1- باب: کَیْفَ نَزَلَ الوَحْیُ ، وَأَوَّلُ مَا نَزَلَ
باب [1]: وحی چگونه نازل گردید اول چییزی که نازل شد [چه بود]
1806- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا مِنَ الأَنْبِیَاءِ نَبِیٌّ إِلَّا أُعْطِیَ مَا مِثْلهُ آمَنَ عَلَیْهِ البَشَرُ، وَإِنَّمَا کَانَ الَّذِی أُوتِیتُ وَحْیًا أَوْحَاهُ اللَّهُ إِلَیَّ، فَأَرْجُو أَنْ أَکُونَ أَکْثَرَهُمْ تَابِعًا یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 4981].
1806- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچ پیامبری نیست مگر آنکه برایش معجزۀ مناسبی که بشر به آن ایمان بیاورد داده شده است، و آنچه که برایم داده شده است، وحی است که خداوند به من فرستاده است، و امید وارم که در روز قیامت پیروان من از پیروان همۀ پیامبران بیشتر باشد»([1]).
1807- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى تَابَعَ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الوَحْیَ قَبْلَ وَفَاتِهِ، حَتَّى تَوَفَّاهُ أَکْثَرَ مَا کَانَ الوَحْیُ، ثُمَّ تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعْدُ» [رواه البخاری: 4982].
1807- از انس بن مالکس روایت است که: خداوند متعال پیش از وفات نبی کریمج نزول وحی را بر وی زیاد نمود، تا جایی که وحی در این وقت از هر وقت دیگری بیشتر بود، و بعد از آن پیامبر خدا ج وفات یافتند([2]).
2- باب: أُنْزِلَ القُرآنُ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ
باب [2]: قرآن بر هفت حرف نازل شده است
1808- عَنْ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قالَ: سَمِعْتُ هِشَامَ بْنَ حَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ، یَقْرَأُ سُورَةَ الفُرْقَانِ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَمَعْتُ لِقِرَاءَتِهِ، فَإِذَا هُوَ یَقْرَأُ عَلَى حُرُوفٍ کَثِیرَةٍ، لَمْ یُقْرِئْنِیهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَکِدْتُ أُسَاوِرُهُ فِی الصَّلاَةِ، فَتَصَبَّرْتُ حَتَّى سَلَّمَ، فَلَبَّبْتُهُ بِرِدَائِهِ، فَقُلْتُ: مَنْ أَقْرَأَکَ هَذِهِ السُّورَةَ الَّتِی سَمِعْتُکَ تَقْرَأُ؟ قَالَ: أَقْرَأَنِیهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقُلْتُ: کَذَبْتَ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ أَقْرَأَنِیهَا عَلَى غَیْرِ مَا قَرَأْتَ، فَانْطَلَقْتُ بِهِ أَقُودُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقُلْتُ: إِنِّی سَمِعْتُ هَذَا یَقْرَأُ بِسُورَةِ الفُرْقَانِ عَلَى حُرُوفٍ لَمْ تُقْرِئْنِیهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَرْسِلْهُ، اقْرَأْ یَا هِشَامُ» فَقَرَأَ عَلَیْهِ القِرَاءَةَ الَّتِی سَمِعْتُهُ یَقْرَأُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کَذَلِکَ أُنْزِلَتْ»، ثُمَّ قَالَ: «اقْرَأْ یَا عُمَرُ» فَقَرَأْتُ القِرَاءَةَ الَّتِی أَقْرَأَنِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کَذَلِکَ أُنْزِلَتْ إِنَّ هَذَا القُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ» [رواه البخاری: 4992].
1808- از عمر بن خطابس روایت است که گفت: از هشام بن حکیم شنیدم که سورۀ (فرقان) را در زمان حیات پیامبر خدا ج تلاوت میکرد، به قراءتش گوش دادم، دیدم بر حروف بسیاری میخواند که پیامبر خدا ج آن حروف را برایم قراءت نکردهاند، چیزی نمانده بود که در بین نماز با وی در آویز شوم، ولی به مشقت صبر کردم تا نماز تمام شد.
از گریبانش گرفته و گفتم: این سورۀ را چه کسی برای تو به این شکل خوانده است؟
گفت: پیامبر خدا ج برایم خواندهاند.
گفتم: دروغ میگویی، زیرا پیامبر خدا ج برایم به شکل دیگری خواندهاند.
او را گرفتم و به جلو انداختم، و نزد پیامبر خدا ج بردم و گفتم: این شخص سورۀ (فرقان) را به حروفی میخواند که شما برای من نخواندهاید.
پیامبر خدا ج فرمودند: «او را رها کن، [و گفتند]: یا هشام بخوان» و او به همان قراءتی که من از وی شنیده بودم بر ایشان قراءت کرد.
پیامبر خدا ج فرمودند: «به همین شکل نازل شده است».
بعد از آن فرمودند: «یا عمر تو بخوان» من به همان قراءتی که پیامبر خدا ج برایم خوانده بودند قراءت نمودم.
فرمودند: «به همین شکل نازل شده است، این قرآن بر هفت حرف نازل شده است، به هر حرفی که برای شما آسانتر باشد به همان حرف بخوانید»([3]).
3- باب: کَانَ جِبْرِیلُ یَعْرِضُ الْقُرْآنَ عَلَى النَّبِیِّ ج
باب [3]: جبرئیل قرآن را برای پیامبر خدا ج عرضه میکرد
1809- عَنْ فاطِمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا، قَالَتْ: أَسَرَّ إِلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ جِبْرِیلَ کَانَ یُعَارِضُنِی القُرْآنَ کُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً، وَإِنَّهُ عَارَضَنِی العَامَ مَرَّتَیْنِ، وَلاَ أُرَاهُ إِلَّا حَضَرَ أَجَلِی [رواه البخاری: 3623].
1809- از فاطمهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج آهسته برایم گفتند که: «جبرئیل هر سال قرآن را برایم یک بار عرضه میکرد، ولی امسال دوبار عرضه کرد، و فکر نمیکنم جز اینکه اجلم رسیده است، سبب دیگری داشته باشد».
1810- عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «وَاللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ مِنْ فِی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِضْعًا وَسَبْعِینَ سُورَةً [رواه البخاری:5000].
1810- از ابن مسعودس روایت است که گفت: به خدا سوگند است که هفتاد وچند سورۀ قرآن را از دهان خود پیامبر خدا ج گرفتم([4]).
1811- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّهُ کانَ بِحِمْصَ فَقَرَأَ سُورَةَ یُوسُفَ، فَقَالَ رَجُلٌ: مَا هَکَذَا أُنْزِلَتْ، قَالَ قَرَأْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «أَحْسَنْتَ» وَوَجَدَ مِنْهُ رِیحَ الخَمْرِ، فَقَالَ: أَتَجْمَعُ أَنْ تُکَذِّبَ بِکِتَابِ اللَّهِ وَتَشْرَبَ الخَمْرَ فَضَرَبَهُ الحَدَّ [رواه البخاری: 5001].
1811- و از ابن مسعودس روایت است که وی به (حِمص) [که شهری از شهرهای شام است]، بود، سورۀ یوسف را تلاوت کرد.
شخصی برایش گفت: به این شکل نازل نشده است.
ابن مسعودس گفت: به همین شکل نزد پیامبر خدا ج تلاوت نمودم و ایشان برایم گفتند: «أَحْسَنْتَ».
و [ابن مسعودس] از آن شخص بوی شراب احساس کرد، [برایش] گفت: هم شراب میخوری و هم قرآن خدا را تکذیب میکنی؟ وحد شراب خواری را بر وی جاری ساخت([5]).
4- باب: فَضْلِ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾
باب [4]: فضیلت ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾
1812- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، أَنَّ رَجُلًا سَمِعَ رَجُلًا یَقْرَأُ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ یُرَدِّدُهَا، فَلَمَّا أَصْبَحَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ، وَکَأَنَّ الرَّجُلَ یَتَقَالُّهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ» [رواه البخاری: 5013].
1812- از ابوسعید خدریس روایت است که: شخصی از دیگری شنید که وی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ را به طور مکرر تلاوت میکرد.
چون صبح شد نزد پیامبر خدا ج آمد و در حالی که این سورۀ در نظرش کم اهمیت مینمود، موضوع را برایشان گفت.
پیامبر خدا ج فرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست او است، این سورۀ، معادل سوم حصۀ قرآن است»([6]).
1813- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِأَصْحَابِهِ: «أَیَعْجِزُ أَحَدُکُمْ أَنْ یَقْرَأَ ثُلُثَ القُرْآنِ فِی لَیْلَةٍ؟» فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَقَالُوا: أَیُّنَا یُطِیقُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «اللَّهُ الوَاحِدُ الصَّمَدُ ثُلُثُ القُرْآنِ» [رواه البخاری: 5015].
1813- و از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای اصحاب خود فرمودند:
«آیا کسی از شما از اینکه سوم حصۀ قرآن را در یک شب بخواند عاجز است»؟
این چیز بر آنها مشکل تمام شد و گفتند: یا رسول الله! چه کسی از ما چنین طاقتی دارد؟
فرمودند: «(اللَّهُ الوَاحِدُ الصَّمَدُ) سوم حصۀ قرآن است»([7]).
5- باب: فَضْلِ المُعَوِّذَاتِ
1814- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ کُلَّ لَیْلَةٍ جَمَعَ کَفَّیْهِ، ثُمَّ نَفَثَ فِیهِمَا فَقَرَأَ فِیهِمَا: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ﴾ وَقُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾ وَقُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، ثُمَّ یَمْسَحُ بِهِمَا مَا اسْتَطَاعَ مِنْ جَسَدِهِ، یَبْدَأُ بِهِمَا عَلَى رَأْسِهِ وَوَجْهِهِ وَمَا أَقْبَلَ مِنْ جَسَدِهِ یَفْعَلُ ذَلِکَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ» [رواه البخاری: 5017].
1814- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج هر شب که در بستر خواب خود میرفتند، کف دستهای خود را با هم جمع کرده و در آنها سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾، و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ﴾، و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾ را میخواندند، و دستهای خود را تا جایی که برایشان ممکن بود، بر بدن خود میمالیدند، و به کشیدن دست، از سر و رو و پیش روی بدن خود، شروع میکردند، و این عمل را سه بار تکرار میکردند([8]).
6- باب: نُزُولِ السَّکِینَةِ وَالمَلاَئِکَةِ عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ
باب [6]: نزول ملائکه و آرامش خاطر در وقت قراءت قرآن
1815- عَنْ أُسَیْدِ بْنِ حُضَیْرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: بَیْنَمَا هُوَ یَقْرَأُ مِنَ اللَّیْلِ سُورَةَ البَقَرَةِ، وَفَرَسُهُ مَرْبُوطَةٌ عِنْدَهُ، إِذْ جَالَتِ الفَرَسُ فَسَکَتَ فَسَکَتَتْ، فَقَرَأَ فَجَالَتِ الفَرَسُ، فَسَکَتَ وَسَکَتَتِ الفَرَسُ، ثُمَّ قَرَأَ فَجَالَتِ الفَرَسُ فَانْصَرَفَ، وَکَانَ ابْنُهُ یَحْیَى قَرِیبًا مِنْهَا، فَأَشْفَقَ أَنْ تُصِیبَهُ فَلَمَّا اجْتَرَّهُ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، حَتَّى مَا یَرَاهَا، فَلَمَّا أَصْبَحَ حَدَّثَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: اقْرَأْ یَا ابْنَ حُضَیْرٍ، اقْرَأْ یَا ابْنَ حُضَیْرٍ، قَالَ: فَأَشْفَقْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ تَطَأَ یَحْیَى، وَکَانَ مِنْهَا قَرِیبًا، فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَانْصَرَفْتُ إِلَیْهِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِی إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا مِثْلُ الظُّلَّةِ فِیهَا أَمْثَالُ المَصَابِیحِ، فَخَرَجَتْ حَتَّى لاَ أَرَاهَا، قَالَ: «وَتَدْرِی مَا ذَاکَ؟»، قَالَ: لاَ، قَالَ: «تِلْکَ المَلاَئِکَةُ دَنَتْ لِصَوْتِکَ، وَلَوْ قَرَأْتَ لَأَصْبَحَتْ یَنْظُرُ النَّاسُ إِلَیْهَا، لاَ تَتَوَارَى مِنْهُمْ» [رواه البخاری: 5018].
1815- روایت است که أسید بن حضَیرس در یکی از شبها هنگامی که سورۀ بقره را تلاوت میکرد واسپش در نزدش بسته بود، دید که اسپش به هیجان آمده و شروع به سرکشی کرد، چون ساکت شد، اسپش هم آرام گرفت، دوباره شروع به تلاوت نمود، باز اسپش به هیجان آمد و شروع به سرکشی کرد، باز ساکت شد، اسپ هم آرام گرفت، باز به تلاوت شروع کرد، اسپ دوباره به هیجان آمد، و همان بود که از تلاوت قرآن منصرف گشت.
و پسرش (یحی) در نزدیک اسپ بود، ترسید که مبادا اسپ او را لگدمال نماید، از این جهت رفت و پسرش را برداشت، و برای آنکه چشمش به اسپ نیفتد رویش را به طرف آسمان بلند نمود.
چون صبح شد ماجرا را برای پیامبر خدا ج حکایت کرد، پیامبر خدا ج فرمودند: «ای ابن حُضَیر! بخوان، ای ابن حُضَیر بخوان».
ابن حُضَیر گفت: یا رسول الله! ترسیدم که مبادا اسپ فرزندم (یحی) را که نزدیک اسپ بود، لگدمال کند، و هنگامی که نزد فرزندم رفتم سرم را به طرف آسمان بلند کردم، در این وقت دیدم که مانند ابری که در آن چراغهایی باشد، در آسمان دیده میشود، و از آنجا برآمدم تا آنها را نبینم.
فرمودند: «میدانی که آنها چه بود»؟
گفتم: نه.
فرمودند: «آنها ملائکه بودند که جهت شنیدن آواز تو نزدیک شده بودند، و اگر به تلاوت خود ادامه میدادی، مردم میآمدند و آنها را مشاهده میکردند، و آنها پنهان نمیشدند»([9]).
7- باب: اغْتِبَاطِ صَاحِبِ الْقُرْآنِ
باب [7]: غبطه خوردن به قاری قرآن
1816- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْه: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ حَسَدَ إِلَّا فِی اثْنَتَیْنِ: رَجُلٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ القُرْآنَ، فَهُوَ یَتْلُوهُ آنَاءَ اللَّیْلِ، وَآنَاءَ النَّهَارِ، فَسَمِعَهُ جَارٌ لَهُ، فَقَالَ: لَیْتَنِی أُوتِیتُ مِثْلَ مَا أُوتِیَ فُلاَنٌ، فَعَمِلْتُ مِثْلَ مَا یَعْمَلُ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا فَهُوَ یُهْلِکُهُ فِی الحَقِّ، فَقَالَ رَجُلٌ: لَیْتَنِی أُوتِیتُ مِثْلَ مَا أُوتِیَ فُلاَنٌ، فَعَمِلْتُ مِثْلَ مَا یَعْمَلُ» [رواه البخاری: 5026].
1816- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«حسد جز در دو مورد در جای دیگری روا نیست، یکی به کسی که خداوند قرآن را برای وی آموخته است، و او شب و روز به خواندن آن مشغول است، و همسایهاش آواز او را شنیده و میگوید: ایکاش برای من هم به مانند چیزی که برای او داده شده است، داده میشد، تا مانند او همیشه تلاوت میکردم».
«و کسی که خدا برایش مال و دارائی داده و او آن مال را در راه حق مصرف میکند، شخصی [او را دیده] و میگوید: ایکاش من هم مثل او مال و دارائی میداشتم تا مانند او در راه حق مصرف میکردم»([10]).
8- باب: خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرآنَ وَعَلَّمَهُ
باب [8]: بهترین شما کسی است که قرآن را آموخته و به دیگران میآموزد
1817- عَنْ عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرْآنَ وَعَلَّمَهُ» [رواه البخاری: 5027].
1817- از عثمانس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «بهترین شما کسی است که قرآن را آموخته و به دیگران میآموزد»([11]).
1818- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ – فی روایة قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ أَفْضَلَکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرْآنَ وَعَلَّمَهُ» [رواه البخاری: 5028].
1818- و از عثمانس در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «یقیناً که بهترین شما کسی است که قرآن را آموخته و به دیگران میآموزد».
9- باب: اسْتِذْکارِ القُرْآنِ وَتَعَاهُدِهِ
باب [9]: حفظ کردن قرآن و تکرار نمودن آن
1819- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّمَا مَثَلُ صَاحِبِ القُرْآنِ، کَمَثَلِ صَاحِبِ الإِبِلِ المُعَقَّلَةِ، إِنْ عَاهَدَ عَلَیْهَا أَمْسَکَهَا، وَإِنْ أَطْلَقَهَا ذَهَبَتْ» [رواه البخاری: 5031].
1819- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«قاری قرآن مانند صاحب شتر بسته شده است، اگر همان طور او را نگهدارد، نزدش میماند، و اگر او را رها کند، از نزدش میرود»، [یعنی: اگر قرآن را تکرار کند، به یادش میماند، و اگر نخواند، از یادش میرود].
1820- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بِئْسَ مَا لِأَحَدِهِمْ أَنْ یَقُولَ نَسِیتُ آیَةَ کَیْتَ وَکَیْتَ، بَلْ نُسِّیَ وَاسْتَذْکِرُوا القُرْآنَ، فَإِنَّهُ أَشَدُّ تَفَصِّیًا مِنْ صُدُورِ الرِّجَالِ مِنَ النَّعَمِ» [رواه البخاری: 5032].
1820- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«بد است کسی که میگوید: فلان و فلان آیت را فراموش کردهام، بلکه در واقع فراموش ساخته شده است، [زیرا به سبب نخواندن از یادش رفته است]، قرآن را به خاطر بسپارید، زیرا قرآن در فراموش شدن از سینۀ انسان، نسبت به گریختن حیوان از نزد [صاحبش] سریعتر است»([12]).
1821- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْه، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «تَعَاهَدُوا القُرْآنَ، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَهُوَ أَشَدُّ تَفَصِّیًا مِنَ الإِبِلِ فِی عُقُلِهَا» [رواه البخاری: 5033].
1821- از ابوموسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرموند: «قرآن را تکرار کنید، سوگند به ذاتی که جانم در دست او است که قرآن از شتری که زانویش بسته است، گریزانتر است»([13]).
10- باب: مَدِّ الْقِرَاءَةِ
1822- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّهُ سُئِلَ: کَیْفَ کَانَتْ قِرَاءَةُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ: «کَانَتْ مَدًّا»، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ﴾یَمُدُّ بِبِسْمِ اللَّهِ، وَیَمُدُّ بِالرَّحْمَنِ، وَیَمُدُّ بِالرَّحِیمِ [رواه البخاری: 5046].
1822- از انس بن مالکس روایت است که از وی پرسیده شد که: قراءت پیامبر خدا ج چگونه بود؟ گفت: قراءت [پیامبر خدا ج] همراه با مد کشیدن بود، و (بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ) را طوری قراءت مینمودند که در (بِسۡمِ ٱللَّهِ) و در (ٱلرَّحۡمَٰنِ) و در (ٱلرَّحِیمِ) مدّ میکشیدند([14]).
11- باب: حُسْنِ الصَّوْتِ بِالْقِرَاءَةِ
1823- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ: «یَا أَبَا مُوسَى لَقَدْ أُوتِیتَ مِزْمَارًا مِنْ مَزَامِیرِ آلِ دَاوُدَ» [رواه البخاری: 5048].
1823- از ابوموسی از پیامبر خدا ج روایت است که برایش گفتند: «ای ابوموسی! برایت مزماری از مزامیر داود داده شده است»([15]).
12- باب: فِی کَمْ یُقْرَأُ الْقُرْآن
باب [12]: در چه قدر وقت قرآن خوانده شود؟
1824- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَنْکَحَنِی أَبِی رَضِیَ اللهُ عَنْهُ امْرَأَةً ذَاتَ حَسَبٍ، فَکَانَ یَتَعَاهَدُ کَنَّتَهُ، فَیَسْأَلُهَا عَنْ بَعْلِهَا، فَتَقُولُ: نِعْمَ الرَّجُلُ مِنْ رَجُلٍ لَمْ یَطَأْ لَنَا فِرَاشًا، وَلَمْ یُفَتِّشْ لَنَا کَنَفًا مُنْذُ أَتَیْنَاهُ، فَلَمَّا طَالَ ذَلِکَ عَلَیْهِ ذَکَرَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «القَنِی بِهِ»، فَلَقِیتُهُ بَعْدُ، فَقَالَ: «کَیْفَ تَصُومُ؟» قَالَ: کُلَّ یَوْمٍ، قَالَ: «وَکَیْفَ تَخْتِمُ؟»، قَالَ: کُلَّ لَیْلَةٍ، قَالَ: «صُمْ فِی کُلِّ شَهْرٍ ثَلاَثَةً، وَاقْرَإِ القُرْآنَ فِی کُلِّ شَهْرٍ»، قَالَ: قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: «صُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ فِی الجُمُعَةِ»، قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: «أَفْطِرْ یَوْمَیْنِ وَصُمْ یَوْمًا» قَالَ: قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: «صُمْ أَفْضَلَ الصَّوْمِ صَوْمَ دَاوُدَ صِیَامَ یَوْمٍ وَإِفْطَارَ یَوْمٍ، وَاقْرَأْ فِی کُلِّ سَبْعِ لَیَالٍ مَرَّةً» فَلَیْتَنِی قَبِلْتُ رُخْصَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَذَاکَ أَنِّی کَبِرْتُ وَضَعُفْتُ، فَکَانَ یَقْرَأُ عَلَى بَعْضِ أَهْلِهِ السُّبْعَ مِنَ القُرْآنِ بِالنَّهَارِ، وَالَّذِی یَقْرَؤُهُ یَعْرِضُهُ مِنَ النَّهَارِ، لِیَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَقَوَّى أَفْطَرَ أَیَّامًا وَأَحْصَى، وَصَامَ مِثْلَهُنَّ کَرَاهِیَةَ أَنْ یَتْرُکَ شَیْئًا، فَارَقَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَیْهِ» [رواه البخاری: 5052].
1824- از عبدالله بن عمروب روایت است که گفت: پدرم زن با نسبی را برایم به نکاح داد، گاهی میآمد و از زن پسر خود چگونگی گذران شوهرش را میپرسید.
آن زن میگفت: بهترین شخصی است، از وقتی که به خانهاش آمدهام در بسترم نیامده و با من همبستر نشده است، چون این سخن بدرازا کشید و موضوع را به اطلاع پیامبر خدا ج رسانید، ایشان فرمودند: «عبدالله فرزندت را نزد من بیار».
بعد از آن نزدشان رفتم، پرسیدند: «چگونه روزه میگیری»؟
گفتم: همه روز.
گفتند: «قرآن را چگونه ختم میکنی»؟
گفتم: هر شب.
فرمودند: «در هر ماه سه روز، روزه بگیر، و قرآن را در هر ماه یکبار ختم کن».
گفتم: از این بیشتر قدرت دارم.
فرمودند: «در هر هفته سه روز، روزه بگیر».
گفتم: از این بیشتر قدرت دارم.
فرمودند: «در روز بخور و یک روز روزه بگیر».
گفت: گفتم: از این بیشتر طاقت دارم.
فرمودند: «به بهترین روزه که روزۀ داود÷ است روزه بگیر، یک روز بخور و یک روز روزه بگیر، و در هر هفت روز یکبار قرآن را ختم کن».
عبداللهس میگوید: ایکاش رخصت پیامبر خدا ج را قبول میکردم، زیرا اکنون پیر و ضعیف شدهام، و عداللهس در هر روز هفتم حصۀ قرآن را در نزد بعضی از افراد خانوادهاش میخواند، و آنچه را که میخواست به شب بخواند، بروز مراجعه میکرد، تا قرآن خواندن شب برایش آسانتر شود، و وقتی که میخواست تقویه شود، چند روز روزه نمیگرفت، و حساب آن را میگرفت تا به تعداد همان روزها روزه بگیرد، زیرا نمیخواست عبادتی را که در زمان پیامبر خدا ج انجام میداد، در آخر عمرش انجام ندهد ([16]).
13- باب: إِثْمُ مَنْ رَاءَى بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ أَوْ تَأَکَّلَ بِهِ الخ
باب [13]: گناه کسی که قرآن را ربائی و یا در مقابل چیزی میخواند
1825- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یَخْرُجُ فِیکُمْ قَوْمٌ تَحْقِرُونَ صَلاَتَکُمْ مَعَ صَلاَتِهِمْ، وَصِیَامَکُمْ مَعَ صِیَامِهِمْ، وَعَمَلَکُمْ مَعَ عَمَلِهِمْ، وَیَقْرَءُونَ القُرْآنَ لاَ یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ، یَنْظُرُ فِی النَّصْلِ فَلاَ یَرَى شَیْئًا، وَیَنْظُرُ فِی القِدْحِ فَلاَ یَرَى شَیْئًا، وَیَنْظُرُ فِی الرِّیشِ فَلاَ یَرَى شَیْئًا، وَیَتَمَارَى فِی الفُوقِ» [رواه البخاری: 5058].
1825- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:
«مردمی در شما پیدا میشوند که شما نماز خود را در مقابل نماز آنها، و روزۀ خود را در مقابل روزۀ آنها و کار نیک خود را در مقابل کار نیک آنها نا چیز میشمارید، و اینها گرچه قرآن میخوانند ولی قرآن خواندن آنها از حنجرههایشان تجاوز نمیکند».
«از دین با چنان سرعتی خارج میشوند، که تیر از هدف خارج میشود، [وقتی که انسان] به پیکان نگاه میکند، چیزی را نمیبیند، و اگر به چوب تیر نگاه کند چیزی را نمیبیند، و اگر به پرهای تیر نگاه میکند چیزی را نمیبیند، و چیزی که در باقی بودن آن به اشتباه میافتد، قسمت پایانی تیر است»([17]).
1826- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْه، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «المُؤْمِنُ الَّذِی یَقْرَأُ القُرْآنَ وَیَعْمَلُ بِهِ: کَالأُتْرُجَّةِ، طَعْمُهَا طَیِّبٌ وَرِیحُهَا طَیِّبٌ، وَالمُؤْمِنُ الَّذِی لاَ یَقْرَأُ القُرْآنَ، وَیَعْمَلُ بِهِ: کَالتَّمْرَةِ طَعْمُهَا طَیِّبٌ وَلاَ رِیحَ لَهَا، وَمَثَلُ المُنَافِقِ الَّذِی یَقْرَأُ القُرْآنَ: کَالرَّیْحَانَةِ رِیحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ، وَمَثَلُ المُنَافِقِ الَّذِی لاَ یَقْرَأُ القُرْآنَ: کَالحَنْظَلَةِ، طَعْمُهَا مُرٌّ - أَوْ خَبِیثٌ - وَرِیحُهَا مُرٌّ» [رواه البخاری: 5059].
1826- از ابوموسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «شخص مؤمنی که قرآن میخواند و به آن عمل میکند، مانند ترنج است که مزهاش گوارا و بویش خوش آیند است».
«و مؤمنی که قرآن نمیخواند، ولی به آن عمل میکند، مانند خرما است که مزهاش گوارا است ولی بوئی ندارد».
«و منافقی که قرآن میخواند، [وطبعاً به آن عمل نمیکند] مانند ریحان است که بویش گوارا و مزهاش تلخ است».
«و منافقی که قرآن نمیخواند، مانند هندوانه ابوجهل است، که مزهاش تلخ و بویش ناخوش آیند است»([18]).
1827- عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اقْرَءُوا القُرْآنَ مَا ائْتَلَفَتْ قُلُوبُکُمْ، فَإِذَا اخْتَلَفْتُمْ فَقُومُوا عَنْهُ» [رواه البخاری: 5060].
1827- از جُندُب بن عبداللهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «قرآن را تا وقتی بخوانید که دل شما به آن تمایل داشته باشد، و چون خسته شدید از خواندنش صرف نظر کنید»([19]).
[1]- مثلاً: در زمان موسی÷ که سحر منتشر بود، خداوند برایش معجزۀ داد تا بتواند ساحران را به آن مغلوب سازد، و در زمان عیسی÷ که طب بسیار پیشرفت کرده بود، معجزۀاش از جنس همان طب بود، و چون نبوت پیامبر خدا ج استمراری است، یعنی: از زمان بعثت تا روز قیامت است، برایش معجزۀ داده شد که در هر زمان و هر مکان مناسب بوده و تا قیام قیامت جاویدانی باشد.
[2]- و سبب تحدیث أنسس به این حدیث آن بود که زهری/ از وی پرسید: آیا نزول وحی پیش از وفات پیامبر خدا ج سست و کم شده بود، گفت: نه خیر، بلکه بیشتر هم شده بود.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1- ثابت است که در اول امر، نسبت به اینکه مردم دارای لهجات و لغات مختلفی بودند، برایشان اجازه داده شد که هر کس قرآن را به همان لهجه و لغت خود بخواند، مثلاً بعضی ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ﴾ میگفتند: و بعضی ﴿سِرَٰطَ ٱلَّذِینَ﴾، بعضی (بصطة) میگفتند، و بعضی (بسطة) و هکذا، ولی بنا به قول اکثر علماء، از آن جمله سفیان بن عیینه، ابن وهب، طبری، و طحاوی و امثالهم، آن وجوه فعلاً متروک است و نباید به آنها تلاوت گردد، و دلیلشان این است که در سال اخیر وحی، جبرئیل÷ قرآن مجید را دوبار با پیامبر خدا ج تکرار نمود، و در این دوبار تکرار، فقط بر یک وجه اختصار نمود، و وجوه دیگر منسوخ گردید، و این همان وجهی است که از زمان نبوت تا به امروز نسل بعد از نسل برای مردم رسیده است، پس قراءت به وجوه دیگر جواز ندارد، مگر آنکه از طریق تواتر به اثبات رسیده باشد.
2- امام عینی/ میگوید: این گفته پیامبر خدا ج که (فاقرؤوا ما تیسر منه) اشاره بر این دارد که: تعدد در قراءت جهت آسانی برای قاری است، و این مؤید نظری است که میگوید: مراد به (أحرف) ادای معنی به لفظ مرادف آن است، ولو آنکه به یک لغت باشد، زیرا لغت هشام و عمرب به لسان قریش بود، و با آن هم قراءت آنها اختلاف داشت، و این نظر ابن عبدالبر است، و از اکثر اهل علم نقل کرده است که مراد از (أحرف سبعه) همین چیز است.
[4]- در حدیث، کلمۀ (بضع) آمده است، و این لفظ کنایه از عددی است که بین سه تا نه باشد، پس ابن مسعودس بین هفتاد وسه الی هفتاد ونه سورۀ را مشافهتا از خود پیامبر خدا ج و بقیۀ قرآن را از صحابهش شنیده است.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اجرای حد شراب خواری به مجرد بوی دادن دهان از شراب، قول بعضی از علماء، و از آن جمله ابن مسعودس است، و مذهب جمهور علماء آن است که تا شهود و یا اعترافی وجود نداشته باشد، نباید حد شراب خواری بر کسی جاری گردد، ولو آنکه دهانش بوی شراب بدهد، و از همین سبب بود که علیس از این کار ابن مسعودس بر وی انتقاد نمود.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
قرآن کریم مشتمل بر سه چیز است، احکام، اخبار و توحید، و چون این سورۀ مشتمل بر خلوص توحید است، از این سبب مشتمل بر ثلث قرآن است، و ابوعباس قرطبی/ میگوید: این سورۀ دارای دو نام از نامهای پروردگار است که در هیچ سورۀ دیگری از سورههای قرآن ذکر نگردیده است، و آن دو نام عبارتاند از: (أحد) و (صمد)، و بعضی از علماء میگویند: مراد از اینکه معادل ثواب تلاوت سوم حصۀ قرآن است، به این معنی که اگر کسی این سوره را سه بار تلاوت میکند، به مانند آن است که تمام قرآن را تلاوت نموده است، و البته مشبه به از مشبه کاملتر است.
[7]- مراد از: «(اللَّهُ الوَاحِدُ الصَّمَدُ)»، سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ است، و از این سورۀ از این جهت به (اللَّهُ الوَاحِدُ الصَّمَدُ) تعبیر شده است، که این سورۀ مشتمل بر (الوهیت، و وحدانیت، و صمدیت) است.
[8]- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج در هنگامی که مریض میشدند، معوذات را برخود میخواندند، و هنگامی که مرضشان شدت یافت، من معوذات را بر ایشان خواندم، و جهت برکت، دست خودشان را بر جسمشان کشیدم.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) دیدن ملائکه برای بنی آدم امکان پذیر است، و دیدن ملائکه برای مؤمنین جهت رحمت به آنها، و برای کفار جهت عذاب آنها است، و دیدن ملائکه برای مسلمان وقتی میسر است که با صلاح و تقوی باشد، و به صوت خاصی و اخلاص خاصی قرآن بخواند، و آنچه که برای اسید بن حضیرس حاصل شد، سه سبب داشت که عبارتاند از: قراءت خاص، از سورۀ خاص، و به صفت خاص، و البته این طور نیست که برای هر قاری قرآنی در وقت قرآن خواندنش ملائکه حاضر شوند، و حتی اگر حاضر شوند، بتواند ملائکه و یا آثار و علائم ملائکه را ببیند، چنانچه مانعی هم از دیدن آنها، و یا از دیدن آثار آنها وجود ندارد.
2) یکی از تفاسیر این آیه کریمه که: ﴿إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ کَانَ مَشۡهُودٗا﴾ این است که: در وقت قرآن خواندن در فجر فرشتهها حاضر میشوند، و البته با شرائط خاص آن، وگر چه این طور نیست که برای هر کسی که در این وقت در نماز و یا در غیر نماز قرآن بخواند، فرشتهها حاضر شوند، و یا اگر حاضر شوند، بتواند آنها را ببیند، و حتی اسید بن حضیرس آثار و علائم فرشتهها را دیده بود نه خود آنها را، و کسان دیگری بوده و هستند که در وقت قرآن خواندن فجر، آثار فرشتگان را در نزد خود احساس کردهاند، و الله تعالی أعلم.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مراد از (حسد) در این حدیث نبوی شریف (غبطه) است، و غبطه حلال، و حسد حرام است، و فرق بین حسد و غبطه آن است، که حسد آرزوی زوال نعمت از دیگران، و غبطه حصول نعمت برای خودش میباشد، یعنی: میگوید: خدایا! همانگونه که برای فلانی مال و یا علم و یا صحت ارزانی داشتی، برای من نیز این نعمتها را ارزانی بدار.
[11]- این حدیث دلالت بر این دارد که آموختن قرآن و تعلیم آن برای دیگران از افضل اعمال است، کسی از ثوری/ پرسید: تعلیم دادن قرآن بیشتر ثواب دارد یا جهاد کردن؟ گفت: تعلیم قرآن، و به همین حدیث استدلال جست.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
سبب فراموشی سریع قرآن دو چیز است، اول آنکه: قرآن کلام بشر نیست، بلکه کلام خالق بشر است، و اسلوب و طریق خاص خود را دارد، و کسی که آن را تکرار میکند، به همان اسلوب عادت میکند و میتواند آن را به خاطر بسپرد، و کسی که از تکرارش خود داری مینماید، چون از کلام مالوف بشر نیست، بزودی از یادش میرود، دوم آنکه حفظ قرآن مجید نعمتی از نعمتهای خداوند متعال است، و کسی که آن را تکرار نمیکند، گویا از این نعمت روگردان شده است، و چنین شخصی لایق برای چنین نعمت عظیمی نمیباشد، و از اینجا است که خداوند کلام خود را از سینهاش خارج میسازد.
[13]- یعنی: همان طور که شتر زانو بسته اگر باز شود، میگریزد و به این طرف و آن طرف میرود، قرآنی را که شخص حفظ کرده است، نیز همین طور است که اگر به حال خودش رها شود، و تکرار نشود، از سینه برآمده و فراموش میشود.
[14]- مراد از (مد کشیدن) در این کلمات مدی است که حرف بدون آن اداء نمیگردد، نه مد اصطلاحی در نزد اهل قراءت، زیرا در ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ﴾ همزه که در نزد علمای علم قراءت موجب مد کشیدن شود، وجود ندارد، پس مراد انس بن مالکس این است که نبی کریم ج حروف و کلمات را به شکل طبیعی و کامل آن اداء میکردند.
[15]- یعنی: بمانند داود÷ خوش آواز هستی، از ابن عباسب روایت است که آواز داود÷ آنچنان خوش و مؤثر بود، که بسیاری از کسانی که در مجلس زبور خواندنش حضور داشتند، از خود رفته و بیهوش میشدند.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از این حدیث دانسته میشود که بهترین نوع قرآن خواندن آن است که در هر ماه یک بار قرآن را ختم نماید، یعنی: در هر روز یک پاره قرآن بخواند، و بهترین روزه آن است که در هر ماه سه روز روزه بگیرد، زیرا ثواب حسنات ده چند است، و کسی که از هر ماه سه روز روزه میگیرد، مانند کسی است که تمام ماه را روزه گرفته است، و البته اگر کسی قدرت داشته باشد، و سبب زحمت برای خودش و دیگران نشود، میتواند بیشتر قرآن بخواند، و بیشتر روزه بگیرد، ولی چون انتخاب اول پیامبر خدا ج همین چیز بود، فکر میشود، که از دیگر انواع بهتر باشد، و حتی وقتی که عبدالله بن عمروب به این اندازه از روزه گرفتن و قرآن خواندن قناعت نکرد، در آخر عمر خود از اینکه توجیه نبی کریم ج را قبول نکرده بود، افسوس میخورد.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) با استناد بر این حدیث نبوی شریف، بعضی از علماء خوارج را کافر میدانند، ولی صحیح آن است که تشددشان در دین سبب خروجشان از دین نمیشود، امام خطابی/ میگوید: به اجماع علماء خوارج با وجود ضلالت و گمراهیشان فرقۀ از مسلمانان محسوب میگردند، از این جهت به نکاح دادن و به نکاح گرفتنشان روا است، ذبح دستشان حلال، و شهادتشان مقبول است، کسی از علیس پرسید: آیا خوارج کافر هستند، گفت: آنها از کفر گریختهاند، پرسید: آیا منافق هستند: گفت: منافقان جز گاه گاهی خدا را ذکر نمیکنند، و اینها شب و روز به ذکر خدا مشغول هستند، پرسید: پس اینها کیانند؟ گفت: گروهیاند که به فتنه گرفتار شدهاند، از این جهت سخن حق را نمیشنوند، و راه حق را نمیبینند.
2) و معنی این قول پیامبر خدا ج که اینها از دین با چنان سرعتی خارج میشوند، که تیر از هدف خارج میشوند... این است که اینها مانند تیری هستند که به سرعت زیاد از جسم شکار میگذرد، و از سرعتی که دارد، اثری از جسم آن شکار بر آن تیر باقی نمیماند، و حال این اشخاص نیز به همین گونه است، که به سبب سرعتی که در بیرون شدن از دین دارند، هیچ اثری از دین، بر قلبشان، بر رفتار و گفتارشان، و در تعاملشان با مردم، دیده نمیشوند.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث دلالت بر فضیلت کامل برای قاری قرآن دارد، در ترمذی از ابوسعید خدری روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند که: خداوند عزوجل میگوید: «کسی را که قرآن خواندن از ذکر کردن من، و سوال کردن از من به خود مشغول نموده باشد، از آنچه که برای سوال کنندگان میدهم، برای او چیز بهتری میدهم».
2) برای قرآن مجید در باطن و ظاهر انسان تاثیر خاصی است، و به اساس آنچه که در این حدیث نبوی شریف آمده است، موقف مردم از قرآن مجید بر چهار قسم است: قسم اول کسی است که از قرآن مجید فائدۀ کاملی را میبرد، و آن مسلمانی است که قرآن میخواند و به آن عمل میکند، و قسم دوم کسی است که از قرآن مجید هیچ فائدۀ نمیبرد، و آن منافق کامل است، که نه قرآن میخواند، و نه به آن عمل میکند، قسم سوم کسی است که تنها در باطن از قرآن فائده میبرد، نه در ظاهر، و آن مسلمانی است که به قرآن عمل میکند، ولی قرآن نمیخواند، و قسم چهارم کسی است که در ظاهر از قرآن استفاده میکند، نه در باطن، و آن منافقی است که قرآن میخواند، ولی به آن عمل نمیکند.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعضی میگویند مراد آن است که قرآن را تا وقتی بخوانید و در فهم معانی آن گفتگو نمائید که با هم اتفاق نظر داشته باشید، و وقتی که در فهم معانی آن اختلاف نظر پیدا کردید، از خواندن و گفتگو در آن خود داری کنید، تا نشود که قرآن سبب اختلاف در بین شما گردد، و البته مانعی نیست که حدیث بر هر دو معنی حمل گردد.
2) ابن جوزی/ میگوید: احیاناً صحابه بر موضوع قراءت و لغات در مورد قرآن کریم اختلاف میکردند، از این جهت پیامبر خدا ج آنها را امر کردند که در وقت اختلاف کردن در این مورد برخیزند و از هم متفرق شوند، تا مبادا یکی قراءت دیگری را انکار نماید، و در نتیجه منکر چیزی از قرآن مجید گردد.
3) در قرآن کریم، و در احادیث متعدد نبوی مسلمانان از اختلاف منع شدهاند، و پیامبر خدا ج همیشه مانع اختلاف در بین مسلمانان میشدند، ولی این اوامر قرآنی و ارشادات نبوی اکنون کاملاً از نگاه عملی فراموش گردیده، و کمتر کسانی را میبینیم که با هم اختلاف نداشته باشند، و هزارها مسلمان کشتگان راه اختلاف در بین عدۀ بر سر جاه طلبی آنها و رسیدن به قدرت، و مال و منال است.