264- باب: حرام بودن لعنت کردن انسانی معین یا هر جانوری
1559- عن أَبی زیدٍ ثابت بن الضَّحَّاک الأنصاریِّt، وَهُوَ من أهلِ بَیْعَةِ الرِّضْوَانِ، قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ بِمِلَّةٍ غَیْرِ الإسْلاَمِ کاذِباً مُتَعَمِّداً، فَهُوَ کَما قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیءٍ، عُذِّبَ بِهِ یَومَ القِیَامَةِ، وَلَیْسَ عَلَى رَجُلٍ نَذْرٌ فیما لا یَمْلِکُهُ، وَلَعْنُ المُؤْمِنِ کَقَتْلِهِ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوزید، ثابت بن ضحاک انصاریt- یکی از اصحاب حاضر در بیعت رضوان- میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه بهدروغ و بهعمد به دینی غیر از اسلام سوگند یاد کند، پس او همانگونه است که میگوید. و هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، روز قیامت با آن عذاب میگردد و هرکه دربارهی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بیاساس است. و نفرین کردن مومن، همانند کشتن اوست».
شرح
مولف/ بابی بدین عنوان گشوده است: «حرام بودن لعنت کردن انسانی معین یا هر جانوری».
لعن و نفرین به معنای دعای رانده شدن از رحمت الهیست؛ لذا وقتی میگویی: «لعنت خدا بر فلانی»، بدین معناست که الله متعال او را از رحمت خویش برانَد یا او را از رحمت خود، دور بگرداند. لعنت یا نفرین کردن شخصی معین، جزو گناهان بزرگ است؛ یعنی گفتنِ عبارتِ «لعنت خدا بر فلانی» یا گفتنِ «خداوند، فلانی را لعنت کند»، جایز نیست؛ حتی اگر آن شخص، کافریست که در حیات میباشد؛ زیرا هنگامیکه پیامبرr افراد معینی را لعنت کرد، الله متعال به او فرمود:
﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨﴾
[آل عمران: ١٢٨]
(ای پیامبر!) به دست تو کاری (جز تبلیغ) نیست. الله بخواهد توبهشان را میپذیرد یا عذابشان میکند؛ چراکه آنان ستمکارند.
برخی از مردم غیرتشان میگیرد و کسی را که کافر است، بهطور مشخص لعنت میکنند؛ این، جایز نیست؛ زیرا چه میدانند؟ چهبسا الله متعال، آن کافر را هدایت کند. چهبسیار کسانی که جزو سرسختترین دشمنان اسلام بودهاند، اما هدایت یافته و در شمارِ برترین بندگان الله متعال درآمدهاند. دومین پیشوای این امت پس از رسولاللهr و ابوبکر صدیقt، کیست؟ آری؛ عمر فاروقt؛ همو که ابتدا در برابر اسلام سرسختی میکرد و از آن میگریخت و جزو سرسختترین دشمنان اسلام بود؛ اما الله متعال، او را هدایت کرد و بدینترتیب دومین خلیفه پس از رسولاللهr گردید. خالد بن ولید و عکرمه بن ابوجهل و بسیاری از اصحاب بزرگوار# در ابتدا جزو سرسختترین دشمنان اسلام نبودند؛ ولی اللهU آنان را هدایت کرد؛ از اینرو به پیامبرش فرمود:
﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨﴾
[آل عمران: ١٢٨]
(ای پیامبر!) به دست تو کاری (جز تبلیغ) نیست. الله بخواهد توبهشان را میپذیرد یا عذابشان میکند؛ چراکه آنان ستمکارند.
اما لعن و نفرین کسی که بر کفر مرده است، جایز میباشد؛ زیرا دیگر امیدی به هدایتش نیست؛ چراکه فرصتش تمام شده و بر کفر مرده است؛ ولی بهراستی لعن و نفرین کافرِ مرده چه فایدهای دارد؟ بلکه بیمِ آن نمیرود که لعن و نفرین کافری که مرده، در مفهوم این حدیث بگنجد که رسولاللهr فرموده است: «لا تَسُبُّوا الْأَمْوَاتَ فَإِنَّهُمْ قَدْ أَفْضَوْا إلَى مَا قَدَّمُوا»؛([2]) یعنی: «به مردگان ناسزا نگویید؛ زیرا آنها به نتیجهی اعمال خویش رسیدهاند». لذا از کسی که کافرِ مرده را لعنت میکند، میپرسیم: اینکه او را لعن و نفرین کنی، چه فایدهای دارد و چه چیزی را عوض میکند؟ او که بدون لعن و نفرین تو، از رحمت الهی رانده شده و جزو دوزخیانیست که برای همیشه در دوزخ میمانند. پس چه دلیلی دارد که او را نفرین کنی؟ لعنت کردن چارپایان و جانوران نیز جایز نیست. انشاءالله حُکم این مسأله در احادیث بعدی خواهد آمد.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوزید، ثابت بن ضحاک انصاریt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه بهدروغ و بهعمد به دینی غیر از اسلام سوگند یاد کند، پس او همانگونه است که میگوید». مثلاً شخصی میگوید: یهودی یا نصرانی باشم که ماجرا، چنین و چنان باشد. و اگر موضوع بر خلافِ سخنش باشد، همانگونه که خودش گفته است، یهودی یا نصرانیست! این، نشان میدهد که سوگند دروغ و عمدی به آیینی غیر از اسلام، حرام و جزو گناهان بزرگ است؛ ولی کسی که صادقانه چنین سوگندی میخورد، نه بهدروغ، مشمول این هشدار نمیشود؛ اما در عین حال به او میگوییم: اگر میخواهی سوگند یاد کنی، به نامِ الله سوگند یاد کن؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «مَنْ کَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِفْ بِاللهِ أَوْ لِیَصْمُتْ».([3]) یعنی: «کسی که میخواهد سوگند بخورد، به نام الله سوگند یاد کند، یا سکوت نماید». همچنین اگر با این گمان که سخنش درست است، به غیرعمد چنین سوگندی یاد کند، مشمول این وعید نیست. از این حدیث چنین برداشت میشود که اگر کسی به این پندار که موضوع همانگونه است که میگوید، قسم بخورد و سپس روشن شود که ماجرا بر خلاف پندارش بوده است، نه گنهکار میباشد و نه کفارهای بر اوست؛ مثلاً شخصی بنا بر باور خود، میگوید: قسم میخورم که سعید فردا میآید؛ ولی فردایش سعید نمیآید. بر کسی که سوگند یاد کرده است، کفارهای نیست؛ چنانکه مردی در حضور پیامبرr سوگند یاد کرد که در میان دو سنگلاخ مدینه، هیچ خانوادهای از خانوادهی او فقیر نیست؛ در حالی که او از اوضاع و احوال همهی خانههای مدینه خبر نداشت؛ ولی بنا بر گمانِ غالبِ خود، سوگند یاد کرد که خانوادهاش فقیرترین خانوادهی مدینه است و رسولاللهr نیز سوگندِ او را پذیرفت.([4])
در ادامهی حدیث ثابتt آمده است که رسولاللهr فرمود: «هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، روز قیامت با آن عذاب میگردد»؛ یعنی: اگر کسی با خوردن سَم یا زهر خودکشی کند، در دوزخ همواره باید زهر بنوشد. یا اگر اگر خودش را از ارتفاع به پایین بیندازد و خودکشی کند، در دوزخ نیز به همین شکل عذاب داده میشود. کسی که با چاقو خودکشی نماید، در دوزخ به همان شکل مجازات میگردد؛ کسانی که بمب و مواد منفجره به خود میبندند و خود را در میان دشمن منفجر میکنند، در حقیقت مرتکب خودکشی میشوند و این، عملیات شهادتطلبانه نیست؛ بلکه عملیات انتحاریست و کسی که مرتکب چنین عملی میشود، در حقیقت خودکشی کرده است؛ اگرچه کسی که مرتکب چنین اعمالی میشود، خود را شهادتطلب میپندارد، اما از آنجا که مرتکب عمل حرامی شده و خودکشی کرده است، جزو شهدا بهشمار نمیآید؛ زیرا شهید، کسیست که مطابق فرمان الهی، به او نزدیکی میجوید؛ نه با انجام عملِ حرامی که اللهU از آن منع فرموده است؛ اللهU میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا ٢٩﴾ [النساء : ٢٩]
و خویشتن را نکشید. بهدرستی که الله نسبت به شما مهرورز است.
همچنین میفرماید:
﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٩٥﴾
[البقرة: ١٩٥]
و خود را به هلاکت نیندازید و نیکی نمایید؛ بیگمان الله، نیکوکاران را دوست دارد.
البته ما، دربارهی اینها که بهاشتباه و با تأویل عملیات انتحاری انجام میدهند، امیدواریم که به عذاب الاهی گرفتار نشوند؛ اما بدون شک هیچ اجری ندارند و در جرگهی شهیدان نیستند؛ زیرا عملی انجام دادهاند که الله به آن دستور نداده است؛ بلکه از آن نهی فرموده است. شاید کسی بپرسد: مگر صحابه# به میان دشمن نمیزدند؟
میگوییم: بله؛ گاه یک صحابی به میان دشمن یورش میبرد؛ اما آیا این، به معنای خودکشیست؟ شکی نیست که خطر کشته شدن زیاد بود؛ اما احتمال نجات هم وجود داشت. از اینرو یک مجاهد به صفوف دشمن یورش میبُرْد و پس از کشتن چندین نفر از پیکارجویان دشمن، به میان لشکر مسلمانان باز میگشت. به عنوان نمونه میتوان به ماجرای براء بن مالکt در جنگ "یمامه" اشاره کرد. براء، برادر انس بن مالک$ و مردی شجاع بود؛ در جنگ یمامه، مسیلمهی کذاب و پیروانش به باغی پناه بردند. براء بن مالکt گفت: «مرا از بالای دیوار در باغ بیفکنید». مسلمانان، او را در سپری نهادند و با نیزه بالا دادند تا اینکه موفق شد خود را از بالای دیوار به درون باغ بیندازد. او، کنار درب شروع به جنگ کرد و در را باز نمود. مسلمانان، از دری که براءt گشوده بود، وارد باغ شدند و آنگاه پیروزی مسلمانان بر مسیلمهی کذاب رقم خورد و براءt نیز زنده ماند. لذا نمیتوان با استدلال به چنین مجاهدتهایی از سوی صحابه#، عملیات انتحاری را جایز قلمداد کرد؛ در هر حال امیدواریم که الله متعال آندسته از کسانی را که دچار این اشتباه شدهاند، مؤاخذه نفرماید و از آنان درگذرد؛ زیرا آنها از روی ناآگاهی و با نیت درست، این کار را کردهاند. ولی همانگونه که در حدیث آمده است: «هرکس در دنیا با چیزی خودکشی نماید، در آتش دوزخ با آن عذاب میگردد».
گفتنیست که پیامبرr دربارهی کسی که خودکشی میکند، فرموده است: «با همان چیزی که خودکشی کرده است، در آتش دوزخ، جاودانه و برای همیشه عذاب میگردد». آیا اینکه فرمود: «همیشه و جاوادنه عذاب میشود»، بدین معناست که آن شخص، کافر میباشد؟ پاسخ: خیر؛ کافر نیست؛ بلکه غسل داده میشود، کفن میگردد و بر او نماز میخوانند و برایش درخواست آمرزش میکنند. چنانکه مردی در زمان پیامبرr خودکشی کرد؛ او را نزد پیامبرr آوردند تا بر او نماز بخوانند؛ اگرچه پیامبرr خود بر او نماز نخواند، اما دستور داد که بر او نماز بخوانند. و این، نشان میدهد که کسی که خودکشی میکند، کافر بهشمار نمیآید و برای همیشه در دوزخ نخواهد ماند؛ لذا ذکر ابدی بودن عذاب در چنین احادیثی، بیانگر شدت تهدید و هشدار نسبت به چنین اعمالیست؛ وگرنه مسلمانی که مرتکب خودکشی یا چنین اعمالی شود، کافر نیست.
نکته: اعتصاب غذا تا سرحدّ مرگ، خودکشیست.
در ادامهی حدیث ثابت بن ضحاکt آمده است که پیامبرr فرمود: «و نفرین کردن مومن، همانند کشتن اوست»؛ یعنی اگر به مومنی بگویی: «لعنت خدا بر تو»، گویا او را کُشتهای؛ زیرا لعن و نفرین، به معنای دعای محرومیت و دوری از رحمت الهیست و کسی که از رحمت الله دور شود، مانند کسیست که بهقتل میرسد و از زندگی ساقط میگردد؛ وجه شباهتش این است که کسی که از رحمت الهی دور میشود، از حیات و سعادت اخروی محروم میگردد. لذا لعن و نفرینِ مومن، حرام و یکی از گناهان بزرگ است و هرکه مومنی را لعنت کند، نفرین وی به سوی کسی میرود که او را لعنت کرده است؛ و اگر آنشخص سزاوار لعن و نفرین نباشد، لعن و نفرین به سوی لعنتکننده برمیگردد و بدینسان خود کسی که نفرین کرده است، ملعون میشود! پناه بر الله.
***
1560- وعن أَبی هریرةَt أنَّ رسُولَ اللهr قَالَ: «لا یَنْبَغِی لِصِدِّیقٍ أنْ یَکُونَ لَعَّاناً». [روایت مسلم]([5])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «شایستهی هیچ صدّیقی نیست که لعنتکننده باشد».
1561- وعن أَبی الدرداءِt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «لا یَکُونُ اللَّعَانُونَ شُفَعَاءَ، وَلا شُهَدَاءَ یَوْمَ القِیَامَةِ». [روایت مسلم]([6])
ترجمه: ابودرداءt میگوید: رسولاللهr فرمود: «لعنتکنندگان در روز قیامت نه شفیع خواهند بود و نه گواه».([7])
شرح
پیشتر دربارهی حدیث ثابت بن ضحاک انصاریt سخن گفتیم و یک عبارتش باقی ماند؛ اینکه رسولاللهr فرمود: «و هرکه دربارهی چیزی که مالکش نیست، نذر کند، نذرش نادرست و بیاساس است»؛ یعنی انسان نباید دربارهی چیزی که مالکش نیست یا آن را در اختیار ندارد، نذر کند و بهفرض اینکه نذر نماید، نذرش باطل است؛ مثلاً کسی نذر میکند و میگوید: بهخاطرِ الله نذر میکنم که مالِ فلانی را صدقه دهم! این، نذری بیهوده است که منعقد نمیشود؛ زیرا مالِ فلانی، هیچ ربطی به این آقا ندارد. گفتنیست که نذر کردن، مکروه میباشد و پیامبرr از نذر کردن، نهی نموده و فرموده است: «إنَّ النَّذْرَ لا یَأْتِی بِخَیْرٍ وَإِنَّمَا یُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِیلِ».([8]) یعنی: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد (و تقدیر را تغییر نمیدهد) و تنها بهوسیلهی آن، چیزی از دست بخیل، بیرون میآید». فراوان دیده میشود که شخصی، مریضی دارد یا زیانی مالی میبیند؛ لذا نذر میکند که اگر الله متعال، بیمارش را شفا دهد، روزه بگیرد، یا حج بگزارد یا صدقه دهد یا مثلاً فلان عمل نیک را انجام دهد؛ سپس وقتی که الله، عزیزِ آن شخص را شفا میدهد، این آقا برای اینکه خود را از این نذر خلاص کند، پیش علما میرود تا راهی بیابد و به نذرش عمل نکند! حتی گاه تنبلی کرده، نذرش را ادا نمیکند؛ این، گناه بزرگیست؛ وقتی نذر میکنید که اگر خداوندU چیزی را برای شما محقق سازد، فلان عمل نیک را انجام دهید و خواستهی شما برآورده میشود، اگر به نذر خود عمل نکنید، مرتکب عمل زشتی شدهاید؛ همانگونه الله متعال میفرماید:
﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِی قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ یَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ٧٧﴾ [التوبة: ٧٥، ٧٧]
برخی از ایشان با الله پیمان بستند که اگر (الله) از فضل خویش به ما ببخشاید، حتماً زکات میدهیم و از نیکوکاران میشویم. و هنگامی که الله از فضل خویش به آنان بخشید، در آن بخل ورزیدند و رویگردانی نمودند و ایشان (از خیر و نیکی) رویگردانند. پس بدان سبب که در پیمانشان با الله خلاف کردند و بدان سبب که دروغ میگفتند، (پروردگار نیز) نفاق را تا روزی که با او دیدار کنند، سرانجامِ ایشان قرار داد.
یعنی: الله متعال، نفاق را تا زمان مرگشان در دلهایشان انداخت. این، وعید بسیار سختیست؛ از اینرو پیامبرr از نذر نهی نموده است؛ زیرا وقتی انسان نذر میکند، خود را به انجامِ کاری وادار میسازد که الله او را بدان مکلّف نکرده است. اگر میخواهید که اللهU بیمارتان را شفا دهد یا مالی را که از دست دادهاید، به شما برگرداند، دعا کنید و بگویید: یا الله! بیمارم را شفا بده؛ یا الله! مالَم را به من برگردان. راهِ دعا که باز است و اینطور نیست که رفع مشکلتان فقط به نذر کردن بستگی داشته باشد. در هر حال علما گفتهاند: نذر بر سه نوع است: یک نوع نذر، حکم سوگند را دارد؛ و نوع دوم، نذر معصیت است و نوع سوم، نذر اطاعت میباشد.
نوع نخست: نذر اطاعت است؛ مثلاً کسی، نذر میکند که نماز بخواند، روزه بگیرد، صدقه دهد و حج یا عمره بگزارد. ادای چنین نذری، بر انسان، واجب میباشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ اللهَ فَلْیُطِعْهُ»؛([9]) یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید». فرقی نمیکند که نذرش وابسته به شرطی باشد یا خیر.
دوم: نذرِ معصیت یا نذرِ حرام است؛ و به نذری گفته میشود که ادای آن، جایز نیست. مثلاً کسی بهخاطر سوءتفاهمی که میان او برادر دینیاش پیش آمده است، نذر کند که با او قهر نماید. چنین نذری، حرام است و برای او روا نیست که به چنین نذری عمل کند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «وَمَنْ نَذَرَ أَنْ یَعْصِیَهُ فَلا یَعْصِهِ»؛([10]) یعنی: «هرکه نذر کرد که از الله نافرمانی نماید، از او نافرمانی نکند»؛ به عبارت دیگر: نذرش را ادا نکند. البته بنا بر قول راجح، کفارهی سوگند بر او واجب میشود.
و سومین نوع نذر، نذریست که حکم سوگند را دارد و انسان بهقصد تأکید بر یک موضوع، بیان میکند؛ چه برای نفیِ آن باشد و چه برای اثبات و یا تصدیق آن. مثلاً به شخصی میگویند: خبری که به ما داده بودی، دروغ بود؛ و او، در پاسخ میگوید: اگر دروغ گفته باشم، نذر میکنم که یک سال، روزه بگیرم. روشن است که قصدش از چنین نذری تأکید بر این است که راست گفته و خبرش، دروغ نیست و میخواهد مردم، حرفش را باور کنند. این، حکم سوگند را دارد. همچنین اگر قصد انسان، تشویق یا برانگیختن باشد، باز هم نذرش، حکم قَسَم را دارد. مثلاً میگوید: اگر فلانکار را انجام ندهم، نذر روزهی یک سال، بر من واجب است. این هم، حکم سوگند را دارد؛ زیرا قصدش، این است که بهنحوی خود را به انجام کاری، مُلزَم نماید. در این صورت به خودش بستگی دارد که آن کار را انجام دهد یا اینکه به جای انجام آن کار، کفارهی سوگند بدهد. اگر آن را انجام داد که هیچ، و گرنه، کفارهی سوگند بر او واجب میشود.
نوعِ چهارمی هم وجود دارد که نذر مطلق نامیده میشود؛ یعنی نذر معینی نیست و انسان بهطور مطلق میگوید: بهخاطر الله، نذر میکنم؛ این هم کفارهی سوگند دارد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «کَفَّارَةُ النَّذْرِ إذَا لَمْ یُسَمَّ کَفَّارَةُ یَمِینٍ»؛([11]) یعنی: «کفارهی نذری که معیّن نشود، کفارهی سوگند است».
در هر حال شایسته نیست که انسان برای دستیابی به خواستهاش نذرکند؛ زیرا آنچه از خیر و نیکی مقدر شده باشد، بدون نذر نیز میرسد؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد و تقدیر را تغییر نمیدهد». بسیاری از مردم، امروزه نذر میکنند که اگر کارشان در آینده، سر و سامان یابد یا مشکلشان حل شود، فلان کار نیک را انجام دهند. مثلاً وقتی یکی از عزیزان آنها بیمار میشود، میگویند: اگر بیمارمان بهبود یافت و الله، او را شفا بخشید، هفت گوسفند سر میبُرم. و اگر بیمارشان بهبود یافت، باید این کار را بکنند و خودشان از این گوشت نخورند و همه را صدقه دهند. همچنین اگر کسی برای پیدا شدن گمشدهاش نذر نماید که گوسفندی ذبح میکند، در صورتی که الله متعال گمشدهاش را به او برگرداند، بر وی واجب است که به نذر خویش وفا نماید و همهاش را صدقه دهد و خودش از آن نخورَد. لذا از اساس، نذر نکنید و چنانچه نذر اطاعت کردید، بر شما واجب است که آنرا ادا نمایید.
***
1562- وعن سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهِr: «لا تَلاَعَنُوا بِلَعْنَةِ اللهِ، وَلا بِغَضَبِهِ، وَلا بِالنَّارِ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([12])
ترجمه: سمره بن جندبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «یکدیگر را به دوری از رحمتِ الله، و خشمِ او و به آتش دوزخ، لعن و نفرین نکنید».
1563- وعن ابن مسعودٍt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «لَیْسَ المُؤْمِنُ بالطَّعَّانِ، وَلا اللَّعَّانِ، وَلا الفَاحِشِ، وَلا البَذِیِّ». [ترمذی ضمن روایت این حدیث گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([13])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «مومن طعنهزن، لعنتکننده، بددهن و بدرفتار (و بیشرم) نیست».
1564- وعن أَبی الدرداءt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «إنَّ العَبْدَ إِذَا لَعَنَ شَیْئاً، صَعدَتِ اللَّعْنَةُ إِلَى السَّماءِ، فَتُغْلَقُ أبْوابُ السَّماءِ دُونَهَا، ثُمَّ تَهْبِطُ إِلَى الأرْضِ، فَتُغْلَقُ أبْوابُهَا دُونَها، ثُمَّ تَأخُذُ یَمیناً وَشِمالاً، فَإذا لَمْ تَجِدْ مَسَاغاً رَجَعَتْ إِلَى الَّذِی لُعِنَ، فإنْ کَانَ أهْلاً لِذلِکَ، وإلا رَجَعَتْ إِلَى قَائِلِهَا». [روایت ابوداود و ترمذی]([14])
ترجمه: ابودرداءt میگوید: رسولاللهr فرمود: «وقتی بنده چیزی- یا کسی- را لعنت میکند، آن نفرین به آسمان بالا میرود و دروازههای آسمان بر آن بسته میشود؛ آنگاه به زمین میآید و درهای زمین هم بر آن بسته میگردد؛ پس به چپ و راست میرود و چون راهی نمییابد، به کسی که لعنت شده است، بازمیگردد؛ اگر سزاوارش باشد؛ و گرنه، لعنت به گویندهاش برمیگردد».
1565- وعن عمران بن الحُصَیْنِ$ قَالَ: بَیْنَمَا رسُولُ اللهِr فی بَعْضِ أسْفَارِهِ، وَامْرأةٌ مِنَ الأنْصَارِ عَلَى نَاقَةٍ، فَضَجِرَتْ فَلَعَنَتْهَا، فَسَمِعَ ذَلِکَ رسُولُ اللهr فقالَ: «خُذُوا مَا عَلَیْهَا وَدَعُوهَا؛ فَإنَّهَا مَلْعُونَةٌ». قَآل عمران: فَکَأنِّی أَرَاهَا الآنَ تَمْشِی فی النَّاسِ مَا یَعْرِضُ لَهَا أحَدٌ. [روایت مسلم]([15])
ترجمه: عمران بن حصین$ میگوید: رسولاللهr در یکی از سفرهایش تشریف داشت
و زنی از انصار بر شتری سوار بود که از راندن شتر به تنگ آمد و لعنتش کرد.
رسولاللهr آن را شنید و فرمود: «بارِ شتر
را بردارید و رهایش کنید که لعنت شده است». عمرانt میگوید: گویی که اینک آن شتر
را میبینم که در میان مردم راه میرود و کسی به آن توجه نمیکند.
1566- وعن أَبی بَرْزَةَ نَضْلَةَ بْنِ عُبَیْدٍ الأَسْلَمِیِّt قَالَ: بَیْنَمَا جَارِیَةٌ عَلَى نَاقَةٍ عَلَیْهَا بَعْضُ مَتَاعِ القَوْمِ، إِذْ بَصُرَتْ بِالنَّبِیِّr وَتَضَایَقَ بِهِمُ الجَبَلُ فَقَالَتْ: حَلْ، اللَّهُمَّ الْعَنْهَا؛ فَقَالَ النَّبِیُّr: «لا تُصَاحِبْنَا نَاقَةٌ عَلَیْهَا لَعْنَةٌ». [روایت مسلم]([16])
ترجمه: ابوبرزه، نضله بن عُبید اسلمیt میگوید:- در یک سفر- دختری بر شتری که مقداری از وسایل قوم را حمل میکرد، سوار بود که ناگهان چشمش به پیامبرr افتاد (و دست و پایش را گم کرد؛ در همان هنگام) به کوهی رسیدند که ادامهی راه را بر آنان دشوار کرد. آن دختر برای راندن شتر بانگ برآورد و گفت: خدا، لعنتت کند! پیامبرr فرمود: «شتری که لعنت شده است، نباید با ما باشد».
[گفتنیست که گاه در مفهوم این حدیث اشکالی پیش میآید که در حقیقت، هیچ اشکالی در آن نیست. از اینکه آن شتر با آنان باشد، نهی شد؛ نه اینکه فروختن، سوار شدن یا ذبحِ آن در نبودِ پیامبرr نیز ممنوع شده باشد؛ بلکه همهی اینها و دیگر تصرفات، جایز بود و از هیچیک منع نشد؛ و فقط از همراهی با پیامبرr نهی گردید.]
شرح
اینها، احادیثیست که مولف/ دربارهی ممنوعیت لعنت کردن آورده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که سمره بن جندبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «یکدیگر را به دوری از رحمتِ الله، و خشمِ او و به آتش دوزخ، لعن و نفرین نکنید»؛ یعنی به کسی نگویید که «خدا لعنتت کند»؛ یا «خداوند بر تو خشم بگیرد»؛ یا «خداوند تو را به دوزخ ببرد». پیامبرr از همهی اینها منع فرمود؛ زیرا ممکن است این سخنان به کسی گفته شود که سزاوارش نیست. همچنین حدیثی بدین مضمون گذشت که پیامبرr فرموده است: «مومن طعنهزن، لعنتکننده، بددهن و بیشرم نیست». این حدیث نشان میدهد که یک از این کارها، نقصی در ایمان بهشمار میآید و حقیقت و کمال ایمان را از مومن، سلب میکند؛ لذا مومن طعنهزن نیست و به هیچکس زخم زبان نمیزند؛ یعنی از نَسَب، آبرو، شکل و قیافه و آرزوهای کسی، بد نمیگوید. لعن و نفرین هم نمیکند و اینطور نیست که با هر جملهای، به مخاطبش بگوید: «لعنتی!» یا «خدا لعنتت کند»! مانند برخی از پدرها که عادت کردهاند که باید فرزندانشان را با لعن و نفرین، صدا بزنند! مثلاً میگویند: خدا لعنتتان کند؛ فلان چیز را بیاورید!
مومن، نه بددهن است و نه بدرفتار؛ یعنی ناسزا نمیگوید و صدابلندی نمیکند و رفتارِ بدی با دیگران ندارد؛ بلکه گفتار و رفتارش، نیک و پسندیده است.
و نیز حدیثی بدین مضمون گذشت که «وقتی بنده چیزی- یا کسی- را لعنت میکند، آن نفرین به آسمان بالا میرود و دروازههای آسمان بر آن بسته میشود؛ آنگاه به زمین میآید و درهای زمین هم بر آن بسته میگردد؛ پس به چپ و راست میرود و چون راهی نمییابد، به کسی که لعنت شده است، بازمیگردد؛ اگر سزاوارش باشد؛ و گرنه، لعنت به گویندهاش برمیگردد».
مولف/ حدیثی ذکر کرده است که عمران بن حصین$ میگوید: رسولاللهr در یکی از سفرهایش تشریف داشت و زنی از انصار بر شتری سوار بود و چون از راندن شتر به تنگ آمد، لعنتش کرد. رسولاللهr آن را شنید و فرمود: «بارِ شتر را بردارید و رهایش کنید که لعنت شده است». عمرانt میگوید: «گویی که اینک آن شتر را میبینم که در میان مردم راه میرود و کسی به آن توجه نمیکند». یعنی در همان سفر، کسی به آن شتر توجه نمیکرد؛ زیرا این، نوعی تنبیه برای آن زن بود تا بداند که نباید جانوری را که سزاوارِ لعن و نفرین نیست، لعنت کند؛ چنانکه پیامبرr فرمود: «شتری که لعنت شده است، نباید با ما باشد».
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 6047؛ و صحیح مسلم، ش:110.
([2]) صحیح بخاری، ش: (1393، 6516) بهنقل از امالمؤمنین، عایشه&.
([3]) صحیح بخاری، ش: (2679، 6646)؛ و صحیح مسلم، ش: 1646 بهنقل از عبدالله بن عمر$.
([4]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: (1937، 2600، 5368، 6087، 6710) بهنقل از ابوهریرهt.
([5]) صحیح مسلم، ش:2597.
([6]) صحیح مسلم، ش:2598.
([7]) یعنی نه شفاعتشان پذیرفته میشود و نه شهادتشان. [مترجم]
([8]) صحیح بخاری، ش: (6118، 6198، 6199)؛ و مسلم، ش: (3093، 3094، 3095) به نقل از ابنعمرt.
([9]) صحیح بخاری، ش: (6202، 6206) بهنقل از عایشه&. این حدیث در همین کتاب بهشمارهی 1871 آمده است. [مترجم]
([10]) صحیح بخاری، ش: (6696، 6700) بهنقل از مادر مومنان، عایشه&.
([11]) صحیح مسلم، ش: 1645 بهنقل از عقبه بن عامرt.
([12]) صحیح الجامع، ش: 7443؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، از آلبانی/، ش: 890.
([13]) صحیح الجامع، از آلبانی/، ش: 5381؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 320.
([14]) صحیح الجامع، ش: 1672؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 1269؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 4099.
([15]) صحیح مسلم، ش: 2595.
([16]) صحیح مسلم، ش: 2596.