اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

40- باب: نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی

40- باب: نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ          [النساء : ٣٦] 

 و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایه‌ای که خویشاوند است و به همسایه‌ی بیگانه، و یار هم‌نشین و مسافرِ در راه‌مانده و آن‌که مالکش شده‌اید.

و می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا ١

                                                                                             [النساء:1]

و تقوای الله را در پیش بگیرید که به نام او از یکدیگر درخواست می­کنید و از گسستن رابطه­ی خویشاوندی پروا نمایید.

و می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ                              [الرعد: ٢١] 

و کسانی ‌که پیوندهایی را که الله به برقراری آن دستور داده، برقرار می‌دارند.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤[الإسراء: ٢٣،  ٢٤]   

و پروردگارت فرمان داد که جز او را عبادت و پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی نمایید. و چون یکی از آن‌ها یا هر دوی آن‌ها نزدت به سن پیری رسیدند، کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن نیکی بگو. و از روی مهربانی بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو: ای پروردگارم! همان‌گونه که در کودکی مرا پرورش دادند، آنان را مشمول رحمت خویش بگردان.

و می‌فرماید:

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیۡکَ         [لقمان: ١٤]      

و به انسان درباره‌ی پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش در حالی که دچار ضعف روز‌افزون می‌شد، به او باردار گشت و تا دو سال هم به او شیر می‌دهد. (آری؛ به او سفارش کردیم) که سپاس‌گزار من و پدر و مادرت باش.

317- عَن أبی عبد الرحمن عبد الله بن مسعودt قال: سأَلتُ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم : أَیُّ الْعملِ أَحبُّ إلى الله تَعالى؟ قال: «الصَّلاةُ على وقْتِهَا». قُلْت: ثُمَّ أَی؟ قال: «بِرُّ الْوَالِدیْنِ». قلت: ثُمَّ أَی؟ قال: «الجِهَادُ فی سبِیِل اللَّهِ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابوعبدالرحمن، عبدالله بن مسعودt می‌گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدم: کدامین عمل نزد الله متعال، پسندیده‌تر است؟ فرمود: «نمازِ سرِ وقت». گفتم: سپس کدامین عمل؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر». سؤال کردم: سپس چه عملی؟ فرمود: «جهاد در راه الله».

318- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لا یَجْزِی ولَدٌ والِداً إِلاَّ أَنْ یَجِدَهُ مملُوکا، فَیَشْتَرِیَه، فَیَعْتِقَهُ». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ فرزندی، نمی‌تواند حق پدرش را ادا کند، مگر این‌که پدرش را برده‌ی کسی ببیند و او را خریداری و آزاد کند».

شرح

مؤلف رحمه الله ، می‌گوید: «باب نیکی به پدر و مادر و رعایت پیوند خویشاوندی». وی، به‌پیروی از متون و داده‌های شرعی، از نیکی به پدر و مادر، به «بِرُّ الْوَالِدیْنِ» و از پیوند خویشاوندی به «صله‌ی رحم» تعبیر کرده است. نیکی به پدر و مادر، از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین عبادت‌هاست و پس از اطاعت از الله و پیامبرش، در رده‌ی دوم اهمیت قرار دارد. همان‌طور که مشاهده می‌کنید مؤلف رحمه الله ، آیه‌های فراوانی در این باره ذکر کرده است. همه‌ی این آیات، نشان‌گر حقوق بزرگی‌ست که پدر و مادر بر فرزندان خود دارند. الله متعال، به سختی‌هایی اشاره فرموده است که مادر برای فرزندش متحمل می‌شود؛ مادر از زمانی که باردار می‌گردد تا هنگامی که وضع حمل می‌کند، دچار ضعف روزافزون می‌شود تا این‌که سختی‌های زایمان را پشت سر می‌گذارد و پس از تحمل این‌همه سختی، فرزندش را به دنیا می‌آورد. همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ کُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ کُرۡهٗا                                       [الأحقاف: ١٥]     

مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی، او را به دنیا آورد.

سپس الله متعال، سخت‌ترین دوران زندگی پدر و مادر را بیان فرموده است:     ﴿إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ[الإسراء: ٢٣]   یعنی: «و چون یکی از آن‌ها یا هر دوی آن‌ها نزدت به سن پیری رسیدند، کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آنان نگو». زیرا وقتی پدر و مادر، پیر می‌شوند، ضعیف و ناتوان شده، نیازمندِ فرزندانشان می‌گردند؛ با این حال، الله متعال دستور می‌دهد که کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آن‌ها نگو؛ یعنی به آن‌ها نگو که از دست شما خسته شدم. بلکه رفتار نیک و پسندیده ای با آنان داشته باش و وقتی سخن می‌گویند یا بهانه‌جویی می‌کنند، بر سرِشان فریاد نزن: ﴿وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا ٢٣ یعنی: «و به آنان، سخن نیکی بگو». به عبارت دیگر پاسخشان را به‌نیکی بده؛ چون حق زیادی بر تو دارند.

سپس مؤلف رحمه الله ، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابن مسعودt از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: کدامین عمل نزد الله متعال، پسندیده‌تر است؟ فرمود: «نمازِ سرِ وقت». و باز سؤال کرد: سپس کدامین عمل؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر». پرسید: سپس چه عملی؟ فرمود: «جهاد در راه الله». بدین‌سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیکی به پدر و مادر را پیش از جهاد در راه الله ذکر کرد. اگر ابن‌مسعودt بیش از این هم سؤال می‌کرد، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پاسخش را به‌روشنی می‌داد.

این، نشان‌گر اهمیت نیکی به پدر و مادر است. نیکی به پدر و مادر، دامنه‌ی گسترده‌ای دارد که شامل خوش‌رفتاری و خوش‌زبانی با آنان و نیز حمایت مالی از آن‌هاست؛ البته در حد توان. زیرا الله متعال دستور داده است: تا آن‌جا که می‌توانید، یعنی در حد توان خود، تقوا پیشه کنید. در برابرِ نیکی به پدر و مادر، نافرمانی از آن‌ها قرار دارد.

سپس مؤلف رحمه الله  دومین حدیث ذکر کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «هیچ فرزندی، نمی‌تواند حق پدرش را ادا کند، مگر این‌که پدرش را برده‌ی کسی ببیند و او را خریداری و آزاد کند». زیرا بدین‌سان پدرش را  از قید بردگی انسان، آزاد می‌کند. این حدیث بدین معنا نیست که هرکس، پدرش را برده‌ی کسی ببیند و او را خریداری کند، پدرش در قید بردگی او درمی‌آید؛ بلکه بلافاصله پس از پرداخت پول آزادی‌اش، پدرش آزاد می‌شود و نیازی به این نیست که فرزند، آزادی پدرش را اعلام کند؛ مادر نیز همین حکم را دارد. و این، نشان‌دهنده‌ی عظمت حقوق پدر و مادر است.

***

319- وعنه أیضاًt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْیوْمِ الآخِر، فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَه، وَمَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْیوم الآخِر، فَلْیصلْ رَحِمَه، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْیوْمِ الآخِر، فلْیقُلْ خیراً أَوْ لِیَصمُتْ». [متفقٌ علیه]([3])

ترجمه: هم‌چنین از ابوهریرهt روایت است که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس به الله و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد؛ هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، با خویشاوندانش ارتباط داشته باشد؛ هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد».

320- وعنه قال: قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّ اللهَ تَعَالى خَلَقَ الخَلْقَ حَتَّى إِذَا فَرَغَ مِنْهُمْ قَامَتِ الرَّحِم، فَقَالَت: هذا مُقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ الْقَطِیعةِ؛ قال: نَعَمْ أَمَا تَرْضینَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَک، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَک؟ قالت: بَلَى، قال فذلِک لَکَ»، ثم قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «اقرءوا إِنْ شِئتُم: ﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣   [متفقٌ علیه]([4])

وفی روایة للبخاری: فقال اللهُ تعالى: «مَنْ وَصلَکِ، وَصلْتُه، ومنْ قَطَعکِ قطعتُهُ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال، آفریده‌هایش را خلق کرد؛ پس از این‌که آفرینش آن‌ها را به پایان رساند، رَحِم (خویشاوندی) برخاست و گفت: برخاسته‌ام تا از قطع پیوند خویشاوندی به تو پناه ببرم. الله متعال فرمود: آیا راضی نیستی به این‌که هرکس تو را وصل کند، با او پیوند داشته باشم (و او را به رحمت خویش برسانم) و هرکس، تو را قطع کند، با او قطع رابطه کنم (و او را از رحمت خویش دور بگردانم؟) پاسخ داد: بلی؛ (الله) فرمود: «این حق، برای تو محفوظ است». سپس رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: ([5]) «اگر خواستید، این آیات را بخوانید:

﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣                                                                                  [محمد : ٢٢،  ٢٣] 

چه بسا آن‌گاه که سرپرست (امور مردم) شوید، در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه با خویشاوندانتان را قطع نمایید. الله، چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و (گوش‌های) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.

در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «الله متعال فرمود: کسی که تو را وصل کند (حق خویشاوندی را ادا نماید) به او می‌پیوندم؛([6]) و هرکس، تو (رابطه‌ی خویشاوندی) را قطع کند، با او قطع رابطه می‌کنم».([7])

321- وعنهt قال: جَاءَ رَجُلٌ إلى رسول اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یا رسولَ الله! مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بحُسنِ صَحَابَتی؟ قال: «أُمُّک». قال: ثُمَّ من؟ قال: «أُمُّکَ». قال: ثُمَّ مَن؟ قال: «أُمُّکَ» قال: ثُمَّ مَن؟ قال: «أَبُوکَ». [متفقٌ علیه]([8])

وفی روایة : یا رسول الله! مَنْ أَحَقُّ الناس بِحُسْن الصُّحْبة؟ قال: «أُمُّکَ ثُمَّ أُمُّک، ثُمَّ أُمُّک، ثمَّ أَباک، ثُمَّ أَدْنَاکَ أَدْنَاکَ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: مردی نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: چه کسی بیش از دیگران، سزاوار اینست که با او خوش‌رفتار باشم؟ فرمود: «مادرت». دوباره پرسید: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت». باز سؤال کرد: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت». گفت: آن‌گاه چه کسی؟ فرمود: «پدرت».

و در روایتی آمده است: (آن مرد پرسید:) ای رسول‌خدا! چه کسی بیش از همه‌ی مردم، به خوش‌رفتاری من سزاوارتر است؟ فرمود: «مادرت، سپس مادرت، سپس مادرت، و آن‌گاه به پدرت نیکی کن و به همین ترتیب به هرکس که به تو نزدیک‌تر است».

شرح

این دو حدیث، درباره‌ی جایگاه و اهمیت والای صله‌‌ی رحم است. پیش‌تر این نکته را بیان کردم که منظور از صله‌ی رحم، ارتباط خویشاوندی‌ست و این، به عُرف مردم و عادت‌ِ آن‌ها بستگی دارد؛ زیرا چند و چون پیوند خویشاوندی و حد و اندازه‌ی آن در کتاب و سنت، بیان نشده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شرط و قیدی برای آن ذکر نکرده است. به عبارت دیگر، مواردی چون خورد و نوش یا هم‌سفره بودن و یا زندگی در یک مسکن به عنوان شرایط پیوند خویشاوندی، مطرح نیست و این مسأله به عرف مردم بستگی دارد؛ یعنی صله‌ی رحم، همان است که در عرف مردم، ارتباط و پیوند خویشاوندی شناخته شود و در مقابل، آن‌چه مردم قطع رابطه بدانند، بی‌توجهی به صله‌ی رحم به‌شمار می رود؛ این، یک اصل است.

ناگفته نماند که اگر عرف مردم در این باره به‌گونه‌ای از میان برود یا خراب شود که به ارتباط خویشاوندی اهمیت ندهند، چنین عرفی اعتبار ندارد؛ زیرا چنین عادتی، یک عرف یا عادت غیراسلامی‌ست. چنان‌که امروزه در کشورهای غیراسلامی به خانواده‌هایشان اهمیت نمی‌دهند و چه‌بسا اعضای یک خانواده یکدیگر را نمی‌شناسند! گاه فرزندِ یک مرد، بزرگ می‌شود و پدرش را نمی‌شناسد و با هم بیگانه هستند! دلیلش، اینست که آن‌ها به ارتباط خانوادگی و خویشاوندی، اهمیت نمی‌دهند و معنا و مفهوم همسایگی را نمی‌دانند و روابط اجتماعی آن‌ها، خشک، پوچ و فاسد است؛ زیرا کفر، آن‌ها و همه‌ی ارزش‌های اخلاقی آنان را از میان برده است. لذا سخنِ ما، درباره‌ی جامعه‌ی اسلامی متعهدی‌ست که به ارزش‌های دینی و اخلاقی اهمیت می‌دهد؛ از این‌رو آن‌چه در عرف چنین جامعه‌ای، صله‌ی رحم محسوب شود، همان صله‌‌ی رحم یا پیوند خویشاوندی‌ست و آن‌چه که در این جامعه آن را قطع رابطه‌ی خویشاوندی بدانند، قطع این پیوند به‌شمار می‌آید.

در نخستین حدیث ابوهریرهt آمده است که الله متعال، با کسی پیوند دارد و او را از رحمت خویش بهره‌مند می‌سازد که حق پیوند خویشاوندی را به‌جای آورَد و پیوندش را با کسی که پیوند خویشاوندی را قطع ‌کند، قطع می‌نماید و او را از رحمت خود، محروم می‌گرداند. هرکس، خواهانِ ارتباط با پروردگار خویش است؛ پس حق خویشاوندی را ادا کنید و اگر مایلید که الله با شما قطع رابطه کند، رابطه‌ی خویشاوندی خود را قطع کنید؛ این، مجازاتی درخورِ قطع رابطه‌ی خویشاوندی‌ست. لذا هرچه توجه انسان به ادای این حق، بیش‌تر باشد، ارتباطش با الله استوارتر است و هرچه در این زمینه کوتاهی کند، از اجر و ثواب او کاسته می‌شود و بی‌گمان الله متعال، به هیچ‌کس ستم نمی‌کند.

مؤلف رحمه الله  این دو آیه ذکر کرده که الله عزوجل  فرموده است:

﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣                                                                                  [محمد : ٢٢،  ٢٣] 

چه بسا آن‌گاه که سرپرست (امور مردم) شوید، در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه با خویشاوندانتان را قطع نمایید. الله، چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و (گوش‌های) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.

در این آیه بدین نکته تصریح شده که تبهکاران و کسانی که در زمین به فساد و تباهی می‌پردازند و رابطه با خویشاوندانشان را قطع می‌کنند، از رحمت الهی دور می‌شوند و الله متعال، آن‌ها را از شنیدنِ سخن حق، کَر می‌گرداند و به‌فرض این‌که سخن حق را بشنوند، هیچ سودی از آن نمی‌برند؛ هم‌چنین چشمانشان را از دیدن حقیقت، کور گردانیده و راه‌های سعادت و نیکی را نمی‌بینند؛ زیرا چشم و گوش، دو راه اساسی برای انتقال اطلاعات به قلب هستند و وقتی مسیرِ انتقال، خراب شود، هیچ خیری به قلب نمی‌رسد. پناه بر الله.

علما، بذل و بخشش به نزدیکان و خویشاوندان را یکی از نمونه‌های ارتباط با آنان برشمرده‌ و گفته‌اند: ثروتمندی که خویشاوندانِ فقیری دارد و خود، جزو وارثان آن‌ها محسوب می‌شود، بر او واجب است که نفقه‌ی این‌ها را بدهد، یعنی مخارج متعارف آن‌ها را تأمین کند؛ مانند دو برادر که یکی از آن‌ها، ثروتمند است و دیگری، فقیر، و توانایی کسب و کار ندارد. لذا از آن‌جا که برادر از برادر، ارث می‌برد، بر برادر ثروتمند واجب است که مخارج متعارف برادر فقیرش و ناتوانش را که کسب و کاری ندارد، تأمین کند. این، یکی از مصادیق و نمونه‌های پیوند خویشاوندی‌ست.

علما، هم‌چنین گفته‌اند: اگر خویشاوند فقیر برای ازدواج به کمک و حمایت نیاز داشت، کمک کردن به او واجب است؛ زیرا ازدواج برای حفظ عفت و پاک‌دامنی، یکی از مهم‌ترین نیازهای انسان است. بنابراین، اگر فقیری، برادرِ ثروتمندی داشته باشد که تنها وارث اوست، بر برادر ثروتمند تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و سواریِ مورد نیازِ برادرِ فقیرش واجب است و چنان‌چه برادر فقیر، قصد ازدواج داشته باشد، برادر ثروتمند باید به او کمک کند.

بر کسی که دانشی درباره‌ی چنین مسایلی ندارد، واجب است که از علما بپرسد تا او را راهنمایی کنند و راه درست را به او نشان دهند؛ زیرا الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِمۡۖ فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٧         [الأنبیاء: ٧] 

ما پیش از تو تنها مردانی را (به عنوان پیامبر) فرستادیم که به آنان وحی می‌کردیم؛ اگر نمی‌دانید، از اهل علم بپرسید.

حدیث دوم، درباره‌ی سزاوارترین شخص به هم‌صحبتی و خوش رفتاری انسان است؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در این حدیث، بیان فرموده که مادر، بیش از دیگران سزاوار اینست که با او خوش‌رفتار باشیم. و چون دوباره‌ در این‌باره از او پرسیدند، باز هم مادر را سزاوارترین شخص به هم‌صحبتی و خوش‌رفتاری معرفی کرد و تا سه بار، او را بیش از همه سزاوار عطوفت، مهرورزی و خوش‌رفتاری دانست و مرتبه‌ی چهارم، پدر را سزاوار تکریم، محبت و خوش‌رفتاری معرفی فرمود؛ زیرا هیچ‌کس مثل مادر به فرزندش، مهر نمی‌ورزد و نسبت به او دل‌سوزی نمی‌کند. الله متعال، می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ                                                    [لقمان: ١٤] 

مادرش در حالی که دچار ضعف روز‌افزون می‌شد، او را (در شکم خود) حمل کرد.

و می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ کُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ کُرۡهٗا                                       [الأحقاف: ١٥] 

مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی، او را به دنیا آورد.

ابتدای شب، فرزندش را در گهواره می‌گذارد و او را آرام می‌کند تا بخوابد و وقتی فرزندش بیمار یا بی‌خواب می‌شود، شب تا صبح بیدار می‌ماند تا فرزندش، راحت بخوابد؛ خودش سرما را به جان می‌خرد تا فرزندش گرم باشد و گرمای سخت را تحمل می‌کند تا فرزندش احساس گرما نکند و بیش ازپدر ، به فرزند خویش توجه و رسیدگی می‌نماید. از این‌رو حق مادر، سه برابر حقّ پدر است.

هم‌چنین مانند پدر، پُرزور و قوی نیست و حقش را نمی‌گیرد؛ بنابراین، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سه بار درباره‌ی حق مادر، سفارش فرمود و یک بار نسبت به حق پدر؛ و این، رهنمودی روشن برای انسان است که باید هرچه می‌تواند هم‌صحبت خوبی برای پدر و مادرش باشد و از هیچ خدمتی به آنان دریغ نکند. الله متعال، به ما و همه‌ی مسلمانان توفیق خدمت به پدر و مادر را عنایت کند و همگان را به آن‌چه که خیر و صلاح آن‌ها در آن است، موفق بگرداند و ما و سایر مسلمانان را از لطف و احسان خویش بهره‌مند بفرماید.

***

322- وعنه عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «رغِم أَنْف، ثُم رغِم أَنْف، ثُمَّ رَغِم أَنف مَنْ أَدرْکَ أَبَویْهِ عِنْدَ الْکِبر أَحدُهُمَا أَوْ کِلاهُما، فَلمْ یدْخلِ الجَنَّةَ». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خوار و زبون باد، خوار و زبون باد، خوار و زبون باد کسی که پدر مادرش، هر دو، یا یکی از آن‌ها به سن پیری برسند و او، (با خدمت به آن‌ها) وارد بهشت نشود».

323- وعنهt أَنَّ رجلاً قال: یا رسولَ الله! إِنَّ لی قَرابَةً أَصِلُهُمْ وَیَقْطَعُونی، وَأُحسِنُ إِلَیْهِمِ وَیُسیئُونَ إِلیَّ، وأَحْلُمُ عنهُمْ وَیجْهلُونَ علَیَّ، فقال: «لَئِنْ کُنْتَ کما قُلْتَ، فَکَأَنَّمَا تُسِفُّهُمُ المَلَّ، ولا یَزَالُ معکَ مِنَ الله ظهِیرٌ عَلَیْهِمْ ما دمْتَ عَلَى ذَلکَ». [روایت مسلم]([10])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: مردی، عرض کرد: ای رسول‌خدا! من، خویشاوندانی دارم که با آنان ارتباط برقرار می‌کنم، ولی آن‌ها با من ارتباط ندارند؛ و من به آنان نیکی می‌کنم، ولی آن‌ها به من بد می‌کنند؛ من در برابر بدی‌هایشان شکیبایی می‌ورزم، ولی آن‌ها باز هم به من بدی می‌کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر همین‌گونه باشی که گفتی، گویا خاکستر داغ به آنان می‌خورانی و تا زمانی که به همین روش عمل کنی، پشتیبانی از سوی الله در برابرِ آنان با تو خواهد بود».

324- وعن أَنسٍt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَنْ أَحبَّ أَنْ یُبْسَطَ له فی رِزقِه، ویُنْسأَ لَهُ فی أَثرِه، فَلْیصِلْ رحِمهُ». [متفقٌ علیه]([11])

انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس دوست دارد روزی‌اش، زیاد شود و عمرش طولانی، پس صله‌ی رحم (ارتباط با خویشانش) را رعایت کند».

325- وَ عنهُ قال: کَانَ أَبُو طَلْحَةَt أَکْثَر الأَنْصَارِ بِالمدِینَةِ مَالاً مِنْ نَخْل، وَکَانَ أَحَبُّ أَمْوالِهِ إِلَیْهِ بَیْرَحاء، وَکانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ المسْجِدِ وکانَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم  یدْخُلُهَا وَیشْربُ مِنْ ماءٍ فِیهَا طَیِّبٍ قَالَ أَنَس: فلَمَّا نزَلَتْ هَذِهِ الآیةُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَقام أَبُوطَلْحَةَ إِلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ اللهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَیْک: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَإِنَّ أَحَبَّ مَالی إِلَیَّ بَیْرَحَاء، وإِنَّهَا صَدقَةٌ للَّهِ تَعَالَى أَرْجُو بِرَّهَا وذُخْرهَا عِنْد الله تعالى، فَضَعْها یا رسول الله حیْثُ أَرَاکَ اللَّهُ، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «بَخ، ذلِکَ مَالٌ رَابح، ذلِکَ مَالٌ رَابِح، وَقَدْ سمِعْتُ مَا قُلْت، وَإِنِّی أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا فی الأَقْرَبِینَ». فقال أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ یَا رَسُولَ اللهِ، فَقَسَّمَهَا أَبُو طَلْحَةَ فی أَقَاربِه، وَبَنی عَمِّهِ. [متفقٌ علیه]([12])

ترجمه: انسt می‌گوید: ابوطلحهt در میان انصار مدینه، از لحاظ داشتن نخل، از همه ثروتمندتر بود؛ محبوب‌ترین ثروتش نزد او نخلستانی به نام «بیرحاء» در مقابل مسجد بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گاه به این نخلستان می‌رفت و از آبِ گوارایش می‌نوشید. انسt می‌گوید: وقتی این آیه نازل شد: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ، ابوطلحهt نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و گفت: ای رسول‌خدا! الله متعال، این آیه را بر شما نازل کرده و (فرموده) است:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

(ابوطلحه افزود:) باغ بیرحاء، محبوب‌ترین ثروتِ من است و می‌خواهم آن را در راه الله صدقه دهم و به خیر و ثواب آن نزد الله، امیدوارم؛ پس هرطور که مناسب می‌دانید، درباره‌اش تصمیم بگیرید. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌به! این، مال سودمندی‌ست؛ این، مالِ سودمندی‌ست و آن‌چه گفتی، شنیدم؛ نظرِ من، اینست که آن را میانِ خویشاوندانت تقسیم کنی». ابوطلحهt گفت: ای رسول‌خدا! همین کار را می‌کنم. سپس آن را میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد.

326- وعن عبد الله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما قال: أَقْبلَ رجُلٌ إِلى نَبِیِّ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فقال: أُبایِعُکَ على الهِجرةِ وَالجِهَادِ أَبتَغِی الأَجرَ مِنَ الله تعالى. قال: «فَهَلْ مِنْ والدِیْکَ أَحدٌ حَی؟» قال: نعمْ بل کِلاهُما. قال: «فَتَبْتَغِی الأَجْرَ مِنَ الله تعالى؟» قال: نعم. قال: «فَارْجعْ إِلى والدِیْک، فَأَحْسِنْ صُحْبتَهُما». [متفقٌ علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([13])

وفی روایةٍ لهُما: جاءَ رجلٌ فاسْتَأْذَنُه فی الجِهَادِ فقال: «أَحیٌّ والِداک؟» قال: نَعَم، قال: «ففِیهِما فَجاهِدْ».

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاصt می‌گوید: مردی، نزد پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: برای کسب اجر و پاداش از الله متعال، با شما بر سرِ هجرت و جهاد پیمان می‌بندم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا پدر یا مادرت، زنده‌اند؟» پاسخ داد: آری؛ هر دوی آن‌ها زنده‌اند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: «و اجر و ثواب الله متعال را می‌طلبی؟» گفت: بله. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پس نزد پدر و مادرت برگرد و با آنان رفتار نیک و پسندیده‌ای داشته باش».

در روایتی دیگر از بخاری و مسلم، آمده است: مردی (نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) آمد و اجازه‌ی جهاد خواست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا پدر و مادرت زنده‌اند؟» پاسخ داد: بله. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «جهاد تو، خدمت به ایشان است».

327- وَعنهُ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَیْسَ الْواصِلُ بِالمُکافئ وَلکِنَّ الواصِلَ الَّذی إِذا قَطَعتْ رَحِمُهُ وصلَهَا». [روایت بخاری]([14])

ترجمه: عبدالله بن عمرو$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وصل‌کننده‌ی راستین پیوندِ خویشاوندی، کسی نیست که به‌خاطر ارتباطی که خویشاوندانش با او دارند، با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند؛ بلکه کسی‌ست که وقتی با او قطع رابطه می‌کنند، او ارتباطش را با آن‌ها حفظ می‌نماید».

328- وعن عائشة قالت: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «الرَّحمُ مَعَلَّقَةٌ بِالعَرْشِ تَقُول: مَنْ وصلنی وَصَلَهُ اللَّه، وَمَن قَطَعَنی، قَطَعَهُ اللَّه». [متفقٌ علیه]([15])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «رَحِم به عرش، آویزان است و می‌گوید: هرکس، پیوند خویشاوندی را برقرار کند، الله، او را از رحمت خویش بهره‌مند سازد و هرکس مرا (یعنی پیوند خویشاوندی را) قطع کند، الله او را از رحمتش محروم بگرداند».

329- وعن أُمِّ المُؤْمِنِینَ میمُونَةَ بنْتِ الحارِثِ رضی الله عنها أَنَّهَا أَعتَقَتْ ولیدةً وَلَم تَستَأْذِنِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  فلَمَّا کانَ یومَها الَّذی یدورُ عَلَیْهَا فِیه، قالت: أشَعَرْتَ یَا رَسُول الله إِنِّی أَعْتَقْتُ ولِیدتی؟ قال: «أَوَ فَعلْت؟». قالت: نَعمْ. قال: «أَما إِنَّکِ لو أَعْطَیتِهَا أَخوالَکِ کان أَعظَمَ لأجرِکِ». [متفقٌ علیه]([16])

ترجمه: از ام‌المؤمنین میمونه دخت حارث& روایت است که ایشان، کنیزی را آزاد کرد و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اجازه نگرفت. روزِ نوبتش که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به خانه‌اش می‌رفت، عرض کرد: ای رسول‌خدا! آیا می‌دانید که من، کنیزم را آزاد کردم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا واقعاً چنین کاری کردی؟» پاسخ داد: بله. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ولی اگر او را به دایی‌هایت می‌بخشیدی، پاداشِ بیش‌تری به تو می‌رسید».

شرح

این احادیث، درباره‌ی فضیلت و اهمیت صله‌ی رحم است و نشان می‌دهد: پیوند خویشاوندی، این نیست که انسان، در پاسخ پیوندی که خویشانش با او دارند، با آن‌ها ارتباط داشته باشد؛ بلکه صله‌ی رحم، در حقیقت، اینست که انسان با خویشاوندانی که با او ارتباط ندارند، رابطه داشته باشد و بدین‌سان پیوند خویشاوندی‌اش به‌خاطر خداست، نه بدین‌خاطر که مردم از او تعریف و تمجید کنند یا ارتباطش با بندگان خدا، صرفاً در پاسخ ارتباطی باشد که با او دارند. همان‌گونه که در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدین نکته تصریح شده است. در این احادیث، هم‌چنین آمده است که رحم، به عرش آویزان است و می‌گوید: «هرکس، مرا وصل کند (یعنی پیوند خویشاوندی را رعایت کند) الله، او را به رحمت خویش برساند». این، جمله‌ای دعایی‌ست؛ و احتمال دارد که جمله‌ای خبری باشد؛ لذا بدین مفهوم است که هرکس صله‌ی رحم کند، الله او را از رحمتش برخوردار می‌سازد. و هر دو احتمال، صحیح است و نشان می‌دهد که صله‌ی رحم، اهمیت فراوانی دارد؛ به گونه‌ای که زیر عرش، چنین دعایی می‌کند یا چنین خبری می‌دهد.

سپس مؤلف رحمه الله ، داستان مردی را ذکر کرده که با خویشاوندانش ارتباط داشت، ولی آنها با او ارتباط نداشتند؛ او، به آن‌ها نیکی می‌کرد و پاسخی جز بدی نمی‌دید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او فرمود: «اگر همین‌گونه باشی که گفتی، گویا خاکستر داغ در دهانشان می‌گذاری». یعنی به سبب رفتارِ بدی که با تو دارند، سزاوار چنین مجازاتی هستند و «تا زمانی که چنین روی‌کردی داشته باشی، پشتیبانی از سوی الله در برابرِ آنان با تو خواهد بود» و بدین‌سان به‌رغم این‌که با تو قطع رابطه می‌کنند، با آنان ارتباط خواهی داشت.

این احادیث و امثال آن، نشان‌گر اینست که صله‌ی رحم و رعایت پیوند خویشاوندی در حد توان انسان و به‌اندازه‌ای که عرف جامعه‌ی اسلامی اقتضا می‌کند، واجب است و این، هشداری جدی درباره‌ی قطع رابطه‌ی خویشاوندی به‌شمار می‌رود.

***

330- وعن أسماءَ بنتِ أَبی بکر الصدیق رضی الله عنهما قَالَتْ: قَدِمَتْ عَلَیَّ أُمِّی وَهِیَ مُشرکةٌ فی عَهْدِ رسولِالله صلی الله علیه و آله و سلم  فاسْتَفْتَیْتُ رَسُولَالله صلی الله علیه و آله و سلم ، قُلْتُ: قَدِمَتْ عَلَیَّ أُمِّی وَهِیَ رَاغِبَةٌ، أفَأصِلُ أُمِّی؟ قَالَ: «نَعَمْ، صِلِی أُمَّکِ». [متفقٌ علیه]([17])

ترجمه: اسماء دختر ابوبکر صدیق$ می‌گوید: مادرم، در حالی که مشرک بود، در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدم آمد؛ از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال کردم: مادرم نزدِ من آمده است و از من انتظار (نیکی و هدیه) دارد؛ آیا با او ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود: «بله؛ با مادرت ارتباط بگیر».

331- وعن زینب الثقفیةِ امرأةِ عبدِ الله بن مسعودt وعنها قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «تَصَدَّقْنَ یَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ وَلَوْ مِنْ حُلِیِّکُنَّ»، قَالَتْ: فَرَجَعْتُ إِلَى عبد الله بنِ مسعود فقلتُ لَهُ: إنَّکَ رَجُلٌ خَفِیفُ ذَاتِ الیَدِ وَإنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قَدْ أمَرَنَا بِالصَّدَقَةِ فَأْتِهِ فَاسْألْهُ، فإنْ کَانَ ذلِکَ یُجزِئُ عَنِّی وَإلا صَرَفْتُهَا إِلَى غَیْرِکُمْ. فَقَالَ عبدُ اللهِ: بَلِ ائْتِیهِ أنتِ، فانْطَلَقتُ، فَإذا امْرأةٌ مِنَ الأنْصارِ بِبَابِ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  حَاجَتی حَاجَتُها، وَکَانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قَدْ أُلْقِیَتْ عَلَیهِ المَهَابَةُ. فَخَرجَ عَلَیْنَا بِلاَلٌ، فَقُلْنَا لَهُ: ائْتِ رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَأخْبرْهُ أنَّ امْرَأتَیْنِ بالبَابِ تَسألانِکَ: أُتُجْزِئُ الصَّدَقَةُ عَنْهُمَا عَلَى أزْواجِهمَا وَعَلَى أیْتَامٍ فی حُجُورِهِما؟ وَلا تُخْبِرْهُ مَنْ نَحْنُ، فَدَخلَ بِلاَلٌ عَلَى رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فسأله، فَقَالَ لَهُ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ هُمَا؟» قَالَ: امْرَأةٌ مِنَ الأنْصَارِ وَزَیْنَبُ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أیُّ الزَّیَانِبِ هِیَ؟» قَالَ: امْرَأةُ عبدِ اللهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لَهُمَا أجْرَانِ: أجْرُ القَرَابَةِ وَأجْرُ الصَّدَقَةِ». [متفقٌ علیه]([18])

ترجمه: زینب ثقفی، همسر عبدالله بن مسعودt وعنها می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای زنان! صدقه دهید؛ حتی از زیورآلات خود». (زینب) می‌گوید: نزد عبدالله بن مسعود بازگشتم و به او گفتم: تو، مردی تنگ دست هستی و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ما دستور داده است که صدقه دهیم. نزدشان برو و از ایشان بپرس که آیا می‌توانم به تو صدقه دهم تا در غیر این صورت آن را به دیگران بدهم؟ عبداللهt گفت: تو، خود نزدش برو. لذا من، خودم رفتم و زنی از انصار را مقابل درب خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دیدم که او هم سؤالی مانند سؤال من داشت. و از آن‌جا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پُرهیبت بود، (هیچ‌یک از ما در خود نمی‌دید که در بزند و سؤالش را بپرسد) تا این‌که بلالt خارج شد؛ به او گفتیم: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برو و به ایشان بگو: دو زن، پشتِ در هستند و می‌پرسند: آیا می‌توانند صدقه‌ی اموالشان را به شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی آن‌ها هستند؟ و به ایشان نگو که ما، کیستیم. بلال نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و سؤال را مطرح کرد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از او پرسید: «این دو زن، کیستند؟» پاسخ داد: زنی از انصار و زینب. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کدام زینب؟» بلال، پاسخ داد: همسر عبدالله. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این‌ها، دو اجر دارند: اجر خویشاوندی، و اجر صدقه».

شرح

مؤلف رحمه الله  روایتی بدین مضمون نقل کرده است که اسماء دختر ابوبکر صدیق$ می‌گوید: مادرم، در حالی که مشرک بود، در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدم آمد؛ از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال کردم: مادرم نزدِ من آمده است و از من انتظار (نیکی و محبت) دارد؛ آیا با او ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود: «بله؛ با مادرت ارتباط بگیر».

در متن این روایت آمده است: «وَهِیَ رَاغِبَةٌ». برخی از علما گفته‌اند: بدین معناست که به اسلام، رغبت دارد. لذا ارتباط با او، بدین‌خاطر بود که علاقه و رغبت بیش‌تری به اسلام، پیدا کند و مسلمان شود. هم‌چنین گفته شده که این عبارت، بدین مفهوم است که: او، انتظار دارد که با او ارتباط داشته باشم. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به اسماء& دستور داد که با مادرش ارتباط بگیرد. لذا مادر اسماء، با این امید و اشتیاق که دخترش با او ارتباط بگیرد و به او هدیه دهد، به ملاقات دخترش آمد.

این، نشان می‌دهد که انسان باید با خویشاوندانش رابطه داشته باشد، حتی اگر مسلمان نباشند؛ زیرا حق خویشاوندی آن‌ها، به قوت خود باقی‌ست. فرموده‌ی الله متعال در سوره‌ی «لقمان» بیان‌گر همین موضوع است:

﴿وَإِن جَٰهَدَاکَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِی ٱلدُّنۡیَا مَعۡرُوفٗا       [لقمان: ١٥]        

و اگر (پدر و مادرت) تو را بر آن داشتند که چیزی را شریکم بسازی که به آن دانش نداری، از آنان اطاعت مکن و در دنیا با آن‌ها به خوبی رفتار نما.

یعنی اگر پدر و مادرت، مشرک بودند و با تأکید و پافشاری از او می‌خواستند که به الله شرک بورزی، از آنان اطاعت نکن؛ زیرا اطاعت از مخلوق در جهت نافرمانی از خالق، درست نیست. با این حال، در دنیا به آنان به‌نیکی رفتار کن؛ یعنی به وظیفه‌ی خود در قبال آن‌ها عمل نما و با آن‌ها ارتباط داشته باش، هرچند کافر یا فاسق باشند؛ زیرا حق خویشاوندی دارند.

این حدیث هم، نشان‌گر همان موضوعی‌ست که در این آیه بیان شده است؛ چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به اسماء دختر ابوبکر صدیق$ فرمان داد که با مادرش که در آن زمان، مشرک بود، ارتباط بگیرد.

هم‌چنین دریافتیم که صدقه دادن به خویشان، دو پاداش دارد: اجر صله‌ی رحم، و اجر صدقه. دلیلش، روایتیست که زینب دختر مسعود ثقفی، همسر عبدالله بن مسعودt روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  زنان را به صدقه دادن، دستور داد. زینب& به خانه‌اش بازگشت؛ شوهرش، عبدالله بن مسعودt مردی تنگ‌دست و فقیر بود. زینب به شوهرش خبر داد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به زنان دستور داده است که صدقه دهند. لذا عبدالله بن مسعودt از همسرش خواست که به او و نیز یتیمانِ نیازمند، کمک کند. اما این سؤال برای آن‌ها مطرح شد که آیا زن، می‌تواند به شوهر و اعضای خانواده‌ی خود و کسانی که در خانه‌‌اش هستند، صدقه دهد؟ لذا زینب& به خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت تا این مسأله را مطرح کند و حکمش را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بپرسد. وقتی به خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رسید، زنی از انصار را مقابل خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دید که او هم آمده بود تا همین سؤال را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بپرسد. ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پُرهیبت بود و هیچ‌یک از این‌ها در خود نمی‌دید که در بزند و سؤالش را بپرسد تا این‌که بلالt خارج شد؛ آری؛ هیبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌گونه‌ای بود که ابتدا که انسان، ایشان را می‌دید، هیبتشان، انسان را می‌گرفت، ولی پس از اندکی گفتگو و هم‌نشینی، محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در دل می‌نشست. بلالt از خانه خارج شد و از آن دو سؤال کرد: چه‌کار دارید؟ گفتند: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برو و به ایشان بگو: دو زن، پشتِ در هستند و می‌پرسند: آیا می‌توانند صدقه‌ی اموالشان را به شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی آن‌ها هستند؟ و به ایشان نگو که ما، کیستیم. بلال نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و سؤال را مطرح کرد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از او پرسید: «این دو زن، کیستند؟» پاسخ داد: زنی از انصار و زینب. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کدام زینب؟» چون خیلی‌ها، اسمشان زینب بود. بلالt پاسخ داد: همسر عبدالله. عبدالله بن مسعودt خادمِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود و بدون اجازه وارد خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌شد. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عبداللهt و خانواده‌اش را به‌خوبی می‌شناخت و از اوضاع او آگاه بود. آن زنِ انصاری و همسر عبدالله بن مسعودy از بلال خواستند نامی از آن‌ها، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نبرد و نگوید که کیستند؛ ولی بلالt از آن جهت که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال کرد و اطاعت ایشان بر اطاعت دیگران، مقدم است، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خبر داد که سؤال‌کنندگان؛ زنی از انصار و نیز همسر عبدالله بن مسعود هستند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این‌ها، دو اجر دارند: اجر خویشاوندی، و اجر صدقه». لذا بدین نکته پی می‌بریم که هنگام نیاز، صدقه دادن به فرزندان و همسر (هم زن و هم مرد) جایز است و این، دو پاداش دارد: اجر صدقه، و اجر صله‌ی رحم؛ یعنی انسان می‌تواند در هنگام نیاز، به فرزندان یا همسر خود، صدقه دهد.

ناگفته نماند که اگر این نیاز، جزو همان نفقه‌ای باشد که بر انسان واجب است، در این صورت دادن زکات به کسی که نفقه‌اش بر انسان واجب است، درست نیست؛ ولی اگر نیازش، خارج از حد نفقه باشد یا آن شخص، جزو کسانی نباشد که نفقه‌اش بر انسان، واجب است، در این صورت، دادن زکات به چنین شخصی، بلامانع است؛ یعنی اشکالی ندارد که انسان از زکات اموالش، بدهی پدر، پسر یا همسرش را بپردازد؛ البته در صورتی که بدهکار، زنده باشد؛ یعنی اگر بدهکار، مرده باشد، بدهی‌اش را از مالِ زکات نمی‌دهند؛ بلکه بدهی‌اش را داوطلبانه یا به عنوان صدقه‌ی نفلی و یا از آن‌چه بر جا گذاشته است، ادا می‌کنند.

***

332- وعن أبی سُفْیان صخْر بنِ حربٍt فی حدِیثِهِ الطَّویل فی قصَّةِ هِرقل أَنَّ هِرَقْلَ قال لأَبی سفْیان: فَماذَا یأْمُرُکُمْ بِه؟ یَعْنی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: قلت: یقولُ: «اعْبُدُوا اللهَ وَحدَه، ولا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا، واتْرُکُوا ما یقُولُ آباؤُکم، ویأْمُرُنَا بالصَّلاةِ ، والصِّدْق، والعفَاف، والصِّلَةِ». [متفقٌ علیه]([19])

ترجمه: ابوسفیان، صخر بن حربt ضمن روایتی طولانی از ماجرای ملاقاتش با «هرقل» می‌گوید: هرقل به من گفت: شما را به چیزی فرامی‌خواند؟ منظورش، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود. ابوسفیانt می‌گوید: پاسخ دادم: می‌گوید: «الله یکتا و یگانه را عبادت و پرستش کنید و هیچ چیزی را شریکش نسازید و آن‌چه را پدران شما می‌گفتند، رها نمایید؛ و ما را به نماز، راست‌گویی و درست‌کاری، پاک‌دامنی و صله‌ی رحم، امر می‌کند».

333- وعن أبی ذرt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّکُم ستفْتَحُونَ أَرْضًا یُذْکَرُ فِیهَا القِیرَاطُ».

وفی روایةٍ: «ستفْتحُونَ مصْر وهِی أَرْضٌ یُسَمَّى فِیها القِیراط، فَاستَوْصُوا بِأَهْلِها خیْرًا، فَإِنَّ لَهُمْ ذِمةً ورحِمًا».

وفی روایةٍ: «فإِذا افْتتَحتُموها، فَأَحْسِنُوا إِلى أَهْلِهَا، فَإِنَّ لهُم ذِمَّةً ورحِماً» أَو قال: «ذِمَّةً وصِهرًا». [رواه مسلم]([20])

قال العُلَماء: الرَّحِمُ التی لهُمْ کَوْنُ هَاجَر أُمُّ إِسْماعِیلَ صلی الله علیه و آله و سلم  مِنْهم. «والصِّهْرُ»: کونُ مارِیة أُمِّ إِبراهِیمَ ابنِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  منهم.

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شما، به‌زودی سرزمینی را فتح می‌کنید که در آن، نام قیراط([21]) ذکر می‌شود».

و در روایت آمده است: «به‌زودی مصر را فتح می‌کنید؛ و آن‌جا سرزمینی‌ست که در آن نام قیراط، ذکر می‌شود. سفارش مرا درباره‌ی نیکی به اهالی آن مراعات کنید؛ زیرا آن‌ها، حرمت و حق خویشاوندی دارند».

و در روایتی دیگر آمده است: «وقتی آن‌جا را فتح کردید، به مردمانش ‌نیکی کنید؛ زیرا آن‌ها، حرمت و حق خویشاوندیِ نسبی دارند». یا فرمود: «زیرا آن‌ها، حرمت و خویشاوندیِ سببی دارند».

علما گفته‌اند: منظور از «رحم» (خویشاوندی نسبی)، اینست که هاجر، مادر اسماعیل صلی الله علیه و آله و سلم ، اهل مصر بوده است؛ و منظور از «صهر» (خویشاوندی سببی) اینست که ماریه، مادر ابراهیم فرزند رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مصری بوده است.

334- وعن أبی هریرةt قال: لما نزلَتْ هذِهِ الآیَةُ: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١٤[الشعراء : ٢١٤] دعا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قُرَیْشًا فاجْتَمعُوا فَعَم، وخَصَّ وقال: «یا بَنی عبدِ شَمس، یا بنی کَعْب بنِ لُؤَی، أَنقِذُوا أَنْفُسَکُمْ مِنَ النَّار، یَا بنی مُرَّةَ بنِ کْعب، أَنْقِذُوا أَنفُسَکُمْ مِن النَّار، یا بنی عبْدِ مَنَاف، أَنْقِذُوا أَنْفُسَکُمْ مِنَ النَّار، یا بَنی هاشِمٍ أَنقِذُوا أَنْفُسکُمْ مِنَ النَّار، یا بنی عبْدِ المطَّلِبِ أَنْقِذُوا أَنْفُسکُمْ مِن النَّار، یا فاطِمَة أَنْقِذی نفْسَکِ منَ النَّار، فَإِنی لا أَمْلِکُ لَکُمْ منَ الله شیْئا، غَیْر أَنَّ لَکُمْ رحِماً سأَبلُّهَا بِبِلالِها». [روایت مسلم]([22])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١٤ «و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده»، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  قریش را فراخواند و طوایف قریش را به‌طور عموم و برخی از افراد را به‌طور خاص، مخاطب قرار داد و فرمود: «ای بنی عبدشمس! ای بنی کعب بن لؤی! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی‌ مره بن کعب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی عبدمناف! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی‌هاشم! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی عبدالمطلب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید. ای فاطمه! خود را از آتش دوزخ نجات بده؛ زیرا من، نمی توانم برای شما نزد الله کاری بکنم؛ تنها کاری که انجام می‌دهم، اینست که با آبِ صله‌ی رحم، آتشِ قطع رابطه با شما را فرومی‌نشانم». (یعنی حق خویشاوندی شما را به‌طرز شایسته‌ای ادا می‌کنم).

335- وعن أبی عبد الله عمرو بن العاص رضی الله عنهما قال: سمعتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  جِهارًا غیْرَ سِرٍّ یَقُول: «إِنَّ آلَ بَنی فُلانٍ لَیُسُوا بأَوْلِیائی إِنَّما وَلِیِّی اللهُ وصالحُ المؤْمِنِین، ولَکِنْ لَهُمْ رحِمٌ أَبُلُّها بِبِلالِها». [متفق علیه؛ این، لفظ بخاری‌ست.]([23])

ابوعبدالله، عبدالله بن عمرو$ می‌گوید: شنیدم که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آشکارا، نه مخفیانه (با صراحت تمام) می‌فرمود: «طایفه‌ی بنی‌فلان، دوستان من نیستند؛ بلکه دوستان من، الله و مؤمنان نیکوکارند. البته حق خویشاوندی آن‌ها محفوظ است که من، آن را به‌طرز شایسته‌ای ادا می‌کنم».

شرح

احادیثی که مؤلف رحمه الله  ذکر کرده، همه، نشان‌‌گر اهمیت صله‌ی رحم (ارتباط با خویشاوندان) است. در رأس این احادیث، حدیث ابوسفیان، صخر بن حربt قرار دارد؛ حکایتش به زمانی برمی‌گردد که ابوسفیان با گروهی از قریشیان نزد «هرقل»، پادشاه روم رفت. این ماجرا پیش از مسلمان شدن ابوسفیانt بود؛ زیرا ابوسفیان در سال فتح مکه مسلمان شد.

این ملاقات، پس از صلح حدیبیه اتفاق افتاده است. هرقل که مردی زیرک بود، اطلاعاتی از تورات و نشانه‌های محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  و محل بعثت ایشان داشت؛ زیرا وصف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و دعوت ایشان در تورات و انجیل آمده است؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ [الأعراف: ١٥٧]      

...پیامبر درس نخوانده­ای که وصف او و نامش را نزد خویش در تورات و انجیل می­بینند.

از این‌رو همان‌گونه که فرزندان خود را به‌خوبی می‌شناسند و شکی درباره‌ی آن‌ها ندارند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را نیز می‌شناسند و هیچ شکی درباره‌‌ی صداقتش ندارند.

هرقل، زمانی که از حضور تعدادی از عرب‌های حجاز در سرزمین خویش، اطلاع یافت، آنان را به حضور خواست تا درباره‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و دعوت ایشان سؤال کند و بداند که دعوت پیامبر نوظهور چیست و از چه چیزی بازمی‌دارد و یارانش چگونه‌اند یا چه وضعیتی دارند. از این‌رو هرقل پرسش‌هایی در این‌باره مطرح کرد که بخاری رحمه الله  در «صحیح» خود در روایتی طولانی ذکر نموده است. یکی از پرسش‌های هرقل، این بود که این پیامبر به چه فرمان می‌دهد؟ پاسخ ابوسفیان، این بود که او، ما را به صله‌ی رحم، صدق و راستی، و عفت و پاک‌دامنی فرامی‌خواند.

صله‌ی رحم، مراعات حقوق خویشاوندی یا ارتباط با خویشان است، و صدق و راستی، به معنای گفتاری‌ست که واقعیت دارد یا مطابق واقعیت است؛ و عفت، یعنی پاک‌دامنی و دوری از زنا و نیز دور نگه داشتن چشم و دست و زبان از مال و آبروی دیگران.

در پایان این گفتگو، هرقل به ابوسفیان گفت: اگر آن‌چه گفتی، حقیقت داشته باشد، به‌زودی جای پای مرا تصرف خواهد کرد. این را کسی چون هرقل می‌گوید که فرمانروای یکی از دو امپراتوری بزرگ آن روز، یعنی روم و ایران است و بر بخش عظیمی از دنیا حکم می‌رانَد؛ ولی می‌داند که دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، حق است و با سرشت و نهاد بشریت مطابقت دارد و با رهنمودهای حیات‌بخش الهی، هم‌سو می‌باشد؛ زیرا به صدق و راستی، عفت و پاک‌دامنی، و صله‌ی رحم، فرامی‌خواند.

سپس مؤلف رحمه الله  تعدادی حدیث درباره‌ی صله‌ی رحم و ارتباط با خویشاوندان روایت کرده است؛ از جمله این روایت که: الله متعال به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد:

﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١٤                                        [الشعراء : ٢١٤]

و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیرو این فرمان، قریش را جمع کرد و طوایف مختلف قریش را به‌طور عام و برخی از افراد آن را به‌طور خاص خطاب قرار داد تا این‌که به دخترش فاطمه& فرمود: «یا فاطِمَة! أَنْقِذی نفْسَکِ منَ النَّار». یعنی: «ای فاطمه! خود را از آتش دوزخ نجات بده». و پیامش به همه‌ی آن‌ها، این بود که من، نمی‌توانم نزد الله برای شما کاری بکنم. البته این را هم بیان فرمود که حق خویشاوندی آن‌ها، هم‌چنان محفوظ است و با آب صله‌ی رحم، آتش قطع رابطه با خویشاوندان را فرو می‌نشاند؛ زیرا قطع رابطه با خویشاوندان، آتشی‌ست که با آبِ صله‌ی رحم خاموش می‌شود. پیوند خویشاوندی، با قطع رابطه می‌میرد و ارتباط با خویشان، مانند آب است که به آن، حیات می‌بخشد. همان‌طور که الله متعال، فرموده است:

﴿وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ کُلَّ شَیۡءٍ حَیٍّۚ                                            [الأنبیاء: ٣٠]      

و هر چیز زنده‌ای را از آب قرار دادیم.

یعنی آب، مایه‌ی حیات است؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  صله‌ی رحم را به آبِ تشبیه کرد که پیوند خویشاوندی را خرم و باطراوت نگه می‌دارد.

مؤلف رحمه الله ، هم‌چنین این حدیث را ذکر کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «طایفه‌ی بنی‌فلان، دوستان من نیستند». زیرا کافر بودند. بر هر مسلمانی واجب است که از دوستی با کافران، بیزاری بجوید؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ [الممتحنة : ٤]   

به‌راستی برای شما، در ابراهیم و همراهانش، الگوی نیکی‌ست؛ آن‌گاه که به قوم خویش گفتند: ما، از شما و آن‌چه جز الله می‌پرستید، بیزاریم. ما، به شما باور نداریم و میان ما و شما برای همیشه دشمنی و کینه پدید آمده است تا آن‌که به الله یکتا ایمان بیاورید.

و بدین‌سان ابراهیم علیه السلام  از قوم خود که مشرک بودند، بیزاری جست.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ولَکِنْ لَهُمْ رحِمٌ أَبُلُّها بِبِلالِها». یعنی با این‌که کافرند، حق خویشاوندی آن‌ها را ادا می‌کنم. و این، نشان می‌دهد که حق ارتباط برای خویشاوند، محفوظ است؛ اگرچه کافر باشد و این، غیر از دوستی با خویشاوندِ کافر است؛ یعنی خویشاوندِ کافرِ انسان، اگرچه حقّ خویشاوندی دارد، اما حقّ ولایت و دوستی ندارد و نباید با او دوستی کرد؛ زیرا بر باطل است.

سپس مؤلف، احادیثی ذکر کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نوید فتح مصر را به یارانش داده و به نیک‌رفتاری با اهل مصر سفارش نموده و فرموده است: «آن‌ها، حرمت و حق خویشاوندی دارند». زیرا هاجر، مادرِ اسماعیل علیه السلام  و همسر ابراهیم خلیل علیه السلام  اهل مصر بوده است و بدین‌سان مصری‌ها، دایی‌های اسماعیل علیه السلام  محسوب می‌شوند و اسماعیل علیه السلام  پدرِ عرب‌های مستعربه، به‌شمار می‌رود؛ یعنی عرب‌های مستعربه، نوادگان اسماعیل علیه السلام  هستند.

به‌هر حال، این نشان می‌دهد که قرابت و خویشاوندیِ دور نیز درخورِ صله‌ی رحم است و وقتی دریابیم که فلان‌شخص از طایفه‌ی ماست، باید حق خویشاوندی او را ادا کنیم؛ هرچند خویشاوندِ دور ما باشد.

هم‌چنین درمی‌یابیم که ارتباط با خویشاوندان مادری، مانند صله‌ی رحم با خویشاوندان پدری‌ست.

***

336- وعن أبی أَیُّوب خالدِ بن زیدٍ الأنصاریt أَنَّ رجلاً قال: یَا رَسُولَ اللهِ أَخْبِرْنی بِعملٍ یُدْخِلُنی الجنَّةَ، وَیُبَاعِدنی مِنَ النَّار. فقال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «تعبُدُ اللَّه، ولا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا، وَتُقِیمُ الصَّلاَةَ، وتُؤتی الزَّکاةَ، وتَصِلُ الرَّحِم». [متفقٌ علیه]([24])

ترجمه: ابوایوب، خالد بن زید انصاریt می‌گوید: مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: ای رسول‌خدا! عملی به من معرفی کن که مرا وارد بهشت سازد و از آتش دوزخ، دور بگرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن».

337- وعن سلْمان بن عامرٍt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِذا أَفْطَرَ أَحَدُکُمْ فَلْیُفْطِرْ عَلَى تَمر فَإِنَّهُ برکَةٌ، فَإِنْ لَمْ یجِد تَمْرًا، فَالماء، فَإِنَّهُ طُهُورٌ». وقال: «الصَّدقَةُ عَلَى المِسکِینِ صدقَةٌ، وعَلَى ذی الرَّحِمِ ثِنْتَان: صَدَقَةٌ وصِلَةٌ». [ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.]([25])

ترجمه: سلمان بن عامرt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هریک از شما هنگامِ افطار، با خرما افطار کند؛ زیرا در آن، برکت است. و اگر خرما نیافت، با آب افطار نماید؛ زیرا آب، پاک است». و فرمود: «در صدقه دادن به مسکین، (پاداشِ) یک صدقه است و صدقه دادن به خویشاوند، دو پاداش دارد: پاداش صدقه، و پاداش صله‌ی رحم».

338- وعن ابن عمر رضی الله عنهما قال: کَانَتْ تَحتی امْرأَةٌ وکُنْتُ أُحِبُّها، وَکَانَ عُمرُ یکْرهُهَا، فقال لی: طَلِّقْها فأبیْت، فَأَتَى عَمرُt النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم ، فَذَکر ذلکَ لَه، فقال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «طَلِّقْهَا». [ابوداود و ترمذی، این حدیث را روایت کرده‌اند و ترمذی آن را حسن صحیح دانسته است.]([26])

ترجمه:ابن‌عمر$ می‌گوید: زنی در نکاح من بود و او را دوست داشتم؛ ولی عمر (پدرم) او را نمی‌پسندید. لذا به من گفت: طلاقش بده؛ ولی من، قبول نکردم. پدرم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و این مسأله را برای ایشان بازگو کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «طلاقش بده».

339- وعن أبی الدَّرْداءِt أَنَّ رَجُلاً أَتَاهُ فقال: إِنَّ لی امْرَأَةً وإِن أُمِّی تَأْمُرُنی بِطَلاَقِها؟ فقال: سَمِعْتُ رسول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یقولُ: «الْوالِدُ أَوْسطُ أَبْوابِ الجَنَّةِ، فَإِنْ شِئْتَ فَأَضِعْ ذلِک الْباب، أَوِ احفظْهُ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.]([27])

ترجمه: از ابودرداءt روایت است که شخصی، نزد وی رفت و گفت: همسری دارم و مادرم به من امر می‌کند که طلاقش دهم. ابودرداءt پاسخ داد: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «پدر و مادر، مهم‌ترین و برگزیده‌ترین، دروازه‌ی بهشت هستند؛ اگر می‌خواهی، این درب را نابود کن و اگر می‌خواهی، آن را نگه دار».

340- وعن البراءِ بن عازبٍ$ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «الخَالَةُ بِمَنْزِلَة الأُمِّ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([28])

وفی الباب أَحادیث کِثیرة فی الصحیح مشهورة ، منها حدیث أَصحابِ الغارِ، وحدیث جُرَیْجٍ وقَدْ سَبَقَا، وأَحادیث مشهورة فی الصحیح حَذَفْتُهَا اخْتِصارًا، وَمِنْ أَهَمِّهَا حدیثُ عمْرو بن عَبسَةَt الطَّوِیلُ المُشْتَمِلُ على جُمَلٍ کثیرة مِنْ قَوَاعِدِ الإِسْلامِ وآدابِهِ وَسَأَذْکُرُهُ بِتَمَامِهِ إِن شَاءَ الله تعالى فی بابِ الرَّجَاء، قال فیه: دَخَلْتُ عَلى النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  بِمَکَّةَ، یَعْنی فی أَوَّل النُبُوَّةِ، فقلتُ له: ما أَنت؟ قال: «نَبیٌّ». فقلت: وما نبی؟ قال: «أَرسلَنی اللهُ تعالى»، فقلت: بِأَیِّ شَیءٍ أَرْسلَک؟ قال: «أَرْسلَنی بِصِلةِ الأَرْحام، وکَسْرِ الأوثَان، وأَنْ یُوحَّدَ الله لا یُشرَکُ بِهِ شَیءٌ». وذکر تَمامَ الحدیث. واللَّه أعلم.

ترجمه: براء بن عازبt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خاله، به‌منزله‌ی مادر است».

در این‌باره، احادیث فراوان و مشهوری وجود دارد که در کتاب‌های صحیح آمده است؛ از جمله حدیث یاران غار([29]) و حدیث جریج([30]) که پیش‌تر ذکر شد. بنده جهت اختصار، از ذکر این احادیث خودداری کرده‌ام که از مهم‌ترین این احادیث به حدیث عمرو بن عبسهt اشاره می‌کنم که طولانی‌ست و حاوی جمله‌های فراوانی از قواعد و آداب اسلامی‌ست که ان‌شاءالله تعالی آن را در باب «رجاء» (امید به رحمت الهی) ذکر خواهم کرد.([31]) در بخشی از این روایت آمده است که عمرو بن عبسهt می‌گوید: در مکه، یعنی در ابتدای بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدشان رفتم و گفتم: تو کیستی؟ فرمود: «من، پیامبرم». پرسیدم: پیامبر، چیست؟ فرمود: «الله متعال، مرا فرستاده است». سؤال کردم: تو را با چه مأموریتی فرستاده است؟ فرمود: «برای صله‌ی رحم، شکستن بت‌ها، و این‌که الله، به‌یگانگی پرستش شود و هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکش نسازند». و آن‌گاه بقیه‌ی حدیث را ذکر کرد. و الله، داناتر است.

 

شرح

این احادیث، درباره‌ی صله‌ی رحم و نیکی به پدر و مادر است؛ از جمله حدیث خالد بن زید انصاریt که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خواست عملی را به او معرفی کنند که او را وارد بهشت نماید و از آتش دوزخ دور بگرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن». شاهد موضوع در این حدیث، این‌جاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «حقّ خویشاوندی را ادا کن» و بدین‌سان صله‌ی رحم را یکی از اسباب ورود به بهشت و دور شدن از آتش دوزخ برشمرد.

بدون شک، هر انسانی، خواهان دست‌یابی به این سعادت بزرگ است که از دوزخ نجات یابد و وارد بهشت شود. زیرا هرکس از دوزخ دور گردد و به بهشت برود، به رستگاری بزرگی دست یافته است و هر مسلمانی، در این جهت می‌کوشد؛ اما برای رسیدن به چنین سعادتی، چهار عملِ اساسی، ضروری‌ست:

یکم: الله را بدور از هرگونه شرک کوچک و بزرگی عبادت و پرستش کنید.

دوم: نماز را برپا دارید و آن را سرِ وقت و با جماعت بخوانید؛ البته نماز جماعت،  مخصوص مردان است و بر زنان، واجب نیست.

سوم: زکات اموالتان را ادا کنید و زکاتی را که الله متعال در اموال شما واجب کرده است، به مستحقان آن بدهید.

چهارم: صله‌ی رحم، یعنی حق خویشاوندی را مطابق عرف جامعه‌ی اسلامی به‌جا آورید. در جامعه‌ی سالم، آن‌چه که مردم، آن را صله‌ی رحم بدانند، صله‌ی رحم محسوب می‌شود و آن‌چه که در عرف چنین جامعه‌ای، صله‌ی رحم به‌شمار نیاید، پیوند خویشاوندی محسوب نمی‌شود؛ مگر این‌که انسان در جامعه‌ای زندگی کند که به ارتباط‌های خانوادگی و خویشاوندی اهمیت ندهند؛ در این صورت، اصلِ صله‌ی رحم به عنوان یکی از آموزه‌های دینی به قوت خود باقی‌ست و باید با استفاده از رهنمودهای دینی به این دستور بزرگ اسلامی، عمل کرد.

سپس مؤلف رحمه الله  حدیث سلمان بن عامر ضبی را درباره‌ی افطار با خرما ذکر کرده است؛ بنا بر این روایت، اگر خرما نبود، با آب، افطار کنید. در این روایت، هم‌چنین آمده است: «در صدقه دادن به مسکین، (پاداشِ) یک صدقه است و صدقه دادن به خویشاوند، دو پاداش دارد: پاداش صدقه، و پاداش صله‌ی رحم».

از این‌رو علما گفته‌اند: از میان دو فقیر که یکی، خویشاوند شماست و دیگری، خویشاوندِ شما نیست، فقیرِ خویشاوند، در اولویت است؛ زیرا از آن جهت که حقّ خویشاوندی دارد، مستحق‌تر است.

آن‌گاه مؤلف رحمه الله ، حدیث عبدالله بن عمر$ را ذکر کرده است که وی، همسری داشت و به او علاقه‌مند بود. پدرش، عمرt به او دستور داد که این زن را طلاق دهد. ولی ابن‌عمر که زنش را دوست داشت، خواسته‌ی پدرش را رد کرد. عمرt این موضوع را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در میان نهاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ابن‌عمرt فرمود: «طلاقش بده».

و روایت بعدی، درباره‌ی زنی‌ست که پسرش را به طلاق دادن همسرش امر می‌کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در این حدیث این نکته را بیان فرمود که صله‌ی رحم یا نیکی به پدر و مادر، یکی از اسباب و زمینه‌های ورود به بهشت محسوب می‌شود و این، اشاره‌ای‌ست به این‌که طلاق دادن همسر به فرمان پدر و مادر، سببِ رفتن به بهشت است؛ ولی این، بدین معنا نیست که طلاق دادن همسر در شرایطی که پدر و مادر فردی، چنین خواسته‌ای دارند، واجب است. شخصی از امام احمد حنبل رحمه الله  پرسید: من، همسرم را دوست دارم، ولی پدرم به من می‌گوید: طلاقش بده؛ چه کنم؟ فرمود: طلاقش نده. آن شخص پرسید: مگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ابن‌عمر دستور نداد که در این‌باره به خواسته‌ی پدرش عمل کند و همسرش را طلاق دهد؟ امام احمد رحمه الله  به او فرمود: آیا مگر پدرت، همانند عمر است؟ زیرا درباره‌ی عمرt یقین داریم که در این‌باره دلیلی شرعی داشته است و چون فرزندش از این دلیل، بی‌اطلاع بود، در برابر خواسته‌ی پدر، مقاومت می‌کرد؛ و گرنه، هیچ لزومی نداشت و بلکه ممکن نبود که عمرt پسرش را به چنین کاری وادار کند و بدون دلیلی شرعی آن‌ها را از هم جدا نماید.

لذا اگر پدر یا مادری، بدون دلیل و مصلحتی شرعی، از فرزند خود بخواهند که همسر مورد علاقه‌اش را طلاق دهد، حرفشان بی‌اعتبار است و نباید به چنین خواسته‌ای تن داد؛ زیرا این مسأله، به‌قدری حساس است که هیچ‌کس حق دخالت در چنین مواردی را ندارد و چنین مسایلی، به خودِ زن و مرد مربوط می‌شود.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 527؛ و صحیح مسلم، ش: 85.

([2]) صحیح مسلم، ش: 1510.

([3]) صحیح بخاری، ش: 6138؛ و صحیح مسلم، ش: 47.

([4]) صحیح بخاری، ش: (4831، 5987) و ...؛ صحیح مسلم، ش: 2554.

([5]) در روایت بخاری، این عبارت، به عنوانِ سخنِ ابوهریرهt ذکر شده است. [مترجم]

([6]) یعنی او را از رحمت خویش برخوردار می‌سازم.

([7]) یعنی او را از رحمت خویش محروم می‌گردانم.

([8]) صحیح بخاری، ش: 5971؛ و صحیح مسلم، ش:2548.

([9]) صحیح مسلم، ش: 2551.

([10]) صحیح مسلم، ش: 2558.

([11]) صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (2067، 5986)؛ و صحیح مسلم، ش: 2557.

([12]) صحیح بخاری، ش: 1461؛ و صحیح مسلم، ش: 998. ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی 302.

([13]) صحیح بخاری، ش: 3004؛ و صحیح مسلم، ش: 2549.

([14]) صحیح بخاری، ش: 5991.

([15]) صحیح بخاری، ش: (5978، 5989)؛ و صحیح مسلم، ش: 2555.

([16]) صحیح بخاری، ش: (2592، 2594)؛ و صحیح مسلم، ش: 999.

([17]) صحیح بخاری، ش: 2620؛ و صحیح مسلم، ش: 1003.

([18]) صحیح بخاری، ش: 1466؛ و صحیح مسلم، ش: 1000.

([19]) صحیح بخاری، ش: 7؛ و صحیح مسلم، ش: 1773.

([20]) صحیح مسلم، ش: 2543.

([21]) یعنی قیراط به عنوان بخشی از دینار، در میان آن‌ها رواج دارد؛ طحاوی که خود مصری‌ست و به زبان و لهجه‌ی مصری‌ها آشناتر، گوید: این، کنایه از نوعی بدمنشی و سوءادب در رفتار، گفتار و معاملات آن‌‌هاست. لذا مفهوم حدیث، این است که با وجودِ چنین منشی در رفتار و گفتارشان، باید رفتار مناسب و شایسته‌ای با آن‌ها داشته باشید. [مترجم]

([22]) صحیح بخاری، ش: 2753؛ و صحیح مسلم، ش: 204.

([23]) صحیح بخاری، ش:5990؛ و صحیح مسلم، ش:215.

([24]) صحیح بخاری، ش: 1396؛ و صحیح مسلم، ش:13.

([25]) ضعیف است: ضعیف الجامع، ش: 389؛ و ضعیف الترمذی، آلبانی، ش: 101؛ آلبانی می‌گوید: صحیح، عمل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است. وی در الإرواء، ذیل حدیث شماره‌ی 92 می‌گوید: «آن‌چه در این‌باره به ثبوت رسیده، حدیث انس است که این را به عنوان فعل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روایت کرده است؛ و روایت او و سلمان بن عامر بدین شکل که این عمل را در قالب گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روایت کرده‌اند، نزد من ثابت نشده است. والله اعلم». البته قسمت دوم حدیث «الصَّدقَةُ عَلَى المِسکِینِ صدقَةٌ...»، صحیح است؛ ر.ک: صحیح ابن ماجه، آلبانی/، ش: 1698.

([26]) السلسلة الصحیحة، ش:919؛ صحیح ابن‌ماجه، آلبانی/، ش:1698.

([27]) صحیح الجامع، ش: 7145؛ و السلسلة الصحیحة، ش: 914؛ و صحیح ابن‌ماجه، آلبانی/، ش: 1699.

([28]) صحیح الجامع، ش: 3339؛ این حدیث در صحیح بخاری، ش:2699 به صورتی طولانی آمده است.

([29]) ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی 13.

([30]) ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی: 264.

([31]) ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی443.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد