اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

سوره‌ی قلم

سوره‌ی قلم

معرفی سوره: سوره‌ی «قلم» یا «نون» مکی بوده و بعد از سوره «مزَمَل» نازل شده شامل 52 آیه است. برخی علما، نزول سوره‌ی «قلم» را بعد از سوره‌ی «علق» می‌دانند.

مناسبت آن با سوره‌ی قبل:

می‌تواند از چند جهت باشد:

1-  پایان سوره‌ی مُلک و عید خداوند است و آغاز این سوره‌ نیز و عید عذاب خداوند است.

2-  در سوره‌ی مُلک تهدید به فرو بردن آب در زمین (قطع نعمت) و در این سوره به از بین رفتن ثمره‌ی اصحاب بستان اشاره شده است.

3-  در سوره‌ی مُلک به تمنای کافران نسبت به هلاکت پیامبر و اصحابش اشاره شد و در این سوره صفات کامل این کافران به تصویر کشیده می‌شود تا آرامش و تسلیتی بر قلب پیامبر باشد.

محور سوره: اثبات نبوت پیامبر ص (محور اصلی سوره)، داستان اصحاب بستان، مناظره با کافران در مورد بی‌اساس بودن گفتار و اعمال‌شان.

سوره دارای شش محبث است:

مبحث اول: پیامبر اخلاق

سبب نزول: بسیاری از مشرکان مخصوصاً ابوجهل و ولید بن مغیره می‌گفتند: محمد شیطانی دارد که او را گمراه و دیوانه کرده است، از این سبب خداوند آین آیات را نازل فرمود: ﴿فَسَتُبۡصِرُ وَیُبۡصِرُونَ٥ بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦.

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ١ مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ بِمَجۡنُونٖ٢ وَإِنَّ لَکَ لَأَجۡرًا غَیۡرَ مَمۡنُونٖ٣ وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤ فَسَتُبۡصِرُ وَیُبۡصِرُونَ٥ بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ٧

ترجمه:

به نام خداوند بخشاینده‌ی مهربان

«نون، سوگند به قلم و آنچه می‌نگارند (1) تو به فضل پروردگارت دیوانه نیستی (2) و بی‌گمان برای تو پاداشی بی‌پایان است (3) و یقیناً تو برای اخلاقی بزرگ هستی (4) پس به زودی خواهی دید و خواهند دید (5) (که) کدام یک از شما دیوانه است! (6) همانا پروردگارت خود آگاه‌تر است به کسی که از راه او منحرف شده است و بر راه یافتگان (نیز) داناتر است (7)».

توضیحات:

﴿نٓۚ: یکی از حروف مقطعه قرآن است که همچون دیگر حروف مقطعه، معنای دقیق و قطعی برای آن ذکر نشده است و می‌تواند دلالتی بر إعجاز قرآن جهت تحدی باشد تا ثابت شود قرآن با تمام عظمتش از همین حروف هجا تشکیل یافته است.

نکته: حروف مقطعه در قرآن به 14 صورت و ترکیب در 29 سوره آمده است.

﴿وَٱلۡقَلَمِ: منظور جنس قمل است و اهمیت آن به خاطر منافع فراوانی است که در إلقای معانی رفع جهالت در آن نهفته است و آن را «أحد اللسانَین» (یکی از دو زبان) نامیده‌اند.﴿مَا یَسۡطُرُونَ: آنچه می‌نویسند و یا آن سطربندی می‌کنند؛ مطلقِ نوشتن منظور است اما در این جا به صورت خاص می‌تواند مفهوم آیاتی باشد که در ادامه می‌آید و دلالت بر نفی جنون از پیامبر؛ أجر بی‌پایان و اخلاق والای قرآنی آن بزرگوار دارد. ﴿بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ: جمله معترضه است؛ یعنی به واسطه‌ی فضل، لطف و عنایت پروردگارت، تو دیوانه نیستی. ﴿غَیۡرَ مَمۡنُونٖ: غیر قابل انقطاع و بی‌‌پایان. ﴿خُلُقٍ عَظِیمٖ: اخلاقی والا و آدابی بزرگ. منظور قرآن، دین، اسلام و مجموع اخلاقی پیامبرص شامل علم، حِلم، حیا، کثرت عبادت و سخاوت، صبر و شکر، تواضع و زهد، رحمت و شفقت، حسن معاشرت، آداب و خصائل والا و پسندیده است. ﴿ٱلۡمَفۡتُونُ: آن که حقیقت را گم گرده و دچار فتنه‌های شیطانی شده است، دیوانه. ﴿مَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ: آن کس که راه هدایت خداوند را گم کرده و راه شیطانی را در پیش گرفته است.

مفهوم کلی آیات:

پیامبر اکرم ص سالیان متمادی در میان عرب زیسته بود و مردم او را دارنده‌ی آداب و اخلاق نیکو شناخته بودند اما آن‌گاه که اعتقاد و آیین شرک‌آلود آن‌ها را نفی کرد و باطل اعلام نمود مشرکان هیچ چاره‌ای نیافتند جز آن که بر خلاف باور درونی خویش، محمّد را جن‌زده و دیوانه بدانند تا شاید بدین وسیله او توجهات مردم نسبت به او بکاهند اما خداوند صراحتاً اعلام نمود که به زودی حقیقت هویدا می‌شود و بطلان تهمت‌هایشان بر همگان معلوم می‌گردد و چنین هم شد و غزوه‌ی بدر اولین عرصه‌ی پیروزی حق بر باطل گشت، هر چند بسیاری عبرت نگرفتند.

‌‌مبحث دوم: اوصاف دورغگویان

سبب نزول:

1-  سیرت ‌نویسان روایت کرده‌اند که کفار مکه به پیامبر ص گفتند: اگر تو خدایان ما را بپرستی ما نیز خدای تو را می‌پرستیم، از این سبب خداوند آین آیه را نازل فرمود: ﴿وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَیُدۡهِنُونَ٩.

2-  بسیاری از مشرکان مثل أسود بن عبد یغوث، أبوجهل، أخنس بن شریق و ولید بن مغیره، دارای اوصاف ذکر شده در این مبحث بودند.

3-  برخی مفسرین می‌گویند: صفت «زَنیم» در این سوره در مورد ولید بن مغیره نازل شده است، زیرا او در اصل قریشی نبود، بلکه بعد از هجده‌ سال که پدرش نامعلوم بود مغیره او به فرزند‌خواندگی پذیرفت. روایت است آن‌گاه که این آیات نازل شد ولید به نزد ماردش رفت و گفت: محمد مرا به 9 صفت وصف کرده که آخرین آن برایم نامعلوم است (زَنیم) و اگر راستش را به من نگویی گردنت را می‌زنم. مادرش گفت: پدرت مردی عِنّین (عقیم) بود من به ناچار چوپانی را بر خود راضی کردم و تو فرزند آن چوپان هستی.

﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡمُکَذِّبِینَ٨ وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَیُدۡهِنُونَ٩ وَلَا تُطِعۡ کُلَّ حَلَّافٖ مَّهِینٍ١٠ هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِیمٖ١١ مَّنَّاعٖ لِّلۡخَیۡرِ مُعۡتَدٍ أَثِیمٍ١٢ عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِکَ زَنِیمٍ١٣ أَن کَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِینَ١٤ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ١٥ سَنَسِمُهُۥ عَلَى ٱلۡخُرۡطُومِ١٦.

ترجمه:

«پس از تکذیب‌کنند‌گان پیروی نکن (8) دوست دارند تو نرمی کنی تا آنان نیز نرمی کنند (9) و پیروی نکن از هر بسیار سوگند خورنده‌ی پست (10) عیب‌جویی که برای سخن چینی پیوسته رهسپار است (11) بازدارنده‌ی خیر، تجاوز‌گر گناهکار (12) تندخو (و) گذشته از آن (اوصاف زشت) زنازاده است (13) از آن روی که دارای مال و (چندین) پسر است (14) هرگاه آیات ما بر او خوانده شود گوید: افسانه‌های پیشینیان است (15) به زودی بر خرطومش داغ می‌‌نهیم (تا رسوای أبدی شود) (16)».

توضیحات:

﴿تُدۡهِنُ: اصل إدهان به معنای مدارا، مصالحه، ملاینه، مسامحه و نرمی کردن است؛ در این جا منظور آن است که کافران دوست داشتند محمد به وسیله‌ی کارهایی همچون سازش با آن‌ها سخت‌گیری نکردن در رفتار با خدایانشان، نسبت به آن‌ها نرمی نشان دهد و یا این که اصلاً نه محمد کاری به خدایان آن‌ها و نه آن‌ها کاری به خدای محمد داشته باشند، اما خداوند سوء نیت آنان را به پیامبر هشدار داد. ﴿حَلَّافٖ: آن که به استمرار و به حق و باطل سوگند می‌خورد. ﴿مَّهِینٍ: خوار و ذلیل، پست و تبهکار. ﴿هَمَّازٖ: بسیار عیب‌جو و غیبت‌کننده. ﴿مَّشَّآءِۢ: بسیار راه رونده و تکاپو کننده. ﴿نَمِیمٖ: سخن چینی؛ اصل«نمّ» به آشکار کردن هر چیز گویند و سخن چین هم هیچ حرفی را در دل خود نگه نمی‌‌کند مگر این که آن را برای دیگران بازگو می‌سازد. سخن چینی در اینجا بیشتر به خاطر منحرف ساختن توجهات مردم از پیامبر صورت می‌گرفت. ﴿مَّنَّاعٖ: بسیار منع‌کننده. ﴿الۡخَیۡرِ: خیر و خوبی؛ مال و دارایی و هر آنچه در راه خداوند منفعتی داشته باشد؛ و یا این که مراد بازداشتن مردم از پذیرش اسلام و کار خیر ا ست. ﴿مُعۡتَدٍ: آن که در ظلم و دشمنی از حد تجاوز کرده است. ﴿أَثِیمٍ: بسیار گناهکار. ﴿عُتُلِّۢ (عَتل): تندخو و خشن، برانگیزنده‌ی شر و کج خُلق. ﴿بَعۡدَ ذَٰلِکَ: گذشته از تمامی این اوصافی که در او وجود دارد. ﴿زَنِیمٍ: برگرفته از لغت «زَنَمَة» به معنای گوشت زائد یا پاره گوشت بریده و آویزان است و در مورد انسان به مردی طلاق می‌شود که خود را به قومی چسپانیده و در اصل از آن‌ها نباشد، حرام‌زاده و بی‌اصل و نسب. ﴿أَن کَانَ ذَا مَالٖ: مال و فرزند، آن‌ها را در مقابل آیات خداوند گستاخ کرده است. اصل این جمله «لِأّن کانِ ذا...» است که لام تعلیل حذف شده است. ﴿أَسَٰطِیرُ: جمع أسطوره: افسانه‌ی گذشتگان که هیچ اصل و اساسی ندارد. ﴿سَنَسِمُهُۥ (وَسم): علامتی که زشتی آن همیشه بر او باقی بماند شبیه داغ کردن. ﴿ٱلۡخُرۡطُومِ: استعمال این لغت به جای لغت «أنف» به معنای بینی، به خاطر تحقیر است، زیرا خرطوم برای معدود حیواناتی همچون فیل و خنزیر به کار می‌رود و نهایت اهانت و خواری را می‌سازند.

مفهوم کلی آیات:

مخالفان همیشه از دروازه‌ی دشمنی آشکار وارد نمی‌شوند بلکه گاهی تصمیم بر مصالحه می‌گیرند تا جوشش ایمانی مومن را فرو نشانند و بسیاری مواقع با کمال ذلت، اوضاع را آلوده می‌سازند و آب را به قدری گل‌آلود می‌کنند تا قدرت تشخیص را از بیننده سلب نمانید و بدین وسیله مقاصد پلید و زشت خویش را به اجرا در آورند اما غافل از این که با خداوند نمی‌توان در افتاد. در این میان بر هر مومنی واجب است که هیچ‌گاه فریفته‌ی این سیاه‌کاری‌ها و فریب‌کاری‌ها نشود و تنها برنامه‌ی خدا را اجرا کند و به هیچ چیز دیگری توجهی نشان ندهد.

مبحث سوم: سرانجام انحصار طلبی

حکایت أصحاب الجنّه (صاحبان باغ):

مفسرین می‌گویند: در امت‌های گذشته مردی بود از اهل کتاب در نزدیکی صَنعا در یمن که باغ بزرگی از انواع درختان داشت. عادت وی بر این بود که هر ساله هنگام برداشت محصول، فقرا را دعوت می‌کرد و آن‌ها را از ثمره‌ی باغ بهره‌مند می‌ساخت و بسیار آن‌ها را إکرام می‌نمود. هنگامی که این شخص صالح درگذشت هر سه پسرش جمع شده و با خود گفتند: ما فرزندان زیادی داریم و ثمره‌ی باغ اندک است و برای ما ممکن نیست که همچون پدر، چیزی به فقرا بدهیم، لذا به مشورت نشسته و نهایتاً تصمیم گرفتند که هنگام سپیده‌دم مخفیانه به باغ رفته و میوه‌ها را برداشت کنند. اما سحر‌گاهان خداوند صاعقه‌ای بر باغ فرود آورد و آن را خاکستر نمود.

﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ کَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ إِذۡ أَقۡسَمُواْ لَیَصۡرِمُنَّهَا مُصۡبِحِینَ١٧ وَلَا یَسۡتَثۡنُونَ١٨ فَطَافَ عَلَیۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّکَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ١٩ فَأَصۡبَحَتۡ کَٱلصَّرِیمِ٢٠ فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِینَ٢١ أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰرِمِینَ٢٢ فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ یَتَخَٰفَتُونَ٢٣ أَن لَّا یَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡیَوۡمَ عَلَیۡکُم مِّسۡکِینٞ٢٤ وَغَدَوۡاْ عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِینَ٢٥ فَلَمَّا رَأَوۡهَا قَالُوٓاْ إِنَّا لَضَآلُّونَ٢٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٢٧ قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ٢٨ قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ٢٩ فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَلَٰوَمُونَ٣٠ قَالُواْ یَٰوَیۡلَنَآ إِنَّا کُنَّا طَٰغِینَ٣١ عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن یُبۡدِلَنَا خَیۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ٣٢ کَذَٰلِکَ ٱلۡعَذَابُۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَکۡبَرُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٣٣

ترجمه:

«همانا ما آن‌ها (اهل مکه) را آزمودیم چنان‌که صاحبان باغ را آزمودیم، آن‌گاه که قسم خوردند. یقیناً صبحگاهان (میوه‌های) آن را بچینند (17) و استثناء نکردند. (18) پس بلایی از جانب پروردگارت بر آن (باغ) به گردش درآمد در حالی آنان خفته بودند (19) پس (باغ آنان) مانند کِشتِ خاکستر شده گشت (20) پس صبحگاهان همدیگر را ندا زدند (21) این که بروید به‌سوی کشتزارتان اگر دور کنندگانید (22) پس به راه افتادند در حالی که آهسته به هم می‌گفتند (23) که امروز نباید هیچ بینوایی در باغ بر شما وارد شود (24) و صبحگاهان رفتند به گمان آن که بر منع (بینوایان) قادرند (25) پس چون آن را دیدند گفتند: یقیناً ما راه گم کردگانیم (26) بلکه ما محروم شدگانیم (27) میانه‌روترینشان گفت: آیا به شما نگفتم چرا (خداوند را) منزَّه نمی‌‌دارید! (28) گفتند: منزه است پروردگار ما، بی‌شک ما ستمگر بودیم (29) پس روی به همدیگر کردند و به سرزنش یکدیگر پرداختند (30) گفتند: وای بر ما، بی‌شک ما سرکش بوده‌ایم! (31) امید است که پروردگارمان بهتر از آن را به ما عوض دهد (زیرا) ما به‌سوی پروردگارمان مشتاقیم. (32) عذاب (دنیا) چنین است و قطعاً عذاب آخرت بزرگ‌تر خواهد بود اگر واقعاً می‌دانستند (33)».

توضیحات:

﴿بَلَوۡنَٰهُمۡ (بَلَی): امتحان و آزمایش کردیم اهل مکه را که آیا نعمت‌های خدا را سپاس می‌گویند یا ناسپاسی می‌کنند؟ ﴿کَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ: همان‌گونه که صاحبان باغ را نیز آموزدیم. ﴿لَیَصۡرِمُنَّهَا (صرم): یقیناً قطع می‌کنند، میوه‌ی آن باغ را می‌چینند. ﴿مُصۡبِحِینَ: صبحگاهان.﴿وَلَا یَسۡتَثۡنُونَ: استثنا نکردند، منظور می‌تواند یکی از این دو مورد باشد: الف)  «إن شاء الله» نگفتند و با قاطعیت اعلام داشتند که فردا به‌سوی باغ رفته و میوه‌ را می‌چینند. ب) قسمتی را به عنوان سهم فقرا از میوه‌ی باغ استثنا نکردند و قصد کردند که همه را برای خود بردارند؛ البته مورد دوم شاید به غرض آیات نزدیک‌تر باشد. ­­﴿فَطَافَ عَلَیۡهَا: باغ آنان را چرخ زد و در هم نوردید، وارد شد. ﴿طَآئِفٞ: چرخ زننده‌ای، منظور بلا و آفتی آسمانی است که بر باغ نازل شد و آن را در خود سوزانید. ﴿صَّرِیمِ (صرم): قطع‌ شده، شب تاریک را نیز «صریم» می‌گویند، زیرا از روز قطع و جدا شده است؛ در این جا مقصود آن است که عذاب خداوند بر باغ فرود آمد و آن را همچون خاکستر، سیاه نمود و چیزی را از آن باقی نگذاشت ﴿تَنَادَوۡاْ: همدیگر را ندا زدند. ﴿أَنِ: مفسره است، یعنی مضمون سخنان‌شان این بود که ... ﴿ٱغۡدُواْ: بامدادان حرکت کنید. ﴿حَرۡثِ: زروع و ثمار، کاشتنی‌ها و میوه‌ها. ﴿صَٰرِمِ: آن که میوه می‌چیند. ﴿یَتَخَٰفَتُونَ(خفت): «مُخافَتَة» به معنای سخن مخفیانه و پنهانی است، یعنی آهسته و مخفیانه با هم سخن می‌گفتند، پچ‌پچ‌کنان. ﴿غَدَوۡاْ. صبحگاهان حرکت کردند. ﴿حَرۡدٖ. به معنای منع و قصد است و در این جا هر دو معنا می‌تواند صادق باشد، یعنی«صبحگاهان به‌سوی باغ حرکت کردند به قصد این که فقرا را از ثمره‌ی باغ منع کنند و گمان می‌بردند بر این کار توانا هستند». ﴿ضَآلُّونَ: راه گم کرده‌ها، و این اولین عکس العملی بود که می‌توانستند نشان دهند. ﴿أَوۡسَطُهُمۡ: عاقل‌ترین، باانصاف‌ترین و میانه‌روترین آن‌ها. ﴿لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ: «لولا» حرف تحضیض و تشویق است و مفهوم «تُسَبِّحُونُ» به «ولا یَسْتَثْنُون» بر می‌گردد، یعنی «... آیا به شما نگفتم چرا استثنا نمی‌کنید و «إن شاءَ الله» نمی‌گویید و چیزی را برای فقرا در نظر نمی‌گیرید!» نام‌گذاری استثنا به عنوان تسبیح در این جا به خاطر اقرار بر عظمت خدا و لزوم تفویض امر به اوست؛ به گونه‌ای دیگر نیز آیه قابل معناست: بیایید از سوء قصد‌تان طلب استغفار کنید. ﴿یَتَلَٰوَمُونَ (لَوم): همدیگر را ملامت و سرزنش می‌کردند. ﴿طَٰغِینَ: از حدود خدا تجاوز کردیم به وسیله‌ی استثنا نکردن و منع کردن فقرا از حقوق‌شان. ﴿یُبۡدِلَنَا (بدل): عوض دهد و جایگزین دهد ما را؛ إبدال عبارت از برداشتن یک چیز و جایگزین کردن چیز دیگر به جای آن است. ﴿رَٰغِبُونَ. مشتاقان و طلب‌کنندگان مغفرت الهی. ﴿کَذَٰلِکَ ٱلۡعَذَاب: عذاب خداوند این‌گونه است که هرگاه بر چیز فرود آید آن را کاملاً نابود گرداند و این نمونه‌ای از عذاب دنیوی است.

مفهوم کلی آیات:

خداوند نعمت‌های بی‌شماری به انسان عنایت کرده و در مقابل از او خواسته است سپاس این نعمت‌ها را به جای آورده و حقوق متعلق به آن‌ها را پرداخت نماید تا بدین وسیله نعمت‌ها بر او پایدار بماند. اما هرگاه شکر نعمت‌ تبدیل به کفران نعمت و تعدی به حقوق دیگران شده است خداوند آن نعمت را برداشته و صاحبان آن را از برکات آن محروم ساخته است. اهل مکه نیز دارای موهبت‌های ممتازی نسبت به دیگران بودند؛ تجارت‌های پرمنفعت و مهم‌تر از آن وجود خانه‌ی کعبه که حَرَم أمنی برای آن‌ها به حساب می‌آمد. حکایت اهل بستان آشکارترین و شدیدترین هشداری است که خداوند خطاب به اهل مکه بیان می‌دارد تا شاید عبرتی بگیرند و آداب و شیوه‌ی شکر‌گزاری و اطاعت را جایگزین ناپسند عصیان و تکبر کنند. بدیهی است که این حکایت، هشداری بر جلو دیدگان تمامی متکبرین طمع‌کاری است که در ناسپاسی و غرور، گوی سبقت را از ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖربوده‌اند و بر آن افتخار می‌کنند.

مبحث چهارم: حُکمی نابخردانه از جانب بدکاران

﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِینَ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ٣٤ أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ کَٱلۡمُجۡرِمِینَ٣٥ مَا لَکُمۡ کَیۡفَ تَحۡکُمُونَ٣٦ أَمۡ لَکُمۡ کِتَٰبٞ فِیهِ تَدۡرُسُونَ٣٧ إِنَّ لَکُمۡ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ٣٨ أَمۡ لَکُمۡ أَیۡمَٰنٌ عَلَیۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّ لَکُمۡ لَمَا تَحۡکُمُونَ٣٩ سَلۡهُمۡ أَیُّهُم بِذَٰلِکَ زَعِیمٌ٤٠ أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَآءُ فَلۡیَأۡتُواْ بِشُرَکَآئِهِمۡ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ٤١ یَوۡمَ یُکۡشَفُ عَن سَاقٖ وَیُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ٤٢ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ کَانُواْ یُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ٤٣

ترجمه:

«همانا برای پرهیز‌‌کاران در نزد پروردگارشان بوستان‌های پرنعمت است (34) آیا مسلمانان را همچون بدکاران قرار می‌دهیم! (35) شما را چه شده است، چگونه داوری می‌کنید! (36) یا کتابی دارید که در آن می‌خوانید (37) (که) همانا در آن برای شما خواهد بود آنچه بر می‌گزینید! (38) یا این که تا روز قیامت برای شما بر (عهده‌ی) ما پیمان‌های محکمی است که هر چه خواستید همان شود! (39) از آنان بپرس: کدام‌شان ضامن آن (ادعا) هستند! (40) یا شریک‌هایی دارند پس باید شریک‌هایشان را بیاورند اگر راستگویند! (41) روزی که از ساق (پا)، جامعه برداشته شود و (کافران) به سجده فرا خوانده شوند اما نمی‌تواند (42) دیدگانشان فروافتاده، خواری‌ آن‌ها را فراگیرد، و به راستی که (در دنیا) به سجده فرا خوانده می‌شدند در حالی که تندرست بودند(43)».

