ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اینها گروه نافرمانان و گناهکاران، و انبوه غافلان و تباهکاراناند، کسانی که حب دنیا بر آنان سیطره انداخته است، لذا سکرات مرگ برایشان عذاب و پر هول و هراس بوده و میان آنان و آفریدگار جلیل فاصله انداخته است.
قرطبی آورده است که یکی از این افراد که به دنیای خود مشغول بوده و طول آرزوها او را فریفته است، وقتی در حالت احتضار قرار میگیرد و جانکندن برایش سخت میگردد، فرزندانش به دور او گرد میآیند تا با او خداحافظی نموده و میگویند: بگو: «لاإله الا الله». اما وی فریاد میزند و ناله میکند. دوباره آنان کلمۀ «لاإله الا الله» را تکرار میکنند، ولی او فریاد میزند و میگوید: فلان منزل را این گونه درست کنید و در فلان باغ این درخت را بکارید و از فلان مغازه این چیز را بردارید، و پیوسته چنین میگوید تا این که جان میدهد.
آری، مُرد و باغ و مغازه را رها کرد تا وارثانش از آنها بهره ببرند و حسرتش برای او باقی بماند.
ابن قیم میگوید: مردی که همنشین شراب خواران بود در حالت احتضار قرار گرفت، و چون زمان جدا شدن روح از جسدش فرار رسید، یکی از اطرافیانش به او نزدیک شد و گفت: فلانی! بگو: «لاإله الا الله».
اما چهرهاش متغیر شده و رنگش عوض و زبانش سنگین شد. باز دوستش کلمه را تکرار نمود و گفت: ای فلان! بگو: «لاإله الا الله». اما او نگاهی انداخت و گفت: فلانی! نه... نه... اول تو بنوش سپس من من نوشم، اول تو بنوش سپس من من نوشم، و پیوسته این جمله را تکرار میکرد تا این که جان را به آفریدگارش سپرد[1]!.
محمد بن مغیث فردی فاسق و شراب خوار بود و پیوسته عمرش را در میخانه بسر میبرد. وقتی بیمار شد و لحظۀ مرگش فرا رسید و تواناییاش سُست گردید، یکی از اطرافیانش از وی پرسید: آیا رمقی در بدنت مانده است؟ آیا میتوانی بر پاهایت بایستی؟ گفت: آری، اگر بخواهم میتوانم تا میخانه بروم! آن فرد گفت: پناه بر خدا! کاش میگفتی: میتوانم تا به مسجد بروم! آن گاه آن مرد به گریه افتاد و گفت: این بر من غالب شده است، نصیب هر فردی از روزگار آن چیزی است که بر آن عادت کرده است و من هرگز عادت نداشتهام که به مسجد بروم[2].
ابن ابی رواد میگوید: مردی، مرگش فرا رسید، اطرافیانش کلمۀ لاإله الا الله را به او تلقین میکردند، اما بین او و گفتن این کلمه حایل شد و گفتن آن بر زبانش سنگین گردید، آنان کلمه را تکرار میکردند و او را به یاد الله میانداختند، چون نفسهایش به شماره افتاد، فریاد بر آورد و گفت: من به لا إله الا الله کافرم و آنگاه فریادی زد و مُرد.
میگوید: وقتی او را دفن کردیم، در مورد او از اهلش پرسیدم، آنان گفتند: وی شراب خوار بوده است[3].
از سوء خاتمه به الله، و بلکه از مادر خباثتها و سرچشمۀ نارواییها و زشتیها به الله پناه میبریم، چرا که هر کسی در دنیا شراب بنوشد، در آخرت از آن محروم میگردد و هر کس در دنیا شراب بنوشد، بر الله است تا او را از طینة الخبال بنوشاند. گفتند: یا رسول الله! طینة الخبال چیست؟ فرمود: «عرق و عصارۀ دوزخیان»[4].
مگر این که قبل از مرگش توبه کند و خداوند او را ببخشاید.
اما آنان که گرفتار موسیقی هستند، به هنگام مرگ گرفتار بلا و مصیبت خواهند شد.
بینمازان، جنایتکارن بزرگ و دست یاران شیطان هستند، فرق میان کفر و اسلام، نماز است، و وضعیت بینمازان به هنگام مرگ سخت و رسوا کننده خواهد بود.
ابن قیم میگوید: یکی از گناهکاران در حالت احتضار قرار گرفت، اطرافیانش داد و فریاد سر داده و او را به یاد الله میانداختند و کلمۀ لا إله الا الله را به او تلقین میکردند. اما او اشک میریخت و چون بیرون آمدن روحش فرا رسید، با صدای بلند فریاد بر آورد و گفت: لاإله اله الله بگویم؟ لا إله الا الله چه سودی برایم خواهد داشت؟! یاد ندارم که یک بار برای الله نماز بخوانم، آن گاه جان سپرد[5].
آیا جایز هست که انسان به خاطر ضرر جانی یا مالی که به وی رسیده است، آرزوی مرگ کند؟
برای چنین فردی جایز نیست که آرزوی مرگ کند، چون او نمیداند که شاید به دنبال این سختی وی، آسانیای باشد؟ بلکه مناسب است تا دعای مأثوری که از آن حضرت ج نقل شده است را بر زبان آورد.
رسول خدا ج فرمود: «هیچ یک از شما به خاطر مصیبتی که به آن گرفتار میشود، آرزوی مرگ نکند. اما اگر چارهای جز این ندارد، بگوید: خدایا! تا زمانی که زندگی به نفع من است، مرا زنده نگه دار و هنگامی که مرگ به نفع من است مرا بمیران».
و نیز فرمود: «هیچ یک از شما آرزوی مرگ نکند و قبل از فرا رسیدن آن، برای آمدنش دعا نکند؛ زیرا هر گاه انسان بمیرد، عملش قطع میشود و عمر انسان چیزی جز خیر به وی نمیافزاید»[6].
بیان ...
عمل انسان، نیک یا بد، در خاتمۀ نیک یا بد وی تأثیر دارد...