890- عَنْ أَبِی الْخَطّابِ قَتادَةَ قال: قُلْتُ لأنسٍ: أکَانتِ الْمُصافَحةُ فِی أصْحابِ رسولِ اللهr؟ قال: نَعَم. [روایت بخاری]([1])
ترجمه: ابوخطّاب، قتاده میگوید: به انسt گفتم: آیا مصافحه (=دست دادن) در میانِ اصحاب رسولاللهr معمول بود؟ فرمود: بله.
891- وَعَنْ أَنَسٍt قال: لَمَّا جَاءَ أهْلُ الیَمَنِ قال رسولُ اللهr: «قَدْ جَاءَکُمْ أهْلُ الْیَمَن، وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة». [روایت ابوداود با اِسناد صحیح]([2])
ترجمه: انسt میگوید: هنگامی که یمنیها - به مدینه- آمدند، رسولاللهr فرمود: «اهل یمن نزد شما آمدهاند و ایشان نخستین کسانی هستند که مصافحه (=دست دادن) را رایج کردند».
892- وَعَنْ الْبَرَاءِt قال: قال رسولُ اللهr: «ما مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَلْتَقِیَانِ فَیَتَصافَحَانِ إلاّ غُفِرَ لَهُمَا قَبْلَ أنْ یَفْتَرِقا». [روایت ابوداود]([3])
ترجمه: بَراءt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هر دو مسلمانی که به هم میرسند و با هم مصافحه میکنند، پیش از آنکه از هم جدا شوند، بهقطع موردِ آمرزش قرار میگیرند».
893- وَعَنْ أَنَسٍt قال: قال رجل: یا رسولَ الله، الرَّجُلُ مِنَّا یَلْقَى أخَاُهُ أوْ صَدیقَهُ أیَنْحَنِی لَه؟ قال: «لا» قال: أفَیَلْتَزِمُهُ ویُقَبِّلُهُ؟ قال: «لا» قال: فَیَأْخُذُ بِیَدِهِ وَیُصَافِحُه؟ قال: «نَعَم». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([4])
ترجمه: انسt میگوید: مردی عرض کرد: ای رسولخدا! شخصی از ما با برادر یا دوستش دیدار میکند؛ آیا میتواند برای او خم شود؟ فرمود: «خیر». پرسید: آیا میتواند او را به آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمود: «خیر». گفت: آیا میتواند دستش را بگیرد و با او مصافحه کند؟ فرمود: «بله».
شرح
مؤلف، نووی/ این باب را در ادامهی آداب سلام و مسایل مربوط به آن گشوده است؛ از جمله مسألهی مصافحه یا دست دادن؛ آیا سنت است که انسان هنگامِ ملاقات برادرش با او دست دهد؟ پاسخ: بله؛ سنت است. زیرا قتاده از انس بن مالکt پرسید: آیا دست دادن در میان اصحاب پیامبرr رایج بود؟ انسt پاسخ داد: «آری». ناگفته نماند که مصافحه باید با دستِ راست باشد؛ و همانگونه که در حدیث آمده است: دو مسلمانی که به هم میرسند و با هم دست میدهند، آمرزیده میشوند. این، بیانگر فضیلتِ مصافحه میباشد؛ البته این به زمانی مربوط میشود که دو مسلمان به هم میرسند و با هم سخن میگویند؛ لذا در دیدنِ اتفاقی یکدیگر در کوچه و بازار، نیازی به دست دادن نیست و سلام کردن، کافیست؛ زیرا صحابهy در هنگامِ حرکت یا رفت و آمد به سلام کردن به یکدیگر بسنده میکردند. از اینرو وقتی در کوچه و بازار از کنارِ مردم عبور میکنید، فقط کافیست که سلام کنید؛ اما اگر توقف کردید تا با کسی سخن بگویید، با او دست دهید.
برخی از مردم پس از پایانِ نماز جماعت با نمازگزاری که در کنارشان است، دست میدهند و گاه میگویند: «تقبل الله» یا «قبول باشد». این، یک بدعت و پدیدهی نوپیداست که صحابهy انجام نمیدادند. نمازگزار همینکه به راست و چپش سلام میدهد و میگوید: «السَّلامُ عَلَیْکُم وَرَحْمةُ الله»، کافیست.
و اما خم شدن در برابر دیگران بههنگام دیدار با آنان یا معانقه و در آغوش گرفتنشان؛ از پیامبرr پرسیدند: آیا در برابر دیگران خم شویم؟ فرمود: «خیر». سؤال کردند: «آیا برادرِ مسلمان خود را در آغوش بگیریم؟» فرمود: «خیر». البته خم شدن بهمراتب بدتر است؛ زیرا در آن نوعی خضوغ برای غیرالله میباشد و به رکوع میمانَد که انسان در برابرِ اللهU انجام میدهد. از اینرو از خم شدن در برابر دیگران نهی شده است. اما معانقه (=به آغوش گرفتن) و بوسیدنِ کسی که از سفر میآید، ایرادی ندارد. شاید این پرسش مطرح شود که: پیامبرr از خم شدن در برابر دیگران نهی فرمود؛ اما الله متعال دربارهی برادران یوسفu میفرماید:
﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَبَوَیۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ ٩٩ وَرَفَعَ أَبَوَیۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ﴾ [یوسف: ٩٨، ٩٩]
هنگامی که نزد یوسف رفتند، او پدر و مادرش را کنار خویش جای داد و گفت: به خواست الله در کمال امنیت وارد مصر شوید. و پدر و مادرش را بالای تخت برد و همه برایش سجده کردند.
پاسخش، این است که این مسأله در شریعتِ یوسف و پیش از اسلام بوده و شریعتِ اسلامیِ ما، آن را منسوخ کرده و از آن باز داشته است؛ لذا برای هیچکس جایز نیست که برای دیگری سجده کند؛ گرچه قصدش عبادت نیز نباشد. همچنین خم شدن در برابر دیگران نیز روا نیست؛ زیرا پیامبرr از کار منع فرموده است. از اینرو اگر کسی از این موضوع بیخبر بود و در برابرِ شما خم شد، او را نصیحت و راهنمایی کنید و به او بگویید که این کار، ممنوع و نارواست و در برابر کسی جز الله، کُرنش نکن.
البته بوسیدن دستِ مردانِ شایسته ایرادی ندارد.
***
894- وعن صَفْوان بن عَسَّالٍt قال: قال یَهُودیٌّ لِصَاحِبِهِ اذْهب بِنا إلى هذا النَّبِیِّ فَأَتَیا رسولَاللهr فَسَألاهُ عَنْ تِسْع آیاتٍ بَیِّناتٍ فَذَکرَ الْحَدیثَ إلى قَوْله: فقَبَّلا یَدَهُ وَرِجْلَهُ وقالا: نَشْهَدُ أنَّکَ نبِیٌّ. [روایت ترمذی و غیرِ او با اِسنادهای صحیح]([5])
ترجمه: صفوان بن عسّالt میگوید: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را نزدِ این پیامبر ببَر؛ سپس هر دو نزد رسولاللهr آمدند و از او دربارهی نُه نشانهی واضح و روشن([6]) پرسیدند. و آنگاه ادامهی حدیث را ذکر میکند تا آنجا که میگوید: آندو دست و پای پیامبرr را بوسیدند و گفتند: گواهی میدهیم که تو پیامبری.
895- وَعَن ابْنِ عُمَرَ$ قِصَّةٌ قال فِیها: فَدَنَوْنا مِنَ النَّبِیِّr فَقَبَّلْنا یَدَهُ. [روایت ابوداود]([7])
ترجمه: از ابنعمر$ حکایتی روایت شده که در آن گفته است: سپس به پیامبرr نزدیک شدیم و دستش را بوسیدیم.
896- وَعَنْ عائشةَ& قالت: قَدِمَ زَیْدُ بْنُ حَارِثةَ المدینةَ ورسولُاللهr فِی بَیْتِی فأتَاهُ فَقَرَعَ البابَ. فَقَام إلیْهِ النَّبِیُّr یَجُرُّ ثوْبَهُ فَاعْتَنَقَهُ وَقَبَّلَهُ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و آنرا حسن دانسته است.]([8])
ترجمه: از عایشه& روایت شده که گفته است: زید بن حارثهt - از سفری- به مدینه بازگشت؛ آن روز پیامبرr در خانهی من بود. زید نزد پیامبرr آمد و در زد. پیامبرr برخاست و در حالی که لباسش را به دنبالِ خود میکشید، به سوی زید رفت و او را در آغوش گرفت و بوسید.
897- وَعَنْ أبی ذَرٍّt قال: قال لی رَسُولُ اللهr: «لاَ تَحقِرنَّ مِن المعْرُوفِ شَیْئاً ولَوْ أنْ تلْقَى أخَاکَ بِوجهٍ طلِیقٍ». [روایت مسلم]([9])
ترجمه: ابوذرt میگوید: رسولاللهr به من فرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشادهرویی ملاقات کنی».
شرح
امام نووی/ این احادیث را در باب آداب مصافحه و معانقه و مسایل مربوط به آن ذکر کرده است؛ از جمله: حدیث صفوان بن عسّالt که گفته است: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را نزدِ این پیامبر ببَر؛ سپس هر دو نزد رسولاللهr آمدند و از او دربارهی نُه نشانهی واضح و روشن پرسیدند. و چون پیامبرr نُه نشانهی آشکار را برای آندو برشمرد، دست و پای پیامبرr را بوسیدند و گفتند: «گواهی میدهیم که تو پیامبری».
یهودیان مدینه در اصل از مصر و از بنیاسرائیل بودند که به فرمانِ پیامبرشان موسیu به سرزمین مقدس، یعنی شام نقل مکان کردند:
﴿یَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِی کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡ﴾ [المائدة: ٢١]
ای قوم من! وارد سرزمین پاکی شوید که الله برایتان مقرر نموده است.
آنها در تورات میخواندند که در آخر زمان، پیامبری از مکه برانگیخته میشود که به مدینه هجرت میکند؛ از اینرو بسیاری از یهودیان از شام به مدینه مهاجرت کردند و منتظر ظهور پیامبرِ آخر زمان بودند تا از او پیروی کنند؛ زیرا در تورات و انجیل فضیلت پیامبرr بیان شده بود. الله متعال میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡۚ﴾ [الأعراف: ١٥٧]
آنان که از پیامبر درسنخواندهای که نامش را در تورات و انجیل میبینند، پیروی میکنند؛ پیامبری که به سوی نیکی فرا میخواند و از بدی باز میدارد و نعمتهای پاک را برایشان حلال میگرداند و ناپاکی را بر آنان حرام مینماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهدهی آنان بود، از آنان رفع میکند.
هرگاه مشاجرهای میان یهودیان و مشرکان روی میداد، با استناد به بعثت پیامبر خاتم امید پیروزی بر کافران را مطرح میکردند و میگفتند: بهزودی پیامبری برانگیخته میشود که ما از او پیروی میکنیم و بر شما چیره میگردیم:
﴿وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦ﴾ [البقرة: ٨٩]
و (با آنکه) پیشتر (با استناد به بعثت پیامبر خاتم) امید پیروزی بر کافران را مطرح میکردند، اما با این حال زمانی که پیامبر، مطابق نشانههایی که او را با آن شناختند، نزدشان آمد، به او کفر ورزیدند.
یهودیان مدینه، سه قبیله بودند: بنیقینقاع، بنینضیر، و بنیقریظه. پیامبرr در بدو ورود به مدینه با همهی اینها پیمان بست؛ ولی آنها، پیمانشکنی کردند. در نتیجه الله متعال به دست پیامبرش، شکست سختی بر آنان وارد ساخت. آخرین گروه یهودی، «بنیقریظه» بودند که چون در جنگ «احزاب» خیانت و پیمانشکنی کردند، حدود هفتصد تن از آنها کشته شدند. آنان در دژهای «خیبر» مستقر شده بودند. پیامبرr خیبر را فتح کرد و اجازه داد که یهودیان در آنجا بمانند؛ زیرا آنها کشاورزان ماهری بودند و صحابهy به کارهای مهمتری اشتغال داشتند و فرصتِ کافی برای کشاورزی در خیبر را نداشتند؛ پیامبرr پذیرفت که یهودیان در خیبر بمانند و در مقابل، نیمی از محصولات کشاورزیِ آنجا را به مسلمانان بدهند؛ البته مشروط به اینکه هرگاه پیامبرr بخواهد، آنان را از آنجا بیرون کند. یهودیان در دورانِ پیامبرr و در خلافت ابوبکر صدیقt در خیبر بودند و آنگونه که تاریخشان نشان میدهد، همواره اهل خیانت و پیمانشکنی بودهاند؛ لذا در دوران عمر فاروقt خیانت کردند و همین، باعث شد که عمرt آنها را در سال شانزدهم هجری از خیبر به «اذرعات» در شام تبعید کند. این، مختصری از سرگذشت یهودیانِ ساکن در شبهجزیرهی عربستان بود که در انتظار بعثت پیامبرr به این سرزمین هجرت کرده بودند تا از او پیروی کنند و چون پیامبرr برانگیخته شد، با اینکه او را بهخوبی شناختند و دریافتند که بهراستی فرستادهی الاهیست، به او کفر ورزیدند؛ برخی از علما گفتهاند: یهودیان گمان میکردند که پیامبرِ خاتم از بنیاسرائیل است؛ اما وقتی دیدند که از نسل اسماعیلu است، حسادت ورزیدند و به او ایمان نیاوردند. البته این نکته، برای من ثابت و روشن نیست؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡ﴾ [البقرة: ١٤٦]
کسانی که به آنها کتاب دادهایم، محمد را میشناسند؛ همانگونه که پسران خویش را میشناسند.
لذا اهل کتاب میدانستند که پیامبر خاتم، عرب و از نسل اسماعیلu است. علم یقین یا دانشِ قطعی با عین یقین و اینکه یک حقیقت را با چشم خویش ببینند، فرق میکند. آنها ابتدا گمان میکردند که اگر پیامبرِ خاتم برانگیخته شود، از او پیروی خواهند کرد؛ اما همینکه مبعوث شد، حسادت ورزیدند و کافر شدند. - پناه بر الله-.
خلاصه اینکه آن دو یهودی، دست و پای پیامبرr را بوسیدند و پیامبرr آنان را از این کار باز نداشت؛ لذا این، نشان میدهد که بوسیدن دست و پایِ کسی که دارای علم و شرافت است، جایز میباشد؛ همچنین بوسیدن دست و پای پدر و مادر و امثالِ آنها رواست؛ زیرا حقّ بزرگی دارند و این، یعنی تواضع و نیکی به آنها.
مؤلف/ همچنین حدیث ابنعمر$ را آورده که گفته است: نزدِ پیامبرr آمدیم و دستش را بوسیدیم». و پیامبرr آنان را از این کار باز نداشت.
بوسیدنِ دست مانند بوسیدنِ سر است؛ اما شگفتا از کسانی که بوسیدن دست را بیش از بوسیدنِ سر رد میکنند؛ در صورتی که هیچ تفاوتی میان بوسیدن سر و دست نیست. البته ایراد بر کسانی وارد است که وقتی کسی به آنها سلام میگوید، دستشان را دراز میکنند تا سلامکننده دستشان را ببوسد! یا حتی آشکارا میگویند: دستم را ببوس! روشن است که باید نادرستیِ کارِ اینها را یادآوری کرد و مردم را از بوسیدنِ دستِ اینها باز داشت. اما اگر کسی، خود بهاحترامِ شما دست یا پیشانی یا سرِتان را بوسید، ایرادی ندارد؛ البته مشروط به اینکه همیشه و هر بار که شما را میبیند، چنین نکند؛ زیرا پیشتر حدیثی گذشت که از پیامبرr سؤال شد: آیا وقتی شخصی برادرش را میبیند، برای او خم شود؟ فرمود: «خیر». پرسشگر پرسید: آیا میتواند او را در آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمود: «خیر». پرسید: آیا میتواند با او مصافحه کند؟ فرمود: «آری». ولی اگر به سببی چون بازگشت از سفر و غربت باشد، ایرادی ندارد. از اینرو مؤلف/ حدیث عایشه& دربارهی بازگشت زید بن حارثهt از سفر را ذکر کرده است که وقتی زیدt از سفر بازگشت و نزدِ پیامبرr آمد، پیامبرr در حالی که لباس خود را به دنبال خویش میکشید، به سوی زید برخاست و او را در آغوش گرفت و بوسید. زیدt غلامِ آزادشدهی پیامبرr بود که خدیجه& به ایشان هدیه کرد و پیامبرr او را آزاد ساخت. پیامبرr زید و فرزندش اسامه$ را بسیار دوست داشت. از اینرو اسامهt به «حبّ بن حب»، یعنی «محبوب پسر محبوب» مشهور شده بود؛ زیرا پدر و پسر، هر دو محبوب رسولاللهr بودند.
لذا پیامبرr زیدt را که از سفر بازگشته بود، در آغوش گرفت و بوسید؛ پس معانقه با کسی که از سفر میآید و بوسیدنِ او، ایرادی ندارد. ولی اشکال در این است که برادر مسلمان خود را هر بار که میبینید، ببوسید؛ زیرا پیامبرr از این کار باز داشته است.
پیامبرr سفارش کرده است که انسان نباید هیچ کارِ نیکی را کوچک و ناچیز بشمارد؛ یعنی هیچ گاه نیکی و احسانی را که به مردم میکنید، کوچک و ناچیز نپندارید و نگویید که این، کم یا ناچیز است؛ حتی اگر خودکار یا چیزِ بهظاهر ارزان و کم ارزشی به کسی میدهید. زیرا طرفِ مقابل، حتماً روزی این نیکیِ شما را بهیاد میآورَد و میگوید: پارسال فلانی به من هدیه داد. هر چیزی که مهر و محبت بیاورد، ارزشمند است و نباید آن را ناچیز بشماریم؛ از اینرو پیامبرr فرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشادهرویی ملاقات کنی». آری! تا این حد که با چهرهای باز و با خوشرویی، نه با اخم و ترشرویی، برادرِ مسلمانتان را ملاقات کنید. البته گاه انسان، مسایل و مشکلاتی دارد که مردم از آن بیاطلاعاند؛ لذا نمیتواند گشادهرو باشد؛ اما باید سعی کند تا آنجا که میتواند خوشرو و بشاش باشد؛ زیرا این، جزو نیکیهاست و مهر و محبت میآورَد و دین اسلام دین محبت، برادری، و صفا و صمیمیت است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا﴾ [آل عمران: ١٠٣]
و نعمت الله را بر خودتان بهیاد آورید که با هم دشمن بودید و الله دلهایتان را نسبت به همدیگر مهربان کرد و به لطف الله با هم برادر شدید.
از الله متعال میخواهیم که همهی ما را به سوی اخلاق نیک و کارهای شایسته رهنمون شود؛ بهیقین تنها اوست که به سوی بهترین اخلاق و رفتار رهنمون میگردد. و از او میخواهیم که اخلاق و رفتار ناشایست را از همهی ما دور بگرداند؛ و تنها اوست که چنین میکند.
***
898- وعن أبی هریرةt قال: قبَّل النَّبِیُّr الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ$ فقال الأقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ: إنَّ لِی عَشَرةًَ مِنَ الْوَلَد ما قَبَّلْتُ مِنهُمْ أحَدًا. فقال رسولُ اللهr: «مَنْ لا یَرْحَمْ لا یُرْحَمْ». [متفق علیه]([10])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr حسن بن علی$ را بوسید. اقرع بن حابس گفت: من، ده فرزند دارم و هیچیک از آنها را نبوسیدهام. رسولاللهr فرمود: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمیگیرد».
شرح
نووی/ این حدیث را دربارهی مسایل مربوط به معانقه و بوسیدن آورده است که بوسیدنِ کودکان از روی مهر و محبت از آن جمله میباشد. همانگونه که پیامبرr حسن بن علی بن ابیطالب$ را بوسید. حسنt پسر فاطمه بنت رسولاللهr بود؛ یعنی پیامبرr پدربزرگِ مادریِ حسنt بوده است. ایشان، حسن و حسین$ را دوست داشت و میفرمود: «الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ».([11]) یعنی: «حسن و حسین$ دو سردارِ جوانانِ بهشتیاند». البته حسنt از حسینt برتر است؛ زیرا پیامبرr دربارهاش فرمود: «إنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ وَلَعَلَّ الله أَنْ یُصْلِحَ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ مِنْ الْمُسْلِمِینَ».([12]) یعنی: «این فرزندِ من، آقاست؛ امید است که الله، او را سببِ صلح و سازش در میان دو گروه از مسلمانان قرار دهد». همینطور هم شد و زمانی که حسنt پس از پدرش، علی بن ابیطالبt به خلافت رسید، پس از آنکه مسایل و فتنههایی پدید آمد، بهخاطر جلوگیری از قتل و خونریزی در میانِ مسلمانان، از خلافت چشمپوشی کرد و آن را به معاویه بن ابیسفیان$ واگذار نمود؛ هرچند که از معاویهt به خلافت سزاوارتر بود. و بدینسان فرمودهی رسولاللهr به حقیقت پیوست و حسنt به این فضیلت بزرگ دست یافت.
آنگاه که پیامبرr نوهاش، حسنt را بوسید، اقرع بن حابس - یکی از سرداران قبیلهی «بنیتمیم» - آنجا بود؛ روشن است که صحرانشینان، مقداری سرسخت و سنگدل بودهاند. اقرع از این کارِ پیامبرr تعجب کرد و گفت: چگونه این کودک را میبوسید؟! من، ده فرزند دارم و هیچیک از آنها را نبوسیدهام. رسولاللهr فرمود: «کسی که رحم نکند، مورد رحمت قرار نمیگیرد». یعنی کسی که نسبت به بندگان اللهU مهربان نیست، از رحمت الهی محروم میشود. این، نشان میدهد که بوسیدن کودکان از روی مهر و شفقت جایز است و فرقی نمیکند که فرزندان انسان یا نوههای دختری و پسریِ او باشند یا هیچ نسبتی با انسان نداشته باشند؛ زیرا بوسیدنِ کودکان، نشانهی داشتنِ قلبِ مهربان نسبت به کودکان است و انسان هرچه نسبت به بندگانِ الله مهربانتر باشد، به رحمت الهی نزدیکتر است؛ حتی اللهU زنی زناکار را آمرزید؛ زیرا آن زن، سگی دید که از شدت تشنگی دهانش را باز کرده و زبانش را بیرون آورده بود و آن را به خاک مرطوب میمالید. آن زن از چاه، پایین رفت و جوراب چرمیِ خود را پُر از آب کرد و جورابش را به دهان گرفت و از چاه، بالا آمد و به سگ، آب داد و چون دلش به حالِ سگ سوخت و او را آب داد، الله متعال او را آمرزید.([13]) وقتی الله متعال دلِ انسان را نسبت به خردسالان و ضعفا مهربان بگرداند، بدین معناست که انسان از رحمت الهی برخوردار خواهد شد. امید است که اللهU همهی ما را به رحمتش بنوازد.
پیامبرr فرمود: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمیگیرد». لذا چه خوب است که انسان، قلبی مهربان و نرم داشته باشد. بر خلافِ برخی از افراد سبکسر و بیخرد که وقتی کودکی نزدشان میرود، او را از خود دور میکنند. در صورتی که پیامبرr بهعنوان خوشاخلاقترین و خوشرفتارترین بندهی الله، روزی برای مردم امامت میداد و در سجده بود که در این اثنا حسن بن علی بن ابیطالب$ آمد و مانندِ هر کودکی، روی پشت پیامبرr رفت. از اینرو پیامبرr سجدهاش را طول داد؛ صحابهy تعجب کردند. رسولاللهr فرمود: «فرزندم مرا سواریِ خویش قرار داد؛ لذا صبر کردم تا کارش را تمام کند». این، از مهر و محبت پیامبرr بود؛ چنانکه باری رسولاللهr نوهی دختریاش، یعنی امامه بنت زینب$ را بر دوش گرفته بود و او را با خود به مسجد بُرد. رسولاللهr در حالی که امامه& را در بغل گرفته بود، برای مردم امامت داد و چون به سجده میرفت، امامه را روی زمین میگذاشت و ان گاه که برمیخاست، او را برمیداشت. همهی این ها از روی مهر و عطوفت پیامبرr نسبت به امامه& بود؛ و گرنه، این امکان برای پیامبرr وجود داشت که امامهی کوچولو را نزد عایشه& یا یکی دیگر از همسرانش بگذارد. شاید هم وابستگیِ امامه& به پدربزرگشr باعث شد که رسولاللهr او را با خود به مسجد ببرند. روزی رسولالله برای مردم سخنرانی میکرد؛ در این اثنا حسن و حسین$ که لباسِ نو پوشیده بودند، وارد مسجد شدند و چون لباسشان بلند بود، هنگام راه رفتن سکندری میخوردند. رسولاللهr با دیدن نوههایش که سکندری میخوردند و هر آن ممکن بود روی زمین بیفتند، تاب نیاورد و از روی منبر پایین آمد و آندو را جلوی خود گرفت و فرمود: الله متعال راست فرموده است که: ﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞۚ﴾([14])
چه خوب است که خود را به محبت کردن به کودکان عادت دهیم و بکوشیم به هر کسی که محتاج محبت است، از جمله: یتیمان، فقیران و ضعفا مهر بورزیم و مهر و محبت را در دلهایمان جای دهیم تا بدینسان از رحمت الهی برخوردار شویم؛ زیرا به رحمتِ الله، سخت نیازمندیم و مهرورزی به بندگانِ الله، رحمت الهی را در پی دارد. امید است که الله متعال همهی ما را به رحمتی خویش بنوازد.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 6263.
([2]) صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4344؛ آلبانی/ گوید: «وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة »، سخن انسt میباشد که در حدیث گنجانده شده است.
([3]) صحیح الجامع، ش: (5777، 5778)؛ السلسلۀالصحیحۀ، ش: 525؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4343.
([4]) صحیح الترمذی، از آلبانی/ ش: 2195.
([5]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، از آلبانی/ ش: 517.
([6]) منظور از نُه نشانهی آشکار، نشانههای نُهگانهایست که الله متعال به موسی داد؛ این نشانهها، عبارت بودند از: عصا، دست (ید بیضاء)، خشکسالیهای پیاپی، کاهش محصولات، توفان، هجوم ملخ، شپش و قورباغه، و خونآلود شدنِ آبهای بنیاسرائیل. [مترجم]
([7]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف أبی داود، از آلبانی/ ش: 1117؛ و ضعیف الترمذی، ش: 517.
([8]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، از آلبانی/ ش: 516.
([9]) صحیح مسلم، ش: 2626. [این حدیث، پیشتر به شمارهی 123 و 700 ذکر شد. (مترجم)].
([10]) صحیح بخاری، ش: 5997؛ و صحیح مسلم، ش: 2318. [این حدیث، پیشتر بهشمارهی 230 ذکر شد. (مترجم)]
([11]) حسن است؛ روایت: ترمذی (3768)؛ نسائی در الکبری (5/50)؛ احمد در مسند خود (3/3، 62، 64، 83) و در فضائل الصحابۀ (1368، 1384) بهنقل از ابوسعید خدریt؛ این حدیث شواهد دیگری هم دارد که علامه آلبانی/ در السلسلۀ الصحیحۀ (796، 797) ذکر کرده و در صحیح ابنماجه (96)، و صحیح الترمذی (2965) و صحیح الجامع (3180) آنرا حسن دانسته است.
([12]) صحیح بخاری، ش: 2704، 3629، 3746، 7109) بهنقل از ابیبکرهt.
([13]) آن گونه که در حدیث شمارهی 128 همین کتاب آمده است، این ماجرا دربارهی یک مرد روی داده و شارح محترم آن را دربارهی یک زنِ زناکار ذکر کرده است. (مترجم)
([14]) سورهی تغابن، آیهی 15. ترجمه: « اموال و فرزندانتان، فقط مایهی آزمایش (شما) هستند».