282- باب: نهی از زدنِ زن و فرزند، و برده و حیوان بدون سبب شرعی یا افزون بر حدّ تأدیب
الله متعال میفرماید:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾ [النساء : ٣٦]
و به پدر و مادر نیکی نمایید و به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه، و یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید (نیز نیکی کنید). بیگمان الله هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد.
1608- وعن ابن عمرَ$ أنَّ رسول اللهr قَالَ: «عُذِّبَتِ امْرَأَةٌ فی هِرَّةٍ سَجَنَتْها حَتَّى مَاتَتْ، فَدَخَلَتْ فِیهَا النَّارَ، لا هِیَ أَطْعَمَتْهَا وَسَقَتْهَا، إذْ هِیَ حَبَسَتْهَا، وَلا هِیَ تَرَکَتْهَا تَأکُلُ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «زنی بهخاطر یک گربه عذاب داده شد؛ زیرا گربه را زندانی نمود تا اینکه گربه مُرد و بدینخاطر آن زن وارد دوزخ گردید. آنگاه که گربه را زندانی کرد، به او آب و غذا نداد و آزادش نکرد که از جانوران زمین- شکار کند و- بخورد».
1609- وَعَنْهُ أنَّهُ مَرَّ بِفِتْیَانٍ مِنْ قُرَیْشٍ قَدْ نَصَبُوا طَیراً وَهُمْ یَرْمُونَهُ، وَقَدْ جَعَلُوا لِصَاحِبِ الطَّیْرِ کُلَّ خَاطِئَةٍ مِنْ نَبْلِهمْ، فَلَمَّا رَأَوْا ابْنَ عُمَرَ تَفَرَّقُوا، فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: مَنْ فَعَلَ هَذَا؟ لَعَنَ اللهُ مَنْ فَعَلَ هَذَا، إنَّ رسولَ اللهr لَعَنَ مَنِ اتَّخَذَ شَیْئاً فِیهِ الرُّوحُ غَرَضاً. [متفق علیه]([2])
ترجمه: از ابنعمر$ روایت است که وی از کنار تعدادی از جوانان قریش گذشت که پرندهای را- به عنوان نشانه- آویزان کرده بودند و به سوی او تیراندازی مینمودند. آنها همینکه ابنعمر$ را دیدند، پراکنده شدند. ابنعمر$ فرمود: چه کسی این کار را کرده است؟ لعنت الله بر کسی که این عمل را انجام داده است؛ رسولاللهr بر کسی که از جانداری بهعنوان هدف و نشانهی تیراندازی استفاده کند، لعنت فرستاد.
1610- وعن أنسٍt قَالَ: نَهَى رسُولُ اللهr أن تُصْبَرَ البَهَائِمُ. [متفق علیه]([3])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr از اینکه جانوران زنده و دربند را هدف و نشانهی تیراندازی قرار دهند، نهی فرمود.
1611- وعن أَبی علیٍّ سویدِ بن مُقَرِّنٍt قَالَ : لَقَدْ رَأَیْتُنِی سَابِعَ سَبْعَةٍ مِنْ بَنِی مُقَرِّنٍ مَا لَنَا خَادِمٌ إِلاّ وَاحِدَةٌ لَطَمَهَا أصْغَرُنَا فَأَمَرَنَا رسولُ اللهr أنْ نُعْتِقَهَا. [روایت مسلم]([4])
ترجمه: ابوعلی، سوید بن مقرِّنt میگوید: من یکی از هفت پسر مقرّن بودم؛ ما فقط یک خدمتکار داشتیم. بهیاد دارم که کوچکترین برادر، به آن کنیز سیلی زد؛ لذا رسولاللهr به ما امر فرمود که آن کنیز را آزاد کنیم.
در روایتی آمده است: من هفتمین برادر بودم.
شرح
مولف/ در این باب به این آیه استدلا کرده است که اللهU میفرماید:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾ [النساء : ٣٦]
و به پدر و مادر نیکی نمایید و به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه، و یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید (نیز نیکی کنید). بیگمان الله هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد.
برخی از علما ﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾ را یارِ همنشین و همسفر معنا کردهاند و برخی دیگر گفتهاند: منظور از ﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾، «همسر» است.
شاهد موضوع از این آیه، اینجاست که الله متعال میفرماید: ﴿وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ﴾: «و به آنکه مالکش شدهاید، نیکی کنید» که هم شاملِ بردگان میشود و هم شامل چارپایان. انسان دستور دارد که به بردهی زرخرید خود یا به خدمتکار ویژهی خود که شبانهروز در خدمتش میباشد، نیکی کند؛ بدینسان که از همان غذایی که خود میخورد، به بردهاش نیز بخوراند و مانند لباسی که خود میپوشد، به او نیز بپوشاند و خانه و استراحتگاهی درخور و شایسته در اختیارش دهد و او را به کارهای که در توانش نیست، وادار نسازد. سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «زنی بهخاطر یک گربه به دوزخ رفت؛ زیرا گربه را زندانی نمود و به او نه آب و غذا داد و نه آزادش کرد که از جانوران زمین شکار کند و بخورد؛ در نتیجه گربه مُرد و آن زن بهسزای این کردار به دوزخ رفت و مجازات شد». هرچند حیوانی که آن زن به او ستم کرد، یک گربه بود که عدد و رقمی بهشمار نمیآمد؛ اما همینکه به آن گربه آب و غذا نداد، کافی بود تا زمینهی ورودش به دوزخ فراهم شود. از این حدیث چنین برمیآید که اگر به گربه آب و غذای کافی میداد، ایرادی نداشت و به چنین فرجامی دچار نمیشد. نگه داشتن پرندگان در قفس نیز همین حُکم را دارد؛ یعنی نگهداری پرندگان در قفس در صورتی که آب و غذای کافی به آنها بدهند و آنها را از گرما و سرما حفاظت کنند، ایرادی ندارد؛ اما اگر کسی در نگهداری و مراقبت از حیوانات کوتاهی نماید و باعثِ مرگشان شود، باید پاسخگو باشد و مجازاتش را خواهد دید؛ مانند آن زن که گربه را زندانی کرد. این حدیث، نشان میدهد که بر انسان واجب است که حقّ آنکه را که مالکش شده است- چه انسان و چه حیوان- بهخوبی ادا کند؛ روشن است که ادای حقِ انسانها در اولویت قرار دارد؛ زیرا گرامیترند و شرافت انسانی دارند.
دومین حدیثی که مولف/ ذکر کرده بدین مضمون است که ابنعمر$ از کنار تعدادی از جوانان قریش گذشت که پرندهای را- به عنوان نشانه- بسته بودند و به سوی او تیراندازی میکردند. آنها همینکه ابنعمر$ را دیدند، پراکنده شدند. ابنعمر$ فرمود: «چه کسی این کار را کرده است؟ لعنت الله بر کسی که این عمل را انجام داده است؛ رسولاللهr بر کسی که از جانداری بهعنوان هدف و نشانهی تیراندازی استفاده کند، لعنت فرستاد»؛ زیرا این کار باعث اذیت و آزار حیوان است و مرگش را سخت و دشوار میگرداند؛ یکی به بالش میزند و دیگری به سر و گردن پرنده و آن یکی، به سینه و پهلویش و بدینسان پرنده یا حیوان زبانبسته رنج و درد فراوانی میکشد و سپس میمیرد؛ اما حیوانی که مرده باشد، دردی حس نمیکند. در حدیث انسt آمده است: «رسولاللهr از اینکه جانوران زنده و دربند را هدف و نشانهی تیراندازی قرار دهند، نهی فرمود»؛ یعنی این کار، جایز نیست؛ زیرا میتوان حیوان دربند و بسته را ذبح کرد؛ از اینرو نیازی به نشانهگیریاش نیست؛ تیراندازی به سوی چنین حیوانی علاوه بر اینکه برایش دردآور است، تباه شدن یک نعمت را هم در پی دارد.
***
1612- وعن أَبی مسعودٍ البدْرِیِّt قال: کُنْتُ أضْرِبُ غُلامَاً لِی بالسَّوْطِ، فَسَمِعْتُ صَوْتاً مِنْ خَلْفِی: «اعْلَمْ أَبَا مَسْعُودٍ» فَلَمْ أفْهَمِ الصَّوْتِ مِنَ الغَضَبِ، فَلَمَّا دَنَا مِنِّی إِذَا هُوَ رسولُ اللهr فإذا هُوَ یَقُولُ: «اعْلَمْ أَبَا مَسْعُودٍ أنَّ اللهَ أقْدَرُ عَلَیْکَ مِنْکَ عَلَى هَذَا الغُلامِ». فَقُلتُ: لا أضْرِبُ مَمْلُوکاً بَعْدَهُ أَبَداً.
وَفِی روایةٍ: فَسَقَطَ مِنْ یَدِی السَّوْطُ مِنْ هَیْبَتِهِ.
وفی روایةٍ: فَقُلتُ: یَا رسولَ الله، هُوَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ تَعَالَى، فَقَالَ: «أمَا لَوْ لَمْ تَفْعَلْ، لَلَفَحَتْکَ النَّارُ، أَوْ لَمَسَّتْکَ النَّارُ». [روایت مسلم]([5])
ترجمه: ابومسعود بدریt میگوید: غلام خود را با شلاق میزدم که از پُشت سر صدایی شنیدم که به من میگفت: «هان! ای ابومسعود!»؛ اما از شدت خشم صدا را نشناختم. وقتی نزدیک شد، دریافتم که رسولاللهr است و میفرماید: «ای ابومسعود! بدان که الله نسبت به تو از قدرت و توانی که نسبت به این غلام داری، تواناتر است». گفتم: پس از این، هرگز هیچ غلامی را نمیزنم.
و در روایتی آمده است: از هیبتش شلاق از دستم افتاد.
و در روایت آمده است: گفتم: ای رسولخدا! او برای رضای الله متعال، آزاد است. پیامبرr فرمود: «اگر این کار را نمیکردی، آتش تو را میسوزاند یا آتش تو را لمس میکرد».
1613- وعن ابن عمر$ أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «مَنْ ضَرَبَ غُلاَمَاً لَهُ حَدّاً لَمْ یَأتِهِ، أَوْ لَطَمَهُ، فإنَّ کَفَارَتَهُ أنْ یُعْتِقَهُ». [روایت مسلم]([6])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه غلامی را به جُرم نکرده، حد یا سیلی بزند، کفارهاش این است که او را آزاد کند».
1614- وعن هِشام بن حکیمِ بن حِزَامٍ$ أنَّه مَرَّ بالشَّامِ عَلَى أُنَاسٍ مِنَ الأَنْبَاطِ، وَقَدْ أُقیِمُوا فِی الشَّمْسِ، وَصُبَّ عَلَى رُؤُوسِهِمُ الزَّیْتُ! فَقَالَ: مَا هَذَا؟ قیل: یُعَذَّبُونَ فی الخَرَاجِ- وفی روایة: حُبِسُوا فی الجِزْیَةِ- فَقَالَ هِشَامٌ: أشهدُ لَسَمِعْتُ رسولَ اللهr یقولُ: «إنَّ اللهَ یُعَذِّبُ الَّذِینَ یُعَذِّبُونَ النَّاس فی الدُّنْیَا». فَدَخَلَ عَلَى الأمِیرِ، فَحَدَّثَهُ، فَأَمَرَ بِهِمْ فَخُلُّوا. [روایت مسلم]([7])
ترجمه: از هشام بن حکیم بن حزام$ روایت است که وی در شام بر عدهای از کشاورزان غیرعرب گذشت که آنها را در آفتاب نگه داشته و روی سرشان روغن ریخته بودند! پرسید: ماجرا چیست؟ گفتند: بهخاطر خراج، مجازات میشوند.- و در روایتی آمده است: بهخاطر جزیه حبس شدهاند.- هشامt گفت: گواهی میدهم که از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «همانا الله، کسانی را که در دنیا مردم را شکنجه میکنند، عذاب میدهد». آنگاه نزد امیر رفت و حدیث را بازگو کرد. امیر دستور آزادی آنان را صادر نمود و بدین ترتیب آزاد شدند.
1615- عن ابن عباسٍ$ قَالَ: رأى رسولُ اللهr حِمَاراً مَوْسُومَ الوَجْهِ، فَأَنْکَرَ ذَلِکَ؛ فَقَالَ: «واللهِ لا أسِمُهُ إِلا أقْصَى شَیْءٍ مِنَ الوَجْهِ»؛ وأمَرَ بِحِمَارِهِ فَکُوِیَ فی جَاعِرَتَیْهِ، فَهُوَ أوَّلُ مَنْ کَوَى الجَاعِرَتَیْنِ. [روایت مسلم]([8])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: رسولاللهr درازگوشی دید
که صورتش داغ شده
بود و این کار- یعنی داغ کردن صورت- را ناپسند شمرد. ابنعباس$ گفت: «به الله سوگند که من فقط جایی
را داغ میکنم که از صورت حیوان دور باشد».([9])
سپس دستور داد که الاغش را بیاورند و آنگاه دو کَپَلش را داغ کردند. و او، نخستین
کسی بود که داغ کردن دو کپل حیوانات را- برای نشانهگذاری- انجام داد.
1616- وعنه$ أنَّ النَّبِیَّr مَرَّ عَلَیْهِ حِمَارٌ قَدْ وُسِمَ فی وَجْهِهِ، فَقَالَ: «لَعَنَ اللهُ الَّذِی وَسَمَهُ». [روایت مسلم]([10])
وفی روایة لمسلم أَیضاً: نَهَى رسولُ اللهr عَنِ الضَّرْبِ فی الوَجْهِ، وَعَنِ الوَسْمِ فی الوَجْهِ.
ترجمه: ابنعباس$ میگوید:([11]) درازگوشی که صورتش داغ شده بود، از کنار رسولاللهr گذشت. رسولاللهr فرمود: «لعنت الله بر کسی که او را داغ کرده است».
همچنین در روایتی دیگر از مسلم آمده است: رسولاللهr از زدن به صورت و از داغ کردن آن نهی فرمود.
شرح
میدانید که هدف از زدن، اصلاح و ادب کردن است؛ نه ایجاد درد و رنج یا اذیت و آزارِ کسی که او را میزنند؛ به همین خاطر نیز از کتک زدن به "تنبیه" تعبیر میشود. لذا تا زمانی که ادب کردن فرزند با روشی غیر از زدن ممکن باشد، زدنش جایز نیست؛ اما اگر واقعاً راهِ دیگری نبود، ایرادی ندارد که او را کتک بزنند؛ البته مشروط به اینکه زدن، خشونتآمیز نباشد و آسیبی به او نرساند. بهیاد داشته باشید که الله متعال دربارهی تنبیه زنان میفرماید:
﴿وَٱلَّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِی ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًا﴾ [النساء : ٣٤]
و زنانی را که از نافرمانیشان بیم دارید، ابتدا نصیحت نمایید و آنگاه از همخوابی با آنها دوری کنید و (اگر مطیع نشدند) تنبیهشان نمایید؛ آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، برای ستم به آنان در پی بهانه نباشید.
میبینید که الله متعال تنبیه کردن زنانِ نافرمان را در مرحلهی سوم قرار داده است. همانگونه که بیان شد، هدف از زدن، اصلاح است و نباید به مرز درد و آسیب برسد.
مولف/ در این باب حدیثی بدین مضمون آورده است که ابومسعود بدریt غلام خود را با شلاق میزد که از پُشت سر صدایی شنید که به او میگفت: «هان! ای ابومسعود!»؛ اما ابومسعودt از شدت خشم صدا را نشناخت. وقتی گویندهی این سخن نزدیک شد، ابومسعود دریافت که رسولاللهr است و میفرماید: «ای ابومسعود! بدان که الله نسبت به تو از قدرت و توانی که نسبت به این غلام داری، تواناتر است»؛ یعنی توان و قدرت پروردگار متعال را به او یادآوری کرد. این، همان مفهومیست که الله متعال در آیهای که پیشتر ذکر کردم، بیان فرموده است:
﴿فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیّٗا کَبِیرٗا ٣٤﴾ [النساء : ٣٤]
آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، برای ستم به آنان در پی بهانه نباشید. همانا الله بلندمرتبهی بزرگ است.
بدینسان رسولاللهr به ابومسعودt یادآوری کرد که قدرت پروردگار بلندمرتبه و بزرگ را بهخاطر بیاورد و دست از زدن غلامش بردارد؛ هیبت رسولاللهr و تذکرش باعث شد که هماندم شلاق از دست ابومسعودt به زمین بیفتد؛ از اینرو ابومسعودt غلامش را آزاد کرد. این، بیانگر فهم و بینش دقیق آن بزرگوار است؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾ [هود: ١١٤]
بیگمان نیکیها، بدیها را از میان میبرند.
لذا ابومسعودt که غلامش را زده بود، به جبران این کار ناسزا به او نیکی کرد و آزادش نمود؛ پیامبرr نیز بیان فرموده است که «هرکس غلامش را به جُرم نکرده، حد یا سیلی بزند، کفارهاش این است که او را آزاد کند».
سپس مولف/ روایتی بدین مضمون ذکر کرده است که هشام بن حکیم بن حزام$ در شام بر عدهای از کشاورزان غیرعرب گذشت که آنها را در آفتاب نگه داشته و روی سرشان روغن ریخته بودند! پرسید: ماجرا چیست؟ گفتند: بهخاطر خراج، مجازات میشوند گویا آنها خراج و مالیات نداده بودند؛ از اینرو برای مجازاتشان روی سرشان روغن ریخته و آنها را در آفتاب نگه داشته بودند؛ و این، شکنجهی دردآوری بود؛ زیرا روغن آغشته به سر باعث میشد که حرارت خورشید را بیشتر احساس کنند. هشامt گفت: گواهی میدهم که از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «همانا الله، کسانی را که در دنیا مردم را شکنجه میکنند، عذاب میدهد». آنگاه نزد امیر رفت و حدیث را بازگو کرد. امیر دستور آزادی آنان را صادر نمود و بدین ترتیب آزاد شدند.
این روایت، بیانگر خیرخواهی و حُسن رفتار سلف# در تعامل با حکام است؛ چنانکه نزدشان میرفتند و نصیحتشان میکردند؛ بدینسان اگر حاکم، حرفشان را میپذیرفت و سر بهراه میشد، خوب و پسندیده بود؛ و گرنه، تکلیف یا مسؤولیت خیرخواهی، از دوشِ نصیحتکننده برداشته میشد و مسؤولیت متوجه حاکم میگردید؛ حکام خداترس همینکه با آیات الهی پند داده شوند یا احکام الهی به آنها یادآوری گردد، از کنارش بیتوجه نمیگذرند؛ بلکه به آن عمل میکنند؛ مانند همین حاکم که به نصیحت هشامt عمل کرد و دستور آزادیِ کشاورزان را صادر نمود.
همچنین از این حدیث چنین برمیآید که شکنجه و مجازاتی که از حدّ تنبیه و اصلاح خارج شود و به این حد برسد، جایز نیست.
مولف/ احادیثی هم دربارهی نهی از داغ کردن صورت حیوانات ذکر کرده است؛ داغ کردن صورت حیوانات، حرام و جزو گناهان کبیره میباشد؛ زیرا پیامبرr بر کسی که صورت حیوانات را داغ کند، لعنت فرستاد. داغ کردن حیوانات بهقصد نشانهگذاری و شناساییِ آنها انجام میشود؛ در عربی به این عمل «وَسم» میگویند که همخانوادهی واژهی «السِّمْة» میباشد که به معنای نشانه و علامت است. دامداران برای نشانهگذاریِ دامهایشان، آنها را داغ میکنند و هر ایل و طایفهای، علامت ویژهی خودش را دارد تا در صورتیکه دامهایشان با گله یا حیوانات دیگری درآمیزند، بتوانند آنها را شناسایی کنند. همچنین وجود این نشانهی مخصوص، سند مالکیت نیز محسوب میشود؛ لذا اگر کسی، دامی را در دست شخص دیگری ببیند و ادعای مالکیت آن حیوان را بکند، وجود داغ مخصوصش بر روی دام، بیانگر صداقت مدعیست. داغ کردن حیوانات بهقصد نشانهگذاری، در سنت پیامبرr و خلفای راشدین# ثابت است؛ چنانکه در آن زمان شترهای زکات را علامتگذاری و داغ میکردند؛ اما همانگونه که بیان شد، داغ کردن صورت حیوانات، جایز نیست؛ بلکه بدین منظور، ران، کَپَل و گردن شترها را داغ میکنند.
گفتنیست: اگر کسی، حیوانی ببیند که صورتش را داغ کرده بودند، میتواند بر کسی که صورت حیوان را داغ کرده است، لعنت بفرستد و بگوید: «لعنت الله بر کسی که صورت حیوان را داغ کرده است»؛ البته ذکر نامِ شخص، جایز نیست؛ یعنی روا نیست که بگوییم: خداوند، فلانی را لعنت کند! بلکه همانند پیامبرr، بهطور کلی و بدون ذکر نامِ کسی میگوییم: لعنت الله بر آنکه صورت حیوان را داغ کرده است. همچنین اگر در کوچه و بازار، مدفوع یا نجاستی دیدیم، می توانیم بدون ذکر نام کسی، بگوییم: لعنت الله بر کسی که این کار را کرده است؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «اتَّقُوا الْمَلاعِنَ الثَّلاثَةَ: الْبَرَازَ فِی الْمَوَارِدِ وَقَارِعَةِ الطَّرِیقِ وَالظِّلِّ»؛ یعنی: از سه کار که مایهی لعن و نفرین است، دوری کنید: مدفوع کردن بر سرِ چشمهها، در راهها و گذرگاهها و نیز در سایهها».
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (2365، 3482)؛ و صحیح مسلم، ش:2242.
([2]) صحیح بخاری، ش: 5513؛ و صحیح مسلم، ش:1958.
([3]) صحیح بخاری، ش: 5515؛ و صحیح مسلم، ش:1956.
([4]) صحیح مسلم، ش:1658.
([5]) صحیح مسلم، ش:1659.
([6]) صحیح مسلم، ش:1657.
([7]) صحیح مسلم، ش:2613.
([8]) صحیح مسلم، ش:2118.
([9]) از ظاهر این روایت چنین برمیآید که گویندهی این سخن، ابن عباس$ بوده است که وقتی از زشتی و حرمت داغ کردن صورت حیوان، اطلاع یافت، این سخن را از جهت فرمانبرداری از پیامبرr بر زبان آورد؛ شایان ذکر است: بنا بر روایتی که بخاری در «التاریخ» آورده، گویندهی این سخن، عباس، پدر عبدالله بوده است؛ و همو نخستین کسی بود که داغ کردن کپل حیوانات را انجام داد. [مترجم]
([10]) صحیح مسلم، ش:2117. بهنقل از جابرt.
([11]) همانگونه که در تخریج این حدیث آمده است، راوی این حدیث جابرt میباشد، نه ابنعباس$. [مترجم]