تقوا، برگرفته از «وقایه» میباشد؛ یعنی هر آن چیزی که انسان بهوسیلهی آن، از عذاب اللهU مصون میماند. آنچه که انسان را در برابر عذاب الهی حفظ میکند، پرداختن به دستورهای الهی و دوری از اموریست که نهی فرموده؛ این، همان چیزیست که انسان را از عذاب اللهU حفظ میکند.
باید دانست که گاه تقوا یا پرهیزکاری، در کنار واژهی «نیکی» ذکر میشود؛ همانطور که اللهY میفرماید:
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: ٢]
و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزکاری همکاری نمایید.
و گاه، بهتنهایی ذکر میگردد. لذا وقتی که با واژهی «نیکی» ذکر میشود، نیکی به معنای انجام دستورهای الهیست و پرهیزکاری، به معنای دوری از آنچه که الله متعال، منع فرموده است؛ اما در مواردی که تقوا (پرهیزکاری) بهتنهایی ذکر میگردد، هر دو را دربرمیگیرد؛ هم انجام دستورهای الهی و هم دوری از نواهی پروردگار. الله متعال در کتابش بیان فرموده که بهشت، از آنِ پرهیزکاران است؛ به عبارت دیگر پرهیزکاران، بهشتیاند. الله متعال همهی ما را در جرگهی پرهیزکاران قرار دهد؛ از اینرو انسان باید برای فرمانبرداری از اللهU و کسب اجر و پاداش الهی و رهایی از عذابش، تقوا پیشه سازد. مؤلف/ چند آیه در باب تقوا ذکر کرده است؛ وی میگوید: الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ﴾ [آل عمران: ١٠٢]
ای مؤمنان! آنگونه که حقِّ تقوای الله است، تقوا پیشه کنید.
و میفرماید:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ [التغابن : ١٦]
تا میتوانید، تقوای الله پیشه سازید.
همچنین میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا ٧٠﴾ [الأحزاب: ٧٠]
ای مؤمنان! تقوای الله پیشه کنید و سخن استوار بگویید.
آیههای زیادی به تقوا و پرهیزکاری فرمان میدهد؛ اللهY میفرماید:
﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ﴾
[الطلاق : ٢، ٣]
و هر کس تقوای الله پیشه کند، (الله، راه حل و) برونرفتی (از مشکلات) برایش فراهم میکند و به او از آنجا که گمانش را ندارد، روزی میدهد.
و میفرماید:
﴿إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا وَیُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیَِّٔاتِکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ ٢٩﴾ [الأنفال: ٢٩]
اگر تقوای الله پیشه کنید، به شما قدرت تشخیص حق از باطل میدهد و گناهانتان را از شما میزداید و شما را میبخشد؛ الله، صاحبِ فضل و بخشش بزرگ است.
شرح
الله متعال در آیهی 102 سورهی آلعمران، به مؤمنان دستور میدهد که آنگونه که حق تقوای الهیست، تقوا پیشه کنند؛ مؤلف/ با ذکر آیهی 16 سورهی تغابن، به مفهوم حق تقوای الهی اشاره کرده است. الله در این آیه میفرماید:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ [التغابن : ١٦]
تا میتوانید، تقوای الله پیشه سازید.
و این، تفسیر فرمودهی اللهU میباشد که میفرماید: ﴿حَقَّ تُقَاتِهِۦ﴾؛ حق تقوای الهی، این است که تا میتوانید، تقوا پیشه کنید؛ زیرا الله متعال به هیچکس بیش از توانش تکلیف نمیدهد. باید توجه داشت که این آیه، به معنای تنبلی و سستی در زمینهی تقوا نیست؛ بلکه این را میرساند که باید در حد توان، تقوا و پرهیزکاری پیشه کرد؛ یعنی هرچه در توان داری، برای تقوا و پرهیزکاری بهکار بگیر و هیچ توان و نیرویی را در این زمینه کنار مگذار. البته اللهU به انسان، تکلیفی نمیدهد که از توانش خارج باشد.
از آیهی 16 سورهی تغابن، چنین برداشت میکنیم که اگر انسان نتواند بهطور کامل و یا به کاملترین شکل حکم و فرمان الهی را اجرا کند، باید تا حدی که در توان اوست، به انجام فرمان الله بپردازد. چنانکه رسولاللهr به عمران بن حصینt فرمود: «صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ»؛([1]) یعنی: «ایستاده، نماز بخوان؛ و اگر نتوانستی، نشسته نماز بخوان؛ و اگر نشسته هم نتوانستی، بر پهلو (خوابیده) نماز بخوان». بدینسان رسولاللهr ترتیب نحوهی نماز خواندن را بر حسب توانایی، بیان فرمود.
سایر دستورهای شرعی نیز همینگونه است؛ مانند روزه که اگر کسی عذر داشت و نتوانست در ماه مضان روزه بگیرد، آن را بهتأخیر میاندازد و به تعداد روزهای از دسترفته، در سایر ایام روزه میگیرد؛ اللهY میفرماید:
﴿وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ﴾ [البقرة: ١٨٥]
و هرکس مریض یا مسافر باشد، باید به تعداد روزهای فوتشده در سایر ایام روزه بدارد.
و دربارهی حج میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗاۚ﴾ [آل عمران: ٩٧]
حج این خانه برای الله بر کسی که توانایی رفتن به آنجا را دارد، واجب است.
یعنی حج بر کسی که توانایی رفتن به خانهی خدا را ندارد، واجب نیست؛ اما اگر توانایی مالی داشته باشد، بر او واجب است که کسی را به جای خود، به حج و عمره بفرستد. بههر حال، تقوا و سایر دستورهای شرعی، به توانایی انسان بستگی دارد و اگر کسی توانایی انجام یک یا بخشی از فرمانهای الهی را نداشته باشد، باید به دستورهایی بپردازد که توانش را دارد. همچنین اگر کسی به چیزی از نواهی الهی یا آنچه که الله متعال منع کرده است، نیاز شدید و گریزناپذیری پیدا کند، برای او جایز است که در حد رفع ضرورت گریزناپذیرش از آن چیز حرام، استفاده کند؛ زیرا اللهY میفرماید:
﴿وَقَدۡ فَصَّلَ لَکُم مَّا حَرَّمَ عَلَیۡکُمۡ إِلَّا مَا ٱضۡطُرِرۡتُمۡ إِلَیۡهِ﴾ [الأنعام: ١١٩]
در حالی که پروردگار، آنچه را که بر شما حرام کرده، بیان نموده است؛ مگر اینکه به (خوردن) آن ناچار شوید.
اگر انسان به خوردن گوشت مردار یا گوشت خوک یا گوشت الاغ اهلی و دیگر چیزهایی که الله متعال حرام کرده است، ناچار شود، برایش جایز است که بهاندازهی رفع نیاز شدیدش، از آن بخورد.
اللهY میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا ٧٠ یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ﴾ [الأحزاب: ٧٠، ٧١]
ای مؤمنان! تقوای الله پیشه کنید و سخن استوار بگویید تا الله اعمالتان را برای شما اصلاح نماید و گناهانتان را بیامرزد.
الله متعال به دو امر مهم دستور داد: تقوا و گفتن سخن استوار (درست). پیشتر دربارهی تقوا سخن گفتیم؛ اما سخن استوار، همان سخن درست است و شامل هر سخن سودمندی میگردد؛ مانند ذکر الله یا سخنی که در جهت کسب علم باشد یا امر به معروف و نهی از منکر یا هر سخن نیک و محبتآمیزی که انسان بهوسیلهی آن، دوستی و محبت مردم را جلب میکند. رسولاللهr در اینباره سخن جامعی فرموده است: «مَن کَانَ یُؤمِنُ باللهِ وَالیومِ الآخِرِ فلیَقُل خیرًا أو لِیَصمُت»؛([2]) یعنی: «هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، باید سخن نیک بگوید و گرنه، سکوت کند». در برابرش، سخن نادرست قرار دارد؛ یعنی هر سخن نابهجا یا اشتباه؛ فرقی نمیکند که موضوع یا محتوای آن، اشتباه و نادرست باشد یا محل گفتنش. دشنام و ناسزا، غیبت، سخنچینی و امثال آن، جزو سخنانیست که اصل و محتوای درستی ندارد؛ اما گاه، پارهای از سخنان، اصل و ریشهی درستی دارد، ولی بهجا و در محلش گفته نمیشود؛ یعنی خود آن سخن، نیک است؛ اما در جای نامناسبی مطرح نمیگردد. زیرا هر حرفی مکانی دارد و از اینرو اگر حرف یا سخنی در جایش گفته نشود، سخن استوار و درستی نیست؛ گرچه در اصل، حرام نمیباشد. بهعنوان مثال اگر کسی را در حال ارتکاب کار ناپسندی ببینید و او را در جایی از این کار باز دارید که مناسب نیست یا با الفاظ تند و شدیدی او را از این کار منع کنید، سخن استوار و درست نگفتهاید.
اگر انسان تقوا و پرهیزکاری پیشه کند و سخن درست و استوار بگوید، به دو فایدهی بزرگ دست مییابد:
﴿یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ﴾ [الأحزاب: ٧١]
... تا الله اعمالتان را برای شما اصلاح نماید و گناهانتان را بیامرزد.
پیآمد تقوا، این است که الله متعال اعمال انسان را نیک و درست میگرداند و گناهانش را میآمرزد. سخن نیک نیز همین پیآمد را دارد. از این آیه چنین برداشت میشود که هرکس پرهیزکار نباشد و سخن نیک و درست نگوید، سزاوار این است که پروردگار متعال، اعمالش را اصلاح نکند و گناهانش را نیامرزد. الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُ﴾
[الطلاق : ٢، ٣]
و هر کس تقوای الله پیشه کند، (الله، راه حل و) برونرفتی (از مشکلات) برایش فراهم میکند و به او از آنجا که گمانش را ندارد، روزی میدهد.
یعنی کسی که به دستورهای الهی عمل کند و از آنچه که الله متعال نهی کرده است، دوری نماید، اللهU راه حل یا برونرفتی از همهی تنگناها فرارویش قرار میدهد؛ از اینرو اگر آدم پرهیزکار، دچار مشکلی شود یا در تنگنا قرار گیرد، به لطف پروردگار از مشکل یا تنگنایی که در آن قرار گرفته است، رهایی مییابد؛ فرقی نمیکند که مشکلش، معیشتی باشد یا مالی یا در رابطه با فرزندانش و یا در رابطه با مسایل اجتماعی وی. اگر پرهیزکار باشی و دچار مشکلی شوی، شک نکن و مطمئن باش که الله متعال، برونرفتی از این مشکل، فراروی تو قرار میدهد؛ زیرا این، سخن یا نوید پروردگار متعال است که فقط کافیست ارادهای کند و بلافاصله ارادهاش، تحقق مییابد.
چه بسیار پرهیزکارانی که اللهU برونرفتی از مشکلات، فراروی آنها قرار داده است؛ مانند آن سه نفری که در غار گرفتار شدند. همان سه نفری که برای گذراندن شب وارد غاری شدند و سنگ بزرگی سرازیر شد و دهانهی غار را بست و چون نتوانستند آن را کنار بزنند و راهی برای بیرون آمدن پیدا نکردند، هریک از آنها با توسل به عمل صالح و نیکی که انجام داده بود، دست به دعا برداشت و از خداوندU کمک خواست و اللهU کمکشان کرد و سنگ، از دهانهی غار کنار رفت.
نمونهها و مثالهای زیادی از این دست، وجود دارد؛ اللهY میفرماید:
﴿وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُ﴾ [الطلاق : ٣]
و به او از آنجا که گمانش را ندارد، روزی میدهد.
این هم یکی دیگر از فواید و پیآمدهای تقوا و پرهیزکاریست که اگر تقوا پیشه کنید، پروردگار متعال از آنجا که گمانش را ندارید، به شما روزی میدهد.
به عنوان مثال اگر درآمدِ کسی از راه حرام، مثل تقلب و کلاهبرداری یا ربا و امثال آن باشد و بهخاطر خدا این کار حرام را ترک کند، الله متعال راهِ حل و برونرفتی از مشکلات فراروی او میگذارد و از آنجا به او روزی میدهد که گمانش را ندارد. البته هیچگاه عجله نکن و اگر مدتی تأخیر شد، گمان مبر که مشکلت برطرف نخواهد شد. گاه پروردگار متعال، بندهاش را میآزماید و اندکی گشایش یا پاداش خود را بهتأخیر میاندازد تا بنده را امتحان کند که آیا دوباره به سوی گناه و معصیت باز میگردد یا خیر؟ بنابراین اگر مشغول داد و ستد ربوی و حرام بودی و به دنبال نصیحت و پند و اندرز یکی از بندگان خیرخواه خدا، ربا و معاملهی حرام و غیرشرعی را ترک کردی و یک ماه یا دو ماه گذشت و هیچ درآمدی نداشتی، ناامید نشو و نگو: رزقی که گمانش را ندارم، کجاست؟ بلکه صبر کن و به وعده و نوید پروردگار مطمئن باش و شک به خود راه نده که خیلی زود، گشایشی در زندگی خویش خواهی دید. در حدیثی آمده است: «یُسْتَجَابُ لأَحَدِکُمْ مَا لَمْ یُعُجِّلْ، یَقُولُ: دَعَوْتُ ثُمَّ دَعَوْتُ ثُمَّ دَعَوْتُ فَلَمْ یُسْتَجَبْ لِی»؛ یعنی: «دعاهای شما پذیرفته میشود تا زمانی که عجله نکنید و نگویید که بارها دعا کردم، اما دعایم قبول نشد».
صبر کن و آنچه را که الله بر تو حرام نموده است، ترک نما و منتظر گشایش و رزقی باش که تصورش را هم نمیکنی که از کجا به تو خواهد رسید. اللهY میفرماید:
﴿إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا وَیُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیَِّٔاتِکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ ٢٩﴾ [الأنفال: ٢٩]
اگر تقوای الله پیشه کنید، به شما قدرت تشخیص حق از باطل میدهد و گناهانتان را از شما میزداید و شما را میبخشد؛ الله، صاحبِ فضل و بخشش بزرگ است.
در این آیه به سه پیآمد بزرگ تقوا و پرهیزکاری اشاره شده است:
پیآمد اول: ﴿یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا﴾ : خداوند، به شما قدرت تشخیص حق از باطل میدهد و بدینسان میتوانید نفع و ضرر خود را تشخیص دهید. علم و دانش نیز در این مفهوم میگنجد؛ بهگونهای که الله متعال، علومی را به روی انسان پرهیزکار میگشاید که به روی دیگران نمیگشاید. تقوا و پرهیزکاری، زمینهای برای افزایش هدایت و دانش انسان میباشد و حافظهی انسان را تقویت میکند. چنانکه از شافعی/ نقل شده است که:
شَکَوتُ إلی وکیعٍ سوءَ حفظــی فأرشَدَنِی إلی ترکِ المَعَاصِـی
وقـال اعلَـم بـأنَّ العـلمَ نــورٌ و نـور اللهِ لا یُؤتـاهُ عـاصی
«از ضعف حافظهی خود به «وکیع» شکایت کردم؛ پس مرا به ترک گناهان راهنمایی کرد و گفت: بدان که علم، نوریست و آدمِ گنهکار، از نور الهی برخوردار نمیشود».
بدون شک، هرچه علم و دانش انسان بیشتر شود، حق و باطل را از هم، بهتر تشخیص میدهد و سود و زیانش را بهتر درک میکند. فهم و شناخت نیز در این مفهوم میگنجد؛ زیرا تقوا، فهم و درک انسان را تقویت مینماید و نتیجهاش، افزایش علم و دانش است. مانند دو نفر که آیهای را حفظ میکنند؛ یکی از آنها توانایی استنباط و برداشت سه نکته را از این آیه دارد و دیگری، میتواند بر طبق فهم و درکی که خداوند به او داده است، نکات و احکام بیشتری از این آیه، استنباط و برداشت نماید؛ لذا تقوا و پرهیزکاری، درک و فهم انسان را بالا میبرد.
فراست و زیرکی هم در این معنا میگنجد و الله متعال به آدمِ پرهیزکار آنچنان فراستی میدهد که بهسادگی و با دیدن طرف مقابلش میفهمد که راستگوست یا دروغگو، آدمِ خوب و نیکوکاریست یا آدمِ بدی. حتی گاه به شخصیت او پی میبرد؛ حال آنکه با او معاشرت و نشست و برخاست نداشته است و این را فقط از روی فراستی درمییابد که الله متعال به وی داده است.
کراماتی که به پرهیزکاران داده میشود نیز در این معنا جای دارد؛ تنها پرهیزکاران، کرامت مییابند؛ مانند کراماتی که برای بسیاری از صحابه و تابعینy حاصل شد. همانگونه که عمر بن خطابt روزی در مدینه، بالای منبر بود؛ ناگهان حاضران جلسه از او شنیدند که در اثنای سخنرانی، میگوید: «یا ساریة الجبل، یا ساریة الجبل»! لذا تعجب کردند که چه کسی را صدا میزند و چگونه در لابهلای خطبهاش، چنین سخنی میگوید؟! اللهU لشکری را که به فرماندهی ساریة بن زنَیمt به عراق رفته بود، به عمرt نشان داد؛ گویا عمرt لشکر ساریهt را با چشمان خود دید و مشاهده کرد که دشمن، آنها را محاصره کرده است. لذا فرماندهاش، ساریهt را صدا زد و به او دستور که به سمت کوه برود. ساریهt نیز این فرمان را در عراق شنید و به سوی کوه رفت.
این، یکی از نتایج تقواست؛ زیرا همهی کرامات اولیا، نتیجهی تقوا و پرهیزکاری آنهاست.
به هر حال، یکی از پیآمدها و نتایج تقوا، این است که اللهU به پرهیزکاران، قدرت تشخیص عطا میکند که با آن، میتوانند خیلی از چیزها را از هم تشخیص دهند و این، فقط برای پرهیزکاران حاصل میگردد.
پیآمد دوم: ﴿وَیُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیَِّٔاتِکُمۡ﴾: «و گناهانتان را از شما میزداید». زدودن گناهان، به وسیلهی اعمال نیک و شایسته انجام میشود؛ یعنی اعمال نیک، کفارهی گناهان انسان است. چنانکه رسولاللهr فرموده است: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَالْجُمْعَةُ إِلَى الْجُمْعَةِ وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ کَفَّارةٌ لِمَا بَیْنَهُنَّ مَا اجْتُنِبَتِ الْکَبَائِر»؛([3]) یعنی: «نمازهای پنجگانه و نماز جمعه تا جمعهی دیگر و نیز رمضان تا رمضان بعدی، هر یک کفارهی گناهانیست که در میان آنها انجام میشود؛ البته بهشرطی که از گناهان بزرگ پرهیز کند». همچنین فرموده است: «الْعُمْرَةُ إِلَى الْعُمْرَةِ کَفَّارَةٌ لِمَا بینَهما»؛([4]) یعنی: «هر عمره تا عمرهی بعد، کفارهی گناهانیست که در میان آن دو انجام میشود». لذا نیکیها، بدیها را از میان میبرند؛ و این، بدین معناست که اگر انسان تقوای الهی پیشه کند، به انجام اعمال نیک و شایستهای موفق میگردد که الله متعال، با آن گناهانش را از او میزداید.
پیآمد سوم: ﴿وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ﴾: «و شما را میبخشد»؛ یعنی الله متعال به شما توفیق توبه و استغفار عطا میکند و این، خود فضل و لطف اللهU نسبت به بندهاش میباشد.
و این، از بیچارگی بنده است که مرتکب گناه و معصیت شود و چنین گمان کند که آنچه انجام میدهد، گناه و معصیت نیست! پناه بر خدا! اللهY میفرماید:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾ [الکهف: ١٠٣، ١٠٤]
بگو: آیا شما را به زیانکارترین مردم در کردار آگاه کنیم؟ آنان که تلاششان در زندگی دنیا تباه گشت و با این حال گمان میکنند کار نیکی انجام میدهند.
بسیاری از مردم، دست از گناه و معصیت برنمیدارند؛ زیرا گناه و معصیت در نظرشان، آراسته شده و با آن خو گرفتهاند و ترک گناه و معصیت بر آنان دشوار است؛ اما اگر پرهیزکار باشند، الله متعال به آنان توفیق میدهد که دست از گناه بردارند تا بدینسان بخشیده شوند؛ گاه الله متعال به سبب تقوا و پرهیزکاری بندهاش، او را میبخشد. به عبارت دیگر تقوا و پرهیزکاری بنده، کفارهی گناهانِ اوست. همانطور که اهل «بدر»y از چنین فضیلت و امتیازی برخوردار شدند: «الله به اهل بدر نظر کرده و فرموده است: هرکاری که میخواهید، بکنید؛ همانا من، شما را بخشیدهام»؛([5]) یعنی هر گناهی که از آنان سر بزند، پاداش بزرگی که به سبب حضور در جنگ بدر بهدست آوردهاند، کفارهی آن بهشمار میرود.
فرمود: ﴿وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ﴾: «الله، صاحب فضل و بخشش بزرگ است»؛ فضل و بخششی که هیچ چیزی با آن برابری نمیکند. وقتی الله متعال چنین صفتی دارد، پس فضل و بخشش را از او طلب کن و این، با تقوا و بازگشت به سوی او، میسر میباشد.
***
وأمَّا الأحادیث:
70- فالأوَّلُ: عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَt قال: قِیلَ: یَا رَسُوْلَ الله، مَنْ أَکْرَمُ النَّاسِ؟ قَالَ: «أَتْقَاهُمْ». فَقَالُوا: لَیْسَ عَنْ هَذَا نَسْأَلُکَ، قَالَ: «فَیُوسُفُ نَبِیُّ اللَّهِ، ابْنُ نَبِیِّ اللَّهِ، ابْنِ نَبِیِّ اللَّهِ، ابْنِ خَلِیلِ اللَّهِ». قَالُوا: لَیْسَ عَنْ هَذَا نَسْأَلُکَ، قَالَ: «فَعَنْ مَعَادِنِ الْعَرَبِ تَسْأَلُونِی؟ خِیَارُهُمْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ خِیَارُهُمْ فِی الاسْلامِ إِذَا فَقُهُوا». [متفق علیه]([6])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از پیامبرr پرسیدند: ای رسول خدا! گرامیترین مردم کیست؟ فرمود: «پرهیزکارترین آنان». گفتند: سؤال ما، این نیست. پیامبرr فرمود: «یوسف، پیامبر خدا و فرزند پیامبر خدا فرزند پیامبر خدا فرزند خلیل خدا». گفتند: سؤال ما، این نیست. فرمود: «پس دربارهی اصل و نسب عربها میپرسید. آنانکه در جاهلیت بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند؛ البته بهشرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند».
شرح
از رسولاللهr پرسیدند: گرامیترین مردم کیست؟ فرمود: «پرهیزکارترین آنها»؛ یعنی کسی که تقوایش، بیشتر باشد. پاسخ رسولاللهr کاملاً مطابق فرمودهی الله متعال است که:
﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ﴾ [الحجرات: ١٣]
بیگمان گرامیترین شما نزد الله، باتقواترین شماست.
خداوند متعال به اصل و نسب بندگانش یا به پُست و مقام آنها و یا به مال و جمالشان نگاه نمیکند؛ بلکه به کردارشان مینگرد. لذا گرامیترین مردم نزد الله، با تقواترین آنهاست و از اینرو پرهیزکاران را با کرامتهای ظاهری و باطنی گرامی میدارد؛ زیرا آنها برگزیدهترین و گرامیترین بندگانش هستند. این، تشویقی بر تقوا و پرهیزکاریست و نشان میدهد که هرچه تقوای انسان بیشتر باشد، نزد خداوندU گرامیتر است. البته سؤال صحابهy، این نبود و نمیخواستند دربارهی گرامیترین مردم نزد الله بپرسند. لذا عرض کردند: سؤال ما، این نیست. رسولاللهr در پاسخشان، یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم را که از سلالهی پیامبران بود، برگزیدهترین و گرامیترین انسانها برشمرد.
صحابهy گفتند: سؤال ما، این نیست. پیامبرr فرمود: «پس دربارهی اصل و نسب عربها میپرسید؛ آنانکه در جاهلیت بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند؛ البته بهشرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند». مثلاً مشهور است که بنیهاشم، بهترین طایفهی قریش هستند؛ لذا در اسلام نیز بهترین مردم بهشمار میروند، البته بهشرطی که دانش دینی داشته باشند و احکام شرعی را بیاموزند. لذا اگر فقیه و عالم نباشند، بهترین مردم بهشمار نمیروند؛ اگرچه اصل و نسبشان از همه بهتر است.
این حدیث، دلیلیست بر اینکه انسان، با اصل و نسب خویش شرافت مییابد؛ البته اگر فهم و دانش دینی داشته باشد. بدون شک، اصل و نسب تأثیر دارد؛ چنانکه بنیهاشم، بهترین مردم بودند و اصل و نسب بهتر و بالاتری داشتند. پیامبرr به عنوان برگزیدهترین بندهی الله، از بنیهاشم بود:
﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾ [الأنعام: ١٢٤]
الله، خود میداند رسالتش را به چه کسی بدهد.
اگر بنیهاشم برترین نسل بنیآدم نبودند، پیامبرr از این نسل نبود و در میان بنیهاشم، برانگیخته نمیشد. شاهد این حدیث دربارهی تقوا و پرهیزکاری، آنجاست که رسولاللهr فرمود: «(گرامیترین مردم) پرهیزکارترین آنهاست». لذا اگر میخواهی که نزد الله، گرامی و دارای منزلت و جایگاه والایی باشی، تقوا پیشه کن که هرچه، تقوا و پرهیزکاری انسان بیشتر باشد، نزد اللهU گرامیتر است. از الله درخواست میکنم که همهی ما را جزو پرهیزکاران قرار دهد.
***
71- الثَّانِی: عَنْ أبی سَعیدٍ الْخُدْرِیِّt عن النبیِّr قال: «إنَّ الدُّنْیا حُلْوَةٌ خضِرَةٌ، وإنَّ اللَّهَ مُسْتَخْلِفُکُمْ فِیهَا فینْظُر کَیْفَ تَعْمَلُون. فَاتَّقوا الدُّنْیَا واتَّقُوا النِّسَاءِ. فَإِنَّ أَوَّلَ فِتْنةِ بَنِی إسْرَائیلَ کَانَتْ فی النسَاء». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: پیامبرr فرمود: «دنیا، شیرین و سبز (دلفریب) است؛ و الله، شما را نسل به نسل در زمین قرار میدهد و نگاه میکند که کردارتان چگونه است؛ پس، از فتنهی دنیا و فتنهی زنان بپرهیزید که نخستین فتنه (و سرآغاز انحراف) بنیاسرائیل، دربارهی زنان بود».
شرح
رسولاللهr در این حدیث، پس از بیان حقیقت و وضعیت دنیا به تقوا فرمان داده و از اینرو مؤلف/ این حدیث را در باب تقوا آورده است. رسولاللهr فرمود: «إنَّ الدُّنْیا حُلْوَةٌ خضِرَةٌ»؛ یعنی: «دنیا، شیرین و سبز (دلفریب) است». به عبارت دیگر: دنیا در مذاق انسان، شیرین؛ و در نگاهش زیبا و فریبنده میباشد. چیزی که شیرین و زیبا باشد، ابتدا نگاه انسان را به خود جلب میکند و آنگاه، نفس انسان طالبش میشود و وقتی چشم و دل، هر دو طالب چیزی شوند، هوش از سرِ انسان میرود و دوست دارد هرطور که شده به آن دست یابد.([8]) لذا انسان، فریفتهی دنیای شیرین و فریبنده میشود و در دنیا غوطهور میگردد و دنیا همهی فکر و ذهنش را میگیرد. پیامبرr بیان فرمود که خداوندU ما انسانها را نسل به نسل، در زمین قرار میدهد و به اعمال ما مینگرد و نگاه میکند که چگونه کرداری داریم؛ آیا به اطاعت و بندگی او میپردازیم و از امیال و خواستههای نفسانی دوری میکنیم و آنچه را که به ما دستور داده است، انجام میدهیم و فریب دنیا را نمیخوریم یا نه؛ بر عکس، فریفتهی دنیا میشویم. از اینرو رسولاللهr فرمود: «پس، از فتنهی دنیا بپرهیزید»؛ یعنی دستورهایی را که الله به شما داده، اجرا کنید و از آنچه که شما را نهی کرده است، دوری نمایید و شیرینی و خرمی دنیا، شما را نفریبد. همانطور که الله متعال میفرماید:
﴿فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ ٣٣﴾ [لقمان: ٣٣]
پس زندگانی دنیا، شما را نفریبد و (شیطانِ) فریبنده، شما را نسبت به الله فریب ندهد.
آنگاه رسولاللهr فرمود: «از فتنهی زنان بپرهیزید». پرهیز یا دوری از فتنهی زنان، شامل هوشیاری نسبت به مکر و حیلهایست که زن نسبت به شوهرش دارد و نیز به معنای پرهیز از سایر زنان و فتنهگریهای آنهاست؛ لذا رسولاللهr فرمود: «نخستین فتنهی بنیاسرائیل، در زنان بود». یعنی سرآغاز انحراف بنیاسرائیل دربارهی زنان بود؛ بدینسان که گمراه شدند و دیگران را به گمراهی کشاندند؛ از اینرو دشمنان خود و دشمنان دینمان را میبینیم که امروزه روی موضوع زن تمرکز کردهاند و به خودآرایی و اظهار زینت زن و نیز اختلاط و همنشینیاش با بیگانگان و مردان نامحرم و مشارکت شغلی و کاری زنان با مردان تأکید میکنند و بدینسان انسانها از ارزشهای اخلاقی تهی شده و مانند چارپایانی گشتهاند که تنها به شکم و زیر شکم میاندیشند؛ پناه بر الله! امروزه زنان، به صورت عروسک و بازیچهی دست مردان درآمدهاند؛ مانند شکلَکهایی که همهی فکر و خیال مردم را به خود مشغول کرده است که چگونه آن را بیارایند و چگونه زیبایش کنند! کدامین مادهی آرایشی را برایش بیاورند؟! خلاصه اینکه همهی فکر و خیال مردم، این شده که مو، پوست، صورت و دیگر اندام زن را چگونه آرایش یا نقاشی کنند و او را به شکلِ عروسکی پلاستیکی درآورند! و دیگر، عبادت و تربیت فرزندان برای زن مهم نخواهد بود.
دشمنانمان، دشمنان دین و شریعت و دشمنان زندگی، میخواهند زن را وارد مشاغل و کارهای مردانه کنند تا موقعیتهای شغلی را از مردها بگیرند و عرصه را بر آنها تنگ نمایند و بدینسان جوانان را بیکار و سرگردانِ کوچه و بازار کنند؛ روشن است که بیکاری جوانان، پیآمدهای ناگواری به دنبال دارد؛ زیرا جوانی، بیکاری و ثروت، سه عنصر مهم در پیدایش ناهنجاریهای بزرگ بهشمار میروند.
آنها، جوانها را کنار میزنند و زنها را به کارهای مردانه میگمارند تا هم جوانان را به هرزگی و فساد بکشانند و هم زنان را. میدانید که آنوقت چه اتفاقی میافتد؟
آری! ناهنجاریهایی مثل اختلاط مرد و زن و همچنین فساد و بیبند و باری پدید میآید و زنا و فساد اخلاقی، زیاد میشود؛ زنای چشم، زنای دست، زنای زبان و فساد جنسی. وقتی زن و مرد بیگانه شغل مشترکی داشته باشند، ممکن است که هر یک از این گناهان و ناهنجاریهای رفتاری، روی دهد.
در کشورهایی که زن و مرد مشاغل مشترکی دارند و بهاصلاح با یکدیگر همکارند، فساد و بیبند و باری، زیاد است. همچنین اشتغال زن، او را از خانه و همسرش غافل میکند و نتیجهاش، سست شدن بنیاد خانواده خواهد بود. خانوارهایی که زن خانواده بیرون از خانه کار میکند، برای انجام کارهای خانه و یا نگهداری از فرزندانشان ناگزیرند خدمتکار یا پرستاری استخدام کنند. به همینخاطر در برخی از کشورهای اسلامی، زنانی را از مناطق مختلف دنیا به عنوان خدمتکار خانگی به کشور خود میآورند و بسیاری از این خدمتکاران، مسلمان هم نیستند و خلق و خوی کاملاً متفاوت، و گاه اخلاق فاسدی دارند! عجیب است! زنانمان را به کارها و مشاغل مردانه میگماریم و در نتیجه، مردها بیکار میشوند و زنها کار میکنند! پیآمدش، چیزی جز سست شدن و حتی نابودی بنیاد خانواده نخواهد بود؛ چون کودک، سنّ رشدش را در حالی سپری میکند که فقط خدمتکار یا پرستارش را با خود یا در کنار خویش، میبیند و گویا پدر و مادری ندارد و آنها را از یاد میبرد و هیچ دلبستگی و تعلق خاطری به والدینش ندارد. بنابراین، خانهها تباه میشوند و خانوادهها از هم میپاشند و ناهنجاریها و پیآمدهای ناگواری پدید میآید که فقط خداوندU، به حد و اندازهی آن، آگاه است.
این، دسیسه و رویکرد دشمنان ما و پیروانشان دربارهی جنس زن است؛ آری! درمیان ما مسلمانان، کسانی هستند که از دشمنان ما پیروی میکنند؛ چون نزدشان درس خواندهاند و به اندیشههای زشت آنها آلوده شدهاند؛ نمیگویم که اینها را شستشوی مغزی دادهاند، بلکه به نظر من، افکار و اندیشههای اینها را با باورها و پندارهای پلید و ضد دینی خویش آلوده کردهاند. گاه میگویند: این پندارها، هیچ تعارضی با عقاید و باورهای دینی ندارد؛ حال آنکه به اعتقاد ما، چنین باورهایی، با اصل و اساس دین و باورهای دینی، در تعارض است و مخالفت با عقیده، فقط شرک به خدا یا انکار خدا نیست؛ بلکه چنین گناهانی، عقیده را نابود میکند؛ زیرا ارزشِ انسان را پایین میآورد و او را همتراز چارپایان میگرداند؛ چون دیگر، هیچ توجهی به عقیده و عبادت ندارد و فقط به دنیا و زیور و زینت دنیا و به زنان دلبستگی دارد. در حدیث صحیح آمده است: «مَا تَرَکْتُ بَعْدِی فِتْنَةً أَضَرَّ عَلَى الرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ»؛([9]) یعنی: «پس از من، زیانبارترین فتنهای که برای مردان برجای میماند، فتنهی زنان است».
از اینرو بر ما مسلمانان واجب است که در برابر چنین باورهای نادرستی بایستیم و در همه جا و در هر مناسبتی، با آن مخالفت کنیم؛ زیرا در میان ما، کسانی هستند که چنین اهداف و باورهای شوم و پلیدی را دنبال میکنند؛ خداوند، تعدادشان را زیاد نکند و آنها را به اهدافشان نرساند. آنها، خوب میدانند که اگر سرزمین وحی و پناهگاه و قبلهگاه مسلمانان را به فساد و تباهی بکشانند، به موفقیت بزرگی در زمینهی تباه کردن همهی امت اسلامی دست یافتهاند. نگاهِ همهی مسلمانان به سرزمین وحی دوخته شده است و با دیدِ خاصی به آن نگاه میکنند؛ لذا اگر در سرزمین وحی، حیا و دین از میان برود، باید با دین و حیا وداع کرد؛ پس بر همهی ما اعم از پیر و جوان و میانسال، عالم و دانشجو و دانشآموز واجب است که در برابر این اندیشههای ضد دینی بایستیم و همه را به خیزش و ایستادگی در برابر چنین باورهایی فرا بخوانیم تا آتش این فتنه، به خرمن امت نیفتد و همهی ما را نسوزاند. خدای متعال، نیرنگ فتنهگران و دسیسهبازان را به خودشان باز گرداند و آنها را از رسیدن به اهدافشان باز دارد و مردان نیک و شایستهای را در برابرشان بهپا دارد تا آتش فتنهی آنها را خاموش کنند. بهیقین الله، بخشنده و بزرگوار است.
***
72- الثالث: عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍt أَنَّ النَّبِیَّr کَانَ یَقُول: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْهُدَى وَالتُّقَى وَالْعفافَ والْغِنَى». [روایت مسلم]([10])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: پیامبرr همواره دعا میکرد: «یا الله! من، هدایت و تقوا، عفت و پاکی از حرام و بینیازی را از تو درخواست میکنم».
شرح
رسولاللهr دعا میکرد و از اللهU درخواستِ هدایت، تقوا، عفت و پاکی ازحرام و بینیازی مینمود.
هدایت در اینجا به معنای علم و آگاهیست. پیامبرr نیز مانند سایر مردم، نیازمند رهنمود الهی بود؛ زیرا اللهU به او فرموده است:
﴿وَلَا تَعۡجَلۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مِن قَبۡلِ أَن یُقۡضَىٰٓ إِلَیۡکَ وَحۡیُهُۥۖ وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمٗا ١١٤﴾
[طه: ١١٤]
پیش از آنکه وحی قرآن بر تو پایان یابد، در تلاوتش شتاب مکن و بگو: ای پروردگارم! بر دانشم بیفزا.
همچنین فرموده است:
﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمۡ تَکُن تَعۡلَمُۚ وَکَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکَ عَظِیمٗا ١١٣﴾ [النساء : ١١٣]
وآنچه را نمیدانستی، به تو آموخت. و فضل پروردگار بر تو، بزرگ است.
پیامبرr به علم و دانش نیاز داشت؛ از اینرو از الله متعال، درخواست هدایت و راهنمایی مینمود.
هرگاه، هدایت بهتنهایی ذکر شود، هم به معنای علم و دانش و هم به معنای رهنمون شدن به سوی حق و حقیقت است و هرگاه دلیلی وجود داشته باشد که مفهوم رهنمون شدن به سوی حق را برساند، به علم و دانش نیز معنا میگردد؛ زیرا اصل، در زبان عربی بر این است که عبارتها یا واژههایی که به هم ربط داده میشوند، مفاهیم مستقل و جداگانهای دارند. لذا واژهی «هدایت» در این حدیث، معنای خاص خودش را دارد و آنچه که پس از آن، آمده و توفیق و رهیابی به سوی هر یک از این موارد را میرساند، معنای دیگری دارد.
رسولاللهr پس از درخواست، علم و رهنمون شدن به سوی حق، تقوا و پرهیزکاری را مسألت نمود؛ یعنی از خداوندU خواست که به او توفیق تقوا و پرهیزکاری عنایت کند و او را به سوی تقوا، رهنمون شود؛ زیرا کلید همه چیز به دست خداست و اگر بندهای به خودش واگذار شود، نابود میگردد و به چیزی دست نمییابد؛ اما اگر خداوندU توفیقش دهد و به او تقوا و پرهیزکاری عطا نماید، در مسیر مستقیم تقوا قرار میگیرد.
آنگاه رسولاللهr درخواستِ عفت نمود؛ منظور از عفت، پاک ماندن از هر نوع حرامیست. پس اگر عفت را پاکی از یک چیز مشخص بدانیم، ربط عفت به تقوا، از نوع ربط خاص به عام است؛ و گرنه، از نوع ربط واژههای مترادف یا هممعنا میباشد.
عفت، بدین معناست که انسان از هر چیزی که اللهU بر او حرام کرده است، دوری نماید.
و اما منظور از «غنا»، بینیازی از خلق خداست تا انسان نزد هیچکس جز پروردگارش اظهار نیاز نکند.
اگر انسان به توفیق الله متعال، از نعمت بینیازی از خلق برخوردار شود، عزت نفس مییابد و به ذلت و خواری در برابر مخلوق تن نمیدهد؛ زیرا بردن حاجت به نزد مخلوق و التماس از خلق خدا، چیزی جز خفت و خواری نیست و التماس از خدا، عزت و سرافرازی و عبادت بزرگیست؛ همانطور که رسولاللهr در دعایش، بینیازی از خَلق خدا را درخواست نمود.
لذا باید به پیامبرr اقتدا کنیم و از خداوندU، علم و رهیابی به سوی حق و نیز تقوا و عفت و پاکی از همهی حرامها و همچنین بینیازی از خلق را درخواست نماییم. این حدیث نشان میدهد که پیامبرr مالک هیچ نفع و ضرری برای خویش نبوده و نفع و ضرر، فقط به دست خداست.
این، خود دلیلی بر باطل بودن پندارِ کسانیست که برای جلب منافع و دفع ضررها، به اولیا و بندگان نیک خدا امید و دلبستگی دارند؛ مانند برخی از افراد جاهل که کنار قبر پیامبرr، ایشان را بهفریاد میخوانند یا کسانی را صدا میزنند که آنها را اولیای خدا میپندارند. اینها در دینشان دچار انحراف و گمراهی شده و عقلشان را از دست دادهاند؛ زیرا کسانی که اینها، آنان را بهفریاد میخوانند، مالک هیچ نفع و ضرری برای خود نیز نیستند. اللهY به پیامبرش فرموده است:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌۖ﴾ [الأنعام: ٥٠]
بگو: نمیگویم گنجها و خزانههای الله نزد من است. و من، غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام.
و فرموده است:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الأعراف: ١٨٨]
بگو: من برای خودم مالکِ هیچ نفع و ضرری نیستم، مگر آنچه الله بخواهد.
همچنین فرموده است:
﴿قُلۡ إِنِّی لَآ أَمۡلِکُ لَکُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١ قُلۡ إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا ٢٢﴾ [الجن: ٢١، ٢٢]
بگو: من، مالک هیچ زیان و یا هدایتی بری شما نیستم. بگو: هیچکس نمیتواند مرا از عذاب الله پناه دهد و هرگز پناهگاهی جز او نمییابم.
باید دانست که انسان هرچهقدر که نزد اللهU آبرو و منزلت داشته باشد، باز هم سزاوار و شایستهی این نیست که او را جز الله، بهفریاد بخوانند؛ بلکه بندگان نیک خدا، خود از کسانی که آنها را به جای الله بهفریاد میخوانند، اظهار بیزاری میکنند؛ مانند عیسیu که خدواندU او را بازخواست میکند که آیا تو به مردم گفتهای که تو و مادرت را جز الله، معبود قرار دهند؟ اللهY میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ یَٰعِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَٰهَیۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَکَ مَا یَکُونُ لِیٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَیۡسَ لِی بِحَقٍّۚ﴾ [المائدة: ١١٦]
و هنگامی که الله میفرماید: «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که جز الله، من و مادرم را معبود قرار دهید؟» گوید: «تو پاک و منزهی؛ من حق ندارم چیزی بگویم که شایستهام نیست.
نه عیسیu چنین حقی ندارد و نه هیچکس دیگر. لذا عیسیu پاسخ میدهد:
﴿إِن کُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِی وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِکَۚ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ ١١٦ مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِی بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمۡۚ﴾ [المائدة: ١١٦، ١١٧]
اگر چنین سخنی گفته باشم، تو خود از آن آگاهی. تو از آنچه در درون من است، آگاهی و من از اسراری که نزد توست، آگاهی ندارم. بهراستی تو، تمام اسرار و امور غیب را میدانی. چیزی جز دستوری که به من دادی، به آنان نگفتم؛ اینکه الله را که پروردگار من و شماست، پرستش نمایید.
نتیجه اینکه عملِ برخی از افراد جاهل در مناطق مختلف جهان اسلام که سرِ قبر کسانی میروند که به گمانشان، اولیای خدا هستند و آنها را بهفریاد میخوانند و آنجا دعا میکنند، نوعی بیخردی و انحراف دینیاست؛ حال آنکه کسانی که در این قبرها خفتهاند، مردگان بیجانی هستند که هیچ کاری از آنان ساخته نیست.
***
73- الرَّابع: عَنْ أبی طَریفٍ عدِیِّ بْنِ حاتمٍ الطائِیِّt قال: سمعتُ رسولَ اللَّهr یقُول: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یمِین ثُمَّ رَأَى أتقَى للَّهِ مِنْها فَلْیَأْتِ التَّقْوَى». [روایت مسلم]([11])
ترجمه: ابوطریف، عدی بن حاتم طاییt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که فرمود: «هرکس سوگندی یاد کند و خلاف آن را به تقوای الهی نزدیکتر ببیند، همان کاری را انجام دهد که به تقوا نزدیکتر است».
شرح
در حدیث، واژهی «یمین» آمده و به معنای سوگند خوردن به یکی از نامها یا صفات اللهU میباشد؛ سوگند خوردن به نام غیر خدا، جایز نیست؛ نه به نام پیامبرr و نه به نام جبرئیلu و نه به نام هیچیک از بندگان خدا؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «مَنْ کَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِفْ بِاللَّهِ أَوْ لِیَصْمُتْ»؛([12]) یعنی: «کسی که میخواهد سوگند یاد کند، به نام الله سوگند بخورد یا سکوت نماید». همچنین فرموده است: «مَن حَلَفَ بِغَیرِ اللهِ فَقَد کفَرَ أو أشرَکَ»؛([13]) یعنی: «کسی که به نام غیرالله سوگند یاد کند، کفر یا شرک ورزیده است».
کسی که به نام غیر الله سوگند بخورد، گنهکار است و کفارهی سوگند بر او واجب نمیشود؛ چون سوگندش از اساس، باطل میباشد؛ بدین دلیل که رسولاللهr فرموده است: «مَن عَمِلَ عَمَلاً لَیسَ عَلَیهِ أمرُنا فَهُوُ رَدٌّ»؛([14]) یعنی: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است».
خوب نیست که آدم، زیاد سوگند بخورد؛ این، بنا بر قول برخی از مفسران، مفهوم فرمودهی الله متعال است که:
﴿وَٱحۡفَظُوٓاْ أَیۡمَٰنَکُمۡ﴾ [المائدة: ٨٩]
و سوگندهایتان را پاس بدارید.
برخی از مفسران، این آیه را بدین مفهوم دانستهاند که زیاد سوگند نخورید و اگر سوگند یاد کردید، حتماً به دنبال آن «انشاء الله» بگویید تا به دو فایدهی مهم دست یابید:
اول اینکه: آنچه برایش سوگند خوردهاید، برایتان میسر گردد.
و دوم اینکه: اگر سوگند خود را بشکنید، کفارهای بر شما واجب نمیشود.
سوگندی که کفاره دارد، این است که انسان در رابطه با مسألهای در آینده سوگند یاد کند؛ و سوگند خوردن دربارهی مسألهای که در گذشته انجام شده، کفاره ندارد؛ اما اگر بهدروغ سوگند بخورد، گنهکار است و چنانکه در سوگندش راستگو باشد، نه گناهی بر اوست و نه کفارهای. به عنوان مثال: کسی بگوید که فلان کار را انجام ندادهام.
در این حالت، کفاره ندارد؛ چه راست بگوید و چه دروغ؛ اما اگر راست گفته باشد، گناهی هم بر او نخواهد بود و اگر دروغ بگوید، گنهکار است؛ اگرچه کفاره ندارد.
سوگندی که کفاره دارد، در رابطه با مسألهایاست که در آینده میباشد؛ مثلاً کسی سوگند بخورد و بگوید که به خدا سوگند فلان کار را انجام نخواهم داد. اگر آن کار را انجام دهد، کفارهی سوگند بر او واجب میشود؛ اما اگر آن کار را انجام ندهد، کفارهی قسم بر او واجب نیست؛ چون سوگندش به قوت خود باقیست. البته آیا بهتر است که آن کار را انجام دهد و سوگندش را بشکند یا اینکه سوگندش را نگه دارد و آن کار را انجام ندهد؟
پیامبرr در این حدیث، پاسخ این پرسش را بهروشنی داده و بیان فرموده که اگر سوگند خوردی و سپس خلاف سوگندت را به تقوا نزدیکتر یافتی، همان کاری را انجام بده که به تقوا نزدیکتر است و کفارهی سوگندت را ادا کن.
لذا اگر کسی بگوید که به خدا قسم، با فلان مسلمان سخن نمیگویم، تقوا چنین حکم میکند که با او سخن بگوید؛ زیرا قهر کردن با مسلمان، حرام است؛ لذا با برادر مسلمانش، سخن بگوید و کفارهی سوگندش را بدهد.
همچنین اگر بگویید که به خدا سوگند، به دیدن فلان خویشاوندم نخواهم رفت؛ در اینباره میگوییم: ملاقات خویشاوند، جزو صلهی رحم و پیوند خویشاوندیست و میدانید که صلهی رحم واجب میباشد. لذا با خویشاوند خویش، ارتباط داشته باش و کفارهی سوگندت را ادا کن؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ فَرَأَى غَیْرَهَا خَیْرًا مِنْهَا فَلْیُکَفِّرْ عَنْ یَمِینِهِ وَلْیَأْتِ الَّذِی هُوَ خَیرٌ»؛([15]) یعنی: «هرکس سوگندی یاد کند و سپس خلاف آن را بهتر ببیند، کفارهی سوگندش را ادا نماید و همان کاری را انجام دهد که بهتر است».
سوگند خوردن دربارهی کار یا چیزی که در گذشته، انجام شده و پایان یافته است، کفاره ندارد؛ البته چنین سوگندی، از دو حالت خارج نیست؛ کسی که سوگند میخورد، راست میگوید و گنهکار نیست، یا دروغ میگوید و گنهکار است.
سوگندی کفاره دارد که در رابطه با مسألهایست که در آینده خواهد بود؛ لذا اگر کسی سوگند یاد کند که در آینده فلان کار را انجام نخواهد داد، اما آن را انجام دهد، کفارهی سوگند بر او واجب میشود؛ مگر آنکه هنگام قسم خوردن، «انشاءالله» گفته باشد که در این صورت اگر سوگندش را بشکند، کفاره بر او واجب نمیگردد.
***
74- الْخَامِس: عنْ أبی أُمَامَةَ صُدَیَّ بْنِ عَجْلانَ الْباهِلِیِّt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللَّهr یَخْطُبُ فی حَجَّةِ الْودَاع فَقال: «اتَّقُوا اللَّه، وصَلُّوا خَمْسکُم، وصُومُوا شَهْرَکم، وأَدُّوا زکَاةَ أَمْوَالِکُم، وَأَطِیعُوا أُمَرَاءَکُم، تَدْخُلُوا جَنَّةَ رَبِّکُمْ». [ترمذی، این حدیث را در پایان کتاب الصلاة روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.]([16])
ترجمه: ابوامامه، صُدَی بن عَجلان باهلیt میگوید: از رسولاللهr که در حج وداع خطبه میخواند، شنیدم که فرمود: «تقوای الله پیشه کنید، نمازهای پنجگانه را بخوانید، ماه رمضان را روزه بگیرید، زکات اموالتان را ادا نمایید و از امیران و کارداران خود، اطاعت کنید تا به بهشت پروردگارتان وارد شوید».
شرح
خطبهها یا سخنرانیهای رسولاللهr بر دو گونه بود؛ سخنرانیهای ثابت و مشخص، و سخنرانیهای اتفاقی و غیرثابتی که بنا بر ضرورت خاصی ایراد میکرد.
خطبههای جمعه و عیدها، از نوع سخنرانیهای ثابت میباشند که پیامبرr در هر جمعه و در هر عیدی برای مردم، ایراد میفرمود. علما رحمهمالله دربارهی خطبهی نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) اختلاف نظر دارند که از کدامین نوع است؛ سبب اختلافشان، این است که خورشیدگرفتگی فقط یک بار در زمان پیامبرr اتفاق افتاد و وقتی رسولاللهr نماز خواند، برای مردم سخنرانی کرد. برخی از علما این را از نوع اول، یعنی سخنرانیهای ثابت دانسته و گفتهاند: اصل بر این است که هر عملی که پیامبرr مشروع قرار داده، ثابت است و از آنجا که خورشیدگرفتگی دیگری در زمان ایشان روی نداد، نمیتوان دلیل گرفت که پیامبرr خطبهی نماز کسوف را ترک کرده یا سخنرانی ایشان در چنین مناسبتی اتفاقی بوده است. برخی دیگر از علما، این خطبه را جزو خطبههای اتفاقی یا عارضی میدانند. صحیحتر، این است که خطبهی نماز کسوف، جزو خطبههای ثابت میباشد و سنت است که انسان وقتی نماز کسوف خواند، برخیزد و برای مردم سخنرانی کند و مانند رسولاللهr، آنها را از عذاب الهی بترساند.
از خطبههای غیرثابت یا عارضی که به هنگام ضرورت ایراد میشود، میتوان به خطبهای اشاره کرد که پیامبرr برای مالکان «بریره» ایراد نمود؛ بریره، کنیزی بود که عایشه& او را خرید و در راه خدا آزاد کرد. ماجرا از این قرار بود که مالکان بریره، فقط در صورتی حاضر بودند که بریره را به عایشه& بفروشند که «ولاء»([17]) او (یعنی اموالی که پس از مرگش میماند)، از آنِ آنها باشد. عایشه& این شرط را قبول نکرد و موضوع را با رسولخداr در میان گذاشت. رسولاللهr به او فرمود: «خُذِیهَا وَاشْتَرِطِی لَهُمْ الْوَلاءَ»؛ یعنی: «او را خریداری و آزاد کن و شرطشان را دربارهی حق ولای او بپذیر». آنگاه رسولاللهr برخاست و برای مردم سخنرانی نمود و به آنها خبر داد که: «الْوَلاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ»؛([18]) یعنی: «حق ولاء، از آنِ کسیست که (برده را) آزاد میکند».
همچنین از خطبههای اتفاقی و غیرثابت پیامبرr میتوان به خطبهای اشاره کرد که دربارهی اجرای حدود و مجازاتها ایراد فرمود؛ زنی از بنیمخزوم، کالاهایی را بهعاریت میگرفت و سپس انکارش میکرد؛ یعنی مرتکب سرقت میشد. رسولاللهr دستور داد که دستش را قطع کنند. قریش از بابت آبروی خود، نگران شدند و از اسامه بن زیدt درخواست کردند که نزد پیامبرr سفارش کند تا این حکم را لغو نماید. رسولاللهr به اسامهt فرمود: «آیا دربارهی حکم و قانون خدا، سفارش میکنی؟» آنگاه برخاست و برای مردم سخنرانی نمود و فرمود: «امتهای پیش از شما (بنیاسرئیل)، از آن جهت به هلاکت رسیدند که وقتی فردِ مشهور و نامداری در میان آنها دزدی میکرد، او را رها میکردند و هرگاه فردِ ضعیفی مرتکب سرقت میشد، دستش را قطع مینمودند».([19])
رسولاللهr در حج وداع، در روز عرفه و روز عید قربان سخنرانی کرد و مردم را پند و اندرز داد؛ خطبهی عرفه و خطبهی عید قربان، جزو خطبههای ثابت پیامبرr میباشد و برای سرپرست حج، سنت است که مانند رسولخداr، در این ایام برای مردم سخنرانی کند.
از جملهی مواردی که رسولاللهr در سخنرانی حج وداع یادآوری نمود، این بود که فرمود: «ای مردم! تقوای پروردگارتان را پیشه نمایید». همانطور که اللهY میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ﴾ [النساء : ١]
ای مردم! تقوای پروردگارتان را پیشه نمایید.
رسولاللهr به همهی مردم دستور داد که تقوای پروردگاری را پیشه کنند که آنها را آفریده و نعمتهای گوناگونی به آنان داده و آنها را برای پذیرش پیامهای خویش آماده ساخته است.
و فرمود: «و نمازهای پنجگانه را بخوانید»؛ نمازهایی که اللهU بر پیامبرشr (و امت او) فرض نموده است.
فرمود: «و ماه رمضان را روزه بگیرید» و «زکات اموالتان را ادا کنید»؛ یعنی زکات اموال خود را به کسانی که مستحق زکاتاند، بدهید و بخل نورزید.
در ادامه افزود: «و از امیران خود، اطاعت کنید»؛ این حکم، شامل امیران و فرمانداران منطقهای و حکومتی، یعنی رئیس حکومت میشود. لذا شهروندان باید در چارچوب اطاعت از الله، از امیران خود اطاعت کنند و اطاعت از امیران، در جهت نافرمانی از خدا جایز نیست؛ هرچند امیران به نافرمانی از خدا دستور دهند یا حکمشان بر خلاف حکم خداوندU باشد؛ زیرا اطاعت از مخلوق، بر اطاعت از خالق مقدم نیست. الله متعال فرموده است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ﴾
[النساء : ٥٩]
ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
همانطور که میبینید، اطاعت از امیران و صاحبان امور را به اطاعت از الله و رسولش ربط داد و این، نشان میدهد که اطاعت از امیران، تابع اطاعت از خدا و رسول اوست و اطاعت مستقل و جداگانهای نیست؛ حال آنکه اطاعت از رسولخداr را بهطور مستقل، همانند اطاعت از خداوندU برشمرد و از اینرو اطاعت از رسولاللهr مانند اطاعت از الله متعال، واجب است؛ زیرا رسولاللهr فرمانی جز در جهت رضایت و خشنودی الله صادر نکرده است؛ اما سایر کارداران و صاحبان امور، گاه فرمانهایی صادر میکنند که مورد رضای خدا نیست. لذا اطاعت از آنها فقط در راستای اطاعت از الله و رسولش، واجب است و برای هیچکس جایز نیست که از امیران و زمامداران خویش، در مواردی که نافرمانی از خداوندU نمیباشد، نافرمانی کند یا نباید با این ادعا که فرمان آنها، دین یا حکم دینی بهشمار نمیرود، سرکشی نماید؛ زیرا برخی از افراد ناآگاه، قوانینی را که از سوی حکام صادر میشود و هیچ تعارضی هم با دین و شریعت ندارد، رد میکنند و میگویند که ما ملزم به رعایت آنها نیستیم؛ چون جزو قوانین شرعی یا دینی نیستند و در کتاب خدا و سنت رسولش وجود ندارند.
این، برخاسته از جهل و ناآگاهی آنهاست؛ زیرا فرمانبرداری از چنین قوانینی در کتاب خدا و سنت پیامبرr وجود دارد. مانند آیهی 59 سورهی نساء. در احادیث زیادی هم بدین نکته تأکید شده است؛ مانند همین حدیث که رسولاللهr فرموده است: «و از امیران خود، اطاعت کنید». اگر ادعا کنیم که فقط در مواردی از آنها اطاعت میکنیم که خدا و رسولش بهطور صریح دستور دادهاند، دیگر نیازی به ذکر اطاعت و فرمانبرداری از امیران نبود؛ زیرا اطاعت از الله و رسولش واجب است؛ چه امیران و حکام مسلمان به آن دستور دهند و چه دستور ندهند. مسایلی که رسولاللهr در حج وداع سفارش فرمود، جزو مسایل مهمیست که باید بدان توجه کنیم و فرمان رسولاللهr را دربارهی هر یک از این موارد، اجرا نماییم.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 1050 بهنقل از عمران بن حصینt.
([2]) صحیح بخاری، ش: (5559، 5673، 5994)؛ و مسلم، ش: 68 بهنقل از ابوهریرهt؛ و نیز روایت: بخاری، ش: 5670، و مسلم، ش: 3255 بهنقل از ابوشریح خزاعیt.
([3]) صحیح مسلم، ش: (343، 344) بهنقل از ابوهریرهt.
([4]) صحیح بخاری، ش: 1650؛ و مسلم، ش: 2403 بهنقل از ابوهریرهt.
([5]) بخاری، ش: (3684، 3939،4511، 5789)؛ و مسلم، ش: 4550 بهنقل از علی بن ابیطالبt.
([6]) صحیح بخاری، ش: 3353؛ و صحیح مسلم، ش: (2378، 2526).
([7]) صحیح مسلم، ش: 2742.
([8]) شاعرِ پارسیگوی، این را بهخوبی، بهنظم درآورده است:
زدست دیده و دل، هر دو فریاد که هرچه دیده بیند، دل کند یاد
([9]) صحیح بخاری، ش: 5096؛ و صحیح مسلم، ش: 2741.
([10]) صحیح مسلم، ش: 2721.
([11]) صحیح مسلم، ش: 1651.
([12]) بخاری، ش: (2482، 5643، 6155)؛ و مسلم، ش: 3105 بهنقل از ابنعمرt.
([13]) صحیح است؛ روایت: ترمذی (1535)؛ ابن حبان (4358)؛ حاکم در المستدرک (4/330)؛ ابوعوانه در مسندش (5967) و ابوداود (3251)؛ احمد در مسندش (2/125) از طریق حسن بن عبیدالله از سعد بن عبیده از ابنعمرt.
([14]) صحیح مسلم، ش2985
([15]) صحیح مسلم، ش: 3114 بهنقل از ابوهریرهt.
([16]) صحیح الجامع، ش: 109؛ و السلسلة الصحیحة از آلبانی/، ش: 867.
([17]) ولاء، همان اموالی بود که پس از مرگِ بردهی آزادشده از او برجا میماند و عربها، پیش از فرمان رسولاللهr، عادت داشتند که آن را از آن خود یا وارثان خویش میدانستند. (مترجم)
([18]) صحیح مسلم، ش: 1504.
([19]) صحیح بخاری، ش: (3216، 3453، 6290)؛ و مسلم، ش: (3196، 3197).