ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
1- باب: إِذَا أَحالَ عَلَى مَلیءٍ فَلَیْسَ لَهُ رَدٌّ
باب [1]: اگر کسی را به شخص ثروتمندی حواله داد، برایش اختیار رد نیست
1060- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَطْلُ الغَنِیِّ ظُلْمٌ، وَمَنْ أُتْبِعَ عَلَى مَلِیٍّ فَلْیَتَّبِعْ» [رواه البخاری: 2288].
1060- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«معطل ساختن شخص ثروتمند ظلم است، و اگر کسی از شما به شخص پولداری حواله داده شد، حواله را بپذیرد»([1]).
2- باب: إِذَا أَحالَ دَیْنَ المَیِّتِ عَلَى رَجُلٍ جازَ
باب [2]: اگر قرض مرده را بر شخصی حواله داد، جواز دارد
1061- عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِذْ أُتِیَ بِجَنَازَةٍ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَیْهَا، فَقَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟»، قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: لاَ، فَصَلَّى عَلَیْهِ، ثُمَّ أُتِیَ بِجَنَازَةٍ أُخْرَى، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، صَلِّ عَلَیْهَا، قَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟» قِیلَ: نَعَمْ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: ثَلاَثَةَ دَنَانِیرَ، فَصَلَّى عَلَیْهَا، ثُمَّ أُتِیَ بِالثَّالِثَةِ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَیْهَا، قَالَ: «هَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَهَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟»، قَالُوا: ثَلاَثَةُ دَنَانِیرَ، قَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ»، قَالَ أَبُو قَتَادَةَ صَلِّ عَلَیْهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَعَلَیَّ دَیْنُهُ، فَصَلَّى عَلَیْهِ [رواه البخاری: 2289].
1061- از سلمه بن اکوعس روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا ج نشسته بودیم که جنازۀ را آوردند، [کسان آن میت به پیامبر خدا ج] گفتند: بر وی نماز بخوانید، پیامبر خدا ج پرسیدند: «آیا بر وی قرضی هست»؟ گفتند: نه، پرسیدند: «چیزی به ارث گذاشته است»؟ گفتند: نه، [پیامبر خدا ج] برخواستند و بر او نماز خواندند.
بعد از آن جنازۀ دیگری را آوردند، و گفتند: یا رسول الله! بر وی نماز بخوانید، گفتند: «آیا بر وی قرضی هست»؟ گفتند: بلی، پرسیدند: «آیا چیزی به میراث گذاشته است»؟ گفتند: سه دینار از او مانده است، [برخاستند] و بر او نماز خواندند.
بعد از آن جنازۀ سومی را آوردند و گفتند: [یا رسول الله] بر او نماز بخوانید! پرسیدند: «آیا از خود چیز به ارث گذشته است»؟ گفتند: نه! پرسیدند: «بر او قرضی هست»؟ گفتند: بلی، سه دینار قرضدار است، فرمودند: «شما بر رفیق خود نماز بخوانید».
ابو قتاده گفت: یا رسول الله! شما بر او نماز بخوانید و قرضش بر من باشد، و همان بود که بر وی نماز خواندند([2]).
3- باب: قَوْلِ الله: ﴿وَٱلَّذِینَ عَقَدَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ فََٔاتُوهُمۡ نَصِیبَهُمۡۚ﴾
باب [3]: این قول خداوند متعال که: ﴿نصیب کسانی را که با آنها عقد توارث بستهاید، اداء نمائید﴾
1062- عَن أَ نَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ قِیلَ لَهُ: أَبَلَغَکَ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ حِلْفَ فِی الإِسْلاَمِ» فَقَالَ: قَدْ حَالَفَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْنَ قُرَیْشٍ وَالأَنْصَارِ فِی دَارِی [رواه البخاری: 2294].
1062- روایت است که کسی از انس بن مالکس پرسید: آیا این خبر به تو رسیده است که پیامبر خدا ج فرمودهاند: «هم پیمان شدنی در اسلام نیست»؟
گفت: خود پیامبر خدا ج در خانهام بین قریش و انصار عقد هم پیمانی بستند([3]).
4- باب: مَنْ تَکَفَّلَ عَنْ مَیِّتٍ دِیْناً فَلَیْسَ لَهُ أَنْ یَرْجِعَ
باب [4]: اگر کسی قرض شخص مردۀ را متکفل گردید، نباید از کفالت خود برگردد
1063- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَوْ قَدْ جَاءَ مَالُ البَحْرَیْنِ قَدْ أَعْطَیْتُکَ هَکَذَا وَهَکَذَا وَهَکَذَا»، فَلَمْ یَجِئْ مَالُ البَحْرَیْنِ حَتَّى قُبِضَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا جَاءَ مَالُ البَحْرَیْنِ أَمَرَ أَبُو بَکْرٍ فَنَادَى: مَنْ کَانَ لَهُ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عِدَةٌ أَوْ دَیْنٌ، فَلْیَأْتِنَا، فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِی: کَذَا وَکَذَا، فَحَثَى لِی حَثْیَةً، فَعَدَدْتُهَا، فَإِذَا هِیَ خَمْسُ مِائَةٍ، وَقَالَ: خُذْ مِثْلَیْهَا [رواه البخاری: 2296].
1063- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هنگامی که مال بحرین برسد، برای تو این قدر و آن قدر مال خواهم داد».
ولی تا هنگام وفات پیامبر خدا ج مال بحرین نرسید، چون مال بحرین رسید، ابوبکرس امر کرد که منادی صدا کند که: اگر کسی از پیامبر خدا ج وعده و یا طلبی داشته باشد نزد ما بیاید.
من نزدش رفتم و گفتم: پیامبر خدا ج برایم چنین و چنان گفتند.
یک (حثیه) [یعنی: یک کف دست] پول برایم داد.
و گفت: آنها را بشمار! شمردم، پنج صد تا بود، گفت: دو چند اینها را هم برای خود بردار([4]).
39- کِتَابُ الوَکَالَةِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حواله در نزد فقهاء عبارت از: منتقل ساختن قرض، از ذمۀ یک شخص بر ذمۀ شخص دیگری است، مثلا: شخصی به نام (احمد) از (اشرف) هزار درهم قرضدار است، ولی به سببی از اسباب از (اشرف) میخواهد تا قرض خود را از نفر سومی به نام (اکرم) بگیرد، این کار به نام حواله یاد میشود، و با شروط معینی جواز دارد.
2) در حدیث نبوی شریف این عبارت آمده است که: (مطل الغنی ظلم)، و این عبارت دارای یکی از دو معنی است، معنی أول: اینکه اگر شخص قرضدار پول داشت، نباید طلبگارش را معطل نماید، و معطل ساختن طلبگارش در این حالت ظلم است، معنی دوم اینکه: اگر شخص طلبگار ثروتمند بود، به بهانۀ اینکه او احتیاجی به مال ندارد نباید او را معطل ساخت، و معطل ساختنش در این حالت ظلم است، و عبارت نبوی هردو معنی را شامل میگردد.
3) معطل ساختن طلبگار بدون عذر موجه و معقول از گناهان کبیره است.
4) کسی که طلبگار را به سبب فقر و نا توانی واقعی معطل میسازد، در این وعید شامل نمیشود.
5) قبول کردن حواله از طرف طلبگار در نزد جمهور علماء مستحب است، نه واجب.
6) جمهور علماء میگویند: بعد از اتمام حواله، ذمۀ قرضدار خلاص گردیده و طلبگار حق ندارد که دو مرتبه به او رجوع نماید، ولی امام ابو حنیفه/ میگوید: طلبگار در سه حالت میتواند بار دیگر به قرضدار رجوع نماید: در صورتی که شخص (محال إلیه) در حال افلاس وفات نماید، در صورتی که در حال حیات، حکم به افلاسش گردد، در صورتی که حواله را انکار کند.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) جمهور علماء با استناد به این حدیث میگویند: ضامن شدن از مرده جواز دارد، خواه مالی بعد از خود به جا گذاشته باشد، و خواه به جا نگذاشته باشد، امام ابو حنیفه/ میگوید: ضمانت کردن از مردۀ که از خود چیزی را به جا نگذاشته است، روا نیست، و اگر از خود چیزی را بجا گذاشته بود، ضمانت کردن از وی به اندازۀ ترکهاش جواز دارد.
و طوری که این حدیث بر آن صراحت و دلالت دارد، ضمانت کردن از چنین شخصی جواز دارد، و اینکه امام ابو حنیفه/ میگوید که ضمانت کردن از وی روا نیست، یا این حدیث برایش نرسیده است، و یا آن را منسوخ میداند، و ناسخش حدیث ابو هریره است که میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «من برای مسمانان از خودشان دوستتر هستم، کسی که از مسلمانان وفات میکند و قرضدار است، قرضش را من اداء میکنم، و اگر مالی به جا میگذارد، از ورثهاش باشد» و تفصیل بیشتر این موضوع را میتوان در شرح این حدیث در کتاب عمده القاری شرح صحیح البخاری تألیف اما عینی/ مطالعه نمود، عمده القاری (8/651) حدیث (2289).
2) نماز نخواندن پیامبر خدا ج بر جنازۀ شخص قرضدار در وقتی بود که برای مسلمانان بیت المالی نبود، تا قرض وی را از آن اداء نمایند، و بعد از اینکه مسلمانان دارای بیت المال شدند، پیامبر خدا ج قرض مردۀ قرضدار را از بیت المال میپرداختند، و بر وی نماز میخواندند.
3) اگر کسی قرضدار بمیرد، و مالی از خود به جا نگذاشته باشد، و یا حصهاش در بیت المال کمتر از قرضش باشد، در قیامت از آن قرض خود باید برای طلبگارش جواب گو باشد.
4) آنچه که در این حدیث قابل تذکر است این است که پیامبر خدا ج در مورد نماز نخواندن بر کسی، جز از مسئلۀ قرضداری و حقوق مردم از چیزی دیگری پرسان نکردند، و این خود میرساند، که مسألۀ حقوق مردم دارای اهمیت خاص خود است، تا جاییکه سبب آن میشود که پیامبر خدا ج از نماز خواندن بر چنین شخصی خود داری نمایند، وحتی شخص شهید که مرتبۀ بسیار عالی در نزد خداوند متعال دارد، هرگناهی را که در عمر خود مرتکب شده باشد، به سبب شهادتش برایش بخشیده میشود، به استثنای حقوق مردم که قابل بخشایش نیست، پیامبر خدا ج میفرمایند: «هر گناهی به جز از (قرض) برای شهید بخشیده میشود».
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در زمان جاهلیت عقد تحالف رواج داشت، و این گونه بود که: یکی برای دیگری میگفت: خون من خون تو، انتقام من انتقام تو، جنگ من جنگ تو، صلح من صلح تو است، تو از من و من از تو میراث میبرم، و کسانی که چنین عقد و تعهدی میکردند، ششم حصه از مال یکدیگر را میراث میبردند.
2) در اول هجرت به مدینۀ منوره، پیامبر خدا ج بین مهاجرین و انصار عقد اخوت بستند، و آیۀ را که اما بخاری/ عنوان باب قرار داده است، مؤید این معنی است، ولی این حکم به نزول آیۀ:
﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِۚ﴾ نسخ گردید.
3) عقد اخوت که به معنی یاری و کمک رسانی مسلمانان با یکدیگر باشد، در اسلام باقی است.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (حیثه): بر وزن نسیه، مقدار چیزی است که انسان دو کف دست خود را پهلوی هم قرار بدهد، و چیزی را مانند: آرد، گندم، دانههای طلا، و غیره با آن بردارد.
2) مجموع پولی را که ابو بکرس برای جابرس داد، یک هزار و پنج صد بود، و اینکه ابو بکرس برای جابر گفت آنها را هم برای خود بردار، سببش این بود که پیامبر خدا ج برای جابر گفته بودند که: «این قدر و آن قدر، و این قدر برایت میدهم» ابو بکرس خواست تا به طور کامل به وعدۀ پیامبر خدا ج وفا نماید.
3) خلیفه بعدی مسؤول التزامات خلیفۀ قبلی میباشد.