اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

85- باب: رازداری و حفظ اسرار دیگران

85- باب: رازداری و حفظ اسرار دیگران

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ کَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٤                       [الإسراء: ٣٤] 

و به پیمان‌ها وفا نمایید که درباره‌ی عهد و پیمان سؤال خواهد شد.

 

690- وعن أبی سعید الخُدْرِیِّt قال: قالَ رسولُ اللهr: «إنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ الله مَنْزِلَةً یَوْم الْقِیامَةِ الرَّجُل یُفضِی إِلَى المَرْأَةِ وَتُفضِی إلَیهِ ثُمَّ یَنْشُرُ سِرَّهَا». [روایت مسلم]([1])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «روز قیامت بدترین جایگاه را نزد الله، مردی دارد که با همسرش هم‌بستر می‌شود و زنش با او هم‌خواب می‌گردد و آن‌گاه مرد، رازِ زن را فاش می‌کند».

691- وعن عبد الله بن عمر رضی الله عنهما أنَّ عمرَt حِینَ تَأَیَّمتْ بِنْتُهُ حَفْصةُ قال: لقیتُ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَt، فَعَرَضْتُ علَیْهِ حفصةَ فَقلت: إنْ شِئتَ أنکَحْتُکَ حَفْصَةَ بِنْتَ عُمر؟ قال: سَأَنْظُرُ فی أمْرِی فَلبِثْتُ لیَالِی، ثُمَّ لَقِینِی، فقال: قد بَدَا لِی أنْ لا أَتَزَوَّجَ یوْمِی هذا، فَلَقِیتُ أبا بَکْرٍ الصِّدیقَt، فقلتُ: إن شِئْتَ أَنکَحْتُکَ حَفْصةَ بنْتَ عُمَر، فَصَمتَ أبو بکْرٍt، فَلَمْ یرْجِعْ إلیَّ شَیْئًا، فَکُنْتُ عَلَیْهِ أَوجَدَ مِنِّی عَلَى عُثْمانَ، فَلَبثْتُ لیَالِیَ، ثُمَّ خَطَبهَا النَّبِیُّr فَأَنْکَحْتُهَا إیَّاهُ، فلَقِیَنِی أبُو بکْرٍ فقال: لَعَلَّکَ وجَدْتَ علَیَّ حِینَ عَرضْتَ علَیَّ حفْصةَ فَلَمْ أَرْجعْ إِلْیَکَ شَیْئًا؟ فقلتُ: نَعم. قال: فإنَّهُ لَمْ یَمْنَعْنِی أنْ أرْجِعَ إِلَیْکَ فیما عرضْتَ علیَّ الاَّ أَنِّی کُنْتُ عَلِمْتُ أَنَّ النَّبِیَّr ذَکرَها، فَلَمْ أَکُنْ لأُفْشِیَ سِرَّ رسولِ اللهr، ولوْ تَرکَهَا النَّبِیُّr لَقَبِلْتُهَا. [روایت بخاری]([2])

ترجمه: عبدالله بن عمر$ می‌گوید: عمرt هنگامی که دخترش حفصه$ بیوه شد، گفت: عثمان بن عفانt را دیدم و ازدواج با حفصه را به او پیشنهاد کردم و گفتم: اگر بخواهی، دخترم حفصه را به ازدواج تو در می‌آورم. پاسخ داد: در این‌باره فکر می‌کنم. چند شب منتظر ماندم؛ آن‌گاه عثمان نزدم آمد و گفت: برایم روشن شد که بهتر است فعلاً ازدواج نکنم. - عمرt می‌گوید:- سپس ابوبکر صدیقt را دیدم و به او گفتم: اگر بخواهی، دخترم حفصه را به ازدواج تو درمی‌آورم. ابوبکرt سکوت کرد و پاسخی به من نداد. لذا از ابوبکر بیش‌تر از چیزی ناراحت شدم که از عثمان ناراحت شده بودم. چند شب منتظر ماندم. سپس رسول‌اللهr از حفصه خواستگاری کرد و حفصه را به ازدواج پیامبرr درآوردم. آن‌گاه ابوبکرt مرا دید و گفت: فکر می‌کنم هنگامی که ازدواج با حفصه را به من پیشنهاد کردی و من پاسخی به تو ندادم، از من ناراحت شدی؟ گفتم: بله. ابوبکرt فرمود: تنها چیزی که مرا از پاسخ دادن به تو باز داشت، این بود که می‌دانستم رسول‌اللهr از تصمیمش درباره‌ی ازدواج با حفصه سخن گفته است و نمی‌خواستم راز رسول‌اللهr را فاش کنم. البته اگر رسول‌اللهr از تصمیمش منصرف می‌شد و با حفصه ازدواج نمی‌کرد، من او را می‌پذیرفتم.

692- وعن عائشة رضی الله عنها قالت: کُنَّ أَزْواجُ النَّبِیِّr عِنْدَهُ، فَأْقْبلتْ فَاطِمةُ رضی الله عنها تَمْشِی، مَا تُخْطِئُ مِشْیتُهَا مِنْ مِشْیَةِ رسول اللهr شَیْئًا، فَلَمَّا رآها رَحَّبَ بِهَا وقال: «مرْحبًا بابنَتِی»؛ ثُمَّ أَجْلَسهَا عنْ یَمِینِهِ أَوْ عَنْ شِمالِهَ، ثُمَّ سارَّها فَبَکتْ بُکَاءً شدیدًا، فلَمَّا رَأى جَزَعَها سَارَّها الثَّانِیةَ فَضَحِکَت؛ فقلتُ لَهَا: خصَّک رسولُ اللهr مِن بَیْنِ نِسائِهِ بالسِّرارِ، ثُمَّ أَنْتِ تَبْکِین؟

فَلَمَّا قَام رسولُ اللهr سأَلْتُهَا: ما قالَ لکِ رسولُ اللهr؟ قَالَت: ما کُنْتُ لأُفْشِیَ عَلى رسول اللهr سِرَّهُ. فَلَمَّا تُوُفِّیَ رسولُ اللهr قُلْتُ: عَزَمْتُ عَلَیْکِ بِمَا لِی عَلَیْکِ مِنَ الحَقِّ، لَمَا حدَّثْتِنِی مَا قال لکِ رسولُ اللهr؟ فَقَالَتْ: أَمَّا الآنَ فَنَعَمْ، أَمَّا حِینَ سَارَّنِی فِی المَرَّةِ الأولى فَأخْبَرَنِی «أَنَّ جِبْرِیلَ کَان یُعارِضُهُ القُرْآن فی کُلِّ سَنَةٍ مرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ، وأَنَّهُ عَارَضهُ الآنَ مَرَّتَیْنِ، وإنِّی لا أُرَى الأجَل إلاَّ قدِ اقْتَرَبَ، فَاتَّقِی الله واصْبِرِی، فَإنَّهُ نِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لکِ». فَبَکَیْتُ بُکَائِیَ الَّذِی رأیْتِ، فَلَمَّا رَأَى جَزَعِی سَارَّنِی الثَانیةَ، فقال: «یَا فَاطمةُ أَما تَرْضِینَ أَنْ تَکُونِی سیِّدَةَ نِسَاء المُؤْمِنِین، أوْ سَیِّدةَ نِساءِ هذهِ الأمَّة؟» فَضَحِکْتُ ضَحِکی الَّذی رأَیْتِ. [متفقٌ علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([3])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: همه‌ی زنان پیامبرr نزدش بودند؛ در این میان فاطمه& آمد که راه‌رفتنش با راه رفتنِ پیامبرr هیچ تفاوتی نداشت. پیامبرr وقتی او را دید، به او خوش‌آمد گفت و فرمود: «خوش آمدی دخترم!» سپس فاطمه را سمت راست یا چپِ خود نشاند و درِ گوشی چیزی به او گفت؛ فاطمه& سخت گریست. رسول‌اللهr وقتی بی‌قرار و گریه‌ی شدید دخترش را دید، دوباره درِ گوشی چیزی به او گفت و این بار فاطمه خندید. به فاطمه گفتم: رسول‌اللهr در حضورِ زنانش، به‌طور ویژه با تو در گوشی سخن گفت و رازی با تو در میان نهاد؛ اما تو می‌گریی؟

وقتی پیامبرr برخاست و رفت، از فاطمه& پرسیدم: رسول‌اللهr به تو چه فرمود؟ گفت: من، راز رسول‌اللهr را فاش نمی‌کنم. وقتی پیامبرr درگذشت، به فاطمه& گفتم: به‌خاطر حقّی که بر تو دارم، به من بگو رسول‌اللهr به تو چه فرمود؟ فاطمه& پاسخ داد: اینک بله، به تو می‌گویم؛ نخستین بار که پیامبرr با من درِ گوشی سخن گفت، به من خبر داد که جبرئیلu سالی یک یا دو بار قرآن را با ایشان می‌‌خواند و دوره می‌کرد؛ اما امسال دو بار دوره کرد «و من، فکر می‌کنم اجلم نزدیک شده است؛ پس تقوای الله و صبر و شکیبایی پیشه کن که به‌راستی من، برای تو بهترین نیاکان و پیش‌مرگِ خوبی هستم». لذا همان‌طور که دیدی، گریستم. و چون بی‌قرار و گریه‌ام را دید، دوباره با من درِ گوشی سخن گفت و فرمود: «ای فاطمه! آیا دوست نداری که سرور و بزرگ‌بانوی زنان باشی یا سرور و بزرگ‌بانوی زنان این امت باشی؟» در نتیجه همان‌طور که دیدی، خندیدم.

شرح

اما نووی/ می‌گوید: «باب: رازداری و حفظ اسرار دیگران».

راز به کارِ پوشیده یا سخنِ پنهانی می‌گویند که میان دو دوست است؛ لذا برای شما جایز نیست که رازِ دوست خود را به کسی بگویید یا آن را فاش کنید. چه دوستتان به شما گفته باشد که این راز را به کسی نگو؛ و چه از شواهد و قراین چنین معلوم شود که دوست ندارد کسی از این راز اطلاع یابد. شواهد و قراین، دو حالت دارد:

شواهد و قراین فعلی: یعنی وقتی با تو سخن می‌گوید، این سو و آن‌سو را بپاید

و حرکاتش یا نحوه‌ی نگاه کردنش به‌گونه‌ای باشد که گویا دقت می‌کند تا مبادا کسی

از رازش مطلع شود.

شواهد و قراین کیفی که به کیفیت و چگونگی موضوع فیما بین شما برمی‌گردد؛ یعنی موضوعی که با شما در میان می‌گذارد، جزو مسایل و موضوع‌هاییست که از ذکر آن در همه جا شرم می‌کند یا از این می‌ترسد که مباد کسی از آن اطلاع یابد. لذا چنین موضوعی جزو اسرار است و برای شما جایز نیست که آن را فاش کنید.

سپس مؤلف/ به این آیه استدلال کرده است که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ کَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٤                       [الإسراء: ٣٤]     

و به پیمان‌ها وفا نمایید که درباره‌ی عهد و پیمان سؤال خواهد شد.

یعنی اگر به‌زبانِ حال یا به‌زبانِ گفتار، قول و قراری گذاشتید و پیمانی بستید، به پیمان خود وفادار باشید. البته مفهوم پیمان، عام و فراگیر است و شامل تمام شرایطی می‌شود که در داد و ستد، اجاره دادن یا اجاره گرفتن و رهن و دیگر قراردادهای شرعی، در میان دو طرفِ معامله رد و بدل می‌شود و بر سرِ آن به توافق می‌رسند.

هم‌چنین شاملِ پیمان‌هایی می‌گردد که میانِ مسلمانان و کافران بسته می‌شود و بر مسلمانان واجب است که به این پیمان‌ها پای‌بند باشند. البته الله متعال، در سوره‌ی «توبه» بیان فرموده که کافرانِ هم‌پیمان بر سه دسته‌اند:

دسته‌ی نخست: کافرانی که همواره به عهد و پیمان خود پای‌بند هستند؛ بر ما نیز واجب است که به پیمان خود با چنین کسانی وفادار باشیم.

دسته‌ی ‌دوم: کافرانی هستند که پیمان‌شکنی می‌کنند؛ روشن است که هیچ پیمانی میانِ ما و این‌ها وجود ندارد؛ زیرا آن‌ها، خود پیمان‌شکنی کرده‌اند. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿أَلَا تُقَٰتِلُونَ قَوۡمٗا نَّکَثُوٓاْ أَیۡمَٰنَهُمۡ وَهَمُّواْ بِإِخۡرَاجِ ٱلرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٍ     [التوبة: ١٣]      

آیا با کسانی که سوگندهایشان را شکستند و قصدِ اخراج پیامبر را نمودند و خود، آغازگر جنگ با شما بودند، پیکار نمی­کنید؟

دسته‌ی سوم: کسانی هستند که گرچه پیمان خود را نقض نکرده‌اند، اما بیم آن می‌رود که هر لحظه پیمان‌شکنی کنند. لذا به این‌ها خبر می‌دهیم که هیچ پیمانی، میان

ما و شما نیست. الله متعال درباره‌ی این‌ها می‌فرماید:

﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِیَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَیۡهِمۡ عَلَىٰ سَوَآءٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِینَ ٥٨    [الأنفال: ٥٨]     

و اگر از خیانت قومی نگران بودی، پس متقابلاً پیمانشان را به سویشان بیفکن تا در وضعیت برابر قرار بگیرید. همانا الله، خیانتکاران را دوست ندارد.

لذا همه‌ی شروطی که مردم در تعامل با یکدیگر می‌پذیرند، جزو عهد و پیمان است و وفای به آن واجب می‌باشد که پای‌بندی کارگران و کارمندان به شرایط استخدام، از این جمله است. هر کارمندی باید به شروطِ تعریف‌شده در نظام اداری پای‌بند باشد؛ مانند حضورِ به‌موقع سرِ کار و عدمِ خروج از محل کار مگر پس از پایان وقتِ اداری و نیز انضباط کاری و امثال آن که در نظامِ اداری به‌روشنی تعریف شده است.

پای‌بندی به این شرایط، واجب است و اگر تواناییِ التزام به این شرایط را ندارید، این کار را ترک کند و شغلی آزاد انتخاب نمایید تا در اختیار خود باشید؛ زیرا خود در پی ا‌ستخدام بوده‌اید و باید به شرایطی که پذیرفته‌اید و تعهد کرده‌اید، پای‌بند باشید؛ و گرنه، خود از کارِ دولتی یا اداری و سازمانی بگذرید تا تنها در برابرِ اللهU پاسخ‌گو باشید.

سپس مؤلف/ حدیثی روایت کرده است که ابوسعید خدریt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «إنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ الله مَنْزِلَةً یَوْم الْقِیامَةِ». یعنی: «روز قیامت، از میان مردم بدترین جایگاه را نزد الله، مردی دارد که با همسرش هم‌بستر می‌شود و زنش با او هم‌خواب می‌گردد و آن‌گاه مرد، رازِ زن را فاش می‌کند».

واژه‌ی «أَشَر» که در این حدیث ذکر شده، خیلی کم استعمال می‌شود. گرچه در زبان عربی برای بیان فراوانی یا برتری یک چیز، از وزن «أفعل» استفاده می‌شود، اما در واژه‌هایی مثل «شر» و «خیر» برای بیان فراوانی شر و خیر، حرف همزه حذف شده شده است؛ لذا «اَشَر» و «أخْیر» کاربردِ کم‌تری دارند و به جای آن‌ها از واژه‌های «شر» و «خیر» استفاده می‌شود. الله متعال می‌فرماید:

 

﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ یَوۡمَئِذٍ خَیۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِیلٗا ٢٤        [الفرقان: ٢٤]     

قرارگاه و استراحت‌گاه بهشتیان در آن روز، بهتر و نیکوتر است.

و می‌فرماید:

﴿فَسَیَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ شَرّٞ مَّکَانٗا وَأَضۡعَفُ جُندٗا ٧٥                 [مریم: ٧٥]     

آن‌گاه خواهند دانست که جایگاه چه کسی بدتر و لشکرش ضعیف‌تر است.

گرچه همزه در خیر و شر، حذف شده است، اما گاه بنا بر اصل خود، به‌صورت «أخْیر» و «اَشَر» می‌آیند. چنان‌که در این حدیث به جای «شرّ النّاس»، «أَشَرّ النَّاس» آمده است. رسول‌اللهr در این حدیث بیان فرموده است: که روز قیامت بدترین جایگاه را نزد اللهU مردی دارد که شب با همسرش هم‌بستر می‌شود و روز، رازش را فاش می‌کند و پیش شخصِ سومی بازگو می‌نماید که دیشب با زنش چه کرده است؛ گویا آن شخص شبِ گذشته در بسترشان حضور داشته است! پناه بر الله.

و هم‌چنین زن؛ بدین‌سان که داستان شب گذشته‌اش با شوهرش را برای سایر زنان بازگو می‌کند! این، حرام است و چنین کسانی روز قیامت بدترین جایگاه را نزد اللهU خواهند داشت.

لذا حفظ اسرار زناشویی و دیگر مسایل خانوادگی و به‌طور کلی رازداری، واجب است. هرکس سرّ برادرِ مسلمانش را حفظ کند، الله متعال رازش را حفظ می‌نماید و رسوایش نمی‌گرداند؛ زیرا مکافات هر عملی از جنسِ آن عمل است.

***

693- وعن ثابتٍ عن أنسt قال: أَتى علیَّ رسولُ اللهr وأَنا ألْعَبُ مع الْغِلْمان، فسلَّمَ عَلَیْنَا، فَبَعَثَنِی فِی حاجةٍ، فَأبْطأْتُ على أُمِّی، فَلَمَّا جِئتُ قالت: ما حَبَسَک؟ فقلت: بَعَثَنِی رسولُ اللهr لِحَاجَةٍ؛ قالت: ما حَاجته؟ قُلتُ: إِنَّهَا سرٌّ. قالتْ: لا تُخِبرَنَّ بسِرِّ رسولِ اللهr أَحَدًا. قال أَنَسt: والله لوْ حدَّثْتُ بِهِ أحَدًا لَحَدَّثْتُکَ بِهِ یَا ثابِتُ. [روایت مسلم؛ بخاری نیز بخشی از این روایت را به‌صورت مختصر ذکر کرده است.]([4])

ترجمه: از ثابت روایت است که انسt فرمود: با پسرانِ هم‌سن و سالم بازی می‌کردم که رسول‌اللهr نزدم آمد و به ما سلام کرد؛ آن‌گاه مرا به دنبال کاری فرستاد. به همین سبب دیر نزدِ مادرم برگشتم. لذا از من پرسید: چرا دیر کردی؟ گفتم: رسول‌اللهr مرا به دنبال کاری فرستاد. مادرم سؤال کرد: چه کاری؟ گفتم: این یک راز است. مادرم فرمود: رازِ رسول‌اللهr را به هیچ‌کس نگو. - ثابت می‌گوید:- انسt فرمود: ای ثابت! به الله سوگند، اگر این راز را برای کسی بازگو می‌کردم، حتماً آن را به تو می‌گفتم.

شرح

مؤلف/ در باب رازداری، روایتی بدین مضمون از ثابت از خدمت‌کار پیامبرr یعنی از انسt نقل کرده است که پیامبرr نزد پسربچه‌هایی رفت که با هم بازی می‌کردند و انسt نیز با آن‌ها بود. رسول‌اللهr به آن‌ها سلام گفت؛ زیرا رسول‌اللهr از همه خوش‌اخلاق‌تر بود و هرگاه از کنارِ بچه‌ها می‌گذشت، به آن‌ها سلام می‌کرد. سپس انسt را صدا زد و او را به دنبال کاری فرستاد؛ در نتیجه انسt دیر نزدِ مادرش بازگشت. مادرش، ام‌سلیم همسر ابوطلحه$ بود. هنگامی که انسt نزدِ مادرش بازگشت، مادرش علت تأخیرش را پرسید. انسt پاسخ داد: رسول‌اللهr مرا به دنبال کاری فرستادند. ام‌سلیم- مادر انس$- سؤال کرد: چه کاری؟ انسt گفت: این، یک راز است و من راز رسول‌اللهr را به کسی نمی‌گویم. مادر انسt فرمود: آری؛ راز رسول‌اللهr را به هیچ‌کس نگو. انس به ملازم و یارِ همیشه‌همراه خود فرمود: «ای ثابت! به الله سوگند، اگر این راز را برای کسی بازگو می‌کردم، حتماً آن را به تو می‌گفتم». یعنی به تو می‌گفتم که پیامبرr مرا به دنبالِ چه کاری فرستاد؛ ولی این، یک راز است و آن را به هیچ‌کس نمی‌گویم.

و اما نکاتی که در این حدیث وجود دارد:

یکم: خوش‌خُلقی و تواضع فراوانِ پیامبرr؛ زیرا با جاه و جیگاه والایی که نزد اللهU و مردم داشت، به‌قدری فروتن بود که به بچه‌هایی که در کوچه بازی می‌کردند، سلام می‌گفت؛ حال آن‌که کم‌تر کسی از ما چنین کاری می‌کند؛ مگر کسی که الله بخواهد.

دوم: از این حدیث درمی‌یابیم که سنت است وقتی از کنارِ کسی عبور می‌کنیم، به او سلام بگوییم؛ هرچند خردسال یا بچه باشد. زیرا سلام کردن، در حقیقت دعای خیر برای برادر مسلمان است و وقتی جوابِ سلام تو را می‌دهند، در حقیقت برای تو دعای خیر می‌کنند. هم‌چنین سلام کردن به بچه‌ها تأثیر به‌سزایی در تربیت آن‌ها دارد و باعث می‌شود که به سلام کردن عادت کنند؛ در نتیجه بدان سبب که شما وسیله‌ی تربیت نیکوی آن‌ها بوده‌اید، در اجر و ثواب آن‌ها شریک خواهید بودید. زیرا انسان در پاداش هر کار نیکی که مردم از او یاد بگیرند و به آن عمل کنند، سهیم است.

سوم: مسؤولیت دادن به بچه‌ها یا واگذاریِ یک کار جایز است؛ یعنی اگر به بچه‌ای اطمینان دارید، ایرادی ندارد که انجام کاری را به او واگذار کنید. اما اگر بچه‌ای بازی‌گوش و غیر قابل اعتماد باشد، پس کارهای مهم را به او واگذار نکنید؛ زیرا معمولاً بچه‌ها بازی‌گوش هستند و به کاری که به آن‌ها واگذار می‌شود، اهمیت نمی‌دهند. یعنی مسؤولیت‌پذیری را به‌تدریج به بچه‌ها آموزش دهید.

چهارم: فقها رحمهم‌الله گفته‌اند: وقتی بچه‌ای چیزی آورد و گفت: این را پدرم یا مادرم داده است، می‌توانید از او بپذیرید؛ گرچه بچه، خودش مال و ثروتی ندارد که بذل و بخشش کند؛ اما وقتی چیزی آورد، مثلاً بسته‌ای خرما، یک هندوانه، لباس یا هر چیزِ دیگری، آن را از او بپذیرید و نگویید:«او که بچه است؛ شاید آن را دزدیده یا بدون اجازه برداشته است»؛ بلکه ظاهرِ سخنش را قبول کنید.

پنجم: انسان باید مراعاتِ حال مادر و خانواده‌اش را بکند؛ یعنی وقتی برای انجامِ کاری خانه را ترک می‌کند و احتمال می‌دهد که دیر برگردد، در صورتی که خللی در کارش ایجاد نمی‌شود، به آن‌ها بگوید که کجا می‌رود تا نگران نشوند. انسان گاه به جایی می‌رود و اتفاقی می‌افتد یا بیمار می‌شود؛ لذا اگر خانواده‌اش ندانند که کجا رفته است، پریشان و نگران می‌شوند. اما اگر به جایی مثلِ مسجد می‌روید که عادی‌ست، نیازی به این نیست که هر بار به خانواده اطلاع دهید. اما اگر می‌خواهید به‌اتفاق دوستان خود به گردش یا به شهر و روستایی در نزدیکی شهر خود بروید، حتماً به خانواده اطلاع دهید تا نگران نشوند.

ششم: برای انسان جایز نیست که رازِ کسی را فاش کند و آن را کسی بازگو نماید؛ حتی برای پدر و مادرش. لذا اگر کسی، شما را به دنبال کاری فرستاد و سپس پدرتان از شما پرسید: «تو را برای چه کاری فرستاد»، به پدرتان نگویید؛ هرچند پدرِ شماست. و به مادرتان نیز نگویید؛ زیرا این، راز مردم است و فاش کردن راز دیگران، جایز نیست.

هفتم: درمی‌یابیم که ام‌سلیم فرزندش را خوب تربیت کرد؛ زیرا به او گفت: راز رسول‌اللهr را به هیچ‌کس نگو. گرچه انسt خود این راز را نه برای مادرش بازگو کرد و نه برای کسی دیگر؛ اما مادر برای این‌که عذری برای فرزندش نگذارد و بر اهمیت این موضوع، تأکید کند، به انسt فرمود: راز رسول‌اللهr را به هیچ‌کس نگو. زیرا انسt خود گفته بود: من، راز رسول‌اللهr را به هیچ‌کس نمی‌گویم. گویا مادرش به او گفت: من هم موافقم؛ کارِ خیلی خوبی می‌کنی.

هشتم: انسt محبتش به ثابتt را نشان داد؛ زیرا ثابت، دوستِ همیشه‌همراه انس بود و می‌بینیم که ثابت، روایت‌های فراوانی از انسt نقل کرده است. چنان‌که انسt به ثابت فرمود: اگر این راز را با کسی در میان می‌گذاشتم، حتماً آن را به تو می‌گفتم. و این، نشان‌گر محبت انس با شاگردش ثابت/ می‌باشد.

چه خوب است که رابطه‌ی همه‌ی شاگردان با معلمان و استادانشان، این‌گونه محبت‌آمیز باشد؛ زیرا اگر چنین رابطه ای میان استاد و شاگرد وجود نداشته باشد، شاگرد همه‌ی سخنان استادش را نمی‌پذیرد و معلم نیز شور و نشاط چندانی برای آموزش شاگردش ندارد و به او یا موفقیتش اهمیت نمی‌دهد. اما اگر محبت دو جانبه‌ای در میان معلم و شاگرد وجود داشته باشد، پیامدش بسیار نیک و فراوان خواهد بود.

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 1437.

([2]) صحیح بخاری، ش: 4005.

([3]) صحیح بخاری، ش: (3624، 6285، 6286)؛ و صحیح مسلم، ش: 2450.

([4]) صحیح بخاری، ش: 6289؛ و صحیح مسلم، ش: 2482.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد