ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
79- «باب»
1801- عَنْ عَبْد اللَّهِ بْنِ زَمْعَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ، وَذَکَرَ النَّاقَةَ وَالَّذِی عَقَرَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «﴿إِذِ ٱنۢبَعَثَ أَشۡقَىٰهَا﴾ انْبَعَثَ لَهَا رَجُلٌ عَزِیزٌ عَارِمٌ، مَنِیعٌ فِی رَهْطِهِ، مِثْلُ أَبِی زَمْعَةَ» وَذَکَرَ النِّسَاءَ، فَقَالَ: «یَعْمِدُ أَحَدُکُمْ، فَیَجْلِدُ امْرَأَتَهُ جَلْدَ العَبْدِ، فَلَعَلَّهُ یُضَاجِعُهَا مِنْ آخِرِ یَوْمِهِ» ثُمَّ وَعَظَهُمْ فِی ضَحِکِهِمْ مِنَ الضَّرْطَةِ، وَقَالَ: «لِمَ یَضْحَکُ أَحَدُکُمْ مِمَّا یَفْعَلُ» وَقَالَ أَبُو مُعَاوِیَةَ: حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَمْعَةَ، قَالَ: النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِثْلُ أَبِی زَمْعَةَ عَمِّ الزُّبَیْرِ بْنِ العَوَّامِ [رواه البخاری: 4942].
1801- از عبدالله بن زَمعهس([2]) روایت است که وی: از پیامبر خدا ج شنیده است که خطبه میدادند، [و در خطبۀ خود] از شتر [صالح÷] و کسی که شکمش را دریده بود یاد کرده و فرمودند:
«وقتی که بدترین آن قوم [برای کشتن شتر] برخاست، این شخص قوی و با جرأت، و شخص با شرارتی بود، و در عین حال شخصی بود که مانند ابوزمعه اقوام و خویشاوندان زیادی داشت.
و موضوع زنها را ذکر نموده و فرمودند: «بعضی از شما زنش را به مانند آنکه غلامش را بزند، لت و کوب میکند، و چه بسا که در آخر همان روز با همان همسرش، همبستر گردد»([3]).
بعد از آن در مورد خنده کردن به کسی که از وی بادی خارج میشود وعظ کردند و گفتند: «چرا اگر از کسی بادی خارج میشود خنده میکنید»؟([4]).
و از عبدالله بن زمعه در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج – عوض ابی زمعه گفتند - «مانند ابی زمعه عم زبیر بن عوام»([5]).
سُورَةُ الْعَلَقِ
[1]- از مسائل متعلق به این سوره آنکه:
1) سورۀ مکی است.
2) این سورۀ دارای (1) یک رکوع، و (15) پانزده آیت، و (50) پنجاه کلمه، و (247)، دوصد وچهل وهفت حرف و (97) نود وهفت نقطه است.
[2]- وی عبدالله بن زمعه بن أسود قرشی اسدی، خواهر زادۀ ام المؤمنین ام سلمهل است، در مدینه منوره سکنی گزین گردید، پنج سالش در هجرت گذشت، پدرش پیش از هجرت در حال کفر مرد، و خودش در سال سی وپنج هجری وفات یافت، (الاصابه: 2/311).
[3]- یعنی: چنین شخص بین دو کار مخالف جمع میکند، زدن زن که سبب تنفر و دشمنی است، و همبستر شدن با زن که سببش محبت و دوستی است، پس چون احتمال همبستر شدن با زن وجود دارد، نباید هیچ وقت او را لت و کوب کند، و حتی اگر نخواسته باشد امروز و یا در چند روز آینده با همسرش همبستر شود، آیا مگر پیش از این با همسرش همبستر نشده است؟ و البته که شده است، و در صورتی که چنین است، این شخص چگونه به خود اجازه میدهد که همسرش را لت و کوب نماید.
[4]- معنایش این نیست که بیرون کردن باد از دبر امر عادی است، و نباید به آن خندید، بلکه معنایش این است که نباید چنین کاری کرد، و سبب خنده دیگران شد، و حتی اگر از کسی بادی بدون ارادهاش خارج میگردد، نباید به این کار خنده کرد، و سبب خجالت آن شخص گردید.
[5]- یعنی: عاقر ناقه را به ابو زمعه عم زبیر بن عوام تشبیه کردهاند، و قابل تذکر است که ابو زمعه عم حقیقی زبیر نیست، زیرا نام ابو زمعه اسود است، و اسود بن مطلب بن اسد است، و عوام بن خویلد بن اسد است، پس اسد که همان ابو زمعه باشد، پسر عم عوام میشود نه عم وی، و اطلاق پسر عم، بر عم، در لسان عرب جائز است و رواج دارد.