اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

75- باب: عفو و گذشت و روی‌گردانی از جاهلان

75- باب: عفو و گذشت و روی‌گردانی از جاهلان

الله متعال می‌فرماید:

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩        [الأعراف: ١٩٩]     

عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.

و می‌فرماید:

﴿فَٱصۡفَحِ ٱلصَّفۡحَ ٱلۡجَمِیلَ ٨٥                                        [الحجر: ٨٥]     

پس (در برابر بدی‌هایشان) گذشت زیبا و کریمانه‌ای داشته باش.

و می‌فرماید:

﴿وَلۡیَعۡفُواْ وَلۡیَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡ              [النور : ٢٢]     

...بلکه عفو و گذشت نمایند. آیا دوست ندارید که الله شما را ببخشد؟

و می‌فرماید:

﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِ                   [آل عمران: ١٣٤]

کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند.

و می‌فرماید:

﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِکَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ٤٣                [الشورى: ٤٣]      

و هرکس بردباری ورزد و درگذرد، بداند که چنین روی‌کردی از کارهای بس بزرگ است.

648- وعن عائشة رضی اللَّه عنها أَنَّهَا قالت لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم : هل أَتى عَلَیْکَ یَوْمٌ کَانَ أَشدَّ مِنْ یوم أُحُدٍ؟ قال: «لَقَدْ لَقِیتُ مِنْ قَومِکِ، وکَان أَشدُّ ما لَقِیتُ مِنْهُمْ یوْم العقَبَةِ، إِذْ عرَضْتُ نَفسِی على ابْنِ عَبْدِ یَالِیلَ ابنِ عبْدِ کُلال، فلَمْ یُجِبْنِی إِلى ما أَردْتُ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ على وَجْهِی، فلَمْ أَسْتَفِقْ إِلاَّ وَأَنا بقرنِ الثَّعالِب، فَرفَعْتُ رأْسِی، فَإِذا أَنَا بِسحابَةٍ قَد أَظلَّتْنِی، فنَظَرتُ فَإِذا فِیها جِبریلُ علیه السلام  فنَادانِی، فقال: إِنَّ اللهَ تعالى قَد سَمِع قَولَ قومِک لَکَ، وَما رَدُّوا عَلَیک، وَقد بعثَ إِلَیک ملَکَ الجبالِ لِتأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِیهم؛ فَنَادَانِی ملَکُ الجِبَالِ، فَسلَّمَ عَلیَّ ثُمَّ قال: یا مُحَمَّدُ إِنَّ اللهَ قَد سمعَ قَولَ قَومِکَ لَک، وأَنَا مَلَکُ الجِبال، وقَدْ بَعَثَنی رَبِّی إِلَیْکَ لِتأْمُرَنی بِأَمْرِک، فَمَا شِئْتَ؟ إِنْ شئْتَ، أَطْبَقْتُ عَلَیهمُ الأَخْشَبَیْن». فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «بلْ أَرْجُو أَنْ یُخْرِجَ اللَّه مِنْ أَصْلابِهِم منْ یَعْبُدُ اللَّه وَحْدَهُ لا یُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: از عایشه& روایت است که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: آیا روزی سخت‌تر از روز اُحُد بر شما گذشته است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سختی‌های فراوانی از قومِ تو دیده‌ام. سخت‌ترینش روز عقبه بود؛ آن‌گاه که خود را به "عبد یالیل بن کُلال" عرضه کردم و او خواسته‌ام را نپذیرفت. لذا غمگین شدم و به رویِ خود رفتم و تا "قرن‌الثعالب" به خود نیامدم. آن‌جا سَرَم را بالا گرفتم؛ ابری دیدم که بر من سایه افکنده بود و چون به آن نگاه کردم، جبرئیل علیه السلام  را در آن دیدم. مرا ندا داد و گفت: الله متعال، سخنِ قومت و پاسخی را که به تو دادند، شنید. اینک فرشته‌ی کوه‌ها را نزدت فرستاده است تا درباره‌ی آن‌ها هرچه می‌خواهی به این فرشته حکم کنی. سپس فرشته‌ی کوه‌ها مرا ندا داد، به من سلام کرد و گفت: ای محمد! الله، سخنِ قومت و پاسخی را که به تو دادند، شنید. اینک مرا نزدت فرستاده است تا درباره‌ی آن‌ها هرچه می‌خواهی به من دستور دهی؛ چه می‌خواهی؟ اگر بخواهی، دو کوه را بر سرِ ایشان فرود می‌آورم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «(خیر؛) بلکه امیدوارم الله از نسلِ این‌ها کسانی پدید آورَد که فقط الله یکتا را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند».

شرح

مؤلف/ در کتابش، ریاض‌الصالحین موضوعی تحت عنوان عفو و گذشت و روی‌گردانی از جاهلان باب کرده و سپس آیاتی در این باب ذکر نموده است که پیش‌تر به شرح و توضیح آن‌ها پرداختیم. آن‌گاه حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که عایشه& می‌گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدم: «آیا روزی سخت‌تر از اُحُد بر شما گذشته است؟» زیرا روز احد یکی از سخت‌ترین روزهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود. در جنگ بدر که در سالِ دوم هجری روی داد، تعدادی از سران قریش کشتند؛ از این‌رو مشرکان قریش برای انتقام‌جویی از شکستِ خفت‌بارشان در بدر، در شوال سال سوم هجری جنگ احد را به‌راه انداختند. آن‌ها گرد هم آمدند تا به مدینه یورش ببرند و با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بجنگند. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از سازماندهی و حرکتِ سپاه قریش باخبر شد، با یارانش مشورت کرد که آیا در درون مدینه در برابر قریشیان بایستند یا برای مقابله با آن‌ها از مدینه بیرون بروند؟ نظرِ جوانان پرشور و مسلمانانی که در بدر حضور نیافته بودند، این بود که برای پیکار با قریشیان به بیرونِ مدینه بروند. لذا هزار رزمنده با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از مدینه خارج شدند؛ اما حدودِ یک‌سوم آن‌ها که منافق بودند، از نیمه‌ی راه برگشتند و گفتند: اگر مطمئن بودیم که جنگی روی می‌دهد، حتماً با شما می‌آمدیم. بدین‌سان از همراهی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و یارانش شانه خالی کردند و شمارِ لشکر اسلام به هفتصد نفر کاهش یافت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  لشکر اسلام را به بهترین شکلِ ممکن در دامنه‌ی احد سازماندهی کرد تا این‌که تنور جنگ داغ شد و مسلمانان در ابتدای روز، مشرکان را به عقب راندند؛ در گردونه‌ی جنگ سپاه مسلمانان بر عرصه‌ی کارزار مسلط بود. از این‌رو مشرکان گریختند و مسلمانان شروع به جمع‌آوری غنایم کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پنجاه نفر از تیراندازانِ ماهر را بر گردنه‌ی کوه گماشت تا از پُشت لشکر، از مسلمانان پشتیبانی کنند. وقتی تیراندازان دیدند که مسلمانان به جمع‌آوریِ غنایم مشغول شده‌اند، گفتند: باید پایین برویم به برادران مسلمان خود در جمع‌آوری غنایم کمک نماییم؛ فرمانده‌ی آن‌ها، یعنی عبدالله بن جبیرt به آن‌ها یادآوری کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داده است که تحت هیچ شرایطی آن‌جا را ترک نکنند؛ چه گردونه‌ی جنگ به نفع مسلمانان باشد و چه به زیانِ آنان. اما بیش‌تر آن‌ها عجله کردند و گردنه‌ی کوه را رها نمودند. بدین‌سان پُشتِ مسلمانان خالی شد و سواره‌نظام قریش از جمله خالد بن ولید و عکرمه بن ابوجهل، این فرصت را غنیمت دانستند و کوه را دور زدند و مسلمانان را از پشت، غافل‌گیر کردند. گفتنیست: این دو، یعنی خالد و عکرمه$ بعدها مسلمان شدند و در جرگه‌ی اسب‌سوارانِ نام‌دار اسلام در میدان نبرد و جهاد قرار گرفتند و این، فضل خداست که به هر کس بخواهد، عنایت می‌کند.

حمله‌ی غافلگیرانه‌ی دشمن، به شهادت هفتاد تن از مسلمانان و در رأسشان، شیر خدا و پیامبرش، حمزه بن عبدالمطلبt منجر شد؛ وی، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  حمزهt را دوست داشت و به او احترام می‌گذاشت.

صورتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  زحمی شد و خونِ زیادی روی صورتش را گرفت؛ به‌گونه‌ای که فاطمه& خون را از روی صورت پدر شُست و وقتی خون بند نمی‌آمد، فاطمه& شاخه‌ای از درخت خرما را آتش می‌زد و خاکسترِ آن را روی صورت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌ریخت تا خون، بند آید. در این ماجرا دندان‌ِ پیشینِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شکست. خلاصه این‌که روز احد یکی از سخت‌ترین روزهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود. الله متعال در این‌باره می‌فرماید:

﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَیۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ١٦٥ وَمَآ أَصَٰبَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِیَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٦٦ [آل عمران: ١٦٥،  ١٦٦] 

چرا هنگامی که در (جنگ احد) تلفاتی به شما وارد شد که خودتان دو برابرش را (در جنگ بدر) به دشمن وارد کرده بودید، گفتید: این آسیب از کجا به ما رسید؟ بگو: از ناحیهی خودتان بود. همانا الله بر هر کاری تواناست. آن‌چه در روز رویارویی دو گروه به شما رسید، به خواستِ الله بود تا مومنان و منافقان شناخته شوند.

لذا این اتفاق که به خواستِ الله عزوجل  روی داد، در نهایت به نفع مسلمانان بود. آن روز بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و یارانش سخت و دشوار تمام شد. شهدا را با خود به مدینه آوردند، اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد آن‌ها را به محل شهادتشان بازگردانند تا روز قیامت از همان مکانی برانگیخته شوند که آن‌جا به شهادت رسیدند. #و أرضاهم.

عایشه& از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: «آیا روزی سخت‌تر ازاحد بر شما گذشته است؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: بله؛ و آن‌گاه جریان سفرش به "طائف" را بازگو کرد. انگیزه‌ی این سفر این بود که قریشیان (اهالی مکه) از دعوتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  استقبال نکردند. از این‌رو به طائف رفت تا پیام الله عزوجل  را به آن‌ها برساند؛ اما آن‌ها از اهالی مکه نادان‌تر بودند. آن‌ها نه تنها دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را نپذیرفتند، بلکه اوباش شهرشان را بر ضدّ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برانگیختند و خود و دیگر بی‌خردان شهر، دو صف در دو سوی مسیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تشکیل دادند و شروع به سنگ زدن و ناسزاگویی کردند؛ آن‌قدر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سنگ زدند که پاهایش زخمی شد. بدین‌سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  غمگین و دل‌شکسته طایف را ترک کرد و به‌اصطلاح به رویِ خود رفت؛ وقتی به "قرن‌الثعالب" رسید، به خود آمد. ابری بر سَرَش سایه انداخت؛ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  سرش را بلند کرد و جبرئیل علیه السلام  را در میانِ ابر دید. جبرئیل علیه السلام  عرض کرد: فرشته‌ی کوه‌ها با من است و به تو سلام می‌گوید. فرشته‌ی کوه‌ها به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سلام کرد و گفت: «ای محمد! الله، سخنِ قومت و پاسخی را که به تو دادند، شنید. اینک مرا نزدت فرستاده است تا درباره‌ی آن‌ها هرچه می‌خواهی به من دستور دهی؛ چه می‌خواهی؟ اگر بخواهی، دو کوه مکه را بر سرِ ایشان فرود می‌آورم». اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از روی دورنگری و بردباری‌‌اش فرمود: «(خیر؛) بلکه امیدوارم الله از نسلِ این‌ها کسانی پدید آورَد که فقط الله یکتا را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند». همین‌گونه هم شد؛ الله متعال از نسل این مشرکان که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را آزردند، نسلی موحد و یکتاپرست پدید آورد که تنها او راعبادت می‌کنند و چیزی را شریکش نمی‌سازند.

از این حدیث معلوم می‌شود سختی‌هایی که در سفر طائف بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گذشت، بیش از سختی‌های احد بود؛ سختی‌های فراوانی بر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  گذشت، اما ایشان شکیبایی ورزید. یکی از این سختی‌ها، این بود که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در سایه‌ی کعبه، به سجده رفته بود و نماز می‌خواند. اگر کسی در مسجدالحرام قاتلِ پدرش را ببیند، او را نمی‌کُشد؛ اما یکی از بی‌خردانِ قریش همین‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را در حالِ سجده و نماز دید، گفت: بروید و شکمبه‌ی گوسفندی را که فلانی‌ها کشته‌اند، بیاورید و آن‌گاه که محمد در سجده بود، روی پُشتش بگذارید. لذا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به سجده رفت، برای اهانت به وی شکمبه‌ی گوسفند را روی پشتش گذاشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌چنان در سجده ماند تا این‌که دخترش فاطمه& آمد و شکمبه را از روی پشت ایشان برداشت؛ آن‌گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از سجده برخاست و چون سلام داد و نمازش را تمام کرد، برای این دسته از قریشیان بددعایی نمود.

شاهدِ موضوع این‌جاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اذیت و آزار فراوانی متحمل می‌شد، اما با این حال از آن‌ها می‌گذشت و امیدوار بود که هدایت شوند؛ از این‌رو الله متعال او را به خواسته‌اش رساند و موفقیت، و فتح و پیروزی نصیبش کرد. لذا هر انسانی باید در برابر اذیت و آزاری که به او می‌رسد، شکیبایی ورزد و منتظر گشایشی از سوی الله متعال باشد؛ به‌ویژه هنگامی که در راه الله عزوجل  اذیت و آزار می‌بیند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «واعْلَمْ أنّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْر، وأَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْب، وأَنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسْراً».([2]) یعنی:

«به‌یقین پیروزی و موفقیت با صبر و شکیبایی‌ست و گشایش، با تحمل رنج و سختی؛ و در کنار هر سختی، آسانی‌ست».

***

649- وعنها قالت: ما ضرَبَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  شَیْئًا قَطُّ بِیَدِهِ، ولا امْرأَةً ولا خادِمًا إِلاَّ أَنْ یُجَاهِدَ فی سَبِیل اللَّه، وما نِیل مِنْهُ شیءٌ قَطُّ فَیَنتَقِمَ مِنْ صاحِبِهِ إِلاَّ أَنْ یُنتَهَکَ شَیءٌ مِن مَحَارِمِ اللَّهِ تعالى، فَیَنْتَقِمَ للَّهِ تعالى. [روایت مسلم]([3])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: «رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  هرگز هیچ چیزی یا هیچ زن یا خدمت‌کاری را به دست خویش نزد؛ مگر زمانی که در راه الله جهاد می‌کرد. هیچ‌گاه در هیچ موردی برای خود انتقام نگرفت، مگر این‌که حرمت دین الله متعال شکسته می‌شد که در این صورت به‌خاطر الله انتقام می‌گرفت».

650- وعن أَنسt قال: کُنتُ أَمْشِی مَعَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وعلیه بُردٌ نَجْرَانِیٌّ غلِیظُ الحَاشِیةِ، فأَدرکَهُ أَعْرَابِیٌّ، فَجَبَذَهُ بِرِدَائِهِ جَبْذَةً شَدیدَةً، فَنظرتُ إلى صَفحةِ عاتِقِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  وقَد أَثَّرَتْ بِها حَاشِیةُ الرِّداءِ مِنْ شِدَّةِ جَبذَتِهِ، ثُمَّ قال: یَا مُحَمَّدُ مُرْ لِی مِن مالِ اللَّهِ الذی عِندَک. فالتَفَتَ إِلَیْه، فضحِک، ثُمَّ أَمر لَهُ بعَطَاء. [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: انسt می‌گوید: با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  قدم می‌زدم و ایشان روپوشی نجرانی بر تن داشت که دارای حاشیه‌ای ضخیم بود. صحرانشینی به ایشان رسید و روپوش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را گرفت و آن را سخت کشید؛ به گردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نگاه کردم، اثرِ حاشیه‌ی ردا (روپوش) را که به‌شدت کشیده شده شده بود، روی گردنِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دیدم. سپس آن مرد گفت: ای محمد! دستور بده از مالِ خداوند که نزدِ توست، به من هم بدهند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نگاهی به او انداخت، تبسم کرد و دستور داد که چیزی به او ببخشند.

 

 

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون نقل کرده که عایشه& گفته است: «رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  هرگز هیچ چیزی یا هیچ زن یا خدمت‌کاری را به دست خویش نزد؛ مگر زمانی که در راه الله جهاد می‌کرد». و این، از بزرگوارِی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود که «هیچ‌گاه در هیچ موردی برای خود انتقام نگرفت». زیرا درباره حقوق شخصی، تصمیم با خودش بود که ببخشد یا حقش را بگیرد؛ اما اگر حرمت دین الله متعال شکسته می‌شد، به هیچ عنوان کوتاه نمی‌آمد و به‌خاطر الله انتقام می‌گرفت. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به هیچ‌کس اجازه نمی‌داد به کاری که مایه‌ی خشم پروردگار است، ادامه بدهد. لذا شایسته است که انسان در رابطه با مسایل شخصیِ خود، عفو و گذشت پیشه نماید؛ اما اگر حرمت دین الله شکست، کوتاه نیاید و به هیچ‌کس اجازه ندهد که در شریعت الهی قانون‌شکنی کند.

یکی از احادیثی که مؤلف/ در این باب ذکر کرده، داستان صحرانشینی‌ست که روپوشی نجرانی بر تنِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دید و آن را به‌شدت کشید؛ به‌گونه‌ای که حاشیه‌ی ضخیم روپوش، بر گردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اثر گذاشت. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نگاهی به این مرد انداخت؛ دریافت صحرانشینی‌ست که چیزی می‌خواهد. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  لبخندی زد و دستور داد که چیزی به او ببخشند. حتی اخم نفرمود و چهره در هم نکشید؛ بلکه لبخند زد و دستور داد که چیزی به او ببخشند! حال اگر کسی با ما چنین برخوردی بکند، چه می‌کنیم؟ حداقل کتکش می‌زنیم. الله متعال درباره‌ی پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید:

﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤                                           [القلم: ٤]      

و بی‌گمان تو، بر اخلاق بزرگی قرار داری.

این از اخلاق سترگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود که به آن مرد نگاه کرد، تبسمی فرمود و چیزی به او بخشید.

آری؛ شایسته است که انسان صبر و حوصله داشته باشد و وقتی مردم خشمگین می‌شود، او کوتاه بیاید. از معاویهt پرسیدند: چگونه مردم را رهبری می‌کنی؟ - زیرا معاویهt به حکمت و سیاست، معروف بود.- فرمود: «قید و بندِ ارتباط من با آنها مانندِ مو، باریک است؛ اگر آن‌ها این مو را بگیرند، من در پیِ آن‌ها می‌روم و اگر من، این مو را در دست داشته باشم، آن‌ها به دنبالِ من می‌آیند و بدین‌سان این موی باریک، گسسته نمی‌شود». منظورش این بود که من در ارتباط با دیگران، سخت‌گیر نیستم. و این، از حُسنِ سیاست او بود که مردم را بدین‌شکل رهبری می‌نمود؛ وقتی به او روی می‌آوردند، از آن‌ها به‌گرمی ا‌ستقبال می‌کرد و وقتی می‌دید که به او پشت کرده‌اند، خود در پیِ آنان می‌رفت تا آن‌ها را از دست ندهد.

لذا چه خوب است که انسان همانندِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  همواره در رفتار و منشِ خویش، نرم‌خوی و بردبار باشد. از الله متعال درخواست می‌کنم که به ما رفتار، اخلاق و منش نیکو عنایت بفرماید.

***

651- وعن ابن مسعودٍt قال: کأَنِّی أَنظُرُ إلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یَحْکِی نَبِیًّا مِن الأَنبیاءِ صلوَاتُ اللَّهِ وَسلامُه عَلَیهم، ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدْمَوْهُ، وَهُوَ یَمسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجهِهِ، ویقول: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لِقَومِی فَإِنَّهُم لا یَعْلَمُونَ». [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: گویا اینک رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را می‌بینم که داستانِ یکی از پیامبران را بازگو می‌کند که قومش او را زده و خون‌آلود کرده بودند و او، خون را از صورتش پاک می‌نمود و می‌گفت: «یا الله! قومِ مرا ببخش؛ زیرا آن‌ها نمی‌فهمند».

652- وعنْ أَبِی هُریرةَt أَن رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَیْسَ الشدیدُ بالصُّرَعةِ إِنمَّا الشدیدُ الَّذی یمْلِکُ نَفسَهُ عِنْد الْغَضَبِ». [متفقٌ علیه]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پهلوان، کسی نیست که رقیب (هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان، کسی‌ست که هنگام خشم، خودش را کنترل کند».

شرح

از دیگر احادیثی که نووی/ در باب «عفو و گذشت و روی‌گردانی از جاهلان» ذکر کرده، حدیثی‌ست بدین مضمون که ابن‌مسعودt می‌گوید: گویا اینک رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را می‌بینم که داستانِ یکی از پیامبران را بازگو می‌کند که قومش او را زده و خون‌آلود کرده بودند و او، خون را از صورتش پاک می‌نمود و می‌گفت: «یا الله! قومِ مرا ببخش؛ زیرا آن‌ها نمی‌فهمند».

این، از حلم و بردباری پیامبران و صبری بود که در برابر اذیت و آزار قومشان داشتند؛ می‌دانید که پیامبران اذیت و آزار فراوانی از قوم خویش دیدند. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ    [الأنعام: ٣٤]    

پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیبِ دیگران شکیبایی نمودند و اذیت و آزار دیدند تا آن‌که یاری ما به آنان رسید.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  داستان یکی از این پیامبران را بازگو نمود و فرمود: «قومش او را زدند و خون‌آلودش کردند و او، خون را از صورتش پاک می‌نمود و می‌گفت: یا الله! قومِ مرا ببخش؛ زیرا آن‌ها نمی‌فهمند».

گویا این قوم، مسلمان بوده‌اند؛ و چون با پیامبرشان درگیر شدند و خون‌آلودش کردند، برایشان دعای آمرزش کرد؛ اگر مسلمان نبودند برای آن‌ها دعای هدایت می‌نمود. اما دعای مغفرت کرد. لذا چنین به‌نظر می‌رسد که مسلمان بوده‌اند. البته این پیامبر حق داشت که از حقّ خویش بگذرد؛ از این‌رو دیدگاه صحیح، اینست که اگر کسی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ناسزا گفت و سپس توبه کرد، توبه‌اش پذیرفته می‌شود، اما باید اعدام گردد؛ ولی اگر کسی به الله ناسزا گفت و سپس توبه نمود، توبه‌اش پذیرفته می‌شود و نباید اعدامش کرد. این، بدین معنا نیست که جُرمِ ناسزاگویی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از ناسزاگویی به الله عزوجل  بیش‌تر است؛ بلکه جُرم دشنام دادن به الله از دشنام‌گویی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدتر و شدیدتر است؛ ولی الله متعال به ما خبر داده که از حقّ خود می‌گذرد و توبه‌ی کسی را که توبه کند، می‌پذیرد. اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  وفات کرده است و وقتی کسی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ناسزا بگوید و سپس توبه کند، الله متعال توبه‌اش را می‌پذیرد و کفری را که به سبب ناسزاگویی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مرتکب شده است، می‌بخشد؛ ولی از آن‌جا که حقّ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به قوّت خود باقی‌ست، باید این شخص را اعدام کرد.

سپس مؤلف/ حدیثی از ابوهریرهt نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «پهلوان، کسی نیست که رقیب (هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان، کسی‌ست که هنگام خشم، خودش را کنترل کند». مردم، کسی را پهلوان می‌پندارند که هنگام کُشتی یا رویارویی با حریفانش، آن‌ها را نقش زمین کند. مردم، چنین کسی را قهرمان یا پُرزور می‌دانند؛ ولی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بیان فرموده است که در حقیقت، چنین کسی، پهلوان نیست؛ بلکه: «پهلوان، کسی‌ست که هنگام خشم، خویشتن‌دار باشد». کُشتی- با پوشش و لباسِ مناسب- یکی از ورزش‌های مباح است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز انجام داده است؛ چنان‌که با رکانه بن یزید کشتی گرفت و شکستش داد؛ رکانه، کسی بود که هیچ کس او را در کُشتی شکست نمی‌داد، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شکست خورد.

لذا پهلوان واقعی، کسی‌ست که وقتی نفس و امیال درونی، بخواهند او را با خشم و عصبانیت، به زمین بزنند، بر خود مسلّط باشد. زیرا خشم و عصبانیت، آتشی‌ست که شیطان در قلبِ انسان می‌اندازد و بدین‌سان خونِ انسان به‌جوش می‌آید. اگر کسی قوی باشد، بر خود چیره می‌شود و اگر ضعیف باشد، نمی‌تواند خود را کنترل کند و چه‌بسا سخنی می‌گوید یا عملی انجام می‌دهد که پشیمانی به‌بار می‌آورد. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به شخصی که از ایشان درخواست نصیحت کرد، فرمود: «خشمگین مشو». آن شخص چندین بار تقاضای نصیحت کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هر بار به او فرمود: «خشمگین مشو».([7]) زیرا همان‌گونه که بارها مشاهده شده است، گاه خشم، باعث می‌شود که انسان به خود دشنام دهد یا به دین و پروردگارش ناسزا بگوید یا همسرش را طلاق دهد یا ظرفی بشکند یا لباسش را آتش بزند؛ بسیاری از حوادث، نتیجه‌‌ی خشم و غضب یا جنونِ ناشی از عصبانیت است.

از این‌رو قولِ راجح اینست که: اگر انسان به‌اندازه‌ای خشمگین شود که درک نکند چه می‌گوید، سخنش اعتبار ندارد؛ اگر لفظِ طلاق بر زبان بیاورد، همسرش طلاق نمی‌شود. زیرا به‌اختیار خود نبوده و طلاقی که به‌اختیار نباشد، حکم طلاقِ مُکرَه (مجبور) را دارد.




([1]) صحیح بخاری، ش: 3231؛ و صحیح مسلم، ش: 1795.

([2]) روایت احمد (1/307)؛ آلبانی/ در صحیح الجامع، ش: 6806، این حدیث را صحیح دانسته است.

([3]) صحیح مسلم ش: 2328.

([4]) صحیح بخاری، ش: 3149؛ و صحیح مسلم، ش: 1057.

([5]) صحیح بخاری، ش: 3477؛ و صحیح مسلم، ش: 1792. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 37 ذکر شد.]

([6]) صحیح بخاری، ش: 6114 ؛ و صحیح مسلم، ش: 2609. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 46 ذکر شد.]

([7]) صحیح بخاری، ش: 6116. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 49 و 644 ذکر شد.]

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد