اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

7- باب: یقین و توکل

7- باب: یقین و توکل

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا ٢٢                                                                                                                    [الأحزاب: ٢٢]      

و آن‌گاه که مؤمنان لشکرهای کفر را دیدند، گفتند: این، همان وعده‌ای‌ست که الله و فرستاده‌اش به ما داده‌اند و الله و فرستاده‌اش راست گفته‌اند. و این ماجرا فقط بر ایمان و فرمان‌برداری آنان افزود.

 

﴿ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ ١٧٣ فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍ ١٧٤     [آل عمران: ١٧٣،  ١٧٤]             

همان کسانی که مردم به آنان گفتند: از دشمنان بترسید که برای نبرد با شما گرد آمده‌اند. این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: الله برای ما کافی‌ست و چه نیک کارسازی‌ست. مؤمنان، به نعمت و فضل الله بازگشتند؛ هیچ آسیبی به آنان نرسید و در پی رضایت الله برآمدند. و الله، دارای فضل بزرگ و بی‌کرانی‌ست.

 

﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ                                                     [الفرقان: ٥٨]         

و بر پروردگار همیشه‏زنده‏اى توکل کن که هرگز نمى‏میرد.

 

﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١١                                                      [ابراهیم: ١١]      

و مؤمنان باید بر الله توکل کنند.

 

﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ                                                      [آل عمران: ١٥٩]      

و چون تصمیمت را گرفتی، بر الله توکل کن.

آیات فراوانی درباره‌ی توکل وجود دارد؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ                                                      [الطلاق : ٣]        

و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافی‌ست.

 

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِیَتۡ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ ٢      [الأنفال: ٢]                                                                                                          

مؤمنان، تنها کسانی هستند که چون الله یاد شود، دل­هایشان ترسان می­گردد و هنگامی که آیاتش بر آنان تلاوت گردد، ایمانشان ­افزایش می­یابد و بر پروردگارشان توکل می­کنند.

آیه‌های فراوانی در فضیلت توکل وجود دارد.

شرح

مؤلف/ یقین و توکل را با هم ذکر کرده است؛ زیرا توکل، یکی از ثمره‌ها و نتیجه‌های یقین به‌شمار می‌رود. یقین، همان قوت ایمان و پایداری بر آن است؛ به‌گونه‌ای که گویا انسان آن‌چه را که الله و رسولش خبر داده‌اند، با چشم مشاهده می‌کند. پس یقین، ایمان محکم و راسخی‌ست که شک و تردید به هیچ وجه به آن راه نمی‌یابد و گویا غیبی را که خدا و رسولش گفته‌اند، پیش روی خود می‌بیند. یقین والاترین درجه‌ی ایمان است و پی‌آمدها و نتایج بزرگی در پی دارد که توکل بر اللهU، یکی از آن‌هاست. توکل بر الله، بدین معناست که انسان در ظاهر و باطنش، در همه‌ی حالت‌ها برای جلب منفعت و دفع ضرر و زیان، به پروردگارش اعتماد کند:

﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ                                                      [الطلاق : ٣]      

و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافی‌ست.

انسان با وجودِ یقین و توکل، به هدفش در دنیا و آخرت دست می‌یابد و آسوده‌خاطر است و با آرامش و سعادت زندگی می‌کند؛ زیرا به آن‌چه که الله و پیامبرش گفته‌اند، یقین دارد و بر اللهU توکل کرده است.

سپس مؤلف/، آیه‌هایی را در این‌باره ذکر کرده است؛ از جمله:

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا ٢٢                                                                                                                    [الأحزاب: ٢٢]      

و آن‌گاه که مؤمنان لشکرهای کفر را دیدند، گفتند: این، همان وعده‌ای‌ست که الله و فرستاده‌اش به ما داده‌اند و الله و فرستاده‌اش راست گفته‌اند. و این ماجرا فقط بر ایمان و فرمان‌برداری آنان افزود.

احزاب یا لشکرهای کفر، چندین دسته از قبایل مختلف عرب بودند که برای جنگ و رویارویی با رسول‌اللهr گرد هم آمدند و شمارشان به ده هزار نفر از قریش و سایر قبایل می‌رسید و مدینه را محاصره کردند تا با پیامبرr بجنگند و به خیال خود، کارش را یکسره کنند. در این غزوه، بحران بزرگی برای اصحاب پیامبرr پیش آمد که الله متعال، در این‌باره می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠ ١٠ هُنَالِکَ ٱبۡتُلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِیدٗا ١١                                                                                                          [الأحزاب: ١٠،  ١١]        

و آن‌ هنگام که چشم‌ها (از ترس و نگرانی) خیره شد و جان‌ها به گلو رسید و گمان‌های گوناگونی به الله می‌بردید. آن‌جا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند.

مردم در این وضعیت بحرانی، دو دسته شدند که اللهU درباره‌ی هر دو دسته سخن گفته و فرموده است:

﴿وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا ١٢         [الأحزاب: ١٢] 

و زمانی (را به یاد آورید) که منافقان و بیماردلان می‌گفتند: «الله و فرستاده‌اش جز وعده‌های دروغین به ما نداده‌اند».

منافقان کسانی هستند که به‌ظاهر ادعای ایمان می‌کنند، اما از درون و باطن خویش کافرند؛ و بیماردلان، مسلمانانی هستند که یقینشان ناقص است. این‌ها در آن شرایط بحرانی، وعده‌های الله و پیامبرش را دروغ پنداشتند؛ گفتند: چگونه محمد ادعا می‌کند که کسری (پادشاهی ایران)، قیصر یا سزار (پادشاهی روم) و نیز صنعا (حکومت یمن)، فتح خواهد شد، حال آن‌که اینک خود در محاصره‌ی قبایل عرب قرار دارد؟!

گروه دوم، مؤمنانی بودند که الله متعال درباره‌ی آن‌ها فرموده است:

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا ٢٢               [الأحزاب: ٢٢]                                                                                                                   

و آن‌گاه که مؤمنان لشکرهای کفر را دیدند، گفتند: این، همان وعده‌ای‌ست که الله و فرستاده‌اش به ما داده‌اند و الله و فرستاده‌اش راست گفته‌اند. و این ماجرا فقط بر ایمان و فرمان‌برداری آنان افزود.

ببین که این دو گروه، چه‌قدر با هم تفاوت دارند! مؤمنان هنگامی که لشکرهای کفر و آن شرایط سخت و بحرانی را دیدند، دریافتند و باور داشتند که پیروزی و گشایشی در پسِ این همه سختی و شرایط بحرانی وجود دارد و گفتند: این، همان نویدی‌ست که خدا و پیامبرش به ما داده‌اند و خدا و پیامبرش، راست گفته‌اند و ما پیروز خواهیم شد و قیصر و کسری و یمن را فتح خواهیم کرد؛ و همین‌طور هم شد.

شاهد موضوع، همین‌جاست که گفتند: «این، همان وعده‌ای‌ست که الله و رسولش به ما داده‌اند». این، نهایت یقین است که انسان در سختی‌ها، استوار و پابرجا باشد و شک و تردیدی به خود راه ندهد؛ اما بر عکس، کسی که یقین و توکلش ضعیف باشد، معمولاً در سختی‌ها و مشکلات، کم می‌آورد و عقب‌نشینی می‌کند. همان‌گونه که اللهY می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ ١١                                                                                      

                                                                                             [الحج: ١١]    

و برخی از مردم الله را در حاشیه و با شک و دودلی عبادت می‌کنند؛ اگر خیری به آنان برسد، به آن آرامش می‌یابند و اگر بلایی به آنان برسد، رویگردان می‌شوند؛ در دنیا و آخرت زیان می‌بینند. این، همان زیان آشکار است.

بسیاری از مردم تا زمانی که در عافیت و آرامش زندگی می‌کنند، آسوده‌خاطرند و همین‌که مشکلی در زندگی آن‌ها پیش می‌آید، رویگردان می‌شوند و گاه از دین بر می‌گردند و تا حد کفر، پیش می‌روند و به الله و تقدیری که برای آن‌ها رقم زده است، اعتراض می‌کنند و با اظهار نارضایتی از تقدیر الهی، به خدا بد می‌گویند؛ پناه بر خدا! زیرا اصلاً هیچ سختی و مشکلی را تجربه نکرده‌اند و همین‌که دچار مشکلی می‌شوند، رویگردان می‌گردند.

چنین آیاتی، بیان‌گر این است که انسان باید از انحراف و کجیِ دلش یا میل آنِ به باطل، بترسد و نگران باشد و همواره از خدا درخواست پایداری و ایستادگی نماید؛ زیرا دلِ همه‌ی آدم‌ها در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان است و الله هرگونه که بخواهد، دل انسان را دگرگون می‌سازد؛ اگر بخواهد، آن را راست می‌سازد و اگر اراده کند، آن را کج و منحرف می‌گرداند.

از الله متعال که دگرگون‌کننده‌ی دل‌هاست، درخواست می‌کنیم که دل‌های همه‌ی ما را بر اطاعتش استوار بسازد و به ما استقامت و پایداری بر دینش عنایت کند.

و اما دومین آیه‌ای که مؤلف/ ذکر کرده است:

﴿ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ ١٧٣           [آل عمران: ١٧٣]                                                                                        

همان کسانی که مردم به آنان گفتند: از دشمنان بترسید که برای نبرد با شما گرد آمده‌اند. این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: الله برای ما کافی‌ست و چه نیک کارسازی‌ست.

این آیه درباره‌ی صحابهy نازل شد که در جنگ «احد» تعدادی از آن‌ها زخمی شدند و عده‌ای نیز به شهادت رسیدند. پس از جنگ احد، به آن‌ها خبر رسید که ابوسفیان قصد دارد دوباره به آنان حمله کند و مردم را بدین منظور بسیج کرده است. رسول‌اللهr یارانش را به رویارویی با سپاه قریش فراخواند و آن‌ها نیز فراخوان الله و پیامبرش را لبیک گفتند؛ آن‌هم در شرایطی که تعدادی از آن‌ها مجروح شده و هفتاد نفر نیز شهید شده بودند و هنوز مصیبت سنگین احد، تازه بود. با این حال، فرمان خدا و پیامبرش را پذیرفتند. اللهY می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِیمٌ ١٧٢ ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ

                                                                                                   [آل عمران: ١٧٢،  ١٧٣]          

آنان که پس از رسیدن جراحات و آسیب‌های بسیار، دعوت الله و پیامبر را پاسخ گفتند؛ آن دسته از ایشان که نیکوکاری و تقوا پیشه نمودند، پاداش بزرگی (در پیش) دارند؛ همان

کسانی که مردم به آنان گفتند: دشمنان برای نبرد با شما گرد آمده‌اند.

یعنی: ابوسفیان و دیگر سران قریش که زنده مانده‌اند، تصمیم گرفته‌اند که دوباره به جنگ پیامبرr بیایند و کارش را یکسره کنند؛ اما خواست خداوندU جز این نمی‌خواست که نورش را کامل بگرداند و دعوت رسول‌اللهr را به سرانجام برساند.

این خبر را به صحابهy رساندند و به آن‌ها گفتند که باید از این تصمیم مشرکان، بترسید؛ اما این سخن، بر ایمان صحابه افزود؛ زیرا هرچه سختی‌ها شدت بیش‌تری بیابد، ایمان مؤمن نیز بیش‌تر می‌شود؛ چون باور و ایمان دارد که موفقیت و پیروزی با صبر و شکیبایی‌ست و به دنبال هر سختی و مشکلی، گشایشی‌ست. لذا این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ یعنی: «الله، برای ما کافی‌ست و چه نیک کارسازی‌ست». البته اللهU کسی را یاری می‌کند که از او یاری بخواهد؛ الله متعال، بخشنده‌ترین بخشندگان است و وقتی انسان در مسایل و مشکلات خود به سوی الله روی بیاورد، او نیز بنده‌اش را یاری و کمک می‌کند؛ اما انسان در بسیاری از موارد رویگردان می‌شود و بدون توجه به مسایل معنوی، به امور مادی تکیه و اعتماد می‌کند.

الله متعال می‌فرماید:

﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ              [آل عمران: ١٧٤]      

مؤمنان، به نعمت و فضل الله بازگشتند؛ هیچ آسیبی به آنان نرسید.

صحابهy به قصد رویارویی با ابوسفیان از مدینه به مسیر مکه بازگشتند؛ اما ابوسفیان و همراهانش به مکه برگشته بودند؛ لذا هیچ جنگی رخ نداد و برای صحابهy پاداش جهاد و این فضیلت بزرگ ثبت شد که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍ ١٧٤    [آل عمران: ١٧٤]           

مؤمنان، به نعمت و فضل الله بازگشتند؛ هیچ آسیبی به آنان نرسید و در پی رضایت الله برآمدند. و الله، دارای فضل بزرگ و بی‌کرانی‌ست.

الله متعال در ادامه می‌فرماید:

 

﴿إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ یُخَوِّفُ أَوۡلِیَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ١٧٥             [آل عمران: ١٧٥]                  

 این فقط شیطان است که شما را از دوستانش می‌ترساند؛ پس، از آنان نترسید و تنها از من بترسید، اگر به راستی مؤمن اید.

آری؛ شیطان به سراغ مؤمن می‌آید و به او می‌گوید: مواظب باش که درباره‌ی فلانی، صحبتی نکنی؛ چون ممکن است تو را زندانی کند یا با تو چنین و چنان نماید؛ اما امکان ندارد که مؤمن، از دوستان شیطان بترسد؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِیَآءَ ٱلشَّیۡطَٰنِۖ إِنَّ کَیۡدَ ٱلشَّیۡطَٰنِ کَانَ ضَعِیفًا ٧٦         [النساء : ٧٦]      

پس با دوستان شیطان پیکار نمایید؛ همانا نیرنگ شیطان ضعیف است.

البته نیرنگ شیطان در برابر حق و حقیقت، ضعیف است. بنابراین، انسان نباید در راه خدا از هیچ سرزنشی بترسد و تنها باید خوف خدا در دلش باشد. هم‌چنین باید در مسیر هدایت و رهنمود الهی حرکت کند و اگر رهنمود الله را در پیش بگیرد، از هیچ‌کس نخواهد ترسید. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ                                                     [الفرقان: ٥٨]      

و بر پروردگار همیشه‏زنده‏اى توکل کن که هرگز نمى‏میرد.

یعنی در همه‌ی امور و کارهای بزرگ و کوچک خود، بر اللهU توکل کن؛ زیرا اگر الله متعال کاری را برایت میسر نکند، هرگز به انجام آن موفق نمی‌شوی؛ یکی از اسباب موفقیت، توکل بر خداست؛ به‌ویژه زمانی که انبوهی از مسایل و مشکلات، تو را گرفتار و نگران کند و گرفتاری‌ها زیاد شود. هیچ پناهگاه و فریادرسی جز اللهU نداری؛ پس بر او اعتماد و توکل کن تا تو را کفایت کند.

فرمود: ﴿ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ یعنی: «ذاتی که نمی‌میرد»؛ این، دلیلی‌ست بر این‌که اللهU هرگز نمی‌‌میرد و از مردن، پاک و منزه است:

﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧

                                                                                                               [الرحمن: ٢٦،  ٢٧]          

همه‌ی کسانی که روی زمین هستند، فناپذیرند و ذات پروردگارت، صاحب شکوه و بخشش، باقی می‌ماند.

اللهU از آن جهت که حیاتش کامل است و هیچ نقصی بدان راه ندارد، هرگز نمی‌میرد؛ او، همیشه‌زنده‌ای‌ست که اول بود و هیچ نبود؛ و آخِر هست و هیچ‌کس نیست. و چون حیاتش کامل است، هیچ‌گاه نمی‌خوابد و او را چُرت نمی‌گیرد:

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ            [البقرة: ٢٥٥]      

الله؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ همیشه‌زنده­­ای‌ست که اداره و تدبیر تمام هستی را در دست دارد و او را هرگز نه چُرت می‌گیرد و نه خواب.

انسان‌ها و جن‌ها می‌خوابند و می‌میرند؛ اما پروردگار متعال هیچ‌گاه نمی‌خوابد؛ زیرا از خواب، بی‌نیاز است و انسان‌ها به خواب نیاز دارند؛ چون خسته می‌شوند و خواب، خستگی را برطرف می‌کند و باعث می‌شود که انسان، نیرویش را برای کار کردن باز یابد.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ                                                      [الطلاق : ٣]        

و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافی‌ست.

پس اگر بر الله توکل کنی، تو را از همه چیز بی‌نیاز می‌گرداند و تو را کفایت می‌کند؛ اما اگر بر غیر خدا توکل نمایی یا به غیر او دل ببندی، خداوندU تو را به همان چیزی وامی‌گذارد که به آن اعتماد کرده‌ای و بدین ترتیب، موفق نمی‌شوی و خواسته‌هایت تحقق نمی‌یابد.

اللهY می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِیَتۡ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ ٢     [الأنفال: ٢]                                                                                                         

مؤمنان، تنها کسانی هستند که چون الله یاد شود، دل­هایشان ترسان می­گردد و هنگامی که آیاتش بر آنان تلاوت گردد، ایمانشان ­افزایش می­یابد و بر پروردگارشان توکل می­کنند.

﴿إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ یعنی زمانی که عظمت، بزرگی، جلال و قدرت و شکوه اللهU ذکر گردد، دل‌ها ترسان می‌شود و می‌لرزد و انسان، متأثر و دگرگون می‌گردد. برخی از سلف صالح با شنیدن چنین آیه‌هایی، بیمار می‌شدند؛ به‌گونه‌ای که مردم به دیدنشان می‌رفتند. اما دل‌های ما، سخت شده و وقتی آیه‌های خوف بر ما تلاوت می‌گردد، هیچ متأثر و دگرگون نمی‌شویم و پند نمی‌گیریم؛ مگر کسی که الله متعال بر او رحم کند. از خداوندU بخواهیم که دل‌هایمان را نرم بگرداند.

مؤمن، کسی‌ست که وقتی یادِ الله شود، ترسان می‌گردد. هنگامی که به برخی از سلف گفته می‌شد: «از خدا بترس»، می‌لرزیدند و آن‌چه در دستشان بود، به زمین می‌افتاد. ﴿وَإِذَا تُلِیَتۡ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا یعنی هنگامی که کلام اللهU را می‌شنوند، بر ایمان آن‌ها افزوده می‌شود. زیرا:

1-    امور غیبی و پنهانی را که اللهU از گذشته و آینده خبر داده است، تصدیق می‌کنند.

2-    احکام الهی را می‌پذیرند و آن‌چه را که دستور داده است، اجرا می‌کنند.

بدین‌سان ایمانشان، افزایش می‌یابد و با فرمان‌برداری از اللهU و دوری از آن‌چه که نهی کرده است، به او تقرب و نزدیکی می‌جویند و از او می‌ترسند و بر ایمان آن‌ها افزوده می‌شود. لذا هرگاه کلام الهی را شنیدید یا تلاوت کردید و بر ایمان شما افزوده شد، این، خود یکی از نشانه‌های توفیق است؛ اما اگر از شنیدن یا تلاوت قرآن متأثر و دگرگون نمی‌شوید، باید خود را درمان کنید؛ منظورم، این نیست که به پزشک یا بیمارستان مراجعه کنید یا قرص و دارو مصرف نمایید. منظورم، این است که دل خود را مداوا کنید؛ زیرا قلبی که از تلاوت قرآن فایده نبَرَد و پند نگیرد، قلب سخت و بیماری‌ست که باید مداوایش نمود. تو، خود طبیب خویش هستی؛ نزد کسی نرو؛ بلکه قرآن بخوان و اگر متوجه شدی که ایمانت افزایش یافته و بیش از پیش فرمان‌بردار اللهU شده‌ای، مبارکت باد که تو، مؤمنی؛ و گرنه باید پیش از آن‌که قلبت بمیرد، به مداوای آن بپردازی؛ وقتی دل بمیرد، حیات و زندگانی نیست. مرگ دل، با مرگ جسد یا پیکر انسان فرق می‌کند. پیکر انسان پس از مردن، زنده و برانگیخته می‌شود؛ اما دل که مُرد، دیگر مرده است و پند نمی‌گیرد.

﴿وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ یعنی: همه‌ی کارهایشان را فقط به مالک و مدبر خویش می‌سپارند، نه به کسی جز او. ساختار این جمله در زبان عربی، به‌گونه‌ای‌ست که اختصاص و حصر را می‌رساند و بدین معناست که تنها بر پروردگارشان، توکل می‌کنند؛ زیرا اگر بر کسی جز الله توکل کنی، در حقیقت بر کسی چون خود توکل کرده‌ای و او، آن‌گونه که خودت به فکر خویش و منفعت خود هستی، به تو و منفعت تو نمی‌اندیشد؛ پس در امور دینی و دنیوی خود، بر اللهU توکل نما. اللهY در ادامه می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ٣                          [الأنفال: ٣]      

آنان که نماز را بر پا می­دارند و از آن‌چه به ایشان داده­ایم، انفاق می­کنند.

نماز را برپا می‌دارند و نمازشان را با رعایت واجبات، شرایط و ارکان آن، به‌طور کامل ادا می‌کنند و آن را سرِ وقت و با جماعت و در مسجد، می‌خوانند؛ زیرا در زمان پیامبرr، همه در نماز جماعت شرکت می‌کردند؛ مگر افراد منافق یا کسانی که معذور بودند. ابن‌مسعودt می‌گوید: همه با رسول‌خداr نماز می‌خواندیم؛ مگر منافقان یا کسانی که بیمار بودند؛ حتی کسی که نمی‌توانست راه برود، با تکیه بر دو نفر به مسجد می‌آمد و در صف جماعت قرار می‌گرفت. یعنی هیچ چیز، آنان را از حضور در مسجد باز نمی‌داشت، حتی بیماری؛ اما متأسفانه امروزه بسیاری از مردم، تنبلی می‌کنند و کم‌تر به مسجد می‌روند. اگر تعداد نمازگزاران را در نماز صبح با سایر نمازها مقایسه کنید، می‌بینید که فرق زیادی وجود دارد؛ چون نماز صبح، تنبلی می‌کنند و به جماعت صبح، اهمیت نمی‌دهند.

﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ یعنی اموالشان را به‌خاطر رضای الله و مطابق فرمان او، در جای مناسب انفاق می‌کنند. و در ادامه می‌فرماید:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ ٤

                                                                                                                          [الأنفال: ٤]        

چنین کسانی به راستی مؤمن هستند و نزد پروردگارشان از درجاتی بالا و آمرزش و روزی نیک و فراوان برخوردارند.

از الله متعال درخواست می کنیم که همه‌ی ما را به لطف بزرگواری خویش، در جرگه‌ی چنین کسانی قرار دهد. بی‌گمان او، بخشنده و بزرگوار است.

وأمَّا الأحادیث:

75- فَالأوَّل: عَن ابْن عَبَّاسٍ$ قال: قال رسولُ اللَّهr : «عُرضَتْ علیَّ الأمَم، فَرَأیْتُ النَّبِیَّ وَمعَه الرُّهیْطُ والنَّبِیَّ ومَعهُ الرَّجُل وَالرَّجُلان، وَالنَّبِیَّ ولیْسَ مَعهُ أحدٌ إذ رُفِعَ لِى سوادٌ عظیمٌ فظننتُ أَنَّهُمْ أُمَّتِی، فَقِیلَ لِى: هذا موسى وقومه ولکن انظر إلى الأفق فإذا سواد عظیم فقیل لى انظر إلى الأفق الآخر فإذا سواد عظیم فقیل لی: هَذه أُمَّتُک، ومعَهُمْ سبْعُونَ أَلْفاً یَدْخُلُونَ الْجَنَّة بِغَیْرِ حِسَابٍ ولا عَذَابٍ». ثُمَّ نَهَض فَدَخَلَ منْزِلَه، فَخَاض النَّاسُ فی أُولَئِکَ الَّذینَ یدْخُلُون الْجنَّةَ بِغَیْرِ حسابٍ وَلا عذاب، فَقَالَ بعْضهُم: فَلَعَلَّهُمْ الَّذینَ صَحِبُوا رسول اللَّهr وقَال بعْضهُم: فَلعَلَّهُمْ الَّذینَ وُلِدُوا فی الإسْلام، فَلَمْ یُشْرِکُوا باللَّه شیئاً وذَکَروا أشْیاء فَخرجَ عَلَیْهمْ رسول اللَّهr فَقال: «مَا الَّذی تَخُوضونَ فِیه؟» فَأخْبَرُوهُ فَقال: «هُمْ الَّذِینَ لا یرقُونَ، وَلا یَسْتَرْقُون، وَلاَ یَتَطیَّرُون، وَعَلَى ربِّهمْ یتَوکَّلُونَ». فقَامَ عُکَّاشةُ بنُ مُحْصِن فَقال: ادْعُ اللَّه أنْ یجْعَلَنی مِنْهُم، فَقال: «أنْت مِنْهُمْ». ثُمَّ قَام رَجُلٌ آخَرُ فَقال: ادْعُ اللَّه أنْ یَجْعَلَنِی مِنْهُمْ فقال: «سَبَقَکَ بِهَا عُکَّاشَةُ». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «امت‌ها به من نشان داده شدند؛ پیامبری دیدم که کم‌تر از ده نفر با او بودند و پیامبری مشاهده کردم که یک یا دو نفر همراهش بودند و پیامبری دیدم که هیچ‌کس با او نبود تا این‌که گروه بزرگی به من عرضه گردید. گمان کردم که امت من هستند. به من گفته شد: این‌ها، موسی و قومش هستند؛ به افق نگاه کن. نگاه کردم و جمعیت انبوهی دیدم. به من گفته شد: افق دیگر را بنگر. آن سوی افق نیز جمعیت انبوهی مشاهده کردم؛ به من گفتند: این، امت توست که هفتاد هزار نفر از آن‌ها بدون حساب و عذاب، وارد بهشت می‌شوند». سپس رسول‌اللهr برخاست و به خانه‌اش رفت. آن‌گاه مردم درباره‌ی کسانی که بدون حساب و عذاب وارد بهشت می‌شوند، به بحث و گفتگو پرداختند. برخی می‌گفتند: شاید آن‌ها، اصحاب رسول‌اللهr باشند. و برخی دیگر می‌گفتند: شاید آن‌ها، کسانی باشند که در دوران اسلام متولد شده‌اند و هیچ‌گاه به الله شرک نورزیده‌اند. رسول‌اللهr از خانه‌اش بیرون آمد و پرسید: «درباره‌ی چه موضوعی، بگو مگو دارید؟» لذا موضوع بگومگوی خود را با رسول‌خداr در میان گذاشتند. فرمود: «آن‌ها، کسانی هستند که «دَم» نمی‌کنند و درخواست تعویذ (دم) نمی‌نمایند، فال نمی‌گیرند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند». عکاشه بن محصنt برخاست و گفت: از الله بخواهید که من، جزو آن‌ها باشم. پیامبرr فرمود: «تو، جزو آن‌ها هستی». مردی دیگر برخاست وگفت : «از خدا بخواهید که من نیز جزو آن‌ها باشم». فرمود: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت».

شرح

مؤلف/ پس از ذکر چند آیه درباره‌ی یقین و توکل، این حدیث بزرگ را آورده است که پیامبرr خبر می‌دهد: امت‌های گذشته و پیامبرانشان، به او نشان داده شده‌اند. می‌فرماید: «پیامبری دیدم که کم‌تر از ده نفر با او بودند». در متن حدیث، واژه‌ی «رُهَیط» آمده و به گروهی گفته می‌شود که بین سه تا ده نفر باشند. در ادامه می‌فرماید: «و پیامبری مشاهده کردم که یک یا دو نفر همراهش بودند و پیامبری دیدم که هیچ‌کس با او نبود».

چنین به‌نظر می‌رسد که همه‌ی امت‌های گذشته، از پیامبرانشان پیروی نکرده‌اند؛ بلکه پیامبرانی بوده‌اند که هیچ‌کس، دعوتشان را نپذیرفته است و پیامبرانی بوده‌اند که کم‌تر از ده نفر به آن‌ها ایمان آورده بودند. هم‌چنین برخی از پیامبران، فقط یک یا دو نفر، پیرو داشته‌اند. نوحu نُهصد و پنجاه سال امتش را به سوی الله فراخواند؛ اما عده‌ی اندکی به او ایمان آوردند؛ اللهY می‌فرماید:

﴿وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ                                                                        [هود: ٤٠]      

و جز اندکی همراهش ایمان نیاوردند.

خدای متعال، از زبان نوحu می‌فرماید:

﴿وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِیَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَکۡبَرُواْ ٱسۡتِکۡبَارٗا ٧             [نوح: ٧]                                                                                                             

و هرگاه که دعوتشان دادم تا آنان را بیامرزی، انگشتانشان را در گوش‌هایشان قرار دادند و لباس‌هایشان را بر خود پیچیدند و (بر کفرشان) پافشاری نمودند و به‌شدت سرکشی کردند.

هر بار که از کنار نوحu می‌گذشتند، او را مسخره می‌نمودند.

رسول‌اللهr افزود: «تا این‌که گروه بزرگی به من عرضه گردید. گمان کردم که امت من هستند. به من گفته شد: این‌ها، موسی و قومش هستند»؛ زیرا شمار پیروان موسیu در میان پیامبران بنی‌اسرائیل، از همه بیش‌تر است و «تورات» که اللهU آن را بر موسیu نازل کرده، اصلی‌ترین کتاب آسمانی بنی‌اسرئیل به‌شمار می‌رود.

رسول‌اللهr افزود: «سپس به من گفته شد: به افق نگاه کن. نگاه کردم و جمعیت انبوهی دیدم. به من گفته شد: افق دیگر را بنگر. آن سوی افق نیز جمعیت انبوهی مشاهده کردم...». پیامبرr بیش‌ترین پیروان را در میان همه‌ی پیامبران دارد؛ زیرا از زمانی که مبعوث شده تا قیامت، مردم از او پیروی می‌کنند و از این‌رو امتش، دو سوی افق را گرفته بودند. فرمود: «هفتاد هزار نفر از آن‌ها بدون حساب و عذاب، وارد بهشت می‌شوند». خداوندU ما را در جرگه‌ی این دسته از امت پیامبرr قرار دهد. در روایتی آمده که با هر یک از این‌ها، یک نفر دیگر نیز خواهد بود. ببینید که چه جمعیت زیادی از امت رسول‌اللهr، بدون حساب و عذاب وارد بهشت می‌شوند!

«سپس رسول‌اللهr برخاست و به خانه‌اش رفت. آن‌گاه مردم درباره‌ی کسانی که بدون حساب و عذاب وارد بهشت می‌شوند، به بحث و گفتگو پرداختند. برخی می‌گفتند: شاید آن‌ها، اصحاب رسول‌اللهr باشند. و برخی دیگر می‌گفتند: شاید آن‌ها، کسانی باشند که در دوران اسلام متولد شده‌اند و هیچ‌گاه به الله شرک نورزیده‌اند. رسول‌اللهr از خانه‌اش بیرون آمد و پرسید: درباره‌ی چه موضوعی، بگومگو دارید؟ لذا موضوع بگومگوی خود را با رسول‌خداr در میان گذاشتند». فرمود: «هُمْ الَّذِینَ لا یرقُونَ، وَلا یَسْتَرْقُون، وَلاَ یَتَطیَّرُون، وَعَلَى ربِّهمْ یتَوکَّلُونَ». این، لفظ امام مسلم/ می‌باشد که در آن آمده است: «لا یرقُونَ»؛ یعنی: «دم نمی‌کنند».

مؤلف/ در پایان این روایت می‌گوید: «متفق علیه»؛ یعنی این حدیث را هم امام بخاری و هم، امام مسلم روایت کرده‌اند؛ حال آن‌که این، لفظ امام مسلم می‌باشد و شایسته بود که مؤلف/ این نکته را بیان می‌کرد؛ زیرا عبارت  «لایرقُونَ»، صحیح نیست. مفهومش این است که بر بیماران دعا نمی‌خوانند و دم نمی‌کنند؛ این، درست نیست؛ زیرا رسول‌اللهr بر بیماران، «دم» می‌کرد و خواندن دعا و دم کردن بر بیماران، کار پسندیده‌ای‌ست و چگونه امکان دارد که ترک چنین کاری، یکی از زمینه های ورود به بهشت، آن‌هم بدون حساب و عذاب باشد؟

به‌هر حال، این لفظ، لفظ شاذ([2]) و نادرستی‌ست و اعتبار ندارد و صحیح، همان است که: «هُمُ الَّذِینَ لا یَسْتَرْقُونَ، وَلا یَتَطَیَّرُونَ، وَلا یَکْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»؛ یعنی: «آن‌ها، کسانی هستند که درخواست تعویذ (دم) نمی‌کنند، فال نمی‌گیرند، (و هنگامی که بیمار می‌شوند، از کسی) نمی‌خواهند که آن‌ها را داغ کند و بر پروردگارشان توکل می‌نمایند». لذا چهار ویژگی دارند که ذکر شد. شاهد موضوع، این‌جاست که فرمود: «و بر پروردگارشان توکل می‌کنند». لذا از کسی نمی‌خواهند که بر آن‌ها دم کند؛ چون بر اللهU توکل می‌کنند و کمک خواستن از دیگران، نوعی خفت و خواری‌ست؛ چون به نحوی، التماس از غیر خداست و امکان دارد که خود شخص نخواهد دم کند، اما با اصرار تقاضاکننده، رودربایستی پیدا کند و حتی ممکن است بخواند و دم کند؛ اما بیمار بهبود نیابد و بدین ‌سان انگشت اتهام به سوی دَم‌کننده، دراز شود.

از دیگر ویژگی‌های کسانی که بدون حساب وارد بهشت می‌شوند، این است که وقتی بیمار می‌شوند، از کسی نمی‌خواهند که آن‌ها را داغ ‌کند؛ زیرا داغ کردن، نوعی شکنجه به وسیله‌ی آتش به‌‌شمار می‌رود و نباید جز به ضرورت شدید، چنین کاری انجام داد.

هم‌چنین به هیچ چیزی فال نمی‌گیرند. عرب‌ها در دوران جاهلیت به‌وسیله‌ی پرنده فال می‌گرفتند. اگر پرنده به سمت چپ پرواز می‌کرد، فال بد می‌زدند و آن کار را شوم یا بدشگون می‌دانستند و همین‌طور اگر پرنده پرواز می‌کرد و برمی‌گشت؛ اما اگر به جلو یا سمت راست پرواز می‌کرد، آن را به فال نیک می‌گرفتند. فال گرفتن، حرام است و برای هیچ‌کس جایز نیست‌ که با چیزی مثل روزها، ماه‌ها، قرآن و تسبیح و امثال آن، فال بگیرد. مثلاً عرب‌های پیش از اسلام، ازدواج کردن در ماه «شوال» را بدشگون می‌دانستند. سبحان الله! این، در حالی‌ست که به فرموده‌ی عایشه&، رسول‌اللهr در ماه شوال با او ازدواج کرد و عایشه& محبو‌ب‌ترین همسر رسول‌خداr بود. پس چگونه کسی که در ماه شوال ازدواج می‌کند، ازدواجش سرانجام خوبی ندارد!

هم‌چنین روز چهارشنبه را بدشگون می‌دانستند؛ حال آن‌که روز چهارشنبه، مانند سایر ایام هفته است. عده‌ای هم، برخی از چهره‌ها یا سیمای افرادی را که نمی‌پسندیدند، بدشگون می‌پنداشتند. حتی گاه پیش می‌آمد که شخصی مغازه‌اش را باز می‌کرد، اما اگر نخستین خریدارش کور یا لوچ بود، می‌گفت: امروز از درآمد، خبری نیست!

فال بد زدن یا بدشگونی، گذشته از این‌که شرک اصغر یا کوچک به‌شمار می‌رود، افسوس و پشیمانی هم به دنبال دارد و باعث می‌شود که انسان با دیدن هر چیزی که آن را بدشگون می‌داند، ناراحت شود؛ اما اگر اعتماد و توکل انسان بر خدا باشد و این خرافه‌ها را رها کند، راحت می‌شود و زندگی آرام و سعادتمندی خواهد داشت.

فرمود: «و بر پروردگارشان توکل می‌کنند»؛ یعنی در همه حال و در همه چیز، به الله اعتماد می‌نمایند و به غیر او، تکیه و اعتماد نمی‌کنند؛ زیرا در کتابش فرموده است:

﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ                                                      [الطلاق : ٣]        

و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافی‌ست.

کسی که الله برای او کافی باشد، از همه چیز بی‌نیاز می‌شود.

این حدیث، بیان‌گر ویژگی‌های کسانی‌ست که بدون حساب و عذاب، وارد بهشت می‌شوند.

عکاشه بن محصنt برخاست و گفت: ای رسول‌خدا! دعا کن که خداوند، مرا جزو آن‌ها بگرداند.

آفرین بر او که چگونه به سوی خیر و نیکی شتافت؛ رسول‌اللهr به او فرمود: «تو، جزو آن‌ها هستی». از این‌رو ما اینک گواهی می‌دهیم که عکاشه بن محصنt  بدون حساب و عذاب، وارد بهشت می‌شود؛ زیرا پیامبرr این نوید را به او داد و فرمود: «تو، جزو آن‌ها هستی».

شخصِ دیگری برخاست و گفت: از خداوند بخواه که مرا جزو آن‌ها بگرداند. پیامبرr در پاسخش فرمود: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت». و بدین‌سان به‌زیبایی، خواسته‌اش را رد کرد. نفرمود: تو، جزو آن‌ها نیستی؛ بلکه فرمود: «عکاشه بر تو پیشی گرفت». علما درباره‌ی چرایی یا علت چنین پاسخی اختلاف نظر دارند؛ برخی گفته‌اند: پیامبرr می‌دانست که این شخص، منافق است و منافق، وارد بهشت نمی‌شود؛ چه رسد به این‌که هیچ حساب و عذابی نداشته باشد.

برخی از علما گفته‌اند: رسول‌خداr از آن جهت، چنین پاسخی داد که دروازه‌ی چنین خواسته‌ها یا ادعاهایی باز نشود و هرکس، خود را سزاوار چنین فضیلت یا امتیازی نداند که بدون حساب و عذاب وارد بهشت خواهد شد.

به‌هر حال، ما می‌دانیم که به‌طور قطع، دلیلی وجود داشته که رسول‌خداr برای آن شخص دعا نکرده است؛ اما از نحوه‌ی پاسخ رسول‌اللهr به ارزش و اهمیت پاسخ یا ردّ زیبا پی می‌بریم؛ زیرا رسول‌اللهr فرمود: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت» و آن شخص را ناراحت و جریحه‌دار نکرد.

حتی این پاسخ پیامبرr در میان عرب‌ها، زبان‌زد شده و به صورت ضرب‌المثل درآمده که وقتی کسی، چیزی تقاضا می‌کند که پیش از او تقاضا کرده‌اند، به او می‌گویند: «سَبَقَکَ بِهَا عُکَّاشَةُ»؛ یعنی: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت».

برخی پرسشی مطرح می‌کنند و می‌پرسند: شخصی را چشم زده‌اند یا سحر (جادو) کرده‌اند و یا او را جن گرفته است و به‌شدت نیاز دارد که از کسی بخواهد تا دعاهای شرعی را بر او بخواند یا بر او دم کند؛ آیا اگر نزد کسی برود و از او بخواهد که بر او دَم نماید، دیگر، مستحق آن نخواهد بود که بدون حساب و عذاب وارد بهشت شود؟

برخی از علما می‌گویند: آری؛ از ظاهر حدیث چنین برمی‌آید و باید توکلش بر خدا باشد و صبر پیشه کند و از خداوندU، عافیت بخواهد.

عده‌ی دیگری از علما گفته‌اند: این، درباره‌ی کسی‌ست که پیش از آن که دچار چنین مشکلاتی شود، درخواست دم (تعویذ) می‌کند و می‌گوید: دعایی بر من بخوان که هیچ چشمی بر من کار نکند یا دچار سحر و جادو نشوم یا جن، مرا نگیرد.

یا موضوع داغ کردن؛ سؤال، این است که آیا کسانی که داغ می‌کنند، از این فضیلت محروم می‌شوند؟

پاسخ: خیر؛ زیرا رسول‌اللهr فرمود: «ولا یَکتَوون»؛ یعنی: «از کسی نمی‌خواهند که آن‌ها را داغ کند». نگفت: داغ نمی‌کنند؛ بلکه رسول‌اللهr رگِ دست سعد بن معاذt را داغ کرد. سعد بن معاذt در غزوه‌ی احزاب از ناحیه‌ی رگِ دستش آسیب دید؛ همان رگی که اگر پاره شود، انسان خیلی زود از پای درمی‌آید. رسول‌اللهr این رگ را داغ کرد و خون‌ریزی قطع شد؛ حال آن‌که پیامبرr نخستین کسی‌ست که بدون حساب و عذاب، وارد بهشت می‌شود. لذا کسانی که داغ می‌کنند، نیکوکارند و همین‌طور کسانی که بر مردم دعاهای شرعی را می‌خوانند؛ در این حدیث، سخن درباره‌ی کسانی‌ست که درخواست دم (تعویذ) نمی‌کنند و هم‌چنین از کسی نمی‌خواهند که آن‌ها را داغ کند.

***

76- الثَّانِی: عَنْ ابْن عبَّاس$ أیْضاً أَنَّ رسولَ اللَّهِr کانَ یقُول: «اللَّهُم لَکَ أسْلَمْتُ وبِکَ آمنْت، وعلیکَ توَکَّلْت، وإلَیکَ أنَبْت، وبِکَ خاصَمْت. اللَّهمَّ أعُوذُ بِعِزَّتِک، لا إلَه إلاَّ أنْتَ أنْ تُضِلَّنِی أنْت الْحیُّ الَّذی لا تمُوت، وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ یمُوتُونَ». [متفق علیه؛ این، لفظ مسلم می‌باشد و بخاری، آن را به صورت مختصر ذکر  کرده است.]([3])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: رسول‌اللهr دعا می‌کرد: «یا الله! تسلیم تو شدم، به تو ایمان آوردم، بر تو توکل کردم، به سوی تو روی آوردم و به کمک تو، با دشمنان مقابله نمودم. یا الله! هیچ معبود راستینی جز تو نیست، به عزت تو پناه می‌برم که مبادا مرا گمراه کنی؛ تو، همیشه‌زنده‌ای هستی که هرگز نمی‌میری و جن‌ها و انسان‌ها می‌میرند».

77- الثَّالِث: عن ابْنِ عَبَّاس$ أیضاً قال: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُقَالَهَا إبْراهِیمُr حینَ أُلْقِى فی النَّار، وَقالهَا مُحمَّدٌr حیِنَ قَالُوا: ﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ [روایت بخارى]([4])

وفی روایة له عن ابْنِ عَبَّاسٍ$ قال: «کَانَ آخِرَ قَوْل إبْراهِیمَr حِینَ ألْقِی فی النَّارِ: «حسْبی اللَّهُ وَنِعمَ الْوَکِیلُ».

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: هنگامی که ابراهیمr را در آتش انداختند، گفت:   ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ و هنگامی که به محمدr (و یارانش) گفتند: از دشمنان بترسید که برای نبرد با شما جمع شده‌اند، این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند:﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ یعنی: «الله، برای ما کافی‌ست و او، بهترین کارساز است».

در روایت دیگری از بخاری، آمده است که ابن عباس$ می‌گوید: هنگامی که ابراهیمr را در آتش انداختند، آخرین سخنش، این بود که: «حسْبی اللَّهُ وَنِعمَ الْوَکِیلُ»؛ یعنی: «الله برای من کافی‌ست و او، بهترین کارساز است».

شرح

ابراهیم و محمد علیهماالصلاة والسلام، هر دو خلیلِ اللهU هستند. اللهY می‌فرماید:

﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِیمَ خَلِیلٗا ١٢٥                                                        [النساء : ١٢٥]      

الله، ابراهیم را به دوستی برگزید.

رسول‌اللهr فرموده است: «إنَّ اللهَ قد اتَّخَذَنِی خلیلاً کما اتَّخذَ إبراهیمَ خَلیلاً»؛([5]) یعنی: «الله همان‌طور که ابراهیم را به‌دوستی گرفته، مرا نیز به دوستی برگزیده است». خلیل، به دوستِ بسیار خاصی و ویژه‌ای گفته می‌شود که بیش‌ترین محبت و دوستی را دارد و تنها ابراهیم و محمد علیهماالصلاة والسلام به این مقام از دوستی رسیده‌اند. گاه می‌شنویم که برخی از مردم می‌گویند: ابراهیم خلیل‌الله، محمد حبیب‌الله و موسی، کلیم‌الله. در سخنِ کسی که رسول‌اللهr را «حبیبالله» می‌نامد، این اشکال وجود دارد که خُلّت از محبت، بلیغ‌تر است؛ یعنی مقام خلیل، از مقام حبیب بالاتر می‌باشد. لذا اگر رسول‌اللهr را حبیب‌الله بدانیم، نه «خلیلالله»؛ در آن نوعی نقص یا کاستی نسبت به حق رسول‌اللهr وجود دارد؛ زیرا خیلی‌ها از چنین مقامی برخوردارند؛ مؤمنان، نیکوکاران و افراد عادل، همه دوستان خدا هستند و الله، آن‌ها را دوست دارد. اما دوست خاص و ویژه‌ی الله، فقط ابراهیم و محمد علیهماالصلاة والسلام، هستند؛ لذا درست، این است که بگوییم: ابراهیم خلیل‌الله، محمد خلیل‌الله و موسی، کلیم‌الله. ضمن این‌که اللهU هنگامی که محمدr را بالای هفت آسمان برد، با او بدون واسطه و به‌طور مستقیم، سخن گفت.

هنگامی که ابراهیمr را در آتش انداختند، ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ  گفت. آری؛ ابراهیمu را در آتش انداختند؛ زیرا قومش را به عبادت الله یکتا و بی‌شریک، فراخواند؛ اما قومش قبول نکردند و بر کفر و شرک پافشاری نمودند. روزی ابراهیمu همه‌ی بت‌هایشان، جز بت بزرگ را شکست و آن‌ها را تکه‌تکه کرد. وقتی از سور و جشن خویش بازگشتند، دیدند که چه بر سرِ معبودانشان آمده است؛ لذا تصمیم گرفتند ابراهیمu را مجازات کنند. گفتند: حال با ابراهیم، چه کنیم؟

﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ ٦٨                   [الأنبیاء: ٦٨]      

گفتند: اگر می‌خواهید کاری بکنید، او را بسوزانید و معبودانتان را یاری دهید.

آتش بزرگی برافروختند و ابراهیمu را در آن انداختند. گفته می‌شود: آتش به‌اندازه‌ای بزرگ بود که نمی‌توانستند به آن نزدیک شوند و ناگزیر شدند که ابراهیمu را از دور، با منجنیق در آتش بیندازند. وقتی او را در آتش انداختند، گفت: «حسْبی اللَّهُ وَنِعمَ الْوَکِیلُ». یعنی: «الله برای من کافی‌ست و او، بهترین کارساز است». چه اتفاقی افتاد؟ اللهY می‌فرماید:

﴿قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ ٦٩                                 [الأنبیاء: ٦٩]        

گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.

سرد باش، نه گرم یا داغ؛ سلامت باش، نه به‌گونه‌ای که ابراهیم هلاک شود؛ زیرا آتش، داغ و سوزان است و خداوندU به آتش دستور داد که بر ابراهیمu سرد و سلامت باشد و همین‌طور هم شد.

برخی از مفسران به‌نقل از بنی‌اسرائیل آورده‌اند که وقتی خداوند متعال به آتش دستور داد که بر ابراهیمu، سرد و سلامت باشد، همه‌ی آتش‌های دنیا خاموش شد.

این، روایت درستی نیست؛ زیرا اللهU همان آتشی را خطاب قرار داد که ابراهیمu را در آن انداختند. کارشناسان زبان عربی و علمای نحو می‌گویند: چنین خطابی با این ترکیب و ساختار، این را می‌رساند که خطاب، شامل هر آتشی نمی‌‌شود؛ بلکه خطاب فقط متوجه آتشی‌ست که ابراهیمu را در آن انداختند و از این‌رو سایر آتش‌های دنیا خاموش نشد.

الله متعال به دنبال این‌که به آتش، امر نمود که بر ابراهیمu سرد شود، دستور داد که بر او سلامت نیز باشد؛ از این‌رو علما گفته‌اند: اگر فقط فرمان می‌داد که سرد باشد، آتش به‌اندازه‌ای سرد می‌شد که ابراهیمu را هلاک می‌کرد؛ زیرا همه چیز از الله فرمان‌برداری می‌کند. ببینید که خدای متعال می‌فرماید:

﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِیَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِیَا طَوۡعًا أَوۡ کَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَیۡنَا طَآئِعِینَ ١١  [فصلت: ١١]       

سپس به آفرینش آسمان که به صورت دود بود، پرداخت؛ به آسمان و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته (برای اجرای فرمانم، پیش) آیید. گفتند: به دل‌خواه آمدیم و فرمان‌برداریم.

دومین خلیل، محمد مصطفیr نیز ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ  گفت. رسول‌اللهr و صحابهy پس از آن‌که از غزوه‌ی احد بازگشتند، به آن‌ها گفته شد: مردم، دوباره برای نبرد با شما جمع شده‌اند و می‌خواهند به مدینه حمله نمایند و کارتان را تمام کنند؛ اما پیامبرr و یارانش گفتند: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ  یعنی: «الله برای ما کافی‌ست و او بهترین کارساز است». اللهY می‌فرماید:

﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍ ١٧٤    [آل عمران: ١٧٤]           

مؤمنان، به نعمت و فضل الله بازگشتند؛ هیچ آسیبی به آنان نرسید و در پی رضایت الله برآمدند. و الله، دارای فضل بزرگ و بی‌کرانی‌ست.

پسندیده است که انسان هنگام رویارویی با دشمنانش بگوید: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ ؛ لذا خدای متعال، او را از شرّ دشمنانش مصون می‌دارد؛ همان‌گونه که ابراهیم و محمد علیهماالصلاة والسلام را کفایت و محافظت نمود.

***

78- الرَّابع: عَن أبی هُرَیْرةَt عن النَّبیِّr : «یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أقْوَامٌ أفْئِدتُهُمْ مِثْلُ أفئدة الطَّیْرِ». [روایت مسلم]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «مردمانی وارد بهشت می‌شوند که دل‌هایشان مانند دل‌های پرندگان است».

[نووی/ می‌گوید: گفته شده که منظور، کسانی هستند که بر خداوند توکل می‌کنند. هم‌چنین گفته شده که آن‌ها، دل‌نازک‌اند.]

79- الْخَامِس: عنْ جَابِرٍt أَنَّهُ غَزَا مَعَ النَّبِیِّr قِبَلَ نَجْدٍ فَلَمَّا قَفَل رسول اللَّهr قَفَل مَعهُم، فأدْرکتْهُمُ الْقائِلَةُ فی وادٍ کَثِیرِ الْعضَاه، فَنَزَلَ رسولُ اللَّهِr وتَفَرَّقَ النَّاسُ یسْتظلُّونَ بالشجر، ونَزَلَ رسولُ اللَّهr تَحْتَ سمُرَةٍ، فَعَلَّقَ بِهَا سیْفَه، ونِمْنَا نوْمةً، فإذا رسولُ اللَّهِr یدْعونَا، وإِذَا عِنْدَهُ أعْرابِیٌّ فقال: «إنَّ هَذَا اخْتَرَطَ عَلَیَّ سیْفی وأَنَا نَائِم، فاسْتیقَظتُ وَهُو فی یدِهِ صَلْتًا، قال: مَنْ یَمْنَعُکَ منِّی؟ قُلْت: اللَّه ثَلاثاً». وَلَمْ یُعاقِبْهُ وَجَلَس. [متفق علیه] ([7])

وفی روایة: قَالَ جابِرt : کُنَّا مع رسول اللِّهِr بذاتِ الرِّقاع، فإذَا أتینا على شَجرةٍ ظلیلة ترکْنَاهَا لرسول اللَّهr فَجاء رجُلٌ من الْمُشْرِکِین، وسیف رسول اللَّهr مُعَلَّقٌ بالشَّجرةِ ، فاخْترطهُ فقال: تَخَافُنِی؟ قال: «لا». قال: فمَنْ یمْنَعُکَ مِنِّی؟ قال: «اللَّه».

وفی روایة أبی بکرٍ الإِسماعیلی فی صحیحِه: قال: منْ یمْنعُکَ مِنِّی؟ قال: «اللَّهُ». قال: فسقَطَ السَّیْفُ مِنْ یدِه، فأخذ رسَول اللَّهr السَّیْفَ فَقال: «منْ یمنعُکَ مِنِّی؟» فَقال: کُن خَیْرَ آخِذ، فَقال: «تَشهدُ أنْ لا إلَه إلا اللَّه، وأنِّی رسولُ اللَّه؟» قال: لا، ولکِنِّی أعاهِدُک أن لا أقَاتِلَک، ولا أکُونَ مع قوم یقاتلونک، فَخلَّى سبِیله، فَأتى أصحابَه فقال: جِئتکُمْ مِنْ عِندِ خیرِ النَّاس.

ترجمه: از جابرt روایت است که با رسول‌خداr برای جهاد، به منطقه‌ی «نجد» رفت و در بازگشت نیز با رسول‌خداr و همراهانش بود. نیم‌روز و در شدت گرمای ظهر به سرزمینی رسیدند که پر از درختان خاردار بود. پیامبرr آن‌جا اتراق کرد و مردم پراکنده شدند و زیر سایه‌های درختان رفتند. رسول‌اللهr زیر درختی پربرگ و سایه‌دار، به استراحت پرداخت و شمشیرش را به درخت آویخت. اندکی خوابیدیم؛ ناگهان متوجه شدیم که رسول‌اللهr ما را صدا می‌زند. صحرانشینی نزدش بود. رسول‌اللهr فرمود: «من خوابیده بودم که این مرد شمشیرم را از نیام بیرون کشید. پس بیدار شدم و دیدم که شمشیر برهنه را در دست گرفته است؛ به من گفت: چه کسی تو را از من نجات می‌دهد؟ سه بار گفتم: الله». پیامبرr او را مجازات نکرد و نشست.

در روایتی دیگر، آمده است که جابرt می‌گوید: در غزوه‌ی «ذاتالرقاع» با رسول‌اللهr بودیم؛ به درخت سایه‌داری رسیدیم و آن را برای رسول‌اللهr گذاشتیم. شمشیر رسول‌اللهr به درخت آویخته بود که مشرکی آمد و آن را از نیام بیرون کشید و (به پیامبرr) گفت: آیا از من می‌ترسی؟ فرمود: «نه». گفت: چه کسی، تو را از من نجات می‌دهد؟ پیامبرr فرمود: «الله».

در صحیح ابوبکر اسماعیلی آمده است: ... شمشیر از دست صحرانشین افتاد. پیامبرr آن را برداشت و فرمود: «چه کسی، تو را از من نجات می‌دهد؟» گفت: از من بگذر. رسول‌اللهr فرمود: «آیا گواهی می‌دهی که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و من، فرستاده‌ی الله هستم؟» گفت: نه؛ اما قول می‌دهم که هیچ‌گاه با تو نجنگم و با کسانی که با تو می‌جنگند، همراهی نکنم. لذا رسول‌خداr او را رها کرد. وی پیش دوستانش رفت و گفت: از نزد بهترین شخص، پیشِ شما می‌آیم.

80- السادِس: عنْ عمرَt قال: سمعْتُ رسولَ اللَّهr یقُولُ: «لَوْ أنَّکم تتوکَّلونَ على اللَّهِ حقَّ تَوکُّلِهِ لرزَقکُم کَما یرزُقُ الطَّیْر، تَغْدُو خِماصاً وترُوحُ بِطَانًا». [ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.]([8])

ترجمه: عمرt می‌گوید: از رسول‌خداr شنیدم که می‌فرمود: : «اگر آن‌گونه که باید و شاید بر الله توکل کنید، روزیِ شما را می‌رساند؛ آن‌گونه که به پرندگان روزی می‌دهد. ابتدای روز، لانه‌هایشان را گرسنه و با شکمِ خالی ترک می‌کنند و در پایان روز با شکم سیر بازمی‌گردند».

 

شرح

توکل حقیقی و شایسته بر الله متعال، این است که در کسب روزی و دیگر موارد، به‌طور کامل به اللهU اعتماد کنید. در این صورت، الله متعال روزیِ شما را مانند پرندگان می‌دهد؛ زیرا پرندگان کسی ندارند که به آن‌ها دانه و غذا بدهد؛ در آسمان پرواز می‌کنند و پس از گشت و گذاری که روزی خود را به‌دست می‌آورند، با شکم سیر به لانه‌هایشان باز می‌گردند.

در متن حدیث، عبارت «تَغْدُو خِماصاً» آمده است؛ یعنی: ابتدای روز با شکم گرسنه، لانه‌هایشان را ترک می‌کنند. واژه‌ی «خِماصاً»، هم‌خانواده‌ی واژه‌ی «مخمصة» می‌باشد که به معنای گرسنگی‌ست. همان‌طور که اللهY می‌فرماید:

﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٣

                                                                                                                             [المائ‍دة: ٣]        

پس هرکس بدون رغبت به گناه، در حال گرسنگی شدید، (به خوردن محرّمات) ناگزیر شود، بداند که الله آمرزنده­ی مهرورز است.

پرندگان ابتدای روز لانه‌هایشان را در حالی ترک می‌کنند که چیزی در شکمشان نیست؛ چون به پروردگارشان توکل و اعتماد دارند. و در پایان روز، با شکم پُر و سیر به لانه‌هایشان بازمی‌گردند. لذا در می‌یابیم که:

اولاً: انسان باید آن‌گونه که حق توکل و اعتماد به اللهU می‌باشد، به او اعتماد نماید.

ثانیاً: هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست، مگر آن‌که روزی‌اش با خداست؛ حتی پرنده‌ای که در آسمان پرواز می‌کند و تنها پروردگار متعال، او را در آسمان نگه می‌دارد و به او روزی می‌دهد.

روزیِ هر جنبنده‌ای که در زمین وجود دارد، از مورچه گرفته تا فیل، با خداست؛ همان‌طور که اللهU می‌فرماید:

﴿۞وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَیَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ کُلّٞ فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ ٦               [هود: ٦]           

هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست، مگر آن‌که روزی‌اش با الله است و او، محل ماندن و انتقال هر جنبنده‌ای را می‌داند. همه‌ در کتابی آشکار، (ثبت) است.

کسی که نسبت به پروردگارش بدگمان است، در گمراهی شدیدی به‌سر می‌برد؛ مثل شعاری که امروز برای تنظیم خانواده سر می‌دهند و می‌گویند: «فرزند کم‌تر، زندگی بهتر». به پروردگار عرش سوگند که دروغ می‌گویند. هر فرزندی، روزیِ خودش را دارد؛ چون هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست، مگر آن‌که روزی‌اش با خداست. پس فراموش نکن که روزی فرزندانت با اللهU می‌باشد و اوست که دروازه‌های روزی را به روی تو می گشاید تا خرج و نفقه‌ی فرزندانت را بدهی؛ اما بیش‌تر مردم گمان بدی به پروردگارشان دارند و به امور مادی و ظاهری نگاه می‌کنند و به دوردست و کرانه‌ی آسمان نمی‌نگرند و به قدرت الله توجه نمی‌کنند و گویا از یاد برده‌اند که الله روزی‌رسان است؛ هرچند که تعداد فرزندان، زیاد باشد. باور صحیح، همین است که هرچه بچه‌ها بیش‌تر شوند، روزی‌ات بیش‌تر می‌گردد و افزایش می‌یابد.

هم‌چنین از این حدیث در می‌یابیم که انسان در کنار توکل حقیقی و شایسته بر اللهU، باید از اسباب و زمینه‌های کسب روزی، استفاده کند و کسی که ادعای توکل می‌کند و اسباب را کنار می‌گذارد، در اشتباه است. متوکل، کسی‌ست که با به‌کارگیری اسباب بر اللهU توکل می‌نماید؛ از این‌رو رسول‌اللهr فرمود: «همان‌طور که به پرندگان روزی می‌دهد، روزیِ شما را می‌رساند. پرندگان در ابتدای روز با شکم خالی لانه‌هایشان را ترک می‌کنند». آری؛ لانه‌هایشان را ترک می‌کنند و به دنبال روزی می‌روند؛ در لانه‌های خود نمی‌مانند. «از تو حرکت، از خدا برکت»؛ لذا وقتی به‌طور شایسته بر الله متعال توکل کردی، باید از اسباب شرعیِ کسب روزی مانند کشاورزی و تجارت، استفاده کنی تا به روزی حلال دست یابی.

از این حدیث درمی‌یابیم که پرندگان و دیگر آفریده‌های اللهU، او را می‌شناسند. همان‌طور که اللهY می‌فرماید:

﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ    [الإسراء: ٤٤]    

آسمان‌های هفت‌گانه و زمین و آن‌چه در آن‌هاست، او را به پاکی یاد می‌کنند و هیچ موجودی نیست، مگر آن‌که پروردگار را به پاکی و بزرگی می‌ستاید.

همه‌ی موجودات آسمان‌ها و زمین، الله را به‌پاکی یاد می‌کنند؛ ولی ما ستایش آن‌ها را نمی‌فهمیم:

﴿وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡ                                                       [الإسراء: ٤٤]      

ولی شما ستایش و تسبیحشان را درنمی‌یابید.

اللهU می‌فرماید:

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَکَثِیرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیۡهِ ٱلۡعَذَابُۗ وَمَن یُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّکۡرِمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُ۩ ١٨           [الحج : ١٨]       

آیا نمی‌دانی همه‌ی کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند و نیز خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درختان و چارپایان و بسیاری از مردم برای الله سجده می‌کنند و بسیاری هم سزاوار عذاب هستند. و هر کس که الله خوارش نماید، دیگر کسی نیست که او را گرامی بدارد. بی‌گمان الله هر چه بخواهد، انجام می‌دهد.

بنابراین پرندگان، پروردگارشان را می‌شناسند و بنا بر فطرت و نهادی که خداوندU آن‌ها را بر آن سرشته است، به سوی منافع و نیازهای خود رهنمون می‌شوند و روزیِ خود را کسب می‌کنند و با شکم سیر به لانه‌هایشان باز می‌گردند و این روال، هر روز ادامه دارد و بدین‌سان اللهU، به پرندگان روزی می‌دهد و روزیِ آن‌ها را فراهم می‌سازد.

حکمت الهی را بنگرید که چگونه پرندگان به جاهای دور کوچ می‌کنند و بدون هیچ اشتباهی، دوباره به جای اصلی خود باز می‌گردند؛ زیرا الله به هر مخلوقی، آفرینش ویژه‌ای بخشیده و آن‌گاه او را به سوی نیازهایش رهنمون شده است.

***

81- السَّابِع: عن أبی عِمَارةَ الْبراءِ بْنِ عازِبٍ$ قال: قال رسولُ اللَّهr : «یا فُلان إذَا أَویْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَقُل: اللَّهمَّ أسْلَمْتُ نفْسی إلَیْک، ووجَّهْتُ وجْهِی إِلَیْک، وفَوَّضْتُ أمری إِلَیْک، وألْجأْتُ ظهْرِی إلَیْک. رغْبَة ورهْبةً إلَیْک، لا ملجَأَ ولا منْجى مِنْکَ إلاَّ إلَیْک، آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذی أنْزَلْتَ، وبنبیِّک الَّذی أرْسلت، فَإِنَّکَ إنْ مِتَّ مِنْ لَیْلَتِکَ مِتَّ عَلَى الْفِطْرَةِ، وإنْ أصْبحْتَ أصَبْتَ خیْراً». [متفق علیه]([9])

وفی روایة فی الصَّحیحین عن الْبرَاءt قال: قال لی رسول اللَّهr : «إذَا أتَیْتَ مضجعَکَ فَتَوَضَّأْ وُضُوءَکَ للصَّلاَةِ، ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّکَ الأیْمَنِ وقُل: وذَکَر نحْوَه ثُمَّ قَالَ وَاجْعَلْهُنَّ آخرَ ما تَقُولُ».

ترجمه: ابوعماره، براء بن عازب$ می‌گوید: رسول‌اللهr به من فرمود: «ای فلانی! هنگامی که به رختخوابت رفتی، این دعا را بگو: «اللَّهمَّ أسْلَمْتُ نفْسی إلَیْک، ووجَّهْتُ وجْهِی إِلَیْک، وفَوَّضْتُ أمری إِلَیْک، وألْجأْتُ ظهْرِی إلَیْک. رغْبَة ورهْبةً إلَیْک، لا ملجَأَ ولا منْجى مِنْکَ إلاَّ إلَیْک، آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذی أنْزَلْتَ، وبنبیِّک الَّذی أرْسلت». اگر در آن شب بمیری، بر فطرت (ایمان) از دنیا رفته‌ای و اگر شب را به صبح رساندی (و از دنیا نرفتی)، به نیکی فراوانی دست یافته‌ای».

[ترجمه‌ی دعا: «یا الله! با بیم و امید، خود را تسلیم تو نمودم و به سوی تو روی آوردم؛ کارهایم را به تو سپردم و به تو پناه آوردم (به تو توکل کردم)؛ در برابر تو هیچ پناهگاه و جای نجاتی، جز خودت وجود ندارد. به کتابی که نازل فرموده‌ای و به پیامبری که فرستاده‌ای، ایمان دارم».]

در روایتی دیگر، در صحیحین آمده است که براءt می‌گوید: رسول‌اللهr به من فرمود: «هنگامی که می‌خواستی به رختخوابت بروی، همانند وضوی نماز، وضو بگیر و سپس بر پهلوی راست خود، بخواب و این دعا را بخوان ـ همان دعایی که پیش‌تر ذکر شد ـ و آن را آخرین سخن خویش قرار بده».

شرح

مؤلف/ حدیث براء بن عازب$ را در باب یقین و توکل، ذکر کرده است که رسول‌اللهr به براءt سفارش نمود که وقتی به رختخوابش رفت، این دعا را بخواند که در آن به سپردن کارها به الله و اعتماد و توکل بر او در ظاهر و باطن، اشاره شده است. رسول‌اللهr هم‌چنین به براءt سفارش نمود که بر پهلوی راست بخوابد؛ چون این کار، بهتر است و پزشکان نیز خوابیدن بر پهلوی راست را برای بدن، مفیدتر می‌دانند و برای حفظ تن‌درستی، از خوابیدن بر پهلوی چپ، بهتر و مؤثرتر است.

هم‌چنین برخی از کسانی که به عبادت شبانه خو گرفته‌اند، می‌گویند: هنگامی که انسان بر پهلوی راست می‌خوابد، به‌سادگی بیدار می‌شود؛ زیرا هنگام خوابیدن بر پهلوی چپ قلب انسان نیز می‌خوابد؛ بر عکس خوابیدن بر پهلوی راست که خواب انسان سنگین نمی‌شود و می‌تواند به‌سرعت یا به‌سادگی از خواب برخیزد؛ چون قلب انسان در خواب سنگین فرو نمی‌رود.

در این حدیث ذکر شده که رسول‌اللهr به براءt سفارش کرد که این دعا را آخرین سخنش قبل از خواب، قرار دهد؛ اگرچه اذکار دیگری هم پیش از خواب، گفته می‌شود؛ مثل سی و سه بار سبحان‌الله، سی و سه بار الحمدلله، و سی و چهار بار الله اکبر؛ اما حدیث براءt، بیان‌گر این است که مطابق سفارش رسول‌اللهr به براءt این دعا باید آخرین سخنی باشد که انسان، پیش از خواب می‌گوید.

 براء بن عازبt به‌قصد یادگیری، این دعا را نزد رسول‌اللهr تکرار کرد و گفت: «آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذی أنْزَلْتَ، وبِرَسُولِکَ الَّذی أرْسلتَ». رسول‌اللهr فرمود: «بگو: وبنبیِّک الَّذی أرْسلت، نگو: وبِرَسُولِکَ الَّذی أرْسلتَ».

گرچه معنا یکی‌ست، اما علما گفته‌اند: یکی از تفاوت‌های رسول و نبی در این است که رسول، هم از میان انسان‌ها برانگیخته می‌شود و هم از میان فرشتگان؛ اما نبی، فقط از میان انسان‌ها مبعوث می‌گردد. اللهY می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ کَرِیمٖ ١٩ ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی ٱلۡعَرۡشِ مَکِینٖ ٢٠

                                                                                                             [التکویر: ١٩،  ٢٠]      

... به‌یقین قرآن، گفتار (ابلاغ‌شده توسط) فرستاده‌ای بزرگوار است، (جبرئیل، فرشته‌ی) نیرومندی که نزد صاحب عرش، دارای مقام والایی‌ست.

لذا رسول می‌تواند از جنس فرشتگان نیز باشد؛ اما نبی فقط از جنس انسان‌هاست و اگر در دعا می‌گفت: «وبِرَسُولِکَ الَّذی أرْسلتَ»، لفظ رسول (فرستاده)، شایسته‌ی فرشته‌ای چون جبرئیلu نیز بود؛ اما واژه‌ی نبی (پیامبر) در این دعا، ویژه‌ی محمدr می‌باشد.

از سوی دیگر، دلالت معنایی واژه‌ی رسول، از نوع دلالت التزام است؛ اما دلالت معنایی واژه‌ی نبی، مطابقت می‌باشد و دلالت مطابقت، از دلالت التزام قوی‌تر است.

شاهد موضوع در این حدیث، آن‌جاست که می‌گوید: «کارهایم را به تو سپردم»؛ و نیز آن‌جا که می‌گوید: «در برابر تو هیچ پناهگاه و جای نجاتی، جز خودت وجود ندارد»؛ زیرا توکل، این است که انسان همه‌ی کارهایش را به الله واگذار کند و بر این باور باشد که در برابر الله هیچ پناهگاه و جای نجاتی، جز خودش وجود ندارد و فقط از الله درخواست نجات کند؛ چراکه اگر الله متعال برای کسی امر ناگواری اراده کرده باشد، هیچ‌کس نمی‌تواند مانعش شود و اگر امر خوشایندی برای انسان اراده نماید، هیچ کس نمی‌تواند لطف و احسانش را باز دارد. لذا شایسته است که انسان قبل از خوابیدن بر پهلوی راستش، این دعا را بگوید و آن را واپسین سخنش قرار دهد.

***

82- الثَّامِن: عنْ أبی بَکْرٍ الصِّدِّیق، عبدِ اللَّه بنِ عثمانَ بنِ عامِرِ بنِ عُمَرَ بن کعب بن سعد بْنِ تَیْمِ بْن مُرَّةَ بْنِ کَعْبِ بْن لُؤیِّ بْنِ غَالِب الْقُرَشِیِّ التَّیْمِیِّt وهُو وأبُوهُ وَأُمَّهُ صحابَةٌy قال: نظرتُ إلى أقْدَامِ المُشْرِکِینَ ونَحنُ فی الْغَارِ وهُمْ علَى رؤوسنا فقلتُ: یا رسولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أحَدَهمْ نَظرَ تَحتَ قَدمیْهِ لأبصرَنا فقال: «مَا ظَنُّک یا أبا بکرٍ باثْنْینِ اللَّهُ ثالثُِهْما». [متفق علیه]([10])

ترجمه: ابوبکر صدیق، عبدالله بن عثمان بن عامر بن عمرو([11]) بن کعب بن سعد بن تَیم بن مره بن کعب بن لُؤَیّ بن غالب قریشی تَیمیt که خود و پدر و مادرش از اصحاب پیامبرند، می‌گوید: هنگامی که من و پیامبرr در غار بودیم، پاهای مشرکان را دیدم که بالای سرمان ایستاده بودند. گفتم: ای رسول‌خدا! اگر یکی از آن‌ها به پایین نگاه کند، حتماً ما را می‌بیند. فرمود: «ای ابوبکر! درباره‌ی دو نفر که سومین آن‌ها خداست، چه گمانی داری؟»

شرح

«ای ابوبکر! درباره‌ی دو نفر که الله، سومین آن‌هاست، چه می‌پنداری؟» یعنی آیا به نظر تو کسی می‌تواند آسیبی به آن‌ها برساند؟

این ماجرا، زمانی روی داد که پیامبرr از مکه به مدینه هجرت می‌کرد؛ زیرا از آن زمان که رسول‌اللهr دعوتش را آشکار ساخت و مردم دعوتش را پذیرفتند، مشرکان به مقابله با او و دعوتش برخاستند و عرصه را بر او تنگ کردند و با گفتار و کردارشان به اذیت و آزارش پرداختند؛ از این رو الله متعال به پیامبرr فرمان داد که از مکه به مدینه هجرت نماید. لذا سیزده سال پس از بعثت، از مکه به مدینه هجرت کرد و کسی جز ابوبکر صدیقt  و خدمت‌کار و یک راهنما همراهش نبود.

هنگامی که مشرکان از خروج پیامبرr و ابوبکر صدیقt اطلاع یافتند، جایزه‌ای برای دست‌گیری آن دو تعیین نمودند و اعلام کردند که هرکس زنده یا مرده‌ی آن‌ها را تحویل قریش دهد، در مقابل هر نفر، یک‌صد شتر جایزه می‌گیرد؛ صد شتر برای دستگیری پیامبرr و صد شتر برای دستگیری ابوبکرt.

مردم برای دستگیری پیامبرr و ابوبکر صدیقt بسیج شدند و برای یافتن آن‌ها در کوه‌ها، دره‌ها، غارها و هرجا که به ذهنشان می‌رسید، به جستجو پرداختند تا این‌که به غار «ثور» رسیدند؛ همان غاری که پیامبرr و ابوبکرt سه شب در آن پنهان شدند تا آتش جستجو، فروکش کند.

ابوبکرt به رسول‌خداr عرض کرد: اگر یکی از مشرکان به پایین نگاه کند، حتماً ما را می‌بیند. رسول‌اللهr فرمود: «درباره‌ی دو نفر که سومین آن‌ها خداست، چه گمانی داری؟» در کتاب خدا آمده است که پیامبرr به ابوبکر صدیقt فرمود:

﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ                                                                           [التوبة: ٤٠] 

اندوهگین مباش؛ همانا الله با ماست.

اما آیا کسی توانست بر آنان دست یابد؟ چه اتفاقی افتاد؟

هیچ‌کس بر آن‌ها دست نیافت؛ زیرا اراده‌ی خداوندی بود که کسی آن‌ها نبیند و هیچ چیز، مانع از بخشش و عطای الهی نمی‌گردد و هیچ کس نمی‌تواند بر خلاف اراده‌ی الله نفعی به کسی برساند؛ و هرکس که الله گرامی‌اش بدارد، هیچ‌کس نمی‌تواند او را خوار کند و هرکس که الله زبونش بگرداند، هیچ‌کس نمی‌تواند او را عزیز و گرامی بسازد:

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِیَدِکَ ٱلۡخَیۡرُۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ٢٦

                                                                                                                   [آل عمران: ٢٦]        

بگو: یا الله! ای مالکَ الملک! به هر که بخواهی، پادشاهی و حکومت می­بخشی و پادشاهی و حکومت را از هر که بخواهی، می­گیری و هر که را بخواهی، عزت می­دهی و هر که را بخواهی، خوار و زبون می­گردانی. خوبی به دست توست و تو، بر همه چیز توانایی.

این ماجرا بیان‌گر کمال توکل پیامبرr بر پروردگارش می‌باشد و نشان می‌دهد که رسول‌خداr بر اللهU توکل و اعتماد نمود و کارش را به او سپرد. همین، شاهد موضوع توکل است که مؤلف/ این حدیث را در باب یقین و توکل ذکر کرده است. هم‌چنین درمی‌یابیم که داستان تنیدن عنکبوت بر دهانه‌ی غار، صحیح نیست. در پاره‌ای از کتاب‌های تاریخی آمده که تار عنکبوت، کبوتر و یک درخت، بر دهانه‌ی غار بود و هنگامی که مشرکان به دهانه‌ی غار رسیدند، گفتند: کبوتر روی شاخه‌ی این درخت که بر دهانه‌ی غار است، نشسته و عنکبوت بر دهانه‌ی غار تنیده است. این‌، روایت بی‌اساس و نادرستی‌ست؛ زیرا آن‌چه که مانع مشرکان از دیدن پیامبرr و ابوبکر صدیقt شد، اموری مادی نبود؛ بلکه اموری معنوی و امدادی غیبی بود که جزو نشانه‌های الهی‌ست و شامل حال آن دو گردید؛ همان‌طور که شامل حال بسیاری دیگر از بندگان نیک خدا نیز می‌گردد.

اللهU چشمان مشرکان را از دیدن پیامبرr و یار غارش، ابوبکر صدیقt بازداشت.

***

83- التَّاسِع: عَنْ أُمِّ المُؤمِنِینَ أُمِّ سلَمَةَ، واسمُهَا هِنْدُ بنْتُ أبی أُمَیَّةَ حُذَیْفةَ المخزومیة& أنّ النبیَّr کانَ إذَا خَرجَ مِنْ بیْتِهِ قال: «بسم اللَّهِ، توکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أعوذُ بِکَ أنْ أَضِلَّ أو أُضَل، أَوْ أَزِلَّ أوْ أُزل، أوْ أظلِمَ أوْ أُظلَم، أوْ أَجْهَلَ أو یُجهَلَ عَلَیَّ». [حدیث صحیحی‌ست که ابو داود و ترمذی و دیگران، با سندهای صحیح روایتش کرده‌اند. این لفظ ابوداود است و ترمذی گوید: حسن صحیح می‌باشد.]([12])

ترجمه: مادر مؤمنان، ام‌سلمه& که نامش، هند دختر ابوامیه حذیفه‌ی مخزومی‌ست، می‌گوید: هرگاه پیامبرr می‌خواست از خانه‌اش بیرون برود، این دعا را می‌گفت: «بسم اللَّهِ، توکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أعوذُ بِکَ أنْ أَضِلَّ أو أُضَل، أَوْ أَزِلَّ أوْ أُزل، أوْ أظلِمَ أوْ أُظلَم، أوْ أَجْهَلَ أو یُجهَلَ عَلَیَّ»؛ یعنی: «به نام‌ الله؛ بر الله توکل کردم. یا الله! از این‌که گمراه شوم یا مرا گمراه کنند، و از این‌که خطا کنم یا مرا دچار خطا و لغزش نمایند، و از این‌که ستم کنم یا به من ستم شود، یا از این‌که کار جاهلانه‌ای انجام دهم یا کار جاهلانه‌ای در حق من انجام گردد، به تو پناه می‌برم».

شرح

شاهد، این‌جاست که فرمود: «بسم اللَّهِ، توکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ»؛ لذا درمی‌یابیم که باید هنگام بیرون رفتن از خانه، این ذکر را که حاوی مفاهیم ارزشمندی از جمله توکل بر اللهU و پناه بردن به اوست، بر زبان بیاوریم؛ زیرا هنگامی که انسان از خانه‌اش بیرون می‌رود، بیش‌تر در معرض خطر و آسیب‌هایی مانند گزیدن مار و عقرب می‌باشد. لذا می‌گوید: «آمَنتُ بِاللهِ، اعتَصَمتُ باللهِ، تَوَکَّلتُ عَلَی اللهِ».

در دعای هنگام خروج از منزل آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أعوذُ بِکَ أنْ أَضِلَّ»؛ یعنی: «پروردگارا! به تو پناه می‌برم از این‌که خود، گمراه شوم»، «أو أُضَلَّ»؛ یا این‌که کسی مرا گمراه کند.

«أَوْ أَزِلَّ» یا این‌که خطا کنم؛ «أوْ أُزَل» یا کسی مرا به خطا و لغزش بکشاند. «أوْ أَظلِمَ» یا به کسی ستم کنم «أوْ أُظلَم» یا به من، ستم شود. «أوْ أَجْهَلَ» یا کار نابخردانه‌ای انجام دهم «أو یُجهَلَ عَلَیَّ» و یا کسی نسبت به من کار جاهلانه‌ای انجام دهد و به من، تعدی نماید.

پسندیده است که انسان هنگام بیرون رفتن از خانه‌اش این دعا را که  به مفهوم پناه بردن به اللهU می‌باشد، بخواند.

***

84- الْعَاشِر: عنْ أنسٍt قال: قال: رسولُ اللَّهِr : «مَنْ قَالَ یعنِی إذا خَرَج مِنْ بیْتِهِ: بِسْم اللَّهِ توکَّلْتُ عَلَى اللَّه، ولا حوْلَ ولا قُوةَ إلاَّ بِاللَّه، یقالُ لهُ: هُدیتَ وَکُفِیت و وُقِیتَ، وتنحَّى عنه الشَّیْطَانُ». [روایت ابو داود، ترمذی و نسائی و... ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([13])

زاد أبو داود: «فیقول: یعْنِی الشَّیْطَانَ لِشَیْطانٍ آخر: کیْفَ لک بِرجُلٍ قَدْ هُدِیَ وَکُفی وَوُقِى»؟

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرکس (هنگام بیرون رفتن از خانه‌اش) بگوید: بِسْم اللَّهِ توکَّلْتُ عَلَى اللَّه، ولا حوْلَ ولا قُوةَ إلاَّ بِاللَّه، (از سوی فرشتگان) به او گفته می‌شود: هدایت، کفایت، و حفاظت شدی و شیطان از او دور می‌گردد».

ابوداود، افزون بر این آورده است: «شیطان به شیطان دیگری می‌گوید: چگونه می‌توانی کسی را فریب دهی که هدایت، کفایت و حفاظت شده است؟»

***

85- وَعنْ أنَسٍt قال: کَان أخوانِ عَلَى عهْدِ النبیِّr وکَانَ أَحدُهُما یأْتِی النبیِّr والآخَرُ یحْتَرِف، فَشَکَا الْمُحْتَرِفُ أخَاهُ للنبیِّr فقال: «لَعلَّکَ تُرْزَقُ بِهِ». [ترمذی، با سند صحیح بنا بر شرط مسلم، روایتش کرده است.]([14])

ترجمه: انسt می‌گوید: دو برادر در دوران پیامبرr بودند که یکی از آن‌ها، نزد پیامبرr می‌آمد و دیگری کار می‌کرد. دومی نزد پیامبرr آمد و از برادرش شکایت کرد که کار نمی‌کند. رسول‌اللهr فرمود: «چه بسا تو نیز به برکت او روزی می‌یابی».

***

 




([1]) صحیح بخاری، ش: 5705؛ و صحیح مسلم، ش: 220. شیخ آلبانی/ می‌گوید: سزاوار بود که مؤلف/ یادآوری می‌کرد که این، لفظ مسلم/ می‌باشد؛ چون در روایتی که بخاری/ نقل کرده، «لایرقون» نیامده و به جای آن، «لایکتوون» آمده است؛ یعنی: «از کسی نمی‌خواهند که آن‌ها را داغ کند». لفظ مسلم، از لحاظ سند و متن، شاذ است.

([2]) شافعی/ می‌گوید: شاذ، این است که راوی معتبر، حدیثی را نقل کند که بر خلاف حدیث سایر راویان معتبر (ثقه) باشد. حافظ ابویعلی قزوینی نیز همین تعریف را از تعدادی از حجازی‌ها، نقل کرده است. حفاظ حدیث، بر این باورند که شاذ، حدیثی‌ست که فقط یک سند دارد؛ چه راوی ثقه، روایتش کند و چه راوی غیرثقه که در این صورت، روایتش قابل احتجاج نیست و روایت شاذِ راوی غیر ثقه رد می‌شود. حاکم نیشابوری/، حدیثی را که یک راوی ثقه، روایت کند و حدیث دیگری، برای تقویت آن نباشد، شاذ دانسته است. ابن‌صلاح، اشکال‌های این تعریف را بررسی کرده است. لذا صحیح‌ترین تعریف درباره‌ی حدیث شاذ، همان است که امام شافعی/ گفته است. [مترجم]

([3]) صحیح بخاری، ش: 7383؛ و صحیح مسلم، ش: 2717.

([4]) صحیح بخاری، ش: 4563.

([5]) صحیح مسلم، ش: 827 به نقل از جُندَبt.

([6]) صحیح مسلم، ش: 2840.

([7]) صحیح بخاری، ش: 2910؛ و صحیح مسلم، ش: 843.

([8]) السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: 310؛ و صحیح الجامع، ش :5254.

([9]) صحیح بخاری، در چندین جا؛ از جمله: (6313، 7488)؛ و صحیح مسلم، ش: 2710.

([10]) صحیح بخاری، ش: 3653؛ و صحیح مسلم، ش: 2381.

([11]) صحیح، عامر بن عمرو می‌باشد؛ اما در متن، عامر بن عُمَر ثبت شده است. نگا: الإصابۀ از ابن‌حجر (4/144، 145)؛ نسب ابوبکر صدیقt در پُشت ششم، یعنی در مره بن کعب، به نسب رسول‌خداr می‌رسد. [مترجم]

([12]) صحیح الجامع، ش: 4709؛ و صحیح ابن‌ماجه از آلبانی/، ش: 3134؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، آن را صحیح دانسته است، حدیث شماره‌ی: 2442. به توضیح علامه آلبانی/ درباره‌ی سند این روایت در مقدمه‌ی همین کتاب مراجعه کنید.

([13]) صحیح ترمذی، ش: 2724.

([14]) صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1912؛ و در مشکاة المصابیح (ش: 5308) گفته است: سندش، نیکوست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد