معرفی سوره: سورهی «حاقَه» مکی است و بعد از سورهی «مُلک» نازل شده و شامل 52 آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل:
در سورهی قلم إجمالاً به روز قیامت اشاره شد و رفتار کفار نسبت به قرآن مورد نکوهش قرار گرفت؛ در این سوره نیز به تفصیل به بحث قیامت پرداخته، نمونههایی از تکذیب گذشتگان بیان شده و بر قطعیت تنزیل قرآن از نزد خداوند تأکید شده است.
محور سوره:
1- قیامت و شرح تکذیب امتهای گذشته و گروهبندی مردم در آخرت.
2- اثبات صدق قرآن به عنوان کلام خدا و برائت پیامبر از تهمتهای گمراهان.
سوره دارای پنج مبحث است:
مبحث اول: منکران
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿ٱلۡحَآقَّةُ١ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٢ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٣ کَذَّبَتۡ ثَمُودُ وَعَادُۢ بِٱلۡقَارِعَةِ٤ فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهۡلِکُواْ بِٱلطَّاغِیَةِ٥ وَأَمَّا عَادٞ فَأُهۡلِکُواْ بِرِیحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِیَةٖ٦ سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ٧ فَهَلۡ تَرَىٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِیَةٖ٨ وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ وَمَن قَبۡلَهُۥ وَٱلۡمُؤۡتَفِکَٰتُ بِٱلۡخَاطِئَةِ٩ فَعَصَوۡاْ رَسُولَ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَهُمۡ أَخۡذَةٗ رَّابِیَةً١٠ إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَآءُ حَمَلۡنَٰکُمۡ فِی ٱلۡجَارِیَةِ١١ لِنَجۡعَلَهَا لَکُمۡ تَذۡکِرَةٗ وَتَعِیَهَآ أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ١٢﴾
ترجمه:
«آن حقیقت راستین (1) چیست آن حقیقت راستین! (2) و تو چه میدانی که چیست آن حقیقت راستین! (3) ثمود و عاد آن واقعهی کوبنده را تکذیب کردند (4) اما ثمود پس با فریادی مرگبار نابود گشتند (5) و اما عاد پس به وسیلهی تندبادی سرکش به هلاکت رسیدند (6) هفت شب و هشت روز پیاپی آن (تندباد) را بر آنها به حرکت درآورد، پس مردم را در آن (مدت) فرو افتاده میدیدی گویی تنههای نخل توخالیاند (7) پس آیا از ایشان هیچ برجای ماندهای میبینی! (8) و فرعون و اقوام قبل از او و (مردمان) شهرهای زیر و رو شده، با گناه پیش آمدند (9) پس، از فرستادهی پروردگارشان سرپیچی کردند، آنگاه (خداوند) با گرفتنی سخت، آنان را فروگرفت (10) یقیناً چون آب طغیان کرد ما شما را بر کشتیِ روان سوار کردیم (11) تا این که آن برایتان پندی قرار دهیم و گوشهای فراگیر آن را فرا گیرند (12)».
توضیحات:
﴿ٱلۡحَآقَّةُ﴾: از أسمای قیمات است، زیرا ثبوت وقوع آن حقیقی و قطعی است و هیچ شکّی در آن نیست و تمام وعد و وعیدهای آن حقیقی است و تمامی حقایق را بر کافران هویدا میگرداند. ﴿مَا ٱلۡحَآقَّةُ﴾: استفهام در اینجا جهت بیان عظمت و حقانیت آن روز بزرگ است که علم برپایی آن منحصراً در نزد خداوند است. ﴿ثَمُودُ﴾: قوم پیامبر صالح. ﴿عَادُۢ﴾: قوم پیامبر هود (مراجعه شود به سورهی فجر) ﴿ٱلۡقَارِعَةِ﴾: (قرع) در هم کوبنده از أسمای قیامت. ﴿بِٱلطَّاغِیَةِ﴾ (طغی): میتواند حاوی دو منظور باشد: 1- اشاره به عذاب قوم ثمود، یعنی صاعقهای که شدت آن از حد تجاوز میکرد 2- اشاره به سبب هلاکتشان که سرکشی و طغیان بود. ﴿رِیحٖ﴾: باد، توفان. ﴿صَرۡصَرٍ﴾ (صَرّ): بسیار سرد و پر سر و صدا، لفظ «صَرّ» شدت را میرساند و تکرار آن دلالت بر استمرار و دوام آن توفان شدید دارد. ﴿عَاتِیَةٖ﴾ (عتا): سرکش و غیرقابل تحمل در تندی و سردی. ﴿سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ﴾: آن باد را بر آنها گماشت؛ اصل تسخیر یعنی استعمال یک چیز با اقتدار و قوت، و در این جا یعنی آن توفان با اقتدار کامل بر آنها مسلط گردید.﴿حُسُومٗاۖ﴾ (حَسْم): پی در پی و بدون انقطاع، نحس، ﴿صَرۡعَىٰ﴾: (صرع) ج صریع: فرو افتاده بر زمین مُرده. ﴿أَعۡجَازُ﴾ ج (عجُز): تنهی درخت. ﴿خَاوِیَةٖ﴾: (خَوَی): میان تهی و پوچ و توخالی. در این تشبیه قوم عاد به خاطر بلندقامتی به نخل و به خاطر گرفته شدن روح و هلاکتشان به نخل توخالی (خاویة) تشبیه شدهاند، و گفته شده توفان به گونهای بوده که از دهان وارد بدن آنها شده و هر چه را در درون خود داشتند از پایین همراه خود بیرون میریخته است و سپس جسد و پوچ و بی روح آنها همچون تنههای پوچ نخلهای بی سر بر زمین میافتاد. ﴿بَاقِیَة﴾ (بَقَی): بقیه و اثر، یعنی آیا آثاری از آنها باقی ماند که تو مشاهده کنی؟ ﴿وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ﴾: فرعون آمد؛ مرتکب شد و رفتار نمود. ﴿مَن قَبۡلَهُۥ﴾: امتهای کافر پیش از فرعون مثل عاد ثمود. ﴿وَٱلۡمُؤۡتَفِکَٰتُ﴾ ج مؤتفکة: در اصل به معنای وارونه شدن است و به قریههای قوم لوط اطلاق میشود، زیرا به سبب عذاب، خانههایشان زیر و رو شده و در حقیقت بر سر آنها برگردانده شد و یا این که از حقیقت بهسوی باطل و از حلال بهسوی حرام چرخیدند. ﴿خَاطِئَةِ﴾: کارهای خطا، اشتباه و گناه که شامل نافرمانی، کفر و ... بود. ﴿عَصَوۡاْ رَسُولَ رَبِّهِمۡ﴾: هر کدام از اینها، یعنی فرعون، قوم لوط و دیگر اقوام کافر نسبت به فرستادهی پروردگارشان نافرمانی کردند. ﴿أَخَذَهُمۡ﴾: آنها را گرفت یعنی گرفتار عذاب کرد. ﴿رَّابِیَةً﴾ (رَبَا یَزبُو): زیادت در شدت و عذاب یعنی با شدت افزون. ﴿طَغَا ٱلۡمَآءُ﴾: آب که طغیان کرد و همه چیز را فرا گرفت، ﴿حَمَلۡنَٰکُمۡ﴾: شما را حمل کردیم، منظور آباء وأجداد ما هستند که به وسیلهی کشتی نوح نجات یافتند. ﴿ٱلۡجَارِیَةِ﴾: کشتی که بر آب جاری میگردد، کشتی روان. ﴿لِنَجۡعَلَهَا﴾: ضمیر «ها» به واقعهی توفان نوح بر میگردد که سبب هلاکت کافران و نجات مؤمنان شد. ﴿تَعِیَهَآ﴾ (وَعَی): آن را به خاطر بسپارد و فرا گیرد، ﴿أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ﴾: گوشِ فراگیر و یاد دارنده.
مفهوم کلی آیات:
سؤال دربارهی قیامت به قصد انکار آن مسألهای جدید نبوده و نخواهد بود، بدین خاطر خداوند در مواضع متعددی از قرآن به آن پرداخته و از جوانب مختلف سعی بر اثبات آن نموده است. اما در کنار تمامی دلایل و براهین محکم در این بحث، گاهی نیز (همانند این سوره) به رفتار با منکرین قیامت اشاره نموده است تا بدین وسیله جلوههای عبرتآمیزی را پیش چشم و گوش ما قرار دهد و ذهنیت را از طرح شبهه و پرسشهای مخرَب و بیفایده بهسوی جستوجوی حقیقت و تقویت یقین و اعتقاد نسبت به قیامت سوق دهد و آن را آویزهی گوش سازد و با ترسیم چگونگی هلاکت مکذبان قیامت، گوشهای از تحقق عدالت خداوند به نمایش گذاشته شود تا همه دریابند که خداوند از ظالمان و مکذبان غافل نیست و در نتیجه، رستاخیز برای تحقق عدالت خداوند ضروری و لازم میباشد.
مبحث دوم: چگونگی وقوع قیامت
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ نَفۡخَةٞ وَٰحِدَةٞ١٣ وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةٗ وَٰحِدَةٗ١٤ فَیَوۡمَئِذٖ وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١٥ وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَهِیَ یَوۡمَئِذٖ وَاهِیَةٞ١٦ وَٱلۡمَلَکُ عَلَىٰٓ أَرۡجَآئِهَاۚ وَیَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّکَ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِیَةٞ١٧ یَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنکُمۡ خَافِیَةٞ١٨﴾
ترجمه:
«پس آنگاه که یک بار در صور دمیده شود (13) و زمین و کوهها از جای کنده و به یک باره در هم کوبیده شود (14) پس آن روز واقعه قیامت رخ دهد. (15) و آسمان بشکافد پس در آن روز سست و بیبنیاد باشد (16) و فرشتگان بر کنارههای آن (آسمان) خواهند بود و عرش پروردگارت را در آن روز هشت فرشته بر فراز خویش حمل کنند (17) آن روز (در پیشگاه خداوند) عرضه شوید، (و) از شما هیچ نهفتهای نهان نمیماند(18)».
توضیحات:
نکته: بعد از این که خداوند به هلاکت منکرین قیامت در امتهای گذشته اشاره نمود در ادامه به محور اصلی سوره، یعنی بحث قیامت میپردازد.
﴿نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ﴾: اشاره به نفخهی اول صور است که پایان دهندهی هستی در این دنیاست. ﴿وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ﴾: زمین و کوه حمل میشود، یعنی از جای کَنده و برداشته میشود. ﴿دُکَّتَا﴾ (دکّ): کوهها در هم کوبیده و شکسته شود و تبدیل به تودهای گرد و خاک گردد. ﴿ٱلۡوَاقِعَةُ﴾: از أسمای قیامت به معنای واقع شونده. ﴿وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ﴾: آسمان شکافته و نظم حاکم بر آن مختل شود و یکپارچگی خود را از دست بدهد و پراکنده گردد. ﴿وَاهِیَةٞ﴾ (وهَی): سستی بعد از استواری، دریدگی و پراگندگی، مشرف بر سقوط. ﴿أَرۡجَآئِهَاۚ﴾: (رجو) ج رجا: اطراف، جوانب و کنارهها و سبب آن این است که آسمان مَسکن ملائکه است و آنگاه که آسمان شکافته شود ملائکه در اطراف پناهنده شده و مضطربانه نظارهگر وقوع قیامت میشوند. ﴿عَرۡشَ﴾: منظور از عرش شاید همان عرش عظیم و بیمانند خداوند باشد که در آیات زیادی از قرآن بدون ذکر جزئیات به آن اشاره شده است، و یا ممکن است در این جا میزانی باشد که جهت حُکم و قضاوت بین خلایق برپا میشود. ﴿ثَمَٰنِیَةٞ﴾: هشت ملائکه یا هشت گروه یا صف از ملائکه که تعداد آنها را تنها خدا خود میداند. ﴿تُعۡرَضُونَ﴾: عرضه میشوید، یعنی جهت محاسبهی اعمالتان در دادگاه عدل الهی حاضرتان میکنند. ﴿خَافِیَةٞ﴾: آنچه از دیگران مخفی میشود، رازها و کارهایی که تنها خود انسان از آنها آگاهی دارد و از نگاه دیگران مخفی مانده است.
مفهوم کلی آیات:
وقوع قیامت برای خداوند بسیار آسانتر از آن چیزی است که بشر تصور میکند. کوبیده شدن کوهها و زمین به همدیگر و مختل نمودن نظم کائنات تنها با إرادهی خدا و دمیدنی ویرانگر از سوی اسرافیل حاصل میشود و این یعنی پایان و آمادیگی جهت حیاتی نوین و متفاوت و البته بعد از محاکمه در دادسرای الهی که ذره ذرهی اعمال آشکار و نهان بندگان با دقتی فوق تصور بشر محاسبه گردد و جایگاه ابدی انسان معین شود.
مبحث سوم: پاداشی گوارا
﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ فَیَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ کِتَٰبِیَهۡ١٩ إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَٰقٍ حِسَابِیَهۡ٢٠ فَهُوَ فِی عِیشَةٖ رَّاضِیَةٖ٢١ فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ٢٢ قُطُوفُهَا دَانِیَةٞ٢٣ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیَٓٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِی ٱلۡأَیَّامِ ٱلۡخَالِیَةِ٢٤﴾
ترجمه:
پس اما آن که کارنامهاش به دستِ راستش داده شود میگوید: بگیرید کارنامهام را بخوانید (19) می یقین داشتم که همانا حسابم را در مییابم (20) پس او در زندگی رضایتمندی است (21) در بهشتی والا (22) میوههایش در دسترس است (23) بخورید و بنوشید گوارا، به پاداش آچه در روزگاران گذشته پیش فرستادهاید ﴿24﴾.
توضیحات:
﴿بِیَمِینِهِۦ﴾: به دست راست و از جهت راست او. ﴿هَآؤُمُ﴾: اسم فعل امر است و دارای دو لغت مد «هاءُ» و قصر «ها» است و حرف «م» علامت جمع آن است همانگونه که مثنَای آن «هاءُما» است. در معنای «تَعالَوا» (بشتابید) و «خُذُوا» (بگیرید) استعمال میشود و معنای دوم شایعتر است؛ کاربرد این لفظ در این جا به خاطر نشاط و خوشحالی مؤمن از گرفتن نامهی اعمالش است. ﴿کِتَٰبِیَهۡ﴾ (کتابی): نامهی اعمال، حرف «ها» در «کتابیه، حسابیه، مالیه و سلطانیه» اصطلاحاً هاء سکْت نام دارد و ضمیر نیست و تأثیری در معنا ندارد، بلکه جهت حفظ قافیهی آیات آمده است. ﴿ظَنَنتُ﴾: در اصل به معنای گمان است اما در این جا به معنای یقین و اعتقاد کامل آمده است چنانچه گفتهاند: هر ظنی در قرآن از جانت مؤمن یقین و از جانب کافر شک را میرساند، و یا گفتهاند: ظن دنیا شک و ظن آخرت به معنای یقین است.
نکته: شک عبارت است از: تردد ذهن بین دو چیز بدون برتری دادن یکی بر دیگری، بر خلاف ظنّ که جانب یکی از آن دو چیز در ذهن نسبت به دیگری برتری دارد و این برتری میتواند تا سرحد یقین پیش رود.
﴿مُلَٰقٍ﴾ (مُلافی): ملاقات کننده، دریابنده. ﴿حِسَابِیَهۡ﴾: حساب و کتاب اعمال. ﴿عَالِیَةٖ﴾: والامرتبه و عالی قدر. ﴿قُطُوفُ﴾ ج (قطْف): چیدنیها، میوهها. ﴿دَانِیَةٞ﴾: پایین و در دسترس است به گونهای که ایستاده، نشسته و حتی خوابیده میتوان آن را چید. ﴿هَنِیَٓٔۢا﴾: (هَنَا) «الهَنیء» آنچه هیچ مشقت و سختی و عواقب و خیمی در پی نداشته باشد، گوارا، در این جا از لحاظ إعرابی حال است. ﴿أَسۡلَفۡتُمۡ﴾ (سلف): از پیش فرستادید، در گذشته انجام دادید. ﴿ٱلۡأَیَّامِ ٱلۡخَالِیَةِ﴾: ایام گذشته دنیا.
مفهوم کلی آیات:
هر کس در دنیا نسبت به آخرت و ثواب و عقاب آن، اعتقادش یقینی شد، لیاقت بهرهمندی از رحمت الهی را نصیب خود ساخته است، بدیهی است که یقین صادق به وسیلهی عمل صالح ثابت میشود نه با شعار و سخن، و پاداش بیمانند أخروی را در مقابل نیکوکاری و عبادت خالصانهی دنیوی میبخشند نه با دغلکاری و گناه، و نعمت بهشتی گوارای وجود بهشتیان باد!.
مبحث چهارم: کیفری بی مانند
﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُوتَ کِتَٰبِیَهۡ٢٥ وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِیَهۡ٢٦ یَٰلَیۡتَهَا کَانَتِ ٱلۡقَاضِیَةَ٢٧ مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّی مَالِیَهۡۜ٢٨ هَلَکَ عَنِّی سُلۡطَٰنِیَهۡ٢٩ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِیمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِی سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُکُوهُ٣٢ إِنَّهُۥ کَانَ لَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِیمِ٣٣ وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ٣٤ فَلَیۡسَ لَهُ ٱلۡیَوۡمَ هَٰهُنَا حَمِیمٞ٣٥ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنۡ غِسۡلِینٖ٣٦ لَّا یَأۡکُلُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡخَٰطُِٔون﴾
ترجمه:
«و اما کسی که کارنامهاش به دستِ چپش داده شود پس میگوید: ای کاش کارنامهام (به من) داده نشده بود! (25) و از حساب خویش خبردار نشده بودم! (26) ای کاش آن (مرگ) پایان دهنده بود! (27) مالم چیزی را از (عذاب) من بر طرف نساخت. (28) قدرتم از (دستِ) میبرفت (29) (گفته شود:) او را بگیرد و در زنجیرش کنید (30) سپس او را در آتش اندازید. (31) آنگاه در زنجیری که درازای آن هفتاد گز است او را در بند کشید (32) همانا او هیچ گاه خدای بزرگ را باور نداشت (33) و بر غذای دادن بینوا تشویق نمیکرد (34) پس امروزی برای او در این جا هیچ خویشاوندی نیست (35) و نه خوارکی مگر از خونابه (36) (که) جز خطاکاران آن را نخورید (37)».
توضیحات:
﴿بِشِمَالِهِۦ﴾: به دست چپ و از سمت چپ آنها. ﴿لَیۡتَ﴾: حرف مشبّه بالفعل و جهت تمنّی و آرزو استفاده میشود. ﴿لَمۡ أُوتَ﴾: داده نمیشدم. ﴿لَمۡ أَدۡرِ﴾: آگاه نمیگشتم، خبردار نمیشدم. ﴿کَانَتِ﴾: منظور مرگ دنیوی است. ﴿ٱلۡقَاضِیَةَ﴾: قطع کننده، پایان بخش و تمام کننده؛ یعنی ای کاش مرگ پایان همه چیز بود و زندگی مجددی وجود نداشت. ﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّی﴾: به من نفعی نرساند و عذابی را از من برطرف نساخت. این آیه به صورت اسفتهامی جهت سرزنش خود هم میتوان معنا کرد: مالم چه چیزی را از من برطرف ساخت و چه سودی برایم دربرداشت؟ ﴿هَلَکَ﴾: از بین رفت و زائل گشت. ﴿سُلۡطَٰنِ﴾: قدرت و جاه و مقام و نسب و هر آنچه در دنیا یک شخص به ان میبالد. ﴿غُلُّوهُ﴾: او را در غل و زنجیر قرار دهید، طوق بر گردنش اندازید. ﴿جَحِیمَ﴾: آتش بزرگ و شعلهور که در گودال جهنم افروخته شود. ﴿صَلُّوهُ﴾ (صلا): وارد شدن به جهنم که با برافروخته کردن جهنم همراه است، زیرا جهنمیان نوعی از انواع هیزمهای جهنم خواهند بود. ﴿سِلۡسِلَةٖ﴾: دنبالهدار، پی در پی، زنجیز. ﴿ذَرۡعُ﴾ واحد اندازهگیری معادل یک گز یا نیم متر، و گفتهاند: در این جا منظور هفتاد گز ملائکه است. ﴿فَٱسۡلُکُوهُ﴾ (سلک): در آن قرارش دهید، زنجیرش کنید و به بند کشید . ﴿وَلَا یَحُضُّ﴾ (حضّ): تشویق و ترغیب نمیکرد. بدیهی است هر آن که از تشویق دیگران به إنفاق دریغ ورزد خود نیز هیچگاه إنفاقی نمیکند و یا این که ترغیب نکردن دیگران اگر این قدر عقوبت در بر داشته باشد، پس معلوم است که إنفاق نکردن چندین برابر کیفر خواهد داشت. ﴿ٱلۡیَوۡمَ﴾: مراد روز قیامت است. ﴿هَٰاهُنَا﴾: «ها» حرف تنبیه و «هنا» اسم اشاره است، در آخرت. ﴿حَمِیمٞ﴾ (حمّ): در اصل به آب گرم گفته میشود اما به دوست و خویشاوند صمیمی و مهربان نیر حَمیم گویند، شاید به خاطر گرمی محبت آنها نسبت به همدیگر؛ در این جا معنای دوم یعنی دوست و خویشاوند صمیمی مراد است. ﴿غِسۡلِینٖ﴾: خونابه، آبی که از تراوش زخم کافران در جهنم به وجود میآید. ﴿ٱلۡخَٰطُِٔونَ﴾ ج (خاطی): خطاکار، گناهکار.
مفهوم کلی آیات:
بیلیاقتی و عذاب أخروی چیزی است که کافران با کفر و بخل برای خویش برگزیدهاند و تا همیشه نیز برایشان جاویدان خواهد ماند و دیگر نه مال و ثروت به آنها سودی میبخشد و نه قدرت و منصب؛ از شدت خواری و پستی آرزو دارند ای کاش با این فضاحت به آن جا نمیرسیدند بلکه نابود میگشتند. اما دریغا که باید بخورند و بنوشند و بچشند از آن سفرهی رنگینی که با انواع کثافت و پلیدیها و عذابهای رنگارنگ برایشان چیده شده است و حسرت حتی مُردن نیز بر دلهایشان بماند و حقا که این است جزای کبر و نافرمانی خداوند.
مبحث پنجم: قران حقیقتی بیگمان
سبب نزول:
بسیاری از مشرکان به جای پذیرش دعوت تأثیرپذیری از قرآن، روی به تکذیب پیامبر به شیوههای مختلف میآوردند. یکی از این شیوهها تهمت زدن بود، مثلاً ولید بن مغیره تهمت ساحری، ابوجهل تهمت شاعری و عُقبه تهمت کاهنی به پیامبر میزدند. لذا خداوند این آیات را جهت مردود دانستن تمامی این تهمتها نازل فرمودند.
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَا تُبۡصِرُونَ٣٨ وَمَا لَا تُبۡصِرُونَ٣٩ إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ کَرِیمٖ٤٠ وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٖۚ قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ٤١ وَلَا بِقَوۡلِ کَاهِنٖۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٤٢ تَنزِیلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٣ وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ٤٦ فَمَا مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِینَ٤٧ وَإِنَّهُۥ لَتَذۡکِرَةٞ لِّلۡمُتَّقِینَ٤٨ وَإِنَّا لَنَعۡلَمُ أَنَّ مِنکُم مُّکَذِّبِینَ٤٩ وَإِنَّهُۥ لَحَسۡرَةٌ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٠ وَإِنَّهُۥ لَحَقُّ ٱلۡیَقِینِ٥١ فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ٥٢﴾
ترجمه:
«پس قسم یاد میکنم به آنچه میبینید (38) و به آنچه نمیبینید (39) همانا آن (قرآن) بیشک سخن فرستادهای بزرگوار است (40) و آن گفتار شاعر نیست، (اما شما) اندکی ایمان دارید (41) و نه سخن پیشگو، اندکی پند میگیرید (42) فرستادهای از جانت پروردگار جهانیان است (43) و اگر (محمد) پارهای سخنان را بر ما بر میبست (که نا نگفته بودیم) (44) یقیناً او را قدرتمندانه میگرفتیم (45) سپس رگ قلبش را قطع میکردیم (46) پس هیج کدام از شما بازدارنده از (عذاب) او نمیشد (47) و در حقیقت آن اندرزی برای پرهیزگاران است (48) و یقیناً ما میدانیم که از شما کسانی تکذیبکنندگان هستند (49) و همانا آن (قرآن) حسرتی بر کافران خواهد بود (50) و همانا آن بیگمان حقیقت یقینی است (51) پس نام پروردگار بزرگت را به پاکی یاد کن (52)».
توضیحات:
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ﴾: أقسم، «لا» در این جا زائده و برای تأکید است. ﴿بِمَا تُبۡصِرُونَ﴾...: در حقیقت خداوند به ظاهر و باطن، جسم و روح، انس و جن، خالق و مخلوق، دنیا و آخرت و قدرت ظاهری و باطنی خود سوگند میخورد. ﴿رَسُولٖ﴾: فرستاده، در این جا منظور رسول الله ص است. طبق قول برخی مفسرین، مراد از رسول در اینجا، جبریل است.
نکته: «قول رسول بودن قرآن» با «کلام خدا بودن قرآن» منافاتی ندارد، زیرا منظور از آن، تلاوت و تبلیغ و نقل قول رسول از خداوند است.
﴿شَاعِرٖۚ﴾: آن که بر حسب خیالش سخن گوید و خداوند گفته است که فن شاعری را به پیامبر یاد نداده است و اصلاً شایستهی مقام و رسالت او نیست: ﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا یَنۢبَغِی لَه﴾ [یس: 69] اما مشرکان پیوسته تهمت شاعری به پیامبر میزدند تا سخنان او را أوهام و خالات جلوه دهند. ﴿قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ﴾: منظور از «قلّت» در این جا نفی کل است، یعنی اصلاً قرآن را باور ندارند و اصلاً از آن پند نمیپذیرند؛ «ما» در این جا زائد و برای تأکید و «قلیلاً» صفت برای مصدر محذوف است، یعنی «تؤمنون ایماناً قلیلاً»: پیشگو، غیبدان که ادعای علم غیب میکند. ﴿تَنزِیلٞ﴾: فرود آمده، فرستاده شده. ﴿تَقَوَّلَ﴾: نسبت دادن قول به کسی که اصلاً آن قول را نگفته باشد؛ نسبت سخن ناگفته به شخصی؛ به دروغ نیز اطلاق میشود. ﴿أَقَاوِیلِ﴾ ج أقوال ج قول: از این صیغه بیشتر جهت تحقیر سخن استفاده میشود. ﴿بِٱلۡیَمِینِ﴾: دو معنا از این فهمیده میشود: الف) مراد از یمین قدرت است، زیرا قوت و قدرت هر شخص در دست راست اوست و منظور خداوند برخورد تند و قدرتمندانه است. ب) مراد دست راست شخصی است که میخواهد به دروغ گفتاری را به خداوند نسبت دهد، زیرا مخالفت و مقاله با یک خطا بسیاری مواقع با گرفتن دست راست همراه است، یعنی جلوگیری از ارتکاب خلاف. ﴿ٱلۡوَتِینَ﴾: رگ دل یا قلب که خون را به دیگر رگها میفرستد، آئورت که پاره شدن یا انسداد آن سبب مرگ حتمی میشود. ﴿حَٰجِزِینَ﴾ (حَجُر): ممانعتکننده، یعنی مانع رسیدن عذاب به او میشود تا عذاب را از او دفع کند و مانع کار خداوند شود. ﴿تَذۡکِرَةٞ﴾: یادآوری، پند و اندرز.﴿لَحَسۡرَةٌ﴾: حسرت، ندامت، یعنی کافران در قیامت نسبت به انکار قرآن و عکسالعملهای ناشایست خود پشیمان میشوند و چون پشیمانی سودی ندارد پس بر فرصت ازدست رفته حسرت میخورند. ﴿َحَقُّ ٱلۡیَقِینِ﴾: یقین از صفات علم و فراتر از معرفت و فهم است، زیرا همراه با ثبوت و حکم و کسب نتیجه است و بالاترین درجهی آن حق الیقین است که بر پایهی یقین و قطعیت بنا شده و هیچ راه انکاری در آن باقی نمانده است.﴿سَبِّحۡ﴾: تسبیح کن. معنای تسبیح، تنزیه و پاک داشتن خداوند از هر آن چیزی است که لایق ذات او نباشد.
مفهوم کلی آیات:
قرآن کلام خداست و هیچ شبههای بر آن وارد نیست اما کوته نظران حاسد که در برابر عظمت و بلاغت قرآن درماندهاند از درماندگی چارهای جز ایراد شبهاتی بیاساس همچون نسبت شاعری و کاهنی به پیامبر ص نمیبینند، اما خداوند با وجود وضوح کاملی که در حقانیت قرآن و صداقت پیامبر وجود دارد فرضیهای مطرح میکند که اگر بر فرض محال، پیامبر قصد دستبرد و تحریف کلامی از قرآن را داشته باشد به شدت با او برخورد میشود و خداوند اجازهی این کار راهیچ گاه به او نمیدهد. در حقیقت این فضیه محکمترین برهان بر اثبات قرآن است که مُهر سکوت را بر دهان هر گستاخ بیخرد میزند و با بیان آن وعید شدید و مرگبار، با همگان اتمام حجت میکند و پرواضح است که این آیات بزرگترین تأیید بر صداقت رسول اکرم در پیام رسانی از جانب خداوند بهسوی بندگان است و هر شبههای را از او برطرف میسازد.
برداشتها و فواید سوره:
1- قیامت حقیقت است و شدت سختیهای آن را کسی جز خدا نمیداند و بر انسان واجب است اعتقادش را به یقین برساند که یقیناً در سرایی دیگر برانگیخته، و بر مبنای عملش محاسبه خواهد شد.
2- آدمی هر چقدر هم دارای سلطان و قدرت ثروت باشد در مقابل قدرت عظیم الهی ضعیف و ناتوان است و سرگذشت امتهای گذشته حکایت از همین حقیقت دارد.
3- وقایع غیر مترقبهای چون زلزله و سیل و توفان که هر روزه شاهد وقوع آن در نقطهای از جهان هستیم همگی قیامتهای کوچکی است که عبرتها، آگاهسازیها و اندرزهای شگرفی در آن نهفته است و شایسته است دلهای به خواب رفته بیدار شود و انسانهای از خدا بریده روی به خدا آورند: ﴿أَوَلَا یَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ یُفۡتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَیۡنِ﴾ [اتوبة: 126].
4- قیامت عرصهی تجسم یافتن و به نمایش درآمدن اعمال انسان و عرضه شدن آن به دادگاه عدل الهی است.
5- نعمتهای بهشتی در پرتو پرهیزکاری و رضایتمندی خداوند حاصل میشود و مؤمنین بر اعمال خویش افتخار میکنند همانگونه که کافران در مقابل کارهای زشت و پلید خویش شرمگین و رسوا میشوند.
6- دل خوش داشتن به نعمتهای زودگذر دنیوی و مغرور گشتن به آن، بنیان نهادن خانه در مسیر سیل است که هیچ تضمنی بر بقای آن نیست.
7- قرآن، شفاعتگر و حجت برای مؤمنین، و حسرت ندامت برای کافران در قیامت خواهد بود.
8- حسد سیب میشود دیدگان انسان بر حقایق بماند و دیگران را نیز از کشف حقایق بار دارد.
9- امامان بخاری و مسلم در صحیحین از ابن عمر روایت میکنند: از رسول الله ص شنیدم که میفرمود: «یُدْنَى الْمُؤْمِنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَتَّى یَضَعَ عَلَیْهِ کَنَفَهُ فَیُقَرِّرُهُ بِذُنُوبِهِ فَیَقُولُ هَلْ تَعْرِفُ فَیَقُولُ أَىْ رَبِّ أَعْرِفُ . قَالَ فَإِنِّى قَدْ سَتَرْتُهَا عَلَیْکَ فِى الدُّنْیَا وَإِنِّى أَغْفِرُهَا لَکَ الْیَوْمَ. فَیُعْطَى صَحِیفَةَ حَسَنَاتِهِ وَأَمَّا الْکُفَّارُ وَالْمُنَافِقُونَ فَیُنَادَى بِهِمْ عَلَى رُءُوسِ الْخَلاَئِقِ ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [هود: 18]». «شخصی مؤمن در روز قیامت به پروردگارش نزدیک میشود تا آنجا که خداوند، پوشش (رحمت و حمایت) خود را بر او میگستراند سپس گناهانش را برایش بر میشمارد و به او میفرماید: آیا این را میشناسی؟ و مومن میگوید: آری، پروردگار را میشناسم! سپس خداوند میفرماید: من در دنیا آنها را بر تو پوشاندم و امروز نیز آنها را بر تو میبخشایم، سپس نامهی اعمال به دست راستش داده میشود. اما کافر و منافق، پس گواهان دربارهی آنها میگویند: اینها بر پروردگارشان دروغ بستند، آگاه باشید که لعنت خداوند بر ظالمین باد!».
10- امام بخاری از ابوهریره روایت میکند که رسول الله ص فرمود: «وَرَسُولِهِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَصَامَ رَمَضَانَ کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ هَاجَرَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ جَلَسَ فِى أَرْضِهِ الَّتِى وُلِدَ فِیهَا قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلاَ نُنَبِّئُ النَّاسَ بِذَلِکَ؟ قَالَ إِنَّ فِى الْجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِینَ فِى سَبِیلِهِ کُلُّ دَرَجَتَیْنِ مَا بَیْنَهُمَا کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَسَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الْجَنَّةِ وَأَعْلَى الْجَنَّةِ وَفَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ». «کسی که به خدا و رسولش، ایمان بیاورد و نماز بخواند و رمضان را روزه بگیرد، خدا تعهد کرده است که او را وارد بهشت سازد چه در راه خدا هجرت کند و یا در سرزمینی که متولد شده است، بنشیند. صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! آیا به مردم، بشارت ندهیم؟ فرمود: در بهشت، صد درجه وجود دارد که خداوند آنها را برای مجاهدین راه خود، مهیا ساخته است، فاصله هر درجه با دیگری، به اندازهی فاصلهی بین زمین و آسمان است؛ پس هرگاه از خدا درخواست کردید، فردوس را درخواست کنید، زیرا که آن، بهترین و بالاترین جایگاه بهشت است و عرش خدا بر فراز آن قرار دارد و نهرهای بهشت از آن سرچشمه میگیرند».
***