1- باب: السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ لِلْإِمَامِ مَا لَمْ تَکُنْ مَعْصِیَةً
باب [1]: فرمان برداری از امام تا وقتی که در معصیت نباشد
2199- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اسْمَعُوا وَأَطِیعُوا، وَإِنِ اسْتُعْمِلَ عَلَیْکُمْ عَبْدٌ حَبَشِیٌّ، کَأَنَّ رَأْسَهُ زَبِیبَةٌ» [رواه البخاری: 7142].
2199- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «بشنوید و اطاعت کنید، ولو آنکه غلام حبشی که سرش مانند کشمشی باشد بر شما گماشته شود»([1]).
2- باب: مَا یُکْرَهُ مِنَ الحِرْصِ عَلَى الإِمَارَةِ
باب [2]: کراهت حرص در رسیدن به امارت
2200- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنَّکُمْ سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمَارَةِ، وَسَتَکُونُ نَدَامَةً یَوْمَ القِیَامَةِ، فَنِعْمَ المُرْضِعَةُ وَبِئْسَتِ الفَاطِمَةُ» [رواه البخاری: 7148].
2200- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «زود است که شما در رسیدن به امارت حرص کنید، ولی این امارت در قیامت برای شما سبب ندامت و پشیمانی است، شیر دهنده خوب است، و از شیر باز دارنده بد است»([2]).
3- باب: مَنِ اسْتُرْعِیَ رَعِیَّةً فَلَمْ یَنْصَحْ
باب [3]: کسی که مسؤولیت مردم را بر عهده بگیرد، و توجهی به آنها نداشته باشد
2201- عَنْ مَعْقِل بْن یَسَارٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَا مِنْ عَبْدٍ اسْتَرْعَاهُ اللَّهُ رَعِیَّةً، فَلَمْ یَحُطْهَا بِنَصِیحَةٍ، إِلَّا لَمْ یَجِدْ رَائِحَةَ الجَنَّةِ» [رواه البخاری: 7150].
2201- از مَعْقِل بن یسارس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند: «هیچ بندۀ نیست که خدا سرپرستی مردمی را بر دوشش گذاشته باشد، و او طور شاید و باید از آنها سرپرستی نکند، مگر آنکه بوی بهشت را نمییابد([3]).
2202- عَنْ مَعْقِل بْن یَسَارٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قالَ: «مَا مِنْ وَالٍ یَلِی رَعِیَّةً مِنَ المُسْلِمِینَ، فَیَمُوتُ وَهُوَ غَاشٌّ لَهُمْ، إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الجَنَّةَ» [رواه البخاری: 7151].
2202- و از مَعْقَل بن یسارس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هیچ والی نیست که سرپرستی عدۀ از مسلمانان را بر عهده بگیرد، و به آنها خیانت نماید، مگر آنکه خدا بهشت را بر وی حرام کرده است».
4- باب: مَنْ شَاقَّ شَقَّ الله عَلَیْهِ
باب [4]: کسی که سخت بگیرد خدا بر وی سخت میگیرد
2203- عَن جُنْدُب رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعُتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ، قَالَ: وَمَنْ یُشَاقِقْ یَشْقُقِ اللَّهُ عَلَیْهِ یَوْمَ القِیَامَةِ "، فَقَالُوا: أَوْصِنَا، فَقَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَا یُنْتِنُ مِنَ الإِنْسَانِ بَطْنُهُ، فَمَنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لاَ یَأْکُلَ إِلَّا طَیِّبًا فَلْیَفْعَلْ، وَمَنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لاَ یُحَالَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ الجَنَّةِ بِمِلْءِ کَفِّهِ مِنْ دَمٍ أَهْرَاقَهُ فَلْیَفْعَلْ [رواه البخاری: 7152].
2203- از جُنْدُبس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند: «کسی که قصدش از اجرای کاری، ریا و سمعه باشد، خدا در روز قیامت او را قضیحت میکند، و کسی که با مردم سخت گیری کند، خدا در روز قیامت با او سخت گیری میکند».
مردم گفتند: ما را نصیحت کنید! فرمودند: اولین چیزی که از انسان متعفن میگردد شکم او است، اگر کسی میتواند که جز حلال چیزی نخورد، همچنان کند، و اگر کسی میتواند که مانعی بین خود و بین بهشت، به سبب ریختن خون مسلمانی ولو آنکه به اندازۀ یک کف دست باشد، بوجود نیاورد، همچنان کند»([4]).
5- باب: هَلْ یَقْضِی الْقَاضِی أَوْ یُفْتِى وَهُوَ غَضْبَانُ؟
باب [5]: آیا جواز دارد که قاضی در حال غضب قضاوت نموده و یا فتوی بدهد؟
2204- عَنْ أَبِی بَکْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ یَقْضِیَنَّ حَکَمٌ بَیْنَ اثْنَیْنِ وَهُوَ غَضْبَانُ» [رواه البخاری: 7158].
2204- از ابو بکرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که میفرمودند: «نباید حاکمی در حالت غضب بین دو نفر قضاوت کند»([5]).
6- باب: مَا یُسْتَحَبُّ لِلْکَاتِبِ
باب [6]: آنچه که برای کاتب مستحب است
2205- حُوَیِّصَةُ، ومُحَیِّصَةُ، تَقَدَّم فی الجِّهادِ، وزادَ هُنا: «إِمَّا أَنْ یَدُوا صَاحِبَکُمْ، وَإِمَّا أَنْ یُؤْذِنُوا بِحَرْبٍ» [رواه البخاری: 7162 و انظر حدیث رقم: 3173]
2205- حدیث حویصه و محیصهب([6]) در باب جهاد قبلا گذشت، و در این روایت آمده است که: «یا دیت رفیق شما را بپردازند، و یا اعلان جنگ نمایند»([7]).
7- باب: کَیْفَ یُبَایِعُ الإِمَامُ النَّاسَ
باب [7]: امام با مردم چگونه بیعت نماید
2206- حَدیث عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، «بَایَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ تَقَدَّم وزادَ فی هذِهِ الرِّوایَة: وَأَنْ نَقُومَ أَوْ نَقُولَ بِالحَقِّ حَیْثُمَا کُنَّا، لاَ نَخَافُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لاَئِمٍ» [رواه البخاری: 7200].
2206- حدیث عباده بن صامت در مورد سمع و طاعت قبلا گذشت، و در این روایت آمده است که: «... و اینکه در همه حال به حق به ایستیم، و یا حق را بگوئیم، و در [بیان احکام شریعت و امر به معروف و نهی از منکر] از هیچ ملامتی نترسیم».
2207- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: کُنَّا إِذَا بَایَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، یَقُولُ لَنَا: «فِیمَا اسْتَطَعْتُمْ» [رواه البخاری: 7207].
2207- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: وقتی که با پیامبر خدا ج در سمع و طاعت بیعت میکردیم، برای ما میگفتند که: «در چیزهای که میتوانید»([8]).
8- باب: الاسْتِخْلاَفِ
2208-وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قِیلَ لِعُمَرَ أَلاَ تَسْتَخْلِفُ؟ قَالَ: «إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدِ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی أَبُو بَکْرٍ، وَإِنْ أَتْرُکْ فَقَدْ تَرَکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی، رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخاری: 7218].
2208- و از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: کسی برای عمرس گفت: آیا خلیفۀ بعدیات را تعیین نمیکنی؟
گفت: اگر تعیین کنم، ابوبکرس که از من بهتر بود، نیز تعیین نموده بود، و اگر تعیین نکنم رسول الله ج که از من بهتر بودند، نیز تعیین نکرده بودند([9]).
9- «باب»
2209- عَنْ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: «یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِیرًا»، فَقَالَ کَلِمَةً لَمْ أَسْمَعْهَا، فَقَالَ أَبِی: إِنَّهُ قَالَ: «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ» [رواه البخاری: 7222، 7223].
2209- از جابر بن سمرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «دوازده امیر میباشند» بعد از آن کلمۀ دیگری را گفتند که آن را نشنیدم، ولی پدرم گفت: آن کلمه این بود که: «همۀ آنها از قریش هستند»([10]).
86- کِتَابُ التَّمَنَّی
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این امر برای مبالغه در طاعت از امام و فرمان برداری از (ولی امر) است، زیرا به اجماع علماء، امامت کبری برای غلام جواز ندارد، ولی با این هم اگر غلامی به قدرت رسید، باید جهت اجتناب از فتنه و فساد، از وی اطاعت نمود، مگر آنکه امر به معصیت نماید، که در این صورت پیروی نمودند از وی واجب نیست.
2) اگر (ولی امر) کسی را به کار خلاف شرعی امر میکند، و یا از کار واجبی منع میکند، این شخص نباید از (ولی امر) در آن مورد خاص پیروی نماید، ولی این به آن معنی نیست که اطاعت از وی در کارهای دیگر نیز لازم نیست، بلکه عدم اطاعت فقط از همین کاری است که در معصیت است، و در کارهای دیگر باید از وی اطاعت و فرمان برداری نمود.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) توضیح حدیث نبوی شریف این است که: شیر دهنده تا وقتی که شر میدهد، برای طفل خیلی مهربان و خوب به نظر میرسد، و کارش کار خوبی است، ولی روزی که این طفل از شیر منع میشود، که حتما منع میشود، این کار برایش دشوار و ناگوار است، و نتیجۀ امارت هم همین طور است، که در وقت قدرت و سلطه انسان خوش و خوشحال است، ولی در وقتی که این کار را میگذارد و در حضور خدا از آنچه که کرده است، جواب میگوید، برایش دشوار و تلخ و رنج دهنده است.
2) این حدیث نبوی شریف نیز از اعلام نبوت است، زیرا چه بسا کسانی که در این عصر جهت رسیدن به امارت خون صدها بلکه هزاران مسلمان را به ناحق ریخته و میریزند، خانهها را ویران میکنند، طفلان را یتیم و زنها را بیوه میسازند، و از همه مهمتر آنکه همۀ این کارهای ناروا را به نام اسلام و خدمت به مسلین انجام داده و میدهند، و در واقع اگر آزرده نشوند، سبب بدنامی اسلام، و در بدری مسلمانان شدهاند، نه خدمت به اسلام و مسلمین.
[3]- گویند: این برای مبالغه است، و یا جهت تنفیر و تغلیظ است، ورنه مسلمان هرگناهی را که مرتکب گردد، سبب حرمان ابدیاش از بهشت نمیگردد، و گرچه در بعض گناهان دیگر، مانند (قتل ناحق) و عید به خلود جهنم که مستلزم حرمان از جنت است نیز آمده است.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی حدیث نبوی شریف این است که مسلمان نباید خون مسلمانی را ولو آنکه به اندازۀ یک کف دست باشد، بریزاند، تا این کار مانع رفتن او به بهشت نگردد.
2) از این حدیث نبوی شریف چنین استنباط میشود که مانع رفتن به بهشت تنها کشتن شخص مسلمان نیست، بلکه اگر کسی مسلمانی را مجروح ساخته و از وی به اندازۀ یک کف دست خون بریزاند، این عمل نیز مانع رفتن شخص جانی به بهشت میگردد، پس کسانی که از خون مسلمانان جویها روان ساختهاند، جایشان در کجا خواهد بود.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج از این جهت از قضاوت کردن در حالت غضب منع کردند، که: غضب سبب آن میشود که حاکم و یا قاضی نتواند عدالت را در موضوعی که میخواهد در آن حکم صادر نماید، به طور کامل مراعات نماید.
2) با قیاس بر غضب، علماء گفتهاند هر امر دیگری که سبب تشویش فکر، و عدم انضباط کامل رآی گردد، قضاوت کردن در آن حالت نیز جواز ندارد، مانند: غم و اندوه بسیار، خوف شدید، گرسنگی مفرط، تشنگی طاعت فرسا، و امثال اینها، بیهقی به سند ضعیفی روایت میکند که پیامبر خدا ج فرمودند: «حاکم نباید جز در حالتی که سیر و سیراب باشد، قضاوت نماید».
[6]- حویصه و محیصه باهم برادر بودند، پدرشان مسعود بن کعب انصاری اوسی است، ابن سنینه شخصی از تجار یهود بود، محیصه – به فرمودۀ پیامبر خدا ج محیصه را زد و گفت: أی دشمن خدا! چرا او را کشتی؟ بسیاری از چربیهای شکم تو از مال او است، محیصه گفت: مرا کسی به کشتنش امر کردند که اگر به کشتن تو امر میکردند، تو را هم میکشتم، حویصه گفت: تو را به خدا قسم که اگر محمد تو را به کشتن من امر میکرد مرا میکشتی؟ محیصه گفت: به خداوند قسم که میکشتم، حویصه گفت: به خداوند قسم دینی که این قدر تاثیر داشته باشد، تعجب آور است، (أسد الغابه: 2/ 66 – 67).
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اصل قضیه چنین است که: محیصه با شخص دیگری به خیبر رفت، آن شخص در خیبر کشتهشد، محیصه برای یهود گفت: این شخص را شما کشتهاید، آنها منکر شدند، محیصه با برادر مقتول نزد پیامبر خدا ج آمد، ماجرا را گفتند، پیامبر خدا ج فرمودند: «یهود یا باید دیت رفیق شما را بپردازند، و یا اعلان جنگ نمایند»، و از این واقعه برای یهود نوشتند، یهود برای ایشان نوشتند که ما او را نکشتهایم، پیامبر خدا ج برای اولیای مقتول گفتند: آیا سوگند میخورید که این شخص را مردم یهود کشتهاند؟ گفتند: نهف سوگند نمیخوریم، گفتند: آیا به سوگند خوردن یهود قناعت میکنید، گفتند: نه، آنها مسلمان نیستند، سوگند آنها را چگونه باور کنیم؟ وهمان بود که پیامبر خدا ج جهت رفع منازعه، صد شتر از بیت المال برای آنها دادند.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این سخن را پیابمر خدا ج روی شفقت و رحمت گفتند، زیرا اگر در وقت بیعت به چیزهای بیعت میکردند که در آینده قدرت انجام دادن آن را نمیداشتند، اگر به انجام دادن آنها اقدام میکردند، قدرت آن را نداشتند، و اگر از انجام دادن آنها خودداری میکردند، نقض عهد و بیعت گفته میشد، و در هردو صورت برای آنها مشکل بود، از این جهت پیامبر خدا ج از آنها به چیزهای بیعت میگرفتند که قدرت انجام دادن آن را داشته باشند.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
برای خلیفۀ مسلمانان جواز دارد که خلیفۀ بعدی را در زمان حیات خود با شروطی که در کتب سیاست شرعی مذکور است، تعیین نماید، چنانچه برایش روا است که از این کار صرف نظر نماید، و بگذارد که خود مسلمانان هر کسی را که شایستۀ این کار میدانند، برای خود خلیفه و امیر تعیین نماید.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در اینکه مراد از این دوازده امیر، کدام دوازده امیر میباشند، نظریات مختلفی وجود دارد، از آن جمله اینکه مراد از این دوازده امیر، دوازده خلیفۀ دور خلافت بنی امیه است، که چون خلافت از بنی امیه خارج شد، جنگ و درگیریهای زیادی رخ داد، تا اینکه دولت به بنی عباس رسید، و در این دوره بسیاری از چیزها نسبت به سابق تغییر نمود، و نظر دیگر آن است که: بعد از ظهور مهدی در آخر زمان دوازده امیر به وجود میآید، و نظر دیگر آن است که مراد از آن، دوازده امیری است که در تمام دورۀ اسلام و تا روز قیامت به وجود میآید، و در تأیید این نظر، مسدد در مسند کبیر خود از طریق ابو بحران ابو الجلد روایت میکند که: این امت تا وقتی به هلاکت نمیرسد که از آنها دوازده خلیفه به وجود آید، که تمام آنها به دین حق عمل میکنند، و دو نفر از آنها از اهل بیت محمد ج میباشند، که یکی از آنها چهل سال، و دیگری سی سال زندگی میکند، و اقوال دیگری نیز در زمینه وجود دارد که از ذکر آنها خودداری نموده، و به آنچه که ذکرش رفت، اکتفاء مینمائیم.