کتاب [45]: دادخواهی از ستمگریها
1- باب: قِصَاصِ المَظَالِمِ
1113- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِذَا خَلَصَ المُؤْمِنُونَ مِنَ النَّارِ حُبِسُوا بِقَنْطَرَةٍ بَیْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ، فَیَتَقَاصُّونَ مَظَالِمَ کَانَتْ بَیْنَهُمْ فِی الدُّنْیَا حَتَّى إِذَا نُقُّوا وَهُذِّبُوا، أُذِنَ لَهُمْ بِدُخُولِ الجَنَّةِ، فَوَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَأَحَدُهُمْ بِمَسْکَنِهِ فِی الجَنَّةِ أَدَلُّ بِمَسْکَنِهِ کَانَ فِی الدُّنْیَا [رواه البخاری: 2440].
1113- از بو سعید خدریس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«وقتی که مسلمانان از دوزخ نجات مییابند، در کنار پلی بین دوزخ و بهشت نگهداشته میشوند، و از ظلمهایی که در دنیا بر یک دیگر کردهاند تصفیه حساب میشوند، و چون پاک و پاکیزه شوند، برای آنها اجازۀ داخل شدن به بهشت داده میشود».
و سوگند به ذاتی که جان محمد ج در دست او است [بلا کیف] هر کسی مسکن و مأوایش را در بهشت از خانۀ که در دنیا در آن زندگی میکرده است، بهتر میشناشد»([1]).
2- باب: قَولِ الله تَعَالَى: ﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ﴾
باب [2]: این قول خداوند متعال که: ﴿بدان که لعنت خدا بر ظالمین است﴾
1114- عَن ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ یُدْنِی المُؤْمِنَ، فَیَضَعُ عَلَیْهِ کَنَفَهُ وَیَسْتُرُهُ، فَیَقُولُ: أَتَعْرِفُ ذَنْبَ کَذَا، أَتَعْرِفُ ذَنْبَ کَذَا؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ أَیْ رَبِّ، حَتَّى إِذَا قَرَّرَهُ بِذُنُوبِهِ، وَرَأَى فِی نَفْسِهِ أَنَّهُ هَلَکَ، قَالَ: سَتَرْتُهَا عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا، وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَکَ الیَوْمَ، فَیُعْطَى کِتَابَ حَسَنَاتِهِ، وَأَمَّا الکَافِرُ وَالمُنَافِقُونَ، فَیَقُولُ الأَشْهَادُ: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٨﴾ [رواه البخاری: 2441].
1114- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که فرمودند:
«خداوند [در آخرت] به شخص مؤمن نزدیک میشود، و او را تحت (کنف) خود قرار میدهد، و عیبهایش را میپوشاند، و [برایش] میگوید: آیا این گناه چنانی را میشناسی؟ و آیا این گناه چنانی را میشناسی؟ آن شخص مؤمن میگوید: بلی، پروردگارا!
تا اینکه به همۀ گناهان خود اقرار میکند، و فکر میکند که هلاک خواهد شد».
خداوند متعال برایش میگوید: گناهانت را در دنیا بر تو پوشیدم، و امروز هم آنها را برایت میبخشم، و کتاب حسناتش به دستش داده میشود، ولی دربارۀ کافر و منافق، همه کسانی که آنجا حضور دارند میگویند: «اینها کسانی هستند که دربارۀ پروردگار خود، دروغ گفته بودند، و بدانید که لعنت خدا بر ظالیمن است»([2]).
3- باب: لا یَظْلِمُ المُسْلِمُ المُسْلِمَ وَلاَ یُسْلِمُهُ
باب [3]: مسلمان بر مسلمان ظلم نمیکند، و او را به هلاکت مواجه نمیسازد
1115- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَخْبَرَهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِمِ لاَ یَظْلِمُهُ وَلاَ یُسْلِمُهُ، وَمَنْ کَانَ فِی حَاجَةِ أَخِیهِ کَانَ اللَّهُ فِی حَاجَتِهِ، وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ کُرْبَةً، فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ کُرْبَةً مِنْ کُرُبَاتِ یَوْمِ القِیَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 2442].
1115- و از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نمیکند، و او را به هلاکت نمیاندازد، کسی که حاجت برارد مسلمانش را بر آرده سازد، خداوند متعال حاجت او را بر آورده میسازد، و کسی که مشکل ملسلمانی را بر طرف سازد، خداوند مشکلی از مشکلات او را در روز قیامت برطرف میسازد، و کسی که عیب مسلمانی را بپوشاند، خداوند گناهانش را در روز قیامت میپوشاند»([3]).
4- باب: أَعِنْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً
باب [4]: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم کمک کن
1116- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا نَنْصُرُهُ مَظْلُومًا، فَکَیْفَ نَنْصُرُهُ ظَالِمًا؟ قَالَ: «تَأْخُذُ فَوْقَ یَدَیْهِ» [رواه البخاری: 2444].
1116- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«برادر [مسلمانت] را چه ظالم باشد و چه مظلوم کمک کن».
گفتند: یا رسول الله! کمک رساند برای مظلوم بلی، ولی برای ظالم چگونه کمک نمایئم؟
فرمودند: «بالای دو دستش را بگیر [یعنی: او را از ظلم کردن مانع شود]»([4]).
5- باب: الظُّلْمُ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ القِیَامَةِ
باب [5]: ظلم سبب تاریکیهائی در روز قیامت میشود
1117- عَنِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الظُّلْمُ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 2447].
1117- ازا ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «ظلم سبب تاریکیهایی در روز قیامت میشود»([5]).
6- باب: مَنْ کَانَتْ لَهُ مَظْلَمَةٌ عِنْدَ الرَّجُلِ فَحَلَّلَهَا لَهُ، هَلْ یُبَیِّنُ مَظْلَمَتَهُ؟
باب [6]: اگر کسی بر دیگری ظلم نمود، و آن شخص وی را بخشید، آیا باید ظالم آن ظلم را بیان نماید
1118- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ کَانَتْ لَهُ مَظْلَمَةٌ لِأَخِیهِ مِنْ عِرْضِهِ أَوْ شَیْءٍ، فَلْیَتَحَلَّلْهُ مِنْهُ الیَوْمَ، قَبْلَ أَنْ لاَ یَکُونَ دِینَارٌ وَلاَ دِرْهَمٌ، إِنْ کَانَ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ أُخِذَ مِنْهُ بِقَدْرِ مَظْلَمَتِهِ، وَإِنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ حَسَنَاتٌ أُخِذَ مِنْ سَیِّئَاتِ صَاحِبِهِ فَحُمِلَ عَلَیْهِ» [رواه البخاری: 2449].
1118- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که بر ذمۀ وی از برادر مسلمانش مظلمۀ از عرض و شرف و یا چیز دیگری باشد، همین امروز پیش از آن روزی که نه درهمی باشد و نه دیناری، از وی طلب بخشش نماید».
«ورنه اگر عمل نیکی داشته باشد، به اندازۀ حق آن شخص از وی گرفته میشود، و اگر عمل نیکی نداشته باشد، از گناهان آن شخص [مظلوم] گرفته میشود و بر ذمۀ [شخص ظالم] گذاشته میشود»([6]).
7- باب: إِثْمِ مَنْ ظَلَمَ شَیْئاً مِنَ الأَرْضِ
باب [7]: کسی که بر دیگری در مورد زمینش ظلم کرد
1119- عَن سَعِیدَ بْنَ زَیْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ ظَلَمَ مِنَ الأَرْضِ شَیْئًا طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِینَ» [رواه البخاری: 2452].
1119- از سعید بن زیدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که فرمودند:
«کسی که بر دیگری در مورد زمینش چیزی ظلم کرده باشد، به همان انداره تا هفت طبقۀ زمین بر گردندش طوق میشود»([7]).
1120- عَن ابنِ عُمُرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَخَذَ مِنَ الْأَرْضِ شَیْئًا بِغَیْرِ حَقِّهِ خُسِفَ بِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ إِلَى سَبْعِ أَرَضِینَ» [رواه البخاری: 2454].
1120- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که مقداری از زمین شخص دیگری را به غیر حق بگیرد، در روز قیامت تا هفت طبقه به زمین فرو میرود»([8]).
8- باب: إِذَا أَذِنَ إِنْسَانٌ لآخَرَ شیْئاً جَازَ
باب [8]: اگر کسی برای دیگری چیزی را اجازه دهد، روا است
1121- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّّهُ مَرَّ بِقَومٍ یَأکُلونَ تَمراً فَقَالَ: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَنهَى عَنِ الإِقْرَانِ، إِلَّا أَنْ یَسْتَأْذِنَ الرَّجُلُ مِنْکُمْ أَخَاهُ» [رواه البخاری: 2455].
1121- و از ابن عمرب روایت است که وی بر مردمی گذر کرد که خرما میخوردند، برای آنها گفت که: پیامبر خدا ج از خوردن چند خرما با هم نهی کردهاند، مگر آنکه شخص از برادرش اجازه بخواهد([9]).
9- باب: قَولِ الله تَعَالَى: ﴿وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ﴾
باب [9]: قول خداوند متعال که: ﴿و او سرسختترین دشمنان است﴾
1122- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ أَبْغَضَ الرِّجَالِ إِلَى اللَّهِ الأَلَدُّ الخَصِمُ» [رواه البخاری: 2457].
1122- از عائشهل از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«بدترین مردم در نزد خداوند متعال، دعوا جلب جنجال گر است»([10]).
10- باب: إِثْمِ مَنْ خَاصَمَ فِی بَاطِلٍ وَهُوَ یَعْلَمُهُ
باب [10]: گناه کسی که به دروغ دعوا میکند، و میداند که دعوایش دروغ است
1123- عَن أُمَّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ سَمِعَ خُصُومَةً بِبَابِ حُجْرَتِهِ، فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، وَإِنَّهُ یَأْتِینِی الخَصْمُ، فَلَعَلَّ بَعْضَکُمْ أَنْ یَکُونَ أَبْلَغَ مِنْ بَعْضٍ، فَأَحْسِبُ أَنَّهُ صَدَقَ، فَأَقْضِیَ لَهُ بِذَلِکَ، فَمَنْ قَضَیْتُ لَهُ بِحَقِّ مُسْلِمٍ، فَإِنَّمَا هِیَ قِطْعَةٌ مِنَ النَّارِ، فَلْیَأْخُذْهَا أَوْ لِیَتْرُکْهَا» [رواه البخاری: 2458].
1123- از أم سلمهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که:
پیامبر خدا ج جار و جنجالی را به درِ خانۀ خود شنیدند، نزد آنها رفتند و گفتند:
«جز این نیست که من بشر هستم، و مردم نزد من اقامۀ دعوا میکنند، و شاید بعضی از شما نسبت به دیگری بلیغتر باشد، و من فکر میکنم که او راست گفته است، و به همان اساس به نفع او حکم صارد میکنم».
«و کسی که [به این طریق] حق مسلمانی را برایش داده باشم، در حقیقت چیزی را که برایش دادهام، یک پارۀ آتش است، اگر میخواهد بگیرد، و اگر میخواهد بگذارد»([11]).
11- باب: قِصَاصِ المَظْلُومِ إِذَا وَجَدَ مَالَ ظَالِمِهِ
باب [11]: عوض گرفتن مظلوم از مال ظالم
1124- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قُلْنَا لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّکَ تَبْعَثُنَا، فَنَنْزِلُ بِقَوْمٍ لاَ یَقْرُونَا، فَمَا تَرَى فِیهِ؟ فَقَالَ لَنَا: «إِنْ نَزَلْتُمْ بِقَوْمٍ، فَأُمِرَ لَکُمْ بِمَا یَنْبَغِی لِلضَّیْفِ فَاقْبَلُوا، فَإِنْ لَمْ یَفْعَلُوا، فَخُذُوا مِنْهُمْ حَقَّ الضَّیْفِ» [رواه البخاری: 2461].
1124- از عقبه بن عامرس روایت است که گفت:
برای پیامبر خدا ج گفتیم که: شما ما را این طرف و آن طرف میفرستید، گاهی به نزد مردمی میرویم که ما را مهمان نمیکنند، در این باره چه میگوئید؟
برای ما گفتند: «اگرنزد مردمی رفتید و برای شما چیزی که مناسب برای مهمان است دادند، قبول کنید، و اگر ندادند حق مهمان را از آنها بگیرید»([12]).
12- باب: لا یَمْنَعُ جَار جَاره أَن یَغْرِزَ خَشَبَةِ فِی جِدَارِهِ
باب [12]: همسایه نباید همسایهاش را از کوبیدن میخی به دیوارش منع نماید
1125- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَمْنَعْ جَارٌ جَارَهُ أَنْ یَغْرِزَ خَشَبَهُ فِی جِدَارِهِ»، ثُمَّ یَقُولُ أَبُو هُرَیْرَةَ: «مَا لِی أَرَاکُمْ عَنْهَا مُعْرِضِینَ، وَاللَّهِ لَأَرْمِیَنَّ بِهَا بَیْنَ أَکْتَافِکُمْ» [رواه البخاری: 2463].
1125- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«همسایه نباید همسایهاش را از کوبیدن چوب [همسایه] بر دیوارش منع نماید».
بعد از آن ابو هریرهس گفت: نمیدانم چرا شما از این حکم اعراض میکنید، به خداوند سوگند که چوب را در بین شانههای شما خواهم کوبید([13]).
13- باب: أَفْنِیَةِ الدُّورِ والجُلُوسِ فِیهَا، والجُلُوسِ عَلَى الصُّعَدَاتِ
باب [13]: نشستن در پیش روی خانهها، و نشستن در کنار راهها
1126- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِیَّاکُمْ وَالجُلُوسَ عَلَى الطُّرُقَاتِ»، فَقَالُوا: مَا لَنَا بُدٌّ، إِنَّمَا هِیَ مَجَالِسُنَا نَتَحَدَّثُ فِیهَا، قَالَ: «فَإِذَا أَبَیْتُمْ إِلَّا المَجَالِسَ، فَأَعْطُوا الطَّرِیقَ حَقَّهَا»، قَالُوا: وَمَا حَقُّ الطَّرِیقِ؟ قَالَ: «غَضُّ البَصَرِ، وَکَفُّ الأَذَى، وَرَدُّ السَّلاَمِ، وَأَمْرٌ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهْیٌ عَنِ المُنْکَرِ» [رواه البخاری: 2465].
1126- از ابو سعید خدریس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«هرگز کنار راهها منشینید».
مردم گفتند: چارۀ نداریم، جای مجالس ما همین جا است، [در اینجا مینشنیم] و با هم سخن میزنیم.
فرمودند: «اگر جز نشستن در کنار راهها چارۀ برای شما نیست، باید حق راه را اداء نمائید.
پرسیدند که حق راه چیست؟
فرمودند: «پوشیدن چشم [از نامحرم]، خود داری از اذیت کردن مردم، جواب دادن سلام، امر به معروف و نهی از منکر»([14]).
14- باب: إِذَا اخْتَلَفُوا فِی الطَّرِیقِ المِیتَاءِ
باب [14]: اختلاف در تحدید راه عمومی
1127- عَن أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «قَضَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا تَشَاجَرُوا فِی الطَّرِیقِ المِیتاءِ بِسَبْعَةِ أَذْرُعٍ» [رواه البخاری: 2473].
1127- از ابو هریرهس روایت است که گفت: اگر در تحدید راه عمومی اختلاف نمودند، پیامبر خدا ج حکم کردند که باید این راه هفت زرع باشد([15]).
15- باب: النَّهی عَن النُّهْبَى وَالمُثْلَة
باب [15]: نهی از چور و چپاول و مثله کردن
1128- عَن عَبْدَ اللَّهِ بْنَ یَزِیدَ الأَنْصَارِیَّ قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ النُّهْبَى وَالمُثْلَةِ» [رواه البخاری: 2474].
1128- از عبدالله بن یزید انصاریس روایت است که گفت:
پیامبر خدا ج از چور و چپاول و مثله کردن، نهی فرمودندهاند([16]).
16- باب: مَنْ قَاتَلَ دُونَ مَالِهِ
باب [16]: کسی که برای دفاع از مال خود بجنگد
1129- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ» [رواه البخاری: 2480].
1129- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که فرمودند:
«کسی که در راه دفاع از مال خود کشته شود، شهید است»([17]).
17- باب: إِذَا کَسَرَ قَصْعَة أَوْ شَیْئاً لِغَیْرِهِ
باب [17]: اگر کاسه و یا چیزی را از شخص دیگری شکست
1130- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ عِنْدَ بَعْضِ نِسَائِهِ، فَأَرْسَلَتْ إِحْدَى أُمَّهَاتِ المُؤْمِنِینَ مَعَ خَادِمٍ بِقَصْعَةٍ فِیهَا طَعَامٌ، فَضَرَبَتْ بِیَدِهَا، فَکَسَرَتِ القَصْعَةَ، فَضَمَّهَا وَجَعَلَ فِیهَا الطَّعَامَ، وَقَالَ: «کُلُوا» وَحَبَسَ الرَّسُولَ وَالقَصْعَةَ حَتَّى فَرَغُوا، فَدَفَعَ القَصْعَةَ الصَّحِیحَةَ، وَحَبَسَ المَکْسُورَةَ [رواه البخاری: 2481].
1130- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نزد یکی از همسرانش بودند، همسر دیگرشان ذریعۀ خادمی طعامی را در کاسۀ برایشان فرستاد، [آنکه به خانهاش بودند]، کاسه را با دست خود زد و شکست.
پیامبر خدا ج قطعههای کاسه را با هم جمع کردند، طعام را دوباره در آن کاسه نهادند و فرمودند: «بخورید»، و شخصی که کاسه را آورده بود نزد خود نشاندند، و بعد از اینکه طعام را خوردند، کاسۀ درستی را فرستادند، و کاسۀ شکسته را نگهداشتند([18]).
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در محشر دو پل وجود دارد، پل عمومی که اهل محشر به استثنای عدۀ معدودی که بدون حساب و کتاب به بهشت میروند از آن میگذرند، کسانی که مستحق دوزخ باشند در دوزخ میافتند، و مؤمنان به سلامتی از آن عبور میکنند، بعد از گذشتن از این پل، به پلی میرسند که خاص برای مؤمنان است، وبین دوزخ و جنت قرار دارد، و در اینجا حقوقی را که مؤمنان بر یک دیگر دارند، تصفیه حساب میکنند، و بعد از ادای حقوق یک دیگر، از این پل میگذرند، و به دروازۀ بهشت میرسند، و در اینجا است که برای آنها گفته میشود که: ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِینَ٧٣﴾ اللهم اجعلنا منهم آمین.
2) حقوق که در اینجا مورد تصفیه حساب قرار میگیرد، حقوق جزئی است که بین طرفین میباشد مثلا: شخصی دیگری را سیلی زده است، و دیگری او را سیلی محکم تری زده است، و یا یکی دیگری را دشنامی داده است، و آن دیگری دشنام شدید تری داده است، و امثال اینها و این چیزهائی است که مورد عفو یک دیگر قرار گرفته و بعد از ادای حقوق به بهشت میروند.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از نزدیکی که در این گفتۀ پیامبر خدا ج آمده است که: «خداوند [در آخرت] به شخص مؤمن نزدیک میشود» نزدیکی مرتبه است نه نزدیکی مکانی» ولی اگر بگوئیم که مراد از آن نزدیکی است که خود خداوند حقیقت آن را بهتر میداند، به احتیاط نزدیکتر است.
2) (کنف) به معنی: جانب، طرف، و به معنی (بال) است، و مراد از آن در اینجا کنایه از رحمت و احاطه و حفظ است.
3) مراد از ظلمی که در این آیۀ مبارکه آمده است، کفر و نفاق است، نه مطلق ظلم زیرا مطلق ظلم همان طوری که شامل کفر و نفاق را میشود، شامل تمام گناهان از صغیره و کبیره را نیز میشود، و همان طوری که معلوم است، این طور نیست، که هر گناهی ولو آنکه از صغایر باشد مستوجب لعنت وطرد از رحمت الهی شود.
4) از این حدیث دانسته میشودد که سؤال کردن از نعمتهای (حلال) که در این آیۀ مبارکه آمده است که: ﴿ثُمَّ لَتُسَۡٔلُنَّ یَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِیمِ٨﴾ یعنی: بعد از آن در این روز از نعمتها پرسان میشود، عبارت از سؤال و پرسان تذکر نعمت است، نه سؤال حساب و انتقام زیرا در صورتی که خداوند متعال گناهان رابه یاد بنده داده، و بعد از آن برایش ببخشد، به طریق اولی نعمتها حلال را که در آن مرتکب گناهی نشده است، تنها بیادش داده و برایش خواهد بخشید.
5) این حدیث مطابق عقیدۀ اهل سنت و جماعت دلالت صریح بر این دارد که مسلمان به سبب ارتکاب معاصی کافر نمیشود، و طوری که معلوم است، خوارج میگویند که مرتکب کبیره خارج از ملت بوده و کافر است.
6) این حدیث دلیل صریحی برخلاف عقیدۀ معتزله است که میگویند: چیزی که بخشیده میشود، گناهان صغیره است، و گناهان کبیر بخشیده نمیشود.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) باید مسلمان از ظلم کردن بر دیگران خود داری نماید.
2) باید مسلمان بکوشد، تا مانع ظلم ظالم از مظلوم گردد.
3) عیب دیگران را پنهان نماید، و البته ایت عیبی است که قبلا واقع گردیده است، و کسی که فعلا در گناه آغشته است، باید برای وی نصیحت نماید تا از آن گناه برگردد، و کسی که گناه را در مجاهرت مرتکب میگردد، پوشاندن گناهش لازم نیست، زیرا اولین کسی که عیبش را بر ملا ساخته است، خودش میباشد.
4) همان طوری که از این حدیث و از آیات و احادیث مشابه آن دانسته میشود، در بسیاری از حالات جزاء از جنس عمل است، و از این جهت است که اگر کسی حاجت برادر مسلمانش را بر آورده میسازد، خداوند متعال حاجت او را در دنیا و در آخرت بر آورده میسازد، و کسی که مشکل مسلمانی را بر طرف میسازد، خداوند مشکلی از مشکلات او را در روز قیامت بر طرف میسازد، وکسی که عیب مسلمانی را بپوشاند، خداوند گناهانش را در روز قیامت میپوشاند، و در احادیث دیگری آمده است که اگر کسی مسجدی میسازد، خداوند برایش در بهشت خانۀ میسازد، و هم چنین مثالهای دیگری.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه پیامبر خدا ج از مانع شدن از ظلم به گرفتن بالای دو دستش تعبیر کردهاند، دلالت بر این دارد که باید به زور و قوت مانع ظلم ظالم شد، و دیگر آنکه ظالم در وقت ظلم خود دستش را بالا میکند، و کسی که دست ظالم را از بالای آن میگیرد معنایش این است که بالا کردن دست ظالم میشود.
2) گرفتن دست ظالم در واقع کمک کردن برای او است، و در روایت مسلم آمده است که پیامبر خدا ج در تکملۀ این حدیث فرمودند: «زیرا اگر ظالم خواسته باشد مالی را دزدی کند، و ما او را از این کار مانع شویم، در حقیقت برایش کمک کردهایم، زیرا به این کار مانع قطع دستش در دنیا، و نجاتش از عذاب اخروی شده ایم، و اگر حرام خوار از حرام خوردن که رشوت، سود، اختلاس، خوردن مال یتیم و امثال اینها باشد، منع کنیم، در واقع برایش کمک کردهایم، زیرا به این کار خود سبب آن شدهایم که این شخص از عذاب دنیوی و اخروی، و یا لا اقل از عذاب اخروی نجات یابد، و این کمک بسیار بزرگ و شایانی است.
3) سبب ورود این حدیث نبوی شریف طوری که در صحیح مسلم آمده است آن بود که روزی دو نفر یکی از مهاجرین، و بچه جوانی از انصار با هم به جنگ پرداختند، مهاجر مهاجرین به کمک طلبید، و انصاری انصار را، پیامبر خدا ج آمده و فرمودند: این چه کار است؟ راه و رسم جاهلیت را گرفتهاید»؟
گفتند: نه خیر، دو جوان با هم جنگ کردهاند، یکی انگشت خود را به مقعد دیگری گذاشته بود، و کار به اینجا کشید، پیامبر خدا ج فرمودند: «مهم نیست، هر کس برادرش را خواه ظالم است و خواه مظلوم کمک کند.....»
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ظلم عبارت از نهادن چیزی در جایی غیر مناسب آن است، ابن جوزی/ میگوید: هر ظلمی مشتمل بر دو معصیت است: یکی در ستم روا داشتن بر مظلوم، و دوم: به مبارزه طلبیدن کسی که امر به عدالت میکند، یعنی خداوند متعال، زیرا مظلوم ضعیف است و جز خدا دادرسی دیگری ندارد، و علماء گفتهاند که: سبب ظلم کردن، ظلمت و تاریکی قلب است، زیرا کسی که قلبش به نور خدایی روشن باشد، به عواقب ظلم نظر انداخته و از آن خود داری مینماید، و کسی به ظلم و ستم اقدام میکند که قلبش تاریک باشد.
2) کسی که در این دنیا مرتکب ظلم میشود، در روز قیامت در تاریکی میماند، و نمیداند که به کجا میرود، و در نهایت به گودالی از گودالهای دوزخ میافتد، از ابن مسعودس روایت است که گفت: اشخاص ظالم را میآورند و به فشار در صندوقی جا میدهند، و سپس آن صندوق را در دوزخ میاندازند.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر ظالم ظلمش را برای مظلوم بیان کرد و از وی پوزش خواست، و مظلوم او را بخشید، به اجماع علماء ذمهاش خلاص میشود، ولی اگر به طور مجمل معذرت خواست، مثلا گفت: مرا ببخش نسبت به تو مقصرم و ظلم کردهام، این عذر خواهیاش اگر در چیزهای کم اهمیت مانند: کتاب، قلم، سوزن، پیاله، و امثال اینها باشد، برایش بخشیده میشود، و اگر در چیزهای مهم، مانند: مقدار زیادی پول، و یا گاو و گوسفند، و یا خانه و امثال اینها باشد، تا وقتی که بیان نکند، برایش بخشیده نمیشود، و حتی در چیزهای اندک وقتی برایش بخشیده میشود که اصل آن چیز از بین رفته باشد، و اگر موجود باشد، تا وفتی که آن را برای صاحبش برنگرداند، برایش بخشیده نمیشود، وبعد از آن اگر صاحبش خواست، میتواند آن را برای ظالم بخشش نماید، و یا برای خود نگهدارد.
2) در اموری که قابل باز گشت دادن نیست، ولی قابل ذکر کردن هست، مانند غیبت کردن، تهمت بستن، با هم انداختن و امثال اینها، بهتر است هر آنچه را که بیادش هست، یکایک نام برده، و از شخص مظلوم معذرت بخواهد، و اگر از یادش رفته بود، و یا از نام بردنش شرم میکرد، بگوید: من از تو غیبت کردم، بر تو تهمت زدم، بعضی اشخاص را بر علیه تو تحریک نمودم، اکنون توبه نمودهام، و مرا ببخش، اگر او را بخشید، ذمهاش خلاص میشود.
3) در اموری که قابل ذکر کردن نیست، و ذکر کردن آن، سبب فتنه و جنگ و جدل میشود، مانند، زنا کردن با زن و یا دختر و یا خواه کدام شخص، و یا لواطت کردن با پسر و یا برادر وی، و امثال اینها، از صمیم قلب توبه نموده و برای صاحب حق دعای خیر نماید، و از یاد آوری چنین اموری باید خود داری نماید.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از ظلم در مورد زمین آن است که مثلا: زمینش را به نا حق تصاحب کرده باشد، و یا چیزی از زمینش را به زمین خود ملحق نموده باشد، و یا زمنیش را برای رفتن به خانه و یا زمین خود برای خود راه ساخته باشد، و یا از خاک و سنگ زمینش بدون اجازۀ وی استفاده کرده باشد، و یا به هر طریق دیگری.
2) طوری که نبی کریم ج فرمودهاند، کسی که بر کسی نسبت به زمنیش ظلم و تجاوز نماید، آن زمین تا هفت طبقه بر گردنش طوق میشود، و این شخص در میدان محشر مکلف و وادار میشود که آن هفت طبقه زمینی را که بر گردنش طوق شده است، با خود بکشد، و یا آن زمین بر گردنش طوق میگردد و تا طبقۀ هفتم زمین وی را فرو میبرد، و حدیث آتی مؤید همین معنی اخیر است.
3) کسی که زمین را مالک گردید، طبقههای زیرین آن را نیز مالک میگردد، و میتواند تا هر جایی که خواسته باشد، آن را حفر نماید، مگر آنکه حفر کردن سبب ضرر بر دیگران شود، چنانچه میتواند تا هر جا که خواسته باشد، از هوای آن زمین استفاده نماید، مگر آنکه استفاده کردن از هوایش سبب ضرر بر دیگران شود.
4) تجاوز بر حقوق دیگران، و از آن جمله غصب کردن زمین، و تعدی بر آن، از گناهان کبیره است.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این خسف در روز محشر میباشد، و وقتی صورت میگیرد که آن زمینی را که به غیر حق گرفته است تا هفت طبقۀ زمین با خود بکشد و در میدان محشر حاضر گرداند.
2) در حدیث ابو مالک اشعری آمده است که: «بزرگترین خیانت از [نگاه گناه] در روز قیامت، مقدار زمینی است که شخص آن را دزدی کرده است، و آن زمین تا هفت طبقه بر گردنش طوق میگردد.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نهی از خوردن چند دانه خرما با هم، در صورتی است که این خرماها را با یک دیگر به طور شراکت بخورند، زیرا کسی که چند خرما را با هم میخورد، سبب ظلم و تعدی بر حق شخص دیگر که شریکش میباشد، میگردد، و کسی که خرماهای خود را میخورد، هر طوری که میخواهد بخورد، گرچه چند دانه خوردن با هم موافق به ادب خوردن نیست.
2) با قیاس بر خرما، هر چیزی دیگری که شبیه به خرما باشد، مانند: زرد آلو، انجیر، آلو، و غیره، اگر به طور شراکت خورده میشد، یا باید از آنها دانه دانه بخورد، و یا اگر مثلا دو دانه، دو دانه میخورد، از رفیقش اجازه بگیرد.
3) انسان از خوردن حق دیکران جداً خود داری نماید.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از سدی/ روایت است که گفت: «این آیه، و سه آیۀ بعدی آن دربارۀ أخنس بن شریح ثقفی نازل گردید که نزد پیامبر خدا ج آمد و اظهار اسلام نمود، ولی در باطن خود مخالف اسلام بود»، و البته حکم آن عام است و همۀ منافقین را شامل میشود.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «جز این نیست که من بشر هستم» این است که من غیب را نمیدانم، بلکه براساس ظاهر و شواهد حکم میکنم، و البته اگر خدا میخواست، پیامبرش را بر غیب و بر حقیقت وقائع مطلع میساخت، ولی چون این طریقۀ پیامبر خدا ج سر مشقی برای امتشان در آینده میباشد، از این جهت بر طریقی حکم کردند، که در آینده دیگران به همان طریق حکم کنند.
2) این حدیث دلالت بر این دارد که پیامبر خدا ج در بعضی مسائل به اساس اجتهاد خود حکم میکردند، واجتهادشان درمسائلی که مبتنی بر شاهد و بینه نباشد، همیشه موافق حق است، زیرا اگر موافق صواب باشد، مورد تأیید قرار میگیرد، و اگر موافق صواب نباشد، وحی نازل گردیده و وجه صواب را بیان میدارد، و اما نسبت به مجتهدین دیگر از افراد امت، هرکس که باشد، اجتهادش احتمال خطاء و صواب را دارد، و با آن هم اگر در اجتهاد خود به صواب رسیده باشد، برایش دو مزد است، یک مزد جهت احتهادش، و مزد دیگر جهت به صواب رسیدنش، و اگر به خطا رفته باشد، برایش یک مزد است، که مزد اجتهاد کردنش باشد.
3) در تاثیر حکم حاکم بین علماء اختلاف است، امام طحاوی از بعضی علماء نقل میکند که میگویند: قضاوت حاکم در تمام مسائل چه مالی باشد، و چه غیر مالی بیانگر حکم آن مسائل است، مثلا: اگر کسی به ناحق دعوی کرد که فلان مال از من است، و این دعوای خود را ثابت ساخت، و قاضی حکم به ثبوت این مال برایش کرد، این مال شرعا به او تعلق میگیرد.
امام ابو یوسف و عدۀ دیگری از علماء میگویند که: قضاوت حاکم، هیچ تاثیری در حقیقت حکم ندارد، یا به عبارت دیگر، قضاوت حاکم نه حلال را حرام میگرداند، و نه حرام را حلال.
امام ابو حنیفه و محمد رحمهما الله میگویند: در مسائل اموال، قضاوت حاکم تاثیری بر اصل آن اموال ندارد، ولی در مسائل نکاح وطلاق اگر قاضی به اساس شهادت شهود که در ظاهر عادل میباشند، حکمی را جاری ساخت، حکمش در ظاهر و باطن جاری میگردد، مثلا: اگر زنی به دروغ ادعا کرد که شوهرش او را طلاق داده است، و این دعوای خود را به شهادت شهود به اثبات رسانید، و قاضی حکم به تفریق بین آن زن و شوهرش نمود، برای این زن جواز دارد که بعد از انقضای عدهاش با شخص دیگری ازدواج نماید.
ولی نظرم این است که حکم قاضی فقط و فقط در ظاهر امر و در حکم دنیا نافذ میگردد، ولی عندالله چیزی را تغییر نمیدهد، بنابراین در مسئلۀ فوق برای آن زن روا نیست که با شوهر دیگری ازدواج نماید، و اگر ازدواج کرد، عندالله مؤاخذه است، ولو آنکه در ظاهر کسی مانع ازدواجش با شوهر دومی شده نمیتواند، چنانچه در ظاهر امر برای شوهر اولیاش روا نیست که با وی ارتباط جنسی داشته باشد، و نص حدیث همین باب شاهد گویای بر این مطلب است، و بدون شک امام ابو حنیفه و امام محمد رحمهما الله که میگویند در مسائل نکاح و طلاق اگر قاضی به اساس شهادت شهود که در ظاهر عادل میباشند، حکمی را جاری ساخت، حکمش در ظاهر و باطن جاری میگردد، مقصدشان حکم دنیوی است، نه حکم اخروی، یعنی: این طور نمیگویند که برای این زن از این کار ناروا و خلاف شرعی که مرتکب شده است، گناهی نیست، و الله تعالی أعلم.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
آنچه که در ضمن این حدیث نبوی شریف آمده است، خاص برای موظفین صدقه بود، و در وقتی بود که این موظفین معاش ماهواری نداشتند، و بعد از اینکه برای آنها معاش ماهواری تعیین گردید، به اتفاق علماء این حکم دربارۀ آنها و دربارۀ دیگران منسوخ گردید، و هیچ کس حق ندارد مال شخص دیگری را چه بنام مهمانی و چه بنام دیگری به زور از وی بگیرد.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
علماء میگویند: اینکه باید هسمایه برای همسایهاش اجازه دهد که میخ خود را بر دیوارش بکوبد، در صورتی است که همسایه از کوبیدن و یا گذشتن این چوب بر دیوارش متضرر نگردد، ورنه تحمل چنین کاری بر وی لازم نیست، و این سخن را پیامبر خدا ج به غرض بیان حق همسایه گفتهاند، نه آنکه همسایه حق داشته باشد که میخش را به دیوار همسایۀ دیگر به رضایت و بدون رضایت وی بکوبد.
و دیگر آنکه این در زمانی بود که کوبیدن میخ یک همسایه به دیوار خانۀ همسایۀ دیگر سبب ضرری برای آن همسایه نمیشد، ولی این همسایۀ که میخش را میکوبید، از این کار در آویزان کردن چیزی بر آن میخ و یا بستن حیوانی به آن، و یا به کار دیگری از آن منعفت میبرد، و لی در این عصر و زمان که خانهها به شکل دیگری، و به اسلوب دیگری ساخته شده است، که کسی تحمل اندک خدشه شدن دیوارش را ندارد، فکر میکنم تا وقتی که همسایه برای همسایهاش اجازه ندهد، چنین کاری به هیچ وجه برایش روا نیست، و پیامبر خدا ج فرمودهاند که: «لا یحل مال امریء مسلم إلا بطیب نفس منه»، مال شخص مسلمان جز به رضایت کاملش [برای دیگران] به هیچ وجه روا نیست، و الله تعالی اعلم.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معروف هر کاری است که شریعت آن را خوب گفته باشد، و یا اگر در موردش سکوت کرده باشد، انجام دادن آن به مصلحت عامه باشد، و منکر هرکاری است که شریعت آن را بد گفته است، و اگر در موردش سکوت کرده باشد، انجام دادن آن به ضرر عامه است.
2) نشستن در کنار راه، اگر ضرورتی نباشد، کار شائستۀ نیست، و بهتر است اگر انسان کاری ندارد، در مسجد، و یا در دکان، و یا در خانۀ خود بنشیند.
3) کسی که در کنار راه، و یا در بازار و یا در هرجای دیگری که محل رفت و آمد مردم است مینشیند، به نا محرم نظر نکند، مردم را اذیت ننماید، اگر کسی او را سلام میدهد، جواب سلامش را بگوید، مردم را به کار خیر رهنمون گردیده، و از کار بد برحذرشان دارد.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
تحدید شاه راه، و یا راه عمومی به هفت ذرع، جهت حاجت مردم آن وقت بود، و امر تعبدی نیست، بنابرین، اگر به سبب تغییر عرف و عادت، و ضرورات زندگی، در ساختن راههای عمومی، ضرورت به بیش از هفت ذرع احساس میشد، خلیفه یا ولی امر، میتواند وسعت راه عمومی را به اندازۀ ضرورت مرم تعیین نماید، ولو آنکه بیش از هفت ذرع باشد، چنانچه اگر راهی بود که احتیاج مردم به کمتر از هفت ذرع رفع میگردید، مانعی نیست که مثلا: شش ذرع و یا پنج ذرع و یا کمتر از آن باشد.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) چور و چپاول عبارت از آن است که هرکس به اندازه که میتواند از مالی بدون توزیع و تقسیم معین برای خود جمع نماید، عربها در زمان جاهلیت عادت داشتند که بر قبائل و قوافل یک دیگر حمله میکردند، و اگر غالب میشدند، اموال آنها را چور میکردند.
2) چور کردن همان طوری که در اموال ممنوع است، در خوردن نیز ممنوع است، مثلا: اگر چند نفری با هم نان میخوردند روا نیست که طعام را از نزد یک دیگر چور کنند، و بدون مراعات ادب نان خوردن، نان بخورند.
3) در چور کردن پولی که بر سر عروس و داماد ریخته میشود، بین علماء اختلاف است، و راجح آن است که اگر چور کردن آن سبب پا مال شدن و متضرر گردیدن دیگران نمیگردید، جواز دارد.
4) مثله: عبارت از بریدن عضوی از اعضای بدن است، مانند: بریدن گوش، بینی، زبان و یا لب و امثال اینها.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی که بخواهد مال شخص دیگری را به غیر حق از وی بگیرد، اگر صاحب مال در وقت دفاع از مال خود، چارۀ جز گشتن متجاوز نداشته باشد، به شروط معینی که در کتب فقه مذکور است، کشتن شخص متجاوز عندالله برایش روا است، ولی در محکمه و نزد قاضی باید ثابت سازد که سبب کشتن آن شخص دفاع از مال بوده و چارۀ دیگری جز کشتن برایش میسر نبوده است، و در این صورت اگر شخص متجاوز کشته میشود، از کشته شدنش قصاص و یا دیت لازم نمیگردد.
2) اگر کسی دردفاع از مال و یا ناموس خود کشته میشود شهید است.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آن کسی که پیامبر خدا ج در خانهاش بودند و کاسه را شکستند، عائشهل بود، و آنکه طعامی را فرستاده بود، زینب بنت جحشل بود، و طعامی را که فرستاده بود، (حیس) بود، و حیس طعامی است که از خرما و روغن و قروت ساخته میشود.
2) ضمان چیزیهایی که مثل آن پیدا میشود، و چیزهای که مثل آن پیدا نمیشود، به اساس قیمت آن است.
3) شارحان این حدیث نبوی شریف میگویند: اینکه پیامبر خدا ج عائشهل را توبیخ نکردند، سببش آن بود که زینب با ارسال آن طعام قصد آزار دادن عائشهل را داشت، و به این اساس عائشهل به این عکس العمل خود ملامت نبود.
و سببی که بخاطر راقم میرسد این است که: پیامبر خدا ج از حسن معاشرتی که با همسران خود داشتند، هیچگاه و به هیچ سببی باعث کدورت خاطر آنها نمیشدند، ورنه اینکه عائشهل درحضور نبوی چنین عکس العمل شدیدی نشان داده بود، مستوجب ملامتی و تنیبه بود.