اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

71- باب: تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان

71- باب: تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢١٥             [الشعراء : ٢١٥]     

و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند، بگستران.

و می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ                                                           [المائ‍دة: ٥٤]      

ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند، بدانند که الله گروهی خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آن‌ها نیز الله را دوست دارند و در برابر مؤمنان، فروتن هستند و در برابر کافران سخت و شدید.

و می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ                                                                    [الحجرات: ١٣]       

ای مردم! ما، شما را از مرد و زنی آفریده‌ایم و شما را ملت‌ها و قبیله‌هایی قرار داده‌ایم تا یکدیگر را بشناسید. بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد الله باتقواترین شماست.

و می‌فرماید:

﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢                     [النجم : ٣٢]      

پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده است، به‌طور کامل آگاهی دارد.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ ٤٨ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩ [الأعراف: ٤٨،  ٤٩] 

و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان می­شناسند، صدا می­زنند و می­گویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید. آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد می­کردید الله، رحمتش را به آنان نمی­رساند، - و به بهشتیان گفته می­شود:- وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین می­شوید.

شرح

نووی/ در کتاب ریاض‌الصالحین، بابی به نام «تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان» گشوده است.

تواضع، متضاد برتری‌جویی و تکبر است؛ به عبارت دیگر، تواضع بدین معناست که انسان، به سبب علم و دانش یا ثروت و موقعیتی که دارد، سر و گردنش را در برابر دیگران بالا نگیرد؛ بلکه بر انسان واجب است که در برابر دیگران، فروتن باشد. همان‌گونه که برترین مخلوق الله و والاترین و برگزیده‌ترین بنده‌اش، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در برابر مؤمنان، فروتن بود؛ به‌گونه‌ای که گاه یک دختربچه‌ دست آن بزرگوار را می‌گرفت و او را برای انجام کارِ خود، به جایی دیگر می‌بُرد و رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نیز با او می‌رفت.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨                                  [الحجر: ٨٨]     

بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.

و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢١٥             [الشعراء : ٢١٥]       

و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند، بگستران.

لذا ﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ، یعنی متواضع باش. زیرا آدمِ متکبر و سرکش، خودبین است و خود را به‌سان پرنده‌ای می‌بیند که در آسمان پرواز می‌کند؛ از این‌رو الله متعال دستور داد که بالِ خود را برای مؤمنانی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی می‌کنند، فرود آورَد و در برابرشان متواضع باشد. لذا درمی‌یابیم که گشودن بالِ مهر و تواضع برای کافران، درست نیست؛ بلکه در برابرِ کافران، سرِ خود را بالا بگیرید و خود را در موقعیتی فراتر از آن‌ها قرار دهید؛ زیرا شما به دین و شریعت الهی چنگزده و سخن و شریعت الله عزوجل  را که فراتر از هر چیزی‌ست، پذیرفته‌اید. از این‌رو الله عزوجل  در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و یارانش می‌فرماید:

﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ                                    [الفتح: ٢٩]      

در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر مهربان.

سپس مؤلف/ آیه‌ی دیگری ذکر کرده است؛ این آیه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ                                                           [المائ‍دة: ٥٤]     

ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند، بدانند که الله گروهی از مؤمنان را- خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آن‌ها نیز الله را دوست دارند و در برابر مؤمنان، فروتن هستند و در برابر کافران سخت و شدید.

این دسته از مؤمنان، در برابر برادرانِ ایمانی خود فروتن هستند، نه متکبر و مغرور؛ نه تنها برخورد شدیدی با آن‌ها ندارند، بلکه در برابرشان تواضع می‌کنند و بر عکس، در برابرِ کافران سخت و شدید هستند. از این‌روست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «لا تَبْدَءُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى بِالسَّلامِ، وَإِذَا لَقِیتُمُوهُمْ فِی طَرِیقٍ فَاضْطَرُّوهُمْ إلَى أَضْیَقِه».([1]) یعنی: «شما، ابتدا به یهود و نصارا سلام نکنید و اگر در راهی با آن‌ها روبه‌رو شدید، آنان را ناگزیر کنید که به تنگ‌ترین قسمتِ راه بروند». و بدین‌سان خوار و زبون شوند؛ زیرا آن‌ها دشمنِ اسلام و مسلمان، و دشمنِ الله و پیامبرش هستند و با کتاب‌الله و سنت رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  کینه و دشمنی دارند.

این آیه، دلیلی بر ثبوت محبت الهی‌ست و نشان می‌دهد که الله عزوجل  دوست دارد و دوستش می‌دارند. ﴿فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ: «الله گروهی از مؤمنان را- خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آن‌ها نیز الله را دوست دارند». این محبت، محبت بزرگ و بی‌نظیری‌ست؛ لذا کسی که الله را دوست بدارد، دنیا، خانواده، مال و ثروت و بلکه جانش را در راه الله عزوجل  نثار می‌کند و به‌خاطر محبتی که به الله عزوجل  و نصرت و یاریِ دینش دارد، جانش را برای رویارویی با دشمنانِ الله در معرض خطر قرار می‌دهد و به استقبال شهادت می‌رود؛ و این، نشان می‌دهد که انسان، آن‌چه را که الله و پیامبرش دوست دارند، بر خواسته‌های خویش مقدّم می‌داند.

یکی از نشانه‌های محبت با الله عزوجل ، اینست که انسان همواره الله را با قلب، زبان و اعضای بدنش یاد کند.

و از دیگر نشانه‌های این محبت، دوستی با کسانی‌ست که الله عزوجل  آن‌ها را دوست دارد؛ لذا دوست‌دار الله، دوست‌دارِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و خلفای راشدینy می‌باشد و ائمه و نیز علما و نیکوکارانِ هم‌عصرِ خویش را دوست دارد.

از جمله نشانه‌های محبت الله، اینست که انسان به اطاعت و بندگیِ الله عزوجل  بپردازد و عبادت الله را بر خواسته‌های خویش ترجیح دهد؛ لذا وقتی مؤذن، بانگ می‌گوید و به سوی نماز فرا می‌خواند، این شخص کارَش را رها می‌کند و به سوی نماز می‌شتاید؛ زیرا عملی را که الله می‌پسندد، بیش از کارِ مورد علاقه‌ی خود، دوست دارد. بنده‌ای که پروردگارش را دوست دارد، بداند که الله عزوجل  با سرعت و شتابِ بیش‌تری، به سویش می‌رود و محبت خود را نثارش می‌کند؛ زیرا الله متعال در حدیث قدسی فرموده است: «وَمَنْ أَتانی یَمْشِی، أَتَیْـتُهُ هَرْوَلَةً».([2]) یعنی: «هرکس قدم‌زنان به سوی من بیاید، من دوان‌دوان به سویش می‌روم». و بزرگ‌ترین هدف، اینست که انسان به محبت الاهی دست یابد و الله عزوجل  دوستش بدارد. از این‌رو الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ             [آل عمران: ٣١]        

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد.

نفرمود: از من پیروی کنید تا به الله راست گفته باشید؛ بلکه فرمود: ﴿یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ: «تا الله، شما را دوست بدارد»؛ زیرا نتیجه‌ی محبت با الله و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، اینست که الله عزوجل  چنین بنده‌ای را دوست می‌دارد و وقتی الله بنده‌اش را دوست داشته باشد، بنده به خیرِ دنیا و آخرت دست می‌یابد. الله متعال من و شما را جزو دوستانِ خود قرار دهد.

و از این‌که فرمود: ﴿وَیُحِبُّونَهُۥٓ: «و او را دوست دارند»، محبت بنده با پروردگارش ثابت می‌گردد؛ و این، امری واضح، روشن و واقعی‌ست؛ از این‌روست که انسان، احساس می‌کند به چیزهایی که الله عزوجل  می‌پسندد، علاقه‌مند می‌باشد و این، بدین معناست که الله عزوجل  را دوست دارد. لذا می‌بینیم مؤمنی که از چنین صفتی برخوردار می‌شود، الله متعال را از خود و از همه‌ی عزیزانش - فرزندان، پدر و مادرش- و بلکه از همه چیز، بیش‌تر دوست دارد و دوست‌دارِ کسی‌ست که دوست‌دار خداست؛ ناگفته پیداست که انسان، دوستانِ دوستِ خود را نیز دوست دارد. از این‌رو دوست‌دارِ الله به‌خاطرِ محبتی که با پروردگارش دارد، دوست‌دارِ اعمال، اقوال و افرادی‌ست که محبوبِ الله هستند.

سپس مؤلف/ این فرموده‌ی الله عزوجل  را ذکر کرده است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ ١٣

                                                                                      [الحجرات: ١٣]        

ای مردم! ما، شما را از مرد و زنی آفریده‌ایم و شما را تیره‌ها و قبیله‌هایی قرار داده‌ایم تا یکدیگر را بشناسید. بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد الله باتقواترین شماست. همانا الله، دانای آگاه است.

الله عزوجل  در این آیه با همه‌ی مردم سخن می‌گوید و بیان می‌فرماید که آن‌ها را از یک مرد و زن آفریده است؛ یعنی غالباً آفرینش انسان‌ها بدین صورت می‌باشد؛ و گرنه، الله متعال آدم علیه السلام  را بدون پدر و مادر، و از خاک، یعنی از گِلی خشکیده و سفال‌گونه خلق کرد و سپس از روحی که خود آفرید، در او دمید و او را به‌صورتِ انسانی خوش‌اندام درآورد.

هم‌چنین حواء را از پدر، یعنی از ابوالبشر و بدون مادر خلق کرد و عیسی علیه السلام  را از مادر و بدون پدر آفرید و خلقت سایر انسان‌ها را از پدر و مادر قرار داد.

همان‌گونه که مادّه یا شیوه‌ی آفرینش انسان، چهار گونه است، جنسِ انسان نیز بر چهار نوع می‌باشد؛ الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿لِّلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ ٤٩ أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ ٥٠                      [الشورى: ٤٩،  ٥٠]     

فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ الله است. هر چه بخواهد، می‌آفریند. به هر کس بخواهد،

دختر می‌بخشد و به هر کس بخواهد، پسر می‌دهد. یا هم پسر و هم دختر به آنان عطا می‌کند. و هر که را بخواهد، عقیم و نابارور می‌گرداند.

در این آیه به چهار جنسِ انسان اشاره شده است:

نخست: مؤنث (دختر): ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا؛ یعنی برخی از مردم، فقط صاحبِ فرزندِ دختر می‌شوند و هیچ‌گاه صاحب پسر نمی‌گردند و بدین‌سان نسلشان از طریق فرزندان دختر، تداوم می‌یابد.

دوم: مذکّر (پسر): ﴿وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ؛ یعنی برخی از مردم فقط صاحب پسر می‌شوند، نه دختر.

سوم: دو جنسه: ﴿أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗا؛ یعنی هم صاحب پسر و هم صاحب دختر می‌شوند. البته این‌جا  به افرادِ دوجنسه نیز اشاره شده است. زیرا واژه‌ی «زوج»، در مفاهیمی چون لنگه، گونه، جنس و هم‌گون و همانند نیز به‌کار می‌رود. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَءَاخَرُ مِن شَکۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ ٥٨                                        [ص : ٥٨]     

و هم‌سان این، عذاب‌های گوناگون دیگری نیز دارند.

و می‌فرماید:

﴿ٱحۡشُرُواْ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ وَأَزۡوَٰجَهُمۡ                               [الصافات : ٢٢]     

ستمکاران و امثالشان را برانگیزید.

لذا از ﴿أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗا، این نکته نیز برداشت می‌شود که الله عزوجل  برخی از انسان‌ها را دوجنسه می‌آفریند. تا این‌جا سه جنس شد.

و اما جنسِ چهارم: ﴿وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًا﴾ : «و هرکس را بخواهد، عقیم یا نابارور می‌گرداند». عقیم یا نابارور، زن باشد یا مرد، صاحبِ فرزند نمی‌گردد؛ و این، از حکمت و قدرتِ خداست؛ زیرا فرمانرواییِ آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست و هرچه بخواهد، می‌آفریند و هیچ‌کس نمی‌تواند با خواست و اراده‌ی او مخالفت کند و او، شنوا و داناست.

الله جل جلاله  می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْ[الحجرات: ١٣]؛ یعنی: «و شما را به صورتِ ملت‌ها و قبیله‌های گوناگون قرار داده‌ایم». ملت به تیره‌های بزرگی چون عرب و عجم گفته می‌شود و قبیله، به دسته یا گروهی از انسان‌ها می‌گویند که از ملت،کوچک‌تر است؛ مانندِ قبیله‌ی قریش، بنی‌تمیم و دیگر قبایل.

﴿لِتَعَارَفُوٓاْ: «تا یکدیگر را بشناسید». و این، همان حکمتی‌ست که الله عزوجل  ما را به صورت ملت‌ها و قبایل گوناگون، آفریده است؛ برخی عرب هستند و برخی، غیرعرب؛ عده‌ای از فلان طایفه‌اند و عده‌ای دیگر از فلان قبیله. این گوناگونی و تفاوت، برای اینست که یکدیگر را بشناسیم، نه برای این‌که بر یکدیگر فخر بفروشیم یا نژادی را برتر از نژادِ دیگر بدانیم؛ لذا فخرفروشی به این‌که من از فلان نژاد هستم یا افتخار به این‌که من ثروتمندم و هر ادعایی که این‌چنین باشد، ادعایی جاهلی‌ست که هیچ ارزش و اعتباری ندارد. لذا الله متعال این تفاوت‌ها را تنها برای شناختن یکدیگر قرار داده است، نه برای فخرفروشی بر همدیگر؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إِنَّ اللهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْکُمْ عُبِّیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ وَفَخْرَهَا بِالآبَاءِ، مُؤْمِنٌ تَقِىٌّ وَفَاجِرٌ شَقِىٌّ، أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ».([3]) یعنی: «الله عزوجل  فخرفروشی و تکبر دوران جاهلیت و بالیدن به آبا و اجداد را از شما ساقط کرده است؛ انسان‌ها، دو دسته‌اند: مؤمنِ پرهیزگار، و بدکار و گمراه. شما، فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شد». لذا فضیلت و ارجمندی در اسلام، به تقوا و پرهیزگاری‌ست و کسی نزد ما گرامی‌تر است که باتقواتر می‌باشد و هرکس تقوایش بیش‌تر باشد، نزدِ الله عزوجل  محبوب‌تر است.

البته با این حال، برخی از قبایل و ملت‌ها، بر قبیله‌ها و ملت‌های دیگر، برتری دارند؛ مثلاً ملتی که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در آن برانگیخته شد، برترین ملت است؛ یعنی ملتِ عرب. زیرا الله عزوجل  می‌فرماید:

 

﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ                                 [الأنعام: ١٢٤]     

الله، خود می­داند رسالتش را به چه کسی بدهد.

و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «النَّاسُ معَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، خِیَارُهُمْ فی الجَاهِلِیَّةِ خِیارُهُمْ فی الإِسْلامِ إِذَا فَقهُوا».([4]) یعنی: «مردم، مانند معادن طلا و نقره هستند؛ آنان که در جاهلیت، بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند، البته به‌شرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند». این، بدین معنا نیست که به‌کلی ارزش جنس بشر را نادیده بگیریم؛ خیر، بلکه فخرفروشی بر یکدیگر، ممنوع است؛ البته تفاوت‌هایی وجود دارد و الله عزوجل  برخی را بر برخی دیگر، برتری داده است. پس عرب‌ها از سایر ملت‌ها برترند؛ اما ناگفته پیداست که غیرعربِ پرهیزگار، نزدِ الله عزوجل  از عربی که تقوا ندارد، گرامی‌تر است.

سپس مؤلف/ در ادامه‌ی آیاتی که ذکر کرده است، این آیه را یادآور شده که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢                     [النجم : ٣٢]       

پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده، به‌طور  کامل آگاهی دارد.

یعنی با افتخار از خوبی‌های خود سخن نگویید؛ البته ایرادی ندارد که از نعمت‌های الله عزوجل  بر بنده‌اش سخن بگوید؛ مثلاً اذعان کند که گنهکار و منحرف بوده، اما الله عزوجل  هدایتش کرده و به او توفیق داده است که راه درست را در پیش بگیرد و استقامت نماید. یعنی اگر قصدش بیانِ لطف و نعمت الله متعال باشد، نه خودستایی، ایرادی ندارد؛ مثلِ کسی که اذعان می‌کند الله عزوجل  هدایتش کرده و به او توفیق عمل داده است؛ هم‌چنین ایرادی ندارد که کسی لطفِ الله عزوجل  درباره‌ی خود را یادآوری کند و بگوید: فقیر بودم و الله، به من ثروت بخشید. فرمود: ﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢؛ یعنی: «الله عزوجل  به کسی که تقوا پیشه کرده، به‌طور کامل آگاهی دارد». چه‌بسا دو انسان، هر دو یک عمل را انجام می‌دهند یا هر دو از یک عملِ بد دوری می‌کنند، اما از لحاظ تقوا به‌اندازه‌ی فاصله‌ی میان زمین و آسمان با هم تفاوت دارند؛ چه‌بسا دو انسان در کنارِ هم نماز می‌خوانند، اما تقوای هریک با تقوای آن یکی، به‌اندازه‌ی فاصله‌ی میان زمین و آسمان متفاوت است. هم‌چنین دو نفر از فحشا و بدکاری دوری می‌کنند، اما تقوایشان یکسان نیست و تقوایشان به‌سان زمین و آسمان، با هم فاصله و تفاوت دارد. از این‌رو الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢                     [النجم : ٣٢]     

پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده، به‌طورکامل آگاهی دارد.

سپس مؤلف/، آیه‌ای دیگر ذکر کرده است؛ الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ ٤٨                                                                     [الأعراف: ٤٨]      

و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان می­شناسند، صدا می­زنند و می­گویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید.

ساکنانِ اعراف، کسانی هستند که نیکی‌ها و بدی‌هایشان مساوی‌ست؛ لذا نه به بهشت می‌روند و نه به دوزخ. دوزخی‌ها به سوی دوزخ رانده می‌شوند و بهشتی‌ها، دسته‌دسته به سوی بهشت می‌روند و برای مهمانی و دیدارِ پروردگار رحمان، گرد هم می‌آیند؛ اما کسانی که نیکی‌ها و بدی‌هایشان برابر است، در مکانی بلند می‌مانند. «اعراف»، جمعِ عرف و مکانی مرتفع در میان بهشت و جهنم است؛ لذا ساکنان اعراف، گاه به سوی بهشتیان سَرَک می‌کشند و گاه به سوی دوزخیان و در نهایت واردِ بهشت می‌شوند؛ زیرا در آخرت، هیچ جایی جز بهشت و دوزخ، ماندگار نیست و همه جا جز بهشت و جهنم از میان می‌رود.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ ٤٨ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩         [الأعراف: ٤٨،  ٤٩]      

و ساکنان اعراف، مردمی را که از سیمایشان می­شناسند، صدا می­زنند و می­گویند: فراوانی و تکبرتان، سودی به شما نبخشید. آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد می­کردید الله، رحمتش را به آنان نمی­رساند، - و به بهشتیان گفته می­شود:- وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین می­شوید.

یعنی ساکنانِ اعراف، برخی از دوزخیان را به‌طور کامل می‌شناسند و به آن‌ها می‌گویند: آن‌همه مال و ثروتی که جمع کردید و نیز فرزندان، همسران و نزدیکانِ شما سودی به شما نبخشیدند؛ آن‌همه حشم و خدم چه شد؟ چقدر سرکشی کردید و حق و حقیقت را نپذیرفتید! اینک آن تکبر و گردن‌کشی چه سودی به حال ِ شما دارد؟ ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍ[الأعراف: ٤٩]؛ «آیا این بهشتیان، همان مستضعفانی نیستند که شما سوگند یا می‌کردید که الله، رحمتش را به آنان نمی‌رساند؟» اما اینک مستضعفان، وارد بهشت شده‌ و از رحمت الله عزوجل  برخوردار گشته‌اند.

آری؛ منکِران پیامبران، مؤمنان را مسخره می‌کردند و می‌گفتند: ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآ[الأنعام: ٥٣]؛ یعنی: «عجب! آیا این‌ها همان کسانی هستند که الله از میان ما، بر آنان منت نهاده است؟!» و بدین‌سان مؤمنان را به‌ریشخند می‌گرفتند و می‌گفتند: آیا این‌ها از رحمت الاهی برخوردار می‌شوند؟! آیا این‌ها به بهشت می‌روند؟

الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ کَانُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضۡحَکُونَ ٢٩ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ یَتَغَامَزُونَ ٣٠ وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَکِهِینَ ٣١                                                               [المطففین: ٢٩،  ٣١]         

بدکاران (و مشرکان) همواره به مؤمنان می‌خندیدند و چون از کنارشان می‌گذشتند، آنان را با اشاره‌ی چشم و ابرو به‌مسخره می‌گرفتند. و آن‌گاه که نزد خانواده‌ی خویش باز می‌گشتند، به ناز و نعمتی که داشتند (و به سبب مسخره کردن مؤمنان) شادمان می‌گشتند.

ساکنان اعراف به مشرکان و بدکاران می‌گویند:

﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩  [الأعراف: ٤٩]             

آیا این بهشتیان، همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد می­کردید الله، رحمتش را به آنان نمی­رساند، حال آن‌که به این‌ها گفته شده است: وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین می­شوید؟

پذیرش حق و تواضع در برابر حقیقت و پیروی از پیامبران، همان چیزی‌ست که این‌ها را به چنین جایگاهی می‌رساند؛ اما مستکبرانِ سرکشی که به مال و منالِ خویش می‌بالند، به دوزخ می‌روند، و حشم و خدم و مال و ثروتشان، عذاب الهی را از آنان دور نمی‌کند. لذا به اهمیت حق‌پذیری و تواضع در برابر حقیقت پی می‌بریم.

***

607- وعن عِیَاضِ بنِ حِمَارٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِن اللَّه تعَالی أَوحَى إِلیَّ أَنْ تَواضَعُوا حَتَّى لا یَفْخَرَ أَحَدٌ عَلى أَحَدٍ ولا یَبغِیَ أَحَدٌ على أَحَدٍ». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: عیاض بن حمارt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همانا الله به من وحی نمود که نسبت به یک‌دیگر فروتن باشید تا هیچ‌کس به دیگری نه فخر بفروشد و نه ستم و گردن‌کشی کند».

608- وعن أبی هُریرةt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ، وَمَا زَادَ اللَّهُ عَبْدًا بِعَفْوٍ إِلاَّ عِزًّا، وَمَا تَوَاضَعَ أَحَدٌ لِلَّهِ إِلاَّ رَفَعَهُ اللَّهُ». [روایت مسلم]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرگز صدقه، از ثروت انسان نمی‌کاهد و به‌یقین الله در برابر گذشت بنده‌اش، عزت او را زیاد می‌کند و هرکس به‌خاطرِ الله تواضع و فروتنی نماید، الله عزوجل  او را بلندمرتبه می‌گرداند».

609- وعن أَنسt قال: إِنْ کَانَتِ الأَمَةُ مِن إِمَاءِ المَدِینَةِ لَتَأْخُذُ بِیَدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فَتَنْطَلِقُ بِهِ حَیثُ شَاءَت. [روایت بخاری]([7])

ترجمه: انسt می‌گوید: «چه‌بسا کنیزی از کنیزان مدینه، دستِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را می‌گرفت و او را به هر جا که می‌خواست، می‌بُرد».

 

شرح

مؤلف/ این احادیث را در کتاب ریاض‌الصالحین در باب تواضع و فروتنی ذکر کرده است؛ از جمله حدیث عیاض بن حمارt که می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله به من وحی نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید». یعنی هرکس، دیگری را مثلِ خود بداند و در برابرش گردن‌کشی و تکبر نکند. عادتِ سلف رحمهم‌الله، این بود که کوچک‌تر از خود را چون فرزندِ خویش می‌دانستند و بزرگ‌تر از خود را همانند پدرشان، و هم‌سالان خود را مانند خویش قلمداد می‌کردند؛ از این‌رو به بزرگ‌تر از خود با دیده‌ی احترام می‌نگریستند و به کسی که پایین‌تر یا کوچک‌تر از آن‌ها بود، با نظر رحمت و مهربانی نگاه می‌کردند و به‌ هم‌سالان خویش، به‌سان خود نظر می‌نمودند و بدین‌سان هیچ‌کس به دیگری ستم نمی‌کرد. این، جزو ویژگی‌هایی‌ست که همه باید خود را به آن آراسته سازند؛ یعنی بر همه واجب است که در برابر الله عزوجل  و نسبت به برادران مسلمان خود متواضع باشند.

البته الله عزوجل  در رابطه با کافر، دستور داده که با او سخت و شدید برخورد کنیم و تا می‌توانیم او را خوار و زبون بگردانیم؛ اما بر مسلمانان واجب است که با کافرانِ ذمی و هم‌پیمان، مطابق حقوقِ شهروندیِ تعریف‌شده برای آن‌ها در نظامِ اسلامی یا مطابق قراردادی که میان آن‌ها و مسلمانان بسته شده است، رفتار نمایند و تا زمانی که در ذمه و پیمان مسلمانان هستند، اذیت و آزاری به آنان نرسانند.

مؤلف/ سپس حدیث ابوهریرهt را ذکر کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ». یعنی: بر خلافِ تصورِ انسان و بر خلافِ وسوسه‌ی شیطان، «صدقه هرگز از ثروتِ انسان نمی‌کاهد». شیطان همواره انسان را از فقر و تنگ‌دستی می‌ترساند؛ الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِ                [البقرة: ٢٦٨]       

شیطان، شما را از فقر و تنگدستی می­ترساند و شما را به کارهای زشت و ناپسند دستور می‌دهد.

فحشا به هر کارِ زشت و ناپسندی گفته می‌شود؛ مانندِ بُخل. شیطان، انسان را از فقر می‌ترساند و همین‌که انسان تصمیم می‌گیرد صدقه دهد، شیطان به او می‌گوید: این کار را نکن؛ زیرا صدقه، از ثروت تو می‌کاهد و تو را فقیر و تنگ‌دست می‌گرداند؛ دست نگه دارد، صدقه نده. اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ما نوید داده است که صدقه، هرگز از ثروتِ انسان نمی‌کاهد. شاید کسی بگوید: اگر بیست و پنج هزار تومان داشته باشیم و دو هزار تومان صدقه دهیم، فقط بیست و سه هزار تومان برایِ ما می‌مانَد و بدین‌سان از پولِمان کم می‌شود. می‌گوییم: آری؛ به‌ظاهر و از لحاظ کمّی، از ثروت انسان کاسته می‌شود، اما از لحاظ کیفی افزایش و برکت می‌یابد و الله متعال در عوض، دروازه‌ی خیر و برکت را به رویِ انسان می‌گشاید؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَهُوَ یُخۡلِفُهُۥۖ                                    [سبأ: ٣٩] 

و هرچه انفاق کنید، الله عوضش را می‌دهد.

یعنی زیاد طول نمی‌کشد که اجر و ثوابش را دریافت می‌کنید یا از آن‌جا که فکرش را نمی‌کنید، خیر و برکتش به شما می‌رسد و از روزیِ پرخیر و برکتی برخوردار می‌شوید.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌چنین فرمود: «به‌یقین الله در برابر گذشتِ بنده‌اش، عزت او را زیاد می‌کند». یعنی وقتی انسان از کسی که به او ستم کرده، بگذرد و او را ببخشد، از درون وسوسه می‌شود که انگار تن به ذلت داده است! اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بیان فرمود که الله عزوجل  بر عزتِ کسی که عفو و گذشت پیشه نماید، می‌افزاید. لذا این حدیث به عفو و گذشت تشویق می‌کند. ولی باید دانست که بخشیدنِ بدی‌های دیگران، به‌طور مطلق و در همه حال، پسندیده نیست. بخششی پسندیده است که با اصلاح همراه باشد. چنان‌که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ                             [الشورى: ٤٠]      

هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.

اگر پیامد بخشیدن اصلاح نباشد، دیگر، نباید بخشید. به عنوان مثال: شخصی که به شما بدی می‌کند، آدم شروری‌ست که به شرارت مشهور می‌باشد و اگر شما او را ببخشید، شرارتش بیش‌تر می‌شود. در چنین حالتی، بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه حقتان را به‌قصد اصلاح از او بگیرید. ولی اگر بخشیدن، پیامدی منفی نداشته باشد،  بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید. زیرا چه‌بسا آن شخص در نتیجه‌ی عفو و گذشتِ شما، شرمنده شود و دیگر، نه به شما ستم کند و نه به سایر مردم.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «و هرکس به‌خاطرِ الله تواضع و فروتنی نماید، الله عزوجل  او را بلندمرتبه می‌گرداند». شاهد موضوع، همین قسمتِ حدیث است. تواضع دو معنا دارد:

معنای نخست: نخستین مفهوم تواضع، اینست که در برابر دینِ الله عزوجل  فروتن و فرمان‌بردار باشی؛ یعنی از دینِ الاهی و اجرای احکام و آموزه‌های دینی سرپیچی نکنی.

معنای دوم: دومین مفهوم تواضع، اینست که به‌خاطر الله، نسبت به بندگانش فروتن باشی؛ نه این‌که این تواضع، از روی ترس یا از روی طمع باشد؛ خیر، بلکه فقطه به‌خاطر الله نسبت به بندگانش متواضع باش.

و هر دو معنا درست است؛ کسی که برای الله، تواضع و فروتنی پیشه می‌کند، الله عزوجل  او را در دنیا و آخرت، بلندمرتبه می‌گرداند و این به‌تجربه ثابت و مشاهده شده است؛ چنان‌که همه‌ی مردم، از آدمِ متواضع به‌نیکی یاد می‌کنند و به او احترام می‌گذارند و دوستش دارند. تواضع و فروتنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را بنگرید که چه‌بسا کنیزی دست آن بزرگوار را می‌گرفت و او را به هر جا که می‌خواست، می‌بُرد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز با او می‌رفت و از این کار، هیچ ابایی نداشت؛ حتی از او نمی‌پرسید که مرا کجا می‌بَری؟ یا نمی‌گفت: از کسی دیگر کمک بخواه؛ بلکه با او می‌رفت و به او کمک می‌کرد. لذا می‌بینیم که الله عزوجل  بر عزت و جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  افزود.

***

610- وعن أَنسt أَنَّهُ مَرَّ عَلَى صِبیانٍ فَسَلَّم عَلَیْهِم وقال: کان النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  یَفْعَلُه. [متفقٌ علیه]([8])

ترجمه: از انسt روایت است که از کنارِ تعدادی کودک گذشت و به آن‌ها سلام نمود و گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنین می‌کرد.

611- عن الأسوَد بنِ یَزیدَ قال: سُئِلَتْ عَائِشَةُ رضیَ اللَّه عنها: ما کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  یَصنعُ فی بَیْتِهِ؟ قالت: کان یَکُون فی مِهْنَةِ أَهْلِهِ -یَعنی: خِدمَةِ أَهلِه- فإِذا حَضَرَتِ الصَّلاة، خَرَجَ إِلى الصَّلاةِ. [روایت بخاری]([9])

ترجمه: اسود بن یزید می‌گوید: از عایشه& سؤال شد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در خانه‌اش چه‌کار می‌کرد؟ عایشه& فرمود: «در خدمتِ خانواده‌اش بود و به آن‌ها کمک می‌کرد.- و چون وقتِ نماز می‌شد، به نماز می‌رفت».

612- وعن أبی رِفَاعَةَ تَمیم بن أُسَیدٍt قال: انْتَهَیْتُ إِلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَهُوَ یَخْطُبُ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، رجُلٌ غَرِیبٌ جَاءَ یَسْأَلُ عن دِینِهِ لا یَدری مَا دِینُه؟ فَأَقْبَلَ عَلیَّ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وتَرَکَ خُطْبَتَهُ حتى انتَهَى إِلیَّ، فَأُتِیَ بِکُرسِیٍّ، فَقَعَدَ عَلَیه، وجَعَلَ یُعَلِّمُنِی مِمَّا عَلَّمَه اللَّه، ثَُّم أَتَى خُطْبَتَه، فأَتمَّ آخِرَهَا. [روایت مسلم]([10])

ترجمه: ابورفاع، تمیم بن اُسَیدt می‌گوید: نزدِ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم و ایشان، در حالِ سخنرانی بود؛ گفتم: ای رسول‌خدا! مردی غریب است و از دینش چیزی نمی‌داند؛ آمده‌ تا درباره‌ی دینش بپرسد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رو به من کرد، خطبه‌اش را رها نمود و نزدِ من آمد. برایش صندلی آوردند، روی آن نشست و از آن‌چه الله به او آموخته بود، به من آموزش داد؛ سپس به خطبه‌اش پرداخت و آن را کامل کرد.

شرح

حافظ نووی/ این احادیث را درباره‌ی تواضع و فروتنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ذکر کرده است؛ از جمله این روایت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هنگامی که از کنارِ بچه‌ها می‌گذشت، به آن‌ها سلام می‌کرد؛ اگرچه آن‌ها، خردسال و غیرمکلف بودند. اصحابy نیز به‌پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به بچه‌ها سلام می‌گفتند؛ چنان‌که انسt هنگامی که از کنارِ بچه‌ها می‌گذشت، به آن‌ها سلام می‌نمود و می‌گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنین می‌کرد؛ یعنی به بچه‌ها سلام می‌گفت و این، از تواضع و خوش‌خُلقی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود و چه زیبا کارهای نیک را به بچه‌ها آموزش می‌داد؛ زیرا اگر به بچه‌ها سلام کنیم، آن‌ها نیز به سلام کردن عادت می‌کنند و این رفتارِ پسندیده، در سرشتِ آن‌ها نهادینه می‌شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به بچه‌ها سلام می‌کرد، ولی برای کسانی که از کنارِ افراد بالغ می‌گذرند و به آن‌ها سلام نمی‌کنند، متأسفیم. و این، معمولاً از روی بی‌توجهی‌ست و هیچ مشکلی در میانِ آن‌ها وجود ندارد و با یکدیگر قهر هم نیستند؛ بلکه غفلت، جهل، بی‌توجهی یا عدمِ پیروی از سنت است که به بزرگ‌ترها سلام نمی‌کنند. و چون با یکدیگر قهر نیستند، گنهکار نمی‌شوند، اما خیر و نیکیِ فراوانی را از دست می‌دهند.

سنت اینست که هر که را دیدیم، به او سلام کنیم و در سلام گفتن، پیش‌دستی نماییم؛ گرچه از ما کوچک‌تر باشد. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با آن جایگاهِ والایش هر که را می‌دید، در سلام کردن پیش‌دستی می‌فرمود. کسی که ابتدا سلام می‌کند به خیر و نیکیِ فراوانی دست می‌یابد؛ زیرا از یک‌سو از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی می‌نماید و از سوی دیگر، این سنتِ فراموش‌شده را ترویج می‌دهد. ناگفته پیداست که زنده کردنِ سنت، دو پاداش دارد: یکی ثواب احیای سنت و دیگری، پاداش عمل به آن؛ هم‌چنین انسان در ثواب فرض کفایه که همان جواب سلام است، شریک می‌شود؛ زیرا با سلام کردن، باعثِ شکل‌گیری چنین عمل واجبی می‌گردد. بنابراین سلام کردن از جوابِ سلام، برتر است؛ گرچه سلام کردن، سنت و جوابِ سلام، واجب می‌باشد. زیرا این واجب، مبتنی بر سنت است و در حالتی که سنت، مبنای واجب باشد، از واجب برتر می گردد. لذا گاه به صورتِ چیستان یا معما می‌پرسند: کدامین سنت، برتر از واجب است؟ به‌ظاهر تعجب‌آور می‌باشد؛ زیرا همه اتفاق نظر دارند که فرض یا واجب، برتر از سنت است. به عنوان مثال: دو رکعت فرضِ صبح بر سنت صبح برتری دارد. اما سلام کردن که سنت است، بر جوابِ سلام که واجب می‌باشد، فضیلت دارد؛ زیرا جوابِ سلام، مبتنی بر سلام کردن است.

خلاصه این‌که چه خوب است این سنت، یعنی ترویج دادن سلام را زنده کنیم؛ زیرا باعث افزایش محبت و دوستی در میان مسلمانان می‌شود و از کمال ایمان و از اسباب ورود به بهشت است. چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «لا تَدْخُلُونَ الجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، ولا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَ لا أَدُلُّکُمْ عَلَى شَیءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوه تَحَابَبْتُم؟ أَفْشُوا السَّلامَ بینَکم».([11]) یعنی: «وارد بهشت نمی‌شوید تا این‌که ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید».

یکی دیگر از نمونه‌های تواضعِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اینست که وقتی در خانه بود، به خانواده‌اش کمک می‌کرد؛ شیر گوسفند را می‌دوشید، کفش‌ها را می‌دوخت یا پینه می‌زد و در خدمتِ خانواده‌اش بود. چنان‌که از عایشه& سؤال شد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در خانه چه‌کار می‌کرد؟ عایشه& پاسخ داد: «در خدمتِ خانواده‌اش بود».

لذا سنت، اینست که وقتی در خانه هستیم، برای خود چای درست کنیم و اگر آشپزی یاد داریم، غذا بپزیم و در شستنِ ظرف و لباس به خانواده کمک نماییم؛ این کارها، نه این‌که برای مردان عار نیست، بلکه سنت است و هرکس به انجامِ این کارها بپردازد، پاداش می‌یابد؛ زیرا به خاطرِ الله عزوجل  تواضع نموده و به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عمل کرده است. روشن است که کمک کردن به خانواده، مهر و محبت آن‌ها به یکدیگر را افزایش می‌دهد و باعث می‌شود که زن، احساسِ خوبی نسبت به همسرش داشته باشد و او را بیش‌تر دوست بدارد. خُب؛ فایده‌ی بزرگی‌ست!

و اما نمونه‌ای دیگر از تواضع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؛ ایشان در حالِ سخنرانی بود که شخصی آمد و گفت: «مردی غریبم؛ آمده‌ام تا درباره‌ی دینم بپرسم». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خطبه‌اش را قطع کرد و نزدِ آن مرد رفت. سپس برایش صندلی آوردند. آن‌گاه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از تعالیم دینی به این مرد آموزش داد. زیرا این مرد، با اشتیاق کسبِ علم، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمده بود و می‌خواست دینش را یاد بگیرد تا به آن عمل کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز با رویِ باز، سخنرانی‌اش را قطع کرد و پس از آموزش مسایل و معارف دینی به آن مرد، سخنرانی‌اش را ادامه داد و آن را کامل فرمود. این، از تواضع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود که بدین زیبایی به امتش رسیدگی و توجه می‌کرد.

شاید این پرسش مطرح شود که آیا نباید منافع عمومی را بر مسایل شخصی و خصوصی ترجیح داد؟ درخواست این مرد نیز، یک درخواست شخصی بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای یک جمع سخنرانی می‌کرد؟ پس چرا سخنرانی‌اش را قطع نمود؟ می‌گوییم: مراعاتِ منافع عمومی در صورتی اولویت دارد که پرداختن به مسایل شخصی و فردیِ دیگران، به از دست رفتنِ فرصت‌ها و از میان رفتن منافع عمومی منجر شود؛ اما در این‌ ماجرا حاضران نیز از درس‌های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به آن مرد استفاده کردند و بدین‌سان منافع عمومی، رعایت شد. ضمناً این مردِ غریب آمده بود تا اطلاعاتی درباره‌ی دینش کسب کند و چون با استقبالِ گرم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روبه‌رو شد، گرایش و محبتش به اسلام افزایش یافت و مهرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در دلش نشست و این، از حکمت و فرزانگی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بود که با آن غریبه این‌قدر خوب برخورد کرد.

***

612- وعن أَنسٍt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  کان إِذَا أَکَلَ طَعَاماً لَعِقَ أَصابِعَهُ الثَّلاثَ؛ قال: وقال: «إِذَا سَقطَتْ لُقْمَةُ أَحَدِکُم، فَلْیُمِطْ عَنْها الأَذى ولْیأْکُلْها، وَلا یَدَعْها للشَّیْطَانِ» وَأَمَر أَنْ تُسْلَتَ القَصْعَةُ قال: «فَإِنَّکُمْ لا تَدْرُونَ فی أَیِّ طَعامِکُمُ البَرکَةُ». [روایت مسلم]([12])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  هنگامی که غذایی می‌خورد، سه انگشت خود را می‌لیسید؛ هم‌چنین می‌فرمود: «هرگاه لقمه‌ی یکی از شما افتاد، آن را بردارد و از خاک و خاشاک، پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان، نگذارد». و نیز به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد و فرمود: «شما نمی‌دانید که برکت در کدامین قسمت از غذای شماست».

614- وعنْ أبی هُریرةt عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَا بَعَثَ اللَّه نَبِیًّا إِلاَّ رَعَى الْغَنَمَ»؛ فَقَال أَصْحابُه: وَأَنْت؟ قال: «نَعَم، کُنْتُ أَرْعَاهَا عَلى قَرارِیطَ لأَهْلِ مَکَّةَ». [روایت بخاری]([13])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، هیچ پیامبری مبعوث نکرد مگر این‌که چوپانی کرده بود». اصحابش پرسیدند: آیا شما هم چوپانی کرده‌اید؟ فرمود: «بله، من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط - مُزدی ناچیز- می‌چراندم».

615- وعنهُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَوْ دُعِیتُ إِلى کُراعٍ أَوْ ذِرَاعٍ لَقَبِلْتُ؛ وَلَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ ذِراعٌ أَو کُراعٌ لَقَبِلْتُ». [روایت بخاری]([14])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر مرا به صرفِ پاچه یا ساقِ دستِ (گوسفندی) دعوت کنند، می‌پذیرم؛ و اگر به من ساقِ دست یا پاچه‌ی گوسفندی اهدا شود، قبول می‌کنم».

616- عن أَنسٍt قال: کَانَتْ نَاقَةُ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  العَضْبَاءُ لاَ تُسبَقُ، أو لا تکَادُ تُسْبَقُ، فَجَاءَ أَعْرابِیٌّ عَلى قَعُودٍ لَهُ، فَسبقَها، فَشَقَّ ذلک عَلى المُسْلمِینَ حَتَّى عَرفَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  فَقَالَ: «حَقٌّ عَلى اللَّهِ أَنْ لاَ یَرْتَفِعَ شَیءٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلاَّ وَضَعَهُ». [روایت بخاری]([15])

ترجمه: انسt می‌گوید: هیچ شتری نمی‌توانست از شترِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که عضباء نام داشت، سبقت بگیرد تا این‌که صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت و این بر مسلمانان دشوار تمام شد؛ حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز متوجه شد، لذا فرمود: «سنتِ الله اینست که هیچ چیزی از دنیا اوج نمی‌گیرد، مگر این‌که الله آن را پایین می‌آورد».

شرح

حافظ نووی/ این احادیث را در باب تواضع ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که انس بن مالکt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پس از صرفِ غذا، سه انگشتش را می‌لیسید. از برخی از پزشکان نقل می‌شود که لیسیدن انگشتان پس از صرف غذا، مفید است و به هضم غذا کمک می‌کند. لذا دو فایده‌ی بزرگ در این عمل وجود دارد:

فایده‌ی شرعی: که همان پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است.

و فایده‌ی جسمی (بهداشتی): یعنی لیسیدن انگشتان پس از صرفِ غذا مفید است و به هضمِ غذا کمک می‌کند.

البته مؤمن، از انجامِ این کار همه‌ی فکر و خیالش را معطوف به سلامتیِ خویش نمی‌کند؛ یعنی با هدف فایده‌ی بهداشتی این عمل، به انجامِ آن نمی‌پردازد، بلکه مهم‌ترین چیز نزد مؤمن، پیروی از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  است؛ زیرا پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مایه‌ی سلامت قلب است و هرچه انسان، توجه بیش‌تری به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  داشته باشد، ایمانش قوی‌تر است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌چنین فرمود: «هرگاه لقمه‌ی یکی از شما افتاد»؛ یعنی روی زمین یا روی سفره، «باید آن را بردارد و از خاک و خاشاک، پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان، نگذارد». لذا هرگاه لقمه‌ی غذا یا خرما و هر چیزی که می‌خوردید، روی سفره افتاد، ابتدا اگر خاک و خاشاکی به آن چسبیده، پاکش کنید و سپس آن را از رویِ تواضع در برابر الله عزوجل  و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بخورید تا شیطان را از آن محروم نمایید. زیرا اگر شما، آن را نخورید، نصیبِ شیطان می‌شود و شیطان آن را می‌خورَد.

شیطان در چنین مواردی، هم‌سفره‌ی انسان می‌شود؛ هم‌چنین زمانی که انسان، بدون گفتن «بسم‌الله» شروع به خوردن می‌کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  علاوه بر این، به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد این هم یکی دیگر از سنت‌هایی‌ست که متأسفانه بسیاری از مردم، حتی برخی از طلاب علم از آن غافل شده‌اند و وقتی از سرِ سفره کنار می‌روند، ظرفِ غذایشان، آغشته به غذاست و آن را با انگشتان خود پاک نمی‌کنند. این، بر خلاف دستورِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  حکمتِ این کار را بیان نمود و فرمود:  «شما نمی‌دانید که برکت در کدامین قسمت از غذای شماست». شاید برکت در همان قسمتی باشد که شما با انگشتان خود می‌لیسید.

این حدیث نشان می‌دهد که شیوه‌ی آموزشیِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شیوه‌ی بسیار خوبی بوده است؛ چنان‌که هم حکم را بیان کرد و هم حکمتش را و این، عادتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود که هرگاه حُکمی ذکر می‌نمود، حکمتش را نیز بیان می‌فرمود. چنین روشی دو فایده‌ی بزرگ دارد:

فایده‌ی نخست: عظمت و بزرگِی دین نمایان می‌گردد و روشن می‌شود که شریعت، مبتنی بر حکمت‌ها و مصالح است و هیچ‌یک از فرمان‌های الهی و رهنمودهای نبوی، بی‌حکمت نیست. هم‌چنین در پرهیز از هر چیزی که الله و پیامبرش از آن نهی کرده‌اند، حکمتی نهفته است.

فایده‌ی دوم: اینست که انسان، اطمینان بیش‌تری می‌یابد؛ زیرا اگرچه مسلمان بدون دانستن حکمت نیز تابعِ فرمانِ الله و پیامبر اوست، اما اگر حکمت، بیان گردد، برایمان و یقینِ مسلمان افزوده می‌شود و با توان و نشاطِ بیش‌تری به انجامِ دستور الهی می‌پردازد یا از آن‌چه که نهی شده، می‌پرهیزد.

سپس مؤلف/ حدیث انس بن مالکt را درباره‌ی صحرانشینی ذکر کرده که سوار بر شترش به مدینه آمد و با شتر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به نام عضباء مسابقه داد؛ عضباء، غیر از قصواء می‌باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سوارِ بر آن به حج رفت. قصواء، شتری دیگر بود. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رویِ وسایلِ شخصیِ خود، مانند اسلحه و چارپایانش اسم می‌گذاشت.

عضباء شتری بود که هیچ شتری نمی‌توانست از آن سبقت بگیرد تا این‌که صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت و این بر مسلمانان دشوار تمام شد؛ حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز متوجه شد، لذا فرمود: «سنتِ الله اینست که هیچ چیزی از دنیا اوج نمی‌گیرد، مگر این‌که الله آن را پایین می‌آورد».

لذا هر چیزی در دنیا اوج بگیرد، رو به سقوط می‌نهد و وقتی این اوج گرفتن با غرور و تکبر همراه باشد، سرعتِ سقوط بیش‌تر خواهد بود؛ زیرا سقوط، پیامدی روشن برای چنین روی‌کردی‌ست. البته اگر اوج گرفتن با غرور و تکبر همراه نباشد، باز هم سنت الله عزوجل  اینست که هرچه به اوج برسد، باید برگردد و پایین بیاید. همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا یَأۡکُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِ                                                                        [یونس : ٢٤]     

زندگی دنیا همانند آبی‌ست که از آسمان نازل کرده‏ایم‏ و انواع گیاهان زمین ـ که مردم و چارپایان می‌خورند ـ با آن درآمیخت (و رویید) تا آن‌که زمین آراسته شد و کشاورزان گمان بردند بر استفاده از گیاهان توانا هستند؛ ولی فرمان ما در شب یا روز به آن رسید و بدین ترتیب گیاهان را به صورت گیاهان خشک و دروشده‌ای درآوردیم؛ چنان‌که گویا دیروز هیچ گیاهی وجود نداشته است.

دنیا نیز به‌‌سانِ این‌همه گیاهِ زیبا و گوناگون که به‌یک‌باره از میان می‌روند، نابود می‌شود و اثری از آن نمی‌مانَد. به خودِ انسان توجه کنید که ابتدا ضعیف و کوچک است، اما رشد می‌کند و بزرگ و قوی می‌شود و وقتی قوتش به اوج می‌رسد، ضعف و پیری آغاز می‌گردد تا آن‌جا که انسان، از میان می‌رود و می‌میرد. این، سنتِ الهی‌ست که هر چیزی از دنیا به اوج برسد و بلند شود، الله عزوجل  آن را پایین می‌آورد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  اوج گرفتن یا بلند شدنِ هر چیزِ دنیوی را سرآغاز پایین آمدن دانست؛ لذا روشن می‌شود که امور اخروی هرچه اوج بگیرند، الله عزوجل  آنها را پایین نمی‌آورد؛ همان‌گونه که می‌فرماید:

﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ   [المجادلة: ١١]         

الله (جایگاه) مؤمنانتان و کسانی را که علم و دانش یافته‌اند، به درجات بزرگی بالا ببرد.

الله عزوجل  اهل علم و ایمان را تا زمانی که به این دو صفت بزرگ آراسته باشند، خوار و زبون نمی‌کند؛ بلکه نام و جایگاه آن‌ها را در آخرت، بلند و بالا می‌گرداند.

***




([1]) صحیح مسلم، ش:2167.

([2]) صحیح مسلم، ش:2687. ر.ک: همین کتاب، تعلیق حدیث شماره‌ی445.

([3]) ترمذی، ش: (2370، 3956)؛ ابوداود، ش: 5116؛ آلبانی/ در السلسلة الصحیحة، ش: 2700 این حدیث را صحیح، و روایت ابوداود را حسن دانسته است.

([4]) روایت بخاری به همین مضمون، ش: 3493؛ و صحیح مسلم، ش: 2638.

([5]) صحیح مسلم، ش: 2865.

([6]) صحیح مسلم، ش: 2588. [این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی 561 ذکر شد.]

([7]) صحیح بخاری، ش: 6072 به‌صورتِ معلّق؛ آلبانی/ در مختصر الشمائل، ذیل حدیث شماره‌ی 285 می‌گوید: «مسلم، این حدیث را در کتاب الفضائل، ش: 76، به‌صورت متصل ذکر کرده است».

([8]) صحیح بخاری، ش: 6247؛ و صحیح مسلم، ش: 2168.

([9]) صحیح بخاری، ش: 676.

([10]) صحیح مسلم، ش:876.

([11]) صحیح مسلم، ش:54.

([12]) صحیح مسلم، ش: 2034.

([13]) صحیح بخاری، ش: 2262؛ این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 605 ذکر شد.

([14]) صحیح بخاری، ش: 2568.

([15]) صحیح بخاری، ش: 2872.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد