اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

۲۲۲- احادیث پناه جستن (۳)

۲۲۲- احادیث پناه جستن (۳)

1-    از انس بن مالک t روایت شده که گفت: پیامبرr [در دعا] می‌فرمودند: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْعَجْزِ، وَالْکَسَلِ، وَالْجُبْنِ، وَالْهَرَمِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَة الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ: خداوندا از ناتوانی و تنبلی و بزدلی و پیری به تو پناه می‌آورم، و از عذاب قبر به تو پناه می‌آورم، و از فتنه زندگی و مرگ به تو پناه می‌آورم»[1].

این دعای مبارک مشتمل بر پناه جستن از هفت مسأله است:

1-    این‌که می‌گوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُبِکَ مِنَ الْعَجْزِ» پروردگارا از ناتوانی به تو پناه می‌آورم، عجز و ناتوانی نقطه مقابل قدرت و توانایی است، عجز در اصل یعنی پس از چیزی و به دنبال چیزی آمدن، مأخوذ از العَجُزِ که همان دنباله و دمِ هر چیزی است و چون ناتوان از آوردن چیزی است نقطه مقابل قدرت و توانایی به کار رفته است، گفته شده: عجز همان از بین رفتن قدرت و توانایی است، درست است که از هر دوی این‌ها [به خدا] پناه جست. این پناه جستن از عجز به این خاطر است که آدمی از انجام وظایف عبادی، آن هم به خاطر این‌که مرتکب گناه شده ناتوان نگردد چرا که گناه برای انجام‌دهنده‌ گناه، مدام سد و مانع ایجاد کرده و موانع به سرعت سر راه [عبادات]ش قرار می‌گیرند.

2-    این‌که می‌گوید: «وَالْکَسَلِ» این کلمه بر «العجز» عطف شده، یعنی:‌ از تنبلی به تو پناه می‌آورم، که عبارتست از سردی و بی‌رمقی در انجام کارهای نیک هر چند توان آن را دارد چرا که راحتی بدن را بر تحمل سختی ترجیح می‌‌دهد و این به خاطر تحریک نشدن جان و روح برای انجام خیر و عدم تمایل و رغبت بدان است.

علامه ابن قیم/ می‌گوید: «ناتوانی و تنبلی با هم مرتبط‌اند، اگر آدمی از دست‌یابی به آنچه مصلحت و کمال و لذت و خوشی اوست بازماند که این بازماندن یا مصدرش عدم قدرت -که همان عجز است- باشد یا این‌که توانا باشد اما به خاطر نداشتن اراده -که همان تنبلی است- بازماند این شخص به خاطر تنبلی مورد سرزنش قرار می‌گیرد اما به خاطر ناتوانی سرزنش نمی‌شود، و گاه ناتوانی ثمره تنبلی است که در این حالت نیز شخص مورد سرزنش قرار می‌گیرد چه بسیار پیش آمده که آدمی به خاطر تنبلی، کاری را که توانایی انجامش را هم داشته فرو گذاشته چرا که تنبلی اراده او را ضعیف کرده و این امر منجر به ناتوانی‌اش شده است»[2].

همانا پیامبرr از ناتوانی و تنبلی به خداوند پناه می‌جست چرا که این دو آدمی را از ادای حقوقی که بر او واجب است و از دست‌یابی به مصالحی که به سود اوست، بازمی‌دارد.

3-    این‌‌که می‌گوید: «وَالْجُبْنِ» یعنی: از بزدلی به تو پناه می‌آورم، پیش‌تر به هنگام بیان پناه بردن به خدا از ترسویی و بخل در این باره سخن گفته شد.

علامه ابن قیم/ می‌گوید: «ترسویی و خسیسی‌ قرین و جفت همدیگرند، به راستی احسان و بخشش قلب را شاد کرده و سینه را فراخ نموده و نعمت را جذب کرده و بلا را دفع می‌کند، ترک بخشش نیز سبب فشار و تنگنا[ی روحی] شده، و از رسیدن نعمت به فرد خسیس جلوگیری می‌کند. ترسویی: ترک احسان و بخشش بدنی است و خسیسی: ترک احسان و بخشش مالی است»[3].

هم‌‌چنین می‌گوید: «احسانی که از آدمی انتظار می‌رود یا احسان با مالش است و یا با بدنش، شخص خسیس مانع سود مالش می‌شود و شخص بزدل مانع نفع بدنش می‌شود»[4].

4-    این‌که می‌گوید: «وَالْهَرَمِ» یعنی: از پیری به تو پناه می‌آورم، پیری رسیدن به بالاترین حدعمر است تا جایی که حواس و قوای آدمی در این سن ضعیف می‌گردد، و فهم و عقل دچار اختلال می‌گردد، و این همان «ارذل العمر» است که در حدیثی دیگر پیامبرr از آن به خدا پناه برد و فرمود: «وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُرَدَّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ» که پیش‌تر این حدیث آمد و معنایش بیان شد.

علامه شوکانی می‌گوید: «صرف طول عمر به همراه سلامت حواس و ادراک چیزی است که شایسته‌ی آن است که آدمی برای آن دعا کند چرا که ادامه زندگی فرد مؤمن در حالی که از حواسش بهره می‌گیرد و واجبات را انجام داده و از محرمات دوری می‌گیرد سبب کسب ثواب و افزایش خیر [برای او] است»[5] و در حدیث آمده که: «بهترین مردم کسی است که عمرش به درازا کشیده و کارش نیک است، و بدترین مردم کسی است که عمرش به درازا کشیده و کارش زشت و ناپسند است»[6].

مهم‌ترین چیزی که به سالم ماندن حواس و ادراک در حال پیری کمک می‌کند مداومت و مواظبت بر طاعت و عبادت است، در حدیث آمده که: «[حدود، فرایض و...] خدا را پاس‌ دار، خدا نیز تو را پاس می‌دارد»[7].

هم‌چنین ذکر خدا و تلاوت قرآن به سلامت حواس کمک می‌کند، عبدالملک بن عمیر/ می‌گوید: «تلاوت قرآن موجب دوام و نگهداری بیشتر عقل‌های مردم می‌گردد» و شعبی/ می‌گوید: «کسی که قرآن را تلاوت کند خنگ و خرفت نمی‌شود»[8].

5-    این‌که می‌گوید: «وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ» و از عذاب قبر به تو پناه می‌آورم، پیش‌تر نیز درباره شبیه این مطلب در حدیث قبلی سخن گفته شد، عذاب قبر و برزخ حق است، پیامبرr فرموده‌‌اند: «ای مردم، از عذاب قبر به خدا پناه ببرید چرا که عذاب قبر حق است»[9].

6-    و

7-    این‌که ‌می‌گوید: «وَأَعُوذُبِکَ مِنْ فِتْنَة الْمَحْیَا وَ الْمَمَاتِ» از فتنه زندگی و مرگ به تو پناه می‌آورم. ابن دقیق العید می‌گوید: «وَفِتْنَة الْمَحْیَا: آنچه آدمی در مدت زندگی‌اش در معرض آن قرار می‌گیرد از جمله فریفته شدن به دنیا و شهوات و نادانی‌ها، که شدیدترین و خطرناک‌ترین‌شان -پناه بر خدا- فریفته شدن در پایان عمر و به هنگام مرگ است.

«وَفِتْنَة الْمَمَاتِ»: جایز است که مراد از آن فتنه هنگام مرگ باشد و از این لحاظ به مرگ اضافه شده چون بدان نزدیک است، و فتنه زندگی نیز بر همین اساس یعنی آنچه پیش‌تر در مدت زندگی آدمی، و دخل و تصرفش در دنیا رخ داده است. چرا که هر آنچه به چیزی نزدیک باشد حکمشان به هم تسری و نفوذ می‌کند. لحظات پیش از مرگ شبیه خود مرگ است و جزو دنیا به شمار نمی‌رود، و چه بسا مراد از فتنه ممات همان فتنه قبر باشد،... به این ترتیب تکرار این جمله نیست که می‌‌گوید: «وأعوذ بک من عذاب القبر»، زیرا عذاب بر فتنه مترتب گشته است، و در حقیقت سبب با مسبب چیز جداگانه‌ای است، و نمی‌توان گفت: مراد زوال عذاب قبر است، زیرا خود فتنه امر عظیم و سختی است که باید از شر آن به خدا پناه برد»[10].

حافظ ابن حجر/ می‌گوید: «ابن بطال در خصوص «فتنة ‌المحیا والممات» می‌گوید: این سخنی جامع است که معانی بسیاری را دربرمی‌گیرد، و شایسته است که آدمی در همه این‌ها به خدا روی آورده و از او درخواست پناه جستن نماید»[11].

شیطان بسیار مشتاق است که در وقت مرگ آدمی را بفریبد چرا که این فرصت، زمان نیاز است،‌ رسول اللهr فرموده‌‌اند: «اعمال به خاتمه و فرجام آن بستگی دارد»[12] دشمن خدا بسیار مشتاق است که بنده مؤمن خداوند خاتمه و فرجام خوب و نیکی نداشته باشد، عبدالله پسر امام احمد رحمهما‌الله می‌گوید: آن‌گاه که پدرم در بستر مرگ بود، مرتب می‌گفت: لابعد، لابعد، (یعنی: از دست تو دور و آسوده نمی‌شوم) گفتم: پدر این چیست که می‌گویی؟ گفت: ابلیس در برابرم ایستاده بود و انگشتانش را می‌گزید و به من می‌گفت: ای احمد، تو مرا در فتنه انداختی و از دستم گریختی، و من به او می‌گفتم: نه، نه، از دستت آسوده نخواهم بود تا آن‌گاه که می‌میرم[13]. از شر ابلیس به خدا پناه می‌بریم.




[1]- بخاری شماره (6367)، و مسلم شماره (2706)

[2]- مفتاح دارالسعاده (1/376)

[3]- طریق الهجرتین (ص: 460)

[4]- مفتاح دارالسعاده (1/377-376)

[5]- تحفة الذاکرین (ص: 348)

[6]- احمد (5/40)، ‌و ترمذی (2330) به نقل از ابی‌بکره t. آلبانی/ در «صحیح ترغیب و ترهیب» (3363) آن را صحیح لغیره دانسته است.

[7]- این حدیث را ترمذی (2516) به نقل از ابن‌عباسب روایت کرده است و آلبانی در «صحیح سنن ترمذی» (2/610) آن را صحیح دانسته است.

[8]- این دو سخن را ابن‌ ابی‌دنیا در کتاب العمر و الشیب (ص: 75) نقل کرده است.

[9]- این حدیث را احمد در مسند (شماره 24510) روایت کرده است. و آلبانی در «الصحیحه» (1377) آن را صحیح دانسته است.

[10]- إحکام‌الأحکام شرح عمدهُ الأحکام (2/76-75)

[11]- فتح‌الباری (11/176)

[12]- بخاری (6493) این حدیث را به نقل از سهل بن سعد ساعدی t روایت کرده است.

[13]- بنگر به مناقب امام احمد اثر ابن جوزی (ص: 495)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد