ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شکی در این نیست که تسبیح از اصول مهم و پایههای محکمی به شمار میرود که باور و اعتقاد در آنچه که متعلق به شناخت پروردگار متعال و نامها و صفات اوست بر آن بر پا میگردد، زیرا عقیده و باور در نامها و صفات بر دو اصل عظیم و اساس محکم بر پا میگردد که عبارتند از:
1- اثبات صفات بدون تشبیه.
2- مبرّا دانستن خداوند از شبیه بودن به مخلوقات بدون انکار صفات وی.
تسبیح همان تنزیه و مبرّا دانستن است، اصل این کلمه از «السبَّح» که همان بُعد و دوری و فاصله است، میباشد. أزهری در تهذیب اللغة میگوید: «معنای منزه دانستن خداوند از شرّ و بدی، دور دانستن او از آن است، و همچنین تسبیح او [به معنای] دور دانستن اوست، تو میگویی: «سبحتُ فی الأرض» و این هنگامی است که به جای دوری میروی؛ و از این مورد است سخن خداوند که میفرماید:
﴿وَکُلّٞ فِی فَلَکٖ یَسۡبَحُونَ ٤٠﴾ [یس: 40].
«و هر یک در سپهری سیر میکنند».
و همچنین است سخنش که میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبۡحٗا ٣﴾ [النازعات: 3].
«و سوگند به فرشتگانی که شناورند»[1].
پس تسبیح همان دور ساختن صفات نقص از نسبت دادن به خداوند است و همچنین مبرّا دانستن پروردگار از شرّ و بدی، و هر آنچه که برازندهی او نیست. «نزد عرب اصل تسبیح خدا به معنای منزه دانستن وی از نسبت دادن صفاتی جز صفات وی به او است، و [به معنی] پاک دانستن او از این [صفات] است»[2].
همین معنی در تفسیر تسبیح، در حدیثی مرفوع نقل شده است؛ با وجود اینکه سند این حدیث خالی از اشکال نیست. حاکم در مستدرک از عبدالرحمن بن حمّاد از حفص بن سلیمان از طلحة بن یحیی بن طلحة از پدرش، از طلحة بن عبیدالله t نقل کرده که گفت: از پیامبر r در خصوص تفسیر سبحان الله پرسیدم، پیامبر r فرمودند: «به معنی منزه دانستن خداوند از هر عیب و نقصی است». حاکم میگوید: این حدیث صحیح الاسناد است اما شیخین [بخاری و مسلم] آن را تخریج نکردهاند و ذهبی نیز در تلخیص مستدرک حاکم آن را به نقد کشیده و میگوید: این حدیث صحیح نیست زیرا طلحه -به قول بخاری- منکر الحدیث است و حفص واهی الحدیث میباشد و ابو حاتم میگوید: عبدالرحمن منکر است[3]. و این حدیث را در سندی دیگر به صورت مرسل آورده است.
در همین مفهوم آثار بسیاری از گذشتگان رحمهمالله نقل شده است، تعدادی از آنها را طبری در تفسیر خود و طبرانی در کتابش الدعاء در باب: تفسیر سبحان الله[4]، و همچنین دیگر علماء روایت کردهاند، از جمله:
آنچه از ابن عباس y نقل شده که او گفت: «سبحان الله یعنی منزه دانستن خداوند عزوجل از هر عیب و نقصی».
از عبدالله بن بریده نقل است که شخصی از علی t درباره معنای سبحان الله پرسید، و علی t فرمود: «به معنای تجلیلِ شکوه و هیبت خداوند است».
و از مجاهد نقل شده که گفت: «تسبیح به معنای تنزیه و تقدیس خداوند از هر عیب و نقصی است» و از میمون بن مهران نقل شده که گفت: «سبحان الله اسمی است که خداوند با آن تمجید و تکریم میشود و با آن از هر عیب و نقصی مستثنی میگردد».
از ابوعبیده معمر بن مثنّی نقل است که گفت: «سبحان الله یعنی تنزیه و تبرئه خداوند [از هر عیبی]». و از محمد بن عائشه نقل است که گفت: «عرب هنگامی که چیزی را بزرگ [و غیر قابل باور] و عجیب بداند سبحان الله میگوید، گویا [سبحان الله] به معنای پاک دانستن الله از هر بدی است و شایسته نیست صفتی دیگر جز صفات الله به او نسبت داده شود».
آثار بسیاری از سلف در این معنا نقل شده است.
أزهری در کتابش تهذیب اللغه از چندین تن از امامان علم لغت تفسیر تسبیح را به همین مفهوم پیشین آورده و میگوید: «مجموع معنای تسبیح این است که خداوند از این که شبیه یا شریک یا همانند و یا همتایی داشته باشد به دور است»[5].
با گفتارهای پیشین معنای تسبیح و مقصود از آن روشن میشود، و این که به معنی مبرّا دانستن خداوند از هر عیب و نقصی است. شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «دستور به تسبیحگویی خداوند مستلزم مبرّا دانستن او از هر عیب و نقصی، و اثبات صفات پسندیدهای است که به خاطر آن مورد تمجید قرار میگیرد، و این خود مقتضی پاک دانستن خداوند، و ستایش وی، و بزرگتر دانستن او از هر چیز، و توحیدِ اوست»[6].
با این توضیح روشن میشود که تسبیح خداوند با تبرئه و تقدیس خداوند از هر عیب و نقصی، به همراه اثبات صفات پسندیده و کمال، برای اوست، آن هم به شیوهای که برازندهی او میباشد. اما آنچه را که پیروان مذهب تعطیل -که صفات خدا را نفی میکنند- انجام میدهند در حقیقت بویی از تسبیح نبرده است. اینان اهل بدعتاند؛ گروههایی همچون معتزله [وجهمیه و فیلسوفان افراطی و ...] که صفات خدا را نفی کرده و آنها را تأیید نمیکنند و حقائق و معانی صفات خدا را انکار مینمایند آن هم با این دستاویز که خدا را تسبیح و تنزیه مینمایند. این کار آنان [در حقیقت] نفی و ردّ [این صفات]، و گمراهی و افتراست. به همین خاطر ابن هشام نحوی در کتابش مغنی اللبیب میگوید: «آیا نمیبینی که تسبیح معتزله مستلزم نفی و تعطیل بسیاری از صفات است؟»[7].
ابن رجب/ در تفسیر این سخن خداوند:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ﴾ [الحجر: 98].
«پس پروردگارت را با ستایش او به پاکی یاد کن».
میگوید: «او را با آنچه خود را بدان ستوده به پاکی یاد کن، زیرا هر تسبیحی قابل تحسین نیست هم چنان که تسبیح معتزله مستلزم نفی و تعطیل بسیاری از صفات است»[8].
این که میگوید: «هر تسبیحی قابل تحسین نیست» سخنی در اوج دقت و اهمیت است زیرا تسبیح نمودن خدا آن هم با رد و انکار صفات او و عدم اثبات آنها، کاری است که انجامدهندهاش مورد ستایش قرار نگرفته بلکه حتی به شدت مورد نکوهش قرار میگیرد. او با این کارش جزو آنان که پروردگار را با ستایش او به پاکی یاد میکنند قرار نمیگیرد، بلکه در زمرهی [فرقهی] معطله و ردکنندگان و انکارکنندگان صفات خدا قرار میگیرد. از آنان که خداوند خود را توصیف آنان پاک و مبرّا مینماید و میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٨٢﴾ [الصافات: 180-182].
«پاک و منزّه است پروردگارت، پروردگارِ شکوهمند، از آنچه [کافران] وصف میکنند (۱۸۰) و سلام بر رسولان (۱۸۱) و ستایش خدای راست، پروردگار جهانیان».
خداوند خود را از آنچه مخالفان رسولان او را بدان توصیف میکنند پاک و منزّه معرفی کرده و بر رسولان -به خاطر آنچه خدا را بدان توصیف میکنند توصیفی که عاری از هر عیب و نقصی است- درود و سلام میفرستد.
بیشک واجب است که تسبیح و تنزیه و تقدیس و تعظیم خداوند مطابق ضوابط شرعی و در پرتو ادلهی نقلی باشد، و به هیچ وجه جایز نیست که این تسبیح صرفاً بر پایهی هوی و هوس، یا گمانهای باطل، یا مقیاسهای عقلی بیارزش بنا گردد، آن چنان که فرقهی معطله و نفیکنندگان صفات پروردگار از اهل بدعت چنین میکنند، و هر کس در باب بزرگداشت و تعظیم خداوند بر اساس هوی و هوس خود و بدون پیروی از هدایت عرضه شدهی خداوند تکیه و عمل کند بیشک او در این باره دچار اشتباه میشود و به انواعی از باطل و گونههایی از گمراهی گرفتار میگردد.
نقل است که نزد عبدالرحمن بن مهدی/ گفته شد که فرقهی جهمیّه احادیث صفات را نفی کرده و میگویند: خداوند بزرگتر از آن است که با این گونه سخنان توصیف گردد. عبدالرحمن گفت: «بیشک گروهی از جهت تعظیم و بزرگداشت [خداوند] هلاک شدند، آنان میگفتند: خداوند بزرگتر از آن است که کتابی را فرو فرستاده یا رسولی را [به سوی آدمیان] گسیل دارد؛ سپس این آیه را تلاوت کرد:
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَیۡءٖۗ﴾ [الأنعام: 91].
«و خداوند را چنان که سزاوارِ ارجِ اوست، ارج نگذاشتند. چون گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است».
سپس گفت: آیا چیزی جز تعظیم و بزرگداشت مجوسیان را به نابودی کشاند؟ آنان گفتند: خداوند بزرگتر از آن است که ما او را پرستش کنیم، بلکه کسی را میپرستیم که از ما به خدا نزدیکتر است، در نتیجه خورشید را پرستش کرده و برای او سجده نمودند و خداوند این آیه را فرو فرستاد:
﴿ وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾ [الزمر: 3].
«و کسانی که به جای او دوستانی گرفتند [گویند:] آنان را نمیپرستیم جز برای آن که ما را گامی به خدا نزدیک سازند»[9].
در این سخن عبدالرحمن/ اشارهایست به این که اگر بزرگداشت و تقدیس بر اساس شیوه کتاب و سنت نباشد -پناه بر خدا- اوج نفی و انکار صفات خدا خواه بود و کسی که در حال و روز گروههای گمراه و فرقههای منحرفی بیندیشد که این راه را در تقدیس و تعظیم پیمودهاند میبیند که اینان از این شیوه بهرهای نبردهاند جز کاستن اندک اندک از [صفات] پروردگار، و نفی صفات کمال و جلال، تا کار عدهای از اینان در تنزیه و تقدیس به اینجا کشیده شده که معتقدند بر روی عرش فرمانروا و فریادرسی وجود ندارد که مورد پرستش قرار گیرد و پروردگاری نیست که برایش کرنش و سجده و عبادت به جای آورده شود. خداوند بسیار والاتر از آن است که میگویند و از آنچه وصف میکنند پاک و منزه است.
بیشک تسبیح طاعتی عظیم و عبادتی ارجمند است و خداوند متعال تسبیحکنندگان را دوست دارد، و آنچه بر بندهی مؤمن واجب است این است که تسبیحش به شیوهای درست و صحیح باشد بدین گونه که با تسبیح خدا، او را از هر عیب و نقصی که سزاوار و برازندهی او نیست پاک و منزه بداند؛ با این حال صفات جلال و کمال خداوندی را برای او اثبات نماید و بپذیرد و در همهی اینها از کتاب خدا و سنت رسولشr پا فراتر ننهد، همچنان که امام احمد/ میفرماید: «خداوند تنها بر اساس توصیفات خودش و توصیفات رسول اکرم r توصیف میشود و در این باره از چارچوب قرآن و حدیث تجاوز نمیشود»[10].
هر کس بدین شیوه عمل کند او راه و روش صحیح و شیوهای درست را برگزیده و بر صراط مستقیم است.
[1]- تهذیب اللغة (4/338).
[2]- جامع البیان اثر ابن جریر (1/211).
[3]- المستدرک (1/502).
[4]- الدعاء اثر طبرانی (3/1591 و ما بعد آن).
[5]- تهذیب اللغة (4/339)
[6]- دقائق التفسیر اثر ابن تیمیه (5/59).
[7]- مغنیاللبیب (1/140)، هر چند خود نیز تا حدودی دچار این خطا گشته است، خداوند او را بخشیده و مورد مرحمت خود قرار دهد.
[8]- تفسیر سوره نصر (ص: 73).
[9]- تیمی در الحجة فی بیان المحجّة (1/440) این سخن را آورده است.
[10]- این مطلب را شیخالإسلام در الحمویه بیان داشته است، بنگر به: مجموع الفتاوی (5/26).