توضیحات:

﴿جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ: باغ‌های پرناز و نعمت که نه محدودیتی دارد و نه زوالی. ﴿ٱلۡمُسۡلِمِینَ: مسلمانان، فرمانبرداران و گردن‌نهادگان به اوامر و نواهی خداوند. ﴿ٱلۡمُجۡرِمِینَ: گناهکاران بدکار؛ حکمت‌ طرح این سؤال از سوی خداوند این بود که بزرگان قریش هرگاه از بهشت و نعمت‌های بی‌شمارش می‌شنیدند می‌گفتند: اگر آنچه شما گمان می‌برید واقعاً حقیقت داشته باشد پس ما به آن نعمت‌ها سزوارتریم همان‌گونه که در دنیا ما بر خوشی‌های آن اولویت داریم. ﴿مَا لَکُمۡ؟: چه چیزی برای شماست؟ شما را چه شده است که این‌گونه حکم می‌کنید؟ ﴿کَیۡفَ تَحۡکُمُونَ: چگونه (نابخردانه و بی‌جا) از خود حکم صادر می‌کنید؟ ﴿تَدۡرُسُونَ: از روی آن می‌خوانید و به همدیگر نیز درس می‌دهید و بر مبنای آن حکم می‌کنید که... ﴿إِنَّ لَکُمۡ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ: اختیار می‌کنید و بر می‌گزینید، یعنی این که در آن کتاب نوشته شده و شما آن را می‌خوانید که هر کاری که کردید و هر چه درخواست نمودید یقیناً حق با شماست و واقعیت و مصلحت در همان کار است؟ ﴿أَیۡمَٰنٌ: جمع یمین: سوگند، در این جا مراد عهد و پیمان‌هایی است که همراه با سوگند بسته می‌شود. ﴿عَلَیۡنَا: بر ما، پیمان‌هایی که ما به نفع شما إمضاء کرده‌ایم که همیشه و در هر حالی حق با شما باشد؟ ﴿بَٰلِغَةٌ﴾: مؤکد و مستحکم و در نهایت تضمین. ﴿إِنَّ لَکُمۡ لَمَا تَحۡکُمُونَ: حرف لام در «لَمَا» زائده و برای تأکید است، یعنی هر چه حکم کردید و هر چه بخواهید انجام دهید در تمامی موارد حقیقت همان باشد که شما حکم کرده باشید و در تمامی زمینه‌ها حق با شما باشد؟

نکته: تمامی موارد بالا به صورت پرسش از جانب خداوند مطرح شده است تا مجرمین بدانند که همیشه حق با آن‌ها نیست و این که مختار نیستند هر حکمی را صادر کنند و یا هر کاری را انجام دهند و بهتر از حکم آن‌ها حکمی نباشد و بقیه مجبور به تبعیت از آن‌ها باشند.

﴿بِذَٰلِکَ: بر آن حکم، که در آخرت برای مجرمین نعمت‌های بهتری نسبت به مومنین وجود داشته باشد و یا بر هر حکم دیگری که صادر کنند؟ ﴿زَعِیمٌ: متعهد و ضامن، یعنی چه کسی ضامن صحت احکام صادره از جانب شماست؟ در حقیقت این سؤال جنبه‌ی إستهزاء از کافران دارد، یعنی احکام‌شان بسیار بچه‌گانه و جاهلانه است. ﴿شُرَکَآءُ: شریک‌هایی از جنس بت‌های سنگی یا انسان‌های بی‌خردی همچون خودشان که حرف‌شان را تأیید کنند. ﴿یَوۡمَ یُکۡشَفُ: روزی که، منظور قیامت است، از نظر إعرابی ظرف زمان برای فعل ﴿فَلۡیَأۡتُواْ می‌باشد یعنی: پس لازم است گواهانشان را در روزی حاضر کنند که ... ﴿یُکۡشَفُ عَن سَاقٖ: ساق پا آشکار گردد. این اصطلاح برای بیان سختی و درگیر شدن به کارهای بسیار دشوار به کار برده می‌شود، زیرا معمولاً هرگاه شخص بخواهد کاری انجام دهد که نیاز به کوشش و زحمت زیاد دارد لباسش را بالای می‌زند و با جدّیت تمام مشغول آن کار می‌شود، در این‌جا منظور قیامت است که سختی‌های آن بسیار زیاد و طاقت‌فرسا بوده و انسان را شدیداً به زحمت می‌اندازد. ﴿وَیُدۡعَوۡنَ: آن‌ها در دنیا، توسط پیامبران و دعوتگران به سجده برای پروردگارشان فرا خوانده می‌شدند در حالی که تندرست هم بوند اما آن‌ها سر باز زده سجده نمی‌کردند، پس همین امر سبب شده است در قیامت قدرت سجده کردن را از دست بدهند، زیرا سجده در قیامت، بازتاب و نشانه‌ی ایمان دنیوی است. ﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُم: چشم‌هایشان از ترس فرو افتاده و وحشت زده است. ﴿تَرۡهَقُهُمۡ: آن‌ها را فرا می‌گیرد و به آن‌ها ملحق می‌شود. ﴿ذِلَّةٞۖ﴾: خواری و پستی و حسرت.

 

مفهوم کلی آیات:

میزان إکرام در دنیا و آخرت تقواست و هر آن که در دنیا پرهیز‌کاری پیشه کرد در باغستان‌های بهشت مورد تکریم قرار می‌گیرد و آن که عملش را با میزان تقوا سنجیدند اما وزنی نداشت حقیقتاً خود را از إکرام الهی محروم ساخته و إهانت در جهنم را برای خویش برگزیده است و این حکم لایتغیر پروردگارست، اما کافر می‌پندارد در آخرت نیز إکرام و شخصیت دروغین دنیویش تکرار می‌شود و از رحمت الهی بهره‌مند می‌گردد، اما زهی خیال باطل که تمام این خیال بافی‌ها تنها به درد این دنیا می‌خورد و در آخرت هر آنچه بافته است لاجرم رشته می‌شود و میان او و پرهیز‌کاران فاصله‌ای به امتداد عدل خداوند ایجاد می‌شود که هیچ گذری از آن نیست. روزی که سختی‌ها به نهایت خود می‌رسد و کافران در وحشت و ترس غوطه‌ور می‌شوند، ذلیل و رسوا می‌گردند، و هرگاه بخواهند إرادتی دروغین از خود نشان دهند بی‌درنگ خوارتر و حقیرتر می‌شوند و حقا که نباید انتظاری از این داشته باشند.

مبحث پنجم: إستدراج کافران

﴿فَذَرۡنِی وَمَن یُکَذِّبُ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِۖ سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَیۡثُ لَا یَعۡلَمُونَ٤٤ وَأُمۡلِی لَهُمۡۚ إِنَّ کَیۡدِی مَتِینٌ٤٥ أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٦ أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ٤٧

ترجمه:

«پس رها کن مرا با کسی که این سخن را تکذیب می‌کند، به تدریج آنان را خواهیم گرفت از آن‌جا که نمی‌دانند (44) و مهلت‌شان می‌دهم، همانا تدبیر من سخت استوار است (45) یا مزدی از آن‌ها طلب می‌کنی، پس ایشان از (تحمل) تاوانی، گرانبارند! (46) یا غیب نزد آن‌هاست و ایشان (بر اساس آن) می‌نویسند! (47)».

توضیحات:

﴿ذَرۡنِی: مرا رها کن، یعنی مرا با کافران تنها بگذار و عقوبت آن‌ها را به من بسپار. ﴿بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِۖ: این سخن، قرآن. ﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم (دَرج): به تدریج و اندک اندک آن‌ها را می‌گیریم. در اصل إستدراج یعنی انتقال از حالی به حالی به صورت اندک اندک و بدون عجله، و عذاب استدراج یعنی این‌ که کم‌کم آن‌ها را وارد عذاب می‌کنیم و چه بسا همراه با إزدیاد نعمت و پوشاندن گناه باشد تا این که بر گناهان و ناسپاسی آن‌ها افزوده شود و موجبات هلاکت‌شان فراهم آید. ﴿مِّنۡ حَیۡثُ: به گونه‌ای که، از جایی که. ﴿وَأُمۡلِی لَهُمۡۚ: (مَلا) به آن‌ها (کافران) مهلت می‌دهیم (فعل مضارع از أملَی)، در اصل به معنای مدت زمانی از روزگار است، یعنی مدت زمانی را در اختیار‌شان قرار می‌دهیم. ﴿کَیۡدِی: در اصل به معنای مکر  و حیله است و در مورد خداوند به معنای تدبیر و اندیشه است. لفظ «متین» دلالت بر استواری و صلابت این کید دارد، به گونه‌ای که قابل دفع و مقابله نیست. ﴿مَّغۡرَمٖ: غرامت، مزدی که آن را تاوانی در برابر دعوت می‌دانند. ﴿مُّثۡقَلُونَ: گرانبار و سنگین‌بارند، پرداخت این غرامت بر آن‌ها سنگینی می‌کند و زیر بار این بدهی رفته‌اند و بدین خاطر دعوت تو را (ای پیامبر) نمی‌پذیرند. مقصود این نیست که پیامبر از آن‌ها در مقابل دعوت دستمزد می‌گرفت بلکه برعکس، پیامبر جز قبول دعوت، از آن‌ها انتظاری نداشت. ﴿ٱلۡغَیۡبُ: آنچه‌ علم آن خاص خداوند است، لوح محفوظ. ﴿یَکۡتُبُونَ: براساس آن می‌نویسند احکامی را که صادر می‌کنند.

مفهوم کلی آیات:

کافران قران را تکذیب می‌کردند و آن دروغ می‌پنداشتند در حالی به صداقت پیامبر و فصاحت عجیب آن واقف بودند اما حسادت و تکبر آن‌ها سبب این رفتار ناشایست و غیر منصفانه‌ی آن‌ها با قران شده بود، لذا خداوند پیامبرش را دستور می‌دهد تا کار آنان را به خدا و اگذارد و خود کفیل هلاکت آن‌ها می‌شود تا به تدریج آن‌ها را به وادی هلاکت بیندازد زیرا جاهلانه و بدون علم، دست به صدور احکام و داوری‌های بی‌خردانه زده و سخن خویش را از آیات قرآن برتر دانسته‌اند.

مبحث‌ششم: خِطابی عبرت‌آمیز

﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَکۡظُومٞ٤٨ لَّوۡلَآ أَن تَدَٰرَکَهُۥ نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ لَنُبِذَ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ مَذۡمُومٞ٤٩ فَٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَجَعَلَهُۥ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٥٠ وَإِن یَکَادُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزۡلِقُونَکَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّکۡرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ٥١ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ٥٢

ترجمه:

«پس بر حکم پروردگارت شکیبا و مانند همدم ماهی (یونس) مباش آن‌گاه که ندا سر داد در حالی که آکنده از غم و اندوه بود (48) اگر لطفی از جانب پروردگارش او را در نیافته بود، پس یقیناً نکوهش شده به صحرا انداخته می‌شد (49) پس پروردگارش وی را بر‌گزید سپس از شایستگان قرارش داد (50) و به راستی که نزدیک بود کسانی که کفر ورزیدند آن‌گاه که قرآن را شنیدند با چشم‌هایشان تو را بلغزانند و می‌گویند: همانا او دیوانه است (51) و حال آن که آن (قرآن) به جز اندرزی برای جهانیان نیست (52)».

توضیحات:

﴿لِحُکۡمِ رَبِّکَ: به حکم پروردگارت مبنی بر مهلت دادن به کافران و عدم تعجیل در هلاکت آن‌ها و همچنین انواع اذیت‌ها و إستهزای آنان و یا آن که منظور از آن، شکیبایی تا زمان فرار رسیدن حکم پروردگار مبنی بر هلاکت کافرین است. ﴿کَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ: همنشین ماهی که در سوره‌ی أنبیاء به اسم ذالنّون یعنی صاحب ماهی نام‌گذاری شده و مقصود پیامبر یونس است که توسط ماهی بلعیده شد. حکایت یونس ÷ در داستان پیامبران مشهور است که چون در درخواست عذاب برای قومش عجله کرد خداوند نیز این‌گونه او را تنبیه کرد، اما بعد از پذیرش توبه‌اش، دوباره او را به‌سوی قومش برگرداند. ﴿إِذۡ نَادَىٰ: ندا زد، عاجزانه دعا کرد، مضمون دعایش این بود: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٧ [الأنبیاء: 87] ﴿مَکۡظُومٞ (کظم): بسیار اندوهناک و مملو از غم و سختی. ﴿نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ: لطف و مرحمتی از جانب پروردگارش کا شامل توفیق توبه و استجابت آن بود. ﴿ٱلۡعَرَآءِ: سرزمین بی‌آب و علف، برهوت.﴿مَذۡمُومٞ (ذم): نکوهش شده و در این صورت، از رحمت خداوند محروم می‌شد و گناهکار باقی می‌ماند. ﴿ٱجۡتَبَٰهُ (إجَتبّی): او را برگزیده و توبه‌اش را پذیرفت. ﴿وَإِن یَکَادُ: إن مخففه از ثقیله است (از حروف مشبّه بالفعل). ﴿لَیُزۡلِقُونَکَ (زلق): یقیناً تو را می‌لغزاندند و بر زمین می‌زدند و هلاکت می‌کردند. ﴿بِأَبۡصَٰرِهِمۡ: با چشم‌هایشان، و این اشاره‌ای است به وجود چشم زخم یا چشمزد که در بین مردم مشهور است و افرادی به داشتن این قدرت در چشم‌هایشان (شوری‌ چشم) مشهور هستند. (در این رابطه در قسمت فواید احادیثی ذکر خواهد شد). ﴿ٱلذِّکۡرَ: قرآن که حکم تذکره و یادآوری برای مردم دارد. ﴿عَٰلَمِینَ: جهانیان مخلوقات، منظور أنس و جن است.

مفهوم کلی آیات:

یک دعوتگر را نسزد که از تبلیغ و هر آنچه در پی آن به او می‌رسد خسته و ناشکیب نشود. چه بسا در راه دعوت رفتار‌های ضددینی و چه بسا دلسرد‌کننده‌ای همچو آزار، إستهزاء و ترشرویی ببیند که او را به واکنش و بروز رفتار‌های ناصحیحی وادارد همچون پیامبر یونس که در مقابل نافرمانی قومش بی‌تاب شد و از دعوت دست کشید و آنان را سزاوار خشم و عذاب الهی دانست و بدین سان موجبات ناخشنودی خداوند را فراهم ساخت، اما سرانجام به اشتباه خویش پی‌برد و به درگاه خداوند بازگشت و خداوند نیز بارِ دیگر او را برگزید و به‌سوی قومش فرستاد. نافرمانی کفار مکه چه بسا به مراتب شدیدتر باشد و حسادت آن‌ها نسبت به محمدی به حدّی بود که تمام نیروی بیرونی و دورنی خود را برای مقابله با پیامبر به کار می‌بردند و انواع تهمت‌های ناروا به ایشان نسبت می‌دادند، اما خداوند پیامبرش را در مقابل تمامی این کفرورزی‌ها و حسادت‌ها به صبر دعوت نمود و ایشان را دارای بزرگ‌ترین اخلاق دانست و به عالی‌ترین صفات نیکو ستود و قرآن را برای همیشه تذکره و اندرزی برای جهانیان معرفی نمود.

برداشت‌ها و فواید سوره:

1-  تشویق به علم و جایگاه رفیع نگارش و اهتمام نسبت به آنچه سبب هدایت، سعادت و خیر خواهی می‌گردد.

2-  تاکید بر اخلاق والای پیامبر ص و لزوم الگو و أسوه قراردادن ایشان.

3-  تحمل اذیت و إستهزاء در راه دعوت و صبر و جهاد در راه خدا به عنوان ابزار رستگاری.

4-  آگاهی از صفات کافران و منافقان و لزوم پرهیز از تمامی آن‌ها.

5-  مغرور نشدن به مال و فرزند و پرهیز از آنچه انسان را در مقابل خداوند گستاخ می‌کند.

6-  لزوم شکر نعمت از راه پرداخت حقوق متعلق به آن و به کارگیری آن در راه صحیح.

7-  کفران نعمت و عدم پرداخت حقوق، سبب غضب خداوند و نتیجتاً زوال نعمت خواهد شد.

8-  خداوند توبه را می‌پذیرد آن‌گاه که انسان در توبه کردن صادق و مشتاق باشد.

9-  پیروزی در امتحان دنیا سبب رستگاری است همان‌گونه که شکست در آزمون دنیوی، خسران و هلاکت را در دنیا و آخرت در پی خواهد داشت.

10- سخن و ادعا، آن‌گاه صحیح و معتبر است که مستند به کتاب خداوند و سنت صحیح نبوی باشد و هر سختی که بر غیر این دو تکیه نماید پوچ و بی‌ارزش است.

11- سنت إستدارج (عذاب تدریجی) ظالم را در گناه خویش غوطه‌ور می‌سازند تا به جایی که بصیرتش کور شعورش زایل گردد و بدین سان در بحر گمراهی غرق شود.

12- عاقل، همیشه از تجارب دیگران عبرب می‌گیرد و از آن در انتخاب راه صحیح زندگی دعوت و تبلیغ استفاده می‌برد.

13- قران، کتاب هدایت و یاد‌آوری به‌سوی تمامی خوبی‌هاست، از این رو بر هر مسلمان واجب است بر تلاوت، حفظ و عمل به قرآن کوشا باشد.

