اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [39]: [احکام] وکالت

کتاب [39]: [احکام] وکالت

1- باب: فِی وَکَالَةِ الشَّرِیکِ

باب [1]: در وکالت شریک

1064- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْطَاهُ غَنَمًا یَقْسِمُهَا عَلَى صَحَابَتِهِ، فَبَقِیَ عَتُودٌ، فَذَکَرَهُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «ضَحِّ بِهِ أَنْتَ» [رواه البخاری: 2300].

1064- از عقبه بن عامرس([1]) روایت است که پیامبر خدا ج برایش گوسفندانی دادند تا برای دوستان خود تقسیم کند، [گوسفندان را تقسیم کرد] و یک بزغالۀ باقی ماند، موضوع را برای پیامبر خدا ج گفت، فرمودند: «تو خودت آن را قربانی کن»([2]).

2- باب: إِذَا أَبْصَرَ الرَّاعِی أَو الْوَکِیلُ شَاةً تَمُوتُ أَو شَیئاً یَفْسُدُ ذَبحَ أَو أَصْلَحَ مَا یَخَافُ عَلَیْهِ الْفَسَادَ

باب [2]: اگر چوپان و یا وکیل دید که گوسفند می‌میرد و یا چیزی تلف می‌شود، گوسفند را ذبح و آن را اصلاح نماید

1065- کَعْبِ بْنِ مَالِکٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ کَانَتْ لَهُمْ غَنَمٌ تَرْعَى بِسَلْعٍ، فَأَبْصَرَتْ جَارِیَةٌ لَنَا بِشَاةٍ مِنْ غَنَمِنَا مَوْتًا، فَکَسَرَتْ حَجَرًا فَذَبَحَتْهَا بِهِ، فَقَالَ لَهُمْ: لاَ تَأْکُلُوا حَتَّى أَسْأَلَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَوْ أُرْسِلَ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَنْ یَسْأَلُهُ، وَأَنَّهُ سَأَلَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ ذَاکَ، أَوْ أَرْسَلَ، «فَأَمَرَهُ بِأَکْلِهَا» [رواه البخاری: 2304].

1065- از کعب بن مالکس روایت است که [گفت]: برای آن‌ها گوسفندانی بود که به کوه (سلع) می‌چریدند، کنیز ما دید که یکی از گوسفندان ما در حال مردن است، سنگی را شکست و گوسفند را با آن ذبح کرد.

[کعبس] برای آن‌ها گفت: نخورید تا از این موضوع از پیامبر خدا ج پرسان نمایم، [یا اینکه گفت] تا وقتی که کسی بفرستم که از پیامبر خدا ج بپرسد، او از این موضوع از پیامبر خدا ج پرسید، یا کسی را فرستاد [که موضوع را از پیامبر خدا ج بپرسد] پیامبر خدا ج او را به خوردن آن امر کردند([3]).

3- باب: الوَکَالَةِ فِی قَضَاءِ الدُّیُونِ

باب [3]: وکیل گرفتن در ادای قرض

1066- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَقَاضَاهُ، فَأَغْلَظَ فَهَمَّ بِهِ أَصْحَابُهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «دَعُوهُ، فَإِنَّ لِصَاحِبِ الحَقِّ مَقَالًا»، ثُمَّ قَالَ: «أَعْطُوهُ سِنًّا مِثْلَ سِنِّهِ»، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِلَّا أَمْثَلَ مِنْ سِنِّهِ، فَقَالَ: «أَعْطُوهُ، فَإِنَّ مِنْ خَیْرِکُمْ أَحْسَنَکُمْ قَضَاءً» [رواه البخاری: 2306].

1066- از ابو هریرهس روایت است که شخصی نزد پیامبر خدا ج آمد، و در طلب قرض خود در مقابل آن حضرت ج درشت زبانی کرد، صحابه خواستند تا نسبت به وی عکس العمل نشان دهند.

پیامبر خدا ج فرمودند: «او را بگذارید، چون زبان حقدار دراز است».

سپس فرمودند: «هم سن شترش برایش شتری بدهید».

گفتند: یارسول الله! شتری مانند شتر او نیست، این شترها بر شتر او مزیت دارد.

فرمودند: «شتر بهتری برایش بدهید زیرا بهترین شما کسی است که قرض خود را به طورشایسته تری اداء می‌کند»([4]).

4- باب: إِذَا وَهَبَ شَیْئاً لِوَکِیلٍ أَوْ شَفِیعِ قَوْمٍ جازَ

باب [4]: اگر برای وکیل و یا شفیع مردمی چیزی را ببخشد، روا است

1067- وَالمِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَرَضِیَ اللَّهُ عَنهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَامَ حِینَ جَاءَهُ وَفْدُ هَوَازِنَ مُسْلِمِینَ، فَسَأَلُوهُ أَنْ یَرُدَّ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَسَبْیَهُمْ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَحَبُّ الحَدِیثِ إِلَیَّ أَصْدَقُهُ، فَاخْتَارُوا إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ: إِمَّا السَّبْیَ، وَإِمَّا المَالَ، وَقَدْ کُنْتُ اسْتَأْنَیْتُ بِهِمْ»، وَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ انْتَظَرَهُمْ بِضْعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً حِینَ قَفَلَ مِنَ الطَّائِفِ، فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَیْرُ رَادٍّ إِلَیْهِمْ إِلَّا إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ، قَالُوا: فَإِنَّا نَخْتَارُ سَبْیَنَا، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی المُسْلِمِینَ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ إِخْوَانَکُمْ هَؤُلاَءِ قَدْ جَاءُونَا تَائِبِینَ، وَإِنِّی قَدْ رَأَیْتُ أَنْ أَرُدَّ إِلَیْهِمْ سَبْیَهُمْ، فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمْ أَنْ یُطَیِّبَ بِذَلِکَ فَلْیَفْعَلْ، وَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمْ أَنْ یَکُونَ عَلَى حَظِّهِ حَتَّى نُعْطِیَهُ إِیَّاهُ مِنْ أَوَّلِ مَا یُفِیءُ اللَّهُ عَلَیْنَا فَلْیَفْعَلْ» فَقَالَ النَّاسُ: قَدْ طَیَّبْنَا ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَهُمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّا لاَ نَدْرِی مَنْ أَذِنَ مِنْکُمْ فِی ذَلِکَ مِمَّنْ لَمْ یَأْذَنْ، فَارْجِعُوا حَتَّى یَرْفَعُوا إِلَیْنَا عُرَفَاؤُکُمْ أَمْرَکُمْ» فَرَجَعَ النَّاسُ، فَکَلَّمَهُمْ عُرَفَاؤُهُمْ، ثُمَّ رَجَعُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرُوهُ: أَنَّهُمْ قَدْ طَیَّبُوا وَأَذِنُوا [رواه البخاری: 2307، 2308].

1067- از مسور بن مخرمهب روایت است که گفت: چون نمایندگان قبیلۀ هوازن که مسلمان شده بودند، نزد پیامبر خدا ج آمدند، و از ایشان خواستند تا اموال و اسیران آن‌ها را برای آن‌ها برگردانند.

پیامبر خدا ج برای آن‌ها گفتند: «بهترین سخن در نزد من راست‌ترین آن است، شما یکی از دو چیز را اختیار کنید: یا اموال، و یا اسیران را، و من منتظر آمدن شما بودم» و پیامبر خدا ج بعد از باز گشتن از طائف، بیش از دو روز انتظار آمدن آن‌ها را داشتند([5]).

چون آن‌ها دانستند که پیامبر خدا ج فقط یکی از آن دو چیز را برای آن‌ها مسترد خواهند کرد، گفتند: ما اسیران را اختیار می‌کنم.

پیامبر خدا ج در بین مسلمانان خطبه دادند، و بعد از حمد و ثنای خداوند متعال فرمودند: «اما بعد! اینک برادران شما از گذشتۀ خود توبه نموده و آمده‌اند، و نظر من این است که اسیران آن‌ها را برای آن‌ها باز گردانیم، کسی که این پیشنهاد را پذیرفته و رضایت داشته باشد، به آن مبادرت ورزد، و کسی که می‌خواهد نصیبش را از اولین مال (فیء) که می‌رسد اداء نمائیم، همچنان کند».

مردم گفتند: یا رسول الله! ما به جهت پیامبر خدا ج به دادن اسیران رضایت می‌دهیم.

پیامبر خدا ج فرمودند: «ما نمی‌دانیم که در این مورد چه کسی از شما اجازه داده اید و چه کسی از شما اجازه نداده اید، تا وقتی که نمیاندگان شما موضوع را برای ما می‌گویند، شما بر گردید».

آن‌ها رفتند و نمایندگان آن‌ها با آن‌ها مشورت نمودند، سپس نمایندگان آن‌ها نزد پیامبر خدا ج آمده و گفتند: همگی به رضایت خود اجازه داده‌اند([6]).

5- باب: إِذَا وَکَّلَ رَجُلاً فَتَرَکَ الوَکِیلُ شَیْئاً فَأَجازَهُ المُوَکِّلُ فَهُوَ جَائِزٌ

باب [5]: اگر وکیل گرفت و وکیل چیزی را بخشید اگر موکل اجازه بدهد، روا است

1068- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: وَکَّلَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِحِفْظِ زَکَاةِ رَمَضَانَ، فَأَتَانِی آتٍ فَجَعَلَ یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ فَأَخَذْتُهُ، وَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: إِنِّی مُحْتَاجٌ، وَعَلَیَّ عِیَالٌ وَلِی حَاجَةٌ شَدِیدَةٌ، قَالَ: فَخَلَّیْتُ عَنْهُ، فَأَصْبَحْتُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا أَبَا هُرَیْرَةَ، مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ البَارِحَةَ»، قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، شَکَا حَاجَةً شَدِیدَةً، وَعِیَالًا، فَرَحِمْتُهُ، فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ، قَالَ: «أَمَا إِنَّهُ قَدْ کَذَبَکَ، وَسَیَعُودُ»، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ سَیَعُودُ، لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِنَّهُ سَیَعُودُ، فَرَصَدْتُهُ، فَجَاءَ یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ، فَأَخَذْتُهُ، فَقُلْتُ: لَأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: دَعْنِی فَإِنِّی مُحْتَاجٌ وَعَلَیَّ عِیَالٌ، لاَ أَعُودُ، فَرَحِمْتُهُ، فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ، فَأَصْبَحْتُ، فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا أَبَا هُرَیْرَةَ، مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ»، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ شَکَا حَاجَةً شَدِیدَةً، وَعِیَالًا، فَرَحِمْتُهُ، فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ، قَالَ: «أَمَا إِنَّهُ قَدْ کَذَبَکَ وَسَیَعُودُ»، فَرَصَدْتُهُ الثَّالِثَةَ، فَجَاءَ یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ، فَأَخَذْتُهُ، فَقُلْتُ: لَأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ، وَهَذَا آخِرُ ثَلاَثِ مَرَّاتٍ، أَنَّکَ تَزْعُمُ لاَ تَعُودُ، ثُمَّ تَعُودُ قَالَ: دَعْنِی أُعَلِّمْکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللَّهُ بِهَا، قُلْتُ: مَا هُوَ؟ قَالَ: إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ، فَاقْرَأْ آیَةَ الکُرْسِیِّ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ حَتَّى تَخْتِمَ الآیَةَ، فَإِنَّکَ لَنْ یَزَالَ عَلَیْکَ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ، وَلاَ یَقْرَبَنَّکَ شَیْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ، فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ، فَأَصْبَحْتُ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ البَارِحَةَ»، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، زَعَمَ أَنَّهُ یُعَلِّمُنِی کَلِمَاتٍ یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهَا، فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ، قَالَ: «مَا هِیَ»، قُلْتُ: قَالَ لِی: إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَاقْرَأْ آیَةَ الکُرْسِیِّ مِنْ أَوَّلِهَا حَتَّى تَخْتِمَ الآیَةَ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ وَقَالَ لِی: لَنْ یَزَالَ عَلَیْکَ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ، وَلاَ یَقْرَبَکَ شَیْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ وَکَانُوا أَحْرَصَ شَیْءٍ عَلَى الخَیْرِ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَا إِنَّهُ قَدْ صَدَقَکَ وَهُوَ کَذُوبٌ، تَعْلَمُ مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذُ ثَلاَثِ لَیَالٍ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ»، قَالَ: لاَ، قَالَ: «ذَاکَ شَیْطَانٌ» [رواه البخاری:2311].

1068- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج مرا وکیل گرفتند که زکات رمضان را [یعنی: صدقۀ فطر را] محافت نمایم، کسی آمد و از آن طعام‌ها مشت مشت برمی‌داشت.

او را گرفتم و گفتم تو را نزد پیامبر خدا ج خواهم برد، [عقوبت دزدی را که قطع دست باشد، بر تو جاری سازند].

گفت: من محتاجم، و اهل عیال دارم و به این مال ضرورت شدید دارم، او را رها نمودم.

چون صبح شد پیامبر خدا ج فرمودند: «ای ابو هریره! اسیر شب گذشته‌ات چه کرد»؟

گفت: گفتم: یا رسول الله! از حاجت و عیال داری‌اش شکایت نمود، بر وی رحم آوردم و او را رها ساختم.

فرمودند: «او به تو دروغ گفته است، و باز می‌آید».

و چون پیامبر خدا ج فرمودند که «او باز می‌آید» من یقین کردم که او باز می‌آید، از این جهت مترصد وی شدم، و همان بود که آمد و طعام‌ها را مشت مشت برمی‌داشت.

او را گرفتم و گفتم: تو را نزد پیامبر خدا می‌برم.

گفت: مرا بگذار، زیرا محتاجم و اهل و عیال دارم و دوباره نخواهم آمد، باز بر او رحم کردم و او را رها ساختم.

چون صبح شد پیامبرخدا ج فرموند: «ای ابو هریره! اسیرت چه کرد»؟

گفتم: یا رسول الله! از حاجت مندی اهل و عیالش شکایت نمود، بر او رحم کردم و او را رها ساختم، فرمودند: «او دروغ گفته است و باز می‌آید».

برای بار سوم مترصد وی گشتم، و چون دیدم که طعام را مشت مشت برمی‌دارد، او را گرفتم و گفتم تو را نزد پیامبر خدا ج می‌برم، این سه بار شد که می‌گویی دیگر نخواهم آمد، ولی باز می‌آیی.

گفت: مرا رها کن و من به تو سخنانی یاد می‌دهم که خداوند به سبب آن‌ها به تو نفع می‌رساند.

گفتم: این سخنان کدام است؟

گفت: هنگامی که به بسترت رفتی آیة الکرسی ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ...را تا آخرش بخوان، تا صبح از طرف خداوند بر تو حافظ و نگهبان می‌باشد، و شیطان به تو نزدیک نمی‌شود، و من او را رها نمودم.

و چون صبح شد پیامبر خدا ج فرمودند: «شب گذشته اسیرت چه کرد»؟

گفتم: او گفت سخانانی را به تو یاد می‌دهم که به سبب آن‌ها خداوند به تو منفعت می‌رساند، من هم او را رها ساختم.

فرمودند: «آن سخنان چه بود»؟

گفتم: او برایم گفت: هنگامی که به بسترت رفتی آیة الکرسی ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ...را تا آخرش بخوان، تا صبح ازطرف خداوند بر تو حافظ و نگهبانی است، و شیطان به تو نزدیک نمی‌شود، و صحابه به کار خیر بسیار حریص بودند.

پیامبر خدا ج فرمودند: «با آنکه او دروغگو است لیکن برای تو راست گفته است، ولی ای ابو هریره! آیا می‌دانی که در این سه شب با چه کسی سر و کار داشتی»؟

گفتم: نه.

فرمودند: «آن شیطان بود»([7]).

6- باب: إِذَا بَاعَ الوَکِیلُ بَیعاً فَاسِداً فَبَیْعُهُ مَرْدُودٌ

باب [6]: اگر وکیل چیزی را به بیع فاسد فروخت، بیعش مردود است

1069- عَن أَبَی سَعِیدٍ الخُدْرِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: جَاءَ بِلاَلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِتَمْرٍ بَرْنِیٍّ، فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مِنْ أَیْنَ هَذَا؟»، قَالَ بِلاَلٌ: کَانَ عِنْدَنَا تَمْرٌ رَدِیٌّ، فَبِعْتُ مِنْهُ صَاعَیْنِ بِصَاعٍ، لِنُطْعِمَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عِنْدَ ذَلِکَ: «أَوَّهْ أَوَّهْ، عَیْنُ الرِّبَا عَیْنُ الرِّبَا، لاَ تَفْعَلْ، وَلَکِنْ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَشْتَرِیَ فَبِعِ التَّمْرَ بِبَیْعٍ آخَرَ، ثُمَّ اشْتَرِهِ» [رواه البخاری: 2312].

1069- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: بلالس برای پیامبر خدا ج خرمای(برنی) را آورد [(برنی) نوع خوبی از خرما است].

پیامبر خدا ج فرمودند: «این خرما از کجا است»؟

بلال گفت: خرما‌های خرابی داشتم، از آن خرماها دو صاع را به یک صاع [از خرمای خوب] فروختم تا برای پیامبر خدا ج بخورانم.

چون پیامبر خدا ج این سخن را شنیدند فرمودند: «ای وای، ای وای! این عین سود است، این عین سود است، چنین مکن، اگر می‌خواستی [از خرمای خوب] خریداری کنی، خرمای خود را جداگانه بفروش، و به پول آن از این خرما خریداری کن»([8]).

7- باب: الْوَکَالَةِ فِی الحُدُودِ

باب [7]: وکیل گرفتن در حدود

1070- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الحَارِثِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «جِیءَ بِالنُّعَیْمَانِ، أَوْ ابْنِ النُّعَیْمَانِ، شَارِبًا فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَنْ کَانَ فِی البَیْتِ أَنْ یَضْرِبُوا» قَالَ: فَکُنْتُ أَنَا فِیمَنْ ضَرَبَهُ، فَضَرَبْنَاهُ بِالنِّعَالِ، وَالجَرِیدِ [رواه البخاری: 2316].

1070- از عقبه بن حارثس روایت است که گفت: نُعیمان یا ابن نعیمان را به تهمت شراب خواری آوردند، [یا در حالت مستی آوردند].

پیامبر خدا ج برای کسانی که در آن خانه بودند امر کردند که: اور بزنند، [عقبهس] گفت: من هم از کسانی بودم که او را زدم، او را با کفش و چوب زدیم»([9]).


40- کتابُ مَا جَاء فِی الحَرْثِ وَالمزارعة



[1]- وی عقبه بن عامر بن نابی انصاری است، در بیعت عقبه اول، و بدر واحد اشتراک داشد، و وقتی که هنوز طفل بود پیامبر خدا ج برایش گفتند: این دعا را بخوان: (الهی! از تو سلامتی ایمان، و خلق نیک، و صلاحی را که سبب نجاتم باشد، مسئلت می‌نمایم)، از تاریخ وفاتش اطلاعی نیافتم، اسد الغابه (3/417-418).

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) (وکالت): در لغت به معنی سپردن و حفظ است، و در اصطلاع فقهاء عبارت از: جانشین ساختن شخص دیگری را به جای خود در اجرای کارهایی است که اجرای آن از طرف شخص دیگری جواز دارد.

2) این گوسفندها از راه غنیمت بدست آمده بود، و همۀ صحابه و از آن جمله خود عقبه بن عامر در آن‌ها شریک بودند.

3) اینکه پیامبر خدا ج او را به تقسیم نمودن آن گوسفندان امر کردند، دلالت بر این دارد که یک شریک می‌تواند به وکالت از دیگر شرکاء، قربانی را تقسیم نماید.

4) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که قربانی کردن بزغالۀ یکساله جواز دارد، و گرچه علماء در این مورد اختلاف نظر دارند.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) چوپان و وکیل در اموالی که برای آن‌ها سپرده شده است، حق تصرف دارند، و دعوی‌شان قابل قبول است، مگر آنکه دلیلی بر خلاف ادعای آن‌ها وجود داشته باشد.

2) ذبج دست زن در وقت ضرورت، و در وقت غیر ضرورت حلال است.

3) سنگ اگر تیز باشد، و رگها را قطع کند، ذبح کردن با آن خصوصا در وقت ضرورت جواز دارد.

4) با قیاس به سنگ، ذبح کردن با هرآلۀ جارحۀ دیگری به استثنای دندان و ناخن جواز دارد.

5) ذبح کردن بدون اذن مالک در صورتی که به مصلحتش باشد، جواز دارد.

6) حیوانی که نزدیک به مرگ باشد، تا وقتی که هنوز زنده است اگر ذبح می‌گردد، خوردنش حلال است، و علامت زنده بودن آن است که در وقت ذبح کردن عضوی از اعضایش را حرکت بدهد، و خونش جاری گردد، و اگر چنین نشد، خوردنش حلال نیست.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) گویند شخصی که در مقابل پیامبر خدا ج درشت زبانی کرد، از منافقین، و یا از مردم بادیه نشین بود، و طبیعت مردم بادیه نشین عدم مراعات لطف و ادب در سخن زدن است.

2) این موقف نبیل پیامبر خدا ج در مقابل این شخص که با وجود درشت زبانی نه تنها آنکه قرضش را دادند بلکه چیزی هم بر آن افزودند، دلالت بر نهایت حسن خلق، و حلم و تواضع پیامبر خدا ج دارد، و کسی که خداوند در مدحش گفته باشد که: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤البته چنین شخصیتی است که بدی را به نیکی جواب می‌دهد نه به بدی.

3) مناسب برای (ولی امر) آن است که از اشتباهات جهال نسبت به خود، گذشت نماید.

4) اطرافیان (ولی امر) حق دارند بدون اذن وی، مانع تجاوز دیگران نسبت به وی شوند.

5) وکیل گرفتن در ادای قرض جواز دارد.

6) جمهور علماء با استناد به این حدیث می‌گویند: قرض گرفتن حیوان به حیوان جواز دارد، ولی امام ابو حنیفه و اصحابش و ثوری، و حسن بن صالح رحمهم الله می‌گویند: قرض گرفتن حیوان به حیوان روا نیست، و آنچه که در این حدیث آمده است، پیش از تحریم ربا بود، و بعد از اینکه ربا حرام گردید، پیامبر خدا ج از فروختن حیوان به حیوان منع کردند، ترمذی/ از سمرهس روایت می‌کند که پیامبر خدا ج «از فروختن حیوان به حیوان به طور نسیه منع نمودند»، بنابراین حدیث باب و احادیث دیگری که دلالت بر جواز قرض حیوان به حیوان دارد، پیش از تحریم ربا بوده و منسوخ است.

7) اگر در وقت قرض دادن، چیزی را بیشتر از قرض، شرط نکرده بودند، و قرضدار در وقت ادای قرض، چیزی را بیشتر از قرض برای طلبگار داد، این عملش حسن معامله گفته شده و جواز دارد، ولی اگر به طور صریح و یا به طور ضمنی چیزی را بیشتر از قرض شرط کرده بودند، دادن و گرفتن آن سود بوده و حرام است.

8) امام می‌تواند جهت رفع فقر و دیگر مشکلات مردم، قرض بگیرد، زیرا قرضی که پیامبر خدا ج گرفته بودند، برای فقراء گرفته بودند، نه برای خود، زیرا قرض آن شخص را از شتران صدقه دادند، و معلوم است که صدقه برای پیامبر خدا ج و اهل بیت‌شان حرام است.

[5]- بعد از اینکه پیامبر خدا ج مکه را در بیستم ماه رمضان سال هشتم هجری فتح کردند، در پنجم ماه شوال همان سال به طرف هوازن رفتند، بعد از شکست دادن آن‌ها به طرف طائف حرکت کردند، طائف را محاصره نمودند، و طائف یک ماه در محاصرۀ آن‌ها بود، ولی اهل طائف تسلیم نشدند، و چون محاصرۀ طائف به درازا کشید، از آن‌جا بر گشتند، و با لشکریان خود در (جعرانه) منزل گزیدند، و در همین‌جا بود که بیش از ده روز منتظر وفد هوازن ماندند، و بقیۀ ماجری در خود حدیث نبوی شریف بیان گردیده است.

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) عرب ماند عجم به رقیت داخل می‌شوند، ولی بعضی از علماء می‌گویند: بهتر آن است که نسبت به انتماءشان به پیامبر خدا ج به رقیت گرفته نشوند، چنان‌چه عمرس مرتدینی را که در زمان خلافت خود به اسارت گرفت، آزاد ساخت، و در رقیت داخل نساخت.

2) بعد از اینکه اهل حرب مسلمان شدند، (ولی امر) می‌تواند با نظر داشت مصلحت عامه، اموالی را که از آن‌ها قبلا به غنیمت گرفته است برای‌شان مسترد نماید.

3) در اقرار وکیل بر ضرر موکلش علماء اختلاف نظر دارند، امام ابو حنیفه/ می‌گوید: این اقرار درنزد حاکم جواز دارد، و در نزد غیر حاکم جواز ندارد، امام ابو یوسف/ می‌گوید: اقرارش به طور مطلق قبول است، خواه در نزد حاکم باشد، و خواه در نزد غیر حاکم، امام مالک/ می‌گوید: اقرار و انکارش بر علیه موکل جواز ندارد، مگر آنکه موکل برایش چنین اجازۀ داده باشد، امام شافعی/ می‌گوید: اقرار وکیل بر عیله موکل به طور مطلق جواز ندارد.

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) مانند واقعۀ که برای ابو هریرهس در موضوع بر خورد با شیطان رخ داده بود، برای عدۀ از صحابه نیز رخ داده بود، که از آن جمله اند: معاذ بن جبل، أبی بن کفت، أبو أیوب انصاری، و زید بن ثابتش.

2) گاهی می‌شود که شخص بد، و حتی کافر انسان را به راه خیر رهنمائی می‌کند.

3) از این حدیث معجزۀ پیامبر خدا ج دانسته می‌شود، زیرا پیش از آنکه ابو هریرهس چیزی بگوید، از واقعه خبر دادند.

4) شیطان می‌تواند خود را به صورتی در آورد که برای انسان قابل رؤیت باشد.

5) جنیان و شیاطین از طعام استفاده می‌کنند.

6) آیة الکرسی فضیلت بسیاری دارد.

7) کسی که موظف به حفظ چیزی گردد، وکیل شمره می‌شود.

8) مستحب است که (ولی امر) صدقۀ فطر را جمع آوری نموده، و برای مستحقین آن توزیع نماید.

9) آموختن علم از هر کسی جواز دارد، ولو آنکه بد کار و حتی کافر باشد.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) باید مسلمان از چیزی که در آن اشتباه سود است، ولو آنکه قصدش خواری نباشد، جداً احتناب ورزد.

2) بیع فاسد اعتبار شرعی نداشته و منعقد نمی‌گردد، و حکم فروختن طعام به طعام، قبلا در باب بیع به تفصیل گذشت.

3) صحابهش به اساس محبت شدیدی که به پیامبر خدا ج داشتند، می‌خواستند از بهترین چیزی که در اختیار دارند، و یا بدست آورده می‌توانند، برای‌شان بیاورند، و البته باید موقف هر مسلمان آن وقت چنین باشد، زیرا طوری که پیامبر خدا ج فرموده‌اند: ایمان مسلمان آن وقت کامل می‌شود که پیامبر خدا ج را از جان خود، و از فرزندان خود، و از تمام دنیا بیشتر دوست داشته باشد.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) در اجرای حد بر شراب خواری، لازم نیست که تا وقت به هوش آمدنش انتظار کشید.

2) در عقوبت شراب خواری بین علماء اختلاف است، امام شافعی/ و بعض دیگر از علماء می‌گویند که عقوبت شراب خواری چهل شلاق است، و دلیل‌شان حدیث صحیح مسلم است که می‌گوید: پیامبر خدا ج و ابو بکرس شراب خوار را چهل شلاق می‌زدند، ولی عمرس هشتاد شلاق زد، و از علیس نیز روایت است که وی ولید بن عقبه را به جهت شراب خواری‌اش چهل شلاق زد، و می‌گویند: آنچه که به فعل نبی کریم ج ثابت شده باشد، مخالفت با آن جواز ندارد.

امام ابو حنیفه و مالک و ثوری عدۀ دیگری از علماء رحمهم الله می‌گویند که: عقوبت شراب خواری هشتاد شلاق است، ودلیل‌شان اجماع صحابهش است، زیرا عمرس در مورد عقوبت شراب خواری با صحابهش مشورت کرد، ابن عوف گفت: عقوبت آن را کمترین حدود که چهل شلاق باشد بگردان و در روایت آمده است که علیس در این مشوره اشتراک داشت و گفت: شراب خواری وقتی که مست شود، یاوه سرایی می‌کند، و کسی که یاوه سرایی کند، افتراء میکند، وعقوبت افتراء کننده هشتاد شلاق است، پس او را هشتاد شلاق بزنید.

و سؤالی که شاید به ذهن خواننده خطورکند این است که (حدود) توقیفی و غیر قابل تغییر است، پس چگونه عمرس ولو به مشورت صحابهش آن را تغییر داد؟ در جواب از این اعتراض علماء نظریات مختلفی ارائه نموده‌اند و آنچه که دلنشین‌تر به نظر می‌رسد این است که: پیامبرخدا ج به طور تعیین چهل شلاق نمی‌زند، بلکه طوریکه در روایات آمده است حدود چهل شلاق می‌زند، اگر برای شراب خواری حد معینی وجود می‌داشت، پیامبر خدا ج همان حد را بدون کم و زیاد اجراء می‌کردند، و چون نکردند، این موقف‌شان دلالت بر این دارد که برای شراب خواری حد معینی وجود نداشت، لذا کاری را که عمرس کرد این بود که حد آن را تعیین نمود.

و علاوه بر آن می‌توانیم بگوئیم که عقوبت شراب خواری همان چیزی یعنی: حدود چهل شلاق است، و عمرس به اساس صواب دید و تعزیر شراب خوار را هشتاد شلاق زد، و تعزیر در اختیار ولی امر است، و الله تعالی أعلم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد