صاحب کار] می‌گویند: آنچه را که تا حالا برایت انجام داده‌ایم باطل باشد، و مزدی را که برای ما تعیین نموده بودی، از خودت باشد».

«آن شخص برای آن دو نفر می‌گوید: باقی ماندۀ کار خود را تمام کنید، زیرا از روز چیز کمی باقی مانده است، ولی آن‌ها ابا می‌ورزند [و کار را ترک می‌گویند]».

«آن شخص مردم دیگری را مزدور می‌کند تا باقی ماندۀ روز را برایش کار کنند، آن‌ها باقی ماندۀ روز را تا غروب آفتاب کار می‌کنند، و مزد هردو گروه گذشته را دریافت می‌دارند.

و این مثال مسلمانان و مثال چیزی است که از این نور [یعنی: نور اسلام] قبول کرده‌اند»([3]).

4- باب: مَن اسْتَأجَرَ أَجِیراً فَتَرَکَ أَجْرَهُ فَعَمِلَ فِیهِ المُسْتَأجِرُ فَزَادَ

باب [4]: مزدوری که مزد خود را نگرفته است و مستاجر در آن کار کرده و زیاد شده است

1057- عَن عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: انْطَلَقَ ثَلاَثَةُ رَهْطٍ مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَتَّى أَوَوْا المَبِیتَ إِلَى غَارٍ، فَدَخَلُوهُ فَانْحَدَرَتْ صَخْرَةٌ مِنَ الجَبَلِ، فَسَدَّتْ عَلَیْهِمُ الغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ لاَ یُنْجِیکُمْ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ إِلَّا أَنْ تَدْعُوا اللَّهَ بِصَالِحِ أَعْمَالِکُمْ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمْ: اللَّهُمَّ کَانَ لِی أَبَوَانِ شَیْخَانِ کَبِیرَانِ، وَکُنْتُ لاَ أَغْبِقُ قَبْلَهُمَا أَهْلًا، وَلاَ مَالًا فَنَأَى بِی فِی طَلَبِ شَیْءٍ یَوْمًا، فَلَمْ أُرِحْ عَلَیْهِمَا حَتَّى نَامَا، فَحَلَبْتُ لَهُمَا غَبُوقَهُمَا، فَوَجَدْتُهُمَا نَائِمَیْنِ وَکَرِهْتُ أَنْ أَغْبِقَ قَبْلَهُمَا أَهْلًا أَوْ مَالًا، فَلَبِثْتُ وَالقَدَحُ عَلَى یَدَیَّ، أَنْتَظِرُ اسْتِیقَاظَهُمَا حَتَّى بَرَقَ الفَجْرُ، فَاسْتَیْقَظَا، فَشَرِبَا غَبُوقَهُمَا، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ، فَفَرِّجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ، فَانْفَرَجَتْ شَیْئًا لاَ یَسْتَطِیعُونَ الخُرُوجَ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: وَقَالَ الآخَرُ: اللَّهُمَّ کَانَتْ لِی بِنْتُ عَمٍّ، کَانَتْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیَّ، فَأَرَدْتُهَا عَنْ نَفْسِهَا، فَامْتَنَعَتْ مِنِّی حَتَّى أَلَمَّتْ بِهَا سَنَةٌ مِنَ السِّنِینَ، فَجَاءَتْنِی، فَأَعْطَیْتُهَا عِشْرِینَ وَمِائَةَ دِینَارٍ عَلَى أَنْ تُخَلِّیَ بَیْنِی وَبَیْنَ نَفْسِهَا، فَفَعَلَتْ حَتَّى إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهَا، قَالَتْ: لاَ أُحِلُّ لَکَ أَنْ تَفُضَّ الخَاتَمَ إِلَّا بِحَقِّهِ، فَتَحَرَّجْتُ مِنَ الوُقُوعِ عَلَیْهَا، فَانْصَرَفْتُ عَنْهَا وَهِیَ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَیَّ، وَتَرَکْتُ الذَّهَبَ الَّذِی أَعْطَیْتُهَا، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ، فَافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ غَیْرَ أَنَّهُمْ لاَ یَسْتَطِیعُونَ الخُرُوجَ مِنْهَا، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: وَقَالَ الثَّالِثُ: اللَّهُمَّ إِنِّی اسْتَأْجَرْتُ أُجَرَاءَ، فَأَعْطَیْتُهُمْ أَجْرَهُمْ غَیْرَ رَجُلٍ وَاحِدٍ تَرَکَ الَّذِی لَهُ وَذَهَبَ، فَثَمَّرْتُ أَجْرَهُ حَتَّى کَثُرَتْ مِنْهُ الأَمْوَالُ، فَجَاءَنِی بَعْدَ حِینٍ فَقَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ أَدِّ إِلَیَّ أَجْرِی، فَقُلْتُ لَهُ: کُلُّ مَا تَرَى مِنْ أَجْرِکَ مِنَ الإِبِلِ وَالبَقَرِ وَالغَنَمِ وَالرَّقِیقِ، فَقَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ لاَ تَسْتَهْزِئُ بِی، فَقُلْتُ: إِنِّی لاَ أَسْتَهْزِئُ بِکَ، فَأَخَذَهُ کُلَّهُ، فَاسْتَاقَهُ، فَلَمْ یَتْرُکْ مِنْهُ شَیْئًا، اللَّهُمَّ فَإِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ، فَافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ، فَخَرَجُوا یَمْشُونَ [رواه البخاری: 2272].

1057- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که می‌گفتند: «از مردمانی که پیش از شما بودند، سه گروه رفتند و شب را در غاری خوابیدند، تخته سنگ کلانی از کوه جدا شد و غار را بر آن‌ها بسته کرد.

با خود گفتند: چیزی دیگری غیر از اینکه کار‌های نیک خود را شفیع آورده و دعا کنید شما را از این تخته سنگ نجات نمی‌دهد.

یکی از آن‌ها گفت: خدا یا! پدر و مادر پیری داشتم و پیش از آن‌ها شیر را برای خانواده و غلامان خود نمی‌دادم، روزی به طلب چیزی از نزدشان دور شدم، و تا وقتی که آن‌ها خواب شده بودند، نزدشان آمده نتوانستم، شیر را برای‌شان دوشیدم، و لی نخواستم که شیر شب را پیش از آن‌ها به خانواده و غلامانم بدهم، و همان گونه قدح در دست به انتظار بیدار شدن آن‌ها تا طلوع فجر انتظار کشیدم، [صبح] بیدار شدند و شیر شب خود را نوشیدند، خدایا! اگر این کار را خاص برای رضای تو انجام داده‌ام، ما را از مصیبت این تخته سنگ نجات بده، آن تخته سنگ اندکی پس رفت، ولی از غار بیرون شده نمی‌توانستند».

پیامبر خدا ج فرمودند: «شخص دیگر گفت: خدایا! دختر کاکایی داشتم که از همه کس در نزدم محبوب‌تر بود، از وی خواستم تا با من همبستر شود، ولی او امتناع می‌ورزید، تا آنکه در یکی از سال‌ها به مشکل قحطی دچار گردید، نزدم آمد، من برایش یکصد و بیست دینار دادم تا با من اجازۀ همبستر شدن با خود را بدهد، او موافقت نمود، و چون بر او قدرت پیدا کردم، [و می‌خواستم که این عمل زشت را با وی انجام بدهم] گفت: بر هم زدن مهر را جز از راه مشروع [که نکاح باشد] برایت نمی‌بخشم، [از شنیدن این سخن] از اینکه این کار زشت را با وی انجام دهم، احساس گناه کردم، و از نزدش بر گشتم، و این در حالی بود که وی محبوب‌ترین مردمان نزدم بود، و طلاهای را که داده بودم برایش بخشیدم، خدایا! اگر این کار را خاص برای رضای تو انجام داده بودم، ما را از این مصیبت نجات بده، آن تخته سنگ مقدار دیگری پس رفت، ولی باز هم از غار بیرون شده نمی‌توانستند».

پیامبر خدا ج گفتند: «نفر سومی گفت: خدایا! اشخاصی را مزدور کرده بود و مزد آن‌ها را دادم، مگر یکی از آن‌ها که مزد خود گذاشت و رفت، آن مزدش را به کار انداختم، تا اینکه مال‌های بسیاری از آن حاصل شد، بعد از مدتی آن شخص نزدم آمد و گفت: ای بندۀ خدا! مزدم را بده! برایش گفتم: آنچه را که از این شترها، و گاوها، و گوسفندها و غلامان می‌بینی از مزد تو است، گفت: ای بندۀ خدا! مرا مسخره مکن! گفتم: تو را مسخره نمی‌کنم، آن شخص همۀ آن اموال را گرفت و برد، و چیزی به جا نگذاشت، خدایا! اگر این کار را خاص برای رضای تو انجام داده بودم، ما را از این مصیبتی که در آن گرفتاریم نجات بده، تخته سنگ از در غار دو گردید، و آن‌ها بیرون شدند و رفتند»([4]).

5- باب: مَا یُعطَی فِی الرُّقْیَةِ

باب [5]: آنچه که در مقابل دعا خوانی داده می‌شود

1058- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: انْطَلَقَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفْرَةٍ سَافَرُوهَا، حَتَّى نَزَلُوا عَلَى حَیٍّ مِنْ أَحْیَاءِ العَرَبِ، فَاسْتَضَافُوهُمْ فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمْ، فَلُدِغَ سَیِّدُ ذَلِکَ الحَیِّ، فَسَعَوْا لَهُ بِکُلِّ شَیْءٍ لاَ یَنْفَعُهُ شَیْءٌ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَوْ أَتَیْتُمْ هَؤُلاَءِ الرَّهْطَ الَّذِینَ نَزَلُوا، لَعَلَّهُ أَنْ یَکُونَ عِنْدَ بَعْضِهِمْ شَیْءٌ، فَأَتَوْهُمْ، فَقَالُوا: یَا أَیُّهَا الرَّهْطُ إِنَّ سَیِّدَنَا لُدِغَ، وَسَعَیْنَا لَهُ بِکُلِّ شَیْءٍ لاَ یَنْفَعُهُ، فَهَلْ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْکُمْ مِنْ شَیْءٍ؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: نَعَمْ، وَاللَّهِ إِنِّی لَأَرْقِی، وَلَکِنْ وَاللَّهِ لَقَدِ اسْتَضَفْنَاکُمْ فَلَمْ تُضَیِّفُونَا، فَمَا أَنَا بِرَاقٍ لَکُمْ حَتَّى تَجْعَلُوا لَنَا جُعْلًا، فَصَالَحُوهُمْ عَلَى قَطِیعٍ مِنَ الغَنَمِ، فَانْطَلَقَ یَتْفِلُ عَلَیْهِ، وَیَقْرَأُ: الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ فَکَأَنَّمَا نُشِطَ مِنْ عِقَالٍ، فَانْطَلَقَ یَمْشِی وَمَا بِهِ قَلَبَةٌ، قَالَ: فَأَوْفَوْهُمْ جُعْلَهُمُ الَّذِی صَالَحُوهُمْ عَلَیْهِ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: اقْسِمُوا، فَقَالَ الَّذِی رَقَى: لاَ تَفْعَلُوا حَتَّى نَأْتِیَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَنَذْکُرَ لَهُ الَّذِی کَانَ، فَنَنْظُرَ مَا یَأْمُرُنَا، فَقَدِمُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرُوا لَهُ، فَقَالَ: «وَمَا یُدْرِیکَ أَنَّهَا رُقْیَةٌ»، ثُمَّ قَالَ: «قَدْ أَصَبْتُمْ، اقْسِمُوا، وَاضْرِبُوا لِی مَعَکُمْ سَهْمًا» فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری: 2276].

1058- از ابو سعیدس روایت است که گفت: عدۀ از صحابه پیامبر خدا ج به سفر رفتند تا آنکه [در مسیر راه خود] به قریۀ از قریه‌های عرب رسیدند، از مردم آن قریه خواستند تا آن‌ها را مهمان کنند، ولی آن‌ها از مهمان کردن آن‌ها ابا ورزیدند.

رئیس آن قریه را حشرۀ [که عقرب باشد] گزید، و هرکوششی که کردند کارگر نیفتاد، کسی از آن‌ها گفت: اگر نزد این تازه واردان برویم شاید کسی از آن‌ها برای معالجۀ آن چیزی داشته باشد، نزد آن‌ها آمده و گفتند: ای مردم! رئیس ما را حشرۀ گزیده است، و برای معالجۀ آن هر کوششی که کردیم کارگر نیفتاد، آیا شما برای معالجۀ او کدام چیزی دارید؟

یکی از آن‌ها گفت: بلی دارم، و به خدا سوگند است که من دعا خوانی می‌کنم، ولی ما از شما خواسته بودیم که ما را مهمان کنید، و شما ابا ورزیدید، و حالا تا برای ما چیزی ندهید دعا نخواهم خواند، بالآخره در مقابل چند رأس گوسفند [گویند این گوسفندها سی رأس بود] موافقه نمودند تا او را دعا خوانی کند.

همان بود که رفت و (الحمد لله رب العالمین) را خواند و بر وی دمید، آن شخص مانند آنکه از ریسمان باز شده باشد، برخاست و به راه افتاد، و گویا به وی علتی نبود.

راوی گفت: گوسفندهایی را که برای آن‌ها وعد کرده بودند، دادند، بعضی از همراهانش گفتند: باید این گوسفندها را بین خود تقسیم کنیم، آن شخصی که دعا خوانده بود گفت: چنین نکنید، بلکه انتظار بکشید تا نزد پیامبر خدا ج برویم و قضیه را برای‌شان قصه نمائیم و ببینیم که ما را به چه امر می‌فرمایند؟

چون نزد پیامبر خدا ج آمدند، و ماجرا را برای‌شان قصه نمودند، فرمودند: «از کجا فهمیدی که [معالجه‌اش] در دعا خوانی (الحمد لله) است»؟

بعد از آن فرمودند: «کار خوبی کردید، گوسفندان را بین خود تقسیم کنید، و همراه خود برای من نیز سهمی قرار دهید» و پیامبر خدا ج خندیدند([5]).

6- باب: عَسْبِ الفَحْلِ

باب [6]: باردار ساختن

1059- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ عَسْبِ الفَحْلِ» [رواه البخاری: 2284].

1059- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از مزدی که از باردار ساختن حیوان به دست می‌آید، نهی فرمودند([6]).


38- کِتَابُ الحَوَالاَتِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) اجاره: در اصطلاع شرع عبارت از: خریدن منافع معلوم، در مقابل معلوم است.

2) آن دو نفری که با ابو موسیس نزد پیامبر خدا ج آمده بودند، از پیامبر خدا ج خواستند تا آن‌ها را در جمع آوری اموال زکات موظف سازند، پیامبر خدا ج برای ابو موسیس گفتند: این‌ها چه می‌گویند؟ و ابو موسیس آن چه را که در متن حدیث آمده است گفت.

3) کسی که طلب وظیفۀ را می‌نماید، نباید به آن وظیف گمارده شود، و اینکه این (نهی) برای تنزیه و یا تحریم است، علماء اختلاف نظر دارند.

4) اگر قانون و یا نظام دولتی چنین باشد که تا کسی طلب وظیفۀ را نکند، به کار گمارده نمی‌شود، در این صورت طلب وظیفۀ باکی ندارد، ولی منتهی باید متاکد گردید که مقصد این شخصی که طلب وظیفۀ را کرده است، حرام خواری و سوء استفاده از وظیفۀ نیست.

5) اگر کسی در خود قدرت بر انجام دادن کاری را می‌دید که دیگران از انجام دادن آن کار عاجز بودند، در این صورت طلب نمودن آن وظیفۀ واجب است، چنان‌چه بعضی از صحابهش در رسیدن به منصب خلافت خود را پیشنهاد می‌کردند.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) لفظ (قراریط) که در حدیث آمده است، یا اسم موضعی در مکه، و یا جمع قیراط است، و قیراط: جزئی از یک درهم و یا جزئی از یک دینار می‌باشد.

2) طوری که در روایت ابن اسحاق و واقدی آمده است، پیامبر خدا ج وقتی چوپانی می‌کردند که در سن بیس سالگی بودند.

3) حکمت چوپانی کردن همۀ انبیاء، تدریب و آمادگی آن‌ها برای رهبری و قیادت در آینده بود.

[3]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:

1) ثواب اعمال امت اسلامی از ثواب اعمال امم سابقه بیشتر است.

2) کسانی که از اهل کتاب، در زمان بعثت نبوی و بعد از آن تا به امروز وجود داشته‌اند، اگر به پیامبر خدا ج محمد ایمان نیاورده باشند، از ایمان آوردن آن‌ها به پیامبران سابق برای آن‌ها فایدۀ نیست.

3) از بعثت موسی÷ تا بعثت محمد ج بیش از دو هزار سال، و از بعثت عیسی÷ با بعثت محمد ج حدود ششصد سال می‌باشد.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) احسان به والدین سبب نجات از مشاکل دنیوی و عذاب اخروی می‌گردد.

2) اجتناب از کار بد در حال قدرت داشتن بر آن، سبب رضای خداوندی، و حل مشاکل می‌گردد، و پیامبر خدا ج فرموده‌اند: «هفت گروه‌اند که خداوند آن‌ها را در سایۀ عرش خود، در روزی که جز سایۀ عرش سایۀ دیگری نیست، پناه می‌دهد: امام عادل... و جوانی که زن زیبائی از وی می‌خواهد تا با او زنا کند، ولی او می‌گوید که من از خدا می‌ترسم.

3) صدق و راستی د ر معامله، و ادای حقوق دیگران، سبب برکت در مال، و حصول رضای خداوند، و حل مشکلات می‌گردد.

4) اگر کسی در مال شخص دیگری بدون اجازه‌اش معامله و خرید و فروش کرد: امام مالک و عطاء، و ربیعه، و لیث، و اوزاعی رحمهم الله می‌گویند: اگر رأس المال را به صاحبش مسترد نماید، آنچه را که فایده کرده است، از خودش می‌باشد.

امام ابو حنیفه و محمد بن حسن، و زفر، رحمهم الله می‌گویند: رأس المال را برای صاحبش، و فایده را برای فقراء بدهد، و خودش نباید از آن استفاده نماید.

امام احمد و اسحاق و ابو قلابه رحمهم الله می‌گویند: رأس المال و فایده متعلق به صاحب مال است، و خسارۀ مال بر عهدۀ کسی است که بر آن تصرف نموده است، و همین قول اخیر با قواعد شرع موافق‌تر به نظر می‌رسد، زیرا این شخص بدون اجازۀ صاحب مال در آن تصرف نموده است، و تصرف در مال غیر بدون اجازۀ موجب ضمان است.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه

1) این گفتۀ پیامبر خدا ج که برای آن‌ها گفتند: «گوسفندان را بین خود تقسیم کنید، و همراه خود برای من نیز سهمی قرار دهید» روی شیرین زبانی و خوش ساختن آن‌ها گفتند، نه روی واقعیت، و قصد ایشان آن بود که این گوسفندان برای آن‌ها حلال است و هیچ تشویشی نداشته باشند.

2) دعا خوانی اگر به قرآن مجید، و به دعا‌های ماثوره باشد، بنا به قول جمهور علماء جواز دارد، وگرفتن مزد در مقابل آن روا است.

3) سورۀ (الحمد لله) سبب شفاء می‌گردد، و موضع شفاء آیۀ (إیاک نعبد وإیاک نستعین) است، و از این جهت است که یکی از اسمای آن سورۀ (شفاء) می‌باشد.

4) طلب مهمانی در دشت و صحرا از مردم بادیه نشین مشروع است.

5) اگر گروهی با هم بودند، و برای یکی از آن‌ها بخششی داده شد، بهتر است بین خود مساویانه تقسیم کنند.

6) در جایی که نص وجود نداشته باشد، اجتهاد کردن برای کسی که قادر بر اجتهاد باشد، روا است.

 

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) مزد گرفتن در مقابل باردار ساختن حیوان، جائز نیست، مثلا: اگر کسی گاو نری دارد، و گاو مادۀ کسی را با آن باردار می‌سازد، در مقابل این عمل نباید از وی مزدی بگیرد، ولی بعضی از علماء گفته‌اند: بهتر آن است که صاحب حیوان ماده، برای صاحب حیوان نر، چیزی بخشش بدهد.

2) اکنون که در بسیاری از دولت‌های اسلامی و غیر اسلامی شفاخانه‌هایی جهت ترتیب و تنظیم و اصلاح نسل حیوانات به وجود آمده است، و این شفاخانه‌ها در مقابل باردار ساختن حیوان، مبلغ معینی پول می‌گیرند، و اگر کسی در باردار ساختن حیوان خود از این شفاخانه استفاده می‌کند، و قرار قانون آن شفاخانه‌ها مبلغی معینی پول برای آن‌ها می‌دهد، از این کار برایش گناهی نخواهد بود، چنان‌چه برای اداره کنندگان شفاخانه‌ها از گرفتن پول نیز گناهی نیست، زیرا آن‌ها این پول را در مقابل خدمتی که انجام می‌دهند، و مصرفی که می‌کنند، دریافت می‌دارند، و الله تعالی أعلم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد