ای برادران گرامی!
حقا که حکمت تعدد زوجات رسول خدا ج بسیار و گوناگون است، و برای ما ممکن است آن را ذیلاً با جمال بیان کنیم:
اولاً: حکمت تعلیمی.
ثانیاً: حکمت تشریعی.
ثالثاً: حکمت اجتماعی.
رابعاً: حکمت سیاسی.
و باید به اختصار از هریک از این حِکّم و مصالح چهارگانه سخن گفته، سپس درپی آن گفتگو کنیم از نام امهات المؤمنین و زوجات طاهرات خاتم النبیین، و حکمت ازدواج هریک از آنان را بیان کنیم. پس میگوئیم و از خداوند مدد میجوئیم:
به تحقیق هدف اساسی از تعدد زوجات رسول خدا ج آن بود که آموزگاران چندی برای زنان مهیا سازد که احکام شرعی به آنان بیناموزد، چون زنان نیمه افراد جامعه بوده و برای آنان تکالیفی است به مقداری که بر مردان است. و به تحقیق بسیاری از زنان بودند که از سؤال مسائل خود از رسول خدا ج شرم داشتند و خصوصاً از مسائلیکه مربوط به خودشان بود، مانند احکام حیض و نفاس و جنابت و سایر امور زوجیت و غیر آن از احکام. و به تحقیق حیا و شرم زن هنگامی که میخواست از مقداری از آن احکام از رسول گرامی سؤال کند، مانع از سؤال میشد.
چنانکه از خلق رسول خدا ج حیاء کامل بود، و در کتب سنت روایت شده که حیاء او از دختران باکره بیشتر بود، پس حضرت او نمیتوانست از هر سؤالی که از طرف زنان بر او عرضه میشود به صراحت جواب دهد، بلکه در بعضی از اوقات به کنایه بیان میکرد و بسیاری از اوقات بود که آن زن از راه کنایه مقصود او را نمیفهمید.
حضرت عایشهل روایت میکند که زنی از انصار از رسول خدا ج از غسل حیض پرسید، رسول خدا ج به او آموخت که چگونه غسل کند، سپس فرمود: پارهای از پنبه بگیر و آن را خوشبو کن، و با آن تطهیر کن، او گفت: چگونه با آن تطهیر کنم یا رسول الله؟ فرمود: سبحان الله! با آن تطهیر کن. خانم عایشه گفت: من پنبه را از دست او کشیدم و گفتم فلان جا بگذار و به دنبال اثر خون در فلان جا. و صریحا مکانی که بنهد بیان کردم.
پس رسول خدا ج شرم میداشت از این صراحت. و بدینگونه کمی از زنان میتوانستند که بر خود و حیاء خود مسلط شوند و آشکارا از آنچه برایشان پیش آمده سؤال کنند.
برای مثال حدیثی از أم سلمه که در صحیحین وارد شده میآوریم. در آن حدیث میگوید: همسر ابی طلحه به نام أم سلیم نزد رسول خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله، خداوند از بیان حق شرم نمیکند، آیا بر زن هرگاه محتلم شود غسلی است؟ رسول خدا ج فرمود: آری اگر آب را ببیند. أم سلمه گفت: ای زن، زنان را رسوا ساختی وای برتو آیا زن محتلم میشود، رسول گرامی او را جواب داد که پس به چه جهت فرزند شبیه به او میشود. مراد حضرت این بود که جنین از آب زن و مرد به وجود میآید، و لذا شبیه به مادر میشود چنانکه خدایتعالی در سورۀ انسان آیۀ 2 میفرماید: «ما انسان را از نطفه مختلط (یعنی از آب مرد و زن) آفریدیم که دو نطفه جمع و مختلط میشود. و بدینگونه مانند این سؤالات محل احتیاج بود که بعداً زوجات طاهرات او جوابگو بودند. و لذا خانم عایشه میگوید: خدا زنان انصار را رحمت کند که حیا مانع ایشان نبود که در دین دانا شوند. و زنی از زنان میآمد نزد عایشهخانم در تاریکی شب تا این که از او دربارۀ بعضی از امور دین سؤال کند و از احکام حیض و نفاس و جنابت و غیر آنها بپرسد.
پس زنان رسول، بهترین معلمات و بهترین توجیهکنندگان بودند و از راه آنان زنان مسلمین در دین خود آگاهی یافتند.
به اضافه از واضحاتست که سنت پاک رسول خدا ج منحصر بر گفتار او نبود بلکه مشتمل بود بر رفتار و گفتار او. پس آن که اخبار او را از قبول و عمل و افعال، در منزل نقل میکرد غیر از زنان او نبودند که خدا ایشان را گرامی داشته که آنان را «أمهات المؤمنین» نامیده، و همسران او در دنیا و آخرت میباشند.
و شکی نیست که زوجات طاهرات او رضوان الله علیهن بزرگترین فضیلتشان در نقل تمام اجوال و افعال خانوادگی او علیه الصلاة والسلام میباشد.
و به تحقیق همین زوجات، آموزگاران و محدثاتی بودند که هدایت او را نقل کردند و به قوت حفظ و نبوغ و فطانت مشهور شدند.
و ما الآن سخن میگوییم از حکمت تشریع و قانونگذاری که جزئی از حکمت تعدد زوجات این رسول است. و این حکمت آشکار و به سادگی درک میشود. و آن حکمت این است که تعدد زوجات برای إبطال بعضی از عادات زشت جاهلیت بود. در اینجا ما مثلی میزنیم و آن اینکه قبل از اسلام در میان عرب بدعت پسرخواندگی معمول بود چون یک دین ارثی نزد ایشان بود. پس یکی از ایشان فرزند قرار میداد ولدی را که از صلب او نبود و او را در حکم فرزند صلبی قرار میداد و او را فرزند حقیقی میگرفت که حکم فرزند نسبی داشت در تمام حالات مانند ارثبردن و طلاق و ازدواج و محرمات دامادی و محرمات نکاح و غیر اینها، از آنچه متعارف بود، و این دینی بود تقلیدی و در جاهلیت از آن متابعت میشد. یکی از ایشان فرزند غیر خود را فرزند خود میگرفت و به او میگفت: تو پسر منی، من از تو ارث میبرم و تو وارث منی، و اسلام نمیخواست ایشان را بر باطل بگذارد و نه ایشان را رها کند که در ظلمات جهالت بمانند. پس برای این موضوع، تمهیدی نمود که به رسول خدا ج الهام شد که یکی از پسران ایشان را پسر خود بنما، و این قبل از بعثت بود. پس او زید بن حارثه را به عادت عرب قبل از اسلام، پسر خود قرار داد، و سپس پسر قرار دادن او قصهای است از تازهترین قصهها و حکمتی است از عجیبترین حکمتها که مفسرین و اهل تاریخ آن را ذکر کردهاند و ما را مجال ذکر آن نیست.
و اینگونه فرزند خود نمود زید بن حارثه را و پس از آن روز او را زید بن محمد، میخواندند. بخاری و مسلم از عبدالله بن عمرب روایت کرده که گفت: زید بن حارثه، غلام محمد بود، و ما او را نمیخواندیم مگر زید بن محمد ج ، تا آیۀ 5 سورۀ احزاب نازل شد که میفرماید: ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ﴾.
«ایشان را نسبت به پدرشان بخوانید این به عدالت نزدیکتر است نزد خدا».
پس رسول خدا ج فرمود: تو زید بن حارثۀ بن شراحیل میباشی، و دختر عمۀ خود زینب بنت جحش اسدیه را به او تزویج کرده بود، و زید مدتی با او زندگی کرده، و لیکن طولی نکشید علاقۀ بین آندو به بدی گرائید وآن مخدره بر او در قول درشتی مینمود و خود را از او اشرف میدید، زیرا او قبل از آن که رسول خدا ج او را فرزند خود گیرد، بندۀ مملوکی بود، ولی زینب دارای حسب و نسب و نوادۀ عبدالمطلب زعیم مکه بود، و برای حکمتی که خدا خواسته بود زید، زینب را طلاق داد. پس خدایتعالی رسول خودج را امر کرد او را تزویج کند تا بدعت پسرخواندگی باطل شود و اساس اسلام برپا گردد و قواعد جاهلیت از بین برود، و لیکن رسول خدا ج از زبان منافقین و فجار میترسید که دربارۀ این موضوع، سخن بگویند و بگویند محمد ج زنِ پسر خود را گرفته و لذا کندی میکرد تا عتاب شدید نازل شد برای رسول خدا در سورۀ احزاب آیۀ 37 که میفرماید: ﴿وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ...﴾ الخ.
«یعنی، تو از مردم میترسی و خد سزاوارتر است که از او بترسی، پس چون زید از آن مخدره حاجت خود را گذرانید او را به او تزویج کردیم تا بر مؤمنین مشکلی در مورد ازدواج پسرخواندههایشان نباشد هرگاه پسرخواندهها حاجت خود را انجام دادند و امر خدا حتمی است» بدینگونه حکم. پسرخواندگی به آخر رسید و آن عادات که در جاهلیت متبع بود باطل گردید. و آن دین تقلیدی که چارهای از آن نبود چاره شد. و این قانون إلهی جدید تأکید شد و نازل شد آیۀ 40 سورۀ احزاب که میفرماید: ﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ وَلَٰکِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِیِّۧنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا ٤٠﴾.
«محمد، پدر یکی از مردان شما نبوده و لیکن رسول خدا و خاتم پیامبران است، و خدایتعالی به هرچیزی دانا است».
و این تزویج به امر خدایتعالی بود و برای دفع شهوت و هوی چنانکه بعضی از افترازنندگان و اراحیفسازان دشمن خدا گفتهاند، نبود. و این ازدواج برای غرض بزرگ و هدف شریفی بود که ابطال عادات جاهلیت باشد. و خدای عزوجل به این مصلحت تصریح کرده در آنجا که میفرماید: ﴿لِکَیۡ لَا یَکُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ حَرَجٞ فِیٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِیَآئِهِمۡ﴾ [الأحزاب: 37].
برای اینکه مشکلی بر مؤمنین در مورد ازواج پسرخواندهها نباشد.
بخاری به سند خود روایت کرده که زینبل بر زنان رسول خدا ج افتخار میکرد و میگفت: شما را اهالی خودتان به تزویج آوردند، و لیکن مرا خدایتعالی از بالای هفت آسمان تزویج نمود.
و بدینگونه این تزویج برای تشریع قانونی بود و به امر خدای حکیم دانائی صورت گرفت. پس منزه است آن که حکمت او دقیقتر از آنست که عقول به آن احاطه کند و فهمها آن را دریابد، خدا راست گوید که فرموده: ﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا ٨٥﴾ [الإسراء: 85].
أما حکمت سوم که حکمت اجتماعی باشد به طور واضح آشکار میشود در تزویج دختر صدیق اکبر و وزیر مقدم، سپس تزویج با دختر فاروق وزیر مؤخر رضی الله عنها وأرضاهما، سپس به اتصال حضرت رسالت با قریش به وصلت دامادی و نسبی و تزویج متعددی از ایشان، از آنچه مربوط و بستگی آورده بین این قبائل به ارتباط محکم و دلهای آنان را به طرف خود جذب نموده، و اطراف دعوت او در ایمان و بزرگواری و جلالت به هم پیوند شده است.
بدون شک رسول خدا ج سیدة عایشه دختر محبوبترین مردم نزد خود را که عظمت قدر بیشتر و اسلام او مقدمتر بود تزویج نمود و او ابوبکر الصدیق که پیش آهنگ به اسلام بود و جان و روح و مال خود را در راه نصرت دین خدا و دفاع از رسول تقدیم داشت، و انواع و اقسام اذیت را در راه اسلام متحمل شد تا آن که حضرت طبق روایت صحیح ترمذی در تشیید و تأیید فضل ابی بکر فرمود: «برای احدی نزد ما دست خدمتی نبود مگر آن را مکافات نمودیم سوای ابوبکر که برای او دست خدمتی است که خدای تعالی آن را در روز قیامت تلافی میدهد و اسلام بر احدی عرضه نشد مگر آن که در قبول آن مردد شد به جز ابوبکر که او تردید ننمود و اگر خلیلی برای خود میگرفتم البته ابوبکر را خلیل گرفته بودم».
پس رسول خدا ج در دنیا چیزی که خدمت ابوبکر را مکافات کند نیافت که بهتر باشد از این که دیدۀ او را روشن کند به این تزویج دختر او و بین خودشان مصاهرت و قرابت ایجاد نماید که در صداقت و ارتباطشان بیفزاید چنان که آنجناب ج تزویج نمود سیدة حفصه بنت عمر را که آن روشنی چشم برای پدرش عمر بود. اضافه بر اسلام و صدق و اخلاص و فداکاری او در راه این دین، و عمر پهلوانی بود که خدا اسلام و مسلمین را به وجود او عزت داد و به او منارۀ دین را بالا برد، پس اتصال به او از راه دامادی بهترین پاداش و عوض برای او بود، به اضافه بر آنچه در راه اسلام فداکاری بود. و رسول خدا ج بین او و بین وزیر اول خود در تشرف به دامادی مساوات قرار داد. پس ازدواج او با دختر ایشان بزرگترین شرف برای ایشان بود، و در زندگی بزرگتر از این منت و عوض چیزی امکان نداشت. پس چقدر بزرگ بود سیاست او و چقدر وفا کرد با وفاداران خود چنانکه با همین سیاست خدمات علی و عثمان را مقابله کرد، و آنان را اکرام نمود به اینکه دختران خود را به ایشان تزویج نمود. و این چهار نفر بزرگترین اصحاب او و جانشینان پس از او در نشر آئین او و برپاداشتن دعوت او بودند. پس چقدر مهم و چه حکمت بزرگی بود و برای او نظر بلندی بود.
و به تحقیق رسول خدا ج با بعضی از زنان خود تزویج کرد برای تألیف قلوب و جذب و جمع قبائل به اطراف خود. از مطالب روشن این است که چون انسان از قبیلهای عیال گرفت، بین خود و ایشان ایجاد نزدیکی و مصاهرت نموده و به طبع ایشان را با خود همراه و دعوت به یاری و حمایت خود نموده است. و باید برای این مطلب مثالهائی بزنیم تا هدف سیاسی رسول گرامی از این ازدواجها روشن گردد:
1- با خانمجویریه بنت حارث رئیس طایفۀ بنی المصطلق ازدواج کرد، در حالی که این دختر همراه قوم و عشیرۀ خود اسیر بود، چون تحت اسارت درآمد خواست خود را از اسیری خلاص کند و فدا دهد و آزاد گردد، پس خدمت رسول خدا ج آمد و از آنحضرت کمک خواست که با مقداری از مال او را یاری نماید. پس رسول خدا ج به او پشنهاد کرد که فدا را از او برطرف نماید و او را تزویج کند، او پذیرفت و او را تزویج نمود. مسلمین گفتند: منسوبین رسول خدا اسیر در دست مایند و تمام آنان را آزاد کردند به برکت همین تزویج. پس چون قبیلۀ بنیالمصطلق این بزرگواری و این شهامت و مروت را دیدند، تماماً مسلمان شدند و در دین خدا وارد و همه ایمان آوردند. پس ازدواج رسول گرامی موجب برکت بر این خانم و قوم او گردید زیرا موجب آزادی و اسلام ایشان شد و جویریه با میمنتترین زنی بر قوم خود شد.
بخاری در صحیح خود از عایشهل روایت کرده که فرمود: زنان بنی المصطلق را به اسیری آوردند خدمت رسول خدا ج با اموال دیگر. حضرت، خمس آن را بیرون کرد و باقی را بین مردم قسمت کرد و به اسبسواران دو سهم و به پیاده یک سهم داد. پس «جویریه بنت حارث» سهم «ثابت بن قیس» شد و او آمد خدمت رسول خدا ج و گفت: یا رسول الله! من جویریه بنت حارث رئیس قوم میباشم و به این امری که میدانی مبتلا شدهام و ثابت بن قیس با من مکاتبه کرده بر نه عدد وقیه. پس مرا یاری ده بر آزادیم. رسول خدا ج فرمود: آیا بهتر از این چگونه است، او گفت: آن چه باشد؟ فرمود: من مال کتابت را بدهم و تو را برای خود تزویج کنم، عرض کرد: آری یا رسول الله، رسول خدا ج فرمود: همین کار را کردم. این خبر به مردم رسید که رسول خدا ج داماد بنی المصطلق شده، گفتند: فامیل رسول خدا ج اسیر و بنده باشد، پس آنچه در دست ایشان بود آزاد کردند، پس به برکت تزویج رسول خدا ج دختر سید قوم را صد خانواده آزاد شدند.
2- و چنین بود تزویج با خانم صفیه دختر حیی بن اخطب رئیس قوم یهود خیبر که پس از قتل شوهرش در جنگ خیبر اسیر شد و در سهم بعضی از مسلمین واقع گردید. پس اهل رأی و مشورت مسلمین گفتند: این دختر سیده و خانم بنی قریظه میباشد و شایسته نیست برای احدی مگر برای رسول خدا ج و مطلب را به رسول خدا عرض کردند، رسول خدا ج او را خواست و او را مخیر کرد بین دو امر: (اول) یا اینکه او را آزاد کند و با او تزویج کند که زوجۀ رسول خدا باشد و (دوم) یا اینکه اورا رها سازد که ملحق به اهل خود شود. او آزادی و زوجیت رسول خدا ج را اختیار کرد، و چون جلالت قدر و عظمت رسول خدا و حسن معاشرت او را دید مسلمان گردید و به واسطۀ اسلام او عدهای از مردم او مسلمان شدند.
روایت شده که صفیهل چون بر رسول گرامی وارد شد، رسول خدا ج به او فرمود: همواره پدرت دشمنترین یهود نسبت به من بود تا خدا او را کشت. عرض کرد: یا رسول الله، خدا در کتاب خود فرموده: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾ [الأنعام: 164] «گناه کسی بر دیگری حمل نمیشود». رسول خدا ج فرمود: اختیار کن، اگر اسلام را انتخاب کنی تو را برای خود نگه میدارم، و اگر یهودیت را اختیار کنی امید است تو را آزاد کنم که به اهل خود ملحق شوی. عرض کرد یا رسولالله من متمایل به اسلامم و به تو تصدیق کردم پیش از آن که مرا دعوت کنی، و مرا در یهودیت حاجتی نیست، و در یهودیت نه پدری دارم و نه برادری، تو مرا بین کفر و اسلام مخیر کردی، پس خدا و رسول او نزد من بهتر است از آزادی و عتق. پس، رسول خدا ج او را برای خود نگه داشت و تزویج نمود.
3- و همچنین رسول گرامی تزویج کرد با خانم ام حبیبه (یعنی رمله دختر ابی سفیان) پرچمدار شرک و لجوجترین دشمن رسول خدا، در حالی که دختر او در مکه اسلام آورد. سپس با شوهرش به حبشه هجرت کرد، برای فرار از شرک و حفظ دین خود، و در حبشه شوهر او فوت کرد و او تک و تنها و بییار و معین شد، و انیسی نداشت. پس چون رسول خدا ج غریبی و بیکسی او را دید نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستاد که او را برای خود تزویج کند، نجاشی مطلب را به این دختر رسانید و او خوشحال شد، و چنان سروری به او دست داد که غیر از خدا مقدار آن را نمیداند، زیرا اگر او به نزد پدر و خانوادهاش برمیگشت او را مجبور به کفر و ارتداد میکردند و یا او را به سختی عذاب میکردند. ولی نجاشی او را خواستگاری کرد برای رسول گرامی و چهارصد اشرفی مهر او قرار داد و با هدایای قیمتی او را به مدینه فرستاد، و رسول او را تزویج کرد و از بیکسی او را پناه داد. و چون خبر به ابوسفیان رسید، این ازدواج را پسندید و گفت: محمد همسر بیهمتا است. و به رسول خدا افتخار کرد تا خدا او را به اسلام هدایت کرد.
و از اینجا روشن میشود حکمت بزرگی که در تزویج او با دختر ابی سفیان شد، و این تزویج سبب تخفیف اذیت کفار شد نسبت به خود رسول خدا ج و سایر مسلمین، خصوصاً پس از قرابت و وصلت با ابوسفیان که لجوجترین دشمن رسول وسایر مسلمین بود، این ازدواج موجب تألیف قلب او و سایر فامیل او شد. چنانکه رسول گرامی این زن را گرامی داشت برای قوت ایمان و بیکسی او.