ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پیامبر خدا ج از هر راهی کافران را به دین خدا فرا خواند...
اما آنان سخنان او را تکذیب میکردند و در جستجوی توجیه و عذر بودند. تا آنکه یک روز به او گفتند: برای ما ماه را به دو نیم کن!
پیامبر ج به درگاه پروردگار خود دعا کرد، و ناگهان... ماه به دو نیم شد!
ابن مسعود س میگوید: پیش از هجرت پیامبر ج در مکه ماه را دیدم که دو نیم شده بود؛ نیمهای بر کوه ابیقبیس و نیمهای دیگر بر سویداء.[1]
کافران این صحنه را دیدند و به شدت تحت تاثیر قرار گرفتند. اما شیطانشان بر آنها غالب شد و گفتند: این نیز جادویی است که شما را با آن افسون کرده است.
سپس برای آنکه از موقعیت سختی که در آن قرار گرفته بودند بیرون بیایند گفتند: منتظر مسافرانی که در راه هستند بمانید؛ اگر آنها در سر زمینهایی که بودند نیز چنین چیزی دیدهاند، محمد راست گفته، و اگر ندیدهاند، این جادو بوده است، زیرا او نمیتواند همهی مردم را جادو کند.
همین که نخستین مسافران به مکه رسیدند، قریش از آنان پرسیدند: آیا ماه را در حالی که دو نیم بود دیدید؟
گفتند: آری؛ در فلان شب.
سپس بقیهی مسافران از راه رسیدند و همه همان پاسخ را دادند.
اما قریشیان باز هم این معجزه را تکذیب نمودند و تکبر ورزیدند و گفتند: او همهی مردم را جادو کرده است!
خداوند متعال خبر این معجزه را در کتاب خود آورده و فرموده است: ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ وَإِن یَرَوۡاْ ءَایَةٗ یُعۡرِضُواْ وَیَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ٢ وَکَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَکُلُّ أَمۡرٖ مُّسۡتَقِرّٞ٣ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّنَ ٱلۡأَنۢبَآءِ مَا فِیهِ مُزۡدَجَرٌ٤ حِکۡمَةُۢ بَٰلِغَةٞۖ فَمَا تُغۡنِ ٱلنُّذُرُ٥ فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡۘ یَوۡمَ یَدۡعُ ٱلدَّاعِ إِلَىٰ شَیۡءٖ نُّکُرٍ٦ خُشَّعًا أَبۡصَٰرُهُمۡ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ کَأَنَّهُمۡ جَرَادٞ مُّنتَشِرٞ٧﴾ [القمر: 1-7]. «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت و هرگاه نشانهای ببینند روی میگردانند و میگویند سحری دایم است و به تکذیب دست زدند و هوسهای خویش را دنبال کردند و [لی] هر کاری را [آخر] قراری است و قطعا از اخبار آنچه در آن مایهی انزجار [از کفر] است به ایشان رسید حکمت بالغه [حق این بود] ولی هشدارها سود نکرد پس از آنان روی بگردان. روزی که داعی [حق] به سوی امری دهشتناک دعوت میکند در حالی که دیدگان خود را فرو هشتهاند چون ملخهای پراکنده از گورها [ی خود] بر میآیند».
* * *
از دیگر تاثیرات پیامبر ج در جهان ـ به اذن خداوند ـ این بود که به آسمان اشاره کرد و آسمان بارید.
در دوران پیامبری ایشان ج مدتی بارندگی کم شد و زمین خشکید و کشتها خشک شد...
در همین دوران، پیامبر ج بر روی منبر خود در حال ایراد خطبهی جمعه بود که مردی وارد مسجد شد و در همان حال به سوی رسول خدا ج آمد و منتظر نماند خطبهی ایشان به پایان رسد بلکه میان خطبهی او با صدای بلند گفت: ای پیامبر خدا! اموال نابود شد و راهها بسته شد... از الله بخواه به داد ما برسد!
آن مرد از سوز دل سخن میگفت... فرزندان خود را در حال گرسنگی دیده بود... گوسفندانش تلف شده بودند و زمینش خشک و اموالش نابود شده بود...
رسول خدا ج با غمها و مشکلات یاران خود زندگی میکرد؛ برای همین بدون تاخیر همان هنگام دستانش را به آسمان بلند کرد و به درگاه الله دعا و تضرع کرد و فرمود: «خدایا به ما باران عطا کن... خداوندا به ما باران عطا کن... خداوندا به ما باران عطا کن».
انسس آن روز در میان نمازگزاران بود... هنگامی که دید پیامبر ج در حال دعا است نگاهی به آسمان کرد... انس میگوید:
به خدا سوگند در آسمان حتی تکه ابری نبود. آسمان مانند شیشه صاف بود. میان ما و کوه سلع هیچ خانهای نبود. قسم به آنکه جانم به دست اوست، هنوز دستانش را پایین نیاورده بود که ابرهایی به مانند کوهها به سوی ما هجوم آوردند! و هنوز پیامبر ج از منبر پایین نیامده بود که دیدم قطرات باران از محاسن ایشان میچکد!
باران به مدت هفت روز پی در پی بارید تا جایی که زمین سیر شد و چارپایان سیراب...
جمعهی بعد پیامبر ج بر منبر مبارک خود برای خطبه به پا خاست که ناگهان همان مرد، از همان در وارد شد و به نزد رسول خدا ج رفت و در برابر او ایستاد و گفت:
ای پیامبر خدا... اموالمان نابود شد و راهها بسته شد... از الله بخواه باران را متوقف کند...
پیامبر ج دستانش را به آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا بر دور و بر ما، نه بر ما، خداوندا بر تپهها و کوهها و دل درهها و رویشگاه درختان» سپس با دستان خود به ابرها در آسمان اشاره کرد.
انس میگوید: پیامبر ج با دستانش به هیچ قسمتی اشاره نکرد مگر آنکه ابرهای پراکنده شد تا جایی که مدینه مانند جزیرهای شد که آبها آن را فرا گرفته بود.
تا یک ماه در درهها آب روان بود و کسی از دور و بر نمیآمد مگر آنکه خبر از باران و برکت میداد، و این از برکت دعای پیامبر ج بود که فرمود: «خداوندا بر اطراف ما نه بر ما»[2].
در این شکی نیست که تاثیر رسول خدا ج بر ابرها در واقع قدرتی است که خداوند متعال در اختیار پیامبرش قرار داده بود، و هر گونه تصرف وی به اذن و ارادهی الله بوده است.
چنانکه عیسی÷ کور مادرزاد و مبتلای به پیسی را علاج میداد و مردگان را به اذن خداوند زنده میکرد. و اگر خداوند متعال نمیخواست، هیچ بشری را ـ پیامبر یا غیر پیامبر ـ برای انجام چنین کارهایی قدرت نمیداد، اما اوﻷ بر اساس حکمتی که خود میداند چنین قدرتی را در اختیار آنان قرار میدهد.
* * *