183- باب: تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیههای مشخص
1016- عن أَبی سَعِیدٍ رَافِعِ بن الْمُعَلَّىt قال: قَالَ لی رسولُ اللهِr: «أَلا أُعَلِّمُکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فی القُرْآن قَبْلَ أنْ تَخْرُجَ مِنَ الْمَسْجِدِ؟» فَأخَذَ بِیَدِی، فَلَمَّا أرَدْنَا أنْ نَخْرُجَ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، إنَّکَ قُلْتَ: لأُعَلِّمَنَّکَ أعْظَمَ سُورَةٍ فی القُرْآنِ؟ قَالَ: «﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، هِیَ السَّبْعُ المَثَانِی وَالقُرْآنُ العَظِیمُ الَّذِی أُوتِیتُهُ». [روایت بخاری]([1])
ترجمه: ابوسعید، رافع بن مُعَلاّt میگوید: رسولاللهr به من فرمود: «آیا پیش از آنکه از مسجد بیرون بروی، بزرگترین سورهی قرآن را به تو بیاموزم؟» و سپس دستم را گرفت؛ هنگامیکه میخواستیم از مسجد بیرون برویم، عرض کردم: ای رسولخدا! شما فرمودید که بزرگترین سورهی قرآن را به تو میآموزم؟ فرمود: «﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾؛ - یعنی همان سورهی «حمد»- که دارای هفت آیه میباشد و در هر رکعت نماز تکرار میشود [و شاملِ دو بخش ستایش و دعا میباشد] و همان قرآنِ بزرگیست که به من داده شده است».
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیههای مشخص». پیشتر به قرائت قرآن بهطور عموم تشویق شد و این باب به فضایل برخی از سورهها و آیات مشخص میپردازد که فضایل ویژهای دارند؛ از جمله: سورهی «فاتحه» که بزرگترین، یعنی پرفضیلتترین سوره در کتابالله میباشد؛ از اینرو «امالقرآن» نیز نامیده میشود. چراکه مفاهیم همهی قرآن به این سوره باز میگردد و این سوره، اصل و ریشهی همهی مفاهیم قرآنیست. یادآوری میشود که در عربی به ریشه و اصل هر چیزی، «اُم» میگویند. از اینرو الله متعال قرائت این سوره را در همهی رکعتهای نماز، واجب گردانیده است؛ پیامبرr فرموده است: «لا صَلاةَ لِمَنْ لَمْ یَقْرَأْ بأمِّ القرآن أَو بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ».([2]) یعنی: «نمازِ کسی که سورهی فاتحه را نخوانَد، صحیح نیست».
این سوره، ویژگیهای منحصر به فردی دارد؛ از جمله اینکه: اگر انسان آنرا بر بیمار بخواند، بیمار به اذنِ اللهU شِفا مییابد؛ البته بهشرطی که آنرا از روی ایمان و باورِ کامل بخواند و بیمار نیز به اثربخش بودن این سورهی بزرگ معتقد باشد؛ یعنی دو شرط دارد:
1- باور و ایمانِ خواننده.
2- و دوم اینکه: آنرا بر بیمارِ باایمانی بخوانَد که به نفع و فایدهی این سوره، ایمان دارد.
دلیلش، این روایت که پیامبرr عدهای از مجاهدان را به مأموریت فرستاد. مجاهدان در اقامتگاه یکی از قبایل اردو زدند و از آنان درخواستِ پذیرایی کردند؛ اما آن قوم از ایشان پذیرایی نکردند. به خواستِ الله متعال، عقربی رییس قبیله را نیش زد. رییس قبیله از درد به خود میپیچید. یکی از افراد قبیله، پیشنهاد کرد که به اردوگاه ایندسته از مسلمانان بروند تا یکی از آنها بیاید و چیزی بر رییس قبیله بخواند. وقتی نزد صحابه# رفتند و موضوع را با آنها در میان گذاشتند، صحابه# شرط کردند که تنها در برابر دریافت یک گوسفند، خواستهی آنان را میپذیرند. آنها نیز قبول کردند؛ لذا یکی از صحابه# رفت و سورهی «فاتحه» را بر آن شخص خواند. پیشتر آن شخص از شدت درد به خود میپیچید، اما همینکه آن صحابی سورهی فاتحه را بر او خواند، مانندِ شتری که زانوبندش را پاره میکند و برمیخیزد، برخاست؛ گویا هیچ دردی نداشته است. آنها طبق قراری که گذاشته بودند، گوسفندی به صحابه دادند. برخی از صحابه گفتند: میترسیم که این گوسفند، حرام باشد؛ لذا از گوشت این گوسفند نمیخوریم تا به مدینه برسیم و این مسأله را از پیامبرr بپرسیم. وقتی به مدینه رسیدند و ماجرا را برای پیامبرr بازگو کردند، فرمود: «اقْسِمُوا وَاضْرِبُوا لِی مَعَکُمْ سَهْمًا»؛ یعنی: «آنرا تقسیم کنید و سهمی هم برای من در نظر بگیرید». اینرا از آن جهت فرمود که با طیب خاطر آنرا بخورند؛ و گرنه، نیازی نبود که پیامبرr چنین سخنی بگوید و از آن، بینیاز بود. سپس به کسی که سورهی فاتحه را بر آن شخص خوانده بود، فرمود: «وَمَا یُدْرِیکَ أَنَّهَا رُقْیَةٌ؟»؛([3]) یعنی: «از کجا دانستی که سورهی فاتحه، چنین تأثیری دارد؟» لذا اگر کسی با اعتقاد و ایمان به تأثیر سورهی فاتحه، آنرا بر بیمارِ مؤمن بخوانَد، به فرمان پروردگار، سودمند خواهد بود؛ چراکه الله متعال آثار و فواید شگفتآوری در این سوره نهاده است و این، از فضایل سورهی فاتحه میباشد؛ به تعبیر حدیثی که گذشت، سورهی فاتحه بزرگترین سورهی قرآن است.
***
1017- وعن أَبی سعید الخدریt أنَّ رسول اللهr قَالَ فی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ».
وفی روایةٍ: أنَّ رسول اللهr قَالَ لأَصْحَابِهِ: «أَیَعْجِزُ أحَدُکُمْ أنْ یَقْرَأَ بِثُلُثِ القُرْآنِ فِی لَیْلَةٍ». فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ، وَقَالُوا: أیُّنَا یُطِیقُ ذَلِکَ یَا رسولَ الله؟ فَقَالَ: «﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾: ثُلُثُ الْقُرْآنِ». [روایت بخاری]([4])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr دربارهی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این سوره با یکسوم قرآن برابری میکند».
و در روایتی آمده است: رسولاللهr به یارانش فرمود: «آیا هر یک از شما از اینکه یکسوم قرآن را در هر شب بخواند، ناتوان است؟» این کار برای آنان دشوار بهنظر رسید؛ عرض کردند: ای رسولخدا! کدامیک از ما تواناییِ چنین کاری را دارد؟ فرمود: «﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾، معادلِ یکسوم قرآن است».
1018- وعنه: أنَّ رَجُلاً سَمِعَ رَجُلاً یَقْرَأُ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ یُرَدِّدُهَا فَلَمَّا أصْبَحَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللهr فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ وَکَانَ الرَّجُلُ یَتَقَالُّهَا، فَقَالَ رسول اللهr: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، إنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ». [روایت بخاری]([5])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: مردی شنید که شخصی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ را میخواند و آنرا تکرار میکرد. وقتی صبح شد، آن مرد که این عمل را ناچیز و کمثواب میشمرد، نزد رسولاللهr آمد و موضوع را بازگو کرد. رسولاللهr فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این سوره برابر با یکسوم قرآن است».
شرح
نووی/ در باب تشویق به قرائت سورههای معینی از قرآن، احادیثی در فضیلت ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾ آورده است. این سوره، سورهی «اخلاص» نامیده میشود؛ زیرا الله متعال همهی این سوره را به خود اختصاص داده و در آن، چیزی غیر از اسماء و صفات خویش ذکر نکرده است. به عبارت دیگر: این سوره بهطور ناب، تنها در بیان اسماء و صفات الهیست. هرکس این سوره را بخواند و به مفاهیمِ آن ایمان داشته باشد، از شرک، بدور است و بندهی مخلصِ اللهU بهشمار میآید. همهی این سوره، اسماء و صفاتِ اللهU میباشد: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾. گفته میشود: مشرکان از پیامبرr پرسیدند: «نَسَب پروردگار چیست؟» گویا منظورشان این بود که چه کسی فرزندِ اوست؟ - پناه بر الله- یا گویا از پیامبرr پرسیدند که ماهیت خداوند از چیست؟ از طلا یا نقره؟! لذا الله متعال این سوره را فرو فرستاد.
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾؛ «اَحَد»، یعنی یکتا و یگانه؛ یعنی ذاتی که در اسماء و صفاتش یکتاست و هیچ چیز و هیچکس به او نمیمانَد. «اَحَد» نامیست که ویژهی الله متعال میباشد و بر کسی جز او اطلاق نمیشود.
﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ﴾؛ [الله، یگانهسرورِ بینیاز است (که همهی نیازمندان برای رفع نیازشان به سوی او روی میآورند).]
مفسران، عبارتهای گوناگونی دربارهی مفاهیمِ «صمد» ذکر کردهاند؛ اما کاملترین مفهومش، این است که او در صفاتش کامل میباشد و همهی آفریدههایش به او نیازمندند؛ او در علم، قدرت، رحمت، حلم و دیگر صفاتش، کامل است و اوست که همهی آفریدهها به او نیاز دارند و همگان برای رفع نیازهایشان به سوی او روی میآورند؛ حتی مشرکان نیز هنگامیکه در میان امواج پرتلاطمِ دریا گرفتار میشوند، تنها او را میخوانند. پس، اللهU مرجع همهی موجودات است؛ ذاتیست که در صفاتش کامل میباشد و همه آفریدههایش به او نیازمندند.
﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ [الاخلاص: ٣، ٥]
نه (فرزندی) زاده و نه (خود،) زاده شده است. و هیچکس، همسر و همتای او نیست.
الله متعال، هیچ فرزندی ندارد؛ زیرا از همه بینیاز است و نیازی به همسر و فرزند ندارد. همانگونه که میفرماید:
﴿أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖۖ﴾ [الأنعام: ١٠١]
چگونه میشود فرزندی داشته باشد، حال آنکه همسری ندارد؟
این، ردّی آشکار بر ادّعای یهود و نصارا و مشرکان است و نادرستیِ پندارشان را بیان میکند؛ یهودیان میگویند: «عُزیر، پسر خداست»؛ یعنی خداوندی که آنها به او اعتقاد دارند، فرزندی به نام عزیر زاده است! نصارا میگویند: «مسیح، پسر خداست»! و مشرکان میگویند: «فرشتگان، دختران خدا هستند»! الله متعال، باطل بودن پندارشان را بیان نمود و فرمود: ﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ﴾؛ یعنی: «الله، نه زاده و نه خود، زاده شده است». زیرا اللهU اول و ازلی و ابدیست و هیچ چیزی پیش از او نبوده و آنچه پدید آورده، پیشتر وجود نداشته است.
﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾؛ یعنی: «و هیچکس همتای او نیست». الله هیچ شریک، همتا و همانندی ندارد؛ نه در علم و قدرتش و نه در سایر صفاتش. قوم عاد به قدرت و توان خویش میبالیدند و میگفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟» اللهU دربارهی آنان میفرماید:
﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ ١٥ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِیٓ أَیَّامٖ نَّحِسَاتٖ لِّنُذِیقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا یُنصَرُونَ ١٦﴾ [فصلت: ١٥، ١٦]
اما قوم عاد، بهناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟ آیا توجه نکردند و نیندیشیدند که الله، ذاتی که آنها را آفریده، از آنان نیرومندتر است. آنان همواره آیات ما را انکار میکردند. پس تندبادی سخت و سرد در روزهایی شوم بر آنان فرستادیم تا عذاب خفتبار را در زندگی دنیا به آنان بچشانیم. و بهطور قطع عذاب آخرت، خفتبارتر است؛ و آنان یاری نخواهند شد.
باد، جریانِ هواست؛ الله متعال با مخلوقی چون باد که جزو نرمترین و ملایمترین آفریدههاست، مدعیان قدرت را به هلاکت رساند و تندبادی سخت و سرد بر آنان فرستاد.
هیچکس همتای اللهU نیست: ﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾. گفتنیست: در واژهی ﴿کُفُوًا﴾ سه قرائت است:
1- #·qàÿà2؛ به ضمّ «فاء». و با سکونِ «فاء» درست نیست.
2- با همزه و سکونِ «فاء»؛ یعنی: «کُفْئا».
3- و نیز با همزه و ضمّ «فاء»؛ یعنی: «کُفُؤًا».
حرف «فاء» در قرائتی که با «واو» است، مضموم میباشد؛ ولی گاه از برخی از قاریان میشنویم که حرفِ «فاء» را با سکون میخوانند؛ این، اشتباه است. لذا وقتی این واژه را با حرف «واو» میخوانید، حرف «فاء» را ضمه دهید.
پیامبرr سوگند یاد کرد که این سوره، معادل یکسوم قرآن است؛ میباشد. چنانکه به یارانش فرمود: «آیا هر یک از شما از اینکه یکسوم قرآن را در هر شب بخواند، ناتوان است؟» و سپس بیان نمود که منظورش، سورهی اخلاص است: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢ لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ پاداشِ این سوره با ثواب یکسوم قرآن برابر است؛ گاه پاداش یک عمل با پاداش یک عمل دیگر برابری میکند؛ هرچند اجزای تشکیلدهندهاش کوچکتر از آن باشد. مانند این عبارت: «لا إله إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» که هرکس ده بار آنرا بگوید، مانند کسیست که چهار نفر از فرزندان اسماعیلu را از قید بردگی آزاد کرده است».([6]) بهرغم اینکه گفتن این عبارت برابر با آزاد کردن چهار برده از نسل اسماعیلu است، اما اگر آزاد کردن بردهای بر گردنِ کسی باشد، [مثلاً مؤمنی را بهاشتباه کشته است]، گفتنِ این عبارت کفارهی گناهش بهشمار نمیآید؛ زیرا برابری در ثواب، به معنای برابری در اجزا نیست. بنابراین سورهی اخلاص، در ثواب، معادلِ یکسوم قرآن است، نه در اجزا؛ از اینرو اگر کسی آنرا سه بار در نماز بخواند، اما سورهی «فاتحه» را نخواند، نمازش درست نیست.
***
1019- وعن أَبی هُرَیْرَةَt أنَّ رسول اللهr قَالَ فی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾: «إنَّهَا تَعْدِلُ ثُلُثَ الْقُرْآنِ». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr دربارهی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ فرمود: «این سوره با یکسوم قرآن برابری میکند».
1020- وعن أنسt أنَّ رَجُلاً قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ، إنّی أُحِبُّ هذِهِ السُّورَةَ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ ؛ قَالَ: «إنَّ حُبَّهَا أدْخَلَکَ الجَنَّةَ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد. بخاری نیز این حدیث را به صورت معلّق در صحیح خود آورده است. ]([8])
ترجمه: انسt میگوید: مردی عرض کرد: ای رسولخدا! من، این سوره را دوست دارم: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾. پیامبرr فرمود: «محبت این سوره، تو را واردِ بهشت میگرداند».
1021- وعن عقبة بن عامِرٍt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «ألَمْ تَرَ آیَاتٍ أُنْزِلَتْ هذِهِ اللَّیْلَةَ لَمْ یُرَ مِثْلُهُنَّ قَطُّ؟ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ﴾ وَ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾». [روایت مسلم]([9])
ترجمه: عقبه بن عامرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «آیا میدانی که امشب آیاتی بر من نازل شد که هرگز همانندِ آن دیده نشده است؟([10]) ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾».
1022- وعن أَبی سَعِیدٍ الخُدریِّt قال: کَانَ رسولُ اللهr یَتَعَوَّذُ مِنَ الجَانِّ، وَعَیْنِ الإنسان، حَتَّى نَزَلَتْ المُعَوِّذَتَانِ، فَلَمَّا نَزَلَتَا، أخَذَ بِهِمَا وَتَرَکَ مَا سِوَاهُمَا. [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد.]([11])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr از جن و چشم انسان به الله پناه میبرد تا اینکه مُعَوّذَتین (=سورههای «فلق» و «ناس») نازل شد؛ از آن پس، پیامبرr با تلاوت این دو سوره به الله پناه میبرد و سایر عبارتها را ترک گفت.
1023- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مِنَ القُرْآنِ سُورَةٌ ثَلاثُونَ آیَةً شَفَعَتْ لِرَجُلٍ حَتَّى غُفِرَ لَهُ، وَهِیَ: ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ﴾». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([12])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «در قرآن سورهایست که سی آیه دارد و برای شخصی-که آنرا بخواند- آنقدر شفاعت میکند تا آمرزیده شود؛ و آن، سورهی ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ﴾ است».
1024- وعن أَبی مسعودٍ البَدْرِیِّt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «مَنْ قَرَأَ بِالآیَتَیْنِ مِنْ آخِرِ سُورَةِ البَقَرَةِ فی لَیْلَةٍ کَفَتَاهُ». [متفق علیه]([13])
ترجمه: ابومسعود بدریt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس دو آیهی پایانیِ سورهی بقره را در شب بخواند، همین دو آیه برای او بسنده و کافی هستند».
[نووی/ گوید: یعنی: در آن شب نگهدارِ او از هر امر ناگواری هستند. و نیز گفته شده است: او را از نماز شب بینیاز میکنند.]([14])
شرح
مؤلف/ در باب تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیات معینی از قرآن کریم، احادیثی در فضیلت سورههای «فاتحه» و «اخلاص» ذکر کرده است که پیشتر دربارهاش سخن گفتیم؛ همچنین به فضیلتِ مُعَوّذَتین، یعنی سورههای «فلق» و «ناس» پرداخته است. هر کس با تلاوت این دو سوره از روی صدق و ایمان به الله پناه ببرد، اللهU به او پناه میدهد. اما سورهی «فلق»؛ اللهU میفرماید:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ٢﴾ [الفلق: ١، ٢]
بگو: به پروردگار سپیدهدم پناه مىبرم؛ از شرّ آنچه آفریده است.
«فَلَق»، یعنی سپیده زدن و شکافتن؛ به عبارت دیگر: هم به سپیدهدم اطلاق میشود و هم به شکافِ دانه و هسته. هر دو تعبیر در قرآن کریم آمده است؛ اللهY میفرماید:
﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ﴾ [الأنعام: ٩٦]
(الله) شکافندهی سپیدهدم است.
و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰ﴾ [الأنعام: ٩٥]
الله، دانه و هسته را میشکافد.
پس، اللهU پروردگار سپیدهدم است و اوست که دانهها و هستهها را میشکافد و کسی جز او تواناییِ انجامِ هیچیک از این کارها را ندارد.
﴿مِن شَرِّ مَا خَلَقَ﴾؛ یعنی: از شرّ همهی آفریدههایی که اللهU خلق کرده است، به او پناه میبرم؛ از جمله از نفس خویش. همانگونه که در حدیث صحیح آمده است: «ونَعُوذُ بالله مِنْ شُرُورِ أنفُسِنَا، وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أعمَالِنا».([15]) یعنی: «از بدیها و تبهکاریهای نفس خویش و نیز از کارهای زشتمان به الله پناه میبریم»؛ زیرا نفسِ انسان، پیوسته به کارهای بد و ناپسند فرمان میدهد. از اینرو از نفس خویش و نیز از شرّ همهی آفریدههای الهی، از جمله: جنها و انسانها به الله پناه میبریم.
﴿وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ٣﴾ [الفلق: ٣]
... و از شر شب تاریک، آنگاه که همه جا را فرا گیرد (به پروردگارِ سپیدهدم پناه میبرم).
﴿,Å%yñ﴾، یعنی: شب تاریک. آنگاه که شب فرا میرسد و همه جا را فرا میگیرد، درندگان و گزندگان در زمین پراکنده میشوند؛ از اینرو از شرّ شبِ تاریک به الله پناه میبریم.
﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ ٤﴾ [الفلق: ٤]
... و از شرّ زنان جادوگری که در گرهها میدمند.
﴿ٱلنَّفَّٰثَٰتِ﴾، یعنی: نفوسِ جادوگر؛ و این، هم شاملِ مردان جادوگر میشود و هم شامل زنان جادوگر؛ اما از آن جهت به زنانِ جادوگر تصریح فرمود که جادوگری [و گرایش به جادو و جنبر] در میان زنان، بیشتر است.
﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ٥﴾ [الفلق: ٥]
و از شر هر حسودی، آنگاه که حسادت میورزد.
اینجا سخن از زخم چشم است؛ یعنی کسی که حسادت میورزد و دوست ندارد که به کسی خیر و نیکی برسد؛ بلکه وقتی الله متعال به کسی مال و ثروت، یا پست و مقام، یا علم و دانش، و زن و فرزند میبخشد، حسادتِ حسود از درون پلیدش بهسان تیر از کمان جدا میشود و به آدم برخورد میکند. اگرچه رها شدن این تیر هیچ سود و فایدهای برای حسود ندارد، اما بیانگر درونمایهی پلید اوست که خیر و نیکی را برای دیگران نمیپسندد و بدینسان انسان به زخم چشم متبلا میگردد. پیامبرr فرموده است: «لَوْ سَبَقَ الْقَدَرَ شَیْءٌ لَسَبَقَتْهُ الْعَیْن».([16]) یعنی: «اگر چیزی بر تقدیر پیشی میگرفت، زخم چشم بود». اما هیچ چیزی بر تقدیر پیشی نمیگیرد. لذا زخم چشم، حقیقت دارد و حتی برخی از علما آخرین آیهی سورهی «قلم» را به همین معنا دانستهاند:
﴿وَإِن یَکَادُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزۡلِقُونَکَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّکۡرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ ٥١﴾ [القلم: ٥١]
نزدیک بود کافران، هنگامیکه آیات قرآن را شنیدند، تو را با چشمانشان بلغزانند (و از میان ببرند) و میگویند: بیگمان او، دیوانه است.
﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾؛ یعنی: «از شرّ حسود، هنگامیکه حسادت میورزد، به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم». فرمود: ﴿إِذَا حَسَدَ﴾؛ یعنی: هنگامیکه حسد میروزد؛ زیرا گاه، آدم حسود حسادت نمیورزد؛ اما هنگامی که حسد میورزد، شرّش به دیگران میرسد. البته اشارهی آیه، هم به حسودیست که زخم چشم میزند و هم به حسودیست که زخم چشم نمیزند. زیرا برخی از مردم بدون اینکه زخم چشم بزنند، حسودند. - پناه بر الله-
حسادت، این است که برخورداری دیگران از نعمت الهی برای کسی ناگوار باشد؛ اگرچه برای آنان آرزوی زوال نعمت نکند و چنانچه با آرزوی زوال نعمت از دیگران همراه باشد، بدتر است. پناه بر الله.
آدمهای حسود در آتش حسادت خویش میسوزند و راه به جایی نمیبرند؛ یعنی: حسادت، هیچ سودی به حالشان ندارد. همینکه میبینند که اللهU به کسی نعمتی بخشیده است، آتش حسد در دل و وجودشان زبانه میکشد و گاه برای فرو نشاندنِ این آتش، در حقِ دیگران ستم روا میدارند. بهعنوان مثال: الله متعال بر کسی منت مینهد و به او مال و ثروت میدهد؛ او نیز مال و ثروتش را در راه الله انفاق میکند؛ اما آدمِ حسود، چشم دیدنِ چنین نعمتی را بر آن بنده ندارد و تمام وجودش در آتش حسد میسوزد! همینطور الله متعال به کسی علم و دانش میبخشد و آنشخص در چشمِ مردم، مقبول و گرامی میگردد؛ ولی عزتش بر آدمِ حسود، سخت و دشوار است. حسود دربارهی سایر نعمتها نیز چنین رویکردی دارد؛ غافل از اینکه حسادت، جزو گناهان کبیره میباشد و الله متعال، یهودیان را بهخاطر چنین خصلتی نکوهش کرده و فرموده است:
﴿أَمۡ یَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾ [النساء : ٥٤]
یا به آنان که الله از فضل و کَرَمش به آنان بخشیده است، حسد میورزند؟!
الله متعال از فضل و کَرَم خویش به هرکه بخواهد، میبخشد؛ لذا حسادت میورزید، هم در حقّ کسی که الله نعمتی به او بخشیده است، گناه میکنید و هم در حقّ اللهU مرتکب گناه میشوید؛ گویا به زبانِ حال میگویید: این شخص، مستحقّ چنین نعمتی نیست و بدینسان حسادت میورزید و بر بخششِ خداوندی خرده میگیرید. پناه بر الله.
لذا شایسته است که انسان با تلاوت سورههای «فلق» و «ناس» به الله پناه ببرد؛ ترمذی/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr از جن و چشم انسان به الله پناه میبرد تا اینکه مُعَوّذَتین (سورههای «فلق» و «ناس») نازل شد؛ از آن پس، پیامبرr با تلاوت این دو سوره به الله پناه میبرد و سایر عبارتها را ترک گفت.
***
1025- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «لا تَجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ مَقَابِرَ، إنَّ الشَّیْطَانَ یَنْفِرُ مِنَ البَیْتِ الَّذِی تُقْرَأُ فِیهِ سُورَةُ البَقرَةِ». [روایت مسلم]([17])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «خانههایتان را (مانندِ) قبرستان (که در آن نماز و قرآن خوانده نمیشود) نگردانید؛ بیگمان شیطان از خانهای که در آن سورهی "بقره" خوانده میشود، میگریزد».
1026- وعن أُبَیِّ بنِ کَعبٍt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْری أیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ الله مَعَکَ أعْظَمُ»؟ قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾، فَضَرَبَ فِی صَدْرِی وَقال: «لِیَهْنِکَ العِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ». [روایت مسلم]([18])
ترجمه: اُبَی بن کعبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» گفتم: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهام زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد».
شرح
این احادیث در فضیلت آیهها و سورههای مشخصی از قرآن است؛ از جمله: سورهی بقره.
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «خانههایتان را قبرستان نگردانید». علما گفتهاند: معنایش این است که در خانههایتان نماز بخوانید؛ زیرا خانهای که در آن نماز و قرآن خوانده نمیشود، مانند قبرستان است؛ بدین دلیل که پیامبرr در حدیثی فرموده است: «الأَرْضُ کُلُّهَا مَسْجِدٌ إلا الْمَقْبَرَةَ وَالْحَمَّامَ».([19]) یعنی«همه جای زمین محل نماز است، جز قبرستان و حمام». و نیز فرموده است: «لا تُصَلُّوا إِلَى الْقُبُورِ وَلا تَجْلِسُوا عَلَیْهَا».([20]) یعنی: «بهسوی قبرها نماز نخوانید و روی آنها ننشینید». در قبرستان، نه نماز فرض درست است و نه نمازِ نفل؛ همچنین سجدهی تلاوت و سجدهی شکر و هیچیک از انواع نمازها در قبرستان درست نیست؛ البته یک نماز، یعنی نماز جنازه مستثناست و خواندن نماز جنازه در قبرستان، درست میباشد؛ چه پیش از دفن میّت و چه پس از آن. گفتنیست: نماز خواندن بر جنازه پس از دفنِ آن، نباید در اوقات ممنوع باشد؛ یعنی اگر پس از نماز عصر، برای تشییع جنازه و نماز بر آن به قبرستان رفتید و دیدید که جنازه را به خاک سپردهاند، بر آن نماز نخوانید؛ زیرا این امکان برای شما وجود دارد که در وقتی دیگر، مثلاً هنگام چاشت بیایید و بر میّت نماز بخوانید؛ اما اگر زمانی به قبرستان رسیدید که جنازه را در زمین گذاشته و هنوز دفنش نکرده بودند، ایرادی ندارد که بر آن نماز بخوانید؛ هرچند پس از نماز عصر باشد؛ زیرا در این حالت، سببی برای نماز خواندن وجود دارد و خواندن نمازی که دارای سبب است، [مانند نماز جنازه یا تحیۀالمسجد] در اوقات ممنوع، ایرادی ندارد. سپس پیامبرr فرمود: «بیگمان شیطان از خانهای که در آن سورهی "بقره" خوانده میشود، میگریزد». یعنی اگر در خانهی خود، سورهی "بقره" را بخوانید، شیطان از خانهی شما فرار میکند و به آن نزدیک نمیشود؛ زیرا آیۀالکرسی در سورهی بقره است که پرفضیلتترین آیهی قرآن میباشد؛ همانگونه که در حدیث اُبَی بن کعبt آمده است: رسولاللهr به او فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» پاسخ داد: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهاش زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد». بدینسان پیامبرr به ابی بن کعبt تبریک گفت که میدانست: آیۀالکرسی بزرگترین آیهی قرآن است؛ زیرا این آیه، شامل ده صفت از صفات اللهU میباشد. اللهU میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾؛ یعنی: «الله؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد». این، بیانِ توحیدِ ناب و خالص است که میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾. از این عبارت بهعنوان «کلمهی توحید» یاد میشود و بدین معناست که: هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد و همهی معبودانی که جز الله پرستش میشوند، معبودان باطلاند؛ یعنی پرستیدن آنها و بهفریاد خواندنِ آنان، باطل و نادرست است؛ حتی اگر از آنان بهعنوان معبود یاد شود؛ معبودان باطل، فقط نامهایی هستند که مردم نامگذاری کرده و آنها را معبود نامیدهاند؛ در حالیکه الله هیچ دلیلی بر درستیِ آنها نازل نکرده است. ﴿ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾؛ یعنی: «همیشهزندهای که اداره و تدبیر تمام هستی را در دست دارد». به عبارت دیگر: ذاتیکه در حیات و جاودانگی خویش، کامل است و آغاز و پایانی ندارد؛ بلکه ازلی و ابدیست؛ زیرا او، اول است و هیچ چیزی پیش از نبوده و او، آخِر است و هیچ چیزی، پس از او نیست. اللهU میفرماید:
﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧﴾ [الرحمن: ٢٦، ٢٧]
همهی کسانی که روی زمین هستند، فناپذیرند و ذات پروردگارت، صاحب شکوه و بخشش، باقی میماند.
برخی از علما گفتهاند: شایسته است که انسان در پایان آیهی بیست و ششم، ﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ﴾ وقف نکند؛ یعنی پُشت سر هم و بدون وقف بخواند: ﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧﴾.
این آیه، بیانگر ناقص بودن آفریدهها و کمالِ آفریننده است؛ یعنی: اللهU در حیات خویش کامل میباشد و به هیچ وجه، دچار هیچ نقصی نمیگردد و حیات مخلوقات، ناقص است؛ به خود بنگر که شنواییات، ناقص است و همه چیز را نمیشنوی؛ و همینطور بینایی و سلامتیات؛ بیماریهای که انسان به آنها مبتلا میشود، بیشمارند. خلاصه اینکه همهی اسباب و عوامل زندگی بشر، ناقص است.
اما پروردگار متعال، ذاتیست که حیاتش کامل میباشد. الله متعال «قیّوم» است؛ یعنی: قایم به ذات خویش، و به هیچ چیز و هیچکس نیاز ندارد:
﴿وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٩٧﴾ [آل عمران: ٩٧]
و هر کس سر باز زند، بداند که الله از جهانیان بینیاز است.
و میفرماید:
﴿إِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمۡۖ وَلَا یَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡکُفۡرَۖ وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡ﴾ [الزمر: ٧]
اگر کفر بورزید، بیگمان الله از شما بینیاز است و کفر و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد و اگر سپاسگزاری کنید، آن را برایتان میپسندد.
پس، اللهU بینیاز میباشد؛ همانگونه که در حدیثی قدسی آمده است که اللهY میفرماید: «یَا عِبَادِی إِنَّکُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضُرِّی فَتَضُرُّونی، وَلَنْ تَبْلُغُوا نَفْعِی فَتَنْفَعُونی».([21]) یعنی: «ای بندگان من! شما هرگز نمیتوانید نفع و زیانی به من برسانید». پس، اللهU قایم به ذات خویش است و به هیچکس نیاز ندارد؛ زیرا جز او، نیازمند و قایم به دیگران است و تنها اوست که قایم به خود میباشد. الله متعال میفرماید:
﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ کُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡ﴾ [الرعد: ٣٣]
آیا پروردگاری که مراقب و حسابگرِ اعمالِ همه است، (همچون معبودان باطل میباشد؟)
یعنی: آیا مانندِ کسانیست که مالکِ هیچ چیزی نیستند. لذا تنها اللهU مراقب و حسابگرِ اعمالِ همگان است. پس، «قیّوم» دو معنا دارد: ذاتی که قایم به خویش است؛ و ذاتی که مراقب و تدبیرگر همهی هستیست.
﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ﴾؛ یعنی: «او را هرگز نه چُرت میگیرد و نه خواب». میدانید که چُرت، مقدمهی خواب است؛ اما الله متعال را نه چرت میگیرد و نه خواب. در صورتی که انسان- چه بخواهد و چه نخواهد- میخوابد؛ حتی گاه در حال نماز نیز در خواب فرو میرود یا در حالیکه با مردم صحبت میکند، چُرت میزند. اما اللهU که در حیات و جاودانگی خویش، کامل است، نه چرت میزند و نه میخوابد. در حدیث صحیح آمده است: «إِنَّ الله لا یَنَامُ وَلا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَنَامَ».([22]) یعنی: «الله نمیخوابد و شایستهاش نیست که بخوابد». به عبارت دیگر: بهکلی محال است که اللهU بخوابد؛ زیرا حیاتش کامل میباشد و کاملاً بینیاز است و اگر بخوابد، چه کسی امور هستی و آفریدهها را تدبیر میکند؟ بهیقین تنها الله اداره و تدبیر امور هستی را در دست دارد؛ لذا نه چُرت میزند و نه میخوابد.
***
1027- وعن أَبی هریرةt قال: وَکَّلَنِی رسولُ اللهr بِحِفْظِ زَکَاةِ رَمَضَانَ، فَأتَانِی آتٍ فَجَعَلَ یَحْثُو مِنَ الطَّعَام، فَأخَذْتُهُ فقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr قَالَ: إنِّی مُحْتَاجٌ، وَعَلیَّ عِیَالٌ، وَبِی حَاجَةٌ شَدِیدَةٌ، فَخَلَّیْتُ عَنْهُ، فَأصْبَحْتُ، فَقَالَ رسول اللهr: «یَا أَبَا هُریرة، مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، شَکَا حَاجَةً وَعِیَالاً، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ. فَقَالَ: «أمَا إنَّهُ قَدْ کَذَبَکَ وَسَیَعُودُ»؛ فَعَرَفْتُ أنَّهُ سَیَعُودُ لقولِ رسول اللهr فَرَصَدْتُهُ، فَجاء یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ، فَقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr قَالَ: دَعْنِی فَإنِّی مُحْتَاجٌ، وَعَلَیَّ عِیَالٌ لا أعُودُ، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ، فَأصْبَحْتُ فَقَالَ لی رسول اللهr: «یَا أَبَا هُریرة، مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، شَکَا حَاجَةً وَعِیَالاً، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ. فَقَالَ: «إنَّهُ قَدْ کَذَبَکَ وَسَیَعُودُ». فَرَصَدْتُهُ الثَّالثَة، فَجاء یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ فَأخَذْتُهُ، فَقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr وهذا آخِرُ ثلاثِ مَرَّاتٍ أنَّکَ تَزْعُمُ لا تَعُودُ، ثُمَّ تَعُود! فَقَالَ: دَعْنِی فَإنِّی أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللهُ بِهَا، قُلْتُ: مَا هُنَّ؟ قَالَ: إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَاقْرَأْ آیَةَ الکُرْسِیِّ، فَإنَّهُ لَنْ یَزَالَ عَلَیْکَ مِنَ الله حَافِظٌ، وَلا یَقْرَبُکَ شَیْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ، فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ، فَأصْبَحْتُ، فَقَالَ لی رسولُ اللهr: «مَا فَعَلَ أسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، زَعَمَ أنَّهُ یُعَلِّمُنِی کَلِمَاتٍ یَنْفَعُنِی اللهُ بِهَا، فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ، قَالَ: «مَا هِیَ ؟» قُلْتُ: قَالَ لی: إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَاقْرَأْ آیَة الکُرْسِیِّ مِنْ أوَّلِهَا حَتَّى تَخْتِمَ الآیة: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾، وَقَالَ لِی: لا یَزَالُ عَلَیْکَ مِنَ اللهِ حَافِظٌ، وَلَنْ یَقْرَبَکَ شَیْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ. فَقَالَ النَّبِیُّr: «أمَا إنَّهُ قَدْ صَدَقَکَ وَهُوَ کَذُوبٌ، تَعْلَمُ مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذُ ثَلاَثٍ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ؟» قُلْتُ: لا. قَالَ: «ذَاکَ شَیْطَانٌ». [روایت بخاری]([23])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr مرا مسؤول نگهبانی از زکات رمضان قرار داد؛ شخصی آمد و مُشتمُشت از آن میگرفت و میبُرد. او را دستگیر کردم و به او گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. گفت: «من، نیازمند و عیالوارم و چندین نانخور دارم و سخت محتاج و تهیدستم». دلم به حالش سوخت و رهایش کردم. صبح که شد، رسول اللهr فرمود: «ای ابوهریره! دیشب اسیرت چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او از تنگدستی و عیالواری شکایت داشت؛ لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. رسولاللهr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره خواهد آمد». دریافتم که او بنا بر فرمودهی رسولاللهr باز میگرد؛ پس در کمینش نشستم. آمد و مُشتمُشت از زکات رمضان برمیداشت. او را گرفتم و گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. گفت: «من، نیازمند و عیالوارم و چندین نانخور دارم و سخت محتاج و تهیدستم؛ دوباره نمیآیم». دلم به حالش سوخت و رهایش کردم. صبح که شد، رسول اللهr پرسید: «ای ابوهریره! اسیرت، دیشب چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او از تنگدستی و عیالواری مینالید؛ لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. رسولاللهr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره خواهد آمد». بارِ سوم نیز در کمینش نشستم. آمد و مُشتمُشت از طعام (زکات رمضان) برمیداشت. او را گرفتم و گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. این، سومین مرتبه و البته آخرین باریست که ادّعا میکنی و قول میدهی که برنمیگردی، اما برمیگردی. گفت: «مرا رها کن؛ کلماتی به تو میآموزم که الله با آن به تو نفع میرساند». گفتم: این کلمات چیست؟ گفت: «هنگامیکه به رختخوابت میروی، "آیۀالکرسی" را بخوان که در این صورت، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». لذا آزادش کردم. صبح که شد، رسولاللهr پرسید: «اسیرت، دیشب چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او کلماتی به من آموزش داد که بهپندار خودش، الله با آن به من نفع میرساند؛ لذا آزادش کردم. رسولاللهr پرسید: «چه کلماتی بود؟» پاسخ دادم: به من گفت: هنگامیکه به به رختخوابت میروی، آیۀالکرسی،﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ را تا پایانش بخوان که در این صورت، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». پیامبرr فرمود: «او بهرغم اینکه دروغگوست، به تو راست گفته است؛ ای اباهریره! آیا میدانی که در سه شب گذشته با چه کسی صحبت کردهای؟» گفتم: خیر. فرمود: «او، یک شیطان بوده است».
شرح
این، یک داستانِ پراهمیت و شگفتآور است؛ رسولاللهr ابوهریرهt را بر نگهبانی زکات رمضان، یعنی زکات فطر گماشت که یک یا دو یا سه روز پیش از عید، جمعآوری میشد. ابوهریرهt مسؤول نگهبانی از زکات جمعآوریشدهی فطر بود. در یکی از شبها مردی آمد و مُشتمُشت از زکات فطر برمیداشت. ابوهریرهt او را گرفت و گفت: تو را پیشِ رسولاللهt میبرم. آن مرد ترسید و گفت: من، عیالوار و نیازمندم. لذا دل ابوهریرهt به حالش سوخت و او را آزاد کرد. صبح که شد، نزد رسولاللهr رفت؛ رسولاللهr از او پرسید: «اسیرت دیشب چه کرد؟» این، یکی از نشانههای الهیست؛ زیرا پیامبرr آن شب پیش ابوهریرهt نبود و از این ماجرا از طریق وحی اطلاع یافت؛ از اینرو پرسید: «اسیرت دیشب چه کرد؟» ابوهریرهt میگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! او، عیالوار و نیازمند بود؛ لذا دلم به حالش سوخت و رهایش کردم.پیامبرr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره نیز میآید». میگوید: «بنا بر فرمودهی رسولاللهr میدانستم که آن مرد حتماً خواهد آمد». صحابه# همانگونه که به دیدههای خود اطمینان داشتند، به آنچه که از پیامبرr میشنیدند نیز باور داشتند و بلکه بیشتر از آن. ابوهریرهt میگوید: «لذا در کمینش نشستم؛ آن مرد آمد و مُشتمُشت از زکات فطر برمیداشت. به او گفتم: تو را پیش رسولاللهr میبرم». اینبار نیز همانند دفعهی قبل، از عیالواری و نیاز شدیدش نالید. از اینرو دلِ ابوهریرهt به حالش سوخت؛ اگرچه پیامبرr به او گفته بود که آن مرد دروغ میگوید؛ زیرا ابوهریرهt از حلم و بردباریِ پیامبرr آگاه بود و میدانست که از این بابت او را سرزنش و توبیخ نخواهد کرد. و همینطور هم شد؛ پیامبرr ابوهریرهt را بهخاطر آزاد کردن آن دزد سرزنش نکرد؛ اما به ابوهریرهt فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره نیز میآید». ابوهریرهt سومین بار به کمین آن مرد نشست تا اینکه آمد و شروع به دزدی از زکات فطر و خوردنِ آن کرد. ابوهریرهt میگوید: «به او گفتم: اینبار تو را پیش رسولاللهr میبرم؛ زیرا دو بار قول دادی که برنمیگردی؛ اما برگشتی». آن مرد گفت: مرا آزاد کن؛ به تو کلماتی آموزش میدهم که الله متعال با آنها به تو نفع میرساند. ابوهریرهt پرسید: آن کلمات چیست؟ پاسخ داد: «آیۀالکرسی: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ که اگر آنرا تا پایانش بخوانی، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». خواندن این کلمات مختصر و کوتاه، انسان را از شرّ شیاطین محافظت میکند؛ در صورتی که اگر صد نگهبان هم استخدام کنید، نمیتوانند از شما در برابر شیاطین محافظت نمایند. اما الله متعال با این عبارات آسان از شما محافظت میفرماید صبح که شد، ابوهریرهt ماجرا را برای پیامبرr بازگو نمود. پیامبرr فرمود: «آن مرد بهرغم اینکه دروغگوست، اینبار به تو راست گفته است؛ ای اباهریره! آیا میدانی که در سه شب گذشته با چه کسی صحبت کردهای؟» ابوهریرهt پاسخ داد: خیر. پیامبرr فرمود: «او، یک شیطان بوده که به صورت یک انسان درآمده است». از این حدیث نکات فراوانی برداشت میشود؛ ولی ما به شرح و توضیحِ ادامهی آیۀالکرسی میپردازیم. به اینجا رسیدیم که الله متعال میفرماید: ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ ﴾؛ یعنی: «او را هرگز نه چُرت میگیرد و نه خواب». و سپس میفرماید: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ﴾؛ یعنی: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست». این جمله، بیانگر فراگیر بودن فرمانرواییِ اللهU میباشد و نشان میدهد که فرمانروایی و مالکیت و سلطه، تنها از آنِ الله متعال است: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ﴾. دلیلِ فراگیر بودنِ مالکیت و فرمانرواییاش، این است که واژهی﴿مَا﴾ در این آیه، «اسمِ موصول» است و اسم موصول، افادهی عمومیت میکند. و دلیل یگانگیِ الله در فرمانروایی و مالکیت، این است که در این جمله، خبر، مقدم آمده و چون خبر، مقدم گردد، بیانگر «حصر» است. لذا هیچکس مالک هیچ چیزی در آسمانها و زمین نیست؛ مگر اللهU. لباس و خانه و مستغلاتی که انسان در اختیار دارد، املاکی نیست که انسان هرطور که میلش باشد، در آنها تصرف کند؛ اگر کسی بخواهد لباسش را به آتش بکشد، او را باز میدارند یا انجامِ این کار، ممنوع است. لذا آنچه در اختیار دارم یا مِلک من بهشمار میآید، اینگونه نیست که در آن مطابق میل خود یا بیضابطه تصرف کنم؛ بلکه باید مطابق شریعت عمل نمایم. از اینرو برای ما جایز نیست که اموال و داراییهای خویش را در چرخههای رَبَوی به جریان بیندازیم یا پول خود را با بهره به کسی بدهیم؛ اگرچه طرفِ مقابل، راضی باشد. زیرا ما در رابطه با اموال و داراییهای خود آزاد نیستیم و مالکیت ما نسبت به آنها، محدود و مقیّد است و مالکیت کامل و مطلق، مالکیتیست که مالک هرگونه که بخواهد، در آن تصرف نماید و این مالکیت، تنها از آنِ اللهU میباشد: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾ ؛ یعنی: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست».
﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾؛ این، استفهامِ انکاریست؛ یعنی: «هیچکس نمیتواند نزدش شفاعت کند؛ مگر به اذنش». شفاعت، یعنی میانجیگری و سفارش برای کسی بهقصد جلب منفعت برای او یا دفع ضرر و زیان از وی. روشن است که فرمانروایان دنیا، هر شأن و عظمتی که داشته باشند، نزدشان بدون اجازهی آنان شفاعت میشود؛ چهبسا همسر و فرزندِ یک پادشاه قدرتمند، بدون اینکه از او اجازه بگیرند، شفاعت و سفارش میکنند؛ اما هیچکس نزدِ اللهU جز به اجازه و اذن او نمیتواند شفاعت کند؛ حتی گرامیترین بندگانش تنها زمانی شفاعت میکنند که اللهY، خود اجازه فرماید و این، بیانگر کمال قدرت و غلبهی الهیست و این، از کمالِ قدرت و فرمانرواییِ اوست که هیچکس یارای سخن گفتن در نزدِ الله متعال را ندارد و نمیتواند شفاعت کند؛ مگر با اجازه و فرمانش. گرامیترین آدمیزاده در نزد الله متعال کیست؟ آری؛ محمد مصطفیr. امکان ندارد که او نیز روز رستاخیز بدون اجازه و فرمانِ اللهU برای کسی شفاعت کند و تنها زمانی شفاعت میکند که الله متعال به او اجازهی شفاعت میدهد؛ سپس به سجده میافتد و سجدهای طولانی میکند؛ به خواستِ الله متعال، عباراتی برای حمد و ثنای الهی بر زبان محمدr جاری میشود که پیشتر سابقه نداشته است. و آنگاه رسولاللهr پس از سجدهای طولانی و حمد و ثنایی بیسابقه، شفاعت میکند. لذا وضعیتِ کسانی که در مقام و جایگاهی پایینتر از مقام رسولاللهr قرار دارند، روشن است. پس، هیچکس نمیتواند در نزدِ اللهU که مالکیت و فرمانرواییِ مطلق از آنِ اوست، شفاعت کند؛ مگر به اجازه و فرمانش. ﴿یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾؛ یعنی: «الله متعال گذشته، حال و آیندهی آنان را میداند». این، بیانگر کمالِ علمِ الهیست و نشان میدهد که اللهU بر همه چیز احاطه دارد؛ هم بر گذشته و هم بر حال و آینده. ﴿مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ﴾ به همهی امور آینده اشاره دارد و ﴿وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾ شاملِ همهی امور گذشته میشود. لذا آنچه پیش رویِ انسانهاست، حتی یک لحظه بعد نیز در مفهوم ﴿مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ﴾ میگنجد و آنچه پشت سر نهادهاند، حتی یک لحظه قبل نیز در مفهومِ ﴿وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ﴾ قرار دارد. مثلاً سخنی که یک لحظه قبل گفتیم، جزوِ گذشتهی ماست و آنچه اینک میگوییم یا آنچه پس از این خواهیم گفت، بر اللهU پوشیده نیست؛ زیرا او گذشته، حال و آیندهی ما را میداند و این، بیانگر کمالِ علمِ اوست. علم و دانشِ دیگران، ناقص است؛ از دو جهت:
یکم: ما بسیاری از مسایل را نمیدانیم و در گذر زمان به دانستنیهای جدیدی دست مییابیم.
دوم: وقتی به دانشی دست مییابیم یا دربارهی چیزی دانشی کسب میکنیم، از آفتِ فراموشی مصون نیستیم؛ اما علم الهی، از هر دو جهت کامل میباشد؛ یعنی نه فراموشی به آن راه دارد و نه معیوب به این است که اللهU پیشتر از آن بیاطلاع بوده باشد. همانگونه که در پرسش و پاسخی که میان فرعون و موسیu گذشت، آمده است:
﴿قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ ٥١ قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَٰبٖۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى ٥٢﴾
(فرعون) پرسید: پس حال امتهای پیشین چگونه است؟ (موسیu) پاسخ داد: علمش در کتابی نزد پروردگار من است؛ پروردگارم اشتباه نمیکند و از یاد نمیبرد.
﴿لَّا یَضِلُّ﴾؛ یعنی: اشتباه نمیکند؛ به عبارت دیگر: از عیبِ جهل و بیاطلاعی، پاک و منزّه است. ﴿وَلَا یَنسَى﴾؛ یعنی: و فراموش نمیکند. لذا علم الهی از دو عیبِ یادشده، پاک و منزه میباشد؛ اما دانشِ ما، محدود و محصور به دو نقص میباشد: نقصِ پیشین یا قبلی که همان جهل یا بیاطلاعیست؛ یعنی پیش از آنکه پیرامون مسألهای به دانشی دست بیابیم، نسبت به آن بیاطلاعیم. و دوم، نقصِ الحاقی یا آفتی که پس از دستیابی به علم و دانش، آن را در برمیگیرد که همان نسیان و فراموشیست. اما علم و دانش الهی از همهی این عیبها، پاک است.
***
[تکرار و شرحِ حدیثِ شمارهی 1026:]
1026- وعن أُبَیِّ بنِ کَعبٍt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْری أیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ الله مَعَکَ أعْظَمُ»؟ قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ﴾، فَضَرَبَ فِی صَدْرِی وَقال: «لِیَهْنِکَ العِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ». [روایت مسلم]([24])
ترجمه: اُبَی بن کعبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» گفتم: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهام زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد».
شرح
نووی/ در کتابش «ریاضالصالحین» بابی در فضیلت سورهها و آیههای مشخصی از قرآن گشوده و این حدیث را در فضیلت «آیۀالکرسی» آورده است که این آیه، بزرگترین آیه در کتابالله میباشد. پیش از این، بیشترِ این آیه را توضیح دادیم و به اینجا رسیدیم که اللهU میفرماید:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾ [البقرة: ٢٥٥]
هیچکس نمیتواند نزدش شفاعت کند، مگر به اِذنش. آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست. گذشته، حال و آیندهی آنان را میداند و به هیچ چیزی از علم الاهی (اعم از علم ذات و صفاتش) آگاهی نمییابند، مگر به آنچه که خود خواسته است.
میفرماید: ﴿وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾؛ یعنی: «آفریدههای الهی به چیزی از علمِ او آگاهی نمییابند، مگر به آنچه که خود خواسته است». علم در اینجا به معنای دانستنیهاست؛ به عبارت دیگر: ما به هیچ چیزی از آنچه که اللهU میداند، آگاهی نمییابیم؛ مگر آنچه خود خواسته است. همانگونه که میفرماید:
﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ فَلَا یُظۡهِرُ عَلَىٰ غَیۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ یَسۡلُکُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا ٢٧﴾ [الجن: ٢٦، ٢٧]
دانای نهان است و هیچکس را بر غیب خود آگاه نمیکند؛ مگر کسی را که به پیامبری برگزیند (آنهم به عنوان معجزه)، و نگهبانانی پیش رو و پشت سرش گسیل میدارد.
همچنین به هیچ چیزی از علم الهی، اعم از علم ذات و صفاتش آگاهی نمییابیم؛ یعنی: از آنچه که به ذات و صفات و نامهای الله متعال مربوط میشود، تنها همانقدر میدانیم که خود به ما خبر داده است. از اینرو علما گفتهاند: نامها و صفاتِ اللهU، توقیفیست؛ بدین معنا که دربارهی نامها و صفات الهی، به آنچه که در کتاب و سنت صحیح، ثابت یا نفی شده است، بسنده مینماییم و خودسرانه و از پیشِ خود، اظهارِ نظر نمیکنیم؛ زیرا ما از ذات، نامها و صفات پروردگارمان، تنها همان چیزی را میدانیم که اللهU به ما آموخته است. این جمله، بیانگر نیازمندیِ انسان به علم و دانش اللهU میباشد؛ پس، شایسته است که انسان، از الله متعال بخواهد تا او را از دانشی که به نفع دنیا و آخرتِ اوست، بهرهمند سازد. ﴿وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ﴾؛ یعنی: «کُرسی پروردگار، آسمانها و زمین را در برگرفته است». ابنعباس$ میگوید: قدمین (دو پای) پروردگار رحمانU بر «کرسی» قرار دارد و کرسی، پایینتر از «عرش» است. عرش از کرسی خیلی بزرگتر میباشد؛ چنانکه در حدیث آمده است: «مَا السَّمَواتُ السَّبع والأرضین السَّبع فِی الکرسیِّ إلاَّ کَحَلقةٍ أُلقِیَت فی فلاةٍ من الأرضِ وإنَّ فضلَ العرش علی الکرسیِّ کفَضلِ الفلاةِ علی هذه الحَلَقةِ».([25]) یعنی: «هفت آسمان و هفت زمین به نسبت کرسی، مانند حلقهای هستند که در زمین پهناوری افتاده است و بزرگی عرش نسبت به کرسی، مانند بزرگی زمین پهناور به این حلقه میباشد». عرش، خیلی بزرگتر از کرسیست و بهیقین آفرینندهی عرش، از همه بزرگتر است؛ وقتی کرسی که از عرش کوچکتر است، همهی آسمانها و زمین را در بر گرفته، پس عرش الهی چهقدر بزرگ است! پروردگار که از همه چیز بزرگتر میباشد، از نگهداری آسمانها و زمین خسته نمیشود: ﴿وَلَا یَُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ﴾؛ یعنی: «و حفظ و نگهداریِ آنها برای الله دشوار نیست». به عبارت: حفظ و نگهداریِ آسمانها و زمین با همهی گستردگی و وسعتی که دارند، و نیز نگهداریِ موجوداتی که در آنهاست، الله را درمانده نمیکند؛ چراکه الله متعال فراتر از هر چیزیست و هیچ چیزی بر او پنهان نمیماند و اوست که موجودات آسمانها و زمین را نگه میدارد:
﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ یَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾ [الرعد: ١١]
انسان فرشتگانِ نگهبانی دارد که پیاپی او را به امر الله از پیش رو و پشت سر حفاظت میکنند.
و میفرماید:
﴿فَٱللَّهُ خَیۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٦٤﴾ [یوسف: ٦٣]
الله بهترین نگهدارنده است و او مهربانترین مهربانان میباشد.
اللهU با علوّ ذات و صفاتش، فراتر از هر چیزیست و حفظ و نگهداریِ آنچه در آسمانها و زمین است، بر او دشوار نیست. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ﴾؛ یعنی: «و او، بلندمرتبه و بزرگ است». بلندمرتبه، یعنی فراتر از هر چیزیست؛ و بزرگ، بدین معناست که دارای عظمت، کبریایی، عزت، جلال و چیرگیست.
برخی از علما، علو را بر دو نوع دانستهاند: علوّ ذات، یعنی الله متعال فراتر از هر چیزیست. و علوّ صفات؛ یعنی: صفاتش فراتر از هر چیزیست. با مفاهیم اندکی که دربارهی این آیهی بزرگ ذکر شد، روشن گردید که این آیه، بزرگترین و پراهمیتترین آیه در کتابالله میباشد.
داستانی که ابوهریرهt ذکر کرده است، حاوی نکات ارزشمندیست؛ پیامبرr ابوهریرهt را مسؤول نگهبانی از زکات فطر قرار داد. زکات فطر، همان خوراک یا طعامیست که در پایان رمضان، یک یا دو یا سه روز پیش از عید فطر جمعآوری میشود.
این صدقه یا زکات، حتماً باید از نوعِ خوراک یا طعام باشد؛ یعنی از چیزی که
مردم میخورند؛ مانندِ خرما، گندم، برنج و امثالِ آن. و اخراج زکات فطر از
غیرخوراکی، درست نیست؛ یعنی اگر انسان به جای یک صاع گندم، پنج یا شش دست لباس به
فقرا بدهد، زکات فطرش را نداده است.([26]) پیامبرr
ابوهریرهt را به
نگهبانی از
زکات فطر گماشت؛ در یکی از شبها شخصی در شکل و
قیافهی یک انسان آمد و بدون اجازهی نگهبان که ابوهریرهt بود،
مُشتمُشت از زکات فطر برداشت. ابوهریرهt او را
دستگیر کرد و گفت: تو را پیش رسولاللهr میبرم.
آنشخص که خیلی ترسیده بود، ادعا کرد که مردی، عیالوار و تهیدست است. لذا دلِ
ابوهریرهt به
حالش سوخت و او را آزاد نمود. پیامبرr از طریق وحی
از این ماجرا اطلاع یافت و به ابوهریرهt
فرمود: «اسیرت دیشب چه کرد؟» یعنی: همان شخصی که دیشب گرفتی. ابوهریرهt پاسخ داد: ای رسولخدا! او مدعی بود که شخصی فقیر و عیالوار است؛
لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. پیامبرr
فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره میآید». ابوهریرهt میگوید:
بنا بر فرمودهی رسولاللهr میدانستم
که این شخص دوباره نیز میآید؛ از اینرو به کمینش نشستم تا اینکه در شب دوم آمد
و همان ماجرای شب نخست تکرار شد و همان عذر و بهانهای را آورد که پیشتر آورده
بود. اینبار نیز دل ابوهریرهt به
حالش سوخت و رهایش کرد. پیامبرr که از
ماجرا باخبر شد، به ابوهریرهt
فرمود: «او به تو دروغ گفته است و باز خواهد گشت». همینطور هم شد و چون آنشخص
برای سومین بار به دزدی آمد، ابوهریرهt او را
گرفت و گفت: تو را پیشِ رسولاللهr میبرم.
آن شخص گفت: من به تو کلماتی آموزش میدهم که الله متعال با آنها به تو نفع میرساند.
ابوهریرهt
پرسید: آن کلمات چیست؟ پاسخ داد: آیۀالکرسی: ﴿ٱللَّهُ
لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ که اگر آنرا تا پایانش بخوانی، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ
شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد. پیامبرr به
ابوهریرهt
فرمود: «او با اینکه دروغگو و فریبکار میباشد، اینبار به تو را ست گفته است»؛
اگرچه پیشتر به پدرمان، آدمu که در
بهشت بود، دروغ گفت؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ هَلۡ أَدُلُّکَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡکٖ لَّا یَبۡلَىٰ ١٢٠﴾ [طه: ١٢٠]
(شیطان) گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و پادشاهی پایدار و بیزوال راهنمایی نکنم؟
الله متعال به آدم و حواء فرموده بود:
﴿وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٣٥﴾ [البقرة: ٣٥]
و از نعمتهای بهشت هر چه میخواهید، بخورید؛ اما به این درخت نزدیک نشوید.
اما شیطان به سراغ آدم و حواء آمد و آنان را فریفت و برایشان سوگند یاد کرد که خیرخواهشان است؛ در صورتی که دروغگو و فریبکار بود. بههر حال پیامبرr نیز تأیید فرمود که هرکس آیۀالکرسی را بخواند، محافظی از سوی الله خواهد داشت و هیچ شیطانی تا صبح به او نزدیک نخواهد شد.
و اما نکات و آموزههایی که در این داستان است:
1- مردم میتوانند صدقه یا زکات فطر خود را به حاکم یا نمایندهی وی بدهند؛ همچنین اشکالی ندارد که انسان زکاتش را به کمیتهای بدهد که برای جمعآوری زکات تشکیل شده است.
2- وکیل میتواند با موافقت موکّل خویش در حوزهی وکالت خود تصرف کند؛ یعنی آنگونه که میخواهد، عمل نماید. زیرا ابوهریرهt همین کار را کرد و به آن مرد یا به آنشخص، از طعامی که بهعنوان زکات فطر جمعآوری شده بود، بخشید. گفتم: « به آن مرد یا به آنشخص»؛ زیرا این واژهها دربارهی جنها نیز بهکار میرود؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَأَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا ٦﴾
[الجن: ٦]
و (میدیدیم که) برخی از انسانها به مردانی از جن پناه میبردند و بدینسان بر سرکشی آنان افزودند.
3- گاه شیطان، خودش را به شکل و قیافهی انسانها درمیآورد و گاه به صورت سگ، نمایان میشود؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «الْکَلْبُ الأَسْوَدُ شَیْطَانٌ».([27]) یعنی: «سگ سیاه، شیطان است». برخی از علما گفتهاند: این حدیث بدین معناست که شیطان خودش را همانند سگِ سیاه میگرداند و در شکل و قیافهی سگ سیاه نمایان میشود. البته معنای صحیح این حدیث، این است که سگ سیاه، بدترین نوع سگهاست که زیانش فراوان و نفعش، اندک میباشد. شیطانها خود را به شکل حیوانات گوناگونی چون گربه و مار نیز درمیآورند؛ در حدیثی صحیح آمده است: جوانی از انصار# ازدواج کرد؛ هنگامیکه به خانهاش آمد، همسرش را جلوی درب خانه دید. علتش را پرسید. همسرش گفت: بیا و ببین که ماری در رختخواب است. آن جوان نیزهای به مار زد و او را کشت؛ اما بلافاصله خود نیز از پا درآمد و مُرد؛ بهگونهای که معلوم نشد: مار زودتر مُرد یا آن جوان. زیرا آن مار، جنی بود که خودش را بدین شکل درآورده بود و هنگامیکه آن مرد او را کشت، نزدیکان جن نیز آن مرد را کشتند. از اینرو پیامبرr از کشتن مارهایی که در خانهها دیده میشوند، نهی فرمود. لذا جایز نیست که انسان، ماری را که در خانهاش میبیند، بکشد؛ البته در سه روز با او اتمام حجت کند و اعلام نماید که از حضورش در خانهی خویش راضی نیست؛ به او بگوید: در خانهام ننشین و از خانهام برو که نشستن در خانهام را بر تو حرام دارم. اگر پس از سه بار اتمام حجت باز آمد، او را بکشید؛ زیرا اگر جن بود، پس از سه بار هشدار باز نمیآمد. لذا جن و ذیشعور نبوده که باز هم به خانهی شما آمده است. ناگفته نماند که پیامبرr کشتن دو گونه از این حیوانات را- اگرچه در خانه باشند- مستثنا فرموده است: یکی، مار دُمکوتاه و خطرناکِ افعی، و دیگری، ماری که دو خط سفید بر روی پشتش دارد. لذا این دو نوع مار بدون هشدار قبلی، کشته میشوند؛ حتی در خانهها. زیرا به فرمودهی پیامبرr: از بس زشتاند، چشمها را میربایند و باعث سقط جنین زن باردار میشوند.([28]) از اینرو پیامبرr به کشتن این دو گونهی مار در خانهها بدون هشدار قبلی دستور داد. شاهد موضوع این است که شیطانها و جنها خود را به شکل و قیافهای غیر از شکل و قیافهای اصلی خویش در میآورند.
4- اگر زکات فطر را به حاکم یا نمایندهی وی میدهند، جایز است که آنرا بیش از دو روز قبل از عید ادا کنند؛ اما بر حاکم یا کارگزارش واجب است که زکات فطر را در زمان مخصوصش بدهد.
5- این حدیث، بیانگر یکی از معجزههای پیامبرr است که از طریق وحی، از ماجرایی که میان ابوهریرهt و آن مرد گذشت، اطلاع یافت.
6- شایسته است که انسان هنگامیکه به رختخوابش میرود، آیۀالکرسی را تا پایانش، یعنی تا ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ﴾ بخواند. گفتنیست: ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ ﴾ جزو آیۀالکرسی نیست؛ بلکه آیهی پس از آیۀالکرسیست. اگر هنگامیکه به رختخواب میروید، این آیه را بخوانید، شیطان تا صبح به شما نزدیک نمیشود و محافظی از سوی الله خواهید داشت. پدربزرگ مؤذن مسجدمان برایم تعریف کرد که هر شب آیۀالکرسی را میخواندم؛ اما یک شب فراموش کردم که آنرا بخوانم. همان شب عقرب مرا نیش زد. زیرا پیامبرr بیان فرموده است که هرکس، هر شب آیۀالکرسی را بخواند، محافظی از سوی الله خواهد داشت؛([29]) اما پدربزرگ این مرد، فراموش کرد که آیۀالکرسی را بخواند؛ لذا آن شب محافظی نداشت و عقرب، او را گزید. پس هر شب، مشتاقانه آیۀالکرسی را بخوانید؛ بهویژه هنگامی که به رختخواب میروید.
7- انسان باید حقپذیر باشد؛ حتی اگر یک شیطان یا یک مشرک یا یک یهودی یا نصرانی، حق را بگوید. زیرا الله متعال حقیقت را از مشرکان پذیرفت و پیامبرr نیز حق را از یک یهودی قبول کرد و همانگونه که در این حدیث آمده است: سخن شیطان دربارهی آیۀالکرسی را تأیید فرمود. و اما حقیقتی که الله از مشرکان پذیرفت؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَیۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٢٨﴾ [الأعراف: ٢٨]
و چون کار زشتی انجام دهند، میگویند: پدرانمان را بر این کار یافتهایم و الله، ما را به انجام آن دستور داده است. بگو: الله به کار زشت فرمان نمیدهد؛ بگو: آیا چیزی را به الله نسبت میدهید که نمیدانید؟
دو علت برای ارتکاب کار زشت، مطرح کردند: یکی اینکه پدرانشان را بر آن کار یافتهاند؛ و دیگری، اینکه الله، آنان را به این کار دستور داده است. الله متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾؛ یعنی: «بگو: بهیقین که الله به کار زشت فرمان نمیدهد». اما اللهU دربارهی این سخنشان که گفتند: «پدرانمان را بر این کار یافتهایم»، سکوت فرمود؛ زیرا آنها در اینباره درست میگفتند و پدرانشان را بر آن کار زشت یافته بودند؛ اما الله متعال آنان را به آن کار فرمان نداده بود.
و اما حقپذیریِ پیامبرr از یک یهودی:
یکی از علمای یهود نزد پیامبرr آمد و گفت: ما در تورات خواندهایم که الله متعال، آسمانها را بر یک انگشت، و زمینها را بر یک انگشت، و درختان را بر یک انگشت، و آب و خاک را بر یک انگشت، و دیگر آفریدهها را بر یک انگشت قرار میدهد؛ پیامبرr در تأیید این سخن خندید؛ بهگونهای که دندانهای پیشینش نمایان شد و آنگاه این آیه را تلاوت کرد:
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٦٧﴾ [الزمر: ٦٧]
و (مشرکان که در عبادت، به الله شرک ورزیدند) الله را آنگونه که حقّ شناخت اوست، نشناختند؛ و روز رستاخیز همهی زمین در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راستش در هم پیچیده میشود. او از آنچه شریکش میسازند، پاک و منزه است.
پیامبرr همچنین حقیقتی را که شیطان دربارهی آیۀالکرسی بیان نمود، تأیید فرمود. لذا حق و حقیقت را از زبان هرکس که باشد، بپذیرید و سخن باطل و نادرست را از هیچکس قبول نکنید؛ هرکه باشد.
از اینرو یکی از حکمتها و سخنان حکمتآمیز علما این است که: مردمان، با حقیقت شناخته میشوند و حقیقت با مردمان شناخته نمیشود. یعنی: هیچکس را ملاک پذیرش حق قرار مده. اگرچه علما به گفتن حقیقت، نزدیکترند؛ اما گاه خطا میکنند و گاه درست میگویند و اینگونه نیست که همهی سخنانشان، درست باشد.
***
1028- وعن أَبی الدرداءِt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مَنْ حَفِظَ عَشْرَ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورَةِ الکَهْفِ، عُصِمَ مِنَ الدَّجَّالِ».
وفی روایة: «مِنْ آخِرِ سُورَةِ الکَهْفِ». [روایت مسلم]([30])
ترجمه: ابودرداءt میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که ده آیه از ابتدای سورهی "کهف" را حفظ کند، از فتنهی "دجال" درامان میماند». و در روایت دیگری آمده است: «کسی که ده آیهی پایانی سورهی کهف را حفظ کند...».
1029- وعن ابنِ عَبَّاسٍ$ قال: بَیْنَمَا جِبْریلُu قَاعِدٌ عِنْدَ النَّبِیِّr سَمِعَ نَقیضاً مِنْ فَوقِهِ، فَرَفَعَ رَأسَهُ، فَقَالَ: هَذَا بَابٌ مِنَ السَّمَاءِ فُتِحَ الیَوْمَ وَلَمْ یُفْتَحْ قَطٌّ إِلاَّ الیَوْمَ، فنَزلَ منهُ مَلکٌ، فقالَ: هذا مَلکٌ نَزلَ إلى الأرضِ لم ینْزلْ قطّ إلاَّ الیومَ فَسَلَّمَ وقال: أبْشِرْ بِنُورَیْنِ أُوتِیتَهُمَا لَمْ یُؤتَهُمَا نَبیٌّ قَبْلَکَ: فَاتِحَةُ الکِتَابِ، وَخَواتِیمُ سُورَةِ البَقَرَةِ، لَنْ تَقْرَأَ بِحَرْفٍ مِنْهَا إِلا أُعْطِیتَه. [روایت مسلم]([31])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: جبرئیلu نزد پیامبرr نشسته بود که ناگهان صدایی از بالای سرش شنید؛ سرش را بالا گرفت و گفت: «این، (صدای) دروازهای از آسمان است که امروز باز شد و جز امروز هرگز گشوده نشده است؛ و فرشتهای از آن پایین آمد»؛ آنگاه گفت: «این، فرشتهایست که به زمین فرود آمده و جز امروز پایین نیامده است». پس سلام کرد و گفت: «تو را به دو نور مژده باد که به تو داده شده است و پیش از تو به هیچ پیامبری داده نشد: فاتحۀالکتاب و آیات پایانیِ سورهی بقره؛ هر حرفی از آنرا بخوانی، درخواستهایی را که در آن آمده است، به تو داده میشود».
شرح
مؤلف/ در ادامهی احادیثی که در فضیلت آیات و سورههای مشخصی از قرآن ذکر کرده، احادیثی دربارهی سورهی کهف و نیز فاتحۀالکتاب و آیات پایانیِ سورهی بقره آورده است.
در حدیث نخست آمده است: پیامبرr فرمود: «کسی که ده آیه از ابتدای سورهی "کهف" یا از پایانِ آنرا حفظ کند، از فتنهی "دجال" درامان میماند». دجال، کافریست که در آخر زمان و زمانی که دنیا رو به پایان است، ظهور خواهد کرد؛ ابتدا ادعای نبوت و سپس ادعای خدایی میکند! فتنهی دجال، بزرگترین فتنهی روی زمین از زمان آفرینش آدمu تا برپا شدن رستاخیز میباشد. در حدیثی بدین مضمون آمده است که پیامبرr فرمود: اگر دجال در زمان من ظهور کند، تک و تنها در برابر او میایستم و گمراهی و ضلالت او را برملا میسازم. در ادامهی این حدیث آمده است: «وَإنْ یَخْرجْ وَلَسْتُ فِیکُم، فکلُّ امریءٍ حَجیجُ نَفْسِه، والله خَلیفَتی عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ».([32]) یعنی: «اگر دجال، زمانی ظهور کند که من در میان شما نیستم، هرکس، خود مدافعِ خویش خواهد بود؛ و الله به جای من، از هر مسلمانی دفاع خواهد کرد». بدینسان رسولاللهr دفاع از امت را در برابر دجال، به اللهU واگذار نمود.
پیامبرr نسبت به فتنهی دجال، هشدار داده است؛ همچنین هر پیامبری نسبت به آن هشدار میداد تا مردم از این خطر بزرگ، غافل نشوند. اگرچه دجال در آخر زمان ظهور میکند؛ اما این هشدارها بدینخاطر بود که مردم، همواره بههوش باشند؛ زیرا فتنهی دجال، آزمون و بلای بسیار بزرگیست و تنها کسی از آن نجات مییابد که اللهU او را از شرّ دجال برهاند. الله متعال کارهای خارقالعادهای به دست دجال بهانجام میرساند و تواناییهایی به او میدهد که آزمونی برای مردم است؛ لذا دجال، مردم را به اطاعت و عبادت خویش دستور میدهد و به آنها میگوید: من، پروردگار شما هستم. اگر بخواهید این را برای شما ثابت میکنم. سپس نزد مردمانی میآید که سرزمینشان خشک و بیگیاه است و دامهایشان ضعیف و لاغرند؛ آنگاه آنان را به پیروی از خویش فرا میخواند و فریبشان میدهد؛ بدینسان که به آسمان دستور میدهد تا ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد و دستور میدهد که زمین، بروید؛ و همینطور هم میشود. سپس دامهایشان بهطرز بیسابقهای فربه و پُرشیر میگردند. سپس نزد مردمان دیگری میرود و آنان را نیز به سوی خویش فرا میخواند؛ اما آنها نمیپذیرند؛ لذا سرزمینشان بیآب و خشک میگردد. آیا فتنهای بزرگتر از این سراغ دارید؟ بهویژه در بیابان و برای کوچنشینان که آب و مراتع اهمیت ویژهای دارد! در نتیجه مردمان فراوانی از او پیروی میکنند. بوستان و آتشی با اوست؛ هرکس که از وی پیروی کند، او را وارد بهشت خویش میگرداند و هرکس از او سرپیچی نماید، او را در آتش یا دوزخ خویش میافکند! بوستان یا بهشتی که با خود دارد، در حقیقت، دوزخ است؛ و برعکس، آتشی که با اوست، بهشت است. اما مردم، فقط ظاهر را میبینند؛ مگر کسانی که الله، آنها را در حفظ و پناه خویش قرار دهد. ناگفته نماند که دجال، نشانههایی دارد که بیانگر کِذبِ اوست:
پیامبرr به ما خبر داده که میان دو چشمش، نوشته شده است: «کافر»؛ (ک، ف، ر) و هر مؤمنی میتواند آنرا بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد. زیرا این نوشته، یک نوشتهی عادی نیست؛ اما هیچ منافقی نمیتواند آنرا بخواند؛ اگرچه باسواد باشد. انسان در قبر نیز اینگونه است؛ اگر مؤمن باشد، پاسخ درست میدهد و میگوید: پروردگارم، الله؛ دینم، اسلام و پیامبرم، محمدr است؛ ولی منافق- هرچند باسواد باشد- نمیتواند پاسخ دهد. پیامبرr یکی دیگر از نشانههای دجال را برای ما بیان نموده و فرموده است: او، لوچ و نابیناست و فقط یک چشم دارد؛ حال آنکه پروردگار متعال، نابینا نیست و از هر عیب و نقصی، پاک و منزّه میباشد و هیچ نقصی در صفات او وجود ندارد. ولی چشمِ راست دجال، کور است و مانند دانهی انگور، برآمده میباشد. این، علامت واضح و روشنیست که همه، آن را میبینند. دجال با آن فتنهی بزرگش، تنها چهل روز در زمین میماند. روز اول، برابر با یک سال یا دوازده ماه است؛ و روز دوم، با یک ماه یا سی روز برابری میکند، و روز سوم، برابر با یک هفته میباشد و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست. سپس اللهU عیسی بن مریمu را به زمین میفرستد تا رویاروی دجال بایستد و بدین ترتیب عیسیu از آسمان، پایین میآید و همانطور که در برخی از احادیث آمده است، در ناحیهای از فلسطین، با او میجنگد و او را شکست میدهد و میکُشد. فتنهی دجال، بهاندازهای بزرگ و خطرناک میباشد که پیامبرr به ما دستور داده است تا در هر نمازی، در تشهد، از فتنهاش به الله پناه ببریم و بگوییم: «اللهمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ»؛([33]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم». زیرا فتنهاش بزرگ و خطرناک میباشد؛ پس شایسته است که با قلبی صادق، از فتنهی مسیح دجال، به اللهU پناه بریم؛ یکی از اسباب و عوامل نجات از فتنهی دجال، حفظ کردن ده آیه از ابتدای سورهی کهف یا ده آیهی پایانیِ آن است؛ یعنی اگر کسی، این آیات را حفظ کند و آنها را بر دجال بخواند، از شرّش درامان میماند.
از دیگر سورهها و آیات مشخصی که دارای فضایل ویژه هستند، میتوان به سورهی فاتحه و دو آیهی پایانیِ سورهی بقره اشاره کرد؛ هر مؤمنی که سورهی فاتحه و دو آیهی پایانیِ سورهی بقره را بخواند، الله متعال درخواستهایی را که در این آیات آمده است، میپذیرد و این خواستهها را برآورده میسازد؛ در سورهی فاتحه میخوانیم:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧﴾ [الفاتحة: ٦، ٧]
ما را به راه راست، هدایت فرما؛ راه کسانی که به آنان نعمت دادهای؛ نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتهای و نه (راه) گمراهان.
هنگامیکه مسلمان، این آیات را در نمازش میخوانَد، الله متعال میفرماید: «هَذَا لِعَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ».([34]) یعنی: «این، درخواست بندهی من است و من، خواستهاش را برآورده میسازم».
و اما آیهی پایانیِ سورهی بقره:
﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٨٦﴾ [البقرة: ٢٨٦]
الله، هیچکس را جز به اندازهی توانش تکلیف نمیدهد. هر عمل نیکی که انسان انجام دهد، به نفع اوست و هر عمل بدی که مرتکب شود، به ضررش میباشد. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! بر ما آنچنان تکالیف دشواری قرار نده که بر امتهای پیش از ما نهادی. پروردگارا! تکالیف و مصایبی که طاقتش را نداریم، بر دوشمان قرار مده و از ما در گذر و ما را ببخش و بر ما رحم بفرما. تو، یار و یاورمان هستی؛ پس ما را بر کافران پیروز بگردان.
در این آیه، هفت جملهی دعایی آمده است که هر مؤمنی این آیه را بخواند، الله متعال خواستههای مذکور در این آیه را برایش برآورده میسازد و خواستههایش را میپذیرد. این، امتیاز و فضیلتی بزرگیست. از الله متعال میخواهیم که از همهی ما درگذرد و ما را بر کافران، پیروز بگرداند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (4474، 5006).
([2]) صحیح بخاری، ش: 756؛ و مسلم، ش: 394 بهنقل از عباده بن صامتt.
([3]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: 2276. [مترجم]
([4]) صحیح بخاری، ش: 5015.
([5]) صحیح بخاری، ش: 5013.
([6]) صحیح مسلم، ش: 2693 بهنقل از ابوایوب انصاریt. [و نیز روایت بخاری، ش: 6404 بهنقل از ابوایوب انصاری و ابنمسعود$. (مترجم)]
([7]) صحیح مسلم، ش: 812.
([8]) بخاری/ این حدیث را تعلیقاً بهشمارهی 774 ذکر کرده است.
([9]) صحیح مسلم، ش: 814.
([10]) یعنی در زمینهی پناه بردن به الله، بینظیرند. [مترجم]
([11]) صحیح الجامع، ش: 4902؛ و صحیح ابن ماجه، از آلبانی/ ش: 2830.
([12]) صحیح الجامع، ش: (2091، 2092)؛ صحیح أبی داود، ش: 1265؛ و صحیح ابن ماجه، از آلبانی/ ش: 3053. [نووی: در روایت ابوداود، به جای «شَفَعَتْ»، «تَشْفَعُ» آمده است.]
([13]) صحیح بخاری، ش: (4408، 5009)؛ و صحیح مسلم، ش: 808.
([14]) حافظ/ گفته است: این دو آیه برای او در زمینهی اعتقاد و عمل، کافی هستند؛ زیرا بهصورت اجمالی به ایمان و عمل اشاره دارند. حافظ در «فتحالباری» ج9، ص: 69 میگوید: در روایتی از ابومسعودt تصریح شده است که: «مَنْ قَرَأَ خَاتِمَة الْبَقَرَة أَجْزَأَتْ عَنْهُ قِیَام لَیْلَة»؛ یعنی: خواندن پایان بقره، به جای قیام شب کفایت میکند. دیدگاه دیگری هم وجود دارد که میگوید: خواندن این آیات، شیطان را فراری میدهد؛ چنانکه حافظt در تأیید این دیدگاه، به حدیثی اشاره نموده که حاکم نیشابوری آنرا روایت کرده و صحیح دانسته است: «...لا یُقْرَآنِ فِی دَار فَیَقْرَبهَا الشَّیْطَان ثَلَاث لَیَالٍ»؛ یعنی: شیطان سه شب به خانهای که این دو آیه در آن خوانده شود، نزدیک نمیگردد. حدیث ابوهریرهt در همین کتاب بهشمارهی 1025 نیز مؤیِّد این موضوع است. لذا سایر روایتها، مفهوم حدیث ابومسعود بدریt را روشن میسازند؛ به عبارت دیگر: احادیثی در تأیید همهی این دیدگاهها وجود دارد. و همگی بیانگر فضیلت این دو آیه است. [مترجم]
([15]) بخشی از خطبهی حاجت میباشد که آلبانی/ در پژوههای مستقل، طُرُق و روایتهایش را جمعآوری کرده است.
([16]) صحیح است؛ آلبانی/ در المشکاۀ، ش: 4560، و در تخریج الکلم الطیب (246) و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 1252 و الظلال (310)، و صحیح ابن ماجه، ش: 2829 این حدیث را صحیح دانسته است.
([17]) صحیح مسلم، ش: 780.
([18]) صحیح مسلم، ش: 810.
([19]) صحیح است؛ علامه آلبانی/ در صحیح أبی داود، ش: 463 این حدیث را صحیح دانسته است.
([20]) صحیح مسلم، ش: 972 بهنقل از ابومرثد غنویt.
([21]) ر.ک: حدیث شمارهی 113. [مترجم]
([22]) صحیح مسلم، ش: 179 بهنقل از ابوموسیt.
([23]) صحیح بخاری، ش: 2311.
([24]) صحیح مسلم، ش: 810.
([25]) آلبانی/ این حدیث را با توجه به شواهدی که دارد، صحیح دانسته است.
([26]) بنا بر قول راجح، پول نقد نیز جایگزین زکات فطر نمیباشد؛ زیرا با وجودی که در دوران پیامبرr پول نقد رواج داشت، در حدیث به اخراج زکات فطر از خوراکیها تصریح شده است. والله اعلم. [مترجم]
([27]) صحیح مسلم، ش: 510 بهنقل از ابوذرt.
([28]) ر.ک: صحیح مسلم، ش: 2233 بهنقل از ابولبابهی انصاریt.
([29]) صحیح بخاری، ش: 3275 بهنقل از ابوسعید خدریt و نیز روایت بخاری، ش: 5010 بهنقل از ابوهریرهt.
([30]) صحیح مسلم، ش: 809؛ آلبانی/ در مقدمهی این کتاب دربارهی این روایت سخن گفته است.
([31]) صحیح مسلم، ش: 806.
([32]) صحیح مسلم، ش: 5228 بهنقل از نواس بن سمعانt.
([33])صحیح مسلم، ش: 588 بهنقل از ابوهریرهt.
([34]) صحیح مسلم، ش: 598. [مترجم]