کتاب [42]: در استقراض و ادای دیون و حجر و تفلیس([1])
1- باب: مَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ یُریدُ أَدَاءَهاَ أَو إِتْلاَفَهَا
باب [1]: کسی که اموال مردم را به قصد اداء کردن آن میگیرد، و یا به قصد تلف کردن آن
1102- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ یُرِیدُ أَدَاءَهَا أَدَّى اللَّهُ عَنْهُ، وَمَنْ أَخَذَ یُرِیدُ إِتْلاَفَهَا أَتْلَفَهُ اللَّهُ» [رواه الخاری: 2387].
1102- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که مال مردم را بگیرد، وقصدش ادای آن باشد، خداوند اسباب ادای آن را مهیا میسازد و کسی که [مال مردم را بگیرد]، و قصدش تلف کردن آن باشد، [یعنی: ندادن آن باشد] خداوند اسباب تلف شدن آن مال را مهیا میسازد»([2]).
2- باب: أَدَاءِ الدُّیُونِ
1103- عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا أَبْصَرَ یَعْنِی أُحُدًا قَالَ: «مَا أُحِبُّ أَنَّهُ تَحَوَّلَ لِی ذَهَبًا، یَمْکُثُ عِنْدِی مِنْهُ دِینَارٌ فَوْقَ ثَلاَثٍ، إِلَّا دِینَارًا أُرْصِدُهُ لِدَیْنٍ» ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الأَکْثَرِینَ هُمُ الأَقَلُّونَ، إِلَّا مَنْ قَالَ بِالْمَالِ هَکَذَا وَهَکَذَا، وَأَشَارَ أَبُو شِهَابٍ بَیْنَ یَدَیْهِ وَعَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ شِمَالِهِ وَقَلِیلٌ مَا هُمْ»، وَقَالَ: «مَکَانَکَ»، وَتَقَدَّمَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَسَمِعْتُ صَوْتًا، فَأَرَدْتُ أَنْ آتِیَهُ، ثُمَّ ذَکَرْتُ قَوْلَهُ: «مَکَانَکَ حَتَّى آتِیَکَ»، فَلَمَّا جَاءَ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، الَّذِی سَمِعْتُ أَوْ قَالَ: الصَّوْتُ الَّذِی سَمِعْتُ؟ قَالَ: «وَهَلْ سَمِعْتَ؟»، قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «أَتَانِی جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، فَقَالَ: مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّتِکَ لاَ یُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئًا دَخَلَ الجَنَّةَ»، قُلْتُ: وَإِنْ فَعَلَ کَذَا وَکَذَا، قَالَ: «نَعَمْ» [رواه البخاری: 2388].
1103- از ابو ذرس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج بودم، چون چشمشان به کوه (أُحد) افتاد فرمودند: «نمیخواهم که این کوه برایم به طلا مبدل گردد، و در نزد دیناری از آن بیش از سه روز باقی بماند، مگر دیناری را که برای ادای قرض نگهدارم».
بعد از آن فرمودند: «و کسانی که مال آنها بسیار است، ثواب آنها کمتر است، مگر کسی که مال را چنین و چنان بخشش کند، و البته چنین کسانی کم هستند».
و برای من گفتند: «در جای خود به ایست»، خودشان کمی پیشتر رفتند، و من آوازی را شنیدم، من خواستم که نزدشان بروم، یادم آمد که فرمودند: «بر جای خود به ایست».
چون پس آمدند گفتم: یارسول الله! آنچه را که شنیدم چه بود، [و یا]: آوازی را که شنیدم چه بود؟
فرمودند: «آیا شنیدی»؟
گفتم: بلی!.
فرمودند: «جبرئیل÷ نزدم آمد و گفت: کسی که از امت تو بمیرد، و به خدا چیزی را شریک نیاورده باشد، به بهشت میرود.
گفتم: ولو آنکه چنین و چنان کرده باشد؟ [یعنی: ولو آنکه مرتکب گناه شده باشد] فرمودند: بلی [ولو آنکه چنین و چنان کرده باشد]»([3]).
3- باب: حُسْنِ الْقَضَاءِ
1104- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ فِی المَسْجِدِ - قَالَ مِسْعَرٌ: أُرَاهُ قَالَ: ضُحًى - فَقَالَ: «صَلِّ رَکْعَتَیْنِ»، وَکَانَ لِی عَلَیْهِ دَیْنٌ، فَقَضَانِی وَزَادَنِی [رواه البخاری: 2394].
1104- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: هنگام چاشت در حالی که پیامبر خدا ج در مسجد بودند، نزدشان آمدم.
گفتند: «دو رکعت نماز بخوان»، و از من بر ذمۀشان قرضی بود، قرض مرا دادند، و چیزی هم بر آن افزودند([4]).
4- باب: الصَّلاَةِ عَلَى مَن تَرَکَ دَیْنًا
باب [4]: نماز جنازه بر شخص قرضدار
1105- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَأَنَا أَوْلَى بِهِ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ، اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ﴾ فَأَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَاتَ وَتَرَکَ مَالًا فَلْیَرِثْهُ عَصَبَتُهُ مَنْ کَانُوا، وَمَنْ تَرَکَ دَیْنًا أَوْ ضَیَاعًا، فَلْیَأْتِنِی فَأَنَا مَوْلاَهُ [رواه البخاری: 2399].
1105- از ابو هریرهس روایت است که: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه من به او در امور دنیا و آخرت از خودش دوستتر هستم، اگر میخواهید این آیه را تلاوت نمائید: «پیامبر به مسلمانان از خود آنها دوستتر است».
هر مسلمانی که میمیرد، و مالی به ارث میگذارد، آن مال متعلق به ورثهاش میباشد، و کسی که [میمیرد] و قرض و یا اهل و عیال محتاجی بجا میگذارد، نزد من بیاید، من ولی او میباشم [و متحمل این چیزها میشوم]»([5]).
5- باب: مَا یُنَهْى عَنْ إِضَاعَةِ المَالِ
باب [5]: آنچه که در مورد ضایع کردن مال آمده است
1106- عَنِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَیْکُمْ: عُقُوقَ الأُمَّهَاتِ، وَوَأْدَ البَنَاتِ، وَمَنَعَ وَهَاتِ، وَکَرِهَ لَکُمْ قِیلَ وَقَالَ، وَکَثْرَةَ السُّؤَالِ، وَإِضَاعَةَ المَالِ [رواه البخاری: 2408].
1108- از مغیره بن شعبهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: خداوند بر شما [این چیزها را] حرام کرده است: عقوق مادران، زنده به گور کردن دختران، و خود داری از ادای چیزی که ادای آن لازم است، و طلبیدن چیزی که گرفتن آن حرام است.
و این چیزها را برای شما مکروه قرار داده است: گفتگوی بدون لزوم، سؤال کردن بسیار، و ضایع ساختن مال([6]).
43- کتابُ فِی الخُصُومَاتِ
[1]- (استقراض): عبارت از قرض گرفتن، و (دیون) عبارت از قرضهایی است که بر ذمۀ شخص قرضدار میباشد، و (حَجر): عبارت از آن است که به سببی از اسباب، قاضی شخصی را از تصرف کردن در مالش مانع میشود، و (تلفیس): عبارت از آن است که به سببی از اسباب، قاضی حکم به مفلس بودن شخص بکند، و اینکه امام بخاری این مسائل را تحت عنوان یک کتاب آورده است، سببش این است که: احادیث متعلق به هریک از این مسائل کم است، و امکان اینکه برای هریک (کتاب) جداگانۀ را اختصاص میداد، وجود نداشت، والله تعالی أعلم.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) گرفتن مال در این مورد، خاص به قرض نیست، بلکه شامل همۀ انواع گرفتن مال، از طریق قرض، رهن، شراکت و غیره را نیز میگردد، یعنی: کسی که مال مردم را به هر طریقی بگیرد، اگر قصدش ادای آن مال برای صاحبش باشد، خداوند در آن مال برایش برکت میدهد، و برای او توفیق میدهد تا بتواند آن مال را برای صاحبش برگرداند، و اگر قصدش خوردن آن مال باشد، خداوند برکت آن مال را از بین میبرد و کسی که مال را گرفته است، مدیون صاحب مال باقی میماند.
2) انسان اگر برکت در مال و حفظ آبروی خود را میخواهد خوش معاملگی را شعار خود سازد، ونیتش همیشه ادای حقوق مردم باشد، و در این حالت است که توفیق خداوندی حلیف او میگردد، و پیامبر خدا ج فرومودهاند «إنما الأعمال بالنیات».
3) کسی که قرضدار باشد، تا وقتی که دین واجب الأدای خود را اداء نکره است، و یا رضایت قرضدار را حاصل نکرده است، نباید، خیرات بدهد و یا غلامش را آزاد کند، و اگر چنین کرد، خیرات و غلام آزاد شدهاش برایش بر گردانده میشود، زیرا خیرات دادن و غلام آزاد کردن حق خدا، و ادای قرض، حق بنده است، و ادای حق بنده بر ادای حق خدا مقدم است.
[3]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) مسلمان نباید تمام غم و همش جمع کردن مال باشد، بلکه باید از مالی که خدا برایش داده است، به علاوه آنکه حق آن را اداء میکند، در وجوه خیر، مانند: کمک به فقراء، ایتام، درماندگان، بنای مساجد، مدارس، شفاخانهها، راه ها، کمک کردن در ازدواج جوانان، توزیع کتابهای دینی، کمک در معالجۀ مریضان، و امثال اینها سهم بگیرد.
2) پیامبر خدا ج از وابستگیهای دنیوی در همۀ اشکال آن، سخت دوری میگزیدند، و این چیزی بود که دیگران را نیز به آن توصیه میکردند، و آنچه را که در اینجا قابل تذکر میدانم که: یگانه شخصیت عالم بشریت که آنچه را گفتند و به طور کامل بلکه اکمل به آن عمل کردند، حضرت ختمی مرتبت نبی اکرم پیامبر خدا ج میباشند، زیرا چیزی را که گفتند: حرام و یا بد است، خودشان از همگان از آن پیشتر و بیشتر اجتناب نمودند، و چیزی را که گفتند: خوب و نیک است، خودشان از همه پیشتر و بیشتر به آن عمل کردند.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اگر قرضدار در وقت ادای قرض، برای قرض دهنده بیشتر از طلبش میدهد، در صورتی که این چیز صراحتا و یا ضمنا در وقت قرض دادن شرط نشده باشد، باکی ندارد، بلکه کارنیک و پسندیدهای است.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج بر مؤمنان رؤوف و رحیم هستند، و هر مؤمنی را از اندازۀ که خود مؤمن خود را دوست دارد، بیشتر دوست دارند، و دلیلش آن است که هر کسی به طور عموم کاری میکند که سبب دوزخ رفتنش میشود، ولی پیامبر خدا ج آن را به کاری رهنمائی میکنند که سبب رفتنش به بهشت میشود، و حتی اگر مستوجب دوزخ باشد، به سبب شفاعت خود در روز قیامت سبب رفتنش به بهشت میشوند.
2) در اول امر که پیامبر خدا ج چیزی از اموال در اختیار نداشتند، اگر شخص قرض داری فوت میکرد، بر او نماز نمیخواندند، ولی بعد از اینکه اموالی از غنیمت و صدقه در دسترسشان قرار گرفت، قرض شخص قرضدار را بر عهده میگرفتند، و بر وی نماز میخواندند.
3) اینکه این ادای قرض بر پیامبر خدا ج واجب بود، و یا آنکه از روی فضل و احسان چنین کاری میکردند، بین علماء اختلاف نظر وجود دارد، واکثر علماء بر این نظر اند که از روی فضل و احسان بود، نه از روی وجوب.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عقوق به معنی نافرمانی و آزار دادن است، خواه سبب مادی داشته باشد و خواه سبب معنوی، و خواه با دست باشد، و خواه با زبان، و همان طوری که عقوق مادر حرام است، عقوق پدر نیز حرام است، و اینکه در این حدیث تنصیص بر عقوق مادر شده است، سببش این است که اولا: مادر چون ضعیف و نا توان است نسبت به پدر آزار پذیرتر است، دوم: آنکه چون مادر در تربیۀ فرزند در مراحل مختلف تربیۀ اولاد، زحمات بیشتری را متحمل میگردد، از این جهت حقوقش نسبت به حقوق پدر پیشتر و بیشتر است، از اینجا است که علماء گفتهاند: اگر کسی پدر و مادر محتاجی داشد، و خودش تنها قدرت نفقه دادن برای یکی از آنها را داشت، پدرش را بگذارد، و برای مادرش نفقه بدهد.
2) زنده به گور کردن دختران یکی از عادات بد جاهلیت بود، وچون داشتن دختر را برای خود ننگ و عار میدانستند، وقتی که برای آنها دختری متولد میگردید، آن طفلک معصوم را با زیر پا گذاشتن رحمت پدری، و عطوفت انسانی زنده به گور میکردند، و رواسب این عادت جاهلیت هنوز در ذهن بعضی از جهال قرن بیستم موجود است.
3) و در مورد سؤال کردن بسیار، باید گفت که: سؤال کردن مکروه به چند نوع است، نوع اول: سؤال کردن از کارهای شخصی مردم، مانند اینکه فلانی چه میکند؟ در آمدش از کجا است؟ با زنش چه نووع معاملۀ دارد؟ چه نوع خرج و خوراکی دارد؟ و امثال اینچیزها، دوم: سؤال کردن جهت به دست آوردن مال، که در اصطلاح مردم آن را گدایی میگویند، سوم: سؤال کرد از مسائل علمی جهت ابراز شخصیت خود، و امتحان دیگران، ولی اگر قصدش آموختن علم، و اطلاع از احکام شرعی باشد، این عملش نه تنها آنکه مکروه نیست، بلکه کار نیک و پسندیدۀ نیز هست.
4) ضایع کردن مال: عبارت از صرف مال در اموری است که در اصل جائز نباشد، مانند صرف مال در برپا کردن مجالس رقص، قمار، شراب و امثال اینها، و یا مصرف کردن آن در کاری که در اصل مباح باشد، ولی در آن اسراف نماید، مانند: مهمانیهای بیجا و پرمصرف، عروسیهای پرمصرف و هر کار دیگری که در تبذیر و اسراف داخل گردد.