ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قبر محل حوادث است، پیامبرمانج از خبر داده است، تا خود را آماده سازیم، و وضعیت مردم در اثر حالتهای گوناگونشان در دنیا متفاوت خواهد بود...
رسول خدا ج احوال میت، بیرون آمدن روح، حضور فرشتگان، چگونه دروازههای بهشت به روی مؤمنین باز میشود و به روی غیر مؤمنان بسته میشود و... همۀ این موارد را با تفصیل بیان نموده است.
بنابراین،
· تفاوت مؤمن با غیر مؤمن چیست؟
· روح با جسد چه ارتباطی دارد؟
براء بن عازب س میگوید: ما به همراه رسول خدا ج برای تشییع جنازهای بیرون رفتیم، آن حضرت ج در کنار قبر نشست، ما نیز در اطراف آن نشستیم، گویا بر سرمان پرندگان نشستهاند و پیامبر ج او را در لحد میگذاشت.
آن حضرت ج فرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه ببرید». ما گفتیم: از عذاب قبر به الله پناه میبریم. باز فرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه ببرید». ما گفتیم: از عذاب قبر به الله پناه میبریم. مرتبۀ سوم فرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه ببرید» و ما گفتیم: از عذاب قبر به الله پناه میبریم.
آنگاه فرمود: «همانا وقتی بندۀ مؤمن از دنیا جدا شده و رهسپار آخرت میگردد، فرشتگانی سفید رو، گویا چهرههایشان بسان خورشید میدرخشد، به نزد او فرود میآیند، و با خود از کفنها و خوشبوهای بهشت همراه دارند و دور از وی مینشینند (و منتظر بیرون آمدن روح او میشوند).
آن گاه فرشتۀ مرگ میآید و بر بالینش مینشیند و میگوید: ای روح پاکیزه! بیرون بیا! به طرف مغفرت و خوشنودی الله بیرون بیا. آن گاه روح بیرون میآید و مانند قطرهای که از مشکیزه روان میگردد، روان میشود[1]. آن گاه فرشتۀ مرگ آن را بر میدارد ولی آن فرشتگان به اندازۀ یک چشم به هم زدن مجال نمیدهند و آن روح را از او میگیرند و در آن کفنها و خوشبها قرار میدهند و مانند خوشبوترین خوشبویی که در زمین یافته شده است، از آن بیرون میآید.
در ادامه آن حضرت ج فرمود: آن را بالا میبرند، و از کنار هر گروهی از فرشتگان که عبور میکنند، آنها میپرسند: ای چه خوشبوییای است؟ آنان میگویند: این فلانی فرزند فلانی است و از او با بهترین نامهایش که در دنیا او را نام میبردند، یاد میکنند تا این که به آسمان اول میرسند، و اجازۀ ورود میخواهند و دروازۀ آسمان اول برایش گشوده میشود و مقربان هر آسمان وی را تشییع میکنند تا این که به آسمان هفتم میرسد و خداوند میفرماید: نامۀ بندهام را در علیین بنویسید و سپس او را به زمین بازگردانید؛ زیرا من آنها را از زمین آفریدم و دوباره آنها را به آن باز میگردانم و سپس بار دیگر از آنجا بیرونشان میکنم.
آن گاه دومرتبه روحش در جسد وی باز میگردد و دو فرشته به نزد او میآیند و او را مینشانند و از او میپرسند؟ پروردگار تو کیست؟ میگوید: پروردگارمن الله است. میپرسند؟ دین تو چیست؟ میگوید: دین من اسلام است. میپرسند: این فردی که به سوی شما مبعوث گردید، که بود؟ میگوید: رسول الله. میپرسند: علمت چیست: میگوید: کتاب خدا را خواندم و به آن ایمان آوردم و تصدیقش کردم.
آن گاه منادیای از آسمان ندا میدهد: بندهام راست گفت، برایش در بهشت فرش بگسترانید و از لباسهای بهشت او را بپوشانید و دروازهای از بهشت را به رویش بگشایید.
آن گاه از نسیم و خوشبویی بهشت به او میرسد و تا آخرین نگاه چشم در قبرش وسعت داده میشود و مردی خوب صورت، خوش لباس و خوشبو به نزد وی میآید و میگوید: مژده بگیر به چیزی که تو را شادمان میگرداند. این همان روزی است که به تو وعده داده میشد! میپرسد: تو کیستی، زیرا سیمایت از خیر حکایت دارد؟ میگوید: من عمل نیک تو هستم، به خدا سوگند! تو در انجام طاعات و نیکیها میشتافتی و در معصیت و نافرمانی الله کُند بودی. پس الله به تو جزای خیر داد.
آری، به او میگوید: من عمل نیک تو هستم، مگر عمل نیک وی چه بود؟
اعمال نیک او عبارت بودند از: نماز و روزه، نیکوکاری و صدقه، گریه و خوف الله، حج و عمره، قرائت قرآن و محبت الله، سحر خیزی و خواندن نماز شب برای الله، روزه گرفتن در روزها و ترس از خدای جبار، نیک رفتاری با والدین و تحصیل علم، دعوت الی الله و جهاد فی سبیل الله، اینها بودند اعمال نیک او.
وقتی مؤمن این سیمای زیبا و نورانی را میبیند که او را مژده میدهد و شادمان میگرداند و به پیرامونش مینگرد و میبیند که قبرش فراخ گشته و رختخوابهای بهشت در آن گسترده شده است، به لباسهایش مینگرد که از بهشت برایش تدارک دیده شدهاند، میداند که این نعمتها در برابر آنچه در بهشت در انتظار او هستند، ناچیز و حقیرند، لذا میگوید: خدایا! قیامت را برپا کن تا به اهل و خانوادهام باز گردم.
آن گاه آن حضرت ج فرمود: همانا وقتی بندۀ کافر و فاسق از دنیا جدا میشود و راهی آخرت میگردد، فرشتگانی سیاه رنگ که با خود لباسهایی خشن دارند، فرود میآیند و با فاصلۀ دوری از وی مینشینند.
آن گاه فرشتۀ مرگ بر بالینش مینشیند و میگوید: ای روح خبیث! به سمت خشم و ناراضی الله بیرون بیا، و آن در جسدش متفرق میشود. سپس آن را مانند آهنی که از پشمهای خیس شده میکشند، روحش را از بدنش بیرون میآورند، در این هنگام همۀ فرشتگانی که در بین زمین و آسمان قرار دارند و فرشتگان آسمان او را نفرین میکنند.
آنگاه فرشته مرگ او را میگیرد و بلافاصله آنان او را از دست وی میگیرند و او را در آن پارچههای خشن قرار میدهند و روح بسان بدبوترین حیوان مردهای که بر روی زمین بوده است، از جسد بیرون میآید و او را بالا میبرند و بر هیچ جمعی از فرشتگان عبور نمیکنند، مگر اینکه آنان میگویند: این روح خبیث و ناپاک چیست؟ آنان میگویند: این فلانی فرزند فلانی است و از او به بدترین نامی که در دنیا داشته است، اسم میبرند تا این که به آسمان دنیا میرسند و میخواهند تا دروازه آسمان را به رویشان بگشایند، اما دروازه برایشان گشوده نمیشود. آن گاه رسول خدا این آیه را تلاوت فرمود: ﴿لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِی سَمِّ ٱلۡخِیَاطِ﴾ [الأعراف: 40]. «درهای آسمان بر روی آنان باز نمیگردد و به بهشت وارد نمیشوند مگر این که شتر از سوراخ سوزن خیّاطی بگذرد».
آن گاه خداوند میفرماید: نامهاش را در «سجین» پایینترین طبقۀ زمین بنویسد. در این هنگام روحش به سختی پایین انداخته میشود. در این هنگام رسول خدا ج این آیه را تلاوت فرمود: ﴿وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّیۡرُ أَوۡ تَهۡوِی بِهِ ٱلرِّیحُ فِی مَکَانٖ سَحِیقٖ﴾ [الحج: 31] «کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار از آسمان فرو افتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکّههای بدن) او را میربایند، یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و درۀ ژرفی) پرتاب میکند».
آن گاه دوباره روحش به جسد باز میگردد و دو فرشته به نزد او میآیند و او را مینشانند و از او میپرسند: پروردگارت کیست؟ او میگوید: های، های، نمیدانم، آنان میپرسند: دینت چیست؟ میگوید: های، های، نمیدانم! باز میپرسند: این مردی که به سوی شما مبعوث گردید، کیست؟ میگوید: های، های، نمیدانم! آنان میگویند: ندانستی و از حق هم پیروی نکردی!.
آن گاه فرشتهای از آسمان ندا میدهد و میگوید: دروغ میگوید، پس برایش فرشی از آتش بگسترانید و دروازهای از آتش برویش بگشایید، آن گاه از گرما و سوزش آتش به او میرسد و چنان قبرش تنگ میگردد که پهلوهایش شکسته و درهم فرو میروند و آن گاه مردی زشت رو و بدبو، با لباسهایی پلید و زشت به نزد او میآید و میگوید: مژده باد تو را به آن روزی که وعده داده شدهای و تو را ناراحت میکند، تو در اطاعت الله کُند و در معصیت و نافرمانی الله چالاک بودی، و خداوند تو را بدترین جزا داد. میپرسد: تو کیستی؟ زیرا چهرهات از شر و بدی حکایت دارد؟ میگوید: من عمل بد تو هستم.
آری، میگوید: من عمل زشت تو هستم! مگر عمل بدش چه بود؟
عمل بد وی شرک، سوگند به غیر الله، طواف قبور، نوشیدن شراب، زنا و فحشا، ربا، گوش دادن به موسیقی بود، او در برابر افراد خیر خواه متکبر، و بر رب العالمین جسور و بیباک بود!.
در این لحظه بنده حسرت میخورد، ولی آیا حسرت خوردن دردش را درمان میکند؟!.
سخت نادم و پشیمان میگردد و آیا ریختن اشک برایش سودمند خواهد بود؟!
چرا آن گاه که به محرمات مینگریستی و مرتکب فحشا و منکر میشدی، اشک نمیریختی؟ چقدر تو را نصیحت کردند که از شرمگاهت حفاظت کن، چشم و گوشت را حفظ کن؟! اینک گریه بکنی یا خیر، از عذاب رهایی نخواهی یافت. ﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٦﴾ [الطور: 16]. «به آتش وارد شوید و بدان بسوزید، چه شکیبایی هم کنید و چه بیتابی، به حال شما تفاوتی نمیکند. چرا که تنها برابر کارهایی که خودتان کرده اید کیفر داده میشوید».
در این هنگام این بندۀ مسکین متوجه میگردد که آنچه پس از قبر با آن برخورد میکند، سختتر و شدیدتر خواهد بود.
آن حضرت ج فرمود: «وی میگوید: خدایا! قیامت را برپا نکن، آن گاه فردی لال، کر و کور بر قبرش گماشته میشود که چکشی در دست دارد که اگر کوهی را با آن بزند، خاک میشود، با آن چکش چنان ضربهای به او میزند که به خاک تبدیل میشود، باز دو مرتبه خداوند او را به همان حالت اولی باز میگردند و سپس ضربهای دیگر بر او وارد میکند که در اثر آن صدا و نالهای بر میآورد که جز جن و انس، همۀ موجودات آن را میشنوند»[2].
وضعیت مردم در قبرهایشان این گونه خواهد بود و وقتی مؤمن از آن با خبر میشود، خود را آماده میکند و به آن ایمان میآورد و آرزو میکند که قبرش باغی از باغهای بهشت گردد، لذا بیشتر به انجام کارهای نیک مبادرت میورزد.
دعا...
خدایا! قبرهایمان را باغی از باغهای بهشت بگردان،
و ما را از گودالیهای آتش نجات بده.