اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

42- باب: فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر، خویشاوندان، همسر و دیگر کسانی که گرامی‌داشت آن‌ها، پسندیده است

42- باب: فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر، خویشاوندان، همسر و دیگر کسانی که گرامی‌داشت آن‌ها، پسندیده است

346- عن ابن عمر رضی اللهُ عنهما أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِنَّ أَبرَّ البرِّ أَنْ یصِلَ الرَّجُلُ وُدَّ أَبِیهِ».

وعن عبدِ الله بن دینارٍ عن عبد الله بن عمر رضی اللهُ عنهما أَنَّ رجُلاً مِنَ الأَعْرابِ لقِیهُ بِطرِیق مکَّة، فَسلَّم عَلیْهِ عَبْدُ الله بْنُ عُمر وحملهُ على حمارٍ کَانَ یرْکَبُهُ، وأَعْطَاهُ عِمامةً کانتْ على رأْسِه، قال ابنُ دِینَار: فقُلنا له: أَصْلَحکَ الله إِنَّهمْ الأَعْرابُ وهُمْ یرْضَوْنَ بِالیسِیر. فقال عبدُ الله بنُ عمر: إِنَّ هذا کَان ودًّا لِعُمَرَ بن الخطابt، وإِنِّی سمِعْتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «إِنَّ أَبرَّ البِرِّ صِلةُ الرَّجُلِ أَهْلَ وُدِّ أَبِیهِ».

وفی روایةٍ عن ابن دینار عن ابن عُمَر أَنَّهُ کَانَ إِذا خرج إلى مَکَّةَ کَانَ لَهُ حِمارٌ یَتَروَّحُ علیْهِ إذا ملَّ رُکُوب الرَّاحِلَةِ، وعِمامةٌ یشُدُّ بِها رأْسه، فَبیْنَا هُو یوْمًا على ذلِکَ الحِمَارِ إذْ مَرَّ بِهِ أَعْرابی، فقال: أَلَسْتَ فُلانَ بْنَ فُلان؟ قال: بلَى، فَأَعْطَاهُ الحِمَار، فقال: ارْکَبْ هذا، وأَعْطاهُ العِمامةَ وقال: اشْدُدْ بِهَا رأْسَک، فقال لَهُ بَعْضُ أَصْحابِه: غَفَر الله لَک، أَعْطَیْتَ هذَا الأَعْرابیِّ حِمارًا کنْتَ تَروَّحُ علیْه، وعِمامَةً کُنْتَ تشُدُّ بِهَا رأْسَکَ؟ فقال: إِنِّی سَمِعْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یُقول: «إِنَّ مِنْ أَبَرِّ البِرِّ أَنْ یَصِلَ الرَّجُلُ أَهْلَ وُدِّ أَبِیهِ بَعْد أَنْ یُولِّىَ». وإِنَّ أَبَاهُ کَانَ صَدِیقاً لِعُمرt. [همه‌ی این روایت‌ها را مسلم، نقل کرده است.]([1])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهترین نیکی، اینست که شخص با دوستان پدرش ارتباط داشته باشد (و حقّ دوستی آن‌ها با پدرش را ادا کند)».

عبدالله بن دینار می‌گوید: صحرانشینی، در راه مکه با عبدالله بن عمرt روبه‌رو شد؛ عبدالله بن عمر به او سلام گفت و او را بر الاغی که خود سوارش بود، سوار کرد و عمامه‌ای را که بر سر داشت، به او بخشید. ابن‌دینار می‌گوید: به او گفتیم: الله تو را اصلاح کند؛ این‌ها، صحرانشین هستند و به اندک بخششی راضی می‌شوند. عبدالله بن عمرt فرمود: این شخص، دوست پدرم (عمر بن خطابt) بوده است و من از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «بهترین نیکی، اینست که شخص، با دوستان پدرش ارتباط داشته باشد».

در روایتی دیگر از ابن‌دینار نقل شده است که عبدالله بن عمر$ هرگاه از مدینه به مکه می‌رفت، الاغی با خود داشت که وقتی از سواریِ شتر خسته می‌شد، برای ا‌ستراحت روی الاغ می‌نشست؛ وی، عمامه‌ای داشت که بر سرش می‌بست. یک روز که سوارِ الاغش بود، صحرانشینی از کنارش گذشت. عبدالله از او پرسید: آیا تو، فلان پسر فلانی نیستی؟ پاسخ داد: بله. عبداللهt الاغش را به او داد و به او گفت: سوار شو، و عمامه‌اش را به او بخشید و گفت: این را به سر خود ببند. یکی از همراهان عبداللهt به او گفت: الله، تو را ببخشد؛ الاغی را که برای‌ استراحت خود داشتی، به او بخشیدی و عمامه‌ای را که بر سَرَت می‌بستی، به او دادی؟! پاسخ داد: من از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «یکی از بهترین نیکی‌ها، اینست که شخص پس از وفات پدرش با دوستان او ارتباط داشته باشد»؛ و پدر این مرد، از دوستان پدرم بود.

شرح

مؤلف رحمه الله  پس از ذکر احکام مربوط به نیکی به پدر و مادر و صله‌ی رحم، به موضوع ارتباط با دوستان پدر و مادر یا دوستان خویشاوندان پرداخته است؛ و این به سبب پیوندی‌ست که میان آن‌ها و خویشاوندانش یا میان آن‌ها و پدر و مادرش وجود داشته است. سپس داستان شگفت‌انگیزی از ابن‌عمر$ نقل کرده است؛ ابن‌عمرt هرگاه برای ادای حج به مکه می‌رفت، الاغی با خود داشت که چون از سواریِ شتر خسته می‌شد، روی الاغ می‌نشست تا استراحت کند. زیرا سواریِ الاغ خستگی کم‌تری دارد.

روزی از روزها، صحرانشینی او را دید؛ ابن‌عمرt از او پرسید: تو، فلان پسر فلانی نیستی؟ پاسخ داد: آری؛ من، پسر فلانی هستم. ابن عمرt از الاغ پیاده شد و به او آن مرد گفت: این الاغ را بگیر و سوار شو. آن‌گاه عمامه‌ای را که برسر خود می‌بست به او بخشید و به او گفت: این عمامه را بر سَرَت ببند. به عبدالله بن عمر گفتند: الله، تو را اصلاح کند؛ یا الله، تو را ببخشد؛ این‌ها صحرانشین هستند و به اندک بخششی راضی می‌شوند. منظورشان، این بود که چرا از الاغت پیاده شدی و الاغ و عمامه‌ات را به این مرد دادی؟ او به بخششی کم‌تر از این هم راضی بود. عبدالله بن عمر$ پاسخ داد: من، از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «بهترین نیکی، اینست که شخص ارتباطش را با دوستانِ پدرش حفظ کند». یعنی وقتی پدر یا مادرش یا یکی از نزدیکانش، از دنیا رفت، به دوستِ او نیکی کند؛ هرچند دوست خودش نیست. پدرِ آن صحرانشین نیز دوست عمرt بود؛ از این‌رو عبدالله بن عمر$ فرزندِ دوست پدرش را گرامی داشت و به او هدیه داد.

این روایت، نشان‌گر میزان پیروی صحابهy از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و شوق و اشتیاق وافر آن به انجام کارهای نیک است؛ زیرا عبدالله بن عمرt از حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بهره جست و بدان سبب که پدرِ این صحرانشین، دوست پدرش بود، این مرد را گرامی داشت؛ لذا اگر پدر این مرد را می‌دید که دوست عمرt بود، چه می‌کرد؟ به‌طور قطع بیش از این به او احترام می‌گذاشت.

از این حدیث چنین برداشت می‌کنیم که باید احترام مردانی را که دوست پدرمان بوده‌اند، حفظ کنیم؛ هم‌چنین باید با زنانی که با مادرمان دوست بوده‌اند، برخورد محترمانه‌ای داشته باشیم و احترامشان را حفظ نماییم. این، یکی از بهترین نیکی‌هاست.

این حدیث، هم‌چنین نشان‌گر گستردگی رحمت الله متعال است؛ زیرا دروازه‌ی نیکی، دروازه‌ی وسیع و گسترده‌ایست که به پدر و مادر منحصر نیست؛ بلکه دامنه‌ی این نیکی، به دوستان آن‌ها نیز می‌رسد. یعنی اگر به دوستان پدر و مادر خویش نیکی کنیم، گویا به والدین خود نیکی کرده‌ایم و بدین‌سان سزاوار اجر و ثواب شده‌ایم. و این، از لطف بی‌کران الله عزوجل  می‌باشد که دروازه‌های خیر و نیکی را به صورتی گسترده‌ و فراوان به روی بندگانش گشوده است تا از هر طرف، به سوی آن روی بیاورند.

از الله متعال بخواهیم که همه‌ی ما را در جرگه‌ی نیکوکاران قرار دهد؛ به‌یقین او، بخشنده‌ی بزرگوار است. وصلی اللهُ وسلّم علی نبیّنا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.

***

347- وعن أبی أُسَیْد بضم الهمزة وفتح السین مالکِ بنِ ربِیعَةَ السَّاعِدِیِّt قال: بَیْنا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَ رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  إذ جاءَهُ رجُلٌ مِنْ بنی سَلَمة فقال: یَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ بقی مِن بِرِّ أَبویَّ شىءٌ أَبرُّهُمَا بِهِ بَعدَ مَوْتِهِمَا؟ فقال: «نَعَم، الصَّلاَة علَیْهِمَا، والاسْتِغْفَارُ لَهُما، وإِنْفاذُ عَهْدِهِما، وصِلةُ الرَّحِمِ التی لا تُوصَلُ إِلاَّ بِهِمَا، وإِکَرَامُ صَدِیقهما». [روایت ابوداود]([2])

ترجمه: ابواُسَید، مالک بن ربیعه‌ی ساعدیt می‌گوید: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نشسته بودیم که در این هنگام مردی از بنی‌سلمه نزد ایشان آمد و گفت: ای رسول‌خدا! آیا پس از مرگ پدر و مادرم راهی مانده است که به آن‌ها نیکی کنم؟ فرمود: «بله؛ دعا و درخواست آمرزش برای آن‌ها، و اجرای وصیت‌های آن‌ها، صله‌ی رحم با وابستگان پدر و مادرت (یعنی ارتباط نیکو با کسانی که پدر و مادر، رشته‌ی اصلی این ارتباط محسوب می‌شوند)، و بزرگ‌داشت دوستان آنان».

348- وعن عائشة رضی الله عنها قالت: ما غِرْتُ على أَحَدٍ مِنْ نِسَاءِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  مَا غِرْتُ على خدیجةَ رضی الله عنها. ومَا رَأَیْتُهَا قَط، ولَکنْ کَانَ یُکْثِرُ ذِکْرَهَا، وَرُبَّما ذَبح الشَّاةَ، ثُمَّ یُقَطِّعُهَا أَعْضَاء، ثُمَّ یَبْعثُهَا فی صدائِق خدِیجةَ، فَرُبَّما قلتُ لَه: کَأَنْ لَمْ یکُنْ فی الدُّنْیَا إِلاَّ خدیجةُ، فیقول: «إِنَّها کَانتْ وکَانَتْ وکَانَ لی مِنْهَا ولَدٌ». [متفقٌ علیه]([3])

وفی روایةٍ وإنْ کَانَ لَیذبحُ الشَّاةَ، فَیُهْدِی فی خَلائِلِهَا مِنْهَا مَا یسَعُهُنَّ.

وفی روایةٍ کَانَ إِذَا ذَبحَ الشَّاةَ یَقُول: «أَرْسِلُوا بِهَا إِلى أَصْدِقَاءِ خَدِیجةَ».

وفی روایةٍ قالت: اسْتَأْذَنَتْ هَالَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ أُخُتُ خَدیجَةَ عَلَى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فَعَرفَ اسْتِئْذَانَ خدیجة، فَارْتَاحَ لَذَلِکَ فقال: «اللَّهُمَّ هَالَةُ بِنْتُ خوَیْلِدٍ».

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رشکی که بر خدیجه بردم، بر هیچ‌یک از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نبردم؛ گرچه هرگز او را ندیده بودم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از او خیلی یاد می‌کرد و گاه گوسفندی سر می‌بُرید و آن را قطعه‌قطعه می‌نمود و برای دوستان خدیجه می‌فرستاد. گاه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفتم: انگار زنی جز خدیجه در دنیا نبوده است! و ایشان می‌فرمود: «او، چنین و چنان بود و من، از او بچه دارم». (یعنی خوبی‌های خدیجه را ذکر می‌کرد).

در روایتی آمده است: گوسفندی ذبح می‌کرد و بخشی از آن را به‌اندازه‌ای که برای دوستان خدیجه کافی بود، به آنان هدیه می‌داد.

و در روایتی آمده است: وقتی گوسفندی ذبح می‌کرد، می‌فرمود: «آن را برای دوستان خدیجه بفرستید».

و در روایتی دیگر آمده است: هاله دختر خویلد، خواهر خدیجه$ از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  اجازه‌ی ورود خواست؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به یادِ اجازه خواستن خدیجه افتاد و بسیار خوشحال شد و فرمود: «پروردگارا! هاله دختر خویلد است»!

شرح

پس از مرگ پدر و مادر، هم‌چنان دروازه‌ی نیکی به آنان گشوده است؛ چنان‌که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال شد: آیا پس از مرگ پدر و مادرم راهی برای نیکی به آن‌ها باقی مانده است؟ فرمود: «نَعَم، الصَّلاَة علَیْهِمَا». یعنی: «بله، دعای خیر برای آن‌ها». لذا منظور، نماز جنازه نیست و «الصَّلاَة»، در این‌جا به معنای دعاست؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیۡهِم     [التوبة: ١٠٣]      

بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدین‌وسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی و برایشان دعا کن.

هرگاه زکات جمع‌آوری‌شده از قبیله‌ای را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌آوردند، برای آن قوم دعا می‌کرد و می‌فرمود: پروردگارا! بر فلان طایفه درود و صلوات بفرست. چنان‌که عبدالله بن ابی‌اوفیt می‌گوید: وقتی زکات طایفه‌ام را آوردم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعا کرد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ أَبِی أَوْفَى». و بدین‌سان برای آن‌ها دعا کرد.

بنابراین واژه‌ی «الصَّلاَة»، در این‌جا به معنای دعاست؛ بدین‌سان که انسان برای پدر و مادرش دعا کند و بگوید: پروردگارا! بر پدر و مادرم، درود بفرست؛ یا بگوید: پروردگارا! پدر و مادرم را وارد بهشت بگردان و آنان را از آتش دوزخ، محافظت بفرما؛ یعنی برای پدر و مادرش دعای خیر کند.

دومین راه نیکی به پدر و مادر، پس از مرگشان، اینست که انسان برای آنان استغفار، یعنی طلب آمرزش کند. «وإِنْفاذُ عَهْدِهِما» سومین راه نیکی به پدر و مادر است؛ یعنی اجرا کردن وصیت‌های آنان.

لذا در این حدیث پنج مورد برای نیکی به پدر و مادر، پس از وفاتشان، بیان شده است:

1و2. دعا و درخواست آمرزش برای آن‌ها.

3. اجرای وصیت‌های آن‌ها.

4. ارتباط نیکو با کسانی که پدر و مادر، رشته‌ی اصلی این ارتباط محسوب می‌شوند.

5. بزرگ داشت دوستان پدر و مادر.

ناگفته نماند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به صدقه دادن یا تلاوت قرآن و نماز خواندن برای پدر و مادر، دستور نداده است؛ بلکه فرموده است: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلَاثَةٍ إِلاَّ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ».([4]) یعنی: «هنگامی که انسان می‌میرد، پاداش اعمالش قطع می‌گردد، مگر از سه عمل: صدقه‌ی جاری، یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده می‌شود، یا فرزند شایسته‌ای که برایش دعا می‌کند». نفرمود: «فرزند شایسته‌ای که برایش صدقه دهد، یا نماز بخواند یا حج و عمره بگزارد»، بلکه فرمود: «فرزند شایسته‌ای که برایش دعا کند». لذا دعای نیک برای پدر و مادر، از انجام چنین کارهایی بهتر است. ولی اگر کسی، برای پدر و مادرش صدقه دهد، ایرادی ندارد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سعد بن عباده را از صدقه دادن برای مادرش، منع نکرد و به او اجازه داد که برای مادرش صدقه دهد. هم‌چنین مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عرض کرد: مادرم، با مرگ ناگهانی از دنیا رفت و اگر فرصت می‌یافت و می‌توانست سخن بگوید، حتماً به صدقه دادن بخشی از اموالش وصیت می‌کرد. (لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به این مرد اجازه داد که از سوی مادرش صدقه دهد.)

به هر حال پنج مورد یادشده، روش‌های نیکی به پدر و مادر پس از مرگشان است.

سپس مؤلف رحمه الله  روایتی بدین مضمون نقل کرده است که ام‌المؤمنین عایشه& می‌گوید: «رشکی که بر خدیجه بردم، بر هیچ‌یک از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نبردم؛ گرچه هرگز او را ندیده بودم». رشک یا غیرت، واکنشی درونی‌ست که باعث می‌شود انسان، همه‌ی علاقه و محبت یار و هم‌دم خود را برای خویش بخواهد و از آن جهت به چنین واکنشی «غیرت» می‌گویند که انسان، دوست ندارد، غیرِ او، در گستره‌ی این محبت جای بگیرد. این حالت در هووها یا همسران یک مرد، بیش از سایر انسان‌هاست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عایشه& را خیلی دوست داشت؛ به‌گونه‌ای که پس از خدیجه& هیچ کس را به‌اندازه‌ی عایشه& دوست نداشت. همه‌ی فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  جز ابراهیمt که از ماریه بود، از خدیجه& بودند؛ خدیجه هم‌چنین در ابتدای بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  همه‌ی اموالش را برای نشر دعوت توحید در اختیار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نهاد. از این‌رو رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هرگز خدیجه& و خوبی‌هایش را فراموش نمی‌کرد. وقتی در مدینه گوسفندی سر می‌بُرید، بخشی از گوشت آن را برای دوستان خدیجه& می‌فرستاد. عایشه& نتوانست جلوی خود را بگیرد؛ لذا عرض کرد: ای رسول‌خدا! گویا زنی جز خدیجه در دنیا وجود ندارد! رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إِنَّها کَانتْ وکَانَتْ». یعنی :«خدیجه، چنین و چنان بود». یا چنین و چنان می‌کرد؛ بدین‌سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خوبی‌های خدیجه$ را برمی‌شمرد.

«وکَانَ لی مِنْهَا ولَدٌ»؛ یعنی: «و من، از او بچه دارم». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، چهار دختر و سه پسر داشت که همگی جز ابراهیمt، از خدیجه بودند؛ زیرا ابراهیمt از ماریه‌ی قبطی بود؛ ماریه‌ی قبطی، همان کنیزی‌ست که پادشاه «قبط» به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هدیه داد. لذا همه‌ی دختران و پسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، جز ابراهیمt از خدیجه& بوده‌اند. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرمود: «خدیجه، چنین و چنان بود و من، از او بچه دارم». (یعنی خوبی‌های خدیجه را ذکر می‌کرد).

از این حدیث چنین برداشت می‌شود که اگر کسی، پس از مرگِ عزیز خود به دوستان او نیکی کند و آنان را گرامی بدارد، در حقیقت به عزیزِ خود نیکی کرده است؛ فرقی نمی‌کند که آن عزیز، پدر یا مادرش باشد یا همسرش و یا دوست و خویشاوند او. یعنی نیکی به دوستان کسی که درگذشته است، نیکی به خودِ آن شخص به‌شمار می‌رود.

***

349- وعن أَنس بن مالکٍt قال: خَرجْتُ معَ جریر بن عبدِ الله الْبَجَلیِّt فی سَفَرٍ، فَکَانَ یَخْدُمُنی فقلتُ لَهُ: لا تَفْعلْ، فقال: إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ الأَنصارَ تَصْنَعُ برسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  شَیْئاً آلَیْتُ عَلى نَفْسی أَنْ لا أَصْحبَ أَحدًا مِنْهُمْ إِلاَّ خَدمْتُهُ. [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: انس بن مالکt می‌گوید: در سفری با جریر بن عبدالله بجلیt هم‌سفر شدم؛ او به من خدمت می‌کرد. به او گفتم: این کار را نکن. گفت: من، انصار را دیدم که برای خدمت‌ به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چه می‌کردند؛ لذا با خود سوگند یاد کردم که با هر یک از آن‌ها که همراه شوم، به او خدمت کنم.

شرح

مؤلف رحمه الله  در ادامه‌ی احادیثی که درباره‌ی نیکی کردن به دوستان پدر و مادر،  و دوستان همسر و خویشاوندان ذکر کرده، داستان جریر بن عبدالله بجلیt را آورده است که در سفر، به‌همسفرانش خدمت می‌کرد؛ لذا به او گفتند: تو، یار و صحابیِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستی؛ پس چگونه به دیگران، خدمت می‌کنی؟ پاسخ داد: «من، انصار را دیدم که برای خدمت‌ به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چه می‌کردند؛ لذا با خود سوگند یاد کردم که با هر یک از آن‌ها که همراه شوم، به او خدمت کنم». زیرا این‌ها، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را گرامی می‌داشتند و خدمت به دوستان یک نفر، خدمت به خود آن شخص به‌شمار می‌رود؛ یعنی خدمت به کسانی که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خدمت می‌کردند، خدمت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است. لذا بزرگ‌داشت اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بزرگ‌داشت شخصِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است.

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 2552.

([2]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف ابی‌داود از آلبانی/، ش: 1101؛ آلبانی هم‌چنین این روایت را در مشکاة المصابیح، ش: 4936 ضعیف دانسته است.

([3]) صحیح بخاری، ش: (3818، 3816، 3820)؛ و صحیح مسلم، ش: (2335، 2437).

([4]) صحیح مسلم، ش: 3084، به‌نقل از ابوهریرهt.

([5]) صحیح بخاری، ش: 2888؛ و صحیح مسلم، ش:2513.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد