اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [49]: بخشش و فضیلت آن، و تشویق بر بخشش دادن

کتاب [49]: بخشش و فضیلت آن، و تشویق بر بخشش دادن

1- باب: فَضْلِ الهِبَةِ

باب [1]: فضیلت بخشش

1151: عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَا نِسَاءَ المُسْلِمَاتِ، لاَ تَحْقِرَنَّ جَارَةٌ لِجَارَتِهَا، وَلَوْ فِرْسِنَ شَاةٍ» [رواه البخاری: 2566]

1151- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«ای زنان مسلمان! بخشش دادن به زن همسایۀ خود را اندک مشمارید، ولو آنکه ساق خُشک پای گوسفندی باشد»([1]).

1152: عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ لِعُرْوَةَ رحمه الله تعالی: یا ابْنَ أُخْتِی «إِنْ کُنَّا لَنَنْظُرُ إِلَى الهِلاَلِ، ثُمَّ الهِلاَلِ، ثَلاَثَةَ أَهِلَّةٍ فِی شَهْرَیْنِ، وَمَا أُوقِدَتْ فِی أَبْیَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَارٌ» ، فَقُلْتُ یَا خَالَةُ: مَا کَانَ یُعِیشُکُمْ؟ قَالَتْ: «الأَسْوَدَانِ: التَّمْرُ وَالمَاءُ، إِلَّا أَنَّهُ قَدْ کَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جِیرَانٌ مِنَ الأَنْصَارِ، کَانَتْ لَهُمْ مَنَائِحُ، وَکَانُوا یَمْنَحُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ أَلْبَانِهِمْ، فَیَسْقِینَا» [رواه البخاری: 2567]

1152- از عائشهل روایت است که وی برای عروه/ گفت: خواهر زادۀ عزیزم! از یک ماه تا ماه دیگر و حتی دو ماه را در سه ماه انتظار می‌کشیدیم، و آتشی در هیچیک از خانه‌های پیامبر خدا ج روشن نمی‌شد.

عروهس [می‌گوید]: گفتم: خاله جان! زندگی شما را چه چیزی تشکیل می‌داد؟

گفت: دو چیز سیاه، که خرما و آب است، ولی برای پیامبر خدا ج همسایگان انصاری بود، و آن‌ها شترهای داشتند که شیر آن‌ها را خیرات می‌دادند، از آن شیر گاهی برای پیامبر خدا ج می‌آوردند، و ایشان آن شیر را برای ما می‌دادند([2]).

1153: عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَوْ دُعِیتُ إِلَى ذِرَاعٍ أَوْ کُرَاعٍ لَأَجَبْتُ، وَلَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ ذِرَاعٌ أَوْ کُرَاعٌ لَقَبِلْتُ» [رواه البخای: 2568]

1153- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«اگر به طعامی که از گوشت دست و یا از پاچه تهیه شده باشد، دعوت شوم دعوت را می‌پذیرم، و اگر دست و یا پاچۀ برایم بخشش داده شود، آن بخشش را قبول می‌کنم»([3]).

2- باب: قَبُولِ هَدِیَّةِ الصَّیْدِ

باب [2]: قبول هدیۀ شکار

1145: «عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «أَنْفَجْنَا أَرْنَبًا بِمَرِّ الظَّهْرَانِ، فَسَعَى القَوْمُ، فَلَغَبُوا، فَأَدْرَکْتُهَا، فَأَخَذْتُهَا، فَأَتَیْتُ بِهَا أَبَا طَلْحَةَ، فَذَبَحَهَا وَبَعَثَ بِهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِوَرِکِهَا أَوْ فَخِذَیْهَا - قَالَ: فَخِذَیْهَا، فَقَبِلَهُ» وفَی روایة: وَأَکَلَ مِنْه [رواه البخاری: 2572]

1145- از انسس روایت است که گفت: در منطقۀ (مر ظهران) خرگوشی را رم دادیم، مردم کوشیدند که او را بگیرند، نتوانستند و خسته شدند، ولی من به او رسیدم و او را گرفتم و نزد ابوطلحه آوردم، او آن را ذبح کرد و ران‌ها آن را برای پیامبر خدا ج فرستاد، ایشان آن را قبول کردند، و در روایت دیگری آمده است که ایشان آن را قبول نموده و خوردند([4]).

3- باب: قَبُولِ الْـهَدِیَّةِ

باب [3]: قبول کردن بخشش

1155: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «أَهْدَتْ أُمُّ حُفَیْدٍ خَالَةُ ابْنِ عَبَّاسٍ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَقِطًا وَسَمْنًا وَأَضُبًّا، فَأَکَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الأَقِطِ وَالسَّمْنِ، وَتَرَکَ الضَّبَّ تَقَذُّرًا» ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «فَأُکِلَ عَلَى مَائِدَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَلَوْ کَانَ حَرَامًا مَا أُکِلَ عَلَى مَائِدَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخاری: 2575].

1155- از ابن عباسب روایت است که گفت: أُمَّ حفید) خالۀ ابن عباسب برای پیامبر خدا ج قروت و روغن و سوسمارهایی را هدیه داد، پیامبر خدا ج از قروت و روغن خوردند، ولی از سوسمارها بدشان آمد و نخوردند.

ابن عباسب گفت: سوسمار در دسترخوان پیامبر خدا ج خورده شد، و اگر حرام می‌بود، در دسترخوان پیامبرخدا ج خورده نمی‌شد([5]).

1156: عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أُتِیَ بِطَعَامٍ سَأَلَ عَنْهُ: «أَهَدِیَّةٌ أَمْ صَدَقَةٌ؟» ، فَإِنْ قِیلَ صَدَقَةٌ، قَالَ لِأَصْحَابِهِ: «کُلُوا» ، وَلَمْ یَأْکُلْ، وَإِنْ قِیلَ هَدِیَّةٌ، ضَرَبَ بِیَدِهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَکَلَ مَعَهُمْ [رواه البخاری: 2576].

1156- از ابوهریرهس روایت است که گفت: چون کسی برای پیامبر خدا ج طعامی می‌آورد می‌پرسیدند، بخشش است یا زکات؟

اگر می‌گفتند: زکات است، برای صحابه‌های خود می‌گفتند که: «شما بخورید»، و خودشان نمی‌خوردند، و اگر گفته می‌شد که: بخشش است، زود شروع می‌کردند و همراه صحابه می‌خوردند([6]).

1157: عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِلَحْمٍ، فَقِیلَ: تُصُدِّقَ عَلَى بَرِیرَةَ، قَالَ: «هُوَ لَهَا صَدَقَةٌ وَلَنَا هَدِیَّةٌ» [رواه البخاری: 2577].

1157- از انس بن مالکس روایت است که گفت: برای پیامبر خدا ج گوشتی آورده شد، کسی گفت که: این گوشت برای (بریره) زکات داده شده است.

فرمودند: «برای بریره زکات، و برای ما بخشش است»([7]).

باب: مَنْ أَهْدَى إِلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ

باب [4]: کسی که برای رفیقش بخشش داد، و بعضی از همسران خود را بر دیگران ترجیح داد

1158: عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ نِسَاءَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کُنَّ حِزْبَیْنِ، فَحِزْبٌ فِیهِ عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ وَصَفِیَّةُ وَسَوْدَةُ، وَالحِزْبُ الآخَرُ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ نِسَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَکَانَ المُسْلِمُونَ قَدْ عَلِمُوا حُبَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَائِشَةَ، فَإِذَا کَانَتْ عِنْدَ أَحَدِهِمْ هَدِیَّةٌ یُرِیدُ أَنْ یُهْدِیَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَخَّرَهَا حَتَّى إِذَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَیْتِ عَائِشَةَ، بَعَثَ صَاحِبُ الهَدِیَّةِ بِهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَیْتِ عَائِشَةَ، فَکَلَّمَ حِزْبُ أُمِّ سَلَمَةَ فَقُلْنَ لَهَا: کَلِّمِی رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُکَلِّمُ النَّاسَ، فَیَقُولُ: مَنْ أَرَادَ أَنْ یُهْدِیَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَدِیَّةً، فَلْیُهْدِهِ إِلَیْهِ حَیْثُ کَانَ مِنْ بُیُوتِ نِسَائِهِ، فَکَلَّمَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ بِمَا قُلْنَ، فَلَمْ یَقُلْ لَهَا شَیْئًا، فَسَأَلْنَهَا، فَقَالَتْ: مَا قَالَ لِی شَیْئًا، فَقُلْنَ لَهَا، فَکَلِّمِیهِ قَالَتْ: فَکَلَّمَتْهُ حِینَ دَارَ إِلَیْهَا أَیْضًا، فَلَمْ یَقُلْ لَهَا شَیْئًا، فَسَأَلْنَهَا، فَقَالَتْ: مَا قَالَ لِی شَیْئًا، فَقُلْنَ لَهَا: کَلِّمِیهِ حَتَّى یُکَلِّمَکِ، فَدَارَ إِلَیْهَا فَکَلَّمَتْهُ، فَقَالَ لَهَا: «لاَ تُؤْذِینِی فِی عَائِشَةَ فَإِنَّ الوَحْیَ لَمْ یَأْتِنِی وَأَنَا فِی ثَوْبِ امْرَأَةٍ، إِلَّا عَائِشَةَ» ، قَالَتْ: فَقَالَتْ: أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّهُنَّ دَعَوْنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَرْسَلَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَقُولُ: إِنَّ نِسَاءَکَ یَنْشُدْنَکَ اللَّهَ العَدْلَ فِی بِنْتِ أَبِی بَکْرٍ، فَکَلَّمَتْهُ فَقَالَ: «یَا بُنَیَّةُ أَلاَ تُحِبِّینَ مَا أُحِبُّ؟» ، قَالَتْ: بَلَى، فَرَجَعَتْ إِلَیْهِنَّ، فَأَخْبَرَتْهُنَّ، فَقُلْنَ: ارْجِعِی إِلَیْهِ، فَأَبَتْ أَنْ تَرْجِعَ، فَأَرْسَلْنَ زَیْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ، فَأَتَتْهُ، فَأَغْلَظَتْ، وَقَالَتْ: إِنَّ نِسَاءَکَ یَنْشُدْنَکَ اللَّهَ العَدْلَ فِی بِنْتِ ابْنِ أَبِی قُحَافَةَ، فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حَتَّى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِیَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا، حَتَّى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیَنْظُرُ إِلَى عَائِشَةَ، هَلْ تَکَلَّمُ، قَالَ: فَتَکَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ عَلَى زَیْنَبَ حَتَّى أَسْکَتَتْهَا، قَالَتْ: فَنَظَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى عَائِشَةَ، وَقَالَ: «إِنَّهَا بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ» [رواه البخاری 2581].

1158- از عائشهل روایت است که گفت: همسران پیامبر خدا ج دو حزب بودند، در یک حزب: عائشه، حفصه، صفیه و سوده، و در حزب دیگر: أم سلمه و دیگر همسران پیامبر خدا ج.

و مسلمانان دوستی پیامبر خدا ج نسبت به عائشهل درک کرده بودند، اگر کسی می‌خواست برای پیامبر خدا ج بخششی بدهد، آن را تا روزی که ایشان به خانۀ عائشهل می‌بودند، به تاخیر می‌انداخت، و در این روز آن هدیه را برای پیامبر خداج می‌فرستاد.

حزب أم سلمه در این موضوع تبصره کردند، و از وی خواستند تا نزد پیامبر خدا ج برود و از ایشان بخواهد که برای مردم بگویند: کسی که می‌خواهد برای پیامبر خدا ج هدیۀ بدهد، به خانۀ هر یک از همسران خود که هستند بفرستد.

أم سلمهل آنچه را که برایش گفته بودند، برای پیامبر خدا ج گفت، ایشان سکوت کردند و چیزی نگفتند، آن همسران دیگر از ام سلَمهل نتیجه را پرسیدند، گفت: [من موضوع را گفتم، و لی] ایشان چیزی نگفتند.

برایش گفتند: موضوع را دوباره مطرح کن، [ام سلمهل] وقتی که پیامبر خدا ج نزدش رفتند، موضوع را دوباره مطرح نمود، باز برایش چیزی نگفتند، باز آن‌ها نتیجه را از أم سلمه پرسیدند، أم سلمه گفت: برایم چیزی نگفتند.

آن‌ها گفتند: موضوع را مطرح کن تا برایت چیزی بگویند، و وقتی که پیامبر خدا ج به خانۀ أم سلمه آمدند، موضوع را مطرح کرد.

ایشان برایش گفتند: «مرا در مورد عائشه اذیت مکن، زیرا وحی بر من در بستر زنی جز [بستر] عائشه نازل نشده است».

أم سلمهل می‌گوید: گفتم: یا رسول الله! از اینکه شما را اذیت کرده باشم به خدا توبه می‌کنم. سپس آن همسران، فاطمه دختر پیامبر خدا ج را دعوت نمودند [تا به حل این مشکل کمک نماید] و او را نزد پیامبر خدا ج فرستادند که بگوید: همسران شما، شما را به خدا سوگند می‌دهند که با آن‌ها در مورد دختر ابوبکر عدالت را مراعات نمائید.

[فاطمهل آمد] و موضوع را برای پیامبر خدا ج درمیان گذاشتت، ایشان فرمودند: «ای دخت عزیزم! آیا چیزی را که من دوست داشته باشم تو دوست نداری»؟ گفت: چرا نه، دوست دارم.

فاطمهل رفت و آن‌ها را از جریان با خبر ساخت، آن‌ها برای فاطمهل گفتند که دوباره نزد ایشان برو، ولی او از رفتن دوباره ابا ورزید.

آن‌ها زینب بنت جحش را فرستادند، زینبل آمد، و با درشت زبانی گفت که همسران شما، شما را به خدا سوگند می‌دهند که دربارۀ دختر ابن ابی قحافه عدالت را مراعات کنید، و صدایش را تا جایی بلند کرد که به عائشهل که در آنجا نشسته بود، دشنام داد.

تا آنکه پیامبر خدا ج به طرف عائشه نگاه می‌کردند که آیا چیزی می‌گوید یا نه؟ راوی گفت که: عائشهل در رد سخن زینب آنقدر سخن زد که زینبل را خاموش ساخت، پیامبر خدا ج در حالی که به طرف عائشهل نظر می‌کردند گفتند: «این دختر ابوبکر است»([8]).

5- باب: مَا لاَ یُرَدُّ مِنَ الهَدِیَّةِ

باب [5]: هدیۀ که نباید مسترد شود

1159: عَنْ أَنسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَ یَرُدُّ الطِّیبَ» [رواه البخاری: 2582].

1159- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج عطر را رد نمی‌کردند([9]).

6- باب: المُکَافَأةِ فِی الْهِبَةِ

باب [6]: بخشش در مقابل بخشش

1160: عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْبَلُ الهَدِیَّةَ وَیُثِیبُ عَلَیْهَا» [رواه البخاری: 2585].

1160- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج بخشش را قبول می‌کردند، و در مقابل آن بخشش می‌دادند([10]).

7- باب: الإِشْهَادِ فِی الهِبَةِ

باب [7]: شاهد گرفتن در بخشش

1161: عَنِ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: أَعْطَانِی أَبِی عَطِیَّةً، فَقَالَتْ عَمْرَةُ بِنْتُ رَوَاحَةَ: لاَ أَرْضَى حَتَّى تُشْهِدَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: إِنِّی أَعْطَیْتُ ابْنِی مِنْ عَمْرَةَ بِنْتِ رَوَاحَةَ عَطِیَّةً، فَأَمَرَتْنِی أَنْ أُشْهِدَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَعْطَیْتَ سَائِرَ وَلَدِکَ مِثْلَ هَذَا؟» ، قَالَ: لاَ، قَالَ: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْدِلُوا بَیْنَ أَوْلاَدِکُمْ» ، قَالَ: فَرَجَعَ فَرَدَّ عَطِیَّتَهُ [رواه البخاری: 2587].

1161- از نُعمان بن بشیرب روایت است که گفت: پدرم برایم چیزی بخشش داد، [و آن بخشش، غلامی بود]، [مادرم] عمره بنت رواحه گفت: تا پیامبر خدا ج را بر آن شاهد نگیری راضی نخواهم شد.

پدرم نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت:

برای بچه‌ام که از عمره بنت رواحه است چیزی بخشش دادم، و یا رسول الله، مادرش به من امر کرد که شما را شاهد بگیرم.

فرمودند: «برای دیگر فرزندان خود نیز چنین بخشش دادی»؟

گفت: نه.

فرمودند: «از خدا بترسید، و بین فرزندان خود عدالت کنید» [نعمان] می‌گوید: پدرم آمد و بخشش را پس گرفت([11]).

8- باب: هِبَةِ الرَّجُلِ لاِمْرَأَتِهِ وَالمَرأَةِ لِزَوجِهَا

باب [8]: بخشش شوهری برای زن، و بخشش زن برای شوهر

1162- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «العَائِدُ فِی هِبَتِهِ کَالکَلْبِ یَقِیءُ ثُمَّ یَعُودُ فِی قَیْئِهِ» [رواه البخاری: 2589]

1162- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«کسی که بخشش را پس می‌گیرد، مانند سگی است که قیء می‌کند و قیء خود را دوباره می‌خورد»([12]).

9 باب: هِبَةُ المَرأَةِ لِغَیرِ زَوْجِهَا وَعِتْقِهَا إِذَا کَانَ لهَا زَوْجٌ

باب [9]: بخشش زن برای غیر شوهرش، و عتق زن شوهردار

1163- عَنْ مَیْمُونَةَ بِنْتَ الحَارِثِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّهَا أَعْتَقَتْ وَلِیدَةً وَلَمْ تَسْتَأْذِنِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا کَانَ یَوْمُهَا الَّذِی یَدُورُ عَلَیْهَا فِیهِ، قَالَتْ: أَشَعَرْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنِّی أَعْتَقْتُ وَلِیدَتِی، قَالَ: «أَوَفَعَلْتِ؟» ، قَالَتْ: نَعَمْ، قَالَ: «أَمَا إِنَّکِ لَوْ أَعْطَیْتِهَا أَخْوَالَکِ کَانَ أَعْظَمَ لِأَجْرِکِ» [رواه البخاری: 2592].

1163- از میمونه بنت حارثل روایت است که وی کنیزی را آزاد ساخت، و از پیامبر خدا ج اجازه نخواسته بود.

در روز نوبت وی که پیامبر خدا ج نزدش آمدند، گفت: یا رسول الله! آیا خبر شدید که من کنیز خود را آزاد کردم؟

فرمودند: «آیا چنین کاری کردی»؟

گفت: بلی.

فرمودند: «اگر او را برای ماماهایت (دائی‌هایت) بخشش می‌دادی، ثواب بیشتری می‌بردی»([13]).

1164- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَرَادَ سَفَرًا أَقْرَعَ بَیْنَ نِسَائِهِ، فَأَیَّتُهُنَّ خَرَجَ سَهْمُهَا خَرَجَ بِهَا مَعَهُ، وَکَانَ یَقْسِمُ لِکُلِّ امْرَأَةٍ مِنْهُنَّ یَوْمَهَا وَلَیْلَتَهَا، غَیْرَ أَنَّ سَوْدَةَ بِنْتَ زَمْعَةَ وَهَبَتْ یَوْمَهَا وَلَیْلَتَهَا لِعَائِشَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، تَبْتَغِی بِذَلِکَ رِضَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [راوه البخاری: 2593].

1164- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج وقتی که ارادۀ سفر داشتند، بین زن‌های خود قرعه کشی می‌کردند، هرکس که قرعه‌اش بیرون می‌شد، او را با خود به سفر می‌بردند.

و عادت‌شان این بود که برای هر یک از همسران خود یک شبانه روز نوبت می‌دادند، مگر سوده بنت زمعهل که جهت خوشی و رضایت پیامبر خدا ج، نوبت شبانه روز خود را برای عائشهل بخشیده بود([14]).

10- باب: کَیْفَ یُقْبَضُ العَبْدُ وَالمَتَاعُ

باب [10]: غلام و متاع بخششی چگونه قبض می‌شود

1165- عَنِ المِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَقْبِیَةً، وَلَمْ یُعْطِ مَخْرَمَةَ مِنْهَا شَیْئًا، فَقَالَ مَخْرَمَةُ: یَا بُنَیَّ، انْطَلِقْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ، فَقَالَ: ادْخُلْ، فَادْعُهُ لِی، قَالَ: فَدَعَوْتُهُ لَهُ، فَخَرَجَ إِلَیْهِ وَعَلَیْهِ قَبَاءٌ مِنْهَا، فَقَالَ: «خَبَأْنَا هَذَا لَکَ» ، قَالَ: فَنَظَرَ إِلَیْهِ، فَقَالَ: «رَضِیَ مَخْرَمَةُ» [رواه البخاری: 2599].

1165- از مسور بن مخرمهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج قباهائی را [بین مردم] تقسیم کردند، ولی برای مخرمه از آن‌ها چیزی ندادند.

مخرمه برایم گفت: فرزندم! بیا تا نزد پیامبر خدا ج برویم، همراهش رفتم، گفت: برو! و پیامبر خدا ج را بگو تا نزدم بیایند، رفتم و پیامبر خدا ج را صدا زدم، ایشان نزد مخرمه آمدند، یکی از آن قباها را با خود داشتند، و برای مخرمه گفتند: «این را برای تو نگهداشته بودم»، مخرمه به آن قبا نظر انداخت و گفت: مخرمه رضایت دارد([15]).

11- باب: هَدِیَّةِ مَا یُکْرَهُ لُبْسُهَا

باب [11]: بخشش دادن چیزی که پوشیدن آن مکروه است

1166- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَتَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْتَ فَاطِمَةَ، فَلَمْ یَدْخُلْ عَلَیْهَا، وَجَاءَ عَلِیٌّ، فَذَکَرَتْ لَهُ ذَلِکَ، فَذَکَرَهُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنِّی رَأَیْتُ عَلَى بَابِهَا سِتْرًا مَوْشِیًّا» ، فَقَالَ: «مَا لِی وَلِلدُّنْیَا» فَأَتَاهَا عَلِیٌّ، فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهَا، فَقَالَتْ: لِیَأْمُرْنِی فِیهِ بِمَا شَاءَ، قَالَ: «تُرْسِلُ بِهِ إِلَى فُلاَنٍ، أَهْلِ بَیْتٍ بِهِمْ حَاجَةٌ» [رواه البخاری: 2613].

1166- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به خانۀ دختر خود فاطمهل آمدند، ولی نزد او نرفتند، [یعنی: تا در خانه رفتند، و در خانه داخل نشدند].

چون علیس آمد، فاطمهل این واقعه را برایش گفت، علیس آن را برای پیامبر خدا ج گفت.

پیامبر خدا ج فرمودند: «[سبب آن بود] که بر در خانه‌اش پردۀ با نقش و نگاری را دیدم».

علیس می‌گوید: بعد از آن برایم فرمودند: «من کجا و این تجملات دنوی کجا»؟

علیس آمد و موضوع را برای فاطمهل گفت، فاطمهل گفت: در این مورد آنچه که می‌خواهند به من امر کنند.

ایشان فرمودند: «آن پرده را به خانۀ فلانی که حاجتمند است بفرست»([16]).

1167- عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «أَهْدَى إِلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حُلَّةَ سِیَرَاءَ، فَلَبِسْتُهَا، فَرَأَیْتُ الغَضَبَ فِی وَجْهِهِ فَشَقَقْتُهَا بَیْنَ نِسَائِی» [رواه البخاری: 2614]

1167- از علیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای حلۀ دادند که دارای خط‌هایی ابریشمینی بود، من آن را پوشیدم، ولی چون از پوشیدن آن حله، علائم غضب را بر چهرۀ پیامبر خدا ج مشاهده نمودم، آن را پاره کردم و بین زن‌های خود تقسیم نمودم([17]).

12- باب: قَبُولِ الهَدِیَّةِ مِنَ المُشْرِکِینَ

باب [12]: قبول کردن بخشش از مشرکین

1168- عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثَلاَثِینَ وَمِائَةً، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «هَلْ مَعَ أَحَدٍ مِنْکُمْ طَعَامٌ؟» ، فَإِذَا مَعَ رَجُلٍ صَاعٌ مِنْ طَعَامٍ أَوْ نَحْوُهُ، فَعُجِنَ، ثُمَّ جَاءَ رَجُلٌ مُشْرِکٌ، مُشْعَانٌّ طَوِیلٌ، بِغَنَمٍ یَسُوقُهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَیْعًا أَمْ عَطِیَّةً، أَوْ قَالَ: أَمْ هِبَةً؟»، قَالَ: لاَ بَلْ بَیْعٌ، فَاشْتَرَى مِنْهُ شَاةً، فَصُنِعَتْ، وَأَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِسَوَادِ البَطْنِ أَنْ یُشْوَى، وَایْمُ اللَّهِ، مَا فِی الثَّلاَثِینَ وَالمِائَةِ إِلَّا قَدْ حَزَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَهُ حُزَّةً مِنْ سَوَادِ بَطْنِهَا، إِنْ کَانَ شَاهِدًا أَعْطَاهَا إِیَّاهُ، وَإِنْ کَانَ غَائِبًا خَبَأَ لَهُ، فَجَعَلَ مِنْهَا قَصْعَتَیْنِ، فَأَکَلُوا أَجْمَعُونَ وَشَبِعْنَا، فَفَضَلَتِ القَصْعَتَانِ، فَحَمَلْنَاهُ عَلَى البَعِیرِ، أَوْ کَمَا قَالَ [رواه البخاری: 2618].

از عبدالرحمن بن ابوبکرب روایت است که گفت: [در یکی از سفرها] صد و سی نفر از ما با پیامبر خدا ج همراه بودیم.

پیامبر خدا ج فرمودند: «آیا با کدام کسی از شما طعام هست»؟ به همراه یکی از آن‌ها حدود یک صاع آرد بود، آن را خمیر کردند، سپس شخص مشرکی که دارای سر برهنه و قامت بسیار بلندی بود، گوسفند‌های را که می‌‌راند آورد.

پیامبر خدا ج گفتند: «برای فروش آوردی یا برای بخشش»؟

گفت: نه، بلکه برای فروش است، گوسفندی را از وی خریدند، و ذبح کرده شد، و پیامبر خدا ج فرمودند تا سیاهی داخل شکم گوسفند را [یعنی: دل و جگر آن را] بریان کنند.

و به خداوند سوگند از همین یکصد و سی نفر کسی نبود که پیامبر خدا ج یک چیزی را از آن برایش نکنده باشند و نداده باشند، کسی که همانجا حاضر بود، به خودش دادند، و کسی که غائب بود برایش نگهداشتند، گوشت‌ها را در دو طشت کردند و همۀ آن‌ها خوردند و سیر شدند، و در آن دو طشت چیزی زیاد آمد، آنچه را که زیاد آمده بود، بر بالای شتر گذاشتیم([18]).

13- باب: الْـهَدِیَّةِ لِلْمُشْرِکِینَ

باب [13]: بخشش برای مشرک

1169- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَتْ: قَدِمَتْ عَلَیَّ أُمِّی وَهِیَ مُشْرِکَةٌ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَفْتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قُلْتُ: وَهِیَ رَاغِبَةٌ، أَفَأَصِلُ أُمِّی؟ قَالَ: «نَعَمْ صِلِی أُمَّکِ» [رواه البخاری: 2620]

1169- از اسماء دختر ابوبکر ب روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج مادرم در حالی که مشرک بود نزدم آمد، از پیامبر خدا ج پرسیدم که مادرم آمده است و [از من] خواهش همکاری دارد، آیا روا است که برایش نیکی کنم؟ [یعنی: چیزی برایش بدهم]؟

فرمودند: «بلی! برای مادرت نیکی کن»([19]).

14- «باب»

باب [14]

1170- عَنْ عَبد اللهِ بْن عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: أَنَّهُ شَهِدَ عِنْدَ مروانَ لِبَنِی صُهَیْبٍ مَوْلَى ابْنِ جُدْعَانَ، ادَّعَوْا بَیْتَیْنِ وَحُجْرَةً، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْطَى ذَلِکَ صُهَیْبًا، فَقَالَ مَرْوَانُ: مَنْ یَشْهَدُ لَکُمَا عَلَى ذَلِکَ، قَالُوا ابْنُ عُمَرَ: فَدَعَاهُ، فَشَهِدَ «لَأَعْطَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صُهَیْبًا بَیْتَیْنِ وَحُجْرَةً» ، فَقَضَى مَرْوَانُ بِشَهَادَتِهِ لَهُمْ [رواه البخاری: 2624]

1170- از عبدالله بن عمرب روایت است که وی نزد مروان برای (بنی صهیب) شهادت داد که پیامبر خدا ج برای صهیب دو خانه و یک حجره بخشش دادنى، مروان شهادت او را برای آن‌ها قبول کرد [و موافق آن حکم صادر نمود]([20]).

15- باب: مَا قِیلَ فِی الْعُمْرَی وَالرُّقْبی

باب [15]: آنچه که در مورد (عُمْرَی) و (رُقْبَی) گفته شده است

1171: عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «قَضَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالعُمْرَى، أَنَّهَا لِمَنْ وُهِبَتْ لَهُ» [رواه البخاری: 2625].

1171- از جابرس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در مورد(عُمْرَی) چنین قضاوت نمودند که: این بخشش از کسی است که برایش بخشش شده است([21]).

16- باب: الاسْتِعَارَةِ لِلْعَرُوسِ عِنْدَ البِنَاءِ

باب [16]: عاریت گرفتن برای عروس در وقت عروسی

1172- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْهَا أَیْمَن وَعَلَیْهَا دِرْعُ قِطْرٍ، ثَمَنُ خَمْسَةِ دَرَاهِمَ، فَقَالَتْ: «ارْفَعْ بَصَرَکَ إِلَى جَارِیَتِی انْظُرْ إِلَیْهَا، فَإِنَّهَا تُزْهَى أَنْ تَلْبَسَهُ فِی البَیْتِ، وَقَدْ کَانَ لِی مِنْهُنَّ دِرْعٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَمَا کَانَتِ امْرَأَةٌ تُقَیَّنُ بِالْمَدِینَةِ إِلَّا أَرْسَلَتْ إِلَیَّ تَسْتَعِیرُهُ» [رواه البخاری: 2628]

1172- از عائشهل روایت است که: أیمن وقتی نزد وی آمد که جامۀ کرباسی به تن داشت – و در روایت دیگری گفت که این جامه از پنبه – و قیمتش پنج درهم بود.

[عائشه برای أیمن] گفت: چشمت را باز کن و به کنیز من ببین، از پوشیدن این لباس در داخل خانه کبر می‌کند، در حالی که در زمان پیامبر خدا ج از همین قماش برایم لباسی بود، و هیچ زنی نبود که عروسی شود، مگر آنکه نزدم می‌فرستاد و آن لباس را به عاریت می‌گرفت([22]).

17- باب: فَضْلِ المَنِیحَةِ

باب [17]: فضضیلت منیحه

1173: عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا قَدِمَ المُهَاجِرُونَ المَدِینَةَ مِنْ مَکَّةَ، وَلَیْسَ بِأَیْدِیهِمْ وَکَانَتِ الأَنْصَارُ أَهْلَ الأَرْضِ وَالعَقَارِ، فَقَاسَمَهُمُ الأَنْصَارُ عَلَى أَنْ یُعْطُوهُمْ ثِمَارَ أَمْوَالِهِمْ کُلَّ عَامٍ، وَیَکْفُوهُمُ العَمَلَ وَالمَئُونَةَ، وَکَانَتْ أُمُّهُ أُمُّ أَنَسٍ أُمُّ سُلَیْمٍ کَانَتْ أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ، «فَکَانَتْ أَعْطَتْ أُمُّ أَنَسٍ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عِذَاقًا فَأَعْطَاهُنَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُمَّ أَیْمَنَ مَوْلاَتَهُ أُمَّ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ» - قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: فَأَخْبَرَنِی أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ - «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا فَرَغَ مِنْ قَتْلِ أَهْلِ خَیْبَرَ، فَانْصَرَفَ إِلَى المَدِینَةِ رَدَّ المُهَاجِرُونَ إِلَى الأَنْصَارِ مَنَائِحَهُمُ الَّتِی کَانُوا مَنَحُوهُمْ مِنْ ثِمَارِهِمْ، فَرَدَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أُمِّهِ عِذَاقَهَا، وَأَعْطَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُمَّ أَیْمَنَ مَکَانَهُنَّ مِنْ حَائِطِهِ» [رواه البخاری: 2630].

1173- از انس بن مالکس روایت است که گفت: چون مهاجرین از مکه به مدینه آمدند، چیزی در دست نداشتند، و مردم انصار دارای خانه و زمین بودند، و مهاجرین را در میوۀ درختان خود همه ساله شریک دادند، به شرط آنکه آن‌ها مسؤولیت کار و زحمت زراعت را بر عهده بگیرند.

مادر انس که به نام (أم سلیم) یاد می‌شد، مادر عبدالله بن ابی طلحه هم می‌شد، [یعنی: این زن، مادر انس، و سلیم، و عبدالله بود] این زن چند درخت خرما، و یا چند شاخه از خرمای خود را برای پیامبر خدا ج بخشش داد، و پیامبر خدا ج آن خرماها را برای أم أیمن که مادر أسامه بن زید باشد، بخشیدند.

انسس می‌گوید: چون پیامبر خدا ج از جنگ خیبر فارغ گردیده و به مدینه بازگشتند، مهاجرین بخشش‌هایی را که مردم انصار برای آن‌ها داده بودند، برای صاحبان آن‌ها پس دادند، پیامبر خدا ج هم درخت‌های خرمایی را که از مادر انس گرفته بودند، برایش پس دادند، و به عوض آن‌ها برای ام أیمن، از نخلستان خود [چند درخت خرما] دادند([23]).

1174: عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَرْبَعُونَ خَصْلَةً أَعْلاَهُنَّ مَنِیحَةُ العَنْزِ، مَا مِنْ عَامِلٍ یَعْمَلُ بِخَصْلَةٍ مِنْهَا رَجَاءَ ثَوَابِهَا، وَتَصْدِیقَ مَوْعُودِهَا، إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِهَا الجَنَّةَ» [رواه البخاری: 2631].

1143- از عبدالله بن عمروب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

چهل صفت است، و بالاترین آن‌ها منیحۀ بز است، و هر کسی که به نیت ثواب و تصدیق به روز موعود، به یکی از این چهل صفت عمل نماید، خداوند به سبب آن، او را به بهشت می‌برد»([24]).

 


50- کِتَابُ الشَّهَادَاتِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) در حدیث نبوی شریف – طوری که مشاهده می‌کنید – لفظ (فِرْسَن) آمده است، و ما او را به ساق خشک پای گوسفند، ترجه نمودیم، و در بعضی مناطق افغانستان از آن جمله در هرات (فِرْسَن) را (شِینگ) می‌گویند، و چون (فِرْسَن) به این معنی در همه جا استعمال نمی‌شود، لذا آن را ترجمۀ توضیحی نمودیم.

2) زن‌ها باید با همسایگان خود چیزی را که قدرت دارند بخشش بدهند، و اگر چیزی اندکی هم دارند نباید آن را کم شمارند، و از هدیه دادنش خودداری ورزند، چنانجه زنی که برایش هدیه داده می‌شود، ولو آنکه هدیه چیز اندکی باشد، نباید آن را کم بشمرد و یا رد نماید.

[2]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این قول عائشهل که گفت: (دو ماه را در سه ماه انتظار می‌کشیدیم، و آتشی در هیچ از خانه‌های پیامبر خدا ج روشن نمی‌شد)، این است که: ماه اول شروع می‌شد، و هلال را می‌دیدند، و باز ماه دوم شروع می‌شد، و هلال را می‌دیدند، و باز ماه سوم شروع می‌شد، و هلال را می‌دیدند، که در این صورت از نگاه وقت، شصت روز که عبارت از دو ماه باشد، گذشته بود، ولی از نگاه رؤیت هلال، هلال سه ماه را دیده بودند.

      2) پیامبر خدا ج، از استمتاع و تجملات دنیوی تزهد می‌نمودند.

      3) کسانی که حالت فقر و تهی‌دستی را بر ثروت و تجمل ترجیح می‌دهند، به این حدیث تمسک می‌جویند.

      4) کسانی که چیزی دارند، نباید همسایگان فقیر خود را از یاد ببرند.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث اینکه:

      این سخن را پیامبر خدا ج برای آن گفتند که نباید هدیه را در دادن و یا گرفتن کم به شمار آورد، و از دادن آن خودداری نمود، و یا از نگاه کم شمردن آن را رد کرد، و پیامبر خدا ج به دادن هدیه تشویق می‌کردند، از آن جمله اینکه فردمودند، «هدیه بدهید که سبب محبت می‌شود».

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (مر ظهران) منطقه‌ای است در راه مدینه به سوی مکه، و حدود یک منزل از مکه فاصله دارد.

      2) اگر گروهی، شکار را تعقیب کردند، و یکی از آن‌ها شکار را بدست آورد، شکار به وی تعلق می‌گیرد، و دیگران حقی به آن ندارند.

      3) خوردن گوشت خرگوش مباح است.

      4) بخشش دادن چیز اندک برای شخصیت بزرگ مانعی ندارد، زیرا پیامبر خدا ج با همان شخصیت خود، از قبول کردن دو ران خرگوش ابا نورزیدند، پس هیچکس از دادن و قبول نمودن هیچ نوع هدیۀ نباید، خودداری نماید.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (أم حفید): نامش هزیله، و خواهر أم المؤمنین میمونهل بود.

      2) با استناد به این حدیث، عموم فقهاء می‌گویند که گوشت سوسمار حلال است، و استدلال‌شان همان استدلال ابن عباسب است که گفت: اگر سوسمار حرام می‌بود، پیامبر خدا ج از خوردن آن منع می‌کردند، و چون در سفرۀشان خورده شد و از آن منع نکردند، پس حرام نیست.

      و در (هدایه) که مشهورترین کتاب‌ها در مذهب احناف، و از مهم‌ترین متون فقه اسلامی است آمده است که: خوردن سوسمار مکروه است، ولی عموم علمای احناف آن را حرام می‌دانند، و دلیل‌شان احادیثی است که در حرمت آن آمده است، محمد بن حسن از أسود از عائشهل روایت می‌کند که گفت: برای پیامبر خدا ج سوسماری را بخشش دادند، و ایشان از خوردن آن ابا ورزیدند، پرسیدم که من آن را بخورم؟ مرا هم از خوردن آن منع کردند، سائلی به در خانه آمد، و خواستم آن سوسمار را برای وی بدهدم، فرمودند: «چیزی را برایش می‌دهی که خودت نمی‌خوری»؟ و البته نهی دلالت بر تحریم دارد، و علاوه بر آن احادیث دیگری نیز در همین معنی روایت شده است، و چون بین احادیث اباحت و احادیث تحریم تعارض وجود دارد، باید یکی از آن‌ها ناسخ و دیگری منسوخ باشد، و بنا به قاعدۀ که نص موجب تحریم، از نص موجب اباحت متاخر می‌باشد، باید حکم بر تحریم آن نمود، زیرا اگر نص موجب اباحت را متاخر بدانیم تکرار نسخ لازم می‌آید.0

      ولی نظر عاجزانه‌ام این است که چون بدون شک در زمان پیامبر خدا ج سوسمار را می‌خوردند، و حتی برای پیامبر خدا ج از آن هدیه می‌آوردند، اگر حرام می‌بود باز بدون شک پیامبر خدا ج آن‌ها را از خوردن آن منع می‌کردند، و چون چنین منعی از پیامبر خدا ج ثابت نشده است، بنابراین نمی‌توان حکم به تحریم سوسمار کرد، و معنی که آمده است، نسبت به خود پیامبر خداج و نسبت به خاندان پیامبر خدا ج است، نه نسبت به دیگران، و برای پیامبر خدا ج حالت خاصی است، که برای دیگران نیست، و حدیث امام مالک/ مؤید این معنی است، و آن حدیث این است که پیامبر خدا ج در خانۀ میمونه برای ابن عباس و خالد بن ولید امر کردند که از گوشت سوسمار بخورند، آن‌ها پرسیدند: چرا خود شما نمی‌خورید؟ فرمودند: «اشخاص دیگری نزد من می‌آیند» و مقصدشان ملائکه است، زیرا گوشت سوسمار دارای بوی نا مرغوبی است.

      پس بنابراین می‌توان گفت که گوشت سوسمار حرام نیست، منتهی اگر کسی روی عدم عادت به خوردن آن نمی‌خواهد آن را بخورد، نخورد، که در این حالت، سوسمار نسبت به وی مکروه طبیقی است نه مکره شرعی، والله تعالی اعلم.

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) زکات برای پیامبر خدا ج روا نیست، و از این جهت از خوردن آن امتناع می‌ورزیدند.

      2) سبب تحریم زکات برای پیامبر خدا ج آن بود که زکات اوساخ مال است، و مقام نبی کریم بالاتر از آن است که اوساخ اموال مردم را قبول نمایند، و دیگر آنکه زکات برای اغنیاء حرام است، و پیامبر خدا ج گرچه در ظاهر چیزی نداشتند و لی از امتعۀ دنیوی استغنای کامل داشتند، و خداوند می‌فرماید: ﴿وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ، و دیگر آنکه دست دهنده از دست گیرنده بالاتر است، و نبی کریم در همۀ امور از همگان در مقام و منزلت بالاتری قرار داشتند، و دیگر آنکه زکات را از مردم خواسته و یا نخواسته می‌گرفتند، و اگر خودشان از آن زکات می‌خوردند، شاید این فکر به ذهن کسی خطور می‌کرد که زکات را برای استفادۀ خود از ما می‌گیرند، و روی این اسباب بود که از خوردن زکات، خودشان و خانوادۀشان خودداری می‌کردند.

      3) و اینکه بخشش را قبول می‌کردند، سببش آن بود که از بخشش می‌توان عوض داد، و بعد از عوض دادن منتی بر شخص بخشش گیرنده باقی نمی‌ماند.

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بعد از اینکه فقیر زکات را قبول کرد و متصرف شد، در ملکش در می‌آید، و از زکات بودن خلاص می‌شود، و اگر فقیر آن را برای دیگری می‌دهد، این عملش هدیه گفته می‌شود نه زکات.

      2) تحریمی که در مال زکات نسبت به بعضی افراد وجود دارد، تحریم وصفی است نه تحریم ذاتی، یعنی مال زکات به وصفی که برای غنی داده می‌شود، حرام است، ولی به وصفی که برای فقیر داده می‌شود، حرام نیست، و چون گرفتن زکات برای فقیر حلال است، در وقت بخشش دادن خود به همین وصف حلال بودن باقی می‌ماند، و برای بخشش گیرنده نیز حلال است.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) آنچه که در این حدیث گذشت، منافی با مراعات عدالت پیامبر خدا ج بین همسران‌شان نیست، زیرا آنچه را که مردم به خانۀ عائشهل می‌آوردند، چیزی نبود که پیامبر خدا ج آن را برای عائشهل داده باشند، بلکه چیزی بود که خود مردم بدون امر و توصیۀ پیامبر خدا ج می‌آوردند، و انسان از عملی که شخص دیگری انجام می‌دهد ، مسؤولیت ندارد.

      2) اگر پیامبر خدا ج برای مردم می‌گفتند که هدایای خود را در وقتی که به خانۀ دیگر همسرانم می‌باشم برایم بیاورید، این سخن دلالت بر آن داشت که گویا از مردم چیزی را می‌طلبند، و خود پیامبر خدا ج از سؤال کردن از مردم نهی نموده بودند، و البته به مقام نبوت مناسب نبود که از مردم چیزی بطلبند.

      3) این حدیث دلالت بر فضیلت عائشهل دارد، زیرا صحابهش محبت پیامبر خدا ج را نسبت به وی درک کرده بودند، و همین فضیلت برای عائشه کافی است که پیامبر خدا ج او را از دیگر همسران خود بیشتر دوست داشتند.

      4) اگر همسر کسی صدا بلندی می‌کند، بهتر آن است که شوهرش از صبر و تحمل کار گرفته و در برابرش صدا بلندی و درشت زبانی نکند، چنانچه پیامبر خدا ج در مقابل صدا بلندی همسران خود ساکت ماندند و چیزی نگفتند، و این از حسن معاشرت پیامبر خدا ج، و اخلاق نبیلۀ ایشان بود.

      5) این سخن پیامبر خدا ج که برای عائشهل گفتند: «این دختر ابوبکر است» یعنی: همانطوری که ابوبکرس فهمیده، عاقل، سخنور و منطقی است، دخترش نیز همانطور فهمیده عاقل، سخنور و منطقی است، و از قدیم گفته‌اند که: (فرزند آینۀ پدر نما است).

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      خود پیامبر خدا ج سبب رد نکردن عطر را در حدیث دیگری که ابوداود روایت کرده است، بیان فرموده‌اند، از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر برای کسی عطر دادند، آن را رد نکند، زیرا عطر وزنش سبک و بویش خوش آیند است.

[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بخشش دادن در مقابل بخشش مسحب است، و واجب نیست.

      2) اگر کسی برای دیگری چزی بخشش داد، و از وی خواست تا برایش بخشش بدهد، در این صورت امام مالک/ می‌گوید: اگر بخشش دهنده کسی بود که حالتش دلالت بر طلب بخشش ‌کرد، بخشش دادن در مقابل بخشش واجب است، مانند بخشش دادن فقیر برای ثروتمند، و بخشش دادن مزدور برای بادارش، امام ابوحنیفه/ می‌گوید، بخشش دادن در مقابل بخشش به هیچ حالتی واجب نیست.

[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث انکه:

      1) جمهور علماء می‌گویند: امر پیامبر خدا ج در مساوات بین فرزندان، برای استحباب است نه وجوب، و دلیل‌شان این است که ابوبکر صدیقس برای عائشهل مالی را بخشش داده بود که برای دیگر اولاد خود نداده بود، و اگر امر برای وجوب می‌بود، ابوبکرس به چنین کاری اقدام نمی‌کرد، و بعضی از علماء با استناد به ظاهر این حدیث می‌گویند که: مساوات بین اولاد در بخشش دادن واجب است.

      2) در مراعات تسویۀ بخشش در بین فرزندان فرقی بین دختر و پسر نیست، و ظاهر حدیث باب دلالت بر این امر دارد، زیرا در حدیث لفظ اولاد که به معنی فرزندان است، آمده است، و فرزند شامل پسر و دختر هردو را می‌شود، و علاو بر آن از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرموودند: «در بخشش دادن در بین فرزندان خود مساوات را مراعت نمائید، و اگر کسی برای بعضی از فرزندان خود چیز بیشتری می‌دهد، برای دختران خود بدهد»، یعنی: دختر به دادن بخشش بیشتر از پسر مستحق‌تر است.

      3) و اینکه پدر نعمان هدیه‌اش را پس گرفت، و برای دیگر فرزندانش هدیۀ به مانند هدیۀ نعمان نداد، شاید سبب‌شان این باشد که وی آنقدر امکانات نداشت تا برای همۀ فرزندان خود همان چیزی را بخشش بدهد که برای نعمان بخشش داده بود، از این جهت، بخششی را که برای نعمان داده بود از وی پس گرفت، تا اگر در بخشش دادن بین آن‌ها عدالت کرده نمی‌تواند، حداقل در بخشش ندادن بین آن‌ها عدالت کرده باشد.

[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      با استناد به این حدیث، عدۀ از علماء می‌گویند: اگر کسی چیزی را بخشش کرد، حق ندارد که آن را پس بگیرد، مگر پدر، که اگر برای فرزندش چیزی را بخشش داد، روا است که آن را پس بگیرد، امام مالک/ می‌گوید: پس گرفتن بخشش برای کسی روا است که بخشش را به نیت عوض گرفتن داده باشد، که اگر طرف مقابل عوضش را نداده بود، پس گرفتن بخشش در این حالت برایش روا است.

امام ابوحنیفه و محمد، و ابویوسف، و سعید بن مسیب، و عمر بن عبدالعزیز، و شریح قاضی، و حسن بصری، و نخعی، و شعبی، رحمهم الله، و از صحابه، عمر بن خطاب، و علی بن ابی طالب، و عبدالله بن عمر، و ابوهریرهش می‌گویند: اگر چیزی را که بخشش کرده بود، به حالت اصلی خود باقی بود، می‌تواند آن را پس بگیرد، و گرچه این پس گرفتن کار خوبی نیست و کراهت دارد، و دلیل‌شان همین حدیث باب است، زیرا می‌گویند: پیامبر خدا ج پس گرفتن بخشش را به رجوع کردن سگ به قیئش تشبیه کرده‌اند، و سگ متعبد به حلال و حرام نیست، بنابراین از این تشبیه حرم رجوع کردن به بخشش دانسته نمی‌شود، و چیزی که دانسته می‌شود این است که این عمل کار خوبی نیست، و کراهت دارد، و این همان چیزی است که ما می‌گوئیم.

ولی نظرم این است که: با قطع نظر از مناقشات لفظی، آنچه که به ذهن خطور می‌کند این است که سیاق حدیث دلالت بارزی بر منع پس گرفتن بخشش دارد، زیرا فکر می‌کنم که اگر پیامبر خدا ج می‌گفتند که «بخشش را پس نگیرید»، دلالتش بر منع پس گرفتن بخشش، به اندازۀ این تشبیه بلیغ، قوی و شدید نبود.

و علاوه بر آن، اگر حکم مشبه در تمام وجوه حکم مشبه به باشد، باید بگوئیم که ترک عمل کردن به تورات نسبت به یهود مکره است نه حرام، زیرا خداوند آن‌ها را به خری تشبیه کرده است که اسفاری از تورات بر آن حمل شده است، و همانند که سگ مکلف به حلال و حرام نیست، خر نیز مکلف به حلال و حرام نیست، و با آن هم به اتفاق فقهاء، عمل نکردن به تورات برای یهود حرام مطلق است، نه مکروه، و به سبب ترک عمل کردن به تورات است که ملعون و مغضوب علیهم قرار گرفته‌اند

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) تصرف کردن زن در مالش بدون اجازۀ شوهر جواز دارد، زیرا اگر تصرف میمونهل جائز نمی‌بود، پیامبر خدا ج آن را باطل می‌ساختند.

      2) با استناد به این حدیث بعضی از علماء می‌گویند که: بخشش دادن برای (اقارب نزدیک) از آزاد ساختن غلام بهتر است، و حدیث دیگر پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «صدقه دادن برای مسکین صدقه است، و برای (محارم) صدقه و صلۀ رحم است»، مؤید این نظر است، و عدۀ دیگری از علماء آزاد ساختن غلام را بهتر می‌دانند آنکه (محارم) آن شخص فقیر باشند.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) چون نوبت حق زن است، لذا برایش جواز دارد که از حق خود به نفع یکی از بناغ‌های خود بگذرد.

      2) کسی که بیش از یک همسر دارد، در وقت سفر کردن اگر می‌خواست که یکی از آن‌ها را با خود به سفر ببرد، بین آن‌ها قرعه کشی نماید، هر کدام که قرعه‌اش بر آمد، آن را با خود به سفر ببرد، مگر آنکه زنی که قرعه‌اش بر آمده است، نوبت خود را برای دیگری بدهد، گرچه بعضی از علماء می‌گویند که چنین قرعه کشی لازم نیست، و شوهر هر کدام از همسران خود را که می‌خواست، می‌تواند بدون قرعه کشی با خود به سفر ببرد، ولی عمل پیامبر خدا ج مخالف این نظریه بوده، و نظر اول را تأئید می‌نماید.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بعد از اینکه مخرمه برای مسور گفت: (برو! و پیامبر خدا ج را بگو تا نزدم بیایند)، در روایت دیگری آمده است که مسورس گفت: این کار را مناسب نمی‌بینم، پدرش گفت: پیامبر خدا ج متکبر نیست.

      2) اینکه پیامبر خدا ج به مجرد دیدن مخرمه، و بدون مقدمه گفتند که: «این را برای تو نگه داشته بودم»، از حالتش درک کرده بودند که وی به طلب قبا آمده است، و علاوه بر آن، مخرمه در طبیعت و اخلاق خود شدید و درشت بود.

      3) قبض بخشش به مجرد بردن آن برای جانب مقابل صحت پیدا می‌کند.

      4) پیامبر خدا ج در عالی‌ترین مرتبۀ تواضع و حسن خلق قرار داشتند، زیرا با همان مکانت و منزلت رفیع خود اگر شخص عادی ایشان را نزد خود می‌خواست، نزدش می‌رفتند، و به وی جواب رد نمی‌دادند.

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سبب داخل نشدن پیامبر خدا ج در خانۀ فاطمهل نقش و نگار آن پرده بود، و دلیلش حدیثی است که ابن حبان از سفینهل روایت می‌کند که: پیامبر خدا ج در خانۀ که دارای نقش و نگار بود، داخل نمی‌شدند، و چون فاطمهل نیز به تجملات دنیوی علاقۀ نداشت، از این جهت پیامبر خدا ج برایش امر کردند تا آن پرده را برای شخص فقیری بدهد.

      2) داخل شدن در خانۀ که در آن تصاویر و نقوش نا مشروع وجود دارد، مکروه است، و بعضی از علماء نظر به ظاهر این حدیث آن را حرام می‌دانند.

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از زن‌ها: زن‌های قوم علیس می‌باشند، نه همسران وی، زیرا در حیات پیامبر خدا ج و تا وقتی که فاطمهل حیات داشت، علیس همسر دیگری را به نکاح نگرفت.

      2) در روایت دیگری آمده است که علیس گفت: «آن جامه را بین فاطمه‌ها تقسیم نمودم»، و این فاطمه‌ها عبارت بودند از: فاطمه بنت محمد ج همسر علیس، و فاطمه بنت شیبیه همسر عقیل برادر علیس.

      3) پوشیدن لباس‌های با نقش و نگار، برای مردها مکروه، و برای زن‌ها مباح است.

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) کرمانی/ می‌گوید: این قصه محتوی دو معجزه برای پیامبر خدا ج است، معجزۀ اول آنکه: از جگر یک گوسفند برای تمام یک صد و سی نفر رسید، معجزه دوم آنکه: یک گوسفند تمام یک صد و سی نفر را سیر کرد، و چیزی هم زیاد آمد.

      2) اما عینی/ می‌گوید در این قصه برای پیامبر خدا ج چهار معجزه است: بعد از دو معجزۀ گذشته، معجزۀ سوم آنکه: یک صاع آرد [که عبارت از (64/3) کیلو گرام باشد] برای یک صد و سی نفر کفایت نمود، معجزۀ چهارم آنکه: یک صد و سی نفر توانستد از دو طشت طعام بخورند.

      3) و به نظر راقم می‌رسد که معجزۀ پنجمی نیز در این قصه وجود دارد، و آن این است که در آن دشت، و در آن وقتی که سخت گرسنه بودند، شخص مشرکی فرا برسد، و گوسفندی را برای آن‌ها بفروشد، کار عادی نیست، بلکه فوق العاده است.

      4) خرید و فروش با غیر مسلمان جواز دارد.

      5) اگر غیر مسلمان برای شخص مسلمان چیزی را بخشش می‌دهد، قبول کردن آن برایش روا است، زیرا پیامبر خدا ج از آن مشرک پرسیدند: آن گوسفند برای بخشش است، یا برای فروش، معنی‌اش این است که: برای هر کدام که باشد قبول داریم.

      6) با قیاس بر بخشش گرفتن، بخشش دادن برای غیر مسلمان نیز جائز است، و علاوه بر این قیاس، حدیث آتی نیز مؤید این مدعا است.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نام مادر اسماءل (قتیله) بنت عبدالعزیز بن أسعد بود، ابوبکرس در زمان جاهلیت او را طلاق داده بود، این زن با مقداری کشمش و روغن و چیزهای دیگری نزد دخترش اسماء آمد، اسماء هدیه‌هایش را قبول نکرد، و برایش اجازۀ داخل شدن به خانۀ خود را نداد، و شخصی را نزد فاطمهل فرستاد تا در زمینه از پیامبر خدا ج استفتاء نماید، پیامبر خدا ج در جواب فرمودند: «برایش اجازه بده که داخل شود، و...»، و این زن در حیات پیامبر خدا ج مسلمان شد، و از صحبیات گردید.

      2) بخشش دادن برای غیر مسلمان، و بخشش گرفتن از وی جواز دارد.

      3) پدر و مادر ولو آنکه کافر باشند، باید صلۀ رحم را در مورد آن‌ها مراعات نمود.

      4) باید شخص مسلمان در مسائل دین خود، دقت کامل به خرج دهد، تا مبادا در حرام داخل گردد، و دلیل آن موقف اسماءل نسبت به مادرش می‌باشد.

[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) صهیب که در حدیث از آن یاد شده است، صهیب بن سنان رومی است، اصلش از موصل است، و در حملۀ رومیان به آن منطقه، به اسارت آن‌ها در آمد، چون او را برای فروش به مکه آوردند، عبدالله بن جدعان او را خرید و آزاد ساخت، در غزوۀ بدر اشتراک نمود، و در شوال سال سی و هشتم هجری به سن هفتاد سالگی در مدینۀ منوره وفات یافت.

      2) در اینکه چرا مروان بر خلاف قاعده، شهادت تنها ابن عمرب را قبول نمود، بین علماء اختلاف نظر وجود دراد ، ابن بطال/ می‌گوید: حکمش به اساس سوگند مدعی و شهادت ابن عمر بود، و در حدیث آمده است که پیامبر خدا ج به اساس سوگند مدعی و شهادت یک شاهد حکم صادر کردند، ولی این تاویل مورد قبول بسیاری از علماء نیست، زیرا چیزی که در حدیث آمده است، تنها شهادت ابن عمر است، و از سوگند مدعی ذکری درمیان نیست، و از اینجا است که علامه عینی/ این تاویل را رد نموده و برایش دو احتمال دیگر ذکر می‌کند:

احتمال اول آنکه: مروان مال خود را بین مردم تقسیم می‌کرد، و چون برایش گفتند که پیامبر خدا ج برای آن‌ها چیزی داده‌اند، همان چیز را اجراء کرد، و در این کارش خسارۀ به کسی نمی‌رسید.

      و احتمال دیگر آنکه: چون ابن عمر در قمۀ عدالت قرار داشت، تنها شهادت او را قبول کرد، و موافق با آن حکم صادر نمود.

      و آنچه که به نظرم می‌رسد این است که: ابن عمرب واقعۀ را از چشم دید خود از پیامبر خدا ج روایت می‌کند، و البته در روایت به اتفاق علماء عدد شرط نیست، و چیزی که شرط است، عدالت راوی است، و شکی نیست که ابن عمرب در اعلی‌ترین درجۀ عدالت قرار دارد، و بعد از روایت ابن عمرب برای مروان مجالی در رد روایتش باقی نمی‌ماند، والله تعالی أعلم بالصواب.

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (عُمْرَی) و (رُقْبَی) هم وزن و هم معنی یکدیگر اند، و معنی این دو کلمه این است که شخص برای دیگری بگوید: این خانه و یا این باغ، و یا این کتابم تا وقتی که زنده هستی، از تو باشد.

      2) (عُمْرَی) بر سه نوع است:

      نوع اول اینکه بگوید: این خانه را برایت بخشیدم که تا زنده هستی از خودت، و بعد از مرگت از ورثه‌ات باشد، در این صورت به اتفاق علماء، خانه برای همیشه برای آن شخص و ورثه‌اش تعلق می‌گیرد.

نوع دوم اینکه بگوید: این خانه را برایت بخشیدم که تا زنده هستی از تو باشد، در این صورت نیز خانه به طور دائم برای همان شخص تعلق می‌گیرد.

      نوع سوم اینکه بگوید: این خانه را برایت بخشیدم که تا زنده باشی از آن استفاده نمائی، ولی بعد از مردنت برای من و یا برای ورثه‌ام بر گردد، در این صورت علماء دو نظر دارند، بعضی از آن‌ها می‌گویند که: این (عُمْرَی) باطل است، و از همان روز اول (عُمْرَی) به صاحبش برمی‌گردد، و عدۀ دیگری بر این نظر اند، که این (عُمْرَی) جواز دارد و شرطش لغو است، به این معنی که آن خانه برای همیشه برای شخص بخشش گیرنده تعلق می‌گیرد.

      3) همانطوری که (عُمْرَی) در عقارات جواز دارد، در غیر عقارات مانند: کتاب، ساعت، فرش و غیره نیز جواز دارد، و همانطوری که (عُمْرَی) با ارتباط به عمر بخشش گیرنده جواز دارد، با ارتباط به عمر بخشش دهنده نیز جواز دارد، مثلا اگر گفت: این خانه را برایت بخشیدم که تا زنده هستم از آن استفاده نمائی، این (عُمْرَی) صحت پیدا می‌کند، و حکمش مانند آن است که (عُمْرَی) را مرتبط به عمر بخشش گیرنده ساخته باشد.

[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این حدیث دلالت بر تواضع عائشهل دارد.

      2) انسان در حالت دارائی، نباید حالت فقر گذشته‌اش را فراموش نماید.

[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (منیحه): عبارت از آن است که شخص گوسفند، شتر و یا گاو شیر آور، و یا درخت میوه‌دار خود را در اختیار شخص دیگری بگذارد، تا شیر شتر و گوسفند، و گاو، و یا میوۀ درخت را بخورد، و شتر و گوسفند، و گاو، و درخت را برای صاحبش برگرداند.

      2) پیامبر خدا ج و مهاجرین از این جهت اموال بخششی مردم انصار را برای آن‌ها پس دادند، که اموال غنیمت خیبر، آن‌ها را از کمک مردم انصار بی‌نیاز ساخته بود.

      3) در صحیح مسلم به روایت از انس آمده است که گفت: بعد از اینکه مهاجرین اموال انصار را برای آن‌ها پس دادن، فامیلم مرا امر کردند تا نزد پیامبر خدا ج بروم و اموالی را که برای‌شان داده بودیم پس بگیرم، نزدشان رفتم، و ایشان آن اموالی را که برای ام أیمن داده بودند، برایم پس دادند، رفتم که آن اموال را بگیرم، أم أیمن جامه را به گردنم انداخت و گفت: به خداوند سوگند است که نمی‌دهدم، این‌ها را برایم بخشش داده‌اند، پیامبر خدا ج برایش گفتند: آن‌ها را بده و من برایت این مقدار و آن مقدار خواهم داد، او گفت: به خداوند قسم است که نمی‌دهدم، تا آنکه ده چند آن خرماها را برایش وعده کردند.

[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی (منیحه) در حدیث قبلی به شمارۀ (1173) هم اکنون گذشت، به آنجا مراجعه کنید.

      2) علماء گفته‌اند از جملۀ چهل صفتی که اگر کسی به یکی از آن‌ها عمل کند، خدا او را به بهشت می‌برد، این‌ها است، صلۀ رحم، آب دادن، سلام دادن، رد سلام، بر داشتن خار و خاشاک از راه، همکاری با درماندگان، پوشیدن عیب مسلمانان، کمک به مظلومان، جلوگیری از ظالمان،، آشتی دادن مردمان، خوش زبانی با سائلان، بخشش دادن برای همسایگان، شفاعت کردن برای بیچارگان، مؤانست با وحشت‌زدگان، مصافحه با برادر مسلمان، ممانعت از غیبت غیبت‌گران، رهنمائی برای گمراهان، عیادت از مریضان، نان دادن به گرسنگان، تشمیت عاطس، امر به معروف، نهی از منکر، ترحم بر عزیزی که خار گشته است، و بر غنی که به فقر دچار شده است، و بر عالمی که در بین جهال افتاده است، غرس نهال، رهنمائی به کار خیر، دوستی به خاطر خدا، رفت و آمد به خاطر خدا...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد