216- باب: تأکید بر وجوب زکات و بیان فضیلتِ آن و مسایلِ مربوط به آن
شرح
نووی/ در کتابش «ریاض الصلحین» بابی دربارهی وجوب زکات و فضیلت آن و آنچه به آن تعلق دارد، گشوده است.
زکات، سومین رکن اسلام است؛ زیرا ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «بُنِیَ الإسْلامُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أنْ لا إله إلا اللهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَحَجِّ البَیْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ».([1]) یعنی: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: گواهی به اینکه معبود برحقی جز الله وجود ندارد و اینکه محمد، فرستادهی اوست؛ ادای نماز، پرداختِ زکات، حجّ بیتالله، و روزهی ماه رمضان». الله متعال در بیشترِ موارد در قرآن کریم، زکات را با نماز ذکر فرموده است؛ از اینرو علما اختلاف نظر دارند که آیا مانع زکات([2]) مانندِ تارِک نماز، کافر است یا خیر؟ در اینباره دو دیدگاه وجود دارد: برخی از علما، مانع زکات را کافر دانستهاند و برخی دیگر، فاسق.
زکات، یعنی عبادت و بندگیِ الله متعال از طریق ادای سهمِ شرعیِ مشخّصی که در اموال مسلمانان است و به افراد و گروههای مشخّصی میرسد؛ یعنی مقدار معینی چون: ربعِ عشر، نصفِ عشر یا عُشر اموالی که زکات به آنها تعلق میگیرد، به افراد و گروههایی که در قرآن کریم آمده است، پرداخت میگردد. زکات، فواید بزرگ و فراوانی دارد؛ از جمله اینکه مسلمان بودن بنده را کامل میگرداند؛ زیرا یکی از ارکان اسلام است و از صدقه برتر میباشد. یعنی بیست و پنج هزار تومان زکاتی که انسان میدهد، بر بیست و پنج هزار تومان صدقهی نافلهای که به کسی میبخشد، برتری دارد و نزد الله متعال محبوبتر و پسندیدهتر است. یکی دیگر از فواید و فضایلِ زکات، این است که انسان بهوسیلهی آن خودش را از بخل و فرومایگی پاک میسازد و نامهی اعمالش را از گناهان و بدیها پاک میگرداند و بدینسان از لیست افراد بخیل بیرون میآید و در شمارِ سخاوتمندان قرار میگیرد و بدینسان بر نیکیهایش میافزاید؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ﴾ [البقرة: ٢٦١]
مثال کسانی که اموالشان را در راه الله انفاق میکنند، همانند دانهایست که از آن هفت خوشه به ثمر میرسد و در هر خوشه، یکصد دانه است.
زکات، همچنین فقرا را از چپاول و دستدرازی به اموال ثروتمندان، بازمیدارد؛ زیرا وقتی آدمِ فقیر و نیازمند، هیچ خیری از ثروتمند نبیند، امکان دارد که ارزشها را بشکند و به دستدرازی و غارت اموال دیگران بپردازد و برای سیر کردن شکم خود و خانوادهاش، دست به دزدی یا هر کار دیگری بزند. پس یکی از فواید زکات، این است که زکات، باعث ایجاد الفت و همدلی میگردد. امت اسلامی، امتی یکپارچه و بهسان یک پیکر است؛ لذا هر مسلمانی باید بداند که در ساختمان عظیم اسلام، در کنار دیگر برداران مسلمانش، نقش یک خشت را دارد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا».([3]) یعنی: «مؤمنان برای یکدیگر مانند اجزای یک ساختمان هستند که باعث تقویت و استحکام یکدیگر میشوند».
از دیگر فواید زکات، این است که باعث آرامش و شرح صدر میگردد؛ زیرا هر بار که انسان بخشی از ثروت خویش را میبخشد، الله متعال سینهاش را میگشاید. این، بهکثرت تجربه شده است که وقتی انسان، کمترین مقدارِ ثروتش را بهعنوان زکاتِ واجبش میپردازد، سینهاش گشوده میشود و در قلبش، مهر و محبت نیکی به دیگران، جای میگیرد. همچنین دادن زکات، خشمِ پروردگار را فرو مینشاند و از مرگِ بد جلوگیری میکند؛ یعنی انسان در بهترین وضعیت یا به بهترین شکل میمیرد و عاقبت به خیر میشود. امید است که الله متعال، فرجام همهی ما را نیکو بگرداند. فرجامِ نیک، چیزِ کمی نیست و برای انسان، ارزش فراوانی دارد؛ زیرا لحظهی وداع با دنیا و آغاز سفر به آخرت است. در آن هنگام که لحظهی بسیار حساسیست، شیطان بیش از هر زمانی به گمراه کردنِ انسان امیدوار میگردد. لحظهی حساس و سرنوشتسازی که فرجام انسان به سوی بهشت یا بهسوی دوزخ در آن لحظه رقم میخورد؛ ابنمسعودt میگوید: پیامبرr فرمود: «إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الجَنَّةِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وبَیْنَهَا إِلاَّ ذِراع، فَیَسْبقُ عَلَیْهِ الْکِتاب، فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْل النَّار، فَیَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلاَّ ذِرَاع، فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ فَیََدْخُلُهَا»؛([4]) یعنی: «شخصی از شما، اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک "ذراع" تا بهشت فاصله دارد؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد؛ در نتیجه، به دوزخ میرود. و شخص دیگری از شما، اعمال دوزخیان را انجام میدهد تا اینکه میان او و دوزخ، فقط یک ذراع باقی میماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال بهشتیان را انجام میدهد؛ در نتیجه، به بهشت میرود».
لذا همهی اعمال انسان به این بستگی دارد که انسان، چه فرجامی داشته باشد؛ صدقه و در رأس آن، زکات، از مرگ بد جلوگیری میکند. یکی دیگر از فواید زکات، این است که بنا بر گزارش پیامبرr، هر مسلمانی در روز رستاخیز، زیر سایهی صدقهی خود قرار دارد؛ در آن هنگام که خورشید با فاصلهی یک میل، بالای سرِ انسان است، صدقهدهندگان زیرِ سایهی صدقات و به ویژه زکاتی که در دنیا دادهاند، قرار میگیرند.
شخصِ نیکوکاری برایم تعریف میکرد که مردی همسرش را از صدقه دادن منع میکرد؛ یعنی به او اجازه نمیداد که از اموال وی صدقه دهد. روزی خواب دید که انگار قیامت برپا شده است؛ در خواب دید که یک لباس، در برابر گرمای سوزان خورشید، بالای سرش سایه انداخته است؛ البته این لباس از سه قسمت، سوراخ بود؛ سپس این سوراخها با سه خرما بسته شد! سبحانالله! هنگامیکه از خواب برخاست، خوابش را برای همسرش تعریف کرد. همسرش به او خبر داد که یک لباس و سه خرما صدقه داده است. لذا لباس و خرماهایی که در خواب دید، همان لباس و سه خرمایی بود که همسرش صدقه داده بود. لذا آن مرد خوشحال شد و به همسرش اجازه داد که از آن پس، هرچه میخواهد، صدقه دهد. این خواب، نمونهای از سخن رسولاللهr میباشد که فرموده است: «کلُّ امرئٍ فِی ظلِّ صَدَقَتِهِ حَتَّى یُفصَلَ بینَ النَّاسَ»؛ یعنی: «روز قیامت هر کسی زیر سایهی صدقهاش قرار دارد تا آنکه در میان مردم داوری شود».
از دیگر فواید زکات و نیز صدقه، این است که باعث نرم شدن دلها میگردد؛ هنگامیکه انسان به فقرا و نیازمندان کمک میکند، قلبش نرم میشود و به رحم میآید و این، مقدمهای برای برخورداری از رحمت الاهیست؛ زیرا الله متعال بهطور ویژه به بندگان مهربانش، مهر میورزد. گفتنیست: زکات فواید دیگری هم دارد که یادآوریِ آن، موضوع را به دارازا میکشاند و اینجا گنجایشِ آن نیست.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾ [البقرة: ٤٣]
و نماز را بر پا دارید و زکات (اموالتان) را بدهید.
و میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَآءَ وَیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَذَٰلِکَ دِینُ ٱلۡقَیِّمَةِ ٥﴾ [البینة: ٥]
و فرمان نیافتند جز آنکه الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژهی او بدانند و نماز را برپا دارند و زکات دهند. این، همان آیین استوار و راستین است.
و میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِها﴾ [التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی.
شرح
نووی/ ضمن گشودن بابی دربارهی فضیلتی زکات و وجوبِ آن، سه آیه از قرآن کریم در اینباره ذکر کرده است. آیهی نخست، اینکه الله متعال میفرماید:
(﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾ [البقرة: ٤٣]
و نماز را بر پا دارید و زکات (اموالتان) را بدهید.
برپاداشتن نماز، به معنای ادای آن به صورتیست که از پیامبرr ثابت شده است؛ و دادن زکات نیز به معنای اعطایِ آن به افراد و گروههاییست که الله متعال در قرآن کریم مشخص فرموده است. پیشتر مفهوم زکات و پارهای از فواید آن بیان شد.
سپس مؤلف/ آیهی دیگری از قرآن کریم را آورده است؛ اینکه اللهU میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَآءَ وَیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَذَٰلِکَ دِینُ ٱلۡقَیِّمَةِ ٥﴾
و فرمان نیافتند جز آنکه الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژهی او بدانند و نماز را برپا دارند و زکات دهند. این، همان آیین استوار و راستین است.
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ﴾ «و فرمان نیافتند» که منظور از آن، مردم است... ﴿إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾ «جز آنکه الله را عبادت کنند». یعنی: مردم تنها فرمان یافتهاند که در عقیده، گفتار و کردار، تنها اللهU را عبادت و پرستش کنند. آنهم در حالی که هر عملی را خالصانه برای او انجام میدهند. چنانکه میفرماید: ﴿مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾«در حالی که دین و عبادت را ویژهی او بدانند». اخلاص در دین و عبادت، بدین معناست که انسان، با عملی که انجام میدهد، خواهان چیزی جز اللهU نباشد؛ به عبارت دیگر با عمل و عبادتش، در پیِ کسبِ نام و مقام، یا ریاست و جایگاه دنیوی و امثالِ آن نباشد و تنها رضایت و پاداش الاهی را مدّ نظر قرار دهد. ﴿حُنَفَآءَ﴾ یعنی: الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، و بدون شرک عبادت کنند. شاهد موضوع از این آیه، اینجاست که الله متعال میفرماید: ﴿وَیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾ «و نماز را برپا دارند و زکات دهند». در ادامه میفرماید: ﴿وَذَٰلِکَ دِینُ ٱلۡقَیِّمَةِ﴾ «و این، همان آیین استوار و راستین است». یعنی: آیین استوار و راستین، و عمل مورد پسند در نزد الله متعال، این است که او را مخلصانه و بر پایهی آیینِ توحیدی و حقگرا عبادت و پرستش کنید.
و اما سومین آیهای که مؤلف/ ذکر کرده، این است که اللهU میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِها﴾ [التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی.
خطاب در این آیه به رسولاللهr است؛ چنانکه اللهU به پیامبرش دستور میدهد که بخشی از اموالِ مسلمانانِ را بهعنوان زکات بگیرد و بدینوسیله آنان را از گناهان و اخلاق پَست و فرومایه پاک بگرداند. اینکه زکات، مایهی پاکی از گناهان میباشد، در این حدیث پیامبرr آمده که فرموده است: «الصَّدَقةُ تُطفِئُ الخطیئةَ کَما یُطفِئُ الماءُ النَّارَ».([5]) یعنی: «صدقه، گناهان را آنگونه از بین میبرد که آب، آتش را خاموش میکند». و اما همینکه زکات، انسان را در شمارِ سخاوتمندان و نیکوکاران قرار میدهد، خود عاملی برای پاکسازی انسان از رذایل اخلاقیست. ﴿وَتُزَکِّیهِم بِها﴾: «و آنان را تزکیه نمایی؛ یعنی: اخلاق نیکشان را پرورش دهی. به عبارت دیگر: پس از پاک شدن از رذایل اخلاقی، ارزشهای اخلاقی و خُلق و خوی نیک در انسان، رشد میکند. تزکیه، به مفهوم رشد و پرورش دینی هم میباشد؛ یعنی تزکیه هم بُعد اخلاقی دارد و هم بُعد دینی. ﴿وَصَلِّ عَلَیۡهِمۡۖ ﴾: «و برایشان دعا کن». لذا هرگاه گروه یا قبیلهای، زکات اموالشان را به پیامبرr تحویل میدادند، آن بزرگوار به پیروی از فرمان الاهی، میفرمود: «اللّهُمَّ صَلِّ علَیهِم»؛ یعنی: «یا الله، بر آنان درود و صلوات بفرست». سپس اللهU میفرماید: ﴿إِنَّ صَلَوٰتَکَ سَکَنٞ لَّهُمۡۗ﴾«بهراستی که دعای تو، مایهی آرامشِ آنهاست» و باعث میشود که دلهایشان آرامش بیابد و بذل و بخششِ مال بر آنان آسان گردد. ﴿وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ١٠٣﴾ [التوبة: ١٠٣]
«و الله، شنوای داناست». سه آیهای که گذشت، نشان میدهد که زکات، واجب است و یکی از برترین اعمال بهشمار میآید.
***
1214- وعن ابن عمرَ$: أنَّ رسولَ اللهr قَالَ: «بُنِیَ الإسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أنْ لا إله إِلا اللهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَإقَامِ الصَّلاَةِ، وَإیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَحَجِّ البَیْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ». [متفقٌ علیه]([6])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: گواهی به اینکه معبود برحقی جز الله وجود ندارد و اینکه محمد، بنده و فرستادهی اوست؛ ادای نماز، پرداختِ زکات، حجّ بیتالله، و روزهی ماه رمضان».
1215- وعن طَلْحَةَ بن عبید اللهt قالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رسولِ اللهr مِنْ أَهْلِ نَجْدٍ ثَائِرُ الرَّأسِ نَسْمَعُ دَوِیَّ صَوْتِهِ، وَلا نَفْقَهُ مَا یَقُولُ، حَتَّى دَنَا مِنْ رسول اللهr فَإذا هُوَ یَسألُ عَنِ الإسْلاَم، فَقَالَ رسول اللهr: «خَمْسُ صَلَواتٍ فی الیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ»؛ قَالَ: هَلْ عَلَیَّ غَیْرُهُنَّ؟ قَالَ: «لا، إِلا أنْ تَطَّوَّعَ». فَقَالَ رسولُ اللهr: «وَصِیامُ شَهْرِ رَمَضَانَ»؛ قَالَ: هَلْ عَلَیَّ غَیْرُهُ؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أنْ تَطَّوَّعَ». قَالَ: وَذَکَرَ لَهُ رسول اللهr الزَّکَاةَ، فَقَالَ: هَلْ عَلَیَّ غَیْرُهَا؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أنْ تَطَّوَّعَ»؛ فَأدْبَرَ الرَّجُلُ وَهُوَ یَقُولُ: وَاللهِ لا أَزِیدُ عَلَى هَذَا وَلا أنْقُصُ مِنْهُ، فَقَالَ رسول اللهr: «أفْلَحَ إنْ صَدَقَ». [متفق علیه]([7])
ترجمه: طلحه بن عبیداللهt میگوید: مردی از اهالیِ نجد، با موهایی ژولیده نزد رسولاللهr آمد؛ پژواک صدایش را از دور میشنیدیم، ولی نمیفهمیدیم که چه میگوید تا اینکه به رسولاللهr نزدیک شد و دریافتیم که دربارهی اسلام میپرسد. رسولاللهr فرمود: «در شبانهروز، پنج نوبت نماز است». پرسید: آیا جز این پنج وعده، نماز دیگری هم بر من واجب است؟ فرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی نافله بخوانی». آنگاه رسولاللهr افزود: «روزهی رمضان نیز واجب است». آن مرد سؤال کرد: آیا روزهی دیگری هم بر من واجب است؟ پیامبرr فرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی روزهی نفل بگیری». راوی میگوید: سپس رسولاللهr زکات را برایش ذکر کرد. آن مرد پرسید: آیا جز زکات، صدقهی دیگری هم بر من واجب است؟ رسولاللهr فرمود: «خیر؛ مگر آنکه صدقهی نفل بدهی». و مرد بازگشت، در حالیکه میگفت: به الله سوگند که بر این واجبات نه چیزی میافزایم و نه چیزی از آنها میکاهم. رسولاللهr فرمود: «اگر راست بگوید، رستگار است».
1216- وعن ابن عباسٍ$ أنَّ النَّبِیَّr بَعَثَ مُعاذاt إِلَى الیَمَنِ، فَقَالَ: «ادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أنْ لا إله إِلا اللهُ وَأنِّی رسول اللهِ، فإنْ هُمْ أطَاعُوا لِذلِکَ، فَأعْلِمْهُمْ أن اللهَ تَعَالَى افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ خَمْسَ صَلَواتٍ فی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ، فَإنْ هُمْ أطَاعُوا لِذلِکَ، فَأعْلِمْهُمْ أنَّ اللهَ افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ صَدَقَةً تُؤخَذُ مِنْ أغْنِیَائِهِمْ وتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ». [متفقٌ علیه]([8])
ترجمه: ابن عباس$ میگوید: پیامبرr معاذt را (برای دعوت) به یمن فرستاد و فرمود: «آنان را به گفتن شهادتین (اقرار به وحدانیت الله، و رسالت من) دعوت کن و چون شهادتین را گفتند، به آنها خبر بده که الله در شبانهروز، پنج نماز بر آنان فرض کرده است؛ اگر پذیرفتند، به آنها اعلام کن که الله، زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود».
شرح
این سه حدیث دربارهی وجوب زکات است. پیشتر دربارهی حدیث ابنعمر$ که «اسلام بر پنج پایه بنا شده است»، سخن گفتیم. و اما حدیث طلحه بن عبیداللهt دربارهی مردی از اهالی نجد است که با موهایی ژولیده نزد پیامبرr آمد؛ صحابه# طنین صدایش را میشنیدند، اما نمیفهمیدند که چه میگوید تا اینکه نزدیکِ پیامبرr رسید و از آن بزرگوار دربارهی اسلام پرسید. پیامبرr برای آن مرد دربارهی نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان و زکات سخن گفت و دربارهی شهادتین هیچ نفرمود؛ زیرا می دانست که آن مرد شهادتین را گفته و مسلمان است و اینک به حضورِ پیامبرr شرفیاب شده تا از ایشان دربارهی اسلام و جزئیات آن بپرسد. هربار که پیامبرr یکی از ارکان اسلام را برای وی برشمرد، آن مرد پرسید: آیا غیر از این هم بر من واجب است؟ و پیامبرr میفرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی عمل نافله انجام دهی». لذا روشن میشود که در شبانهروز فقط پنج وعده نماز، واجب است و نماز وتر، واجب نیست؛ بلکه سنت مؤکد میباشد. علما با توجه به این حدیث، دربارهی وجوب یا عدم وجوبِ تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید (عید قربان و عید فطر) نیز اختلاف نظر دارند. برخی از علما بر اساس این حدیث، گفتهاند که تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید، واجب نیست؛ اما با اندکی تأمل میبینید که در این حدیث، دلیلی بر عدم وجوبِ تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید و امثالِ آن وجود ندارد؛ زیرا این نمازها، اسبابی عارضی دارند که وقتی این اسباب وجود داشته باشند، این نمازها نیز واجب میشنود؛ البته ناگفته نماند که قول راجح دربارهی تحیۀالمسجد این است که واجب نیست، بلکه سنت مؤکد میباشد؛ اما نماز عید، واجب است؛ زیرا پیامبرr حتی به زنانی که در دوران قاعدگی بودند و نیز دختران و زنان پردهنشین، دستور داد که از خانهها بیرون بیایند و در نماز عید شرکت کنند؛ البته با این توضیح که زنانی که در عادت ماهانه بودند، نماز نمیخواندند و از مصلا کناره میگرفتند. آری؛ این حدیث دلیلیست بر اینکه نماز وتر، واجب نیست؛ زیرا نماز وتر روزانه تکرار میشود و اگر واجب بود، پیامبرr این حُکم را برای آن مرد نجدی بیان میفرمود. لذا نماز وتر، سنت مؤکد است؛ نه واجب و اگر انسان آنرا ترک کند، گنهکار نمیشود؛ ولی اگر کسی همواره آنرا ترک نماید، عدالتش ساقط میگردد و شهادتش پذیرفته نمیشود. چنانکه امام احمد/ گفته است: «کسی که نماز وتر را ترک کند، بدکردار است و گواهیاش پذیرفته نمیشود».
و اما روزهی رمضان؛ آری! هیچ روزهای غیر از روزهی رمضان، واجب نیست؛ مگر اینکه کسی نذر کرده باشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ الله فَلْیُطِعْهُ»؛([9]) یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید (و نذرش را انجام دهد)».
در اموال نیز تنها زکات، واجب میباشد؛ مگر مواردی چون نفقهی همسر و نزدیکان و مواردی از ایندست که سببِ مشخصی دارد؛ یعنی هنگامی که سببی اینچنینی وجود داشته باشد، هزینه کردن مال در حدود شریعت، واجب است.
در ادامهی حدیث طلحهt آمده است: و آن مردِ نجدی بازگشت، در حالیکه میگفت: به الله سوگند که بر این واجبات نه چیزی میافزایم و نه چیزی از آنها میکاهم. رسولاللهr فرمود: «اگر راست بگوید، رستگار است». لذا روشن میشود که اگر کسی به واجبات شرعی بسنده نماید، رستگار میباشد. البته این، بدین معنا نیست که انجام نوافل، سنت نباشد؛ زیرا نوافل در روز قیامت، مکمّلِ فرایض خواهد بود. چهبسا انسان فریضهای را انجام میدهد، اما در آن نقص وجود دارد و باید تکمیل شود؛ لذا نوافل نقش مکمل را برای فرایض دارد.
و اما حدیث ابنعباس$؛ این بزرگوار میگوید: پیامبرr معاذt را برای دعوت و تبلیغ به یمن فرستاد. پیشتر دربارهی این حدیث سخن گفتیم و نیازی به اطالهی بحث نیست؛ اما شاهد موضوع از این حدیث، این است که پیامبرr فرمود: «به آنها اعلام کن که الله، زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده است که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود».
***
1217- وعنِ ابنِ عُمَرَ$ قَالَ: قال رَسُول اللهِr: «أُمِرْتُ أنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أنْ لا إله إلا اللهُ، وأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ، وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ، فَإذَا فَعَلُوا ذَلِکَ، عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ، إلاَّ بِحَقِّ الإسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللهِ». [متفق علیه]([10])
ترجمه: ابن عمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «(از سوی الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است».
1218- وعن أَبی هریرةَt قالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ رسولُ اللهr وَکَانَ أَبُو بَکْرٍt وَکَفَرَ مَنْ کَفَرَ مِنَ العَرَبِ، فَقال عُمَرُt: کَیْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ وَقَدْ قَالَ رسولُ اللهr: «أُمِرْتُ أنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولوُا لا إله إِلا اللهُ، فَمَنْ قَإلها فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى الله»؛ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍt: وَاللهِ لأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بین الصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ، فَإنَّ الزَّکَاةَ حَقُّ المَالِ. وَاللهِ لَوْ مَنَعُونِی عِقَالاً کَانُوا یُؤدُّونَهُ إِلَى رسول اللهr لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهِ. قَالَ عُمَرُt: فَوَاللهِ مَا هُوَ إِلاَّ أنْ رَأیْتُ اللهَ قَدْ شَرَحَ صَدْرَ أَبی بَکْرٍ لِلقِتَالِ، فَعَرَفْتُ أنَّهُ الحَقُّ. [متفق علیه]([11])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: زمانی که رسولاللهr رحلت فرمود، در دوران خلافت ابوبکرt برخی از عربها مرتد شدند. عمرt به ابوبکرt گفت: «چگونه با مردم میجنگی در حالی که رسولاللهr فرموده است: «من، مأموریت یافتهام با مردم بجنگم تا لا اله الا الله بگویند. پس هر کس لا اله الا الله بگوید، مال و جانش را از من مصون داشته است؛ مگر به حق و حقوق اسلام و مواردی که اسلام تعیین کرده است»؟ ابوبکرt فرمود: «به الله سوگند، با کسی که میان نماز و زکات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراکه زکات، حقّ مال است. به الله سوگند، اگر از دادنِ زانوبند شتر که بهعنوان زکات به رسولاللهr میدادند، سر بتابند، به دلیلِ ندادنِ آن با آنان میجنگم». عمرt میگوید: «به الله سوگند، بلافاصله یقین کردم که الله متعال، سینهی ابوبکرt را برای جهاد گشوده (و او را برای این کار مصمم فرموده) و دانستم که درست و سزاوار نیز همین است».
شرح
اینها احادیث دیگریست که مؤلف/ در ادامهی باب وجوب زکات و فضیلت آن آورده است؛ از جمله حدیث عبدالله بن عمر$ که میگوید: رسولاللهr فرمود: «(از سوی الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است».
این مأموریت از سوی الله متعال به پیامبرr داده شد. لذا روشن میشود که پیامبرr نیز بندهی مأمور و مکلّف پروردگار بوده که همانند سایر مردم، امر و نهی میشده است؛ زیرا او یکی از بندگان الله بود و در مقام ربوبیت نبود. لذا ذرهای از حقوق ربوبیت را در دست نداشت؛ بلکه چهبسا امر و نهیِ پروردگار به آن بزرگوار، بهمراتب جدّیتر و فراتر از امر و نهیِ الاهی نسبت به سایر انسانها بود. لذا میبینیم که گاه الله متعال در قرآن کریم، پیامبرشr را توبیخ میکند؛ چنانکه میفرماید:
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٤٣﴾ [التوبة: ٤٣]
الله تو را ببخشد؛ چرا پیش از آنکه راستگویان بر تو آشکار شوند و قبل از آنکه دروغگویان را بشناسی، به آنان اجازهی ماندن دادی؟
و نیز میفرماید:
﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَ﴾ [التحریم: ١]
ای پیامبر! چرا آنچه را که الله برای تو حلال کرده است، بر خود حرام میکنی؟
همچنین میفرماید:
﴿وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُ﴾
[الأحزاب : ٣٧]
و در دلت چیزی را پنهان میداشتی که الله آن را آشکار میکند و از مردم میترسیدی؛ و الله به اینکه از او بترسی، سزاوارتر است.
لذا کسی که گمان کند محمدr چیزی از ربوبیت داشته است یا نفع و ضرری در دست اوست میتواند مشکلاتِ کسی را برطرف سازد یا دعاها را اجابت کند، به اللهU شرک ورزیده و به آیین محمدr کافر شده است.
رسولاللهr فرمود: «(از سوی الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است»؛ یعنی پیامبرr با هرکس که از یکی از این چهار مورد، امتناع میورزید، پیکار مینمود: گفتنِ لاإلهإلاالله، گفتنِ محمدٌرسولالله، برپا داشتن نماز، و دادنِ زکات. لذا پیامبرr مأموریت داشت تا بهخاطر این چهار مورد با مردم پیکار کند تا اینکه لاإلهإلاالله محمدٌرسولالله را بگویند، نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین میکردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از پیامبرr مصون میداشتند. سپس افزود: «و حسابشان با الله متعال است»؛ زیرا برخی از مردم اگرچه بهظاهر شهادتین را میگویند و نماز میخوانند و زکات میدهند، اما در باطن و بهقلب خویش ایمان ندارند؛ لذا مطابق ظاهرشان که اسلام آوردهاند، جانها و اموالشان مصون است، اما چون منافقاند، حسابشان با اللهU میباشد. منافقان، شهادتین را میگویند، اما الله متعال را جز اندکی یاد نمیکنند؛ همچنین در دوران پیامبرr نزد آن بزرگوار میآمدند و میگفتند: ما گواهی میدهیم که تو، فرستادهی الله هستی و نماز هم میخواندند؛ اما با تنبلی و بیرغبتی در نماز جماعت حاضر میشدند؛ حتی صدقه و زکات هم میدادند، اما از روی ناچار؛ چراکه نفاق و کفر در دلهایشان جای گرفته بود. از این رو رسولاللهr فرمود: «و حسابشان با الله متعال است».
سپس مؤلف/ حدیث ابوهریرهt را آورده که دربارهی گفتگوی خلیفهی دوم، عمر بن خطابt با خلیفهی نخست، ابوبکر صدیقt دربارهی جهاد با مانعین زکات است. ابوبکر صدیقt پس از وفات رسولاللهr بهاجماع صحابه# بهعنوان جانشینِ پیامبرr برگزیده شد و این، برآمده از اشارات پیامبرr نیز بود؛ چنانکه باری پیامبرr، ابوبکر صدیقt را بهعنوان امیر یا سرپرست حج که بزرگترین مقامِ پیشوایی بهشمار میآمد، منصوب فرمود و نیز بهعنوان پیشنمازِ مسجد که نسبت به سرپرستی حج، کوچکتر بود؛ زیرا امیر حج، برای شمارِ بیشتری از مسلمانان امامت میدهد؛ در صورتیکه شمار نمازگزاران مسجد، بهمراتب کمتر از تعداد مسلمانانِ حاضر در حج است. ماجرا از این قرار بود که پیامبرr در بیماریاش که به وفات آن بزرگوار انجامید، ابوبکر صدیقt را بهعنوان امام مسجد، تعیین فرمود. همچنین در حجّ سال نُهُم هجری، ابوبکر صدّیقt را بهعنوان امیر حج برگزید. لذا صحابه# پس از وفات پیامبرr به اتفاقِ آرا، ابوبکر صدیقt را به جانشینیِ رسولاللهr برگزیدند. در آن زمان برخی از عربها مرتد شدند. الله متعال در قرآن کریم به این ماجرا اشاره نموده و فرموده است:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ﴾ [آل عمران: ١٤٤]
و محمد، فقط پیامبر است؛ پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند که در گذشتهاند. آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود، به آیین گذشته باز میگردید؟
بههر حال پس از وفات رسولاللهr این اتفاق افتاد و برخی از عربها از دین برگشتند و از دادنِ زکات امتناع ورزیدند و به الله، کافر شدند. لذا ابوبکر صدیقt تصمیم گرفت که با آنان، پیکار کند. عمرt از ابوبکر صدیقt خواست تا فعلاً کاری با مانعین زکات نداشته باشد؛ بلکه صبر کند و از آنان دلجوی نماید تا ایمان در دلهایشان جای بگیرد. اما ابوبکرt پیشنهاد عمرt را نپذیرفت. عمرt به ابوبکرt گفت: «چگونه با مردم میجنگی که رسولاللهr فرموده است: «من، مأموریت یافتهام با مردم بجنگم تا لاإلهإلاالله بگویند. پس هر کس لاإلهإلاالله بگوید، مال و جانش را از من مصون داشته است؛ مگر به حق و حقوق اسلام و مواردی که اسلام تعیین کرده است»؟ این، چیزی بود که عمرt از پیامبرr شنیده بود؛ و گرنه، پسرش، عبداللهt بیش از این شنیده بود؛ اینکه رسولاللهr فرموده است: «(از سوی الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند...». ولی در روایت عمرt فقط گفتنِ لاإلهإلاالله آمده است. ابوبکرt فرمود: «به الله سوگند، با کسی که میان نماز و زکات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراکه زکات، حقّ مال است. به الله سوگند، اگر از دادنِ زانوبند شتر که بهعنوان زکات به رسولاللهr میدادند، سر بتابند، به دلیلِ ندادنِ آن با آنان میجنگم».
این، بیانگر قاطعیت ابوبکر صدیقt در سختیها و تنگناهاست؛ یعنی ابوبکر صدیقt بهرغمِ اینکه نسبت به عمر فاروقt نرمخوتر بود، اما در شرایط حساس، تصمیمهای قاطعانه و جدّیتری میگرفت.
مثالیهایی در اینباره برای شما عرض میکنم؛ همین ماجرا، یکی از این نمونه هاست. عمرt پس از گفتگو با ابوبکرt به همان نتیجهای رسید که ابوبکر صدیقt به او گفت؛ زیرا دریافت که الله متعال، سینهی ابوبکرt را برای جهاد گشوده و او را برای این کار مصمم فرموده است. همانجا بود که به درستیِ تصمیمِ ابوبکرt پی برد. این ماجرا، نشان میدهد که ابوبکر صدیقt از عمر فاروقt جدیتر و استوارتر بوده است.
و اما نمونهی دوم: هنگامیکه رسولاللهr درگذشت، مدینه را ظلمت و تاریکی فرا گرفت و مردم، سخت پریشان و آشفته بودند؛ فشار مصیبت بر مردم، بسیار شدید بود. همه در مسجد جمع شده بودند. عمرt میگفت: رسولاللهr نمرده است؛ بلکه مانند موسیu به میعاد پروردگارش رفته است و باز میگردد و دست و پای کسانی را که میگویند: «او مرده است»، میبُرَد.
ولی زمانیکه رسولاللهr رحلت فرمود، ابوبکرt در حومهی مدینه در منطقهی «سُنح» بود. وقتی خبرِ وفات پیامبرr را شنید، به مدینه آمد و بیآنکه با کسی سخن بگوید، به سراغ رسولاللهr رفت و دید که پارچهای روی پیامبرr کشیدهاند؛ آنرا از صورتِ پیامبرr کنار زد، آن بزرگوار را بوسید و فرمود: «پدر و مادرم، فدایت؛ به الله سوگند که او، تو را دو بار نمیمیراند. مرگی که برایت مقدّر بود، فرا رسید». سپس نزد مردم رفت و عمرt را دید که زیر فشار مصیبت، آنقدر پریشان شده بود که وفات پیامبرr را رد میکرد و میگفت: بهزودی پیامبرr به خود میآید. ابوبکرt به عمر فرمود: «ای عمر! بنشین و تحمل کن». سپس ابوبکر صدیقt بالای منبر رفت و در این شرایط سخت، سخنرانیِ شیوا و بزرگی برای مردم ایراد نمود؛ فرمود: «ای مردم! هرکه محمدr را عبادت میکرده، بداند که محمدr وفات کرده است؛ و هرکه الله متعال را میپرستیده، بداند که الله زنده است و هرگز نمیمیرد». سپس این آیه را تلاوت کرد که الله متعال به پیامبرشr فرموده است:
﴿إِنَّکَ مَیِّتٞ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ ٣٠﴾ [الزمر: ٣٠]
بیگمان تو خواهی مُرد و بیشک آنان نیز خواهند مُرد.
و نیز این آیه را خواند که اللهU میفرماید:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡٔٗا﴾ [آل عمران: ١٤٤]
و محمد، فقط پیامبر است؛ پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند که در گذشتهاند. آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود، به آیین گذشته باز میگردید؟ و هر کس از آیین خود برگردد، هیچ زیانی به الله نمیرساند.
عمرt میگوید: «به الله سوگند، زمانیکه ابوبکرt این آیه را تلاوت نمود، فهمیدم که بهراستی رسولاللهr رحلت فرموده است؛ دیگر، پاهایم مرا تاب نیاورد و به زمین افتادم». اما بنگرید که در آن شرایط سخت ابوبکر صدیقt چهقدر شکیبا و استوار بود!([12])
و سومین نمونه: در جریان «صلح حدیبیه» اتفاق افتاد. در پیمان حدیبیه، بهظاهر نسبت به مسلمانان جفا شده بود؛ یکی از بندهای این پیمان، این بود که اگر شخصی از قریشیان مسلمان میشد و به مسلمانان میپیوست، پیامبرr باید او را به قریش باز میگرداند؛ اما اگر شخصی از مسلمانان به قریش میپیوست، قریشیان ملزَم به بازگرداندن آنشخص به مسلمانان نبودند. ظاهرِ این پیمان، نوعی جفا در حقّ مسلمانان بود و عمرt نمیتوانست چنین جفایی را در حقّ مسلمانان تحمل کند. لذا نزد پیامبرr رفت و عرض کرد: ای رسولخدا! چگونه؟ چگونه؟ اگر کسی از آنان، مسلمان شود و نزدِ ما بیاید، او را به آنها برگردانیم؛ ولی هرکه از ما به آنان بپیوندد، او را به ما باز نمیگردانند؟! چگونه این خفّت را بپذیریم؟ مگر ما برحق نیستیم و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ رسولاللهr فرمود: آری؛ اما این، فرمان الله متعال است و من، بنده و فرستادهی اویم و هرگز از الله متعال نافرمانی نمیکنم؛ بهیقین اللهU ما را یاری خواهد کرد». عمرt که از متقاعد کردن پیامبرr مبنی بر عدم پذیرشِ چنین سازشی درمانده شده بود، نزد ابوبکر صدیقt رفت تا از او برای قانع کردن پیامبرr کمک بگیرد؛ ولی در آن شرایط بحرانی پاسخِ ابوبکر صدیقt حرف به حرف، مانندِ پاسخِ رسولاللهr بود؛ فرمود: «او فرستادهی الله متعال است و بهیقین الله متعال او را یاری میکند؛ پس، فرمان او را بیچون و چرا بپذیر».
در سه نمونهای که گذشت، پایداری ابوبکر صدیقt نمایان شد و روشن گردید که او، استوارترین فرد در میان صحابه# و خردمندترین و شایستهترین آنها برای خلافت بود. در چنین شرایطیست که نبوغِ افرادِ دورنگر و ژرفاندیش نمایان میگردد؛ اما انسانی که فقط غیرت دارد و شتابزده عمل میکند، چهبسا عملِ شتابزدهاش نافرجام و زیانبار باشد.
در هر حال از این حدیث که مؤلف/ در باب وجوب زکات آورده است، چنین برمیآید که هرکس از دادن زکات امتناع کند، بر حاکم و پیشوای مسلمانان واجب است که با او پیکار نماید تا آنکه زکات اموالش را بدهد.
***
1219- وعن أَبی أیُّوبٍt: أنّ رَجُلاً قَالَ لِلنَّبِیِّr: أخْبِرْنِی بِعَمَلٍ یُدْخِلُنِی الْجَنَّةَ، قَالَ: «تَعْبُدُ اللهَ لا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً، وَتُقِیمُ الصَّلاَةَ، وَتُؤْتِی الزَّکَاةَ، وَتَصِلُ الرَّحِمَ». [متفقٌ علیه]([13])
ترجمه: ابوایوبt میگوید: مردی به پیامبرr گفت: ای رسولخدا! عملی به من معرفی کن که مرا وارد بهشت سازد. پیامبرr فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچکس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن».
1220- وعن أَبی هریرةَt: أنَّ أعْرَابیاً أتَى النَّبِیَّr فَقَالَ: یَا رسولَ اللهِ، دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ إِذَا عَمِلْتُهُ، دَخَلْتُ الجَنَّةَ. قَالَ: «تَعْبُدُ اللهَ لا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً، وتُقِیمُ الصَّلاَةَ، وتُؤتِی الزَّکَاةَ المَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ»؛ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لا أزیدُ عَلَى هَذَا، فَلَمَّا وَلَّى قَالَ النَّبِیُّr: «مَنْ سَرَّهُ أنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أهْلِ الجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا». [متفقٌ علیه]([14])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: صحرانشینی به پیامبرr گفت: ای رسولخدا! مرا به عملی رهنمون شو که اگر آنرا انجام دهم، وارد بهشت شوم. پیامبرr فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچکس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات فرض را بده و ماه رمضان را روزه بگیر». بادیهنشین گفت: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، بر این نمیافزایم. و چون بازگشت، رسولاللهr فرمود: «هرکه دوست دارد به مردی بهشتی بنگرد، به این شخص نگاه کند».
1221- وعن جریر بن عبداللهt قَالَ: بایَعْتُ النَّبِیَّr عَلَى إقَامِ الصَّلاَةِ، وَإیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالنُّصْحِ لِکُلِّ مُسْلِمٍ. [متفقٌ علیه]([15])
ترجمه: جریر بن عبداللهt میگوید: با پیامبرr بر اقامهی نماز، ادای زکات، و خیرخواهی برای هر مسلمان، بیعت کردم.
شرح
این سه حدیث دربارهی وجوب زکات و فضیلت آن است و هرسه نشان میدهد که نماز و زکات، جزو فرایض اسلاماند. در حدیث ابوایوبt آمده است: «وَتَصِلُ الرَّحِمَ»؛ یعنی: «و حقّ خویشاوندی را ادا کن». منظور از خویشاوندان، همهی نزدیکان انسان از ناحیهی پدر و مادرش هستند و ادای حقّ آنها و ارتباط با آنان، به عُرف و عادت مردم بستگی دارد؛ زیرا پیامبرr چگونگی صلهی رحم را بیان نفرموده است و آنچه که در کتاب و سنت بدون قید یا بدونِ تببین، آمده باشد، مرجعش عرف و عادت مردم است. و این، به اختلاف اوضاع و شرایط و نیز به اختلاف زمان و مکان بستگی دارد. در حالتِ فقر و نیاز، ادای حقّ خویشاوندی با کمک و بخششِ مالی انجام میشود؛ بهگونهای که ضرورت و نیازِ خویشاوند فقیر برآورده گردد. در حالتِ بیماری، حقِّ خویشاوندی این است که به ملاقات خویشاوندِ بیمار خود برویم و تا زمانیکه بهبود مییابد، پیوسته از او عیادت کنیم. امروزه که امکانات ارتباطی پیشرفت کرده است و عُرف نیز شده، میتوان از طریق تلفن یا نامهنگاری، جویای حالِ خویشاوندان بود یا در مناسبتهایی چون عید، به دیدنشان رفت. مهم، این است که صلهی رحم و ارتباط با خویشاوندان، واجب میباشد؛ اما حد و حدودش در شریعت، مشخص نشده است و از اینرو به عُرف و عادت مردم بستگی دارد؛ یعنی باید در حدّی که عُرف جامعهی اسلامی، آنرا صلهی رحم میداند، حقّ خویشاوندی را ادا کنیم. در حدیث جریر بن عبداللهt افزون بر اقامهی نماز و ادای زکات، خیرخواهی برای هر مسلمانی نیز آمده است؛ یعنی: انسان باید با سایر مسلمانان، بهگونهای رفتار نماید که با خود، رفتار میکند یا دوست دارد که مردم با او آنگونه رفتار کنند. لذا هیچ مسلمانی به همکیش خود ناسزا نمیگوید، به او تهمت نمیزند، فریبش نمیدهد، به او خیانت نمیکند و به او نارو نمیزند و از هر جهت، خیرخواهِ اوست؛ اگر مسلمانی از او دربارهی چیزی نظرخواهی کند، بر او واجب است که به او مشورتی بدهد که آنرا برای دنیا و آخرت وی، بهتر و مناسبتر میداند. زیرا همانگونه که بیان شد، جریر بن عبداللهt با پیامبرr پیبمان بست که خیرخواه هر مسلمانی باشد. گفته میشود: پس از اینکه جریر بن عبدالله بَجَلیt با پیامبرr بیعت کرد که خیرخواهِ هر مسلمانی باشد، اسبی خرید و سپس دریافت که ارزش این اسب، بیشتر است؛ لذا نزد فروشنده بازگشت و به او گفت: قیمت اسبی که به من فروختهای، بیش از این است و همان مبلغی را به او داد که به گمان او، قیمتِ آن اسب بود. و باز برای بار سوم بازگشت و به فروشنده گفت: اسب تو، بیش از این قیمت دارد و سرانجام، بابت اسبی که دویست درهم خریداری کرده بود، هشتصد درهم به فروشندهاش داد؛ زیرا او با پیامبرr بیعت کرده بود که خیرخواه همهی مسلمانان باشد.
از اینرو بر هر مسلمانی واجب است که حقّ خویشاوندی را ادا کند و خیرخواهِ همکیشان خود باشد؛ چنانکه در حدیث تمیم داریt آمده است که پیامبرr سه بار فرمود: «الدِّینُ النَّصِیحَةُ». یعنی: «دین، نصحیت و خیرخواهیست». پرسیدند: برای چه کسی؟ فرمود: «لِلَّه وَلِکِتَابِهِ ولِرسُولِهِ وَلأَئمَّةِ المُسْلِمِینَ وَعَامَّتِهِمْ».([16]) یعنی: «برای الله، و برای کتابش، و برای پیامبرش، و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها».
***
1222- وعن أَبی هریرةَt قالَ: قَالَ رسول اللهr: «مَا مِنْ صَاحِبِ ذَهَبٍ، وَلا فِضَّةٍ، لا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا إِلاَّ إِذَا کَانَ یَومُ القِیَامَةِ صُفِّحَتْ لَهُ صَفَائِحُ مِنْ نَارٍ، فَأُحْمِیَ عَلَیْهَا فی نَارِ جَهَنَّمَ، فَیُکْوَى بِهَا جَنْبُهُ، وَجَبِینُهُ، وَظَهْرُهُ، کُلَّمَا بَرَدَتْ أُعِیدَتْ لَهُ فی یَومٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ ألْفَ سَنَةٍ، حَتَّى یُقْضَى بَیْنَ العِبَادِ فَیَرَى سَبیلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قِیلَ: یَا رسولَ الله، فالإبلُ؟ قَالَ: «وَلا صَاحِبِ إبلٍ لا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا، وَمِنْ حَقِّهَا حَلْبُهَا یَومَ وِرْدِهَا، إِلاَّ إِذَا کَانَ یَومُ القِیَامَةِ بُطِحَ لَهَا بِقَاعٍ قَرْقَرٍ أوْفَرَ مَا کَانَتْ، لا یَفْقِدُ مِنْهَا فَصیلاً وَاحِداً، تَطَؤُهُ بِأخْفَافِهَا، وَتَعَضُّهُ بِأفْوَاهِهَا، کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ أُولاَهَا، رُدَّ عَلَیْهِ أُخْرَاهَا، فی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ ألْفَ سَنَةٍ، حَتَّى یُقْضى بَیْنَ العِبَادِ، فَیَرَى سَبِیلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قِیلَ: یَا رَسولَ اللهِ، فَالبَقَرُ وَالغَنَمُ ؟ قَالَ: «وَلا صَاحِبِ بَقَرٍ وَلا غَنَمٍ لا یُؤَدِّی مِنْهَا حَقَّهَا، إِلاَّ إِذَا کَانَ یَوْمُ القِیَامَةِ، بُطِحَ لَهَا بقَاعٍ قَرْقَرٍ، لا یَفْقِدُ مِنْهَا شَیْئاً، لَیْسَ فِیهَا عَقْصَاءُ، وَلا جَلْحَاءُ، وَلا عَضْبَاءُ، تَنْطَحُهُ بقُرُونِها، وَتَطَؤُهُ بِأظْلاَفِهَا، کُلَّمَا مرَّ عَلَیْهِ أُولاَهَا، رُدَّ عَلَیْهِ أُخْرَاهَا، فی یَومٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ ألْفَ سَنَة حَتَّى یُقْضى بَیْنَ العِبَادِ، فَیَرى سَبیِلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قیلَ: یَا رسول الله فالخَیْلُ؟ قَالَ: «الخَیلُ ثَلاَثَةٌ: هِیَ لِرَجُلٍ وِزْرٌ، وَهِیَ لِرَجُلٍ سِتْرٌ، وَهِیَ لِرَجُلٍ أجْرٌ. فَأمَّا الَّتی هی لَهُ وِزْرٌ فَرَجُلٌ رَبَطَهَا رِیَاءً وَفَخْراً وَنِوَاءً عَلَى أهْلِ الإسْلاَمِ، فَهِیَ لَهُ وِزْرٌ، وَأمَّا الَّتی هی لَهُ سِتْرٌ، فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فی سَبیلِ الله، ثُمَّ لَمْ یَنْسَ حَقَّ اللهِ فی ظُهُورِهَا، وَلا رِقَابِهَا، فَهِیَ لَهُ سِتْرٌ، وَأمَّا الَّتی هی لَهُ أجْرٌ، فَرَجُلٌ رَبَطَهَا فی سَبیلِ الله لأهْلِ الإسْلاَمِ فی مَرْجٍ، أَوْ رَوْضَةٍ فَمَا أکَلَتْ مِنْ ذَلِکَ المَرْجِ أَوْ الرَّوْضَةِ مِنْ شَیْءٍ إِلا کُتِبَ لَهُ عَدَدَ مَا أَکَلَتْ حَسَنَاتٌ وکُتِبَ لَهُ عَدَدَ أرْوَاثِهَا وَأبْوَإلها حَسَنَاتٌ، وَلا تَقْطَعُ طِوَلَهَا فَاسْتَنَّتْ شَرَفاً أَوْ شَرَفَیْنِ إِلاَّ کَتَبَ اللهُ لَهُ عَدَدَ آثَارِهَا، وَأرْوَاثِهَا حَسَنَاتٍ، وَلا مَرَّ بِهَا صَاحِبُهَا عَلَى نَهْرٍ، فَشَرِبَتْ مِنْهُ، وَلا یُرِیدُ أنْ یَسْقِیهَا إِلاَّ کَتَبَ اللهُ لَهُ عَدَدَ مَا شَرِبَتْ حَسَنَاتٍ».
قِیلَ : یَا رسولَ اللهِ فالحُمُرُ؟ قَالَ: «مَا أُنْزِلَ عَلَیَّ فی الحُمُرِ شَیْءٌ إِلاَّ هذِهِ الآیة الفَاذَّةُ الجَامِعَةُ: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: ٧، ٨] [متفق علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([17])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هر صاحبِ طلا و نقرهای که زکاتِ آنرا ندهد، روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود و این ورقها را در آتش دوزخ، داغ میکنند و سپس با آن، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
گفته شد: ای رسولخدا! شتر چهطور؟ فرمود: «همچنین هر صاحب شتری که حقّ آنها را ادا نکند - و یکی از این حقوق، دوشیدنِ آنها در محلّ آبشخور (و بخشیدن بخشی از شیرشان به فقیران و رهگذران است)- روز رستاخیز در زمینی هموار و پهناور، خوابانیده میشود و شتران با بهترین و فربهترین حالتی که در دنیا داشتهاند، بدون اینکه حتی یک بچهشتر نیز از آنها کم شده باشد، او را زیرِ سُمهای خود، لِه میکنند و با دهانشان گاز میگیرند و هرگاه آخرین شتر از رویِ او عبور کند، شتر نخست بر میگردد و این عذاب برای آنشخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
عرض شد: ای رسولخدا! گاو و گوسفند، چه حُکمی دارند؟ فرمود: «همینطور هر صاحب گاو و گوسفندی که زکاتشان را ندهد، روز رستاخیز در زمینی هموار و پهناور خوابانیده میشود و گاوها و گوسفندانش در حالی که حتی یک عدد از آنها کم نیست و هیچ حیوانِ کجشاخ، بیشاخ و شاخشکستهای در میانِ آنها وجود ندارد- و همگی شاخهای قوی و سالمی دارند- او را زیر سُمهایشان میگیرند و او را شاخ میزنند و آنگاه که آخرین گاو یا گوسفند از روی او میگذرد و به او شاخ میزند، نخستین گاو یا گوسفند باز میگردد و این عذاب برای آنشخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
پرسیده شد: ای رسولخدا! حُکم اسب چیست؟ فرمود: «اسب بر سه نوع است: نگهداری اسب برای برخی، گناه میباشد و برای برخی دیگر، وسیلهی آسایش و پوشاندن نیاز است و برای برخی هم اجر و ثواب دارد؛ اسبی که برای صاحبش مایهی گناه است، اسبیست که شخص آنرا برای تظاهر و فخرفروشی و دشمنی با مسلمانان، نگهداری میکند؛ این اسب برای صاحبش مایهی گناه و وبال است. و اسبی که وسیلهی آسایش و پوشاندن فقر میباشد، اسبیست که صاحبش آنرا بهخاطر الله نگهداری میکند و از یاد نمیبرد که هنگام سوار شدن بر حیوان یا نگهداری از او، فرمان الاهی را دربارهی حیوان رعایت کند؛ چنین اسبی، سبب آسایش و نجات صاحبش میباشد. و اسبی که برای صاحبش اجر و ثواب دارد، اسبیست که شخص آنرا در راهِ الله و برای - جهاد یا- خدمت به مسلمانان، در چراگاهی بزرگ یا کوچک نگهداری میکند؛ چنین اسبی برای صاحبش مایهی اجر و ثواب است و هرچه از آن چراگاه یا مرغزار بخورد، برای صاحبش بهشمار برگها یا گیاهانی که میخورد، نیکی نوشته میشود و به تعدادِ سرگینها و ادرارهایش برای صاحبش، نیکی، ثبت و منظور میگردد. و اگر اسب، طنابش را پاره کند و از یک یا دو تپه بگذرد، به تعدادِ جای پاها و فضولاتی که برجا میگذارد، به صاحبش، اجر و پاداش می رسد؛ و چنانچه از نهری بگذرد و آب بخورد، حتی اگر صاحبش قصد آب دادن آنرا نداشته باشد، الله متعال بهاندازهی آبی که این اسب نوشیده است، برای صاحبش، اجر و پاداش منظور میفرماید».
گفته شد: ای رسولخدا! حُکم الاغها چیست؟ فرمود: «در اینباره چیزی بر من نازل نشده است؛ جز این آیهی کمنظیر و جامع که: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾.([18])
شرح
مؤلف/ این حدیث را در باب تأکید بر وجوب زکات و بیان فضیلت آن آورده است؛ حدیثی طولانی که مسلم/ از ابوهریرهt روایت کرده است. پیامبرr در این حدیث از دارندهی طلا و نقره، و نیز صاحب شتر، گاو و گوسفند و همچنین مالکِ اسب و الاغ سخن به میان آورده و حُکم هر یک از این اموال را بیان فرموده است. آری؛ پیامبرr اینگونه بود که مسایل را بهروشنی برای مردم بیان مینمود و در حالی امتش را ترک گفت که اللهU بهوسیلهی او دین را کامل گردانید و نعمتش را بر مؤمنان تمام فرمود. رسولاللهr در این حدیث فرموده است: «هر صاحبِ طلا و نقرهای که زکاتِ آنرا ندهد، روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود و این ورقها را در آتش دوزخ، داغ میکنند و سپس با آن، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
زکات در عینِ طلا و نقره، واجب است و فرقی نمیکند که انسان، آنرا برای نفقه یا ازدواج یا خرید خانهای که به آن نیاز دارد یا برای خریداریِ ماشینِ سواریاش پسانداز کند یا برای ثروتاندوزی و افزایش مال و ثروتِ خود؛ در هر حال، زکات در عینِ طلا و نقره، واجب میباشد؛ حتی در طلا و نقرهای که زن بهعنوان زیورآلات استفاده میکند. البته ناگفته نماند که وجوب زکات در عینِ طلا و نقره، در صورتیست که به حدّ نصاب برسد؛ نصاب طلا 5/85 گرم است و نصابِ نقره، 595 گرم. لذا اگر کسی، این مقدار طلا یا نقره داشته باشد، زکات بر او واجب است و اگر زکاتش را ندهد، بهفرمودهی پیامبرr: «روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود». ورقهایی آتشین که در آتش دوزخ گداخته میگردد. - پناه بر الله- آتش دوزخ، شصت و نُه بار داغتر از آتش دنیاست. الله همهی ما را در پناه خویش قرار دهد. خلاصه اینکه اگر کسی دارای نصاب طلا و نقره باشد و زکاتش را ندهد، «روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود که در آتش دوزخ گداخته میگردد و آنگاه با این ورقهای آتشین و گداخته، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد»؛ این عذاب، یک ساعت یا دو ساعت یا یک ماه و دو ماه و حتی یک سال و دو سال طول نمیکشد؛ بلکه پنجاههزار سال ادامه مییابد و تکرار میشود «تا آنکه در میان بندگان، حُکم میگردد و سپس انسان مسیرِ خود را بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ مشاهده میکند».
لذا این حدیث، تفسیری بر این فرمودهی الله متعال است که میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَکۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٖ ٣٤﴾ [التوبة: ٣٤]
و به کسانی که طلا و نقره ذخیره میسازند و آن را در راه الله انفاق نمیکنند، نوید عذابی دردناک بده.
لذا در این آیه، منظور از کسانی که طلا و نقره ذخیره میسازند، کسانی هستند که زکاتش را نمیدهند؛ چنانکه علمای صحابه و تابعیین# و علمای پس از ایشان، این آیه را اینگونه تفسیر نمودهاند و مال و ثروتی را که زکاتش ادا نمیشود، «کنز» نامیدهاند؛ حتی اگر روی قلهی کوه و نمایان باشد. [در زبان عربی به گنجِ پنهان، «کنز» گفته میشود]؛ ولی ثروتی که زکاتش ادا میشود، حتی اگر در دلِ زمین باشد، کنز نیست و وبال صاحبش نخواهد بود. الله متعال میفرماید:
﴿یَوۡمَ یُحۡمَىٰ عَلَیۡهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا کَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَکۡنِزُونَ ٣٥﴾ [التوبة: ٣٥]
روزی که اندوختههایشان را در آتش دوزخ بگدازند و با آن پیشانی، و پهلو و پشتشان را داغ کنند؛ (به آنان گفته میشود:) این، همان گنجیست که برای خویش اندوختید. پس سزای زراندوزی خود را بچشید.
لذا افراد زراندوزی که زکات اموالشان را نمیدهند، دو عذاب خواهند داشت: یکی عذابِ جسمی و دیگری، عذابِ روحی؛ بدینسان که در آخرت، علاوه بر شکنجهی جسمی، بهخاطر زراندوزیِ خویش، توبیخ و سرزنش نیز میشنود. پس در آن هنگام، چه حالی خواهند داشت؟ روشن است که وقتی به آنان گفته میشود: «این، همان گنجیست که برای خویش اندوختید»، افزون بر اینکه در عذابی جسمی بهسر میبرند، از لحاظ روحی نیز آزار میبینند. پناه بر الله.
پولِ نقد که جایگزینِ طلا و نقره شده است نیز همین حُکم را دارد؛ یعنی کسی که معادل قیمت طلا یا نقرهی مذکور، پول نقد دارد، صاحبِ نصاب زکات است و زکات، بر او واجب میباشد. امروزه در چرخهی اقتصادی و معاملات مردم در همهی کشورها، پولِ نقد جایگزینِ طلا و نقره شده است؛ از اینرو پولهای رایجِ امروزی، حُکم طلا و نقره را دارد. میدانید که قیمتِ طلا و نقره در بازار، بالا و پایین میشود؛ لذا کسی که زکات بر او واجب است، باید قیمت طلا و نقره را بسنجد و رُبعِ عُشر، زکات بدهد؛ زیرا مقدارِ زکات، رُبعِ عُشر [=یکچهلم یا 5/2%] میباشد.
پیامبرr سپس حُکم شتر و گاو و گوسفند را بیان فرمود و یکی از حقوق مربوط به شترها را دوشیدنِ آنها در محلّ آبشخور و بخشیدن بخشی از شیرشان را به حاضران برشمرد؛ زیرا شترها، شیرِ فراوانی دارند و وقتی آب میخورند، زمانِ مناسبی برای دوشیدنِ آنهاست و باید بخشی از شیرِ آنها را در میان فقیران توزیع کرد؛ این، یکی از حقوق مربوط به شترهاست.
سپس پیامبرr حُکم اسب و انواعِ آنرا بیان فرمود: اسبی که برای صاحب، وبال و مایهی گناه است؛ اسبی که وسیلهی آسایش و رفع نیاز است؛ و اسبی که برای صاحبش اجر و ثواب در پی دارد.
و دربارهی حُکم الاغها فرمود: «در اینباره چیزی بر من نازل نشده است؛ جز این آیهی کمنظیر و جامع که: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾ یعنی: «پس هر کس هموزن ذرهای نیکی کند، آنرا میبیند و هرکه هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند». لذا استفادهی درست از الاغ یا استفاده از آن در راه درست، نیکیست و استفادهی نادرست از الاغ یا استفاده از آن در راه نادرست، بدیست. والله اعلم.
***
([1]) [صحیح بخاری، ش: 8 و صحیح مسلم، ش: 16؛ نگا: حدیث شمارهی 1082. (مترجم)]
([2]) یعنی کسی که دارای نصابِ زکات است و زکات نمیدهد.
([3]) صحیح بخاری، ش: (481، 2446، 6027)؛ و صحیح مسلم، ش: 2585 بهنقل از ابوهریره.
([4]) صحیح بخاری، ش: (3332، 6594، 7554)؛ و صحیح مسلم، ش: 2643 بهنقل از عبدالله بن مسعود؛ و نیز روایتِ بخاری بهشمارهی 4207 بهنقل از سهل بن سعد. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 401 آمده است. (مترجم)]
([5]) صحیح است؛ نگا: صحیح الجامع (5136) از آلبانی رحمهالله.
([6]) صحیح بخاری، ش: 8؛ و صحیح مسلم، ش: 16. این حدیث پیشتر بهشمارهی 1082 آمده است.
([7]) صحیح بخاری، ش: 46؛ و صحیح مسلم، ش:11.
([8]) صحیح بخاری، ش: (1395، 1496)؛ و صحیح مسلم، ش: 19. این حدیث پیشتر بهشمارهی 1084 آمده است.
([9]) صحیح بخاری، ش: (6696، 6700) بهنقل از عایشه رضیاللهعنها
([10]) صحیح بخاری، ش: 25؛ و صحیح مسلم، ش: 22. [این حدیث پیشتر بهشمارهی395 و 1083 گذشت. (مترجم)]
([11]) صحیح بخاری، ش: (1399، 7284، 7285)؛ و صحیح مسلم، ش:20.
([12]) نگا: صحیح بخاری، ش: 3670 بهنقل از عایشه رضیاللهعنها.
([13]) صحیح بخاری، ش: 1396؛ و صحیح مسلم، ش:13. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 336 آمده است. (مترجم)]
([14]) صحیح بخاری، ش: 1397؛ و صحیح مسلم، ش:14.
([15]) صحیح بخاری، ش: (57، 2715)؛ و صحیح مسلم، ش: 56. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 187 گذشت. (مترجم)]
([16]) صحیح مسلم، ش: 55
([17]) صحیح بخاری، ش: 1402؛ و صحیح مسلم، ش:987.
([18]) آیات 7-8 سورهی زلزله: «پس هر کس هموزن ذرهای نیکی کند، آنرا میبیند و هرکه هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند».