إنّ الحمدَ للهِ نحمَدُهُ ونستعینُهُ ونستغفرُهُ ونعوذ باللهِ مِنْ شرور أنفسِنا ومِن سیِّئاتِ أعمالِنا مَن یهدِهِ اللهُ فلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَن یُضْلِلْ فلا هادیَ لَهُ وأشهدُ أن لا إله إلاّ اللهُ وحده لا شریکَ لهُ وأشهدُ أنَّ محمّداً عبدُهُ ورسولُهُ
کتاب «ریاض الصالحین» از آن دست کتابهاییست که در حال حاضر رواج و جایگاه ویژهای نزد عموم مسلمانان یافته است؛ از اینرو علما و دانشمندان علوم اسلامی، توجه خاصی به آن نمودهاند که در رأسشان میتوان به علامه محمد ناصرالدین آلبانی/ محدث برجسته و یاریگر کتاب و سنت بر اساس فهم سلف صالح اشاره کرد که تخریج و تحقیق بسیاری از احادیث کتاب یادشده را در کارنامهی علمی خود دارد؛ چنانکه توضیحات و پانوشتهای مهمی بر این کتاب نگاشته است. البته آن بزرگوار، همهی احادیث کتاب را تخریج نکرده و خود، در نشستهایی که ضبط شده، به پارهای از اسباب و عوامل عدم تخریج همهی احادیث کتاب «ریاض الصالحین» اشاره نموده است. به دنبال این کار ارزشمند، علامهی اصولی و فقیه بزرگوار، استاد محمد بن صالح العثیمین/ نیز با روش علمیِ متمایز، آسان و روان خویش به شرح بخش فراوانی از احادیث این کتاب پرداخته است؛ بهگونهای که امکان استفاده از آن برای عموم مسلمانان وجود دارد و در عین حال هیچ دانشپژوهی از آن بینیاز نیست.
در کتابی که پیش رو دارید، تلاش علمی این دو عالم بزرگوار را در کنار متن اصلی گردآورنده- امام نووی/- با هم جمع کردهایم تا خوانندهی گرامی بتواند با خاطری آسوده، بهطور همزمان و بدون اینکه ناگزیر شود چندین نسخه از کتاب ریاضالصالحین را پیش رویش قرار دهد، از متن، تخریج و شرح این کتاب بهره ببرد. همچنین برای افزایش میزان بهرهبری خوانندهی کتاب، مقدمهی شیخ آلبانی/ را که حاوی نکات مفیدیست، در این مقدمه گنجاندهایم و از پروردگار متعال مسألت داریم که به این عالم بزرگوار پاداش نیک عنایت فرماید.
شیخ آلبانی/ میگوید:
هنگام تحقیق ریاض الصالحین چندین نکته برایم روشن شد که در پانوشتها به پارهای از آنها اشاره کردهام و در این مقدمه به نکات باقیمانده میپردازم:
نکتهی اول
1- امام نووی/ در پایان مقدمهی کتاب میگوید: «...از اینرو تصمیم گرفتم مختصری از احادیث صحیح را جمعآوری کنم».
بنده دربارهی این سخن نووی/ به بیان دو نکته میپردازم:
اول اینکه منظورش از حدیث صحیح، حدیث قویست که شامل حَسَن و فراتر از آن میشود؛ بر اساس همان تعریفی که در گذشته از سوی نخستین علمای حدیث دربارهی حدیث صحیح ارائه شده است و این، پیش از آن صورت گرفته که ترمذی/ بهپیروی از استادش بخاری/ حدیث مورد قبول را به صحیح و حَسَن تقسیمبندی نماید. البته تعریف نخست که نووی/ بهکار برده، درست است و اشکالی ندارد؛ و بنده در بسیاری از تألیفاتم همچون «صحیح الجامع الصغیر وزیادته» و «صحیح الکلم الطیب» که به چاپ رسیده و نیز در «صحیح أبیداود» و «سلسلة الأحادیث الصحیحة» و... به همین منوال عمل کردهام. البته ناگفته نماند که تقسیمبندی ترمذی، صحیحتر و دقیقتر میباشد.
و اما نکتهی دیگر، اینکه منظور نووی/ از گردآوری احادیث صحیح، این بوده که بیشتر، احادیث صحیح را جمعآوری نموده، نه اینکه همهی احادیث موجود در ریاض الصالحین صحیح است. بنده، از گذشتههای دور میدانستم که در آن، احادیث ضعیفی وجود دارد و چون به تحقیق و بررسی دقیق کتاب پرداختم، دریافتم که تعداد احادیث ضعیف موجود در آن، بیش از تعدادیست که گمانش را داشتم؛ چنانکه میتوانید در پانوشتها مشاهده کنید و در این مقدمه نیز احادیث ضعیف ریاض الصالحین را برمیشماریم و به شمارهی آنها اشاره میکنیم: (67، 201، 292، 347، 363، 378، 413، 486، 490، 524، 583، 589، 601، 717 که تکرار حدیث 378 میباشد، 736، 794، 802، 834، 894، 895، 896، 917، 951، 954، 1007، 1067، 1393، 1402، 1501، 1547، 1577، 1585، 1649، 1654، 1679، 1686، 1731، 1863، 1882).
به گمان بنده عذر مؤلف را باید پذیرفت که با وجود اشتیاق وافرش به گردآوری احادیث صحیح، به احادیث ضعیف دچار شده است؛ زیرابیشتر به تصحیح و تحسین ترمذی/ و سکوت ابوداود/ دربارهی احادیث اعتماد کرده و خود، در مقدمهی کتابش «الأذکار» بدین نکته تصریح نموده و گفته است: «...و روایت سنن أبیداود را آوردهایم که با اسناد جید نقل کرده و آن را ضعیف ندانسته است». این در حالیست که امام نووی/، خود به تحقیق و بررسی این روایات نپرداخته و به دیدگاه ترمذی و ابوداود رحمهما الله بسنده نموده است. و این، روشیست که بیشتر فقهای متأخر در پرداختن به احادیث در پیش گرفتهاند و کمترکسی از آنان، یکایک احادیث را مورد نقد و پردازش قرار داده است؛ مانند ابنحجر/ که در برخی از کتابهایش چنین رویکردی دارد و به بررسی یکایک احادیث میپردازد. در میان متأخرین و کسانی که پس از ابنحجر/ آمدهاند، کمتر کسی یافت میشود که چنین رویکردی داشته باشد. البته نووی در مواردی که به نکتهی خاصی دربارهی سند حدیثی پی برده، به بیان علت و ضعف آن پرداخته است؛ از اینرو امکان دارد عذر دیگری داشته است؛ چنانکه خود، در مقدمهی «الأذکار» به آن تصریح نموده و گفته است: «و اما روایاتی را که در صحیحین (بخاری و مسلم) نیامده، به کتابهای «سنن» و امثال آن پیوست میدهم و در بیشتر موارد به بیان صحت و حُسن یا ضعف آن- در صورتی که ضعیف باشد- میپردازم و در پارهای از موارد از بیان صحت، حُسن و ضعف آن خودداری میکنم».
بنده برای کسی که میخواهد به تحقیق و بررسی در این علم ارزشمند بپردازد، شایسته نمیدانم که به آنچه گفتیم، بسنده نماید؛ بلکه:
چه خوبست به مفهوم سکوت ابوداود دربارهی پارهای از احادیث توجه نماید؛ زیرا روایاتی که شخص ابوداود/ نقل کرده و دربارهاش سکوت نموده، گوناگون است؛ چنانکه با مقداری تأمل و دقت نظر و نیز تطبیق چنین روایاتی با سنن ابیداود، این نکته واضح و روشن میشود که هر روایتی که او دربارهاش سکوت نموده، لزوماً نزدش حَسَن نبوده و سکوتش از آنرو و بدین معناست که شدتِ ضعفِ روایت، زیاد نیست. و این، تنها نکتهایست که میتوان پیرامون این موضوع مطرح کرد. همانطور که در مقدمهی کتابم «ضعیف أبیداود» آن را مورد نقد و پردازش قرار دادهام و حافظ ابنحجر عسقلانی/ نیز همین گرایش را دارد و این، به سبب فراوانی احادیث ضعیفیست که در مقایسه با مجموع احادیث موجود در «سنن أبیداود» یافت میشود؛ و چنانکه در «التدریب» آمده، تعداد احادیث موجود در «سنن أبیداود» به 4800 حدیث میرسد. شمار احادیث ضعیفی که در کتابم «ضعیف أبیداود» به بیان ضعف آن پرداختهام، بیش از 300 حدیث است و این، مربوط به ثلث (یکسوم) کتاب «سنن أبیداود» میباشد که تا کتاب المناسک بررسی کردهام و مجموع احادیث ضعیف کتاب یادشده به حدود 1000 حدیث میرسد. به همین علت است که نووی در پارهای از موارد میگوید: «ابوداود به ضعف این روایت، تصریح نکرده است؛ زیرا کاملاً واضح و روشن میباشد».
منذری/ نیز در کتاب «الترغیب والترهیب» بدین نکته اشاره کرده و از تساهل ابوداود/ در زمینهی بیان ضعف بسیاری از روایتها سخن گفته است.
اینجاست که روشن میشود برخی، دربارهی سکوت ابوداود یا تحسین وی دچار اشتباه میگردند؛ چنانکه بسیاری از متأخران مانند صاحب «التاج الجامع للأصول» دچار اشتباه شدهاند.
2- در تحسین و تصحیح ترمذی/ نیز تساهل فراوانی صورت گرفته است. سیوطی در «التدریب» میگوید: «ذهبی گوید: رتبه و جایگاه «جامع الترمذی» از «سنن» أبیداود و نسائی کمتر و پایینتر است؛ زیرا ترمذی، حدیث مصلوب و کلبی و امثال آن دو را آورده است»؛ یعنی اینها به کذب و دروغگویی متهماند و کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف مزنی نیز جزو متهمان به کذب و دروغگوییست؛ شافعی و ابوداود دربارهاش گفتهاند: «یکی از ارکان و پایههای کذب بهشمار میرود»؛ ولی با این حال نه تنها ترمذی از او حدیث، روایت کرده، بلکه روایتش را صحیح دانسته است. ذهبی در «المیزان» در بخشی از شرح حال وی میگوید: «ترمذی/ این حدیثش را روایت کرده که: "الصُّلْحُ جَائِزٌ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ" و آن را صحیح دانسته است؛ از اینرو علما، تصحیح ترمذی را معتبر نمیدانند».
بنابراین هر پژوهشگری باید آنچه را که ابوداود، دربارهاش سکوت نموده یا ترمذی آن را صحیح و حَسَن دانسته است، مورد بررسی قرار دهد؛ زیرا در روایات هر دو، راویان ضعیف بهکثرت مشاهده میشوند. بنده در تخریج و تحقیق این کتاب و نگارش پانوشتهای آن، همین رویکرد را داشتهام و این، نزد من از مهمترین کارهاییست که باید مورد توجه قرار گیرد. دربارهی بیشتر احادیث کتاب، بهصورت مختصر در جایش سخن گفتهام و در اندکی از موارد سخنی به میان نیاورده و اظهار نظر نکردهام؛ از اینرو مناسب دیدم که در مقدمه، جهت جبران مافات و تکمیل فایده به توضیح چند نکته بپردازم:
1- نگارنده دربارهی حدیث شمارهی 201 که در موضوع برحذرداشتن از همنشینی با بدکاران است، میگوید: «ابوداود و ترمذی، آن را روایت کردهاند و ترمذی، آن را حَسَن دانسته است».
میگویم: در این روایت، اشکال روشنی وجود دارد؛ زیرا مدارش بر ابوعبیده بن عبدالله بن مسعود استوار است و او، همانطور که ترمذی/ بارها گفته است، از پدرش حدیث نشنیده و از اینرو روایت مذکور، منقطع میباشد. بنده در کتابم «الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السییء فی الأمة»، شمارهی 1105 بهتفصیل پیرامون این موضوع سخن گفتهام.
2- حدیث شمارهی 486: «ترمذی، آن را روایت کرده و گفته است: حدیث صحیحیست».
بنده میگویم: بلکه حدیث ضعیفیست. در سندش دو راوی ضعیف وجود دارد. چنانکه در «الأحادیث الضعیفة والموضوعة» شمارهی1063 بیان کردهام.
3- حدیث شمارهی 894 که در موضوع بوسیدن دست و پای پیامبرr میباشد؛ «ترمذی و دیگران با سند های صحیح، روایتش کردهاند».
میگویم: ترمذی و دیگران، تنها یک سند دارند که در ادامهی بحث (در نکتهی دوم) بهتفصیل، پیرامون این گفتار مؤلف/ سخن خواهیم گفت. ضمن اینکه در سند این روایت، شخصی به نام عبدالله بن سلِمه- به کسر لام- وجود دارد که دربارهاش اختلاف است. عبدالله بن سلمهی مرادی، راوی حدیث علیt دربارهی ممنوعیت تلاوت قرآن در حال جنابت است و بسیاری از حفاظ و محققان حدیث از جمله: احمد و شافعی و بخاری و... او را ضعیف دانستهاند؛ چنانکه شخص مؤلف نیز به تضعیف وی از سوی محققان حدیث تصریح کرده است. میتوانید بحث تفصیلی این موضوع را در «ضعیف أبیداود» بهشمارهی 30 مشاهده کنید. زیلعی در «نصب الرایة» (4/258) از نسائی نقل کرده که دربارهی حدیث ترمذی گفته است: «حدیث منکَریست». و میگوید: «منذری، گفته است: وی، آن را از ناحیهی عبدالله بن سلمه منکَر دانسته که دربارهاش اشکالها و سخنانی گفته شده است».
4- حدیث شمارهی 895؛ «فَدَنَوْنا مِنَ النَّبِیِّr فَقَبَّلْنا یَدَهُ»؛ یعنی: «به پیامبرr نزدیک شدیم و دستش را بوسیدیم». [روایت ابوداود]
میگویم: در سند این روایت، یزید بن ابیزیاد هاشمیست که حافظ دربارهاش میگوید: «ضعیف است؛ و چون پا به سن گذاشت، دچار دگرگونی و تغییر حال شد و به او سخنان را تلقین میکردند».
5- حدیث شمارهی 896؛ در این روایت آمده است: «فَقَام إلیْهِ النَّبِیُّr یَجُرُّ ثوْبَهُ فَاعْتَنَقَهُ وَقَبَّلَهُ»؛ یعنی: «پیامبرr در حالی که جامهاش را میکشید، به سویش برخاست، او را در آغوش گرفت و او را بوسید». [ترمذی، روایتش کرده و آن را حَسَن دانسته است.]
میگویم: در سند این روایت، محمد بن اسحاق است که به تدلیس مشهور میباشد.
6- حدیث شمارهی 1103؛ «وَسِّطُوا الإمَامَ، وَسُدُّوا الخَلَلَ»؛ یعنی: «امام را وسط قرار دهید و فاصلهها را پر کنید». [روایت ابوداود]
میگویم: همانطور که در «ضعیف أبیداود» شمارهی 105 بیان کردهام، در سند این روایت دو راوی ناشناخته هستند؛ ولی نیمهی دوم روایت مذکور، شاهدی از حدیث ابنعمر$ دارد. این روایت نزد مؤلف، صحیح است. به حدیث شمارهی 1098 همین کتاب رجوع کنید.
7- حدیث شمارهی 1028؛ «مَنْ حَفِظَ عَشْرَ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورَةِ الکَهْفِ عُصِمَ مِنَ الدَّجَّالِ؛ وفی روایة: مِنْ آخِرِ سُورَةِ الکَهْفِ» [روایت مسلم] یعنی: «کسی که ده آیه از ابتدای سورهی کهف حفظ کند، از فتنهی "دجال" درامان میماند». و در روایت دیگری آمده است: «کسی که ده آیهی پایانی سورهی کهف را حفظ کند...».
میگویم: روایت دیگر که به فضیلت حفظ ده آیهی پایانی سورهی کهف اشاره دارد، روایت شاذ و غریبیست و روایت ثابت، همان روایت نخست میباشد که در آن، به فضیلت حفظ ده آیه از ابتدای سورهی کهف اشاره شده است؛ چنانکه در «سلسلة الأحادیث الصحیحة» شمارهی 582 تحقیق و بررسی نمودهام. و حدیث نواس بن سمعانt بهشمارهی 1817 در همین کتاب، شاهد و دلیلی بر ثبوت روایت نخست میباشد. همانطور که در حدیث نواس آمده است: «فَمَنْ أدْرَکَه مِنْکُم، فَلْیَقْرَأْ عَلَیْهِ فَوَاتِحَ سُورةِ الْکَهْف»؛ یعنی: «هرکس از شما دجال را ببیند، نخستین آیههای سورهی کهف را بر او بخواند».
8- حدیث شمارهی 1128؛ «...کَانَ یُصَلِّی قَبلَ العَصْرِ رَکْعَتَیْنِ»؛ یعنی: «پیامبرr پیش از عصر، دو رکعت نماز بهجا میآورد». [این روایت را ابوداود با سند صحیح نقل کرده است.]
میگویم: بلکه این روایت با لفظ «رَکْعَتَیْنِ»، روایت شاذ و غریبی است و با لفظ «أربع رکعات» ثابت شده است. نگا: «ضعیف أبیداود» شمارهی 235.
9- حدیث شمارهی 1101؛ روایت عایشه&: «إنَّ اللهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى مَیَامِنِ الصُّفُوفِ»؛ یعنی: «الله و فرشتگانش بر کسانی که در سمت راستِ صفها هستند، درود میفرستند». [نووی گوید: روایت ابوداود با اِسنادی که مطابق شرط مسلم است و در سندش شخصی وجود دارد که دربارهی ثقه بودنش اختلاف نظر است.]
میگویم: آن شخص، اسامه بن زید لیثیست و دیدگاه نهایی عالمان و محققان و ناقدان حدیث بر این است که اگر در روایتش مخالفت نکند، حدیثش، حَسَن است و از اینرو گروهی از حفاظ حدیث، روایتش را حَسَن دانستهاند. البته این روایت، شاذ یا منکَر میباشد؛ زیرا تنها ثقهای که روایتش کرده، معاویه بن هشام است و او از لحاظ حفظ، ضعیف میباشد و روایت ثابت، همان روایتیست که بیهقی با این لفظ آورده است: «...عَلَى الَّذِینَ یَصِلُونَ الصُّفُوفَ»؛ یعنی: «الله و فرشتگانش بر کسانی که صفها را بههم وصل میکنند، درود میفرستند». چنانکه در تعلیقی که بر «مشکاة» نوشتهام، این نکته را یادآوری کردهام. نگا: «المشکاة»، شمارهی 1096؛ و نیز: «ضعیف أبیداود»، شمارهی 153 و «صحیح أبیداود»، شمارهی 680.
10- حدیث شمارهی 1164؛ «هِیَ مَا بَیْنَ أنْ یَجْلِسَ الإمَامُ إِلَى أنْ تُقْضَى الصَّلاةُ»؛ یعنی: «(ساعت اجابت دعا در روز جمعه) در فاصلهی نشستن امام - بر منبر- تا پایانِ نماز است». [روایت مسلم]
میگویم: امامان حدیث از جمله امام دارقطنی، ارجاع آن را به ابوموسی اشعریt صحیح دانستهاند. این نکته را در «ضعیف أبیداود» شمارهی 193 شرح دادهام.
11- حدیث شمارهی 1187؛ «فَلْیَفْتَتِحِ الصَّلاَةَ بِرَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ»؛ [روایت مسلم] یعنی: «هرگاه یکی از شما برای نماز شب برخاست، نماز را با دو رکعت کوتاه آغاز کند».
میگویم: همانطور که در «ضعیف أبیداود» شمارهی 240 آوردهام، روایتی که چنین عملی را در قالب گفتار و فرمودهی پیامبرr مطرح میکند، روایت شاذ و غریبیست؛ بلکه روایت درست، همان روایتیست که سایر امامان حدیث غیر از مسلم/ بهصورت مرفوع از ابوهریرهt به عنوان عمل پیامبرr نقل کردهاند، نه گفتارش.
12- حدیث شمارهی 1243؛ «أحَبُّ عِبَادِی إلَیَّ أعْجَلُهُمْ فِطْراً». [ترمذی، روایتش کرده و آنرا حدیثی حسن دانسته است.] ترجمهی حدیث: «...محبوبترین بندگانم نزد من کسانی هستند که زودتر از دیگران- در ابتدای وقت- افطار میکنند».
میگویم: حسن دانستن این روایت، خالی از اشکال نیست؛ زیرا مدار سند این حدیث، بر قره بن عبدالرحمن استوار است و او به سبب ضعف حافظه در شمار راویان ضعیف قرار دارد. بنده در «إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل»، حدیث شمارهی 2 بهتفصیل اقوال علما را دربارهی جرح وی آوردهام.
13- حدیث شمارهی 1256 بهنقل از «مجیبهی باهلی».
میگویم: سندش، ضعیف است؛ همانطور که در «التعلیق الرغیب علی الترغیب والترغیب» (2/82) بیان کردهام.
14- حدیث شمارهی 1450؛ ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.
میگویم: در سندش راوی ناشناختهای است؛ چنانکه در تعلیق و پانوشتی که بر «الکلم الطیب» ص27 نوشتهام، و نیز در ردی که بر شیخ حبشی نگاشتهام، به توضیح علت ضعف حدیث پرداختهام. البته اصل حدیث بیآنکه ذکری از هستههای خرما (النوی) یا دانههای ریگ (الحصی) در میان باشد، صحیح است و امام مسلم/ در صحیح خویش از امالمؤمنین، جویریه& روایتش کرده است.
15- حدیث شمارهی 1495؛ [ترمذی، روایتش نموده و آن را حسن دانسته است.]
آری! در برخی از نسخههای ترمذی همینطور آمده، ولی در نسخهی بولاق (2/261) از روایت مذکور به عنوان حدیثی غریب یعنی حدیثی ضعیف یاد شده است و با توجه به سند روایت، درست همین است که این حدیث، ضعیف میباشد؛ زیرا در سندش، انقطاع و ضعف وجود دارد. ابن حبان (2431) و احمد (4/444) از طریقی دیگر بدین لفظ روایت کردهاند که: «اللَّهُمَّ قِنِی شَرَّ نَفْسِی، وَاعْزِمْ لِی عَلَى أَرْشَدِ أَمْرِی»([1]) که سندش بنا بر شرط شیخین، صحیح است. و احمد/ (4/217) از پیامبر اکرمr روایت نموده که فرموده است: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذَنْبِی خَطَئِی وَعَمْدِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَهْدِیکَ لِأَرْشَدِ أَمْرِی وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ نَفْسِی».([2]) سند این روایت، جید است.
16- حدیث شمارهی 1498؛ روایت ابوالدرداءt که ترمذی نقل کرده و آن را حسن دانسته است.
میگویم: در این روایت اشکال روشنی وجود دارد. همانطور که حافظ گفته، در سندش عبدالله بن ربیعهی دمشقیست که مجهول میباشد.
17- حدیث شمارهی 1526؛ روایت ترمذی از ابنعمر$.
میگویم: ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن غریب دانسته است. در سندش ابراهیم بن عبدالله بن حاطب میباشد که مجهولالحال است؛ اگرچه ابنحبان/ بر اساس ضوابط خویش او را ثقه دانسته و بهپیروی از او، شیخ احمد شاکر/ نیز مطابق روش خویش، دچار اشتباه شده و حدیث را صحیح دانسته است. و مالک/، این سخن را به عنوان سخن عیسیu روایت نموده و ما، دربارهاش در «سلسلة الأحادیث الضعیفة» بهتفصیل سخن گفتهایم.
18- حدیث شمارهی1626؛ «عن ابن عمرَ$ أن نَاساً...».
در متن چنین آمده که ابنعمر$ میگوید؛ یعنی این سخن، به شخصِ ابنعمر$ نسبت داده شده که او گفتاری را که مردم برایش گفتهاند، بازگو کرده است؛ حال آنکه این، خطاییست که به سبب روایت به معنا به وجود آمده و اصل گفتار، به نوهی ابنعمر، یعنی محمد بن زید بن عبدالله بن عمر باز میگردد. به عبارتی محمد بن زید گفته است: عدهای از مردم به ابنعمر$ گفتند:.... بدین ترتیب این روایت، نزد بخاری (نگا: فتح الباری13/149) بدین صورت است که ذکر شد. ضمن اینکه شخص مؤلف- نووی/- نیز روایت مذکور را به صورت صحیح بهشمارهی 1549 آورده است.
همچنین در نسبت دادن این حدیث با الفاظ مذکور در متن به بخاری/، دو اشکال وجود دارد:
اول اینکه «عَلَى عَهْدِ رسول اللهr» جزو الفاظ بخاری نیست؛ بلکه لفظ طیالسی میباشد.
و دوم اینکه در روایت بخاری به جای «سَلاَطِیننَا»، واژهی «سُلطانِنا» آمده و این واژه به صورت جمع، یعنی «سَلاَطِیننَا» لفظیست که طیالسی آورده است؛ همانطور که حافظ ابنحجر/ در «فتح الباری» گفته است.
19- حدیث شمارهی 1765؛ حدیث انسt که ترمذی/ روایتش کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.
در متن چنین آمده است که شاید برگرفته از یکی از نسخههای ترمذی باشد؛ وگرنه در نسخهی بولاق (1/116) آمده که این حدیث، حسَن میباشد و در حاشیهاش به جای حسن، غریب آمده است.
میگویم: یعنی ضعیف است و وضعیت سندش، همین را میرساند؛ چراکه در آن، ضعف و انقطاع وجود دارد. نگا: «التعلیق علی المشکاة» (172 ،465 ،997) و «الترغیب» (1/191).
20- حدیث شمارهی 1841؛ روایت دارقطنی و دیگران از ابیثعلبهی خشنی، جرثوم بن ناشرt. در متن آمده است که این حدیث، حسن میباشد.
میگویم: همانطور که در کتابم «غایة المرام فی تخریج أحادیث الحلال و الحرام»([3]) آوردهام، سند این روایت، منقطع است. ضمن اینکه دربارهی اسم ابوثعلبهی خشنی اختلاف نظر شدیدی وجود دارد و حافظ ابنحجر با وجود علم و دانش وافرش نتوانسته قول راجح در این زمینه را از میان انبوه دیدگاههای دیگر برگزیند و از بیان دیدگاه خود در اینباره خودداری کرده است؛ ولی جای بسی شگفت است که با وجود اینهمه اختلاف نظر دربارهی نام ابوثعلبه، چگونه مؤلف «ریاض الصالحین»، قاطعانه و بدون هیچ اشارهای به اختلافات مذکور، دربارهی نام ابوثعلبه اظهار نظر کرده است؟!
نکتهی دوم
باید دانست که امام نووی/ در تخریج برخی از احادیث، در پارهی از موارد به روش خاصی عمل کرده که با روش سایر علما متفاوت است؛ بدینسان که وی، روایت حدیثی را از صحابه آغاز میکند و میگوید: «فلانی و فلانی، با سندهای صحیح روایت کردهاند». و گاهی میگوید: «با سندهای حسن». تنها برداشت خوانندگان از این گفتار، این است که حدیث دارای چندین سند است که به صحابی حدیث میرسد و این، بدان معناست که او، فرد غریبی نیست. مناسب میدانم در این مقدمه، نمونهای ذکر کنم و به شرح و بیان این نکته بپردازم که نمونهی مورد بحث، تنها یک سند دارد. به عنوان مثال، حدیث شمارهی 83 را بررسی میکنیم:
(عَنْ أُمِّ سلَمَةَ& أنّ النبیَّr کانَ إذَا خَرجَ مِنْ بیْتِهِ قال: «بسم اللَّهِ...») [حدیث صحیحی است که ابوداود و ترمذی و... با سندهای صحیح روایت کردهاند] عبارت داخل [ ] نوشتار مؤلف ریاض الصالحین است.
میگویم: این روایت را ابوداود در پایان «الأدب» از شعبه نقل نموده و ترمذی نیز در «الدعوات» از سفیان روایتش کرده و هر دو، آن را از منصور، از عامر شعبی از امسلمه& نقل نمودهاند.
سایر اصحاب «سنن» نیز این روایت را آوردهاند؛ چنانکه نسائی/ در «الاستعاذة» از جریر و از سفیان این روایت را ذکر کرده و نیز ابنماجه/ در «الدعاء» از عبیده بن حمید که سند همهی آنان به منصور میرسد.
همچنین احمد (6/306، 318، 321، 322) از طریق شعبه و سفیان، روایت مذکور را آورده و ابنالسنی (172) نیز آن را از سفیان نقل نموده و حدیث مذکور در «المشکاة» بهشمارهی 2442 موجود است. بدین ترتیب واضح میشود که حدیث شمارهی83 ریاضالصالحین نزد ابوداود و ترمذی و سایر محدثان و صاحبان سنن بهنقل از امسلمه& تنها یک سند دارد؛ زیرا مدار همهی این راهها بر منصور از عامر شعبی از امسلمه& استوار است؛ از اینرو این سخن مؤلف که «با سندهای صحیح روایت کردهاند»، ایهام و اشتباهِ برداشت ایجاد میکند و بر خلاف واقعیت است.
در شمار دیگری از احادیث کتاب، مؤلف/ همین سخن را دربارهی آنها بیان کرده است؛ حال آنکه هر یک از این احادیث فقط دارای یک سند از صحابی حدیث میباشد. شمارهی این دسته از احادیث از این قرار است: (201، 476، 811، 825 که در «صحیح أبیداود» بهشمارهی1171 موجود است، 891، 973 که در «سلسلة الأحادیث الصحیحة» (1/23) وجود دارد؛ 1119، 1210، 1655 که در «المشکاة» به شمارهی 4458 آمده است).
نووی/ این عبارت یا این شیوه را در دیگر کتابهایش نیز بهکار برده است؛ مانند کتاب «الأذکار». به عنوان مثال: حدیث ابیحمید یا ابیاسید در صفحهی 25 و حدیث عوف بن مالک، صفحهی42-43؛ و نیز حدیث عبدالرحمن بن عبدالقاری، صفحهی 52؛ همچنین حدیث عبدالله بن خبیب، صفحهی 63؛ حدیث ابوهریرهt صفحهی 63؛ حدیث ثوبانt صفحهی 65؛ حدیث ابنعمر$ صفحهی66 و حدیث ابیعیاش، صفحهی 67 و بسیاری از احادیث دیگر.
حافظ/ در کتاب «نتائج الدفکار» که تخریج احادیث «الأذکار» میباشد، به بررسی این نکته در دو حدیث پایانی، یعنی حدیث ابنعمر و حدیث ابیعیاش پرداخته و دربارهی حدیث ابنعمر$ گفته است: «اینکه شیخ –نووی/- میگوید: با سندهای صحیح روایت شده، این برداشت و تصور نادرست را ایجاد میکند که این حدیث، به چندین طریق از ابنعمر$ روایت شده است؛ حال آنکه چنین نیست».
حافظ/ دربارهی حدیث دیگر میگوید: «این سخن شیخ که با چند سند روایت شده، اشکال دارد؛ زیرا تنها سند این روایت نزد ابوداود و ابنماجه رحمهماالله، سند حماد تا پایان آن است».
اینک این پرسش مطرح میشود که منظور نووی/ از این عبارت چیست؟
میگویم: به نظر بنده، نووی/ با بهکار بردن این عبارت بدین نکته اشاره میکند که حدیث، دارای شهرتی نسبیست که به چندین طریق از یکی از راویانش، روایت شده است؛ چنانکه در مثال گذشته، مدار همهی طرق بر منصور، یعنی ابنالمعتمر استوار بود.
این، پاسخیست که بنده دربارهی پرسش یادشده دارم و آن را بیاشکال میدانم، و نه خردهگیری بر مؤلف. ضمن اینکه حافظ در کتاب «نتائج الأفکار»، مؤلف «الأذکار» را در مواردی که عبارت مورد بحث ما را بهکار برده، مورد انتقاد قرار داده است.
نکاتی دیگر
1- حدیث شمارهی 8: (وَعَنْ أبیهُریْرةt قال: قالَ رَسُولُاللهr : «إِنَّ الله لا یَنْظُرُ إِلى أَجْسامِکْم، وَلا إِلى صُوَرِکُم، وَلَکِنْ یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِکُمْ وَأَعمالِکُمْ».) [روایت مسلم] یعنی: «همانا الله به جسمها و چهرههای شما نگاه نمیکند؛ بلکه به دلهایتان مینگرد».
میگویم: مسلم/ و دیگر محدثان افزودهاند: در روایتی آمده است: «وَأَعمالِکُمْ»؛ یعنی: «بلکه به دلها و اعمال شما مینگرد». میتوانید تخریج این روایت را بنگرید در: «غایة المرام فی تخریج الحلال والحرام»، صفحهی 410.
گفتنیست: این بخشِ روایت، خیلی مهم است؛ زیرا بسیاری از مردم، بدون در نظر گرفتن این بخش حدیث، برداشت نادرستی از آن میکنند؛ بدینسان که هرگاه آنان را به سوی یکی از اوامر و دستورهای دینی همچون گذاشتن ریش و خودداری از همانندی به کافران و یا به سوی دیگر وظایف دینی فرا میخوانی، میگویند: مهم این است که قلب، پاک باشد! و به همین حدیث استناد میکنند. بیآنکه بدانند بخش ناگفتهی حدیث که ذکر شد، صحیح و بیانگر این نکته است که پروردگار متعال به اعمالشان نیز نگاه میکند؛ اگر کردارشان نیک باشد، میپذیرد و در غیر این صورت کردارشان را به خودشان باز میگرداند؛ چنانکه در بسیاری از نصوص و متون دینی بدین نکته تصریح شده است. مانند این فرمودهی رسولاللهr که: «مَنْ أَحْدثَ فی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فهُو رَدٌّ»؛ یعنی: «کسی که در دینمان، چیزی ایجاد کند که از آن نیست، بداند که عملش مردود است».
در حقیقت نمیتوان از نیکی و پاکی دلها، تصوری جز اعمال نیک و شایسته داشت و یا چنین تصور نمود که درستی و شایستگی کردار، جدا از نیکی و پاکی دلهاست. چنانکه رسولاللهr در حدیثی که نعمان بن بشیرt روایت کرده، با بیانی زیبا و شیوا این نکته را روشن نموده و فرموده است: «أَلاَ وإِنَّ فی الجسَدِ مُضغَةً إذا صلَحَت صَلَحَ الجسَدُ کُلُّه، وَإِذا فَسَدَتْ فَسدَ الجَسَدُ کُلُّه: أَلاَ وَهِی القَلْبُ». [حدیث شمارهی 593 همین کتاب] یعنی: «بدانید که در بدن، پارهگوشتیست که صلاح و فساد همهی بدن وابسته به آن است. بدانید که آن عضو، قلب است».
و در حدیث دیگری آمده است: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَکُمْ أَوْ لَیُخَالِفَنَّ اللَّه بَیْنَ وُجُوهِکمْ». [حدیث شمارهی 1096] یعنی: «صفهایتان را (هنگام نماز) راست کنید؛ وگرنه، بیم آن میرود که الله چهرههایتان را مسخ کند (یا در میان شما اختلاف و کینه بیندازد)».
همچنین فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الجَمالَ»؛ [حدیث شمارهی 617] یعنی: «همانا الله زیباست و زیبایی را دوست دارد». این حدیث، بر خلاف پندار بسیاری از مردم، دربارهی جمال و زیبایی ظاهری و مادی در چارچوب شریعت و آموزههای دینیست.
حال که این نکته روشن شد، باید بگویم از بزرگترین اشتباههایی که بنده در کتاب ریاضالصالحین اعم از نسخههای خطی و چاپیای که در دست داشتم، مشاهده کردم، این بود که مؤلف/ واژهی «أَعمالِکُمْ» را که در حدیث شمارهی 8 از قلم افتاده، در حدیث شمارهی 1578 آورده است، ولی متأسفانه قلم وی یا کاتبش بهاشتباه آن را در قسمتی از حدیث آورده که معنا را بهکلی نادرست میکند؛ بدینسان که نوشته است: «...وَلا إِلَى صُوَرِکُمْ وأعْمَالِکُمْ وَلکِنْ یَنْظُرُ...»؛ بر این اساس، مفهوم حدیث بهکلی نادرست میشود و چنین معنا میگردد که «پروردگار، به جسمها و چهرهها و عملهایتان نگاه نمیکند؛ بلکه...». متأسفانه این نکته بر همهی کسانی که به چاپ، تصحیح و شرح ریاض الصالحین پرداختهاند، پوشیده مانده است؛ حتی بر «ابنعلان»، شارح ریاضالصالحین؛ از اینرو در شرح این حدیث گفته است: «پروردگار متعال، اجر و پاداش را بر اساس بزرگی جسم، زیبایی چهره و فراوانی عمل، استوار و فراهم نکرده است». ناگفته پیداست که چنین شرحی از حدیث، نادرست و بلکه بر خلاف متن صحیح حدیث مذکور میباشد و با بسیاری از آموزهها و نصوص کتاب و سنت در تعارض است؛ زیرا نصوص کتاب و سنت نشان میدهد که بندگان خدا مطابق اعمالشان، درجات و جایگاههای متفاوتی دارند:
﴿وَلِکُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ …﴾ [الأنعام: ١٣٢]
«برای همه مطابق اعمالشان درجاتی وجود دارد».
و در حدیثی قدسی آمده است: «یَا عِبَادِی إنَّما هِیَ أعْمَالُکُمْ أُحْصِیهَا لَکُمْ، ثُمَّ أوَفِّیکُمْ إیَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَیْراً فَلْیَحْمدِ اللَّه...»؛ [حدیث شمارهی 113] یعنی: «ای بندگان من! این، اعمال شماست که آن را برای شما محاسبه میکنم و نتایج آن را بهطور کامل به شما میدهم؛ لذا هرکس، عمل و نتیجهی نیکی یافت، الله را ستایش نماید...».
بنابراین آیا عاقلانه است که الله همانطور که به جسمها و چهرهها نمینگرد، به اعمال بندگانش نیز نگاه نکند، حال آنکه پایه و اساس ورود به بهشت، پس از ایمان، اعمال و کردار نیکوست؟! اللهY میفرماید:
﴿… ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٣٢﴾ [النحل: ٣٢]
«به پاداش کردارتان، وارد بهشت شوید».
لذا باید در این نکته تأمل و درنگ نمود که بهراستی تقلید، چه همه باعث دوری مقلدان از راه و اندیشهی درست میگردد و آنان را در وادی اشتباه میافکند. آری! سببش، تنها رویگردانی آنان از بررسی سنت در کتابهای صحیح و اصلیِ رواییست.
اشتباهی شبیه به این در حدیث انسt بهشمارهی 364و457 به روایت مسلم، صورت گرفته که در آن آمده است: «إِنِّی لاَ أَبْکِی إِنِّی لأَعْلَمُ...»؛ یعنی: «من نمیگریم؛ بلکه من میدانم که...». حال آنکه مطابق روایت مسلم (7/145)، صحیحش بدین صورت است که: «مَا أَبْکِی أن لاَ أَکُونَ أَعْلَمُ...»؛ یعنی: «دلیل گریهام این نیست که ندانم...». در روایت ابنماجه (1635) چنین آمده است: «قالت: إِنِّی لأَعْلَمُ مَا عنْدَاللهِ...»؛ و این، مطابق همان الفاظیست که در ریاضالصالحین آمده است؛ البته به استثنای عبارت «إِنِّی لاَ أَبْکِی» که معنا و مفهوم نادرستی از روایت، ایجاد میکند. عبارتی که در روایت مرسل عکرمه توسط دارمی نقل شده، به الفاظ و عبارت مسلم نزدیک است: «قَالَت: إنّی والله ما أبکی علی رسولاللهr أن لا أکون أعلم أنَّهُ قد ذَهَبَ إلی ما هو خیرٌ لَهُ من الدّنیا، ولکنّی أبکی...»؛ یعنی: «(امایمن&) گفت: سبب گریهام بر رسولاللهr، این نیست که ندانم که او به آنجا رفته که برایش از دنیا بهتر است؛ بلکه من از این جهت میگریم که...».
شگفتآوراست که این اشتباه در همهی نسخههای خطی و چاپی ریاضالصالحین، از جمله در شرح ابنعلان (2/223) تکرار شده است! ولی در نسخهی جدیدی که توسط دار المأمون دمشق به چاپ رسیده، این اشتباه، از لحاظ معنایی، البته بدون مراجعه به اصل روایت، یعنی روایت صحیح مسلم و بدون اشاره به وجود و تکرار این خطا در نسخههای مختلف ریاضالصالحین، تصحیح شده است.
2- حدیث ابوسعید خدریt، شمارهی 259 و620 به روایت مسلم/:
میگویم: مسلم/ همهی حدیث را نیاورده؛ بلکه تنها بخش اول و بخش پایانی حدیث یادشده را نقل کرده است و در مورد سایر بخشهای حدیث به روایت ابوهریرهt که قبل از این حدیث قرار دارد و به همان معناست، حواله داده و الفاظ و عباراتش، با الفاظ و عباراتی که در حدیث 259 ریاضالصالحین آمده، متفاوت است. آری؛ این روایت را امام احمد (3/79) عیناً به همین شکل آورده و چنین به نظر میرسد که نووی/ آن را از امام احمد/ نقل کرده و به امام مسلم/ نسبت داده است! ضمن اینکه حدیث مذکور نزد بخاری/ در «التفسیر» به روایت ابوهریرهt کاملتر از روایت ابوسعیدt است که اگر مؤلف - نووی- روایت بخاری را ذکر میکرد، بهتر بود.
3- مؤلف، برخی از احادیث را به بخاری/ نسبت داده است؛ در صورتی که همان احادیث، نزد بخاری/، معلّق است؛ مانند احادیث (374، 608، 1032). بدینسان این تصور نادرست شکل میگیرد که این احادیث، نزد بخاری/، متصل میباشد؛ در صورتی که چنین نیست. چه خوب بود مؤلف ضمن نسبت دادن این روایات به بخاری، قید میکرد که بخاری/ آن را معلّقاً یا تعلیقاً روایت کرده است. علما اتفاق نظر دارند که احادیث معلّق بخاری، خارج از چارچوب نقد و بررسی نیست و پارهای از آنها ضعیف است. از اینرو همانطور که در ردّ خود بر شیخ محمد المنتصر الکتانی صفحهی 6 شرح دادهام، اینجا نیز قابل یادآوریست که علما بر ضرورت نسبت دادنِ مقیّدِ چنین روایاتی -یعنی بیان معلّق بودن چنین احادیثی به هنگام نسبت دادن آنها به بخاری- اتفاق نظر دارند؛ هرچند بسیاری از متأخران به این اصل عمل نمیکنند. بنده گمان نمیکردم که نووی/ چنین رویکردی در رابطه با این اصل داشته باشد؛ چنانکه شخص وی، در «التقریب» تفاوت روایتهای متصل و معلّق بخاری را از لحاظ صحت و عدم صحت، ذکر کرده و سیوطی در «تدریب الراوی»، صفحههای 60-63 به حد کافی به شرح این موضوع پرداخته است.
4- مؤلف، پس از ذکر حدیث 954 میگوید: «شافعی/ گوید: مستحب است که پس از دفن میّت، بخشی از قرآن تلاوت شود و اگر همهی قرآن ختم گردد، خوبست».
میگویم: نمیدانم شافعی/ کجا چنین سخنی گفته است؛ بلکه از نظر من در ثبوت این سخن از امام شافعی، شک و تردید زیادی وجود دارد؛ چراکه دیدگاه شافعی، این است که ایصال ثواب قرائت قرآن به مردگان، بیمعناست و ثوابش به آنها نمیرسد؛ همانطور که حافظ ابنکثیر/ در تفسیر آیهی 39 سورهی النجم، این دیدگاه امام شافعی/ را ذکر کرده، و صاحب «إقتضاء الصراط المستقیم» به عدم ثبوت این گفتار از امام شافعیt اشاره کرده و گفته است: «دربارهی این مسأله، سخنی از امام شافعی/ به ثبوت نرسیده است؛ زیرا چنین عملی، از دیدگاه وی بدعت بوده، و امام مالکt نیز گفته است: هیچکس را سراغ ندارم که این عمل را انجام داده باشد. از اینرو پرواضح است که صحابه و تابعین، چنین عملی را انجام ندادهاند».
میگویم: دیدگاه امام احمد/ نیز همین است که نباید بر سرِ قبر، قرآن خواند؛ چنانکه این موضوع را در کتابم «احکام جنایز» مورد بررسی قرار دادهام؛ در کتاب یادشده به بررسی دیدگاه امام ابوالعباس حرانی/ نیز پرداختهام.
5- مؤلف/ بابی تحت عنوان «صدقه دادن از سوی میّت و دعا برای او» گشوده و ذیل آن، دو حدیث آورده که نه بهصراحت و نه بهاشاره، بیانگر صدقه دادن از سوی میّت نیست و تنها بیانگر صدقه دادن فرزند برای والدینش میباشد که هیچ اختلافی در اینباره وجود ندارد؛ ولی از ظاهر نصوص، چنین برمیآید که ثواب صدقهی افراد بیگانه و کسانی که با میّت، نسبت فرزندی ندارند، به میّت نمیرسد و نفعی به او نمیرساند. [نگا: «احکام جنایز»، صفحهی 177 و تفسیر «المنار»، جلد 8، صفحهی254.]
6- حدیث 574: «عن سهلِ بنِ سعدٍt أَنَّ رسولَ اللَّهr أُتِیَ بِشَرَابٍ، فَشَرِبَ مِنهُ وَعَن یَمِینِهِ غُلامٌ»؛ یعنی: «از سهل بن سعدt روایت است که برای رسولاللهr نوشیدنی آوردند؛ پیامبرr از آن نوشید و سمت راستش پسربچهای بود».
میگویم: بنا بر روایت بخاری/ دلیل اینکه ابتدا رسولاللهr آن نوشیدنی را نوشید، این بود که خود، آن را درخواست کرده بود. پس بر خلاف آنچه نزد متأخرین مشهور شده، دلیلی وجود ندارد که آغاز کردن پذیرایی از بزرگتر محفل را سنت بدانیم. همانطور که مؤلف/ در باب شمارهی 111 بدین نکته اشاره نموده است؛ اگرچه آغاز کردن پذیرایی را از سمت راست، با عبارت «بعد المبتدئ»، یعنی «پس از آغازکننده» مقیّد کرده، ولی صحیح، این است که این عبارت یا این قید، حذف شود و جهت پیروی از فرمودهی مطلق و عامِ رسولاللهr، ترتیب پذیرایی از سمت راست رعایت گردد. همانطور که در حدیث ابنعباس$ آمده است: «الأَیْمَنَ فالأَیْمنَ»؛ این حدیث، مفهوم رعایت ترتیب پذیرایی از سمت راست را میرساند.
7- مؤلف، بابی به نام «سنت جمعه» بهشمارهی 203 گشوده است.
میگویم: گویا منظورش، سنت پس از جمعه است؛ زیرا احادیثی که در این باب آورده، دربارهی نماز سنت پس از جمعه میباشد؛ ولی در رابطه با سنت پیش از جمعه، بر خلاف میل و کوشش برخی از متعصبان حنفی، هیچ حدیث صحیحی وجود ندارد؛ البته نووی/ با خودداری از ذکر هرگونه حدیثی در باب سنت پیش از جمعه، بدین نکته اشاره کرده است؛ اگرچه در اینباره احادیثی در «سنن ابنماجه» یافت میشود، ولی همانطور که در «الأجوبة النافعة» بیان کردهام، بهشدت ضعیف است؛ اما آیا مقلدان از این رویکرد نووی که هیچ حدیثی دربارهی سنت پیش از نماز جمعه نیاورده، عبرت نمیگیرند؟ مؤلف در کتابهای دیگرش به حدیث دیگری استدلال نموده که حافظ/ در ردّ بر او گفته است: «هیچ دلیلی در آن وجود ندارد». و بنده، سخن حافظ را در اینباره در «الأجوبة النافعة»، ص27 نقل کردهام که میتوانید به آن مراجعه کنید.
8- حدیث 1176: «صَلاةُ اللَّیْلِ مَثْنَى مَثْنَى»؛ یعنی: «نماز شب، دو رکعت دو رکعت خوانده میشود».
میگویم: تفسیرش، در روایت مسلم/ بدین لفظ آمده است که: از ابنعمر$ سؤال شد: «دو رکعت دو رکعت چگونه است؟» پاسخ داد: «بدین شکل که در هر دو رکعت، سلام دهد». ناگفته پیداست که راوی، بیش از دیگران به آنچه روایت میکند، داناست؛ در اینباره احادیثی وجود دارد که بیانگر سلام دادن پیامبرr در هر دو رکعت در نماز شب میباشد و میتوانید برخی از این احادیث را در کتابم «صلاة التراویح» ببینید.
9- حدیث1231 که بهشمارهی 1201 نیز آمده و در آن، لفظ «وَجَدَّ» افزون بر الفاظ حدیث 1231 وجود دارد و فقط روایت مسلم/ میباشد.
10- حدیث 1439: مؤلف میگوید: «...این حدیث در کتاب مسلم با لفظ «أَوْ یُحَطُّ» آمده است؛ برقانی میگوید: شعبه و ابوعوانه و یحیی القطان، آن را از موسی که مسلم/ آن را از ناحیهی وی روایت کرده، نقل نمودهاند؛ البته با لفظ «وَ یُحَطُّ»، بدون الف».
میگویم: ولی احمد/ در «المسند» (1/180) این روایت را از یحیی القطان با لفظ «أَوْ یُحَطُّ» همچون روایت مسلم آورده و سپس گفته است: «ابننمیر و یعلی گفتهاند: أَوْ یُحَطُّ»؛ یعنی ابننمیر و یعلی بهنقل از موسی در این لفظ از یحیی القطان پیروی کردهاند. ترمذی/ (2/258) از طریق یحیی با لفظ «وَ یُحَطُّ» روایتش کرده است؛ ولی از آنجا که ابننمیر و یعلی، از یحیی پیروی کرده و مطابق او روایت نمودهاند و مسلم نیز روایت او را برگزیده، بنابراین لفظ نخست، نزد من راجح است؛ اگرچه در معنا یکیست. والله اعلم.
11- مؤلف/ پس از ذکر حدیث 1720 میگوید: «از پیامبرr روایت شده که: ریا، شرک است».
میگویم: نووی/ با بهکار بردن عبارت «روایت شده»، بدین نکته اشاره کرده که سند حدیث مذکور، ضعیف است. و همینطور نیز میباشد. بنده، این حدیث را در «الأحادیث الضعیفة والموضوعة و أثرهاالسیئ فی الأمة» (1850) تخریج کرده و سبب ضعفش را بیان نمودهام.
12- مؤلف در باب شمارهی 334 که پیرامون ناپسندبودن گفتگو پس از نماز عشاءست، میگوید: اما در گفتگوهایی که خیر است، همچون پرداختن به مباحث علمی و... کراهیتی نیست؛ بلکه مستحب نیز میباشد».
میگویم: چه خوب بود این نکتهی مهم را هم قید میکرد که بیدار ماندن و گفتگوهای پس از نماز عشاء در صورتی درست است که سبب تباهی و ضایع شدن واجبات عینی نگردد؛ مانند برخی از جوانان که شب امتحان تا نیمههای شب بیدار میمانند و از شدت خستگی به خواب میروند و نماز صبح را از دست میدهند. این شبزندهداری و بیدار ماندن اگرچه برای کسب علم است، ولی جایز نیست و بیشتر به عمل کسی میماند که کاخی بنا مینهد و در عوض، شهری را ویران میکند؛ بلکه باید بلافاصله پس از نماز عشاء بخوابد تا بتواند برای نماز صبح برخیزد و پس از نماز صبح به مرور درسهایش بپردازد. آری! رسولاللهr راست و درست فرموده است که: «بُورِکَ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا»؛ یعنی: «برای امتم در صبحگاهانشان خیر و برکت است». اینک که بسیاری از جوانان از این برکت غافلاند، چه خوبست که به این رهنمود نبوی عمل نماییم.
13- در حدیث 1870 از ابیزید عمرو بن اخطبt نقل شده که: «پیامبرr آنچه را که اتفاق افتاده و آنچه را که اتفاق خواهد افتاد، به ما گفت».
میگویم: یعنی: ما را از فتنههای گذشته و فتنههایی که اتفاق خواهد افتاد، آگاه ساخت؛ چنانکه حدیث دیگری که از حذیفهt روایت شده، بیانگر همین نکته است. مسلم/ نیز حدیث عمرو بن اخطبt را در «کتاب الفتن» صحیح خویش روایت نموده است.
14- مؤلف پس از ذکر حدیث 1869 میگوید: «منظور از صلاة بر کشتهشدگان احد، دعا برای آنان است؛ نه نماز معروف یا نماز جنازه».
میگویم: نووی با این عبارت، نماز خواندن رسولاللهr بر شهدای احد را به دعا کردن برای آنان معنا کرده و تصریح نموده که منظور از این روایت، خواندن نماز جنازه بر آنان نیست؛ این، گفتار اشتباه و نادرستیست؛ زیرا در صحیح بخاری آمده است: ... بر شهدای احد آنگونه نماز خواند که بر مردگان نماز میخوانند. میتوانید تخریج این حدیث را به پیوست عبارت تفسیری آن، در کتابم «احکام جنایز» ببینید که از کتابهای ششگانهی حدیث و دیگر کتابها تخریج کردهام.
15- در حدیث 1883 میگوید: «از ابنمسعودt روایت شده که رسولاللهr فرمود:...». و سپس در پایان میگوید: «روایت ابوداود، ترمذی و حاکم که آن را صحیح دانسته است».
میگویم: گفتار مؤلف، این تصور نادرست را ایجاد میکند که ابوداود و ترمذی، این حدیث را از ابنمسعودt روایت کردهاند؛ حال آنکه چنین نیست؛ بلکه فقط حاکم/ این حدیث را از ابنمسعودt با سند قوی روایت کرده است و ابوداود و ترمذی، چنین حدیثی را از زیدt نقل نمودهاند که در سندش، راوی مجهولیست؛ ولی شواهد دیگری جز روایت ابنمسعود برای این حدیث وجود دارد که آن را بیاشکال میکند و بنده در «التعلیق الرغیب» (2/269) به شواهد این حدیث اشاره کردهام. [پایان گفتار آلبانی/]
از آنجا که علامه آلبانی/ همهی احادیث «ریاضالصالحین» را تخریج نکرده است، ما با تکیه بر اقوال و دیدگاههای او در سایر کتابهایش به تکمیل این عمل، یعنی تخریج احادیث ریاضالصالحین پرداختیم تا بدینسان همهی تخریج انجامشده، منسوب به علامه آلبانی/ و برگرفته از پژوهشهای رواییِ وی باشد و همچنین متن اصلی کتاب را با نسخهای که مورد توجه علامه آلبانی/ بوده و توسط «المکتب الإسلامی» به چاپ رسیده، مقایسه نمودیم و در این میان از نسخهی خطی آن نیز بهره بردیم. گفتنیست: این نسخهی چاپی، دقیقترین نسخه میباشد؛ هرچند اشتباههای چاپی اندکی در آن وجود داشت که تصحیح کردیم.
و اما در رابطه با شرح علامه ابنعثیمین/ بدین شکل عمل نمودهایم که به تخریج احادیث موجود در شرح پرداختهایم و در این میان دامنهی تخریج خود را نسبت به شیوهی خویش در تخریج احادیث متن، توسعهی بیشتری دادهایم؛ بدینسان که در بیشتر موارد، در جمعآوری طرق حدیث و ذکر منابع روایی و نیز بیان علل روایتها و احوال راویان، روش مذکور را دنبال کردهایم و سپس خلاصهی بحث و بررسی خویش را بهگونهای که خللی در پژوهش انجامشده ایجاد نگردد، مختصر و ذکر نمودهایم و در پارهای از موارد نیز به اقوال آلبانی/ بسنده کردهایم. این، شیوه و رویکرد ما دربارهی احادیث و آثاریست که در صحیحین نیست؛ ولی در رابطه با احادیث و آثار موجود در صحیحین، ضمن ذکر صحابی حدیث، روایت را به صحیحین نسبت دادهایم و از بررسی و جمعآوری سایر طرق حدیث، خارج از روایات بخاری و مسلم رحمهماالله خودداری کردهایم تا پانوشت کتاب، سنگین و طولانی نشود. ضمن اینکه انجام چنین عملی زمانی طولانی میطلبید.
خود میدانید که شیخ محمد صالح العثیمین/ این شرح را به دست خویش ننوشته است؛ بلکه شرحی که از شیخ تقدیمتان میگردد، درسهاییست که برای شاگردانش ایراد نموده و آنها، این درسها را از روی نوارهای موجود، به روی کاغذ آوردهاند. شیخ/، خود اجازه داد که این درسها را جمعآوری و چاپ کنند. ما، یکی از نسخههای چاپشده را برای مقایسه با شرح، انتخاب کردیم و هر جا که دچار مشکل شدیم، از نوارها و لوحهای فشردهی موجود کمک گرفتیم و در مواردی که احساس کردیم چیزی از قلم افتاده، همانجا به آن اشاره نمودیم.
در مواردی که در سخن شیخ، اجمال و کلیگویی یا پوشیدگی و ابهامی وجود داشت که معمولاً کجاندیشان به آن علاقه و گرایش دارند، توضیح دادهایم و مطابق عقیده و منهج آن بزرگوار، یعنی بر اساس عقیده و منهج سلف صالح، به رفع ابهام و بیان منظور وی پرداختهایم. گاهی شیخ در پارهای از مسایل فقهی، دیدگاهی را ترجیح میدهد که بر خلاف قول راجح نزد سایر علماست و چون دیدگاه سایر علما را مطابق دلیل میبینیم، بدور از تقلید و بهپیروی از دلیل، به تبیین موضوع میپردازیم و بر این باوریم که در هر دو صورت، چه پذیرش دیدگاه شیخ و چه ردّ آن، با شیخ/ مخالفت نکردهایم؛ زیرا ما، پیرو دلیل هستیم. و الله رحمت کند یکی از گذشتگان نیک را که گفته است: «کسی که مطابق دلیل عمل کند، با ما مخالفت نکرده است». انشاءالله که شیخ در هر صورت، مأجور و سزاوار اجر و پاداش است؛ چون او از امامان و علمای مجتهد بوده و ما از او یاد گرفتهایم که در حد توان و بدون تقلید از هیچکس، کمال تلاش خود را در مباحث علمی بهکار بندیم. همانطور که ازبیشتر امامان ثابت شده که گفتهاند: «هرگاه حدیثی صحیح باشد، مذهب ما همان است».
شیخ محمد صالح عثیمین/ شرح ریاضالصالحین را در ششم ماه صفر سال 1411 هجری قمری آغاز کرد و این کلاس، همه روزه پس از نماز عصر ادامه داشت.
این شرح، چه در بیان مفاهیم احادیث و چه در بیان پارهای از اصول و ضوابط اهل حق در زمینهی نامهای الله و صفات و افعالش، نکات ارزشمند و مفیدی در خود دارد و حاوی مطالبی پیرامون منهج اهل سنت و جماعت در مورد پارهای از مسایل اختلافیست که به سبب ناآگاهی و دوری امت از قرآن و سنت پیامبرr و فهم علمای ربانی – صحابه، تابعین و پیروان نیکشان- در میان امت اسلامی رواج یافته است.
شایسته است که در رابطه با سایر احادیث نیز شیوهی عمومی شیخ/ بهویژه در زمینهی نامهای الله و صفات و افعالش مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا امام نووی/ پیرامون پارهای از مسایل به خطا رفته و مانند اشعریها به تأویل روی آورده است؛ حال آنکه مذهب اهل سنت و جماعت، بر پذیرش اسماء و صفات ثابتشده برای الله، بدور از تأویل، تعطیل، تشبیه و تمثیل میباشد و این روش، به صورت مفصل در کتابهایشان آمده و بیان شده است.
و الحمد لله رب العالمین وصلی الله وبارک علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین
محـمود بـن الجمـیـل
خالد بن محمد عثـمان
([1]) یعنی: «یا الله! مرا از بدی نفسم مصون بدار و مرا بر استوارترین و راستترین رفتارم، استوار بگردان».
([2]) یعنی: «یا الله! گناهم اعم از خطا و عمد را بیامرز؛ ای الله! از تو درخواست میکنم که مرا به استوارترین کارم رهنمون گردی و از بدی نفس خویش به تو پناه میبرم».
([3]) این کتاب، تخریج احادیث کتاب «الحلال و الحرام» استاد یوسف قرضاوی است.