اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [54]: ابتدای خلقت

کتاب [54]: ابتدای خلقت

1-  باب: مَا جاءَ فی قَوْلِ الله تَعَالَى: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ

باب [1]: این قول خداوند که: ﴿آن ذاتی است که خلق را به وجود می‌آورد و باز آن را زنده می‌کند

1348- عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «یَا بَنِی تَمِیمٍ أَبْشِرُوا» قَالُوا: بَشَّرْتَنَا فَأَعْطِنَا، فَتَغَیَّرَ وَجْهُهُ، فَجَاءَهُ أَهْلُ الیَمَنِ، فَقَالَ: «یَا أَهْلَ الیَمَنِ، اقْبَلُوا البُشْرَى إِذْ لَمْ یَقْبَلْهَا بَنُو تَمِیمٍ» ، قَالُوا: قَبِلْنَا، فَأَخَذَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُحَدِّثُ بَدْءَ الخَلْقِ وَالعَرْشِ، فَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا عِمْرَانُ رَاحِلَتُکَ تَفَلَّتَتْ، لَیْتَنِی لَمْ أَقُمْ [رواه البخاری: 3190].

1348- از عمران بن حصینب روایت است که گفت: عدۀ از مردم (بنی تمیم) نزد پیامبر خدا ج آمدند، پیامبر خدا ج فرمودند: «ای بنی تمیم! شما را بشارت می‌دهم».

آن‌ها گفتند: برای ما [پیش از این هم] بشارت دادید، اکنون برای ما چیزی بدهید، [از شنیدن این سخن] رنگ پیامبر خدا ج تغییر نمود.

بعد از آن اهل یمن آمدند و برای آن‌ها گفتند: «ای اهل یمن! شما بشارت را قبول کنید، چون بنی تمیم قبول نکردند».

گفتند: قبول داریم.

پیامبر خدا ج راجع به ابتدای خلقت و عرش، شروع به سخن زدن کردند، در این وقت بود که شخصی آمد و گفت: یا عمران! شترت خود را کنده و رفته است [عمران راوی حدیث می‌گوید: و من جهت پیدا کردن شتر خود برخاستم]، و ای کاش برنمی‌خاستم [تا بقیۀ حدیث را می‌شنیدم]([1]).

1349- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ فی روایة قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «کَانَ اللَّهُ وَلَمْ یَکُنْ شَیْءٌ غَیْرُهُ، وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى المَاءِ، وَکَتَبَ فِی الذِّکْرِ کُلَّ شَیْءٍ، وَخَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ» فَنَادَى مُنَادٍ: ذَهَبَتْ نَاقَتُکَ یَا ابْنَ الحُصَیْنِ، فَانْطَلَقْتُ، فَإِذَا هِیَ یَقْطَعُ دُونَهَا السَّرَابُ، فَوَاللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ تَرَکْتُهَا [رواه البخاری: 3191].

1349- و از عمران بن حصین در روایت دیگری آمده است که گفت: پیامبر خداج فرموند:

خدا بود، و هیچ چیز دیگری غیر از ذات او وجود نداشت، و عرش او بر آب بود، و در لوح محفوظ همه چیز را نوشت، و زمین و آسمان را خلق نمود».

در این وقت بود که شخصی او را صدا زد و گفت: ای ابن حصین شترت رفت! [عمران بن حصصین می‌گوید]: در این وقت بود که رفتم و دیدم که شترم بی‌هدف می‌دود، به خداوند سوگند دوست داشتم که شترم را ترک نمایم [و بیایم و سخن پیامبر خدا ج را بشنوم].

1350- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: یَشْتِمُنِی ابْنُ آدَمَ، وَمَا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَشْتِمَنِی، وَیُکَذِّبُنِی وَمَا یَنْبَغِی لَهُ، أَمَّا شَتْمُهُ فَقَوْلُهُ: إِنَّ لِی وَلَدًا، وَأَمَّا تَکْذِیبُهُ فَقَوْلُهُ: لَیْسَ یُعِیدُنِی کَمَا بَدَأَنِی» [رواه البخاری: 3193].

1350- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«خداوند متعال گفت که: بنی آدم مرا دشنام می‌دهد، و برایش مناسب نیست که مرا دشنام بدهد، و مرا تکذیب می‌کند، و این هم برایش مناسب نیست».

«دشنامش این است که می‌گوید برای من فرزند است، [مانند این قول نصاری که عیسی بچۀ خدا است]، و تکذیبش این است که می‌گوید: مرا طوری که بار اول خلق کرد، [بعد از مرگ] زنده نمی‌کند»([2]).

1351- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَمَّا قَضَى اللَّهُ الخَلْقَ کَتَبَ فِی کِتَابِهِ فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ العَرْشِ إِنَّ رَحْمَتِی غَلَبَتْ غَضَبِی» [رواه البخاری: 3194].

1351- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«هنگامی که خداوند مخلوقات را آفرید، در کتابی که نزدش بر بالای عرش می‌باشد، نوشت که: رحمت من بر غضب من غالب است»([3]).

2- باب: مَا جَاءَ فِی سَبْعِ أَرَضِینَ

باب [2]: آنچه که در مورد هفت زمین آمده است

1352- عَنْ أَبِی بَکْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الزَّمَانُ قَدْ اسْتَدَارَ کَهَیْئَتِهِ یَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ، السَّنَةُ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا، مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ثَلاَثَةٌ مُتَوَالِیَاتٌ: ذُو القَعْدَةِ وَذُو الحِجَّةِ وَالمُحَرَّمُ، وَرَجَبُ مُضَرَ، الَّذِی بَیْنَ جُمَادَى وَشَعْبَانَ» [رواه الخباری: 3197].

1352- از ابوبکرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«زمان [مراد از (زمان) سال است]، به مانند روزی که خداوند متعال آسمان‌ها و زمین را خلق نمود، برگشته است، [در زمان جاهلیت حساب سال بر هم خورده بود، تا جایی که ذوالحجه را رجب می‌گفتند].

سال دوازده ماه است، که از آن جمله چهار ماه (حرام) است، [یعنی: جنگ کردن در آن‌ها حرام است] سه ماه پیاپی: ذوالعقده و ذوالحجه و محرم، و یک ماه رجب مضَر، که بین جمادی و شعبان واقع است»([4]).

3- باب: صِفَةِ الشَّمْسِ وَالقَمَرِ بِحُسْبَانٍ

باب [3]: گردش آفتاب و مهتاب روی حساب است

1353- عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: لِأَبِی ذَرٍّ حِینَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ: «أَتَدْرِی أَیْنَ تَذْهَبُ؟» ، قُلْتُ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: " فَإِنَّهَا تَذْهَبُ حَتَّى تَسْجُدَ تَحْتَ العَرْشِ، فَتَسْتَأْذِنَ فَیُؤْذَنُ لَهَا وَیُوشِکُ أَنْ تَسْجُدَ، فَلاَ یُقْبَلَ مِنْهَا، وَتَسْتَأْذِنَ فَلاَ یُؤْذَنَ لَهَا یُقَالُ لَهَا: ارْجِعِی مِنْ حَیْثُ جِئْتِ، فَتَطْلُعُ مِنْ مَغْرِبِهَا، فَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِی لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ [رواه البخاری: 3199].

1353- از ابو ذرس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگامی که آفتاب غروب نمود، از ابو ذر پرسیدند»:

«آیا می‌دانی که آفتاب به کجا می‌رود»؟

گفتم: خدا و رسولش بهتر می‌داند.

فرمودند: «آفتاب می‌رود تا آنکه در زیر عرش سجده می‌کند، و [بعد از سجده کردن] اجازه می‌خواهد، [که دوباره از طرف مشرق طلوع کند] برایش اجازه داده می‌شود».

و زود است وقتی بیاید که آفتاب سجده کند و از آن قبول نشود، و اجازۀ طلوع کردن [از مشرق را] بخواهد، و برایش اجازه داده نشود، و برایش گفته شود: از همان جایی که آمده‌ای بازگرد».

و همان است که از طرف مغربش طلوع می‌کند، و این همان قول خداوند متعال است که می‌فرماید: «آفتاب به طرف قرارگاهش می‌دود، و این تقدیر ذات عزیز وعلیمی است»([5]).

1354- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الشَّمْسُ وَالقَمَرُ مُکَوَّرَانِ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 3200].

1354- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«آفتاب و مهتاب در روز قیامت به هم پیچیده می‌شوند [و نوری برای آن‌ها باقی نمی‌ماند]».

4- باب: مَا جَاءَ فِی قَولِهِ: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِ

باب [4]: این قول خداوند که: ﴿و آن ذاتی است که بادها را بشارت دهندۀ رحمت خود می‌فرستد

1355- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِذَا رَأَى مَخِیلَةً فِی السَّمَاءِ، أَقْبَلَ وَأَدْبَرَ، وَدَخَلَ وَخَرَجَ، وَتَغَیَّرَ وَجْهُهُ، فَإِذَا أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ سُرِّیَ عَنْهُ، فَعَرَّفَتْهُ عَائِشَةُ ذَلِکَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا أَدْرِی لَعَلَّهُ کَمَا قَالَ قَوْمٌ» : ﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِیَتِهِمۡ [رواه البخاری: 3206].

1355- از عائشهل روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج ابری را که دارای باران بود، مشاهده می‌کردند، این طرف و آن طرف می‌رفتند، و به خانه می‌آمدند، و بیرون می‌شدند، و رنگ‌شان تغییر می‌کرد».

و چون باران می‌بارید، به حالت عادی برمی‌گشتند، عائشهل این چیز را برای‌شان تعریف کرد [و سبب را جویا شد].

پیامبر خدا ج فرمودند: «چه می‌دانم! شاید این مانند همان ابری باشد که چون قوم عاد آن را مشاهده نمودند گفتند: این ابری است که جهت باریدن برای ما آمده است...»([6]).

5- باب: ذِکْرِ المَلاَئِکَةِ صَلَواتُ الله عَلَیهِم

باب [5]: صفت ملائکه صلوات الله علیهم

1356- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مِسْعُود رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ الصَّادِقُ المَصْدُوقُ، قَالَ: «إِنَّ أَحَدَکُمْ یُجْمَعُ خَلْقُهُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا، ثُمَّ یَکُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِکَ، ثُمَّ یَکُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِکَ، ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ مَلَکًا فَیُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ کَلِمَاتٍ، وَیُقَالُ لَهُ: اکْتُبْ عَمَلَهُ، وَرِزْقَهُ، وَأَجَلَهُ، وَشَقِیٌّ أَوْ سَعِیدٌ، ثُمَّ یُنْفَخُ فِیهِ الرُّوحُ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ لَیَعْمَلُ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَ الجَنَّةِ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ کِتَابُهُ، فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، وَیَعْمَلُ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَ النَّارِ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الکِتَابُ، فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ» [رواه البخاری: 3208].

1356- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج که صادق و مصدوق([7])، می‌باشند برای ما گفتند:

«تکوین خلقت هر کدام شما [از نطفه] در شکم مادرش در چهل روز جمع می‌شود، و باز چهل روز دیگر به شکل خون بستۀ می‌باشد، و باز چهل روز دیگر به شکل پارۀ گوشتی می‌باشد.

و بعد از آن خداوند ملکی را می‌فرستد، و [آن مَلَک] به [نوشتن] چهار کلمه امر می‌شود، و برایش گفته می‌شود که: عمل وی را، و رزق وی را، و مدت زندگی وی را، و اینکه خوشبخت و یا بدبخت است بنویس، و بعد از آن، روح در وی دمیده می‌شود».

و از اینجا است که شخص عملی را انجام می‌دهد که بین او و بین بهشت به جز از چند ذرعی باقی نمی‌ماند، ولی آن نوشته بر وی سبقت می‌کند و مرتکب عمل اهل دوزخ می‌گردد، و [شخص دیگری] مرتکب عملی می‌گردد که بین او و بین دوزخ جز چند ذرعی باقی نمی‌ماند، ولی آن نوشته بر وی سبقت می‌کند، و عمل اهل بهشت را انجام می‌دهد»([8]).

1357- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ العَبْدَ نَادَى جِبْرِیلَ: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ فُلاَنًا فَأَحْبِبْهُ، فَیُحِبُّهُ جِبْرِیلُ، فَیُنَادِی جِبْرِیلُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ فُلاَنًا فَأَحِبُّوهُ، فَیُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، ثُمَّ یُوضَعُ لَهُ القَبُولُ فِی الأَرْضِ» [رواه البخاری: 3209].

1357- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«وقتی خدا بندۀ را دوست داشته باشد، برای جبرئیل می‌گوید که خدا فلان شخص را دوست دارد، پس تو هم او را دوست داشته باش، جبرئیل او را برای خود دوست می‌گیرد».

«و جبرئیل برای اهل آسمان صدا می‌کند که خدا فلان شخص را دوست دارد، و شما نیز او را دوست داشته باشید، و اهل آسمان او را دوست می‌گیرند، بعد از آن در روی زمین مورد قبول قرار می‌گیرد»([9]).

1358- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهَا سَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: «إِنَّ المَلاَئِکَةَ تَنْزِلُ فِی العَنَانِ: وَهُوَ السَّحَابُ، فَتَذْکُرُ الأَمْرَ قُضِیَ فِی السَّمَاءِ، فَتَسْتَرِقُ الشَّیَاطِینُ السَّمْعَ فَتَسْمَعُهُ، فَتُوحِیهِ إِلَى الکُهَّانِ، فَیَکْذِبُونَ مَعَهَا مِائَةَ کَذْبَةٍ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ» [رواه البخاری: 3210].

1358- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که از پیامبر خدا ج شنید است که می‌فرموند: «ملائکه در (عنان) که ابر باشد، پایان می‌شوند، و آنچه را که در آسمان تصمیم گرفته شده است بازگو می‌کنند».

«شیاطین به این چیزها گوش داده و آن را می‌شنوند، سپس آن خبرها را برای کاهنان می‌‌رسانند، و کاهنان از پیش خود صد دروغ را به آن‌ها بسته می‌کنند»([10]).

1359- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الجُمُعَةِ، کَانَ عَلَى کُلِّ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ المَسْجِدِ المَلاَئِکَةُ، یَکْتُبُونَ الأَوَّلَ فَالأَوَّلَ، فَإِذَا جَلَسَ الإِمَامُ طَوَوُا الصُّحُفَ، وَجَاءُوا یَسْتَمِعُونَ الذِّکْرَ» [رواه البخاری: 3211].

1359- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«چون روز جمعه باشد، به هر دری از درهای مسجد ملائکه حضور می‌یابند، و [نام‌های مردمان را به ترتیبی که به مسجد داخل می‌شوند] اول به اول می‌نویسند، و هنگامی که امام [بر بالای منبر] نشست، اوراق را جمع می‌کنند، و می‌آیند و خطبه را می‌شنوند»([11]).

1360- عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِحَسَّانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «اهْجُهُمْ - أَوْ هَاجِهِمْ وَجِبْرِیلُ مَعَکَ» [رواه البخاری: 3213].

1360- از براءس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای حسانس گفتند: «[مشرکین را] هجو کن و جبرئیل با تو است»([12]).

1361- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ لَهَا: «یَا عَائِشَةُ هَذَا جِبْرِیلُ یَقْرَأُ عَلَیْکِ السَّلاَمَ» ، فَقَالَتْ: وَعَلَیْهِ السَّلاَمُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، تَرَى مَا لاَ أَرَى، تُرِیدُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم [رواه البخاری: 3217].

1361- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج برایش گفتند: «ای عائشه! این جبرئیل است آمده است و برای تو سلام می‌گوید».

عائشهل گفت: وعلیه السلام ورحمة الله وبرکاته، و برای پیامبر خدا ج گفت: شما چیزی را می‌بینید که من نمی‌بینم.

1362- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِجِبْرِیلَ: «أَلاَ تَزُورُنَا أَکْثَرَ مِمَّا تَزُورُنَا؟» ، قَالَ: فَنَزَلَتْ: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَۖ لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا [رواه البخاری: 3218].

1362- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای جبرئیل÷ گفتند: «آیا از آنچه که نزد ما می‌آئی بیشتر نمی‌آئی»؟

گفت: و این قول خداوند متعال نازل گردید که: «و ما نمی‌آئیم مگر به امر پروردگار تو، گذشته و آیندۀ ما در اختیار او است»([13]).

1363- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «أَقْرَأَنِی جِبْرِیلُ عَلَى حَرْفٍ، فَلَمْ أَزَلْ أَسْتَزِیدُهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» [رواه البخاری: 3219].

1363- و از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«جبرئیل [قرآن را] برایم به یک قراءت خواند، و من از وی به طور مستمر طلب زیادت نمودم، تا آنکه به هفت قراءت رسید»([14]).

1364- عَنْ یَعْلَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ عَلَى المِنْبَرِ: وَنَادَوْا یَا مَالِ [رواه البخاری: 3230].

1364- از یعلَیس([15]) روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که بر بالای منبر آیۀ ﴿وَنَادَوۡاْ یَٰمَٰلِکُ را، که مالک نام خازون دوزخ است] «وَنَادَوْا یَا مَالِ» تلاوت نمودند.

1365- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهَا قَالَتْ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: هَلْ أَتَى عَلَیْکَ یَوْمٌ کَانَ أَشَدَّ مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ؟ قَالَ: «لَقَدْ لَقِیتُ مِنْ قَوْمِکِ مَا لَقِیتُ، وَکَانَ أَشَدَّ مَا لَقِیتُ مِنْهُمْ یَوْمَ العَقَبَةِ، إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِی عَلَى ابْنِ عَبْدِ یَالِیلَ بْنِ عَبْدِ کُلاَلٍ، فَلَمْ یُجِبْنِی إِلَى مَا أَرَدْتُ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِی، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلَّا وَأَنَا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ فَرَفَعْتُ رَأْسِی، فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِی، فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِیهَا جِبْرِیلُ، فَنَادَانِی فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِکَ لَکَ، وَمَا رَدُّوا عَلَیْکَ، وَقَدْ بَعَثَ إِلَیْکَ مَلَکَ الجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِیهِمْ، فَنَادَانِی مَلَکُ الجِبَالِ فَسَلَّمَ عَلَیَّ، ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ، ذَلِکَ فِیمَا شِئْتَ، إِنْ شِئْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَیْهِمُ الأَخْشَبَیْنِ؟ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: بَلْ أَرْجُو أَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ مِنْ أَصْلاَبِهِمْ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ، لاَ یُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا» [رواه البخاری: 3231].

1365- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که وی برای پیامبر خداج گفت: آیا روز سخت‌تری از روز جنگ (اُحد) بر سر شما آمده است؟

فرمودند: «از قوم تو هرچه که بر سرم آمد، آمد، و شدیدترین چیزی که بر سرم آمد روز (عقبه)([16]) بود که چون خود را برای (ابن عبد یالیل بن عبد کلال) معرفی نمودم، طوری که می‌خواستم جواب مرا نداد([17]).

در حال غم و اندوه به طرفی که رویم شد روان شدم، و قتی به خود آمدم که دیدم به (قرن ثَعالب) رسیده‌ام([18])، سرم را بالا کردم، دیدم که ابری آمده و مرا سایه می‌کند، چون نظر کردم دیدم که (جبرئیل) بر بالای آن ابر است».

«مرا صدا زد و گفت: خداوند گفتار تو و ردّ قوم تو را شنید، و فرشتۀ را که موظف کوه‌ها است برایت فرستاده است تا طوری که در بارۀ این مردم می‌خواهی برایش امر نمائی، فرشتۀ کوه‌ها مرا صدا زد، و بعد از آنکه برای سلام داد گفت: یا محمد! این چیز در اختیار تو است، اگر بخواهی (کوه ابو قُبیس) و (کوه قیقَعان) را [که نام دو کوه کلان درمکه است] بر بالای آن‌ها فرود می‌آورم».

پیامبر خدا ج فرمودند: نه خیر! چنین مکن، امیدوارم که خداوند از نسل این‌ها کسی را به وجود بیاورد که خدا را به وحدانیت عبادت کند، و کسی را به او شریک نیاورد.

1366- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿فَکَانَ قَابَ قَوۡسَیۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ ١٠: أَنَّهُ «رَأَى جِبْرِیلَ، لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاحٍ» [رواه البخاری: 3232].

1366- از عبدالله بن مسعودس در این قول خداوند متعال که می‌فرماید: «... پس [در حالی که] به اندازۀ دو گوشۀ کمان و یا کمتر از آن باقی مانده بود، در این وقت چیزهایی را برای بندۀ خود وحی فرمود»، روایت است که [پیامبر خدا ج] جبرئیل را دیدند که برایش ششصد بال است([19]).

1367- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فی قولِ تعالى: ﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ، قَالَ: «رَأَى رَفْرَفًا أَخْضَرَ سَدَّ أُفُقَ السَّمَاءِ» [رواه البخاری: 3233].

1367- و از عبدالله بن مسعودس در این قول خداوند متعال که می‌فرماید: و از آیات بزرگ پروردگار خود دید» روایت است که [پیامبر خدا ج] بساط سبزی را دیدند که از افق تا افق آسمان را پوشانده است([20]).

1368- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ، وَلَکِنْ قَدْ رَأَى جِبْرِیلَ فِی صُورَتِهِ وَخَلْقُهُ سَادٌّ مَا بَیْنَ الأُفُقِ» [رواه البخاری: 3234].

1368- از عائشهل روایت است که گفت: کسی که فکر می‌کند پیامبر خدا ج پروردگارش را دیده‌اند، در امر بسیار بزرگی تشبث نموده است، [و یا بر خداوند تهمت بزرگی زده است]، ولی جبرئیل÷ را به صورت اصلی‌اش دیده‌اند، و خلقت آن طوری است که افق را پوشانده بود([21]) .

1369- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إِلَى فِرَاشِهِ فَأَبَتْ فَبَاتَ غَضْبَانَ عَلَیْهَا لَعَنَتْهَا المَلاَئِکَةُ حَتَّى تُصْبِحَ» [رواه البخاری: 3237].

1369- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«وقتی که شوهر، همسرش را به بستر خود می‌طلبد، اگر همسرش [بدون موجب، از آمدن به بستر شوهرش] ابا ورزد و شوهرش از وی آزرده خاطر بخوابد، تا وقتی که شب را به صبح برساند، ملائکه آن زن را لعنت می‌کنند»([22]).

1370- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «رَأَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی مُوسَى رَجُلًا آدَمَ طُوَالًا جَعْدًا، کَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ، وَرَأَیْتُ عِیسَى رَجُلًا مَرْبُوعًا، مَرْبُوعَ الخَلْقِ إِلَى الحُمْرَةِ وَالبَیَاضِ، سَبِطَ الرَّأْسِ، وَرَأَیْتُ مَالِکًا خَازِنَ النَّارِ، وَالدَّجَّالَ فِی آیَاتٍ أَرَاهُنَّ اللَّهُ إِیَّاهُ: ﴿فَلَا تَکُن فِی مِرۡیَةٖ مِّن لِّقَآئِهِ» [رواه البخاری: 3239].

1370- از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «شب معراج موسی÷ را دیدم، او شخصی بود گندم گون، دارای قد بلند، و موهای مجعد، طوری که گویا از مردم (شَنوءه) است، [شنوءه قبیلۀ از قبائل یمن است]».

«و عیسی÷ را دیدم که شخص میانه قدی است، و رنگش بیشتر به سرخی و سفیدی تمایل دارد».

و (مالک) نگهبان دوزخ، و (دجال) را دیدم، و این ضمن ایات و علائمی بود که خداوند برای پیامبر خود نمایان ساخت [خداوند متعال می‌فرماید: «پس از دیدن دجال در شک مباش».

6- باب: مَا جَاءَ فِی صِفَةِ الجَنَّةِ وَأَنَّهَا مَخْلُوقَةٌ

باب [6]: صفت بهشت، و اینکه بهشت خلق شده است

1371- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا مَاتَ أَحَدُکُمْ، فَإِنَّهُ یُعْرَضُ عَلَیْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَالعَشِیِّ، فَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ، فَمِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ، وَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ» [رواه البخاری: 3240].

1371- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«وقتی که کسی از شما مُرد، جایگاهش صبح و شام برایش نشان داده می‌شود، اگر از اهل بهشت باشد از بهشت، و اگر از اهل دوزخ باشد از دوزخ»([23]).

1372- عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «اطَّلَعْتُ فِی الجَنَّةِ فَرَأَیْتُ أَکْثَرَ أَهْلِهَا الفُقَرَاءَ، وَاطَّلَعْتُ فِی النَّارِ فَرَأَیْتُ أَکْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ» [رواه البخاری: 3241].

1372- از عمران به حصینس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«از بهشت اطلاع یافتم و دیدم که بیشتر اهل آن از فقراء هستند، و از دوزخ اطلاع یافتم، و دیدم که بیشتر اهل آن، از زن‌ها هستند»([24]).

1373- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: بَیْنَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِذْ قَالَ: «بَیْنَا أَنَا نَائِمٌ رَأَیْتُنِی فِی الجَنَّةِ، فَإِذَا امْرَأَةٌ تَتَوَضَّأُ إِلَى جَانِبِ قَصْرٍ فَقُلْتُ: لِمَنْ هَذَا القَصْرُ؟ فَقَالُوا: لِعُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ فَذَکَرْتُ غَیْرَتَهُ فَوَلَّیْتُ مُدْبِرًا، فَبَکَى عُمَرُ وَقَالَ: أَعَلَیْکَ أَغَارُ یَا رَسُولَ اللَّهِ» [رواه البخاری: 3242].

1373- از ابوهریرهس روایت است که گفت: در اثنای که نزد پیامبر خدا ج نشسته بودیم، فرمودند:

«هنگامی که خواب بودم در خواب دیدم که در بهشت هستم، و در آنجا زنی را دیدم که در کنار قصری نشسته و وضوء می‌سازد، گفتم:

این قصر از کیست؟

گفتند: از عمر بن خطاب است، از غیرتش یادم آمد و به عقب برگشتم».

عمرس به گریه افتاد و گفت: یا رسول الله! مگر در مورد شما هم غیرت به خرج می‌دهم؟([25]).

1374- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَوَّلُ زُمْرَةٍ تَلِجُ الجَنَّةَ صُورَتُهُمْ عَلَى صُورَةِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ، لاَ یَبْصُقُونَ فِیهَا، وَلاَ یَمْتَخِطُونَ، وَلاَ یَتَغَوَّطُونَ، آنِیَتُهُمْ فِیهَا الذَّهَبُ، أَمْشَاطُهُمْ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، وَمَجَامِرُهُمُ الأَلُوَّةُ، وَرَشْحُهُمُ المِسْکُ، وَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ، یُرَى مُخُّ سُوقِهِمَا مِنْ وَرَاءِ اللَّحْمِ مِنَ الحُسْنِ، لاَ اخْتِلاَفَ بَیْنَهُمْ وَلاَ تَبَاغُضَ، قُلُوبُهُمْ قَلْبٌ وَاحِدٌ، یُسَبِّحُونَ اللَّهَ بُکْرَةً وَعَشِیًّا» [رواه البخاری: 3245].

1374- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«اولین گروهی که به جنت داخل می‌شوند، روی آن‌ها مانند ماه شب چهارده است، این‌ها در بهشت نه آب دهان خود را امی‌اندازند و نه آب بینی خود را، و نه هم قضای حاجت می‌کنند، ظرف‌های آن‌ها از طلا، و شانه‌های ‌آن‌ها از طلا و نقره، و در مجمرهای آن‌ها عود می‌باشد، و عرق آن‌ها [در خوشبوئی] مانند مشک است».

«و برای هر کدام از آن‌ها دو همسر است که از زیبائی و نزاکت، مغز ساق‌های پای آن‌ها از لای گوشت دیده می‌شود([26])، با هم اختلاف و کینه توزی ندارند، و دل‌هایشان دل یک شخص است، و صبح و شام تسبیح خداوند متعال را می‌گویند».

1375- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فی روایة: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «وَالَّذِینَ عَلَى إِثْرِهِمْ کَأَشَدِّ کَوْکَبٍ إِضَاءَةً، قُلُوبُهُمْ عَلَى قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ، لاَ اخْتِلاَفَ بَیْنَهُمْ وَلاَ تَبَاغُضَ، لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ، کُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا یُرَى مُخُّ سَاقِهَا مِنْ وَرَاءِ لَحْمِهَا مِنَ الحُسْنِ، یُسَبِّحُونَ اللَّهَ بُکْرَةً وَعَشِیًّا، لاَ یَسْقَمُونَ، وَلاَ یَمْتَخِطُونَ [رواه البخاری: 3246 وانظر حدیث رقم: 3245].

1375- و از ابوهریرهس در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرموند:

«و کسانی که از عقب آن‌ها به جنت می‌روند، مانند ستارۀ بسیار روشنی اند، دل‌های آن‌ها دل یک شخص است، کینه توزی و اختلافی در بین آن‌ها نیست، برای هر کدام از آن‌ها دو همسر است، که از زیبایی و نزاکت، مغز ساق پای آن‌ها از لای گوشت دیده‌می‌شود، صبح و شام تسبیح خداوند متعال را می‌گویند، مریض نمی‌شود، و آب بینی ندارند»، و باقی حدیث ذکر گردید.

1376- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لَیَدْخُلَنَّ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفًا، أَوْ سَبْعُ مِائَةِ أَلْفٍ، لاَ یَدْخُلُ أَوَّلُهُمْ حَتَّى یَدْخُلَ آخِرُهُمْ، وُجُوهُهُمْ عَلَى صُورَةِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ» [رواه البخاری: 3247].

1376- از سهل بن سعدس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«از امت من هفتاد هزار – یا – هفتصد هزار نفر [به بهشت) داخل می‌شوند، و فرد اول آن‌ها به بهشت داخل نمی‌شود، تا آنکه فرد آخر آن‌ها داخل شود([27])، روی آن‌ها مانند ماه شب چهاردهم است»([28]).

1377- عَنْ أَنَسٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُهْدِیَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جُبَّةُ سُنْدُسٍ وَکَانَ یَنْهَى عَنِ الحَرِیرِ فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْهَا فَقَالَ: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَمَنَادِیلُ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ فِی الجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْ هَذَا» [رواه البخاری: 3248].

1377- از انسس روایت است که گفت: برای پیامبر خدا ج قبای سندسی [سندس: نوعی از ابریشم است] بخشش داده شد، و پیامبر خدا ج از پوشیدن لباس حریر نهی می‌کردند، این قبا مورد پسند مردم واقع گردید.

فرمودند: «قسم به ذاتی که جان محمد در دست او است [بلا کیف]: دستمال‌های سعد بن معاذ در جنت، از این قبا بهتر است»([29]).

1378- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنَّ فِی الجَنَّةِ لَشَجَرَةً یَسِیرُ الرَّاکِبُ فِی ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ لاَ یَقْطَعُهَا» [رواه البخاری: 3251].

1378- و از انسس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«در بهشت درختی است که شخص سواره، صد سال در سایۀ آن راه می‌رود، و هنوز آن سایه را به نهایت نمی‌رساند».

1379- وَفی رِوایَةٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، مِثْل ذلِکَ، قَالَ: وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ ﴿وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ [رواه البخاری: 3252].

1379- و در روایتی از ابوهریرهس نیز بمانند این روایت گردیده و گفته است که: اگر می‌خواهید این آیۀ کریمه را تلاوت کنید: «... و سایۀ دراز و گسترده».

1380- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الجَنَّةِ یَتَرَاءَوْنَ أَهْلَ الغُرَفِ مِنْ فَوْقِهِمْ، کَمَا یَتَرَاءَوْنَ الکَوْکَبَ الدُّرِّیَّ الغَابِرَ فِی الأُفُقِ، مِنَ المَشْرِقِ أَوِ المَغْرِبِ، لِتَفَاضُلِ مَا بَیْنَهُمْ» قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ تِلْکَ مَنَازِلُ الأَنْبِیَاءِ لاَ یَبْلُغُهَا غَیْرُهُمْ، قَالَ: «بَلَى وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، رِجَالٌ آمَنُوا بِاللَّهِ وَصَدَّقُوا المُرْسَلِینَ» [رواه البخاری: 3256].

1380- از ابو سعید خدریس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«اهل بهشت کسانی را که در فوق‌شان در غرفه‌ها می‌باشند، طوری می‌بینند که شما ستارۀ درخشانی را که در آسمان از طرف مشرق به طرف مغرب در حال حرکت است، می‌بینید، و این به سبب برتری عده‌ای بر عده‌ای دیگری است».

مردم گفتند: یا رسول الله! آیا این منزلت خاص برای انبیاء است، که دیگران به آن نمی‌رسند؟

فرمودند: «نه خیر! چنین نیست، سوگند به ذاتی که جانم در دست او است، [بلا کیف] این چیزها برای اشخاصی است که به خدا ایمان آورده‌اند، و پیامبران را تصدیق کرده‌اند»([30]).

7- باب: صِفَةِ النَّارِ وَأَنَّهَا مَخْلُوقَةٌ

باب [7]: صفت دوزخ، و اینکه دوزخ فعلا موجود است

1381- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «الحُمَّى مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ فَأَبْرِدُوهَا بِالْمَاءِ» [رواه البخاری: 3263].

1381- از عائشهل از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«تب از گرمی دوزخ است، [گرمی تب] را با آب سرد سازید»([31]).

1382- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «نَارُکُمْ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِینَ جُزْءًا مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ» ، قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ کَانَتْ لَکَافِیَةً قَالَ: «فُضِّلَتْ عَلَیْهِنَّ بِتِسْعَةٍ وَسِتِّینَ جُزْءًا کُلُّهُنَّ مِثْلُ حَرِّهَا» [رواه البخاری: 3265].

1382- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«آتش شما، یک جزء از هفتاد جزء از آتش دوزخ است».

گفته شد که: همین آتش دنیا هم برای تعذیب کافی است.

فرمودند: «آتش دوزخ [در حرارت و سوزندگی خود] بر آتش دنیا شصت و نه مرتبه برتری دارد، ، هر مرتبۀ آن در گرمی خود، مانند آتش دنیا است»([32]).

1383- عَنْ أُسَامَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ سَمِعْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یُجَاءُ بِالرَّجُلِ یَوْمَ القِیَامَةِ فَیُلْقَى فِی النَّارِ، فَتَنْدَلِقُ أَقْتَابُهُ فِی النَّارِ، فَیَدُورُ کَمَا یَدُورُ الحِمَارُ بِرَحَاهُ، فَیَجْتَمِعُ أَهْلُ النَّارِ عَلَیْهِ فَیَقُولُونَ: أَیْ فُلاَنُ مَا شَأْنُکَ؟ أَلَیْسَ کُنْتَ تَأْمُرُنَا بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَانَا عَنِ المُنْکَرِ؟ قَالَ: کُنْتُ آمُرُکُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَلاَ آتِیهِ [رواه البخاری: 3267].

1383- از اسامهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:

«در روز قیامت شخصی را آورده و به دوزخ می‌اندازند، آنچه که در شکم دارد [مثل روده، قلب، جگر و غیره از دبرش] خارج می‌شود و در آتش می‌ریزد، و خودش مانند خری که به دور میخ خود می‌‌گردد، به دور خود می‌گردد.

اهل دوزخ نزدش آمده و از وی می‌پرسند: مگر تو نبودی که ما را به کار نیک امر می‌کردی، و از کار بد مانع می‌شدی؟ [یعنی: امر به معروف و نهی از منکر می‌کردی].

می‌گوید: شما را به کار نیک امر می‌کردم، ولی خودم آن را انجام نمی‌دادم، و شما را از کار بد مانع می‌شدم، ولی خودم آن را مرتکب می‌گردیدم».

8- باب: صِفَةِ إِبْلِیسَ وجُنُودِهِ

باب [8]: صفت ابلیس و لشکریانش

1384- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: سُحِرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، حَتَّى کَانَ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ أَنَّهُ یَفْعَلُ الشَّیْءَ وَمَا یَفْعَلُهُ، حَتَّى کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ دَعَا وَدَعَا، ثُمَّ قَالَ: «أَشَعَرْتِ أَنَّ اللَّهَ أَفْتَانِی فِیمَا فِیهِ شِفَائِی، أَتَانِی رَجُلاَنِ: فَقَعَدَ أَحَدُهُمَا عِنْدَ رَأْسِی وَالآخَرُ عِنْدَ رِجْلَیَّ، فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِلْآخَرِ مَا وَجَعُ الرَّجُلِ؟ قَالَ: مَطْبُوبٌ، قَالَ: وَمَنْ طَبَّهُ؟ قَالَ لَبِیدُ بْنُ الأَعْصَمِ، قَالَ: فِیمَا ذَا، قَالَ: فِی مُشُطٍ وَمُشَاقَةٍ وَجُفِّ طَلْعَةٍ ذَکَرٍ، قَالَ فَأَیْنَ هُوَ؟ قَالَ: فِی بِئْرِ ذَرْوَانَ» فَخَرَجَ إِلَیْهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ لِعَائِشَةَ حِینَ رَجَعَ: «نَخْلُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ» فَقُلْتُ اسْتَخْرَجْتَهُ؟ فَقَالَ: «لاَ، أَمَّا أَنَا فَقَدْ شَفَانِی اللَّهُ، وَخَشِیتُ أَنْ یُثِیرَ ذَلِکَ عَلَى النَّاسِ شَرًّا» ثُمَّ دُفِنَتِ البِئْرُ [رواه البخاری: 3268].

1384- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج سحر شدند، تا جایی که به خیال‌شان می‌آمد که فلان کار را انجام داده‌اند، در حالی که آن کار را انجام نداده بودند، تا آنکه در یکی از روزها به طور مکرر دعا نمودند.

و بعد از آن گفتند: «آیا متوجه شدی که خداوند شفای مرا برایم نشان داد، دو نفر [یعنی: جبرئیل و میکائیل] نزدم آمدند، یکی بر بالای سر و دیگری در پایان پایم نشست، یکی [که میکائیل باشد] از دیگری [که جبرئیل باشد] پرسید، درد این شخص چیست؟

دومی گفت: سحر شده است.

پرسید: چه کسی او را سحر کرده است؟

گفت: (لبید بن اَعصَم).

پرسید: در چه چیزی او را سحر کرده است؟

گفت: در شانه، و در مویی که در داخل شانه می‌ماند، و در غلاف شگوفۀ خرمای نر.

پرسید: آن جادو فعلا در کجا است؟

گفت: در (چاه ذَروَان).

پیامبر خدا ج به طرف آن چاه رفتند و برگشتند، و هنگامی که برگشتند برای عائشهل گفتند: «درخت‌ها ی خرمای که از آن چاه آب می‌خورد مانند سر شیطان است، [یعنی: بسیار بد شکل است].».

[عاشئهل می‌گوید]: پرسیدم: آیا آن چیزها را بیرون کردید؟

فرمودند: «نه! زیرا خداوند مرا شفا داد، و ترسیدم که بیرون کردن آن چیزها، سبب ضرر برای مردم شود»، سپس آن چاه منهدم شد([33]).

1385- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَأْتِی الشَّیْطَانُ أَحَدَکُمْ فَیَقُولُ: مَنْ خَلَقَ کَذَا، مَنْ خَلَقَ کَذَا، حَتَّى یَقُولَ: مَنْ خَلَقَ رَبَّکَ؟ فَإِذَا بَلَغَهُ فَلْیَسْتَعِذْ بِاللَّهِ وَلْیَنْتَهِ» [رواه البخاری: 3276].

1385- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «شیطان نزد یکی از شما می‌آید و می‌گوید: این چیز را چه کسی خلق کرده است؟ و باز آن چیز را چه کسی خلق کرده است؟

[و این سؤال‌ها را] تا جایی می‌رساند که می‌پرسد: پروردگا تو را چه کسی خلق کرده است؟ [وسوسۀ شخص] چون به این مرحله رسید، به خدا پناه بجوید، و بسنده نماید»([34]).

1386- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُشِیرُ إِلَى المَشْرِقِ فَقَالَ: «هَا إِنَّ الفِتْنَةَ هَا هُنَا، إِنَّ الفِتْنَةَ هَا هُنَا مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ» [رواه البخاری:3279].

1386- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که به طرف مشرق اشاره نموده و فرمودند:

«بدانید که فتنه در اینجا است، فتنه در اینجا است، از همینجا است که فتنۀ شیطان بروز می‌کند».

1387- عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِذَا اسْتَجْنَحَ اللَّیْلُ، أَوْ قَالَ: جُنْحُ اللَّیْلِ، فَکُفُّوا صِبْیَانَکُمْ، فَإِنَّ الشَّیَاطِینَ تَنْتَشِرُ حِینَئِذٍ، فَإِذَا ذَهَبَ سَاعَةٌ مِنَ العِشَاءِ فَخَلُّوهُمْ، وَأَغْلِقْ بَابَکَ وَاذْکُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَأَطْفِئْ مِصْبَاحَکَ وَاذْکُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَأَوْکِ سِقَاءَکَ وَاذْکُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَخَمِّرْ إِنَاءَکَ وَاذْکُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَلَوْ تَعْرُضُ عَلَیْهِ شَیْئًا» [رواه البخاری: 3280].

1387- «وقتی که شب تاریک شد یا وقتی که تاریکی شب آمد [شک از راوی است]، اطفال خود را [از رفتن به این طرف و آنطرف] مانع شوید، زیرا شیاطین در این وقت پراکنده می‌شوند، و چون یک ساعتی از خفتن گذشت آن‌ها را به خانه بیاورید([35]و در خانه خود را ببند و بسم الله بگو، و چراغ خود را خاموش کن و بسم الله بگو، و دهان مشک خود را بسته کن و بسم الله بگو، و روی ظرف خود را بپوش و بسم الله بگو، ولو آنکه پوشاندن ظرف، به چیز اندکی باشد»([36]).

1388- عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ صُرَدٍ، قَالَ: کُنْتُ جَالِسًا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرَجُلاَنِ یَسْتَبَّانِ، فَأَحَدُهُمَا احْمَرَّ وَجْهُهُ، وَانْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنِّی لَأَعْلَمُ کَلِمَةً لَوْ قَالَهَا ذَهَبَ عَنْهُ مَا یَجِدُ، لَوْ قَالَ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ، ذَهَبَ عَنْهُ مَا یَجِدُ» فَقَالُوا لَهُ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: تَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ، فَقَالَ: وَهَلْ بِی جُنُونٌ [رواه البخاری: 3282].

1388- از سلیمان بن صُرَدس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج نشسته بودم که دو نفر یکدیگر را دشنام می‌دادند، یکی از آن‌ها رنگش سرخ شده بود، و رگ‌های گردنش برخاسته بود.

پیامبر خدا ج فرمودند: «من کلمۀ را می‌دانم که اگر این شخص آن کلمه را بگوید، این حالتی را که در خود می‌یابد، از وی دور می‌شود، اگر بگوید: (أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ) همۀ آنچه را که در خود می‌یابد، از بین می‌رود».

چون برایش گفتند که پیامبر خدا ج می‌گویند: از شیطان به خدا پناه بجوی.

گفت: مگر من دیوانه‌ام؟([37]).

1389- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «التَّثَاؤُبُ مِنَ الشَّیْطَانِ، فَإِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُکُمْ فَلْیَرُدَّهُ مَا اسْتَطَاعَ، فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا قَالَ: هَا، ضَحِکَ الشَّیْطَانُ» [رواه البخاری: 3289].

1389- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خمیازه کشیدن از شیطان است، اگر کسی را خمیازه آمد، تا می‌تواند آن را دفع کند، زیرا وقتی که [دهانش را باز می‌کند] و (ها) می‌گوید شیطان می‌خندد»([38]).

1390- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الرُّؤْیَا الصَّالِحَةُ مِنَ اللَّهِ، وَالحُلُمُ مِنَ الشَّیْطَانِ، فَإِذَا حَلَمَ أَحَدُکُمْ حُلُمًا یَخَافُهُ فَلْیَبْصُقْ عَنْ یَسَارِهِ، وَلْیَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهَا، فَإِنَّهَا لاَ تَضُرُّهُ» [رواه البخاری: 3292].

1390- از ابوقتادهس روایت است که گفت:

پیامبر خدا ج فرمودند: «دیدن خواب نیک از طرف خدا، و دیدن خواب پریشان از طرف شیطان است، اگر کسی خواب پریشانی دید، به طرف چپش تُف کند، و از شیطان به خدا پناه بجوید، [یعنی: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید] زیرا در این صورت ضرری بر او رسانده نمی‌تواند».

1391- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِذَا اسْتَیْقَظَ أُرَاهُ أَحَدُکُمْ مِنْ مَنَامِهِ فَتَوَضَّأَ فَلْیَسْتَنْثِرْ ثَلاَثًا، فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَبِیتُ عَلَى خَیْشُومِهِ» [رواه الخباری: 3295].

1391- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«وقتی کسی از شما از خواب بیدار می‌شود، و وضوء می‌سازد، سه بار استنثار نماید، زیرا شیطان در بینی‌اش می‌خوابد»([39]).

9- باب: قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: ﴿وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ

باب [9]: این قول خداوند متعال که: ﴿... و در روی زمین هر خزندۀ را پراکنده ساخت

1392- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ عَلَى المِنْبَرِ یَقُولُ: «اقْتُلُوا الحَیَّاتِ، وَاقْتُلُوا ذَا الطُّفْیَتَیْنِ وَالأَبْتَرَ، فَإِنَّهُمَا یَطْمِسَانِ البَصَرَ، وَیَسْتَسْقِطَانِ الحَبَلَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: فَبَیْنَا أَنَا أُطَارِدُ حَیَّةً لِأَقْتُلَهَا، فَنَادَانِی أَبُو لُبَابَةَ: لاَ تَقْتُلْهَا، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ أَمَرَ بِقَتْلِ الحَیَّاتِ قَالَ: إِنَّهُ نَهَى بَعْدَ ذَلِکَ عَنْ ذَوَاتِ البُیُوتِ، وَهِیَ العَوَامِرُ [رواه البخاری: 3298].

1392- از ابن عمرب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که بر بالای منبر خطبه می‌دادند و می‌گفتند: «بکشید مارها را، و بکشید مارهای خط دار را [که در پشت خود دو خط سفید دارند]، و مارهای دُم کوتاه را، زیرا این دو نوع مار، نور چشم را می‌ربایند، وسبب سقط جنین می‌گردند».

عبدالله [بن عمر] گفت: هنگامی که ماری را تعقیب می‌کردم تا بکشم، ابولبابه مرا صدا زد و گفت: او را مکش، گفتم: پیامبر خدا ج به کشتن مارها امر فرمودند، گفت: ولی بعد از آن از کشتن مارهای خانگی منع کردند، و این‌ها همان جنیانی هستند که در خانه‌ها زندگی می‌کنند، و به نام (عوامر) یاد می‌شوند([40]).

10- باب: خَیْرُ مالِ المُسْلِمِ غَنَمٌ یَتَّبعُ شَعَفَ الجِبَالِ

باب [10]: بهترین مال مسلمان گوسفندانی است که آن‌ها را بر سر کوه‌ها می‌چراند

1393- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «رَأْسُ الکُفْرِ نَحْوَ المَشْرِقِ، وَالفَخْرُ وَالخُیَلاَءُ فِی أَهْلِ الخَیْلِ وَالإِبِلِ، وَالفَدَّادِینَ أَهْلِ الوَبَرِ، وَالسَّکِینَةُ فِی أَهْلِ الغَنَمِ» [رواه البخاری: 3301].

1393- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«اساس کفر به طرف مشرق، و فخر و تکبر در صاحبان اسپ و شتر، و در زراعت‌کاران خانه پلاس، و آرامی در صاحبان گوسفند است»([41]).

1394- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَمْرٍو أَبِی مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ، قَالَ: أَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِیَدِهِ نَحْوَ الیَمَنِ فَقَالَ «الإِیمَانُ یَمَانٍ هَا هُنَا، أَلاَ إِنَّ القَسْوَةَ وَغِلَظَ القُلُوبِ فِی الفَدَّادِینَ، عِنْدَ أُصُولِ أَذْنَابِ الإِبِلِ، حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنَا الشَّیْطَانِ فِی رَبِیعَةَ، وَمُضَرَ» [رواه البخاری: 3302].

1394- از عقبه بن عمرو که ابومسعودس([42]) باشد روایت است که گفت: پیامبر خداج به دست خود به طرف یمن اشاره نموده و فرمودند:

«ایمان از اهل یمن، و قساوت و سخت دلی از صاحبان گاو، و از صاحبان شتر است، و از منطقۀ ربیعه و مضر است که شاخ‌های شیطان [یعنی: فتنۀ شیطان] بروز می‌کند»([43]).

1395- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِذَا سَمِعْتُمْ صِیَاحَ الدِّیَکَةِ فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ، فَإِنَّهَا رَأَتْ مَلَکًا، وَإِذَا سَمِعْتُمْ نَهِیقَ الحِمَارِ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ، فَإِنَّهُ رَأَى شَیْطَانًا» [رواه البخاری: 3303].

1395- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرموند:

«وقتی که بانگ خروس‌ها را شنیدید، از خداوند متعال فضل و مهربانی‌اش را طلب کنید، زیرا آن‌ها فرشتۀ را دیده‌اند، و اگر آواز خری را شنیدید، از شیطان به خدا پناه ببرید، زیرا او شیطان را دیده است»([44]).

1396- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «فُقِدَتْ أُمَّةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ یُدْرَى مَا فَعَلَتْ، وَإِنِّی لاَ أُرَاهَا إِلَّا الفَارَ، إِذَا وُضِعَ لَهَا أَلْبَانُ الإِبِلِ لَمْ تَشْرَبْ، وَإِذَا وُضِعَ لَهَا أَلْبَانُ الشَّاءِ شَرِبَتْ» فَحَدَّثْتُ کَعْبًا فَقَالَ: أَنْتَ سَمِعْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُهُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ لِی مِرَارًا، فَقُلْتُ: أَفَأَقْرَأُ التَّوْرَاةَ؟ [رواه البخاری: 3305].

1396- و از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«گروهی از بنی‌اسرائیل گُم شدند، و دانسته نشد که چه کردند؟ و من فکر نمی‌کنم که آن‌ها جز همین موش‌ها چیز دیگری باشند، [و از همین سبب است که] اگر برای آن‌ها شیر شتر گذاشته شود، نمی‌خورند، و اگر شیر گوسفند گذاشته شود، می‌خورند».

[ابوهریرهس می‌گوید]: این سخن را برای کَعبس گفتم:

گفت: تو خودت شنید که پیامبرخدا ج چنین می‌گفتند؟

گفتم: بلی، چندین بار این سؤال را از من کرد، تا بالآخره به جوابش گفتم: مگر من تورات می‌خوانم([45])؟

11- باب: إِذَا وَقَعَ الذُّبابُ فِی شَرَابِ أَحَدِکُمْ فَلَیَغْمِسْهُ فَإِنَّ فِی أَحَدِ جَنَاحَیْهِ دَاءً وَفِی الأُخْرَى شِفَاءً

باب [11]: اگر مگس در نوشیدنی شما افتاد، او را غوطه دهید، زیرا در یک بالش مرض و در بال دیگرش شفا است

1397- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا وَقَعَ الذُّبَابُ فِی شَرَابِ أَحَدِکُمْ فَلْیَغْمِسْهُ ثُمَّ لِیَنْزِعْهُ، فَإِنَّ فِی إِحْدَى جَنَاحَیْهِ دَاءً وَالأُخْرَى شِفَاءً» [رواه البخاری: 3320].

1397- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر مگس در نوشیدنی کسی از شما افتاد، آن را غوطه دهد، سپس آن را بیرون آورد، زیرا در یک بالش مرض و در بال دیگرش شفا است»([46]).

1398- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: غُفِرَ لِامْرَأَةٍ مُومِسَةٍ، مَرَّتْ بِکَلْبٍ عَلَى رَأْسِ رَکِیٍّ یَلْهَثُ، قَالَ: کَادَ یَقْتُلُهُ العَطَشُ، فَنَزَعَتْ خُفَّهَا، فَأَوْثَقَتْهُ بِخِمَارِهَا، فَنَزَعَتْ لَهُ مِنَ المَاءِ، فَغُفِرَ لَهَا بِذَلِکَ» [رواه البخاری: 3321].

1398- و از ابوهریرهس از پیامبرخدا ج روایت است که فرمودند: «برای زن فاحشۀ آمرزیده شد، [و سبب آمرزیدنش آن بود که] گذر آن زن بر سگ تشنۀ افتاد که بر سر چاهی از تشنگی به هلاکت است، موزۀ خود را در آورد و به چادرش بست و [از آن چاه] برای آن سگ آب کشید، به این سبب برایش آمرزیده شد»([47]).

 


55- کتابُ أحَادِیثِ الأنبِیَاءِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از بشارتی که پیامبر خدا ج برای (بنی تمیم) گفتند، سعادتی بود که از مشرف شدن آن‌ها به حضور پیامبر خدا ج نصیب آن‌ها شده بود، و نتیجۀ این بشارت، سعادت در دنیا و آخرت بود.

      2) کسی که گفت: برای ما قبلا هم بشارت داده بودید، و اکنون برای ما چیزی بدهید، أقرع بن حابس بود، و وی شخصی بود که عادت و روش بادیه نشینی هنوز در سرش بود.

[2]- و این نظر ماده گرایانی است که از زنده شدن بعد از مرگ منکر هستند، و خداوند متعال عقیدۀ آن‌ها را چنین بیان می‌نماید که: ﴿وَقَالُواْ مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا نَمُوتُ وَنَحۡیَا وَمَا یُهۡلِکُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ، گفتند: جز زندگی دنیا چیز دیگری وجود ندارد، زندگی می‌کنیم و می‌میریم، و جز طبیعت چیز دیگری ما را نمی‌میراند، یعنی: بنا به عقیدۀ آن‌ها این طبیعت است که ما را به وجود می‌آورد، و این طبیعت است که ما را می‌میراند، و زندگی و مرگ ما وری هدف وغایتی نیست.

[3]- گویند: معنی غلبه کردن رحمت بر غضب این است که رحمت کسانی را که مستحق آن هستند و نیستند شامل می‌شود، ولی غضب جز برای کسانی که مستحق آن هستند نمی‌رسد، و یا معنایش این است که اگر خداوند اراده نماید که بر کسی به سبب گناهانش غضب کند، و او را تعذیب نماید، رحمتش بر غضبش غلبه نموده، و او را مورد عفو و رحمت خود قرار می‌دهد.

[4]- (مضر) قبیلۀ از قبائل عرب است، و ماه رجب را از این جهت به این قبیله نسبت می‌دهند که آن‌ها ماه رجب را بیشتر از دیگران تعظیم و احترام می‌کردند.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از سجده کردن آفتاب در زیر عرش، اطاعت و انقیاد او از اوامر خداوندی است، وطوری که واضح است آفتاب در گوشۀ از زمین غروب می‌کند، و تعبیر از آن به سجده کردن در زیر عرش آن است که عرش الهی بر همۀ جهان احاطه دارد، بنابراین آفتاب در هر جایی که سجده کند، در واقع در زیر عرش سجده کرده است.

[6]- و قصه‌اش چنین است که باد شدیدی بر قوم عاد وزیدن گرفت، و آن‌ها با خود می‌گفتند که باد سبب ایجاد ابر و بران خواهد شد، ولی سبب هلاکت و از بین رفتن آن‌ها گردید، و این باد تا جایی شدید و تند بود، که مواشی و گوسفندان آن‌ها را به هوا برد.           

[7]- صادق کسی است که چیزی را که هم اکنون می‌گوید راست می‌گوید، و مصدوق آن است که همیشه راست گفته است، و هیچگاه در گذشته و حال از وی دروغی سر نزده است، و بعضی می‌گویند: مراد از (صادق مصدوق) آن است که پیامبر خدا ج آنچه را که از وحی خبر داده و می‌گفتند، صادق بودند، و چون خداوند متعال این صدق‌شان را تصدیق نمود، مصدوق نیز می‌باشند، و در حقیقت هردو تعبیر از (صادق مصدوق) نسبت به پیامبر خدا ج صدق نموده و واقعیت دارد.

[8]- بنابراین، سرنوشت امور به مقتضای چیزی است که از روز اول قلم تقدیر بر آن رقم زده است، و پیر هرات خواجۀ عبدالله انصاری/ در تعبیر این معنی چنین می‌گوید: (مردم از اخر می‌ترسند و عبدالله از اول)، یعنی: آنچه که قلم تقدیر در اول بر آن رقم زده است، تغییر پذیر نیست، و البته این امر منافی اختیار بنده در عملی که انجام می‌دهد نیست، زیرا خداوند متعال همان چیزی را برای بنده مقدر کرده است، که خود بنده برای اختیار و انتخاب نموده است، منتهی خداوند متعال به عمل کامل خود همان چیز را دانسته و در تقدیرش نوشته است.

[9]- یعنی: مردم روی زمین نیز او را دوست می‌دارند.

[10]- کاهن کسی است که ادعای غیب گوئی و خبر دادن از امور آینده را دارد.

[11]- شرح این حدیث قبلا در کتاب جمعه گذشت، به حدیث (494) مراجعه کنید.

[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این قول پیامبر خدا ج که خطاب به حسانس گفتند: [مشرکین] را هجو کن و جبرئیل باتو است» این است که جبرئیل به امر خدا تو را در هجو مشرکین تأیید می‌کند.

      2) طوری که جهاد با شمشیر با کفار لازم است، جهاد با قلم و زبان نیز با آن‌ها لازم است، و ملائکه طوری که در جهاد حسی بر علیه کفار با مسلمانان کمک می‌کردند، در جهاد معنوی نیز با آن‌ها کمک می‌نمودند.

      3) سرودن شعر اگر حاوی معانی فحش و غلطی نباشد، در مسجد و در غیر مسجد جواز دارد، و اگر غرض دفاع از دین و مسلمانان، و هجو دشمنان اسلام باشد، ثواب نیز دارد.

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      پیامبر خدا ج با وجود تحمل مشقت از نزول وحی و آمدن جبرئیل÷، می‌خواستند که با وی ملاقات‌های بیشتری داشته باشند، ولی نزول جبرئیل÷ و عدم نزول وی تنها به امر خداوند متعال بود، لذا خود جبرئیل÷ بدون امر الهی نمی‌توانست نزد پیامبر خدا ج بیاید.

[14]- مراد از هفت قراءت، بنا به قول بعضی از علماء، هفت لغت است، مانند: لغت قریش، لغت هذیل، لغت هوازن، لغت یمن، و غیره، و البته این به ان معنی نیست که همین هفت لغت در هر کلمۀ از کلمات قرآن وجود دارد، بلکه معنی‌اش ااین است که در بعضی از کلمات لغت قریش، و در بعضی از کلمات لغت هذیل، و در بعضی از کلمات لغت اهل یمن استعمال گردیده است، که در مجموع قرآن، این هفت لغت وجود دارد.

[15]- وی یعلی بن امیه بن ابی عبید تمیمی حنظلی است، در زمان خلافت عمرس امارت بعضی از مناطق یمن را بر عهده داشت، و عثمانس او را امیر صنعاء مقرر نمود، بعد از اینکه عثمانس به شهادت رسید، آمد تا او را یاری دهد، در راه از شترش افتاد و رانش شکست، برای ابن زبیر به سبب جنگش با علیس چهار صد هزار درهم داد، و هفتاد نفر را آمدۀ جنگ ساخت، و همراه عائشهل به جنگ جمل رفت، ولی در اخیر به صف علیس پیوست، و در صفین به قتل رسید، شخص بسیار سخاوتمند و با کرمی بود، اسد الغابه (5/ 128 – 129).

[16]- عَقَبَه نام جایی در مکۀ مکرمه است، و جمرۀ عقبه در منی هم به آن نسبت داده می‌شود، چون پیامبر خدا ج جهت دعوت نمودن کفار به اسلام در آنجا رفتند، اول از ایشان استقبال نمودند، ولی بعد از آن ایشان را مورد آزار و اذیت قرار دادند، و چون پیامبر خدا ج از مجلس آن‌ها برگشتند، آن‌ها پیامبر خدا ج را با سنگ می‌زدند، تا جایی که پاهای پیامبر خدا ج خون آلود گردید.

[17]- این واقعه در شوال سال دهم از بعثت نبوی واقع گردید، و این در وقتی بود که ابوطالب و خدیجهل وفات کرده بودند، موسی بن عقبه در مغازی از ابن شهاب روایت می‌کند که بعد از مرگ ابوطالب پیامبر خدا ج به طرف طائف رفتند، به این امید که شاید ایشان را پناه دهند، نزد سه نفر از بزرگان طایف که با هم برادر بودند، رفتند، و این سه نفر: عبد یالیل، حبیب، و مسعود پسران عمرو بودن، چون خود را برای آن‌ها معرفی نمودند، و از آنچه که از طرف قریش به سرشان آمده بود، شکایت کردند، آن جهال جواب بسیار بد و ناپسندی برای پیامبر خدا ج دادند، و همان بود که پیامبر خدا ج از نزد آن‌ها برگشته و بدون اراده و با خاطری افسرده به همان طرفی که روی‌شان شد، به راه افتادند.

[18]- قرن ثعالب به نام (قرن منازل) نیز یاد می‌شود، و میقات اهل نجد است، و تا مکه یک شبانه روز راه است، و بعضی می‌گویند که (قرن ثعالب) موضعی در نزدیک مکۀ مکرمه است.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج در حالی دیدن که ششصد سا بال داشت، و در غیر روایت بخاری آمده است که از پرهایش دُر و یا قوت پراکنده بود، در سنن نسائی به این لفظ آمده است که: از بال‌هایش دُر وی قوت‌‌های رگارنگی پراکنده بود.

      2) معنی این حدیث نبوی شریف این است که: نظر ابن مسعودس مانند نظر عائشهل این بود که: آنچه را که نبی کریم ج در شب معراج دیده بودند، جبرئیل÷ بود، و در اینکه آیا پیامبر خدا ج در شب معراج پروردگار را دیده‌اند یا نه؟ چندین نظر وجود دارد، و خلاصۀ آنچه را که امام عینی/ در این زمینه توضیح داده است، قرار ذیل است:

أ- نظر عائشه و ابن مسعوب این است که: پیامبر خدا ج در این شب جبرئیل را دیدند.

      ب- نظر ابن عباس، و أنس، و کعب الأحبار، و عروه بن زبیرش این است که: پیامبر خدا ج پروردگار خود را در شب معراج دیده‌اند.

      ج- و نظر امام قرطبی/ آن است که باید در این مسئله توقف نمود، و اظهار نظر کردن در آن کار مناسبی نیست، زیرا در این موضوع دلیلی قطعی وجود ندارد، و آنچه که طرفین در مورد نفی و اثبات رویت نبی کریم ج در دین پروردگار ذکر می‌کنند، دلائل ظنی قابل تاویل است، و این مسئله از مسائل عملی نیست که بتوان برای ثبوت آن به دلیل ظنی اکتفاء نمود، بلکه از مسائل عقیدتی است که باید بر دلیل قطعی استوار باشد.

      د- و امام ابن خزیمه نظرش مانند نظر ابن عباسب است که پیامبر خدا ج پروردگار خود را دیده‌اند، و در این مورد دلائل بسیاری را ذکر نموده و می‌گوید: اینکه ابن عباسب می‌گوید که پروردگار خود را دوبار دیده‌اند، معنی‌اش این است که: یکبار به چشم و یکبار به قلب خود دیده‌اند، عمدة القاری (13/350 – 352).

[20]- لفظ حدیث (رفرف) است، و (رفرف) به معنی فرش و بساطی است که فرش شود، گویند: مراد از آن، بال‌ها جبرئیل÷ است که سر تا سر افق را گرفته بود.

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ابن کلبی می‌گوید: پیامبرخدا ج از جبرئیل÷ خواستند تا در صورت اصلی خود نزد ایشان بیاید، جبرئیل گفت: تحمل آن را ندارید، فرمودند: دارم، و همان بود که با ششصد بال برای پیامبرر خدا ج‌ ظاهر گردید، و هر بالش سر تا سر افق را پوشانده بود، پیامبر خدا ج از دیدن چنین منظری بس عظیمی، بیهوش گردیدند.

      2) پیامبر خدا ج دو بار جبرئیل÷ را به صورت حقیقی آن دیدند، یکبار همین باری بود که ذکرش رفت، و بار دیگر در آسمان در نزد (سدرة المنتهی).

      3) جبرئیل÷ که امین وحی است، به نام روح الأمین، روح القدس، نام اکبر، و طاووس ملائکه نیز یاد می‌شود.

      4) جبرئیل مرکب از دو کلمۀ (جبر) و (ئیل) است، جبر به معنی (عبد) و (ئیل) به معنی (الله) است، و معنایش می‌شود (عبدالله).

      5) طوری که از این روایت دانسته می‌شود، نظر عائشهل و بعضی دیگر از صحابه این است که پیامبر خدا ج ‌پروردگار خود را ندیده‌اند، و البته این نظر مبتنی بر کدام روایتی نیست، بلکه نظری است که از آیات استنباط شده است، ولی نظر جمهور علماء و اکثر صحابه بر این است که پیامبر خدا ج پروردگار خود را به چشم سر دیده‌اند، و در این مورد چندین حدیث روایت شده است، از آن جمله ابن اسحاق روایت می‌کند که ابن عمرب شخصی را نزد ابن عباس فرستاد تا از وی بپرسد که آیا پیامبر خدا ج پروردگار خود را دیده‌اند یا نه؟ در جواب گفت: بلی، و طوری که علمای حدیث می‌گویند: مسائلی که عقل را در آن‌ها راهی نیست، ولو آنکه منسوب به صحابه باشد، حکم مرفوع را دارد، یعنی: گویا خود پیامبر خدا ج آن خبر را گفته‌اند، و در روایت دیگری آمده است که ابن عباسب گفت: خداوند موسی÷ را به سخن زدن، ابراهیم÷ را به خلیل ساختن، و محمد را به مشرف شدن به دیدار خود اختصاص داده است، و مراد از این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ احاطۀ ابصار است، یعنی ابصار قدرت احاطه کردن خدا را ندارند، و البته نفی احاطه مستلزم نفی رؤیت نیست.

[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:                

      گرچه ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که اگر مرد همسرش را در شب به بسترش طلبید و زن ابا ورزید، ملائکه آن زن را لعنت می‌کنند، و مفهومش آن است که اگر در روز همسرش را طلبید، و زن ابا ورزید، چنین گناهی بر وی نیست، ولی شاید این مفهوم معتبر نباشد، زیرا مقصود ان است که زن باید در این زمینه خواهش شوهرش را برآورده سازد، پس آنچه که معتبر است این است که اگر مانعی برای زن وجود نداشته باشد، چه شب باشد و چه روز، نباید از رفتن به بستر شوهرش خودداری نماید.

[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) جای بود و باش مرده برایش نشان داده می‌شود، و امام عینی/ می‌گوید: (بدون شک اجساد فنا می‌شود، و آنچه که باقی می‌ماند، روح است، بنابراین، آنچه که از بهشت و دوزخ برای مرده نشان داده می‌شود، به روح وی نشان داده می‌شود، نه به جسد وی) و البته آنچه را که امام عینی/ مقرر می‌دارد، با قیاس به امور دنیوی کاملا صحیح است، ولی باید این را هم در نظر داشته باشیم، که امور متعلق به میت و آنچه که نسبت به وی می‌گذرد، امور متعلق به خودش می‌باشد، و در عالم دیگری و در شرائط دیگری است، و هیچ دور نیست که با وجود فناء شدن اجسام از نگاه دید ما، باز هم خداوند متعال به قدرت کامل خود به طریقی که برای ما تا اکنون مجهول است، جایگاه مرده را برای خودش صبح و شام نشان بدهد، وما ذلک على الله بعزیز، والله أعلم بالصواب.

      2) این حدیث به طور صریح دلالت بر این دارد که بهشت و دوزخ فعلا وجود دارد، و عقیدۀ معتزله آن است که بهشت و دوزخ در قیامت خلق می‌شود، و فعلا وجود ندارد.

[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) اینکه بیشتر اهل بهشت از فقراء هستند، سببش این است که فقراء در واقع امر، نسبت به اغنیاء، فیصدی بیشتری را تشکیل می‌دهند، مثلا: اگر یک مجموعۀ هزار نفری را در نظر بگیریم می‌بینیم که بیش ازدو ثلث آن، یعنی: حدود هشست صد و یا نه صد نفر آن‌ها را فقراء را تشکیل می‌دهند، و اگر این طور فرض کنیم که همۀ این‌ها به بهشت می‌روند، می‌بینیم که فقراء با نسبت بیشتری به بهشت می‌روند، و علاوه بر آن طوری که معلوم است، مال و ثروت در اکثر احوال سبب طغیان و ارتکاب معاصی می‌گردد، و طغیان و معاصی سبب عذاب الهی و دوری از بهشت است، و چون فقراء چنین امکاناتی را در دسترس ندارند، بنابراین از معاصی دورتر، و به طاعت نزدیک‌تر هستند، و در نتیجه از اغناء بیشتر به بهشت می‌روند، بنابراین فقیر بودن سبب رفتن به بهشت نیست، بلکه اجتناب از معاصی سبب رفتن به بهشت است، چنانچه غنی بودن سبب رفتن به دوزخ نیست، بلکه ارتکاب معاصی سبب رفتن به دوزخ است.

      2) اینکه بیشتر اهل دوزخ زن‌ها هستند، سببش طوری که در حدیث دیگری آمده است، این است که: «إذا أعطین لم یشکرون» یعنی: از نیکی که برای آن‌ها می‌شود، شکرگذاری نمی‌کنند، و در مقابل مصائب صبر و تحمل نمی‌نمایند، و البته زن‌هائی که از این صفات ناپسند دوری می‌گزینند، به این سبب مستحق دوزخ نمی‌باشند، و با آن هم طوری که امام ترمذی/ می‌گوید: این موضوع که اکثر اهل دوزخ از زن‌ها هستند، پیش از شمول شفاعت برای آن‌ها است، و بعد از شمول شفاعت، تعداد زن‌ها در بهشت از تعداد مردها بیشتر است، زیرا برای هر مردی در قیامت چندین زن است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ، و می‌فرماید: ﴿وَأَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ، و در صورتی که چنین است، تعداد زن‌ها در بهشت ازتعداد مردها بیشتر است.

[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از وضوئی که در این حدیث نبوی شریف آمده است، وضوئی است که غرض زیادت حسن و جمال صورت می‌گیرد، نه غرض انجام دادن عبادت و یا از بین بردن کثافات بدن، زیرا در بهشت نه عبادتی است، که بهشتیان غرض انجام دادن آن وضوء بسازند، و نه کثافت و چتلی وجود دارد، که انسان غرض از بین بردن آن‌ها وضوء بسازد.

      2) این حدیث دلالت بر فضیلت عمرس و بشارتش به جنت دارد، و طوری که معلوم است، وی یکی از عشرۀ مبشره به جنت است.

      3) آنچه را که د ر این حدیث دیده بودند، به حالت خواب بود، و چون خواب انبیا الله حق است، پس این دیدن‌شان به مانند آن است که این چیزها را به چشم سر و به حالت بیداری دیده باشند.         

[26]- یعنی: دو همسر آن‌ها به این صفت است، و شاید همسران دیگری نیز داشته باشند، که درای صفات دیگری باشند، و طوری که قبلا در بعضی از آیات قرآنی دیدیم برای اهل بهشت و یا بعضی از اهل بهشت، چندین همسر است.

[27]- زیرا همگی در یک وقت به جنت داخل می‌شوند، و کسی منتظر داخل شدن کس دیگری نمی‌گردد.

[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) تردید بین هفتاد هزار و هفتصد هزار از شک راوی است، و در روایت مسلم بدون تردید، هفتاد هزار نفر آمده است، و این هفتاد هزار و یا هفتصد هزار، طوری که در احادیث دیگر آمده است – کسانی اند که از امت محمد ج بدون حساب و مناقشه به بهشت می‌روند، ورنه همۀ امت محمدج به جز آن‌هایی که مخلد در دوزخ می‌باشند، از اهل بهشت.

      2) در مستدرک حاکم، و سنن بیهقی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که حسناتش بیش ازسیآتش باشد، کسی است که بدون حساب به جنت داخل می‌شود، و کسی که حسنات و سیآتش با هم برابر باشد، بعد از حساب اندکی به بهشت داخل می‌شود، و کسی که سیآتش از حسناتش بیشتر باشد، کسی است که بعد از تعذیب شدن، مورد شفاعت قرار می‌گیرد.

[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در صورتی که منادیل سعد بن معاذس چنین باشد، دیگر لباس‌هایش بدون شک از این هم بهتر است، زیرا مندیل برای استعمال دست، و پاک کردن عرق و امثال این چیزها است، بنابراین از قماش عادی است، و لباس‌های دیگر به طور طبیعی از دسمتال بهتر و فاخرتر است، و گویند: سبب اختصاص سعد بن معاذس به این دستمال‌ها این است که وی در دنیا چنین جامه‌های را دوست می‌داشت.

[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از ایمان آوردن این گروه به خدا و تصدیق نمودن آن‌ها پیامبران را، ایمان و تصدیق است که شایسته و مناسب به ایمان آوردن به خدا، و تصدیق نمودن پیامبران می‌باشد، ورنه همه کسانی که به بهشت داخل می‌شوند کسانی هستند که به خدا ایمان آورده‌اند، و پیامبران را تصدیق کرده‌اند.

      2) در سنن ترمذی به روایت از علیس آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «در بهشت غرفه‌هایی است که بیرون آن‌ها از داخل آن‌ها، و داخل آن‌ها از بیرون آن‌ها دیده می‌شود، شخص بادیه نشینی گفت: یا رسول الله! این غرفه‌ها برای کیست؟ فرمودند: «برای کسی است که به نرمی سخن بگوید، همیشه روزه داشته باشد، یعنی: روزۀ فرضی را ترک نکرده باشد، و یا همیشه روزۀ نفلی بگیرد، یعنی: صائم الدهر باشد، و در شب هنگامی که مردم خواب هستند، نماز بخوانید.

[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این فرمودۀ پیامبر خدا ج که:«تب از گرمی است»، احتمال دارد که به معنی حقیقی آن باشد، به این معنی که تب حقیتا از گرمی دوزخ باشد، که خداوند متعال آن را جهت بیم دادن منکرین، و کفارۀ برای گناه مؤمنین و مقربین فرساده باشد، چناچه احتمال دارد که از باب تشبیه باشد، یعنی: تب شبیه آتش دوزخ است، و در هردو صورت این طور نیست که مقدار حرارت تب، به اندازۀ حرارت جهنم باشد، بلکه تب جزئی از آن است، بمانند آنکه قطره جزئی از دریا است، و طوری که در قرآن کریم آمده است، انسان‌ها و کوه‌ها وقود آتش دوزخ می‌باشند، و در حدیث بعدی آمده است که: آتش دنیا، یک جزء از هفتاد جزء از اتش دوزخ است.

      2) در بعضی روایات آمده است که: تب را به آب زمزم سرد سازید، و این قید فقط برای افضیلت است، به این معنی که اگر آب زمزم میسر باشد، بهتر است که تب را به آب زمزم سرد سازید، و چنانچه که در این حدیث به طور مطلق آمده است، اگر آب زمزم میسر نشد، می‌توان تب را به هر آب دیگری سرد ساخت، و امروز از نگاه طبی ثابت شده است که تب اگر شدید می‌شود بسیار خطرناک است، و در این حالت بهترین طریقۀ از بین بردن تب، سرد ساختن آن به آب است.

[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این قول پیامبر خدا ج که آتش دنیا، یک جزء از هفتاد جزء از آتش دوزخ است این است که: اگر تمام هیزم‌های دنیا جمع شود، و آتش زده شود، تمام آتشی که از این هیزم‌ها به وجود می‌آید، در حرارت خود به اندازۀ، یک حصه از هفتاد حصۀ حرارت آتش دوزخ است.

      2) ابن مبارک از معمر از محمد بن منذر روایت می‌کند که گفت: چون آتش دوزخ خلق شد، ملائکه به جزع و فزع افتادند، و چون آدم÷ خلق شد، ارام گرفتند، و از میمون بن مهران روایت است که: چون خداوند دوزخ را خلق کرد، برایش امر کرد که فریاد بکش، و چون فریاد کشید، تمام ملائکۀ که در آسمان‌ها و زمین بودند به روی خود افتادند، خداوند متعال برای آن‌ها گفت که: سرخود را بالا کنید، مگر نمی‌دانید که شما را برای طاعت، و دوزخ را برای اهل معصیت خلق کرده‌ام؟ گفتند: خدایا تا اهل دوزخ را نبینیم ارام نمی‌گیریم.

[33]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      نام اصلی شیطان عزاریل بود، و بعد از نافرمانی امر خدا، نامش ابلیس شد، و معنی ابلیس نا امید است و البته شیطان به رحمت خدا امیدی نداشته، و از دریای رحمت نا امید است، و اصل خلقت آن از آتش است، از ابن عباسب روایت است که ابلیس اصل جنیان و شیاطین است، همانطوری که آدم÷ پدر بشر است، و در صفت ابلیس امام طبری/ می‌گوید که: خداوند ابلیس را به بهترین شکلی خلق کرد، و او را مورد شرافت و کرامت قرار داد، و آسمان دنیا و زمین را تحت تصرفش قرار داد، و او را از نگهبانان بهشت ساخت، ولی او در مقابل خدا استکبار نمود، و دعوی خدایی کرد، و کسانی را که تحت تصرفش بودند به طاعت و عبادت خود فرا خواند، و همان بود که خداودن او را به شیطان رجیمی مسخ کرد، و او را به بدترین شکلی در آورد، و هرچه را که برایش داده بود از وی پس گرفت، و او را مورد لعنت خود قرار داد، و از آسمان طردش کرد، و ماوی و مسکن او و اتباع او را در آخرت آتش دوزخ ساخت.

[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در روایت دیگری آمده است که چون خواطر انسانی به این حد رسید، بگوید: أعوذ بالله، و یا بگوید: آمنت بالله، و یا بگوید: الله أحد، الله الصمد، و اگر وسوسه‌اش به گفتن این چیزها رفع گردید، خوب، ورنه از جای خود برخیزد و به کاری دیگری مشغول گردد، تا این وسوسۀ غلط از ذهنش برطرف گردد.

      2) سبب آنکه پیامبر خدا ج در چنین حالتی امر به استعاذه نمودند، نه به تفکر و تأمل، سببش این است که: تعمق در این امر نتیجه‌اش این می‌شود که بگوید، خالقی ندارم، و تفکر و تاملی که نتیجه‌اش چنین باشد، نباید به آن پرداخت، و پرداختن به آن جز گمراهی و هلاکت نتیجۀ دیگری ندارد.

[35]- لفظ حدیث نبوی شریف در روایت دیگری : (فحلوهم) می‌باشد، که معنایش جمع کردن و آوردن به خانه است، و در روایت دیگری لفظ (فخلوهم) آمده است، و معنی‌اش این می‌شود که: برای آن‌ها اجازۀ بیرون شدن بدهید، و البته روایت اول در این مقام مناسب‌تر است.

[36]- در این حدیث نبوی شریف پیامبر خدا ج به شش چیز امر کردند، و این شش چیز در نص حدیث مذکور است، ولی اینکه: اوامر وارده در این حدیث نبوی شریف برای وجوب است و یا برای ندب، و یا برای ارشاد، همۀ این احتمالالت وارد ست.

      ولی طوری که علماء اصول می‌گویند و مقرر می‌دارند، امر در اصل برای وجوب است، مگر آنکه قرینۀ وجود داشته باشد که معنی آن را از وجوب به ندب و یا اباحت تغیر داده باشد، و این چیز مورد اتفاق علماء علم اصول است، و برای این قاعده مثال‌های ذکر می‌کنند، مثل این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَایَعۡتُمۡ [البقره: 282]، ولی از این کلام عام قاعدۀ که معرف تغییر امر از وجوب به ندب و یا اباحت باشد، و در هیج کتابی از کتاب‌های اصول در مدت مدیدی که به این علم شریف اشتغال دارم، ندیدم.

و به توفیق خداوند متعال با تفکر به انواع اوامری که در قرآن کریم و سنت نبوی آمده است، تواستم که قاعدۀ که جامع و مانع باشد، در این موضوع وضع نمایم که بیانگر این باشد که امر چه وقت برای وجوب، و چه وقت برای غیر وجوب است، و این موضوع را به طور مشروح در کتابی که به در علم اصول فقه به نام (تیسیر الوصول ألی عل ألأصول) تألیف نموده‌ام بیان داشته‌ام، و خلاصۀ آن چنین است که:

محتوای امر اگر متعلق به حق غیر باشد، - چه این حق غیر، حق خدا باشد و جه حق بنده – این امر همیشه برای وجوب است، در حق خدا مثل: ﴿أَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ، و ﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ، و امثال این‌ها، و در حقوق بنده مثل: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ، و ﴿إِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَیۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ، ولی اگر محتوای امر متعلق به خود شخص مکلف باشد، به طوری که نفع و ضرر انجام دادم امر، و یا مخالفت از آن به خودش برگردد، در این صورت (امر) همیشه برای اباحت است، مثل: ﴿فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ، و ﴿فَکُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَکۡنَ عَلَیۡکُمۡ، ﴿کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ، و ﴿إِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْۚ، و همچنین در هر مثال دیگری، و برای تفصیل بیشتر در این مسئله به کتاب: (تیسیر الوصول ألی علم الأصول) (ص/ 291- 294) مراجعله نمائید.

[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این شخص این سخن را از این جهت گفت که فکر می‌‌کرد، (تعوذ) از شیطان برای کسانی است که در حالت دیوانگی قرار دارند، و نمی‌دانست که تعوذ از شیطان، غضب را نیز خاموش می‌سازد، پس این شخص یا از منافقین بود، و یا از کسانی بود که علم دین را نیاموخته بود.

      2) در حدیث عطیه آمده است که: «غضب از شیطان است، زیرا شیطان از آتش خلق شده است، و آتش به آب خاموش می‌شود، پس وقتی که کسی از شما غضب کرد، وضوء بسازد»، و از ابوالدرداءس روایت است که گفت: بیشترین وقتی که انسان به غضب خدا نزدیک می‌شود، وقتی است که غضب می‌کند، از بکر بن عبدالله/ روایت است که گفت: آتش غضب را به یادآوری از آتش جهنم خاموش سازید.

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سبب خمیازه کشیدن پر خوردن، و کسالت بدن، و میل به سوی خابیدن است.

      2) اینکه خمیازه به شیطان نسبت داده شده است، سببش این است که: همین شیطان است که انسان را به بر آوردن شهوات نفسانی تشویق نموده، و می‌کوشد تا او را از طاعت خدا دور ساخته و به معصیتش گرفتار سازد، از این جهت پیامبر خدا ج‌ از تحت تاثیر قرار گرفتن شیطان، برحذر داشته‌اند.

      3) چون خمیازه کشیدن از تأثیر شیطان است، پیامبران (خمیازه) نمی‌کشند.

[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:                

      1) استنثار عبارت از آن است که آب را در بینی داخل نموده و به شدت خارج سازد، تا کثافات داخل بینی پاک گردد، و فرق بین استنشاق و استنثار آن است که: استنشاق عبارت از کش کردن آب ذریعۀ هوای سینه به داخل بینی، و استنثار خارج ساختن آن آب به شدت ذریعۀ هوای سینه از داخل بینی است.

      2) گرچه ظاهر حدیث نبوی شریف دلالت بر این دارد که شیطان در بینی هر کسی که بخوابد، خواب می‌شود، ولی طوری که در احادیث دیگری آمده است، این امر خاص برای کسانی است که از ذکر خدا غافل هستند، و کسانی که خدا را ذکر می‌کنند، از تاثیر شیطان در امان هستند، از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «ذکر خدا سبب در امان ماندن از شیطان است».

[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در مورد (جن) این امور قابل تذکر است:

      أ- در نزد تمام طوائف مسلمین (جن) وجود دارد، و حتی بسیار از طوائف کفار نیز به وجود جن معتقد اند.

      ب- از ابن عمرو بن العاصس روایت است که گفت: خداوند (جن) را دوهزار سال پیش از آدم خلق نمود.

      ج- اصل خلقت جنیان از آتش است از عائشهل از پیامبر خدا ج روایت است که فر مودند: «خداوند فرشتگان را از نور، جنیان را از آتش، و آدم را از خاک خلق نمود».

      د- جنیان جسم دارند، و به صورت‌های مختلفی می‌باشند، بعضی از آن‌ها دارای اجسام لطیف، و بعض دیگر دارای اجسام کثیفی هستند، کسانی که جنیان را می‌بینند، خداوند برای آن‌ا حس بینائی خاصی داده است که به ذریعۀ آن می‌توانند جنیان را ببیند، و کسانی که جنیان را نمی‌بینند، دارای چنین حس بینائی نمی‌باشند.

      هـ- جنیان خود را به اشکال مختلقی در می‌آورند، از آن جمله: مانند: سگ، گربه، مار و غیره.

      و- (جن) به معنی پوشیده و مخفی است، و (جن) را از این جهت (جن) می‌گویند که به طور غالب از چشم پوشیده و مخفی است.

      ز- بنا به قول راجح جنیان می‌خورند، و می‌آشامند، ولی بعضی‌ها به این نظر اند که بعضی از انواع جن نه می‌خورند، و نه می‌آشامد، و بعضی از انواع دیگر آن هم می‌خورند، و هم می‌آشامند، و با هم ازدواج می‌کنند، و توالد و تناسل دارند.

      ح- برای جنیان به اتفاق علماء پیامبر خاصی فرستاده نشده است، و تمام انبیاء که فرستاده شده‌اند، از انسان‌ها می‌باشند.

      ط- از ابن عباسب روایت است که گفت: بعد از اینکه خداوند متال ابوالجن را که به نام (شوما) یاد می‌شود خلق کرد، برایش گفت: آنچه که می‌خواهی بخواه، گفت: می‌خواهم که ما ببینم ولی دیده نشویم، و بعد از پیری جوان شویم، و در خاک پنهان شویم، و این چیزها برای جنیان داده شد.

ی- جنیان هم مانند انسان‌ها مکلف هستند، خداوند متعال مانند انسان‌ها جنیان را نیز مخاطب قرار داده و می‌فرماید: ﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ [الرحمن: 33]، و اما در اینکه برای آن‌ها ثواب و عقابی هست و یا نه: بین علماء اختلاف است، عدۀ بر این نظر اند که ثواب جنیان صالح آن است که از آتش نجات می‌یابند، و بعد از آن به خاک تبدیل می‌شوند، و نظر امام ابوحنیفه/ هم همین چیز است، و اکثر علماء بر این نظر اند که: جنیان از کار نیکی که می‌کنند برای آن‌ها ثواب داده می‌شود، و از کار بدی که انجام می‌دهند، مجازات می‌شوند.

      به انفاق علماء جنیان کافر به دوزخ می‌روند، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَکۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِۖ وَقَالَ أَوۡلِیَآؤُهُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِیٓ أَجَّلۡتَ لَنَاۚ قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰکُمۡ خَٰلِدِینَ فِیهَآ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞ [الأنعام: 128].

      ولی آیا جنیان صالح و نیکوکار به بهشت می‌روند یا نه؟ چهار نظر وجود دارد:

      - حارث محاسبی/ می‌گوید: این نوع جنیان به بهشت می‌روند، و در قیامت برعکس آنچه که در دنیا بودند، ما آن‌ها را می‌بینیم، و آن‌ها ما را نمی‌بینند.

      - جمهور علماء می‌گویند که به بهشت نمی‌روند بلکه در کنار بهشت قرار دارند، ما آن‌ها را می‌بینیم، و آن‌ها ما را نمی‌بینند.

      - عدۀ می‌گویند که: آن‌ها به اعراف هستند.

      - و بالآخره عدۀ بر این نظر اند، که باید در این مسئله توقف نمود، و از اظهار نظر خودداری کرد.

      و شاید همین نظر اخیر صحیح‌تر باشد، زیرا موضوع رفت نرفتن جنیان به بهشت از غیبیات و مسائل متعلق به آخرت است، و در این مسائل بدون خبر ثابت نمی‌توان نظر متیقنی داد، لذا توقف کردن در چنین مسائلی اسلم واصح است، والله تعالی أعلم.

      2) در مورد اینکه از مخلوقات جه اصنافی به بهشت و چه اصنافی به دوزخ می‌روند، باید گفت که مخلوقات از این منظور به شش قسم تقسیم می‌شوند:

      أ- آن‌هائی اند که همۀ‌شان به بهشت می‌روند، و از بین آن‌ها کسی به دوزخ نمی‌رود، و این‌ها فرشتگان هستند.

      ب- آن‌هائی اند که همۀ‌شان به دوزخ می‌روند، و کسی از آن‌ها به بهشت نمی‌رود، و این‌ها شیاطین هستند.

      ج- آن‌هائی که بعضی از آن‌ها در بهشت، و بعضی از آن‌ها به دوزخ می‌روند، و این‌ها انسان‌ها هستند، که مؤمن آن‌ها به بهشت، و کافر و مجرم و ظالم آن‌ها به دوزخ می‌روند.

      د- آن‌هائی اند که بعضی از آن‌ها به دوزخ می‌روند، و بعض دیگرآن‌ها – بنا به قول اکثریت – به بهشت نمی‌روند و خاک می‌شوند، و این‌‌ها جنیان هستند.

      هـ- آن‌هائی اند که نه به بهشت می‌روند، و نه به دوزخ، بلکه بعد از انتقام مظلوم از ظالم خاک و نابود می‌شوند، و این‌ها حیوانات هستند.

      و- آن‌هائی اند که حشر نمی‌شوند، و در نتیجه موضوع بهشت و دوزخ از آن‌ها منتفی است، و این‌ها سائر حشرات می‌باشند.

      3) در حدیث نبوی شریف از نوع ماری به نام (عوامر) یاد شده است، و این نوع مارها را از این جهت (عوامر) می‌گویند که عمر زیاد می‌کنند، و در مورد اینکه کشتن مارهای خانگی جواز دارد یا نه نظرات مختلفی وجود دارد، امام مالک/ می‌گوید: این حکم، خاص برای مارهایی است که در خانه‌های مدینه زندگی می‌کنند، و مارهای خانه‌های دیگر، در این حکم شامل نیست، زیرا در صحیح مسلم آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «گروهی از جنیان مدینه مسلمان شدند، - و به صورت مار در آمدند، - اگر چیزی از آن‌ها را دیدید، سه روز برای آن‌ها اجازه بدهید، اگر بعد از آن برای شما نمایان شدند، آن‌ها را بکشید که آن‌ها شیطان هستند.

[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این حدیث دلالت بر شدت کفر مجوس دارد، زیرا کسانی که به طرف شرق مدینۀ منوره قرار داشتند، همین مجوس‌ها بودند، و این‌ها مردم متکبر و خود خواهی بودند، و از تکبر بسیارشان بود که پاشاه آن‌ها نامۀ پیامبر خدا ج را پاره کرد، امام طبری/ می‌گوید: از علائم شدت کفر اهل مشرق آن است که: آتش را می‌پرسند، و آتشی را که می‌پرستیدند، در مدت هزار سال خاموش نگردید، و بیست و پنج هزار سدنه داشتند.

[42]- وی عقبه بن عمرو بن ثعلبه بدری است، شهرتش بیشتر به کنیتش که ابومسعود باشد، می‌باشد، او را از این جهت بدری می‌گویند که در بدر سکونت داشت، نه آنکه در غزوۀ بدر اشتراک نموده باشد، از یاران علیس بود، و او را امیر کوفه مقرر نمود، اسد الغابه (3/419).

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از این جهت پیامبر خدا ج فرمودند که: ایمان از اهل یمن است، زیرا آن‌ها از هر مردم دیگری به طریق آسان‌تر و دبون مشقت و مشکلات ایمان را پذیرا گردیدند، و مردم یمن در زمان نبی کریم ج و بعد از آن متصف به این صفت بودند، و از مشهورترین کسانی که بعد از نبی کریم ج متصف به این صفت بودند، اویس قرنی، و ابومسلم خولانی، و غیره می‌باشند.

      2) نسبت دادن ایمان به اهل یمن، به معنی نفی ایمان از دیگران نیست، بلکه – طوری که قبلا متذکر شدیم – عبارت از سرعت قبول ایمان از طرف این مردم است.

      3) بعضی از علماء بر این نظر اند که مراد از اهل یمن در این حدیث شریف اهل مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره می‌باشند، زیرا پیامبر خدا ج این سخن را در تبوک گفتند، و مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره در وقتی که انسان به تبوک باشد، به طرف یمن واقع می‌شود.

      4) و بعضی می‌گویند که مراد از آن مردم انصار می‌باشند، زیرا اصل آن‌ها از یمن است، ولی دو احتمال اخیر تا اندازۀ دور از حقیقت به نظر می‌رسد، زیرا پیامبر خدا ج در وقت گفتن این سخن – طوری که در متن حدیث آمده است – با دست خود به طرف یمن اشاره نمودند، و این می‌رساند، که مراد از این مردم اهل یمن هستند، نه دیگران، و اینکه مقصد اتصاف آن‌ها به این صفت تنها در زمان نبی کریم ج باشد، و یا آنکه شکل استمراری داشته باش، هردو احتمال وارد است، والله تعالی أعلم.

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) نزول ملک سبب رحمت است، و اگر انسان در وقت نزول ملک طلب رحمت نماید، شاید دعایش به آمین ملک موافقت نموده و سبب رحمت خداوند بر وی شود، و خداوند متعال در خروس خواصی عجیبی را نهاده است و از همه مهمتر آنکه در شب و روز در اوقات معینی بانگ می‌زند، و برایش فرق نمی‌کند، که شب و یا روز کوتاه و یا دراز باشد، مثلا: در تابستان که شب‌ها کوتاه و روزها دراز است، اگر خروسی باشد که نیم ساعت قبل از طلوع فجر بانگ بزند، و در زمستان که بالعکس روزها کوتاه و شب‌ها دراز می‌شود، باز همانگونه نیم ساعت پیش از نماز فجر بانگ می‌زند، و این بانگ زدن خروس‌ها به طور عموم تا جایی دقیق است که بعضی از علماء در مذهب امام شافعی/ گفته‌اند که: اگر خروسی بود که به طور منظم بانگ می‌زد، اعتماد کردن بر بانگ او در تعیین وقت نماز جواز دارد.

      در مسند امام احمد، و سنن ابوداود رحمهما الله از حدیث زید بن خالد جهنی آمده است که پیامبر خدا ج‌ فرمودند: «خروس را دشنام ندهید، زیرا او به سوی نماز دعوت می‌کند»، و البته این طور نیست که او به بانگ زدن خود بگوید که: به نماز بروید، بلکه مقصد آن است که چون در وقت معینی بانگ می‌زند، شخص نماز خوان را – خصوصا در نماز فجر – متوجه نمازش می‌سازد.

[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در اینکه کعب سخن ابوهریره برای بار اول قبول نکرد، و به طور مکرر پرسید که: (تو خودت شنیدی که پیامبر خدا ج چنین می‌گفتند)؟ سببش این است که مسخ انسان به موش برایش تعجب آور بود، و با این هم می‌خواست متاکد شود که اگر این سخن را پیامبر خدا ج گفته باشند، باید به سر و چشم قبول کرد و جای برای تردید وجود ندارد.

      2) اینکه ابوهریرهس در جواب کعبس به طور استفهام گفت که: مگر من تورات می‌خوانم؟ معنایش این است که تورات نمی‌خوانم، و این چیزی را که می‌گویم، برای دانستن آن جز وحی طریق دیگری وجود ندارد، و چون من تورات نمی‌خوانم، و وحی هم جز بر پیامبر خدا ج بر کس دیگری نازل نمی‌شود، لذا این سخن جز از پیامبر خدا ج از کس دیگری نیست.

      3) در اینکه برای ممسوخ نسلی هست یا نه بین علماء اختلاف است، ابواسحاق زجاج و ابن عربی با تمسک بر این حدیث می‌گویند: بوزینگان فعلی از نسل ممسوخ شدگان می‌باشند، ولی جمهور علماء می‌گویند که ممسوخ توالد و تناسلی ندارد، و دلیل‌شان حدیث ابن مسعودس در صحیح مسلم است که پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند هر قومی را که هلاک می‌سازد و یا مسخ می‌نماید، برایش نسلی قرار نمی‌دهد»، و از حدیث باب چنین جواب می‌دهند که این گفتۀ پیامبر خدا ج پیش از وحی آمدن به حقیقت امر بود، و از اینجا است که در این حدیث به صیغۀ جزم و یقین خبر نداده‌اند، بلکه گفتند: فکر می‌کنم که چنین باشد، ولی در حدیث ابن مسعودس به طور یقین نفی نمودند.

[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      آنچه که در این حدیث آمده است این است که اگر مگسی در نوشیدنی شما افتاد، آن را در آن نوشیدنی غوطه دهید، و سپس آن را بیرون آورید، و اینکه بعد از بیرون آوردن مگس، آن نوشیدنی را بنوشید یا نه؟ در حدیث از آن ذکری نرفته است، بنابراین اگر ثابت شود نوشیدنی که در آن مگس افتاده است، فاسد شده است، و نوشیدن آن سبب ضرر می‌گردد، باید از نوشیدن آن خودداری شود، زیرا خوردن و نوشیدن چیزی که سبب ضرر می‌گردد، به اتفاق علماء روا نیست.

[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

       1) می‌شود که خداوند متعال از لطف و کرم خود گناه بزرگی را به عمل اندکی مورد بخشایش قرار دهد.

      2) همان طوری که نیکوئی کردن برای انسان‌ها کار نیک و مقبولی است، نیکوئی کردن برای حیوانات نیز کار نیک و مقبولی است.

      3) کسی که مرتکب گناه کبیره شده است، مانعی نیست که خداوند متعال اعمالی نیکش را قبول نموده، و برایش از آن اعمال نیک ثواب بدهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد