266- باب: حرام بودن دشنام دادن به مسلمان، بهناحق
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨﴾ [الأحزاب : ٥٨]
و آنان که مردان و زنان مؤمن را بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند، میآزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیدهاند.
1567- وعن ابن مسعودٍt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتالُهُ کُفْرٌ». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دشنام دادن به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر».
شرح
مولف/ بابی دربارهی حرام بودن دشنام دادن به مسلمان گشوده است؛ دشنام دادن یا ناسزاگویی، بدین معناست که انسان در حضور برادر مسلمانش به او بد بگوید یا بر او خرده بگیرد و از او عیبجویی نماید؛ اما اگر در پشت سرش چنین کاری بکند، غیبت بهشمار میآید. سپس مولف/ این آیه را آورده است که اللهY میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨﴾ [الأحزاب : ٥٨]
و آنان که مردان و زنان مؤمن را بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند، میآزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیدهاند.
منظور از تهمت و گناه آشکار، این است که باید پاسخگوی چنین عملی باشند و مجازاتش را خواهند دید؛ این، شامل هرگونه گفتار و رفتار آزاردهندهای میشود؛ هرچه انسان گرامیتر باشد، اذیت و آزارش، گناهِ بزرگتریست؛ لذا آزاررسانی به خویشاوند و نزدیک، از اذیت کردن بیگانگان بدتر است؛ همچنانکه اذیت کردن همسایه از آزاررسانی به غیرهمسایه بدتر و شدیدتر میباشد. از اینرو قُبح و گناه آزاررسانی به این بستگی دارد که طرف مقابل چگونه و در چه وضعیتی باشد؛ پس جای بسی شگفت است که برخی از مردم همسایگان خود را میآزارند و در زندگیِ آنها سَرَک میکشند! در صورتی که این، گناه بسیار بزرگیست. ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «به الله سوگند، ایمان ندارد؛ به الله سوگند ایمان ندارد!» پرسیدند: چه کسی ای رسولخدا! فرمود: «کسی که همسایهاش از شرّ او درامان نیست».([2])
در این آیه آمده است: ﴿بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ﴾؛ یعنی: «آنانکه مردان و زنان مومن را بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند، میآزارند...». از این آیه چنین برداشت میشود که آزار دادن زن یا مرد مومنی که مرتکب گناه شده است، ایرادی ندارد؛ به عبارت دیگر: اگر آزار رساندن شما به یک مسلمان، واکنشی به عملِ خودش باشد، اشکالی ندارد و شما میتوانید در برابر اذیت و آزاری که به شما رسانده است، تلافی کنید؛ بلکه الله متعال دربارهی دو نفری که مرتکب زنا میشوند، فرموده است:
﴿وَٱلَّذَانِ یَأۡتِیَٰنِهَا مِنکُمۡ فََٔاذُوهُمَاۖ فَإِن تَابَا وَأَصۡلَحَا فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآ﴾ [النساء : ١٦]
و آن زن و مردی را که از میان شما مرتکب زنا میشوند، آزار دهید و چون توبه نمودند و رو به نیکی آوردند، دست از آزارشان بردارید.
این حُکم مربوط به زمانیست که هنوز فرمان کشتن همجنسبازان اعم از فاعل و مفعول نازل نشده بود؛ یعنی زمانی که لواطکار را نه شلاق میزدند و نه میکشتند؛ بلکه او را آزار میدادند تا توبه کند. سپس الله متعال به زبان پیامبرشr به کشتن لواطکار، اعم از فاعل و مفعول دستور داد و صحابه# نیز بر این اجماع کردهاند.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دشنام دادن به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر». این حدیث نشان میدهد که فسق، از کفر کمتر است؛ زیرا پیامبرr ناسزاگویی به مسلمان را فسق قلمداد کرد و جنگیدن با او را کفر دانست؛ لذا کسی که به برادر مسلمانش دشنام دهد، فاسق بهشمار میآید؛ در نتیجه شهادتش پذیرفته نمیشود و حق سرپرستی یا ولایتش بر دخترش نیز سلب میشود و نمیتواند در ازدواج دخترش نقشی داشته باشد یا در مقام امام و پیشنماز مسلمانان قرار گیرد یا مؤذن شود. این، باور بسیاری از علماست؛ البته پارهای از این مسایل، محل اختلاف است. لذا هرکه به برادر مسلمانش دشنام دهد، فاسق است و هرکس به برادر مسلمان بجنگد، کافر میشود؛ البته در صورتی که جنگیدن بهناحق با برادر مسلمانش یا کشتن او را حلال بداند؛ و اگر کشتنش را روا نداند، از دایرهی اسلام خارج نمیگردد؛ بدین دلیل که الله متعال میفرماید:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡ﴾ [الحجرات: ٩، ١٠]
و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر جنگیدند، میانشان صلح برقرار کنید. و اگر یکی از این دو گروه، به گروه دیگر تجاوز نمود، با گروه تجاوزگر بجنگید تا به حکم الله بازگردد. و اگر (به حکم الله) بازگشت، در میانشان به عدالت و انصاف، صلح برقرار کنید و عدالت و دادگری پیشه نمایید. بیگمان الله، دادگران را دوست دارد. جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند؛ پس در میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید.
بدینسان الله متعال دو گروه مسلمان را که با یکدیگر میجنگند، برادران گروه میانجی که در میانشان صلح و سازش برقرار میکنند، نامیده است و این، نشان میدهد که پیکار مسلمانان با یکدیگر، اگرچه خطر سقوط در کفر را دارد، اما از مرحلهی کفر، پایینتر است و آنان را از اسلام بیرون نمیکند.
***
1568- وعن أَبی ذرٍّt أنَّهُ سَمِعَ رسُولَ اللهِr یَقُولُ: «لا یَرْمِی رَجُلٌ رَجُلاً بِالفِسْقِ أَوِ الکُفْرِ، إِلاَّ ارْتَدَّتْ عَلَیْهِ، إنْ لَمْ یَکُنْ صَاحِبُهُ کذَلِکَ». [روایت بخاری]([3])
ترجمه: از ابوذرt روایت است که وی از رسولاللهr شنید که میفرمود: «هرکه، شخصی را به فسق یا کفر متهم کند و آنشخص اینگونه نباشد، فسق و کفر به خودش برمیگردد».
1569- وعن أَبی هریرةَt أنَّ رسولَ اللهِr قَالَ: «المُتَسَابَّانِ مَا قَالا فَعَلَى البَادِی منهُما حَتَّى یَعْتَدِی المَظْلُومُ». [روایت مسلم]([4])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دو نفر که به یکدیگر دشنام میدهند، گناهش بر آغازگر است تا آنکه ستمدیده [یعنی نفر دوم] از حد بگذرد».
شرح
نووی/ در این باب حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوذرt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه، شخصی را به فسق یا کفر متهم کند و آنشخص اینگونه نباشد، فسق و کفر به خودش برمیگردد»؛ یعنی اگر به کسی بگویی: «تو، فاسقی» یا «تو کافری»، این اتهام به خودتان برمیگردد؛ مگر اینکه آنشخص واقعا فاسق یا کافر باشد. لذا متهم کردن کسی به فسق یا کفر، جزو گناهان بزرگ است؛ زیرا پیامبرr خبر داده است که این اتهامها به خودِ متهمکننده برمیگردد؛ مگر اینکه متهَم، یعنی کسی که این اتهامها به او وارد میشود، واقعا فاسق یا کافر باشد و برای برحذر داشتن از او، فسق و کفرش را برملا میکنند. البته از این حدیث چنین برمیآید که تفسیق یا تکفیر مسلمانان، بدون دلیل شرعی، روا نیست؛ اگرچه برخی از مردم در اینباره سهلانگاری و گستاخی میکنند و به اندک چیزی دیگران را به فسق و کفر متهم کرده، میگویند: این کار، فسق است؛ این کار، کفر است!
و اما حدیث دوم، حدیثی بدین مضمون است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دو نفر که به یکدیگر دشنام میدهند، گناهش بر آغازگر است تا آنکه ستمدیده [یعنی نفر دوم] از حد بگذرد». لذا دو نفر که به یکدیگر بد و بیراه میگویند، گناهش بر کسیست که ناسزاگویی را آغاز میکند؛ البته تا زمانی که نفر دوم از حد نگذرد و فقط جواب دشنامدهنده را بدهد؛ اما اگر از حد تجاوز کند، آنگاه گناهش با هر دوی آنهاست. از این حدیث چنین برداشت میکنیم که برای انسان جایز است که ناسزاگوییِ شخص دشنامدهنده را تلافی کند و دشنامهایش را به خودش برگردانَد؛ البته نباید از حد تجاوز نماید؛ از اینرو باری پیامبرr فرمود: «لَعَنَ اللهُ مَنْ لَعَنَ وَالِدَیهِ»؛ یعنی: «لعنت الله بر کسی که پدر و مادرش را لعنت کند»؛ صحابه# تعجب کردند و گفتند: مگر کسی پدر و مادرش را لعن و نفرین میکند یا به آنها ناسزا میگوید؟! رسولاللهr فرمود: «نَعَمْ! یَسُبُّ أَبَا الرَّجُلِ فَیَسُبُّ أَبَاهُ، وَیَسُبُّ أُمَّهُ فَیَسُبُّ أُمَّهُ»؛([5]) یعنی: «آری؛ بدینسان که شخصی به پدر شخص دیگری دشنام میدهد و او نیز در مقابل به پدر وی ناسزا میگوید یا شخصی، به مادر شخص دیگری دشنام میدهد و او هم به مادر وی ناسزا میگوید». لذا اگر کسی آغازگرِ شر باشد، شر و بدیاش به خودش باز میگردد و از آن، بینصیب نیست؛ چنانکه اگر فردی به شخصی دیگر بد و بیراه بگوید، تا زمانی که نفر دوم از حد نگذرد، گناه ناسزاگویی به شخص اول، یعنی به آغازکننده میرسد؛ همچنین روشن میشود که نفر دوم، مورد ستم قرار گرفته و میتواند در حد و اندازهی حقِ خویش، تلافی کند و گناهی بر او نیست.
***
1570- وعنه قال: أُتِیَ النَّبِیُّr بِرجلٍ قَدْ شرِب خَمْرًا قال: «اضْربُوهُ» قال أَبُوهُرَیْرةَ: فمِنَّا الضَّارِبُ بِیدهِ والضَّارِبُ بِنَعْله، والضَّارِبُ بِثوبِه؛ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَال بعْضُ الْقَوم: أَخْزاکَ اللَّه، قال: «لا تقُولُوا هَذا، لا تُعِینُوا علیه الشَّیْطانَ». [روایت بخاری]([6])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: مردی را که شراب خورده بود، نزد پیامبرr آوردند. پیامبرr فرمود: «او را بزنید». ابوهریرهt میگوید: برخی از ما با دست خود، بعضی هم با کفش خویش و عدهای نیز با پارچه یا لباس خود، او را زدند. هنگامی که آن مرد، رفت، یکی از حاضران گفت: خدا، تو را خوار و رسوا کند. پیامبرr فرمود: «چنین نگویید و بر ضد او به شیطان، کمک نکنید».
شرح
مؤلف رحمه الله از ابوهریرهt نقل کرده است: «مردی را که شراب خورده بود، نزدِ پیامبرr آوردند».
در این روایت، واژهی «خمر» آمده است؛ خمر، شامل هر نوشیدنی مستکنندهای میشود. فرقی نمیکند که از آبِ انگور باشد یا از خرما یا از جو و گندم یا هر نوشیدنی مستکنندهی دیگری. اصل بر این است که همهی نوشیدنیهای مستکننده، حرام است؛ چه کم باشد و چه زیاد، چه اعتیادآور باشد و چه نباشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ ، وَکُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ»؛([7]) یعنی: «هر مستکنندهای، خمر و حرام است».
مستی، خارج شدن از حالت عادیست که با لذت و طرب یا شادی همراه است؛ از اینرو "بنگ" اگرچه مخدر است، اما مستکننده نیست؛ یعنی جزو مواد مستکننده بهشمار نمیآید؛ آدم مست، از حالت عادی بهدَر میشود و گاه احساس میکند که فرمانروا یا مسؤولی بلند پایه است! باری پیامبرr عمویش حمزه بن عبدالمطلبt را دید که شراب خورده بود و با حمزهt سخن گفت؛ اما حمزه که شراب خورده و از حالت عادی بهدَر شده بود، گفت: مگر شما غلامان پدرم نیستید؟ و چون مست بود، نمیدانست که چه میگوید؛ البته این، پیش از حرام شدن شراب بود؛ لذا گناهی بر او نیست. گفتنیست که حُکم شراب، چهار مرحله داشته است:
مرحلهی نخست: ابتدا شراب، مباح بود. چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِیلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَکَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًا﴾ [النحل: ٦٧]
و از محصولات درختان خرما و انگور، گاهی شراب مستکننده میگیرید و گاهی رزق پاک و نیکو بهدست میآورید.
مرحلهی دوم: این بود که الله متعال، آنرا در آستانهی تحریم قرار داد؛ اما حرامش نفرمود. چنانکه میفرماید:
﴿یَسَۡٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا﴾ [البقرة: ٢١٩]
از تو دربارهی شراب و قمار میپرسند. بگو: در هر دو گناه بزرگیست و منافعی هم برای مردم دارد؛ اما گناهشان از سودشان بیشتر است.
الله متعال در این مرحله، از بادهنوشی و شرابخواری، منع نفرمود.
مرحلهی سوم: الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء : ٤٣]
ای مومنان! در حالِ مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه میگویید.
الله متعال در این آیه از نزدیک شدن به نماز در حالت مستی نهی فرمود؛ لذا بادهنوشی جز در هنگام نماز همچنان مباح بود.
مرحلهی چهارم: الله متعال در سورهی «مائده»، شراب را بهکلی حرام فرمود و این، حُکم نهایی دربارهی شراب که نازل شد. الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠﴾ [المائدة: ٩٠]
ای مؤمنان! شراب، و قمار، و بتها (و همهی معبودان باطل) و تیرهای قرعه، پلید و از کارهای شیطان است؛ پس، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.
لذا مردم از بادهنوشی منع شدند؛ اما از آنجا که نفس انسان به شراب و شرابخواری علاقه دارد، مجازاتی بازدارنده برای جلوگیری از شرابخواری قرار داده شد.
ابوهریرهt میگوید: مردی را که شراب خورده بود، نزد پیامبرr آوردند. پیامبرr فرمود: «او را بزنید». پیامبرr تعداد ضربهها را معین نکرد؛ لذا مجازات شرابخوار، جزو حدود نیست؛ حدود به آندسته از مجازاتهای شرعی گفته میشود که حد و اندازهاش، مشخص میباشد؛ پس مجازات شرابخواری جزو تعزیرات است. از اینرو هنگامی که آن مرد شرابخوار را نزد پیامبرr آوردند، فرمود: «او را بزنید»؛ ولی تعداد ضربهها را معین نکرد. ابوهریرهt میگوید: برخی از ما با دست خود، بعضی هم با کفش خویش و عدهای نیز با پارچه یا لباس خود، او را زدند. هنگامی که آن مرد رفت، یکی از حاضران گفت: خدا، تو را خوار و رسوا کند. پیامبرr فرمود: «چنین نگویید و بر ضد او به شیطان، کمک نکنید». بدینسان اگرچه آن مرد شراب خورده بود، اما پیامبرr از ناسزاگویی به او منع فرمود؛ پس دربارهی شرابخوار چه موضعی باید داشته باشیم؟ آری؛ باید برایش درخواست هدایت و آمرزش نماییم. مثلاً بگوییم: پروردگارا! او را هدایت بفرما؛ پروردگارا! او را از این گناه، دور بگردان.
این حدیث نشان میدهد که شراب، حرام است و شرابخواری، مجازات دارد؛ در دوران عمرt مردمان زیادی، اسلام را پذیرفتند؛ برخی از آنها، مانند گذشتگان به اسلام و احکام آن، پایبند نبودند. لذا شرابخواری، زیاد شد. عمرt در اینباره با اصحابy مشورت کرد و از آنها دربارهی حکمی شرابخواری و مجازات آن، نظر خواست. گفتنیست که آن بزرگوار همهی اصحاب# را جمع نکرد؛ بلکه از صاحبنظران و اهل مشورت، نظر خواست؛ زیرا عموم مردم صلاحیت اظهار نظر دربارهی چنین مسایلی را ندارند. در مسایل سیاسی نیز افراد صاحبنظرند که صلاحیت اظهار نظر دارند و هر کسی باید مطابق توانمندیهای خود به ایفای نقش در جامعه بپردازد؛ «هر کسی را بهر چیزی ساختهاند». اگر هر کسی خود را در هر کاری صاحبنظر بداند، آنوقت سنگ روی سنگ بند نمیآید؛ لذا هر کاری را باید به اهل آن سپرد؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِینَ یَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡ﴾ [النساء : ٨٣]
و هنگامی که خبر امیدبخش یا نگرانکنندهای به آنان میرسد، آن را شایع میکنند. و اگر آن را به پیامبر و صاحبان امور خویش واگذار میکردند، آنان که اهل درک و استنباطند، حقیقتش را درک مینمودند.
مشارکت عمومی بدین معنا که هر کسی مطابق توانایی و تخصص خود ایفای نقش نماید، خوب و مفید است؛ اما بدین معنا که هر کسی در مسایل گوناگون از جمله مسایل سیاسی اظهار نظر و دخالت کند، بر خلاف روش صحابه و خلفای راشیدین# میباشد؛ بلکه روش سلف، بیانگر این است که هر کسی مطابق شایستگیهای خود، نقشی را در جامعه بر عهده میگیرد.
خلاصه اینکه عمر فاروقt که شخصیتی دوراندیش و باریکبین بود، صاحبنظران صحابه# را جمع کرد و دربارهی موضوع شرابخواری و گسترش این آسیب، از آنان نظر خواست. لذا روشن میشود که وقتی انگیزهها و بازدارندهها دینی و ایمانی ضعیف میگردد، وظیفهی حاکم و فرمانروای مسلمان برای جلوگیری از آسیبهای اجتماعی جدیتر و بیشتر میشود و وقتی این دو امر، یعنی بازدارندههای ایمانی و حکومتی در برخورد با چالشهای اخلاقی و آسیبهای اجتماعی ضعیف شوند، آسیبهای اجتماعی افزایش یافته، امت و ملت رو به تباهی مینهند. عمرt دربارهی چگونگی برخورد با گسترش شرابخواری از اهل نظر، مشورت خواست. عبدالرحمن بن عوفt گفت: کمترین مجازات، مجازات تهمت است که هشتاد تازیانه میباشد. لذا حدّ شرابخواری را به هشتاد شلاق، افزایش دهید. عمرt پیشنهاد عبدالرحمن بن عوفt را پذیرفت و مجازات شرابخواری را که پیشتر به عنوان یک تعزیر، چهل شلاق بود به هشتاد شلاق افزایش داد و صحابهt نیز این را پذیرفتند.
در سنت آمده است که اگر کسی شراب نوشید، او را میزنند؛ و اگر دوباره شراب خورد، باز هم او را میزنند؛ و چنانچه بار سوم شراب خورد، مجازاتش این است که او را بزنند؛ اما مرتبهی چهارم که شراب نوشید، واجب است که او را بکُشند. در سنت، اینگونه آمده است و ظاهریه همین دیدگاه را دارند و بر این باورند که شرابخوار در چهارمین مرتبه، کُشته میشود؛ زیرا به یک عنصر فاسد تبدیل شده است که امیدی به اصلاحش نیست؛ ولی جمهور علما گفتهاند: شرابخوار را نباید کُشت و هر بار که مرتکب این عمل شود، شلاق میخورَد. شیخالاسلام/ حد وسط را گرفته و گفته است: وقتی شرابخواری در جامعه زیاد شود و مردم جز از ترس اعدام دست از شرابخواری برندارند، در این صورت شرابخوار در چهارمین مرتبهی مجازاتش، کُشته میشود. این، دیدگاه دقیق و عالمانهایست که هر دو مصلحت را در خود جمع کرده است: هم مصلحت متون صریح را و هم مصلحت جلوگیری از افزایش شرابخواری در جامعه را؛ زیرا عمر فاروقt مجازات شرابخواری را تا حدّ اعدام قرار نداد؛ بهویژه اینکه علما در مورد حدیثی که در اینباره روایت شده است، اختلاف نظر دارند و دیدگاههای متفاوتی دربارهی آن وجود دارد که آیا حُکمش باقیست یا خیر، صحیح است یا نه و آیا منسوخ شده یا منسوخ نشده است؟ در هر صورت، دیدگاه شیخالاسلام/ که حد وسط را گرفته است، دیدگاهی درست و دقیق میباشد. و ای کاش حکام و سران کشورهای اسلامی به اجرای مجازاتها و احکام شرعی از جمله برخورد با پدیدهی شرابخواری که رو به افزایش است، توجه میکردند و میدیدند که چه خیر و برکتی در پی دارد و از چه آسیبها و منکراتی پیشگیری میکند! امروزه در برخی از کشورهای اسلامی، شرابخواری همانند نوشیدن آب پرتقال و آب لیمو و دیگر نوشیدنیهای حلال، رواج پیدا کرده است. شکی نیست که این پدیده، جلوهای غیراسلامیست؛ بدینسان که مردم درب یخچال را باز میکنند و بطری شراب را از درون یخچال برداشته، سر میکشند! این، یعنی گسترش بیبند و باری که شایستهی جامعهی اسلامی نیست؛ بلکه مصداق فرمودهی پیامبر گرامیr است که فرمود: «لَیَکُونَنَّ مِنْ أُمَّتِی أَقْوَامٌ یَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ وَالْحَرِیرَ وَالْخَمْرَ وَالْمَعَازِفَ»؛ یعنی: «در میان امتم مردمانی خواهند آمد که زنا، ابریشم، شراب و آلات موسیقی را حلال میپندارند». و اینک مردم به این چهار آفت مبتلا شدهاند؛ مفاسد اجتماعی از جمله زنا و لواط در برخی از کشورها بهاندازهای گسترش یافته است که انگار آنرا مباح میپندارند. گفته میشود که در برخی از کشورها، همینکه هواپیما فرود میآید، دختران و پسرانی جوان با جامهای شراب از مسافران استقبال میکنند و حتی...! [پناه بر الله]
در برخی از کشورها، میبینیم که مردان همانند زنان لباس ابریشمی میپوشند؛ بهویژه ثروتمندان و افرادی که از رفاه اجتماعی بالایی برخوردارند! حتی استفاده از گردنبند، انگشترهای طلا و گوشواره و امثال آن برای مردان، عادی شده است.
دربارهی موسیقی که اصلاً بر کسی پوشیده نیست و موسیقی با انواع گوناگونش تقریباً در همهی کشورهای اسلامی رواج و گسترش عجیب و غریبی پیدا کرده است. الله متعال همه را از این آفتها در پناه خویش قرار دهد و سران و شهروندان کشورهای اسلامی را اصلاح بگرداند؛ بهیقین الله بر هر کاری تواناست.
***
1571- وعنه قَالَ: سَمِعْتُ رسولَ اللهِr یَقُولُ: «مَنْ قَذَفَ مَمْلُوکَهُ بِالزِّنَى یُقَامُ عَلَیْهِ الحَدُّ یَومَ القِیَامَةِ، إِلاَّ أَنْ یَکُونَ کما قَالَ». [متفقٌ علیه]([8])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «هرکه غلامش را به زنا متهم کند، روز قیامت حدّ شرعی بر او اجرا میشود؛ مگر آنکه اتهامش صحت داشته باشد».
شرح
مولف/ در این باب حدیثی آورده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه غلامش را به زنا متهم کند، روز قیامت حدّ شرعی بر او اجرا میشود؛ مگر آنکه اتهامش صحت داشته باشد».
غلام، همان بردهی زرخرید است که مانند کالا خرید و فروش میگردد یا به رهن داده میشود و وقف میگردد یا هبه میشود؛ البته احکام الهی دربارهی آزاد و برده، جز در امور مادی، یکسان است.
مالکِ برده، علاوه هم مالکیت برده را در دست دارد و هم منافع برده، از آنِ اوست؛ با این حال اگر بردهاش را به زنا متهم کند، مثلاً بگوید: «ای زناکار»، در دنیا بر او حدّ شرعی اجرا نمیشود؛ میدانید که گفتن عبارتهایی مثل «ای زناکار» و «ای لواطکار»، قذف یا تهمت بهشمار میآید و حدّ شرعی دارد. بر مالک برده که چنین عبارتهایی بگوید، حدّ قذف اجرا نمیگردد؛ اما در آخرت که عذابش سختتر و شدیدتر است، حدّ شرعی را بر او اجرا میکنند. این، نشان میدهد که متهم کردن بردهی زرخرید به زنا، جزو گناهان بزرگ میباشد؛ زیرا همانگونه که علما رحمهمالله گفتهاند: هر عملی که دربارهی به مجازاتش در آخرت تصریح شده، جزو گناهان بزرگ است.
پیامبرr فرمود: «هرکه غلامش را به زنا متهم کند، روز قیامت حدّ شرعی بر
او
اجرا میشود؛ مگر آنکه اتهامش صحت
داشته باشد»؛ اما صحت اتهام چگونه ثابت میشود؟ درصورتی که چهار نفر با صراحت و
بدون کنایه، گواهی دهند که شاهد دخول بوده و دیدهاند که عمل زنا انجام شده است
یا اینکه خودِ شخص به انجام این عمل، اعتراف کند.
گفتنیست: مجازات کنیزی که مرتکب زنا میشود، نصف مجازات افرادِ آزاد است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَیۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَیۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ﴾ [النساء : ٢٥]
و چون شوهر کردند و مرتکب عمل زشتی شدند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت.
حکمِ دوشیزهی آزادی که مرتکب زنا میشود، این است که او را صد شلاق بزنند و به مدت یک سال تبعید کنند؛ اما اگر کنیزی زنا کند، او را پنجاه تازیانه میزنند و دربارهی تبعیدش، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از علما گفتهاند: او را نباید تبعید کرد؛ زیرا تبعیدش، به پایمال شدن حقوقِ صاحبش میانجامد. مالک یا صاحب برده میتواند حد را بر بردهاش که مرتکب زنا شده است، اجرا کند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «اگر کنیزی زنا کرد و زنایش ثابت شد، صاحبش (طبق احکام شرعی) او را شلاق بزند و او را سرزنش نکند؛ اگر دوباره زنا کرد، بیآنکه او را سرزنش نماید، حد شرعی را بر او اجرا کند و اگر برای سومین بار، مرتکب زنا شد، او را بفروشد؛ اگرچه در برابرِ ریسمانی از مو باشد».([9]) اما شلاق زدن به شخصِ آزادی که مرتکب زنا میشود، توسط قاضی یا نمایندهی وی انجام میگردد؛ از اینرو اگر کسی که بالغ و عاقل است، مرتکب زنا شود، حتی برادرش نیز حق ندارد که حد شرعی را بر او اجرا کند؛ بلکه این، کارِ قاضی یا نمایندهی اوست. گفتنیست: اگر بردهای مرتکب دزدی یا سرقتی شد که حدّش قطع دست است، صاحبش نمیتواند این حُکم را بر او اجرا کند؛ بلکه اجرای چنین احکامی با قاضی یا نمایندهی اوست. علما گفتهاند: صاحب یا مالک برده، نمیتواند حد یا مجازاتی را بر بردهی خود اجرا کند؛ مگر مجازات شلاق را. والله اعلم.
([1]) صحیح بخاری، ش: 48؛ و صحیح مسلم، ش:64.
([2]) ر.ک: حدیث شمارهی 310. [مترجم]
([3]) صحیح بخاری، ش: 6045؛ و مسلم، ش: 61.
([4]) صحیح مسلم، ش: 2587.
([5]) صحیح مسلم، ش: 130 بهنقل از عبدالله بن عمروt.
([6]) صحیح بخاری، ش: 6777؛ این حدیث پیشتر به شمارهی 248 آمده است.
([7]) صحیح مسلم، ش: 2003، بهنقل از ابن عمر$.
([8]) صحیح بخاری، ش: 6858؛ و صحیح مسلم، ش: 1660.
([9]) ر.ک: حدیث شمارهی 247. [مترجم]