1- باب: الصحَّة وَالفَراغ وَلا عَیش إِلا عَیشُ الآخِرَة
باب [1]: تندرستی و فارغت و اینکه: راحتی جز راحت آخرت نیست
2091- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِیهِمَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ: الصِّحَّةُ وَالفَرَاغُ» [رواه البخاری: 6412].
2091- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «دو نعمت است که اکثر مردم در آن فریب میخورند، یکی تندرستی و دیگری فراغت»([2]).
2- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: «کُنْ فِی الدُّنْیَا کَأنَّکَ غَرِیبٌ»
باب [2]: این گفتۀ پیامبر خدا ج که: «در این دنیا آنچنان باش که گویا مسافر هستی»
2092- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمَنْکِبِی، فَقَالَ: «کُنْ فِی الدُّنْیَا کَأَنَّکَ غَرِیبٌ أَوْ عَابِرُ سَبِیلٍ» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ، یَقُولُ: «إِذَا أَمْسَیْتَ فَلاَ تَنْتَظِرِ الصَّبَاحَ، وَإِذَا أَصْبَحْتَ فَلاَ تَنْتَظِرِ المَسَاءَ، وَخُذْ مِنْ صِحَّتِکَ لِمَرَضِکَ، وَمِنْ حَیَاتِکَ لِمَوْتِکَ» [رواه البخاری: 6416].
2092- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شانهام را [و یا شانههایم را] گرفتند و فرمودند: «در دنیا آنچنان باش که گویا مسافر و یا رهگذر هستی».
و ابن عمرب میگفت: چون شام زنده بودی انتظار صبح را نداشته باش، و چون صبح زنده بودی انتظار شام را نداشتهباش، و از ایام تندرسیات برای ایام مریضیات و از زندگیات برای مرگت ذخیر کن([3]).
3- باب: فِی الأمَلِ وَطُولِهِ
2093- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَطَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَطًّا مُرَبَّعًا، وَخَطَّ خَطًّا فِی الوَسَطِ خَارِجًا مِنْهُ، وَخَطَّ خُطَطًا صِغَارًا إِلَى هَذَا الَّذِی فِی الوَسَطِ مِنْ جَانِبِهِ الَّذِی فِی الوَسَطِ، وَقَالَ: «هَذَا الإِنْسَانُ، وَهَذَا أَجَلُهُ مُحِیطٌ بِهِ - أَوْ: قَدْ أَحَاطَ بِهِ - وَهَذَا الَّذِی هُوَ خَارِجٌ أَمَلُهُ، وَهَذِهِ الخُطَطُ الصِّغَارُ الأَعْرَاضُ، فَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذَا نَهَشَهُ هَذَا، وَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذَا نَهَشَهُ هَذَا» [رواه البخاری: 6417].
2093- از عبداللهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج مربعی را رسم کردند، و در خارج مربع در قسمت و سطی آن خطی کشیدند، و خطهای کوچک دیگری را به سوی این خط و سطی رسم نموده و فرمودند:
«این انسان است و این اجل او است که از هر طرف به او احاطه کرده است، و این خط بیرونی آرزوهای او است، و این خطهای کوچک، اعراض و آفات است، اگر از یکی از آنها نجات یابد، دیگری به سر وقتش میرسد، و اگر از این هم نجات یابد، آن دیگری او را فروگذار نخواهد کرد»([4]).
2094- عَنْ أَنَسٍ بْنِ مالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَطَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خُطُوطًا، فَقَالَ: «هَذَا الأَمَلُ وَهَذَا أَجَلُهُ، فَبَیْنَمَا هُوَ کَذَلِکَ إِذْ جَاءَهُ الخَطُّ الأَقْرَبُ» [رواه البخاری: 6418].
2094- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج خطهایی را رسم نموده و فرمودند: «این آرزو، و این اجل انسان است، و در حالی که او به آرزوهایش غرق است، آن خط نزدیکتر [یعنی: اجلش] به او میرسد».
4- باب: مَنْ بَلَغَ سِتِّینَ سَنَةً، فَقَدْ أَعْذَرَ الله إِلَیْهِ
باب [4]: کسی که به شصت سالگی میرسد خداوند برایش اتمام حجت کرده است
2095- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَى امْرِئٍ أَخَّرَ أَجَلَهُ، حَتَّى بَلَّغَهُ سِتِّینَ سَنَةً» [رواه البخاری: 6419].
2095- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی را که جای عذری برایش نگذاشته است»([5]).
2096- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ یَزَالُ قَلْبُ الکَبِیرِ شَابًّا فِی اثْنَتَیْنِ: فِی حُبِّ الدُّنْیَا وَطُولِ الأَمَلِ» [رواه البخاری: 6042].
2096- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «همیشه دل شخص پیر، در دو چیز جوان است، یکی حب دنیا، و دیگری آرزوی دراز»([6]).
5- باب: العَمَل الَّذِی یُبْتَغَى بِهِ وَجْهُ الله
باب [5]: کاری که خاص برای خدا باشد
2097- عَنْ عِتْبَانَ بْنَ مَالِکٍ الأَنْصارِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَنْ یُوَافِیَ عَبْدٌ یَوْمَ القِیَامَةِ، یَقُولُ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، یَبْتَغِی بِهِ وَجْهَ اللَّهِ، إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ» [رواه البخاری: 6423].
2097- از عِتْبان بن مالک انصاریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچ کسی نیست که روز قیامت حاضر شود، و خاص برای رضا خدا (لا إلَه إِلا اللّهُ) گفته باشد، مگر آنکه خداوند آتش دوزخ را بر وی حرام میگرداند».
2098- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: مَا لِعَبْدِی المُؤْمِنِ عِنْدِی جَزَاءٌ، إِذَا قَبَضْتُ صَفِیَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا ثُمَّ احْتَسَبَهُ، إِلَّا الجَنَّةُ» [رواه البخاری: 6424].
2098- ازابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند متعال میفرماید: (اگر محبوب بندء مؤمنم را از وی از اهل دنیا بگیرم، و او به امید ثواب آخرت صبر کند، برایش در نزدم پاداشی جز بهشت نیست»([7]).
6- باب: ذِهَابِ الصَّالِحِیِنَ
2099- عَنْ مِرْدَاسٍ الأَسْلَمِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَذْهَبُ الصَّالِحُونَ، الأَوَّلُ فَالأَوَّلُ، وَیَبْقَى حُفَالَةٌ کَحُفَالَةِ الشَّعِیرِ، أَوِ التَّمْرِ، لاَ یُبَالِیهِمُ اللَّهُ بَالَةً» [رواه البخاری: 6434].
2099- از مِرداس اسلمیس([8]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «نیکان یکی پس از یدگری از بین میروند، و کسانی باقی میمانند که مانند بنجل جو و خرما هستند، و خداوند به آنها پروایی ندارد»([9]).
7- باب: ما یُتَّقى مِنْ فِتْنَةِ المَالِ
2100- عَنِ أبْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یِقُولُ: «لَوْ کَانَ لِابْنِ آدَمَ وَادِیَانِ مِنْ مَالٍ لَابْتَغَى وَادِیًا ثَالِثًا، وَلَا یَمْلَأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إِلَّا التُّرَابُ، وَیَتُوبُ اللهُ عَلَى مَنْ تَابَ» [رواه البخاری: 6436].
2100- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که میفرمودند: «اگر برای بنی آدم دو دشت پر از مال دنیا باشد، به طلب دشت سوم میرود، و شکم بنیآدم را جز خاکش چیز دیگری پر نمیکند، و خدا توبۀ توبه کننده را قبول مینماید([10]).
8- باب: مَا قَدَّمَ مِنْ مَالِهِ فَهُوَ لَهُ
باب [8]: از مال چیزی برایش میماند، که پیش از خود فرستاده است
2101- عَنِ أبْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَیُّکُمْ مَالُ وَارِثِهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ مَالِهِ؟» قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا مَالُهُ أَحَبُّ إِلَیْهِ، قَالَ: «فَإِنَّ مَالَهُ مَا قَدَّمَ، وَمَالُ وَارِثِهِ مَا أَخَّرَ» [رواه البخاری: 6442].
2101- از ابن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «چه کسی از شما مال وارث خود را از مال خود بیشتر دوست دارد»؟
گفتند: یا رسول الله! هیچ کسی از ما نیست که مال وارث خود را از مال خود بیشتر دوست داشته باشد.
فرمودند: «مال خودش آن است که پیش از خود فرستاده است، و آنچه که از وی میماند، مال وارث او است»([11]).
9- باب: کَیْفَ کَانَ عَیْشُ النَّبِیِّ ج وَأصْحَابِهِ وَتَخَلِّیهِمْ عَنِ الدُّنْیَا
باب [9]: زندگی پیامبر خدا ج و صحابههایشان چگونه بود و روی گردانیدن آنها از دنیا
2102- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: أَللَّهِ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلَّا هُوَ، إِنْ کُنْتُ لَأَعْتَمِدُ بِکَبِدِی عَلَى الأَرْضِ مِنَ الجُوعِ، وَإِنْ کُنْتُ لَأَشُدُّ الحَجَرَ عَلَى بَطْنِی مِنَ الجُوعِ، وَلَقَدْ قَعَدْتُ یَوْمًا عَلَى طَرِیقِهِمُ الَّذِی یَخْرُجُونَ مِنْهُ، فَمَرَّ أَبُو بَکْرٍ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ، مَا سَأَلْتُهُ إِلَّا لِیُشْبِعَنِی، فَمَرَّ وَلَمْ یَفْعَلْ، ثُمَّ مَرَّ بِی عُمَرُ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ، مَا سَأَلْتُهُ إِلَّا لِیُشْبِعَنِی، فَمَرَّ فَلَمْ یَفْعَلْ، ثُمَّ مَرَّ بِی أَبُو القَاسِمِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَتَبَسَّمَ حِینَ رَآنِی، وَعَرَفَ مَا فِی نَفْسِی وَمَا فِی وَجْهِی، ثُمَّ قَالَ: «یَا أَبَا هِرٍّ» قُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «الحَقْ» وَمَضَى فَتَبِعْتُهُ، فَدَخَلَ، فَاسْتَأْذَنَ، فَأَذِنَ لِی، فَدَخَلَ، فَوَجَدَ لَبَنًا فِی قَدَحٍ، فَقَالَ: «مِنْ أَیْنَ هَذَا اللَّبَنُ؟» قَالُوا: أَهْدَاهُ لَکَ فُلاَنٌ أَوْ فُلاَنَةُ، قَالَ: «أَبَا هِرٍّ» قُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «الحَقْ إِلَى أَهْلِ الصُّفَّةِ فَادْعُهُمْ لِی» قَالَ: وَأَهْلُ الصُّفَّةِ أَضْیَافُ الإِسْلاَمِ، لاَ یَأْوُونَ إِلَى أَهْلٍ وَلاَ مَالٍ وَلاَ عَلَى أَحَدٍ، إِذَا أَتَتْهُ صَدَقَةٌ بَعَثَ بِهَا إِلَیْهِمْ وَلَمْ یَتَنَاوَلْ مِنْهَا شَیْئًا، وَإِذَا أَتَتْهُ هَدِیَّةٌ أَرْسَلَ إِلَیْهِمْ وَأَصَابَ مِنْهَا وَأَشْرَکَهُمْ فِیهَا، فَسَاءَنِی ذَلِکَ، فَقُلْتُ: وَمَا هَذَا اللَّبَنُ فِی أَهْلِ الصُّفَّةِ، کُنْتُ أَحَقُّ أَنَا أَنْ أُصِیبَ مِنْ هَذَا اللَّبَنِ شَرْبَةً أَتَقَوَّى بِهَا، فَإِذَا جَاءَ أَمَرَنِی، فَکُنْتُ أَنَا أُعْطِیهِمْ، وَمَا عَسَى أَنْ یَبْلُغَنِی مِنْ هَذَا اللَّبَنِ، وَلَمْ یَکُنْ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ وَطَاعَةِ رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بُدٌّ، فَأَتَیْتُهُمْ فَدَعَوْتُهُمْ فَأَقْبَلُوا، فَاسْتَأْذَنُوا فَأَذِنَ لَهُمْ، وَأَخَذُوا مَجَالِسَهُمْ مِنَ البَیْتِ، قَالَ: «یَا أَبَا هِرٍّ» قُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «خُذْ فَأَعْطِهِمْ» قَالَ: فَأَخَذْتُ القَدَحَ، فَجَعَلْتُ أُعْطِیهِ الرَّجُلَ فَیَشْرَبُ حَتَّى یَرْوَى، ثُمَّ یَرُدُّ عَلَیَّ القَدَحَ، فَأُعْطِیهِ الرَّجُلَ فَیَشْرَبُ حَتَّى یَرْوَى، ثُمَّ یَرُدُّ عَلَیَّ القَدَحَ فَیَشْرَبُ حَتَّى یَرْوَى، ثُمَّ یَرُدُّ عَلَیَّ القَدَحَ، حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ رَوِیَ القَوْمُ کُلُّهُمْ، فَأَخَذَ القَدَحَ فَوَضَعَهُ عَلَى یَدِهِ، فَنَظَرَ إِلَیَّ فَتَبَسَّمَ، فَقَالَ: «أَبَا هِرٍّ» قُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «بَقِیتُ أَنَا وَأَنْتَ» قُلْتُ: صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «اقْعُدْ فَاشْرَبْ» فَقَعَدْتُ فَشَرِبْتُ، فَقَالَ: «اشْرَبْ» فَشَرِبْتُ، فَمَا زَالَ یَقُولُ: «اشْرَبْ» حَتَّى قُلْتُ: لاَ وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ، مَا أَجِدُ لَهُ مَسْلَکًا، قَالَ: «فَأَرِنِی» فَأَعْطَیْتُهُ القَدَحَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَسَمَّى وَشَرِبَ الفَضْلَةَ [رواه البخاری: 6453].
2102- از ابو هریرهس روایت است که میگفت: سوگند به خدایی که جز او خدای دیگری نیست که از گرسنگی شکم خود را بر زمین میچسپاندم و از گرسنگی سنگ را بر شکم خود میبستم.
روزی بر سر راهی که مردم از آن راه بیرون میشدند نشستم، ابوبکرس آمد، از وی راجع به یکی از آیات قرآن کریم پرسان کردم، و مقصد دیگر جز آنکه مرا سیر کند نداشتم، ولی از نزدم رفت وبرایم کاری نکرد([12]).
بعد از آن عمرس از نزدم گذشت، از وی هم راجع به یک از آیات قرآن پرسان کردم، از وی هم به قصد دیگری جز اینکه مرا سیر کند سؤال نکردم، ولی او هم از نزدم رفت و برایم کاری نکرد.
بعد از آن ابو القاسم ج آمدند: چون چشمشان به من افتاد، تبسم نمودند، و از رنگم مقصدم را دانسته و فرمودند: «یا ابا هِر»([13])! گفتم: بلی یا رسول الله! فرمودند: «با من بیا».
پیامبر خدا ج رفتند و من از عقبشان رفتم، [به خانۀ خود] داخل شدند، و من اجازۀ داخل شدن خواستم، برایم اجازه دادند، [پیامبر خدا ج] داخل شدند و دیدند که قدح شیری است.
پرسیدند: «این شیر از کجا است»؟
گفتند: «فلان شخص و یا فلان زن برای شما هدیه آورده است.
فرمودند: «ابا هِر»!
گفتم: بلی یا رسول الله!
فرمودند: «نزد اهل صفه برو، و از آنها بخواه که نزدم بیایند».
[ابو هریرهس] گفت که: اهل صفه مهمانان [اهل] اسلام بودند، نه اهلی داشتند و نه مالی و نه کسی، اگر برای پیامبر خدا ج صدقۀ میآمد برای آنها میفرستادند و خودشان از آن چیزی نمیخوردند، و اگر کسی هدیه و بخششی میآورد، آنها را میطلبیدند، و با آنها مشترکا میخوردند.
[ابو هریرهس میگوید]: و از اینکه پیامبر خدا ج اهل صفه را خواستند، بدم آمد، زیرا با خود گفتم: این مقدار شیر چیست که بروم و اصحاب صُفَّه را دعوت نمایم، بهتر آن بود که این شیرها را برای من میدادند تا آنها را میآشامیدم و قدری قوت میگرفتم، چون آنها بیایند مرا امر خواهند کرد تا این شیر را برای آنها بدهم، و در این صورت از این شیر برایم چیزی نخواهد رسید، ولی از امر خدا و رسولش چارۀ نبود.
همان بود که آمدم و آنها را دعوت کردم، آنها آمدند و اجازه خواستند، برای آنها اجازه دادند، آمدند و هرکدام در خانه به جای خود نشستند.
پیامبر خدا ج فرمودند: «یا ابا هِر»
گفتم: بلی یا رسول الله!
فرمودند: «شیر را بگیر و به آنها بده».
گفت: قدح را برداشتم و به یک یکی از آنها میدادم، آن شخص قدح را میگرفت آن قدر مینوشید که سیر میشد، و بعد از آن قدح را برایم پس میداد و من قدح را برای شخص دیگری میدادم، و او هم آنقدر میشید که سیر میشد و قدح را برایم پس میداد، تا اینکه نزد پیامبر خدا ج رسیدم، و این در حالی بود که همۀ آن مردم سیر شده بودند.
قدح را گرفتند و در دست خود نهادند، به طرفم نظر کردند و تبسم نموده و فرمودند: «ابا هِر»!
گفتم: بلی یا رسول الله!
فرمودند: «من ماندم و تو».
گفتم: بلی همین طور است یا رسول الله!
فرمودند: «بنشین و بنوش».
نشستم و نوشیدم.
فرمودند: «بنوش».
باز نوشیدم، همین طور مکررا میگفتند: «بنوش» و من مینوشیدم تا اینکه گفتم: سوگند به ذاتی که تو را به حق فرستاده است، دیگر جایی برای آشامیدن ندارم.
فرمودند: «[قدح را] برایم نشان بده»، قدح را برایشان دادم، حمد و ثنای خداوند را گفتند و باقیماندۀ شیر را خودشان نوشیدند.
2103- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ قُوتًا» [رواه البخاری: 6460].
2013- و از ابو هریره روایت است که گفت: پیامبر خدا ج گفتند: «خدایا! برای آل محمد قوتی برسان»([14]).
10- باب: الْقَصْدِ وَالمُدَاوَمَةِ عَلَى العَمَلِ
باب [10]: میانه روی و مداومت بر کار
2104- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَنْ یُنَجِّیَ أَحَدًا مِنْکُمْ عَمَلُهُ» قَالُوا: وَلاَ أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «وَلاَ أَنَا، إِلَّا أَنْ یَتَغَمَّدَنِی اللَّهُ بِرَحْمَةٍ، سَدِّدُوا وَقَارِبُوا، وَاغْدُوا وَرُوحُوا، وَشَیْءٌ مِنَ الدُّلْجَةِ، وَالقَصْدَ القَصْدَ تَبْلُغُوا» [رواه البخاری: 6463].
2104- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچکس را عملش نجات نمیدهد».
پرسیدند: یا رسول الله! حتی شما را؟
فرمودند: «حتی مرا، مگر آنکه رحمت خداوند شامل حالم گردد، ولی به راه صواب بروید و بخدا نزدیک شوید، در صبحگاه و نیم روز، و چیزی از شب عبادت کنید، و میانه روی را اختیار کنید، به مقصد میرسید»([15]).
2105- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ: سُئِلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُّ الأَعْمَالِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ: «أَدْوَمُهَا وَإِنْ قَلَّ» [رواه البخاری: 6465].
2105- از عائشهل روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج پرسیده شد که: کدام عمل در نزد خدا محبوبتر است؟
فرمودند: عمل دوامدار، ولو آنکه اندک باشد»([16]).
11- باب: الرَّجَاءِ مَعَ الخَوْفِ
2106- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الرَّحْمَةَ یَوْمَ خَلَقَهَا مِائَةَ رَحْمَةٍ، فَأَمْسَکَ عِنْدَهُ تِسْعًا وَتِسْعِینَ رَحْمَةً، وَأَرْسَلَ فِی خَلْقِهِ کُلِّهِمْ رَحْمَةً وَاحِدَةً، فَلَوْ یَعْلَمُ الکَافِرُ بِکُلِّ الَّذِی عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الرَّحْمَةِ لَمْ یَیْئَسْ مِنَ الجَنَّةِ، وَلَوْ یَعْلَمُ المُؤْمِنُ بِکُلِّ الَّذِی عِنْدَ اللَّهِ مِنَ العَذَابِ لَمْ یَأْمَنْ مِنَ النَّارِ» [رواه البخاری: 6469].
2106- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «اگر کافر از تمام رحمت خدا با خبر شود، از بهشت ناامید نمیشود، و اگر مسلمان از تمام عذاب خدا باخبر گردد، از دوزخ مطمئن نمیشود»([17]).
12- باب: حِفْظِ اللَّسَانِ وَمَنْ کَانَ یُؤمِنُ بِالله وَالْیِوْمِ الآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أوْ لِیَصْمُتْ
باب [12]: حفظ زبان، و کسی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، یا سخن خیر اندیشانۀ بگوید و یا خاموش باشد
2107- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ یَضْمَنْ لِی مَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ وَمَا بَیْنَ رِجْلَیْهِ أَضْمَنْ لَهُ الجَنَّةَ» [رواه البخاری:6474].
2107- از سهل بن سعدس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«کسی که از [گناه کردن] با زبان و فرجش برایم تضمین بدهد، من از بهشت رفتن برایش تضمین میدهم»([18]).
2108- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ العَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ، لاَ یُلْقِی لَهَا بَالًا، یَرْفَعُهُ اللَّهُ بِهَا دَرَجَاتٍ، وَإِنَّ العَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ، لاَ یُلْقِی لَهَا بَالًا، یَهْوِی بِهَا فِی جَهَنَّمَ» [رواه البخاری: 6478].
2108- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «چه بسا میشود که شخص سخنی در رضای خدا میگوید، و گرچه خودش به آن اهمیتی نمیدهد، ولی آن سخنش سبب رفع درجاتش [در نزد خدا] میشود».
«و چه بسا میشود که شخص سخنی در غضب خدا میگوید، و گرچه خودش به آن اهمیتی نمیدهد، ولی به سبب آن سخن، به دوزخ میافتد»([19]).
13- باب: الانْتِهَاءِ مِن المَعَاصِی
باب [13]: دست برداشتن از گناهان
2109- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَثَلِی وَمَثَلُ مَا بَعَثَنِی اللَّهُ، کَمَثَلِ رَجُلٍ أَتَى قَوْمًا فَقَالَ: رَأَیْتُ الجَیْشَ بِعَیْنَیَّ، وَإِنِّی أَنَا النَّذِیرُ العُرْیَانُ، فَالنَّجَا النَّجَاءَ، فَأَطَاعَتْهُ طَائِفَةٌ فَأَدْلَجُوا عَلَى مَهْلِهِمْ فَنَجَوْا، وَکَذَّبَتْهُ طَائِفَةٌ فَصَبَّحَهُمُ الجَیْشُ فَاجْتَاحَهُمْ» [رواه البخاری: 6482].
2109- از ابو موسیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «مبعوث شدنم از طرف خداوند متعال مانند کسی است که نزد مردمی میآید و میگوید: خودم لشکر دشمن را به جشمهای خود دیدم، و من همان بیم دهندۀ عریانم، پس خود را نجات دهید پس خد را نجات دهید».
«گروهی سخنش را قبول نموده و از اول شب آمادگی میگیرند، و خود را نجات میدهند، و گروه دیگری او را تکذیب نموده و سخنش را باور نمیکنند، تا آنکه لشکر به سر وقت آنها میرسد و آنها را نابود میکند»([20]).
14- باب: حُجِبَتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ
باب [14]: آتش دوزخ به شهوات پوشیده شده است
2110- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «حُجِبَتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ، وَحُجِبَتِ الجَنَّةُ بِالْمَکَارِهِ» [رواه البخاری: 6487].
2110- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «آتش [دوزخ] به خوشیها و خوش گذرانیها، و [راه] بهشت به سختیها و مشکلات پوشیده شده است»([21]).
15- باب: «الجَنَّةُ أَقْرَبُ إِلَى أَحَدِکُمْ مِنْ شِرَاکِ نَعْلِهِ وَالنَّارُ مِثْلُ ذَلِکَ»
باب [15]: بهشت و دوزخ از بند کفش شما به شما نزدیکتر است
2111- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الجَنَّةُ أَقْرَبُ إِلَى أَحَدِکُمْ مِنْ شِرَاکِ نَعْلِهِ، وَالنَّارُ مِثْلُ ذَلِکَ» [رواه البخاری: 6488].
2111- از عبداللهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «بهشت از بند کفش شما به شما نزدیکتر است، و دوزخ هم همین طور است»([22]).
16- باب: لِیَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلَ مِنْهُ وَلاَ یَنْظُرْ إِلَى مَنْ فَوْقَهُ
باب [16]: باید به پائینتر از خود ببیند نه به بالاتر از خود
2112- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا نَظَرَ أَحَدُکُمْ إِلَى مَنْ فُضِّلَ عَلَیْهِ فِی المَالِ وَالخَلْقِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلَ مِنْهُ» [رواه البخاری: 6490].
2112- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «اگر کسی از شما به کسی که از وی در مال و خلقت بالاتر است نظر میکند، به کسی که از وی پائینتر است نیز نظر کند»([23]).
17- باب: مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ أَوْ بِسَیِّئَةٍ
باب [17]: کسی که به کار نیک و یا بدی تصمیم میگیرد
2113- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فِیمَا یَرْوِی عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ الحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ ثُمَّ بَیَّنَ ذَلِکَ، فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ کَثِیرَةٍ، وَمَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ سَیِّئَةً وَاحِدَةً» [رواه البخاری: 6491].
2113- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج به روایت از پروردگار خود عزوجل گفتند: «خداوند خوبیها و بدیها را نوشته و آنها را بیان کرده است، کسی که قصد انجام دادن کار نیکی را مینماید، ولو آنکه آن را عملی نسازد، خداوند آن قصدش را در نزد خود برایش حسنۀ کاملی حساب میکند، و اگر به آن کار نیک قصد کند، و آن را عملی سازد، خداوند ده چند تا هفتصد چند و حتی بیشتر از آن برایش ثواب میدهد.
«و کسی که انجام دادن کار بدی را میکند، اگر آن را عملی نسازد([24])، خداوند آن را برایش در نزد خود حسنۀ کاملی حساب میکند([25])، و اگر آن را عملی سازد، بر او یک گناه حساب میکند»([26]).
18- باب: رَفْعِ الأَمَانَةِ
2114- حَدَّثَنَا حُذَیْفَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَدِیثَیْنِ، رَأَیْتُ أَحَدَهُمَا وَأَنَا أَنْتَظِرُ الآخَرَ: حَدَّثَنَا: «أَنَّ الأَمَانَةَ نَزَلَتْ فِی جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَالِ، ثُمَّ عَلِمُوا مِنَ القُرْآنِ، ثُمَّ عَلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ» وَحَدَّثَنَا عَنْ رَفْعِهَا قَالَ: «یَنَامُ الرَّجُلُ النَّوْمَةَ، فَتُقْبَضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ، فَیَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ أَثَرِ الوَکْتِ، ثُمَّ یَنَامُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ فَیَبْقَى أَثَرُهَا مِثْلَ المَجْلِ، کَجَمْرٍ دَحْرَجْتَهُ عَلَى رِجْلِکَ فَنَفِطَ، فَتَرَاهُ مُنْتَبِرًا وَلَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ، فَیُصْبِحُ النَّاسُ یَتَبَایَعُونَ، فَلاَ یَکَادُ أَحَدٌ یُؤَدِّی الأَمَانَةَ، فَیُقَالُ: إِنَّ فِی بَنِی فُلاَنٍ رَجُلًا أَمِینًا، وَیُقَالُ لِلرَّجُلِ: مَا أَعْقَلَهُ وَمَا أَظْرَفَهُ وَمَا أَجْلَدَهُ، وَمَا فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ» وَلَقَدْ أَتَى عَلَیَّ زَمَانٌ وَمَا أُبَالِی أَیَّکُمْ بَایَعْتُ، لَئِنْ کَانَ مُسْلِمًا رَدَّهُ عَلَیَّ الإِسْلاَمُ، وَإِنْ کَانَ نَصْرَانِیًّا رَدَّهُ عَلَیَّ سَاعِیهِ، فَأَمَّا الیَوْمَ: فَمَا کُنْتُ أُبَایِعُ إِلَّا فُلاَنًا وَفُلاَنًا [رواه البخاری: 6497].
2114- از حذیفهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای ما دو حدیث گفتند، که یکی دیدم و منتظر دیگری میباشم.
فرمودند: «امانت در اصل دل مردم نازل شد، و بعد از آن، از قرآن و سپس از سنت دانستند [که باید امانت را مراعات نمایند]».
و باز در مورد از بین رفتن امانت صحبت نموده و فرمودند: «[وقتی میآید] که شخص میخوابد، و چون از خواب بیدار میشود، امانت از دلش گرفته شده ولی اثر اندکی از آن باقی نمیماند، بعد از آن بار دیگر میخوابد، و چون از خواب بیدار میشود، باز هم امانت از دلش گرفته میشود، و چیزی که از آن باقی میماند، مانند آنکه آتشی را بر روی پایت بیندازی، و پایت آبله شود، و گرچه آبله بر آمده به نظرت میرسد ولی در آن چیزی نیست».
«و مردم به خرید و فروش میپردازند، ولی تقریبا کسی امانت را مراعات نمیکند، [تا جای که مردم بیکدیگر] میگویند: در فلان قوم یک نفر امانت دار پیدا میشود، و چه بسا گفته میشود که فلان شخص چقدر هشیار است، چقدر فهمیده است، و چقدر چالاک است، ولی افسوس که در دلش ذرۀ از ایمان وجود ندارد».
حذیفهس میگوید: روزگاری بود که اهمیت نمیدادم که با کدام یک از شما خرید و فروش میکنم، اگر مسلمان بود، به اساس اسلام [حق مرا] پس میداد، و اگر نصرانی بود، ضامنش پس میداد، ولی امروز جز با فلانی و فلانی معامله و خرید و فروش نمیکنم([27]).
2115- عَنِ أبْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّمَا النَّاسُ کَالإِبِلِ المِائَةِ، لاَ تَکَادُ تَجِدُ فِیهَا رَاحِلَةً» [رواه البخاری:6498].
2115- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که میفرمودند: «مردمان مانند [گلۀ] شتر صد تائی است، ولی تقریبا شتر قابل سوار شدن را در بین آنها نمییابی»([28]).
19 باب: الرِّیَاءِ وَالسُّمْعَةِ
2116: عَنْ جُنْدَب رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ وَمَنْ یُرَائِی یُرَائِی اللَّهُ بِهِ» [رواه البخاری: 6499].
2116- از جندبس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: کسی که عملش را به قصد شهرت انجام داده باشد، خداوند رسوایش میسازد، و کسی که ریا کاری کند، خداوند اعمال باطنیاش را برای مردم برملا میسازد»([29]).
20- باب: التَّوَاضُعِ
2117- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ قَالَ: مَنْ عَادَى لِی وَلِیًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَمَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ: کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِی لَأُعْطِیَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِی لَأُعِیذَنَّهُ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِی عَنْ نَفْسِ المُؤْمِنِ، یَکْرَهُ المَوْتَ وَأَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ» [رواه البخاری: 6502].
2117- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند متعال فرموده است، کسی که با یکی از اولیای من دشمنی کند، به او اعلان جنگ میدهم، و بندهام به هیچ عملی که در نزدم محبوبتر از انجام دادن فرائض باشد، به من تقرب نجسته است».
و بندهام در انجام دادن نوافل تا جایی به من تقرب میجوید که او را مورد محبت خود قرار میدهم، و چون او را مورد محبت خود قرار دادم، برایش مورد محبت خود قرار دادم، برایش گوشی میشوم که با آن میشنود، و چشمی میشوم که با آن میبیند، و دستی میشوم که با آن کاری را انجام میدهد، و پایی میشوم که با آن راه میرود، اگر از من چیزی بخواهد برایش میدهم، اگر به من پناه بجوید، او را پناه میدهم».
و در هچ کاری که کردهام به اندازۀ که در قبض روح مؤمن تردید مینمایم، تردید نکردهام، او از مردن بدش میآید، و من بدی و رنجش او را نمیخواهم»([30]).
21- باب: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ الله أَحَبَّ الله لِقَاءَهُ
باب [21]: کسی که لقاء خدا را بخواهد خدا لقاءش را میخواهد
2118- عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ کَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» قَالَتْ عَائِشَةُ أَوْ بَعْضُ أَزْوَاجِهِ: إِنَّا لَنَکْرَهُ المَوْتَ، قَالَ: «لَیْسَ ذَاکِ، وَلَکِنَّ المُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ المَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَکَرَامَتِهِ، فَلَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَإِنَّ الکَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَیْسَ شَیْءٌ أَکْرَهَ إِلَیْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَکَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» [رواه البخاری: 6507].
2118- از عباده بن صامتس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که لقاء خدا را بخواهد، خدا هم لقاءش را میخواهد، و کسی که از لقاء خدا بدش بیاید، خدا هم از لقاء آن شخص بدش میآید».
عائشه یا کس دیگری از همسران پیامبر خدا ج گفت: ما مرگ را نمیخواهیم و از مرگ بد ما میآید.
پیامبر خدا ج فرمودند: «مقصد این چیز نیست، بلکه مقصود این است که مؤمن هنگام مرگ، به رضا و رحمت خدا بشارت داده میشود، و در این وقت، هیچ چیزی از راهی که در پیشرو دارد برایش محبوبتر جلوه نمیکند، و اینجا است که لقاء الله را دوست میدارد، و خداوند هم او را دوست میدارد».
«و شخص کافر هنگام مرگ، به عذاب و عقوبت خدا خبر داده میشود، و در این وقت، هیچ چیزی در نزدش از راهی که در پیشرو دارد بدتر جلوه نمیکند، و از اینجا است که از لقاء الله بدش میآید، و خداوند هم از لقاء چنین شخصی بدش میآید»([31]).
22- باب: سَکَرَاتِ المَوْتِ
2119- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ رِجَالٌ مِنَ الأَعْرَابِ جُفَاةً، یَأْتُونَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَیَسْأَلُونَهُ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَکَانَ یَنْظُرُ إِلَى أَصْغَرِهِمْ فَیَقُولُ: «إِنْ یَعِشْ هَذَا لاَ یُدْرِکْهُ الهَرَمُ حَتَّى تَقُومَ عَلَیْکُمْ سَاعَتُکُمْ»، قَالَ هِشَامٌ: یَعْنِی مَوْتَهُمْ [رواه البخاری: 6511].
2119- از عائشهل روایت است که گفت: مردم نادانی از بادیه نشینان میآمدند و از پیامبر خدا ج میپرسیدند که: قیامت چه وقت است؟ [پیامبر خدا ج] به طرف خورد سالترین آنها نگاه کرده و میفرمودند:
«اگر این شخص زنده بماند، پیش از آنکه پیر شود، قیامت شما بر سر شما برپا میشود»([32]).
23- باب: یَقْبِضُ الله الأرْضَ یَوْمَ القِیَامَةِ
باب [23]: خداوند در روز قیامت زمین را قبضه میکند
2120- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ، قالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «تَکُونُ الأَرْضُ یَوْمَ القِیَامَةِ خُبْزَةً وَاحِدَةً، یَتَکَفَّؤُهَا الجَبَّارُ بِیَدِهِ کَمَا یَکْفَأُ أَحَدُکُمْ خُبْزَتَهُ فِی السَّفَرِ، نُزُلًا لِأَهْلِ الجَنَّةِ» فَأَتَى رَجُلٌ مِنَ الیَهُودِ فَقَالَ: بَارَکَ الرَّحْمَنُ عَلَیْکَ یَا أَبَا القَاسِمِ، أَلاَ أُخْبِرُکَ بِنُزُلِ أَهْلِ الجَنَّةِ یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ: «بَلَى» قَالَ: تَکُونُ الأَرْضُ خُبْزَةً وَاحِدَةً، کَمَا قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَنَظَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَیْنَا ثُمَّ ضَحِکَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَلاَ أُخْبِرُکَ بِإِدَامِهِمْ؟ قَالَ: إِدَامُهُمْ بَالاَمٌ وَنُونٌ، قَالُوا: وَمَا هَذَا؟ قَالَ: ثَوْرٌ وَنُونٌ، یَأْکُلُ مِنْ زَائِدَةِ کَبِدِهِمَا سَبْعُونَ أَلْفًا [رواه البخاری: 6520].
2120- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «زمین در روز قیامت مانند قرص نانی میشود که خداوند آن را با دست خود میگرداند، [بلاکیف] مانند مسافری که نانش را جهت پختن میگرداند، [یعنی: زیر ورو میکند]، و این برای مهمانی اهل بهشت است»([33]).
در این وقت شخصی از یهود آمد و گفت: یا ابا القاسم! خدا برای شما برکت بدهد، آیا نمیخواهید که شما را از طعام اهل بهشت خبر بدهم؟
فرمودند: «آری خبر بده».
گفت: زمین قرص نانی میشود، همان طوری که پیامبر خدا ج خبر داده بودند، پیامبر خدا ج به طرف ما نگاه کردند و آنچنان خندیدند که دندانهای کرسیشان نمایان گردید.
باز [آن شخص یهودی] گفت: آیا از نان خورش اهل بهشت برای شما خبر بدهم؟ نان خورش اهل بهشت (بالام و نون) است.
[صحابه] پرسیدند: (بالام و نون) چیست؟
گفت: (گاو، و ماهی) است، که از جگر گوشۀ آنها هفتاد هزار نفر میخورند([34]).
2121- عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ القِیَامَةِ عَلَى أَرْضٍ بَیْضَاءَ عَفْرَاءَ، کَقُرْصَةِ نَقِیٍّ» قَالَ سَهْلٌ أَوْ غَیْرُهُ: «لَیْسَ فِیهَا مَعْلَمٌ لِأَحَدٍ» [رواه البخاری: 6521].
2121- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که میفرمودند: «مردم در روز قیامت بر بالای زمین سفید رنگی که مانند نان پاک و براقی است، حشر میگردند»، سهل و یاشخص دیگری گفت: و در آن زمین برای هیچ کسی هیچ علامه و نشانۀ وجود ندارد([35]).
24- باب: الحَشْرِ
2122- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُحْشَرُ النَّاسُ عَلَى ثَلاَثِ طَرَائِقَ: رَاغِبِینَ رَاهِبِینَ، وَاثْنَانِ عَلَى بَعِیرٍ، وَثَلاَثَةٌ عَلَى بَعِیرٍ، وَأَرْبَعَةٌ عَلَى بَعِیرٍ، وَعَشَرَةٌ عَلَى بَعِیرٍ، وَیَحْشُرُ بَقِیَّتَهُمُ النَّارُ، تَقِیلُ مَعَهُمْ حَیْثُ قَالُوا، وَتَبِیتُ مَعَهُمْ حَیْثُ بَاتُوا، وَتُصْبِحُ مَعَهُمْ حَیْثُ أَصْبَحُوا، وَتُمْسِی مَعَهُمْ حَیْثُ أَمْسَوْا» [رواه البخاری: 6522].
2122- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مردم به سه طریق حشر میشوند: یک قسمت کسانیاند که در امید و آرزوی [بهشت و دیگر نعمتها] هستند، و یک قسمت دیگر در ترس از [از دوزخ و عذاب آن] میباشند، و این دو گروه به [طرف حشرگاه] طوری میآیند که: دو نفر بر یک شتر، سه نفر بر یک شتر، چهار نفر بر یک شتر، و ده نفر بر یک شتر سوار هستند».
و قسمت باقی مانده را آتشی به طرف محشر جمع میکند، و این آتش آنها را ترک نمیکند، اگر چاشت در جایی بخوابند، با آنها میخوابد، اگر شب در جایی آرام بگیرند، در همانجا با آنها آرام میگیرد، اگر صبح به جایی بروند، با آنها میرود، اگرشام به جایی باشند، با آنها همانجا میباشد»([36]).
2123- عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا» قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ؟ فَقَالَ: «الأَمْرُ أَشَدُّ مِنْ أَنْ یُهِمَّهُمْ ذَاکِ» [رواه البخاری: 6527].
2123- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «با پای برهنه، تن برهنه، و بدون ختنه حشر میشود»
عائشه گفت: یا رسول الله! مردها و زنها به طرف یکدیگر نگاه میکنند؟ فرمودند: «کار از این مشکلتر است که به فکر نظر کردن به طرف یکدیگر بیفتند».
25- باب: قَوْلِ الله تَعَالَى: ﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٦﴾
باب [25]: این قول خداوند متعال که: ﴿آیا آنها گمان نمیکنند که بر انگیخته خواهند شد؟...﴾
2124- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَعْرَقُ النَّاسُ یَوْمَ القِیَامَةِ حَتَّى یَذْهَبَ عَرَقُهُمْ فِی الأَرْضِ سَبْعِینَ ذِرَاعًا، وَیُلْجِمُهُمْ حَتَّى یَبْلُغَ آذَانَهُمْ» [رواه البخاری: 6532].
2124- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «از مردم در روز قیامت آنقدر عرق میریزد که عرق آنها در روی زمین تا هفتاد ذرع پیش میرود، و آنقدر بالا میآید که تا به گوشهای آنها میرسد»([37]).
26- باب: الْقِصَاصِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ
2125- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَوَّلُ مَا یُقْضَى بَیْنَ النَّاسِ بِالدِّمَاءِ» [رواه البخاری: 6533].
2125- از عبداللهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اولین چیزی که [در روز قیامت] بین مردم فیصله میگردد، مسئلۀ قتل است»([38]).
27- باب: صِفَةِ الجَنَّةِ وَالنَّارِ
2126- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا صَارَ أَهْلُ الجَنَّةِ إِلَى الجَنَّةِ، وَأَهْلُ النَّارِ إِلَى النَّارِ، جِیءَ بِالْمَوْتِ حَتَّى یُجْعَلَ بَیْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ، ثُمَّ یُذْبَحُ، ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ لاَ مَوْتَ، وَیَا أَهْلَ النَّارِ لاَ مَوْتَ، فَیَزْدَادُ أَهْلُ الجَنَّةِ فَرَحًا إِلَى فَرَحِهِمْ، وَیَزْدَادُ أَهْلُ النَّارِ حُزْنًا إِلَى حُزْنِهِمْ» [رواه البخاری: 6548].
2126- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هنگامی که مصیر بهشتیها به بهشت و دوزخیها به دوزخ تعیین شود، مرگ را آورده و در بین بهشت و دوزخ ذبح میکنند، و منادی ندا میکند که: ای اهل بهشت! بعد از این مرگی نیست، و ای اهل دوزخ! بعد از این مرگی نیست، و اینجا است که خوشی بر خوشیها بهشتیها، و غمی بر غمهای دوزخیها افزوده میگردد»([39]).
2127- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یَقُولُ لِأَهْلِ الجَنَّةِ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ؟ فَیَقُولُونَ: لَبَّیْکَ رَبَّنَا وَسَعْدَیْکَ، فَیَقُولُ: هَلْ رَضِیتُمْ؟ فَیَقُولُونَ: وَمَا لَنَا لاَ نَرْضَى وَقَدْ أَعْطَیْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنْ خَلْقِکَ، فَیَقُولُ: أَنَا أُعْطِیکُمْ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ، قَالُوا: یَا رَبِّ، وَأَیُّ شَیْءٍ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ؟ فَیَقُولُ: أُحِلُّ عَلَیْکُمْ رِضْوَانِی، فَلاَ أَسْخَطُ عَلَیْکُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا» [رواه البخاری: 6549].
2127- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند متعال برای اهل بهشت میگوید: ای اهل بهشت!
میگویند: پروردگار ما! لبیک و سعدیک.
میگوید: آیا راضی هستید؟
میگویند: چرا راضی نباشیم، برای ما چیزهای را عطا کردی که برای هیچ یک از خلق خود عطا نکردی.
میگوید: از این هم [نعمت] بالاتری را برای شما میدهم.
میگویند: پروردگارا! نعمتی که از این نعمتها بالاتر باشد چیست؟
میگوید: آن نعمت خوشنودی من است که بعد از این هیچگاه بر شما غضب نمیکنم»([40]).
2128- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا بَیْنَ مَنْکِبَیِ الکَافِرِ مَسِیرَةُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ للرَّاکِبِ المُسْرِعِ» [رواه البخاری: 6551].
2128- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «[در قیامت] پهنای بین شانههای کافر، به اندازۀ مسافت سه روز راهی است که سوارۀ سریع السیر میپیماید»([41]).
2129- عَنْ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَخْرُجُ قَوْمٌ مِنَ النَّارِ بَعْدَ مَا مَسَّهُمْ مِنْهَا سَفْعٌ، فَیَدْخُلُونَ الجَنَّةَ، فَیُسَمِّیهِمْ أَهْلُ الجَنَّةِ: الجَهَنَّمِیِّینَ» [رواه البخاری: 6559].
2129- از انس بن مالکس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مردمی از دوزخیان بعد از اینکه آثار سوختگی در آنها نمودار است، از دوزخ بیرون میشوند، و به بهشت میروند، و بهشتیان آنها را بنام دوزخیها یاد میکنند»([42]).
2130- عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا یَوْمَ القِیَامَةِ رَجُلٌ، عَلَى أَخْمَصِ قَدَمَیْهِ جَمْرَتَانِ، یَغْلِی مِنْهُمَا دِمَاغُهُ کَمَا یَغْلِی المِرْجَلُ وَالقُمْقُمُ» [رواه البخاری: 6562].
2130- از نعمان بن بشیرس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند: «آسانترین عذاب اهل دوزخ عذاب کسی است که در کف پایش دو ارۀ آتش گذاشته میشود، و از اثر آن آتش، مغز سرش مانند دیگ چودنی و (قمقم) میجوشد»([43]).
2131- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَدْخُلُ أَحَدٌ الجَنَّةَ إِلَّا أُرِیَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ لَوْ أَسَاءَ، لِیَزْدَادَ شُکْرًا، وَلاَ یَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ إِلَّا أُرِیَ مَقْعَدَهُ مِنَ الجَنَّةِ لَوْ أَحْسَنَ، لِیَکُونَ عَلَیْهِ حَسْرَةً» [رواه البخاری: 6569].
2131- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچکس به بهشت نمیرود مگر آنکه جایش در دوزخ – در صورتی که بدکار میبود – برایش نشان داده میشود، تا اینکه شکر گذاریاش بیشتر گردد».
«و هیچکس به دوزخ نمیرود مگر آنکه جایش در بهشت – در صورتی که نیکوکار میبود – برایش نشان داده میشود، تا اینکه حسرت و افسوسش افزونتر گردد»([44]).
28- باب: فی الحَوْضِ
2132- عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: قالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «حَوْضِی مَسِیرَةُ شَهْرٍ، مَاؤُهُ أَبْیَضُ مِنَ اللَّبَنِ، وَرِیحُهُ أَطْیَبُ مِنَ المِسْکِ، وَکِیزَانُهُ کَنُجُومِ السَّمَاءِ، مَنْ شَرِبَ مِنْهَا فَلاَ یَظْمَأُ أَبَدًا» [رواه البخاری: 6579].
2132- از عبدالله بن عمروب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «حوض من [یعنی: حوض کوثر] به اندازۀ مسافت یک ماه راه است، آبش از شیر سفیدتر و از مشک خوشبویتر است، صراحیهای آن به مانند ستارههای آسمان است، و کسی که از آن یکبار آب بنوشد، دیگر هیچ وقت تشنه نمیشود»([45]).
2133- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَمَامَکُمْ حَوْضٌ کَمَا بَیْنَ جَرْبَاءَ وَأَذْرُحَ» [رواه البخاری: 6577].
2133- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: پیش روی شما حوض من است که [مساحت آن] به فاصلۀ بین دو شهر (جرباء) و (أًذْرُح) است»([46]).
2134- عَنْ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ قَدْرَ حَوْضِی کَمَا بَیْنَ أَیْلَةَ وَصَنْعَاءَ مِنَ الیَمَنِ، وَإِنَّ فِیهِ مِنَ الأَبَارِیقِ کَعَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ» [رواه البخاری: 6580].
2134- از انس بن مالکس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اندازۀ حوض من به اندازۀ بین (أیله) و صنعاء در یمن است، [(ایله): شهری است در اطراف بیت المقدس]، و تعداد صراحیهای آن، به تعداد ستارههای آسمان است».
2135- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَمَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» [رواه البخاری: 6586].
2135- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«در حالی که [در کنار حوض] ایستاده میباشم، گروهی را میبینم، و هنگامی که آنها را میشناسم، شخصی از بین من و آنها بیرون میشود، و برای [آنها] میگوید: با من بیائید.
میپرسم: [آنها را] به کجا میبری؟
میگوید: به خدا سوگند است که به دوزخ.
میپرسم: چه [گناهی] کردهاند؟
میگوید: بعد از تو، به عقب برگشتهاند.
بعد از آن، گروه دیگری را میبینم، و هنگامی که آنها را میشناسم، شخصی از بین من و آنها بیرون میشود و [برای آنها] میگوید: با من بیائید.
میپرسم: [آنها را] به کجا میبری؟
میگوید: به خدا سوگند است که به دوزخ.
میپرسم: چه [گناهی] کردهاند؟
میگوید: بعد از تو، به عقب برگشتهاند، و از بین آنها جز افراد اندکی مانند شتران گم شده، نجات نمییابند»([47]).
2136- عَنْ حَارِثَةَ بْنَ وَهْبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَذَکَرَ الحَوْضَ فَقَالَ: «کَمَا بَیْنَ المَدِینَةِ وَصَنْعَاءَ» [رواه البخاری: 6591].
2136- از حارثه بن وهبس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج در حالی که در مورد حوض صحبت میکردند، شنیدم که فرمودند: «[مساحت آن] مانند مسافت بین مدینه و صنعاء است»([48]).
75- کِتَابُ القَدَرِ
[1]- (رِقاق): جمع رقیق و مشتق از رقت است، و مراد از رقت رحمت است، یعنی: این کتاب مشتمل بر کلمات و نصائحی است که سبب نرم شدن قلب و آرامش خاطر میگردد.
[2]- یعنی: قدر این دو نعمت را بسیاری از کسان نمیدانند، از این جهت از آنها به طور شاید و باید استفاده نمیکنند، و وقتی درک میکنند که یا وقتی را جهت عبادت و کار خیر ندارند، و اگر دارند، قدرت انجام دادن آن را ندراند، پیر هرات خواجۀ انصار/ معنی این حدیث شریف نبوی را این طور اداء میکند:
تا توانستم ندانستم چه سود |
چونکه دانستم توانستم نبود |
ج
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این فرمودۀ پیامبر خدا ج که در این دنیا مانند مسافر و یا مانند رهگذر باش، سخن جامعی است که شامل همۀ انواع نصائح و مواعظ را میشود، زیرا مسافر و رهگذر چون کسی را نمیشناسند، لذا با کسی حسادت، عداوت، منافقت، درگیری و کشمکش ندارد، و چون نیت بود و باش را ندارد، لذا به فکر آماده کردن خانه و زمین، و باغ و بستان و اهل و عیل نیست، و کسی که حالش چنین باشد، همیشه آمادۀ رحیل و لقاء الله است، و این طور نیست که زرق و برق دنیا او را بخود فریفته ساخته و یاد آخرت و نعمت بهشت و عذاب دوزخ را از یادش برده باشد، و از اینجا است که پیامبر خدا ج میفرمایند: «پنج چیز را پیش از فرا رسیدن پنج چیز غنیمت بشمارید، جوانی را پیش از پیری، تندرستی را پیش از مریضی، دارائی را پیش از درماندگی، بیکاری را پیش از مشغولیت، و زندگی را پیش از مرگ.
[4]- در معنی همین حدیث از علی بن ابی طالبس در بیثباتی دنیا آمده است که میگوید: دنیا به رفتن شروع کرده است، و آخرت به آمدن، و هرکدام از دنیا و آخرت پیروانی دارد، شما از پیروان دنیا، زیرا امروز روز عمل است، و حسابی در آن نیست، و فردا روز حساب است و عملی در آن نیست.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی را که خداوند برایش شصت سال عمر میدهد، و چنین شخصی با وجود فرصت داشتن بسیار، توبه نکرده و به راه مستقیم بر نمیگردد، اگر خداوند او را عذاب میکند، برایش هیچ عذر و دلیلی در ارتکاب معاصی باقی نمیماند، و البته این به آن معنی نیست که اگر کمتر از شصت سال عمر میکند، برایش عذری در ارتکاب معاصی و عدم توبه وجود دارد، بلکه در عمر وجود عذر، هردو مشترک هستند، منتهی انقطاع عذر نسبت به شخص شصت ساله بیشتر و آکدتر است، زیرا جوان شاید بگوید که بعد از این توبه خواهم کرد، و به راه مستقیم برخواهم گشت، ولی پیر شصت ساله چه میگوید؟
2) امام ابن جوزی عمر را به پنج مرحله تقسیم کرده است، مرحلۀ اول: از ولادت تا بلوغ که زمان طفلی گفته میشود، مرحلۀ دوم: از بلوغ تا سی وپنج سالگی که زمان جوانی گفته میشود، مرحلۀ سوم: از سی و پنج سالگی تا پنجاه سالگی که زمان کهولت [یعنی: پختگی] گفته میشود، مرحلۀ چهارم: از پنجاه سالگی تا هفتاد سالگی که مرحلۀ شیخوخت [یعنی: پیری] گفته میشود، و مرحلۀ پنجم: از هفتاد سالگی تا آخر عمر که مرحلۀ افتادگی گفته میشود.
3) بعضی از علماء دیگر گفتهاند که عمر انسان مانند سال به چهار فصل تقسیم میشود، فصل اول از ولادت تا بیست سالگی است که بهار زندگی است، فصل دوم: از بیست سالگی تا چهل سالگی است که تابستان زندگی است، فصل سوم: از چهل سالگی تا شصت سالگی که خزان زندگی است، و فصل چهارم از شصت سالگی تا هشتاد سالگی که زمستان زندگی است.
4) و دانشمندی گفته است که عمر چهار مرحله دارد، مرحلۀ اول: از ولادت تا بیست سالگی که مرحلۀ خندگی است، و مرحلۀ دوم از بیست سالگی تا چهل سالگی که مرحلۀ زندگی است، مرحلۀ سوم: از چهل سالگی تا شصت سالگی که مرحلۀ بندگی است، و مرحلۀ چهارم: از شصت سالگی تا آخر عمر که مرحلۀ گندگی است.
عیب این تقسیم اخیر در این است که بندگی را فقط در مرحلۀ سوم ذکر کرده است، حال آنکه: انسان همیشه بندۀ خدا است، و باید همیشه به طاعت و عباد خدا مشغول باشد، و شاید قصد این شخص واقعیت اجتماعی در نزد بعضی از افراد باشد، که تا به سن چهل سالگی نرسند، به طاعت و عبادت نمیپردازند، والله تعالی اعلم.
[6]- مراد از آرزوی دراز: عمر دراز است، یعنی: شحص هرچند پیر شود، دلش در حب این دو چیز جوان باقی میماند، یکی حب مال، و دیگری طور حیات.
[7]- مثلا: اگر فرزند او را، و یا همسر او را، و یا پدر و مادر او را، و یا بینائی او را ویا هر دوست دیگر او را از وی میگیرم، و او به امید آنکه در آخرت در مقابل این مصیبی که برایش رسیده است، صبر میکند، من در مقابل او را به بهشت میبرم.
[8]- وی مرداس بن مالک اسلمی است، و بعضیها نام پدرش را عبدالرحمن میدانند، از کسانی است که در بیعت رضوان اشتراک نموده بود، راجع به وی معلومات قابل ذکر بیشتری نیافتم (الإصابه: 3/ 401).
[9]- یعنی: برای آنها و زن اهمیتی نمیدهد، و از این حدیث دانسته میشود که گذشتگان از ماندگان، و ماندگان از آیندگان به طور عموم بهتر هستند.
[10]- یعنی: بنیآدم تا وقتی که نمیرد و بگور نرود، حرصش کم نشده و در طلب دنیا از پا نمینشیند، و با این هم اگر روزی بنده به سوی خدا برگردد، خداوند به سوی او بر میگردد، و رحمت خود را از وی دریغ نمیدارد.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این حدیث دلالت بر این دارد که انسان باید در حال حیات خود به فکر آخرت خود نیز باشد، و از آنچه که در دست دارد، برای در ماندگان و بیچارگان، و در وجوه خیر به مصرف برساند، و به این فکر باشد که مال منفعت بخش برای وی، همان مالی است که پیش از خود فرستاده است، نه مالی که بعد از خود بجا میگذارد، زیرا در صورتی که خودش برای آخرت خود کاری نکرده باشد، از باز ماندگان خود چه توقع دارد که آنها برایش کاری بکنند، و این چیز را انسان میتواند از کسانی که مال زیادی از خود بجا گذاشتهاند و رفتهاند، پند بگیرد و به چشم سر ببیند.
[12]- مقصد ابو هریرهس آن بود تا با گشودن باب مذاکره و گفتگو، ابوبکرس از وی بخواهد که به خانهاش برود، و برایش لقمۀ نانی بدهد، ولی ابوبکرس متوجه گرسنگیاش نشد، جواب سؤالش را داد، و از نزدش گذشت.
[13]- مقصد پیامبر خدا ج (ابا هریره) است، ولی روی محبت و یا روی خوش زبانی نامش را مرخم نموده و او را (ابا هِر) نامیدند.
[14]- (قوت) بر وزن (توت) عبارت از چیزی است که به آن سد رمق و امرار معیشت شود، و نبی کریمج از دنیا فقط همین چیز را میخواستند، و از ذخیره کردن و برای فردا نگهداشتن اجتناب میکردند، و چون در خانۀ نبی کریم هیچ چیزی که به آن بتوان سد رمق کرد پیدا نمیشد، روی مجبوریت دعا کردند، تا خدای متعال برایشان قوتی برساند، فصلوات الله و سلامه علیه، و علی آله و اهل بیته.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سبب تعجب صحابه و سؤال کردن آنها که گفتند: (یا رسول الله! حتی شما را)؟ آن بود که پیامبر خدا ج از همگان بیشتر طاعت و عبادت میکردند، و رهنمای خیر برای همگان بودند، و چون کسی که برای دیگران رهنمای خیر باشد، برایش بمانند هرکس دیگری که آن کار خیر را انجام میدهد ثواب و مزد داده میشود، از این جهت ثواب و مزد پیامبر خدا ج به اندازۀ ثواب و مزد همۀ نیکو کاران امت است، و اینقدر مزد و ثواب ایجاب میکند که شخص مستحق جنت گردد، از این جهت صحابهش توقع داشتند که اعمال پیامبر خدا ج سبب داخل شدنشان به جنت گردد.
2) پیامبر خدا ج در این حدیث کسی را که میخواهد به بهشت برود به مسافری تشیبه کردهاند که میخواهد به وطنش برود، و برایش ارشاد نمودهاند که چنین شخصی همۀ و قتش را به راه پیمائی صرف نکند، بلکه راه پیمودنش باید در اوقات نشاط و قوتش باشد، و این اوقات، اول و آخر روز و چیزی از شب است، و در غیر این اوقات باید بخوابد و استراحت کند، و وسائل زندگیاش را تهیه نماید، و از افراط و تفریط دست برداشته و مینهروی را سر مشق زندگی خود قرار دهد.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
معنی حدیث نبوی شریف این است که: عملی در نزد خداوند متعال پسندیدهتر است که بر آن مداومت شود، نه آنکه چند روزی به آن عمل شده و سپس ترک گردد، مثلا: کسی که در هر روز به طور مداوم یک پاره قرآن میخواند، بهتر از کسی است که تنها در ماه رمضان ده قرآن را ختم میکند، ولی بعد از رمضان قرآن خواندن را ترک مینماید، و کسی که هرشب به طور مداوم چند رکعت نمازی در تهجد میخواند، بهتر از کسی است که فقط در چند شبی دهها رکعت نماز میخواند، و بعد از آن نماز شب را فراموش میکند، و همچنین کارهای دیگر، زیرا کار نیک ولو آنکه اندک باشد، در صورتی که به آن مداومت شود، خدا را همیشه بیاد انسان نگه میدارد، و انسان را از آن عمل نیک دلسرد نمیسازد، و با لمقابل اگر عمل، بسیار ولی موقت باشد، فایدۀ چندانی از آن مرتب نمیگردد.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کافر از آن جهت به رحمت خدا امیدوار میشود، که رحمت خدا آن قدر زیاد است که کافر با وجود کفر و عنادش اگر از این رحمت عام با خبر شود، برایش این امید پیدا میشود که خداوند او را نیز مشمول رحمت خود گردانیده و به بهشت ببرد.
2) عذاب خدا آنچنان زیاد است که مسلمان با آنکه به خدا و رسولش ایمان داشته، و عمر خود را به طاعت و عبارت سپری کرده است، با وجود اینها،: این ترس بر وی غلبه میکند که با وجود ایمانش شاید مورد غضب الهی قرار گرفته و به دوزخ برود، پس باید مسلمان در بین خوف و رجاء باشد، به این معنی که گاهی به گناهان خود نظر اندازد، و به اساس آن از غضب و عقوبت خدا بترسد، و گاهی به کرم و رحمت خدا ببیند، و امیدوار مغفرت و بهشت الهی باشد، و در عین حال، امیدش به رحمت خدا، بیش از خوفش از قهر و غضب او باشد، زیرا رحمت خداوند بر غضبش غالب میباشد.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی حدیث نبوی شریف این است که: اگر کسی برایم تضمین بدهد که از گناهان زبان که: غیبت، دروغ، سخن چینی، به هم اندازی، بهتان، دشنام وغیره باشد، و از گناهان فرج که واقع شدن در زنا ولواط باشد، خودداری نماید، من رفتن به بهشت را برایش تضمین میکنم.
2) آن طور که واضح است گناهان دیگری نیز وجود دارند که از راههای دیگری غیر از زبان و فرج حاصل میشود، مانند: دزدی، حرام خواری، آدم کشی، وغیره، ولی چون شایعترین گناهن، گناهانی است که از طریق زبان و فرج به وجود میآید، از این سبب پیامبر خدا ج به طور مشخص همین دو نوع گناه را ذکر نمودند، والله تعالی أعلم.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مثلا: شخص سخنی میگوید که این سخنش سبب خویش برای مسلمانی میگردد، و یا در مسلمانی که باهم دشمنی دارند، صلح و آشتی میکنند، و خداوند به سبب همین سخن اندک گناهانش را بخشیده و او را مستوجب بهشت میسازد، و البته خودش فکر نمیکند که همین سخن اندک دارای چنین نتیجۀ شایانی بوده باشد، و یا بالعکس سخنی میگوید که سبب ضرر برای مسلمانی میشود، و یا سبب درگیری، و گرچه خودش به این سخن اهمیت نداده و فکر نمیکند که به سبب همین یک سخن، مستوجب دوزخ گردد.
[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
قصۀ بیم دهندۀ عریان از این قرار است که: شخصی لشکر دشمن را دید، و پیش از آنکه خبر آن لشکر را برای قوم خود برساند، آن لشکریان او را گرفتند و برهنه کردند، و چون از نزدشان آمد، برای قوم خود گفت: لشکر دشمن را دیدم، و آنها لباسهایم را گرفتند و مرا عریان کردند، و اکنون آمدهام و برای شما از وجود آن دشمن خبر میدهم، و آنها سخنش را به طور قطع و یقین قبول نمودند، زیرا صدق و راستی آن شخص از اول برای قومش ثابت بود، و چون قرینۀ دیگری که سلب لباسها باشد با صدق آن منضم گردید، یقین آنها به سخن آن شخص بیشتر و راسختر گردید، و از آن به بعد عادت عربها چنین شد که اگر کسی میخواست از دشمنی بیم بدهد، برای آنکه سخنش را باور کنند، در وقت خبر آوردن خود را مانند آن شخص برهنه میکرد، و نبیکریم ج خود را به آن خبر رسان برهنه تشبیه نمودند، زیرا همان طوری که آن شخص از وجود دشمن یقین داشت، نبی کریم ج نیز از آنچه که خبر میدادند، یقین کامل داشتند، ولی کسانی که این خبر برایشان میرسید، متفاوت بودند، عدۀ که عقل و درایت داشتند، سخنشان را قبول نموده و به فکر نجات خود میافتادند، و عدۀ دیگری از روی غفلت و نادانی و یا روی عناد و دشمنی سخنشان را نپذیرفته و سبب هلاکت و نابودی خود میگردیدند.
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اموری که سبب رفتن انسان به دوزخ میشود، موافق میل و شوهات انسان است، مانند: زنا، دزدی، شراب خواری، دروغ گفتن، ظلم کردن و امثال اینها، و اموری که سبب رفتن انسان به بهشت میشود، بر خلاف میل انسان است، مانند: نماز خواندن، روزه گرفتن، حج کردن، دعوت به کار خیر، زکات دادن، حق را به حقدارش رساندن، امر به معروف و نهی از منکر و امثال اینها.
[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
معنی حدیث نبوی شریف این است که: چیزهای که سبب رفتن انسان به بهشت و یا دوزخ میشوند، در اختیار و در نزدیک انسان است، مثلا: انسان میتواند سخن صلح جویانۀ بگوید، و سبب آشتی و محبت بین دو مسلمان گردد، چنانچه میتواند سخن فتنه انگیزی بگوید و سبب خصومت و درگیری بین دو نفر مسلمان گردد، که هردو سخن در مقدورش میباشد، ولی سخن اول سبب رفتنش به بهشت، و سخن دوم سبب افتادنش به دوزخ میگردد.
[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در صحیح مسلم این زیادت نیز آمده است که: «زیرا این کار سبب میشود که نعمت خدا را به چشم کم نبینید»، ابن بطال میگوید: «هر کس در هر حال بدی که قرار داشته باشد، اگر به اطرافیانش نگاه کند، میبیند کسانی هستند که از وی در حالت بدتری قرار دارند».
2) نظر کردن به شخص پائینتر از خود در امور دنیوی است، ولی در امور اخروی باید انسان به بالاتر از خود نظر کند، و بکوشد که به مرتبۀ او و حتی به مرتبۀ بالاتر از او برسد، مثلا: اگر میبیند که همسایهاش روز یک پاره قرآن میخواند، بکوشد که او دو پاره قرآن بخواند، اگر میبیند که رفیقش یک نان به فقیر میدهد، بکوشد که او دو پاره قرآن بخواند، اگر میبیند که رفیقش یک نان به فقیر میدهد، بکوشد تا او دو نان به فقیر بدهد، و همچنین هرکار خیر دیگری، از عمرو بن شعیب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «دو خصلت است که اگر در کسی موجود شود، خداوند او را در صف شاکرین و صابرین قرار میدهد، کسی که در امور دنیا به پائینتر از خود نظر کند، و از برتری که خداوند نسبت به آن شخص دیگر برایش داده است خدا را شکر کند، و در امور دین به بالاتر از خود نظر کند، و از او پیروی نماید».
[24]- شرط ثواب دادن در عملی نکردن آن کار بد آن است که ترک آن کار بد از ترس خدا و برای خدا باشد، و در صحیح مسلم بر این چیز تصریح شده است، مثلا: اگر کسی تصمیم میگیرد که دزدی کند، و یا شراب بخورد، و یا رشوت بگیرد، و یا هرکار بد دیگری را انجام بدهد، یادش از خدا و عذاب آخرت آمده و از این تصمیمش بر میگردد، در این حالت است که خداوند از ترک این تصمیم برایش ثواب میدهد، ولی اگر ترک تصمیم به آن گناه به سبب قدرت نداشتن به آن گناه، و یا از ترس فضیحت شدن در دنیا و امثال اینها باشد، از این ترک گناه برایش ثوابی نیست.
[25]- ولی تصمیم گرفتن به کار بد در مکۀ مکرمه از این قانون مستثنی است، به این معنی که اگر کسی در مکۀ مکرمه تصمیم به کار بدی میگیرد، مجرد تصمیم گرفتنش به کاربد، برایش گناه محسوب گردیده و مستحق عذاب خداوندی میگردد، ولو آنکه سپس از تصمیمش به کار بد برگردد، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن یُرِدۡ فِیهِ بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ نُّذِقۡهُ مِنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ﴾ یعنی: و کسی که در آنجا (یعنی: در مکه) بر اثر سمتکاری ارادۀ انحراف از حق را بنماید، از عذاب دردناکی به او میچشانیم.
و با این هم به طور یقین بازگشتنش از تصمیم به کار بد، خیلیها بهتر از عملی ساختن آن کار بد است، زیرا به علاوه آنکه عملی ساختن تصمیم به کار بد گناه دیگری است، ولی چون این گناه در مکۀ مکرمه صورت میگیرد، گناهش از کار بدی که در جای دیگری صورت میگیرد، بیشتر و بیشتر است.
[26]- و این از رحمت و لطف کامل پروردگار است، و بر بنده است که بکوشد تا از این فیض عمیم استفاده نماید، اگر نیکوکار است، تصمیم به کار نیک بگیرد، و در صورت امکان آن را عملی سازد، و اگر بدکار است، از کار بدی که تصمیم به انجام دادن آن گرفته است، از ترص خدا از عملی ساختن آن منصرف گردد، و به این طریق هرکدام از نیکوکار میتواند خود را مشمول رحمت خداوندی سازد.
[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی سخن حذیفهس این است که: امانت و امانت داری آنچنان از بین مردم رخت بر بسته است که جز همین دو نفر، کس دیگری امانت را مراعات نمیکند، و از این سبب است که جز با همین دو نفر با کس دیگری خرید و فروش کرده نمیتوانم، زیرا اگر از آنها چیزی بخرم، مرا فریب میدهند، و اگر به آنها چیزی بفروشم، حق مرا نمیدهند.
2) آنچه را که حذیفهس در مورد از بین رفتن امانت و دوری از امانت داری میگوید چیزی است که در زمان صحابهش پیش از این به یک هزار و چهار صد سال بوده است، و اگر حذیفهس امروز زنده میبود، و دوری مردم از مانت و امانت داری را مشاهده میکرد، نمیدانم که چه میگفت؟
[28]- مقصد پیامبر خدا ج این است که مردمان از نگاه تعداد بسیار هستند، ولی کسی که از نگاه دینداری و خدا ترسی بشود بر وی اطمینان کرد، بسیار کم است.
[29]- حافظ منذری/ میگوید: کسی که کاری را جهت آنکه مردم ببینند انجام داده باشد، خداوند این نیت فاسدش را در روز قیامت برای مردم برملا میسازد، و در نزد اهل محشر فضیحتش میکند»، و ریا از گناهان کبیره است، و طاعتی که از روی ریا انجام پذیرد باطل است، و در نزد خداوند متعال مورد قبول واقع نمیشود.
[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از اینکه خداوندأ میگوید که با وی اعلان جنگ میدهم این است که: کسی که با اولیاء و دوستان من دشمنی کند، در واقع با من دشمنی کرده است، و از اینجا است که او را دشمن گرفته و به او اعلان جنگ میکنم، و مراد از اعلان جنگ با چنین شخصی آن است که برکت را از کار و زندگی و اهل و اولادش از بین برده و او را هلاک میسازد، و در همین دنیا کسانی را بر وی میگمارد تا سبب آزار و اذیتش گردند، و خلاصه آنکه خداوند در همین دنیا به هر طریقی که مناسب ببیند، از چنین اشخاصی انتقام میگیرد، و البته عذاب اخروی جای خود را داشته و در انتظارش میباشد.
2) عموم محتوای این حدیث دلالت بر این دارد که استمرار در ادای فرائض، و انجام دادن نوافل سبب تقرب الهی میشود، و کیفیت اینکه خداوند گوش و یا چشم و یا دست بنده میشود، به طور حقیقی معلوم نیست.
3) بعضی از علماء میگویند: معنای این حدیث نبوی شریف این است که خداوند مؤید و ناصر این بندۀ خود میگردد.
4) طوفی/ میگوید: «مراد از این حدیث این است که خداوند میگوید: بندهام با انجام دادن عبادات فرضی و نفلی تا جایی ادامه میدهد که انس و الفتی جز با مناجات با من ندارد، و جز در عجائب ملکوت من، به چیز دیگری نظر نمیکند، و دستش جز در رضای من کاری را انجام نمیدهد، و پایش جز در راهی که رضای من میباشد، گامی برنمیدارد».
5) شیخ شرقاوی/ به نقل از بعضی متصوفین میگوید که مراد از این حدیث معنی حقیقی آن است، یعنی: اگر بنده به طاعات و عبادات فرضی و نفلی از روی اخلاص ادامه دهد، به جایی میرسد که خداوند در وی حلول میکند، به این معنی که صفات ذمیمۀ بشری از وی دور گردیده و صفات علوی در وی جلوهگر میشود»، و شرقاوی/ در تعلیق خود بر این سخن میگوید: «ولی ظهور صفات علوی مستلزم حلول نیست، مثلا: آفتاب در جای تاریکی میتابد، و آن مکان را روشن میکند، حال آنکه خود آفتاب در آن مکان حلول نکرده است» و البته مسئلۀ حلول با احکام شریعت توافق ندارد، لذا:
بهتر آن است که محتوای این حدیث را قبول نموده و به آن ایمان بیاوریم، و از کیفیت آن جستجو نکنیم، زیرا عقل بشر محدود است، و هیچگاه قادر به درک امور متعلق به ذات صفات الهی نیست، والله تعالی آعلم.
[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آن همسر پیامبر خدا ج که گفت: (ما مرگ را نمیخواهیم و از مرگ بدما میآید) خواه عائشه باشد و خواه همسر دیگری، این طور فهمیده بود که مراد از لقاء الله مرگ است، و طبیعی است که هرکس از مرگ بدش میآید، و کسی که از مرگ بدش بیاید، خداوند هم از آن شخص بدش میآید، و همان بود که پیامبر خدا ج معنی حقیقی این سخن را برایش بیان داشتند.
2) نشان داده شدن و یا خبر داده شدن از رضا و رحمت خداوند، و یا عذاب و عقوبت او تعابی برای بنده، در حالت نزع و جان کندن است، و در وقتی است که علائق دنیوی از انسان قطع گردیده و سر و کارش با مسیر اخروی او میگردد، و این بشارت و خبر اگر مشعر به رضا و رحمت خدا باشد، شخصی که این خبر برایش داده میشود، سخت آرزو میکند که هرچه زودتر به این مقام نایل آید، و اگر مشعر بر غضب و عذاب خدا باشد، شخصی که این خبر برایش داده میشود، از مسیری که پیشرو دارد سخت بدش آمده و نمیخواهد که به چنین مصیبتی دچار شود.
[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
قیامت دو نوع است: قیامت صفری، و قیامت کبری، قیامت صغری متعلق به هرفرد است، و آن هنگام است که آن شخص وفات مینماید که جزای اعمال خود را چه حسنه باشد و چه سیئه از همان لحظۀ مرگ مشاهده میکند، ولی قیامت کبری متعلق به همگان و به صورت دسته جمعی است که مصیر نهائی همگان از رفتن به بهشت و یا دوزخ به طور نهایی تعیین میگردد، و مراد پیامبر خدا ج از برپا شدن قیامت آن مردم، همان قیامت صغری است، و این قول ایشان که فرمودند: «قیامت شما برسر شما برپا میگردد» اشاره به این امر دارد، زیر اگر مراد قیامت کبری میبود، تنها قیامت آنها را به مرگ این شخص اختصاص نمیدادند.
[33]- طوری که در آیات و احادیث دیگری آمده است، زمین در روز قیامت به قدرت خداوندأ به سه حالت در میآید، دریاهای آن به آتش، کوههای آن به غبار، و دیگر اجزای آن به نانی مبدل میگردد، و این نان خوراک اهل بهشت، پیش از داخل شدن آنها به بهشت است.
[34]- و شاید مراد از این هفتاد هزار نفر، همان هفتاد هزار نفری باشند که پیش از حساب و کتاب به بهشت میروند، و لفظ (بالام) و (نون) عبری است، (بالام) به معنی (گاو) و (نون) به معنی (ماهی) است، زیرا اگر این دو لفظ عربی میبود صحابهش معنی آن را فهمیدند، و حاجتی به پرسیدن معنی آن از آن شخص یهودی نبود.
[35]- یعنی: همگان در چنان دشت همواری قرار میگیرند که هیچ پستی و بلندی و یا دیوار و عمارتی ندارد، و طوری نیست که جای نشانی داری وجود داشته باشد، که مثلا بگویند که: فلان شخص در کنار فلان دیوار، و یا نزدیک فلان پشته و یا بلندی است، بلکه همگان طوری قرار میگیرند که هیچ چیزی مانع دیدن آنها نمیشود.
[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (حشر) به معنی جمع است، یعنی: خداوند متعال مردم را به این سه طریق جمع میکند، و طوری که امام خطابی/ میگوید: این (حشر) اندک مدتی پیش از برپا شدن قیامت است، و در حالی است که مردم هنوز زنده هستند، و در حالت زندگی به یکی از این سه طریق به طرف شام، حشر و جمع میشوند، و حشری که از قبور است – طوری که در حدیث آتی میآید – به صورتی است که همگی عریان، پا برهنه، و پیاده هستند.
2) معنی اینکه: دو نفر از آنها بر یک شتر، و سه نفر بر یک شتر، و چهار نفر بر یک شتر، و ده نفر بر یک شتر هستند این است که: مثلا: دو نفر یک شتر دارند، که گاهی این سوار میشود، و گاهی آن، سه نفری که یک شتر دارند، به نوبت یکی پس از دیگری آن شتر را سوار میشوند و همچنین است چهار نفری که یک شتر دارند، نه آنکه همگان در یک وقت آن شتر را سوار شوند.
3) کسانی که آرزوی بهشت را دارند، و یا به امید بهشت هستند، پرهیزگاران و نیکوکاراناند، و کسانی که از دوزخ میترسند، گنهکاران امت، و غیر مسلمانان هستند، با این فرق که مسلمانان با شترها به طریقی که هم اکنون بیان شد، به محشر میروند، و کفار بر روی خود به طرف محشر میروند و یا کشانده میشوند.
4) آتشی که مردم را حشر میکند – طوری که در صحیح مسلم آمده است – اول از عدن شروع میشود، و این آتش مردم را در هیچ جا و در هیچ وقت ترک نمیکند، و در هرگوشه و کنار، و در صبح و شام و در هرگاه و بیگاه با آنها میباشد، تا آنها را به میدان محشر برساند.
[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
عرق مردم در روز قیامت، حالات و اندازههای متفاوتی دارد، از عقبهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بعضی از مردم عرقش تا بند پایش میرسد، بعضی تا نیم ساقش، بعضی تا زانوهایش، بعضی تا رانهایش، بعضی تا کمرش، بعضی تا دهانش، و عرق بعضی از سرش میگذرد»، و در صحیح ابن حبان/ آمده است که: عرق شخص، تا به دهانش میرسد، [و از سختی عذاب این حالت میگوید]: الهی به من رحم کن، ولو آنکه در بردنم به دوزخ باشد».
[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اولین چیزی که انسان از آن در قبر پرسان میشود، دین و ایمان است، اگر از این نجات یافت، اولین چیزی که از وی در محشر نسبت به حقوق الله پرسان میشود، نماز است، و اولین چیزی که نسبت به حقوق الناس از وی پرسان میشود، مسئله خون ناحق است، و به اتفاق علماء، بزرگترین گناهان بعد از شرک بالله خون ناحق است.
امام ابن ماجه/ در سنن خود در حدیث شمارۀ (3930) از عمران بن حُصَینس روایت میکند که: پیامبر خدا ج لشکری را به جنگ مشرکین فرستادند، بعد از جنگ شدیدی که میان آنها در گرفت، مشرکین شکست خورده و گریختند، یکی از اقوام من با نیزه بر یکی از مشرکین حمله کرد، چون او را خوابانید گفت: (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) من مسلمان شدهام، ولی آن شخص سخنش را قبول نکرد و او را کشت، بعد از آن نزد پیامبر خدا ج آمد گفت: یا رسول الله هلاک شدم، پرسیدند: چه کار کردی؟ واقعه را برایشان گفت، پیامبر خدا ج فرمودند: «مگر شکمش را پاره کردی که بدانی در قلب او چیست»؟ گفت: یا رسول الله اگر شکمش را پاره میکردم آنچه که در قلبش بود میدانستم.
و همان بود که پیامبر خدا ج از سخن زدن با وی خودداری نمودند، و مدت زیادی نگذشت که آن شخص مرد، او را دفن کردند، چون صبح شد، دیدند که بر روی زمین افتاده است، اقوامش گفتند: شاید یکی از دشمنان او را از قبر بیرون کرده است، و او را دوباره دفن کردیم، و به غلامان خود گفتیم که از وی نگهبانی کنند، چون صبح شد، بر روی زمین افتاده بود، گفتیم شاید غلامان را خواب برده باشد، و او را بار دیگر دفن کردیم، و خود ما شخصا به نگهبانی از وی پرداختیم، چون صبح شد، باز دیدیم که بر روی زمین افتاده است، او را برده و به درۀ انداختیم.
این خبر به پیامبر خدا ج رسید، فرمودند: زمین کسانی را که بدتر از این شخص است قبول میکند، ولی خداوند خواست که تعظیم و حرمت (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) را برای شما نشان بدهد.
و در حدیث شمارۀ (3932) از عبدالله بن عمروس روایت میکند که: پیامبر خدا ج را دیدم که به کعبه طواف کرده و خطاب به خانۀ معظمه میگفتند: «چه قدر خوشبوئی، و چه قدر بوی خوشی داری، چه قدر با عظمت هستی، و چه قدر حرمت تو زیاد است، ولی به ذاتی که جان محمد در دست او است، احترام مسلمان در نزد خدا از احترام تو بیشتر است، یعنی: احترام مال او، و احترام خون او، و احترام اینکه نسبت به وی جز گمان نیک نداشته باشیم».
[39]- زیرا هرکدام از دو گروه یقین حاصل میکنند که جای ابدیشان همان جایی است که در آن قرار دارند، و تغییر و تبدیلی در آن صورت نمیگیرد، و در (فتح المبدی) آمده است که کشندۀ مرگ در روز قیامت یحیی÷ است، و مناسبتش این است که نامش که (یحیی) باشد، خلاف مرگ و از بین برندۀ مرگ است.
[40]- و این نعمت بالاترین نعمتها است، و این قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَکۡبَرُ﴾، و [از جملۀ نعمتهای بهشت] رضایتی است که طرف خدا که [از همه نعمتها] بزرگتر است، اشارتی به این معنی دارد، زیرا وقتی که بنده یقین حاصل کند که مولایش بعد از این به طور دائم از وی راضی است، و همه نعمتها را برایش فراهم کرده است، قلبش نهایت آرام و خاطرش نهایت شاد میگردد.
[41]- و بزرگ شدن جسم کافر به جهت احساس بیشتر عذاب برای وی است، و در حدیث دیگری آمده است که دندان کافر در روز قیامت، به اندازۀ کوه (احد) بزرگ میشود، زیرا اگر یک قسمت از انگشت انسان در آتش باشد، سوزش و دردش کمتر از آن است که تمام انگشت و یا تمام دست انسان در آتش باشد، به این معنی که درد با مقداری که از جسم در عذاب میباشد، تناسب مستقیم دارد، و چون جسم کافر خیلیها بزرگ میشود، به یقین که احساس درد و عذابش نیز به همان اندازه بیشتر و بیشتر میشود، والله تعالی أعلم.
[42]- یعنی: آینها سکانی هستند که نسبت به اعمال بد خود، مستحق دوزخ بودند، ولی خداوند متعال با رحمت خود از آنها عفو کرده و آنها را به بهشت میبرد، و در سنن بیهقی از جابرس روایت است که گفت: «در گردن آنها نوشته میشود که (آزاد شدگان خدا از دوزخ)، و از همین سبب به نام دوزخیان یاد میشوند»، و در صحیح مسلم از حدیث ابو سعید روایت است که آنها دعا میکنند و از خدا میخواهند که این نام را از آنها دور کند، و خداوند این نام را از آنها دور میکند، و بعد از این به نام دوزخیان یاد نمیشوند.
[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
دیگ چودنی، معروف است، و قمقم ظرفی است شیشهای دارای گردن باریک، و یا مطلق ظرفی است که دارای گردن باریک باشد و آب را در آن بجوشانند، و گرچه محتوای دیگ و آب در هر ظرفی که باشد، هنگامی که به درجۀ معینی از حرارت رسید، به جوش میآید و میجوشد، ولی محتوای دیگ چودنی، و آبی که در ظرف گردن باریک به جوش میآید، به شدت بیشتری میجوشد.
[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
طوری که در سنن ابن ماجه آمده است، این کار در قبر واقع میشود، از ابو هریرهس روایت است که گفت: «[برای بهشتی] سوراخی از طرف دوزخ گشوده میشود و برایش گفته میشود: ببین که از چگونه جایی خداوند تو را نجات داد» و در مسند احمد از حدیث ابو سعید روایت است که گفت: «برای [بهشتی] دروازۀ از طرف دوزخ گشوده میگردد و برایش گفته میشود که اگر کافر میشدی، جای تو اینجا بود، ولی اکنون که ایمان آوردی منزل تو اینجا است، و برای [دوزخی] دروازۀ از جنت گشوده میشود، و برایش گفته میشود که اگر مسلمان میشدی، جای تو اینجا بود.
[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مراد از تشیبه صحرایهای حوض کوثر به ستارههای آسمان، یا در کمیت است و یا در کیفیت، اگر در کمیت باشد، معنایش این است که صراحیهای آن به اندازۀ ستارههای آسمان است که به چشم میخورد، و اگر در کیفیت باشد، معنایش این است که صراحیهای آن، مانند ستارههای آسمان درخشش و زیبائی دارند، والله تعالی أعلم.
[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
(جرباء) و (أًذْرُح): دو قریه است در شام، که بین آنها سه شبانه روز راه است، در مساحت حوض کوثر روایات مختلفی آمده است، که کمترین آن مسافت سه روز راه و اکثر آن مسافت یک ماه راه آمده است، و سبب این اختلاف، خبر دادن از واقع امر است، یعنی: هنگامی که پیامبر خدا ج گفتند: مساحت آن سه روز راه است، در همان وقت مساحت آن سه روز راه بود، و هنگامی که مساحت بیشتری را گفتند، خداوند متعال در آن وقت (حوض کوثر) را وسعت داد، و به همان اندازۀ رسید که پیامبر خدا ج از آن خبر دادند، که بزرگترین مساحت آن یک ماه راه ذکر گردیده است.
[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
معنی حدیث نبوی شریف این است که: مانند آنکه از یک گلۀ شتر، فقط یک و یا دو شتر، احتمال گم شدن را دارد، اشخاصی که از اینها از دوزخ نجات مییابند، نیز بسیار اندک و ناچیز است، و این حدیث دلالت بر این دارد که: بعضی از کسانی که به پیامبر خدا ج ایمان آورده بودند، بعد از وفات ایشان از ایمان خود برگشتند، و اینها کسانیاند که معرفت پیامبر خدا ج با آنها کم است، زیرا پیامبر خدا ج بعد از غور و تعمق آنها را میشناسند، و به مجرد شناخته شدن، ملکی که موکل سرنوشت آنها میباشد، آنها را به طرف دوزخ رهنمائی میکند، و این امر در زمان خلافت ابوبکر صدیقس به حقیقت پیوست، زیرا کسانی که از اتباع (مسیلمۀ کذاب) مسلمان شده بودند، بعد از وفات پیامبر خدا ج دوباره به کفر گرائیدند، و ابوبکر صدیقس با آنها به مقاتله برخواست، و آنها را از بین برد.
[48]- مراد از (مدینه) مدینۀ منوره است، و (صنعاء) شهر مشهوری است در یمن، و اکنون پایتخت آن دولت میباشد، و طوری که قبلا یادآور شدیم در مورد اندازۀ حوض کوثر، روایات مختلفی آمده است، و سبب این امر را نیز قبلا بیان نمودیم.