2- باب: قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿فَلاَ تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾
باب [2]: قول خداوند عز وجل: ﴿در حالی که میدانید، برای خدا همتایانی قرار میدهید﴾
1713- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَیُّ الذَّنْبِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَکَ». قُلْتُ: إِنَّ ذَلِکَ لَعَظِیمٌ، قُلْتُ: ثُمَّ أَیُّ؟ قَالَ: «وَأَنْ تَقْتُلَ وَلَدَکَ تَخَافُ أَنْ یَطْعَمَ مَعَکَ». قُلْتُ: ثُمَّ أَیُّ؟ قَالَ: «أَنْ تُزَانِیَ حَلِیلَةَ جَارِکَ» [رواه البخاری: 4477].
1713- از عبداللهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج پرسیدم که در نزد خدا کدام گناه از همه گناهان بزرگتر است؟
فرمودند: «اینکه برای خدا همتایی قرار بدهی در حالی که او تو را خلق کرده است».
گفتم: براستی این گناه بزرگی است، و گفتم: بعد از آن کدام گناه بزرگتر است؟
فرمودند: «اینکه فرزندت را از ترس اینکه مبادا با تو نان بخورد، بکشی».
گفتم: بعد از آن کدام گناه بزرگتر است؟
فرمودند: «اینکه با زن همسایهات زنا کنی»([2]).
3- باب: قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ﴾
باب [3]: قول خداوند عزَّ وجل: ﴿ابر را بر شما سایه قرار دادیم ومَنّ و سَلْوَی را بر شما نازل ساختیم﴾
1714- عَنْ سَعِیدِ بْنِ زَیْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الکَمْأَةُ مِنَ المَنِّ، وَمَاؤُهَا شِفَاءٌ لِلْعَیْنِ» [رواه البخاری: 4478].
1714- از سعید بن زیدس([3]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «سماروغ از اثر (مَنَّ) است، [ویا نوعی از من است] و آب آن برای چشم شفا است»([4]).
4- باب: قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ﴾
باب [4]: قول خداوند عز وجل: ﴿و هنگامی که گفتیم: به این قریه داخل شوید﴾
1715- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «قِیلَ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ: ﴿وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ﴾. فَدَخَلُوا یَزْحَفُونَ عَلَى أَسْتَاهِهِمْ، فَبَدَّلُوا، وَقَالُوا: حِطَّةٌ، حَبَّةٌ فِی شَعَرَةٍ» [رواه البخاری: 4479].
1715- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«چون برای بنی اسرائیل گفته شد که: ﴿سجده کنان به در داخل شوید، و بگوئید که گناه ما را عفو کن﴾ آنها خزیده بر سر رانهای خود داخل گردیدند، و آنچه را که برای آنها امر شده بود تبدیل کردند، و به عوض کلمه (حِطَّةٌ) که به معنی: طلب عفو گناه است (حَبَّه) گفتند: یعنی: دانهای است در جو»([5]).
5- باب: قوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ﴾
باب [5]: قول خداوند متعال: ﴿ما هیچ آیۀ را نسخ و یا از یاد نمیبریم، مگر آنکه چیز بهتری از آن را آوریم﴾
1716- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَقْرَؤُنَا أُبَیٌّ، وَأَقْضَانَا عَلِیٌّ، وَإِنَّا لَنَدَعُ مِنْ قَوْلِ أُبَیٍّ، وَذَاکَ أَنَّ أُبَیًّا یَقُولُ: لاَ أَدَعُ شَیْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ». وَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا﴾ [رواه البخاری: 4481].
1716- از ابن عباسب روایت است که گفت: عمرس گفت که: عالمتر به قراءت قرآن أُبیس، و داناتر به حکم و قضاء علیس است، ما چیزهای را از قول أُبیس ترک میکنیم، حال آنکه او میگوید: من هیچ چیزی را که از پیامبر خدا ج شنیدهام ترک نمیکنم، و خداوند متعال میفرماید: ﴿ما هیچ آیه را نسخ نکرده و یا از یاد نمیبریم...﴾([6]).
6- باب: قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥ﴾
باب [6]: قوله عزَّ وجلًّ: ﴿و گفتند: خداوند برای خود فرزند انتخاب نموده است...﴾([7])
1717- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: قَالَ اللَّهُ: «کَذَّبَنِی ابْنُ آدَمَ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ ذَلِکَ، وَشَتَمَنِی، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ ذَلِکَ، فَأَمَّا تَکْذِیبُهُ إِیَّایَ فَزَعَمَ أَنِّی لاَ أَقْدِرُ أَنْ أُعِیدَهُ کَمَا کَانَ، وَأَمَّا شَتْمُهُ إِیَّایَ، فَقَوْلُهُ لِی وَلَدٌ، فَسُبْحَانِی أَنْ أَتَّخِذَ صَاحِبَةً أَوْ وَلَدًا» [رواه البخاری: 4482].
1717- از ابن عباسبروایت است که فرمودند:
«خداوند گفت که: بنی آدم مرا تکذیب کرد، و این برایش مناسب نبود، و مرا دشنام داد، و این برایش مناسب نبود.
تکذیب او نسبت به من این است که: گمان میکند او را دوباره به طوری که بود زنده کرده نمیتوانم، و دشنامش به من این بود که گفت: برایم فرزند است، و من از اینکه فرزند و یا همسری داشته باشم سخت بینیازم([8]).
7- باب: قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ ﴾
باب [7]: قول خداوند عزَّ وجلَّ: ﴿مقام ابراهیم را جایگاه نماز قرار دهید﴾
1718- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «وَافَقْتُ اللَّهَ فِی ثَلاَثٍ، أَوْ وَافَقَنِی رَبِّی فِی ثَلاَثٍ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ لَوِ اتَّخَذْتَ مَقَامَ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى، وَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، یَدْخُلُ عَلَیْکَ البَرُّ وَالفَاجِرُ، فَلَوْ أَمَرْتَ أُمَّهَاتِ المُؤْمِنِینَ بِالحِجَابِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ آیَةَ الحِجَابِ، قَالَ: وَبَلَغَنِی مُعَاتَبَةُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعْضَ نِسَائِهِ، فَدَخَلْتُ عَلَیْهِنَّ، قُلْتُ: إِنِ انْتَهَیْتُنَّ أَوْ لَیُبَدِّلَنَّ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَیْرًا مِنْکُنَّ، حَتَّى أَتَیْتُ إِحْدَى نِسَائِهِ، قَالَتْ: یَا عُمَرُ، أَمَا فِی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا یَعِظُ نِسَاءَهُ، حَتَّى تَعِظَهُنَّ أَنْتَ؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ: ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَیۡرٗا مِّنکُنَّ مُسۡلِمَٰتٖ﴾ [رواه البخاری: 4483].
1718- از انسس روایت است که گفت: عمرس گفت: در سه چیز با پروردگارم موافقت نمودم، و یا در سه چیز پروردگارم با من موافقت نمود.
گفتم: یا رسول الله! اگر مقام را جایگاه نماز قرار دهید.
و گفتم: یا رسول الله! مردم نیک و بدی نزد شما میآیند، اگر امهات مؤمنین را امر به حجاب نماید، و خداوند متعال آیه حجاب را نازل فرمود.
و گفت: چون خبر سرزنش پیامبر خدا ج به بعضی از همسرانشان برایم رسید، نزد همسران پیامبر خدا ج رفتم و گفتم: یا به این کارهای خود خاتمه دهید و یا اینکه خداوند عوض شما برای رسولش زنهای بهتری خواهد داد.
تا اینکه نزدیکی از همسرانشان [که ام سلمهل باشد] آمدم، برایم گفت: ای عمر! مگر خود پیامبر خدا ج همسرانش را نصیحت کرده نمیتوانند که تو آمدی و آنها را نصیحت میکنی؟
و خداوند این آیه کریمه را نازل فرمودند: ﴿چه بسا که اگر شما را طلاق دهد، پروردگارش زنهای بهتری از شما را برایش ارزانی خواهد داشت، که مسلمان، مؤمن، خدا جو، توبه گار، عابد و روزهدار باشند...﴾([9]).
8- باب: قَولُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا﴾
باب [8]: قوله عزَّ وجلَّ: ﴿بگوئید که به خدا و به آنچه که بر ما نازل شده است ایمان آوردیم﴾
1719- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ أَهْلُ الکِتَابِ یَقْرَءُونَ التَّوْرَاةَ بِالعِبْرَانِیَّةِ، وَیُفَسِّرُونَهَا بِالعَرَبِیَّةِ لِأَهْلِ الإِسْلاَمِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لا تُصَدِّقُوا أَهْلَ الکِتَابِ وَلا تُکَذِّبُوهُمْ، وَقُولُوا: ﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا﴾ الآیَةَ [رواه البخاری: 4485].
1719- از ابوهریرهس روایت است که گفت: اهل کتاب تورات را به زبان عبرانی میخواندند، و آن را به زبان عربی برای مسلمانان تفسیر میکردند.
پیامبر خدا ج فرمودند: «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه بگوئید: «به خدا و به آنچه که برای ما فرستاده است ایمان داریم»([10]).
9- باب: قَولُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾
باب [9]: قوله عزَّ وجلَّ: ﴿و این گونه شما را امت میانه قرار دادیم تا بر مردمان شاهد باشید﴾
1720- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یُدْعَى نُوحٌ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَیَقُولُ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ یَا رَبِّ، فَیَقُولُ: هَلْ بَلَّغْتَ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ، فَیُقَالُ لِأُمَّتِهِ: هَلْ بَلَّغَکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: مَا أَتَانَا مِنْ نَذِیرٍ، فَیَقُولُ: مَنْ یَشْهَدُ لَکَ؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ وَأُمَّتُهُ، فَتَشْهَدُونَ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ: ﴿وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ﴾ فَذَلِکَ قَوْلُهُ جَلَّ ذِکْرُهُ: ﴿ وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ﴾ [رواه البخاری: 4487].
1720- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «در روز قیامت، نوح÷ طلب میشود، و او میگوید: پروردگارا! لبیک و سعدیک، برایش میگوید: آیا رسالت خود را تبلیغ نمودی؟ میگوید: بلی، از امت او پرسیده میشود که آیا [نوح] برای شما تبلیغ کرده بود؟ میگویند: نه خیر برای ما بیم دهنده نیامده بود»
[خداوند متعال خطاب به نوح÷] میگوید: چه کسی برایت شهادت میدهد؟ میگوید: محمد ج و امت او، و آنها شهادت میدهند که [نوح÷] رسالتش را تبلیغ کرده بود، ﴿و پیامبر برای شما شهادت میدهد﴾، و این معنی این قول خداوند است که میفرماید: ﴿و به این گونه شما را امت میانه روی قرار دادیم([11])، تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر بر شما گواه باشد﴾.
10- باب: قَولُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ﴾
باب [10]: قوله عزَّ وجلَّ: ﴿سپس از آنجا بیائید که مردم آمدند﴾
1721- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: «کَانَتْ قُرَیْشٌ وَمَنْ دَانَ دِینَهَا یَقِفُونَ بِالْمُزْدَلِفَةِ، وَکَانُوا یُسَمَّوْنَ الحُمْسَ، وَکَانَ سَائِرُ العَرَبِ یَقِفُونَ بِعَرَفَاتٍ، فَلَمَّا جَاءَ الإِسْلاَمُ أَمَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَأْتِیَ عَرَفَاتٍ، ثُمَّ یَقِفَ بِهَا، ثُمَّ یُفِیضَ مِنْهَا» فَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ﴾ [رواه البخاری: 4520].
1721- از عائشهل روایت است که گفت: قریش و مردمان دیگری که بر دین آنها بودند، به مزدلفه وقوف میکردند، و اینها به نام (حُمس) [یعنی: متشددین در دین] یاد میشدند، و دیگر عربها به عرفات وقوف میکردند.
و هنگامی که اسلام آمد، خداوند پیامبر خود را امر کرد که به عرفات بیاید و در آنجا وقوف نماید، و باز از همانجا برگردد([12]).
11- باب: قَولُهُ تَعَالَى: ﴿وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ﴾
باب [11]: قوله تعالی: ﴿بعضی از مردم میگویند: پروردگارا! برای ما در دنیا نیکی عطا فرما...﴾
1722- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً، وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» [رواه البخاری: 4522].
1722- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج میگفتند: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً، وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»([13]).
12- قَولُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿لَا یَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ﴾
باب [12]: قوله عزَّ وجلَّ: ﴿از مردم به اصرار چیزی نمیخواهند﴾
1723- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَیْسَ المِسْکِینُ الَّذِی تَرُدُّهُ التَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلاَ اللُّقْمَةُ وَلاَ اللُّقْمَتَانِ، إِنَّمَا المِسْکِینُ الَّذِی یَتَعَفَّفُ، وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ» یَعْنِی قَوْلَهُ: ﴿لَا یَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗا﴾ [رواه البخاری: 4539].
1723- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «مسکین کسی نیست که یک خرما و دو خرما، و یا یک لقمه و دو لقمه او را از سوال کردن باز میدارد([14])، بلکه مسکین کسی است که از سوال کردن مردم خود داری میکند، و اگر میخواهید [این آیه را بخوانید]» : ﴿از مردم به اصرار چیزی نمیخواهند﴾([15]).
سُورَة آلِ عِمْرَانَ
[1]- از مسائل متعلق به این سوره آنکه:
1) سورۀ بقره مدنی، و طویلترین سورههای قرآن است، و این سوره را از این جهت سورۀ بقره میگویند که بیانگر قصه بقره بنی اسرائیل است، و این سورۀ بنام (قسطاط قرآن) نیز یاد میشود، و اولین سورهای است که در مدینه نازل گردیده است.
2) این سوره دارای (25500) بیست وپنج هزار و پنجصد حرف، (6121) شش هزار و یک صد وبیست و یک کلمه، (286)، دوصد وهشتاد وشش آیت و (11759) یازده هزار و هفد صد وپنجاه نه حرف است، این سوره دارای احکام زیادی در مسائل مختلف شرعی است، و دارای (500) پنج صد حکمت، (360) سه صد وشصت رحمت، و (15) پانزده مثل است.
جانبی از جوانب اعجاز قرآن کریم:
طوری که میدانید اولین آیه و اولین کلمه این سورۀ، (الم) است، و این کلمه مکون از سه حرف (الف) و (لام) و (میم) میباشد، وعدۀ از قرآن شناسان با کشفیاتی که اخیراً توسط کمپیوتر انجام دادهاند به این نتیجه رسیدهاند که تناسب عجیبی بین این سه حرف و حروف دیگر این سوره وجود دارد، به طوری که هر یک از این سه حرف، از هر حرف دیگری از حروف این سوره بیشتر میباشد، مثلاً: اگر حرف (باء) یا (جیم) یا (عین) و یا هر حرف دیگری از حروف دیگر این سورۀ را غیر از (الف) و (لام) و (میم) درنظر بگیریم و ببینیم که مثلاً: یک هزار بار در این سوره ذکر گردیده است، مشاهده میکنیم که هریک از حروف (الف) و (لام) و (میم) بیشتر از یک هزار بار در این سوره ذکر گردیده است، و از آن عجیبتر آنکه مقدار تکرار این سه حرف (الف) و (لام) و (میم) در بین خود، به همان تناسبی است که در کلمه (الم) وجود دارد، یعنی: تعداد (الفهای) موجوده در این سوره بیشتر از تعداد (لامها)، و تعداد (لامها) بیشتر از تعداد (میمهای) موجوده در این سوره میباشد، که البته تعداد (میمهای) موجوده در این سوره، بیش از هر حرف دیگری در این سوره میباشد.
و البته بشر هر اندازه دقیق با فهم، و هوشیار باشد، نمیتواند مقاله در پنجاه صفحه بنویسد، و این مقاله را طوری ترتیب دهد که با وجود مراعات بلاغت و تنسیق عبارت، سه حرف آن در مقاله از بقیه حروف موجود در آن بیشتر تکرار گردد، و باز همان سه حرف از نگاه مرات وجود خود در آن مقاله، در بین خود با ترتیب معینی باشند، که یقیناً این محالی در محال است.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بزرگترین گناهان، شرک آوردن به خدا است، خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ﴾، یعنی: به تحقیق که شرک ظلم بزرگی است.
2) بعد از شرک به خدا، بزرگترین گناه (قتل نفس) است، یعنی: کشتن کسی به غیر حق است، و خداوند متعال چندین مجازات را برای قاتل نفس مقرر داشته است، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا﴾، یعنی: کسی که مسلمانی را به ناحق میکشد، جزایش دوزخ است، که به طور جاویدان در آن میماند، و خداوند بر وی غضب میکند، و او را از رحمت خود میراند، و برایش عذاب عظیمی را آماده کرده است.
3) بعد از این دو گناه بزرگ، گناه سوم زنا است، که این عمل شنیع، به علاوه از فساد اخلاقی سبب اختلاط انساب نیز میگردد، و بالاخص آنکه این عمل شنیع با زن همسایه صورت بگیرد، زیرا حق همسایه بر همسایهاش آن است که از مال و جان و ناموسش حمایت کند، نه آنکه خودش به وی خیانت نموده، و باعث پامال کردن شرافت و حیثیتش گردد.
[3]- وی سعید بن زید بن عمرو عدوی است، یکی از عشره مبشره به جنت، و از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، در غزوه بدر به مدینه منوره نبود، لذا به این غزوه اشتراک نکرد، در غزوه (احد) و در تمام غزوات بعد از آن اشتراک نموده است، از فضلای صحابه است، و گویند: که مقام او در نزد نبی کریم ج مانند مقام ابوبکر و عمر، و عثمان، و علی، و سعد، و طلحه، و زبیر، و عبدالرحمن بن عوفش بود، مستجاب الدعوه بود، و در سال پنجاه هجری در عقیق وفات یافت، و به مدینه منوره انتقال داده شد، و در آنجا دفن گردید، (الاصابه: 2/46).
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (مَنَّ) به فتح (میم)، و تشدید (نون)، غذای شیرینی بود که خداوند متعال در دشت (تیه) برای بنی اسرائیل فرستاد، و آن را (ترنجبین) نیز میگویند.
2) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که اصل سماروغ از (مَنّ) است، و امام نووی/ میگوید که مراد از آن این است که: همان طوری که(من) نعمتی از خدا برای بنی اسرائیل بود، سمارغ نیز نعمتی از خدا برای بندگان او است، و عده میگویند که مراد از آن این است که: خداوند به رویاندن سماروغ بر بندگان منت گذاشته است. و سماروغ هرچه که باشد، و از هرچه که باشد، طوری که نبی کریم ج فرمودهاند، آب آن برای چشم مفید است، از ابوهریرهس روایت است که گفت: آب چند عدد سماروغ را گرفتم و در شیشه کردم، و به دخترکی که از درد چشم شکایت داشت چکاندم، چشمش صحت یافت، و اطباء میگویند که خوردن سماروغ سبب قوت نور چشم میگردد، و بعضی از علماء میگویند که آب سماروغ شفا برای نظر شدن از چشم است، یعنی: کسی که نظر شده است، اگر از آب سماروغ استفاده نماید، اثر نظر از وی بر طرف میگردد.
[5]- خلاصه آنکه خداوند متعال برای بنی اسرائیل امر کرد که در مقابل نعمتهای خداوند که فتح و نصرت را نصیب آنها ساخت، و سر زمین آنها را برای آنها برگردانید، و آنها را از سر گردانی در (تیه) نجات داد، هنگام داخل شدن به بیت المقدس، با خضوع و خشوع داخل شوند، و از خداوند طلب آمرزش نمایند، ولی این قوم نادان با خداوند به شوخی برخاستند و الفاظ خداوندی را به باد استهزاء گرفتند، و همان بود که خداوند آنها را به عذاب خویش گرفتار نمود، ﴿فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ﴾ و از جمله عذابهای خداوندی آنکه در یک قسمتی از روز، بیست وچهار هزار نفر آنها از مرض (وبا) مردند.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (نسخ): در لغت عبارت از ازاله و از بین بردن چیزی است، و نسخ در شریعت عبارت از آن است که حکمی از احکام شرعی که پیشتر مشروع شده است، به حکم دیگری که بعد از آن مشروع شده است، از بین برده شده، و به آن عمل نشود، مثلاً: حکم شریعت در اول هجرت آن بود که در وقت نماز خواندن، باید به طرف بیت المقدس نماز بخوانید، و این حکم مدت شانزده و یا هفده ماه ادامه داشت، بعد از آن نسخ گردید، یعنی: از بین رفت، و مسلمانان ماموریت یافتند که به طرف کعبه مشرفه نماز بخوانند.
2) در مورد نسخ، مذهب أبَیس این بود که نسخی در قرآن وجود ندارد، ولی عمر بن خطابس قائل به نسخ بود، و برای اثبات نظر خود استشهاد به این قول خداوند نمود که: «ما هیچ آیه را نسخ و یا از یاد نمیبریم، مگر آنکه چیز دیگری را که از آن بهتر و مناسبتر و یا مثل آن است میآوریم».
[7]- این آیه کریمه رد بر آن چیزی است که مشرکین و یهود و نصاری عقیده داشتند، عقیده مشرکین آن بود که ملائکه دختران خدا هستند، و عقیده یهود آن است که (عُزَیر) فرزند خدا است، و نصاری که مسیحیان باشند میگویند که (مسیح) فرزند خدا است، غافل از آنکه ذات باری تعالی از این چیزهای که از خواص حوادث است، بری و منزه میباشد.
[8]- زیرا باری تعالی واجب الوجود، و در ذات خود قدیم است، همیشه وجود داشته، و همیشه وجود خواهد داشت، و چون هر موجود دیگری نو پیدا است، و شبیه و قرین خداوند نیست، بنابراین همسر خدا شده نمیتواند، و چون همسری برای او نیست، پس فرزندی برای او نیست، خداوند متعال میفرماید: ﴿أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ﴾ یعنی: چگونه ممکن است برایش فرزندی باشد، در حالی که همسری برایش نبود.
[9]- باید گفت که موافقت وحی با رای عمرس، خاص به همین سه چیز نیست، بلکه در چیزهای دیگری نیز، وحی موافق نظر وی نازل گردیده است، مانند تحریم شراب، نماز نخواندن بر منافقان، و قضیه اسیران بدر، و اینکه تخصیص به سه چیز شده است، شاید سببش بیان اهم آن چیزها باشد.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه پیامبر خدا ج فرمودند که: «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه بگوئید: به خدا و به آنچه که برای ما نازل شده است ایمان داریم» سببش این است که: اگر آنها را به طور مطلق تصدیق نمائیم، شاید چیزهای دروغی را هم بگویند، و اگر به طور مطلق تکذیب نمائیم، شاید چیزهای راستی را هم بگویند، و به این گونه در حرج واقع میشویم.
2) امام خطابی/ میگوید: این حدیث قاعده و قانونی است بر اینکه اگر امری از امور بر ما مشکل شد، در آن امر توقف نمائیم و حکم بر حلال و یا حرام بودن آن نکنیم، و از اینجا است که وقتی عثمانس از حکم جمع کردن بین دو خواهر به ملک یمین پرسان شد، گفت: یک آیه آن را حلال و آیه دیگری آن را حرام نموده است، و چون از عمرس پرسان شد که اگر کسی نذر کرد که روزهای دوشنبه را روزه بگیرد، و روز عید در روز دوشنبه واقع شد، چه باید بکند؟ در جوابش گفت: «خداوند امر کرده است که به نذر خود وفا کنید، و پیامبر خدا ج از روزه گرفتن روز عید نهی کردهاند»، و جواب قاطعی برای آن شخص نداد.
[11]- میانه روی این امت از این جهت است که: نه مثل نصاری در دین خود غلو کردند، و نه مثل یهود تقصیر نمودند.
[12]- و سبب وقوف آنها در وقت حج به مزدلفه آن بود که (مزدلفه) از حرم است، و (عرفات) خارج از حرم، و آنها میگفتند: ما (اهل الله) هستیم، و نباید از حرم خدا خارج شویم.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی این آیه کریمه این است که: خدایا پروردگارا ما! برای ما در دنیا نیکی عطا فرما، و در آخرت برای ما نیکی عطا فرما، و ما را از عذاب آتش محفوظ بدار.
2) امام ابن کثیر/ میگوید: این آیه کریمه جامع و دربر گیرنده خیر دنیا و آخرت است، زیرا (حسنه) در دنیا شامل همه خوبیها دنیوی مانند: صحتمندی، رزق واسع، علم نافع، عمل صالح و هر خیر دیگری را میشود، و (حسنه) در آخرت، شامل نجات از فزع اکبر، آسان گیری در حساب، و داخل شدن به جنت میباشد، و نجات از دوزخ، عبارت از توفیق به آماده شدن اسباب آن در دنیا است که عبارت از اجتناب محرمات، ترک شبهات، و دوری از گناهان است.
[14]- زیرا چنین کسی میتواند با سوال کردن از مردم حاجت خود را برآورده سازد، و حتی چیزهای را بیش از حاجت خود بدست آورد، از این جهت صفت مسکین بودن از وی زائل میگردد.
[15]- از این حدیث این طور فهمیده میشود که زکات نباید برای گدایان کوچه گرد داده شود، زیرا آنها مسکین گفته نمیشوند، مگر آنکه ثابت شود که با وجود گدائی، هنوز در فقر و مسکنت میباشند.