اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [41]: زراعت و آبیاری

کتاب [41]: زراعت و آبیاری

1- باب: فِی الشُّرْبِ

باب [1]: در آب دادن

1088- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِقَدَحٍ، فَشَرِبَ مِنْهُ، وَعَنْ یَمِینِهِ غُلاَمٌ أَصْغَرُ القَوْمِ، وَالأَشْیَاخُ عَنْ یَسَارِهِ، فَقَالَ: «یَا غُلاَمُ أَتَأْذَنُ لِی أَنْ أُعْطِیَهُ الأَشْیَاخَ»، قَالَ: مَا کُنْتُ لِأُوثِرَ بِفَضْلِی مِنْکَ أَحَدًا یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَأَعْطَاهُ إِیَّاهُ [رواه البخاری: 2351].

1088- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: کسی برای پیامبر خدا ج قدح آبی آورد، آن را نوشیدند، [در این وقت] به طرف راست‌شان جوانی بود که خورد سال‌ترین افراد مجلس بود [این جوان فضل ابن عباس بود] و به طرف چپ‌شان بزرگ سالان بودند.

فرمودند: «ای جوان! اجازه می‌دهی که این قدح (لیوان) آب را برای بزرگ سالان بدهم»؟

آن جوان گفت: یا رسول الله! هرگز نمی‌خواهم که به پس خور شما ایثار کنم.

و پیامبر خدا ج آن قدح (لیوان) آب را برای آن جوان دادند([1]).

1089- عَن أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: حُلِبَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَاةٌ دَاجِنٌ، وَهِیَ فِی دَارِ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، وَشِیبَ لَبَنُهَا بِمَاءٍ مِنَ البِئْرِ الَّتِی فِی دَارِ أَنَسٍ، فَأَعْطَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ القَدَحَ، فَشَرِبَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَزَعَ القَدَحَ مِنْ فِیهِ، وَعَلَى یَسَارِهِ أَبُو بَکْرٍ، وَعَنْ یَمِینِهِ أَعْرَابِیٌّ، فَقَالَ عُمَرُ: وَخَافَ أَنْ یُعْطِیَهُ الأَعْرَابِیَّ، أَعْطِ أَبَا بَکْرٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ عِنْدَکَ، فَأَعْطَاهُ الأَعْرَابِیَّ الَّذِی عَلَى یَمِینِهِ، ثُمَّ قَالَ: «الأَیْمَنَ فَالأَیْمَنَ» [رواه البخاری: 2352].

1089- از انس بن مالکس روایت است که گفت: از گوسفندی که در خانه پرورش می‌دادیم مقدار شیری را برای پیامبر خدا ج دوشیدم، و آن شیر را با آبی از چاه خانه‌ام کشیده شده بود، مخلوط نمودیم، شیر را برای پیامبر خدا ج دادم.

ایشان از آن شیر نوشیدند، چون قدح (لیوان) را از دهان خود برداشتند، به طرف چپ‌شان ابو بکرس و به طرف راست‌شان شخص بادیه نشینی نشیته بود.

عمرس از خوف اینکه مبادا پیامبر خدا ج باقی مانده را برای آن شخص بادیه نشین بدهند، [سبقت نموده] و گفت: یا رسول الله! ابو بکرس نزد تات نشسته است، شیر را برای او بدهید.

ولی پیامبر خدا ج شیر را برای آن شخص بادیه نشین داده و فرمودند: «آنکه به طرف راست است مستحق‌تر است»([2]).

2- باب: مَنْ قَال إِنَّ صَاحِبَ المَاءِ أَحَقُّ بِالمَاءِ حَتَّى یَرْوَى

باب [2]: کسی که گفته است صاحب آب تا وقتی که سیراب شود به آب مستحق‌تر است

1090- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یُمْنَعُ فَضْلُ المَاءِ لِیُمْنَعَ بِهِ الکَلَأُ» [رواه البخاری: 2353].

1090- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «آبی که از اندازۀ ضرورت زیادتر باشد، نباید سبب ممانعت از چراندن علف زار شود».

1091- وَ عَنهُ فی روایة : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ تَمْنَعُوا فَضْلَ المَاءِ لِتَمْنَعُوا بِهِ فَضْلَ الکَلَإِ» [رواه البخاری: 2354].

1091- و از [ابو هریرهس] در روایت دیگری آمده است که: پیامبر خدا ج فرمودند: «آب زیادی خود را از دیگران دریغ نکنید، تا به این طریق سبب ممانعت از چراندن زیادی علف زاران شوید»([3]).

3- باب: الخُصُومَةِ فِی الْبِئْرِ وَالْقَضَاءِ فِیهَا

باب [3]: خصومت کردن در چاه و حکم کردن در آن

1092- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ مَسعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ یَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، هُوَ عَلَیْهَا فَاجِرٌ، لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ» فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًاالآیَةَ، فَجَاءَ الأَشْعَثُ، فَقَالَ: مَا حَدَّثَکُمْ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ فِیَّ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآیَةُ، کَانَتْ لِی بِئْرٌ فِی أَرْضِ ابْنِ عَمٍّ لِی، فَقَالَ لِی: «شُهُودَکَ»، قُلْتُ: مَا لِی شُهُودٌ، قَالَ: «فَیَمِینُهُ»، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِذًا یَحْلِفَ، فَذَکَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَذَا الحَدِیثَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ ذَلِکَ تَصْدِیقًا لَهُ [رواه البخاری: 2356، 2357].

1092- از عبدالله بن مسعودس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که [به دروغ] سوگند بخورد، تا به سبب آن سوگند، مال مسلمانی را مالک شود، در حالی خداوند را ملاقات می‌کند که بر وی غضب است».

و خداوند این آیۀ مبارکه را نازل فرمود: «کسانی که به عهد و پیمان خدا و سوگند‌های خود مبلغ اندکی را به دست می‌آورند».

اشعث آمد و گفت: ابو عبدالرحمن برای شما چه گفت؟ این آیۀ دربارۀ من نازل شده است، در زمین پسر عموی خود چاهی داشتم، [و ادعا کرده که چاه از او است].

پیامبر خدا ج برایم گفتند: «شاهدانت را حاضر کن».

گفتم: شاهد ندارم.

فرمودند: «پس او باید سوگند بخورد».

گفتم: او سوگند می‌خورد، پیامبر خدا ج حدیث مذکور را گفتند، و خداوند متعال این آیۀ کریمه را جهت تصدیق رسول خود نازل فرمود([4]).

4- باب: إِثْمِ مَنْ مَنَعَ ابْنَ السَّبِیلِ مِنَ المَاءِ

باب [4]: گناه کسی که آب را از رهگذر منع می‌کند

1093- عَن أَبَی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ثَلاَثَةٌ لاَ یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَلاَ یُزَکِّیهِمْ، وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ، رَجُلٌ کَانَ لَهُ فَضْلُ مَاءٍ بِالطَّرِیقِ، فَمَنَعَهُ مِنَ ابْنِ السَّبِیلِ، وَرَجُلٌ بَایَعَ إِمَامًا لاَ یُبَایِعُهُ إِلَّا لِدُنْیَا، فَإِنْ أَعْطَاهُ مِنْهَا رَضِیَ، وَإِنْ لَمْ یُعْطِهِ مِنْهَا سَخِطَ، وَرَجُلٌ أَقَامَ سِلْعَتَهُ بَعْدَ العَصْرِ، فَقَالَ: وَاللَّهِ الَّذِی لاَ إِلَهَ غَیْرُهُ لَقَدْ أَعْطَیْتُ بِهَا کَذَا وَکَذَا، فَصَدَّقَهُ رَجُلٌ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا [رواه البخاری: 2358].

1093- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «سه گروه هستند که در روز قیامت خداوند به طرف آن‌ها نظر نمی‌کند، و آن‌ها را [از گناه] پاک نمی‌سازد، و برای آن‌ها عذاب درد ناکی است.

کسی که در کنار راه، آبی را از اندازۀ احتیاج خود بیشتر دارد، و آن را از رهگذران دریغ می‌کند.

کسی که با امام به جهت اغراض دنیوی بیعت کند، به طوری که اگر چیزی برایش بدهد خودش شود، و اگر ندهد آزرده شود.

و کسی که مالش را بعد از عصر به معرض فروش بگذارد، و به دروغ بگوید که: به خدا سوگند که آن را از من به چنین و چنان مبلغی می‌خریدند، و شخصی سخنش را باور نماید».

و بعد از آن پیامبر خدا ج این آیۀ مبارکه را تلاوت نمودند: «کسانی که پیمان الهی و سوگند‌های خود را به بهای اندکی بفروشند، بهرۀ در آخرت ندارند، و خداون با آن‌ها سخن نمی‌گوید، و در قیامت بر آن‌ها نظر نمی‌کند، و آن‌ها را [از گناه] پاک نمی‌سازد، و برای آن‌ها عذاب درد ناکی است»([5]).

5- باب: فَضْلِ سَقْیِ المَاءِ

باب [5]: فضیلت آب دادن

1094- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا رَجُلٌ یَمْشِی، فَاشْتَدَّ عَلَیْهِ العَطَشُ، فَنَزَلَ بِئْرًا، فَشَرِبَ مِنْهَا، ثُمَّ خَرَجَ فَإِذَا هُوَ بِکَلْبٍ یَلْهَثُ یَأْکُلُ الثَّرَى مِنَ العَطَشِ، فَقَالَ: لَقَدْ بَلَغَ هَذَا مِثْلُ الَّذِی بَلَغَ بِی، فَمَلَأَ خُفَّهُ، ثُمَّ أَمْسَکَهُ بِفِیهِ، ثُمَّ رَقِیَ، فَسَقَى الکَلْبَ، فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ، فَغَفَرَ لَهُ، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَإِنَّ لَنَا فِی البَهَائِمِ أَجْرًا؟ قَالَ: «فِی کُلِّ کَبِدٍ رَطْبَةٍ أَجْرٌ» [رواه البخاری: 2363].

1094- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «شخصی در راهی می‌رفت، تشنگی بر وی غلبه نمود، در چاهی پایان شد و آب خورد.

چون از چاه بیرون شد، دید که سگی بر سر چاه از تشنگی خاک می‌خورد، با خود گفت: این حیوان هم مانند که من تشنه بودم تشنه است، موزۀ خود را آب کرد و به دهان خود گرفت و از چاه بالا شد، و سگ را به این طریق آب داد، خداوند این عملش را قبول نمود و گناهانش را بخشید».

پرسیدند: یا رسول الله! [از نیکی کردن] به چار پایان هم برای ما ثواب است؟

فرمودند: «[نیکی کردن] برای هر زنده جانی ثواب دارد»([6]).

6- باب: مَنْ رَأى أَنَّ صَاحِبَ الحَوْضِ أَوِ القِرْبَةِ أَحَقُّ بِمَائِهِ

باب [6]: کسی که صاحب حوض و صاحب مشک آب را مستحق‌تر می‌داند

1095- وَعَنهَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَأَذُودَنَّ رِجَالًا عَنْ حَوْضِی، کَمَا تُذَادُ الغَرِیبَةُ مِنَ الإِبِلِ عَنِ الحَوْضِ» [رواه الخاری: 2367].

1095- و از ابو هریرس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست او است، [بلا کیف] بعضی از اشخاص را آن‌چنان از حوض خود [یعنی: حوض کوثر] می‌رانم، به مانند آنکه شتر بیگانه از حوض [دیگران] رانده می‌شود»([7]).

1096- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «ثَلاَثَةٌ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ: رَجُلٌ حَلَفَ عَلَى سِلْعَةٍ لَقَدْ أَعْطَى بِهَا أَکْثَرَ مِمَّا أَعْطَى وَهُوَ کَاذِبٌ، وَرَجُلٌ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ کَاذِبَةٍ بَعْدَ العَصْرِ، لِیَقْتَطِعَ بِهَا مَالَ رَجُلٍ مُسْلِمٍ، وَرَجُلٌ مَنَعَ فَضْلَ مَاءٍ فَیَقُولُ اللَّهُ: الیَوْمَ أَمْنَعُکَ فَضْلِی کَمَا مَنَعْتَ فَضْلَ مَا لَمْ تَعْمَلْ یَدَاکَ [رواه البخاری: 2369].

1096- و از ابو هریرهس روایت است که فرمودند: «سه گروه‌اند که خداوند متعال در روز قیامت با آن‌ها سخن نمی‌گوید، و به طرف آن‌ها نظر نمی‌کند.

کسی که بر مالی به دروغ سوگند بخورد که آن را به چنین و چنان مبلغی می‌خریدند.

کسی که بعد از عصر به دروغ سوگند بخورد، و به سبب این سوگند، مال مسلمانی را به دست آورد.

و کسی که زیادی آب خود را از دیگران دریغ نماید، و خداوند متعال برایش می‌گوید: من امروز فضل و مهربانی خود را از او آن‌چنان دریغ می‌کنم، که تو آنچه را که به دست خود نساخته بودی، از دیگران در یغ می‌کردی»([8]).

7- باب: لاَ حِمَى إِلاَّ الله وَرَسُولِهِ

باب [7]: اختصاصی نمودن جز برای خدا و رسولش نیست

1097- عَن الصَّعْبَ بْنَ جَثَّامَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ حِمَى إِلَّا لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ» [رواه البخاری: 2370].

1097- از صعب بن جثامهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اختصاصی کردن چیزی جز برای خدا و رسولش نیست»([9]).

8- باب: شُرْبِ النَّاسِ وَسقی الدَّوَابِ مِنَ الأَنهَارِ

باب [8]: نوشیدن مردم، و آب دادن چارپایان از انهار

1098- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: الخَیْلُ لِرَجُلٍ أَجْرٌ، وَلِرَجُلٍ سِتْرٌ، وَعَلَى رَجُلٍ وِزْرٌ، فَأَمَّا الَّذِی لَهُ أَجْرٌ: فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، فَأَطَالَ بِهَا فِی مَرْجٍ أَوْ رَوْضَةٍ، فَمَا أَصَابَتْ فِی طِیَلِهَا ذَلِکَ مِنَ المَرْجِ أَوِ الرَّوْضَةِ کَانَتْ لَهُ حَسَنَاتٍ، وَلَوْ أَنَّهُ انْقَطَعَ طِیَلُهَا، فَاسْتَنَّتْ شَرَفًا أَوْ شَرَفَیْنِ کَانَتْ آثَارُهَا، وَأَرْوَاثُهَا حَسَنَاتٍ لَهُ، وَلَوْ أَنَّهَا مَرَّتْ بِنَهَرٍ، فَشَرِبَتْ مِنْهُ وَلَمْ یُرِدْ أَنْ یَسْقِیَ کَانَ ذَلِکَ حَسَنَاتٍ لَهُ، فَهِیَ لِذَلِکَ أَجْرٌ، وَرَجُلٌ رَبَطَهَا تَغَنِّیًا وَتَعَفُّفًا ثُمَّ لَمْ یَنْسَ حَقَّ اللَّهِ فِی رِقَابِهَا وَلاَ ظُهُورِهَا، فَهِیَ لِذَلِکَ سِتْرٌ، وَرَجُلٌ رَبَطَهَا فَخْرًا وَرِیَاءً وَنِوَاءً لِأَهْلِ الإِسْلاَمِ، فَهِیَ عَلَى ذَلِکَ وِزْرٌوَسُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الحُمُرِ، فَقَالَ: مَا أُنْزِلَ عَلَیَّ فِیهَا شَیْءٌ إِلَّا هَذِهِ الآیَةُ الجَامِعَةُ الفَاذَّةُ: ﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ٨ [رواه البخاری: 2371].

1098- از ابو هریرهرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اسپ، برای شخصی سبب مزد، و برای شخصی سبب حفظ آبرو، و برای شخصی سبب گناه است.

اسپ برای آن کسی سبب مزد است که اسپ را به غرض جهاد در راه خدا، در سبزه زار و یا در باغچۀ ریسمانش تا هر جایی که در آن سبزه زار و یا باغچه برسد، برای صاحبش ثواب است، و اگر ریسمان آن اسپ کسیخته شود، و اسپ به یک بلندی و یا دو بلندی بدود، در هر قدمش و در هر سرگین انداختنش برای صاحبش ثواب است، و اگر آن اسپ به جوی آبی رسیده و از آن جو بدون آنکه صابحش بخواهد او را آب بدهد آب بخورد از این آب خوردن برای صاحبش ثواب است، پس چنین اسپی برای صاحبش سبب ثواب‌ها است.

و شخص دیگر کسی است که اسپ را برای اینکه از دیگران بی‌نیاز باشد، نگهداری می‌کند، و حق خدا را در وی فراموش نمی‌کند، [یعنی: اگر برای تجارت باشد، زکات آن را می‌دهد([10]). و اگر محتاجی را ببیند بر آن سوار می‌کند]، اسپ برای چنین شخصی حمایه و پرده است.

و کسی که اسپ را به قصد افتخار و ریاء و دشمنی با مسلمانان نگهداری می‌نماید، چنین اسپی برای صاحبش سبب گناه است».

و کسی از پیامبر خدا ج راجع به الاغ پرسید.

فرمودند: «بر من در این مورد، چیز دیگری جز این آیۀ جامع نازل نگردیده است که: «کسی که به اندازۀ ذرۀ کار نیکی را انجام دهد، جزای آن را می‌بیند، و کسی که به اندازۀ ذرۀ کار بدی را انجام دهد، جزای آن را می‌بیند»([11]).

9- باب: بَیْعِ الحَطَبِ وَالکَلأِ

باب [9]: فروختن هیزم و گیاه

1099- عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ، أَنَّهُ قَالَ: أَصَبْتُ شَارِفًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَغْنَمٍ یَوْمَ بَدْرٍ، قَالَ: «وَأَعْطَانِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَارِفًا أُخْرَى»، فَأَنَخْتُهُمَا یَوْمًا عِنْدَ بَابِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَحْمِلَ عَلَیْهِمَا إِذْخِرًا لِأَبِیعَهُ، وَمَعِی صَائِغٌ مِنْ بَنِی قَیْنُقَاعَ، فَأَسْتَعِینَ بِهِ عَلَى وَلِیمَةِ فَاطِمَةَ، وَحَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ المُطَّلِبِ یَشْرَبُ فِی ذَلِکَ البَیْتِ مَعَهُ قَیْنَةٌ، فَقَالَتْ:أَلاَ یَا حَمْزُ لِلشُّرُفِ النِّوَاءِفَثَارَ إِلَیْهِمَا حَمْزَةُ بِالسَّیْفِ فَجَبَّ أَسْنِمَتَهُمَا، وَبَقَرَ خَوَاصِرَهُمَا، ثُمَّ أَخَذَ مِنْ أَکْبَادِهِمَا، قُلْتُ لِابْنِ شِهَابٍ وَمِنَ السَّنَامِ؟ قَالَ: قَدْ جَبَّ أَسْنِمَتَهُمَا، فَذَهَبَ بِهَا، قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: فَنَظَرْتُ إِلَى مَنْظَرٍ أَفْظَعَنِی، فَأَتَیْتُ نَبِیَّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَعِنْدَهُ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ، فَأَخْبَرْتُهُ الخَبَرَ، فَخَرَجَ وَمَعَهُ زَیْدٌ، فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ، فَدَخَلَ عَلَى حَمْزَةَ، فَتَغَیَّظَ عَلَیْهِ، فَرَفَعَ حَمْزَةُ بَصَرَهُ، وَقَالَ: هَلْ أَنْتُمْ إِلَّا عَبِیدٌ لِآبَائِی، فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُقَهْقِرُ حَتَّى خَرَجَ عَنْهُمْ، وَذَلِکَ قَبْلَ تَحْرِیمِ الخَمْرِ [رواه الخاری: 2375].

1099- از علی بن ابی طالبس روایت است که گفت: از غنایم جنگ بدر که با پیامبر خدا ج اشتراک نموده بودم، ماده شتر پیری برایم رسید، و گفت که: پیامبر خداج ماده شتر پیر دیگری نیز برایم دادند.

روزی این دو شتر را به در خانۀ یکی از انصار خواباندم، و مقصدم آن بود تا بر آن‌ها (إِذخر) بار کرده و بفروشم، و شخص زرگری از مردم (بنی قَینُقَاع) نیز با من بود، و از فروش این چیزها کار عروسی‌ام با فاطمهل ترتیب دهم.

در این وقت [در همان خانۀ که شتران را در پیشروی آن خوابانده بودم] حمزه بن عبدالمطلب با کنیزی به شراب خواری مشغول بود، آن کنیز [در هنگام غزل خوانی برایش] گفت که: ای حمزه! به سوی شتران چاق بشتاب.

و حمزه با شمشیرش به آن‌ها حمله ور گردید، کوهان‌های آن‌ها را برید، و پهلوی آن‌ها را درید، و جگرهای آن‌ها را در آورد.

علیس می‌گوید: منظرۀ دیدم که مرا به وحشت انداخت، و سخت ترسیدم، نزد پیامبر خدا ج آمدم و زید بن حارثه نزدشان بود([12])، واقعه را برای‌شان خبر دادم.

پیامبر خدا ج با زید بیرون شدند، و من همراه‌شان رفتم، پیامبر خدا ج نزد حمزه رفته و بر او قهر نموند، حمزه چشمش را بالا نموده و گفت: آیا شما نوکران پدر من نیستید؟

پیامبر خدا ج عقب عقب رفتند تا از نزدش خارج شدند، و این واقعه پیش از حرام شدن شراب بود([13]).

10- باب: القَطَائِع

باب [10]: قطائع

1100- عَن أَنَسِ بنِ مالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَرَادَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُقْطِعَ مِنَ البَحْرَیْنِ، فَقَالَتِ الأَنْصَارُ: حَتَّى تُقْطِعَ لِإِخْوَانِنَا مِنَ المُهَاجِرِینَ مِثْلَ الَّذِی تُقْطِعُ لَنَا، قَالَ: «سَتَرَوْنَ بَعْدِی أَثَرَةً، فَاصْبِرُوا حَتَّى تَلْقَوْنِی» [رواه البخاری: 2376].

1100- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج می‌خواستند تا از املاک بحرین [برای انصار] چیزی بدهند.

انصار گفتند: تا وقتی که برای برادران مهاجر ما [از املاک بحرین] به اندازۀ که برای ما می‌دهید، ندهید [قبول نمی‌کنیم].

پیامبر خدا ج فرمودند: «بعد از من کسانی را خواهید دید که خود را بر شما ترجیح دهند، و در این وقت صبر کنید تا مرا ملاقات نمائید»([14]).

11- باب: الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ مَمَرٌّ أَوْ شِرْبٌ فِی حَائِطٍ أَو نَخْلٍ

باب [11]: کسی که رهرو، و جوی آبش از نخلستان شخص دیگری می‌گذرد

1101- عَن عَبْدِ اللَّهِ، بنِ عَمر رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنِ ابْتَاعَ نَخْلًا بَعْدَ أَنْ تُؤَبَّرَ، فَثَمَرَتُهَا لِلْبَائِعِ إِلَّا أَنْ یَشْتَرِطَ المُبْتَاعُ، وَمَنِ ابْتَاعَ عَبْدًا وَلَهُ مَالٌ، فَمَالُهُ لِلَّذِی بَاعَهُ، إِلَّا أَنْ یَشْتَرِطَ المُبْتَاعُ» [رواه البخاری:2379].

1101- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی که درخت خرمای را بعد از اینکه پیوند (تلقیح و کشن گیری) شده بود خرید، میوۀ آن درخت از فروشنده است، مگر آنکه خریدار [در هنگام خرید] آن را برای خود شرط نماید.

و کسی که غلامی می‌خرد، و این غلام دارای مال است، مال آن غلام از فروشنده است، مگر آنکه خریدار آن را برای خود شرط نماید»([15]).


42- کتابُ فِی الاستقراض وأداءِ الدُّیُونِ وَالحَجْرِ وَالتفلیس



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) مناسبت این حدیث در این باب این است که در آن قسمت کردن آب آمده است.

2) دست راست و طرف راست، بر دست چپ و طرف چپ فضیلت دارد.

3) خورد بودن مانع مستحق گردیدن چیزی نیست، و در حقوق فرقی بین خورد سال و کلان سال نمی‌باشد.

4) آنچه که پیامبر خدا ج انجام دادند، یک اسلوب بسیار نیک تربیۀ اطفال است، که جهت تقویۀ شخصیت طفل، برایش همان اهمیتی را قائل شویم، که برای کلان سالان قائل می‌شویم، و حتی نبی کریم ج برای آن طفل نو جوان اهمیت بیشتری نسبت به کلان سالان قائل شده بودند، زیرا آن طفل را به طرف راست خود نشانده بودند، تا شخصیتش پرورش یافته، و حس حقارت خورد سالی از وی زدوده شود، و به اثر این اسلوب نبوی در تربیۀ اطفال بود، که نو جوانان خورد سالی فرماندهی لشکر‌های بزرگی را در جنگ‌های فرا مرزی بر عهده می‌گرفتند.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در آب دادن، شخصی که به طرف راست نشسته است، از شخصی که به طرف چپ نشسته است، مستحق‌تر می‌باشد، ولو آنکه شخص طرف چپ بر آن شخص دیگر از نگاه مقام و مرتبت، و علم و دانش فضیلت داشته باشد.

2) با قیاس بر آب، در هر چیز دیگری که جنبۀ اکرام و عزت داشته باشد، مانند: میوه، طعام، دست شستن، داخل شدن به خانه، خارج شدن از خانه و امثال این‌ها، شخص طرف راست از شخص طرف چپ، مستحق‌تر است.

3) با قیاس بر آب دادن از طرف راست، اگر کسی در مسجد، و یا در مجلس از دیگری پیشتر در جایی نشسته باشد، مستحق همانجا می‌باشد، و دگیری حق ندارد، تا او را از جایش بر خیزاند، و گرچه این حکم به طور ضمنی از خود حدیث نیز دانسته می‌شود، زیرا بعد از اینکه شخص اعرابی به طرف راست پیامبر خدا ج نشسته بود، کسان دیگری که بعد از وی آمدند، ولو آنکه بر وی فضیلت داشتند، از اعرابی نخواستند تا از جای خود بر خیزد.

4) ریختن آب در شیری که برای نوشیدن، و یا برای تقدیم کردن برای مهمان است، جواز دارد، ولی در شیری که برای فروش است، جایز نیست.

5) عمرس جنبۀ دوستی و مهربانی را که با ابو بکر صدیق داشت، در هرجا و در هرچیز در نظر داشت و مراعات می‌کرد، و باید دوست حقیقی چنین باشد، ولی نبی کریمج چون در مقام تشریع و ارشاد قرار داشتند، جنبۀ توجیهی و تشریعی اسلام را در نظر گرفته و همان کاری را انجام دادند که باید همگان در روش زندگی خود انجام دهند.

[3]- از احکام و سمائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) معنی این دو حدیث شریف این است که: اگر چراگاهی بود که در نزدیک آن، کسی چاه و یا چشمۀ آبی داشت، و آب چاه و یا چشمه از ضرورت خودش بیشتر بود، و مردم بدون وجود آب نمی‌توانستند از آن چراگاه برای مواشی خود استفاده نمایند، نباید صاحب آب، آبی را که از وی زیاد است، از مردم دریغ نماید، زیرا در این صورت گویا مردم را از آن چراگاه منع کرده است.

2) بنا به قول اکثر علماء این نهی برای تنزیه است، نه برای تحریم.

3) تا وقتی که صاحب آب، به آب ضرورت داشته باشد، از دیگران به آن آب مستحق‌تر است.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) شاهد آوردن بر ذمۀ (مدعی) و سوگند خوردن در صورت انکار متوجه (مدعی علیه) است.

2) در تصرف داشتن چیزی، دلیل قطعی بر مالک بود آن چیز نیست.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) مراد از اینکه خداوند با این سه گروه سخن نمی‌گوید این است که: سخن رضایت نمی‌گوید، و سخنی که با آن‌ها می‌زند، و از آن‌ها در مورد گناهانی که مرتکب شده‌اند باز خواست می‌کند، سخن قهر و غضب است.

2) صاحب آب، تا وقتی که خودش به آن ضرورت داشته باشد، از دیگران به آب مستحق‌تر است.

3) اگر کسی از تشنگی بمیرد، دیت آن به علاوه از سجن و عقوبت بر کسی است که برایش آب نداده است، و با قیاس بر تشنگی، اگر کسی از گرسنگی بمیرد، دیت وی بر کسی و یا بر کسانی است که قدرت طعام دادن آن را داشتند و طعام را از وی دریغ نمودند.

4) بیعت با امام باید براساس همبستگی، تعاون، ونصرت مسلمین، و توحید صف باشد، و کسی که براساس اغراض دنیوی با امام بیعت می‌کند، شامل این وعید می‌باشد.

5) قید سوگند خوردن در وقت عصر، قید اعتباری نیست، بنابراین کسی که مالش را با قسم دروغ به فروش می‌رساند، شامل این حکم می‌باشد، چه این عملش در وقت عصر باشد، و چه در غیر وقت عصر، و چه در شب باشد، و چه در روز، و یا تخصیص آن به بعد از عصر برای بیان واقعیت است، زیرا در آن وقت، بازارها نزدیک به بسته شدن است، و صاحب مال می‌خواهد مال خود را به هرطوری که شده است به فروش برساند.

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) احسان کردن، سبب مغفرت گناهان می‌شود، خواه با آب دادن باشد، و خواه به نان دادن، وخواه به هرعمل مشروع دیگری که جانب مقابل به آن احتیاج داشته باشد.

2) آب دادن ثواب بسیاری دارد، بعضی از تابعین گفته‌اند: اگر گناهت بسیار زیاد است، برای مردم آب بده.

3) نیکی کردن با هرکسی کار مستحب و پسندیده‌ای است، ولو آنکه با غیر مسلمان باشد.

4) بعضی از علماء گفته‌اند: چون جزاء از جنس عمل است، دور نیست که آب دادن در این دنیا سبب سیراب شدن در روز آخرت گردد.

[7]- مراد از اشخاصی که پیامبر خدا ج آن‌ها را از کوثر می‌رانند، منافقین، و یا مرتدین، و یا مبتدعین می‌باشند، و یا همۀ این‌ها هستند، و یا مراد از کسانی که پیامبرخدا ج آن‌ها را از حوض کوثر می‌رانند، امت‌های سابقه هستند، زیرا برای هر پیامبری حوض مخصوصی برای خودش و امتش می‌باشد.

[8]- تفصیل این حدیث را می‌توان در حدیث (1093) و حدیث (1094) مطالعه نمود.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      هیچ کس حق ندارد منطقۀ را که صاحب ندارد، برای خود جهت استفادۀ شخصی و یا چراندن مواشی خود (قرق) نماید، بلکه چنین مناطقی حق عموم مردم بوده، و برای استفادۀ همگان است، بنابراین خلیفۀ مسلمانان می‌تواند جا، و یا جاهایی را که مناسب می‌داند برای مصلحت عامه (قرق) نماید، چنان‌چه خلفای راشدین چراگاه‌هایی را برای شتران و گوسفندان صدقه (قرق) نموده بودند، و در زمان جاهلیت، بزرگان قوم در جایی که می‌خواستند، منزل می‌کردند، و سگی را وادار به کاو زدن می‌کردند، صدای سگ از چهار طرف تا هرجا که می‌رسید، (قرق) آن شخص گفته می‌شد، و کسی حق نداشت که حیوان خود را در آن‌جا بچراند، پیامبر خدا ج این عمل را منع کرده، و فرمودند که: (قرق) خاص برای خدا و رسولش می‌باشد، و کسی به طور شخصی نمی‌تواند جای را برای خود (قرق) نماید.

[10]- امام ابو حنیفه/ با استناد به این جمله می‌گوید: اسپی که از چراگاه‌ها علف می‌خورد، اگر به نصاب برسد، در آن زکات واجب می‌شود.

[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) با استناد بر این حدیث بعضی از علماء گفته‌اند که پیامبر خدا ج آنچه را که می‌گفتند از طریق وحی می‌گفتند، زیرا در موضوع زکات الاغ که بر ایشان وحیی نازل نشده بود، به اجتهاد خود چیزی نگفتند، و کسانی که اجتهاد را برای آنحضر ج جائز می‌دانند، می‌گویند اجتهاد نکردن در مسئلۀ به خصوصی، دلالت بر این ندارد که در هیچ مسئلۀ اجتهاد نمی‌کردند، و اجتهاد کردن پیامبر خدا ج در مسائل بسیاری ثابت شده اسد.

2) نگهداشتن و سائل جهاد فی سبیل الله، و از آن جمله اسپ، سبب اجر اخروی است، چنان‌چه ریاء و سمعت، مستوجب گناه و عذاب اخروی است.

3) در حدیث نبوی شریف آمده است که چون پیامبر خدا ج راجع به اسپ توضیحات دادند، و آن را به سه قسم تقسیم نمودند، کسی راجع به (خر) پرسید که آیا حکم خر هم مثل حکم اسپ است؟ ایشان در جواب فرمودند که «بر من در این مورد، چیزی دیگری جز این آیۀ جامع نازل نگردیده است» که: «کسی که به اندازۀ ذرۀ کار نیکی را انجام دهد، جزای آن را می‌بیند، و کسی که به اندازۀ ذرۀ کار بدی را انجام دهد، جزای آن را می‌بیند».

و اینکه این آیۀ کریمه چگونه جوابی برای سؤال آن شخص شده می‌تواند؟ این است که امام عینی/ می‌گوید: (سؤال آن‌ها از این بود که: آیا حکم خر مانند حکم اسپ است یانه؟ پیامبر خدا ج با ذکر این آیۀ کریمه گفتند که: اگر نگهداشتن خر برای کار خیر باشد، حتما ثواب آن برای صاحبش می‌رسد، و اگر برای شر باشد، گناه آن به صاحبش می‌رسد)، و این همان چیزی است که آیۀ کریمه بر آن تنصیص دارد.

[12]- وی زید بن حارثه بن شراحیل قضاعی است، غلام حدیجهل بود، و خدیجهل او را برای پیامبر خدا ج بخشش داد، پیامبر خدا ج او را آزاد ساختند و فرزند خود خواندند، عمرس می‌گوید: ما او را زید بن محمد می‌نامیدیم، تا آیۀ مبارکه نازل گرید که ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ، یعنی: آن‌ها را به نام پدر‌های حقیقی‌شان یاد کنید، پیامبر خدا ج بین او بین حمزهس عقد اخوت بستند، و در جنگ مؤته به شهادت رسید.

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) إِذخر: یک نوع گیاهی است که عرب‌ها بعضی کارها، مانند پوشیدن سقف خانه و غیره از آن استفاده می‌کردند.

2) چون طوری که در متن حدیث آمده است، این واقعه پیش از تحریم شراب بود، زیرا حمزهس در غزوۀ احد در سال سوم هجری به شهادت رسید، و تحریم شراب بعد از این بود، و از همین جهت پیامبر خدا ج از نگاه شراب خواری حمزهس را مورد مؤاخذه قرار ندادند.

3) استفاده از هیزم دشت و بیابان مباح است.

4) مصارف عروسی بر عهدۀ شوهر است.

5) خواباندن شتر و امثال آن به پیش روی خانۀ شخص دیگری اگر از این کار متضرر نگردد، و قبلا از آن منع نکرده باشد، روا است.

6) امام و یا نائبش حق دارند جهت احقاق حق، به خانۀ شخص متهم داخل شوند.

7) اگر کسی عقلش به سبب تناول چیز مباحی از بین رفته بود، و در این حالت زنش را طلاق داد، و یا کسی را دشنام داد، مؤاخذه نمی‌گردد، زیرا مستی حمزهس به سبب شرابی بود که در آن وقت مباح بود، ولی اکنون که بعد از تحریم شراب است، اگر کسی در حالت مستی مرتکب جنایتی می‌گردد، در نزد جمهور علماء مستی برایش عذری در سقوط عقوبت شمرده نمی‌شود.

بنابراین اگر کسی زنش را در این حالت طلاق داد، طلاقش معتبر شمره می‌شود، اگر کسی را کشت قصاص می‌شود، اگر زنا کرد، عقوبت زنا بر وی جاری می‌گردد، ولی امام ابن تیمیه/ و بعضی از علمای دیگر تصرفات مست را لغو می‌دانند، و اکثر محاکم در دولت‌های اسلامی در موارد بسیاری به اساس همین نظر اخیر عمل می‌کنند.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) قطائع: جمع قطیعه است، و قطیعه عبارت از آن است که (ولی امر) به اساس مصلحت چیزی از مال تحت تصرف دولت را برای شخص و یا اشخاصی واگذار نماید، و این اقطاع بر دو نوع است: اقطاع ملکیت، و اقطاع منفعت، در اقطاع ملکیت، شخصی که ملک برایش داده شده است، مالک آن زمین می‌گردد، و هر طوری که خواسته باشد می‌تواند در آن تصرف نماید، و در اقطاع منعفت، تنها مالک منفعتش می‌گردد، و اصل ملک متعلق به بیت المال است.

2) گرچه (ولی امر) حق دارد تا از املاکی که تحت تصرفش می‌باشد، چیزی را به اساس مصلحت برای بعضی از اشخاص اقطاع نماید، ولی در این اقطاع سه چیز شرط است: اول آنکه: این اقطاع از چیز‌های نباشد که همۀ مردم در آن شرکت دارند، مانند: منابع آب، معادن، چراگاه ها، جنگلات و امثال این‌ها، دوم آنکه: این اقطاع از زمین‌هایی نباشد که به نوعی از انواع تحت ملکیت شخص و یا اشخاص دیگری می‌باشد، سوم آنکه: این اقطاع خاص به اساس مصلحت عامه باشد، و رابطۀ فامیلی، قومی، منطقه‌ای، و امثال این چیزها در آن مداخله نداشته باشد، ورنه دادن و گرفتن آن حرام است.

3) این حدیث دلالت بر فضیلت انصار دارد، زیرا آن‌ها نخواستند تا برای آن‌ها چیزی داده شود، که برای مردم مهاجر داده نشده است، و گویند: این حدیث دلالت بر این دارد که خلافت در مردم انصار نمی‌باشد، و این علائم نبوت است، که به همین طریق تحقق یافت.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) پیوند زدن درخت خرما با پیوند زدن درخت‌های دیگر فرق دارد، و آن به این شکل است که: همه سال بعد ازاینکه خوشه‌های خرما ظاهر شد، مقداری از خرمای (نر) را گرفته و در داخل خوشۀ درخت خرمای (ماده) می‌گذارند، و آن را بسته می‌کنند، و بعد از اینکه خوشۀ خرما قدری کلان شد، یا خوشه خود به خود از تاری که آن را به بسته بودند باز می‌شود، و یا آن را باز می‌کنند، و به این طریق درخت خرما به شکل مطلوب میوه می‌دهد، ورنه میوه‌اش بسیار کم، و در عین حال خراب و نامرغوب می‌باشد.

2) با استناد به ظاهر این حدیث جمهور علماء گفته‌اند: اگر کسی درخت خرمایی را که پیوند شده بود فروخت، میوۀ آن درخت از فروشنده است، مگر آنکه خریدار در وقت عقد شرط کرده باشد که میوه از وی باشد، امام ابو حنیفه/ می‌گوید: خواه آن درخت پیوند شده باشد و خواه نشده باشد، میوه‌اش از فروشنده است، مگر آنکه خریدار شرط کرده باشد که میوۀ آن درخت ازوی باشد، به این معنی که قید پیوند شدن دارای مفهوم مخالف نیست که اگر پیوند نشده باشد، میوه‌اش از خریدار باشد، منتهی خریدار می‌تواند از فروشنده بخواهد که میوه‌اش را خواه رسیده باشد و خواه نه رسیده فی الحال بچیند، به علاو از آن، امام ابو حنیفه/ می‌گوید: اگر خریدار شرط کرد که میوه تا وقت رسیدن بر درخت بماند، این عقد فاسد است.

3) با قیاس بر درخت خرما، هر درخت دیگری مانند: درخت توت، تاک انگور، درخت سیب، وامثال این‌ها که فروخته شده بود، اگر میوه داشت، میوه‌اش از فروشنده است، مگر آنکه خریدار شرط کند که از وی باشد.

4) برای آنکه نزاعی بین فروشند و خریدار واقع نشود، بهتر آن است که در وقت عقد خرید و فوش، شرط کنند که میوه متعلق به خریدار است، ورنه بعد از عقد شاید خریدار از فروشنده بخواهد که میوه‌اش را بچیند، و چون میوه قابل خوردن نشده است، صاحب میوه از چیدن آن ابا ورزد، و این امر سبب کشمکش بین آن‌ها گردد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد