31- باب: برقراری صلح و آشتی در میانِ مردم
الله متعال، میفرماید:
﴿لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ [النساء : ١١٤]
در بسیاری از جلسات و سخنان مردم خیری نیست و خیر در سخن کسیست که به صدقه و یا کار نیک یا اصلاح و آشتی در میان مردم فرا بخواند.
و میفرماید:
﴿وَٱلصُّلۡحُ خَیۡرٞ﴾ [النساء : ١٢٨]
و سازش، بهتر است.
همچنین میفرماید:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَیۡنِکُمۡۖ﴾ [الأنفال: ١]
پس تقوا پیشه کنید و میان خود اصلاح و سازش نمایید
و نیز میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ﴾ [الحجرات: ١٠]
جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند؛ پس در میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید.
شرح
مؤلف/ بابی به نام «اصلاح در میان مردم» گشوده است. اصلاح در میان مردم، بدین معناست که اگر کدورتی در میان دو نفر وجود داشته باشد، سعی کنیم این کدورت برطرف شود و کینهای که نسبت به یکدیگر دارند، از میان برود. هرچه آن دو نفر به یکدیگر نزدیکتر باشند، برقراری صلح و آشتی در میان آنها، اهمیت بیشتری مییابد. یعنی آشتی دادن پدر و فرزند، از آشتی دادن یک نفر با دوستش، مهمتر است. و آشتی دادن دو برادر از آشتی دادن عمو و برادرزاده اهمیت بیشتری دارد. آشتی مردم با یکدیگر و برقراری صلح و سازش در میان آنها، جزو برترین اعمال نیک بهشمار میرود. اللهU میفرماید:
﴿لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ [النساء : ١١٤]
در بسیاری از جلسات و سخنان مردم خیری نیست و خیر در سخن کسیست که به صدقه و یا کار نیک یا اصلاح و آشتی در میان مردم فرا بخواند.
همانطور که گفتم، اصلاح یا برقراری صلح و آشتی در میان مردم، بدین معناست که اگر کدورتی در میان دو نفر وجود دارد، آن کدورت را از میان ببریم. الله متعال، سپس میفرماید:
﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا ١١٤﴾ [النساء : ١١٤]
و هر کس برای کسب رضایت الله چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
الله متعال، در این آیه بیان فرموده که خیر و نیکی در عملِ کسیست که به صدقه دادن یا کار نیکی فرامیخواند یا در میان مردم، صلح و آشتی برقرار میکند. پیامد چنین کارهایی، سراسر خیر و نیکیست؛ ولی کسی پاداش مییابد که این کارها را برای کسب رضایت الله، انجام دهد:
﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا ١١٤﴾ [النساء : ١١٤]
و هر کس برای کسب رضایت الله چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
لذا اگر میدانستید که دو نفر با هم کدورتی دارند، سعی کنید در میان آنها صلح و آشتی برقرار نمایید؛ اگرچه ناگزیر شوید برای ایجاد صلح و آشتی، هزینهای بپردازید. مطمئن باشید که این پول، جای دوری نمیرود و بهتر از آن، نصیبتان میگردد.
ناگفته نماند که توریه در ایجاد صلح و آشتی، جایز است؛ یعنی میتوانید به هریک از دو طرف دعوا، سخنانی بگویید که از آن، برداشت مثبتی داشته باشند؛ مثلاً بگویید: فلانی، آدمهای خوب و نیکوکار را دوست دارد؛ یا بگویید: فلانی، تو را دوست دارد. و در دل خود این جمله را بگویید: «البته اگر آدمی خوب و نیکوکاری باشی» و بدینسان دروغ نگفتهاید.
اللهU میفرماید:
﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضٗا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یُصۡلِحَا بَیۡنَهُمَا صُلۡحٗاۚ وَٱلصُّلۡحُ خَیۡرٞۗ﴾ [النساء : ١٢٨]
و اگر زنی از بیمهری یا بیتوجهی شوهرش بیم داشته باشد، مانعی ندارد که به نحوی میان خودشان سازش کنند. و سازش (از جدایی) بهتر است.
اللهU فرمود: ﴿وَٱلصُّلۡحُ خَیۡرٞ﴾. یعنی: «صلح و سازش، بهتر است». این جمله، عام و فراگیر میباشد و همهی امور و مسایل را دربرمیگیرد.
الله متعال، در ادامهی این آیه میفرماید:
﴿وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّ﴾ [النساء : ١٢٨]
و در نهادِ همه، بُخل وجود دارد.
این جمله، اشارهای به اینست که انسان باید برای برقراری صلح و آشتی، مقداری ازخودگذشتگی داشته باشد و اگر انسان مقداری از حقوق خود، چشمپوشی نکند و بخواهد به همهی حقوقش برسد، برقراری صلح و آشتی امکانپذیر نخواهد بود. ولی اگر هر یک از دو طرف، مقداری از حقوق خود چشمپوشی نمایند و بر بُخل درونی خود، غالب شوند، صلح و دوستی برقرار میگردد. این، همان نکتهی ظریفیست که در این آیه به آن اشاره شده است؛ آنجا که اللهU میفرماید:
﴿وَٱلصُّلۡحُ خَیۡرٞۗ وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّ﴾
و صلح و سازش، بهتر است؛ و در نهادِ همه، بُخل وجود دارد.
الله متعال، میفرماید:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا﴾ [الحجرات: ٩]
و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر جنگیدند، میانشان صلح برقرار کنید.
میبینیم که اللهU به ایجاد صلح و آشتی در میان مؤمنانی که با یکدیگر میجنگند یا درگیر میشوند، دستور داده است. خلاصه اینکه ایجاد صلح و آشتی، سراسر خیر و نیکیست؛ از اینرو همواره سعی کنیم در میان کسانی که مشکل یا کدورتی با هم دارند، بهخاطر رضایت الله متعال، صلح و آشتی برقرار کنیم تا به اجر و پاداش فراوانی دست یابیم. زیرا الله متعال، میفرماید:
﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا ١١٤﴾ [النساء : ١١٤]
و هر کس برای کسب رضایت الله چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
الله متعال، همهی ما را جزو صالحان و مصلحان بگرداند.
***
253- عن أَبِی هریرةt قال: قال رسُولُ اللهr: «کُلُّ سُلاَمَى مِنَ النَّاسِ علَیْهِ صدَقةٌ کُلَّ یَوْمٍ تَطْلُعُ فیه الشَّمْس: تعدِلُ بیْن الاثْنَیْنِ صدَقَةٌ، وتُعِینُ الرَّجُلَ فی دابَّتِه، فَتحْمِلُهُ عَلَیْهَا، أوْ ترْفَعُ لَهُ علَیْهَا متَاعَهُ صدقةٌ، والکلمةُ الطَّیِّبةُ صدَقةٌ، وبِکُلِّ خَطْوَةٍ تمْشِیها إلى الصَّلاَةِ صدقَةٌ، وَتُمیطُ الأذَى عَن الطرِیق صَدَقةٌ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هر روز که خورشید طلوع میکند، در ازای هر یک از مفاصل انسان، صدقهای لازم است؛ همینکه میان دو نفر، بهعدالت، صلح و آشتی برقرار کنی، صدقهایست؛ یا اگر به کسی کمک نمایی تا سوار مرکبش شود یا بارش را برای او روی مرکبش بگذاری، صدقهایست؛ سخن نیکو، صدقه است؛ هر گامی که به سوی نماز برمیداری، صدقه است؛ و اینکه خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهندهای) را از سر راه برداری، صدقهای بهشمار میرود».
شرح
پیشتر به شرح و توضیح آیهای پرداختیم که مؤلف/ دربارهی فضیلت برقراری صلح و آشتی در میان مردم ذکر کرده است. وی، سپس حدیثی بدین مضمون نقل کرده که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «هر روز که خورشید طلوع میکند، در ازای هر یک از مفاصل انسان، صدقهای لازم است».
علما، چه فقها و چه محدثان، گفتهاند: در بدن هر انسانی، سیصد و شصت مفصل وجود دارد؛ لذا بر هر انسانی واجب است که هر روز سیصد و شصت صدقه بدهد. منظور از صدقه در اینجا، صدقهی مالی یا بذل و بخشش مال نیست؛ بلکه مفهومی عام دارد و شامل هر عمل نیکی میشود که بیانگر صدق و راستی انسان در کسب رضایت الله متعال است. از اینرو رسولاللهr مفهوم صدقه را چنین بیان فرموده است: «همینکه میان دو نفر، بهعدالت، صلح و آشتی برقرار کنی، صدقهایست». یعنی دو نفر با هم درگیرند یا نزاع و مشکلی در میان آنها وجود دارد؛ اگر در میانشان به عدالت، قضاوت کنید و آنها را با هم آشتی دهید، گویا صدقه دادهاید. عدل و عدالت، به هر عمل و رفتاری گفته میشود که مطابق شریعت باشد. و هر عمل و قضاوتی که مخالف شریعت است، ظلم و ستم میباشد.
از اینرو میگوییم: قوانین خودساختهی بشر که مخالف شریعت است، هیچ رنگی از عدالت ندارد. بلکه سراسر ظلم و ستم، و باطل و مردود میباشد و هرکس، با اعتقاد به اینکه چنین قوانینی، همانندِ شریعت الهی و یا بهتر از آن است، حکم براند، کافر و مرتد بهشمار میرود و از دایرهی اسلام خارج است. زیرا در حقیقت، این فرمودهی اللهU را انکار نموده که میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ ٥٠﴾ [المائدة: ٥٠]
و برای کسانی که یقین دارند، چه حکمی بهتر از حکم الله است؟
یعنی: هیچ حکمی از حکم الله، بهتر نیست و تنها کسی، این را درک میکند که اهل یقین است و باور کامل و درستی نسبت به احکام الهی دارد. لذا کسی که اللهU، بصیرتش را گرفته، از درک این حقیقت، ناتوان است و چه بسا عمل زشت و نادرستش، نیک و زیبا بهنظرش میآید و آن را درست میپندارد. پناه بر الله.
برقراری عدالت در میان دو نفر، چنین ایجاب میکند که در میانشان، صلح و آشتی برقرار کنیم. زیرا کسی که در میان دو نفر داوری میکند، گاه نمیتواند تشخیص دهد که حق با کیست؛ فرقی نمیکند که قاضی انتصابی از سوی ولی امر باشد یا داوطلبانه به قضاوت بنشیند. وقتی تشخیص حق و حقدار ممکن نبود، قاضی، راهی جز این ندارد که در حد توانش در میان دو طرف دعوا، صلح و آشتی برقرار کند.
پیشتر این نکته بیان شد که آز و بُخل درونی یا خودسری، مانع از برقراری صلح و آشتیست؛ یعنی اگر طرفین دعوا، گذشت نداشته باشند، امکان ندارد که در میانشان صلح و آشتی برقرار شود. همانطور که الله متعال، میفرماید:
﴿وَٱلصُّلۡحُ خَیۡرٞۗ وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّ﴾ [النساء : ١٢٨]
و صلح و سازش، بهتر است؛ و در نهادِ همه، بُخل وجود دارد.
این، اشارهایست به اینکه صلح و سازش، در سایهی گذشت و کنار گذاشتن غرور و خودسری، میسر است. زیرا اگر یکی از دو طرف دعوا، خواهان این باشد که بهطور کامل به حقوق خود برسد، طرف دیگر نیز از حقوق خود چشمپوشی نمیکند و این، باعث میشود که صلح و سازش برقرار نشود. بنابراین هریک از دو طرف، باید از پارهای از حقوق خود بگذرد. در نتیبجه اگر امکان دلایل و شواهد موجود برای صدور حکم عادلانه وجود نداشت و یا وضعیت دو طرف دعوا بهگونهای بود که مانع از صدور حکم عادلانه میشد، تنها راهی که باقی میماند، اینست که قاضی سعی کند در میانشان، صلح و آشتی برقرار نماید. پیامبرr فرموده است: «همینکه میان دو نفر، بهعدالت، صلح و آشتی برقرار کنی، صدقهایست؛ یا اگر به کسی کمک نمایی تا سوار مرکبش شود یا بارش را برای او روی مرکبش بگذاری، صدقهایست». در ادامه فرموده است: «و اینکه خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهندهای) را از سر راه برداری، صدقهای بهشمار میرود». بنابراین برداشتن شیشه، سنگ، پوست میوه، و هر زباله یا چیزِ آزاردهندهی دیگری از محل رفت و آمد مردم، صدقه و کار نیکی محسوب میشود. برعکس، انداختن زباله و اشیاء آزاردهنده بر سرِ راهها و گذرگاهها، عملِ بسیار زشت و ناپسندیست که گناه و معصیت بهشمار میرود. ولی متأسفانه برخی از مردم، در کوچه و خیابان، زباله میریزند یا آب و فاضلاب خانگی خود را در کوچه و خیابان رها میکنند. ضمن اینکه رها کردن آب خانگی در کوچه و خیابان، اسراف است؛ زیرا آب در زمین ذخیره میشود و آبی که ما از آن استفاده میکنیم، معمولاً از ذخایرِ زیرزمینی تأمین میگردد و همانطور که میدانید، منابع آب، محدود است و هر چیزی که ذخیره شود، سرانجام پایان مییابد. همانطور که الله متعال، فرموده است:
﴿فَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَسۡقَیۡنَٰکُمُوهُ وَمَآ أَنتُمۡ لَهُۥ بِخَٰزِنِینَ ٢٢﴾ [الحجر: ٢٢]
و از آن آسمان آبی نازل کردیم و با وجودی که شما توانایی جمعآوری آن را نداشتید، شما را از آن سیراب نمودیم.
از اینرو کسی که در مصرف آب، صرفهجویی نمیکند و آن را در کوچه و خیابان رها میسازد، هم به خود بد میکند و هم به دیگران. زیرا آب، نعمتیست که به همه تعلق دارد و اسراف و زیادهروی در مصرف آن، گناه و معصیت بهشمار میرود. همه میدانیم که الله، اسرافکنندگان را دوست ندارد. همچنین اسراف در مصرف آب، تهدیدی جدی برای انسانهاست؛ زیرا منابع آب، محدود است و با زیادهروی در مصرف آب، مایهی حیات، کاهش مییابد و حیات و زندگانی انسانها، در معرض خطر قرار میگیرد.
در هر حال، کسانی که در گذرگاهها و محل رفت و آمد مردم، زباله می ریزند، گنهکار میشوند و آنان که اشیای آزاردهنده را از سر راهها برمیدارند، نیکوکار، و شایستهی اجر و ثواباند.
در ادامهی این حدیث، آمده است: «سخن نیکو، صدقه است». این، عبارتی بسیار جامع و فراگیر است؛ زیرا سخن نیکو، بر دو گونه میباشد: سخن نیکی که در اصل و ذات خود، نیکوست؛ و سخنی نیک که هدف و نتیجهی آن، نیک است. ذکر و یادِ اللهU جزو همان الفاظ و سخنانیست که در اصل و ذات خود، نیکوست؛ عباراتی مانند: «لاإلهإلاالله»، «الله أکبر»، «الحمد لله»، و «لاحول ولا قوة إلا بالله». ناگفته نماند که قرائت قرآن، برترین نوع ذکر است.
اما نوع دوم سخنان نیک، همان سخنانِ جایز و مباحیست که انسان بهقصد مهر و محبت به دیگران یا انس و الفت با آنها، میگوید. هرچند چنین سخنانی، در اصل و ذات خود، پاک و نیک نیست؛ ولی هدفش پسندیده و نیکوست؛ زیرا باعث خوشحالی و شاد شدن دیگران میشود. و شاد کردن دیگران، مایهی تقرب و نزدیکی به اللهU میباشد. بنابراین، سخن نیکو، صدقه است. سپس فرمود: «هر گامی که به سوی نماز برمیداری، صدقه است». ببینید چند قدم به سوی مسجد برمی دارید؟! هر قدمی که به سوی مسجد برمیدارید، یک صدقه محسوب میشود. وقتی وضوی کاملی بگیرید و تنها بهقصد نماز، نه با هدف دیگری، به سوی مسجد بروید، با هر گامی که برمیدارید، الله متعال، یک درجه بر درجات شما میافزاید و یکی از گناهان شما را میبخشد و هر قدمی، یک صدقه بهشمار میآید؛ بهراستی که این، فضل بسیار بزرگیست.
پس، در خانهات وضوی کاملی بگیر و تنها بهقصد نماز، به مسجد برو؛ تو را مژده باد که بدینسان به سه فایدهی بزرگ دست مییابی:
اول: صدقه؛ دوم: رفع درجات؛ و سوم: آمرزش گناهان. همهی اینها، فضل و لطف الاهیست.
***
254- وعن أُمِّ کُلْثُومٍ بنتِ عُقْبَةَ بن أَبی مُعَیْطٍ& قالت: سمِعْتُ رسولَاللهr یَقُول: «لَیْسَ الْکَذَّابُ الَّذِی یُصْلحُ بَیْنَ النَّاسِ فَیَنْمی خَیْرًا، أَوْ یَقُولُ خَیْرًا». [متفق علیه]([2])
وفی روایة مسلمٍ زیادة، قالت: وَلَمْ أَسْمَعْهُ یُرَخِّصُ فی شَیْءٍ مِمَّا یَقُولُهُ النَّاسُ إِلاَّ فی ثَلاثٍ، تَعْنِی: الحَرْب، وَالإِصْلاَحَ بَیْنَ النَّاس، وَحَدِیثَ الرَّجُلِ امْرَأَتَه، وَحَدیثَ المَرْأَةِ زَوْجَه.
ترجمه: امکلثوم، دختر عقبه بن ابیمُعَیط& میگوید: از رسولاللهr شنیدم که فرمود: «کسی که برای ایجاد صلح و آشتی در میان مردم، سخن مصلحتآمیزی را به آنها میرساند یا سخن خوبی بر زبان میراند، دروغگو شمرده نمیشود».
در روایت مسلم، افزون بر این آمده است که امکلثوم میگوید: از پیامبرr نشنیدم که در آنچه که مردم میگویند، (یعنی در توریه کردن) جز در سه مورد رخصت داده باشد: در جنگ، هنگام برقراری صلح و آشتی در میان مردم، در صحبت مرد با زنش یا صحبت زن با شوهرش».
شرح
مؤلف/، حدیثی از امکلثوم، دخت عقبه بن ابیمُعَیط& نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «کسی که برای ایجاد صلح و آشتی در میان مردم، سخن مصلحتآمیزی را به آنها میرساند یا سخن خوبی بر زبان میراند، دروغگو نیست». یعنی اگر انسان، بهقصد اصلاح و ایجاد صلح و آشتی در میان مردم، به هر یک از طرفین دعوا بگوید: «فلانی، از تو تعریف میکرد و دعاگوی تو بود»، و یا چنین عبارتهایی بگوید تا اعتماد آنها را نسبت به یکدیگر جلب نماید، ایرادی ندارد.
البته علما اختلاف نظر دارند که آیا منظور، اینست که آیا انسان میتواند در چنین مواردی دروغ بگوید یا منظور، توریه است؟ یعنی انسان سخنی بگوید که منظور یا نیتش، چیزی غیر از مفهوم قابل برداشت از ظاهرِ سخنش، میباشد. به عبارت دیگر، چیزی که ابتدا به ذهن مخاطب (شنونده) میرسد، غیر از نیت یا منظور گویندهی آن است. به عنوان مثال: بگوید: «فلانی، از تو تعریف میکرد» و منظورش، این باشد که از امثال تو، تعریف و ستایش مینمود. زیرا هرکس، از عموم مسلمانان، تعریف و تمجید میکند.
یا وقتی میگوید: «دعاگوی تو بود»، منظورش این باشد که انسان برای هر بندهی نیکوکاری در نمازش دعا میکند؛ همانطور که پیامبرr فرموده است: «إنَّکُم إِذَا قَلْتُمْ ذَلِکَ فَقَدْ سَلَّمْتُمْ عَلَى کُلِّ عَبْدٍ صَالِحٍ فِى السَّمَاءِ وَالأرْضِ».([3]) یعنی: «وقتی شما میگویید: السلام علینا و علی عبادِ الله الصّالحینَ، در حقیقت به هر بندهی نیکوکاری در آسمان و زمین، سلام و درود میفرستید». به عبارت دیگر، این دعا، شامل همهی بندگان نیک الله در آسمانها و زمین میشود.
برخی از علما گفتهاند: توریه، خود نوعی دروغ است؛ زیرا بر خلاف واقعیت میباشد. هرچند گویندهاش، مفهوم درستِ آن را در نظر بگیرد. دلیل این دسته از علما، اینست که پیامبرr فرموده است: «لَمْ یَکْذِبْ إِبْرَاهِیمُ u إِلاّ ثَلاثَ کَذَبَاتٍ: ثِنْتَیْنِ مِنْهُنَّ فِی ذَاتِ اللَّهِU: قَوْلُهُ ﴿فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٞ﴾ وَقَوْلُهُ ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ کَبِیرُهُمۡ هَٰذَا﴾ وواحدة فی شأن َسَارَة...»([4]) یعنی: «ابراهیمu فقط سه بار، دروغ گفت؛ دو بار بهخاطر خدا. آنجا که فرمود: ﴿إِنِّی سَقِیمٞ﴾ یعنی: من بیمارم. و دیگری آنجا که گفت: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ کَبِیرُهُمۡ هَٰذَا﴾ یعنی: بت بزرگ، این کار را کرده است. و سومین دروغش بهخاطر (نجات) ساره از پادشاه ستمگر بود». البته ابراهیمu دروغ نگفت؛ بلکه توریه کرد. البته کسی که میخواهد در میان مردم، صلح و آشتی برقرار کند، باید از دروغ گفتن بپرهیزد و اگر چارهای نداشت، تأویل نماید تا توریه کرده باشد. زیرا کسی که توریه میکند، گناهی بر او نیست و توریه، در صورتی که از روی مصلحت باشد، جایز است.
اما در روایتی افزون بر ایجاد صلح و آشتی در میان مردم، به جنگ نیز تصریح شده است. یعنی دروغ گفتن در جنگ، در برابر دشمن، جایز میباشد و در حقیقت، نوعی توریه است. به عنوان مثال رزمنده، میتواند به دشمن بگوید که نیروهای کمکی و پشتیبانی زیادی، پشتِ سرم هستند و گفتن چنین عبارتهایی بهقصد ایجاد ترس و وحشت در دشمن، ایرادی ندارد.
توریه در جنگ بر دو گونه است:
توریهی لفظی، و توریهی عملی؛ مانندِ کاری که قعقاع بن عمروt در یکی از جنگها انجام داد. او، برای ترساندن دشمن، لشکرِ تحت فرمانش را رویاروی دشمن قرار میداد و سپس آن مکان را ترک مینمود و صبح روزِ بعد، دوباره با لشکرش رویاروی دشمن قرار میگرفت و چنین نشان میداد که اینها نیروهای پشتیبانی هستند و بدینسان دشمن گمان میکرد که نیروهای پشتیبانیِ مسلمانان، رسیدهاند؛ از اینرو ترس و دلهره در میان سپاهیان دشمن میافتاد و میگریختند. این، از روی مصلحت و به عنوان یک تاکتیک نظامی جایز است.
و اما سومین مسألهای که توریه در آن جایز میباشد، اینست که مرد و زن در سخنانی که به یکدیگر میگویند، توریه کنند؛ به عنوان مثال: مرد به همسرش بگوید: تو را از همه بیشتر دوست دارم و یا سخنانی بگوید که بیانگر مهر و علاقهاش به همسرش باشد. البته نباید در این زمینه زیادهروی کند؛ زیرا اگر واقعیت، بر خلاف ادعاها و سخنانش باشد، زن، این را حس میکند و همین، نتیجه را معکوس خواهد کرد و مهر و محبتی را که در میان آنها وجود دارد، از میان خواهد برد. زن نیز همینگونه است و میتواند در حد اعتدال، در سخنان محبتآمیزی که به شوهرش میگوید، توریه کند.
***
255- وعن عائشة رضی الله عنها قالت: سمِع رسولُاللهr صَوْتَ خُصُومٍ بالْبَابِ عَالِیةٍ أَصْواتُهُمَا، وَإِذَا أَحَدُهُمَا یَسْتَوْضِعُ الآخَرَ وَیَسْتَرْفِقُهُ فِی شیءٍ، وَهُوَ یَقُول: واللَّهِ لا أَفعَل، فَخَرَجَ عَلَیْهِمَا رسولُاللهr فقال: «أَیْنَ الْمُتَأَلِّی عَلَى الله لا یَفْعَلُ المَعْرُوف؟» فقال: أَنَا یَا رسولَالله، فَلهُ أَیُّ ذلِکَ أَحَب. [متفق علیه]([5])
ترجمه: عایشه& میگوید: پیامبرr صدای بلند دو نفر را در جلوی درب شنید که با هم بگومگو داشتند؛ یکی از آنها، از دیگری درخواست میکرد که بخشی از طلبش را ببخشد و با او مدارا کند. و آن یکی، میگفت: به الله سوگند که این کار را نمیکنم. پیامبرr بیرون رفت و فرمود: «کسی که به نام الله سوگند میخورد که کارِ نیک انجام ندهد، کجاست؟» بستانکار، پاسخ داد: ای رسولخدا! من هستم؛ ولی اینک هرطور که دوست دارد، با او رفتار میکنم.
شرح
این حدیث، دربارهی برقراری صلح و سازش در میان دو نفر میباشد که با هم اختلاف و بگومگو دارند. لذا اگر کسی، دو نفر را ببیند که با هم دربارهی چیزی اختلاف یا بگومگو دارند و سعی کند در میان آنها، صلح و صفا برقرار نماید، در حقیقت از رسولاللهr الگوبرداری کرده و کار بسیار ارزشمندی انجام داده است. چنانکه پیشتر در شرح آیهی 114 سورهی «نساء» به این موضوع پرداختیم؛ اللهU میفرماید:
﴿لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ [النساء : ١١٤]
در بسیاری از جلسات و سخنان مردم خیری نیست و خیر در سخن کسیست که به صدقه و یا کار نیک یا اصلاح و آشتی در میان مردم فرا بخواند.
پیامبرr وقتی صدای بلند بگومگوی دو نفر را شنید، نزدشان رفت تا ببیند چه مشکلی با هم دارند. و این، نشان میدهد که دخالت کردن در دعوا و بگومگوی دیگران، در صورتی که پنهانی نباشد، ایرادی ندارد؛ زیرا این دو نفر، آشکارا بگومگو میکردند و با صدای بلند سخن میگفتند. اما اگر دعوا و بگومگوی دو نفر، آشکار نبود و دوست نداشتند که کسی از آن اطلاع یابد و بهنحوی از دعوا و اختلافشان باخبر شدید، جایز نیست که دخالت کنید. زیرا این کار، ممکن است اوضاع را وخیمتر کند و همینکه آن دو سعی میکنند دعوایشان پوشیده و پنهان باشد، دلیلی بر اینست که دوست ندارند کسی از اختلافشان، باخبر شود. از اینرو ممکن است پادرمیانی در چنین مواردی، اوضاع را وخیمتر کند و آنان را به غرور و لجبازی وادارد و مانع از صلح و سازش آنها شود.
در هر حال، انسان باید سعی کند واسطهی خیر باشد و در میان مردم، صلح و صفا برقرار نماید و کدورتها و کینهها را از میان ببرد تا به خیر و نیکی فراوانی دست یابد.
***
256- وعن أَبی العباس سهلِ بنِ سعدٍ السَّاعِدِیِّt أَنَّ رسولَاللهr بلَغهُ أَنَّ بَنی عَمْرِو بن عوْفٍ کان بیْنهُمْ شَرٌّ، فَخَرَجَ رسولُاللهr یُصْلِحُ بَیْنَهمْ فِی أُنَاسٍ مَعَه، فَحُبِسَ رسولُاللهr وَحَانَتِ الصَّلاَةُ، فَجَاءَ بِلالٌ إِلَى أَبی بَکْرٍ رضی الله عنهما فقال: یَا أَبَا بَکْرٍ إِنَّ رسولَ اللهr قَدْ حُبِس وَحَانَتِ الصَّلاةُ، فَهَلْ لکَ أَنْ تَؤُمَّ النَّاس؟ قال: نَعَمْ إِنْ شِئْت، فَأَقَامَ بِلالٌ الصَّلاةَ، وَتقَدَّمَ أَبُو بَکْرٍ فَکَبَّرَ وکبَّرَ النَّاسُ، وَجَاءَ رسولُ اللهr یمْشِی فی الصُّفوفِ حتَّى قامَ فی الصَّف، فَأَخَذَ النَّاسُ فِی التَّصْفِیق، وکَانَ أَبُو بَکْرt لا یَلْتَفِتُ فِی صلاتِهِ، فَلَمَّا أَکَثَرَ النَّاسُ التَّصْفِیقَ الْتَفَت، فَإِذَا رسولُاللهr، فَأَشَار إِلَیْهِ رسولُاللهr فَرَفَعَ أَبْو بَکْرt یدَهُ فَحمِد الله، وَرَجَعَ القهقرى وَراءَهُ حَتَّى قَامَ فِی الصَّف، فَتَقدَّمَ رسولُاللهr فَصَلَّى للنَّاس، فَلَمَّا فرغَ أَقْبلَ عَلَى النَّاسِ فقال: «أَیُّهَا النَّاسُ مالَکُمْ حِین نَابَکُمْ شَیْءٌ فی الصَّلاَةِ أَخذْتمْ فِی التَّصْفِیق؟ إِنَّما التَّصْفِیقُ لِلنِّسَاء. منْ نَابَهُ شیءٌ فِی صلاتِهِ فَلْیَقلْ: سُبْحَانَ الله، فَإِنَّهُ لا یَسْمعُهُ أَحدٌ حِینَ یَقُول: سُبْحانَ الله، إِلاَّ الْتَفَت. یَا أَبَا بَکْر: ما منعَک أَنْ تُصَلِّیَ بِالنَّاسِ حِینَ أَشرْتُ إِلَیْک؟» فقال أَبُو بکْر: مَا کَانَ ینبَغِی لابْنِ أَبی قُحافَةَ أَنْ یُصلِّیَ بِالنَّاسِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِاللهr. [متفقٌ علیه]([6])
ترجمه: ابوالعباس، سهل بن سعد ساعدیt میگوید: به رسولاللهr خبر رسید که اختلاف و دعوایی پدید آمده است؛ از اینرو رسولاللهr با تعدادی از مردم، نزدشان رفت تا در میانشان صلح و آشتی برقرار کند. آنها پیامبرr را نگه داشتند تا از ایشان پذیرایی کنند. وقتِ نماز فرارسید؛ بلالt نزد ابوبکرt آمد و گفت: ای ابوبکر! پیامبرr را نگه داشتهاند و اینک وقتِ نماز است. آیا حاضری برای مردم، امامت دهی؟ ابوبکرt فرمود: بله، اگر بخواهی. آنگاه بلالt اقامه گفت و ابوبکرt جلو رفت و تکبیر گفت و مردم نیز تکبیر گفتند (و نماز را آغاز کرد). در این میان رسولاللهr در حالی که در میانِ صفها حرکت میکرد، تشریف آورد تا اینکه در صفِ اول ایستاد. مردم شروع به دست زدن کردند. ولی ابوبکرt در نمازش به این سو و آن سو، توجه نمیکرد و چون مردم، زیاد دست زدند، توجه کرد و دریافت که پیامبرr آمده است. رسولاللهr به او اشاره کرد (که سرِ جایش بماند). ولی ابوبکرt دستش را بلند کرد و الحمدلله گفت و عقب آمد و در صف ایستاد. رسولاللهr جلو رفت و برای مردم، امامت داد. وقتی نماز تمام شد، رو به مردم کرد و فرمود: «ای مردم! چرا هنگامِ نماز که مسألهای پیش میآیدّ (برای باخبر کردنِ امام) دست میزنید؟ دست زدن (در چنین مواردی) مخصوص زنان است. هرکس، در نماز مسألهای برایش پیش آمد (که میخواست دیگران را از آن باخبر کند)، سبحانالله بگوید. زیرا هرکس، این کلمه را بشنود، متوجه میشود. و اما تو ای ابوبکر! هنگامی که به سوی تو اشاره کردم، چه چیزی تو را از ادامهی امامت برای مردم بازداشت؟» ابوبکرt عرض کرد: سزاوار نیست که پسرِ ابوقحافه در حضور پیامبرr برای مردم، امامت دهد.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (2891، 2989)؛ و صحیح مسلم، ش: 1009. ر.ک: حدیث شمارهی 124 همین کتاب.
([2]) صحیح بخاری، ش: 2692؛ و صحیح مسلم، ش: 2605.
([3]) صحیح بخاری، ش: 6630 بهنقل از عبدالله بن مسعودt.
([4]) صحیح بخاری، ش: (3358، 4712، 5084)؛ و مسلم، ش: 2371.
([5]) صحیح بخاری، ش: 2705؛ و صحیح مسلم، ش: 1557.
([6]) صحیح بخاری، ش: (1234، 2690)؛ و صحیح مسلم، ش: 421.