ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
72- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ﴾
باب [72]: قوله تعالی: ﴿آنگاه که منافقان نزد تو آمده و گفتند: شهادت میدهیم که تو فرستاده خدا هستی﴾
1790- عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنْتُ فِی غَزَاةٍ فَسَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أُبَیٍّ، یَقُولُ: لاَ تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِهِ، وَلَئِنْ رَجَعْنَا مِنْ عِنْدِهِ لَیُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ، فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِعَمِّی أَوْ لِعُمَرَ، فَذَکَرَهُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَدَعَانِی فَحَدَّثْتُهُ، فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَیٍّ وَأَصْحَابِهِ، فَحَلَفُوا مَا قَالُوا، فَکَذَّبَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَصَدَّقَهُ، فَأَصَابَنِی هَمٌّ لَمْ یُصِبْنِی مِثْلُهُ قَطُّ، فَجَلَسْتُ فِی البَیْتِ، فَقَالَ لِی عَمِّی: مَا أَرَدْتَ إِلَى أَنْ کَذَّبَکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَقَتَکَ؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ﴾ فَبَعَثَ إِلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَرَأَ فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ صَدَّقَکَ یَا زَیْدُ» [رواه البخاری: 4900].
1790- از زید بن ارقمس روایت است که گفت: در یکی از غزوات بودم، که از عبدالله بن أبی بن سلول [سرکرده منافقان] شنیدم که میگفت: برای کسانی که نزد رسول الله میباشند چیزی ندهید، تا از نزدش پراکنده شوند، و هنگامی که از نزد وی به مدینه برگردیم، اشخاص با عزت و آبرومند، مردم پست و ذلیل را از این شهر بیرون خواهند کرد.
این خبر را برای کاکایم (عمویم) و یا برای عمر رساندم، و او این سخن را برای پیامبر خدا ج رسانید، ایشان مرا خواستند، و من آنچه را که شنیده بودم برایشان گفتم.
پیامبر خدا ج به طلب عبدالله بن ابی و یاران او فرستادند، و آنها سوگند یاد کردند که چنین سخنی نگفتهایم، پیامبر خدا ج مرا دروغگو پنداشته و سخن او را قبول کردند، [از این پیش آمد] چنان اندوهی به من رخ داد که در عمر خود به چنین اندوهی گرفتار نشده بودم، و در خانه نشستم.
کاکایم (عمویم) آمد و برایم گفت: مگر دیگر کاری نداشتی که خود را در نزد پیامبر خدا ج دروغگو معرفی کردی، و سبب قهر و غضب ایشان نسبت به خود شدی؟ و همان بود که خداوند متعال این آیه را نازل کرد که: ﴿آنگاه که منافقان نزد تو آمدند﴾.
پیامبر خدا ج مرا نزد خود خاستند و این آیۀ مبارکه را تلاوت نموده و فرمودند: «ای زید! خداوند سخن تو را تصدیق نمود».
1791- وَعنْهُ فی روایة قالَ: فَدَعَاهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِیَسْتَغْفِرَ لَهُمْ، فَلَوَّوْا رُءُوسَهُمْ [رواه البخاری: 4903].
1791- و از زید بن ارقمس در روایت دیگری آمده است که گفت: پیامبر خدا ج منافقان را طلبیدند تا برای آنها طلب مغفرت نمایند، ولی آنها از این کار خود داری نمودند.
1792- وَعنْهُ رَضِیَ اللهُ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ، وَلِأَبْنَاءِ الأَنْصَارِ» وَشَکَّ ابْنُ الفَضْلِ فِی: «أَبْنَاءِ أَبْنَاءِ الأَنْصَارِ» [رواه البخاری: 4906].
1792- و از زید در روایت دیگری آمده است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «الهی! برای انصار و اولاد انصار بیامرز»
و راوی در اینکه: «اولاد اولاد انصار را نیز گفته باشند» در شک است([2]).
سُورَةُ التَّحْرِیمِ