اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

فصل اول: عوامل مؤثر تربیتی

فصل اول:
عوامل مؤثر تربیتی

در جلد اول این کتاب «تربیة الأولاد فی الإسلام» (چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم) مهمترین مسؤولیت‌های تربیتی والدین و مربیان، تقدیم حضور شما خواننده گرامی شد. و گفتیم که تربیت، جنبه‌های مختلفی دارد مانند جنبه ایمانی، اخلاقی، فکری، جسمی و اجتماعی که هر کدام به نوبه خود از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و بدون تردید این زوایای تربیتی از بزرگ‌ترین و اساسی‌ترین قسمت‌هایی است که در بخش وظایف تربیتی انجام و تحقق آن به عهده والدین گذاشته شده است.

حقیقتاً چه خوشبختند پدران و مربیانی که در آینده با احساس سعادت و شادمانی ثمره تلاش خود را می‌چینند و در سایه فرزندی که تربیت کرده‌اند می‌آسایند و تا چه حد آرامش خیال پیدا می‌کنند و چشم‌شان روشن می‌شود وقتی می‌بینند جگر گوشه‌هایشان مانند ملایکی هستند که بر زمین راه می‌روند و حاصل عمر آن‌ها قرآن‌های متحرکی هستند که در بین مردم زندگی می‌کنند.

در این‌جا پرسشی پیش می‌آید. آیا والدین و مربیان می‌توانند فقط به انجام این مسؤولیت‌ها اکتفا کنند و با ادای آن تصور کنند که تکلیف خود را انجام داده و غایت و نهایت سعی خود را به کار برده‌اند و دین خود را ادا نموده‌اند؟ یا باز هم بر آن‌ها لازم است که عوامل تربیتی را بیافزایند و دائماً در طلب کمال و رشد بیشتر فرزندان خود باشند.

بدون تردید پدر و مادر و مربی دلسوز و منصف همیشه در تلاش و تکاپوست که عوامل مفیدتر و قواعد مؤثرتری در جهت تربیت عقیدتی و اخلاقی و تکوین علمی، روحی و اجتماعی،بیابد تا به این طریق فرزندش به بالاترین مراحل تکامل، و رفیع‌ترین درجات رشد و نمو و والاترین مراتب اندیشه و توازن شخصیتی، نایل آید.

اما این عومل مفید و قواعد مؤثر تربیتی کدامست؟ به نظر این‌جانب این عوامل و قواعد مفید شامل 5 مورد می‌باشد.

1-   تربیت به وسیله الگو.

2-   تربیت به وسیله عادت.

3-   تربیت به وسیله نصیحت.

4-   تربیت به وسیله همراهی و مراقبت فرزند.

5-   تربیت به وسیله مجازات.

1- تربیت به وسیله الگو

وجود الگو و نمونه در تربیت، از مفیدترین عوامل مؤثر در رشد اخلاقی، روانی و اجتماعی فرزند است، زیرا پدر و مادر و مربی طفل ـ از دید او ـ نمونه اخلاقی و الگوی شایسته برای تمامی رفتارهای او خواهند بود، بدون آن‌که پدر و مادر، خود متوجه باشند، به ناچار کودک رفتارهای آنان را تقلید می‌کند و سعی می‌نماید از لحاظ اخلاقی خود را شبیه به آنان سازد و تمامی ویژگی‌های گفتاری، رفتاری، حسی و معنوی والدین، در وجود کودک نقش می‌بندد، چه والدین بخواهند یا نخواهند.

با توجه به این مطلب، وجود الگو در اصلاح یا انحراف فرزند نقش بسیار حساسی را ایفا می‌کند، اگر مربی صادق، امین، بزرگوار، شجاع و پاک باشد، فرزند بر مبنای صداقت، امانت، بزرگواری و شجاعت و پاکی، رشد خواهد کرد، اما اگر مردی دروغ‌گو، حیله‌گر، بی‌بند و بار، بخیل، ترسو، فرومایه و پست باشد، فرزند بر مبنای دروغ، حقه‌بازی، بی‌بند و باری، ترس، بخل و پستی پرورش می‌یابد. در چنین شرایطی هرچند استعداد کودک برای کسب خیر بسیار زیاد بوده و از فطرتی پاک و سالم برخوردار باشد، دعوت به خیر را جواب نخواهد گفت و بیان مبانی اصول اخلاقی در او تأثیری نخواهد داشت، مادامی که مربی خود را در اوج قله اخلاق، و ارزش‌های معنوی و به عنوان نمونه‌ای شایسته نبیند.

بسیار ساده است که برنامه تربیتی توسط مربی به فرزند آموزش داده شود، اما در شرایطی که با چشم خود می‌بیند مربی او آن ‌را در زندگی خویش اجر نکرده و صورت عملی به آن نداده است و اصولی را که بیان می‌کند بر خود تطبیق نداده است، بسیار مشکل خواهد بود که به ندای مربی پاسخ گوید و نپذیرد و نصایح او را در زندگی اجرا کند.

و شاعر عربی چه نکوهش تکان‌دهنده‌ای را در باب معلمی که سخن و عملش مخالف یکدیگرند، با زبان شعر بیان می‌دارد.

یا أیها الرجل المعلم غیره

 

هلا لنفسک کان ذا التعلیم

تصف الدواء لذی السقام وذی الفنی

 

کیما یصح به وأنت سقیم

ابدأ بنفسک فانهها عن عیها
فهناک یقبل ما وعظت ویقتدی

 

فاذا انتهت عنه فأنت حکیم
بالعلم منک وینفع التعلیم

ای کسی که دیگری را آموزش می‌دهی چرا خودت از آن‌چه که تعلیم داده‌‌ای بهره‌ای نبرده‌ای.

دارو را برای انسان دردمند و مریض تجویز می‌کنی تا با استفاده از آن سلامت خود را بازیابد، در حالی‌که خودت مریض هستی.

از خودت شروع کن و نفس خویش را از گمراهی بر حذر دار، هرگاه نفست از گمراهی دست کشید آن‌گاه تو طبیب درد دیگران خواهی بود.

در این‌جاست که نصیحت‌هایت پذیرفته می‌شود و از آن‌چه که می‌گویی پیروی خواهد شد و تعلیم تو سودمند خواهد بود.

خداوند سبحان ـ کسی که برنامه آسمانی معجزه‌گر و هدایت‌کننده را برای بندگان فرستاد ‌ـ می‌دانست که پیامبری که برای ادای رسالت الهی و تبلیغ پیام پروردگارش برای امتی از امت‌های بشری برگزیده می‌شود، ضروری است که واجد کمالات روحی، اخلاقی و فکری باشد، تا مردم به او اقتدا کنند و از او یاد بگیرند و ندای او را اجابت کنند و برای کسب مکارم و فضایل معنوی و اخلاقی عظیم به راهی بروند که او در آن گام بر‌می‌دارد و بر مبنای برنامه او عمل کنند. و برای همین، نبوت یک تکلیف بود نه امری اکتسابی، زیرا خدای سبحان بهتر می‌داند که رسالت خود را به چه کسی بسپارد و آگاه‌تر است به این‌که چه فردی از افراد بشر را برای پیامبری برگزیند تا مژده پاداش و وعده عذاب دهد. برای همین منظور خداوند متعال، «محمد»ص را برگزید تا برای تمامی مسلمین، برای همیشه الگو و نمونه باشد و مانند نور فروزان و ماه تابانی خواهد بود که بر فراز حیات بشری تا ابد می‌درخشد.

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ [الأحزاب: 21].

«به تحقیق رسول خدا بهترین الگو برای شما جهت پیروی نمودن از اوست».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا ٤٥ وَدَاعِیًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِیرٗا ٤٦ [الأحزاب: 45- 46].

«ای پیامبر! ما تو را فرستاده‌‌ایم که نمونه و الگو باشی و بشارت دهی و بترسانی و به راه خدا دعوت کنی به اذن او و چراغی فروزان باشی».

خداوند متعال صورت کامل برنامه و طریقه اسلامی را در شخصیت حضرت محمدج، تحقق بخشید تا برای نسل‌های آینده، صورتی زنده و جاودان از کمال اخلاقی و عظمت معنوی باشد.

از حضرت «عائشه»ل پرسیدند: اخلاق رسول خداص چگونه بود؟ فرمود: «اخلاقش قرآن بود». (منظور آن‌که وجود رسول اکرمص ‌قرآن مجسم بود، به این مفهوم که آن ‌‌را در زندگی خود به طور کامل تحقق داده بود).

و به حقیقت این جواب حضرت «عائشهل» جوابی در نهایت دقت، اختصار و شمول بود، در این جواب مفهومی نهفته است و آن مفهوم این است که منهج قرآنی فراگیر و مبادی فاضله اخلاقی در اخلاق رسول خداص تجسم پیدا کرده است و حقیقتاً پیامبر خدا ترجمان زنده فضیلت‌های قرآنی و نمونه متحرک تمامی رهنمودهای ارزشمند و جاودانی بود که برای بشریت بیان کردند.

چه کسی می‌تواند گامی در مسیر عروج به قله‌ای بردارد که آن حضرت بر فراز آن ایستاده است؟ یا چه کسی می‌تواند به ساحل دریای بیکرانی برسد که آن پیامبر بزرگوارص، آن را درنوردیده است؟

و همین برای عظمت و افتخار و جاودانگی او کافی است که می‌فرماید: خداوند سبحان او را با نظارت و مراقبت ویژه خود تربیت کرده است و او را به مدارج والای اخلاقی رسانده است تا برای راه‌یابی انسان‌ها به سوی سعادت و سلامت، مانند خورشید درخشان و ماه تابانی باشد که بر فراز دریاهای پرتلاطم گمراهی و ظلمت، بدرخشد.

«العسکری» و «ابن سمعانی» روایت می‌کنند که نبی اکرمص فرمود: «پروردگارم مرا به بهترین صورت تربیت نمود». از جمله نشانه‌هایی که بر تربیت اختصاصی آن حضرتص دلالت می‌کند و نشان می‌دهد که عنایت ربانی به او تعلق گرفته است داشتن صفات نبوت قبل و بعد از مبعوث شدن، می‌باشد.

و حالا بر ما ـ بدون داشتن هیچ‌گونه تردیدی ـ مسلم است که پیامبر بزرگوارص ما مرتکب هیچ‌کدام از گناهان جاهلی نشد و در همان زمان به پاکی و عفت مشهور بود. و برای همین هم در زمان جاهلیت ـ قبل از ظهور اسلام ـ او را صادق و امین می‌خواندند. اطمیننا و اعتمادی که موجب شد در همان زمان در حضور مردم به او اظهار دارند که تا حال ما از او دروغی نشنیده‌ایم.

از جهت هوش و ذکاوت هم کسی با او برابری نمی‌کرد و برای اظهار شرف و افتخار و جاودانگی او همین کافی است که توانست با تدبیر و حکمت خویش راه حل مناسبی برای قرار دادن «حجرالاسود» پیشنهاد کند[1] و مردم را از جنگی خانمان‌سوز و ویران‌گر که فقط عواقب سوء آن را خدا می‌دانست، نجات داد.

از جهت تبلیغ دعوت و بیان رسالت الهی نیز خواب و خوراک نداشت و آرام و قرار نمی‌گرفت و از پای نمی‌نشست تا زمانی که مردم را ببیند که دعوت او را اجابت کرده‌اند و به راه سعادت و نیک‌بختی گام گذاشته‌اند و چه آیات فراوانی در قرآن دیده می‌شود که بر پیامبر محبوب ماص وارد شده است و او را تشویق می‌کند که غصه نخورد و غمگین نباشد و از شدت و سرعت تبلیغ و حرکتش بکاهد مبادا که خود را در غم و حسرت گمراهی بندگان خدا، از بین ببرد.

﴿فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا ٦ [الکهف:6].

«پس شاید تو با اندوه زیاد، خود را هلاک کنی به علت سرپیچی و اعراض آنان اگر به این سخن تازه (اسلام) ایمان نیاورند».

﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ [القصص: 56].

«تو کسی را که دوست می‌داری نمی‌توانی هدایت کنی، لکن خداوند متعال هر کس را که بخواهد هدایت خواهد کرد».

﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُکَ عَلَیۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ [فاطر: 8].

«پس جان خود را در حسرت برایشان از بین مبر!».

با وجود تمامی این‌ها آن رسول بزرگوارص ضرب‌المثل ایستادگی، ثبات، استواری و صبر بوده و نمونه تحمل سختی و رنج و جهاد در راه خدا بود، آری تمامی پیامبران اولوالعزم این‌چنین تلاش می‌کردند تا با چشم خود ببیننند که مردم گروه گروه به دین الهی ایمان می‌آورند.

پیامبر اکرمص بهترین الگوی عبادت

به حقیقت، شخصیت متعالی رسول خداص، در میدان عبادت و اخلاق و به بالاترین مراتب و مدارج ممکن رسد و با گذشت قرن‌ها و تطور زمان و عبور ایام، تمامی مردم در سراسر جهان او را به عنوان فردی نمونه در اخلاق و عبادت می‌شناسند، نوری که بر تارک بشریت جاودانه می‌درخشد.

در روایتی از «بخاری» و «مسلم» آمده است که آن حضرت شب‌ها برای نماز بر‌می‌خواست و آن‌قدر می‌ایستاد که پاهایش متورم می‌شد. وقتی از او سؤال کردند که مگر خدای تعالی تمامی تقصیرات حال و گذشته و آینده شما را نبخشیده است، می‌فرمود:

«آیا بنده‌ای شکرگزار نباشم».

هم‌چنین «بخاری» و «مسلم» از «علقمه» روایت می‌کنند که می‌گوید: «از حضرت «عایشه»ل پرسیدم: آیا رسول خداص ایام خاصی را به عبادت خود اختصاص می‌داد؟ (مقصود عبادات غیر فرض است) فرمود: خیر، عبادت آن حضرت دایمی و مستمر بود، چه کسی از شما می‌تواند و توانایی دارد این‌چنین باشد؟».

آری قلب آن پیامبر بزرگوار ج، سراسر جایگاه محبت الهی بود و به عبادت و مناجات عشق می‌ورزید، شب‌ها برمی‌خاست و بخشی از روز را نیز به عبادت اختصاص می‌داد. لذت خود را در نماز، و روشنی چشمش را در عبادت می‌یافت و یارانش را برحذر می‌داشت که از او تقلید کنند، زیرا توانایی و طاقت آن را نخواهند داشت.

حضرت «عائشه»ل می‌گوید: گاهی پیامبرص عبادتی را که اختصاص به او داشت برای پرهیز از آن‌که مبادا مردم به پیروی از او به انجام آن مبادرت نمایند و به رنج و مشقت بیفتند، ترک می‌کرد.

انسس می‌گوید: «پیامبر اکرمص دو شب و روز بدون انقطاع روزه بود ـ و به روایت سه شبانه روز ـ. این عمل پیامبرص رسید، فرمود: اگر این امر یک ماه هم طول می‌کشید، ادامه می‌دادم، طوری‌که این افراد مبالغه‌گر نتوانند، ادامه دهند، من مانند شما نیستم، زیرا پروردگارم گرسنگی و تشنگی مرا رفع می‌سازد». (به من قدرت و قوت می‌بخشد).

و چرا در بالاترین مراتب عبادت نباشد در حالی‌که همه اوامر پروردگارش را راجع به تهجد، عبادت، تسبیح و ذکر دعا به جای آورده است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ ١ قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلٗا ٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا ٣ أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا ٤ إِنَّا سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ قَوۡلٗا ثَقِیلًا ٥ إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّیۡلِ هِیَ أَشَدُّ وَطۡ‍ٔٗا وَأَقۡوَمُ قِیلًا ٦ [المزمل: 1- 6].

«ای جامه بر خود پیچیده، شب را قیام کن مگر اندکی، نیمی از آن و یا اندکی کم‌تر از آن، و یا بر آن بیافزا و قرآن را به تأنی و ترتیب قرائت نما، به تأنی کامل، محقق است که ما به زودی بر تو گفتار سنگی القا می‌کنیم، محققاً برخاستن شب سنگین‌تر و برای گفتار درست‌تر است».

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩[الإسراء:79].

«و بعضی از شب برای نماز خواند بیدار بمان تا برای تو نافله باشد، باشد پروردگارت تو را مقامی ستوده بدهد».

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَٱسۡجُدۡ لَهُۥ وَسَبِّحۡهُ لَیۡلٗا طَوِیلًا ٢٦ [الإنسان: 26].

«و پروردگارت را صبح و شام یاد کن و بخشی از شب را برای او سجده کن و او را شب‌ها به مدت طولانی تسبیح گوی».

پیامبر خداص والاترین الگوی اخلاق[2]

می‌دانیم اخلاق مفهومی عام است و بر جنبه‌های گوناگونی دلالت دارد، فکر می‌کنم بیان حتی یک نمونه از اخلاق عظیم آن حضرتص برای ما کافی است، مقصود آن است که: در هر جنبه از مفهوم وسیع اخلاقی مانند بخشش، زهد، تواضع، صبر، قدرت، شجاعت، ثبات و حسن سیاست، بیان یک نمونه کفایت می‌کند.

بخشش

پیامبر خداص بدون هیچ‌گونه نگرانی از فقر بخشش می‌کرد واز باد وزنده بخشنده‌تر بود، خصوصاً در ماه رمضان.

«الحافظ ابوالشیخ» از «انس بن مالکس» روایت می‌کند که هر چه از پیامبر خداص (در زمان اسلام) می‌طلبیدند، می‌بخشید. می‌گویند یک بار مردی به خدمت او رسید و تقاضای کمک کرد، آن حضرتص گله‌ای گوسفند بین دو گوه به او داد. وی به سرعت به نزد قومش برگشت و گفت: اسلام بیاورید که محمد می‌بخشد بدون آن‌که از فقر بترسد.

«انسس» می‌گوید: «هیچ‌گاه پیامبر خداص تقاضای کسی را رد نکرد و به هیچ سائلی جواب منفی ندارد».

زهد

«عبدالله بن مسعودس» می‌گوید: «به خدمت پیامبر خداص رسیدم، بر حصیری خوابیده بود که اثر آن به پهلویش درآمده بود گفتم: ای پیامبر خدا اجازه می‌فرمایید برای شما فرش بیاوریم تا بر حصیر بیاندازید و از اثر آن بر شما جلوگیری شود؟ فرمود: مرا با دنیا چه کار؟ من در دنیا مانند سوارکاری هستم که چند لحظه در زیر سایه درختی توقف می‌کند و بعد آن را ترک می‌کند و به راه می‌افتد» (منظور آن‌که من آن سوارکارم و چند لحظه توقف در زیر سایه درخت همان حیات دنیایی است)

و می‌فرمود: خدایا روزی آل محمدص را به اندازه کفاف قرار بده.

«ابن جریر» از حضرت «عائشهل» روایت می‌کند که رسول گرامی خداص سه روز متوالی از زمانی که وارد مدینه شد تا زمانی که وفات نمود از نان گندم سیر نشد.

«انسس می‌گوید: حضرت فاطمهل تکه‌ای نان جو به خدمت نبی‌اکرمص آورد، ایشان فرمود: «این اولی غذایی است که پدرت پس از سه روز می‌خورد». (روایت امام احمد)

آری، این‌گونه است که می‌گوییم آن پیامبر بزرگوارص در والاترین مراتب زهد بود، زیرا امر خدایش را اجابت کرد که فرمود:

﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِیهِۚ وَرِزۡقُ رَبِّکَ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ ١٣١ [طه: 131].

«و البته دیدگانت را به متاع بعضی از ایشان مگشای که خوشی و رونق زندگی دنیا را برای آن‌که در آن خوشی‌ها آن‌ها را بیازماییم، داده‌ایم و روزی پروردگارت بهتر و پاینده‌تر است».

البته باید به این نکته مهم توجه کنیم که زهد آن رسول بزرگوارص به علت فقر یا کمی امکانات زندگی نبود، اگر آن حضرتص اراده می‌کرد که به لذائذ دنیوی یا امکانات بیشتر دست یابد و زا زیبایی‌های دنیا بهره گیرد، دنیا با رغبت و رضایت و تواضع در خدمت او قرار می‌گرفت اما آن بزرگوار زهد و پرهیزگاری را ترجیح داد و در ورای این زهد، مقاصد ویژه‌ای را دنبال می‌کرد که مهمترین آن‌ها به شرح زیر می‌باشد:

·     پیامبر اکرمص می‌خواستند به همه نسل‌های مسلمان مفهوم واقعی همکاری و گذشت و ایثار را بیاموزند.

حضرت «عائشهل» می‌گوید: «رسول خداص هیچ‌گاه سه روز متوالی سیر نبود اگر می‌خواست می‌توانستیم سیر شویم، اما آن حضرتص گرسنگی را برای خودش ترجیح می‌داد». (روایت بیهقی)

و قبلاً هم گفتیم که پیامبر گرامیص بدون هیچ‌گونه ترسی از فقر بخشش می‌کرد.

·     ایشان قصد داشتند که تمامی نسل‌های مسلمان در زندگی ساده و همراه با قناعت به او تأسی کنند، از ترس آن‌که مبادا زینت و جلوه‌های حیات دنیوی آن‌ها را بفریبد و از وظیفه دعوت و ابلاغ کلام الهی، عقب بیاندازد و از ترس آن‌که مبادا در رفاه و انبساط مادی غرق شوند و به سبب آن مانند پیشینیان دچار هلاکت شوند.

·     یکی دیگر از اهداف آن رسول بزرگوارص این بود که به منافقین و دشمنان و کفار و کلاً کسانی که در قلب، مرضی دارند بفهماند که دعوت او برای جمع مال و مظاهر فانی و یا دنیوی رو به زوال نیست و مقصد، خوش‌گذرانی و رفاه و تنعم نخواهد بود و نمی‌خواهد با نام دین، دنیا را شکار کند، بلکه منظور واقعی او طلب اجر از خداست و هنگامی که به ملاقات خدایش می‌رود با خود از بهره‌های دنیوی چیزی ندارد، شعارش همان شعار انبیا است که در قرآن این‌چنین آمده است:

﴿وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ [هود: 29].

«ای قوم؛ من برای ابلاغ رسالت از شما اجری طلب نمی‌کنم، اجر من فقط با خداست».

تواضع

تمامی آنان‌که معاصر آن رسول محبوبص بوده‌اند اتفاق نظر دارند که آن حضرتص همیشه سلام را آغاز می‌کرد با تمامی وجود به گفتار کسی که با او سخن می‌گفت گوش می‌کرد، چه کوچک بود و چه بزرگ، اگر او را صدا می‌زدند با تمامی بدن بر‌می‌گشت، در هنگام دست دادن او آخرین نفری بود که دستش را عقب می‌کشید. وقتی وارد مجلسی می‌شد هر کجا که جا بود می‌نشست، به بازار می‌رفت خرید می‌کرد و هر آن‌چه خریده بود، خود حمل می‌کرد و می‌فرمود: «من برای حمل آن شایسته‌ترم»، از کارگری و بنایی ابایی نداشت چه در هنگام بنای مسجد شریف (مسجد النبی) و چه در هنگام حفر خندق یا موارد دیگر؛ دعوت بنده و آزاده را اجابت می‌کرد و عذر افراد را می‌پذیرفت، لباس خود را وصله می‌کرد و کفش پاره‌اش را می‌دوخت در داخل منزل به افراد خانواده در انجام کارها کمک می‌کرد، خدمت‌کار را یاری می‌داد و نان می‌پخت، با خدمت‌کار می‌نشست و غذا می‌خورد، به شترش رسیدگی می‌کرد، نیاز درمانده و بی‌چاره را بر‌می‌آورد با بینوایان نشست و برخاست می‌نمود، بر زمین می‌نشست و صدها خصلت شگفت‌انگیز دیگر داشت که آن شخصیت ممتاز بشری را با تواضع و فروتنی خود، منورتر، محبوب‌تر، و عزیزتر می‌گرداند.

چرا این محبوب عزیزتر از جان این‌چنین بود؟ جواب را باید در این آیه قرآنی جستجو نمود که می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢١٥ [الشعراء: 215].

«و برای مؤمنانی که پیرویت کرده‌اند ملایمت کن و متواضع باش».

صبر و بردباری

تمامی حیات پر برکت آن قهرمان همیشه اخلاق و معنویت بشری با رنج و سختی همراه بود و در مقابل، نبی اکرمص همه آن‌ها را با صبر و تحمل عظیم خود پاسخ می‌گفت، بنابراین بیان بردباری آن حضرت در این جملات کوتاه غیرممکن است و فقط به چند جمله‌ای اشاره می‌کنیم.

جفا و خشونت اعراب با آن حضرت به حد نهایت خود رسید.

برای مثال در حدیثی از «بخاری» و «مسلم» آمده است که «انس»س می‌گوید: در کنار رسول اکرمص راه می‌رفتم و «بردی نجرانی» بر تن داشت که دارای حاشیه‌ای خشن بود یک اعرابی خود را به او رساند و لباسش را گرفت و با قدرت کشید؛ به عالق (محل بین گردن و کتف) پیامبر نگاه کردم، جای حاشیه لباس بر بدن آن بزرگوار درآمده بود، زیرا، اعرابی بسیار شدید لباس او را کشید سپس به پیامبرص گفت: ای محمد! از مالی که در نزدت داری مقداری به من بده! پیامبرص به او نگاهی کرد، خندید و دستور داد که به او بدهند.

و از گذشت و بردباری او بعد از پیروزی بگوییم تا بدانیم با دشمنانش و کسانی که برای مدت‌های طولانی، آن حضرتص و یارانش را آزار دادند، چونکه رفتار کرد خصوصاً با اهل مکه کسانی که بسیار آزارش دادند، او را به زحمت انداختند، از سرزمین خود بیرون راندند، برای قتل او نقشه کشیدند و هر تهمتی را که می‌توانستند به او زدند، اما آن بزرگو‌را گذشت کرد تا شخصیت با عظمتش برای هر انسانی که دو چشم بینا دارد، در آینه بخشش و گذشت نیک، تجلی پیدا کند.

به او بنگرید که چگونه با سپاهی عظیم، فاتحانه وارد مکه می‌شود، سپاهی که عرب تا آن زمان ندیده بود که با آن عظمت و قدرت وارد مکه شود و آن را بدست گیرد، اما او را نگاه کنید چگونه همه مردمان آن سرزمین‌ها را مشمول گذشت و بخشش خود می‌سازد.

رهبران و بزرگان دشمنانش، کسانی که طغیان کردند و او و یارانش را به شدیدترین وجه آزار دادند، به جای تندی و خشونت پاداش نیک را که همانا رفتار پرمحبت و با گذشت رسول اکرمص است، دریافت می‌کنند. آن‌ها کسانی بودند که اگر هم حاکم دیگری بود به بریدن سرهایشان حکم می‌کرد، اما آن حضرتص چه کرد؟ آن‌ها را جمع نمود و جمله جاودانه خود را برای آنان گفت: «فکر می‌کنید من با شما چه می‌کنم»؟ گفتند: برادر و برادرزاده‌ای بزرگوار و با گذشتی. فرمود: «بروید که آزادید».

چرا نبی اکرمص در این درجه و مرتبه رفیع از گذشت و بردباری بود، راز آن را باید در قرآن جستجو کنیم که می‌فرماید:

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩ [الأعراف: 199].

«عفو را بگیر و امر به معروف نما و از نادان اعراض کن».

﴿فَٱصۡفَحِ ٱلصَّفۡحَ ٱلۡجَمِیلَ ٨٥ [الحجر: 85].

«پس گذشت کن! گذشتی نیک».

پیامبر اکرمص الگوی قدرت جسمانی بود

آن پیامبر محبوبص نمونه‌های جاودانی برای قهرمانان ورزش و صاحبان اراده‌های آهنین بر جای گذاشت، الگویی که در نیرو و قدرت جسمانی و اراده شکت‌ ناپذیر و استوار، برای همیشه برای بشریت باقی خواهد ماند.

-      نبی اکرمص سه بار متوالی پهلوان کشتی عرب «رکانه» را به زمین زد و بعد از بار سوم «رکانه» گفت: «شهادت می‌دهم که تو پیامبر خدایی».

-      در جنگ احد، آن حضرتص با نگه داشتن نیزه‌اش مانع حرکت «ابی بن خلف» شد، نیزه را در مسیر حرکت او گرفت ابی بن خلف از اسب پایین افتاد و در حالی‌که از درد می‌نالید می‌گفت: اگر پیامبر برایم تفی می‌انداخت، از خجالت می‌مردم.

-      در غزوه خندق در مسیر حفر خندق با سنگ بزرگی رخورد کردند و هر چه تلاش نمودند نتوانستند آن را از جای برکنند به خدمت رسول خداص آمدند، آن حضرت برخاست و با بازوی توانای خود با سه ضربه سنگین آن را از جای برکند.

-      در اغلب جنگ‌ها یاران گرامی او خود را در پناه او قرار می‌دادند زیرا همیشه می‌گفتند او بسیار متین و آرام و با صلابت و پرقدرت است.

-      آن حضرتص فرمود: «نزد خدای تعالی مؤمن قوی از مؤمن ضعیف بهتر است».

-      و چرا قدرتمند‌ترین نباشد و در قدرت جسمی نیز الگو قرار نگیرد در حالی‌که خداوند سبحان در کتاب باعظمتش با صراحت تمام خطاب به او و یارانش می‌فرماید:

﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ [الأنفال: 60] هر چه از نیرو و توان دارید برای مقابله با دشمنان فراهم کنید!

رسول خداص الگوی شجاعت بود

هیچ‌کس در شجاعت و دلاوری به گرد پای آن عزیز نمی‌رسید. در این‌جا تصور می‌کنم بازگویی دو نمونه که از نمونه‌های کم نظیر شجاعت و دلاوری است کافی باشد.

(أ) به علت موقعیت خاصی، تمامی اهل مدینه در ترس و وحشت شدیدی به سر می‌بردند، صدایی به گوش می‌رسید تعدادی خارج شدند تا بدانند صدا چیست و از کجاست. در راه به رسول خداص ‌برخورد کردند که قبل از همه بیرون آمده بود شمشیری بر گردن آویخته و بر اسب عریان «ابوطلحه» سوار شده بود و وقتی او را دیدند که در حال برگشتن بود، فرمود: نترسید!

(ب) در جنگ حنین که موقعیت مسلمانان به خطر افتاد، سپاهیان به علت آن‌که شکست را مسلم می‌دیدند پا به فرار گذاشتند. پیامبر اکرمص در حالی‌که بر مرکبش سوار بود، استوار و محکم بر جای خود ایستاده، می‌فرمود:

أنا النبی لا کذب

 

أنا ابن عبد المطلب

من پیامبری راستینم من فرزند «عبدالمطلب» هستم.

در جنگ حنین هیچ‌کس به اندازه پیامبر بزرگوارص از خود شجاعت و استقامت نشان نداد.

من این دو نمونه را عمداً انتخاب کردم، هرچند نمونه‌های شجاعت رسول خداص ‌بی‌شمار است، اما در این دو حادثه یک بار پیامبر خداص خود را به محل خطر می‌رساند، قبل از آن‌که مردم به آن برسند و در مورد دوم در جایی استوار و با شجاعت می‌ایستد که مردم فرار می‌کنند و آن‌هایی که با علوم جنگی آشنا هستند می‌دانند که این دو مکان محل‌هایی هستند که شجاعت افراد امتحان می‌شود و قهرمانان واقعی شناخته می‌شوند و می‌دانیم که سخت‌ترین کارها برای آدمی رفتن به جانب خطر یا باقی ماندن در آن است و در دو نمونه‌ای که بیان کردیم ترس بر همه مستولی شده و غلبه کرده بود.

و چرا آن پیامبر بزرگوارص پیشگام و شجاع نباشد در حالی‌که پروردگارش در آیات استوارش خطاب به او می‌فرماید:

﴿فَقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَکَۚ وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ [النساء: 84].

«پس در راه خدا بجنگ! تو رد ارتباط با نفس خودت مکلف هستی و مؤمنین را نیز به جنگ تشویق کن!».

﴿أَتَخۡشَوۡنَهُمۡۚ فَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَوۡهُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ١٣ [التوبة: 13].

«آیا از آنان (دشمنان) می‌ترسید؟ پس شایسته‌تر است که از خدای تعالی بترسید، اگر ایمان دارید».

رسول خداص نمونه حسن سیاست بود

در حسن سیاست و برخورد عاقلانه و خوب، آن حضرتص، در مسایل اجتماعی و سیاسی ضرب‌المثل تمامی مردم از کوچک و بزرگ، مؤمن و کافر و خاصه و عامه بود. به دلیل اخلاق عظیم و بزرگوارانه آن پیامبر عزیز ج، پیروزی و موفقیت در همه امور به وی روی می‌کرد زیرا هر چیز را در محل خود قرار می‌داد و با هر حادثه‌ای به بهترین صورت برخورد می‌کرد.

به علت آن‌که مجال بحث طولانی نیست، فقط به بیان یک مورد اکتفا می‌کنیم. حادثه‌ای از زندگی آن حضرتص را که تاریخ مانند سایر حوادث ثبت کرده است تقدیم می‌کنیم تا دریابید که هوشیاری و اخلاق عظیم آن حضرت در برخوردهای سیاسی و اجتماعی چگونه بوده است.

بعد از جنگ «حنین» و پیروزی مسلمانان، پیامبر اکرمص مقادیری به قریش داد و به انصار چیزی نداد. در بین انصاری‌ها اعتراض بروز نمود بعضی از آن‌ها می‌گفتند: به خدا قسم پیامبرص قوم و قبیله خود را بر ما ترجیح داده است.

پیامبر اکرمص آن‌ها را جمع کرد و فرمود: ‌این سخن چیست که به من رسیده است و این چه اندوهی است که شما را فراگرفته است.

آیا هنگامی که من به نزد شما آمدم، گمراه نبودید و خداوند شما را [به واسطه من] هدایت کرد؟ آیا فقیر نبودید و خداوند بی‌نیازتان نمود؟ آیا با یکدیگر دشمن نبودید و خداوند بین قلوب شما الفت و محبت ایجاد کرد؟

گفتند: آری؛ خدا و رسول او بر ما منت دراند و از همه چیز نزد ما، برترند.

پس فرمود: «آیا پاسخ نمی‌گویید ای گروه انصار»؟

گفتند: چه چیز را پاسخ گوییم که منت و برتری شایسته خدا و رسول اوست!

فرمود: اگر می‌گفتید که تو را تصدیق کردیم در حالی‌که وقتی به نزد ما آمدی که دیگران تو را تکذیب می‌کردند، تنها و بی‌پشتیبان بودی، تو را یاری رساندیم، تو را طرد کرده بودند، پناهت دادیم، فقیر بودی تو را حمایت کردیم، می‌گفتم راست می‌گویید، و دیگران نیز شما را تصدیق می‌کردند.

ای انصاریان، آیا اندوهگین هستید که به دیگران مال دنیا دادم و جلب محبت نمودم تا اسلام بیاورند ولی شما را به ایمان استوارتان سپردم.

ای گروه انصار، آیا دوست ندارید دیگران گاو و گوسفند با خود ببرند و شما را با رسول خدا باز گردید. قسم به کسی که جان محمد در دست اوست، اگر هجرت نبود، من نیز مردی از انصار بودم، اگر تمامی مردم به راهی بروند و انصار به راه دیگر، همراه آنان خواهم شد، خدایا؛ انصار، فرزندان آن‌ها و فرزند زادگان‌شان را رحمت نما!

مردم آن‌قدر گریستند که اشک از محاسن آن‌ها جاری شد و صورت‌ها را خیس کرد، و متفقاً گفتند: ما خشنودیم که رسول خدا بهره و قسمت و نصیب ما باشد.

این عبارت و واژه‌های مقدس و ارزشمند که در واقع از قلب آن پیامبر بزرگوارص برمی‌خاست و زبان فقط ترجمان صادق آن بود، تمامی قلوب انصار را مجذوب کرد، آنان را تا مرتبه ملایک بالا برد و آتش فتنه را از همان ابتدا خاموش نمود و درون آنان را برای فهم حق و شناخت حکمت تحریک نمود. این عبارات به خوبی نشان می‌دهد که رسول خداص تا چه حد به مصلحت اسلام اهتمام داشت و به چه شیوه‌ای مردم را برای تحقق آن جمع می‌کرد. مقصد، پیروزی اسلام و کسب عزت و افتخار آن، و غایت، ایجاد الفت بین قلب‌های مسلمین و وحدت و یکپارچگی آنا در زیر سایه توحید و پرچم اسلام بود.

اگر آن رسول گرامیص به این صفات ارزشمند آراسته نبود و خدای تعالی این هوش و ذکاوت و ذوق سیاسی برجسته را به او نمی‌بخشید، چگونه می‌توانست دولت اسلامی را در مدینه بر پا کند و تمامی جزیرۀالعرب با دوست و اظهار همیاری و همکاری به او بپیوندند؟

و چرا نمونه واقعی حسن سیاست نباشد در حالی‌که مجری فرمان پروردگار خود است در روشی که در سیاست پیش گرفته است و شیوه متمایزی که انتخاب نموده است. اکنون به تذکر پروردگارش و خطابش به او گوش کنیم تا راز این موفقیت را دریابیم.

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ ١٥٩ [آل عمران: 159].

«پس به واسطه رحمت الهی بود که با ایشان نرمی کردی و اگر تندخو و سخت‌دل بودی بدون شک از دور تو پراکنده می‌شدند، پس آنان را عفو کن و برایشان طلب آمرزش نما و در کارها با ایشان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن که خداوند توکل کنندگان را دوست دارد».

نبی اکرمص الگوی ثابت و پایداری بر عقیده بود

پایداری و ثبات بر عقیده از بارزترین صفات و اصیل‌ترین خصوصیات آن حضرتص بود. در این‌جا فقط به موضع‌گیری او در ارتباط با سخنان عمویش «ابوطالب» اشاره می‌کنیم که فکر می‌کنم، کفایت خواهد کرد.

«ابوطالب» از طرف قریش به سوی «محمد»ص فرستاده شد تا او را به بالاترین مراتب قدرت و عظمت و شوکت وعده دهد و به او بگوید قریش گفته است تو را سرور و آقای خود می‌کنیم، ثروتمندترین فرد در این سرزمین خواهی بود، زیباترین دختران را به تو می‌بخشیم تو را حاکم و فرمان‌روا خواهیم کرد به یک شرط، دیگر نگویی «لا‌اله‌الا‌الله» زیرا این کلام بنیان برانداز است و همه اسباب و دستگاه ما را به هم می‌ریزد و در غیر این صورت ما نخواهیم گذاشت زنده بماند یا به دعوت خود ادامه دهد. پیامبر اکرمص وقتی این مطالب را از عمویش شنید، تصور کرد او را یاری نخواهد کرد و قصد دارد تنهایش بگذارد و به قریش تسلیم کند.

بگذارید بقیه ماجرا را به تاریخ واگذاریم و خود فقط گوش می‌دهیم تا ببینیم جملات و عبارات جاودانی که بر زبان پیام‌آور آخرین رسالت آسمانی جاری شد، چه بود؟ جملاتی مملو از ایمان و ثبات در راه حق، جملاتی که به تمامی نسل‌ها می‌آموزد که یقین و پایداری چگونه است و فداکاری و از خودگذشتگی باید به چه صورت باشد؟ و داعیان راه حق چگونه باید باشند؟

حضرت محمدص می‌فرماید:

«عمو جان! به خدا قسم! اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند که این امر را ترک کنم، ترک نخواهم کرد تا زمانی که خدای تعالی این دین را پیروز گرداند و غیر آن را نابود سازد».

سپس آن بزرگوار برخاست در حالی‌که اشک از چشم‌های مبارکش جاری بود.

ابوطالب هنگامی که عزم صادقانه و ثبات و استواری شکست‌ناپذیر و شگفت برادرزاده‌اش را در راه خدا دید و مشاهده کرد که برای ابلاغ رسالت الهی به هیچ وعده و وعید فرد یا افراد قدرتمند اعتنا نمی‌کند و از هیچ احدی نمی‌ترسد، گفت: برادرزاده‌! هر چه دوست داری انجام بده! به خدا قسم برای هیچ چیزی تو را تسلیم آنان نمی‌کنم، پس گفت:

والله لن یصلوا إلیک بجمعهم

 

حتی أوسد فی التراب دفینا

فاصدع بأمرک ما علیک غضاضة

 

وابشر بذلک وقر منه عیونا

دعوتنی وزعمت أنک ناصحی

 

ولقد صدقت وکنت ثم أمینا

وعرضت دنیا لا محالة أنه

 

من خیر أدیان البریة دینا

لولا الملامۀ أو حذار مسبۀ

 

لوجدتنی سمحا بذاک مبیناً

-      به خدا قسم تا زمانی که زنده هستم دست آنا به تو نخواهد رسید. تا آن‌که در خاک دفن شوم.

-      پیامی را که آورده‌ای آشکار کن که بر تو ایرادی نیست و به سبب آن مژده بده و از آن چشم همه را روشن کن!

-      مرا دعوت کردی و ادعا کردی که نصیحتم می‌کنی، به راستی که راست گفتی و در آن‌جا هم امانت‌دار بودی.

-      تو دینی را عرضه کردی که حتماً بهترین دینی است که برای بشریت آمده است.

-      اگر ترس از ملامت و دشنام دیگران نبود من هم آن را پذیرا شده، ایمان آوردن خود را آشکار می‌کردم.

آیا ثبات و پایداری والاتر و عظیم‌تر از این دیده‌اید؟

آیا امتحانی سنگین‌تر و دشوارتر از این برای ایمان انسان دیده‌اید؟

اگر فقط این موضع‌گیری رسول خداص را در نظر بگیریم برای افتخار و عزت و جاودانگی او کافی نیست؟

آیا ثباتی بیش از این بر عقیده و ایمان سراغ دارید؟ چرا پیامبر خداص به این صفات ممتاز آراسته شده است. جواب را از کلام وحی دریافت می‌کنیم آن‌جا که می‌فرماید:

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ ٢١٤ [البقرة: 214].

«آیا گمان می‌کنید که به بهشت می‌روید، در صورتی که مانند پیشینیانی که قبل از شما بودند، دچار مصیبت و گرفتاری نشده‌اند؟ به آنان سختی‌ها و ضررهای بسیاری رسیده تا این‌که بر خود لرزیدند (مضطرب شدند) تا جایی که پیامبر و همراهانش که با او ایمان آورده بودند می‌گفتند پس یاری خدا چه وقت فرا می‌رسد؟ آگاه باشید که تحقیقاً یاری خدا نزدیک است».

آن‌چه تا به حال در ارتباط با اخلاق نبی اکرمص بیان کردیم، فقط قطره‌ای از رود خروشان، و مشتی از دریای با عظمت شخصیت اوست.

زمانی که پروردگارش، آن خالق آسمان‌ها و زمین، خدایی که تصور عظمت و جلالش در فهم کوچک و حقیر ما نمی‌گنجد درباره او می‌گوید: «إنک لعلی خلق عظیم» «به تحقیق تو اخلاق عظیمی داری»، دیگر جایی برای ما بندگان حقیر نمی‌ماند، زیرا هیچ‌گاه نخواهیم توانست به طور کامل توصیف‌گر خصال او و بیانگر شخصیت ممتاز او باشیم.

و شاعر چه زیبا گفته است:

دع ما ادعته النصاری فی بینهم

 

واحکم بما شئت فیه واحتکم

وانسب إلی ذاته ما شئت من شرف

 

وانسب إلی قدره ما شئت من عظم

فإن فضل رسول الله لیس له

 

حد فیغرب عنه ناطق بفم

فمبلغ العلم فیه أنه بشر

 

وأنه خیر خلق الله کلهم

-      آن‌چه را نصارا درباره پیامبرشان ادعا کرده‌اند بگذار و حکم کن به هر مدحی که می‌خواهی درباره او (پیامبر اکرم) بگویی و به هر صورتی که می‌خواهی او را مدح کن، و برای اثبات ادعای خود بی‌باکانه نزد قاضی برو!

-      از شرف و افتخار و عظمت مرتبه و مقام والاً هر چه می‌خواهی به ذات آن بزرگوار نسبت بده!

-      فضل و برتری رسول خداص حد و مرزی ندارد که گوینده بتواند با زبان خویش آن را بیان دارد.

-      منت‌های دانش در مورد آن ‌حضرت، این است که او بشر است و بهترین مخلوق خداست.

وقتی که خدای تعالی پیامبر خویش را با این اخلاق عظیم و ویژگی «اسوه بودن» متمایز ساخته است، طبیعی خواهد بود که قلوب، مجذوب او شوند و آدمیان به او تأسی نمایند و مظهر کامل صفات انسانی و خصایل معنوی و تمام رفتارها و روابط باشد که آنان را با حیات دینی، دنیوی و اجتماعی، پیوند می‌دهد و برای همین هم کسانی که یاور آن حضرت و هم عصر او بودند، شیفته و دل‌باخته او بودند، آتش عشق به او و ایمان به راه او آن‌چنان در درونشان برافروخته شده بود که نمی‌توانستند حتی برای مدت کوتاهی دوری آن عزیز را تحمل کنند. آرام و قرار نمی‌گرفتند و روح پرالتهابشان تسکین نمی‌یافت، مگر آن‌که سرمه دیدار آن گوهر یک‌دانه را بر چشم بکشند، عاشقان دلداده‌ای بودند که قلب آنان را معشوقی ربوده بود که حالا نیز از ورای قرن‌ها زمان و هزران هزار فرسخ راه هنوز هم سلطان بی‌چون و چرای قلب‌هاست و نمی‌شود آنان‌ را ملامت کرد زیرا در کنار خورشیدی ایستاده بودند که ما اکنون بعد از 14 قرن فقط پرتوهایی از نور و گرمایش را درمی‌یابیم.

«ثوبانس» خدمت‌گذار رسول خداص ـ به روایت امام «بغوی» ـ می‌گوید: شیفته و عاشق پیامبرص بودم، نمی‌توانستم دوری او را تحمل کنم، روزی رسول خداص مرا دید در حالی‌که رنگ صورتم پریده بود پیامبرص فرمود: «ثوبانس» چه شده است؟

گفتم: ای پیامبر خدا! نه مریضم و نه دردی درام، اما هنگامی که شما را نمی‌بینم احساس وحشت و تنهایی شدیدی به من دست می‌دهد تا این‌که شما را می‌بینم و دلم آرام می‌گیرد. هرگاه که این‌چنین شما را برای مدت کوتاهی نمی‌بینم به فکر آخرت می‌افتم، می‌ترسم در قیامت نتوانم شما را ببینم، زیرا شما همراه پیامبران هستید و اگر من هم بتوان وارد بهشت شوم، منزلت و مقام من از شما بسیار پایین‌تر است و اگر هم وارد بهشت نشوم هیچ‌گاه شما را نخواهم دید. این آیه نازل شد.

﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا ٦٩ [النساء: 69].

«و کسانی که خدا و رسول او را اطاعت کنند پس ایشان با آنان‌که خدا نعمتشان داده است، همدم خواهند شد، از پیامبران و راست‌گویان و شهیدان و شایستگان، و حقیقتاً اینان رفیقانی نیکو هستند».

نتیجه این محبت صادقانه و بسیار شدید قلبی آن بود که آنان دوستی و محبت پیامبرص را بر محبت و دوستی نفس خود ترجیح می‌دادند. شاید نمونه‌ای بتواند به اثبات بیشتر ادعای ما کمک کند.

«عروۀ» در روایتی از «بیهقی» می‌گوید:

مشرکان در «مکه» «زیدبن الدثنه» و «خبیب بن عدی الانصاری» را جهت شکنجه و سپس کشتن، بیرون آوردند[3]. خبیب و زید یکدیگر را به صبر و استقامت سفارش کردند، سپس آن‌ها را به صلیب بستند، جمع نیزه‌داران و شمشیرداران به دور آن‌ها چرخیدند و جلو می‌‌آمدند و ضربه‌ای به بدن آن‌ها وارد می‌کردند تا آنان را دچار اضطراب و ترس کنند شاید از دین خود برگردند و اگر چنین نکردند تا حد اعلای ممکن عذاب بکشند.

«ابوسفیان» که مشرک بود نزدیک «زید» شد و گفت: «زید»! تو را به خدا قسم می‌دهم آیا دوست داری که الان محمدص به جای تو بود و سر از گردنش جدا می‌شد ولی تو آرام و آسوده در کنار زن و فرزندت بودی؟

«زید» گفت به خدا سوگند که دوست ندارم محمدص در آن‌جایی که الان هست، باشد و خاری در پایش فرو رود و من کنار زن و فرزندم باشم!

«ابوسفیان» فریاد زد: من تا حالا هیچ‌کس را ندیده‌ام که مانند یاران محمد ـ که او را دوست دارند ـ کسی را دوست داشته باشد.

آری زید پذیرفت که به قتل برسد، اما حتی یک خار در پای مبارک رسول خداص فرو نرود.

«حافظ الزرقانی» می‌گوید: در روایت دیگری آمده است که «خبیب» را همان‌گونه سوگند دادند، گفت به خدا قسم دوست ندارم که آزاد شوم و به جای آن خاری در پای رسول خداص فرو رود!

هم‌چنین «ابن اسحق» و «بیهقی» روایت می‌کنند که در روز جنگ احد زنی انصاری که از شهادت پدر، برادر و همسرش آگاه شده بود گفت رسول خداص ‌چگونه است؟ گفتند: الحمدلله حالش خوب است! گفت: او را به من نشان دهید تا خاطرم آسوده شود؛ وقتی رسول خداص ‌را دید گفت: به خدا هر مصیبتی بعد از سلامت تو آسان و سبک است.

آری، این‌چنین بود و به همین دلیل یعنی محبت فوق‌العاده و عشق شدید یاران پیامبرص به آن حضرت، از او پیروی می‌کردند، زیرا نمونه مجسم عبادت و اخلاق و مهر و ملاطفت و رفتار نیک را در او به وضوح می‌دیدند.

آری، برادر عزیزم اسوه نیک، این‌چنین بر قلوب و روان انسان‌ها اثر می‌گذارد و ثمرات خود را در تربیت و تکامل افراد برجای می‌گذارد.

اگر کسی بخواهد پیروی و متابعت یاران گرامی رسول خداص را به خوبی دریابد و اثر آن پیامبر بزرگوار را در روح و روان آنان بیابد و از تحول شگفت‌انگیزی که آن حضرت در آنان ایجاد کرد باخبر شود باید به تاریخ مراجعه کند تا سرگذشت ارزشمند و والا آن‌ها و فضایل ارجمند آنان را بیش از پیش بداند.

آیا تاریخ، بزرگوارتر، بخشنده‌تر، مهربان‌تر، دلسوزتر، بزرگ‌تر، لطیف‌تر و آگاه‌تر از آنان را دیده است؟

برای شرف و افتخار و عظمت و جاودانگی آنان، توصیف قرآن در مورد آن‌ها کافی است که می‌گوید:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ [الفتح: 29].

««محمد» پیامبر خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سخت، و در بین خود مهربانند».

﴿کَانُواْ قَلِیلٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مَا یَهۡجَعُونَ ١٧ وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ ١٨[الذاریات: 17- 18].

«و [عادتشان این بود که] کمی از شب را می‌خفتند و سحرگاهان آمرزش می‌طلبیدند».

﴿تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ [الفتح: 29].

«ایشان را رکوع‌کنان و سجده‌کنان می‌بینی، فضل و خشنودی خداوند را می‌جویند، نشانه ایشان در صورتشان از اثر سجود است».

﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ [الحشر: 9].

«و آنان‌که پیش از مهاجرین در سرای هجرت و ایمان جا گرفتند و کسی را که به سوی ایشان هجرت کند، دوست می‌دارند و از آن‌چه به ایشان داده شود، در دل خود نیازی نیابند و دیگران را بر خود مقدم می‌دارند و اگر چه خود محتاج باشند و هر که از بخل خود محفوظ ماند، پس همانان رستگارند».

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا ٢٣ [الأحزاب: 23].

«از جمله مؤمنان، مردانی هستند که به عهدی که با خدا بسته‌اند، وفا کرده‌اند، بعضی از ایشان تعهد خود را به سر برده (به شهادت رسیده‌اند) و بعضی از ایشان منتظرند و به هیچ وجه تغییری نداده‌اند».

آن‌چه بیان کردیم قطره‌ای از دریای اوصاف نیک آن بزرگواران است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. مدینه فاضله‌ای که در طول تایخ بشر چون خیالی یا آرزویی در ذهن متفکرین و فلاسفه بود، به واسطه آنان تحقق یافت و حق هم این بود، زیرا جامعه‌ای ساختند که در آن قاضی دو سال بر منصب خود می‌نشست حتی دو نفر متخاصم، به او رجوع نمی‌کردند، نزاعی نبود چون قرآن را پیش روی داشتند و اختلافی بروز نمی‌کرد زیرا هر کس هرچه برای خود می‌طلبید برای برادر مؤمنش هم می‌خواست و بر هم خشم نمی‌گفتند، زیرا اسلام آنان را به محبت و برادری می‌خواند و به مهربانی تشویق می‌کرد.

صحابی بزرگوار پیامبر خداص «حضرت عبدالله بن مسعودس» فضیلت‌های معنوی یاران پیامبرص را برشمرده و کردار درخور ستایش و اخلاق ارزشمندشان را بیان می‌کند و بر لزوم پیروی از آنان این‌چنین تأکید می‌نماید:

«کسی که می‌خواهد پیرو واقعی رسول خداص باشد، یاران او را برای خود الگو قرار دهد و به آنان تأسی کند، زیرا دارای نیکوترین قلوب بودند، عمیق‌ترین آگاهی را داشتند تکلف نمی‌کردند، والاترین شخصیت‌های امت پیامبر و پایدارترین افراد بر ایمان خود بودند، خداوند آنان‌را برای یاوری پیامبرش و بر پای داشتن دینش، برگزید. پس فضایل آنان را بشناسید، دنبال‌رو راه آنان باشید که به حقیقت بر راه راست بودند».

آری نسل‌ها پی در پی و به دنبال هم در طول تاریخ پس از آن بزرگواران آمدند و از سرچشمه فضیلت‌های آنان سیراب شدند و پرتوهایی از نور اخلاقشان برگرفتند و شیوه آنان را پی‌گرفتند تا در بنای کاخ رفیع مجد و بزرگی جامعه خویش آن را به کار گیرند و هنوز هم تمامی نسل‌های مسلمان در هر زمان و مکانی پیامبرص ‌و یارانش را به عنوان الگوی والای عبادت، اخلاق، شجاعت، استقامت، قاطعیت، مهر و عطوفت، گذشت و ایثار، جهاد و طلب شهادت، می‌شناسند زیرا نسل اصحاب پیامبرص، بهترین نسل در طول تاریخ اسلام بوده‌اند و خواهند بود[4].

و راست گفت پیامبر محبوب ماص که یاران من مانند ستارگان آسمانند به هر کدام که اقتدا کنید، هدایت یافته‌اید (روایت بیهقی و دیلمی).

و به خاطر همین تجسم واقعی اسلام در شخصیت مبارک رسول خداص و یاران او بود که اسلام تا اقصی نقاط جهان منتشر شد به سرزمین‌های بسیار و کشورهای قدرتمند و وسیع وارد شد و قلب انسان‌ها و سرزمین‌های مختلف را به تسخیر خویش درآورد.

و تاریخ با افتخار تمام ثبت کرد که اسلام با رشد و حرکت اعجاب‌انگیز خود، در تمامی دنیا منتشر شد به جنوب هند، سیلان، جزایر لکدیو و مالدیو در اقیانوس هند، تبت، سواحل چین، فیلیپین، جزایر اندونزی و شبه جزیره مالدیو دست یافت و به افریقا در کشورهایی مانند، سنگال، نیجریه، سومالی، تانزانیا و ماداگاسکار و زنگبار و سرزمین‌های بسیار دیگر، پای گذاشت.

چرا دین مبین اسلام به دورترین نقاط زمین رسید، چرا این‌گونه برق آسا و پیروزمندانه رشد کرد؟ راز این عظمت را باید در داعیان و مبلغان آن جستجو نمود. این عزیزان با نمایش صادقانه حقیقت اسلام در رفتار و امانت‌داری و صدق و وفای خود، توانستند نور ایمان را در قلب مردم جهان جای دهند و سبب گردند که انسان‌ها از تمامی نژادها و کشورها گروه گروه به دین اسلام ایمان آورند و به حوزه امن آن وارد گردند و با ایمان و رغبت و اقناع فکری شایسته، دین جدید را بپذیرند، آری اگر آن بزرگواران با صدق و امانت و رفتار پرمهر و محبت و نرم و ملایم خود، اسلام را به جهانیان عرضه نمی‌کرددند، چگونه ممکن بود اسلام این چنین پرچم‌های پر افتخار خود را در بلندی‌های جهان به اهتزاز درآورد؟

چه شایسته است که نسل مسلمان امروز از زن و مرد، پیر و جوان و کوچک و بزرگ این حقیقت مهم را دریابند و سعی کنند که الگوی شایسته‌ای برای دیگران باشند و به عنوان نمونه اخلاق فاضله و رفتار نیک و برخورد دلپذیر و یکدیگر صفات ارزشمند اسلامی، ظاهر شوند تا همانند ماه هدایت و خورشید اصلاح باشند، داعیان حق و خیر، کسانی که وسیله انتشار و امتداد رسالت جاودان اسلامی هستند[5].

آری بشریت نیازمند کسانی است که در امر تربیت و انتشار عقیده اسلامی نمونه باشند و موفق شوند، آری نیازمند کسانی هستیم که چشم‌ها را خیره می‌کنند و با جمال و زیبایی معنوی خویش، روان انسان‌ها را به خود جذب می‌کنند و باید اخلاق فاضله‌ای باشد که نظام جامعه، خیر و نیکی را از آن کسب نماید و آثار ارزشمندی بر نسل‌ها بر جای بگذارد.

به همین منظور رسول خداص بسیار دقت می‌کردند و اهمیت می‌دادند به این‌که پدر و مادر و مربیان همواره به عنوان الگو و نمونه شایسته‌ای برای فرزندان خود، جلوه کنند. تا صفات و خصایل اخلاقی به خوبی و به شیوه‌ای اساسی در شخصیت طفل جای گیرد و رشد و پرورش او از همان ابتدای زندگی بر اساس همین معانی ارجمند و والا باشد.

در این‌جا نمونه‌هایی از رهنمودهای نبی اکرمص را در این مورد به حضور خوانندگان گرامی تقدیم می‌دارم:

«عبدالله بن عامرس» می‌گوید: «روزی رسول اکرمص در منزل ما تشریف داشتند. مادرم صدایم زد و گفت‌: عبدالله بیا به تو چیزی بدهم!

پیامبر خداص فرمود: می‌خواهی چه چیزی به او بدهی؟

مادرم گفت: می‌خواهم به او خرما بدهم.

فرمود: «اگر به او چیزی نمی‌دادی، دروغی بر تو نوشته می‌شد». (روایت ابوداود و بیهقی)

-      در روایتی از «امام احمد» نیز آمده است که آن حضرتص ‌فرمود: «اگر کسی به کودکی بگوید، بیا بگیر! بعد چیزی به او ندهد، دروغ گفته است».

-      آیا به نظر شما این رهنمودهای ارزشمند، دلیل بر توجه و اهمیت زیاد آن حضرتص به موقعیت حساس مربی نیست، به این منظور که فرد تربیت‌کننده مظهر راستین آن‌چه باشد که می‌گوید.

·     «نعمان بن بشیر» می‌گوید: «پدرم مرا همراه خودش به خدمت رسول گرامی خداص آورد و گفت من به این پسرم غلامی هدیه کرده‌ام».

پیامبرص فرمود: آیا به تمام فرزندانت این هدیه را داده‌ای؟

گفت: خیر!

پیامبرص فرمود: پس آن را پس بگیر! (روایت بخاری و مسلم)

و در روایت دیگری آمده است که فرمود: آیا با فرزندان دیگرت هم همین‌طور رفتار کرده‌ای؟

گفت: خیر!

فرمود: از خدا بترسید و عدالت را در بین فرزندانتان رعایت کنید!

پس پدرم از تصمیم خود منصرف گردید، و غلام را پس گرفت.

و در روایت دیگری این‌چنین آمده است:

پیامبرص فرمود: ای «بشیر» آیا غیر از این پسر بچه دیگری هم داری؟

گفت: آری

فرمود: آیا به همه آنان این هدیه را داده‌ای.

گفت: خیر!

فرمود: پس مرا بر ظلم شاهد مگیر! که من بر ظلم شهادت نمی‌دهم.

و در روایت دیگری آمده است که فرمود: برو کسی دیگر را بر این کارت شهادت بگیر. سپس فرمود: آیا دوست داری آنان در نیکی کردن نسبت به تو عدالت را رعایت کنند (مانند هم به تو خوبی کنند)؟

گفت: آری!

فرمود: پس تو هم این‌چنین کن!

آیا این نمونه هم بر توجه و اهتمام شدید آن رسول بزرگوارص به موقعیت حساس مربی نیست، به این منظور که فرد تربیت کننده مظهر صادق راستین باشد که می‌گوید. (روایت بخاری و مسلم)

·     حضرت «عایشه»ل می‌گوید: «رسول خداص، «حسن» و «حسین» را بوسید، «اقرع بن حاس تمیمی» نشسته بود، گفت: من ده فرزند دارم تا حال هیچ‌کدامشان را نبوسیده‌ام. پیامبرص به جانب او نظر کرد و گفت: «کسی که رحم نکند، به او رحم نمی‌شود». (روایت بخاری)

حضرت «عایشه»ل در روایت دیگری می‌گوید: «فردی اعرابی به نزد رسول خداص آمد و گفت: شما بچه‌هایتان را می‌بوسید و ما چنین کاری نمی‌کنیم، پیامبر اکرمص فرمود: من چکار کنم که خدای تعالی مهر و عطوفت را از قلب تو بیرون کشیده است». (روایت مسلم و بخاری)

هنگامی که قلب مربی کودک آکنده از مهر و عطوفت و دلسوزی نباشد آیا تربیت او ثمربخش است؟ آیا چنین فردی می‌تواند وسایل مؤثر تربیتی را به خوبی مورد استفاده قرار دهد؟ آیا نصیحت او را کسی پذیرا می‌شود؟ آیا می‌تواند کودک خود را بر مبنای مکارم اخلاقی پرورش دهد؟

جواب قطعاً منفی است.

پس شایسته است که پدران و مادران و همه مربیان محترم با مهر و عطوفت و محبت برخورد کنند و دلسوزی و شفقت را به معنای واقعی در حیات روزمره خود تحقق بخشند و آن را در امور دعوت و تربیت اسلامی آشکار کنند تا فرزند بر اساس اخلاق اسلامی و فضایل معنوی رشد کند و شیر بزرگی و عظمت و افتخار را از همان سنین کودکی بنوشد.

و در همین مورد ـ عطوفت و مهر نسبت به اطفال ‌ـ پیامبر مهربان ماص الگویی کامل برای تمامی نسل‌ها در هر زمان و مکانی عرضه کردند تا همه مربیان و دعوت‌کنندگان به راه خدا به او تأسی نمایند، در هر زمانی و مکانی!

و اینک نمونه‌هایی از مهر آن بزرگوار به کودکان

(أ) «عبدالله بن بریده» می‌گوید: «پیامبر خداص برای ما سخن می‌گفت که حسن و حسینس با دو پیراهن قرمز جست و خیزکنان آمدند، پیامبر پایین آمد، آنان را در بغل گرفت و روبه‌روی خود نشاند، سپس فرمود: ﴿أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞ به حقیقت که اموال و اولاد شما فتنه است.

(آزمایش است)، به این دو کودک نظر کردم که می‌آمدند و جست و خیز می‌کردند، نتوانستم صبر کنم، کلامم را قطع کردم و آن‌ها را بلند کردم.» (روایت ترمذی)

(ب) «نسایی» و «حاکم» روایت می‌کنند که پیامبر اکرمص به امامت برای نماز جماعت ایستاده بود، به سجود رفت و حسینس ـ که در آن زمان کودک بود ـ رسید و بر گردن آن حضرت سوار شد، پیامبر خداص سجده را طولانی کرد، مردم تصور کردند اتفاقی برای او افتاده است. وقتی نماز تمام شد گفتد: ای رسول خدا، ما تصور کردیم اتفاقی برای شما افتاده است.

فرمود: فرزندم بر پشتم سوار شده بود و بازی می‌کرد، نمی‌خواستم عجله کنم، صبر کردم تا به اندازه‌ای که می‌خواهد بازی کند.

(ج) و در «الاصابه» آمده است که آن پیامبر بزرگوارص بر دست و زانو راه می‌رفت و با «حسن» و «حسین»ب بازی می‌کرد، آن‌ها از دو پهلوی او آویزان می‌شدند، پیامبرص راه می‌رفت و می‌گفت: «شما دو نفر چه شتر خوبی دارید و چه جوالتای خوبی هستید».

(د) در صحیحین آمده است که «انس»س گفت: پیامبر خداص ‌فرمود: «گاهی در حال نماز خواندن هستم و می‌خواهم آن را طولانی کنم، صدای گریه کودکی را می‌شنوم، نمازم را کوتاه می‌کنم، زیرا حال مادرش را درک می‌کنم که از گریه فرزندش چه حالی پیدا می‌کند». (قصد آن حضرت، مادری است که در صف جماعت است و به آن حضرت اقتدا می‌کند).

(ه) «انس»س می‌گوید: پیامبر خداص بر گروهی از کودکان گذر نمود و به آنان سلام کرد. «انس» می‌گوید: این عادت رسول خداص بود. (روایت بخاری و مسلم)

(و) «مسلم» روایت می‌کند که هرگاه اولین میوه یا خرما که می‌رسید، آن را به خدمت آن حضرت می‌آوردند، وقتی آن را می‌گرفت، می‌فرمود: خدایا! به محصلول و شهر و صاع و مد ما برکت ببخش! (صاع و مد پیمانه اندازه‌گیری محصول است) پس کوچک‌ترین فرزندش را می‌خواند و آن را به او می‌داد.

·     «عبدالله بن عمر»ب می‌گوید: شنیدم رسول خداص می‌گفت: سه نفر از گذشتگان که قبل از شما بودند به راه افتادند در مسیر خود به غاری رسیدند، گفتند در آن‌جا شب را بگذرانیم و استراحت کنیم، داخل شدند تخته سنگی سقوط کرد و دهانه غار را مسدود کرد. گفتند: فقط یک راه برای ما باقی مانده است از خدای تعالی درخواست کنیم به سبب اعمال صالحی که انجام داده‌ایم، ما را نجات دهد.

یکی از آنان گفت: پروردگارا! من پدر و مادری سالخورده داشتم و هیچ‌گاه قبل از دادن آب به پدر و مادرم به فرزندم چیزی نمی‌دادم. روزی برای جمع‌آوری هیزم از منزل دور شدم وقتی برگشتم خوابیده بودند نمی‌خواستم که بیدارشان کنم و برای همین در حالی‌که قدح در دستم بود ایستادم و تا روشنی فجر صبح صبر کردم، کودکانم در پیش پای من از گرسنگی گریه می‌کردند و فریاد می‌زدند، پدر و مادرم بیدار شدند و نوشیدند. پروردگارا؛ اگر این کار من فقط برای جلب رضایت تو بود گشایشی در این کار ما حاصل بفرما. صخره مقداری کنار رفت اما به اندازه‌ای نبود که امکان خروج داشته باشند[6].

·     «سهل بن سعد الساعدیس» می‌گوید: رسول خداص مقداری نوشیدنی آورد، از آن نوشید، در طرف راست آن حضرت کودکی حضور داشت و در طرف چپ تعدادی از افراد مسن بودند. پیامبرص به کودک گفت: آیا به من اجازه می‌دهی که نوشیدنی را به این بزرگان بدهم؟

کودک گفت: نه به خدا قسم، من غیر از شما کسی را بر خود ترجیح نمی‌دهم که قبل از من بنوشد.

آیا این رهنمود نبوی دلالت نمی‌کند که قصد آن حضرت این بوده است که نمونه‌ای کامل از مهر محبت به کودکان و آداب نوشیدن را عرضه دارد تا تمامی نسل‌های مسلمان به او تأسی نمایند.

آری، آن پیامبر محبوب این‌چنین به تمامی کسانی که مسؤولیت تربیت را به عهده دارند، یاد می‌دهد که چگونه الگوی شایسته‌ای باشند که به آنان اقتدا کنند، فرزندان از آنان تأثیر بپذیرند و از مراقبت‌ها و آداب و اخلاق حکیمانه بهره گیرند.

نتیجه بسیار مهمی که پس از این بحث‌ها می‌گیریم آن است که، راهنما و الگوی خوب از نظر اسلام از بزرگ‌ترین عوامل تعمیق و تأثیر تربیتی است.

در شرایط که کودک، پدر و مادر یا مربی خود را در تمامی جنبه‌ها، الگو و نمونه می‌بیند، با تمامی وجود به انجام کارهای خیر مبادرت می‌ورزد و خلق و خوی اسلامی در شخصیت او نقش می‌بندد.

اگر پدر و مادر می‌خواهند رشد و پرورش فرزندشان آمیخته با صداقت، امانت، عفت، مهر و محبت و دوری از باطل باشد باید خود اسوه‌ای از انجام عمل خیر و دوری از شر و تحلی به فضایل و تخلی از رذایل و پیروی از حق و پیشگام بودن در راه امور متعالی و ارزشمند و پرهیز از امور پست و منکر باشند.

فرزندی که می‌بیند پدر و مادرش دروغ می‌گویند امکان ندارد که راست‌گویی را یاد بگیرد.

فرزندی که می‌بیند پدر و مادرش حقه‌باز یا خیانت کارند، هیچ‌گاه امانت‌داری را یاد نمی‌گیرد.

فرزندی که می‌بیند پدر و مادرش در بی‌عفتی و بی‌اخلاقی غرقند، فضیلت و متانت را یاد نخواهد گرفت.

فرزندی که کلمات کفر و دشنام و ناسزا را از پدر و مادر می‌شنود، چگونه می‌تواند شیرین زبان و خوش رفتار باشد؟

فرزندی که خشم و بی‌ثباتی رفتاری و سخت‌گیری پدر و مادر را می‌بیند، چگونه می‌تواند شخصیتی متعادل و متوازن داشته باشد؟

فرزندی که پدرش جفاکار و قسی‌القلب است، امکان ندارد که مهر و مودت و لطافت اخلاقی را بیاموزد.

آری، این‌گونه است که ‌می‌تواند عزیزان خود را بر اساس خیر و فضیلت اخلاقی پرورش دهید، هنگامی که فرزند پدرش را به عنوان الگو پیش روی خود می‌بیند به طریق انحراف نخواهد رفت و به راه کفر گام‌ نمی‌گذارد و به جانب فسق و فجور نخواهد رفت.

اما از فرزندی که پدر و مادری منحرف و خشن دارد نمی‌تواند انتظار رفتن به راه راست را داشت.

هل یرجی الأطفال کمال

 

إذا ارتضعوا ثدی الناقصات؟

آیا از فرزندانی که شیر از پستان مادران پست خورده‌اند، می‌شود انتظار کمال و بزرگی داشت؟

اما به این نکته نیز توجه داشته باشید که تنها نمونه بودن والدین کافی نیست، بلکه پدر و مادر باید سعی کنند فرزند را با با الگوی واقعی و اصلی تمامی مسلمین یعنی حضرت محمدص آشنا سازند، سیرت ارزشمند اخلاق بزرگوارانه و مغازی آن حضرت را به او بیاموزند، زیرا پیامبرص خود فرمود: «فرزندان خود را بر اساس سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن آل بیت او..». (روایت طبرانی)

«سعدبن ابی وقاصس» می‌گوید: «ما مغازی پیامبری خداص را مانند سوره‌های قرآن آموزش می‌دادیم». تا شخصیت فرزند با مکارم و کمالات اخلاقی و شجاعت و سدلاوری درآمیزد، تا زمانی که کودک به سن رشد می‌رسد رهبر، راهنما و مقدایی به جز عالی‌ترین الگوی مسلمین یعنی حضرت محمدص نشناسد. هم‌چنین ضروری است که فرزند را با نسل یاران پیامبرص و گذشتگان بزرگوار ما و کسانی که از آنان پیروی کردند، آشنا سازیم.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ [الأنعام: 90].

«آنان کسانی هستند که خداوند هدایت‌شان کرده است پس به هدایت آنان اقتدا کن!».

و امر رسول اکرمص را تحقق بخشیده‌اند که فرمود: «یاران من مانند ستارگان آسمانند به هر کدام از آنان اقتدا کند، هدایت می‌یابید». (روایت بیهقی و دیلمی)

هم‌چنین سخنان «عبدالله بن مسعود»س را باز گفتیم که فرمود: «کسی که می‌خواهد پیرو واقعی رسول خداص باشد باید به یاران آن حضرتص تأسی کند».

تا فرزند متخلق به اخلاق این گروه برگزیده باشد که شایسته‌ترین افراد این امت بودند، بینشی عمیق داشتند، تکلیف نمی‌کردند، بر راه راست بودند و بهترین حالت روحی و اخلاقی متعلق به آنان بود، پس به این ترتیب کودک و نوجوان ما با فضل و بزرگی آنان آشنا می‌شود، از آنان پیروی می‌کند و محبت صادقانه آنان را در قلب خود جای می‌دهد.

اضافه بر همه این‌ها چنان‌که تذکر دادیم، لازم است والدین محیط آموزشی، دوستان خوب جمع مناسب را برای عزیزان خود برگزینند تا از جنبه‌های مختلف تربیت ایمانی، اخلاقی، جسمی، روانی و فکری به حد مورد نظر برسند. هیج انسان منصف و اندیشمندی نخواهد گفت که در این محیط مناسب اجتماعی، فرزند دچار بی‌بند و باری و فساد خواهد شد و یا عقده‌های روانی پیدا می‌کند و از جنبه فکری و فرهنگی عقب خواهد ماند یا از لحاظ جسمی دچار ضعف خواهد شد، به عکس در چنین جو مناسب کودک و نوجوان می‌توانند طریق کمال و رفعت اخلاقی را طی کنند واز جنبه جسمی و روانی مستحکم گردند و صاحب اندیشه‌ای پخته و رشد یافته باشند.

در این‌جا با پدر دلسوز و مؤمنی که می‌گوید در جوامع جاهلی و شرایط ناهنجار امروزی دست‌یابی به این‌چنین جمع‌ها و محیط‌هایی بسیار مشکل است هم‌صدا می‌شویم، اگر این پدران مؤمن سعی خود را در همه جهات بکار گیرند اما به علت شرایط نامناسب و فاسد، فرزند دچار انحراف گردید، آنان مسؤول نخواهند بود و در نزد خدای تعالی معذور می‌باشند.

این نکته مهم را نیز نباید از یاد ببرید که متمرکز کردن تربیت بر فرزند بزرگتر از بارزترین طرق اصلاح و تربیت سایر فرزندان است. زیرا فرزند بزرگ، برای سایر فرزندان الگو خواهد بود. می‌دانیم کودک همیشه سعی می‌کند رفتار برادر یا خواهر بزرگتر خود را تقلید کند و اکثر رفتار و اخلاق خود را از آنان کسب خواهد کرد. فاجعه زمانی به وقوع می‌پیوندد که فرزند، برادر یا خواهر بزرگتر خود را در مسیر انحراف و بی‌بند و باری ببیند، زیرا به زودی از آنان تأثیر می‌پذیرد و به راهی گام می‌گذارد که فرزند بزرگتر طی می‌کند، در نتیجه اخلاق و عادات و طرز تفکر او را به سرعت جذب می‌کند.

در خاتمه این بحث شایسته است که نکوهش قرآن کریم را در مورد کسانی که سخن و کردارشان با هم تطابق ندارد ذکر کنیم که بدون تردید شامل پدران، مادران و مربیانی خواهد شد که مسؤولیت تربیت را به عهده دارند و خود در عمل به گفته خویش تحقق نمی‌بخشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣ [الصف: 2- 3].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید چرا سخنانی می‌گویید که خود بدان عمل نمی‌کنید، موجب خشم شدید الهی می‌شود که سخنانی بگویید که به آن عمل نمی‌کنید».

﴿۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٤٤ [البقرة: 44].

«آیا مردم را به نیکی دعوت می‌کنید و خود را فراموش می‌نمایید در حالی‌که کتاب الهی را تلاوت می‌کنید؟ آیا نمی‌اندیشید؟».

آیا در آیات الهی نکوهش و معنی شدیدتر از این مورد را دیده‌اید؟ آن‌هم در مورد کسانی که برای غیر خود نمونه عمل زشت و کردار ناپسند می‌شوند.

چه با عظمت است موضع‌گیری حضرت عمرس، هنگامی که افراد خانواده‌اش را جمع می‌کند و می‌گوید:

«من به زودی مردم را به فلان کار و فلان چیز دعوت می‌کنم و از فلان و فلان برحذر می‌دارم و به خدا سوگند اگر یک از شما به انجام کاری که مردم را به آن دعوت کرده‌ام و ترک کاری که از آن نهی کرده‌ام، مبادرت بکند او را شدیداً مجازات خواهم کرد».

سپس از منزل خارج می‌شد و مردم را به جانب خیر دعوت می‌کرد و هیچ‌کس از امر او سرپیچی نمی‌کرد و در انجام دستوراتش تأخیر نمی‌نمود، زیرا خود الگوی آن چیزی بود که بیان می‌داشت، قبل از آن‌که مردم را به آن دعوت نماید. برای همین منظور کسانی که مردم را به معروف دعوت می‌کنند و خود انجام نمی‌دهند به عذاب دردناک و شدید در روز قیامت تهدید شده‌اند، شرمساری آنان در روز قیامت در برابر دیدگان همه مردم، خود فضیحتی بزرگتر است.

رسول گرامی خداص می‌فرماید:

فردی را در روز قیامت می‌آورند و در آتش می‌اندازند طوری که امعا و احشای او بیرون می‌ریزد پس او را می‌گردانند مانند خری که به دور سنگ آسیاب می‌چرخد، اهل آتش برگرد او جمع می‌شوند و می‌گویند: فلانی تو این‌جا چکار می‌کنی؟ مگر تو به معروف امر نمی‌کردی و از منکر برحذر نمی‌داشتی؟

می‌گوید: آری امر به معروف می‌کردم اما خود بدان عمل نمی‌کردم و از منکر نهی می‌نمودم ولی خود به آن عمل می‌کردم.

راوی حدیث می‌گوید: من از پیامبر اکرمص شنیدم که فرمود: در شب معراج بر قومی گذر کردم که لب‌های آنان را با قیچی آتش می‌بریدند، گفتم اینان چه کسانی هستند ای جبرئیل؟ فرمود: این‌ها خطیبان امت تو هستند که سخنانی را که می‌گفتند عمل نمی‌کردند. (روایت بخاری و مسلم)

«امام احمد» و «بیهقی» از «منصور بن زازان» روایت می‌کنند که گفت: شنیدم که کسانی هستند که وقتی در آتش انداخته می‌شوند، اهل آتش از بوی بسیار بد آنان به ستوه می‌آیند و می‌گویند وای بر تو! چه کرده‌ای؟ عذاب خودمان کم بود تو هم با این بوی بسیار بد، اضافه شدی و خدای تعالی ما را به عذاب جدیدی مبتلا کرد. می‌گوید: «من عالمی بودم که از علم خودم بهره‌ای نبردم».

پس بار دیگر تأکید می‌کنم که پدران و مادران و مربیان بدانند که تربیت با بهره گرفتن از الگوی شایسته، اساس اصلاح و تأدیب اصولی فرزند است و مبنای محکم او در جهت ترقی و تکامل به جانب فضایل و آداب و مکارم ارزشمند اجتماعی است و بدون وجود این‌چنین الگویی نصیحت فایده‌ای ندارد.

پس ای پدران و مادران و مربیان محترم! از خدا بترسید! درباره فرزندانتان پرهیزگار باشید و با احساس مسؤولیت با فرزندان خود برخورد کنید تا با چشم خود نظاره‌گر این جگرگوشه‌های خود باشید که تبدیل به ماه هدایت و خورشید اصلاح شده‌اند، جامعه از پرتو نور پرفروغ آنان روشنی می‌گیرد و به محاسن اخلاقی آنان تأسی می‌کند و از چشمه زلال معرفت و اخلاق آنان، آب حیات معنوی خود را برمی‌گیرد و آن‌گاه مصداق این نکته مبارک خدا عزوجل خواهند بود که فرمود:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ [الأنعام: 90].

«آنان کسانی هستند که خداوند هدایت‌شان کرده است پس به هدایت آنان اقتدا کن!».

﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَیَرَى ٱللَّهُ عَمَلَکُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ [التوبة: 105].

«و بگو: عمل کنید که به زودی خداوند و پیامبر و مؤمنان عمل شما را خواهند دید».

2- تربیت به وسیله عادت

یکی از اصول تفکر و شریعت اسلامی این است که نوزاد بر اساس توحید خالص و دین پایدار الهی و ایمان به خداوند آفریده می‌شود.

خداأ می‌فرماید:

﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٣٠ [الروم: 30].

«فطرت الهی که مردمان بر اساس آن خلق شدند، تغییری در خلقت الهی نیست، این دین پایدار است اما اکثر مردم نمی‌دانند».

پیامبر اکرمص فرمود: «هر نوزادی بر اساس فطرت به دنیا می‌آید ... (روایت بخاری) یعنی بر اساس فطرت توحیدی و ایمان به خداوند.

در این‌جاست که نقش مهم عادات و آموزش و تربیت در مفهوم عام خود در جهت جایگزینی عقیده توحید و مکارم اخلاقی و فضایل روحی و آداب شرعی، روشن می‌شود.

بدون تردید دو عامل اساسی در امر تربیت تعیین کننده‌اند: عامل تربیت‌کننده و عامل محیطی که در صورت شایستگی می‌توانند موجب رشد فرد بر اساس ایمان و اخلاق اسامی شوند و باعث رسیدن او به مراتب والای روانی و مکارم اخلاقی می‌شود.

در مورد عامل تربیت‌کننده چنان‌که قبلاً هم تذکر داده‌ایم، پیامبر اکرمص مکرراً این موضوع را تأکید کرده‌اند و ما برای نمونه چند حدیث را مجدداً تکرار می‌کنیم.

«اگر مرد فرزندش را تربیت کند از یک صاع صدقه دادن بهتر است». (روایت ترمذی) (صاع نوعی پیمانه است).

«بهترین هدیه‌ای که پدر به فرزندش می‌دهد اخلاق خوب است». (روایت ترمذی)

«به زن و فرزندانتان امور خیر را یاد دهید و آنان را تربیت کنید». (روایت عبدالرزاق و سعیدبن منصور)

«فرزندانتان را بر اساس سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن آل بیت او و تلاوت قرآن». (روایت طبرانی)

در مورد عامل محیطی مؤثر بر تربیت نیز احادیث متعددی وجود دارند از جمله حدیثی است که در آن پیامبر اکرمص فرموده است:

«هر نوزادی بر اساس فطرت متولد می‌شود، این پدر و مادر او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی می‌کنند». (روایت بخاری)

از این حدیث می‌توان دریافت که هرگاه کودکی پدر و مادری مسلمان داشته باشد که مبادی ایمان و اسلام را به او آموزش دهند، فرزند بر مبنای عقیده و ایمان اسلامی رشد خواهد کرد و این همان مفهوم عامل یا محیط خانوادگی است.

و نیز فرموده است: «آدمی تابع دین دوست نزدیک خود است پس هر کدام از شما دقت کند که با چه کسی صمیمی است». (روایت ترمذی)

از این گفته مبارک نیز می‌توان استنباط کرد که دوست از دوست نزدیک خود تأثیر می‌پذیرد و تقوی و صلاحیت اخلاقی را از او کسب خواهد کرد و این همان مفهوم عامل محیطی یا محیط اجتماعی است؛ فرق نمی‌کند که این محیط برای مثال مدرسه باشد یا محله یا هر جای دیگر.

در این‌جا حدیثی را ذکر می‌کنم که تأثیر عامل اجتماعی یا محیط اجتماعی را در تربیت بیش از پیش تأکید می‌کند.

پیامبر اکرمص فرمود:

«مردی از گذشتگان 99 نفر را کشته بود، به خدمت عابدی رسید که در آن هنگام عالم‌ترین فرد بود زا او پرسید آیا می‌توانم توبه کنم؟

عابد گفت: خیر.

پس آن مرد، شخص عابد را هم کشت و تعداد مقتولین به 100 رسید.

سپس درباره عالم‌ترین فرد تحقیق کرد او را راهنمایی کردند به تزد او آمد و گفت من 100 نفر را کشته‌ام آیا می‌توانم توبه کنم.

عالم گفت‌: آری. به سرزمینی برو که چنین و چنان است، در آن‌جا مردمانی هستند که خدای تعالی را عبادت می‌کنند، با آنان خدا را عبادت کن و به سرزمین خودت باز نگرد که سرزمین بدی است.

آن مرد به راه افتاد تا به سرزمین مورد نظر برسد، در نیمه راه وفات کرد. ملایکه رحمت و عذاب در مورد او اختلاف پیدا کردند، ملایک رحمت می‌گفتند او توبه کرده و به خدای تعالی روی کرده بود و ملایک عذاب می‌گفتند او در عمرش کاری خیر انجام نداده بود، یکی از ملایک (مأموران) الهی به صورت آدمی ظاهر شد و بین دو گروه قضاوت کرد و گفت: فاصله بین دو شهری را که می‌خواست طی کند، اندازه بگیرید به هر کدام نزدیک‌تر بود، مبنای قضاوت خواهد بود. فاصله را اندازه گرفتند، گفتند به شهری نزدیک‌تر است که می‌خواست برود، پس ملایکه رحمت او را گرفتند. (روایت بخاری و مسلم)

و در روایت دیگری آمده است که خداوند به یک گروه گفت دور شوید و به گروه دیگر گفت نزدیک گردید و فرمود راه را اندازه بگیرید دیدند که آن مرد به اندازه یک وجب به شهری که می‌خواست برود نزدیک‌تر است پس بخشیده شد.

از این نصوص می‌توانیم نتیجه بگیریم که هرگاه عوامل تربیتی که والدین و معلمین و مربیان نیکوکار می‌باشند از یک طرف، و محیط اجتماعی که دوستان و جمع مؤمن و نیکوکار هستند از طرف دیگر مهیا باشد، بدون تردید بر مبنای این دو رکن اساسی تربیت و نمو و تکامل، فرزند آمیخته با ایمان و تقوا خواهد بود و به آداب رفیع اخلاقی عادت خواهد کرد.

گذشتگان مؤمن و نیکوکار ما نیز بر همین مبنا مربی و معلم فرزندان خود را برمی‌گزیدند و اهتمام آنان بر این بود که محیطی شایسته برای تربیت خود و ایجاد صفات و رفتار پسندیده در فرزندان خود فراهم نمایند.

·     «جاحظ» می‌گوید: هنگامی که «عقبه بن ابی سفیان» فرزند خود را به دست مربی می‌سپارد به او می‌گوید:

«اولین کاری که باید قبل از شروع تربیت فرزندم انجام دهی اصلاح نفس خودت است، آن‌ها چشم به تو دوخته‌اند هر چه نزد تو پسندیده باشد، نزد آنان خوب و هرچه نزد تو ناپسند باشد، نزد آنان بد است. به آنان سرگذشت اندیشمندان و اخلاق بزرگان را بیاموز، به واسطه من آنان را تهدید کن اما بدون من آنان را تربیت نما و برای تأدیب آنان مانند طبیبی باش که تا درد را نشناسد، دارو نمی‌دهد، از تربیت آنان با عذر وجود من کوتاهی نکن و بدان که من به کفایت تو اطمینان دارم و به تو اعتماد کرده‌ام».

·     «راغب اصفهانی» می‌گوید: «المنصور» ـ خلیفه عباسی ـ نماینده‌ای به سوی «بنی‌امیه» که در زندان بودند فرستاد تا از آنان بپرسد: «بیشترین ناراحتی شما در حال حاضر در زندان چیست؟ گفتند: «عدم شرایط مناسب برای تربیت فرزندان»

·     «ابن سینا» در سفارش‌های خود راجع به تربیت فرزند می‌گوید: «کودک باید در مکتبه (محل آموزش) همراه کودکانی باشد که اخلاقی نیکو و عاداتی پسندیده دارند، زیرا کودک از دوستان هم سن و سالش بیشتر تأثیر می‌پذیرد و بهتر یاد می‌گیرد و نسبت به آنان مأنوس‌تر است».

اگر کسی می‌خواهد در این مورد شواهد بیشتری بداند به مقدمه بحث بخش دوم کتاب «تربیة الأولاد فی الإسلام = چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم» ـ کتاب حاضر ـ رجوع کند که به یاری خدا عطش جویندگان را فرو خواهد نشاند.

و از جمله خطاهای بزرگ آن است که تصور شود مردم شرور یا نیکوکار به دنیا می‌آیند. ـ چنان‌که بعضی این‌گونه گمان می‌کنند ـ افرادی مانند «شوپنهاور» فیلسوف آلمانی، «اسپینوزا» فیلسوف هندی و «لیفی بریل» فرانسوی بر این عقیده‌اند می‌گویند طبیعت آدمیان قابل تغییر نیست مانند بره که آرام و سر به زیر است و پلنگ که خون‌ریز و خشن است و تغییر آن‌ها امکان‌پذیر نمی‌باشد پس تغییر شرارت و خیر و نیکی در آدمیان نیز ممکن نمی‌باشد.

اصل‌بد نیکونگرددچون‌‌کهن‌بنیادش‌بدست

 

تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است[7]

اما این نظریه فکری باطل است که از جنبه عقلی و شرعی و تجربی نقض می‌شود:

اما نقض شرعی آن آیه‌ای است که می‌فرماید:

﴿وَهَدَیۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَیۡنِ ١٠ [البلد: 10].

«ما دو راه (راه خیر و شر) را به او عرضه کردیم (شناساندیم)».

﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨ قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠ [الشمس: 6- 10].

«و قسم به جان و کسی که آن را پرداخت پس بدکاری و پرهیزگاریش را به وی الهام کرد، به حقیقت هر که نفس خود را مصفی کند رستگار شد، و محققاً هر کس آن را گول بزند هلاک گردیده است».

﴿إِنَّا هَدَیۡنَٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرٗا وَإِمَّا کَفُورًا ٣ [الإنسان: 3].

«محققاً ما او را به راه [راست] هدایت کردیم در حالی که او یا شاکر است یا کفران پیشه».

و پیامبر اکرمص فرمود:

«هر نوزادی بر اساس فطرت متولد می‌شود، پدر و مارد او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی می‌کنند».

پس نظریه فوق ‌الذکر عقلاً محکوم به بطلان است.

خدای تعالی پیامیران را به چه منظوری فرستاد و کتب آسمانی را به چه دلیل نازل فرمود؟ آیا برای تأمین سعادت آدمی در دنیا و آخرت نیست؟

حکومت‌ها به چه دلیلی برنامه و قوانین معینی وضع می‌کنند؟ به چه سبب دانشگاه‌ها و مدارس و دبیرستان‌ها و سایر اماکن علمی را تأسیس می‌کنند؟ و برای نیل به مقصود به انتخاب معلمین و متخصصین علوم اخلاقی و فرهنگی می‌پردازند؟

آیا تمامی این کوشش‌ها در جهت آموزش و پرورش و از بین بردن فساد و ایجاد روابط شایسته اخلاقی و اجتماعی نیست؟

اگر این‌طور نیست پس انزال کتب و فرستادن پیامبران، وضع قوانین و بیان تشریع چه مفهوم و مقصدی می‌تواند داشته باشد؟ آیا تمامی این رنج و مشقت‌ها عبث و بی‌فایده نخواهد بود و درس اخلاق خود بازدهی می‌داشت؟

از این سؤال‌ها و جواب‌ها منطقی آن به این نتیجه خواهیم رسید که انسان طبیعتاً برای خیر و شر مستعد است اگر تربیت شایسته و شرایط اجتماعی و خانوادگی مطلوب را داشته باشد بر مبنای خیر و ایمان خالصانه رشد خواهد کرد، فضایل معنوی و اخلاقی را کسب می‌کند و در نظام جامعه به عنوان عضوی مفید، مؤمن و ارزشمند شناخته می‌شود. این نظریه از نقطه نظر تجربی نیز رد خواهد شد، به دلایل ذیل:

1- نمونه‌های بسیاری در ارتباط تبهکار و مجرم دیده‌ایم و شنیده‌ایم که به علت زندگی کردن در محیط گمراهی و فساد به حد نهایی خلافکاری و جرم رسیده‌اند و نظام جامعه نیز از شرارت و زیان‌های آن‌ها در امان نبوده است، خواب خوش را بر چشمان مردم حرام کرده و امنیت و آرامش را از آنان سلب نموده است، چنین انسانی هنگامی که به طور اتفاقی یا به علت حادثه‌ای با انسان مؤمن و نیکوکاری برخورد کرده و یا همراه شده است، فرد مؤمن و نیکوکاری که توانسته است نقش داعی یا مربی دلسوز را برای او ایفا کند، او را از شقاوت و انحراف به جانب راه راست و سعادت کشانده است و او از شرایط تبهکاری و خلاف، به دنیایی از پاکی و نیکوکاری وارد شده است و بعد از مدت‌های طویل پس از جرم و تبهکاری به یکی از بزرگ‌ترین انسان‌های متقی و دانشمندان نیکوکار و سعادتمند تبدیل گردیده است.

در دنیای امروزی ما که سراسر با فریب و فتنه و گناه آمیخته است و در فسق و فجور و منکر دست و پا می‌زند از این نمونه‌ها بسیار زیاد است و هیچ‌کس نمی‌تواند این حقیقت را انکار کند مگر این‌که آدمی لجوج و ستیزه‌جو یا فردی باشد که بر چشمان خود پرده‌ای از غرور و عناد انداخته است.

2- حقیقت انکارناپذیر دیگر آن است که آدمی توانسته است طبایع وحشی و خشن حیوانی را به طبیعت آرام و رام تبدیل کند و از حالت نافرمانی به نرمی و تسلیم وا دارد و از حالت اعوجاج به اعتدال و انتظام بکشاند، تا جایی که اسب را به رقص وادار کند، سگ‌ها را تعلیم می‌دهد و با پرندگان بازی می‌کند و نمایش می‌دهد، اگر این تأثیر انسان بر غرایز حیوانات زبان بسته است بر غرایز انسانی که بسیار انعطاف‌پذیرتر است چگونه خواهد بود، که به اعتراف علم روانشناسی مقایسه‌ای، نقش‌پذیرتر است و قابلیت تطابق آن به دلایل تنوع و گستردگی، و پذیرش تعدیل و تقویم، بیشتر است.

3- در عالم گیاهان نیز امری بدیهی است که اگر زارع دانه‌اش را در زمینی حاصل‌خیز بکارد، به آن رسیدگی کند و از آب و کود به اندازه کافی بهره گیرد و آن را از انگل و آفات مختلف نباتی حفظ نماید و در طول رشد آن، گیاهان هرزه و شاخه‌های خشک را بردارد، بهره بسیار مناسب خواهد گرفت و به اذن خدای تعالی نتیجه بسیار خوبی می‌گیرد و آدمی نیز از آن بهره می‌گیرد و در سایه‌اش لختی می‌آساید و از خیر و برکت آن برای مدت‌های طولانی استفاده می‌کند.

در صورتی که به دانه‌ای که کاشته شده است توجه نشود، به خوب تغذیه نشود و به شیوه‌ای مناسب آبیاری نشود، گیاهان هرزه‌اش وجین نشود و شاخه‌های خشک، کنده نشود نه شکوفه‌ای از آن می‌روید و نه میوه‌ای می‌دهد بلکه به گیاه خشکی تبدیل می‌شود که از بین می‌رود و دستخوش گردباد خواهد شد.

آدمی نیز این‌چنین است، دارای قابلیت و استعدادهای متفاوتی است، موهبت و طبیعت ویژه‌ای دارد، اگر با اخلاق فاضله و علوم و معارف شایسته و ارزشمند این ماده خام را صورت دهد و با عمل نیک آن را شکلی مناسب ببخشد، رشد و تکاملی بر اساس خیر و معنویت خواهد داشت و چنین انسانی، از جمله ملایکی است که بر زمین راه می‌رود، اما اگر نسبت به آن بی‌توجه باشد و به حال خوش رها کرده و به گذشت ایام بسپارد، هم‌نشینان بد بر آن سلطه یابند و عادت ناپسند آن را در محاصره خود بگیرد، بدون تردید، بر مبنای شرارت و فساد غوطه‌وری در گند آب بی‌بند و باری فحشا و فساد پیش خواهد رفت، چنین آدمی مانند حیوان وحشی و زبان نفهمی است که در میان آدمیان زندگی می‌کند اما خودش را از جمله انسان‌ها به حساب می‌آورد.

نتیجه‌ای را در انتهای این بحث می‌گیریم آن است که ادعای کسانی که می‌گویند طبیعت آدمی بر خیر یا شر شکل یافته و تغییر آن غیرممکن است، اندیشه‌ای بی‌اساس و باطل است که اکثر دانشمندان علوم روانشاناسی و تربیت و اخلاق آن را رد می‌کنند.

در این‌جا شایسته است که بعضی از نظارت «امام غزالی» را که در «احیاء علوم الدین» در این رابطه آمده است ذکر کنیم. «امام غزالی» در ارتباط با شکل‌پذیری و قابلیت قبول و خیر و شر از جانب کودک می‌گوید:

«کودک امانتی الهی نزد والدین است، قلبی پاک مانند گوهری نفیس و ارزشمند دارد، اگر به خیر و نیکی عادت داده شود و آن را یاد بگیرد، در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد شد و اگر به شرارت و بدی عادت کند و مانند حیوانان به حال خویش رها گردد دچار شقاوت و هلاکت خواهد شد. حفظ کودک در واقع با تأدیب و تهذیب او و آموزش دادن محاسن اخلاقی به وی امکان‌پذیر می‌گردد».

«ابن خلدون» در مقدمه کتاب خود، طرز تفکر «غزالی» را به عنوان اندیشه مورد قبول خود اعلام می‌دارد، و تعداد زیادی از اندیشمندان و فیلسوفان شرق و غرب نیز بر این عقیده‌اند و به این راه رفته‌اند.

وینشأ ناشی الفتیان منا

 

علی ما کان عوده أبوه

ومادام الفتی بحجی ولکن

 

یُعَلّمُهُ التدین أقربوه

جوانان ما بر اساس آن‌چه که پدرانشان آنان را عادت داده‌اند ـ تربیت کرده‌اند ـ رشد می‌کنند.

جوان ما به سبب عقل و اندیشه خوش متدین نشد، بلکه دینداری او به دلیل تربیت نزدیکانش بوده است.

اما مربی باید به نکته دقیقی توجه کند و آن هم تفاوت روش برخورد و اصلاح انحراف افراد در دو مرحله سنی مختلف است، و این‌که باید به تمایز معقولی در تربیت و عادات او در مراحل سنی مختلف قایل باشد. بنابراین برنامه تربیتی بزرگترها و کودکان با یکدیگر تفاوت خواهد داشت.

برنامه اسلام برای اصلاح افراد بزرگسال (بعد از سن بلوغ) مبتنی بر 3 امر می‌باشد:

1-ارتباط عقیدتی.

2-ترک حرام با بیان مضرات آن.

3-تغییر شرایط محیطی.

منظور از ارتباط عقیدتی، پیوستگی و اتصال مدام مشخص با عقیده دینی و استمرار ایمان به خداوند و احساس حضور و نظارت الهی است، فردی که از این خصلت برخوردار است، در هر شرایط و زمانی عظمت و ترس از خدا را در درون خویش احساس می‌کند، برای وصول به چنین مدارجی ضروری است که فرد نیروی درونی و ارادی خود را تقویت کند، بنده شهوت و اسیر طمع و آرزوی خود نباشد، بلکه با تمامی وجود بکوشد که برنامه الهی را همان طوری که نازل کرده، و به پیامبر محبوبش وحی نموده است، بر زندگانی خود تطبیق دهد، بدون آن‌که تردید کند یا در پذیرش آن سختی و حرجی احساس نماید و شعارش گفته مبارک خدای تعالی است که در سوره «مائده» این‌چنین آمده است:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ ٥٠ [المائدة: 50].

«و چه حکمی از حکم خدای تعالی بهتر است برای گروهی که یقین دارند».

و می‌فرماید:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ [الحشر: 7].

«و هرچه را که این پیامبر (حضرت محمد ج) به شما داد بگیرید (اجرا کنید) و از آن‌چه که نهی کرد، خودداری نمایید!».

از مقتضیات مسلم چنین ایمانی عمل به شریعت الهی ـ با رغبت و بدون حرج ـ و تسلیم شدن کامل به برنامه خداوند است.

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥ [النساء: 65].

«قسم به پروردگارت ایمان نمی‌آورند تا آن‌که تو را در نزاع بین خود حاکم قرار دهند، پس در نزد خود از قضاوت تو دلتنگ نباشد و کاملاً تسلیم شوند».

تردیدی نیست که عبادات و اذکار و اوراد در مجموع و تلاوت قرآن و تدبر آن در تمامی لحظات روز و شب و درک عظمت و اقتدار الهی در همه شرایط و احوال، و یقین به مرگ و حیات پس از آن و ایمان به عذاب قبر و سؤال ملکین و اعتقاد به جهان آخرت و اهوال و اضطراب روز قیامت موجب می‌گردد که احساس مراقبت و نظارت الهی در وجود مؤمن استمرار پیدا کند و از او انسانی بسازد که توازن و تعادل مطلوبی بین نیازهای جسمی و روانی و تلاش برای دنیا و آخرت، برقرار سازد و حق هر چیز را بدون اهمال و تقصیر ادا کند و شعار او در این زمینه گفته پیامبر اکرمص است که فرمود: «خدای تعالی بر تو حقی دارد هم‌چنین نفس تو و زن و فرزندت ... بر تو حقی دارند پس حق هر کس و هر چیز را چنان که شایسته اوست ادا نما»!

از امور بدیهی و مسلم است که هرگاه فرد مؤمن، جانب مراقبت و نظارت الهی را در درون خود تقویت کند، و اراده مستحکم و سستی ناپذیر برای تسلط بر نفس اماره و تمایلات نفسانی در او ایجاد گردد، از درون اصلاح شده است و معیاری عقیدتی و درونی برای امور خویش خواهد داشت، پس نه گمراه می‌شود و نه دچار لغزش و انحراف و شقاوت می‌گردد. با اعتقاد به این‌که چشم بصیر و همیشه بیدار خداأ بر او ناظر است، او را می‌بیند، سر و نجوای او را می‌شوند و می‌داند و از خیانت چشم‌ها و درون سینه‌ها آگاه است.

آری، این راز موضع‌گیری عظیم یاران گرامی پیامبرص در رابطه با سری است، آن‌گاه که با شنیدن فقط یک آیه همه یک صدا گفتند: پروردگارا، دست برداشتیم و دیگر شراب نخواهیم نوشید! و این گفته را در زندگی خود عملاً اجرا کردند هرچه شراب بود، بیرون ریختند به گونه‌ای که تمامی کوچه‌های مدینه را خیس کرد.

آری، این‌چنین بود که نظام اجتماعی اسلامی، سراسر اصلاح گردید به طوری که «عمربن الخطاب»س در زمان خلاف «ابوبکر»س، دو سال بر منصب قضا می‌نشیند و حتی دو نفر متخاصم به او رجوع نمی‌کنند و کار به جایی می‌رسید که نزد خلیفه می‌رود و از او درخواست می‌کند که او را معاف نماید زیرا چندین سال بدون هیچ عمل و قضاوتی بر جای خویش نشسته است.

بدون شک راز این نظام مطهر اجتماعی، احساس نظارت الهی در درون صحابه پیامبرص بود و چرا با هم جدال کنند در حالی‌ که قرآن پیش روی خود داشتند، چرا با هم نزاع کنند در حالی‌که خشیت و خوف الهی تمامی وجود آن‌ها را پر کرده است؟ چرا انحراف پیدا کنند در حالی‌که حق هر ذی حقی را در حیات خویش ادا کرده‌اند؟

پس باید صاحبان اندیشه عبرت بگیرند.

و اما جنبه کنار گذاشتن فعل حرام با آگاهی از ضرر آن از مهمترین موجبات ترک دادن منکرات و دوری از فساد و گناه از جانب وی می‌باشد.

این نجات بخشی از شر و ناپسند داشتن باطل طریقه‌ای است که قرآن کریم از آن تبعیت می‌کند تا موجب شود که تقلید و عادات و شرور و گناه جاهلی دور ریخته شود. ما برای تفهیم این مطلب مثالی می‌زنیم.

برای تحریم شراب، آیات قرآنی به تدریج و در فتره‌های زمانی به دنبال هم نازل می‌شد و مضرات آن را بیان می‌کرد و اثر سوء آن را بر انسان اظهار می‌داشت و زیان‌های اخلاقی، اجتماعی و دینی آن را تأکید می‌کرد.

﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِیلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَکَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ٦٧ [النحل: 67].

«و از میوه‌های درخت خرما و انگورها که از آن نوشابه‌های شیرین و رزق نیکو به دست می‌آورید و در این کار نیز نشانه قدرت پروردگار است، برای خردمندان!».

در این آیه مقابله‌ای بین نوشابه درست شده از انگور و رزق نیکو آمده است تا صاحبان اندیشه برتر دریابند که شراب چیزی است و رزق نیکو چیز دیگر، تا احساس و درک آنان را به سوی تحریم آن متمایل کند و در مرحله بعد می‌فرماید:

﴿۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا [البقرة: 219].

«و درباره شراب[8] و قمار از تو می‌پرسند بگو هر دو دربردارنده گناهی بزرگند و منافعی برای مردم در آن‌ها وجود دارد، اما گناه و زیان آن‌ها از نفع‌شان بیشتر است».

در این‌جا جنبه زیان یا گناه شراب بر منفعت آن ترجیح داده شده است تا الفت نفسانی با آن را کاهش دهد و عادت پایدار افراد را نسبت به آن دچار تغییر و زوال نماید.

و در مرحله سوم می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ [النساء:43].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، در حالی‌که مست هستید به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه می‌گویید (در هنگام نماز)».

در این آیه اثر سوء شراب بر عقل آدمی تذکر داده شده است و اثر مشوش کننده و اخلال‌گر آن بر افراد، در غیر اوقات نماز بیان گردیده است.

و در مرحله چهارم می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُوقِعَ بَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِی ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ وَیَصُدَّکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١ [المائدة: 90- 91].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید به حقیقت می و قمار و بت‌ها و تیرهای قرعه پلید، از عمل شیطان است پس از آن دوری کنید، شاید رستگار شوید و به راستی شیطان می‌خواهد به سبب می و قمار بین شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد، پس آیا شما [با این حال] از این کارها دست بر نمی‌دارید؟».

معنی همراه و هم‌ردیف آوردن «می» با پرستش بت‌ها و قمار چیست؟ و مفهوم توصیف رجس در مورد آن چیست؟ و وصف عمل شیطانی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

در این آیه مضرات اخلاقی «می» که همانا ایجاد عداوت و کینه است بیان گردیده و به دنبال آن زیان‌های دینی آن که ممانعت از ذکر خداوند می‌باشد، آمده است.

معنای همه این‌ها چیست؟ آیا معنای همه آن‌چه گفتیم این نیست که حقیقت شراب، آشکارار خود را نشان داده و ماهیت پرضرر و خطرناک آن برای صاحبان عقل سلیم مشخص شده است؟

آیا کسی پیدا می‌شود که پس از این‌چنین وضوحی با این عمل مخرب، شکی در تحریم و دوری از آن داشته باشد؟

بدون تردید، انسان مؤمن، عاقل و منصف خواهد گفت، پروردگارا دیگر دست برداشتم و به آن نزدیک نخواهم شد، بعد از آن‌که بیان فرمو دی و حقیقت آن را به تفصیل آشکار نمودی و آن را بر ما حرام کردی. آری این موضع دقیقاً کاری بود که یاران بزرگوار نبی اکرمص به آن مبادرت نمودند.

بر اساس مطلبی که در ارتباط با تحریم «می» بیان نمودیم می‌توانید تحریم سایر معتقدات جاهلی و مفاسد اجتماعی مانند شرک به خداوند، زنا، ربا، قمار، قتل، زنده به گور کردن دختران و خوردن مال یتیم را قیاس نمایید، اما قرآن کریم تحریم را زمانی بیان کرد و صاحبان اندیشه سلیم را هشدار داد که از آن بگریزند و دور شوند، زیرا شوم‌ترین آثار ممکن، و بدترین خطرات را به دنبال دارد.

تغییر محیط، سومین عامل اصلاحی بود که از جنبه اهمیت و حساسیت در ارتباط با اصلاح فرد و هدایت و تربیت او، از دو مورد دیگر کمتر نیست.

اگر این‌چنین نیست، چرا خداوند سبحان به رسول بزرگوارشص اجازه می‌دهد که به سوی «مدینه» منوره هجرت کند؟ و چرا پیامبر خداص به یارانش امر می‌کند که هجرت نمایند؟

آیا فکر نمی‌کنید یکی از جنبه‌های هجرت پیامبرص و یارانش در ارتباط با فراهم نمودن محیطی مناسب جهت ارائه روند تربیتی اسلام بود که آن محیط مناسب در شرایط اجتماعی جاهلی آن زمان در مکه امکان‌پذیر نبود و احتیاج به محیطی اجتماعی داشت که در اجتماعات و سایر اماکن عمومی، اعمال منکر، زشت و منافی عفت و اخلاق انجام نگیرد؟

آیا فکر نمی‌کنید که یکی دیگر از جنبه‌های مبارک هجرت آن رسول بزرگوارص بر پا نمودن دولت اسلامی در سایه تشریع منزل بود، آن هم زیر پرچم واحد فراگیر و کامل؟

آیا فکر نمی‌کنید جنبه ارزشمند دیگر که در هجرت مد نظر بوده است، اصلاح فرد مسلمان در نظام اجتماعی مطلوبی بود که اسلام بر آن حکومت می‌کرد و قرآن در آن نازل می‌شد؟

در ارتباط با حدیث مردی که 100 انسان را کشته بود و از اهل علم در ارتباط با توبه سؤال کرد، نیز سخن گفتیم. جواب شخص عالم این بود:

«به سرزمینی چنین و چنان برو! در آن‌جا مردمانی زندگی می‌کنند که خدای تعالی را عبادت می‌کنند، تو هم با آنان خداوند را عبادت کن و دیگر به سرزمین خودت باز نگرد بد جایگاهی است».

آیا این حدیث دلالت بر این مطلب ندارد که محیط اجتماعی مناسب اثر بسیار مهمی در اصلاح فرد و تعدیل ناهنجاری‌ها و پاک کردن وی از عادات و آداب زشت و مذموم دارد؟

در این مورد نیز کلام رسول بزرگوار اسلامص را نیز مشاهده کردید که بر تأثیر قابل توجه رفاقت و همراهی با دوستان خوب یا بد تأکید می‌کرد؟ زیرا هم‌نشینی و در جمع بودن، بزرگ‌ترین اثر را بر اصلاح یا فساد فرد خواهد گذاشت.

از آن‌چه بیان کردیم نتیجه می‌گیریم که نقطه آغاز در اصلاح فرد ـ هر چند بزرگسال باشد ـ تغییر محیط و شرایط فاسد و دوستان بد و اهل و عشیره جاهل و گمراه می‌باشد.

نتیجه نهایی از مباحث فوق

از سخنانی که اظهار شد در می‌یابیم که اصلاح افراد بزرگسال بر سه مبنای اساسی است که سهم به سزایی در تعدیل اخلاقی و اصلاح ناهنجاری‌های آنان دارد.

با ارتباط عقیدتی، حس و ادراک نظارت و حضور الهی و ترس از او در نهان و آشکار رشد می‌کند که به نوبه خود موجب تقویت اراده فرد می‌شود که از امور حرام دست بکشد و با زینت اخلاقی و صفات ارزشمند آراسته شود.

و با بیان آثار سوء فعل حرام، فرد ـ هرچند بزرگسال هم باشد ـ قانع می‌گردد که مفاسد را ترک کند و به زدودن درون خویش از رذایل، تصمیم قطعی بگیرد و نوعی آرامش و اطمینان قلبی بیابد که موجب گردد هر نوع گناه و انحرافی را ترک کند.

و با تغییر محیط، وسیله و سبب اصلاح فرد در جو و شرایط مطلوب و حیات با کرامت و شرافت فراهم می‌شود. با گذشتن زمان رو به بهبودی می‌رود و افعال و اخلاقش به سوی مورد نظر سوق داده می‌شود.

پس شایسته است که مربیان اجتماعی در ارتباط با برنامه‌ها و وظایف خود، طریقه اسلامی را به کار برند، اگر برای اعضای امت اسلام خیر و اطمینان را طلب می‌کنند و برای فرزندان جامعه خواستار سلامت و استقرار و ثبات درونی هستند.

﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِیلِیٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِیۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٠٨ [یوسف: 108].

«بگو این طریق و راه من است که به سوی خدا دعوت می‌کنم، من و پیروانم در این راه بر بینایی و بینش عقلی می‌باشیم و خداوند منزه است و من از مشرکین نیستم».

اما روش اسلامی در اصلاح کودکان مبتنی بر دو تکیه‌گاه اساسی است:

1-آموزش.

2-عادت.

قصد ما از آموزش در این‌جا تعلیم دادن جنبه نظری به کودک در امر اصلاح و تربیت می‌باشد.

و منظور از عادت، عادت دادن کودک به شکل عملی به مفاهیم نظری است که آموخته است.

گزینش این دو تکیه‌گاه به آن دلیل است که فرزند در سن کودکی قابلیت و آمادگی بسیار بیشتری برای آموختن و عادت کردن بیش از سایر مراحل عمر خواهد داشت و به همین دلیل است که مکرراً والدین و مربیان را دعوت می‌کنیم که نیروی خود را در امر تربیت بر سنین اولیه زندگی فرزند متمرکز سازند. به قول «امام غزالی» کودک امانتی الهی در دست والدین است، قلبش مانند گوهری گرانبهاست، اگر به خیر و نیکی عادت داده شود و آن را یاد بگیرد در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد شد و اگر به شرارت و بدی عادت کند و مانند حیوان به حال خویش رها گردد، دچار شقاوت هلاکت خواهد شد.

در این‌جا مناسبت دارد مثال‌هایی در هر دو مورد را مجدداً ذکر نمایم، چه بسا که برای والدین و مربیان عزیز چراغی بر فراز راه و موجب بصیرت گردد.

·     پیامبر گرامی خداص فرمود:

«زبان کودکان خود را با کلمه مبارکه «لاالهالاالله» بگشایید! (روایت حاکم)

این، جنبه نظری این مفهوم است، اما کودک باید با تمامی وجود و از اعماق قلب اطمینان و ایمان داشته باشد که پروردگار و آفریننده‌ای و معبودی به جر خداوند سبحان نیست، تنها راه ایجاد چنین اطمینانی و ثباتی در درون فرد آن است که طبیعت را با نگرشی دقیق‌تر و آگاهانه‌تر در معرض دید طفل قرار دهیم مانند گل، آسمان، زمین، دریاها، انسان و موجودات دیگری که با عظمت و شکوه خود، ذهناً و عقلاً بر آفریدگاری که همانا خداوند سبحان است، دلالت دارند.

خلاصه مطلب آن است که مربی قدم به قدم کودک را با خود جلو آورد و به او بفهماند که تمامی موجوداتی که موجودیت آن‌ها را با احساس‌های خود درمی‌یابیم نمی‌توانند خود به خود به وجود آمده باشند و خود نیز نمی‌توانند ـ به علت عدم وجود عقل و علم و اراده از آن‌ها ـ خویشتن را به وجود آورده باشند، بنابراین تمامی این پدیده‌ها نیازمند پدید آوردنده‌ای هستند که همانان خداوند سبحان است.

به این ترتیب مربی می‌تواند با روش تأمل و تفکر در خلقت آسمان و زمین و حرکتی تدریجی از محسوس به معقول و جزئی به کلی و بسیط به مرکب، کودک را وجداناً و عقلاً قانع کند و او بر اساس حجت و برهان، به ایمان الهی نایل می‌گردد.

·     رسول گرامی اسلامص به والدین و مربان امر می‌کند که نماز را در هفت سالگی به فرزندان خود بیاموزند. ایشان می‌فرمایند: «فرزندان خود را در هفت سالگی به نماز امر کنید و در ده سالگی ـ اگر نخواندند ـ آن‌ها را بزنید (تنبیه کنید)! و در ده سالگی جای خواب آنان را جدا کنید». (روایت حاکم و ابوداود)

این، جنبه نظری نماز است؛ جنبه عملی، آن تعلیم احکام، تعداد رکعت‌ها، کیفیت آن‌ها و عادت دادن او به پیگیری، پشتکار و ادای آن در مسجد است، تا نماز در او به نوعی خلق و عادت تبدیل گردد.

·     پیامبر خداص به والدین و مربیان امر می‌کند که احکام حلال و حرام را به فرزندان خود بیاموزند ایشان می‌فرمایند:

«... به فرزندان بیاموزید که دستورات شما را اطاعت کنند، و از آن‌چه نهی می‌کنید، پرهیز نمایند که این موجب حفظ شما و آنان از آتش می‌گردد».

این نکته نیز جنبه نظری است، اما جانب عملی آن، این است که کودک را بر امتثال اوامر الهی و اجتناب نواهی، تربیت نماید، مثلاً هرگاه عمل زشت و ناپسندی از او سر زد، مرتکب سرقت، یا شرارتی شد او را برحذر دارد و بگوید: این کار منکر است و فلان کار حرام است و هرگاه امر پسندیده‌ای مانند صدقه یا همکاری و غیره از او دید، او را تشویق کند و به او بگوید: این کار تو پسندیده و خوب است و فلان کار حلال می‌باشد؛ و این‌چنین با مراقبت و نظارت دایمی موجب می‌‌گردد نیکی به جزئی از شخصیت فرزند تبدیل شود.

·     نبی اکرمص به همه والدین و مربیان توصیه می‌کنند که محبت پیامبرشان و آل بیت او و اصحابش را به کودک تلقین نمایند و به او تلاوت قرآن را تعلیم دهند.

«طبرانی» از «حضرت علی» (کرم الله وجهه) روایت می‌کند که پیامبر اکرمص فرمود: «فرزندان خود را بر اساس سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان و محبت آل بیت او و تلاوت قرآن...»

اما این مفهوم جنبه نظری فرموده پیامبرص است و جنبه عملی این امر آن است که مربی، فرزندان را جمع کند، غزوات و سیره پیامبر و یارانش را برای آنان باز گوید، از شخصیت ارجمند بزرگان و قهرمانان و رهبران اسلام در طول تاریخ سخن بگوید و تلاوت قرآن را به آنان آموزش دهد تا فرزندان به شیوه زندگی قهرمانان و مجاهدان اسلام تأسی کنند تا این جگرگوشه‌های ما از جنبه روحی و درونی با تاریخ پرافتخار اسلامی مرتبط باشند تا این عزیزان، قراَن کریم را به عنوان دستورالعمل و برنامه زندگی مورد استفاده قرار دهند.

قبلاً نیز گفتیم که در کتب ادبی تاریخی ذکر کرده‌اند که «مفضل بن زید» پسر یکی از زنان عرب را دید و از دیدنش شگفت‌زده شد و از مادر درباره فرزندش سؤال کرد. گفت:

وقتی سن پنج سالگی را پشت سر گذشت او را به مربی سپردم، تمام قرآن را تلاوت و حفظ نمود، اشعار برگزیده را به او یاد داد و حفظ نمود، با مفاخر قومی آشنا شد و روش زندگی و رفتار بزرگان از آبا و اجدادش را آموخت، وقتی به سن بلوغ رسید او را بر اسب نشاندم پس تمرین کرد و سوارکار قابلی شد، لباس جنگ پوشیده، و به انسانی اجتماعی تبدیل شد و هرجا فریاد درمانده‌ای می‌شنید که کمک او می‌شتافت.

آری آموزش و عادت از دو جنبه نظری و عملی این‌چنین و با چنین تربیتی است که فردی پرورش می‌یابد ک مرد عقیده و عمل و میدان جهاد خواد بود.

آن‌چه به عرض خوانندگان رسید گوشه‌هایی از برنامه آموزش و عادت اطفال و نوجوانان بود که اصول مبانی آن را نبی اکرمص وضع نموده است که در همان چهارچوبه عام و فراگیر تکامل عقیدتی و ایمانی فرزند بر پایه عقیده اسلامی می‌باشد.

بدون تردید والدین و مربیان عزیز ما اگر تلاش و کوشش خود را بر تربیت کودکان و آموزش و ایجاد عادات پسندیده در آن‌ها متمرکز نمایند، به زودی موفق خواهند شد نسلی بپرورانند که اکثر آنان را سپاهیان اسلام و مردان عقیده و دعوت و جهاد تشکیل می‌دهند که امت اسلام به آن افتخار خواهد کرد و نظام اجتماعی هم به سبب توازن و تعادل شخصیتی و اخلاقی آنان پیشرفت و ترقی خواهد کرد.

از جمله امور مهمی که مربیان عزیز باید به آن توجه نمایند روش‌های برخورد با بهره‌گیری از تشویق و تنبیه است، گاهی شایسته است که کودک را به جهت انجام کار نیک تشجیع کنیم و یا زمانی لازم است که به او هدیه‌ای تقدیم داریم و او را تشویق نماییم، اما در شرایط دیگری ضروری خواهد بود که او را از عاقبت کار زشتی که مرتکب شده است، بترسانیم و در بعضی اوقات مربی به ناچار مجبور به تنبیه کودک می‌گردد، زیرا تصور می‌کند تنها راه باقی‌مانده جهت اصلاح او و تحقق مصلحت وی، همین است.

اسلوب مذکور در مجموع موجب ایجاد فضایل روحی و مکارم اخلاقی و آداب اجتماعی در فرزند می‌شود و از او انسانی فاضل، بزرگوار، متعادل و درستکار می‌سازد که محبت او در قلب دیگران جای می‌گیرد و مورد احترام و اکرام خواهد بود.

در آخر می‌خواهم بار دیگر تأکید کنم که تمامی والدین و مربیان محترم در هر شرایط که قرار داشته باشند، با اختلاف اشکال و احوال آن‌ها، اگر روش و شیوه اسلامی را در تربیت و تکوین عقیدتی و اخلاقی به کار گیرند، اکثر فرزندان آن‌ها رشد، و پرورشی بر مبنای عقیده و ایمان راسخ اسلامی خواهند داشت و با اخلاق ارزشمند قرآنی و سایر صفات برجسته و خصایل پسندیده و رفتار بزرگوارانه خود، الگوی سایرین می‌شوند.

پس باید مربیان و والدین جدی‌تر باشند، آستین تلاش و عمل را بالا بزنند و حق آموزش و پرورش و تهذیب فرزندان خود را به نحو احسن ادا نمایند. در این صورت وظیفه خود را ادا کرده‌اند و امر واجبی را که بر عهده دارند به انجام رسانده‌اند و به عهد خود با خدای خویش وفا کرده‌اند و نزد او مورد بازخواست واقع نخواهند شد و از طرف دیگر چرخ پیشرفت و ترقی تربیتی را با دست خود بیش از پیش به گردش درآورده‌اند و پایه‌های امنیت و ثبوت اجتماعی را در جامعه خود استوار ساخته‌اند و آن زمان مؤمنان به سبب نسلی مؤمن و جامعه‌ای مسلمان و امتی شایسته شادمان خواهند شد و حقیقتاً تحقق این امر برای خدای توانا سهل است.

به نظر این‌جانب تربیت با شیوه عادت و پاداش و مجازات از پایه‌های بسیار مهم آن می‌باشد و از نیرومندترین ابزار پرورشی ایمانی و اخلاقی است، زیرا بر مراقبت، نظارت و همراهی، تشویق و تنبیه تکیه می‌کند و برای رسیدن به مقصود از گذرگاه رهنمود و نصیحت و راهنمایی شایسته فرزند عبور می‌کند.

و حقیقتاً تا چه اندازه نیازمند والدین و مربیانی هستیم که باید این رسالت خطیر را به وجه کامل تحقق بخشند و حق تعلیم و تربیت اسلامی را از جنبه تلاش و کوشش ادا نماید و در آموزش و پرورش اطفال و کودکان، مداومت و صبر و پایداری از خود نشان دهند، تا در آینده نزدیک ببینند که پاره‌‌های تن آن‌ها، داعیان رسالت، مردان مصلح و جوانان دعوت و سربازان جهادند.

بدون شک همراهی و تأدیب و تربیت فرزند در دوران طفولیت و کودکی بهترین نتایج ممکن را خواهد داد، در صورتی که تربیت در بزرگی برای کسی که خواهان کمال و رفعت است، بسیار مشکل خواهد بود. به قول شاعر:

قد ینفع الأدب الأولاد فی صغر

 

ولیس ینفعهم من بعده أدب

إن الغصون إذا عدلتها اعتدلت

 

ولا تلین ـ ولو لینته ـ الخشب

تربیت فرزندان در سن کودکی و طفولیت ثمربخش است و بعد از آن ـ در بزرگسالی ـ تربیت فایده‌ای ندارد. شاخه جوان و نرم را اگر بخواهی راست کنی می‌شود [شکل می‌پذیرد هر طور بخواهی] اما هنگامی که به چوبی خشک تبدیل شد دیگر شکل‌پذیر نخواهد بود.

3- تربیت به وسیله نصیحت

یکی از مهمترین عوامل مؤثر در تربیت ایمانی و رشد اخلاقی، روانی و اجتماعی کودک، تربیت به وسیله نصیحت و موعظه است، زیرا نصیحت اثر قابل توجهی در روشن‌بینی فرزند نسبت به حقایق امور دارد. موعظه نیکو و شایسته، فرد را به جانب امور عالی و بلند مرتبه معنوی، و فهم و درک عمیق مبانی اسلامی سوق می‌دهد. بنابراین تعجبی ندارد اگر بدانیم قرآن کریم در مواضع متعددی از این روش استفاده کرده است و روان آدمیان را مخاطب قرار داده و در آیات متعددی تکرار نموده است.

در این‌جا نمونه‌هایی از نصایح و مواعظ مکرر قرآنی ـ که بیانگر سودمندی تذکر به این شیوه است ـ را بیان می‌کنیم.

خدای تعالی در سوره «لقمان» می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ ١٣ وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیۡکَ إِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ ١٤ وَإِن جَٰهَدَاکَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِی ٱلدُّنۡیَا مَعۡرُوفٗاۖ وَٱتَّبِعۡ سَبِیلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَیَّۚ ثُمَّ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٥ یَٰبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَکُن فِی صَخۡرَةٍ أَوۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ ١٦ یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ١٧ [لقمان: 12- 17].

«و یاد کن آن دم را که «لقمان» به فرزند خود گفت ـ در حالی‌که او را پند می‌داد ـ ای پسرکم به خدا شرک نیاور که شرک ستمی بزرگ است و انسان را نسبت به والدینش سفارش کردیم، مادرش به ناتوانی بر ناتوانی او را حمل نمود و از شیر بریدنش در دو سالگی بود که برای منو و والدینت سپاس به جای آور، سرانجام و بازگشت به سوی من است و اگر بکوشند تا چیزی را که نمی‌دانی شریک من گردانی پس اطاعت‌شان مکن و در این دنیا به نیکی همدم‌شان باش و راه کسی را که به سوی من بازگشته است پیروی کن، پس بازگشت شما به سوی من است، پس شما را از آن‌چه کرده‌اید باخبر می‌سازم. ای پسرک من! اگر عمل (رفتار و کردار بندگان) هم وزن دانه خردلی در سنگی یا در آسمان‌ها و یا در زمین باشد، خداوند آن را بیاورد، (به حساب می‌آورد) زیرا خداوند دقیق و آگاه است. ای پسرک من نماز را به پای دار و به معروف امر کن و از منکر نهی نما و بر مصایب خود صبور باش که این، از امور واحب است».

در سوره «سبأ» انبیای الهی از جانب خدای تعالی می‌گویند:

﴿۞قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُکُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْۚ مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِیرٞ لَّکُم بَیۡنَ یَدَیۡ عَذَابٖ شَدِیدٖ ٤٦ قُلۡ مَا سَأَلۡتُکُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَکُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٞ ٤٧ قُلۡ إِنَّ رَبِّی یَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ ٤٨ قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا یُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا یُعِیدُ ٤٩ [سبأ: 46- 49].

«بگو همانا من شما را به یک امر پند می‌دهم که دو دو و یک یک برای خدا برخیزید، آن‌گاه بیاندیشید که در صاحب شما (مقصود رسول گرامی خداست) جنون نیست، او فقط برای شما بیم‌دهنده‌ای است که پیش از وقوع عذاب شدید، به شما خبر می‌دهد. بگو من از شما هیچ پاداشی [برای ادای رسالتم] نمی‌خواهم، اجر من فقط با خداست و او به هر چیزی گواه است. بگو به راستی خدای تعالی حق را با حجت و برهان استوار، آشکار می‌سازد، او دانای غیب‌هاست، بگو حق آمد و باطل باز نیاید و یارای بازگشتنش نیست»

در سوره «هود» نیز درباره حضرت «نوح» این‌چنین آمده است:

﴿قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٣٢ قَالَ إِنَّمَا یَأۡتِیکُم بِهِ ٱللَّهُ إِن شَآءَ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ ٣٣ وَلَا یَنفَعُکُمۡ نُصۡحِیٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَکُمۡ إِن کَانَ ٱللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغۡوِیَکُمۡۚ هُوَ رَبُّکُمۡ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٣٤ [هود:32- 34].

«گفتند: ای نوح! با ما مجادله کردی و جدال و برخورد ما را بسیار نمودی، پس آن‌چه که به ما وعده داده‌ای بیاور! اگر راست می‌گویی. «نوح» فرمود: خدای تعالی هر وقت بخواهد آن را (عذاب را) می‌آورد و شما نمی‌توانید مانع او گردید و اگر خداوند بخواهد شما را گمراه کند، نصیحت من به شما نفعی نمی‌رساند، اوست پروردگار شما و به سوی او برگشت داده می‌شوید».

هم‌چنین در سوره «اعراف» درباره حضرت «هود» آمده است:

﴿۞وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٦٥ قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٦٦ قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی سَفَاهَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٦٧ أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنَا۠ لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ ٦٨ [الأعراف: 65- 68].

«و به سوی قوم عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم. گفت: ای قوم من، خداوند را عبادت کنید، برای شما غیر از الله پروردگار دیگری ملجأ و مقصد و فرمان‌روا و فریادرس دیگری نیست. گروهی که از قوم او که کافر بودند، گفتند: ما حقیقتاً در تو سفاهت می‌بینم و به راستی تو را از دروغ‌گویان می‌دانیم. «هود» گفت: ای قوم من، من سفیه نیستم بلکه پیامبری از جانب خداوند می‌باشم، پیام‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و برای شما پند گوینده‌ای امینم..».

چنان‌که می‌بینیم قرآن کریم روش‌های متنوعی در دعوت به جانب خداوند یا تذکر او و موعظه و نصیحت دارد. شیوه‌ای که بر زبان انبیا جریان یافت و طریقی که زبان داعیان و پیروان آنان دوباره برای انسان‌ها تکرار می‌کنند.

بدون تردید هنگامی که نصیحت و پند، با نیتی خالصانه صورت بگیرد و روحی پاک، قلبی باز و عقلی حکیم و اندیشمند، مستمع آن باشد، نافذتر است و سریع‌تر اجابت می‌شود.

قرآن کریم این حقیقت را در آیات متعددی تأکید می‌نماید و سودمندی تذکر و نافذ بودن کلمات هدایت‌گر و نصیحت ارزشمند را بیان می‌دارد.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکۡرَىٰ لِمَن کَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِیدٞ ٣٧ [ق: 37].

«محققاً در آن‌چه که بیان گردید، عبرتی است برای آن‌که دلی دارد و با حضور قلب گوش فرا دهد».

﴿وَذَکِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّکۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٥٥ [الذاریات: 55].

«و تذکر بده زیرا تذکر و پند برای مؤمنان سودمند واقع می‌شود».

﴿وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّهُۥ یَزَّکَّىٰٓ ٣ أَوۡ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّکۡرَىٰٓ ٤ [عبس: 3- 4].

«و چه می‌دانی؟ شاید او طالب پاک شدن است یا می‌خواهد پند گیرد که به او نفعی رساند».

﴿تَبۡصِرَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِکُلِّ عَبۡدٖ مُّنِیبٖ ٨ [ق: 8].

«تا مایه بصیرت و تذکری گردد برای هر بنده‌ای که به حق رو کند».

﴿ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ ١١٤ [هود: 114].

«این تذکری است برای پندگیرندگان».

﴿ذَٰلِکُمۡ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ [الطلاق: 2].

«و به وسیله این (آن‌چه برای شما بیان کردیم) پند می‌گیرد کسی که به خداوند و روز قیامت ایمان دارد».

تعداد آیاتی که شیوه پند و نصیحت را در دعوت اسلامی مورد استفاده قرار می‌دهد بسیار زیاد است. طریقی که به اصلاح فرد و راهیابی و هدایت گروه‌های مختلف انسانی منجر می‌شود. کسی که فقط قرآن را ورق بزند پدیده «طریقه پند» را به شکل ملموسی در بسیاری از آیات قرآن مجید می‌بیند. گاهی با یادآوری تقوی و پرهیز الهی و یا توجه به تذکر یا موعظه و تشویق به نصیحت یا تشویق به پیروی از راه راست و یا به کار بردن روش تهدید، پند و نصیحت الهی را با اسلوب متنوع و مفاهیم مختلف بیان می‌کند تا هر انسان صاحب بصیرتی دریابد که در تربیت روان انسان‌ها از دیدگاه قرآن، پند و اندرز نقش بسیار مهمی دارد که موجب گرایش به حق و استجابت دعوت می‌شود.

و قبلاً نیز گفتیم که اگر روحی پاک، قلبی باز، و عقلی دقیق و دور‌اندیش با این مواعظ ارزشمند برخورد کند آن‌ها را با تمامی وجود می‌پذیرد.

اثر مهم پند و اندرز، و پذیرش قلبی آن‌که تا حال مطرح شد مربوط به افراد بزرگسال بود، به طریق اولی چون کودک فطرت و قلبی پاک دارد و هنوز به نجاست گناه و سایر مفاسد جاهلی و انواع و مراتب مختلف خلاف و تبهکاری، آلوده نشده است، بدون تردید پند و اندرز در او اثر بسیار بهتری خواهد گذاشت و با قدرت بیشتری او را جذب خواهد کرد.

پس شایسته است که مربیان و والدین عزیز این حقیقت را به خوبی درک کنند و روش قرآن کریم را در موعظه و نصیحت کودکان به کار ببرند، چه قبل از سن تمییز و چه پس از آن، اگر خواهان خیر و کمال و رشد عقلی و روحی و توازن شخصیتی آنان هستند.

در این‌جا لازم است که روش قرآن کریم را در پند و اندرز بیان داریم، امید است آنان‌که حق تربیت و تعلیم فرزند بر گردنشان است، بتوانند با بهره‌گیری از آن، فرزند یا شاگردان خود را از جنبه آموزش و پرورش به حد اعلای مطلوب برسانند.

به نظر این جانب روش قرآن در پند و اندرز به اشکال ذیل می‌باشد:

ندای اطمینان بخش همراه با درخواست یا ناپسند داشتن امر

این روش اثرات مهمی بر ذهن شنونده دارد و بر قلب نیز تأثیر قابل توجهی می‌گذارد، قرآن کریم تمامی مردم را با وجود اختلاف شکل، جنس، طبقه و زبان، توسط انبیاء، این‌گونه مورد خطاب قرار می‌دهد که نمونه‌هایی از آن تقدیم می‌شود.

* ندا برای فرزند

﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ [لقمان: 13].

«و یاد کن آن دم را که «لقمان» به فرزند خود گفت ـ در حالی‌که او را پند می‌داد ـ ای پسرکم به خدا شرکت نیاور!».

و حضرت «نوح» می‌گوید:

﴿یَٰبُنَیَّ ٱرۡکَب مَّعَنَا وَلَا تَکُن مَّعَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٤٢ [هود: 42].

«فرزندم! با ما سوار شو (در کشتی) و همراه کافران نباش!».

و حضرت «یعقوب» می‌گوید:

﴿یَٰبُنَیَّ لَا تَقۡصُصۡ رُءۡیَاکَ عَلَىٰٓ إِخۡوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیۡدًاۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٞ مُّبِینٞ ٥ [یوسف: 5].

«فرزندم! خواب خود را برای برادرانت تعریف نکن زیرا برای (نابودی) تو نقشه‌ای می‌کشند، حقیقتاً، شیطانی دشمن آشکار انسان است».

و می‌فرماید:

﴿یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٣٢ [البقرة:132].

«ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را انتخاب کرده است، پس نباید بمیرید مگر این‌که مسلمان و تسلیم کامل امر حق باشید».

* ندای قرآن برای زنان

ملایکه خطاب به حضرت «مریم» می‌گویند:

﴿یَٰمَرۡیَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰکِ وَطَهَّرَکِ وَٱصۡطَفَىٰکِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٤٢ یَٰمَرۡیَمُ ٱقۡنُتِی لِرَبِّکِ وَٱسۡجُدِی وَٱرۡکَعِی مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ ٤٣ [آل عمران: 42- 43].

«ای مریم به راستی خداوند تو را برگزید و پاک گردانید و بر زنان جهان برتری داد، ای مریم برای پروردگارت خاضع باش و سجده کن و همراه با فروتنان، فروتن باش!».

خدای تعالی خطاب به همسران پیامبر می‌فرماید:

﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ [الأحزاب: 32].

«ای زنان پیامبر! اگر شما پرهیزگاری کنید مانند هیچ یک از زنان دیگر نیستید، پس در گفتار خود نرمی نکنید تا کسی که مرضی به دل دارد طمع نیاورد و گفتاری پسندیده گویید!».

* ندای قران برای اقوام

حضرت «موسی÷» خطاب و قومش می‌گوید:

﴿یَٰقَوۡمِ إِنَّکُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَکُم بِٱتِّخَاذِکُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِکُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ عِندَ بَارِئِکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ٥٤ [البقرة: 54].

«ای قوم من، شما با پرستش گوساله به خو ظلم کردید، به سوی پروردگارتان برگردید (توبه کنید) خود را بکشید که این نزد پروردگارتان برایتان بهتر است، پس او توبه شما را می‌پذیرد، زیرا او توبه‌پذیر و مهربان است».

و می‌گوید:

﴿یَٰقَوۡمِ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَعَلَ فِیکُمۡ أَنۢبِیَآءَ وَجَعَلَکُم مُّلُوکٗا وَءَاتَىٰکُم مَّا لَمۡ یُؤۡتِ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢٠ [المائدة: 20].

«ای قوم من نعمت‌هایی را که خداوند به شما ارزانی کرده است، بیاد آرید! زمانی که پیامبران را از میان شما برگزید، شما را سلطنت بخشید و به شما داد آن‌چه را که به هیچ‌کس از جهانیان نبخشیده است».

دعوت‌کننده‌ای از قوم «موسی» می‌گوید:

﴿یَٰقَوۡمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا مَتَٰعٞ وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِیَ دَارُ ٱلۡقَرَارِ ٣٩ مَنۡ عَمِلَ سَیِّئَةٗ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَاۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ یُرۡزَقُونَ فِیهَا بِغَیۡرِ حِسَابٖ ٤٠ ۞وَیَٰقَوۡمِ مَا لِیٓ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلنَّجَوٰةِ وَتَدۡعُونَنِیٓ إِلَى ٱلنَّارِ ٤١ [مؤمن: 39- 41].

«ای قوم من؛ از من تبعیت کنید که شما را به راه رشد و نیک بختی دعوت می‌کنم، ای قوم من؛ بدانید که این دنیا متاع ناچیزی است و به راستی که خانه آخرت، جایگاه قرار آدمی است. ای قوم من! شما را چه شده است که شما را به راه رستگاری دعوت می‌کنم اما شما من را به آتش می‌خوانید؟».

و داعیان جن خطاب به قوم خود می‌گویند:

﴿إِنَّا سَمِعۡنَا کِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِیقٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٣٠ یَٰقَوۡمَنَآ أَجِیبُواْ دَاعِیَ ٱللَّهِ وَءَامِنُواْ بِهِۦ یَغۡفِرۡ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُجِرۡکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ ٣١ [الأحقاف: 30- 31].

«ای قوم ما حقاً که ما شنیدیم کتابی پس از موسی نازل شده است که آن‌چه را جلوتر از اوست (رسالت حضرت محمدص) تصدیق می‌کند و به سوی راه راست هدایت می‌کند. ای قوم ما! دعوت‌کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا خداوند گناهان شما را بیامرزد و از عذاب دردناک پناه دهد».

* ندای قرآن برای مؤمنین

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ ١٥٣ [البقرة:153].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید به وسیله صبر و نماز یاری جویید، که به راستی خداوند با صبر‌پیشگان است».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢ [آلعمران: 102].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید چنان‌که سزاوار است از خدا بترسید و از دنیا نروید مگر در حالی‌که مسلمان باشید».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمۡ لِمَا یُحۡیِیکُمۡ [الأنفال: 24].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید دعوت خدا و پیامبرش را اجابت کنید هنگامی که شما را دعوت می‌کند به آن‌چه را زنده می‌کند[9]».

* ندای قرآن خطاب به اهل کتاب

﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ کَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِکَ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤ [آل عمران: 64].

«بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی کلمه‌ای که ما و شما در آن مساوی باشیم (و آن این است) که جز خدا را نپرستیم، برای او شریکی قرار ندهی و بعضی از ما بعضی دیگر را ارباب خود نگیرد به جز خدا! پس اگر روی گرداندند، بگویید! گواه باشید به اینکه ما مسلمانان و تسلیم امر خداییم».

﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ قَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمۡ کَثِیرٗا مِّمَّا کُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَعۡفُواْ عَن کَثِیرٖۚ قَدۡ جَآءَکُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَکِتَٰبٞ مُّبِینٞ ١٥ [المائدة: 15].

«ای اهل کتاب؛ به تحقیق فرستاده ما برای شما آمد که بسیاری از آن‌چهرا که مخفی می‌کردید برای شما بیان می‌کند و از بسیاری درمی‌گذرد به راستی که از جانب خدای تعالی نوری هدایت‌گر و کتابی روشن‌گر آمد».

* ندای قرآن خطاب به تمامی مردم

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ٢١ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٢ [البقرة: 21- 22].

«ای مردم؛ پروردگارتان را پرستش کنید، کسی که شما و کسانی را که قبل از شما بودند، خلق نمود شاید که پرهیزگار شوید. [پرستش کنید] کسی را که زمین را برای شما گسترد و آسمان را بر فراز شما افراشت و از آسمان آبی فرستاد که به واسطه آن ثمرات نیکو از زمین خارج کرد که روزی شما باشد، پس برای خداوند شریک و همتایی قرار ندهید در حالی‌که می‌دانید!».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ نُورٗا مُّبِینٗا ١٧٤ [النساء:174].

«ای مردم، تحقیقاً از جانب پروردگارتان برهانی برای شما آمده است و ما به سوی شما نوری روشن‌گر نازل کردیم».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ ١ یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ ٢ [الحج: 1- 2].

«ای مردم، از پروردگار خود بترسید! به راستی که زلزله هنگام قیامت، حادثه بزرگ و هولناکی است. روزی که می‌بینید زن شیرده از فرزندش غافل می‌شود و هر زن حامله، حمل خود را بر زمین می‌نهد و مردم را مست می‌بینی و حال آن‌که مست نیستند ولیکن عذاب الهی سخت است».

و این‌چنین نداهایی در قرآن کریم فراوان است.

2- شیوه داستانی همراه با پند و عبرت

شیوه داستانی در قرآن اثر بسیار مفید روحی دارد و موجب می‌گردد که مفهوم به خوبی در ذهن جایگزین شود و در خلال داستان، دلایل منطقی و براهین عقلی به فراخور حال بیان می‌گردد.

قرآن کریم از طریقه داستان سرایی در مواضع متعددی بهره می‌گیرد، خصوصاً در ارتباط با زندگی و دعوت پیامبران و چگونگی برخورد آنان با جامعه زمان خویش.

خداوند سبحان به بیان اخبار پیامبران و اظهار داستان‌های گذشتگان بسیار اهمیت می‌دهد و از جمله موارد نادری است که به سبب آن بر پیامبر گرامیش منت می‌نهد و می‌فرماید این داستان‌ها بهترین سخنان هستند تا مردم به سبب آن عبرت گیرند و موجبی برای عزم و ثبات پیامبر اکرمص نیز باشد.

﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ [یوسف: 3].

«و ما به وسیله وحی قرآنی بهترین داستان‌های گذشتگان را برای تو باز می‌گوییم».

﴿تِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآئِهَاۚ [الأعراف: 101].

«این قریه‌هایی است که اخبار آن را برای تو باز می‌گوییم».

﴿وَکُلّٗا نَّقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَکَ [هود: 120].

«و هر یک از اخبار این پیامبران را که برای تو ذکر کردیم وسیله‌ای است که به واسطه آن دل تو را ثابت می‌داریم».

﴿فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ ١٧٦ [الأعراف: 176].

«پس داستان‌ها را بازگو! شاید بیاندیشند».

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ مُوسَىٰٓ ١٥ [النازعات: 15].

«آیا سخن موسی (سرگذشت و داستان موسی) به تو رسیده است».

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ضَیۡفِ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلۡمُکۡرَمِینَ ٢٤ [الذاریات: 24].

«آیا داستان پذیرایی (میهمانی) ابراهیم از فرشتگان ارجمند به تو رسیده است؟».

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡجُنُودِ ١٧ فِرۡعَوۡنَ وَثَمُودَ ١٨ [البروج: 17- 18].

«آیا خبر آن سپاهیان به تو رسیده است؟ سپاه فرعون و ثمود».

قرآن کریم مملو است از داستان‌های پیامبران و اقوام آن‌ها، گاهی یک داستان در چند سوره تکرار می‌شود اما هر بار با اسلوبی جدید بیان می‌شود که با بیان گذشته متفاوت است، قصد خدای تعالی از این تکرار‌های فصیح و بسیار زیبا آن است که لذت شیوه شگفت‌انگیز بیان خویش را به خواننده بچشاند و از جانب دیگر بیان داستان با اسلوبی جدید که حاوی نکات ظریفی برای کسانی که راسخ در علم بوده و عمق بلاغت قرآنی را درمی‌یابند، مفاهیمی خاص، نهفته در خود دارد.

برای مثال داستان برخورد حضرت «موسی» با «فرعون» چندین بار در قرآن تکرار شده است که در این‌جا دو داستان را از این مجموعه انتخاب می‌کنیم و بین آن دو مقایسه‌ای می‌کنیم که خواننده راز این تکرار را دریابد.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ یَٰفِرۡعَوۡنُ إِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٠٤ حَقِیقٌ عَلَىٰٓ أَن لَّآ أَقُولَ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ قَدۡ جِئۡتُکُم بِبَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ فَأَرۡسِلۡ مَعِیَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ١٠٥ قَالَ إِن کُنتَ جِئۡتَ بِ‍َٔایَةٖ فَأۡتِ بِهَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ١٠٦ فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعۡبَانٞ مُّبِینٞ ١٠٧ [الأعراف:104- 106].

«و موسی گفت: ای فرعون به تحقیق من فرستاده‌ای از پروردگار جهانیانم و سزاوارست که فقط از جانب خدای تعالی کلام حق را بیان دارم (آن‌را تغییر ندهم) به راستی من برای شما دلیل روشنی از پروردگارتان آورده‌ام، پس با من، بنی‌اسراییل را رها کن! فرعون گفت: اگر معجزه‌ای داری بیاور! اگر راست می‌گویی. پس عصایش را انداخت، ناگهان به اژدهایی آشکار تبدیل شد».

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ مُوسَىٰٓ ١٥ إِذۡ نَادَىٰهُ رَبُّهُۥ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوًى ١٦ ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ ١٧ فَقُلۡ هَل لَّکَ إِلَىٰٓ أَن تَزَکَّىٰ ١٨ وَأَهۡدِیَکَ إِلَىٰ رَبِّکَ فَتَخۡشَىٰ ١٩ فَأَرَىٰهُ ٱلۡأٓیَةَ ٱلۡکُبۡرَىٰ ٢٠ فَکَذَّبَ وَعَصَىٰ ٢١ ثُمَّ أَدۡبَرَ یَسۡعَىٰ ٢٢ فَحَشَرَ فَنَادَىٰ ٢٣ فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّکُمُ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٤ فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَکَالَ ٱلۡأٓخِرَةِ وَٱلۡأُولَىٰٓ ٢٥ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبۡرَةٗ لِّمَن یَخۡشَىٰٓ ٢٦ [النازعات: 15- 26].

«آیا داستان موسی برای تو آمده است؟ هنگامی که پروردگارش در سرزمین مقدس «طوی» او را ندا کرد که به سوی فرعون برو! زیرا او سرکش شده است، پس بگو آیا تو را رغبتی هست که پاک شوی و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بپرهیزی، پس آن آیت کبری (معجزه بزرگ) را به او نشان داد پس آن را تکذیب کرد و نافرمانی نمود، آن‌گاه رو گردانید و سعی کرد، پس جمع‌آوری کرد و آواز کرد و گفت من برترین پروردگار شمایم، پس خداوند او را به عقوبت دنیا و آخرت گرفتار کرد. به راستی که در آن سرگذشت، عبرتی است برای کسی که بترسد».

اگر بین دو داستانی که بیان نمودیم مقایسه‌ای صورت گیرد، امور ذیل برای ما روشن خواهد شد.

1-داستان اول مفصل و طولانی و داستان دوم مختصر و کوتاه است.

2-تفاوت مشخصی در اسلوب بیان در دو داستان به چشم می‌خورد، در ارتباط با آیات و کوتاهی و بلندی، معانی و ترکیب و صیغه امر و نهی و ...

3-پندی که از داستان در سوره اعراف می‌گیریم برمفاهیم زیر مبتنی است.

(‌أ)     بیان حجت و برهان در مقابل فرعون.

(‌ب)  اظهار معجزاتی که بر حقانیت رسالت حضرت موسی÷ دلالت می‌کند.

(‌ج) گفتگویی که بین موسی÷ و ساحران صورت گرفت.

(‌د)  ایمان آوردن ساحران پس از اقامه حجت.

(‌ه)   تهدید فرعون و مجازات‌هایی که برای مخالفین در نظر گرفته بود.

(‌و)   عدم توجه ساحران به تهدید فرعون به از آن‌که ایمان در اعماق وجودشان جای گرفت.

(‌ز)   مجازات شدید فرعون و آل او به خشکسالی و نقص ثمرات.

(‌ح) انتقام گرفتن خداوند از فرعون و آل او به وسیله غرق کردن.

اما نتیجه داستان در سوره نازعات بر دو نکته متمرکز می‌شود.

(أ‌)     هلاک شدن فرعون به امر الهی به دلیل ادعای الوهیت.

(ب‌)  پند گرفتن برای کسی که خواهان تذکر گرفتن و پرهیزگاری است.

با این مثال فکر می‌کنم تا اندازه‌ای اختلاف آشکار بین دو داستان آشکار می‌شود، تفاوتی که در ارتباط با نکات بلاغی یا عبرت و پند موجود در آن‌هاست.

پس باید توجه نماییم که بازگویی یک داستان در دو یا چند سوره از قرآن فقط یک تکرار ساده نیست، زیرا داستان‌هایی که قرآن بیان می‌کند به اسلوب‌های متفاوتی است و در هر بیان، قصد ویژه‌ای را دنبال می‌کند.

3- رهنمودهای قرآنی آمیخته با وصایا و پند

وصایای ارزشمند قرآنی در تعداد کثیری از آیات الهی به چشم می‌خورد. نصوصی این‌چنین که با اندرزهای بسیار مفید همراه است، خواننده‌اش را به جایی سوق می‌دهد که متضمن کسب سعادت دنیا و آخرت است و از موجبات تکامل روحی، روانی و جسمی خواهد بود و فرد را آماده می‌سازد که قهرمان دعوت جهاد باشد.

قرآن کریم تأثیر نیرومندی بر روح و قلب انسان‌ها دارد، انسان مؤمن، زمانی که آیات الهی را می‌شنود پرنده وجودش با بال شوق به سوی آن پر می‌گشاید و قلبش مملو از خشوع می‌گردد و از طنین کلمات آن روحش به لرزه درمی‌آید، در آن هنگام با خدای خویش عهد می‌کند که به آن‌چه فرموده است عمل کند، وصایای او را اجابت نماید و اوامر او را اجرا کند و از هر آن‌چه نهی فرموده است، کناره گیرد، زیرا این جملات مقدس که از جانب خدای با حکمت و در خور ستایش نازل شده است، مرهم شفابخش دردهای اوست و درمان رنج و بیماری جسم و آفت قلبش خواهد بود.

نمونه‌هایی از این‌گونه رهنمودهای قرآنی را در این‌جا به حضور خوانندگان عزیز تقدیم می‌کنم:

(‌أ)  از سوره لقمان ﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ که اخیراً ذکر شد.

﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣ وَٱلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِیَٰمٗا ٦٤ وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا ٦٥ آن‌ها سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا ٦٦ وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا ٦٧ وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا ٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٧٠ وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ یَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا ٧١ وَٱلَّذِینَ لَا یَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَامٗا ٧٢ وَٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ لَمۡ یَخِرُّواْ عَلَیۡهَا صُمّٗا وَعُمۡیَانٗا ٧٣ وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا ٧٤ أُوْلَٰٓئِکَ یُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَیُلَقَّوۡنَ فِیهَا تَحِیَّةٗ وَسَلَٰمًا ٧٥ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا ٧٦ قُلۡ مَا یَعۡبَؤُاْ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَآؤُکُمۡۖ فَقَدۡ کَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ یَکُونُ لِزَامَۢا ٧٧ [الفرقان: 63- 77].

«و بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که بر زمین به نرمی راه می‌روند و چون جاهلان به ایشان خطاب و عتابی کنند، سلام گویند و آنان که شب را برای پروردگارشان به حال سجده و قیام به پایان رسانند و آنان‌که می‌گویند: پروردگارا! عذاب دوزخ را از ما بگردان زیرا عذاب آن زیانی دایمی است. حقیقتاً دوزخ بد قرارگاه و جایگاهی است، و آنان‌که چون انفاق می‌کنند نه اسراف می‌نمایند و نه بخل می‌ورزند و بین این دو، حالتی معتدل دارند، و آنان‌که با خداوند معبود دیگری نمی‌خوانند و نفسی را که خداوند محترم قرار داده و قتل آن را حرام کرده به قتل نمی‌رسانند مگر به حق، و زنا نمی‌کنند و کسی که چنین کند به گناه گرفتار شده و از کیفر آن برخوردار خواهد شد، روز قیامت عذابش مضاعف می‌شود و در آن با خفت و خاری باقی می‌ماند، مگر آن‌که توبه کند و ایمان آورد و عمل شایسته انجام دهد که خداوند بدی‌های این‌چنین افرادی را به حسنات تبدیل خواهد کرد و خدای تعالی آمرزنده و مهربان است. و آن‌که توبه نماید و عمل صالح کند، محققاً او به سوی خدا باز می‌گردد، بازگشت خوبی! و آنان‌که شهادت (گواهی) دروغ باطل نمی‌دهند و چون بر لغو بگذرند بزرگوارانه بگذرند و آنان‌که چون به آیات پروردگارشان تذکیر داده شوند مانند کوران و کران روی نمی‌گردانند [بلکه با چشم و گوش باز توجه می‌کنند] و آنان‌که می‌گویند: پروردگارا! زنان و فرزندانی به ما عطا بفرما که مایه چشم روشنی ما باشند و ما را پیشوا و امام پرهیزگاران قرار ده؛ به اینان غرفه بهشت را پاداش می‌دهند به واسطه آن‌که صبر نمودند و در آن‌جا که از تحیت و سلام برخوردار می‌شوند، در آن جاودانند که قرارگاه و جایگاه نیکویی است. بگو اگر دعایتان نبود، پروردگارم به شما اعتنایی نمی‌کرد، به حقیقت که تکذیب کردید و به زودی [نتیجه اعمالتان] دامنگیر و ملازم شما خواهد شد».

(‌ب)  ﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَیَکۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗا ٣٧ وَٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ وَمَن یَکُنِ ٱلشَّیۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِینٗا فَسَآءَ قَرِینٗا ٣٨ [النساء: 36- 38].

«خداوند را عبادت کنید و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهید و به والدین و خویشان و یتیمان و بیچارگان و بینوایان و همسایگان دور و نزدیک و کسی که با تو همراه می‌شود [چه در سفر و حضر حتی برای چند لحظه] و در راه مانده و آن‌که به ملکیت در آمده است، نیکی کنید! به راستی که خدای تعالی انسانی را که به خود می‌نازد و خودخواه است، دوست نمی‌دارد. آنان‌که بخل می‌ورزند و مردم را نیز به بخل امر می‌کنند و آن‌چه خداوند از فضل خود به آنان داده است کتمان می‌کنند و ما برای کافران عذاب خوار کننده‌ای مهیا کرده‌ایم و برای آنان‌که اموال خود را برای «ریا» انفاق می‌نمایند و به خداوند و روز قیامت ایمان ندارند و کسی که شیطان همدم او باشد به حقیقت بد همدمی است».

(‌ج) ﴿۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧ [البقرة: 177].

«خیر و نیکی آن نیست که فقط روی خود را به طرف مشرق و مغرب بگردانید بلکه نیکی آن است که به خداوند و روز قیامت و ملایک و کتاب خدا و پیامبران ایمان بیاورد و مال را با دوستی او به خویشان و یتیمان و بینوایان و به راه ماندگان و درخواست کنندگان و در آزادی بندگان بدهد و نماز را بر پای دارد و زکات بدهد و بر پیمان خویش آن‌گاه که پیمان بندند وفا کنند و در سختی‌ها و فقر و مرض و هنگام جهاد صابر باشند، ایشان راستگویانند و اینان همانا پرهیزگارانند».

﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤ رَّبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمۡۚ إِن تَکُونُواْ صَٰلِحِینَ فَإِنَّهُۥ کَانَ لِلۡأَوَّٰبِینَ غَفُورٗا ٢٥ وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِیرًا ٢٦ إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِینَ کَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّیَٰطِینِۖ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ کَفُورٗا ٢٧ وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّکَ تَرۡجُوهَا فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّیۡسُورٗا ٢٨ وَلَا تَجۡعَلۡ یَدَکَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِکَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا کُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا ٢٩ إِنَّ رَبَّکَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ کَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا ٣٠ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ خَشۡیَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِیَّاکُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ کَانَ خِطۡ‍ٔٗا کَبِیرٗا ٣١ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا ٣٢ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۗ وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِیِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا یُسۡرِف فِّی ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ کَانَ مَنصُورٗا ٣٣ وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ کَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٤ وَأَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ إِذَا کِلۡتُمۡ وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِیمِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلٗا ٣٥ وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٦ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّکَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا ٣٧ کُلُّ ذَٰلِکَ کَانَ سَیِّئُهُۥ عِندَ رَبِّکَ مَکۡرُوهٗا ٣٨ [الإسراء: 23- 38].

«و پروردگار تو حکم کرد که جز او را نپرستی و هم‌چنین به نیکی به والدین امر فرمود که اگر یکی از ایشان یا هر دوی آن‌ها نزد تو به پیری برسند [حتی] به آنان «اف» نگو، زجرشان مده، با آنان خوش گفتار باش و بال تواضع و فروتنی خود را از روی مهربانی برای ایشان فرود آور و بگو: پروردگارا! به ایشان رحم کن! چنان‌که مرا در حالی‌که کوچک بودم تربیت نمودند. پروردگار شما به آن‌چه در درون شماست آگاه‌تر است، اگر جزو نیکوکاران باشید. او برای بازگشت‌کنندگان آمرزنده است. و حق خویشان و بینوایان و در راه ماندگان را بده و به اسراف مکوش و زیاده‌روی نکن که اسراف‌کنندگان برادران شیاطینند و شیطان به نسبت پروردگارش کفران پیشه است و اگر از آنان روی گرداندی به جهت طلب رحمت از پروردگارت که به آن امیدوار هستی، پس برای ایشان به نرمی و آسانی سخن بگو و دست خود را بسته بر گردنت نکن (کنایه از خودداری از انفاق) و آن را تماماً مگشا که ملامت شده و از کار مانده بر جای بنشینی؛ به حقیقت که پروردگارت برای هر کس که بخواهد روزی را می‌گشاید یا تنگ می‌کند، زیرا او به بندگانش آگاه و بیناست؛ و اولاد خود را از ترس فقر و تنگ‌دستی نکشید که ما آن و شما را روزی می‌دهیم، به راستی که کشتن آنان خطایی بزرگ است. و به زنا نزدیک نشوید زیرا کاری زشت است و بد راهی است و نفسی که خداوند قتل او را حرام کرده است، نکشید! مگر به حق و آن کسی که مظلوم کشته شود برای سرپرست او تسلط و قدرتی قرار داده‌ایم پس نباید در قتل اسراف نماید، زیرا از جانب ما یاری شده است[10]. به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به شیوه‌ای که بهتر باشد، تا این‌که به رشد برسد؛ و به پیمان خود وفا کنید زیرا در ارتباط با عهد و پیمان، نزد خداوند مسؤول خواهید بود و چون به پیمانه چیزی را سنجیدید، پیمانه را تمام بدهید و به ترازوی صحیح وزن کنید که این بهتر و دارای عاقبتی نیکوتر است و به دنبال آن‌چه علم نداری نرو زیرا چشم و گوش و دل ـ هر یک این‌ها ـ مورد پرسش خواهد بود».

و همین طور تعداد سفارش‌ها و پند و اندرز و رهنمودهای قرآنی و اوامر و نواهی الهی در جای جای قرآن کریم به چشم می‌خورد و از این روش، رهنمودهای ذیل نیز مشتق می‌گردد:

(أ) رهنمود قرآنی همراه با ادوات تأکید

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ٤. «به تحقیق در این [آیات بیان شده] نشانه‌هایی است برای کسانی که می‌اندیشند».

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ ٣. «تحقیقاً در این [آیات بیان شده] نشانه‌هایی است برای کسانی که تفکر می‌کنند».

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ ٦٧. «تحقیقاً در این [آیات بیان شده] نشانه‌هایی است برای کسانی که می‌شنوند».

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکۡرَىٰ لِمَن کَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِیدٞ ٣٧.

«به راستی که در این [آیات بیان شده] پند و اندرزی است برای کسی که قلبی دارد و با حضور قلب گوش فرا می‌دهد».

(ب) رهنمودهای قرآنی همراه با ادوات استفهام انکاری

برای مثال آیاتی از سوره «الطور» را بیان می‌کنیم.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَیۡبَ ٱلۡمَنُونِ ٣٠ قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِینَ ٣١ أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ ٣٢ أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ ٣٣ فَلۡیَأۡتُواْ بِحَدِیثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ ٣٤ أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ ٣٦ أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ ٣٧ أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ یَسۡتَمِعُونَ فِیهِۖ فَلۡیَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ ٣٨ أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَکُمُ ٱلۡبَنُونَ ٣٩ أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ ٤٠ أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ ٤١ أَمۡ یُرِیدُونَ کَیۡدٗاۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَکِیدُونَ ٤٢ أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٤٣ [الطور: 30- 43].

«یا این‌که می‌گویند شاعری است (مقصود نبی اکرمص است) که انتظار می‌کشیم که مرگ او فرا رسد. بگو انتظار بکشید که من نیز با شما از منتظرانم. آیا تصورات باطل‌شان، آنان را به چنین افکار بیهوده‌ای وادار کرده است؟ یا این‌که قومی سرکش و عصیان‌گرند. یا این‌که می‌گویند: این سخنان را (قرآ«را) محمدص از خود بافته است [نه] این‌که اینان ایمان نمی‌آورند، اگر راست می‌گویند سخنی مانند این [قرآن] بیاورند. آیا اینان بدون پروردگاری یا هدفی خلق شده‌اند؟ یا این‌که خود خالق خویشتند؟ آیا ایشان آسمان‌ها و زمین را خلق کرده‌اند؟ [نه] بلکه به یقین نرسیده‌اند! آیا گنج‌های پروردگارت نزد آنان است؟ یا قدرت و تسلطی دارند؟ آیا ایشان نردبانی [یا هر وسیله دیگری] دارند که از آنان بالا روند و سخنان پروردگار را می‌شنوند؟ پس شنونده ایشان دلیل روشنی بیاورد! آیا دختران برای خدا و پسران متعلق به شماست. آیا تو از ایشان اجری می‌خواهی که پرداخت غرامت بر آن‌ها گران است؟ آیا علم غیبی نزد آنان است که می‌نویسند؟

آیا قصد و نیرنگی دارند؟ پس آنان‌که کفر ورزیده‌اند خود نیرنگ خوردگانند.

آیا خدایی غیر از خدای یکتا دارند؟ خداوند منزه است از آن‌چه برایش شریک می‌گردانند».

(ج) رهنمودهای قرآنی همراه با دلایل عقلی

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ١٦٤ [البقرة: 164].

«به راستی که در خلقت آسمان‌ها و زمین و اختلاف روز و شب و آن کشتی که به سود مردم در دریا جاری است و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و زمین را به سبب آن بعد از مرگش زنده کرده است و از هر جنبنده‌ای که در زمین منتشر نموده و گردش بادها و ابرهایی که تسخیر شده است، محققاً نشانه‌هایی هست، برای کسانی که می‌اندیشند».

﴿لَوۡ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا یَصِفُونَ ٢٢ [الأنبیاء: 22].

«و اگر آسمان‌ها و زمین غیر از خداوند یکتا، خدایانی دیگر بود، هر دو فاسد می‌شدند (نظام آن به هم می‌خورد) پاک و منزه است پروردگار عرش از آن‌چه توصیف می‌کنند».

﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ ٣٦ [الطور: 36].

«آیا اینان بدون پروردگار و خالقی [یا بدون هدف] آفریده شده‌اند یا خود خالق خویشند».

﴿وَفِی ٱلۡأَرۡضِ ءَایَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِینَ ٢٠ وَفِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٢١[الذاریات:20- 21].

«و در زمین نشانه‌هایی است برای آنان‌که یقین می‌کنند و در نفس خودتان، آیا چشم بصیرت نمی‌گشایید؟».

(د) رهنمود قرآنی همراه با شمولیت و فراگیری اسلام

مانند آیه مبارکه سوره بقره:

﴿۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ...﴾ [البقرة: 177] که اخیراً ذکر گردید.

و نمونه دیگر آیه‌ای از سوره نحل است که می‌فرماید:

﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِینَ ٨٩ [النحل:89].

«و قرآن را بر تو نازل کردیم که هر چیزی را (که در ارتباط با امور دین باشد) برای شما روشن می‌کند و هدایت و رحمت و بشارت است برای مسلمین».

و در سوره «الأنعام» آمده است:

﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ [الأنعام: 38].

«در این کتاب (قرآن) هیچ چیز را فروگذار نکردیم».

(هـ) رهنمودهای قرآنی همراه با قواعد تشریعی

برای مثال پروردگار متعال در ارتباط با عدالت قضایی می‌فرماید:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ سَمِیعَۢا بَصِیرٗا ٥٨ [النساء: 58].

«[خداوند به شما امر می‌کند] که چون بین مردم قضاوت کردید به عدالت حکم کنید به تحقیق خداوند شما را خوب پند می‌دهد. به درستی که خداوند شنوا و بیناست».

و در ارتباط با «شوری» می‌فرماید:

﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ ١٥٩ [آل عمران: 159 ].

«پس آنان را عفو کن و برای ایشان طلب مغفرت نما و با آنان در امور مشورت کن، پس هر گاه عزم کردی بر خداوند توکل کن که او توکل‌کنندگان را دوست دارد».

﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَیۡنَهُمۡ [الشوری: 38].

«و امر آنان در بین خودشان با مشورت است».

و در ارتباط با قاعده مساوات انسانی می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ ١٣ [الحجرات: 13].

«ای مردم؛ ما شما را از زن و مرد آفریدیم و شما را گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید به راستی که گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست».

آن‌چه تقدیم حضور شما خوانندگان گرامی شد، مهمترین روشی است که قرآن کریم در پند و اندرز بکار می‌برد و شامل طرق متنوعی است که در بردارنده اشارات بسیار مفید، و نکات لطیف و ارزشمند و سایر مطالبی است که تأثیر شگفت‌انگیزی بر قلب آدمی بر جای می‌گذارد.

بدون تردید اگر والدین و مربیان عزیز ما از این روش‌ها در تربیت جگرگوشه‌های خود بهره گیرند، فرزندان‌شان رشدی بر اساس تربیت فاضله و اخلاق ستوده و سلوک استوار انسانی و بینش عمیق اسلامی خواهند داشت.

رسول گرامی خداص به پند و اندرز و در یک کلام «موعظه» به خوبی بهره گیرند و فرد فرد مسلمین را مورد خطاب قرار داده و می‌فرماید که هر یک از شما در هر مکان یا زمانی قرار داشته باشد، دعوت‌کننده به جانب خداأ باشد، چه بسا کسانی که قلبی پاک دارند یا با حضور قلب گوش می‌دهند از این مواعظ استفاده کنند و چه بسا برای اجرای مسؤولیت مهم نجات بخشی انسان‌ها از طریق دعوت و نصیحت بپاخیزند، انسان‌هایی که در لجن‌زار جاهلیت دست و پا می‌زنند و در کور راه‌ها و بیابان‌های گمراهی و پریشانی، سرگردانند.

در این‌جا مهمترین وصایای نبی اکرمص در ارتباط با لزوم پند و اندرز و نصیحت در دعوت اسلامی بیان می‌شود:

«تمیم بن أوس» می‌گوید: «رسول خداص فرمود: دین، نصیحت است. گفتیم: نصیحت در چه موردی؟ فرمود: در مورد خدا و کتاب او و پیامبرش و امامان مسلمین و سایر عامه مردم». (روایت مسلم)

«ابن جریره» می‌گوید: با رسول خداص بر اقامه نماز و دادن زکات و نصیحت برای هر فرد مسلمان، بیعت کردم». (روایت بخاری و مسلم)

-      هم‌چنین فرمود: کسی که به جانب خیر راهنمایی کند اجر او مانند اجر کسی است که کار خیر را انجام می‌دهد». (روایت مسلم)

و فرمود:

«کسی که به هدایت، دعوت کند اجر او مانند اجر کسی است که از او تبعیت می‌کند و این از اجر کسانی که او را تبعیت می‌کنند کم نخواهد کرد». (روایت مسلم)

«سهل بن الساعدی» می‌گوید:

هنگامی که رسول خداص، حضرت علی ابن ابی‌طالبس را به سوی «خیبر» فرستاد به او گفت: با تأنی پیش برو تا به سرزمین آن‌ها می‌رسی. پس آنان را به اسلام دعوت کن و حقوق الهی را که بر آنان واجب است به آنان خبر بده به خدا قسم اگر خدای تعالی به سبب تو یک نفر را هدایت کند از بهترین ثروت‌های دنیا بهتر است»[11].

احادیث در این باب حقیقتاً بسیار است، مهم آن است که مربیان و والدین عزیز ما از آن استفاده کنند و مفاهیم آن را در زندگی خود تحقق بخشند، خصوصاً اموری که در ارتباط با فرزندان یا شاگردان می‌باشد.

معلم اول ما (حضرت محمد ج) که بهترین طریق پند و اندرز را به کار می‌برد در این مورد همواره الگو بوده؛ با تغییر شیوه بیان و اسلوب کلام و تنوع سخن نصیحت می‌کرد.

و اینک مهمترین نکات روش رسول اکرمص در این مورد:

(أ) شیوه داستان‌سرایی

که در این‌جا به چند مثال اکتفا می‌کنیم.

1- داستان جزامی و کچل و کور

«بخاری» و «مسلم» از «ابوهریرهس» روایت می‌کنند که گفت: «شنیدم رسول خداص می‌گفت: خدای تعالی اراده کرد که سه نفر از «بنی‌اسراییل» را بیازماید که جزامی و کور و کچل بودند، پس یکی از ملایک را به سوی آنان فرستاد.

فرستاده الهی ابتدا به نزد فرد جزامی آمد و گفت: محبوب‌ترین چیز نزد تو چیست؟

جزامی: پوست و رنگی زیبا و این‌که این حالتی که مردم مرا ناخوش می‌دارند از بین برود، مأمور الهی او را مسح کرد، حالت آلودگی و کثافت از بین رفت و رنگ و پوستی زیبا پیدا کرد.

مأمور الهی: حال چه ثروتی نزد تو محبوب‌تر است.

جزامی: شتر! پس فرستاده خداوند به او شتری حامله بخشید.

مأمور الهی: إن‌شاءالله، خداوند در آن به تو برکت ببخشد.

فرستاده خدا به نزد مرد کچل آمد.

مأمور الهی: چه چیزی را بیشتر از هر چیز دوست داری؟

کچل: مویی زیبا و این‌که این کثافت و آلودگی که مردم آن را ناخوشایند می‌دارند از من دور شود. فرستاده خداوند او را مسح کرد مویی زیبا پیدا کرد و پاک شد.

مأمور الهی: چه ثروتی نزد تو بهتر است؟

کچل: گاو! پس به او گاوی حامله داده شد.

مأمور الهی: إن‌شاءالله، خداوند در آن به تو برکت ببخشد.

فرستاده خداوند به نزد مرد کور آمد.

مأمور الهی: چه چیزی را بیشتر از هر چیز دوست داری؟

کور: این‌که خداوند بیناییم را بازگرداند، مردم را ببینم، در حال چشمهایش بیناشد.

مأمور الهی: چه ثروتی نزد تو محبوب‌تر است؟

کور: گوسفند! پس به او گوسفندی حامله بخشیده شد.

از زاد و ولد شتر و گاو و گوسفند، هر کدام صاحب تعداد بسیار زیادی از آن‌ها شدند.

پس از مدتی فرستاده خداوند به صورت انسانی درآمد و به نزد جزامی آمد:

مأمور الهی: مردی بینوایم و مسافرم و در راه مانده‌ام، و هیچ توشه و مالی ندارم، تو را به خدایی که این رنگ و صورت زیبا و مال فراوان را به تو بخشیده است، سوگند می‌دهم که شتری به من دهی تا راه سفر را پیش گیرم و به مقصد برسم.

جزامی: خرج و مخارج فراوانی دارم.

مأمور الهی: مثل این‌که من تو را می‌شناسم آیا تو همان جزامی نیستی که مردم از او می‌گریختند، بی‌نوا و فقیر بودی و خداوند به تو ثروت فراوان بخشید.

جزامی: خیر. این ثروت را من از پدرانم به ارث برده‌ام.

مأمور الهی: اگر دروغ گفته باشی خداوند تو را به صورت اولت باز گرداند.

پس فرستاده خداوند به صورت انسانی درآمد و به نزد کچل رفت.

مأمور الهی: مردی بینوایم و مسافرم، در راه مانده‌ام و هیچ توشه و مالی ندارم، تو را به خدایی که این موی و روی زیبا و مال فراوان را به تو بخشیده است، سوگند می‌دهم که یکی از گاوهایت را به من دهی که راه سفر پیش گیرم و به مقصد برسم.

کچل: خرج و مخارج فراوانی دارم.

مأمور الهی: مثل این‌که من تو را می‌شناسم؟ آیا تو همان کچل نیستی که مردم تو را کثیف و چرک‌آلود می‌دانستند و خداوند به تو مال فراوان داد؟

کچل: خیر! این ثروت را من از پدرانم به ارث برده‌ام.

مأمور الهی: اگر دروغ گفته باشی خداوند تو را به صورت اولت باز گرداند.

پس فرستاده خداوند به صورت انسانی درآمد و به نزد کور رفت:

مأمور الهی: مردی بینوایم و مسافرم، در راه مانده‌ام و هیچ توشه و مالی ندارم تو را به خدایی که چشمانت را به تو بازگرداند و این ثروت فراوان را به تو بخشید، سوگند می‌دهم که به من گوسفندی دهی تا راه سفر پیش گیرم و به مقصد برسم.

کور: من کور بودم خداوند بیناییم را بازگرداند، هر چه می‌خواهی بردار و هر چه می‌خواهی بگذار! به خداوند سوگند که هرچه برداری با تو مخالفت نخواهم کرد هرچه می‌خواهی ببر، در راه خداأ آن را می‌بخشم.

مأمور الهی: مال و ثروت خود را نگه‌دار و بدان که شما سه نفر از جانب خدای تعالی آزمایش شدید؛ خداوند از تو راضی است و بر آن دو نفر دیگر خشم گرفته است.

2- داستان شگفت‌انگیز چوبی شناور بر آب دریا

«بخاری» از «ابوهریرهس» روایت می‌کند که پیامبر اکرمص فرمود:

مردی از «بنی‌اسرائیل» به نزد فردی بنی‌اسراییلی رفت و از او تقاضای قرض کرد.

قرض‌دهنده گفت: چند شاهد بیاور تا به تو قرض بدهم.

قرض‌گیرنده: خدای تعالی برای شهادت کافی است.

قرض‌دهنده: پس حداقل ضامنی بیاور تو را ضمانت کند.

قرض‌گیرنده: خداوند برای ضمانت کافی است.

قرض دهنده: راست گفتی، خدا کافیست.

پس قرضی را که می‌خواست به مرد تقاضا‌کننده پرداخت کرد، مرد قرض‌گیرنده سوار بر کشتی شد و به سفر رفت و کارش را انجام داد ولی هنگامی که می‌خواست به دیار خود برگردد هیچ مرکب و وسیله‌ای فراهم نشد، در حالی‌که موعد قرضش هم فرا رسیده بود.

چوبی آورد وسط آن را کند هزار دینار را در آن گذاشت و نامه‌ای هم نوشت و بر روی آن قرارداد، سپس جای آن را محکم نمود به لب دریا آمد و گفت:

خدایا خودت می‌دانی که از فلان کس قرض گرفته‌ام از من طلب شاهد نمود، گفتم: خداوند شاهد است، از من طلب ضامن نمود، گفتم: خداوند ضامن است. و خودت می‌دانی که تلاش بسیار کردم که مرکبی فراهم کنم و به دیار خویش بازگردم و قرضم را پرداخت کنم و حالا، خداوندا! این امانت را به دست تو می‌سپارم تا به صاحبش بازگردد، پس آن را به داخل آب پرتاب کرد، سپس برگشت و به دنبال مرکبی بود که بتواند با آن باز گردد.

مرد مسافر پس از مدتی به دیار خود رسید، و با هزار دینار به نزد مرد قرض‌دهنده آمد.

قرض‌گیرنده: به خدا قسم بسیار تلاش کردم که مرکبی پیدا کنم و بتوانم سر موعد خود را برسانم، اما فقط مرکبی را حالا می‌بینی توانستم پیدا کنم و بیایم.

قرض‌دهند: آیا تو چیزی برایم فرستادی؟

قرض‌گیرنده: گفتم که نتوانستم در سر موعد بیایم و مرکبی را که می‌بینی تنها مرکبی است که پیدا کردم.

قرض‌دهنده: خدای تعالی امانتی را که در چوب گذاشته بودی ادا نمود، پس از هزار دینار قرض گذشت کرد و آن را به مرد بخشید.

3- داستان‌ هاجر و اسماعیل

«بخاری» از «ابن عباسب» روایت می‌کند که گفت:

«ابراهیم÷ زن و فرزندش (هاجر و اسماعیل) ـ در آن زمان هاجر به اسماعیل شیر می‌داد ـ را با خود آورد در کنار درختی در نزدیک بیت [فعلی] بالاتر از چشمه زمزم [کنونی] در قسمت فوقانی مسجدالحرام [فعلی]، بر جای گذاشت. در آن وقت مکه بیابانی بود و یک نفر هم ساکن نداشت و آبی هم در آن‌جا نبود، حضرت ابراهیم÷ آنان را بر جای گذاشته در کنار آنان کیسه‌ای خرمام و مشکی آب قرار دارد.

حضرت ابراهیم÷ برگشت و به راه افتاد، مادر اسماعیل÷ به دنبالش آمد و گفت:

ای ابراهیم، کجا می‌روی؟ آیا ما را در این بیابان تک و تنها بدون هیچ انیس و همدمی برجای می‌گذاری؟

هاجر مرتب این جمله را می‌گفت و ابراهیم÷ بدون توجه به راهش ادامه می‌داد.

هاجر: آیا خداوند تو را به این کار امر کرده است.

ابراهیم: آری.

هاجر: پس اگر او امر کرده است ما را تباه نخواهد کرد، پس بازگشت.

حضرت ابراهیم÷ به راه افتاد، مقداری از مکه دور شد، به گونه‌ای که کسی او را نمی‌دید، پس به سوی بیت‌الله روی نمود، دست‌ها را بلند کرد و فرمود: «پروردگارا! من زن و فرزندم را در بیابانی بی‌آب و علف در کنار خانه محترم تو اسکان دادم تا نماز را برپا دارند پس قلوب مردمان را به جانب آنان مایل بگردان و از ثمرات به آنان روزی ده شاید که شکرگزاری کنند».

مادر اسماعیل÷، هم‌چنان او را شیر می‌داد و از آب می‌نوشید تا آب تمام شد، و خود و فرزندش تشنه شدند و در حالی‌که طفل به خود می‌پیچید به او نظری انداخت، اما دیگر نمی‌توانست فقط بنشیند و او را نگاه کند، برخاست و به نزدیک‌ترین بلندی نزدیک به خودشان یعنی کوه «صفا» رفته و از آن بالا رفت، و از آن‌جا به بیابان نظری انداخت ببیند، می‌تواند کسی را بیابد، چون کسی را ندید از کوه پایین آمد و با حالت درماندگی از وادی عبور کرده تا به «مروه» رسید، از آن بالا رفت، ببیند آیا کسی را در آن اطراف خواهد دید یا نه؟ این‌بار نیز ناموفق بود.

مادر اسماعیل÷ این عمل را هفت بار تکرار کرد برای همین روایتی از «ابن عباس» داریم که می‌گوید:

رسول خداص فرمودند: «سعی بین صفا و مروه در حج از این عمل همسر حضرت اسماعیل÷ اقتباس شده است. هنگامی که هاجر - علیها السلام- بر «مروه» ایستاده بود. صدایی شنید که گفت: ساکت شو! دوباره به دقت گوش داد همان کلام را شنید و گفت، سخنت را شنیدم اگر برای یاری ما آمده‌ای، به ما کمک کن.

ناگهان در محل چشمه زمزم، یکی از ملایک را دید که با پاشنه پایش بر زمین زد و آب فوران کرد، هاجر÷ حوضچه‌ای برای آب فوران یافته درست کرد و با دستش از آن برمی‌گرفت و آب همچنان فوران می‌کرد، پس نوشید و به طفلش شیر داد.

ابن عباسب می‌گوید: پیامبر اکرمص فرمود: خداوند، مادر اسماعیل÷ را بیامرزد...

مأمور الهی به هاجر÷ گفت: از هلاکت نترس، این‌جا جایگاه خانه خداوند است که این کودک و پدرش آن را بنا خواهند کرد و به درستی که خداوند اهل خویش را تباه نخواهد نمود. خانه خداوند بالاتر از سطح زمین مانند یک تپه بنا گردید و هرگاه سیل جاری می‌شد از سمت چپ و راست آن عبور می‌کرد.به هر حال هنگامی که آب برای اسماعیل÷ و مادرش از زمین جوشید، و در آن‌جا ساکن شدند، روزی افرادی از قبیله «جرهم» از مکانی به نام «کداء» عازم محل سکونت خویش بودند که در قسمت جنوبی مکه، برای استراحت توقف کردند، و پرنده‌ای را دیدند که در آسمان می‌چرخید، گفتند: این پرنده بر گرد آب می‌گردد! ما از این وادی شناخت داریم و آبی نداشته است!! پس کسی را فرستادند، فرستاده بازگشت و خبر پیدا کردن آب را برای آنان آورد، پس به طرف محل حرکت کردند و اسماعیل÷ و مادرش را در آن‌جا کنار آب یافتند.

افراد جرهم: آیا اجازه می‌دهید که ما در این‌جا در کنار شما باشیم؟

هاجر: آرای اما به شرط آن‌که بر این آب حقی نداشته باشید.

جرهم: قبول داریم.

ابن عباسب می‌گوید: رسول خداص فرمودند:

افراد قبیله جرهم در آن مکان سکنی گزیدند و به سایر افراد قبیله نیز خبر دادند و آن‌ها هم به جانب ایشان آمد و در آن‌جا منازلی بر پا شد، طفل هاجر÷ در بین آنان بزرگ شد و به خوبی تربیت شد به گونه‌ای که از تمامی مردم پیشی گرفت و موجب شگفتی آنان شد و هنگامی که به سن بلوغ رسید، دختری از دختران خویش را به عقد او در آورند و مادر اسماعیل وفات یافت.

بعد از ازدواج اسماعیل÷ حضرت ابراهیم÷ برای دیدار خانواده‌اش به مکه آمد، اسماعیل÷ در منزل نبود.

از همسر اسماعیل÷ پرسید: آیا اسماعیل در منزل است؟

گفت: خیر. برای شکار بیرون رفته است.

حضرت ابراهیم÷: وضع و روزگارتان چگونه است؟

همسر اسماعیل÷: در فقر و تنگ‌دستی و رنج و مشقت هستیم.

حضرت ابراهیم÷: وقتی که همسرت بازگشت از جانب من به او سلام برسان و بگو پاشنه درش را عوض کند (منظور آن حضرت طلاق بود).

هنگامی که حضرت اسماعیل÷ به منزل بازگشت به همسرش گفت: آیا امروز کسی به دیدارم نیامد؟

همسرش گفت: آری، پیرمردی چنین و چنان آمد، جویای تو بود و از حالا و وضع ما سؤال کرد. به او گفتم در رنج و مشقت هستیم.

حضرت اسماعیل گفت: آیا به تو سفارش نکرد؟

همسرش در جواب می‌گوید: آری. گفت: پاشنه درت را عوض کن!

حضرت اسماعیل÷ به همسرش می‌گوید: آن پیرمرد، پدر من است و به من امر کرده است که از تو جدا شوم، به نزد اهل و قبیله‌ات برو!

این‌چنین حضرت اسماعیل÷ از زوجه‌اش جدا شد و با زن دیگری از جرهم ازدواج نمود.

بار دیگر حضرت ابراهیم÷ به دیدار فرزندش آمد و همان سؤال‌ها تکرار شد و همسر جدید حضرت اسماعیل÷ در جواب گفت: الحمدلله که حال و وضع‌مان خوب است، غذای‌مان گوشت و نوشیدنی ما آب است. حضرت ابراهیم÷ می‌فرماید: خدایا به آب و غذایشان برکت ببخش.

سپس حضرت ابراهیم÷ فرمود به شوهرت سلام برسان و بگو: پاشنه درش را نگاه دارد.

هنگامی که حضرت اسماعیل÷ به منزل مراجعت نمود، همان سؤال‌ها را تکرار کرد و هنگامی که سفارش پدر را شنید گفت: او پدرم بود و مرا امر نمود که تو را نگاه دارم.

پس از مدتی [به خواست الهی] بار دیگر حضرت ابراهیم÷ به مکه آمد، حضرت اسماعیل÷ در زیر درختی مشغول ساختن کمان بود که پدر را دید، برخاست و با اکرام و احترام تمام به پیشواز پدر شتافت و او را در آغوش کشید.

ابراهیم÷: فرزندم، خداوند درباره امر مهمی به من دستور داده است.

اسماعیل÷: هرچه پروردگارت فرمده است، انجام بده.

ابراهیم÷: آیا تو مرا کمک می‌کنی؟

ابراهیم÷: خداوند به من دستور داده است که در این‌جا خانه‌ای بنا کنم، پس به مکانی مرتفع در آن نزدیکی اشاره کرد.

در این هنگام بود که پایه‌های خانه خداوند بنا گردید.

اسماعیل÷ سنگ می‌آورد و حضرت ابراهیم÷ با آن دیواره «بیت» را می‌ساخت تا آن‌که بنای خانه مرتفع گشت و برای ادامه کار سنگی گذاشتند تا حضرت ابراهیم÷ بر آن بایستد و بنای خانه خدا را هم‌چنان ادامه دهد این قسمت را «مقام ابراهیم» نام نهادند.

هنگامی که حضرت ابراهیم÷ با فرزندش مشغول بنای «بیت‌الله» بودند، این دعا را همواره تکرار می‌کردند.

﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ١٢٧ [البقرة: 127].

«پروردگارا، از ما بپذیر؛ به درستی که تو آگاه و شنوایی». و داستان‌هایی این‌چنین که در قرآن کریم آمده است.

بنابر آن‌چه که خدمت خوانندگان عزیز تقدیم شد، می‌توان دریافت که سخنران زبردست و مربی حکیم و داعی موفق می‌تواند، داستان را به تناسب شرایط و توانایی ذهن مستمعین با اسلوب شایسته‌ای بیان کند، هم‌چنین در صورت لزوم می‌توان نکات مهم و پند و اندرزهای راه‌گشا و مفید را از آن برگزید تا تأثیر بیشتری داشته و با اجابت و پذیرش مخاطبین رو به رو شود. بنابراین لازم است که مربی با بیان مناسب داستان، عاطفه شنونده را برانگیزد و اندیشه‌اش را آماده سازد که با پذیرش روحی و عقلی، آماده شنیدن باشد و بدین وسیله می‌توان چشمه‌های حکمت و پند و اندرز را از اعماق قلبش جاری ساخت در این صورت است که به آن‌چه شنیده است اعتقاد پیدا می‌کند و با خشوع و خضوع تسلیم امر پروردگار جهانیان می‌شود، در این حال مبارک است که مربی می‌تواند با او پیمان ببندد که از اسلام به عنوان راه و روش زندگی تبعیت کند و اصول و قواعد این دین مقدس را در تمامی اعمال و رفتار خویش تحقق بخشد.

آری، این‌چنین است که مربی می‌تواند با اسلوب جالب و جاذب خود و با بیان پندها و اندرزهای راه‌گشای نهفته در داستان، عظمت و جلال و جلوه آن را برای شنوندگان پدیدار سازد و بر اثرگذاری در اعماق قلب و روح آنان، ایشان را به جوی از روحانیت و خشوع و پاکی و صفا منتقل سازد.

(ب) به کارگیری روش سؤال و جواب و مباحثه

اندرزهای نیکو و راه‌گشا را در قالب استدلال قانع‌کننده به آن عرضه می‌کرد. در این مورد به چند مثال اکتفا می‌کنیم:

1-   نبی اکرمص از یاران خود پرسیدند: آیا می‌دانید مسلمان کیست؟

گفتند: خدا و رسولش داناترند.

فرمود: مسلمان کسی است که سایر مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.

فرمود: آیا می‌دانید مؤمن چه کسی است؟

گفتند: خدا و پیامبرش داناترند.

فرمود: مؤمن کسی است که سایر مؤمنان از نظر جان و مالشان نسبت به او در امان باشند.

پس آن حضرتص در ارتباط با «مهاجر» سؤال کرد و فرمود: مهاجر کسی است که از بدی‌ها هجرت کرده، از آن‌ها دوری نماید. (روایت امام احمد)

2-   در روایتی از «ابوهریره» آمده است که آن حضرتص فرمود: آیا اگر جوی آبی بر در خانه شما گذر کند و در هر روز 5 بار خود را با آب آن بشویید آیا چرک و ناپاکی بر بدن شما باقی می‌ماند؟

یاران فرمودند: خیر چرکی بر بدنش باقی نمی‌ماند.

آن حضرتص فرمود: «نمازهای پنج‌گانه، این‌گونه است، خطاهای آدمی را پاک می‌کند». (روایت مسلم)

3-   و در حدیث دیگری آمده است که پیامبر اکرمص از یاران خود پرسیدند: «آیا می‌دانید مفلس واقعی کیست؟»

گفتند: کسی که پول و متاعی ندارد.

فرمود: «مفلس واقعی کسی است که در روز قیامت با توشه‌ای از نماز و روزه و زکات می‌آید، اما به این دشنام داده و به آن یکی تهمت زده است، مال این را خورده و خون دیگری را ریخته و کس دیگری را زده است پس اعمال نیک او یکی پس از دیگری به کسانی داده می‌شود که مورد ظلم او واقع شده‌اند و اگر قبل از آن‌که تمامی خطاهایش جبران شود اعمال نیکش پایان پذیرد، از خطاهای افراد مورد ظلم او گرفته می‌شود و بر وی انداخته خواهد شد، آن‌گاه او را در آتش جهنم می‌اندازند» (روایت مسلم).

(ج) آغاز سخن با قسم خوردن به ذات مقدس الهی

آغاز کلام با قسم برای بیان اهمیت و حساسیت موضوع است که شنونده به جانب کاری دعوت می‌شود یا از موضوعی نهی می‌گردد.

برای مثال نبی اکرمص این‌چنین کلام خویش را خطاب به یاران آغاز می‌کنند:

«به خدایی که جانم در دست اوست، وارد بهشت نمی‌شوید، مگر این‌ک ایمان بیاورید، و ایمان نخواهید داشت مگر این‌که یکدیگر را دوست داشته باشید. آیا می‌خواهید شما را به عملی راهنمایی کنم که با انجام آن بین خودتان محبت ایجاد کنید؟ سلام کردن را بین خودتان رایج سازید.» (روایت مسلم)

«ابوشریح»س می‌گوید: رسول خداص خطاب به یارانش فرمودند:

«به خدا قسم ایمان ندارد، به خدا قسم ایمان ندارد، به خدا قسم ایمان ندارد، گفته شد، چه کسی ایمان ندارد ای فرستاده خدا؛ فرمود: کسی که همسایه‌اش از شرارت او در امان نیست». (روایت بخاری)

(د) آمیختن سخن با شوخی

کلام فرح‌بخش و شوخی به جا در هنگام سخن، خستگی را می‌زداید و موجب تشویق شنونده و تحریک ذهن حاضرین می‌گردد. مردی به خدمت رسول اکرمص رسید و از او تقاضا کرد شتری صدقه‌ای به او بدهد تا بتواند وسایل منزلش را با آن حمل کند. پیامبر اکرمص فرمود: من به تو بچه شتری خواهم داد.

مرد گفت: ولی ای رسول خدا، من با بچه شتر چه کار کنم (مقصود آن‌که نمی‌تواند بارم را حمل کند).

پیامبرص فرمود: مگر شتر به جز از شتر به دنیا می‌آید.

مقصود آن حضرتص از بیان این شوخی آن بود که هر شتری که بزرگ شده و می‌تواند بار را حمل کند به هر حال بچه شتری است که او را به دنیا آورده است.

این‌چنین شوخی‌هایی در سخنان نبی اکرمص بسیار است.

(هـ) میانه‌روی و اعتدال در سخن برای اجتناب از خستگی شنوندگان

«جابر بن سمره» می‌گوید: همراه با نبی اکرمص نماز می‌خواندم، نمازش میانه بود (نه طویل و نه کوتاه) (روایت مسلم).

هم‌چنین «جابر» می‌گوید: پیامبر اکرمص سخنرانی روز جمعه را طولانی نمی‌کرد بلکه به بیان چند کلمه‌ای اکتفا می‌نمود. (روایت ابوداود)

هم‌چنین آمده است که آن حضرتص هنگامی که سخن می‌گفت، نه بسیار کوتاه و مبهم بود نه طویل و خسته‌کننده و برای جلوگیری از خستگی سامعین هر چند وقت یک بار موعظه می‌کرد. (به دنبال هم و پیوسته سخن نمی‌گفت).

(و) تأثیر و جذابیت سخن برای شنوندگان

عرباض بن ساریه می‌گوید: رسول خداص برای ما سخنرانی کرد، سخنانی که تمامی وجودمان را گداخت، اشک از چشم‌ها جاری ساخت و قلب‌ها را لرزاند.

گفتم: ای پیامبر خدا! به نظر می‌رسد که سخنان شما، آخرین کلامتان خطاب به ماست، ما را به چیزی توصیه می‌فرمایی؟

فرمود: تقوای الهی را رعایت کنید، از سنت من و جانشینان راه یافته‌ام پس از من تبعیت کنید، با چنگ و دندان آن را حفظ نمایید و پاس دارید و بدانید هر بدعتی گمراهی است. (روایت ترمذی)

«ابن عمر»س می‌گوید: روزی پیامبر اکرمص این آیه را بر منبر برای ما خواند:

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٦٧ [الزمر: 67].

«خداوند را به طوری که سزاوار عظمت اوست نشناختند، زمین به تمامی در قبضه قدرت او، و در روز رستاخیز آسمان‌ها پیچیده در ید قدرت اوست، او منزه و والا و برتر از آن‌چه است که با او شریک می‌کنند».

و پیامبرص در حالی‌که دست‌های مبارکش را به پیش و پس می‌برد و تکان می‌داد، می‌فرمود: این‌گونه؛ پروردگار متعال، خود را می‌ستاید: من جبارم، من متکبرم، من پادشاه مقتدر و شکست ناپذیر و بزرگوارم، منبر رسول خداص به لرزه درآمد، تا جایی که گفتیم که رسول خدا پایین می‌افتد، آیا رسول گرامی سقوط خواهد کرد؟

اما باید توجه داشته باشیم که این‌چنین تأثیر شگفت‌انگیزی زمانی حاصل می‌شود که شخص داعی دارای نیت خالص، قلب رقیق، نفس فرمانبردار و درونی پاک و روحی والا و پرفروغ باشد، در غیر این صورت نزد پرودرگار جهانیان مسؤولیت بزرگی خواهد داشت.

در روایت ابن ابی الدنیا آمده است که پیامبر گرامیص فرمود: هر بنده‌ای سخنی بر زبان آورد، در روز قیامت خدای تعالی از او می‌پرسد، که مقصود تو از ایراد آن سخن چه بود؟

«امام مالک» هرگاه حدیث فوق را می‌خواند، گریه می‌کرد و می‌گفت: آیا فکر می‌کنید به سخن گفتیم برای شما خشنودم در حالی که خداأ در روز قیامت از من باز می‌پرسد: قصد تو چه بود؟ و می‌گفت: پروردگارا؛ تو خود شاهدی بر قلب من، اگر می‌دانستیم که تو به آن کلام خشنود نیستی، آن را برای دو نفر باز نمی‌گفتم.

و اگر دقیق شویم درخواهیم یافت که تفاوت قابل توجهی بین مبلغ و دعوت‌کننده‌ای که فقط به طور تصنعی و سطحی، عبارات را ساخته و پرداخته می‌کند، تا توجه مردم را جلب نماید با داعی مؤمنی که از صمیم قلب و با تمامی وجود سخن می‌گوید و هر آن‌چه را اظهار می‌کند از تأسف و تأثر مخلصانه‌اش برای وضع اسفبار کنونی مسلمین، نشأت می‌گیرد، وجود دارد. بدون تردید تأثیر و نتیجه چنین کلامی بیشتر خواهد بود و مخاطبین بهتر تأثیر خواهند پذیرفت.

«عمربن ذر» از پدرش سؤال کرد: پدر جان چگونه است که هرگاه تو سخن می‌گویی مردم گریه می‌کنند در حالی‌که در هنگام گوش دادن به غیر تو چنین حالی به آنان دست نمی‌دهد.

پدر در جواب می‌گوید: فرزندم! زاری مادر فرزند مرده با عزای فردی که اجیر شده بسیار تفاوت دارد.

در روایتی از «ابوداود» آمده است که رسول خداص فرمودند: اگر شخصی فقط برای آن سخن بگوید که دل دیگران را به خود جلب کند، خدای تعالی در روز قیامت توبه و فدیه‌اش را نخواهد پذیرفت.

(د) پند و اندرز با بهره‌گیری از تشبیه

پیامبر گرامی خداص در هنگام پیند و اندرز مکرراً از تشبیه و مثال بهره می‌گرفت، زیرا با این روش، مفاهیم برای مردم محسوس‌تر و عینی‌تر است و با این تدبیر، سخنان آن بزرگوار بر جان و اندیشه شنوندگان تأثیری راسخ‌تر و نافذتر بر جای می‌گذاشت.

در روایت از «نسایی» آمده است که نبی اکرمص فرمود: انسان مؤمنی که قرآن می‌خواند مانند اترجه است (اترجه میوه‌ای مانند پرتقال) که هم طعمش خوب است و هم بویش. اما فرد مؤمنی که قرآن نمی‌خواند مانند ریحان است، تلخ است اما بوی خوبی دارد اما فاجری که قرآن نمی‌خواند مانند حنظله است، بویی ندارد و طعمش هم تلخ است، و رفیق بد مانند کسی است که در دم آهنگری می‌دمد، اگر از سیاهی او به تو نصیبی نرسد، دودش به تو خواهد رسید (کنایه از تأثیر رفیق بد).

همان طوری که ملاحظه می‌فرمایید رسول خداص با بلیغ‌ترین شیوه، به خیر دعوت می‌کند و با قاطع‌ترین روش از شر برحذر می‌دارد، آن هم با روشی که برای شنوندگان قابل فهم و ادراک است.

(ح) پند و اندرز با استفاده از تمثیل به وسیله دست و انگشتان

رسول گرامی خداص ‌هر گاه اراده می‌کرد که موضوع مهم و درخور توجهی را تذکر دهد و یارانش را به انجام و اهتمام نسبت به آن دعوت کند از دستان مبارک خود جهت تمثیل استفاده می‌کرد.

«ابو موسی اشعریس» می‌گوید: پیامبر اکرمص فرمود: مؤمنان در کنار یکدیگر مانند ستون‌هایی هستند که همدیگر را تقویت می‌کنند (در این‌جا بود که) پیامبر خدا انگشتان دو دست را در هم فرو کرد. (روایت بخاری و مسلم)

«سهل بن سعد ساعدی» می‌گوید رسول خداص خواهش کردم به من امری بیاموزد که بدان چنگ بزنم [تا رستگار شوم] فرمود: بگو پروردگارم «الله» است، آن‌گاه بر این عقیده استقامت داشته باش!».

پس گفتم: ای پیامبر خدا از چه چیز بیش از هر چیزی بر من بیم‌داری؟ پیامبر اکرمص زبان خود را گرفت، پس فرمود: این!

و نمونه این‌گونه تمثیل‌ها در روش سخن گفتن آن حضرت فراوان و درخور توجه است.

(ط) پند و اندرز به بهره‌گیری از اشکال سمبلیک و تشریحی

گاهی نبی اکرمص با رسم خطوط، مفاهیم و موضوعات مهم و اساس را توضیح می‌داد و حقیقت مطلب را به ذهن شنوندگان نزدیک می‌ساخت.

«عبدالله بن مسعود» می‌گوید: رسول گرامی خداص مربعی رسم نمود و در خارج آن خطی کشید و خطوط کوچک‌تری با فاصله از نقطه میانی مربع رسم کرد آن‌گاه فرمود: «این انسان است مقصود مرکز مربع) و این هم (مقصود اضلاع مربع) اجل اوست که وی را احاطه نموده است و این خط خارج مربع، آروزهای اوست و این خطوط کوچک [در داخل] حوادث و پیشامدهای روزگار است، هرگاه آدمی به خطا می‌رود این حوادث به او نهیب می‌زنند پس هنگامی که تمامی آن‌ها را طی کرد، پیر و فرتوت می‌شود. آری این تصویری بود که رسول اکرمص برای ما ترسیم نمود. (روایت بخاری)

 

اجل

حوادث و وقایع روزگار

اجل

حوادث و وقایع روزگار

 

اجل

حوادث و وقایع روزگار

 

انسان

 

 

حوادث و وقایع روزگار

اجل

آرزوهایش

 

 

 

 

 

 

 

بدین وسیله، پیامبر گرامی اسلامص برای یارانش بیان نمود که چگونه مرگ ناگهانی و حوادث روزگار و پیری فرساینده بین آدمی و آرزوهای دور و درازش حایل می‌شوند. ملاحظه می‌فرمایید که این شیوه بیان تا چه حد زیبا و جالب توجه است.

در حدیثی که امام احمد روایت کرده است، حضرت جابرس می‌گوید: در جوار رسول اکرمص نشسته بودیم با دست، خطی ـ این‌چنین ـ بر زمین کشید، آن‌گاه فرمود: این راه خداست، سپس دو خط ـ موازی و مورب ـ از طرف راست و چپ رسم نمود و فرمود این هم راه‌های شیطان است، آن‌گاه دست بر خط میانی گذاشت و این آیه را تلاوت نمود.

﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣ [الأنعام: 153].

«این راه من است، از آن پیروی کنید و از راه‌های دیگر تبعیت نکنید که موجب تفرق و دوری شما از راه خداوند است. این‌چنین خداوند به شما سفارش می‌کند باشد که تقوی الهی را پیشه خود سازید».

خطوطی را که گفتیم به این ترتیب می‌باشد:

راه

راست

راه شیطان

راه شیطان

 

رسول خداص با این تصور سمبلیک بر زمین رسم فرمود، بیان نمود که راه اسلام، راه مستقیم و متعادلی است که به رستگاری و بهشت منتهی می‌شود و اندیشه‌ها و اصول فکری و نظام‌های غیراسلامی شیطانند که لاجرم به سوی هلاکت و آتش گام بر می‌دارند.

(ی) پند و اندرز با شیوه عملی

رسول خداص در جهت تربیت و تعلیم یاران و امت خویش و تکامل آنان، با روش تطبیق عملی و بیان و عرضه نمونه زنده از گفتار خویش، ایشان را از رهنمودهای مبارکش بهره‌مند می‌ساخت.

در روایتی آمده است که مردی به خدمت رسول خداص رسید و گفت: ای پیامبر خدا، چگونه وضو بگیریم؟

پیامبر اکرمص فرمود ظرف آبی بیاورند، پس دو دست را سه بار در آن شست و به طور کامل وضو گرفت آن‌گاه فرمود: کسی که بر این بیافزاید یا از آن کم کند تعدی نموده و ظلم کرده است. (روایت ابوداود، نسایی، ابن ماجه)

-      هم‌چنین بخاری روایت می‌کند که پیامبر خداص در برابر گروهی از مردم وضو گرفت، پس فرمود: هر کس مانند من وضو بگیرد آن‌گاه دو رکعت بخواند، و در آن ـ دو رکعت نماز ـ در درون خویش به دنیا نیاندیشد، تمامی گناهانش بخشود می‌شود.

-      در حدیث دیگری آمده است که روزی پیامبرص بر روی منبر نماز را به امامت ادا کرد و قصدش از این عمل آن بود که مردم نمازش را ببینند و هر آن‌چه از افعال آن‌ حضرت را می‌بینند، یاد بگیرند، پس از اتمام نماز، آن حضرت به مردم روی نموده و فرمود: ای مردم، این کار را به آن دلیل انجام دادم تا به من اقتدا کنید و نماز مرا یاد بگیرید. (روایت بخاری)

(ک) رهنمود و اندرز با استفاده از فرصت مناسب

بسیار پیش می‌آمد که نبی اکرمص از فرصت‌های مناسب برای راهنمایی و نصیحت یارانش بهره می‌گرفت، زیرا در شرایط مناسب، سخن، تأثیر بهتری بر شنونده می‌گذارد و از جهت فهم و آموزش نیز بازده بیشتری به همراه خواهد داشت.

«جابر» می‌گوید: رسول خداص در حالی‌که همراه جمعی از یارانش از بازار می‌گذشت به بزغاله‌ای مردار با گوش‌های کوچک برخورد، گوش‌هایش را گرفت و آن را بلند کرد و فرمود: آیا کسی این را به درهمی می‌خرد؟ یاران گفتند: خیر ما آن را به هیچ قیمتی نمی‌خریم، با این مردار بی‌ارزش چه کنیم؟

فرمود: آیا دوست دارید مال شما باشد؟

گفتند: به خدا قسم اگر زنده بود کوچکی گوش‌هایش خود عیبی بود چه رسد به حال فعلیش که مرده است.

فرمود به خدا قسم که دنیا در نزد خداوند از حقارت و بی‌ارزشی این بزغاله نزد شما، حقیرتر است.

«عمربن خطاب»س می‌گوید: گروهی از اسیران را به خدمت رسول اکرمص آورند در میان جمع آنان زنی بود که کودکش را در بغل گرفته و شیر می‌داد. پیامبر اکرمص فرمود: آیا تصور می‌کنید که این زن حاضر شود فرزندش را در میان آتش اندازد در حالی‌که بتواند و مختار باشد چنین کاری نکند؟

گفتیم: نه به خدا قسم.

فرمود: خدای تعالی از این مادر، نسبت به بندگانش دلسوزتر است. (روایت بخاری و مسلم).

(ل) رهنمود و اندرز با توجه به موضوع مهمتر

گاهی رسول خداص ‌سؤالی را با سؤال دیگر جواب می‌داد که دربردارنده مفهومی مهمتر و اساسی‌تر بود. حضرت «انس»س می‌گوید: فردی اعرابی از رسول اکرمص سؤال کرد که ای رسول خدا، قیامت چه وقت خواهد رسید؟ پیامبر گرامیص فرمود: چه برای آن (قیامت) آماده کرده‌ای؟ اعرابی گفت: محبت خدا و پیامبرش را رسول خداص فرمود: تو با کسانی خواهی بود که دوستشان داری! (روایت بخاری و مسلم)

اعرابی از قیامت سؤال کرد، سؤالی که جواب آن را فقط خدا می‌داند، اما رسول خداص با طرح سؤال دیگری اندیشه او را متوجه مسأله مهمتری کرد که آن مرد بسیار نیازمند‌تر به آن بود که همانا تداراک عمل صالح است برای روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان بر پا می‌خیزند.

(م) رهنمود و نصیحت با نشان دادن مورد حرامی که از آن نهی می‌شود

گاهی رسول خداص چیزی را که حرام و مورد نهی بود در مقابل شنوندگان بر دست می‌گرفت، قصد آن حضرت این بود که همراه کلام به طور عینی مورد حرام را نشان دهد، این‌گونه سخن گفتن تأثیری عمیق‌تر از جهت برحذر داشتن مخاطبین دارد و از جهت دلالت بر تحریم نیز بسیار قاطع‌تر است.

«علی بن ابی‌طالب»س می‌گوید: رسول گرامی خداص قطعه حریری را بر دست چپ و قطعه طلایی بر دست راست بلند کرد و گفت این دو برای اناث امت، حلال و برای ذکور، حرام است (روایت ابوداود و نسایی و ابن ماجه).

آن‌چه بیان گردید مهمترین نکات برجسته روش معلم اول اسلام در رهنمودهایش برای بزرگان و آموزش کودکان و ارشاد خواص و هدایت عامه مردم بود که در جهت تثبیت فضایل اخلاقی و اصلاح کژی‌ها، به کار می‌برد.

مربیان عزیز همان طوری که توجه فرمودید روش آن حضرتص در جهت نیل به مقاصد فوق، بسیار متنوع بود که در آن از تمامی امکانات و وسایل ممکن بهره گرفته شده است، از داستان گرفته تا مباحثه و سؤال و جواب و کلام جدی تا سخنان نغز و شیرین همراه با شوخی و ضرب‌المثل و تشبیه و تا رسم اشکال و نمودارها و کلام آمیخته با عمل و تذکیر به وسیله آیات قرآن و بیان حکمت کلام با عظمت خداوند در فرصت مناسب تا جواب گفتن سؤال با سؤالی مهمتر و از نهی لفظی تا نهی عینی و عملی در آن به چشم می‌خورد.

بدیهی است که چنین تنوعی در شیوه راهنمایی و رهنمود اجتماعی در جهت برانگیختن افهام و تحریک اذهان و تثبیت علوم در اعماق وجود افراد و پذیرش نصیحت و پند و جلب توجه فردی که مورد تربیت واقع می‌شود تأثیر بسزایی دارد. بنابراین مربی دلسوزی که به خوبی از این روش‌ها در راهنمایی و تربیت اهل و فرزند و شاگردانش بهره می‌گیرد به خوبی می‌تواند اندیشه را از حوزه ذهن به میدان عمل بکشاند، و به گونه‌ای آموزش دهد که در عمل تطبیق داده شود.

آری در آن صورت خواهد بود که فرزندان امروز ما و داعیان هدایت و خیر فردا و سربازان قهرمان اسلام و پیام‌آوران راستین رسالت محمدی، پایه‌گذاران جامعه برتر و متکامل اسلامی و دولت قدرتمند اسلام خواهند بود پس بر شماست ای مربیان عزیز که این شیوه‌ها را از معلم اول اسلام بیاموزید، زیرا که بهترین روش‌ها و برترین اسلوب هدایت است آن هم از زبان کسی که هیچ‌گاه بر مبنای هواهای نفسانی سخن نمی‌گوید و تحت رعایت الهی و در سایه لطف دایمی شامل و کامل پرودرگارش به بهترین شیوه ممکن تربیت شده است، و به همین دلیل است که هر آن‌چه را که گفته است یا انجام داده یا تأیید نموده است برای همیشه و برای تمامی انسان‌ها مبنای تشریحی و هدایت خواهد بود. و برای عظمت و مقام رفیع آن حضرت و شرافت و افتخار جاودانه آن پیامبر بزرگوارص همین گفته مبارک خداوند سبحان کافی است که فرمود:

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا ٢١ [الأحزاب: 21].

«به تحقیق که رسول الله مقتدای نیکویی است برای کسی که به خداوند و روز آخرت امید دارد و بسیار خداوند را یاد می‌کند».

پس باید به خاطر داشته باشیم که اگر مربی فرزند آن‌چه را که بیان می‌کند، تحقق عینی نبخشد و نصایح خود را بر خویش تطبیق ندهد، کسی کلامش را نخواهد پذیرفت، سخنانش بر مستمعین تأثیر نمی‌گذارد و ندایش اجابت نخواهد شد، در این صورت آماج تیرهای پیاپی و استهزای عامه مردم قرار خواهد گرفت.

رمز تمامی این مفاهیم آن است که سخنی بر قلب اثر می‌گذارد که از قلب برخاسته باشد، رهنمود و نصیحتی که فاقد روح و محتوا باشد، تأثیری بر نفس نخواهد گذاشت، چنان‌که قبلاً نیز در ارتباط با جواب پدری که به فرزندش در ارتباط با گریه مردم هنگام سخن گفتن او توضیح داد، گفتم.

آری، داعی مؤمن و دلسوز مسلمان هیچ‌گاه با سخنران فریبکار و دورو قابل مقایسه نیست، در ارتباط با کسانی که قول و عمل‌شان ناسازگار است در بحث تربیت و الگوی تربیتی به تفصیل سخن گفته‌ایم، خواننده گرامی چنان‌چه مایل باشد می‌تواند به آن رجوع نماید که به امید خداوند بتواند عطش تشنگان طریق تربیت را تا اندازه‌ای فرو نشاند.

پس ای برادر گرامی

بعد از آن‌که روش کامل و همه جانبه اسلام را که قرآن کریم و سنت مطهر در ارتباط با روش راهنمایی و نصیحت و سخن گفتن به خوبی دریافتی، شایسته است که آستین همت را بالا بزنی، عزم خویش را جزم نمایی و با تمامی وجود بکوشی که هر آن‌چه در این رابطه آموخته‌ای، به صورت عملی تطبیق دهی، تا جایی که با چشم خویش ببینی که فرزند یا شاگرد یا مریدت، قلب خویش را برای گفته‌هایت گشوده است، و به طور کامل رهنمودها و نصایح تو را پذیرفته و ندای حق را اجابت کرده است.

چه زیبا و نیکوست که پدر و مادر که شبانگاه که به منزل رجوع می‌کنند و دمی در کنار فرزندان خویش می‌آسایند، ساعات بیداری و اجتماع خویش را با پندهای ارزشمند و سخنان پر حکمت، با بیان چند بیت شعر یا گفتن داستان و یا نصیحت و رهنمود مفید، پر کنند و با تلاوت قرآن یا انجام یک مسابقه و یا هر بازی سرگرم‌کننده دیگری تلاش کنند که لحظات بیداری خود و فرزندان را با بهره‌گیری از روش‌ها و برنامه‌های متنوع دیگری تلاش کنند که لحظات بیداری خود و فرزندان را با بهره‌گیری از روش‌ها و برنامه‌های متنوع دیگری که به ذهنشان خطور می‌کند، به جانبی سوق دهند که موجب تکامل روحی و تعالی اخلاقی و شخصیتی این عزیزان گردد، البته باید همواره در نظر داشته باشند که این برنامه‌ها لطمه‌ای به دروس آنان وارد نسازد و موجب اختلال در انجام وظایف ایشان نگردد.

بدین‌گونه مربی فرزند می‌تواند بازی و تفریح و شوخی و جدیت و نصیحت را با هم بیامیزد و تعادلی معقول مابین وظایف و کار با استراحت و آرامش ایجاد نماید و به این صورت وجداناً نیز قانع خواهد شد که فرزندانش بیشتر اوقات خود را صرف امور سودمند و برنامه‌های مفید می‌نمایند.

آری، اگر مربی برنامه‌های روزانه خویش را در ارتباط با افراد تحت تربیت خویش این‌چنین تنظیم نماید و بر امر تکامل و تربیت آنان نظارت کامل داشته باشد، فرزندانی هدایت یافته در زمره بندگان نیکوکار خداوند سبحان که پیروزی عقیده اسلامی به وسیله آنان تحقق می‌یابد، تحویل جامعه انسانی داده است.

این برنامه‌های متنوع به روش‌های مختلفی که قبلاً اشاره کردیم، اضافه‌ می‌گردد، روش‌هایی که کتاب تربیت انسان یعنی قرآن از آن بهره می‌گیرد، ما نیز به آن تأسی می‌نماییم، اما در تمامی این موارد ارتباط ما با فرزند یا شاگرد مبتنی بر عاطفه و محبت و صمیمیت است، شیوه‌ای که از قرآن عظیم آموخته‌ایم، در آن‌جایی که خطاب‌هایی مانند «یا بنی» (ای فرزندم) را به کار می‌گیرد تا عاطفه انسانی تحریک شود و چشمه محبت درون را به جوش آورد.

و حقیقتاً موفقیت مربی، چشم‌گیر خواهد بود اگر:

روش کامل و همه جانبه قرآن را رد مسیر تربیتی به کار گیرد، رد شرایطی که لازم است به خویشتن داری دعوت نماید و گاهی ارشاد نماید و نصیحت کند و زمانی هشدار دهد و در شرایط که لازم بود تهدید نماید و برای تحقق این مسیر همه فراگیر تربیتی از روش داستان‌سرایی آمیخته با پند و اندرز، شیوه رفتار عملی و رهنمودهای اجتماعی با بهره‌گیری از استفهام و انکار و طریق استدلالی و عقلی و تصویری و قواعد تشریعی به نحو احسن استفاده نماید، طریقی که آن را، قرآن کریم به ما آموزش داده است آن‌چه مسلم است در این فرصت کوتاه، گنجایش بحث مفصل از شیوه‌های دیگر قرآنی را نداریم و به همین اندازه اکتفا می‌کنیم.

و به راستی موفق خواهد بود آن مربی که:

راه و روش رسول گرامی خداص ‌را در سخن، نصیحت و راهنمایی فرزندان به کار می‌گیرد، گاهی با آنان به بحث می‌نشیند و با طرح سؤالی یا انکار مفهومی اندیشه آنان را به جولان و تکاپو، وامی‌دارد تا با شیوه‌ای استدلالی به حقیقت دست یابند و قانع شوند و اگر سخنرانی می‌کند کوتاه و مفید سخن می‌گوید تا موجب خستگی شنوندگان نگردد، و گفته‌های خویش را با سخنان لطیف و شوخی‌های به جا و مفید می‌آمیزد و با تأثیر معنوی بر جمع،به مقصود نایل می‌شود و هر کجا لازم دید، برای تفهیم بیشتر مطالب مثال می‌زند یا تصویری رسم می‌کند تا مفاهیم عینی‌تر و ملموس‌تر گردد و به خوبی در اذهان جای بگیرد و یا تمامی نکاتر ا که بیان می‌کند به شیوه‌ای عملی در رفتار و زندگی خویش تحقق می‌بخشد تا الگوی زنده‌ای باشد از آن‌چه که بیان می‌دارد و همواره تلاش می‌کند که تمامی این ابزار مفید تربیتی را در جای مناسب خویش بکار ببرد و قدر مسلم آن است که چنین فردی موفق‌تر خواهد بود و ندایش بهتر و زودتر اجابت می‌شود.

بنابراین، شایسته است که مربیان عزیز در برخورد با مردم و در راه تربیت فرزندان و شاگردان خود از اسلوب شگفت‌انگیز و کامل قرآن کریم به بهترین وجه ممکن، بهره‌ گیرند زیرا قرآن کتابی است که از جانب پروردگار حکیم و حمید نازل شده است، کتابی است که:

﴿لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ ٤٢ [فصلت:42].

«نه از پیش روی، باطل بدان راه یابد و نه از پس، نازل شده از جانب خداوندی حکیم و ستودنی است».

هم‌چنین شایسته است که در این امر خطیر به مأمور رسالت جاودان اسلامی حضرت محمد مصطفیص تأسی نمایند و راه و روش آن حضرت را، به عنوان برنامه خویش بپذیرند زیرا پیامبر اکرمص پیام‌آور معصومی است که بر مبنای هواهای نفسانی سخن نمی‌گوید و رفعت مقام آن بزرگوار به حدی است که نیل به آن برای هیچ انسانی ممکن نیست. و برای عظمت و مقام بلند و والای آن رسول بزرگوار، و افتخار جاودانه‌اش همین خطاب پروردگار سبحان کافی است، خطابی شگفت‌انگیز که طنین آن برای همیشه در گوش انسان‌ها باقی خواهد ماند، آن‌جا که می‌فرماید:

﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤ [القلم: 4].

«و به درستی که تو دارای اخلاقی عظیم هستی».

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ ١٠٧ [الأنبیاء: 107].

«و ما تو را نفرستادیم مگر برای آن‌که رحمتی باشد برای تمامی جهانیان».

و کفایت می‌کند برای بزرگواری و مقام والای آن عزیز که خود فرمود: «پروردگارم مرا تربیت کرد، پس تربیتم را به کامل‌ترین صورت قرار داد.

4- تربیت با مراقبت و مواظبت

مقصود از این بخش از تربیت، همراهی و همگامی با فرزند در تربیت عقیدتی و اخلاقی و تکامل و تعالی روحی و اجتماعی می‌باشد که با پرستش و پی‌جویی مداوم از چگونگی رشد جسمی و علمی او نیز توأم خواهد بود.

اگر به خوبی بیاندیشیم، مراقبت و نظارت بر امر شکل‌گیری صحیح مراحل تربیت از قوی‌ترین مبانی ایجاد انسان متوازن است، مقصود از توازن در فرد، حالت متکاملی است که در آن هر شخصی به خوبی به مسؤولیت‌های خویش آگاه است، حق تمامی جنبه‌های زندگی را به خوبی ادا می‌کند و آن‌چه را که به عهده می‌گیرد به شیوه‌ای شایسته به انجام می‌رساند؛ در واقع انسان مسلمانی است که می‌تواندسنگ بنای نظام ستحکم جامعه اسلامی باشد که عزت و افتخار حقیقی را برای اسلام به همراه می‌آورد و بر همین مبنا نیز حاکمیت اسلامی نیز بر پا می‌شود که با تمامی تمدن‌ها و جوامع دیگر بشری برابر کرده و از آنان پیشی می‌گیرد.

اسلام در ضمن مبادی متکامل و قوانین شامل و فراگیر خود، پدران، مادران و مربیان را، همواره به امر مراقبت و نظارت بر فرزندان تشویق کرده است، و همان طور که قبلاً نیز تذکر دادیم باید همراهی با این جگرگوشه‌گان در تمامی جنبه‌های زندگی و بخش‌های تربیتی باشد.

و اینک مهمترین نصوص مربوط به بحث فوق را به شما مربیان عزیز تقدیم می‌دارم:

خداوند سبحان می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَیۡهَا مَلَٰٓئِکَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ ٦ [التحریم: 6].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خود و اهل خود (خانواده خویش) را از آتشی که هیزمش مردم و سنگ هستند حفظ نمایید، مأمورانی درشت خوی و سخت‌گیر بر آن گمارده‌اند که از فرمان خداوند سرپیچی نمی‌کنند و به هر آن‌چه که امر شوند، انجام می‌دهند».

مربی چگونه می‌تواند خود و اهل خویش را بدون مراقبت دایمی و امر و نهی مداوم محافظت نماید؟

حضرت علیس درباره ﴿قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ...﴾ می‌گوید: یعنی آنان را تربیت کنید و آموزش دهید. و حضرت عمرس در این مورد می‌گوید: آنان را برحذر دارید از هر آن‌چه که خدای تعالی از آن نهی فرموده، و امر کنید به آن‌چه خداوند متعال به آن امر نموده است، بدین وسیله سرپرست خانواده، آنان را از آتش حفظ کرده است.

خدای تعالی در سوره «طه» می‌فرماید:

﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ [طه: 132].

«کسان خویش را به نماز امر نما و خود بر نماز شکیبایی کن».

چنان‌که ملاحظه می‌فرمایید، امر به نماز به جز در حالت اهمال و تقصیر در حق پروردگار متصور نیست.

و هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ [البقرة: 233].

«روزی و پوشش شایسته زن شیرده به عهده پدر بچه است».

پدر چگونه می‌تواند بدون مراقبت و نظارت مستمر بر امر تربیت جسمی و سلامت بدنی عهده‌دار روزی و جامه زن و فرزند باشد.

احادیث در زمینه مراقبت و نظارت، بی‌شمار است

-      پیامبر خداص فرمود: «مرد در میان خانواده خویش سرپرست است و نسبت به آنان مسؤول است و زن نیز در منزل شوهرش سرپرست بچه‌هاست و نسبت به آنان نزد خداوند مسؤولیت دارد». (روایت بخاری و مسلم)

-      در حدیث دیگری نیز آمده است: «در هفت سالگی نماز را به کودک آموزش دهید و در ده سالگی [در صورت نخواندن نماز] او را بزنید». (روایت ابوداود و ترمذی)

-      و در روایت دیگری نیز از ترمذی آمده است که رسول خداص فرمود: «این‌که مرد فرزندش را تربیت نماید، بهتر از آن است که یک صاع صدقه بدهد».

-      و در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خداص فرمود: «فرزندان خود را بر اساس سه خصلت تربیت نمایید: محبت پیامبرتان و محبت آل او و تلاوت قرآن». (روایت طبرانی)

-      و در روایتی از بخاری نیز آمده است که «ابو سلیمان مالک بن حویرث» گفت: تعدادی جوان هم‌سن و سال بودیم به خدمت نبی اکرمص رسیدیم، بیست شب در جوار آن حضرتص اقامت نمودیم، تصور کرد که دلمان برای خانواده تنگ شده است، او دوستی دلسوز و مهربان بود، درباره اهل و خانواده و آن‌چه که در شهر خویش بر جای گذاشته‌ایم از ما سؤال کرد، و فرمود: به نزد اهل و خانواده خود برگردید، آنان را آموزش دهید و امر کنید و همان طور که من نماز می‌خوانم، شما هم بخوانید، پس هنگامی که وقت نماز فرا رسید یکی از شما اذن بگوید و مسن‌ترین شما امام جماعت باشد.

آیا تمامی احادیث فوق مسلتزم و متضمن مراقبت و همراهی دایمی فرزند نیست؟ تا اگر حق امری را به جای نیاورد، راهنمایی شود و اگر در انجام واجبی کوتاهی نمود به انجام دادن آن تشویق شود و اگر امر منکری را مرتکب گردید، از انجامش نهی شود و اگر فعل پسندیده‌ای از او سر زد، مورد قدردانی دیگران واقع شود.

بدون تردید، نظارت و مراقبت دایمی فرزند از جانب پدر و مادر از جمله اساسی‌ترین پایه‌ها و مبانی تربیتی است، زیرا در این روش، فرزند به طور مستمر با تمامی اقوال و افعال و حرکاتش در معرض دید ریزبین مربی است، اگر فعل و امر پسندیده و بزرگوارانه‌ای در فرزندش دید، او را بر ادامه آن تشجیع می‌کند و اگر ناظر شری بود او را نهی می‌نماید و عواقب ناگورا و ناپسند و نتایج زیان‌بار آن را، یادآور می‌شود، اما به مجرد آن‌که این پیگیری و همراهی قطع شد، ناچار فرزند، افسار گسیخته و منحرف خواهد شد، انحرافی به جانب گمراهی و نابودی مسلم و فنای محتوم.

در این مورد معلم اول اسلام بهترین و با عظمت‌ترین الگو است، آن حضرت تجسم بهترین الگو برای رعایت اوضاع یاران و اظهار لطف و محبت و پرسش مداوم از حال و روزگار ایشان بودند، با این نظارت دایمی افراد مقصر را برحذر می‌داشتند و نیکوکاران را تشویق می‌نمودند، نسبت به فقرا و مساکین بسیار مهربان و دلسوز بودند و به آموزش کودکان و تعلیم آنان که نمی‌دانستند مبادرت می‌نمودند.

و اینک نمونه‌هایی از نظارت و توجه و تفقد آن حضرتص نسبت به یاران و اطرافیان

·     در ارتباط با تربیت اجتماعی در روایتی از بخاری و مسلم آمده است که آن رسول بزرگوارص فرمودند:

از تجمع و نشستن در معابر عمومی خودداری کنید.

پرسیدند: ای رسول خدا، ما چاره‌ای نداریم در راه با هم برخورد کرده و سخن می‌گوییم. پس پیامبرص فرمود:

پس اگر در راهی تجمع کردید، حق آن را ادا کنید.

گفتند: ای رسول خدا، حق راه چیست؟

فرمود: چشم فرو اندازید (از نگاه به نامحرم)، از آزار دیگران خودداری کنید، سلام را جواب گویید، امر به معروف و نهی از منکر نمایید!.

·     در ارتباط با برحذر داشتن از حرام، در روایتی از ابن عباسب آمده است که پیامبر خداص یک انگشتری طلا در انگشت مردی دید، آن را در آورد و دور انداخت و فرمود: کسی از شما سنگ گداخته‌ای می‌کند و آن را در دستش قرار می‌دهد، پس از آن‌که رسول خداص تشریف بردند، به آن مرد گفته شد، انگشتریت را بردار و از آن استفاده کن! گفت‌: نه! به خدا قسم هیچ‌گاه آن را بر نخواهم داشت، زیرا رسول گرامی خداص ‌آن را دور انداخت.

·     در ارتباط با تأدیب کودکان در روایتی از بخاری و مسلم آمده است که «عمربن ابی سلمه» می‌گوید: در کودکی تحت نظارت و سرپرستی رسول خداص بودم وقتی ظرف غذا را می‌گذاشتند دستم را به تمام نقاط آن می‌رساندم؛ پیامبر گرامی خداص فرمود: فرزندم، بسم‌الله بگو، با دست راست لقمه غذا را بگیر و بخور و از قسمتی که در طرف خودت هست بخور.

·     و در ارتباط با تأدیب بزرگترها در روایتی از «ابوداود» آمده است که «عبدالله بن عامرب» گفت: روزی مادرم صدایم کرد و گفت: بیا چیزی به تو بدهم، آن روز رسول گرامی خدا ص در منزل ما تشریف داشتند. فرمودند: چه می‌خواهی به او بدهی؟ گفت: می‌خواستم خرما به او بدهم. پیامبر خداص ‌فرمود: اگر به او چیزی نمی‌دادی، دروغی بر تو نوشته می‌شد.

·     و در ارتباط با تربیت روانی، روایت مسلم و بخاری از «نعمان بن بشیرس» را می‌توان مثلا زد که رد ارتباط با رعایت عدالت بین فرزندان است که قبلاً به آن اشاره شده است و خواننده گرامی می‌تواند با مراجعه به فصول قبل آن را مطالعه نماید.

·     در ارتباط با تربیت جسمی، رهنمودهای گوناگونی از پیامبر خداص رسیده است برای نمونه، نهی آن حضرتص از یک‌باره نوشیدن آب است که آن را به نوشیدن شتر تشبیه کرده‌اند. در روایتی از «ترمذی» آمده است که ایشان فرمودند: مانند شتر به یک‌باره نوشیدنی را سر نکشید بلکه در دو یا سه بار با تأنی بنوشید، به نام خدا آغاز کنید و هنگامی که تمام شد خدا را سپاس گویید.

و قبلاً نیز گفتیم که آن حضرتص ‌هنگامی که بر گروه یارانی که مشغول تمرین تیراندازی بودند، می‌گذشتند، آنان را تشجیع می‌کردند و می‌فرمودند: تیراندازی کنید که من نیز شریک همگی شما هستم.

·     در ارتباط با حکمت در دعوت مردم و نرمش در برخورد در روایتی از مسلم و بخاری آمده است که «أنس»س می‌گوید: «همراه با رسول خداص راه می‌رفتم. لباسی نجرانی با حاشیه‌ای خشن بر تن داشت، عربی بیابانی لباسش را گرفت و به شدت کشید، به گردن رسول بزرگوار نظر کردم، جای حاشیه لباس بر آن بر جای ماند. عرب بیابانی گفت:

محمد! بگو از مال خداوند که نزد توست به من چیزی بدهند.

پیامبر عزیزص به جانب او متوجه شد، خندید و فرمود: به او چیزی بدهید».

آری، آن‌چه گفتم قطراتی اندک از دریای بیکران خلق عظیم آن پیامبر بزرگوارص ‌و گوشه‌ای از توجه و نظارت دایمی آن حضرت نسبت به فرزندان جامعه‌ای بود که خود تربیت و اصلاح آن را به عهده داشت.

آری، آن‌چه بیان کردیم نمونه‌های زنده‌ای است که بر اهتمام بی‌پایان رسول خداص در امر تربیت و اصلاح حال و معالجه دردهای جامعه عصر نبوت، دلالت می‌کند.

هم‌چنان که خواننده گرامی توجه نموده است، در می‌یابیم که نظارت و رهنمود پیامبر خداص فقط به افراد بزرگسال محدود نمی‌شد بلکه کوچکترها را نیز شامل می‌گردید و فقط به بعدی از ابعاد شخصیت انسانی نمی‌پرداخت بلکه تمامی جنبه‌ها و جهات آن را در برمی‌گرفت و برنامه‌ای کامل از جهت رشد و ارتقای ایمانی، علمی، روحی، اجتماعی و جسمی ارائه می‌داد.

و اینک نمونه‌های انگشت شماری از ارتقای مقام زن و اعطای حقوق او در جامعه اسلامی در رهنمودهای ارزشمند پیامبر اسلام ج:

-      در روایت از «ابن ماجه و نسایی» آمده است که دختر جوانی به خدمت نبی اکرم: رسید و گفت: پدرم مرا به عقد پسر برادرش درآورده است تا بدین وسیله گرفتاری مالی خود را برطرف کندو من دوست ندارم که این‌چنین مرا به عقد کسی درآورد، پیامبر اکرمص کسی به جانب پدرش فرستاد و گفت امر را به اختیار دختر بگذارد.

دختر گفت‌: آنتچه را پدرم گفته است پذیرفتم، اما می‌خواستم زنان بدانند که پدران ما نمی‌باید ما را مجبور سازند.

-      «بخاری» روایت می‌کند که همسر «ثابت بن قیس» [که مسلمانی نیکوکار بود، سیاه چرده بود] به خدمت پیامبر خداص رسید و گفت من از اخلاق و تدین ثابت بن قیس شکایتی ندارم اما از کفران نعمت می‌ترسم[12].

پیامبر خداص فرمود: آیا باغی را که به عنوان مهر به تو بخشیده است به او باز می‌گردانی.

گفت: آری[13].

پیامبر خداص ‌کسی را به جانب او فرستاد گفت که زنش را یک طلاق بدهد؛ ثابت هم او را طلاق داد.

-      «بزار و طبرانی» روایت می‌کنند که یکی از زنان مسلمان به نام زینب که در عهد رسول اکرمص به سخنران زنان مشهور بود به خدمت رسول خداص رسید و گفت: من نماینده زنان هستم. خداوند متعال جهاد را بر مردان واجب کرده است اگر پیروز شوند، پاداش می‌گیرند واگر کشته شوند همانند زندگانند ونزد خدای خویش روزی می‌گیرند و ما جماعت زنان در خدمت آنان هستیم، آیا از این اجر به ما هم نصیبی می‌رسد؟

پیامبر اکرمص فرمود: «از جانب من به زنان بگو اطاعت از شوهر و شناخت حقوق او و برآوردن آن با حقوق، اجر مجاهدین راه خدا برابری می‌کند و تعداد کمی از شما هستند که می‌توانند چنین کنند.

نمونه‌های بیان شده در ارتباط با نظارت و مراقبت پیامبر بزرگوار اسلامص بر امر تربیت افراد امت اسلامی، برنامه عملی همه جانبه‌ای را برای ما ترسیم می‌کند که با کوشش و جدیت به اصلاح و تغییر مؤثر و موردنظر منجر می‌شود و هشداری است به تمامی کسانی که به نوعی عهده‌دار تربیت و مسؤول ارشاد افرادند که تمامی همت و توان خود را به کار گیرند تا موجب تعالی و ترقی اندیشه، روان و اخلاق شاگردان و فرزندان‌شان شوند و در نهایت، سعادت دنیا و آخرت او را تضمنی کنند، اما لازم است مجدداً متذکر شویم که برنامه‌هایی که بیان شد فقط به کودکان و نوجوانان محدود نمی‌شود بلکه رهنمودهای جاودان و ارزشمندی است که برای افراد بزرگسال هم ضروری و حیاتی است اما برای کودکان بسیار نافع‌تر و قابل استفاده‌تر است، زیرا فطرت پاک و شکل‌پذیر کودک و پاکی صفای ذاتیش او را بیشتر مستعد پذیرش خیر و دریافت حق می‌سازد خصوصاً اگر شرایط محیطی و تربیتی اجتماع کوچک یعنی خانه و مدرسه همگام با این برنامه‌ها باشد. بدیهی است که مربی برای اصلاح فرد بزرگسالی که شخصیت او شکل گرفته است، دچار مشکل خواهد شد، خصوصاً اگر فرد بزرگسال که شخصیت او شکل گرفته است، دچار مشکل خواهد شد، خصوصاً اگر فرد بزرگسال گمراه و منحرف باشد، مشکل صد چندان است. شاعر می‌گوید:

وینفع الأدب الأحداث فی صغر

 

ولیس ینفع عند الشیبة الأدب

إن الغصون إذا عدلتها اعتدلت

 

ولن یلین إذ قومتها الخشب

«تأدیب و تربیت در عهد خردسالی سودمند و مؤثر است و در هنگام پیری و بزرگسالی سودی ندارد.

شاخه نرم و تازه رسته را اگر خم کنی، شکل می‌پذیرد اما هنگامی که خشک شد، دیگر خم نخواهد شد و شکل نخواهد پذیرفت».

پس بنابر اصولی که به وسیله شخص پیامبر اسلامص در ارتباط با مراقبت و نظارت بر مرد در نظام اجتماع، و زن در امت اسلامی، و فرزند در خانواده، وضع گردید، معلمین و پدران و مادران عزیز،آستین همت را بالا بزنند، و پر تلاش‌تر از پیش عزم خویش را جزم نمایند که از این بخش مهم تربیت در راه پرورش نسلی مسلمان و جامعه‌ای فاضل و حاکمیتی اسلامی به بهترین وجه، بهره گیرند.

از جمله امور مهم و قابل توجه که لازم است مربیان عزیز از آن آگاه باشند، این است که مراقبت و نظارت بر تربیت نباید فقط به جنبه یا جنبه‌های خاصی محدود شود. بلکه لازم است که تمامی جوانب شخصیتی فرد مسلمان مانند ایمان، اندیشه، اخلاق، روح، جسم و روابط اجتماعی و غیره را شامل شود تا از میوه این نونهال زمانی که به ثمر می‌رسد، بهره گیریم و این ثمره ارزشمند همانا مسلمان متکامل و متوازنی است که حق هر بخش از بخش‌های حیات خویش را به خوبی ادا می‌کند.

* نظارت بر تربیت ایمانی فرزند

مربی باید مراقب و ناظر بر سیر تکوین فکری و اعتقادی فرزند باشد، بداند در محیط مدرسه یا غیر آن تحت تعلیم چه افرادی قرار می‌گیرد، اگر آن‌چه دید خیر بود پس خداوند را سپاس گوید و اگر غیر این بود باید به انجام وظیفه مهم جای دادن مفاهیم توحید در اعماق وجودشان همت بگمارد، پایه‌های ایمان را در درونشان محکم کند تا فرزند از آموزش‌های منحرف و الحادی مصون بماند و از رهنمودهای مکاتب مادی تأثیر نامطلوبی نپذیرد.

هم‌چنین لازم است که مربی و پدر و مادر بدانند فرزندشان چه کتاب‌ها و مجلاتی را مطالعه می‌کند، اگر مشاهده نمود که این نوشته‌ها دربردارنده اندیشه‌های الحادی و افکار مسموم و گمراه‌‌کننده هستند فرزند خود را با اندیشه‌ای مستدل و منطقی تفهیم نماید که ایمان خالصانه و تقلید عظیم اسلامی او به واسطه این نوشته‌ها خدشه‌دار می‌شود، آن‌گاه به دور نمودن این واسطه‌های انحراف از فرزند خویش اقدام نماید.

لازم است که مربی بداند دوست و همراه و همنشین فرزند او کیست، اگر از جمله دوستان ناشایست و ملحد و همراهان گمراهی و انحراف باشند، رابطه ایشان را بگسلد و برای جگرگوشه‌اش دوستانی نیکوکار و متقی جستجو کند که به واسطه آنان فرزند اصلاح گردد و شخصیتی متعادل پیدا کرده، سعادتمند گردد.

مربی باید بداند که فرززند طرفدار کدام حزب و گروه و یا جماعت است، اگر دید که حزب محبوب فرزندش از بنیان منحرف و ملحد است و غایت و مفسد دینی را دنبال نمی‌کند، مراقبت خویش را دو چندان کند و به دنبال فرصت مناسب باشد که فرزند را به راه راست و مطلوب راهنمایی کند، تا زمانی که به رأی العین ببیند که به جانب حق متمایل شده و به سوی هدایت بازگشته است و بر راه راست گام بر‌می‌دارد.

* نظارت بر امر تربیت اخلاقی فرزند

شایسته است که مربی در ارتباط با صداقت فرزند دقیق باشد، اگر مشاهده کرد که به سادگی دروغ می‌گوید، با عبارات و الفاظ بازی می‌کند و در جامعه نیز دروغ‌گو و دو روست در اولین فرصت و در اولین دروغی که از او شنید، با شیوه‌ای مناسب راه حق و طرق هدایت را به او نشان دهد و با شیوه‌ای آمیخته با حکمت، عاقبت و موقعیت دروغگو و منافق را به او بفهماند تا هیچ‌گاه به چنین امری مبادرت نکند، اما اگر مربی او را به حال خویش رها کند و از رفتارش غافل بماند، بدون تردید به تدریج دروغ به خصلتی تبدیل خواهد شد که فرد را نزد خدا و مردم به عنوان دروغ‌گو ثبت می‌کند.

هم‌چنین مربی باید امانتداری فرزند را بسنجد، اگر دید که فرزندش ناخودآگاه به راه سرقت می‌رود مثلاً قلم یا سکه دوستش را بر می‌دارد، به سرعت در جهت اصلاح او اقدام کند، به او بفهماند که کارش حرام است، زیرا او مال دوست خود را به ناحق برداشته است و از طرف دیگر بذر حس مراقبت و نظارت را در وجودش بپاشد، به او یاد دهد که از خدایش بترسد، چه بسا که با این روش، فرزند اصلاح شود و اخلاقی پایدار و حالی مناسب پیدا کند، در غیر این صورت به تدریج به جانب خیانت و عادت به سرقت کشیده خواهد شد، راهی که نهایتاً به خیانت و جرم منتهی خواهد شد و جامع نیز از آنان به ستوه خواهد آمد.

جنبه مهم دیگری که باید مورد توجه مربی قرار گیرد حفظ زبان از جانب فرزند است. اگر کودک یا نوجوان زبان به دشنام می‌گشاید یا کلمات زشت و ناپسند را بازگو می‌کند، باید با روش حکیمانه‌ای معالجه شود، مربی باید بداند چرا کودک یا نوجوان چنین کلماتی را اظهار می‌کند، منشأ آن از کجاست و تلاش نماید که رابطه آن با علت ایجاد کننده‌اش را قطع کند و آن‌گاه با شیوه‌ای جذاب و دلپسند اوصاف فرزند مؤدب و انسان با اخلاق را برایش باز گوید، چه بسا که با این روش، فرزند بتواند گامی به سوی فضایل و مکارم اخلاقی بردارد، در جهت تحقق این هدف، اجتناب از دوستان بد مؤثر است زیرا فرزند، عادات ناپسند را از ایشان کسب می‌کند و تأثیر‌پذیری بیشتری نسبت به آنان دارد.

* مراقبت و نظارت بر رشد فکری و علمی فرزند

از جمله امور ضروری و درخور توجه، نظارت مربی بر رشد فکری و علمی و نعالی فرهنگی فرزند است، فرقی نمی‌کند که این آموزش از جمله واجبات عینی باشد یا کفایی. بنابراین مربی باید قبل از هرچیز ببیند که آیا فرزند آن‌چه را واجب عینی است یاد گرفته است؟ آیا تلاوت قرآن، احکام عبادی، حلال و حرام، مغازی پیامبر اکرمص و به طور کلی آیا امور دینی و دنیوی و آداب ضروری اسلامی را آموخته است؟

پدر و مادر یا مربی برای آموزش دادن این علوم مسؤول هستند و اگر کوتاهی کنند به زودی مورد بازخواست الهی قرار می‌گیرند، بنابراین مربی نباید از وسایل و راه‌هایی که منجر به این آمادگی ذهنی و تکوین اسلامی می‌شود، غافل گردد. در صورتی که آموزش فرزند از نوع واجب کفایی مانند علوم پزشکی و مهندسی باشد، باید از جهت پشتکار و پیشرفت و تکوین علمی تحت نظارت قرار گیرد، تا پس از اتمام تحصیل با تخصصی که کسب کرده است به عنوان فرد مفیدی در امت اسلامی مشغول به خدمت شود و با توانایی خویش از جمله افرادی باشد که پایه‌گذار جامعه و تمدن اسلامی در عصر حاضر هستند.

در این‌جا مربی باید به خاطر داشته باشد که در ارتباط با پیشرفت و تعالی هرچه بیشتر علمی و نبوغ فکری و تخصص فنی از هیچ وسیله‌ای فروگذار نکند، اما باید بداند که در واجبات عینی با این توجیه که واجب کفایی است کوتاهی ننماید، بلکه لازم است در ابتدا نیروی آموزشی را بر واجبات عینی متمرکز کند و در مرحله بعد به واجب کفایی بپردازد یا حداقل بین دو نوع واجب، موازنه‌ای برقرار نماید تا فرزند، هر دو را همگام با هم بیاموزد، در غیر این صورت تقصیر بزرگی متوجه مربی خواهد بود.

رشد فکری و تکامل اندیشه فرزند از جمله امور نیازمند به مراقبت است. اندیشه‌ای که بر اساس آن، فرد، اسلام را به عنوان دین و دولت، و قرآن را به عنوان برنامه و قانون زندگی فردی و اجتماعی و پیامبر اکرمص را به عنوان رهبر الگو بشناسد، به تاریخ اسلامی خود افتخار کند، تا فرهنگ اسلامی در روح و اندیشه‌اش جای بگیرد و تحرک دینی را به عنوان وظیفه جهاد و دفاع تلقی کند. بدیهی است که تحقق چنین ایده‌ آلی بدون همراهی و هنگامی با فرزند و تشویق او به خواندن کتاب‌های فکری و نشریات اسلامی امکان‌پذیر نمی‌شود و گاهی با دعوت او به گوش کردن به مباحث مفید و سخنرانی‌های شورانگیز در رسیدن به مقصد، گامی اساسی برداشته‌ایم، برای همین نیز اشکالی ندارد که کتابخانه‌ای در اختیار فرزند باشد که در بردارنده کتاب‌هایی است که درباره اسلام نوشته شده است، از این عقیده ربانی دفاع می‌کند و اندیشه‌های ضد دینی را رد می‌کند. به این ترتیب با طی این طریق و بهره‌گیری از این وسیله‌ها، فرزند ما انسان توانمندی خواهد شد که در قلعه مستحکم ایمان، از هجوم تیرهای مسموم نوشته‌های مبلغان مسیحی و جرثومه‌های الحاد و فسادر در امان می‌ماند در مقابل، با تمامی وجود در جهت تحقق اندیشه در عمل گام برمی‌دارد و با شجاعت و قاطعیت و استواری به پیش می‌رود تا بتواند نقش خود را به عنوان عضوی سودمند در بنای حاکمیت و جامعه اسلامی، ایفا نماید.

و قلب مربی حقیقتاً می‌شکند و به درد می‌آید آن‌گاه که می‌بیند فرزندش اندیشه‌ها و عقاید فلاسفه غربی را یاد می‌گیرد، با تعداد بسیاری از بزرگان شرق و غرب و تاریخ زندگی آن‌ها آشناست، اما از تاریخ مسلمین و زندگی بزرگان اسلام و نوابغ و اندیشمندان اسلامی و تاریخ جنگ‌های مسلمین بی‌اطلاع است، و اگر هم بداند بسیار جزیی و غیرقابل توجه است.

و حقیقتاً پدر و مادر متأثر خواهند شد زمانی که ببینند فرزندشان در تمامی حرکات و سکنات خود تحت تأثیر فرهنگ و اندیشه غربی یا شرقی است و بر مبنای مذاهب و آرای اجتماعی مکاتب الحادی زندگی می‌کند تا جایی که به دشمن واقعی دین و تاریخ خویش تبدیل شده است.

بنابراین باید متوجه اهمیت فوق‌العاده بینش و عقیده فرزندانمان باشیم و بدانیم که تربیت فکری صحیح، تأثیر قابل توجهی در تثبیت عقیده اسلامی و تکوین شخصیت اسلامی کودک و نوجوان دارد و موجب می‌گردد تا تصوری همه جانبه در ذهن او از اسلام نقش ببندد، اندیشه‌ای که اسلام را نظام کامل حاکمیت و زندگی، و عامل عزت و سربلندی، و موجب عظمت و قدرت می‌داند.

نظارت بر بهداشت عقلانی نیز از ضروریات است، مربی لازم است بداند که چه عامل یا عواملی بر حافظه و توازن عقلی فرزند تأثیر منفی دارند، او را از آن نهی نموده‌، برحذر دارند و اثرات ویرانگر عوامل مضر را بر جسم و ذهن و روان او، برایش آشکار سازند، از جمله این عوامل مشروبات الکلی و مواد مخدر است، زیرا جسم را سست و ناتوان می‌کنند و موجب حالت هیستریک و جنون می‌گردند. از سایر عوامل به عنوان مثال می‌توان عادت پنهانی یا استمنا و تماشای مناظر و فیلم‌های جنسی را نام برد.

استمنا موجب ضعف حافظه و جسم می‌شود، آدمی را مستعد ابتلا به بیماری می‌کند، کند ذهنی و حواس پرتی ایجاد می‌کند، حالت انزوا و اضطراب و ترس را در فرد تقویت می‌کند، دیدن فیلم‌های سکسی یا تصاویر زنان عریان، عقل و اندیشه را به خود جذب کرده و در واقع تعطیل می‌کند و به تدریج از توانایی حافظه و اندیشه منسجم می‌کاهد. هم‌چنین اعتیاد به سیگار موجب تهییج عصبی و ضعف ذهن و قدرت تفکر می‌شود.

با این تفاصیل، مربی باید به خوبی دریافته باشد که تأمین سلامت عقلانی کودک امری بسیار حیاتی است، زیرا عقل، زینت‌بخش شخصیت آدمی است و ویژگی متمایز کننده او و عامل رفتار و حرکات حکیمانه‌اش می‌باشد و به همان اندازه که در ارتباط با آن اهتمام کنیم و به آن توجه نماییم وقار و تعادل و توازن شخصیتی را در فرزندمان ایجاد می‌نماید.

* نظارت بر تربیت جسمانی فرزند

برای تأمین سلامت جسمانی فرزند، قبل از هر چیز توجه به سه نیاز پایه یعنی غذا، مسکن، و لباس مناسب، ضروری است زیرا برآوردن این نیازها، مقدمه پیشگیری از ضعف بدنی و ابتلا به بیماری‌های گوناگون است.

درجه بعد نظارت بر فرزند، در اجرای قواعد بهداشتی است که اسلام در ارتباط با جنبه‌های مختلف زندگی مانند خوردن، آشامیدن، خوابیدن و غیره وضع کرده است لازم است که مربی از پرخوری و زیاده‌روی فرزند جلوگیری کند و به او بفهماند که خوردن چندین نوع غذا و بیشتر از حد عادی و نیاز نه تنها ضرورتی ندارد بلکه مضر هم می‌باشد. در ارتباط با آشامیدن نیز به او بفهماند که با تأنی در دو یا سه بار نوشیدنی را سر بکشد، در ظرف ندمد و فوت نکند و ایستاده ننوشد.

پدر و مادر باید دقت کنند که در هنگامی که یکی از فرزندان به بیماری واگیر مبتلا می‌شود، او را از سایر اعضای خانواده جدا کنند تا بیماری دامنگیر دیگران نشود و به فرزندانشان بیاموزند که تمامی قواعد پیشگیری از بیماری را تا حد امکان رعایت کنند. برای مثال دست‌ها را قبل از غذا بشویند، میوه‌های نرسیده و نشسته را نخورند، در ظرف غذا فوت نکنند و سایر دستورات لازم را که اسلام به آن امر نموده است رعایت کنند.

هم‌چنین لازم است که پدر و مادر، فرزند را به تمرینات ورزشی و سوارکاری عادت دهند و شرایط زندگی خشن را در موقع ضروری برای فرزند ایجاد نمایند تا با زهد و سختی آشنا شود و در خوش‌گذارنی و لذت‌طلبی غرق نشود و اراده‌اش تقویت گردد و به حیات آمیخته با جد و جهد و شجاعت و پایداری عادت نماید، همواره آماده باشد و همراه با اراده‌ی قوی، از جسمی توانا نیز برخوردار باشد.

هم‌چنین لازم است که والدین مربی عوامل زیان‌بار جسمی را از کودک دور نگه دارند، مشروبات الکلی، مواد مخدر و سیگار از جمله این علل هستند. هم‌چنین مراقب باشند که فرزندشان به عادات ناپسند و شنیع مانند استمنا، زنا و لواط که در نهایت موجب بیماری‌های بسیار کشند و خطرناک می‌شوند مبتلا نشود، در مجموع، این‌گونه عادات به استعداد فرد برای ابتلا به سرطان، بیماری‌های قلب و عروق، بیماری‌های خون، کبد و اندام‌های تولید مثل، منجر می‌شوند، که علم پزشکی آن‌ها را به خوبی روشن نموده است.

هنگامی که فرزند به بیماری مبتلا می‌شود که آثار آن ظاهر می‌گردد باید هر چه زودتر به نزد پزشک برده شود. زیرا پیامبر خداص فرموده است: «ای بندگان خدا برای شفای بیماری‌هایتان از داروها استفاده کنید زیرا خداأ برای هر بیماری دارویی قرار داده است». (روایت احمد و نسایی)

با این اقدام، پدر و مادر کودک امر پیامبر اکرمص را اجر نموده‌اند و از رهنمود آن حضرت برای تأمین سلامتی فرزند پیروی کرده‌اند و به این ترتیب از ابتلای فرزند به انواع بیماری‌های ناگهانی و مسری که سلامتی‌اش را تهدید می‌کند، جلوگیری می‌نمایند.

* نظارت بر تربیت نفسانی فرزند

در ارتباط با نظارت بر تربیت روانی، توجه به رفتارهای روانی مختلف ضروری است، مربی باید به پدیده خجالت و کم‌رویی در فرزند دقت نماید، اگر مشاهده نمود که فرزند منزوی و کم‌روست و از برخورد با مردم امتناع می‌کند، لازم است که شجاعت و تمایل به حضور در جماعت را در او تقویت نماید و اندیشه اجتماعی و لزوم بودن با جمع را به او تذکر دهد و اگر متوجه خصلت ترس گردید و دریافت که فرزند در مقابل حوادث و شداید زندگی ناتوان و ناشکیباست و از رویارویی با مشکلات وحشت دارد باید با روشی آمیخته با حکمت جانب شجاعت و ثبات و استقرار را در او تقویت کند تا بتواند با رویی گشاده و قلبی آرام و نفسی مطمئن با حوادث و مصیبت‌ها رو به رو شود.

در این‌جا باید به مردان محترم هشدار بدهم که به هیچ وجه نباید فرزندان خود را از اشباح، تاریکی و یا موجودات تخیلی و بیان داستان‌های اجنه و غول و مانند این‌ها، بترسانند، زیرا ترس به عادت تبدیل خواهد شد و فرزند نخواهد توانست خود را از بند آن برهاند.

مربی هم‌چنین لازم است در احوال روحی فرزند دقیق شود و بر حالت روانی احساس خود کم‌بینی نظارت داشته باشد و سپس حکمت و سخن سنجیده و حذف عوامل، به درمان بپردازد، برای مثال اگر عامل، خطاب نامناسب است و تحقیر و اهانت به کودک می‌باشد لحن کلام و خطاب را نیکو سازد و اگر عامل،یتیم بودن است، مربی باید با شخصیت تأثیرگذار خویش روحیه صبر و پایداری و اعتماد به نفس را در فرزند ایجاد کند، تا جایی که بتواند خود راه خویش را بگشاید و به درجاتی برسد که مردان بزرگ و شخصیت‌های با عظمت رسیدند. و اگر عامل حس خود کم‌بینی و حقارت، حسادت باشد لازم است که پدر و مادر با محبت به فرزند و رعایت عدالت بین فرزندان و حذف سایر عوامل این نقیصه اخلاقی را برطرف سازند.

هم‌چنین اگر مربی متوجه خصلت غضب یا به اصطلاح متداول امروزی حالت عصبی و عصبانیت در فرزند گردیدد باید با یافتن علت، اقدام به معالجه کند.

اگر علت، بیماری عصبی یا هر نوع مرض جسمی است با مراجعه به پزشک در معالجه آن تسریع نماید.

اگر عامل، گرسنگی یا اختلالات تغذیه‌ای است در رفع آن و فراهم نمودن مواد غذایی ضروری اقدام نماید.

اگر عامل خشمگین شدن طفل، برخورد تند با او و به کار بردن کلمات ناخوشایند است، شایسته است مربی از اهانت و تندخویی خودداری کند.

اگر عامل این خصلت، مواظبت و توجه بیش از حد باشد باید با فرزند مانند سایر افراد به صورت عادی برخورد کرد و به نوعی او را به زهد و سختی عادت دهیم.

و اگر تمسخر و استهزا موجب به خشم آمدن کودک می‌شود، باید از هر عامل تحریک‌کننده خودداری شود و اضافه بر تمامی این تدابیر، شایسته است که از قواعد تسکین غضب که اسلام آن را وضع نموده است بهره گیرند و به فرزندان خویش بیاموزند که از آن در موقع لزوم یعنی هنگام برافروخته شدن شعله خشم استفاده نمایند.

* نظارت بر تربیت اجتماعی فرزند

در ارتباط با اخلاق اجتماعی، اولین نکته، رعایت حقوق سایرین است. اگر مردی متوجه شد که فرزند در حق مادر، پدر، برادر و خواهر، اقوام، همسایگان یا معلم و بزرگتر، کوتاهی می‌کند، لازم است نتایج منفی این تقصیر را به فرزند تذکر دهد و تفهیم نماید. شاید بشنود، بفهمد و رعایت کند و هر آن‌چه را که موجب نقض حقوق سایرین می‌شود، کنار بگذارد، در آداب اجتماعی سستی نکند و در انجام مسؤولیت دچار تقصیر نگردد.

بدون تردید همراهی دایمی، مراقبت تام، و هوشیاری کامل موجب می‌گردد که از کودک انسانی هوشمند، هوشیار و مؤدب بسازد، انسانی آراسته به زینت اخلاق که حق هر کس را در ارتباط با خویش ادا می‌کند بدون آن‌که سستی کند، کوتاهی نماید یامتزلزل شود.

هم‌چنین شایسته است که مربی کودک در سایر آداب اجتماعی مانند سخن گفتن، غذا خوردن، شوخی کردن، عطسه نمودن، تبریک یا تسلیت گفتن و غیره دقت نماید و درصورت مشاهد نقصان آن در فرزند با تمامی وجود سعی نماید آداب اسلامی و عادات پسندیده و خصایل ارزشمند اجتماعی را با حکمت و تدریج در او به وجود آورد و یا تقویت نماید، بدیهی است که تأدیب مستمر و عادت دادن تدریجی کودک، او را به انسانی تبدیل خواهد کرد که حق کامل احترام و ادب و احقاق حق را در ارتباط با سایرین، ادا می‌نماید.

در خصوص تربیت اجتماعی، توجه به عدم یا وجود فضایل و کرامت‌های اخلاقی، درخور توجه است، اگر مربی احساس کند که فرزندش خودخواه است باید او را به جانب ایثار و از خودگذشتگی سوق دهد و اگر مشاهده نمود که در درونش تمایل به خشم و کینه نسبت به سایرین وجود دارد، باید بذر محبت و صفا و صمیمیت را در اعماق جانش بپاشد و اگر دریافت که فرزند به حلال و حرام اهمیت نمی‌دهد او را به تقوی دعوت کند، عذاب الهی و حساب و کتاب روز قیامت را به یادش بیاورد، تا جایی که اطمینان حاصل کند که عقیده و اندیشه حضور و نظر الهی و ترس آگاهانه از او در وجودش تثبیت شده است. و اگر زمانی حادث ناگوار یا پیشامد تلخی برای فرزند دلبندش پیش آید، تلاش کند که رضایت و قضا و قدر الهی و ایمان به آن را در تمامی وجود و اعماق قلبش جایگزین سازد و با بنیان‌گذاری اصول سازنده شخصیت واقعی مانند ایمان و تقوا و محاسبه دایمی نفس، بذر مشاعر لطیف و ارزشمند، مانند ایثار، محبت، دوست داشتن و صفا و خلوص را در قلب پاک و آماده‌اش جای دهد، تا زمانی که این بذر به بار بنشیند و هنگامی که کودک رشد نمود و به سنین نوجوانی و جوانی و بالاتر رسید و به سن تکلیف قدم گذاشت، انسانی با شخصیت متعادل، اندیشمند و با حکمت گردد، الگویی باشد که همگان به او اشاره کنند و در قلب مردم احترام و عزت و بزرگی شخصیت واقعی یک مسلمان را نسبت به خود ایجاد نماید.

* نظارت بر تربیت روحی و حالات ویژه روان فرزند

مقصود از حالت‌های ویژه روان، اندیشه و احسا‌های معنوی است که آدمی را به خداوند سبحان نزدیک‌تر می‌سازد. در این مورد اولین نکته‌ای که باید مورد توجه مربی قرار گیرد، حس حضور و نظر الهی است، فرزند باید احساس کند که خداوند متعال او را می‌بیند، صدایش را می‌شنود، سر و نجوایش در معرض دید الهی است پروردگار توانا خیانت چشم‌ها و هر آن‌چه را که در سینه‌ها پنهان است به طور کامل درک می‌کند، در پهنه زمین و آسمان‌های لایتناهی هیچ چیز بر او پوشیده نیست.

این تفکر زمانی در وجود فرزند نقش می‌بندد که به خداوند ایمان داشته باشد و قدرت خارق‌العاده و شکست‌ناپذیر و نیروی ابداع شگفت‌انگیز او را باور داشته باشد، در حوادث و پیشامدهای ناگوار در برابر خداوند به طور کامل تسلیم باشد. در این حالت است که در هنگام عمل، تفکر و یا پدید آمدن هر احساسی، خداوند را ناظر و حاضر می‌بیند و به تدریج این احساس به عنوان خصلتی پایدار در وجودش نقش می‌بندد و بر قلب و مشاعر و احساس‌هایش سیطره می‌یابد و حقیقتاً کودک به شدت نیازمند این رهنمود هدف‌دار و تربیت ایمانی سودمند است.

هم‌چنین لازم است مربی از جهت تقوا و عبودیت و خشوع برای خداوند متعال، کودک را مورد ملاحظه و مراقبت قرار دهد، برای حصول این نتیجه لازم است که در هر فرصتی که پیش می‌آید با بهره‌گیری از هر جزء کوچک یا بزرگ که در معرض دید کودک قرار می‌گیرد از مواد بیجان گرفته تا مواد جاندار و از یک گیاه کوچک گرفته تا یک درخت تنومند و در سایر مظاهر زیبا و جالب ماند گل‌ها و سایر مخلوقات بدیع و رنگارنگ ساخته پروردگار توانا، چشم بصیرت کودک را نسبت به عظمت مطلق خداوند متعال بگشاید، هر قلبی در برابر این عظمت، خاشع می‌شود و هر انسانی در برابر چنین اقتداری، تقوا و تمایل به عبودیت را با تمامی وجود درک می‌کند و لذت اطاعت و عبادت واقعی برای پروردگار جهانیان را خواهد چشید.

برای تقویت حالت خشوع و تسلیم در برابر خداوند و جایگزینی کامل و تثبیت همه جانبه چنین اعتقاد و احساسی باید در هنگام رسیدن فرزند به سن تمییز و تعقل او را به خشوع در نماز و حزن و زاری در هنگام تلاوت و استماع آیات قرآن عادت دهیم.

اگر این صفات را با روشی تدریجی بر کودک تطبیق دهیم بدون تردید او از جمله بندگانی خواهد شد که خوف و حزن را به درون خویش راه نخواهد داد و وارد گلزار صالحین خواهد شد و از آنانی خواهد بود که پروردگار متعال درباره ایشان می‌فرماید:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣ [یونس: 62- 63].

«آگاه باش که محققاً نه ترس برای دوستان خداست و نه ایشان اندوهگین می‌شوند، آنان که ایمان آوردند و پرهیزگار بودند».

جنبه تطبیق نکته مهمی است، مربی لازم است که کودک را در هفت سالگی با روشی حکت‌آمیز به نماز دعوت کند تا گفته مبارک پیامبر اکرمص را که فرمود: «فرزندانتان را در هفت سالگی به نماز دعوت کنید» اجرا کرده باشد. بر همین قیاس می‌توان اظهار نظر کرد که به شرط توانایی و تحمل، او را عادت دهیم که چند روزی از ماه مبارک رمضان را روزه بگیرد و اگر مربی امکان مادی داشته باشد، فراهم نمودن شرایط مناسک حج برای فرزند بسیار مطلوب است، هم‌چنین لازم است گاه‌گاهی به او توصیه نماییم که مقداری پول هرچند بسیار اندک باشد در راه خدا انفاق کند تا این خصیصه ارزشمند اخلاقی در درونش تثبیت شود و به فریضه زکات در هنگام رسیدن به سن تکلیف و تحمل مسؤولیت، عادت کند.

همراه با تمامی آن‌چه گفته شد شایسته است که مربی، فرزند را در مجالس ذکر و عبادت همراهی کند و در کلاس‌های علم و فقه با او حاضر شود و فرد مناسبی را بیابد که تلاوت و تفسر قرآن را به او آموزش دهد و کلام اندیشمندان مخلص و ربانی را به او یاد دهد تا در نهایت امر، نفس کودک با عبادت الهی مصفا شود و قلبش به ذکر الهی منور و دل وی با بیان سرگذشت عارفان و صالحان نرم گردد و درونش به سبب آگاهی از مشی و راه جامعه اول اصحاب رسول خداص به جانب خیر منقلب گردد. تأکید بر مجاهدت نفسانی نیز از موارد بسیار مهم است که پدر و مادر و مربی کودک باید نیروی خود را بر آن متمرکز سازند و میزان تأثیر و رشد و تکامل نفسانی، روحی و مجاهدت سیاسی و دعوتی ایجاد نمایند، یعنی به همان صورت که فرد با نفس اماره خویش مبارزه می‌کند و با ظلم و کفر نیز بجنگد، زیرا اگر در ارتباط با فریضه جهاد سیاسی و عدالت اجتماعی به راه خدا و فریضه امر به معروف و نهی از منکر در ارتباط با فرزند اهمال نماییم و سعی خود را در عادت دادن او به جهد نفسانی منحصر سازیم به انسانی تبدیل خواهد شد که منزوی، گوشه‌گیر و ناتوان است، به آن‌چه که هست راضی خواهد بود و هنگام هجوم لشکر دشمن خواهد گریخت و در مقابل مستبدان و ظالمان، تسلیم خواهد شد.

این موازنه معقول موجب می‌شود تا فرزند بتواند حق هر چیز را به جای خود در زندگی خویش ادا کند، حق الهی را در عبادت و حق اسلام را در اقامه حاکمیت به جای آورد. هم‌چنین طواغیتی را که به مقابله با قانون اسلامی برخاسته‌اند نابود کند. در این صورت تلفیقی بین شمشیر و مصحف دین و دولت و عبادت و سیاست به وجود خواهد آمد. شاعر می‌گوید:

شباب ذللوا سبل المعالی

 

وما عرفوا سوی الإسلام دیناً

إذا شهدوا الوغی کانوا کماة

 

یدکون المعاقل والحصونا

وإن جن الظلام فلا تراهم

 

من الاشفاق إلا ساجدینا

کذلک أخرج الإسلام قومی

 

شبابا طاهراً حرا أمیناً

جوانان مسلمان، راه‌های تعالی و کمال را هموار نموده و جز اسلام، آیینی به عنوان برنامه زندگی خویش نمی‌شناسند.

هنگامی که در میدان جنگ حاضر می‌شوند دلیرانی هستند که قلعه‌ها و برج و باروها را در هم می‌کوبند.

و هنگامی که تاریکی شب همه جا را فرا می‌گیرد آنان را نخواهی دید، زیرا از خوف خدای خویش در حال عبادت و سجده کردن او هستند.

دین اسلام این‌چنین جوانان قوم مرا تربیت کرد که جوانانی مخلص، آزاده و امانت‌دار هستند.

اضافه بر تمامی این مطالب ضروری، لازم است که مربی به فراگیری و بازخوانی دعاهای منتخب توسط فرزند، اهتمام نماید[14]. مهمترین دعاها در این مورد دعای صبح و شام و خواب و بیداری و به هنگام خوردن غذا و سیر شدن، وارد شدن به منزل و خروج از آن و پوشیدن لباس و درآوردن آن و دعاهای سفر، استخاره، باران، رؤیت هلال، بی‌خوابی و بیماری و اندوهگینی و ادعیه منتخب دیگر که ثابت و صحیحند می‌باشند.

بدون تردید اگر مربی بتواند بر امر آموزش و حفظ این دعاهای ارزشمند و تطبیق آن‌ها نظارت نماید، ترس و تقوای الهی و محاسبه نفس در فرزند، بسیار تقویت می‌گردد که از عوامل مؤثر در تربیت ایمانی و اخلاقی فرزند و رشد و تکامل روحی و اجتماعی او می‌باشد، در این صورت امر حیات این جگرگوشه‌هایمان جهت درست می‌یابد، اقوال و افعال آنان اصلاح می‌شود و مانند ملایکی آسمانی خواهند بود که بر زمین خاکی راه می‌روند، که وجودشان سراسر پاکی و خلوص و صفاست.

و شاعر در ارتباط با بیداری ضمیر و مراقبت و نظارت الهی چه زیبا گفته است:

إذا ما خلوت الدهر یوماً فلا تقل

 

خلوت ولکن قل: علی رقیب

ولا تحسبن الله یغفل ساعة

 

ولا أن ما تخفیه عنه یغیب

اگر در فرصتی با خودت خلوت کردی نگو من تنها هستم بگو بر من کسی ناظر است. (مقصود خداأ می‌باشد)

و گمان نکن که خداوند متعال حتی یک لحظه از تو غافل می‌شود یا هر آن‌چه را مخفی می‌کنی از دید او پنهان می‌ماند.

مربی گرامی، پدر و مادر عزیز، آن‌چه را که در این قسمت مطالعه فرمودید در ارتباط با به کارگیری عنصر مراقبت و نظارت در امر تربیت بود و همان طوری که ملاحظه فرمودید با اساس محکمی که دارد، برنامه‌ای استوار و قابل اعتماد است که اگر اصول آن را فرا گیرید و بر مبنای رهنمودها و قواعد راه‌گشای آن پیش بروید، فرزند مایه روشنی چشم شما خواهد شد و عضوی مفید در نظام اجتماعی و فردی سودمند در امت اسلامی واحد خواهد بود. پس ای مربی عزیز؛ در ملاحظه و مراقبت بسیار بکوش و فرزندت به هر سوی که رفت با او باش، با جسم و جان همراهیش کن، در ایمان، روح، اخلاق، عمل و رفتار اجتماعی او را زیر نظر داشته باش، بدان که موقعیت روانی و جسمی و عصبی او چگونه است، و به طور خلاصه در تمامی ابعاد، وی را نظارت کن تا مرد یا زنی مؤمن و متقی که به جامعه تحویل می‌دهی در دیده و قلب مردم محترم و بزرگ باشد و اگر تلاش کنی چنین امری بعید نیست به شرط آن‌که به خوبی او را تربیت نمایی و هر آن‌چه را که باید برایش، فراهم آوری و حقی را که بر گردنت دارد به وجه احسن ادا کنی.

5- رابطه تربیت و مجازات[15]

همان‌طور که در فصول سابق بیان نمودیم، شریعت غرای اسلامی با عدالت استوار و مبادی شامل و فراگیر خود حول نکته‌ای متمرکز می‌شود که همانان حفظ ضروریات اساسی است که حیات انسان بدون آن متصور نیست. از نظر امامان مجتهد و علمای علم اصول، این نیازهای اساسی، پنج‌تاست که اصطلاحاً به آن‌ها «ضروریات پنج‌گانه» یا «کلیات خمس» گفته می‌شود که شامل موارد ذیل است:

1-   حفظ دین

2-   حفظ جان

3-   حفظ عرض و آبرو

4-   حفظ عقل

حفظ مال

اندیشمندان اسلامی می‌گویند، هدف تشریع اسلامی صیانت ضروریات پنج‌گانه است و در این مسیر مجازات‌هایی تعیین نموده است تا کسانی را که از اصول تعیین شده تخطی می‌نمایند و بر علیه این مصلحت گام برداشته یا از حدود خود تجاوز می‌کنند و یا هتک حرمت می‌نمایند، بر جای بنشاند.‌

مجازات اسلامی در شریعت اسلام با دو عنوان مشخص می‌گردد:

الف- حدود

ب- تعزیرات

حدود اسلامی

مجازات‌های اسلامی که توسط شرع مقدس معین شده است و به عنوان حق الهی محسوب می‌شود، به شرح ذیل است.

1- حد بازگشت از دین (ارتداد)

حد ترک دین یا الحاد پس از آن‌که از او خواستند توبه کند و نپذیرفت و باز هم بر ترک دین و کفر اصرار ورزید، مرگ است و هنگامی که کشته شد غسل و تکفین نمی‌شود و بر او نماز نمی‌خوانند و در قبرستان مسلمین دفن نمی‌شود.

اصل عقوبت مرگ برای موارد فوق، بر اساس روایت صحاح سته و امام احمد از ابن مسعودس است که در آن آمده است که پیامبر خداص فرمودند:

«خون هیچ فرد مسلمانی حلال نیست، مگر به یکی از این سه علت: فرد متأهلی که زنا کند، قتل نفس، و کسی که دین خود را ترک کند و از جماعت کناره می‌گیرد» و هم‌چنین در حدیث دیگری آمده است که فرمود: کسی را که دینش را تغییر می‌دهد (اسلام را ترک می‌گوید) بکشید.

2- حد قتل نفس

قتل از موارد موجب مرگ است، البته به شرط آن‌که عمدی باشد، زیرا پروردگار متعال می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ [البقرة: 178].

«ای مؤمنین قصاص کشته‌شدگان بر شما مقدر شده است آزاد در مقابل آزاد و بنده در مقابل بنده و زن در مقابل زن..».

3- حد سرقت

چنان‌چه فردی بدون آن‌که احتیاج داشته باشد یا بدون آن‌که مجبور شود، دزدی کند، دستش از مچ قطع می‌شود.

﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا کَسَبَا نَکَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٣٨ [المائدة: 38].

«مرد دزد و زن دزد، دستهایشان را ببرید به پاداش آن‌چه کرده‌اند، عقوبتی است از [جانب] خدا و خداوند عزیز حکیم است».

4- حد قذف (تهمت)

حد تهمت زنا به کسی زدن 80 ضربه شلاق است و شهادت تهمت زنندگان قبول نمی‌شود، زیرا خدای تعالی می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤ [النور: 4].

«و آنان‌که به زنان عفیفه نسبت ناروا می‌زنند سپس چهار گواه نمی‌آورند، پس ایشان را هشتاد تازیانه بزنید و هیچ‌وقت گواهی ایشان را نپذیرید، آنان خود فاسقاند».

5- حد زنا

اگر فردی زانی متأهل نباشد، مجازات، صد ضربه تازیانه است و اگر متأهل باشد حد سنگسار کردن فرد خاطی است تا بمیرد.

﴿ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ [النور: 2].

«زن و مرد زناکار هر یک را صد ضربه تازیانه بزنید».

به عقیده امام شافعی، تبعید یک ساله زن یا مرد زانی واجب است بدون تفاوت بین این دو. زیرا ثابت شده است که نبی اکرمص چنین کرده است، اما امام ابوحنیفه می‌گوید: تبعید یک ساله واجب نیست اما اگر امام بنا به سیاست شرعی چنین قصدی داشته باشد، مجاز است. اما سنگسار کردن تا مرگ آن‌ها، بر مبنای حدیث ماعزبن مالک و زن غامدیه است که پیامبر اکرمص به سنگسار کردن آن‌ها امر نمود، زیرا هر دو متأهل بودند.

6- حد فساد در زمین

مقصود از فساد در زمین، ایجاد اختلال و سلب امنیت اجتماعی است به هر دلیل یا وسیله‌ای باشد مثلاً راهزنی. اما به نسبت نوع جرم، مجازات فرق می‌کند، می‌تواند کشتن، به صلیب کشیدن و قطع دست و پای مخالف یا تبعید باشد.

به نظر جمهور فقها و از جمله «امام شافعی» و «امام احمد» اگر راهزنان مردم را بکشند و مال آن‌ها را بگیرند کشته می‌شوند اما به صلیب کشیده نخواهند شد و اگر فقط مال را گرفته اما مردم را نکشند دست و پای مخالف آن‌ها (دست و پای چپ یا به عکس) بریده خواهد شد و اگر فقط راه را ناامن کردند و موجب ترس شدند و مالی نگرفتند، تبعید می‌شوند. این نظریه به عقیده امام ابوحنیفه نزدیک است، اصل این قاعده از قرآن کریم استنباط شده است آنجا که می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ٣٣ [المائدة: 33].

«همانا جزای کسانی که با خدا و رسول او جنگ می‌کنند و می‌کوشند در زمین فساد نمایند این است که کشته شوند یا به دار آویخته شوند و یا دست و پاهایشان مخالف یکدیگر قطع شود و یا از زمین خودشان رانده شوند. این است خواری آنان در دنیا و عذابی بزرگ در آخرت برای ایشان مهیاست».

7- حد نوشیدن شراب الکلی

حد آن از چهل تا هشتاد ضربه است.

بر اساس روایت، یاران پیامبرص حد شرب خمر را به چهل ضربه محاسبه کرده‌اند. «شوکانی» روایت می‌کند که پیامبر خداص «شارب خمر» را دو جریده (نوعی چوب) 40 ضربه زد. «ابوسعید خدری» روایت می‌کند که رسول خداص در ارتباط با نوشیدن شراب الکلی 40 ضربه زد.

اما مجازات هشتاد ضربه نظریه عمربن خطابس است که با تعدادی از یاران پیامبرص ‌در ارتباط با کسانی که دست از شراب‌خواری برنمی‌داشتند، مشاوره نموده و این نظر را داده است. حجت ایشان در ارتباط با این نظریه، گفته حضرت علی «کرم الله وجهه» می‌باشد که گفته است: کسی که شراب بنوشد، مست می‌شود و کسی که مست شود هذیان می‌گوید و کسی که هذیان بگوید افترا خواهد زد و او بر اساس این گفته علی بن ابی‌طالبس قیاس نموده و حد قذف را برای «شارب خمر» پیشنهاد کردند، عمربن خطاب بر اساس این مشاوره تا آخر عمر حد هشتاد ضربه را جاری کردند. بنابراین حد شرب خمر چهل ضربه است. اما امام می‌تواند در صورتی که شخص به نوشیدن ادامه دهد اگر صلاح بداند تا هشتاد ضربه هم بزند.

تعزیرات اسلامی

تعزیرات، مجازات‌های غیرمعینی است که در ارتباط با گناه‌هایی جای می‌گردد که در آن‌ها حدی مشخص نشده و کفاره‌ای تعیین نگردیده است، البته این مجازات‌ها در جلوگیری از جرم و تأدیب افراد امت، مانند حدودند.

اگر مجازات، تعزیری غیرمعین باشد، حاکم می‌تواند عقوبت مناسب را اعمال کند که می‌تواند توبیخ زدن، زندان یا مصادره و غیره باشد با این شرط که به مرز حدود تعیین شده اسلامی نرسد.

بدون تردید، مجازات‌های اسلامی تعیین شده مانند حدود و تعزیرات برای تأمین زندگی آکنده از امنیت و استقرار و آسایش برای یکایک افراد جامعه است که ظالم به مظلوم تعدی نکند و قوی به ضعیف زور نگوید و غنی بر فقیر تحکم ننماید، زیرا تمامی افراد در برابر خداوند مساویند؛ عرب بر عجم یا سفید بر سیاه برتری ندارد و تنها ملاک برتری تقواست، هدف و غایت مجازات اسلامی در این آیه مبارک مشخص شده است:

﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٧٩ [البقرة: 179].

«و برای شما در قصاص زندگی است ای صاحبان عقول، باشد که پرهیزگار شوید».

کلام مبارک نبی اکرمص نیز همین مقصود را دنبال می‌کند آن‌جا که می‌فرماید: «قسم به خدایی که جانم در دست اوست اگر فاطمه دختر محمد سرقت کند، دستش قطع خواهد شد».

مجازات به هر صورتی که باشد، فرقی نمی‌کند قصاص یا تعزیر، در هر حالت راه حل قاطع و برایی برای معالجه کج‌روی‌های اجتماعی و فردی است، که موجب تثبیت و استقرار امنیت در تمامی جوامع بشری است و راه حل بسیار مطمئنی برای اصلاح خواهد بود، جامعه‌ای که خطاکاران و مجرمین در آن بدون ترس از عقوبت به هر عمل فاجعه باری اقدام می‌کنند، بدون تردید جامعه‌ای متزلزل و جمعی ناپایدار و سست است که هویت خویش را نمی‌تواند حفظ نماید و روابط اجتماعی در آن محکوم به گسستن و فروپاشی است، نوعی هرج و مرج همواره بر آن سایه افکنده است و در تاریکی ناامن و وحشتناک جرایم مستمر به جانب مقصدی نامعلوم، گام برمی‌دارد.

شاید بهترین مصداق چنین جامعه‌‌ای آمریکا باشد، بعضی از صاحب‌نظران علوم تربیتی جدید از عقوبت به عنوان راه حل تربیتی تنفر دارند و حتی از به زبان آوردن آن هم امتناع می‌کنند و حتی مفاهیمی و مقرراتی وضع کرده‌اند که سایرین را به جانب این اندیشه سوق می‌دهند، نتیجه این اندیشه غلط به وجود آمدن نسلی بی‌بند و بار و بی‌مسؤولیت است که عطش زیادی برای فساد و ارتکاب جرم دارد تا جایی که رئیس جمهور اسبق آمریکا «کندی» در سال 1962 صراحتاً اظهار می‌دارد که آینده آمریکا در خطر است، جوانان ما به علت غرق شدن در شهوات و لذات جسمی توانایی ادای درست و ظایف خود را ندارند، از هر هفت جوان آمریکایی که برای خدمت سربازی فرا خوانده شده‌اند 6 نفر سالم نیستند، زیرا شهوات و هوس‌رانی، از آنان افرادی فاسد و بی‌مسؤولیت ساخته است و توانایی‌های طبیعی و ذاتی آنان را زایل نموده است[16].

«مارگارت اسمیت» مربی آمریکایی علوم اجتماعی به نقل از مجله «أحد» چاپ لبنان شماره 650 به همین معنا اشاره می‌کند و می‌گوید که دختان دانشجو فقط تابع احساسات خود هستند و به چیزهایی تمایل دارند که با این احساس‌ها سازگار باشد و خواسته آنان را برآورده سازد؛ بیش از 60 درصد دختران دانشجو در امتحانات رد شده‌اند، علت این عدم موفقیت به این نکته برمی‌گردد که آنان بیش از هر چیز به روابط جنسی و استعمال مواد مخدر می‌اندیشند، بسیار بیشتر از آن‌که به درس و آینده خود فکر کنند و فقط حدود ده درصد از آن‌ها توانسته‌اند هم‌چنان خویشتنداری نمایند.

آن‌چه گفتیم فقط نمونه‌های انگشت شمار فجایعی است که در کشورهای به اصطلاح متمدن در جریان است و این تنها جرایم و مفاسد فردی است در حالی‌که در کشورهای غربی خصوصاً آمریکا گروه‌های جانی و مجرم که در تمامی نقاط آن پراکنده‌اند، بسیار زیادند، این گروه‌ها خطر واقعی و مهلکی برای مال و جان و ناموس مردم محسوب می‌شوند و در یک دید کلی آفت‌های اصلی امنیت و استقرار اجتماعی‌اند، یکی از دلایل این هرج و مرج و نابسامانی، اندیشه چشم‌پوشی و تسامح در ارتباط با جرایم و خودداری از مجازات است، غربی‌ها عموماً عقوبت بازدارنده و مجازات شدید و قاطع را راه درمان نمی‌دانند. اما خداوند سبحان قانون مجازات را برای بندگان، ترسیم فرموده است. در واقع خالق متعال بیش از هر کس به بندگان خود آگاهی دارد، اگر مجازات در راه تحقق امنیت و استقرار اجتماعی اثر نداشت به انجام آن امر نمی‌فرمود و در تشریع جاودان خود عقوبت‌های پیش‌گیرنده را مطرح نمی‌کرد. در حقیقت مجازات‌های الهی مرهم شفابخش و بهترین داروی سازگار با طبع بشری برای تطهیر نظام اجتماع از تبهکاری‌ها و تخطی مجرمین، و حیله‌های خائنین و ظلم ظالمین است.

شاهد تاریخی ما تطبیق قانون عقوبت‌های اسلامی در زمان خلفاست که یکی زا بهترین شواهد، بر ریشه‌کنی و محو جرایم اجتماعی ا زصحنه امت اسلام بوده است، به ندرت شنیده می‌شد که قتل یا سرقت و یا هتک حرمتی روی داده باشد و یا کسی شراب نوشیده باشدو یا فردی به اندیشه یا عقیده‌ای باطل و مجرب دعوت کند. چرا؟ زیرا چشم‌ بیدار دولت اسلامی و حدو د جاری شرع اسلام و همگامی افراد جامعه در ازاله منکرات و جلوگیری از فساد مفسدین، تحقق عینی یافته بود.

همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردیم در زمان خلافت راشده، قاضی دو سال بر منصب قضاوت می‌نشست حتی دو نفر به او شکایت نمی‌بردند، چرا؟ زیرا ارتکاب جرم زمانی صورت می‌گیرد که فرد خاطی، ایمانی بازدارنده از انجام گناه ندارد و در دل نیز ترس و خشیت الهی که او را از عمل حرام منع کند، موجود نیست اما با تمامی این اوصاف فرد مجرم در جامعه اسلامی خطا نمی‌کرد زیرا نزد خویش عقوبت و مجازات بازدارنده اسلامی را به خوبی محاسبه کرده بود، از قتل خودداری می‌کرد، چون می‌دانست در صورت کشتن کسی، به زودی کشته خواهد شد به دزدی نزدیک نمی‌شد، زیرا پیش خود حساب کرده بود که به زودی دستش قطع خواهد شد، مرتکب عمل فحشا نمی‌گردید، چون می‌دانست سنگسار می‌شود یا شلاق می‌خورد و به بی‌دینی و کفر دعوت نمی‌کرد، زیرا دریافته بود که به زودی به عجر و ناتوانی خواهد افتاد و نابود می‌شود و با این قیاس، فرد مجرم حساب کار خود را کرده بود و از ارتکاب جرایم اجتماعی خودداری می‌نومد زیرا می‌دانست مجازات و پیامدی درناک و بزرگ در پی دارد.

در این‌جا لازم است تذکر دهم که باید بین مجازات‌هایی که اختصاص به دولت دارد با مجازات‌هایی که پدر و مادر یا اولیای مدرسه اعمال می‌کنند، تفاوت قایل شویم.

در صورتی که جرم فرد خلافکار از نوعی باشد که مقتضی جاری شدن حد باشد و خبر هم به دولت رسیده باشد، جایز نیست که حاکم از آن چشم‌پوشی نماید و یا در اجرای عدالت مسامحه کند یا وساطت و شفاعت کسی را برای عدم اجرای حکم بپذیرد، دلیل این موضوع حدیثی است که در آن آمده است که پیامبر اکرمص شفاعت «اسامه بن زید» را برای زن مخزومی که سرقت کرده بود، نپذیرفت و با قاطعیت تقاضای اسامه را رد نمود، سپس در خطبه‌ای که ایراد فرمود بیان کرد که: «آن‌چه که باعث هلاکت اقوامی شد که پیش از شما زندگی می‌کردند آن بود که هرگاه فردی ثروتمند و توانا سرقت می‌کرد، او را رها می‌ساختند و اگر فردی بینوا و ضعیف دزدی می‌کرد حد را بر او جاری می‌ساختند به خدایی که جانم در دست اوست حتی اگر فاطمه دختر محمد هم سرقت کند، دستش قطع خواهد شد».

اما اگر مجازات از نوع «تعزیر» بود، اجرای آن واجب است، اما چگونگی و نوع آن به نظر حاکم برمی‌گردد تا مصلحت را در چه بداند، تعزیر دامنه‌ای وسیع دارد، از یک توبیخ گرفته تا زدن و زندان و مصادره امتداد می‌یابد. و بر حسب سن و فرهنگ و منزلت فرد، نوع آن متغیر خواهد بود، گاهی فقط یک نصیحت کوتاه برای فردی کافی است در حالی‌که بعضی فقط زمانی می‌پذیرند که زدن در کار باشد و عده‌ای دیگر با زندان، سر راه می‌آیند. به قول معروف نادان با کتک دانا با اشاره. مجازات‌های داخل منزل و مدرسه، طیفی بسیار گسترده و متنوع داشته و از نظر کمیت، کیفیت و طریقه، با عقوبت حد و تعزیر فرق اساس دارد که ذیلاً به طور مختصر بیان می‌شود.

مجازات‌های فرزندان در محیط منزل و محل آموزش

1- اساس برخورد و رفتار با فرزند بر محبت و نرمی است

بخاری در «الأدب المفرد» روایت می‌کند که نبی اکرمص ‌فرمود: «نرم‌خوی باش و از تند‌خویی و ناسزاگویی بپرهیز». و در روایت «آجری» آمده است که پیامبر اکرمص فرمود: «مهربان باشید و سخت نگیرید».

و در روایت «مسلم» از «ابوموسی اشعری» آمده است که هنگامی که رسول خداص او و «معاذ» را به سوی یمن روانه کرد، فرمود: «آسان‌گیر باشید، سخت‌گیری نکیند، یا بدهید و مردم را منزجر نکنید».

و در روایت دیگری آمده است که فرمود: «یاد بدهید و سخت‌گیر نباشید به درستی که معلم از معنف (انسان سخت‌گیر) بهتر است».

بنابراین رهنمودهای ارزشمند، به طریق اولی، کودک نیز در دایره مشمول این احادیث قرار می‌گیرد، به این اعتبار که جانب کودک بیش از هر فرد دیگری باید مراعات شود و مورد لطف و محبت قرار گیرد.

در جلد اول و بخش‌هایی از این کتاب (جلد دوم) به تفصیل راجع به مهر و ملاطفت نبی اکرمص نسبت به کودکان بحث کردیم، شواهد مذکور ثابت می‌کنند که اساس رابطه با کودک بر نرمی و مهر مبتنی است و در بحث تربیت با بهره‌گیری از الگو از اهتمام پیامبر گرامیص و توجه ویژه ایشان به کودکان سخن گفتیم و بیان نمودیم که چگونه نسبت به کودکان دلسوز و مهربان بود و با ایشان بازی و شوخی می‌کرد، خواننده گرامی در صورت نیاز می‌تواند به این بحث رجوع کند که اندیشه و نیاز جوینده را به خوبی پاسخ می‌گوید.

2- رعایت طبیعت و سرشت کودک خطاکار در مجازات

فرزندان از لحاظ هوش و ذکاوت و تأثیرپذیری و شکل‌پذیری، ذاتاً با یکدیگر فرق دارند، همچنان‌که مزاج آن‌ها نسبت به یکدیگر متفاوت است. مثلاً یکی از آن‌ها نرم‌خوی و آرام است و دیگری معتدل و یکی دیگر مزاج عصبی دارد و تندخو است، تمامی این اختلافات به مسایل وراثتی و تأثیرات محیطی و عوامل تربیتی برمی‌گردد. در بعضی از کودکان یک نگاه تند برای اصلاح و ممانعت او کفایت می‌کند، در صورتی که در کودک دیگر راه علاج، توبیخ است و گاهی نیز اتفاق می‌افتد که مربی مجبور می‌شود از ضرب و شتم استفاده کند، البته در صورتی که تمامی راه‌های تربیتی قبلی را طی کرده و نتیجه نگرفته باشد.

به عقیده بسیاری از اندیشمندان علم روانشناسی اسلامی مانند «ابن سینا»، «عبدری» و «ابن خلدون» مربی فقط در هنگام ضرورت مبرم باید به مجازات جسمی اقدام کند و تا جایی که می‌تواند از زدن خودداری کند و چنان‌چه فرزند پس از تهدید و وعید و واسطه‌گری بزرگترها تأدیب نشد، زدن جایز خواهد بود؛ شاید این طریقه در تکوین اخلاقی و نفسانی و نهایتاً اصلاح بر او مؤثر باشد.

«ابن خلدون» در مقدمه کتاب خود می‌گوید: سخت‌گیری و قساوت در برخورد با کودک موجب می‌شود که به ترس و ضعف و گریز از مسؤولیت‌های زندگی عادت کند. از جمله نظر او این است که: هر فردی که تحت تربیت انسانی سخت‌گیر و مستبد باشد ـ فرق نمی‌کند از محصل گرفته تا خدمه و مملوکین و هر انسان تحت تربیت که آماج قهر و تندخویی قرار می‌گیرد ـ نشاط و شادابی خود را از دست می‌دهد و از انبساط نفسانی محروم می‌گردد. این روش او را به کسالت و تنبلی وادارد می‌کند و ترس شدید از مربی او را به دروغ و حیله‌گری سوق می‌دهد، زیرا دائماً از دست‌های قاهری که به جانبش دراز می‌شود، وحشت دارد، برای همین است که مکر و نیرنگ را یاد می‌گیرد و با ادامه این روش، این اوصاف در او به عادت تبدیل می‌شود و مفاهیم انسانی از وجودش رخت برمی‌بندد. «ابن خلدون» به تفصیل در این رابطه سخن می‌گوید، در ادامه بحث او، در این مورد آمده است که فردی که تحت تربیتی خشن و قهرآمیز قرار گرفته است، سربار دیگران می‌شود، زیرا به علت فقدان حمیت و غیرت و عجز نمی‌تواند از شرف و اهل و خانواده‌اش دفاع کند، چون چنین فردی از کسب فضایل اخلاقی و معنوی دست کشیده است و بدین ترتیب، شخصیت چنین انسان‌هایی به جای تکامل به سوی غایت مطلوب، دچار انحطاط و زوال می‌شود.

گفته‌های ابن خلدون در این باب، کاملاً با رهنمودهای نبی اکرمص در ارتباط با ملاطفت و نرم‌خویی در تربیت کودکان سازگاری دارد و با برخورد دوستانه و پر مهر آن بزرگوار منطبق است و با برخورد حکیمانه آن حضرت در حل مشکلات مردم و فرزندان امت اسلامی با سنین متفاوت و طبقات مختلف، همگام و موافق می‌باشد.

سلف صالح و بزرگان امت اسلام نیز در برخورد با کودک بسیار نرم و مهربان بودند و هیچ‌گاه به مجارات روی نمی‌آوردند مگر آن‌که تمامی مراحل را طی کرده و از اصلاح ناامید شده باشند و هم‌چنان که قبلاً به عنوان نمونه ذکر کردیم یکی از امرای اسلامی، از «الاحمر»، مری فرزندش می‌خواهد که حتی لحظه‌ای را در طول مدتی که با او هستی از دست مده، فرصت را مغتنم شمر و سعی کن هر لحظه مطلب مفیدی به او یاد دهی اما مواظب باش که او را غمگین و خسته نسازی که ذهنش ناتوان شود و زیاد هم آسان‌گیر و مسامحه کار نباش که به تعطیلی و فراغت عادت کند و تنبل شود. تا آن‌جا که می‌توانی با ملایمت و صمیمیت او را تربیت کن، اگر با این دو عامل اصلاح نشد از شدت و سخت‌گیری استفاده کن.

مثال‌ها در این رابطه بسیار است و در جاهای مختلف کتاب و در بحث طبایع سه‌گانه، مفصل آمده است که می‌توانید به آن مراجعه فرمایید.

خلاصه مطلب آن است که مربی باید در به کار بردن مجازات با حکمت باشد و هوش و فهم و مزاج طفل را رعایت نماید و به زدن مبادرت نکند مگر در آخرین مرحله و به ناچاری.

3- روش تدریجی در معالجه از خفیف به شدید

همان طور که اشاره کردیم، مجازات آخرین مرحله مسیر تربیت است به این معنا که باید مربی قبل از اقدام به مجازات، تمامی راه‌های دیگر را آزموده باشد، شاید بتواند کج‌روی کودک را به این وسیله اصلاح کند و از لحاظ اجتماعی و اخلاقی او را ترفیع بخشد و موجب گردد که به انسانی متعادل و متوازن تبدیل شود.

«امام غزالی» می‌گوید: مربی مانند طبیب است. همان طوری که یک پزشک تمام بیماران را با دارویی واحد معالجه نمی‌کند مربی حق ندارد، راه حل واحدی را برای حل مشکلات مختلف کودکان به کار ببرد، مثلاً در هر صورت از سرزنش کلامی و توبیخ استفاده نماید، برای مثال در عده‌ای نگران انحراف باشد و در عده دیگر نافرمانی و سرپیچی را مشاهده کند اما در هر حال از روشی واحد بهره گیرد. به عبارت دیگر انتخاب یک راه حل تربیتی در ارتباط با هر کودک یا نوجوان منحصر به فرد است، مربی باید در ابتدا عامل انحراف و خطا را جستجو کند، به سن و سال و فهم و شرایط اجتماعی کودک آگاه باشد، در واقع با قرار گرفتن این عناصر در کنار هم است که مربی می‌تواند علت انحراف و مرض اصلی را تشخیص دهد و درمان مناسب را پیشنهاد کند و بهترین راه را در این مورد همگام با بیمار برای درمان صحیح طی نماید، راهی که به گلستان انسان‌های سالم و صحیح، و ساحل دریای متقین، منتهی خواهد شد.

رسول گرامیص طرق روشنی برای تأدیب و معالجه انحرافات و اصلاح کج‌روی‌های فرزند پیش روی مربیان گذاشته است تا مربیان بهترین آن‌ها را متناسب با وضع طفل برگزینند و در نهایت امر، به اصلاح فرزند و تهذیب او نایل شوند و بتوانند از او انسانی مؤمن و پاکدامن بسازند.

رهنمودهای معلم اول اسلام در ارتباط با روش‌های تربیتی

1- تذکر دادن اشتباه به وسیله راهنمایی کردن

«عمربن ابی سلمه»س می‌گوید: در کودکی تحت سرپرستی رسول خداص ‌بودم، هرگاه سینی غذا را می‌گذاشتند، دستم را به همه نقاط آن می‌رساندم، روزی پیامبر گرامیص فرمود: «فرزندم، اول بسم‌الله بگو، با دست راست غذا بخور، و از جایی که در طرف خودت هست غذا را بردار». (روایت بخاری و مسلم) در این مورد چنان‌که ملاحظه می‌فرمایید رهنمود نبی اکرمص با موعظه حسنه و کلام کوتاه و رساست.

2- تذکر دادن اشتباه با مهربانی و نرمی

«سهل بن سعد»س می‌گوید: در مجلسی، نوشیدنی به خدمت رسول خداص آوردند، از آن نوشید. در طرف راستش پسر بچه‌ای و در طرف چپ تعدادی از افراد مسن نشسته بودند، رسول خداص به پسر بچه گفت، آیا اجازه می‌دهی که ظرف نوشیدنی را اول به اینان (بزرگترها) بدهم.

پسربچه گفت: خیر به خدا قسم کسی غیر از شما را بر خود ترجیح نمی‌دهم که قبل از من بنوشد، پس پیامبر خداص ظرف نوشیدنی را به دست آن پسربچه داد و این کودک «عبدالله بن عباسب» بود. (روایت بخاری و مسلم)

قصد پیامبر اکرمص در این‌جا یاد دادن یک اصل اخلاقی به کودک بود که همانا احترام به بزرگتر است، اما برای این آموزش با اجازه گرفتن و نرمی و ملاطفت فرمود: آیا اجازه می‌دهی که ظرف نوشیدنی را ابتدا به ایشان بدهم؟

3- تذکر دادن اشتباه با اشاره

«ابن عباس» می‌گوید: «فضل» در کنار رسول خداص بود، زنی از خثعم آمد، «فضل» به آن زن خیره شده بود و به جانب او نظر می‌کرد، پیامبر خداص نیز با دست مبارک، سر فضل را به طرف دیگر برگرداندند.

آن زن پرسید: ای پیامبر خدا، پروردگار فریضه حج را بر بندگانش واجب کرده است، اما پدرم سالخورده است و توانایی نشستن بر شتر را ندارد، آیا می‌توانم به جای او مراسم حج را انجام دهم، پیامبرص فرمود: آری؛ و این واقعه در حجه‌الوداع صورت پذیرفت. (روایت بخاری)

چنان‌چه ملاحظه می‌فرمایید، رسول خداص با نگاه به نامحرم این‌چنین برخورد می‌نماید و صورت فضل را با دست خویش بر‌می‌گرداند. و این برخورد پیامبر گرامیص بر فضل بسیار تأثیر گذاشت.

4- تذکر دادن اشتباه با سرزنش کردن

«ابوذر»س می‌گوید: به مردی دشنام دادم و او را به واسطه مادرش نکوهش کردم، گفتم: ای فرزند زن سیاه.

رسول گرامیص فرمود: «ای ابوذر، آیا او را به واسطه سیاه پوست بودن مادرش نکوهش کردی، به درستی که تو انسانی هستی که آثاری از جاهلیت در تو باقی مانده است، تعدادی از برادران شما، برده شما هستند[17]، خدای تعالی آن‌ها را زیردست شما قرارداده است، پس هر کدام از شما که برادرش زیردست اوست، از هر آن‌چه که خود می‌خورد به او بدهد، و لباسی بر او بپوشاند که خود می‌پوشد. کارهای سنگینی که در حد توان آن‌ها نیست و به ایشان نسپارید و اگر سپردید آنان را کمک کنید». (روایت بخاری)

و به کودک یا نوجوان بفهماند که مجازاتی را که اعمال نموده است برای تحقق خیر و سعادت اوست و با اصلاح کج‌روی او صلاح دین برای خود و دوستانش و صلاح آخرت را برایش تأمین نموده است، این روش نبی اکرمص بود که بعد از اجرای مجازات با ملایمت و نرمی و روی بشاش برخورد می‌کرد، نمونه آن حادثه تخلف کعب بن مالک و دو دوستش از فرمان پیامبر خداص برای رفتن به غزوه تبوک است که در جلد اول به آن اشاره کردیم و پس از نزول آیه پذیرش توبه در قرآن، رسول گرامیص به کعب، تبریک گفت، و زمانی هم که فرزند احساس می‌کند که مربی پس از اجرای مجازات، نرم‌خو و گشاده‌روست و اظهار لطف و محبت دارد و اجرای مجازات هم به مصلحت تربیت و اصلاح او بوده است، دیگر جمود روحی پیدا نخواهد کرد و دچار انحراف اخلاقی نمی‌گردد و به افعال ناشایست آلوده نمی‌شود و در کج‌روی‌های مختلف غرق نخواهد شد، قدر این برخورد خوب را خواهد دانست و حق آن را ادا می‌نماید و با جمع ابرار و متقین و جمع برگزیدگان، همراه خواهد شد.

آن‌چه که به تفصیل راجع به مجازات به شیوه زدن بحث نمودیم، توسط دین اسلام به وسیله حدود و شروطی محدود می‌گردد تا زدن به عنوان یک عامل بازدارنده به کینه‌جویی و انتقام تبدیل نشود.

شروط اعمال مجازات در قالب زدن

1-مربی نباید قبل از استفاده از تمامی طرق و وسایل تربیتی به کتک زدن مبادرت نماید.

2-در حالت خشم شدید، فرزند را نزند، مبادا موجب زیان جسمی گردد، و به توصیه پیامبر اکرمص عمل کرده باشد که فرمود: خشمگین مشو!

3-از زدن نقاط حساس و رنج‌آور مانند سر و صورت و سینه و شکم خودداری نماید زیرا در روایتی از نبی اکرمص آمده است که فرمود: به صورت نزن...

و در ماجرای سنگسار نمودن «زن غامدی» خود سنگریزه‌ای به اندازه یک دانه نخود برگرفت و پرتاب نمود و فرمود از زدن به صورت بپرهیزید، اگر در چنین حالتی که در جریان اتلاف نفس است، پیامبر مهربانص این‌چنین برحذر می‌دارد به طریق اولی در حالت تعزیر و تأدیب، این نهی بسیار شدیدتر است، زیرا سر و صورت موضع حواسند و زدن به آن‌ها احتمال ایجاد اختلال را در این مناطق ممکن می‌سازد که نوعی آزار و اتلاف محسوب می‌گردد.

زدن به سینه و شکم هم ممنوع است زیرا موجب زیان‌های قابل توجهی می‌گردد که گاهی منجر به مرگ خواهد شد که در قاعده عمومی «لا ضرر و لا ضرار» جای می‌گیرد که از آن بحث کرده‌ایم.

4-زدن در اولین مجازات‌ها باید ملایم باشد و ایجاد درد نکند، ضربه‌هایی آهسته بر دو دست یا دو پا، اگر کودک به سن بلوغ نرسیده باشد باید یک تا سه ضربه بزنیم، اما اگر فرزند به سن بلوغ رسیده باشد و مربی ببیند که سه ضربه بازدارنده و کافی نیست، می‌تواند تا ده ضربه هم بزند، زیرا در روایتی از پیامبر اکرمص آمده است که فرمود: «هیچ یک از شما (برای انجام مجازات) بیش از ده ضربه نزند مگر آن‌که حدی از حدود الهی را جاری سازد». (روایت صاحب الاقناع و المغنی و ابن تیمیه)

همان طوری که ملاحظه کردید، پیامبر خداص اشتباه حضرت ابوذرس را با سرزنش کردن او و با ملایمت جواب گفت و متناسب با موقعیت، او را نصیحت کرد، نصیحتی در ارتباط با رهنمود اصلی.

5- تذکر دادن اشتباه با دوری نمودن

در روایتی از بخاری و مسلم آمده است که پیامبر اکرمص از «خدف» نهی فرموده است. خدف به مفهوم پرتاب کردن سنگریزه با دو انگشت سبابه و ابهام است و فرموده است که به راستی چنین عملی نه صید را می‌کشد و نه دشمن را از بین می‌برد یا زخمی می‌کند بلکه دندان را می‌شکند و چشم را کور می‌نماید.

در روایتی آمده است که یکی از نزدیکان «ابن مغفل» اقدام به خدف کرد. و ابن مغفل او را از چنین کاری منع نمود و گفت: پیامبر خداص از چنین عملی نهی کرده است و فرموده است که نه صید را می‌کشد و نه دشمن را، اما او بدون توجه به این تذکر هم‌چنان ادامه داد. «ابن مغفل» گفت: حدیثی از رسول خدا را برایت گفتم ولی تو هم‌چنان ادامه می‌دهی دیگر هیچ‌گاه با تو حرف نخواهم زد.

هم‌چنین «بخاری» از «کعب بن مالک» در قضیه تخلف از شرکت در جنگ تبوک، روایت می‌کند که نبی اکرمص مردم را از سخن گفتن با ما منع فرمود، کعب می‌گوید این وضعیت حدوداً 50 روز طول کشید، تا این‌که پروردگار پذیرش توبه آنان را در قرآن نازل کرد.

«سیوطی» روایت می‌کند که «عبدالله بن عمرب» از پسرش تا هنگام مرگ دوری نمود، زیرا پسرش به کلامی که پدر پیامبر اکرمص باز گفته بود اهمیتی نداد، در این حدیث مبارک پیامبر خداص، مردان را نهی کرده بود که زنان را از رفتن به مساجد منع کنند.

با توجه به نمونه‌های فوق درمی‌یابیم که پیامبر اکرمص و جمع یاران او یکی از راه‌های مجازات را با دوری کردن و حرف نزدن به اجرا درمی‌آوردند تا موجب ناهنجاری‌های آنان و بازگشت ایشان از مسیر منحرف شود.

6- تذکر دادن اشتباه با کتک زدن

قبلاً در ارتباط با حکم نماز و مسأله زدن کودک در صورت عدم اجرای آن بحث کرده‌ایم. در سوره نساء آمده است:

﴿وَٱلَّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِی ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًاۗ [النساء: 34].

«و زنانی که از نافرمانی که از ایشان بیم دارید پس آنان را نصیحت کنید و در خوابگاه از ایشان دوری کنید و ایشان را بزنید اگر اطاعت کردند. به هیچ طریقی بر ایشان ستم روا ندارید، به درستی که خداوند والا و بزرگ است».

هم‌چنان که ملاحظه می‌فرمایید، مجازات با روش زدن ـ به شرط حصول شرایط ـ از جانب اسلام تأیید شده است که پس از نصیحت و دوری نمودن اجرا می‌شود، و این نکته مجدداً تأکید می‌شود که سیر مجازات از خفیف به شدید است و زدن در نهایت وقتی از تمامی عوامل مأیوس شدیم به آن اقدم می‌نماییم و باید توجه داشته باشیم که پیامبر خداص هیچ‌گاه، هیچ‌کدام از همسران خویش را نزد.

7- تذکر دادن اشتباه با مجازات در حضور دیگران

قرآن کریم در ارتباط با این روش تربیتی در سوره نور می‌فرماید:

﴿ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡکُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِی دِینِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡیَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢ [النور:2].

«زن زانیه و مرد زناکار! پس هر یک از ایشان را صد تازیانه بزنید و شما نسبت به ایشان در مورد حکم خدا، دستخوش ترحم نشوید، اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید، و باید گروهی از مؤمنین در هنگام عذاب ایشان حاضر و گواه باشند».

وجه تمایز این نوع از مجازات از سایر انواع آن، انجام شدنش در حضور مردم است، در این صورت فرد خطاکار بهتر نصیحت می‌شود و بسیار مؤثرتر، عبرت می‌گیرد و جمعی هم که شاهد عقوبت است، بسیار بیشتر متأثر می‌گردد و به عاقبت چنین عمل خطایی می‌اندیشد که اگر خودت هم مرتکب آن گردد، دامنگیر خودش هم خواهد شد و بر مبنای همین اصل قرآنی بود که رسول خداص به یارانش امر می‌فرمود که بعضی از مجازات‌ها را در حضور مردم، به اجرا درآورند و از قدیم هم گفته‌اند: خوشبخت کسی است که به واسطه غیر خودش، عبرت بگیرد. و این مفهوم در آیه مبارکه ذیل مستتر است که ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ [البقرة: 179] «و در قصاص برای شما زندگی است ای صاحبان عقول».

قصاص موجب گسترش امنیت و صلاح در جوامع است و موجب می‌گردد که آرامش و استقرار ثبوت یابد و انسان‌های شرور از ارتکاب جرم و ادامه خطاکاری دست بکشند.

بدون تردید در زمانی که پدر و مادر و یا مربی طفل او را در حضور دوستان یا سایر افراد خانواده، مجازات می‌کنند، اثر انکارناپذیری بر فرد خاطی و سایر فرزندان می‌گذارد و پیشاپیش، سایرین، نزد خود عاقبت ناگوار خطاکاری را حساب می‌کنند و به خوبی عبرت می‌گیرند و نصیحت می‌شوند.

با توجه به آن‌چه که بیان گردید مربی می‌تواند هر یک از روش‌های مطرح شده‌ای را که پیامبر گرامی خداص عملاً به اجرا در آورده است متناسب با موقعیت فرزند برگزیند و اجرا نماید. گاهی فقط یک نصیحت کوتاه یا نگاهی دزدکی یا بیان کلمه‌ای مهرآمیز یا اشاره‌ای سریع یا بیان کلمه‌ای تند و... و... مؤثر واقع می‌گردد، اگر مربی تذکر دادن اشتباه را با اسلوب‌های متنوع مذکور به خوبی بداند، به قول معروف نوک سوزنی در اصلاح او خطا نخواهد کرد و در روشی تربیتی به تدریج به طرف شدت پیش می‌رود تا به زدن دردناک آن هم در حضور دیگران می‌رسد.

اگر پس از مجازات، مربی مشاهده کرد که فرزند اصلاح شده است و اخلاق او مستقیم و معتدل گردیده، بهتر است به رویش تبسم کند، با او مهربان باشد، و نسبت به او باگشایش و انبساط بیشتر برخورد نماید.

5-کودک را نباید قبل از ده سالگی بزند، زیرا در حدیث نماز آمده است که فرزندانتان را به نماز در هفت سالگی امر کنید و اگر در ده سالگی نماز نخواندند، آنان را بزنید، بنابراین کم‌تر از سن ده سالگی زدن مجاز نخواهد بود.

6-اگر کودک برای اولین بار است که دچار لغزش می‌شود باید به او فرصت داده شود که توبه کند و جبران نماید و از آن‌چه که انجام داده عذر خواهی کند و به اطرافیان هم مجالی دهیم تا برایش شفاعت نمایند، که بدون عقوبت کردن قول دهد که دیگر تکرار ننماید، که این به نسبت زدن و آشکار کردن موضوع برای سایرین، بسیار بهتر است.

7-مربی باید شخصاً فرزند را مجازات نماید و آن را به برادر یا دوستان واگذار نکند، تا موجب شعله‌ور شدن آتش کینه و جنگ و جدا نگردد.

8-اگر فرزند به سن بلوغ و احتلام پای گذاشت و مربی مشاهده کرد که ده ضربه نمی‌تواند مانع او باشد، می‌تواند اضافه کند، او را بترساند و مجازات را تکرار نماید، تا زمانی که ببیند فرزندش بر مسیر درست است و در حیات خویش در راه هدایت و صراط مستقیم گام می‌زند.

با توجه به آن‌چه بیان کردیم در می‌یابیم که تربیت اسلامی به موضوع مجازات معنوی یا مادی توجه خاص دارد اما آن را در چهارچوبه‌ای از حدود و شروط محدود می‌سازد و اگر مربیان عزیز بخواهند فرزندانشان را به شیوه‌ای نمونه تربیت نمایند و اصلاحی عظیم و اساسی برای نسل‌ها ایجاد کنند، نباید از این حدود تجاوز کنند یا چشم بپوشند.

و چه موفق و اندیشمند هستند پدر و مادری که مجازات را در محل مناسب اعمال می‌کنند و مهربانی و نرمی را نیز در جای خود به کار می‌برند و چه نادان است پدر یا مادری که جاهلانه در جایی که باید شدت و قاطعیت داشته باشد، صبر می‌کند و در هنگامی که بخشش و مهربانی لازم است، سخت‌گیر و خشن است.

خداوند، شاعر را شامل رحمت خویش گرداند که می‌گوید:

إذا أنت أکرمت الکریم ملکته

 

وإن أنت أکرمت اللئیم تمردا

فوضع الندی فی موضع السیف بالعلا

 

مضر کوضع السیف فی موضع الندی

وما قتل الحرار کالعفو عنهمو

 

ومن لک بالحر الذی یحفظ الیدا

زمانی که تو انسان بزرگوار را گرامی می‌داری مالک قلب او خواهی شد (در محبت، تحت فرمان تو خواهد بود) اما اگر انسان لیئم را گرامی بداری، تمرد خواهد کرد.

ملایمت کردن در جایی که خشونت لازم است، ضرر دارد، هم‌چنان که، خشونت بی‌جا به جای ترحم، زیان‌آور است.

گذشت نسبت به آزادگان، کشتن آنان است و کجایند آزادگانی که بتوانند حق نعمت را تمام و کمال ادا کنند.

بنا به قانون الهی مربی باید نسبت به شاگردانش مهربان و نیکو سرشت باشد نه تندخو و بداخلاق. مربی خشن مانند چوپانی است که با شلاق خود رمه گوسفندی را با آزار دادنشان، زخمی و خونین می‌کند در حالی‌که در درونش، نفس او مانند شیری است که در تاریکی به او حمله‌ور شده است. ای مربیان نسل امروز، کودکان، امانت‌های الهی در نزد شما هستند، نه عروسک‌های و بازیچه‌هایی که آماج خشم و آزار نابود‌کننده شما باشند.

زمانی که از سن کودکی، فرزند خویش را بر مبنای عقیده ربانی و محاسبه دایمی نفس و احساس مراقبت الهی و ایمان به خداوند و یاری جستن از او و پناه بردن به او و ترس از او و اعتماد فقط به او در تمامی دوران‌ها و مراحل زندگی تربیت نمودیم، زمانی که فرزند از اعماق وجودش باور دارد که خداوند سبحان ناظر بر اوست او را می‌بیند، سر و نجوایش را می‌داند، خیانت چشم‌ها را مشاهده می‌کند، ترساندن او از آخرت و تهدیدات دنیوی به بهترین شکل بر قلب او اثر می‌گذارند و اقدامات ترهیبی و بازدارنده به خوبی بر روح و سلوک و رفتارش تأثیر می‌گذارند و این‌جاست که اخلاق او متعادل می‌گردد و امر کودک اصلاح می‌شود.

قرآن کریم عقوبت ترساننده‌ای را که سراسر وجود را از خوف و خشیت الهی پر می‌کند به کرات، به کار می‌برد تا نفوس مؤمن را اصلاح نماید و از لحاظ اخلاقی و روانی آماده سازد، و چه بسیار دیده‌ایم که بر روح آدمیان اثر گذاشته است و نتایج قابل ستایش بر اخلاق و سلوک انسان‌ها ایجاد نموده است، برای مثال گاهی آدمیان را تهدید می‌کند و از قساوت قلب می‌ترساند، قساوتی که پس از غرق شدن نفوس در گمراهی حاصل می‌شود.

﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ١٦ [الحدید: 16].

«آیا هنگام آن نیامده است برای مؤمنین که دل‌هایشان برای یاد خدا خاضع گردد و برای آن‌چه که از حق نازل شده است و مانند آنانی نباشد که از پیش کتاب به ایشان داده شد و پس از آن‌که مدتی طولانی بر آنان گذشت، دل‌هایشان قسی گردید و بسیاری از ایشان فاسق شدند».

و در جای دیگر می‌بینیم که به صراحت به غضب و عذاب الهی تهدید می‌کند (برای مثال در جریان افک) و این درجه از تهدید شدیدتر است.

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّکُمۡ فِی مَآ أَفَضۡتُمۡ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ١٤ [النور: 14].

«اگر فضل خداوند بر شما و رحمت او در دنیا و آخرت بر شما نبود، به تحقیق در آن‌چه که گفتید، عذاب عظیمی به شما رسیده بود. (مقصود اتهام به ام‌المؤمنین حضرت عایشهل می‌باشد)».

وقتی که آن را زبانزد می‌کردید و با دهانتان چیزهایی می‌گفتید که به آن علم نداشتید و آن را سهل می‌پنداشتید در حالی که نزد خدای تعالی بزرگ است و چرا هنگامی که آن را شنیدید، نگفتید و برای ما جایز نیست که به این تکلیم کنیم، خدایا تو منزهی، این بهتانی بزرگ است.

خداوند شما را نصیحت می‌کند که مبادا به چنین کارهایی دوباره رجوع کنید (انجام دهید) اگر ایمان دارید. و در جای دیگر به جنگ با خدا و پیامبرش تهدید می‌کند، آن‌جا که می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ [البقرة: 278- 279].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا بترسید و هر آن‌چه از ربا باقی مانده است فرو گذارید، اگر ایمان دارید، اگر این‌چنین نکنید، پس آماده جنگ با خدا و رسول او باشید».

و در جای دیگر به عذاب آخرت تهدید می‌نماید:

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا ٦٩ [الفرقان: 68-69].

«و آنان‌که با خداوند معبود دیگری را نمی‌خوانند و نفسی را که خدا محترم قرار داده است به قتل نمی‌رسانند، مگر به حق، و زنا نمی‌کنند و کسی که چنین کند به گناه گرفتار شده و روز قیامت عذاب او دو چندان می‌شود و به خواری در آن عذاب می‌ماند».

و در جای دیگری به عذاب دنیوی تهدید می‌نماید، آن‌جا که می‌فرماید:

﴿إِلَّا تَنفِرُواْ یُعَذِّبۡکُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا وَیَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَیۡرَکُمۡ [التوبة: 39].

«اگر در راه خدا کوچ نکنید، شما را به عذاب دردناکی مبتلا می‌کند و قوم دیگری را جایگزین شما می‌سازد».

﴿وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ کَمَا تَوَلَّیۡتُم مِّن قَبۡلُ یُعَذِّبۡکُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا ١٦ [الفتح: 16].

«و اگر روی بگردانید چنان‌که پیشینیان اعراض کردند، خداوند شما را به عذاب دردناکی مبتلا خواهد کرد».

﴿وَإِن یَتَوَلَّوۡاْ یُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ عَذَابًا أَلِیمٗا فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ [التوبة: 74].

«و اگر اعراض کنند خداوند آنان را در دنیا و آخرت عذاب می‌کند، عذاب دردناکی».

﴿إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا [التوبة: 55].

«به درستی که خداوند می‌خواهد به سبب آن، شما را در حیات دنیوی عذاب کند».

به نظر این‌جانب اگر مربی به تربیت ایمانی فرزند توجه نماید و او را بر اساس مراقبت و نظارت الهی و خشیت او تربیت کند، این تهدیدات قرآَنی و هشدارهای ترساننده نبوی در جهت اصلاح و بازداری او بهترین اثر را خواهد داشت و در بخش مسؤولیت تربیت ایمانی از نقش مهم مربی در ارتباط با تربیت عقیدتی و تکوین ایمانی در جهت تعادل و استقامت اخلاقی فرزند بحث نمودیم.

در خاتمه

باید بگویم که مربی اعم از پدر، مادر یا هر فرد دیگری که عهده‌دار تربیت کسی است، هیچ‌کدام از ابزارها و شیوه‌های تربیتی مورد بحث را نباید از نظر دور دارد و بدن تردید روش‌ها و ابزار تربیتی بسیار متنوع و متفاوت است اما با توجه به گنجایش کلام، ما مهمترین آن‌ها را بیان نمودیم، اما این، حکمت مربی است که نقش اساسی را در گزینش هر کدام از عوامل مذکور به عهده دارد که واضح است که نسبت به درجه‌ هوش و فرهنگ و مزاج و حساسیت، متفاوت خواهد بود، گاهی فرزندی اثرپذیر، با اشاره‌ای، قلبش می‌لرزد و وجدانش به جنبش در‌می‌آید، اما گاهی برای کسی دیگری نظری خشمگین یا حرکتی صریح و غضب‌آلود، بازدارنده است و در فرد دیگری درمی‌یابیم که در فرزندمان بهترین راه اصلاح، دوری کردن از دوست و گاهی فقط سرزنش کردن و به کار بردن کلمه‌ای خشن کافی است و با همه این‌ها، هستند افرادی که، فقط زمانی پا بر مسیر مستقیم می‌گذارند که طعم رنج و درد ناشی از عقوبت جسمی را بچشند و همان‌گونه که گفتیم اسلام تمامی این مجازات‌ها را وضع کرده است. نکته مهم، بهره‌گیری از مناسب‌ترین آن‌هاست.

وعلی الله قصد السبیل

مربی گرامی!

آن‌چه را که در این قسمت مطالعه فرمودید از جمله ابزارهای مهم تربیتی بود و روش‌های عملی مؤثر و مهمی که اگر آن‌ها را به اجرا درآوری و بر تحقق آن‌ها صبور باشی و در جهت تطبیق آن‌ها سعی نمایی، بدون تردید فرزندی والا مقام که الگوی دیگران خواهد بود به نظام جامعه تحویل می‌دهی که بین قوم و عشیره یا جامعه‌اش به تقوا و ورع و نیکوکاری معروف خواهد شد.

عده‌ای تصور می‌کنند که تربیت اسلامی بر مبانی دیگر، غیر از پایه‌های مذکور بنیان می‌شود و از ابزارها و عواملی غیر از این عوامل تکوین می‌یابد، البته در ارتباط با تربیت الهی مانند تربیت پیامبران (علیهم‌السلام) می‌توان چنین اظهار نظری نمود، زیرا این تربیت ویژه، تحت عنایت و نظارت مستقیم خداوند سبحان و مشمول رعایت و حفاظت او بوده است که در هر صورت تصور هیچ‌گونه نقص یا انحرافی برای آن قابل تصور نیست، اما تربیت مردم به وسیله دولت یا متخصصان تربیتی یا تربیت به وسیله پدر و مادر، نیازمند به گزینش ابزارها و راه‌های ویژه تربیتی است که اگر هر مسؤول تربیتی با حس وظیفه به آن عمل نماید و به اقتضای شیوه‌اش ادای مسؤولیت کند امت اصلاح خواهد شد. نظام خانوادگی به استقرار و ثبات، و افراد، به هدایت و طریق مستقیم دست می‌یابند و نظام‌های اجتماعی به قله سعادت و رستگاری و امنیت و ثبات نایل خواهند شد و مربیان گرامی در ارتباط با تربیت ایمانی، اخلاقی و تکوین و تکامل نفسانی و اجتماعی، موارد زیر را به تفضیل در فصول گذشته مطالعه نموده‌اند:

تربیت با استفاده از الگو، تربیت به وسیله عادت، تربیت با نصیحت و پند، تربیت با مراقبت و نظارت و تربیت به وسیله مجازاتف که علاقمندان می‌توانند به مباحث مذکور تحت عناوین فوق مراجعه فرمایند. پس ای برادر و خواهر مربی تلاش کن که از جمله کسانی باشی که این روش‌ها و ابزارهای تربیتی را به کار می‌گیرند و این اصول را به خوبی تطبیق می‌دهند، اگر می‌خواهی که فرزندت اصلاح شود و طالب خیر و سعادت جامعه‌ات و پیروزی و سیادت دولت اسلامی هستی و به درستی که تحقق این امر برای خداوند سبحان سخت نیست.

﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَیَرَى ٱللَّهُ عَمَلَکُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۖ وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٠٥ [التوبة: 105].

«بگو: عمل کنید، خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید و شما به نزد داناى نهان و آشکارا بازگردانده مى‌شوید و او از اعمالتان آگاهتان خواهد کرد».




[1]- در زمان جاهلیت کعبه را تجدید بنا کردند و در گذاشتن حجرالاسود بین قبایل و افراد اختلاف بسیار شدیدی بروز کرد به طوری که نزدیک بود منجر به خونریزی شود، رسول گرامی خداص با تدبیر شایسته‌ای اختلاف را حل کرد و رجحان فکری خود را در این واقعه آشکار ساخت (مترجم).

[2]- این بحث از کتاب (حتی یعلم الشباب) اقتباس شده است که نوشته این‌جانب می‌باشد (مؤلف).

[3]- این دو نفر از یاران گرامی پیامبرص به همراه 9 نفر برای انجام مأموریتی از مدینه خارج شدند که در راه با مشرکین برخورد نموده و پس از مبارزه 9 نفر از آنان به شهادت رسیدند و این دو نفر را دستگیر کردند و به مکه آوردند. قصد مشرکین آن بود که تمام عقده و کینه خود را در ارتباط با جنگ بدر بر سر آنان خالی کنند و آن‌ها را به شدیدترین وجه شکنجه دهند و به قتل برسانند خصوصاً «خبیبس» که چند تن از بزرگان قریش را در جنگ بدر به قتل رسانده بود. (مترجم).

[4]- نقل از مقدمه جلد اول با مختصری تغییر.

[5]- نقل از کتاب «حتی یعلم الشباب» ص 119 با مختصری تغییر (مؤلف).

[6]- نفر دوم از زنا پرهیز می‌کند و نفر سوم از خوردن مزد و پاداش کارگر خودداری می‌کند و به سبب این اعمال خدای تعالی آن‌ها را نجات می‌دهد، از غار خارج می‌شوند و به راه خود ادامه می‌دهند.

حدیث به طور کامل در کتاب ریاض الصالحین آمده است در باب «الاخلاص و إحضار النیة» (مؤلف)

[7]- شعر از سعدی است و به ترجمه اضافه شده است.

[8]- در این‌جا و یا هر جای دیگری از ترجمه این کتاب واژه شراب بیاید بر شراب الکلی دلالت دارد (مترجم).

[9]- مقصود حیات معنوی است و درآمدن از تاریکی گمراهی، که در قرآن پای نهادن به نور هدایت، به زنده شدن تعبیر شده است (مترجم).

[10]- منظور از ولی مقتول بازمانده‌ای است که حق را باز می‌ستاند، خدای عالی برای گرفتن قصاص و دیه به بازمانده مقتول، قدرت و سلطه شرعی داده است در اینجا مقتول دعوت می‌شود که در انتقال زیاده‌روی نکند. (مترجم)

[11]- در لفظ حدیث آمده است که اگر خدای تعالی یک نفر را به سبب تو هدایت کند از «حمرالنعم» برای تو بهتر است «نعم» به معنای شتر است و حمرالنعم (شتران سرخ) گرانبهاترین نوع شتر است. قصد نبی‌ اکرمص بیان فضیلت هدایت بر ثروت دنیایی است آن هم در بالاترین شکل خود (مترجم).

[12]- مقصود آن‌که چون او را دوست ندارم حق همسرداری را آن‌چنان که باید به جای نیاورم. (مؤلف)

[13]- این امر را خلع گویند و به این ترتیب است که زن از مقداری از حقوق مادی خود صرف‌نظر می‌کند و در مقابل از همسرش جدا می‌شود و خلع صحیح نیست مگر این‌که با رضایت طرفین صورت گیرد.

[14]- به کتاب اذکار نوشته امام نووی و کتاب الأدعیة و الأذکار نوشته علامه عبدالله سراج الدین و کتاب المأثورات نوشته امام شهید حسن البنا رجوع کنید که حاوی اذکار لازم می‌باشد. (مؤلف)

[15]- قبل از آغاز این بخش تذکر نکته‌ای را لازم دانستم و آن، این است که اصولاً اجرای حکم اسلامی منوط به تکلیف و شرایط است. تکلیف یعنی وجود آگاهی و رسیدن به سن تعیین شده در شرع اسلامی و شرایط یعنی فراهم نمودن زمینه‌هایی که احکام اسلامی پیاده گردد و اجرا شود. برای مثال در جامعه‌ای که عدالت اسلامی و نظام اقتصادی اسلام به طور کامل اجرا نشده و پیاده نگردیده است و در آن فقر و تنگدستی بیداد می‌کند و حق بسیاری را اندکی ثروتمند خورده‌اند دست دزد را نمی‌شود قطع کرد. با دقت در عمل رسول خداص در‌می‌یابیم که ایشان حدود را پس از اقامه حکومت اسلامی و ایجاد شرایط مناسب اجرا فرمودند. در جامعه‌ای که اکثر افراد آن غیر از یک نام، چیزی از دین نمی‌دانند نماز نخواندن یک فرد دلیل و مبنای حکم اعدام او نخواهد شد، بلکه باید زمینه آگاهی لازم فراهم شود و آن‌گاه حکم صادر گردد. بحث در این‌باره، مفصل و مجال بسیار کم است، مقصود آن‌که مؤلف محترم مجازات را به صورت کلی آن بیان کرده است و فقط به این بعد پرداخته که در روش اسلامی، مجازات نیز از جمله ابزارهای تربیتی است و انواع آن را بیان نموده است. (مترجم)

[16]- نقل از کتاب «انقلاب جنسی» نوشته جرج بالوشی.

[17]- برخورد اسلام با برده‌داری به گواهی تاریخ، عالی‌ترین نوع برخورد بود که به تدریج و با حکمت اساس آن را از بیخ و بن برکند. حضرت بلالس که جزو پایین‌ترین بردگان جامعه آن زمان بود، به واسطه اسلام به مقامی رسید که حضرت عمربن خطابس می‌گوید: ابوبکر سیدنا و اعتق سیدنا: ابوبکر آقای ماست و او آقای ما را (بلال را) آزاد کرد. آری اسلام این‌چنین مقام انسان‌ها را صرف‌نظر از رنگ پوست و سایر ظواهر جسمی بالا می‌برد، اختلاف نژادی و نژادپرستی معضلی است که به عنوان یکی از اساسی‌ترین مشکلات جهان غیرمسلمان مطرح است. پیامبر اکرم ج در این حدیث با رأفت تمام می‌فرماید: اخوانکم خولکم: برادرانتان برده شمایند نمی‌فرماید: خولکم اخوانکم بردگان شما برادران شمایند. در جمله اول کلام بسیار تکان دهنده است صفت برادری را بر برده بودن مقدم نموده است تا یاران آن حضرت، آن را به عنوان اصل بشمارند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد