پس از آن که حکمت تعدد زوجات رسول خدا را بیان کردیم، حال سخن خواهیم گفت از أمهات المؤمنین، و این زوجات طاهرات که خدا ایشان را گرامی داشت به شرافت انتساب با سید المرسلین و آنان را برگزید از میان زنان عالم در وجوب احترام و تعظیم که مادر مؤمنین شدند و ازدواج با ایشان حرام گردید، حتی پس از وفات خاتم النبیین برای گرامیداشت رسول خود، و او صدق الله العظیم فرمود: ﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ﴾ [الأحزاب: 6] و نیز فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لَکُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ وَلَآ أَن تَنکِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًاۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمًا ٥٣﴾ [الأحزاب: 53].
علامۀ قرطبی در تفسیر خود به نام «الجامع الأحکام القرآن» چنین میگوید:
«خدایتعالی شرافت زوجات پیغمبر خود را به این که ایشان را مادران مؤمنین قرار داد، در وجوب تعظیم و نیکوئی و احترام و حرمت نکاح ایشان بر رجال، و این اکرام رسول و هم تشریف ایشان بود...»
و مادران مؤمنین که رسول گرامی ایشان را همسر خود نمود برده عدد زیادند مانند مخدرات ذیل:
اولاً: السیدة خدیجهل.
ثانیاً: السیدة سوده بنت زمعهل.
ثالثاً: السیدة عایشه بنت ابی بکر الصدیقب.
رابعاً: السیدة حفصه بنت عمرب.
خامساً: السیدة زینب بنت جحس الأسدیهل.
سابعاً: السیدة ام سلمه (هند بنت ابی امیه المخزومیه)ل.
ثامناً: السیدة أم حبیبه (رمله بنت أبی سفیان)ب.
تاسعاً: السیدة میمونه بنت الحارث الهلالیهل.
عاشراً: السیدة جویریه بنت الحارثل.
واخیراً: السیدة صفیه بنت حیی بن أخطبل.
او اول زوجۀ رسول گرامی است و او را قبل از بعثت تزویج کرد، در حالی که او 25 ساله و خدیجه بیوه و چهل ساله بود، و او در اول زوجۀ ابی هالة بن زراره بود، پس از ابی هاله، عتیق بن عائذ او را تزویج کرد، و پس از او رسول خدا ج او را تزویج کرد، برای عقل و محکمی رأی و وفور زکاوت او و در حقیقت همسری او همسری عقل با عقل و موافق حکومت و مصلحت بود. و تفاوت سن و کثرت سن خدیجه مانعی از ازدواج با رسول خدا نبود، زیرا هدف شهوترانی و لذات نفسی صرفا نبود، بلکه هدف انسانی اعلائی درکار بود که خدا محمد را تربیت داد، برای حمل رسالت و تحمل شدائد دعوت و خدا این زن پرهیزکار پاک عاقلۀ کامله را برای او فراهم نمود که او را در تبلیغ دعوت و نشر رسالت یار باشد و او را یاری دهد و او اول زنی است که ایمان به او آورد.
و از جمله چیزهایی که نشانۀ قوۀ عاقله و استحکام رأی این زن است، این که چون جبرئیل در غار حرا نزد رسول خدا ج آمد او برگشت نزد همسرش در حالی که دل او لرزان بود و داخل شد و گفت: مرا به گلیم بپیچانید تا این که دلهرۀ او برطرف شد و این خبر را با خدیجه درمیان گذاشت و گفت من بر خود ترسیدم، خدیجه به او دلداری داد و گفت تو را بشارت باد حقّا به خدا قسم که خدا تو را خوار نکند هرگز، زیرا تو صلۀ رحم میکنی و راستگویی و بردبار و خیرخواهی و مهماننواز و مردم را در حوادث و مصائب یاوری. و این حدیث در صحیحین آمده مراجعه شود.
رسول گرامی بهار جوانی را با خدیجه گذرانید و زنی را بر او تزویج نکرد، و زنی را مانند او دوست نمیداشت و سیده عائشه نسبت به او غیرت میورزید با این که او را ندیده و با او جمع نشده بود، تا آن که یک مرتبه جرئت کرد چون رسول خدا ج خدیجه ره به یاد آورد، عایشه گفت: آیا او جز پیرهزنی در گذشتۀ زمان بود، خدا او را برای تو تبدیل به بهتر از او کرد. مقصود خودش بود. رسول خدا ج از این کلام غضب کرد و فرمود: نه والله خدا بهتر از او نصیب من نکرد، همانا خدیجه به من ایمان آورد، هنگامی که مردم کافر بودند و او مرا تصدیق کرد وقتی که مردم مرا تکذیب کردند و با مال خود با من مواسات کرد وقتی که مردم مرا محروم میداشتند، و خدا از او برایم فرزند آورد نه زنان دیگر. عایشه گفت: دیگر هرگز خدیجه را به بدی یاد نکردم.
شیخیان از عایشه روایت کردهاند که گفت: غیرت نورزیدم بر یکی از زنان آن طوری که بر خدیجه غیرت ورزیدم، در حالی که هرگز او را ندیده بودم و لیکن پیغمبر زیاد او را ذکر میکرد و بسا بود گوسفندی ذبح میکرد و برای دوستان خدیجه میفرستاد و بسا به او گفتم گویا در دنیا زنی نبوده جز خدیجه؟ فرمود: او چنین و چنان بود و برایم فرزند آورد. با رسول خدا 25 سال معاشرت کرد پانزده سال قبل از بعثت و ده سال پساز بعثت و تمام اولاد رسول از او روزی رسول گرامی شد جز ابراهیم، و چون آن مخدره به رحمت خدا واصل شد از یکدیگر راضی و خوشنود بودند، در حالی که رسول خدا به پنجاه رسیده بود، و زنی غیر او نداشت و تعدد زوجات او نبود مگر پس از وفات او، برای بعضی از حکمتها که ما ذکر کردیم. رضی الله عنها وجعل الجنة مسکنها ومأواها.
رسول گرامی او را پس از وفات خدیجه تزویج کرد، در حالی که او بیوۀ شوهرمرده بود، و شوهر او سکران عمرو الأنصاری بود و حکمت در تزویج او با این که سن او زیادتر از رسول خدا و 55 سال داشت، همانا این بود که از زنان مهاجرات بود. شوهر او پس از رجوع حبشه در هجرت ثانیه وفات کرد و او تک و تنها بدون سرپرست و معین گردید و اگر به خانوادۀ خود برمیگشت او را مجبور به شرک میکردند و یا عذاب مینمودند، تا از اسلام بازگردد. پس رسول خدا ج او را کفالت کرد و تزویج نمود و این منتهی احسان و تکریمی از رسول خدا برای او برای صدق ایمان و اخلاص او بود، و اگر غرض رسول شهوت بود چنانکه مستشرقین گفتهاند: هرآئینه عوض از آن پیرهزن زن تازۀ جوان میگرفت و لیکن رسول گرامی نمونهای بود در شهامت و آقایی و مروت و غرضی نداشت جز حمایت و رعایت او و آوردن تحت کفالت خود. علیه أفضل الصلاة والسلام.
3- السیدة عایشة بنت أبی بکر الصدیق
رسول خدا او را تزویج کرد، در حالی که باکره و در میان زنان طاهرات یکتا و بیمانند بود و بکری را غیر از او تزویج نکرد، و عایشه با هوشترین و حافظهدارترین أمهات المؤمنین بود. بلکه از اکثر مردان داناتر بود. به تحقیق بسیاری بسیار از بزرگان صحابه در احکام دینی که بر آنها مشکل بود به او رجوع کرده و از او سؤال میکردند. از ابی موسی اشعری س روایت شده که گفت: حدیثی برای ما اصحاب رسول مشکل نمیشد، مگر آن که مییافتیم نزد عایشه علم آن را و از او سؤال میکردیم.
و ابوالضحی از مسروق روایت کرده که دیدم بزرگان اصحاب رسول از عایشه سؤال میکردند از فرائض و مسائل ارث.
و عروة بن زبیر گفته: زنی أعلم به طب و فقه و شعر از عایشه ندیدم، و عجیب نیست زیرا این کتب شهادت میدهد به علم بسیار و عقل بزرگ او و در کتب احادیث آن قدر حدیث صحیحی که از عایشه روایت شده از احدی از مردان به آن کثرت روایت نشده، مگر دو نفر ابوهریره و عبدالله ابن عمر.
و رسول خدا ج عایشه را از تمام زنان خود بیشتردوست میداشت، و لیکن در قسمت بین ایشان عدالت مینمود و میگفت: «اللهم هذا قسمی فیما أملک فلا تؤاخذنی فیما لا أملک» و چون آیۀ تخییر نازل (چنانکه در سورۀ أحزاب آیۀ 28 آمده: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیۡنَ﴾ الخ) رسول خدا ابتدا کرد به عایشه و به او فرمود: من برای تو امری را ذکر میکنم و عجلهای در جواب مکن تا با والدین خود مشروت کنی.
عایشه گوید: او میدانست که والدین من مرا امر به فراق او نمیکنند. پس حضرت آیه را تا آخر برای او قرائت کرد. عایشه گفت: آیا در این امر با والدینم مشورت کنم، خیر من خدا و رسول و دار آخرت را میخواهم و به تحقیق دامادی رسول گرامی برای صدیق بزرگترین منت و منزلتی است برای او در این حیات دنیا، چنانچه بهترین وسیلهای برای نشر سنت پاک او بود و فضائل زوجیت و احکام شریعت او خصوصاً آنچه مربوط به زنان است به واسطۀ همین وصلت منتشر شد، چنانکه در حکمت تعلیمی ذکر نمودیم.
رسول خدا او را تزویج کرد، در حالی که او بیوه و شوهرمرده بود، و شوهر او قبلا خنیس بن حذافة انصاری بود که در جنگ بدر شهید گردید. پس از آن که مبتلا شد به ابتلائی و او از پهلوانان و شجاعات بود که تاریخ ایشان را در صفحات خود به مردانگی و بزرگی و جهاد ثبت کرده است.
به تحقیق پدر او عمر س او را بر عثمان عرضه کرد، پس از وفات زوجۀ او و رقیه بنت الرسول، سپس رسول خدا ج او را تزویج کرد، و بزرگترین منت و احسان بود برای او و پدرش عمر بن الخطاب.
امام بخاری از عبدالله بن عمرب روایت کرده که عمر هنگامی که حفصه بیوه شد و شوهرش در بدر حاضر و در مدینه وفات کرد عثمان را ملاقات کرد و گفت: اگر بخواهی حفصه را به نکاح تو درآورم. او جواب داد که باید در این امر فکر کنم و پس از چند شب جواب منفی داد. عمر گفت: به ابوبکر گفتم: اگر بخواهی او را به تو تزویج کنم. ابوبکر سکوت نمود و من خوشم نیامد. پس چندشبی گذشت که رسول خدا او را خواستگاری کرد و به نکاح او درآمد. پس از آن ابوبکر، عمر را ملاقات کرد و گفت: شاید سکوت من تو را خوش نیامد. عمر گفت: آری. او گفت: مرا از جواب مانعی نبود، جز این که من دانستم که رسول خدا دخترت را ذکر کرده و خواهانست و من نخواستم سرّ او را فاش کنم و اگر رسول خدا ج ترک میکرد من قبول میکردم. این است شهادت حقیقی و مردانگی و راستی که در کردار عمر س آشکار شد. او میخواست عرض و ناموس خود را حفظ کند. در جان خود بد نمیدید که عرض خود را بر کفو صالح عرضه کند، زیرا ازدواج بهترین وسیله برای جمعیت و اجتماع با فضیلت است. پس ما امروز کجاییم از جهل مسلمین به احکام اسلام و زیبایی جمال آن، دختران خود را رها میکنند تا خواستگار مالدار ثروتمند به خواستگاری آید.
حضرت او را تزویج کرد، پس از حفصه بنت عمر و این زن بیوۀ شوهر از دست دادهای بود که شوهر پهلوان شجاع او پیشقدم میدان شهادت یعنی عبیده بن الحارث بن عبدالمطلب س بود که در اولین جنگ یعنی بدر شهید گردید و این زن در آن هنگام قیام به کار واجی میکرد و مجروحین جنگ را معالجه و ضماد مینهاد و شهادت زوج او مانع از خدمات او نشد، تا این که خدا نصرت را برای مؤمنین در اولین معرکۀ با مشرکین مقرر کرد. و چون رسول خدا از صبر و ثبات قدم و جهاد این زن مطلع شد و دانست که او سرپرست ندارد او را برای خود خواستگاری کرد و او را مأوی داد و افسردگی خاطر او را جبران کرد.
شیخ بافضل و دانش محمد محمود صواف در رسالۀ پرقیمت (زوجات الطاهرات) پس از آن که شهادت شوهر او را ذکر کرد و برتری و عظمت او را یاد نمود، گوید و این زن هنگام تزویج با رسول خدا به شصت سال از عمر رسیده بود. و نزد رسول خدا نماند مگر دو سال که خدا او را وفات داد، در حالی که راضی و رسول خدا از او خوشنود بود. پس مفتگویان و اراجیف دربارۀ این تزویج چه میتوانند بگویند، و از این هدف و بزرگواری چیزی از عیب یافت میشود از آنچه افترازنندگان دارند. آیا اثری از هوی و شهرت در آنست و یا فقط بزرگواری و عفت و عظمت و رحمت و فضل و احسان است از رسول بزرگ انسانیت که برای تمام عالم رحمت است. پس مستشرقین مغرض باید از خدا بترسند و امانت دانش را ادا کنند و در راه اهداف خبیثۀ خود خیانت نورزند، خصوصاً از حقهبازی و مکر و عیبجویی سید انبیاء محمد ج دست بردارند.
رسول گرامی او را تزویج کرد در حالی که او بیوه و دختر عمهاش بود، و قبلاً او را به زید بن حارثه تزویج کرده پس رسول خدا ج او را تزویج کرد برای حکمتی که برترین حکمتی بود که در ازدواج سایر ازدواج او بود، و آن ابطال پسرخواندگی بود، چنانکه گذشت در حکمت تشریعی.
و اینجا برای بعضی از مغرضین کینهتوز که بر اسلام و مسلمین بدبین و کینهتوزند از مستشرقین حقهباز و پیروان بیدین و بیبند و بار ایشان شیرین شده که از قصۀ تزویج رسول گرامی با زینب نقطهای برای طعن دربارۀ پیغمبر طاهر مطهر پیدا کنند و با اباطیلی مخلوط کنند و به سبب بعضی از روایات ساختۀ یهودیان اسرائیلیات که در بعضی از تفاسیر ذکر شده عیبجویی کنند و به تحقیق گمان کرده و بد گمان کردهاند که رسول گرامی به خانۀ زنیب گذشت وقتی که زید غایب بود و از پشت در زینب را دید و محبت او در قلب افتاد (یعنی عاشق او شد) و گفت: سبحان مقلب القلوب، پس زینب شنید و چون شوهرش زید آمد به او خبر داد و زید دانست که محبت او در نفس محمد افتاده و آمد نزد رسول خدا و خواست او را طلاق دهد. رسول خدا فرمود: «امسک علیک زوجک» یعنی زوجۀ خود را نگهدار و حال آن که در قلب رسول خدا غیر از این بود، پس زید او را طلاق داد از جهت آن که رسول خدا او را تزویج کند. (مترجم گوید: زینب دختر عمۀ رسول خدا بود و از طفولیت باهم بودند و هزاران مرتبه او را دیده بود و اگر زینب آنقدر خوشگل و دلربا و محمد آنقدر تابع هوی و شهوت بود که به یک دیدن عاشق او شود، باید قبل از آن که به زید غلام خود او را تزویج کند برای دیدن هزاران مرتبه عاشق او شده باشد و او را با بیمیلی او به زید تزویج نکند و خود محمد ج همسری او را اختیار کند، این اولاً. و ثانیاً چون رسول خدا تزویج زید را قبلاً به او پیشنهاد کرد، زینب اکراه داشت و قبول نکرد، زیرا خود را اشراف از او و نوادۀ عبدالمطلب میدانست و زید غلامی بود و هیچ دختر رعنای با نسبی حاضر نبود با غلامی ازدواج نماید و بالأخره هم طبق تواریخ برایبرتری و ترفع برزید با او غلظت میکرد. و کسر شأن خود میدانست و لذا زید ناچار شد او را طلاق دهد و لذا رسول خدا به او فرمود: چرا او را طلاق میدهی مگر چیزی برخلاف از او دیدهای گفت: خیر فقط بر من برتری میکند و با اکراه و فشار با من معاشرت میکند. پس مسئلۀ عشق و عاشقی نبوده و ما تفصیل آن را در کتاب تابشی از قرآن در سورۀ أحزاب بیان کردیم). ابن العربی در تفسیر خود به نام احکام القرآن ردّ بر ادعای مغرضین میگوید: اما قول ایشان که پیغمبر او را دید و در دل او واقع شد پس باطلی است زیرا که محمد با او در هر وقت و مکانی بود و آن روزها حجابی نبوده پس چگونه با او بزرگ شده و در هر ساعت او را دیده و در دل او واقع نشد، مگر وقتی که شوهر داشته پس چگونه برای او تجدید هوی شده حاشا به آن قلب مطهر از این علاقۀ فاسده در حالی که خدا به او در آیۀ 131 سورۀ طور فرموده: «مگشای چشمانت را به آنچه به اهل دنیا دادهایم برای خوشی زندگی دنیا تا ایشان را مفتون سازیم و روزی پروردگارت بهتر و باقیتر است». و ایشان روایات اسرائیلیات را دنبال کرده و بیان کرده که اسانید آنها خراب و ساقط است.
یک نظر ساده به تاریخ زینب و اوقات تزویج او به زید به ما میفهماند و اذعان میکنیم به اینکه سوء معاشرتی که بین زینب و زید بود، همانا از جهت اختلاف روشن بوده در حالات اجتماعیه که زینب دارای شرافت نسب بود و زید دیروز غلام بود و آزاد شد و خدا خواست به واسطۀ ازدواج با زید او را امتحان کند و عصبیت قبیلهای و نسبی او را از بین برد و شرف جاهلی را رها کند و شرافت را اسلام در دین و تقوی قرار داده، پس هنگامی که رسول خدا ج ازدواج زید بر زینب پیشنهاد کرد، زینب نپذیرفت و خودداری کرد برای عزت و شرافت به نسب و حتی برادر او نیز نپذیرفت، تا این که آیۀ 37 سورۀ أحزاب نازل شد که مؤمن و مؤمنه حق ندارد قضاوت خدا و رسول او را در امری رد کند و برای ایشان اختیاری در امرشان نیست و هرکس خدا و رسول او را عصیان کند به تحقیق گمراهی آشکاری را اختیار کرده، پس چون این آیه نازل شد زینب به امر رسول خاضع گردید و جسد خود را تسلیم کرد ولی روح او در عذاب و فشار بود. و محمد ج زینب را از کوچکی میشناخت، زیرا دختر عمویش بود و اگر زینب را میخواست کسی مانع از ازدواجشان نبود. پس چگونه انسانی دختر بکری را به شخصی دیگر پیشنهاد میکند تا آن که او را تزویج به او کرده و بیوه شود آن وقت به او میل کند حقا که مغرضین و عیبجویان عقل ندارند و به رسول خدا ج به دروغ و زور تهمت میزنند و میگویند: محمد مخفی کرد محبت خود را نسبت به زینب و لهذا خدا او را عتاب کرد، آیا این بهتان معقول است که شخصی را عتاب کنند برای این که حب خود را برای زن همسایهاش آشکار نکرده. سبحانک هذا بهتان عظیم.
پس به تحقیق در آیۀ کریمه ذکر شده که خدا آشکار میکند آنچه رسول او مخفی داشته و فرموده و ﴿وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ﴾ [الأحزاب: 37] پس خدا آنچه اشکارا کرد چه بود ایا حب و یا عشق رسول را نسبت به زینب آشکار کرد، البته خیر. همانا آنچه را آشکار گردانید در همان آیه بیان کرده و آن امر خدا به ازدواج زینب بود که رسول خدا مأمور شد، حکم جاهلیت را که حرامبودن ازدواج با همسر مطلقۀ پسرخوانده بود باطل کند و لکن رسول خدا از زبان منافقین میترسید که بگویند محمد زن فرزند خود را گرفته و لذا خدا صریحاً این مطلبی را که او مخفی میکرد آشکار کرد و فرمود: ﴿فَلَمَّا قَضَىٰ زَیۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰکَهَا لِکَیۡ لَا یَکُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ حَرَجٞ فِیٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِیَآئِهِمۡ﴾ [الأحزاب: 37] این که خدا باطل میکند گمانهای افترازنندگان را در جلو حجج و دلیلهای کوبنده و براهین روشنکننده که دلالت کرده بر پاکی و طهارت سیدالمرسلین از آنچه جسبانیدهاند حقهبازان مغرضین.
7- السیدة أم سلمه هند المخزومیة
رسول گرامی أم سلمه را تزویج کرد در حالی که او بیوه و شوهر او عبدالله بن عبدالأسد در جنگ احد شهید گردید، پس از آن که این مرد از مهاجرین سابقین بود و با عیال خود فرار و هجرت به سوی حبشه برای حفظ دین خود کرد و در اثناء هجرت خدا فرزندی به آنان داد به نام سلمه و چون شوی او شهید شد چهار فرزند بیسرپرست برای او ماند و رسول خدا ج جزائی و کفیلی برای او و اولادش بهتر از این ندید که او را تزویج و کفالت کند و چون این زن شوهرمردۀ افسردۀ یتیمپرور را خواستگاری کرد برای خود، ام سلمه عذرخواهی کرد و گفت: هم سن من زیاد است و هم دارای ایتام هستم و هم غ یرت شدید نسبت به هوو. رسول خدا ج به قربان لطف و مهربانیش باشیم او را جواب داد که اما یتیمان تو را من کفالت میکنم و از خدا میخواهم که او غیرت را از قلب تو ببرد و اما سن زیاد اشکالی ندارد، پس از موافقت او را تزویج کرد و ایتام او را تربیت نمود و با دل وسیع و همت بلند چنان ایشان را سرپرستی کرد که به فقدان پدر متوجه نشدند، زیرا پدر مهربانتری خدا به ایشان مرحمت کرد. و خدای تعالی برای أم المؤمنین ام سلمه جمع کرد نسب شریف و بیت کریم و سبقت به سوی اسلام. و به اضافه بر اینها فضیلت دیگری برای او بود و آن صحت و خوبی رأی و عقل کامل. و دلیل کافی برای ما همین است که چون رسول خدا ج در جایی بسیار محزون شد و امر مسلمین او را افسرده کرد با ام سلمه مشورت کرد و آن در صلح حدیبیه بود که مسلمین بسیار متأثر و غمگین بودند از صلح با مشرکین بر ترک ده سال جنگ با شرایطی که مسلمین خیال میکردند حقوقشان پایمال شده با این که در اوج عظمت بودند و در اثر این خیال در اطاعت امر رسول کندی کردند و چون رسول خدا ج فرمود: سرهای خود را بتراشید و یا تقصیر کنید برای عود به مدینه امر او را احدی امتثال نکرد، پس حضرت بر أم سلمه وارد شد و به او فرمود: مردم هلاک شدند ایشان را امر کردم امتثال نکردند، پس ام سلمه امر او را آسان کرد و اشاره کرد به او که خود بیرون رود و سر خود را در حضور ایشان بتراشد و میدانست به این که مردم در آن هنگام تردیدی نمیکنند در اقتدای به آنحضرت زیرا میفهمند که امر او جزمی و حتمی بوده و همچنین گردید، چون رسول خدا خارج شد و به سرتراش امر کرد سر او را بتراشد اصحاب او باهم مسابقه کردند در اطاعت آنحضرت و سر یکدیگر را تراشیدند. و این رأی ام سلمه بود که مطابق واقع درآمد.
8- السیدة أم حبیبة بیوۀ بیشوهر و دختر ابی سفیان
و در سنۀ هفتم از هجرت رسول گرامی با أم حبیبهل تزویج نمود و او بیوهای بود که شوهرش عبیدالله بن جحش در زمین حبشه وفات کرد و نجاشی او را به رسول خدا تزویج کرد و چهار صد دینار مهر او کرد و با همراه شرحبیل بن حسنه او را نزد پیغمبر فرستاد که حکمت آن در سابق ذکر شد.
رسول خدا او را تزویج کرد در حالی که او قبلاً زوجۀ مسافع بن صفوان بود و در روز مریسیع گشته شد و این زن را گذاشت و به دست مسلمین اسیر شد و شوهر او از لجوجترین دشمنان رسول و اسلام بود و حکمت تزویج او گذشت. چنانکه حدیث صفیه بنت حیی بن اخطب مقدم شد نزد کلام از حکمت سیاسی.
11- السیدة میمونة بنت الحارث الهلالیة
نام او بره بود و رسول خدا او را میمونه نامید و او آخرین ازدواج رسول بود و عایشه دربارۀ او گفت: او از تمام ما باتقویتر و برای رحم بیشتر صله مینمود و او بیوۀ أبی رهم بن عبدالعزی بود و به تحقیق وارد شده که عباس رسول خدا را به تزویج او رغبت داد و مخفی نماند آنچه در ازدواج او از نیکی و حسن صله و بزرگواری عشیرۀ او به وجود آمد که رسول خدا همراهی و یاری کردند.
ای آقایان این مقداری از احوال أمهات المؤمنین و زوجات طاهران رسول خدا بود، آنان که خدا ایشان را گرامی داشت به مصاحبت و همسری رسول خدا و آنان را أم المؤمنین خواند و ایشان را خطاب نمود به قول خود: ﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ﴾ [الأحزاب: 32] یعنی «ای زنان پیامبر شما مانند یکی از زنان نیستید اگر تقوی پیشه کنید...».
و ازدواج رسول با ایشان برای حکمتهای بسیاری بود که در آنها مراعات شد مصلحت دین و قوانین و قصد تألیف قلوب. پس بزرگان قبائل و سران قبائل مجذوب رسول خدا ج شدند و جمیع زوجات رسول بیوه بودند جز سیده عایشه. و به تحقیق رسول خدا ج زوجات متعدد گرفت پس از هجرت در سالی که جنگهای مسلمین و مشرکین شروع گردید و قتل و قتال زیاد شد و آن از سال دوم هجرت تا سال هفتم هجرتست که یاری شدند مسلمین و در این ایام شهوترانی و یا هوسرانی رسول خدا ج مناسبت نداشت و در تمام اینها دلیل روشنی است بر بزرگواری و شهامت و بلندنظری و هدف اعلی و احسان جمیل او. برخلاف آنچه مغرضین و دسیسهبازان میگویند. پس اگر برای هویپرستی بود در این سالهای پیری و گرفتاری بیوهها را نمیگرفت، بلکه در حال جوانی ابکار را تزویج مینمود و لیکن دلهای مستشرقین غرب را کینه پر کرده، پس کور شدهاند از دیدن تابش حق و خدا راست گوید که فرموده: ﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞ﴾ [الأنبیاء: 18] تمام شد به یاری خدا و آخرین سخن ما الحمد لله رب العالمین.
مکه مکرمه
کلیة الشریعة والدراسات الإسلامیة
ترجمه شد به شیراز ایران هدی الله أهله در تاریخ 12/2/1344 هـ
ا. ع. ب