1- باب: تَسْلِیمِ القَلیلِ عَلَى الکَثِیرِ
باب [1]: سلام دادن افراد کم برای افراد بسیار
2057- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُسَلِّمُ الصَّغِیرُ عَلَى الکَبِیرِ، وَالمَارُّ عَلَى القَاعِدِ، وَالقَلِیلُ عَلَى الکَثِیرِ» [رواه البخاری: 6231].
2057- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خوردسال بر بزرگ سال، رهگذر برنشسته، و افراد کم بر افراد بسیار سلام بدهند»([1]).
2- تَسْلِیمِ المَاشِی عَلَى الْقَاعِدِ
باب [2]: سلام دادن رهگذر بر شخص نشسته
2058- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فی روایة، قَالَ: قالَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یُسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَى المَاشِی، وَالمَاشِی عَلَى القَاعِدِ، وَالقَلِیلُ عَلَى الکَثِیرِ» [رواه البخار: 6233].
2058- و از ابو هریره در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «سواره برپیاده، و پیاده بر نشسته، و اشخاص کم بر اشخاص بسیار، سلام بدهند»([2]).
3- باب: السَّلاَمِ لِلْمَعْرِفَةِ وَغَیْرِ المَعْرِفَةِ
باب [3]: سلام دادن برای شناخته و ناشناس
2059- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُّ الإِسْلاَمِ خَیْرٌ؟ قَالَ: «تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلاَمَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ، وَعَلَى مَنْ لَمْ تَعْرِفْ» [رواه البخاری: 6236].
2059- از عبدالله بن عمروب روایت است که شخصی از پیامبر خدا ج پرسید: کدام اسلام بهتر است؟
فرمودند: «اینکه برای هر شناخته و ناشناسی نان و سلام بدهی»([3]).
4- باب: الاسْتِئْذَانُ مِنْ أجْلِ البَصَرِ
باب [4]: اجازه خواستن برای آن است که نظرت نیفتد
2060- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: اطَّلَعَ رَجُلٌ مِنْ جُحْرٍ فِی حُجَرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَمَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِدْرًى یَحُکُّ بِهِ رَأْسَهُ، فَقَالَ: «لَوْ أَعْلَمُ أَنَّکَ تَنْظُرُ، لَطَعَنْتُ بِهِ فِی عَیْنِکَ، إِنَّمَا جُعِلَ الِاسْتِئْذَانُ مِنْ أَجْلِ البَصَرِ» [رواه البخاری: 6241].
2060- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: شخصی از سوراخی که در حجرههای پیامبر خدا ج بود، به داخل نگاه میکرد، و در این وقت در دست پیامبر خدا ج شانۀ آهنی بود که سرخود را با آن میخاریدند.
[برای آن شخص] گفتند: اگر خبر میشدم که تو به داخل خانه نگاه میکنی، این آهن را در چشمت فرو میبردم، اجازه خواستن برای همین است که شخص نگاه نکند»([4]).
5- باب: زِنَا الجَوَارِحِ دُونَ الفَرْجِ
باب [5]: غیر از فرج، دیگر اعضای بدن هم زنا میکنند
2061- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ عَلَى ابْنِ آدَمَ حَظَّهُ مِنَ الزِّنَا، أَدْرَکَ ذَلِکَ لاَ مَحَالَةَ، فَزِنَا العَیْنِ النَّظَرُ، وَزِنَا اللِّسَانِ المَنْطِقُ، وَالنَّفْسُ تَمَنَّى وَتَشْتَهِی، وَالفَرْجُ یُصَدِّقُ ذَلِکَ کُلَّهُ وَیُکَذِّبُهُ» [رواه البخاری: 6243].
2061- از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«خداوند برای هر انسانی نصیبش را از زنا مقدر کرده است، و به این چیز حتما خواهد رسید، زنای چشم نظر کردن است، و زنای زبان گفتن است، و نفس آرزو و میل میکند، و فرج انسان این چیز را عملی میکند، و یا از آن ابا میورزد»([5]).
6- بابت: التَّسْلِیم عَلَى الصِّبْیَانِ
2062- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّهُ مَرَّ عَلَى صِبْیَانٍ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ» وَقَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُهُ» [رواه البخاری: 6247].
2062- روایت است که انس بن مالکس از نزد اطفالی گذشت، بر آنها سلام داد و گفت که: پیامبر خدا ج چنین میکردند([6]).
7- باب: إِذَا قَالَ: مَنْ ذَا؟ فَقَالَ: أنَا
باب [7]: اگر میپرسد: کیست؟ میگوید: من
2063- عَنْ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی دَیْنٍ کَانَ عَلَى أَبِی، فَدَقَقْتُ البَابَ، فَقَالَ: «مَنْ ذَا» فَقُلْتُ: أَنَا، فَقَالَ: «أَنَا أَنَا» کَأَنَّهُ کَرِهَهَا [رواه البخاری: 6250].
2063- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: در موضوع قرضی که بر بالای پدرم بود نزد پیامبر خدا ج آمدم، و در را زدم.
گفتند: «کیست»؟
گفتم: «من».
گفتند: «من، من [چه معنی دارد]»، و گویا از این جواب دادن بدشان آمد([7]).
8- باب: التَّفَسُّحِ فِی المَجَالِسِ
2064- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قالَ: «لاَ یُقِیمُ الرَّجُلُ الرَّجُلَ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ وَیَجْلِسُ فِیهِ، وَلَکِنْ تَفَسَّحُوا وَتَوَسَّعُوا» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ «یَکْرَهُ أَنْ یَقُومَ الرَّجُلُ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ یَجْلِسَ مَکَانَهُ» [رواه البخاری: 6270].
2064- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی نباید دیگری را از جایش برخیزاند و خودش به جای آن شخص بنشیند، ولی برای یکدیگر جا باز کنید، و جا را کلان سازید»([8]).
9- باب: الاحْتِبَاءُ بِالیَدِ
2065- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِفِنَاءِ الکَعْبَةِ، مُحْتَبِیًا بِیَدِهِ» هَکَذَا [رواه البخاری: 6272].
2065- و از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که در کنار خانۀ کعبه نشسته بودند، و این گونه به دست خود احتباء کرده بودند([9]).
10- باب: إِذَا کَانُوا أَکْثَرَ مِنْ ثَلاَثَةٍ فَلاَ بَأسَ بِالمُسَارَّةِ وَالمُنَاجَاةِ
باب [10]: اگر بیش از سه نفر بودند، مانعی از خصوصی صحبت کردن نیست
2066- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا کُنْتُمْ ثَلاَثَةً، فَلاَ یَتَنَاجَى رَجُلاَنِ دُونَ الآخَرِ حَتَّى تَخْتَلِطُوا بِالنَّاسِ، أَجْلَ أَنْ یُحْزِنَهُ» [رواه البخاری: 6290].
2066- از عبداللهس روایت است که گفت:
پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر سه نفر بودید، نباید دو نفر باهم خصوصی صحبت نموده و سومی را ترک نمائید، مگر آنکه کسان دیگری نیز به مجلس اشتراک نمایند، زیرا [اگر سوم را ترک کنید] این کار سبب حزن و اندوه این شخص میشود»([10]).
11- باب: لاَ تُتْرَکُ النَّار فی البَیْتِ عِنْدَ النَّوْمِ
باب [11]: در وقت خواب نباید آتش را در خانه نگهداشت
2067- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: احْتَرَقَ بَیْتٌ بِالْمَدِینَةِ عَلَى أَهْلِهِ مِنَ اللَّیْلِ، فَحُدِّثَ بِشَأْنِهِمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنَّ هَذِهِ النَّارَ إِنَّمَا هِیَ عَدُوٌّ لَکُمْ، فَإِذَا نِمْتُمْ فَأَطْفِئُوهَا عَنْکُمْ» [رواه البخاری: 6294].
2067- از ابو موسیس روایت است که گفت: در مدینه خانۀ با همه کسانی که در آن زندگی میکردند سوخت، این خبر به پیامبر خدا ج رسید.
فرمودند: «آتش دشمن شما است، هنگام خواب آن را خاموش کنید».
12- باب: مَا جَاءَ فِی الْبِنَاءِ
باب [12]: آنچه که در مورد عمارت آمده است
2068- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «رَأَیْتُنِی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَنَیْتُ بِیَدِی بَیْتًا یُکِنُّنِی مِنَ المَطَرِ، وَیُظِلُّنِی مِنَ الشَّمْسِ، مَا أَعَانَنِی عَلَیْهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ» [رواه البخاری: 6302].
2068- از ابن عمرب روایت است که گفت: به یاد دارم که در زمان پیامبر خداج برای خود خانۀ ساختم تا از باران برایم پناه گاهی، و از آفتاب سایه بانی باشد، و در ساختن این خانه هیچ کسی از خلق خدا با من همکاری نکرد([11]).
73- کتَابُ الدَّعوَاتِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در صورت تعارض بین این حالات، هرطرف که پیشتر سلام بدهد، برایش ثواب بیشتری دارد، ولی از نگاه ادب بهتر است که جانب معنوی مراعات گردد، مثلا: اگر خورد سال نشسته بود، و بزرگسال از نزدش میگذشت، خوردسال به بزرگسال سلام بدهد، و اگر افراد کم نشسته بودند، و افراد زیادی از نزد آنها میگذشتند، افراد بسیار سلام بدهند، و با این قیاس اگر افراد کمی که عالم بودند از نزد افراد بسیاری که غیر عالم بودند میگذشتند، آن افراد بسیار به آن افراد کم سلام بدهند، و اگر پدر از نزد فرزند یا فرزندان نشستهاش میگذشت، فرزندان به پدرشان سلام بدهند، و همچنین هرحالت مشابه دیگری.
[2]- حکمت از سلام دادن سواره بر پیاده آن است که شخص سواره در خود یک نوع برتری احساس میکند، و برای آنکه از یک طرف چنین احساسی در شخص سواره پیدا نشده و متواضع باشد، و از طرف دیگر حس حقارت در شخص پیاده ایجاد نگردد، باید سواره برای پیاده سلام بدهد.
[3]- و البته این کار سبب میشود تا حس وحشت و بیگانگی از بین مسلمانان رخت بر بسته و الفت و محبت جایگزین آن شود، و در شعب ایمان بیهقی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «از علائم قیامت آن است که شخص – در وقت برپا بودن جماعت – از کنار مسجد بگذرد و نماز نخواند، و اینکه شخص جز به شخصی که میشناسد سلام ندهد».
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آهنی که در دست پیامبر خدا ج بود و سر خود به آن میخاریدند، در عربی به نام (مدری) یاد میشود، و آن عبارت از شانۀ آهنینی است که زن مشاطه موی زنها را به آن راست و مرتب میسازد.
2) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «اجازه خواستن برای همین است که شخص نگاه نکند» این است که: خداوند مسلمانان را در وقت داخل شدن به خانۀ کسی از این جهت امر به اجازه خواستن نموده است که چشمش در خانۀ دیگران نیفتد، خداوند متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾، یعنی ای مؤمنان! به خانۀ جز خانۀهای خودتان وارد نشوید، تا اینکه اجازه بخواهید و بر ساکنان خانه سلام کنید، و تو که در داخل خانه نگاه میکردی این قانون را مراعات ننمودی، ولو آنکه خودت شخصا بدون اجازه به خانه داخل نشده بودی.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) زنا کردن چشم عبارت از آن است که: چون چشم شخص به زنی میافتد، دلش به آن تمایل پیدا میکند، در این حالت اگر شخص تمایل قلبی خود را عملی ساخت و زنا کرد، مرتکب گناه کبیره میگردد و مستوجب عقوبت خداوندی است، و اگر از انجام دادن آن ابا ورزید، امید است که از نظر کردن – به سبب اعمال نیکی که انجام میدهد – مورد عفو و بخشایش خداوندی قرار گیرد.
2) نظری که گناه است، نظری است که بعد از نظر اول است، و نظری است که از روی لذت و شهوت باشد، و نظری که بدون اختیار باشد، زنا شمرده نمیشود، از این سبب است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نظر اول برای تو، و نظر دوم بر علیه تو است»، یعنی: از نظر اول برتو گناهی نیست، و گناهی که هست، به سبب نظر دوم است، و سببش آن است که نظر اول بدون اختیار، و نظر دوم روی قصد و اختیار است.
3) مراد از زنا کردن زبان آن است که شخص با زنی به مقصد زنا و فحشاء گفتگو مینماید، و سخنش طوری باشد که او را به این کار متمایل سازد.
4) مراد از آرزو و میل نفس این است که: نفس بشری همیشه متمایل به این چیزها است.
5) امام عینی/ میگوید: انسان مالک دفع شهوت از نفس خود نیست، ولی خداوند متعال به لطف و رحمت خود این چیزها را از صفایر گناهان محسوب نموده است، و تا وقتی که فرج انسان آن را عملی نسازد، به کبائر تبدیل نمیشود.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از فوائد سلام کردن بر اطفان آن است که اطفال را بر آداب اسلامی عادت میدهد، و میآموزند که باید رهگذر بر دیگران سلام بدهد، امام عینی/ میگوید: اگر طفل خوش صورت باشد، نباید بر او سلام داد، زیرا احتمال دارد که این سلام دادن، منجر به فتنه گردد، از این حدیث و از احادیث دیگری که در این مورد آمده است، دانسته میشود که: سلام دادن سنت، ورد سلام، واجب است.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سبب آنکه پیامبر خدا ج از این نوع جواب دادن بدشان آمد این بود که این نوع جواب دادن، مقصد را اداء نمیکرد، زیرا از آن معلوم نمیشد که آن شخص کیست، پس باید جواب انسان برای کسی که از داخل خانه میپرسد (کیست)؟ طوری باشد که برای صاحب خانه نسبت به این شخص معرفت کامل حاصل گردد، تا اگر خواست در خانهاش را برایش بگشاید، ورنه از نزدش معذرت بخواهد.
2) کسی که به در خانۀ دیگری در میزند، اگر فکر میکرد که شخص داخل خانه او را از صدایش میشناسد، مانعی نیست که بگوید من هستم، و اگر او را از صدایش نمیشناخت، باید نام خود را بگوید، و اگر او را به نام نمیشناخت، به طور مختصر خود را برایش معرفی نماید، خلاصه آنکه: شخصی که به دروازۀ خانۀ شخص دیگری میآید، اگر از داخل خانه از وی میپرسند که کیستی؟ باید به طریق مناسبی خود را برای کسی در داخل خانه است معرفی نماید.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر کسی به مجلسی داخل میشود، باید در همان جایی بنشیند که سر صف مردم به آنجا رسیده است.
2) اگر کسی روی احترام میخواهد تازه وارد را به جای خود بنشاند، بجایش ننشیند، بلکه اگر اصرار میکردند، آنهائی که نشستهاند، قدری خود را به هم نزدیکتر کنند، تا جای برای این تازه وارد پیدا شود.
3) اگر کسی از جایش غرض کاری بر میخیزد، و نیتش برگشتن باشد، نشستن به جای این شخص مکروه است.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
(احتباء) که به نام (قرفصاء) نیز یاد میشود، نوع خاص نشستنی است که میتوان آن را به فارسی به (بر سرین نشستن) ترجمه کرد، گرچه این ترجمه معنی کامل کلمۀ (احتباء) را نمیدهد، زیرا احتباء عبارت از آن است که شخص بر روی سرین خود بنشیند، و هردو ران خود را به شکم خود بچسپاند، و دستهای خود را بر دو ساق پای خود حلقه کند.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
معنی این حدیث نبوی شریف این است که: اگر در مجلسی فقط سه نفر وجود داشته باشند، نباید دو نفر باهم خصوصی صحبت نموده و سومی را ترک نمایند، زیرا این کار سبب احسان حقارت برای شخص سوم میگردد، ولی اگر در مجلس، اشخاص بیشتری وجود داشته باشند، از خصوصی صحبت کردن دو نفر باهم باکی نیست، زیرا نفر سوم میتواند با شخص دیگری به صحبت مشغول گردد، و در این حالت احساس حقارت نمیکند، و به اصطلاح به دلش چیزی نمیرسد.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
ابن عمرب میگوید: در آن زمان برای خود خانۀ ساختم که تمام آب و گلش را خودم تهیه کردم، و خودم آن را بنا نمودم، و خانۀ را که خود شخص بتواند به تنهائی بسازد، به طور طبیعی خانۀ محقر و کوچکی است، و گویا ابن عمرب میخواهد بگوید که زندگی ما در آن وقت ساده و بدون تکلف بود، و امکاناتی جهت احداث خانۀ خوب و بزرگ برای ما وجود نداشت.