49- باب: قضاوت دربارهی مردم، مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به الله متعال، واگذار میشود
الله عزوجل میفرماید:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمۡ﴾ [التوبة: ٥]
...اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند، راهشان را باز بگذارید (و رهایشان کنید).
395- وعن ابن عمر رضی اللهُ عنهما، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه، وَأَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله، ویُقِیمُوا الصَّلاةَ، وَیُؤتوا الزَّکاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذلک، عَصمُوا مِنِّی دِماءَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلام، وحِسابُهُمْ عَلى اللَّه تعالى». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مأموریت یافتم که با مردم پیکار کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست، و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند، جان و مال خود را از هرگونه تعرضی از سوی من، مصون داشتهاند، مگر در حقّی که اسلام تعیین کرده است، و حسابشان با الله متعال است».
396- وعن أبی عبدِ اللَّه طَارِقِ بن أُشَیْمt قال: سمعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یَقُول: «مَنْ قال لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ محمَّدٌ رسولُ اللَّه، وَکَفَرَ بِما یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّه، حَرُمَ مالُهُ وَدَمُهُ، وَحِسابُهُ على اللَّه تعالى». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: ابوعبدالله، طارق بن اُشیمt میگوید: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «هرکس، «لاإلهإلاالله محمدٌ رسولالله» بگوید([3]) و معبودان باطلی را که جز الله پرستش میشوند، انکار کند، جان و مال او حرام میگردد و حسابش با الله متعال است».
397- وعن أبی مَعْبدٍ المقْدَادِ بنِ الأَسْوَدt قال: قلت لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : أَرَأَیْتَ إِنْ لَقیتُ رَجُلاً مِنَ الکُفَّار، فَاقْتَتَلْنَا، فَضَرَبَ إِحْدَى یَدَیَّ بِالسَّیْف، فَقَطَعهَا ثُمَّ لاذَ مِنِّی بِشَجَرَةٍ فقال: أَسْلَمْتُ للَّه، أَأَقْتُلُهُ یَا رَسُولَ اللهِ بَعْدَ أَنْ قَالَها؟ فَقال: «لا تَقْتُلْهُ»، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ قطعَ إِحدَى یَدَیَّ، ثُمَّ قال ذلکَ بَعْدَما قَطعَها؟ فقال: «لا تَقْتُلْه، فِإِنْ قَتَلْتَه، فَإِنَّهُ بِمنَزِلَتِکَ قَبْلَ أنْ تَقْتُلَه. وَإِنَّکَ بِمَنْزِلَتِهِ قَبْلَ أَنْ یَقُولَ کَلِمَتَهُ التی قال». [متفقٌ علیه]([4])
ترجمه: ابومعبد، مقداد بن اسودt میگوید: به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم گفتم: به من بگویید اگر با یکی از کفار روبهرو شدم و با هم جنگیدیم و او، یکی از دستانم را با شمشیرش زد و قطعش نمود، و آنگاه از من گریخت و به درختی پناه برد و سپس گفت: «تسلیم الله شدم و اسلام آوردم»، آیا میتوانم او را پس از گفتن این سخن، بکُشم؟ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «او را نکُش». گفتم: ای رسولخدا! او، یکی از دستانم را قطع کرده و سپس ادعا نموده که مسلمان شده است؟ فرمود: «او را نکُش؛ زیرا پیش از آنکه او را بکشی، مانند تو (مسلمان) شده (وخونش، محفوظ) است و اگر او را بکُشی، همان وضعیتی را پیدا میکنی که او پیش از گفتن این سخن داشت». (یعنی مهدورالدم میشوی).
398- وعن أُسامةَ بنِ زَیْد رضی اللهُ عنهما قال: بعثَنَا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلى الحُرَقَةِ مِنْ جُهَیْنَةَ، فَصَبَّحْنا الْقَوْمَ عَلى مِیاهِهم، وَلحِقْتُ أَنَا وَرَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ رَجُلاً مِنهُمْ فَلَمَّا غَشِیناهُ قال: لا إِلهِ إلاَّ اللَّه، فَکَفَّ عَنْهُ الأَنْصارِی، وَطَعَنْتُهُ بِرْمِحِی حَتَّى قَتَلْتُه، فَلَمَّا قَدِمْنَا المَدینَةَ، بلَغَ ذلِکَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم ، فقال لی: «یا أُسامةُ أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ ما قال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه؟» قلت: یَا رَسُولَ اللهِ إِنَّمَا کَانَ مُتَعَوِّذًا، فَقال: «أَقًتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ؟» فَما زَالَ یُکَرِّرُهَا عَلَیَّ حَتَّى تَمنَّیْتُ أَنِّی لَمْ أَکُنْ أَسْلَمْتُ قَبْلَ ذلِکَ الْیَوْم. [متفقٌ علیه]([5])
وفی روایةٍ: فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَقال: لا إلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَقَتَلْتَه؟» قلتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّمَا قَالَهَا خَوْفاً مِنَ السِّلاح، قال: «أَفَلا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لا؟» فَمَا زَالَ یُکَرِّرُهَا حَتَّى تَمَنَّیْتُ أَنِّی أَسْلَمْتُ یَؤْمئذ.
ترجمه: اسامه بن زید$ میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ما را به جهاد با اهل «حُرَقه» از قبیلهی «جُهینه» اعزام کرد. صبح زود در محلّ آبهایشان بر آنان حملهور شدیم. من و یکی از انصار به مردی از این قبیله رسیدیم؛ وقتی به او دست یافتیم، گفت: «لاإلهإلاالله». همرزم انصاریِ من، دست از او برداشت؛ اما من، او را با نیزهام زدم و او را کشتم. وقتی به مدینه بازگشتیم، این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید؛ به من فرمود: «ای اسامه! آیا پس از اینکه لاإلهإلاالله گفت، او را کشتی؟» گفتم: ای رسول خدا! او، فقط برای نجات جانش، این کلمه را گفت. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس از اینکه لاإلهإلاالله گفت، او را بهقتل رساندی؟» و آنقدر این جمله را تکرار فرمود که آرزو کردم کاش پیش از آن روز، مسلمان نشده بودم.
و در روایتی دیگر آمده است: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «او، لاإلهإلاالله گفت و تو، او را بهقتل رساندی؟» گفتم: ای رسولخدا! او از ترس اسلحه، این کلمه را بر زبان آورد. فرمود: «آیا قلبش را نشکافتی تا ببینی که آیا این کلمه را از قلبش گفته است یا خیر؟» و آنقدر این جمله را تکرار کرد که آرزو نمودم کاش امروز مسلمان میشدم (نه پیشتر تا همینکه اسلام میآوردم، گناهم بخشیده میشد).
399- وعن جُنْدبِ بنِ عبد اللَّهt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم بعثَ بعْثاً مِنَ المُسْلِمِینَ إِلى قَوْمٍ مِنَ المُشْرِکِین، وَأَنَّهُم الْتَقَوْا، فَکَانَ رَجُلٌ مِنَ المُشْرِکِینَ إِذا شَاءَ أَنْ یَقْصِدَ إِلى رَجُلٍ مِنَ المُسْلِمِینَ قَصَدَ لَهُ فَقَتَلَه، وَأَنَّ رَجُلاً مِنَ المُسْلِمِینَ قَصَدَ غَفْلَتَه، وَکُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ أُسَامَةُ بْنُ زَیْدٍ فَلمَّا رَفَعَ علیه السَّیْف، قال: لا إِله إِلاَّ اللَّه، فقَتَلَه، فَجَاءَ الْبَشِیرُ إِلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فَسَأَلَه وأَخْبَرَه، حَتَّى أَخْبَرَهُ خَبَر الرَّجُلِ کَیْفَ صنَع، فَدَعَاهُ فَسَأَلَه، فقال: «لِمَ قَتَلْتَه؟» فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ أَوْجَعَ فی المُسْلِمِین، وقَتلَ فُلاناً وفُلاناً وسَمَّى له نَفراً وإِنِّی حَمَلْتُ عَلَیْهِ، فَلَمَّا رَأَى السَّیْفَ قال: لا إِله إِلاَّ اللَّه. قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَقَتَلْتَه؟» قال: نَعم، قال: «فَکیْفَ تَصْنَعُ بلا إِله إِلاَّ اللَّه، إِذا جاءَت یوْمَ القیامَة؟» قَال: یَا رَسُولَ اللهِ اسْتَغْفِرْ لی. قال: «وَکَیْفَ تَصْنَعُ بِلا إِله إِلاَّ اللَّهُ، إِذا جاءَت یَوْمَ القِیامَة؟» فَجَعَلَ لا یَزیدُ عَلى أَنْ یَقُول: «کیفَ تَصْنَعُ بِلا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ إذا جاءَتْ یَوْمَ القِیامَةِ؟» [روایت مسلم]([6])
ترجمه: جندب بن عبداللهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عدهای از مسلمانان را به جنگ گروهی از مشرکان فرستاد. و آنها، رویاروی هم قرار گرفتند. یکی از مشرکان، هرگاه که میخواست، به یکی از مسلمانان روی میآورد و او را میکُشت. یکی از مسلمانان که می گفتیم: اسامه بن زید است، تصمیم گرفت او را غافلگیر کند و بکُشد؛ وقتی شمشیرش را برای کشتن وی بالا بُرد، آن مشرک، «لاإلهإلاالله» گفت. اما آن مسلمان، او را بهقتل رساند. پیکِ جنگ که میخواست مژدهی پیروزی را به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برساند، نزد ایشان آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وضع جنگ را از او پرسید؛ پیکِ، اخبار جنگ را عرض کرد و گزارش این مرد را نیز به عرضِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رساند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آن مرد را به حضور خواست و از او پرسید: «چرا او را کُشتی؟» پاسخ داد: ای رسولخدا! او، تلفات زیادی بر مسلمانان وارد کرد و فلانی و فلانی را کُشت. - و چند تن از کشتهها را نام برد.- و من، بر او حمله کردم؛ همینکه شمشیر را دید، «لاإلهإلاالله» گفت. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آیا او را کُشتی؟» پاسخ داد: بله. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «روز قیامت در آن هنگام که لاإلهإلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» عرض کرد: ای رسولخدا! برایم درخواست آمرزش کن. فرمود: «روز قیامت در آن هنگام که لاإلهإلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» و همواره همین عبارت را تکرار میکرد و چیزی بر آن نیفزود.
شرح
مؤلف/، بابی بدین عنوان گشوده است: «باب: قضاوت دربارهی مردم، مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به الله متعال، واگذار میشود». یعنی باید مطابق ظاهرِ مردم قضاوت کنیم و باطنِ آنها را به الله عزوجل ، واگذار نماییم.
ناگفته نماند که در دنیا، ظاهرِ مردم اعتبار دارد؛ یعنی سخنانی که بر زبان میآورند یا اعمالی که با اندام و جوارح خویش، انجام میدهند و آنچه در آخرت، معتبر میباشد، باطن آنهاست؛ یعنی آنچه که در دل و سینهی آنان میگذرد. به عبارت دیگر انسان در روز قیامت، بهخاطر نیتهایی که در دل داشته است، مؤاخذه میشود؛ ولی در دنیا، مطابق سخنانی که بر زبان میآورد یا اعمالِ ظاهر و نمایانی که با اندام و جوارح خود انجام میدهد، دربارهاش قضاوت میگردد. الله متعال، میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ ٨ یَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩﴾ [الطارق: ٨، ٩]
بیگمان الله بر بازگرداندن و زنده کردن دوبارهی انسان، تواناست. روزی که رازها فاش میشود.
آری! در آن روز رازهای درونی و اسرارِ دل فاش میگردد. الله متعال، میفرماید:
﴿أَفَلَا یَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِی ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِی ٱلصُّدُورِ ١٠ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ یَوۡمَئِذٖ لَّخَبِیرُۢ ١١﴾ [العادیات: ٩، ١١]
آیا نمیداند آنگاه که آنچه در گورهاست، زیر و رو و برانگیخته شود .و آنچه در سینههاست، آشکار گردد؛ بیگمان در آن روز پروردگارت به احوال و اعمال ایشان آگاه است؟
لذا ای برادرِ مسلمان، سعی کن پیش از آنکه به پاکسازی اندام و جوارح خویش بپردازی، قلبِ خود را پاکیزه نمایی؛ چه بسیار کسانی که نماز میخوانند، روزه میگیرند، صدقه میدهند و حج میگزارند، ولی قلب، فاسد و ناپاکی دارند! مثلِ «خوارج» که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نماز، روزه، صدقه، قرائت قرآن، شبزندهداری، گریه و تهجّدِ آنان خبر داده است، بهگونهای که صحابه، نماز خود را در مقایسه با نماز آنها ناچیز میپنداشتند، ولی با این حال، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی آنان فرموده است: «لا یُجَاوِز إِیمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ». یعنی: «ایمانشان از حنجرههای آنان، نمیگذرد»؛ به عبارت دیگر، بهزبان شهادتین را میگویند، اما ایمان به دلهایشان نمیرسد. گرچه در ظاهر، نیکوکارند؛ ولی سودی به حالشان ندارد. پس به اینکه اعمال نیکی دارید، فریفته نشوید و پیش از هر چیز به قلبِ خود بنگرید که چگونه است؟ از الله متعال درخواست میکنم که قلب من و قلوبِ شما را اصلاح بگرداند؛ زیرا قلب، از همه چیز مهمتر است.
مردی را که شراب خورده بود، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجازاتش کرد و او را شلاق زد. پس از مدتی دوباره او را به همین جُرم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند؛ این بار هم او را شلاق زدند. یکی از اصحاب به او دشنام داد و گفت: الله، لعنتش کند؛ چه همه او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میآورند!
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «نفرینش نکن؛ زیرا او الله و پیامبرش را دوست دارد». اصل بر اینست که او، مسلمان میباشد و در قلبِ او، محبت الله و پیامبرش وجود دارد؛ لذا، اصل، قلب است. از اینرو الله متعال، فرموده است:
﴿ٱلَّذِینَ لَمۡ یُرِدِ ٱللَّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡ﴾ [المائدة: ٤١]
اینها کسانی هستند که الله ارادهی پاک کردن دلهایشان را نکرده است.
ولی ما در دنیا در رابطه با دیگران، مطابقِ ظاهرشان حکم میکنیم؛ زیرا ما، غیب نمیدانیم و از آنچه که در دلها میگذرد، بیخبریم و الله متعال نیز به هیچ کس بیش از توانایی او تکلیف نمیدهد. همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «فإِنَّمَا أَقْضِی بِنحْو ما أَسْمَعُ».([7]) یعنی: «من، مطابق چیزی که میشنوم، حکم میکنم».
ما، مکلّف به جستجوی نیتها و اسرارِ قلوب نیستیم؛ از اینرو الله متعال فرموده است:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٥﴾ [التوبة: ٥]
ولی اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند، راهشان را باز بگذارید (و رهایشان کنید). همانا الله آمرزندهی مهرورز است.
یعنی مشرکانی که توبه کردند و اسلام آوردند، آنگاه نماز را برپا داشتند و زکات دادند، کارِشان را به الله بسپارید؛ باطنِ آنها به شما ربطی ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی که ابنعمر$ روایت کرده، فرموده است: «مأموریت یافتم که با مردم پیکار کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست، و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند، جان و مال خود را از هرگونه تعرضی از سوی من، مصون داشتهاند، مگر در حقّی که اسلام تعیین کرده است، و حسابشان با الله متعال است».
لذا دربارهی دیگران، به ظاهرِ آنان حکم می کنیم؛ اگر «لاإلهإلاالله، محمدٌ رسولالله» بگویند، نماز را برپا دارند و زکات دهند، جان و مالشان، محترم و محفوظ است و حسابشان، با خداست و ما، حق نداریم دربارهی باطن آنها اظهار نظر یا قضاوت کنیم.
همچنین درمییابیم که جان و مالِ گویندهی «لاإلهإلاالله، محمدٌ رسولالله» مصون و محترم میباشد؛ همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است.
سپس مؤلف، دو حدیث شگفتآور ذکر کرده که در آنها، دو داستان عجیب آمده است:
یکم: حدیث مقداد بن اسودt که به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: به من بگویید اگر با یکی از کفار روبهرو شدم و با هم جنگیدیم و او، یکی از دستانم را با شمشیرش زد و قطعش نمود، و آنگاه از من گریخت و به درختی پناه برد و سپس گفت: «تسلیم الله شدم و اسلام آوردم»، آیا میتوانم او را پس از گفتن این سخن، بکُشم؟ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «او را نکُش». گفتم: ای رسولخدا! او، یکی از دستانم را قطع کرده و سپس ادعا نموده که مسلمان شده است؟ فرمود: «او را نکُش؛ زیرا پیش از آنکه او را بکشی، مانند تو (مسلمان) شده (وخونش، محفوظ) است و اگر او را بکُشی، همان وضعیتی را پیدا میکنی که او پیش از گفتن این سخن داشت». (یعنی مهدورالدم میشوی).
از این حدیث، چنین برداشت میشود که ضمانتی دربارهی آسیبهایی که کافران به مال و جانِ مسلمانان وارد میکنند، وجود ندارد؛ به عبارت سادهتر، اگر کافری، چیزی از مسلمانان را از میان ببرد یا مسلمانی را بهقتل برساند، وقتی مسلمان شود، ضامن نیست؛ زیرا اسلام، همهی گناهان و اشتباههای گذشته را محو میکند.
و اما داستان دوم: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم اسامه بن زیدt را با گروهی از مجاهدان، به جهاد با اهل «حُرَقه» از قبیلهی «جُهینه» اعزام کرد. وقتی به آنان حملهور شدند، یکی از مشرکان، گریخت؛ اسامه و یکی از انصار، تعقیبش کردند تا او را بهقتل برسانند؛ وقتی به او دست یافتند، گفت: «لاإلهإلاالله». همرزم انصاریِ اسامه که عالمتر بود، دست از آن مرد برداشت؛ اما اسامه، او را کشت. وقتی به مدینه بازگشند، این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید؛ به اسامه فرمود: «آیا پس از اینکه لاإلهإلاالله گفت، او را کشتی؟» پاسخ داد: ای رسول خدا! او، فقط برای نجات جانش، این کلمه را گفت. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس از اینکه لاإلهإلاالله گفت، او را بهقتل رساندی؟» و این جمله را بارها تکرار فرمود. در روایت مسلم، آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسامهt فرمود: «روز قیامت در آن هنگام که لاإلهإلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» اسامهt میگوید: این جمله را آنقدر تکرار کرد که آرزو کردم کاش پیش از آن روز، مسلمان نشده بودم. زیرا اگر پیشتر مسلمان نبود و سپس اسلام میآورد، الله متعال، او را میبخشید. ولی مشکلِ اسامهt این بود که در حالِ اسلام و زمانی که مسلمان بود، مرتکب چنین عملی شد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همواره این جملات را تکرار میکرد: «پس از اینکه لاإلهإلاالله گفت، او را بهقتل رساندی؟»؛ «روز قیامت در آن هنگام که لاإلهإلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» اسامهt به گمان اینکه آن شخص، برای نجات جانش، «لاإلهإلاالله» گفته است، او را بهقتل رساند؛ اما باید به محض اینکه آن شخص، کلمهی توحید را بر زبان آورد، دست از او برمیداشت؛ زیرا دیگر، جان و مال او درامان بود و بهفرض اینکه کسی، بهخاطر حفظِ جان خود یا از روی نفاق، این کلمه را بگوید، حسابش با الله متعال است؛ و ما، از باطنِ کسی خبر نداریم و نمیتوانیم دربارهی نیت و باطنِ کسی، قضاوت کنیم. یعنی قضاوتِ ما، دربارهی دیگران، بر اساس ظاهرِ آنهاست و از نیت قلب، تنها الله متعال، آگاه است و اسرار و نیتها، روز قیامت، فاش میشود؛ از اینرو باید قبل از هر کاری، دلهای خود را پاک بگردانیم و سپس اندام و جوارح خود را. بنابراین تعاملِ ما با دیگران، بر اساس رفتار و رویکردِ ظاهریِ آنهاست. همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إِنَّکم تَختَصِمُونَ إلَیَّ وَلَعَلَّ بَعْضَکُمْ أَنْ یَکُونَ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَأَقْضِیَ لَهُ وَإنَّما أَقْضِی بِنَحوِ مَا أسمَعُ فَمَنْ قَضَیْتُ لَهُ بِشَیءٍ مِن حَقِّ أخِیهِ فَإِنَّمَا أقتَطِعُ لَهُ جمرةً مِنَ نَّارٍ فَلْیَسْتَقِلْ أَوْ لِیَسْتکْثر».([8]) یعنی: «شما، برای قضاوت، نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من به نفع او قضاوت نمایم. زیرا من، مطابق چیزی که میشنوم، حکم میکنم. پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت، اخگری از آتش را به او دادهام؛ حال خود داند که آن را نگه دارد یا رها کند».
بدینسان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قضاوت را حمل بر ظاهر افراد و دلایل ظاهری، نموده است و اگر دروغی در کار باشد یا کسی با قدرتِ بیان و زبانِ خود، قاضی را بفریبد و حقّی را ناحق کند یا شهادت دروغ دهد، خود را سزاوارِ آتش دوزخ کرده است و خود داند که این اخگر آتش را نگه دارد یا رها نماید. خلاصه اینکه در دنیا، با هرکسی، مطابق ظاهرش رفتار میشود و در آخرت، مطابقِ باطن. یعنی تعاملِ ما با دیگران در دنیا، بر اساس ظاهر و رویکرد آنهاست و باید کارِشان را به الله واگذار کنیم؛ اما در قبال خود وظیفه داریم که دلهایمان را از شرک، ریا، حسد، کبر، کینه، و شک و تردید و دیگر رذایل، پاک کنیم. الله متعال، ما را از رذایل اخلاقی در پناهِ خویش قرار دهد و ما را به سوی اخلاق و رفتار نیک رهنمون گردد؛ بهیقین تنها اوست که به سوی بهترین اخلاق و برترین رفتار، هدایت میکند. امید است که ما را از اخلاق و کردار زشت و ناپسند، دور بگرداند؛ بدون تردید تنها اوست که ما را از رفتار و اخلاق ناپسند، دور میگرداند.
***
400- وعن عبدِ اللَّه بنِ عتبة بن مسعودٍ قال: سمِعْتُ عُمَر بْنَ الخَطَّابt یقولُ: «إِنَّ نَاساً کَانُوا یُؤْخَذُونَ بالوَحْی فی عَهْدِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وإِنَّ الوَحْیَ قَدِ انْقَطَعَ، وإِنَّمَا نَأْخُذُکُمُ الآنَ بِما ظَهَرَ لَنَا مِنْ أَعْمَالِکُم، فَمَنْ أَظْهَرَ لَنا خَیْرًا، أَمَّنَّاه، وقرَّبناه وَلَیْس لنَا مِنْ سَریرَتِهِ شیء، اللَّهُ یُحاسِبُهُ فی سرِیرَتِه، ومَنْ أَظْهَرَ لَنَا سُوءًا، لَمْ نأْمنْه، وَلَمْ نُصَدِّقْهُ وإِنْ قال إِنَّ سَرِیرَتَه حَسنَةٌ». [روایت بخاری]([9])
ترجمه: عبدالله بن عتبه بن مسعود میگوید: شنیدم که عمر بن خطابt میفرمود: «مردم، در زمان رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم با وحی، مؤاخذه میشدند؛ ولی اینک وحی، قطع شده است و ما، شما را مطابق اعمالی مؤاخذه میکنیم که از شما سر میزند. هرکس، اعمال نیکی از او نمایان شود، به او امان می دهیم و او را به خود نزدیک میگردانیم و به باطنِ او کاری نداریم و الله، او را در موردِ باطن وی، محاسبه خواهد کرد؛ و از هرکس اعمال بدی ببینیم، به او امان نمیدهیم و اگر ادعا کند که باطنش خوب است (و قصدِ بدی ندارد) او را تصدیق نمیکنیم».
شرح
مؤلف/ روایتی از عبدالله بن عتبه بن مسعود، برادرزادهی صحابی بزرگوار، عبدالله بن مسعودt نقل کرده است که امیر مؤمنان، عمر بن خطابt میفرمود: ما در دوران رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از طریق وحی از باطنِ پلید و باطلِ برخی از افراد، اطلاع مییافتیم. زیرا در آن زمان نیز منافقانی در جامعه وجود داشتند که در ظاهر نیک بودند، ولی باطنِ بسیار پلیدی داشتند؛ لذا الله متعال، با نزول وحی بر پیامبرش، آنها را رسوا میکرد. البته نه اینکه آنها را نام ببرد یا نامهایشان را ذکر کند؛ بلکه ویژگیهایشان را بیان میفرمود. حکمتش، این بود که این ویژگیها، بهطور عموم در میان تمام منافقان، یافت میشد؛ همانگونه که الله متعال، میفرماید:
﴿۞وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِی قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ یَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ٧٧﴾ [التوبة: ٧٥، ٧٧]
برخی از ایشان با الله پیمان بستند که اگر (الله) از فضل خویش به ما ببخشاید، حتماً زکات میدهیم و از نیکوکاران میشویم. و هنگامی که الله از فضل خویش به آنان بخشید، در آن بخل ورزیدند و رویگردانی نمودند و ایشان (از خیر و نیکی) رویگردانند. پس بدان سبب که در پیمانشان با الله خلاف کردند و بدان سبب که دروغ میگفتند، (پروردگار نیز) نفاق را تا روزی که با او دیدار کنند، سرانجامِ ایشان قرار داد.
و مانندِ این آیه که الله عزوجل میفرماید:
﴿وَمِنۡهُم مَّن یَلۡمِزُکَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ فَإِنۡ أُعۡطُواْ مِنۡهَا رَضُواْ وَإِن لَّمۡ یُعۡطَوۡاْ مِنۡهَآ إِذَا هُمۡ یَسۡخَطُونَ ٥٨﴾ [التوبة: ٥٨]
برخی از آنان در زمینهی تقسیم صدقات بر تو خرده میگیرند؛ پس اگر از صدقات به آنان داده شود، خشنود میشوند و اگر چیزی به آنان داده نشود، خشمگین میگردند.
و نیز این آیه که الله متعال، میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ یَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِینَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَیَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ﴾ [التوبة: ٧٩]
کسانی که بر آن دسته از مؤمنان که زیاد صدقه میدهند و نیز بر مؤمنانی که به اندازهی توانشان صدقه میدهند، ایراد میگیرند و آنها را مسخره میکنند، بدانند که الله (نیز در مقابل) آنان را مسخره میکند.
آیههای فراوانی از این دست، در سورهی «توبه» وجود دارد که سلف، آن را آیههای رسواکننده نامیدهاند؛ زیرا منافقان را رسوا میکند. البته پس از اینکه نزول وحی، پایان یافت، دیگر، مردم نمیتوانند کسی را بهطور مشخص، منافق بدانند؛ زیرا، نفاق، امری پوشیده است که در قلب، قرار دارد. پناه بر الله.
عمرt میفرمود: هرکس، اعمال نیکی از او نمایان شود، مطابقِ اعمالش با او رفتار می کنیم؛ گرچه باطنش، بد باشد. و از هرکس اعمال بدی ببینیم، او را به سببِ کردار بدش مؤاخذه میکنیم؛ گرچه باطنِ نیکی داشته باشد. زیرا وظیفهی ما، اینست که مطابق رفتاری که از مردم میبینیم، یعنی بر طبقِ ظاهرشان، با آنان رفتار نماییم. و این، لُطف الهیست که فقط بر اساسِ ظاهر افراد، حکم میکنیم. زیرا اگر مبنای قضاوت، باطن افراد بود، کار، خیلی سخت میشد؛ اما الله متعال، به هیچ کس، بیش از اندازهی توانش تکلیف نمیدهد. از اینرو اگر ظاهرِ کسی، نیک باشد، با او به نیکی رفتار می کنیم یا قضاوتِ نیکی دربارهاش خواهیم داشت؛ اما اگر رفتارِ ظاهری و رویکرد کسی، بد باشد، وظیفهی ما، کشفِ نیت یا قصد او نیست؛ بلکه تنها الله عزوجل نیتِ هر کسی را میداند؛ همان ذاتی که از وسوسههای درونی انسان، آگاه است.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 25؛ و صحیح مسلم، ش: 22.
([2]) صحیح مسلم، ش: 23.
([3]) یعنی: گواهی دهد که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست.
([4]) صحیح بخاری، ش: (4019، 6865)؛ و صحیح مسلم، ش: 95.
([5]) صحیح بخاری، ش: 6872؛ و صحیح مسلم، ش: 96.
([6]) صحیح مسلم، ش:97.
([7]) بخاری، ش: (6967، 7169).
([8]) صحیح بخاری، ش: (2483، 6452، 6634)؛ و مسلم، ش: 3231 بهنقل از امسلمه&.
([9]) صحیح بخاری، ش:2641.