1- باب: فِی الشَّرِکَةِ فِی الطَّعَامِ وَالنَّهدِ والعُرُوضِ
باب [1]: شراکت در طعام و خوراکه و کالا
1131- عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَفَّتْ أَزْوَادُ القَوْمِ، وَأَمْلَقُوا، فَأَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی نَحْرِ إِبِلِهِمْ، فَأَذِنَ لَهُمْ، فَلَقِیَهُمْ عُمَرُ، فَأَخْبَرُوهُ فَقَالَ: مَا بَقَاؤُکُمْ بَعْدَ إِبِلِکُمْ، فَدَخَلَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا بَقَاؤُهُمْ بَعْدَ إِبِلِهِمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «نَادِ فِی النَّاسِ، فَیَأْتُونَ بِفَضْلِ أَزْوَادِهِمْ»، فَبُسِطَ لِذَلِکَ نِطَعٌ، وَجَعَلُوهُ عَلَى النِّطَعِ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَدَعَا وَبَرَّکَ عَلَیْهِ، ثُمَّ دَعَاهُمْ بِأَوْعِیَتِهِمْ، فَاحْتَثَى النَّاسُ حَتَّى فَرَغُوا، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ» [رواه البخاری: 2484].
1131- از سلمه بن اکوعس روایت است که گفت: [در یکی از غزوات] خوراکههای مردم خلاص شد و گرسنه ماندند، نزد پیامبر خدا ج آمدند و اجازه خواستند تا شتران خود را ذبح نمایند، پیامبر خدا ج برای آنها اجازه دادند.
[در این وقت] عمرس نزد آنها آمد، از موضوع برایش خبر دادند، عمرس برای آنها گفت: بعد از کشتن شتران چگونه زندگی میکنید؟ و نزد پیامبر خدا ج رفت و گفت: یا رسول الله! بعد از کشتن شتران چگونه زندگی خواهند کرد؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «برای مردم بگو که باقیماندۀ طعام خود را بیاورند».
سفرههای گسترده شد و طعامها را آوردند و در آن سفره جمع کردند، پیامبر خداج برخاستند و دعا نموده و طلب برکت کردند، سپس در پهلوی آن طعام نشسته و فرمودند: دیگ و کاسههای خود را بیاورید، مردم ظرفهای خود را آوردند و پُر کردند.
بعد از آن پیامبر خدا ج گفتند که: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ»، یعنی: گواهی میدهیم که معبودی جز خدای برحق وجود ندارد، و [شهادت میدهم که] من فرستادۀ خدا هستم([1]).
1132- عَنْ أَبِی مُوسَى رضی الله عنه قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ الأَشْعَرِیِّینَ إِذَا أَرْمَلُوا فِی الغَزْوِ، أَوْ قَلَّ طَعَامُ عِیَالِهِمْ بِالْمَدِینَةِ جَمَعُوا مَا کَانَ عِنْدَهُمْ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ، ثُمَّ اقْتَسَمُوهُ بَیْنَهُمْ فِی إِنَاءٍ وَاحِدٍ بِالسَّوِیَّةِ، فَهُمْ مِنِّی وَأَنَا مِنْهُمْ» [رواه البخاری: 2486].
1132- از ابوموسیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرموند:
«اشعریین چون به جهاد بروند، و یا توشۀ خانوادۀ آنها در مدینه خلاص شود، آنچه را که دارند در یک سفره جمع میکنند، سپس با یک ظرف آن را بین خود مساویانه تقسیم میکنند، ایشان از من، و من از ایشان هستم»([2]).
2- باب: قِسْمَةِ الغَنَمِ
1133- عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِیجٍ رضی الله عنه قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِذِی الحُلَیْفَةِ، فَأَصَابَ النَّاسَ جُوعٌ، فَأَصَابُوا إِبِلًا وَغَنَمًا، قَالَ: وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی أُخْرَیَاتِ القَوْمِ، فَعَجِلُوا، وَذَبَحُوا، وَنَصَبُوا القُدُورَ، فَأَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالقُدُورِ، فَأُکْفِئَتْ، ثُمَّ قَسَمَ، فَعَدَلَ عَشَرَةً مِنَ الغَنَمِ بِبَعِیرٍ فَنَدَّ مِنْهَا بَعِیرٌ، فَطَلَبُوهُ، فَأَعْیَاهُمْ وَکَانَ فِی القَوْمِ خَیْلٌ یَسِیرَةٌ، فَأَهْوَى رَجُلٌ مِنْهُمْ بِسَهْمٍ، فَحَبَسَهُ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ لِهَذِهِ البَهَائِمِ أَوَابِدَ کَأَوَابِدِ الوَحْشِ، فَمَا غَلَبَکُمْ مِنْهَا فَاصْنَعُوا بِهِ هَکَذَا» ، فَقَالَ جَدِّی: إِنَّا نَرْجُو - أَوْ نَخَافُ - العَدُوَّ غَدًا، وَلَیْسَتْ مَعَنَا مُدًى، أَفَنَذْبَحُ بِالقَصَبِ؟ قَالَ: «مَا أَنْهَرَ الدَّمَ، وَذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَکُلُوهُ، لَیْسَ السِّنَّ وَالظُّفُرَ، وَسَأُحَدِّثُکُمْ عَنْ ذَلِکَ: أَمَّا السِّنُّ فَعَظْمٌ، وَأَمَّا الظُّفُرُ فَمُدَى الحَبَشَةِ» [رواه البخاری: 2488].
1133- از رافع بن خدیجس روایت است که گفت: در (ذوالحلَیفَه) با پیامبر خدا ج بودیم، مردم به گرسنگی شدیدی افتادند، شتران و گوسفندانی را به غنیمت گرفتند، و پیامبر خدا ج در آخر قافله بودند، آنها با عجله شتران و گوسفندان را ذبح نموده و دیگها را بر پا نمودند، پیامبر خدا ج امر کردند که دیگها را واژگون نمایند([3])، و دیگها واژگون شد.
بعد از آن عنایم را تقسیم نمودند، هر ده گوسفند را معادل یک شتر قرار دادند، یکی از شترها گریخت، و آنها را از اینکه آن را به دست آورند عاجز ساخت، و اسپهای مردم کم بود، شخصی از آنها آن شتر را به تیر زد، و خدا به سبب آن تیر آن را از رفتن باز داشت.
و بعد از آن پیامبر خدا ج فرمودند: «بعضی از این چارپایان مانند حیوانات وحشی رم بر داشته و وحشت میکنند، اگر حیوانی رَم برداشت و آن را گرفته نتوانستید، چنین کنید» [یعنی: او را به ذریعۀ تیر و یا کدام آلۀ دیگری از پا در آورید].
برای پیامبر خدا ج گفتم که ما فردا شاید با دشمن مواجه شویم، و کاردی در دسترس نداریم، آیا روا است که با برگ نَی حیوانات را ذبح کنیم؟
فرمود: «هر چیزی که خون را جاری سازد، و به نام خدا ذبح گردد، آن را بخورید، ولی با دندان و یا ناخن نباید ذبح نمود، و به زودی علت آن را برای شما میگویم، علتش این است که دندان استخوان است، و ناخن کارد مردم حبشه است»([4]).
3- باب: تَقْویمِ الأَشْیَاءِ بَیْنَ الشُّرَکاءِ بِقِیمَةِ عَدْلٍ
باب [3]: قیمت گزاری اشیاء در بین شرکاء به قیمت عادلانه
1134: عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَعْتَقَ شَقِیصًا مِنْ مَمْلُوکِهِ، فَعَلَیْهِ خَلاَصُهُ فِی مَالِهِ، فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ، قُوِّمَ المَمْلُوکُ قِیمَةَ عَدْلٍ، ثُمَّ اسْتُسْعِیَ غَیْرَ مَشْقُوقٍ عَلَیْهِ» [رواه البخاری: 2492]
1134– از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمود:
«اگر یکی از شرکاء حصۀ خود را از غلام مشترک آزاد کرد، باید بقیه را از حساب مال خود آزاد نماید، و اگر مالی نداشت، آن غلام باید به قیمت عادلانۀ قیمت خود را به طوری که بر وی فشار وارد نگردد، برای شریک دیگر بپردازد»([5]).
4- باب: هَل یُقْرَعُ فِی القِسْمَةِ
باب [4]: آیا در تقسیم کردن، قرعهکشی جواز دارد
1135: عَنِ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَثَلُ القَائِمِ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ وَالوَاقِعِ فِیهَا، کَمَثَلِ قَوْمٍ اسْتَهَمُوا عَلَى سَفِینَةٍ، فَأَصَابَ بَعْضُهُمْ أَعْلاَهَا وَبَعْضُهُمْ أَسْفَلَهَا، فَکَانَ الَّذِینَ فِی أَسْفَلِهَا إِذَا اسْتَقَوْا مِنَ المَاءِ مَرُّوا عَلَى مَنْ فَوْقَهُمْ، فَقَالُوا: لَوْ أَنَّا خَرَقْنَا فِی نَصِیبِنَا خَرْقًا وَلَمْ نُؤْذِ مَنْ فَوْقَنَا، فَإِنْ یَتْرُکُوهُمْ وَمَا أَرَادُوا هَلَکُوا جَمِیعًا، وَإِنْ أَخَذُوا عَلَى أَیْدِیهِمْ نَجَوْا، وَنَجَوْا جَمِیعًا» [رواه البخاری: 2493]
1135- از نعمان بن بشیرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«مثل کسی که حدود خدا را جاری میکند، و کسی که حدود خدا را پا مال میکند، مانند مردمی است که در سوار شدن کشتی بین خود قرعه کشی میکنند، نصیب بعضی از آنها طبقۀ بالائی کشتی، و نصیب عدۀ طبقۀ پایینی کشتی میشود».
«کسانی که در طبقۀ پائنی قرار دارند، هنگام آب گرفتن بر مردمی که در طبقۀ بالائی قرار دارند میگذرند، اینها [یعنی: کسانی که در طبقۀ پایینی قرار دارند] با خود میگویند: اگر در همین طبقۀ خود، کشتی را سوراخ کنیم، و سبب اذیت طبقۀ فوقانی نگردیم بهتر است».
«اگر [مردم طبقۀ فوقانی] آنها را به حال خودشان بگذارند که هرچه میخواهند بکنند، همگی غرق میشوند، و اگر دست آنها را بگیرند، سبب نجات خود، و نجات آنها میشوند»([6]).
5- باب: الشَّرِکَةِ فِی الطَّعَامِ وَ غَیْرِهِ
1136: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِشَامٍ رَضِیَ الله عَنْهُن، وَکَانَ قَدْ أَدْرَکَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَذَهَبَتْ بِهِ أُمُّهُ زَیْنَبُ بِنْتُ حُمَیْدٍ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ بَایِعْهُ، فَقَالَ: «هُوَ صَغِیرٌ فَمَسَحَ رَأْسَهُ وَدَعَا لَهُ» وَعَنْ زُهْرَةَ بْنِ مَعْبَدٍ، أَنَّهُ کَانَ یَخْرُجُ بِهِ جَدُّهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ هِشَامٍ إِلَى السُّوقِ، فَیَشْتَرِی الطَّعَامَ، فَیَلْقَاهُ ابْنُ عُمَرَ، وَابْنُ الزُّبَیْرِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَیَقُولاَنِ لَهُ: «أَشْرِکْنَا فَإِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ دَعَا لَکَ بِالْبَرَکَةِ» ، فَیَشْرَکُهُمْ، فَرُبَّمَا أَصَابَ الرَّاحِلَةَ کَمَا هِیَ، فَیَبْعَثُ بِهَا إِلَى المَنْزِلِ [رواه البخاری: 2501، 2502]
1136- از عبدالله بن هشامس که زمان پیامبر خدا ج را درک نموده بود([7]) روایت است که مادرش (زینب بنت حمید) او را نزد پیامبر خدا ج برد و گفت: یا رسول الله! با او بیعت نمائید!
فرمودند: «او خورد سال است» و آنحضرت ج دست خود را بر سرش کشیدند و به حق او دعا کردند.
وی گاهی به طرف بازار بیرون میشد و طعامی را خریداری میکرد، ابن عمر و ابن زبیرش میآمدند و از وی خواهش میکردند که ما را با خود شریک بده، زیرا پیامبر خداج برای تو دعای برکت کردهاند، او آنها را شریک میداد، و گاهی میشد که یک بار شتر را به طور کامل فائده میکرد و به خانه میفرستاد([8]).
47- کِتَابُ الرَّهْن فِی الحَضر
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این سخن را پیامبر خدا ج از این جهت گفتند که معجزۀ دیگری برای اثبات نبوت ایشان به وقوع پیوست، و در (دلائل النبوة) بیهقی آمده است که در تمام لشکر هیچ ظرفی نماند که پر نشده باشد، و هنوز هم طعام به جای خود باقی بود...
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اشعریین: جمع اشعری است، و اشعری نسبت به اشعر، قبیلۀ از یمن است، و ابوموسی اشعری از همین قبیله است.
2) این حدیث بیانگر مناقبت و فضایل اشعریها است، و بهترین منقبت و فضیلت آنکه پیامبر خداج آنها را به خود، و خود را به آنها نسبت دادند.
3) خلطکردن طعام غرض کمک برای فقراء در وقت ضرورت، کار نیک و پسندیدهای است.
[3]- سبب امر به چپه کردن دیگها آن بود، که در اموال غنیمت پیش از تقسیم کردن تصرف نموده بودند، و این کار حرام است، و نخواستند که صحابه از آن حرام استفاده نمایند.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) خوردن از مال غنیمت پیش از تقسیم کردن آن روا نیست.
2) تقسیم کردن گاو، شتر، و گوسفند بدون قیمت گذاری جواز دارد.
3) حیوان اهلی که فراری میشود، اگر امکان بدست آوردنش نباشد، حکم شکار را بخود میگیرد، و میتوان آن را ذریعۀ آلات شکار از پا در آورد.
4) اگر حیوانی در چاه افتاد، و امکان رسیدن به ذبح شرعی آن موجود نبود، از هر طریفی که میسر شود، ذبح کردن آن جواز دارد.
5) یکی از شروط ذبح آن است که خون جاری گردد.
6) با استناد بر این حدیث علمای احناف میگویند که بسم الله گفتن در ذبح کردن شرط است، و امام مالک/ میگوید: اگر بسم الله گفتن را قصدا ترک کرد، ذبحش حرام است، و اگر سهوا ترک کرد، باکی ندارد، و امام شافعی/ میگوید: بسم الله گفتن در وقت ذبح کردن شرط نیست، بنابراین خواه بسم الله بگوید و خواه نگوید، و خواه قصدا آن را ترک کرده باشد و خواه سهوا ذبحش حلال است، و دلیلش حدیثی است که ابوداود از صلبس روایت میکند که پیامبر خدا ج فرمودند: «ذبح دست مسلمان حلال است، خواه بسم الله بگوید و خواه نگوید.
7) ذبح کردن با دندان و ناخن جواز ندارد، ولی امام ابوحنیفه و ابویوسف و محمد رحمهم الله میگویند: این در صورتی است که ناخن و دندان به جای خود متصل باشد، و اگر منفصل باشد، ذبح کردن با آنها روا است.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) با اسناد به این حدیث امام ابوحنیفه/ میگوید: اگر غلامی بین دو نفر شریکی بود، و یکی از آنها حصۀ خود را آزاد کرد، رفیق دیگرش بین یکی از سه چیز مخیر است: او آنکه : حصۀ خود را نیز بدون مقابل ازاد کند، دوم: آنکه از شریکش بخواهد که قیمت حصۀ وی را برایش بپردازد سوم آنکه: از خود غلام بخواهد که قیمت باقیماندۀ خود را برایش بپردازد.
2) جمهور علماء میگویند: شریکی که غلام را آزاد کرده است، اگر ثروتمند بود، باید نصیب شریک دیگر را بپردازد، و اگر فقیر بود، نیم آن غلام آزاد میشود، و نیم دیگر آن در رقیت باقی میماند، و در تفصیل و جزئیات آن مسئله چهارده مذهب است، که امام عینی/ آنها را در شرح این حدیث به تفصیل ذکر نموده است، و مشهورترین همین دو مذهبی است که ذکر گردید.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مثل زدن جهت توضیح مطلب و فهماندن آن برای جانب مقابل جواز دارد.
2) قرعه کشی در حقوق مشترکه جواز دارد.
3) ترک نهی از منکر سبب نزول عقوبت الهی میگردد.
4) با استنباط از این حدیث، اشهب در مذهب مالکی میگوید: اگر خانۀ بود که دارای دو منزل پائین و بالا بود، و دو نفر در آن شریک بودند، اگر منزل پائین خراب شد، باید صاحبش آن را بنا نماید، و صاحب منزل بالا از ساختن منزل پائین مسؤول نیست، و اگر صاحب منزل پائنی از ساختن آن خودداری کرد، بین یکی از دو چیزی مخیر میگردد، یا باید خودش آن منزل را بسازد، و یا آن را بفروشد، تا دیگری آن را بسازد.
در این مسئله احناف میگویند: اگر منزل پائین خراب شد، صاحب منزل بالا حق ندارد صاحب منزل پائنی را مجبور به ساختن آن کند، و کاری که کرده میتواند این است که منزل پائین را از پول خود بسازد، و چون منزل پائین ساخته شد، منزل خود را بر روی آن بنا نماید، و در این صورت حق دارد که به صاحب منزل پائین تا وقتی که پول مصرفش را نداده است، اجازۀ استفاده کردن از آن خانه را ندهد، یعنی: گویا این خانه در نزدش گرو میباشد.
[7]- وی در سال چهارم هجری متولد گشت، و به این ساس از زمان نبی کریم ج شش سال را درک کرده بود، وی کسی بود که همشه از طرف خود و اهل خانوادۀ خود تنها یک گوسفند قربانی میکرد، اسد الغابه (3/ 270 – 271).
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طفل – چه پسر باشد و چه دختر – تا وقتی که به سن رشد نرسیده است، نباید در مسائل سیاسی اشتراک نماید، و سن رشد، رسیدن به سن بلوغ، و یا رسیدن به سن (15) و یا (16) سالگی است.
2) دست کشیدن سر طفل جهت دلجویی و ملاطفت از وی، کار نیکی است.
3) تجارت و خرید و فروش کار پسندیده و نیکی است.
4) زن میتواند جهت جلب مصلحت برای طفلش، از خانه بیرون شود.
5) دعای پیامبر کریم ج مستجاب بود.