ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
315- باب: وعید شدید بر سوگند دروغ
1721- عن ابن مسعودٍt أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى مَالِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ بِغَیرِ حَقِّهِ، لَقِیَ اللهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ». قَالَ: ثُمَّ قَرَأَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِr مِصْدَاقَهُ مِنْ کِتَابِ اللهU: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا﴾ إِلَى آخِرِ الآیَةِ. [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه- بهدروغ- سوگند یاد کند تا مالِ مسلمانی را تصاحب نماید، الله را در حالی ملاقات میکند که از او خشمگین است». سپس رسولاللهr مصداقش را از کتاباللهU برای ما خواند که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٧٧﴾ [آل عمران: ٧٧]
کسانی که پیمان الاهی و سوگندهایشان را به بهای اندکی میفروشند، در آخرت بهرهای ندارند و الله با آنان سخن نمیگوید و روز رستاخیز به آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی، (در پیش) دارند.
1722- وعن أَبی أُمَامةَ إِیَاسِ بنِ ثعْلَبَةَ الْحَارِثِیِّt أَنَّ رسولَاللَّهr قال: «مَنِ اقْتَطَعَ حَقَّ امْریءٍ مُسْلمٍ بیَمِینِهِ فَقدْ أَوْجَبَ اللَّهُ لَه النَّارَ، وَحَرَّمَ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ». فقال رَجُلٌ: وإِنْ کَانَ شَیْئاً یسِیراً یا رسولَاللَّه؟ فقال: «وإِنْ قَضِیباً مِنْ أَرَاکٍ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: ابوامامه، ایاس بن ثعلبهی حارثیt میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که حق مسلمانی را با سوگند دروغ، تصاحب کند، الله، دوزخ را بر او واجب، و بهشت را بر او حرام میگرداند». مردی پرسید: ای رسولخدا! حتی اگر چیزِ اندکی باشد؟ فرمود: «اگرچه چوبِ مسواکی باشد».
1723- وعن عبد اللهِ بن عمرو بن العاصِ$ عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «الکَبَائِرُ: الإشْرَاکُ بِاللهِ، وَعُقُوقُ الوَالِدَیْنِ، وَقَتْلُ النَّفْسِ، والیَمِینُ الغَمُوسُ». [روایت بخاری]([3])
وفی روایةٍ لَهُ: أنَّ أعْرابِیاً جَاءَ إِلَى النَّبِیِّr فَقَالَ: یا رسولَ اللهِ مَا الکَبَائِرُ؟ قَالَ: «الإشْرَاکُ بِاللهِ»؛ قَالَ: ثُمَّ مَاذا؟ قَالَ: «الیَمِینُ الغَمُوسُ»؛ قُلْتُ: وَمَا الیَمِینُ الغَمُوسُ؟ قَالَ: «الَّذِی یَقْتَطِعُ مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ»؛ یعنی بِیَمِینٍ هُوَ فِیهَا کَاذِبٌ.
ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ میگوید: پیامبرr فرمود: «گناهان کبیره، عبارتند از: شرک به الله، نافرمانی پدر و مادر، قتل نفس، و سوگند دروغ (که صاحبش را در گناه و دوزخ، غوطهور میگرداند)».
و در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «بادیهنشینی نزد پیامبرr آمد و پرسید: ای رسولخدا! گناهان کبیره کدامند؟ فرمود: «شرک به الله». عرض کرد: سپس چه چیزی؟ فرمود: «سوگند غموس (که صاحبش را در گناه و دوزخ غوطهور میگرداند)». گفتم: سوگند غموس چیست؟ فرمود: «سوگند دروغی که انسان با آن، مال مسلمانی را تصاحب کند».
شرح
مولف/ بابی دربارهی حرام بودن سوگند دروغ گشوده است؛ بهویژه سوگندی که انسان، با آن مالِ مسلمانی را تصاحب میکند؛ زیرا بر انسان واجب است که وقتی به نام الله قسم میخورد، راستگو باشد؛ چه دربارهی خودش سوگند یاد کند و چه سوگند مربوط به کسی دیگر باشد. لذا اگر سوگند دروغ بخورد تا مالِ مسلمانی را تصاحب کند، روز قیامت به خشم الهی گرفتار میشود. بهعنوان مثال: کسی ادعا میکند و میگوید: من به فلانی صدهزار تومان دادهام؛ اما آن شخص انکار کرده، میگوید: اینطور نیست. مدعی هم هیچ دلیلی ندارد؛ قاضی به خوانده یا انکارکننده میگوید: تو قسم بخور که فلانی این مبلغ را به تو نداده است؛ زیرا ارائهی دلیل با مدعی (خواهان) است و سوگند، با مدعی علیه (خوانده) میباشد. حال اگر خوانده، بهدروغ سوگند یاد کند و بگوید که فلانی، یعنی خواهان چیزی نزدم ندارد، سزاوار خشم و غضب الهی میگردد و الله متعال، بهشت را بر او حرام و او را وارد دوزخ میگرداند؛ از پیامبرr سؤال شد: «حتی اگر مالی که شخص با سوگند دروغ تصاحب کرده است، چیز اندکی باشد، چه؟» فرمود: «اگرچه چوبِ مسواکی باشد»، باز هم کسی که بهدروغ قسم خورده است، سزاوار خشم و غصب پروردگار میگردد؛ اما اگر کسی در رابطه با خوش سوگند دروغ یاد کند، اگرچه گنهکار است، اما مشمول این وعید شدید نیست و از آن جهت که هم دروغ گفته است و هم بهدروغ بهنام الله سوگند یاد کرده ، مرتکب گناه بزرگی شده است؛ لذا بر هر مسلمان واجب است که بهاحترام اللهU زیاد قسم نخورد و اگر میخواست سوگند یاد کند، راست بگوید تا گنهکار نشود.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 2356؛ و صحیح مسلم، ش: 138.
([2]) صحیح مسلم، ش: 137. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 219 گذشت. (مترجم)]
([3]) صحیح بخاری، ش: 6675. این حدیث پیشتر بهشمارهی 342 آمده است.