الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: ١٠]
جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند.
الله متعال، از زبان نوح uخبر میدهد که به قومش گفت:
﴿وَأَنصَحُ لَکُمۡ﴾ [الأعراف: ٦٢]
و خیرخواه شما هستم.
همچنین از زبان هود u میفرماید:
﴿وَأَنَا۠ لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ ٦٨﴾ [الأعراف: ٦٨]
و من برای شما خیرخواه امینی هستم.
شرح
مؤلف/ بابی به نام «نصیحت و خیرخواهی» گشوده است. نصیحت، بدین معناست که مسلمان، خیرخواه برادر مسلمانش باشد و او را به سوی خیر و نیکی فرا بخواند و به انجام کارهای نیک، تشویقش کند. پیامبرr دین را نصحیت و خیرخواهی قرار داد و سه بار فرمود: «الدِّینُ النَّصِیحَةُ»؛ یعنی: «دین، نصحیت و خیرخواهیست». پرسیدند: برای چه کسی؟ فرمود: «لِلَّه وَلِکِتَابِهِ ولِرسُولِهِ وَلأَئمَّةِ المُسْلِمِینَ وَعَامَّتِهِمْ»؛([1]) یعنی: «برای الله، و برای کتابش، و برای پیامبرش، و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها». نیرنگ، فریب، و حیله در برابر نصیحت و خیرخواهی قرار دارد. سپس مؤلف/ چند آیه در ابتدای این باب ذکر کرده است؛ از جمله اینکه اللهU میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: ١٠]
جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند.
ثبوت اخوت و برادری مسلمانان با یکدیگر، بدین معناست که خیرخواه همدیگر باشند؛ از اینرو اخوت یا برادریِ پشتی یا نسبی منهای ایمان، بیمعنا و هیچ است؛ در قرآن کریم میخوانیم که:
﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ﴾ [هود: ٤٥]
نوح پروردگارش را ندا داد و گفت: ای پروردگار من! پسرم، از خانوادهی من است و بیگمان وعدهات، حق و درست میباشد.
اما الله متعال به نوحu فرمود:
﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَیۡرُ صَٰلِحٖۖ﴾ [هود: ٤٦]
او از خانوادهی تو نیست. او (دارای) عمل ناشایستیست.
اما مؤمنان، اگرچه دور از هم و در کشورهای مختلف باشند و زبانها و گویشهای آنها با هم فرق کند، ولی با یکدیگر برادرند. و هر برادری، باید خیرخواه برادر خویش باشد و خیر و نیکی را به برادرش نشان دهد و او را به انجام کارهای خوب تشویق نماید.
اما دومین آیهای که مؤلف/ ذکر کرده، سخنیست که نوحu به عنوان نخستین فرستادهی الله، به قومش فرمود:
﴿وَأَنصَحُ لَکُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٦٢﴾ [الأعراف: ٦٢]
و خیرخواهتان هستم و از سوی الله حقایقی میدانم که شما نمیدانید.
یعنی فریبکار نیستم و نمیخواهم شما را فریب دهم؛ بلکه من، خیرخواه شما هستم.
و اما سومین آیه، سخن الله متعال از زبان هودu است که:
﴿وَأَنَا۠ لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ ٦٨﴾ [الأعراف: ٦٨]
و من برای شما خیرخواه امینی هستم.
لذا بر هر کسی واجب است که خیرخواه برادران مسلمان خویش باشد و آنان را به سوی خیر و نیکی فرا بخواند تا اخوت و پیوند برادری در میان مسلمانان، تحقق یابد.
***
وَأمّا الأحادیثُ:
186- فَالأَوَّل: عن أَبِی رُقیَّةَ تَمیمِ بنِ أَوْس الدَّارِیِّt أَنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «الدِّینُ النَّصِیحَةُ» قُلْنَا: لِمَن؟ قَالَ «لِلَّه وَلِکِتَابِهِ ولِرسُولِهِ وَلأَئمَّةِ المُسْلِمِینَ وَعَامَّتِهِمْ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: ابورقیه، تمیم بن اوس داریt میگوید: پیامبرr فرمود: دین، نصحیت و خیرخواهیست». گفتیم: برای چه کسی؟ فرمود: «برای الله، و برای کتابش، و برای پیامبرش و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها».
شرح
مؤلف/، سه حدیث در باب «نصیحت و خیرخواهی» ذکر کرده که نخستین حدیث، از تمیم بن اوس داریt است؛ تمیمt میگوید: پیامبرr فرمود: «دین، نصیحت و خیرخواهیست». و این را سه بار تکرار کرد تا مخاطبان یا شنوندگانش، بیشتر به این موضوع توجه کنند. راوی میگوید: عرض کردیم: برای چه کسی؟ فرمود: «برای الله، و کتابش، و پیامبرش و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها». و بدینسان نصحیت و خیرخواهی را برای پنج مورد، ذکر نمود.
نصیحت و خیرخواهی برای اللهU بدین معناست که برای او اخلاص داشته باشیم و از روی محبت و تعظیمش، او را عبادت کنیم؛ زیرا بنده، از روی علاقه و محبت، پروردگارش را عبادت میکند و به دستورهایش عمل مینماید تا به محبت او دست یابد و نیز برای تعظیم اللهU و از ترس او، از کارهای حرام دوری میکند.
یکی از مصادیق یا نشانههای نصیحت برای الله متعال، این است که انسان با زبان، قلب و سایر اندام خویش ذکر پروردگارش را بگوید. ذکر قلب، حد و اندازهای ندارد و انسان میتواند در همه حال و هرجا که بخواهد، الله را با قلب خویش یا در دلش یاد کند؛ زیرا در هر چیزی نشانهای بر یگانگی، عظمت و قدرت پروردگار متعال وجود دارد و انسان میتواند در آفرینش آسمانها و زمین، و در شب و روز بیندیشد و به تدبر و تفکر در نشانههای الهی، مانند ماه و خورشید و ستارگان، و کوهها، درختان، و جانوران و دیگر آفریدههای الله بپردازد و این، یعنی ذکر و یاد قلبی.
یکی دیگر از مصادیق نصحیت برای اللهU، این است که انسان نسبت به الله و دین او غیرت داشته باشد؛ یعنی نسبت به شکستن محارم الهی یا ترک دستورهایش بیتفاوت نباشد؛ چنانکه پیامبرr هیچگاه بهخاطر خودش انتقام نمیگرفت، مگر اینکه حریم شریعت الهی پایمال میشد؛ از اینرو انسان باید نسبت به پروردگارش غیرت داشته باشد و اگر کسی را دید که به الله ناسزا میگوید یا الله را مسخره میکند، غیرت بورزد و در صورت امکان، حسابش را برسد و او را بکشد.
این هم جزو نصیحت و خیرخواهی برای اللهU میباشد که انسان از دینی که پروردگار متعال برای بندگانش نازل کرده است، دفاع کند و نیرنگ باطلگرایان و اهل باطل را از آن دور نماید و در برابر ملحدان بیبند و باری که دین را سدی در برابر آزادی و لاابالیگری خویش میپندارند، بایستد. حقیقت، این است که دین، انسان را مقیّد به اطاعت و بندگی اللهU میگرداند و هرکس به دین الله مقید نباشد، اسیر و دربند شیطان میگردد و در مسیر او قرار میگیرد؛ زیرا نفس انسان به هر سو میل دارد و تا به خواستههای خود نرسد، آرام و قرار نخواهد داشت؛ و خواستههای نفسانی، پایانناپذیر است. البته برخی از این امیال و خواستههای انسان، در جهت نیک و برخی هم در جهت نادرست قرار دارد و این، خودِ ما انسانها هستیم که باید امیال و اهداف خویش را در راستای درست قرار دهیم. ابنالقیم/ در «نونیه» چه خوب سروده است:
هربوا مِنَ الرقِّ الذی خُلِقُوا له وبلوا بِرِقِّ النَّفس والشیـطانِ
«از بندی که برای آن آفریده شدهاند، گریختند و در بندِ نفس و شیطان قرار گرفتند».
قیدی که برای آن آفریده شدهایم، همان هدفیست که الله متعال، ما را برای آن خلق کرده است؛ یعنی عبادت و بندگی اللهU. چنانکه خود میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ ٥٦ مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ ٥٧﴾ [الذاریات: ٥٦، ٥٧]
و انسانها و جنها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند. از آنان هیچ روزی و رزقی نمیخواهم و خواهان این نیستم که به من خوراک بدهند.
اما بندگان الله، از این قید که کمال سعادت و آزادیست، گریختند و در بندِ نفس و شیطان قرار گرفتند.
نفس، انسان را در بند خویش قرار میدهد و خواستهها و امیال خود را بر او تحمیل میکند تا آنکه انسان، تابع نفس میگردد و چون نفس انسان بر او غالب شود، عقل و هوش از سرش میرود.
در هر حال، انسان عاقل به بندگی اللهU تن میدهد، نه به بندگی نفس و شیطان؛ و بدینسان خود را از بندهایی که جز زیان، هیچ سودی برایش ندارد، میرهاند.
یکی از نمونههای نصیحت و خیرخواهی برای اللهU این است که انسان، به ترویج و گستراندن دین الله در میان بندگانش بپردازد؛ زیرا این، همان کار سترگیست که پیامبران الهی انجام میدادند؛ یعنی دعوت به سوی الله. آنها دعوتگرانی بودند که به سوی الله متعال فرا میخواندند. چنانکه الله متعال دربارهی آنها میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَیۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ﴾ [النحل: ٣٦]
در هر امتی پیامبری (با این پیام) فرستادیم که الله را عبادت و پرستش کنید و از معبودان باطل دوری نمایید. الله، گروهی از امتها را هدایت نمود و برخی از آنان سزاوار ضلالت و گمراهی شدند.
سپس رسولاللهr این نکته را بیان فرمود که نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله، یکی دیگر از مفاهیم یا مصادیق خیرخواهی در دین است. و این، شامل قرآن و کتابهای الهی پیش از آن میشود. خیرخواهی برای کتابهای الهی، بدین معناست که اخبارش را تصدیق کنیم. در این میان، وضعیت قرآن کاملاً روشن است؛ زیرا قرآن کریم، بهتواتر به ما رسیده و جای هیچ شک و تردیدی در صحت و درستی آن وجود ندارد و الله متعال، آن را از زمان پیامبرr تا کنون از هرگونه تحریفی حفظ کرده است تا اینکه اللهU آن را در آخر زمان، به سوی آسمان بالا میبرد؛ اما کتابهای پیشین، دچار تحریف و دگرگونی شده است و ما وظیفه داریم به اصل آن، به عنوان کتابهای الهی ایمان داشته باشیم و اخبار درست آن را که دلیلی بر صحتش در متون دینی ما وجود دارد، بپذیریم. البته تنها به آن دسته از احکام و دستورهای کتابهای پیشین عمل میکنیم که دلیل واضح و روشنی بر صحت آنها در دین و آیین ما وجود دارد.
یکی از نمونههای خیرخواهی برای کتاب الله، این است که انسان، از قرآن در برابر کسانی که میخواهند آن را تحریف لفظی یا معنوی کنند، دفاع نماید یا به دفاع از قرآن در کسانی برخیزد که معتقدند قرآن، اضافه یا کم شده است؛ مانند اهل بدعت که ادعا میکنند قرآن، کم شده و قرآنی که بر محمد مصطفیr نازل شده، از قرآن موجود در میان مسلمانان، بیشتر بوده است! و بدینسان با اجماع مسلمانان مخالفت کردهاند. چون مسلمانان، اجماع دارند که هیچ چیزی از قرآن، کم نشده است و کسانی که چنین پنداری دارند، این فرمودهی الله متعال را تکذیب میکنند که فرموده است:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: ٩]
بیگمان ما، قرآن را نازل کردهایم و بهطور قطع ما، خود نگهبان آن هستیم.
پس، اللهU حفظ و نگهداری آن را بر عهده گرفته است و هرکس، ادعا کند که حتی یک حرف از قرآن کریم، کم شده، در حقیقت اللهU را تکذیب کرده است و باید از این پندارِ کفرآمیز توبه کند و به سوی الله متعال بازگردد.
یکی از مصادیق نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله، این است که انسان، معانی و مفاهیم درست آن را بر اساس الفاظ و مفاهیم ظاهریِ آن و بهدور از تأویلهای نادرست یا تحریفهای معنوی، در میان مردم منتشر کند و چون در مجلسی مینشیند، به تبیین معانی و مفاهیم آیهای از آیاتِ کتاب الله، بپردازد و معانی آنها را برای مردم، توضیح دهد؛ بهویژه آیاتی که قرائت آن، رواج بیشتری در میان مسلمانان دارد؛ مانند سورهی «فاتحه» که قرائت آن، یکی از ارکان نماز برای امام و مقتدیست و هر مسلمانی در هر رکعت از نمازش، آن را میخواند و از اینرو شناختن معانی و مفاهیم آن، دارای اهمیت فراوانیست؛ لذا اگر کسی، معانی این سوره را برای مردم توضیح دهد، این، خود از مصادیق نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله بهشمار میرود.
این هم جزو مصادیق خیرخواهی برای کتاب الله است که معتقد باشیم الله متعال، بهطور حقیقی به وسیلهی این قرآن، با بندگانش سخن گفته است و کلام الهی، هم شامل حروف میشود و هم شامل معانی؛ و کلامش، حروفی بیمعنا یا مفاهیمی بدون حرف نیست. بلکه قرآن، کلامی لفظی و معنویست که اللهU با آن سخن گفته و جبرئیلu آن را از او دریافت کرده و سپس بر محمدr نازل نموده است. الله متعال میفرماید:
﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِیلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِیّٖ مُّبِینٖ ١٩٥﴾ [الشعراء : ١٩٢، ١٩٥]
و بىتردید این قرآن، نازلشدهی پروردگار جهانیان است که روحالامین (جبرئیل) آن را به زبان عربی روشن و رسا بر قلبت نازل کرد تا از هشداردهندگان باشى.
الله متعال در این آیه بدین نکته تصریح کرده که جبرئیلu قرآن را بر «قلب» پیامبرr نازل نموده است؛ حال آنکه پیامبرr آن را با گوشهای خود میشنید؛ زیرا اگر سخنی که انسان میشنود، بر قلبش ننشیند، در وجودش جای نمیگیرد و انسان، آن سخن را از یاد میبرد؛ یعنی تنها چیزی در وجود انسان، ماندگار است که به قلبش برسد یا با چشم خود، آن را مشاهده کند و یا بر آن دست بکشد و احساسش نماید یا بوی آن را با بینیاش بشنود یا مزهاش را با دهان خویش بچشد؛ از اینرو الله متعال فرموده است:
﴿عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤﴾ [الشعراء : ١٩٤]
(قرآن را) بر قلبت نازل کرد تا از هشداردهندگان باشی.
بنابراین، سخنان و تأویلهای نابهجا دربارهی قرآن و این پندار که قرآن، کلام حقیقی در لفظ و معنا نیست یا مخلوق است، هیچگونه همخوانی و سنخیتی با نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله ندارد؛ بلکه نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله، چنین ایجاب میکند آن را کلام حقیقی پروردگار در لفظ و معنا بدانیم.
یکی از مواردی که باید در نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله رعایت کنیم، این است که احترام آن را نگه داریم؛ مثلاً در حالت بیوضویی یا جنابت به آن دست نزنیم؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «لا یَمَسَّ الْقُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ»؛ یعنی: «کسی، جز در حالِ طهارت به قرآن دست نزند». یا از روی پوششی؛ زیرا کسی که از روی پوششی مانند پارچه، قرآن را برمیدارد، در واقع به آن دست نزده است. همچنین بهتر است، نه واجب که وقتی میخواهد از حفظ قرآن بخواند، وضو داشته باشد؛ زیرا این، احترام گذاشتن به قرآن است.
یکی دیگر از نمونههای خیرخواهی برای قرآن، این است که آن را در جایی نگذاریم که در معرض بیاحترامی باشد؛ مانند مکانهای آلوده یا در نزدیکی جاکفشی و امثال آن. لذا باید آن دسته از بچهها و دانشآموزانی را که کتابهای دینی و قرآن را بیپروا روی زمین یا در زبالهدانها میاندازند، از این کار زشت منع کنیم.
البته گذاشتن مصحف (قرآن) بر روی زمین پاک، جایز است و اشکالی ندارد؛ زیرا بیاحترامی به قرآن نیست. چنانکه برخی از نمازگزاران که از روی قرآن قرائت میکنند، هنگام سجده کردن، قرآن را در مقابل خود، روی زمین میگذارند؛ این، بیاحترامی به قرآن محسوب نمیشود و اشکالی ندارد. والله اعلم.
رسولاللهr سومین نمونهی خیرخواهی در دین را خیرخواهی برای پیامبر برشمرد. نصیحت و خیرخواهی برای رسولاللهr شامل چند مورد میشود:
اول: ایمان کامل و همهجانبه به رسالتش و اینکه الله متعال، او را به سوی همهی بندگانش، عرب و غیرعرب و همهی انسانها و جنها فرستاده است. چنانکه به پیامبرش فرموده است:
﴿ وَأَرۡسَلۡنَٰکَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ﴾ [النساء : ٧٩]
و ما، تو را پیامآوری برای همهی مردم فرستادیم.
و نیز فرموده است:
﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا ١﴾ [الفرقان: ١]
بس والا و بابرکت است ذاتی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهندهی جهانیان باشد.
همچنین فرموده است:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ١٠٧]
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
آیههای فراوانی در اینباره وجود دارد؛ لذا ایمان داریم که محمدr، فرستادهی الله به سوی همهی انسانها و جنهاست.
دوم: باید اخباری را که رسول اللهr آورده، تصدیق کنیم و بدانیم که او، صادق و مصدوق است؛ یعنی خبرهایی که آورده، راست و درست میباشد و مصدوق است، یعنی خبرهایی که بر او وحی شده، دروغ نیست؛ لذا نه خود، دروغ گفته و نه آنچه که بر او وحی شده، دروغ بوده است.
سوم: با صدق و اخلاص، از او پیروی کنیم؛ بهگونهای که پا از شریعتش فراتر نگذاریم و چیزی از آن نکاهیم و او را در همهی عبادتها، الگو و پیشوای خویش قرار دهیم؛ زیرا رسولاللهr امام این امت است و باید از او پیروی کنیم و برای هیچکس درست نیست که از کسی جز او پیروی نماید، مگر اینکه آن شخص، دانشی از سنت رسولاللهr نزد خود داشته باشد که نزد کسی جز او یافت نشود؛ در این صورت با اعتقاد به اینکه او، واسطهای میان ما و شریعت است، از او پیروی میکنیم؛ البته با در نظر گرفتن این نکته که آن شخص، در زمینهی دین و آیین، مستقل نیست؛ زیرا هیچکس جز رسول اللهr در زمینهی شریعت، مستقل و قابل پیروی نمیباشد و علما، فقط حکمِ مبلّغ را دارند؛ چنانکه رسولاللهr فرموده است: «بَلِّغُوا عَنِّی وَلَوْ آیَةً»؛([3]) یعنی: «از طرف من تبلیغ کنید؛ گرچه یک آیه (یک مسأله) باشد».
چهارم: دفاع از شریعت او؛ یعنی یکی از نمونههای خیرخواهی برای رسولاللهr این است که از شریعت او دفاع میکنیم تا کسی، از آن نکاهد یا چیزی به آن نیفزاید. لذا با کسانی که اقوال، افعال و عقاید جدیدی در دین پدید میآورند، مقابله میکنیم؛ زیرا بدعتها، همه یک گونهاند و همانطور که رسولاللهr فرموده است: «هر بدعتی، گمراهیست».([4]) فرقی نمیکند که آن بدعت، گفتاری یا کرداری و یا عقیدتی باشد. هر سخن، یا عمل یا عقیدهای که بر خلاف رهنمودهای پیامبرr باشد، بدعت و گمراهیست؛ لذا همانگونه که اهل بدعت، با سنت مقابله میکنند، ما نیز بهوسیلهی سنت، در برابر بدعتهایشان میایستیم و بر اساس سنت و رهنمودهای رسولاللهr با آنان، مقابله به مثل میکنیم و این، یکی از نمونههای بارز خیرخواهی برای رسولاللهr است.
پنجم: یکی دیگر از نمونههای خیرخواهی برای پیامبرr این است که اصحاب و یارانش را دوست داشته باشیم و آنها را گرامی بداریم؛ زیرا ناگفته پیداست که دوست هر کسی، از همه به او نزدیکتر است؛ از اینرو اصحاب پیامبرr بهترین نسل بشر بودند و هرکس به صحابهy دشنام بگوید یا با آنان دشمنی کند و یا از آنها بدگویی نماید، او، خیرخواه پیامبرr نیست؛ و اگر خود را دوستدار و خیرخواه پیامبرr بداند، فقط مدعی و دروغگوست. مگر میشود کسی اصحاب رسولاللهr را دشنام دهد و باز ادعا کند که من، پیامبرr را دوست دارم؟! حال آنکه رسولاللهr فرموده است: «المَرءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِه، فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ یُخَالِلُ»؛([5]) یعنی: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد». لذا مدعی دروغینی که به اصحاب پیامبرr دشنام میدهد، در حقیقت به شخصِ پیامبرr ناسزا میگوید و بر دین و آیین او خرده میگیرد؛ زیرا این، صحابهy بودند که این دین و شریعت را به ما رساندهاند و اگر سزاوار بدگویی باشند، دیگر بر چه اساسی میتوانیم به دین و شریعتی که به ما رساندهاند، اطمینان کنیم؟! از اینرو دشنام دادن به صحابهy دشنام دادن به الله میباشد که برای پیامبرش و انتقال دین و آیین او به دیگران، کسانی را انتخاب کرد که سزاوار بدگویی و دشنام هستند! لذا یکی از نمونههای خیرخواهی برای پیامبرr این است که یارانش را دوست داشته باشیم و آنان را گرامی بداریم.
سپس رسولاللهr این نکته را بیان فرمود که نصیحت و خیرخواهی برای پیشوایان مسلمانان، یکی دیگر از مفاهیم یا مصادیق خیرخواهی در دین است. پیشوا، کسیست که مردم از او پیروی و فرمانبرداری میکنند. امامان یا پیشوایان مسلمانان، دو دستهاند: پیشوایان دینی که همان علما هستند؛ و پیشوایان حکومتی، یعنی حکام و فرمانروایان.
پیشوایی در دین، به دست علماست؛ از اینرو علما، امامان و پیشوایان دینیاند که مردم را به سوی کتاب الله و شریعتش رهبری میکنند. الله متعال، دعای بندگان نیک خود را اینگونه بیان فرموده است که میگویند:
﴿رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا ٧٤﴾
[الفرقان: ٧٤]
پروردگارا! همسران و فرزندانمان را روشنی چشمانمان بگردان و ما را پیشواى پرهیزکاران قرار بده.
اینها، از الله متعال درخواست حکومت و ریاست نمیکنند؛ بلکه از او میخواهند که آن ها را پیشوای پرهیزگاران بگرداندإ زیرا بندگانِ پروردگار رحمان، خواهان پست و مقام، و ریاست و حکومت نیستند. رسولاللهr به عبدالرحمن بن سمرهt فرمود: «لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّکَ إِنْ أُوتِیتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُکِلْتَ إِلَیْهَا، وَإِنْ أُوتِیتَهَا مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَیْهَا»؛([6]) یعنی: «امارت را درخواست مکن؛ زیرا اگر پس از درخواست، به امارت برسی، به آن واگذار میشوی (و در جریان امارت، تنها میمانی؛ و اگر بدون درخواست، به امارت برسی، الله تو را در جریان امارت، یاری خواهد کرد».
ولی بندگان پروردگار رحمان، از او درخواست میکنند که پیشوای پرهیزگاران باشند؛ یعنی خواهان امامت و پیشوایی در دین هستند و این، امامت ارزشمندیست که الله متعال دربارهاش میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ ٢٤﴾
[السجدة : ٢٤]
و برخی از آنان را که شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند، پیشوایان (و پیشگامان خیر) گردانیدیم.
میبینیم که اللهU در این آیه فرموده است: ﴿أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾ یعنی: «آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی میکردند».
خیرخواهی برای پیشوایان دینی و علما، این است که مشتاق کسب علم از محضر آنها باشیم؛ زیرا آنها واسطهی پیامبرr و امتش هستند. الحمدلله که در دوران ما، وسایل کسب علم زیاد شده است و میتوانیم با ابزار گوناگون مانند کتاب، نوار، (نرمافزار) و امثال آن، به علم و دانشی که نزد علماست، دست یابیم و در این زمینه، نباید با عجله و شتاب عمل کنیم؛ بلکه کسب علم و دانش، به صبر و حوصله نیاز دارد؛ زیرا شتابزدگی در کسب دانش، انسان را در اشتباه میاندازد و ممکن است انسان، مطلبی را خوب درک نکند یا آن را اشتباه بفهمد. چنانکه الله متعال، این ادب را به پیامبرش آموخته و فرموده است:
﴿لَا تُحَرِّکۡ بِهِۦ لِسَانَکَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَیۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨﴾ [القیامة: ١٦، ١٨]
(ای محمد! هنگام نزول قرآن) زبانت را برای تکرار آن، شتابزده حرکت مده. بیگمان گردآوری و (آسان کردن) قرائتش با ماست. پس هنگامی که خواندنش را (بر زبان جبرئیل) تمام کردیم، تو خواندنش را دنبال کن.
و سپس میفرماید:
﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا بَیَانَهُۥ ١٩﴾ [القیامة: ١٩]
سپس توضیح و بیان آن با ماست.
بدینسان الله متعال، بیان و توضیح قرآن را بر عهده گرفته و به پیامبرش فرموده است که قرآن را فراموش نخواهد کرد؛ چون عدم تکرار، باعث میشود که انسان، برخی از جملهها را فراموش کند؛ اما اللهU به پیامبرش فرمود: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا بَیَانَهُۥ﴾ یعنی: «سپس توضیح و بیان آن، با ماست».
یکی از نشانههای خیرخواهی برای علما، این است که انسان به عیبجویی از آنها نپردازد و در پی خطاها و لغزشهایشان نباشد؛ زیرا، علما، معصوم نیستند و گاه اشتباه میکنند. همهی انسانها، خطاکارند و بهترین خطاکاران، کسانی هستند که توبه مینمایند. طلاب و دانشجویان علوم دینی، باید بیش از دیگران اشتباههای استاد خویش را تحمل کنند و با رعایت ادب و احترام، اشتباهشان را به آنها تذکر دهند؛ زیرا چه بسیار استادانی که از شاگردان خود، بهره بردهاند و از طریق آنها متوجه اشتباههای علمی و عملی خود شدهاند و به بسیاری از خطاهای خویش پی بردهاند؛ زیرا انسان و جنس بشر، دچار اشتباه میشود؛ اما مهم این است که در پی عیوب دیگران و عیبجویی از آنها نباشد. در حدیثی آمده است: «یَا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسَانِهِ وَلَمْ یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قَلْبِهِ، لَا تُؤذُوا الْمُسْلِمِینَ وَلَا تَتَّبِعُوا عَوْرَاتِهِمْ، فَإِنَّهُ مَن تتبع عَوْرَاتِهِمْ، فضحهُ اللّهُ وَلَوْ فِی بَیْتِ أمِّهِ»؛ یعنی: «ای کسانی که به زبان ایمان آوردهاید و هنوز، ایمان در دلهایتان وارد نشده است! مسلمانان را میازارید و در پی عیبجویی و ریختن آبروی آنها نباشید؛ بهیقین هرکس در پی ریختن آبروی برادرش باشد، الله متعال او را رسوا میگرداند؛ اگرچه در خانهی مادرش باشد». این، دربارهی عموم مسلمانان است؛ پس کسی که از علما، غیبت و بدگویی میکند، چگونه خواهد بود؟!
کسانی که با ریزبینی از علما عیبجویی میکنند تا آن را در میان مردم بیان نمایند، فقط نسبت به علما، بد نمیکنند؛ بلکه هم به شخصیت علما بد میکنند و هم به علم و دانشی که در سینهی آنهاست و هم به آیین و شریعتی که تنها از سوی علما، قابل یادگیریست؛ زیرا اگر علما بدنام شوند، دیگر هیچکس به آنها اعتماد نمیکند و اگر از عیوب علما باخبر شوند، دیگر جایی برای اعتماد به علما باقی نمیماند؛ حال آنکه بسیاری از این عیوب، ساخته و پرداختهی افراد مغرض است. وقتی مردم، به علما بدبین شوند، به علم و دانش آنها نیز بدبین میگردند و این، جنایت و ستم بزرگی در حق شریعت و سنت پیامبرr است.
لذا یکی از مصادیق خیرخواهی برای علما و پیشوایان دینی، این است که از آبروی آنها دفاع کنیم و تا آنجا که میتوانیم عیوب آنها را فاش نسازیم؛ بلکه اشتباهشان را به خودشان تذکر دهیم و اگر سخنی دربارهی آنها میشنویم، بهدور از سخنچینی، اصل قضیه را از آنها بپرسیم؛ زیرا ممکن است آنچه شنیدهایم، بیاساس باشد؛ چنانکه دربارهی خود ما نیز زیاد پیش میآید که سخنان نادرستی از ما نقل میکنند؛ چون برخی از مردم برای تأیید خواستهها و امیال درونی خود، آنچه را که دوست دارند، به عالمی نسبت میدهند که در میان مردم محبوبیت فراوانی دارد و مردم، حرفش را میپذیرند؛ حال آنکه وقتی موضوع را از آن عالم میپرسیم، میگوید: من، هرگز چنین سخنی نگفتهام. و گاه ممکن است برداشت برخی از مردم، از سخن یک عالم، نادرست باشد و همان برداشت نادرست را به نام آن عالم به دیگران منتقل کنند.
در هر حال، نصیحت و خیرخواهی برای علما چنین ایجاب میکند که در پی عیبجویی از هیچ عالمی و ریختن آبرویش نباشیم؛ بلکه همواره سعی کنیم عذری برایش بیابیم. اشکالی ندارد که با خودش تماس بگیریم و اصل موضوع را از او بپرسیم تا مطمئن شویم که آیا آنچه شنیدهایم، درست است یا خیر؟ وقتی با خودش تماس بگیریم، چهبسا اصل موضوع برای ما روشن میشود یا با توضیحات آن عالم، درمییابیم که برداشت ما اشتباه بوده است یا برعکس، آن عالم، خود به اشتباهی که بر او پوشیده بوده، پی میبرد و بدینسان کار درست و شایستهای انجام دادهایم؛ چنانکه نخستین پیشوای این امت پس از رسولخداr، یعنی ابوبکر صدیقt در نخستین خطبهاش چنین فرمود: «اگر نیک و درست عمل کردم، یاریام دهید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم کنید».([7]) آری! هر انسانی، اشتباه میکند؛ پس اشتباه برادر مسلمانت را به او تذکر بده و اصلاحش کن؛ بهویژه اگر اهل علم باشد؛ زیرا موقعیت عالم، بسیار خطیر و خطرناک است؛ یعنی اگر اشتباه کند، اشتباهش دامن خیلیها را میگیرد و لغزش او، لغزش عدهی زیادی را به دنبال خواهد داشت؛ از اینرو جایگاه خطرناکی دارد. و اگر درست و شایسته و مطابق رهنمود الهی رفتار نماید، بسیاری از مردم بهپیروی از وی، درست رفتار خواهند کرد و این، بیانگر اهمیت و مقام والای عالِم است.
لذا بر این نکته تأکید میکنم که ما باید آبروی علمی خود را حفظ کرده، از آنان دفاع نماییم و همواره سعی کنیم عذری برای اشتباههای آنها بیابیم و این، نباید مانع از این شود که با خودشان تماس بگیریم و اصل موضوع را با آنان در میان بگذاریم و موضوع را به بحث و بررسی بگذاریم و بدینسان خیرخواه پیشوایان دینی و علمای خویش باشیم.
دومین نوع از پیشوایان مسلمانان، حکام و فرمانروایان آنها هستند و معمولاً اشتباههای آنها بیش از خطاهای علما و پیشوایان دینیست؛ زیرا موقعیت و تکبر حکام، آنها را به گناه و معصیت وامیدارد و میخواهند با استفاده از قدرت خویش، درست و نادرست را بر دیگران تحمیل کنند و از اینرو خطاهای پیشوایان حکومتی از خطاهای پیشوایان دینی، بیشتر است؛ الا ماشاءالله.
خیرخواهی برای حکام و فرمانروایان، این است که از بدیهای آنها چشمپوشی نماییم و بدیها یا اشتباههای آنها را در میان مردم فاش نکنیم؛ بلکه تا آنجا که میتوانیم با روشی نیک و پسندیده، به آنها تذکر دهیم و بدینسان برای آنان خیرخواهی کنیم؛ اگر ممکن است با تماس مستقیم، وگرنه، یا از طریق نامه یا افرادی که با آنها ارتباط دارند، با آنان تماس بگیریم؛ زیرا گاه نامهها و درخواستهای مردم، به مسؤولان نمیرسد یا بررسی نمیشود. لذا بهتر است بهطور مستقیم یا از طریق کسانی که با آنها ارتباط دارند، با آنان تماس بگیریم و مشکلات موجود را با آنها در میان بگذاریم؛ ولی ذکر بدیهای آنها در میان مردم، فقط دشمنی شخصی نسبت به مسؤولان و حکام محسوب نمیشود؛ بلکه گذشته از بدی کردن به مسؤولان، ستمی در حق همهی مردم بهشمار میرود؛ زیرا وقتی کینهی مسؤولان در دل مردم جای بگیرد، دیگر از آنها فرمانبرداری نمیکنند و این، زمینهساز هرج و مرج و نابسامانی در جامعه میباشد و امنیت و آسایش عمومی در معرض خطر قرار میگیرد. در صورتی که اگر مردم، از حکام خود حساب ببرند، از دستورهای آنان که مخالف شریعت نیست، پیروی خواهند کرد.
در هر حال، پیشوایان مسلمانان، دو دستهاند: علما و حکام که میتوانیم از آنها به عنوان پیشوایان دینی و حکومتی یاد کنیم؛ علما، بیانکنندهی آموزههای دینی هستند و حکام، مجریان قوانین الاهی. لذا ما وظیفه داریم که خیرخواه پیشوایان دینی و اجرایی خویش باشیم و بدیها و اشتباههای آنان را بپوشانیم و اگر دچار اشتباه شدند، اشتباهشان را به آنان یادآوری کنیم یا حداقل، آنچه را که بهپندار ما اشتباه است، با آنها در میان و به بحث و بررسی بگذاریم؛ زیرا گاه سخن یا رفتار یک عالم یا مسؤول حکومتی را اشتباه یا نادرست میپنداریم، ولی پس از بحث و بررسی متوجه میشویم که برداشت ما، نادرست بوده است و چنین مواردی، زیاد روی میدهد. و گاه اصل موضوع، چیزِ دیگریست و در نقل و انتقال، بهکلی عوض میشود؛ زیرا برخیها، دوست دارند اشتباههای علما و مسؤولان، بر سرِ زبانها بیفتد و گاه با سوء نیت، سخنان یا اعمالی به آنها نسبت میدهند که نگفتهاند و انجام ندادهاند. لذا باید در چنین مواردی با عالم یا مسؤولی که سخنی دربارهاش شنیدهایم، تماس بگیریم و موضوع را حل و فصل کنیم.
و اما آخرین نکتهای که پیامبرr به عنوان یکی از مصادیق خیرخواهی در دین ذکر فرموده، نصیحت و خیرخواهی برای عموم مسلمانان است. میبینیم که ابتدا پیشوایان مسلمانان را ذکر فرموده است و سپس عموم آنها را؛ زیرا صلاح عموم مسلمانان، به صلاح و درستیِ علما و مسؤولان آنها بستگی دارد. اگر علما و مسؤولان ردههای مختلف، نیک و شایسته باشند، مردم نیز اصلاح میشوند. ناگفته نماند که پیشوایان مسلمانان، شامل همهی مسؤولان در ردههای گوناگون و پُستهای مختلف میشود و هرکس مسؤولیتی دارد، در این مفهوم میگنجد؛ مانندِ مدیر یک مدرسه یا رییس یک دانشگاه که اگر اصلاح شوند و رویکرد درست و شایستهای در ادارهی مدرسه و دانشگاه داشته باشند، دانشآموزان و دانشجویان آنها نیز اصلاح خواهند شد.
نصحیت و خیرخواهی برای عموم مسلمانان، چنین ایجاب میکند که هرچه برای خویشتن میپسندیم، برای آنها نیز بپسندیم و آنان را به سوی خیر و نیکی رهنمون شویم و هرگاه از راه درست منحرف شدند، آنها را به سوی حقیقت و راه درست، راهنمایی کنیم و چون دچار فراموشی گردیدند، به آنها تذکر دهیم و آنان را برادران خود قلمداد نماییم؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ»؛([8]) یعنی: «مسلمان، برادرِ مسلمان است». و فرموده است: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا»؛([9]) یعنی: «مؤمنان برای یکدیگر مانند اجزای یک ساختمان هستند که باعث تقویت و استحکام یکدیگر میشوند». همچنین فرموده است: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ الوَاحِدِ إِذَا اشْتَکَى مِنهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»؛([10]) یعنی: «مؤمنان در دوستی، مهربانی و شفقت با یکدیگر، مانند یک پیکرند که اگر یک عضو آن بهدرد آید، سایر اعضا نیز دچار بیخوابی (بیقراری) و تب میشوند».([11]) وقتی یکی از اعضای بدن انسان به درد میآید، این درد به همهی بدن سرایت میکند و انسان، بیخواب و بیقرار میشود. مسلمان باید برای همکیشان خود، همینگونه باشد؛ یعنی اگر مسلمانی با مشکلی روبهرو شد، سایر مسلمانان دردِ او را دردِ خود بدانند و با او همدردی کنند.
نصیحت، این است که انسان، اشتباه کسی را در میان جمع به او نگوید؛ بلکه در تنهایی به او تذکر دهد تا در او اثر کند و بداند که این تذکر، از روی خیرخواهیست؛ اما اگر اشتباه کسی را در جمع به او تذکر دهیم، نه اینکه نصیحت نیست، بلکه فضیحت است و چه بسا او را به واکنش منفی و حتی گناه و معصیت وامیدارد؛ زیرا چنین برداشت میکند که نصیحتکننده، قصد سرزنش یا خراب کردن او را در میان جمع دارد و از اینرو نصیحتش را نمیپذیرد.
***
187- الثَّانی: عَنْ جریر بْنِ عبدِ اللهt قال: بَایَعْتُ رَسولَ اللهr عَلى: إِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالنُّصْحِ لِکلِّ مُسْلِمٍ. [متفقٌ علیه]([12])
ترجمه: جریر بن عبداللهt میگوید: با پیامبرr بر اقامهی نماز، ادای زکات، و خیرخواهی برای هر مسلمان، بیعت کردم.
188- الثَّالث: عَنْ أَنَسٍt عَنِ النَّبیِّr قال: «لاَ یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ». [متفقٌ علیه]([13])
ترجمه: انسt میگوید: پیامبرr فرمود: «ایمان هیچیک از شما کامل نیست تا آنکه هرچه برای خود میپسندد، برای برادر مسلمان خود نیز بپسندد».
شرح
مؤلف/، از جریر بن عبداللهt نقل کرده که گفته است: «با پیامبرr بر اقامهی نماز، ادای زکات، و خیرخواهی برای هر مسلمان، بیعت کردم». در این روایت به سه مورد تصریح شده است؛ یک مورد، حقّ خاص و ویژهی اللهU میباشد و یک حق، ویژهی همنوعان انسان و حقی دیگر، میان الله و بندگانش مشترک است. نماز، حقِ ویژهی پروردگار متعال میباشد. اقامهی نماز، بدین معناست که انسان، آن را به بهترین شکل ادا کند و اوقات نماز را رعایت نماید و ارکان، واجبات، و شرایط نماز را بهجای آورَد و مستحبات آن را بهطور کامل انجام دهد؛ البته دربارهی مردان، یک نکتهی دیگر نیز وجود دارد؛ اینکه نمازشان را با جماعت بخوانند. و هرکس بدون عذر، در نماز جماعت شرکت نکند، گنهکار میشود و برخی از علما، مانند امام ابوالعباس حرانی/ بر این باورند که اگر کسی بدون عذر شرعی، نمازش را بهتنهایی و بدون جماعت بخواند، نمازش باطل است و از او پذیرفته نمیشود؛ ولی جمهور علما نمازش را درست و خودش را گنهکار میدانند. و همین دیدگاه، درست است؛ یعنی کسی که بدون عذر، نماز جماعت را ترک کند، نمازش درست است و خودش، گنهکار. قول راجح، و دیدگاه مشهور در مذهب امام احمد/، همین است و جمهور علما، نماز جماعت را واجب دانستهاند.
از دیگر مصادیق و مفاهیم اقامهی نماز، خشوع در نماز است؛ خشوع، یعنی حضور قلب و اینکه نمازگزار در آنچه که میخواند و انجام میدهد، بیندیشد. خشوع، اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا نماز بدون خشوع، مانند پیکر بدون روح است. نمازی که بدون حضور قلب خوانده میشود و قلب نمازگزار، در نماز به این سو و آن سو میرود، نماز بیروحیست که در حرکتهای بدنی، خلاصه میشود؛ اما اگر نمازگزار، با حضور دل نماز بخواند، خود را در برابر اللهU احساس مینماید و با این احساس نماز میخواند که با پروردگارش راز و نیاز میکند و با ذکر و دعا به او تقرب میجوید. این، مغز و روح نماز است.
دومین پیمانی که جریرt با پیامبرr بست، دادنِ زکات به مستحقان آن بود؛ زکات، حقی مشترک میان الله و بندگان اوست. از آن جهت، حق الله متعال میباشد که آن را بر بندگانش فرض کرده و آن را جزو ارکان اسلام قرار داده است؛ حق مستحقان است، چون بهوسیلهی آن نیازشان تأمین میشود یا اهدافی که در فریضهی زکات، وجود دارد، برآورده میگردد.
و اما سومین موردی که در این روایت ذکر شده و شاهد مؤلف در این باب است، نصیحت و خیرخواهی برای همهی مسلمانان است؛ یعنی جریرt با پیامبرr بیعت کرد که خیرخواهِ هر مسلمانی باشد؛ چه آن مسلمان، نزدیک و خویشاوند باشد و چه دور و بیگانه؛ چه کوچک باشد و چه بزرگ؛ زن باشد یا مرد. کیفیت این خیرخواهی در حدیث بعدی، یعنی در حدیث انسt آمده است. بدین صورت که انسان مسلمان هرچه برای خود میپسندد، برای برادر مسلمانش نیز بپسندد؛ و آنچه برای خود نمیپسندد، برای سایر مسلمانان نیز نپسندد. همچنین با آنان بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش به همان شکل رفتار شود.
در این حدیث، پیامبرr از کسی که برای برادر مسلمانش چیزی را میپسندد که برای خویش نمیپسندد، نفی ایمان کرده است؛ منظور از نفی ایمان در این حدیث، نفی ایمان کامل است؛ نه اینکه آن شخص، بهکلی ایمان ندارد. یعنی ایمان هیچکس کامل نیست تا آنکه هرچه برای خود میپسندد، برای برادر همکیش خود نیز بپسندد.
گفته میشود: پس از اینکه جریر بن عبدالله بَجَلیt با پیامبرr بیعت کرد که خیرخواهِ هر مسلمانی باشد، اسبی خرید و سپس دریافت که ارزش این اسب، بیشتر است؛ لذا نزد فروشنده بازگشت و به او گفت: قیمت اسبی که به من فروخته ای، بیش از این است و همان مبلغی را به او داد که به گمان او، قیمتِ آن اسب بود. و باز برای بار سوم بازگشت و به فروشنده گفت: اسب تو، بیش از این قیمت دارد و سرانجام، بابت اسبی که دویست درهم خریداری کرده بود، هشتصد درهم به فروشندهاش داد؛ زیرا او با پیامبرr بیعت کرد که خیرخواه همهی مسلمانان باشد. در عربی به معامله یا داد و ستد، «مبایعه» گفته میشود. البته بهطور خاص به هر پیمانِ دوجانبهای، «مبایعه» میگویند. همانطور که الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ ٱللَّهَ﴾ [الفتح: ١٠]
بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند، جز این نیست که با الله بیعت مینمایند
پس، بیعت، یعنی پیمان دوجانبه. و از آن جهت «بیعت» یا «مبایعه» نامیده شده است که دو طرفِ قرارداد، دستشان را برای بستن پیمان، دراز میکنند؛ گفتنیست: در زبان عربی به دستِ باز یا گشوده، «باع»، گفته میشود.
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 55.
([2]) صحیح مسلم، ش:55.
([3]) صحیح بخاری، ش: 3461 بهنقل از عبدالله بن عمرو$.
([4]) صحیح مسلم، ش: 867.
([5]) حسن است؛ روایت: ابوداود (4833)، ترمذی (2378)، احمد در مسندش (2/303،334)، طیالسی (2573) بهنقل از ابوهریرهt. آلبانی/، این حدیث را در صحیح الجامع (3545) حسن دانسته است.
([6]) صحیح بخاری، ش: (6622، 6722، 7146، 7147) و مسلم، ش: 1652 بهنقل از عبدالرحمن بن سمرهt.
([7]) نک: «ابوبکر صدیق» (تحلیل وقایع زندگانی خلیفهی اول)، نوشتهی دکتر علیمحمد صلابی و ترجمهی بنده (محمد ابراهیم کیانی)، ص: 237 بهنقل از «البدایة والنهایة» (6/305). [مترجم]
([8]) صحیح بخاری، ش: (2442، 6951) و مسلم، ش: 2580 بهنقل از ابنعمرt؛ و نیز: صحیح مسلم، ش: 2514 بهنقل از ابوهریرهt.
([9]) صحیح بخاری، ش: (481، 2446، 6027).
([10]) صحیح مسلم، ش: 2586 بهنقل از نعمان بن بشیرt.
([11]) سعدی، در سرودهی مشهورش به همین حدیث اشاره دارد؛ وی، این فرمودهی نبوی را اینگونه بهنظم درآورده است که:
«بنـیآدم اعـضـای
یکـدیگـرند کـه در آفرینـش ز یک
گوهرند
چو عضوی بهدرد آورد روزگـار دگـر
عضـوهـا را نمانـد قــرار»
([12]) صحیح بخاری، ش: 57؛ و صحیح مسلم، ش: 56.
([13]) صحیح بخاری، ش: 13؛ و صحیح مسلم، ش: 45.