14- مسند امام احمد از سعد بن هشام راویت می‌کند: از ام‌المومنین عایشه در مورد اخلاق رسول‌ الله ص پرسیدم، جواب داد: «کَانَ خَلْقُهُ الْقُرْآنَ». «اخلاق‌شان برگرفته از قرآن بود.» امامان بخاری و مسلم در مورد اخلاق پیامبر ص از اصحاب نقل می‌کنند: رسول الله ص سخاوتمندترین مردم بود، هرگز تقاضای کسی را با «نَه» جواب نمی‌داد، با کودکان بسیار مهربان بود و در فراق فرزندش ابراهیم بسیار اندوهگین‌ شد و اشک از چشمان مبارک‌شان سرازیز گشت، حسن و حسین را بسیار دوست می‌داشت، دخترزاده‌‌اش زینب را گاهی همراه خود به مسجد می‌آورد، حسن بن علی را می‌بوسید و می‌فرمود: «مَنْ لا یَرْحَمْ لا یُرْحَمْ». «کسی که به دیگران مهربانی نکند با او مهربانی نخواهد شد». أنس بن مالک که پسر بچه و خدمت گزار منزل ایشان بود می‌گوید: مدت10 سال خدمت گزار پیامبر بودم و در این مدت حتی یک بار به من نگفت: أه از دست تو! و یا چرا این کار را کردی یا نکردی؟ ابوسعید خُدری می‌گوید: پیامبر از دوشیزه‌ی نشسته در منزل نیز با‌حیاتر بود، یا زن رفتاری مهربانانه داشت، روزی در سفر حطاب به غلام سیاه چهره‌ای که آواز می‌خواند و شتران را به سرعت حرکت می‌داد فرمود: «رُوَیْدَکَ یَا أَنْجَشَةُ سَوْقُکَ بِالْقَوَارِیرِ». «آرام باش ای أنْجَشه! باید با زنانی که مثل شیشه زود شکسته می‌شوند به آرامی حرکت کرد» عائشه می‌گوید: پیامبر هیچ گاه به خاطر خود از کسی انتقام نگرفت مگر در مورد کسی که حرمت خداوند را پایمال کرده بود. در مورد اوصاف ظاهری ایشان أنس بن مالک روایت می‌کند: هیچ گاه حریر و دیباجی را نرم‌تر از کف دست پیامبر لمس نکردم و هیچ بوی خوش و عطری خوشبوتر از بوی پیامبر نبوییدم. در مورد چهره‌ی ایشان براء بن عازب می‌گوید: پیغمبر چهارشانه بود، فاصله‌ی بین دو شانه‌ی ایشان زیاد بود، مو‌های سرش تا نرمه‌ی گوشش می‌رسید، بسیار خوش‌قیافه و زیبارو بود، نه چندان بلند اقامت بود که نامتناسب باشد و نه کوتاه قد بود. أنس می‌گوید: موی پیامبر نه کاملاً نرم و چسپنده و نه بسیار جدا از هم و برخاسته بود بلندی نآن ایبنآن به مابین دو گوش و شانه‌اش می‌رسید. در زمان پیری مگر اندکی از آن (قسمت پایین لب ایشان) سفید نشده بود، از نظر قیافه، حسن بن علی به پیامبر بسیار شباهت داشت.

15- در مورد تأثیر چشم (چشم زخم) أحادیث متعددی ذکر شده است: امام بخاری در صحیح خود بابی به نام «العَیْنُ حَقَّ» دارد که برگفته از حدیث مشهوری است که ابن عباس از پیامبر ص نقل کرده که فرموده است: «الْعَیْنُ حَقٌّ وَلَوْ کَانَ شَیْءٌ سَابِقُ الْقَدَرِ لَسَبَقَتْهُ الْعَیْنُ وَإِذَا اسْتُغْسِلْتُمْ فَاغْسِلُوا». «تأثیر چشم حقیقت دارد و اگر چیزی قرار بود بر تقدیر سبقت بگیرد چشم سبقت می‌گرفت و هرگاه از شما طلب غسل شد (از صاحب چشم) پس غسل کنید (تا از آب غسل برای بهبود مورد اصابت استفاده شود)». ابن عباس می‌‌گوید: «قَالَ کَانَ النَّبِىُّ ص یُعَوِّذُ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَیَقُولُ إِنَّ أَبَاکُمَا کَانَ یُعَوِّذُ بِهَا إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ: أَعُوذُ بِکَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ وَهَامَّةٍ وَمِنْ کُلِّ عَیْنٍ لاَمَّةٍ». «پیامبر ص، حسن و حسین را در پناه خدا در می‌آورد و می‌فرمود این چنین جد شما، ابراهیم، پسرانش اسماعیل و اسحاق را در پناه خدا می‌آورد: شما را به کلمات کامل خداوند از هر شیطان و هر جنبنده‌ی مضر و از هر چشم بد در پناه خدا می‌آورم». ابن ماجه حکایت می‌کند که عامر بن ربیعه در راهی می‌گذشت، ناگهان سهل بن حُنَیف را دید که در حال آبتنی کردن است، آن‌گاه گفت: بدن پوشیده‌ای را تا به امروز همانند این ندیده بودم. دیری نگذشت که عامر از پای درآمد و افتاد. او را نزد پیامبر ص بردند و گفتند: سهل را دریاب که از حال رفت. پیامبر سریعاً متوجه قضیه شد و فرمود: به چه کسی مشکوک هستید؟ گفتند: عامر بن ربیعه. فرمود: چرا بی سبب یکی از شما برادرش را می‌کشد؟ هرگاه چیز شگفت‌انگیزی از برادرتان دیدید پس دعای برکت برایش کنید. سپس آب طلبید و به عامر دستور داد تا وضو بگیرد و غسل کند و سپس ناگهان آب را از پشت بر روی سهل بریزند.

ابن ماجه از ابو سعید خدری روایت می‌کند: پیامبر ص از چشم أنس و جن پناه می‌برد و هنگامی که سوره‌ی معوذتین نازل شد پیوسته آن را می‌خواند و بقیه چیز‌ها را رها کرد. امام مسلم و امام محمد از أبو سعید خُدری روایت می‌کند: جبرئیل به نزد پیامبر آمد و فرمود: ای محمد آیا شکایت کردی؟ (ظاهر از تأثیر چشم زخم). فرمود:آری! جبرئیل فرمود: «بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ مِنْ کُلِّ شَىْءٍ یُؤْذِیکَ مِنْ شَرِّ کُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَیْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ یَشْفِیکَ بِاسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ». «با نام خدا برایت دعا می‌خوانم، و تو را از آسیب هر چیز و از شر هر شخص یا چشم حسودی در پناه‌ خدا می‌آورم، خداوند تو را شفا بخشد، با نام خدا برایت دعا می‌‌خوانم».

***


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد