اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

فصل ششم: مسؤولیت تربیت اجتماعی

فصل ششم:
مسؤولیت تربیت اجتماعی

تربیت اجتماعی عبارتست از تادیب فرزند از اول دوران کودکی براساس التزام به آداب اجتماعی و اصول ارزشمند روانی که از سرچشمه جوشان عقیده جاودان اسلامی و ادراک عمیق ایمانی اقتباس شده است، تا فرزند بتواند به بهترین صورت ممکن در جامعه ظاهر شود و از حسن رفتار با دیگران و تعادل روحی و عقل پخته و اعمال حکیمانه برخوردار باشد.

تربیت اجتماعی ما حصل و نتیجه سایر مراحل تربیتی است پس بدون شک وظیفه تربیت اجتماعی از مهمترین وظایف والدین و مربیان خواهد بود، زیرا ایجاد اخلاق اجتماعی از درون انسان سرچشمه می‌گیرد، اما اثر آن بصورت سیاست و برخورد مناسب اخلاقی، رعایت ادب و احترام و حقوق سایرین و تعادل عقلانی و نظارت اجتماعی بروز خواهد کرد.

تجربه تاریخی ما و سایرین به اثبات رسانده است که سلامت نظام اجتماعی و ثبات و پایداری آن به آمادگی و سلامت افراد آن جامعه بستگی دارد و به این جهت است که دین اسلام به تربیت اجتماعی افراد توجه خاص مبذول داشته است تا با تربیت و تکوین انسان‌های منضبط با توازن و تعادل اخلاقی و اندیشه‌ای آمیخته با حکمت، نمونه انسان واقعی را در صحنه زندگی و در میدان جامعه ایجاد کند.

شایسته است که والدین عزیز و مربیان محترم آستین همت و عزم را بالا بزنند و در جهت انجام مسؤولیت بزرگ خود در قبال فرزندان، یعنی تربیت اجتماعی به شکل صحیح آن برخیزند، چه بسا که در بنیان‌گذاری جامعه اسلامی آینده سهیم باشند، جامعه‌ای که بر پایه‌های ایمان، اخلاق و تربیت اجتماعی و ارزش‌های اسلامی بنیان گذاشته خواهد شد و حقیقتاً تحقّق این امر برای خدای تعالی سهل و ساده است.

چنانکه قبلاً بحث شده است دریافتیم که برای هر بخش از تربیت مراحل معیّن و مشخصی وجود دارد، این مراحل در تربیت اجتماعی کدام است؟ و عواملی که در جهت نیل به این مقصود مورد استفاده‌اند، کدامند؟

عوامل چهارگانه در تربیت اجتماعی

1-   پایه‌گذاری اصول ارزشمند روحی.

2-   رعایت حقوق دیگران.

3-   رعایت آداب اجتماعی عمومی.

4-   نظارت و انقاد اجتماعی.

1- پایه‌گذاری اصول ارزشمند روحی

دین مبین اسلام پایه‌های تربیت را در درون افراد از کوچک و بزرگ و زن و مرد گرفته تا پیر و جوان براساس اصول ارزشمند روحی و قواعد تربیتی جاودان خود بنیان‌گذاری کرد.

قواعد و اصولی که بدون آن‌ها شخصیت اسلامی افراد تکوین نمی‌یابد و متکامل نمی‌گردد.

برای بنیانگذاری این پایه‌های مهم تربیتی رهنمودهای ارزشمند و سفارشات حکیمانه اسلامی از جانب خداوند متعال و توسط پیامبر گرامی ما ج بیان گردید، در بخشی از تربیت اسلامی قصد آن بود که تربیت اجتماعی به کاملترین شکل و بهترین صورت تحقق یابد تا نظام جامعه از ثمرات مفید آن یعنی تعادل و روابط پایدار، آداب رفیع و محبت متقابل و نظارت و انتقاد اجتماعی سودمند، بهره‌مند شود. اینک به بیان مهم‌ترین اصول تربیت فردی می‌پردازیم:

1- تقوی

تقوی ویژگی و خصلتی است که نتیجه قطعی و ثمره طبیعی آگاهی مبتنی بر ایمان عمیق است، تجلی این ایمان عمیق همانا احساس حضور و نظارت الهی و ترس از خشم و مجازات و امیدوار بودن به بخشش و پاداش اوست. بعضی از اندیشمندان اسلامی گفته‌اند. تقوی یعنی آنکه خدایتعالی تو را نبیند که در جایی باشی که نهی کرده و تو را در آنجایی بیابد که امر نموده است.

و بعضی هم گفته‌اند تقوی یعنی پرهیز از عذاب الهی با عمل صالح و ترس از خدایتعالی در نهان و آشکار. قرآن کریم در تعداد بیشماری ازآیات خود مسلمین را به امر تقوی تشویق می‌نماید و به این خصلت والای اخلاقی بسیار اهتمام ورزیده است.

کسی که حتی یکبار قرآن را خوانده باشد می‌داند که حتی صفحه‌ای از این کتاب عظیم نیست که در آن ذکری از تقوی نشده، یا لفظ آن نیامده باشد.

به همین دلیل یاران گرامی پیامبر خدا ج و گذشتگان ما توجه خاصی به این امر می‌نمودند و در تحقق تقوی بسیار حریص بودند و تلاش می‌کردند به مقتضای آن عمل نموده و برای فهم آن نیز بسیار سؤال می‌کردند.

«ابی ابن کعب» از «عمربن الخطاب»س در مورد تقوی سؤال کرد و فرمود:

آیا تا حال راهی پر از خار و خاشاک را طی کرده‌ای؟

گفت: آری.

فرمود: چکار کردی؟

گفت: تلاش کردم و مواظب بودم تا خاری در پایم نرود.

فرمود: تقوی همین است[1].

«سید قطب»: در تفسیر فی ظلال می‌گوید: «تقوی نوعی حساسیت درونی به ارتکاب گناه همراه با بینشی عمیق و ترس دائمی و پرهیزی همیشگی و بر حذر بودن از خارهای راه است، راه زندگی، راهی که پر است از خارهای تمایلات و شهوات و خارهای حرص و طمع وترس و وحشت و خار امید کاذب به آنکه نمی‌تواند تو را امیدوار کند و خار ترس کاذب از کسی که مالک نفع و ضرر تو نیست و دهها خار دیگر»[2].

تقوی، صرف نظر از جنبه فردی آن که قلب مؤمن را از خشیّت و ترس الهی و احساس حضور و نظارت او پر می‌کند، منبع و سرچشمه اصلی فضایل و ارزش‌های اجتماعی است.

تقوی تنها راهی است که بوسیله آن می‌توان از آلوده شدن جامعه به مفاسد و جرم و تبهکاری جلوگیری نمود.

تقوی توانایی و ظرفیت زندگی در جمع را در فرد بوجود می‌آورد و هنر بر خورد و رفتار صحیح با دیگران را ایجاد می‌کند.

نمونه‌های تاثیر تقوی بر رفتار فردی و اجتماعی.

الف) امام غزالی در کتاب احیاء علوم‌الدین می‌گوید:

«یونس بن عبید» دو نوع جامه برای فروش در مغازه خود گذاشته بود، یک نوع از آن را 400 درهم و نوع دیگر را 200 درهم قیمت‌گذاری کرده بود.

برای خواندن نماز مغازه را ترک کرد و برادرزاده‌اش را به جای خود در آنجا نشاند مشتری آمد و طلب جامه کرد. برادر زاده یونس جامه دویست درهمی را به جای چهارصد درهمی به مرد عرضه کرد، مشتری پسندید، خوشش امد و جامه را به چهارصد درهم خریداری کرد.

آنرا به روی دست انداخت و از مغازه دور شد. «یونس بن عبید» که از مسجد باز می‌گشت در راه مرد خریدار را دید و از نوع جامه‌ای که بر دست داشت، فهمید که آن را از مغازه او خریده است. به مرد خریدار گفت: این جامه را به چه قیمتی خریداری کردی؟

مرد گفت: چهارصد درهم.

یونس گفت: اما ارزش این جامه 200 درهم است، برگرد که 200 درهم اضافی را به تو بدهم.

مرد خریدار گفت: ارزش این جامه در سرزمین ما 500 درهم است و من به قیمتی که پرداخته‌ام راضی هستم.

یونس گفت: با من برگرد که درستکاری در دین، از دنیا و تمامی آنچه در آن است بهتر است.

سپس مرد خریدار را با خود باز گردانده و 200 درهم به او پس داد.

برادر زاده‌اش را کتک زد و با او تندی نمود و گفت آیا شرم نداری؟ آیا از خدا نمی‌ترسی که دو برابر قیمت می‌گیری و درستکاری را از نظر دور می‌داری؟

برادر زاده‌اش گفت: بخدا قسم خودش راضی بود که 400 درهم بدهد.

یونس گفت: پس چرا چیزی را که برای خودت می‌خواستی برای او نخواستی؟

ب) «عبدالله بن دینار» می‌گوید: با «عمربن الخطاب»س به جانب مکه می‌رفتیم در راه به چوپانی با تعدادی گوسفند برخوردیم. «عمربن الخطاب»س خواست او را بیازماید، گفت: ای چوپان یکی از این گوسفندها را به من بفروش!

چوپان گفت: من خود متعلق به آقایم هستم.

عمربن الخطابس گفت: بگو گرگ گوسفندم را خورده است!

چوپان گفت: خدایتعالی را چکار می‌کنی؟ جواب او را چگونه بدهم که ما را می‌بیند؟

«عمربن الخطاب»س گریه کرد و با آن مرد راه افتاد و او را از آقایش خرید و آزاد کرد و گفت:

«این جمله تو را در دنیا آزاد کرد و امیدوارم، در آخرت نیز تو را نجات دهد».

ج) عمربن الخطابس دستوری صادر کرد که براساس آن آمیختن آب با شیر ممنوع شده بود ولی آیا قانون می‌تواند هر مجرمی را ببیند و هر خائن و حیله‌گری را دستگیر کند؟

آری قانون از چنین کاری عاجز است و در واقع این ایمان انسان‌ها و حس حضور و نظارت خدایتعالی است که باعث می‌شود قانون را رعایت کنند.

داستان مشهوری را که در این رابطه ذکر می‌کنند شاید شنیده‌ باشید که مادر و دختری شیر می‌فروختند:

مادرخواست که آب در شیر ریزد تا سود آنان بیشتر شود و دختر مؤمن مادرش را تذکر می‌دهد که دستور امیرالمؤمنین «عمربن‌الخطابس» را که می‌دانی!

مادر به حرف دخترش گوش نمی‌کند و به انجام کارش مبادرت می‌نماید و می‌گوید می‌دانم اما «عمربن الخطابس» ما را نمی‌بیند. این بار دخترش این جواب کوبنده را به مادرش می‌دهد که: اگر امیرالمؤمنین ما را نمی‌بیند، خدای او که ناظر به ماست.

بنابراین بر ما واجب است که فرزندان خود را براساس تقوا و حس حضور و نظارت الهی تربیت کنیم.

2- برادری[3]

رابطه اخوّت یا برادری بین دو انسان ایجاد می‌گردد که توسط اتصال پایدار عقیدۀ اسلامی و رشته محکم ایمان و تقوا به یکدیگر مربوط می‌شوند.

این رابطه مقدس باعث می‌شود که احساس محبت و عاطفه و احترام بین دو فرد مسلمان بطور عمیق ایجاد گردد.

این احساس صادقانه که در درون هر فرد مسلمان نسبت به فرد دیگر ایجاد می‌شود موجب می‌گردد که خالصانه‌ترین عواطف انسانی در ارتباط با دیگری بروز کند. همکاری، گذشت، دلسوزی، بخشش و ... از مظاهر این ارتباط است.

فرد مسلمان بنا به عاطفه و محبت نسبت به برادر مسلمانش از تمامی آنچه به مال و جان و ناموسش لطمه برساند، او را دور می‌کند و پا به پای او در مقابل عواملی که او را تهدید می‌کنند می‌ایستد.

قرآن کریم مسلمین را به رابطه اخوت بسیار تشویق کرده است و مقتضیات و لوازم آن را در تعداد زیادی از آیات قرآن ذکر می‌کند و در احادیث نبوی هم به آن اشاره می‌شود.

پروردگار متعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ [الحجرات: 10].

«به تحقیق مؤمنان با هم برادرند».

﴿سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ [القصص: 35].

«بازویت را به سبب برادرت محکم خواهم کرد [مقصود آنکه او را برای یاری تو مامور می‌کنم].

و همچنین می‌فرماید:

﴿وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا [آل عمران: 103].

«نعماتی را که خداوند به شما ارزانی داشته است، بیاد آورید! [از آنجمله این است که] شما زمانی دشمن یکدیگر بودید، پس خداوند بین قلوب شما الفت ایجاد کرد و به واسطه این نعمت الهی، برادر یکدیگر شدید».

و پیامبر خدا که سلام و درود خدا بر او باد، می‌فرماید: «مسلمان برادر مسلمان است به او ظلمی روا نمی‌دارد و خیانتی نمی‌کند او را خوار نمی‌کند و تحقیر نمی‌نماید و نهایت بدی و شرارت است برای هر مسلمان که برادر مسلمانش را تحقیر کند. مال و خون و ناموس هر مسلمان بر سایر مسلمانان حرام است. تقوی اینجاست! (سه بار) و به سینه خود اشاره کردند». (روایت مسلم)

و همچنین فرمود: «لایؤمن أحدکم حتی یحب لأخیه ما یحب لنفسه».

«هیچیک از شما ایمان ندارد مگر آنکه هر چه را برای خودش دوست دارد برای برادر مسلمانش نیز دوست داشته باشد». (روایت بخاری و مسلم)

«مسلمانان در دوستی و محبت و دلسوزی نسبت به یکدیگر مانند اعضای یک بدن هستند که اگر عضوی از آن بدرد آید سایر اعضاء با تب و بیداری او را همراهی می‌کنند». (روایت مسلم و احمد)

سعدی با اقتباس از این حدیث مبارک می‌گوید[4]:

بنی آدم اعضای یکدیگرند

 

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

 

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی‌غمی

 

نشاید که نامت نهند آدمی

و پیامبر ج فرمود:

«خدایتعالی در روز قیامت می‌فرماید کجایند آنانکه محبتشان به خاطر عظمت من بود امروز آنان در سایه من هستند روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه من نیست». (روایت مسلم)

نتیجه این برادری و محبت خالصانه، در طول تاریخ روابط متقابل افراد در نظام جامعه اسلامی بوده است، تعادل مسؤولیت مشترک اجتماعی و از خودگذشتگی مسلمین به شکلی بود که نظیر آن در تاریخ بشر به چشم نمی‌خورد.

نمونه‌ها

الف) «حاکم» در کتاب «المستدرک» می‌گوید: هشتاد هزار درهم برای حضرت «عایشه»س فرستاده شد. روزه بود و لباسی کهنه بر تن داشت. فوراً تمام آن را بین فقرا و بینوایان تقسیم کرد طوری که چیزی برای خودش باقی نماند. خدمتکارش گفت ای ام المؤمنین! آیا نمی‌شد با آن مقداری گوشت بخریم که برای افطار چیزی داشته باشیم؟

گفت: فرزندم! اگر به یادم می‌انداختی این کار را می‌کردم.

ب) «طبرانی» در «الکبیر» روایت می‌کند که«عمربن‌الخطاب»س چهارصد دینار در کیسه‌ای گذاشت و به خدمتکارش داد تا آن را برای «ابوعبیده‌بن الجراح» ببرد و به او گفت: خودت را در منزل آنان به کاری مشغول کن و ببین چکار می‌کند؟ خدمتکار پول را برای «ابوعبیده» برد و گفت: امیرمؤمنان می‌گوید این پول را برای رفع نیاز «ابوعبیده» برد و گفت: امیر مؤمنان می‌گوید این پول را برای رفع نیاز و مخارج ضروری برایت فرستادم.

ابوعبیده گفت: خداوند «عمر» را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد سپس به کنیزکی که در آن جا بود گفت: بیا این هفت دینار را برای فلان کس و این و پنج دینار را برای فلان کس ببر و ... همینطور پول‌ها را تقسیم کرد تا تمام شد.

خدمتکار بازگشت و ماجرا را برای «عمر»س تعریف کرد. «عمربن الخطاب»س این کار را در مورد «معاذبن‌جبل»س انجام داد او نیز مانند «ابوعبیده بن الجراح»س پول‌ها را تقسیم کرد، از پول فقط دو دینار باقی مانده بود که همسر معاذس وارد شد و گفت: بخدا قسم که ما خود بینواییم چیزی هم برای خودمان بگذار! معاذس دو دینار را بسوی همسرش پرتاب کرد و خدمتکار بازگشت و ماجرا را برای برای «عمربن الخطاب»س تعریف کرد.

عمرس فرمود: حقیقتاً که اینان برادران یکدیگرند. همه یک طبیعت و سرشت دارند.

ج) در زمان «عمربن‌الخطاب»س خشکسالی روی داد، قافله‌ای از شام که شامل هزار شتر با بار انواع خوراکی‌ها و لباس بود وارد مدینه شد. قافله متعلق به حضرت «عثمان»س بود، تاجران برای خرید بارها با هم رقابت کرده، هر کدام به نوبه خود به حضرت «عثمان» پیشنهاد می‌دادند که بارها را به او بفروشد. آن حضرت به تجار روی کرد و گفت: چقدر سود می‌دهید؟ تجار گفتند: پنجاه درصد!

«عثمان»س فرمود: من کسی را پیدا کرده‌ام که سود بسیار زیادتری می‌دهد.

تجار گفتند: ما از جماعت تاجر کسی را نمی‌شناسیم که از این مبلغ بیشتر بدهد.

«عثمان»س گفت: من کسی را پیدا کرده‌ام که در مقابل هر درهم هفتصد درهم می‌دهد.

پروردگارم می‌فرماید:

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ ٢٦١ [البقرة: 261].

«مال کسانی که در راه خدا انفاق می‌شود، مانند دانه‌ای است که می‌روید و هفت خوشه نتیجه می‌دهد و در هر خوشه صددانه است. خدایتعالی پاداش هر کس را که بخواهد [اینچنین] افزون می‌کند و خداوند بسیار بخشنده و داناست».

سپس گفت: ای جماعت تاجر، من شما را به شهادت می‌گیرم که این قافله و تمامی آنچه در آن است از گندم و روغن و آرد و غیره... همه را به فقرای مدینه می‌بخشم و تمامی آن صدقه‌ای است به مسلمین.

ابن‌عمرب می‌گوید: بر ما زمانی گذشت که هیچکدام از ما خود را در مال و دارئیش، محق‌تر از برادر مسلمانش نمی‌دید. (روایت بخاری)

پس شایسته است که فرزندان خود را براساس ایجاد محبت و حس اخوت اسلامی تربیت کنیم.

3- دلسوزی و ترحم

دلسوزی و ترحم عبارتست از رقت قلب و حساسیت روحی و ادراک دقیق یک انسان که موجب می‌گردد که دلش از رنج و غم دیگران بدرد آید. نسبت به آنان مهر بورزد و عطوفت و محبت داشته باشد و اشک غم و غصه دیگران را بزداید. دلسوزی و احساس ترحم حالتی است که مؤمن را از آزار رساندن به دیگران باز می‌دارد و از ارتکاب جرم منع می‌کند و در یک کلام احساسی است که منشأ و منبع خیر و نیکی و سلامت برای تمامی مردم است.

پیامبر اکرم ج حالت رحم و دلسوزی مسلمین را نسبت به یکدیگر ناشی از رحم و شفقت الهی به آنان می‌داند و می‌فرماید:

«آنانکه رحم می‌کنند خدای رحمان در قیامت به آنان رحم خواهد کرد پس نسبت به آنانکه در زمینند رحم داشته باشید تا آنکه در آسمان است به شما رحم کند». (روایت ترمذی و ابوداود و احمد)

پیامبر اکرم ج کسانی را که از ترحم دلسوزی به دیگران بهره‌اند شقی می‌نامند و در این باره فرموده است که فقط قلب انسان‌های شقی است که از ترحم و دلسوزی عاری است.

رحم و شفقت انسان مؤمن نباید فقط محدود به برادران مؤمنش باشد بلکه باید مانند چشم‌های جوشان از محبت و دلسوزی تمامی مردم را شامل گردد.

«طبرانی» می‌گوید: رسول گرامی ما سلام درود خدای بر او باد ـ یکبار به یارانش فرمود که ایمان ندارید مگر آنکه رحم کنید. گفتند ای رسول خدا ما هم چنین احساسی نسبت به هم داریم فرمود: قصد من رحم و شفقت شما نسبت به دوست یا برادرتان نیست بلکه منظور من رحم نسبت به تمامی مردم است.

ترحم و دلسوزی مؤمن گذشته از انسان ناطق حیوان بی‌زبان را نیز شامل می‌شود.

انسان مؤمن با حیوانات نیز رحم می‌کند و تقوای الهی را درباره حیوانات هم رعایت می‌کند و می‌داند که اگر در حق حیوانی کوتاهی کند یا موجب آزارش گردد بزودی مورد محاسبه و بازخواست الهی قرار می‌گیرد.

پیامبر اکرم ج فرمود که بهشت درهایش را برای انسان گناهکاری که به سگی آب داد باز کرده است و دوزخ درهایش را برای زندی باز کرده است که گربه‌ای را حبس کرد و به آن غذا نداد و حتی اجازه نداد که خود بدنبال غذا برود تا اینکه موجب مرگ او گردید.

حضرت عمر ج مردی را دید که پاهای گوسفندی را می‌کشید و می‌برد تا او را ذبح کند.

فرمود: وای بر تو، اگر او را به سوی قربانگاه می‌بری به شکلی شایسته و نیکو ببر.

نمونه‌های ترحم و دلسوزی در جامعه اسلامی

الف) مورخین می‌گویند «عمروبن العاص» در جنگی که «مصر» را فتح کرد در جایی خیمه زده بود، کبوتری بر خیمه نشست و بر آن لانه‌ای ساخت وقتی عمرو می‌خواست بار سفر ببندد و چادر را جمع کند کبوتر را دید و نخواست که با جمع کردن چادر او را بترساند، پس چادر را همانجا بدون آنکه به آن دست بزند رها کرد، پس از مدتی عمران و آبادی در آنجا رونق گرفت و شهری ساخته شد که آن را «فسطاط» می‌نامند و «فسطاط» به معنی چادر است.

ب) «عمر بن الخطاب»س که در زمان جاهلیت به قساوت و خشونت معروف بود بعد از آنکه اسلام آورد چشمه‌های جوشان رحم و شفقت در قلبش باز شد و می‌گفت: «اگر حتی یک قاطر در دورترین نقاط عراق تلف شود من در مقابل خدای تعالی مسؤول خواهم بود، زیرا چون راه ناهموار و صعب العبور بوده، حیوان تلف شده است».

ج) حضرت «ابوبکر»س هنگامی که سپاه «اسامه بن زید» را بدرقه می‌کرد به آنان سفارش نمود که«هیچ زنی، یا پیرمردی، یا کودکی را نکشید! درخت نخل یا هر درخت ثمر داری را قطع نکنید! شما بزودی با مردانی برخورد می‌کنید که خود را وقف صومعه و عبادتگاهی نموده‌اند، آنان را به حال خود رها کنید».

د) وقف در امور خیریه مرسوم در بین مسلمانان

1- وقف سگ‌های ولگرد

سگ‌های ولگرد را به اماکن مخصوصی می‌برند تا با استفاده از امکانات آنجا از گرسنگی نجات یابند و کسی آن‌ها را نگه دارد یا در آنجا با آرامش بمیرند.

2- وقف مراسم ازدواج و جشن‌ها

برای فقرا که بتوانند در مراسم عروسی و جشن، لباس زیبا بر تن داشته، از زیور‌آلات استفاده کنند و با ظاهری آراسته و رضایت خاطر در جمع شرکت نمایند، اماکن مخصوصی که لباس و زیورآلات را به شکل عاریه‌ای به آنان می‌دهد در نظر گرفته می‌شود.

3- وقف مونس غریبان و بیماران

چندین نفر را که صدای خوبی دارند تعیین می‌کنند که اشعار شادی بخش و قصاید طویل را در طول شب تا اول صبح به نوبت و با صدای خوش بخوانند تا کسی که غریب است احساس غربت نکند و یا درد و رنج مریض را مقداری تخفیف دهد.

4- وقف ظروف

خدمتکاری ظرف آقایش را می‌شکند و امکان دارد مورد خشم و غضب او قرار گیرد به اداره مخصوص وقف ظروف می‌رود، ظرف شکسته را تحویل می‌دهد و ظرف جدیدی را به جای آن تحویل می‌گیرد و به این ترتیب از خشم و مجازات در امان می‌ماند.

غذا دادن به گرسنگان، آب دادن به تشنگان، پوشاندن برهنگان، پناه دادن غریبان، ‌درمان بیماران، آموزش بی‌سوادان، دفن میت، سرپرستی ایتام، یاری بیچارگان و کمک به افراد ناتوان از جمله اوقاف اسلامی است.

شکی نیست که این امور وقفی و مدارس و محیط‌های آموزشی، مظهر و تجلی کشش و تمایل درونی انسان به جانب نیکی و خیر است و نتیجه ترحم و دلسوزی مقدسی است که خدای مهربان در قلب مؤمنین به ودیعه گذاشته است و حقیقتاً یکی از مفاخر تمدن و فرهنگ اسلامی ماست.

«پس شایسته است که فرزندان خود را بر مبنای این احساس ارزشمند تربیت کنیم».

4- ایثار

نوعی ادراک درونی است که براساس آن آدمی دیگران را برخود ترجیح می‌دهد و مصالح شخصی خود را در جهت انجام امور خیر برای سایرین در نظر نمی‌گیرد.

ایثار یا از خود گذشتگی چنانچه برای طلب رضای الهی باشد از مهم‌ترین خصایلی است که بیانگر صداقت ایمانی و صفای درونی و پاکی روح است و در عین حال یکی از بزرگترین پایه‌ها در تامین روابط متقابل و مسؤولیت مشترک اجتماعی است و طریق تحقق خیر و نیکی برای بنی‌آدم است.

برای بیان کامل و شایسته ایثار کافی است که گوش جان را به ندای آسمانی قرآن بسپاریم که با شیوه‌ای زیبا و شگفت‌انگیز، خصلت برادری، گذشت، ایثار و محبت انصار را که در آن زمان اکثریت جامعه اسلامی را تشکیل می‌دادند، به تصور می‌کشد:

﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ [الحشر: 9].

«و آنانکه پیش از مهاجرین در سرای ایمان و هجرت جای گرفتند و کسی را که به سویشان هجرت کند، دوست می‌دارند و از آنچه که به ایشان داده شود، در دل خود نیازی نیابند و دیگران را بر خود مقدم می‌دارند، هر چند خود محتاج باشند، و هر که از بخل خود محفوظ بماند، پس همانا آنان رستگارند».

این ایثار آگاهانه و انتخابی و روابط عاطفی اجتماعی که در اخلاق انصارش تجلی نمود، حقیقتاً در تاریخ بشر کم‌نظیر است. گروه انصار، مهاجرینش را که به خاطر دین خود مورد اذیت و آزار قرار گرفته و از دیار خود رانده شده بودند به عنوان برادر خود پذیرفتند و آنان را یاری دادند. مهاجرینش همه چیز خود را در راه خدا فدا کردند و وقتی به مدینه رسیدند هیچ چیز نداشتند، انصارش نیز در بسیاری از نعمات و امکانات زندگی، مهاجرینش را بر خود ترجیح دادند، تا جایی که هر کدام از آنان وفات می‌نمود، دیگری از او ارث می‌برد.

نمونه‌ها و مظاهر ایثار در جامعه اسلامی

(أ) «غزالی»‌ در کتاب «احیاء علوم الدین» می‌گوید: «یک رأس گوسفند به یکی از یاران رسول اکرم ج هدیه شد، گفت: نیازمندتر از من هم وجود دارد، آن را برای کس دیگری فرستاد او هم همان جمله را تکرار کرد و برای کس دیگری روانه کرد، بعد از اینکه بین هفت نفر دست به دست گشت دوباره به نزد خودش بازگشت».

ب) «زینت بنت جحش اسدی» از همسران پیامبر اکرم ج به علت ایثار و کمک به فقرا و درماندگان به مادر بینوایان معروف بود.

«ابن سعد» در کتابش «طبقات» روایت می‌کند که «برزه بنت باتع» گفت: وقتی موقع تقسیم حقوق و مقرری شد، «عمربن الخطاب»س مقرری او را فرستاد وقتی که حامل پول وارد شد، «زینب بنت حجش» گفت:

خدایتعالی «عمر» را ببخشد، خواهران دیگری هستند که برای تقسیم این پولی که فرستاده است، از من تواناترند.

گفتند: پول‌ها همه متعلق به تو است!

گفت: سبحان الله! و خود را پوشاند [مثل کسی که مصیبتی بر او وارد شده باشد]، سپس گفت: پول‌ها را بریزید و بر آن پارچه‌ای بیاندازید!

راوی این ماجرا می‌گوید: سپس به من گفت: دست به زیر پارچه ببر و یک مشت از آن را در بیاور و برای فرزندان فلانی و فلانی از ایتام و خویشان ببر! و همینطور آن را تقسیم کرد، تا مقدار کمی از آن زیر پارچه باقی ماند!

«برزه بنت باتع» گفت: ای ام‌المؤمنین! خدای تو را ببخشد! برای خودمان هم باید نصیبی بگذاریم.

«زینب بنت جحش» گفت: هر چه زیر پارچه مانده است برای شما.

«برزه» می‌گوید: پارچه را برداشتم و 85 درهم در زیر آن باقی مانده بود.

ج) از نمونه‌های شگفت‌انگیز ایثار را «عدوی» در روایتی از «قرطبی» بیان می‌کند.

«عدوی» می‌گوید: روز جنگ یرموک در میان زخمی‌ها و کشتگان بدنبال عمو زاده‌ام می‌گشتم، مقداری آب همراه خود داشتم تا اگر عموزاده‌ام رمقی در تن داشته باشد او را سیراب سازم.

او را یافتم و گفتم: آب می‌خواهی با سر اشاره کرد و جواب مثبت داد، ناگاه صدای مردی به گوش رسید که ناله می‌کرد، عموزاده‌ام به من اشاره کرد که به جانب او برو و آب را به او بده. مردی که ناله می‌کرد «هشام‌بن العاص» بود، گفتم: آب می‌خواهی؟ با اشاره گفت: آری! دوباره صدای ناله‌ای به گوشمان رسید. «هشام» با اشاره گفت به سوی او برو! وقتی به سوی مرد سوم رفتم دیدم وفات یافته، به سوی هشام بازگشتم او نیز مرده بود به طرف پسر عمویم آمدم، دیدم او نیز فوت نموده است. و به این ترتیب آن سه مجاهد بزرگوار، هر کدام دیگری را برخود ترجیح دادند و آب ننوشیدند و هر سه به لقاءالله پیوسته و به فیض شهادت نایل شدند بدون آنکه آبی بنوشند.

«پس شایسته است که براساس ایثار و از خود گذشتگی و فداکاری و ترک لذائذ، فرزندان خود را تربیت کنیم».

5- بخشش (عفو)

عفو یا بخشش نوعی ادراک روحی ارزشمند است که براساس آن انسان مسلمان از ظلم و جور دیگری در می‌گذرد، البته این آسان‌گیری و گذشت به شرطی صحیح است که کسی که مورد ظلم قرار گرفته است، قادر به انتقام باشد و تجاوزو اعتدای فرد ظلم‌کننده به مقدسات دینی نباشد. در غیر این صورت بخشش و گذشت، ذلت، پستی، خواری و تسلیم شدن به ناحق است.

عفو به این معنی و با این شروط خصلت اخلاقی اصیل و ارزشمندی است که بر ادب والای اسلامی و ایمان راسخ، دلالت می‌کند.

پس تعجبی ندارد که قرآن عظیم به بخشش امر می‌نماید و مؤمنین را به این خصلت تشویق می‌کند.

﴿وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡۚ [البقرة: 237].

«و اگر گذشت کنید به تقوا نزدیک‌تر است و فضل الهی را در بین خود فراموش نکنید».

﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ ٣٤ [فصلت: 34].

«نیکی و بدی یکسان نیستند، بدی را با روشی که نیکوتر است دفع کن، در آن هنگام، آنکه بین تو و او دشمنی است گویی دوستی گرامی است».

﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣ [الفرقان: 63].

«و بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که بر زمین به نرمی راه می‌روند و چون جاهلان به ایشان خطاب و عتابی کنند، سلام گویند».

﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤ [آل عمران:134].

«و آنانکه خشم خویش را فرو می‌برند و از مردم در می‌گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد».

شکی نیست که زمانی که شخصیت انسان مؤمن، با اخلاق بلند مرتبه عفو، تسامح و بردباری آمیخته می‌گردد، به الگویی تبدیل می‌شود که دیگران در ملاطفت و اخلاق والا و نرمی رفتار و معاشرت نیکو به او اقتدا می‌کنند. در واقع مانند فرشته‌ای آسمانی است که بر زمین راه می‌رود و نمونه بارز بزرگواری، صفا و پاکی است.

نمونه‌های بخشش و گذشت درگذشتگان ما

أ) «عبدالله بن طاهر» می‌گوید: نزد مأمون بودم که یکی از نوکران خود را صدا زد، اما کسی جواب نداد، بار دیگر فریاد کشید و خدمتکار را صدا زد، نوکری ترک وارد شد و گفت: آیا نوکران نمی‌توانند غذا بخورند؟ به محض اینکه از اتاق شما خارج می‌شویم فریاد می‌زنی: آهای خدمتکار! آخر چند بار صدا می‌زنی؟

«مامون» برای مدت زیادی سرش را پائین انداخت، تردیدی نداشتم که دستور می‌دهد سرخدمتکار را بزنند.

سپس به جانب من نظر کرد و گفت: «عبدالله» وقتی اخلاق آقا درست باشد، اخلاق خدمتکارش بد خواهد بود، و ما نمی‌توانیم برای درست شدن اخلاق خدمتکاران، اخلاق خود را خراب کنیم.

ب) می‌گویند: امام «زین‌العابدین» پسر امام «حسین»ب خدمتکارش را دوبار صدا زد اما جوابی نشنید. فرمود: مگر نشنیدی که صدایت زدم؟ خدمتکار گفت: آری، شنیدم.

فرمود: پس چه چیزی باعث شد، ‌جواب ندهی؟

خدمتکار گفت: پاکی اخلاق شما را می‌دانستم و خود را نسبت به شما ایمن احساس می‌کردم و تنبلی نمودم و جواب ندادم.

فرمود: سپاس خدای را که خدمتکارم از من در امان است.

همچنین می‌گویند: آن حضرت روزی از خانه به طرف مسجد حرکت می‌کرد که مردی او را دشنام داد، همراهانش خواستند که آن مرد را بزنند. حضرت «زین‌العابدین»س آن‌ها را از این کار نهی کرد و گفت: دست نگه دارید! و فرمود: فلانی! من بیشتر از آن هستم که گفتی و آنچه از من نمی‌دانی از دانسته‌هایت بیشتر است. اگر نیازی به گفتن آن داری تا برایت بگویم.

مرد از شنیدن این عبارت شرمگین شد. پس حضرت «زین‌العابدین»س پیراهنش را در آورد و به او داد و دستور داد هزار درهم نیز به او بدهند، مرد در حالی که دور می‌شد می‌گفت: شهادت می‌دهم که این مرد فرزند رسول خدا ج است.

همچنین روایت می‌کنند که: خدمتکار حضرت «زین‌العابدین» بر دست ایشان آب می‌ریخت ظرف آب گلی بود. از دستش افتاد و به پای آن حضرت اصابت کرد، ظرف شکست و پای حضرت «زین‌العابدین»س زخمی شد.

خدمتکار فوراً گفت: سرورم! خدای تعالی فرمود: ﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ یعنی آنان که خشم خود را فرو می‌برند.

فرمود: خشم خود را فرو بردم.

خدمتکار گفت: ﴿وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِ یعنی آنان که از مردم در می‌گذرند.

فرمود: تو را بخشیدم.

خدمتکار گفت: و همچنین می‌‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤ حضرت فرمود: تو آزادی در راه خدا!

ج) «ابن عباسب» می‌گوید: هنگامی که عیینه بن حصین» به مدینه آمد، به منزل برادرزاده‌اش «حر بن قیس» رفت، و حر از کسانی بود که در مجالس مشاوره با «عمربن الخطاب»س شرکت می‌کرد.

«عیینه» به «حر» گفت: اجازه بگیر که من هم همراه تو وارد مجلس مشاوره شوم.

«عیینه» به محض آنکه وارد مجلس مشاوره شد، فریاد زد: آهای ابن الخطاب! به خدا قسم که نه چیز زیادی به ما می‌دهی و نه به عدالت بین ما حکم می‌کنی.

«عمربن‌الخطابس» بقدری خشمگین شد که خواست او را بزند.

«حربن قیس» گفت‌: ای امیرمؤمنان! خدای تعالی خطاب به پیامبرش فرمود:

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩ [الأعراف: 199].

«عفو را بگیر و به امور پسندیده امر کن و از جاهلین روی گردان».

این هم از جاهلین است.

بخدا قسم، «عمر»س فوراً باز ایستاد، زیرا او مردی بود که تسلیم کامل و بی‌چون و چرای امر خداوند بود! (روایت بخاری)

د) در اسباب نزول آمده است که یکی از نزدیکان «ابوبکر صدیق»س به نام «مسطح» که براساس بخشش‌های او و تحت سرپرستی او زندگی می‌کرد، در جریان دروغی که منافقین برای ام‌المؤمنین «عایشه»ل ساختند، شرکت کرد و یکی از کسانی بود که شایعه پراکنی می‌کرد، و حق نزدیکی و سرپرستی و حق اسلام را از یاد برده بود، حضرت «ابوبکر»س سوگند یاد کرد که از او دوری کند و با او رابطه نداشته باشد و به او کمک نکند. این آیه نازل شد که:

﴿وَلَا یَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنکُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن یُؤۡتُوٓاْ أُوْلِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ وَلۡیَعۡفُواْ وَلۡیَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ٢٢ [النور: 22].

«و صاحبان نعمت و ثروت نباید قسم بخورند که دیگر به نزدیکان و بینوایان و مهاجرین در راه خدا کمک نکنند! باید ببخشند و گذشت کنند! آیا دوست نمی‌دارید که خداوند شما را ببخشد؟ و خدای تعالی بسیار در گذرنده و مهربان است».

حضرت ابوبکرس او را بخشید و بار دیگر احسان و نیکی را نسبت به او از سر گرفت و فرمود: «من می‌خواهم که خدای تعالی مرا ببخشد».

اخلاق عظیم آن بزرگواران که در بخشش، گذشت و بردباری تجلی می‌کرد، به سبب پیروی از داعی اول اسلام حضرت «محمد» ج بود و آنچه داشتند به فضل رهنمودهای آن پیامبر بزرگوار ج بود و بدین ترتیب اخلاق آنان از سطح ابتذال و روز مرگی به اوج رسید و شخصیت آنان از دیگر انسان‌ها متمایز گشت.

«ابو داود» روایت می‌کند که: رسول خدا ج فرمود:

«کسی که خشم خویش را فرو می‌برد، در حالیکه می‌تواند آن را اظهار نماید، در روز قیامت در انتظار تمامی مردم خوانده می‌شود و خدایتعالی او را مخیر می‌کند که هر حور العینی که می‌خواهد برگزیند».

«عباده بن الصامتس» می‌گوید: رسول اکرم ج فرمود: «آیا می‌خواهید بدانید که خدای تعالی بنیان را به چه سبب شرف و بزرگی می‌بخشد و درجات انسان را بالا می‌برد؟

گفتند: آری: ای پیامبر خدا!

فرمود: در برابر کسی که نسبت به تو به سبب نادانی اهانت کرد، صبور باش و از آن که به تو بدی کرد، در گذر! و ببخش به آن کس که از دادن چیزی به تو دریغ می‌کند و با کسی که با تو قطع رابطه می‌کند ارتباط برقرار کن». (روایت طبرانی)

«بنابراین شایسته است که براساس فضایل اخلاقی مانند بردباری، گذشت و آسان‌گیری فرزندان خود را تربیت کنیم».

6- جرأت

جرأت یا دلیری و بی‌باکی، قدرت روحی شگفت‌انگیزی است که انسان مؤمن آن را براساس اعتقاد به خدای یگانه و حقانیت عقیده‌اش و یقین به جاودانه بودن و تسلیم شدن در مقابل خواست الهی، بدست می‌آورد. این صفت ارزشمند از احساس مسؤولیت و تربیت والای اسلامی نیز سرچشمه می‌گیرد.

جرأت و دلاوری مؤمنین یکسان نیست، جرأت هر انسان متناسب است با میزان ایمان داشتن او به خدایی که مغلوب نمی‌شود و حقی که بی‌یاور نمی‌ماند و تقدیری که عوض نمی‌شود و مسؤولیتی که واگذار نمی‌گردد و تربیتی که نظامش درهم نمی‌ریزد.

آری! هر انسانی به اندازه بهره‌اش از هر کدام از مفاهیم فوق می‌تواند جرات و شجاعت داشته باشد و گفتار حق را باز گوید.

این خصوصیات را به صورت بارزی در شخصیت حضرت «ابوبکر»س می‌بینیم که از جهت ایمانی بعد از رسول اکرم ج شخصیت دوم امت اسلام است.

ایمان این بزرگوار در مواضع و مواقعی بروز نمود که «عمربن الخطاب»س مرد توانمند و شجاع اسلام درباره‌اش می‌گوید:

«اگر ایمان ابوبکر در مقابل ایمان تمامی امت وزن شود سنگین‌تر است».

روزی که پیامبر خدا ج وفات نمود مسلمانان غافلگیر شدند و وقوع فاجعه مرگ پیامبر محبوب آنان ج باعث شد که قادر به تفکر سلیم و اندیشه منطقی نباشند، تا جایی که می‌گویند: حضرت «عمر»س گفت: «کسی که بگوید «محمد» ج فوت کرده است سرش را با شمشیر از بدن جدا می‌کنم».

در اینجا بود که «ابوبکر صدیق»س ایستاد و با صدای بلند در میان مردم اعلام کرد:

«کسی که محمد را می‌پرستد بداند که او وفات نموده است و کسی که خدای تعالی را می‌پرستد بداند که زنده است و هرگز نمی‌میرد». و آین آیه مبارک را تلاوت نمود که:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗاۗ وَسَیَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلشَّٰکِرِینَ ١٤٤ [آل عمران: 144].

«محمد فقط پیامبری است که قبل از او نیز پیامبرانی آمدند و رفتند آیا زمانی که بمیرد یا کشته شود، شما از آئین اسلام برمی‌گردید؟ و کسی که به عقب برگردد، به خدا ضرری نرسانده است و خداوند بزودی پاداش شکرگزاران را می‌دهد».

از نمونه مواضع دیگر آن بزرگوار، رأی قاطع و شجاعانه او در ارتباط با سپاه «اسامه» بود. سپاه «سامه» را رسول اکرم ج قبل از وفات برای حرکت به سوی شام تجهیز کرده بود و بعد از وفات آن حضرت بزرگان امت اسلام بر این عقیده بودند که بعضی قبایل و دهات عرب امکان دارد که پس از شنیدن خبر فوت نبی‌اکرم ج سر به شورش بردارند و در مجموع آینده نامشخصی در انتظار آن‌هاست، برای همین از حضرت «ابوبکر»س تقاضا کردند که فعلاً سپاه را متوقف سازد. اما «ابوبکر صدیق»س با قاطعیت و اطمینان کامل گفت:

«به خدایی که جان ابوبکر در دست اوست، اگر حتی یک نفر غیر از من در این سرزمین باقی نماند و حیوانات وحشی بیابان مرا بربایند، هیچگاه با امر پیامبر خدا ج مخالفت نخواهم کرد و گره‌ای را که پیامبر ج ببندد من باز نمی‌کنم من سپاه «اسامه» را روانه خواهم کرد».

موضع قاطعانه و قابل ستایش «ابوبکر صدیق»س در جنگ مرتدین و مانعین زکات از دیگر نمونه‌های شایان ذکر است که در آن شاخ‌های تعصب جاهلی مانند شاخ شیطان آشکار شدندو مسلمانان بعد از وفات پیامبر ج مانند گله‌ای در شب بارانی سرگردان شدند.

بعضی از مسلمانان به حضرت «ابوبکر»س می‌گویند که امروز توانایی جنگ با عرب را نداری در منزل بنشین و در را بر روی خود ببند و پروردگارت را عبادت کن تا مرگ فرا رسد.

اما این مرد متواضع که بسیار می‌گریست و مانند نسیم، رقیق و مانند حریر، نرم و مانند قلب مادر، پر مهر و عطوفت بود، در این چنین لحظاتی به مردی پرخروش مانند دریا و پرهیبت مانند شیر تبدیل می‌شود و خطاب به «عمربن الخطاب» فریاد بر می‌آورد که:

یا قدرتمند جاهلی در اسلام ضعیف است؟

می‌دانیم که دین کامل گردید و وحی تمام شد. آیا دین خدا نقض شود در حالی که من زنده‌ام؟ به خدا قسم که اگر حتی زانوبند شتر را (کنایه از بی‌ارزش‌ترین چیزها) در زمان رسول خدا ج می‌پرداختند و حالا از پرداخت آن خودداری کنند، تا زمانی که بتوانم شمشیر را در دست نگاه دارم، با آنان خواهم جنگید.

«عمر»س می‌گوید: به حقیقت خدای تعالی برای امر جنگ با مرتدین به ابوبکرس سعه صدری بخشیده بود که دریافتم، کلام او حق است.

از اینجاست که می‌توان گفت شجاعت در راه حق و جرات ابراز آن، از بزرگترین انواع جهاد است. رسول گرامی خدا ج فرمود:

«برترین جهاد بیان حق در برابر پادشاه ظالم است». (روایت ابوداود، ترمذی و ابن ماجه)

به این دلیل پیامبر اکرم ج کسانی را که در راه بیان حق به شهادت می‌رسند سیدالشهداء‌ می‌نامد و می‌فرماید:

«سیدالشهداء‌ حمزۀ ‌بن عبدالمطلب است و مردی است که در مقابل حاکم ظالم برخاسته، او را امر کند و باز دارد و به این دلیل به شهادت برسد». (روایت حاکم)

به همین علت آن حضرت ج از تمامی یارانش پیمان می‌گرفت که در هر حال و در همه جا کلام حق را بر زبان آورند. «عباده‌بن الصامت» می‌گوید: «بایعنا رسول‌الله ج علی السمع والطاعة فی العسر والیسر، والمنشط والمکره، وعلی أثرة علینا، ‌وعلی ألا ننازع الأمر أهله إلا أن تروا کفراً بواحاً عندکم من الله فیه برهان، ‌وعلی أن نقول بالحق أینما کنا لا نخاف فی الله لومة لائم». «با رسول خدا ج پیمان بستیم که فرمان او راگوش کنیم و از او در سختی و آسانی و خوشی و ناخوشی پیروی کنیم و او را برخود ترجیح دهیم، و اینکه کلام حق را هر کجا که باشیم بر زبان آوریم و از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نهراسم». (روایت مسلم).

و برای همین است که خداوند سبحان کسانی را که رسالت پروردگارشان را بانجام رسانده و از هیچکس نمی‌ترسند، می‌ستاید و می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَیَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا یَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا ٣٩ [الأحزاب: 39].

«آنانکه رسالت الهی را ابلاغ می‌کنند و از او می‌ترسند و از هیچکس غیر از خدا باکی ندارند و خدایتعالی برای حسابرسی کافیست».

و اگر کتاب تاریخ اسلام را ورق بزنیم، آن را سراسر و مملو از دلاوری، قهرمانی و از خود گذشتگی مجاهدان مسلمان می‌بینیم، که جرأت بیان و اظهار حق، صفحات آن را زینت بخشیده است و در اینجا نمونه‌هایی از مواضع قهرمانانه آنان را بیان می‌کنیم:

أ) «عزبن عبدالسلام» خطاب به پادشاه مصر «نجم‌الدین ایوب» در مجلسی که رجال دولتی نیز حضور دارند می‌گوید: ای ایوب! جواب تو در مقابل خدای تعالی در روز قیامت چه خواهد بود، اگر از تو بپرسد که کشور «مصر» را در اختیار تو قرار دادم، اما تو نوشیدن شراب را در آن آزاد کردی».

پادشاه مصر گفت: آیا واقعاً چنین چیزی وجود دارد؟

«عزبن‌عبدالسلام» جواب داد: آری، در میکده فلانی شراب فروخته می‌شود و امور منکر در آن آزادانه انجام می‌شود و تو در ناز و نعمت غوطه می‌خوری.

پادشاه مصر گفت: این کار من نیست و احتمالاً از زمان پدرم انجام می‌شده است.

«عزبن‌ عبدالسلام» گفت: پس تو از آنانی هستی که می‌گویند:

﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ ٢٢ [الزخرف: 22].

«ما پدران خویش را بر طریقی یافتیم و به شیوه و رسوم ایشان اقتدا می‌کنیم».

پادشاه مصر پس از شنیدم این کلام دستور داد که میکده مذکور را تعطیل کرده، درش را ببندند.

ب) «سلمه‌بن دینار» که کنیه‌اش «ابوحازم» بود هر وقت به نزد «معاویه» می‌رفت، می‌گفت: سلام بر تو ای خدمتگزار!

هنگامی که می‌خواستند او را وادار کنند که بگوید: سلام بر تو ای امیر! ناراحت می‌شد و روی به معاویه می‌کرد و می‌گفت: تو باید خدمتگزار مردم باشی! پروردگارت تو را به خدمت مردم امر کرده است.

ج) در اینجا گفتگوی جالبی را که بین «ابوحازم» و «سلیمان بن عبدالملک» جریان یافته است به عنوان نمونه‌ای از جرأت و شهامت انسان مؤمن به خوانندگان عزیز تقدیم می‌کنم.

«سلیمان» می‌گوید: «ای «ابوحازم»! چرا ما از مرگ متنفریم؟

«ابوحازم» می‌گوید: زیرا شما آخرت خود را ویران و دنیای خود را آباد ساخته‌اید و دوست ندارید که از عمران و آ بادانی به ویرانی و خرابی بروید.

سلیمان می‌پرسد: فردا چگونه به خدمت خدای تعالی می‌رسیم؟

«ابوحازم» جواب می‌دهد: انسان نیکوکار مانند پدری که به میان زن و فرزندش باز می‌گردد و گناهکار مانند برده‌ای حقیرکه از آقایش گریخته باشد و او را به خدمت صاحبش می‌برند.

«سلیمان» می‌گوید: برترین سخن کدام است؟

«ابوحازم» جواب می‌دهد: سخن حق در مقابل کسی که از او می‌ترسی یا به او امیدوار هستی.

«سلیمان» می‌گوید: احمق‌ترین مؤمن کدام است؟

«ابوحازم» می‌گوید: کسی که به خاطر هوی و هوس دوستش، در پیروی از او انحطاط پیدا می‌کند و آخرتش را به دنیا می‌فروشد.

«سلیمان» می‌گوید: ابوحازم، آیا دوست داری که با ما باشی، از تو بهره گیریم و به تو بهره‌ای رسانیم؟

«ابوحازم» می‌گوید: پناه بر خدا!

«سلیمان» می‌پرسد: چرا پناه بر خدا؟

«ابوحازم» جواب می‌دهد: می‌ترسم که به شما اعتماد کنم و خدای تعالی مرا دو برابر در دنیا و آخرت عذاب نماید.

«سلیمان» می‌گوید: ای ابوحازم، مرا نصیحتی کن!

«ابوحازم» می‌گوید: نصیحتم را خلاصه می‌کنم.

پروردگارت را همیشه به بزرگی یاد کن و بپرهیز از آنکه تو را در جایی ببیند که از حضور در آنجا نهی کرده و تو را در جایی نبیند که امر نموده است.

«پس شایسته است که فرزندان خود را براساس جرأت در بیان حق تربیت کنیم».

آنچه که به عرض خوانندگان محترم رسید از مهم‌ترین اصول پرورشی روانی انسان‌هاست، اصولی که همواره مدنظر اسلام بوده است تا آن‌ها را در اعماق وجود مسلمانان جایگزین نماید و اضافه بر سایر لوازم تربیتی در جهت تکامل و تکوین شخصیت آنان بکار گیرد، تمامی آنچه گفتیم این مطلب را به اثبات می‌رساند که مقدمه تربیت اجتماعی، تربیت فردی و روانی افراد است و هر نظام تربیتی که بر پایه اصول روانی مسلمی که اسلام وضع نموده است بنا نشود، در نهایت محکوم به فروپاشی و شکست می‌باشد و در نهایت امر،‌ رابطه فرد و جامعه مانند تارهای عنکبوت لرزان و سست خواهد بود.

سپس به طور عموم بر والدین و مربیان و به طور خصوص بر مادران واجب است:

ایمان و تقوی را در اعماق وجود جگر گوشه‌های خود جایگزین سازند و اخلاق آنان را به فضایل برادری و محبت و دلسوزی و گذشت و بردباری آراسته سازند و آنان را به گونه‌ای تربیت کنند که در راه حق پیشتاز بوده و در بیان آن جرات و شجاعت داشته باشند تا زمانی که توانستند بر روی پای خود بایستند و وارد دریای متلاطم زندگی شدند، بتوانند وظایف خود را انجام داده و مسؤولیت‌های خود را به بهترین صورت ادا کنند، بدون آنکه در انجام آن تردید نمایند یا سستی کنند یا ناامید شوند، و قادر باشند مسؤولیت‌های خود را در قبال دیگران ادا کنند بدون آنکه حقی را زیر پا بگذارند یا در انجام وظیفه‌ای کوتاهی کنند تا رفتار و آداب و اخلاق اجتماعی آنان به بهترین صورت ممکن بوده و به عالی‌ترین شکی باشد که تصور می‌شود و هر نظام تربیتی که براساس اصول نامبرده نباشد مانند درختی است که برگ‌هایش زرد می‌شود و ناظر تصور می‌کند که با کندن برگ‌هایش آن را اصلاح می‌کند، غافل از آنکه ریشه درخت اشکال دارد که اگراصلاح شود تمام درخت اصلاح می‌گردد، بنابراین کسی که طالب تربیت اجتماعی است اما از این اصول پیروی نمی‌کند همانند کسی است که بر آب می‌نویسد یا در خاکستری می‌دمد و یا در بیابانی خشک و بی‌آب و علف بدون آنکه صدایش به جایی برسد فریاد می‌زند.

2- رعایت حقوق دیگران

در مبحث تربیت فردی گفتیم که اسلام، تربیت فرد را بر اصول روانی مانند عقیده، تقوی و... بنیان می‌نهد تا این بخش از تربیت به بهترین صورت و کامل‌ترین شکل انجام پذیرد. و نظام اجتماعی مطلوب براساس همکاری مؤثر، رابطه مستحکم، آداب عالی،‌ محبت متقابل و انتقاد سازنده ایجاد شود.

و اشاره کردیم که از برجسته‌ترین اصولی که روابط متقابل اجتماعی بر آن بنیان می‌شود ایمان، تقوی، رابطه برادری، محبت، ترحم، گذشت، بردباری و جرأت بیان حق است و تاکید کردیم که راه جلوگیری ازانحراف و لغزش فرزندان، جایگزینی اصول اخلاقی مذکور در اعماق وجود آن‌هاست. در غیر این صورت به افرادی تبدیل خواهند شد که هویت و تمامیت جامعه خود را به خطر انداخته و مجرمان تبهکاری خواهند بود که جامعه خود را به نابودی و فروپاشی تهدید می‌کنند و در این شرایط راهنمایی و تربیت و اصلاح آنان سودی ندارد.

نتیجه‌ای که از مباحث گذشته می‌گیریم آن است که رعایت حقوق اجتماعی بدون توجه به اصول اخلاقی امکان‌پذیر نیست، به عبارت دیگر اصول روانی تربیت فردی، مغز و اساس است و رعایت حقوق اجتماعی پوسته و مظهر آن خواهد بود، یا به تعبیری بهتر بگوئیم که اولی روح و دومی جسم است. پس برای رسیدن به دومی به اولی محتاج خواهیم بودو در صورت عدم توجه به مغز و محتوای تربیت، روابط اجتماعی دچار اختلال و فروپاشی می‌شود.

اما مهم‌ترین حقوق اجتماعی که باید فرزندان خود را به رعایت آن تشویق کنیم و به اجرای آن امر نمائیم تا به انجام آن مبادرت نموده و به نوعی عادت تبدیل شود، به شرح زیر است:

1-   حق پدر و مادر

2-   حق اقوام و خویشاوندان

3-   حق معلم

4-   حق دوست

5-   حق بزرگتر

1- حق پدر و مادر

یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که مربیان ما باید به آن توجه داشته باشند رعایت حق والدین است. نیکی کردن به پدر و مادر و اطاعت از آن‌ها، رفتار نیک و خدمت به آنان، رعایت سن و سالشان، فریاد نکشیدن بر سر آن‌ها، دعا برایشان بعد از مرگ و تعداد زیادی دیگر از حقوق، از جمله وظایفی است که فرزندان در مقابل والدین خود بعهده دارند.

آنچه که تقدیم می‌شود نمونه‌هایی از سفارشات پیامبر اکرم ج در باب نیکی به والدین و رعایت حق آن‌هاست که بر والدین و مربیان لازم است، آن را از ابتدای دوران کودکی به فرزندان خود آموزش دهند تا براساس آن عمل نمایند.

(الف) رضایت خدا در رضایت والدین است

پیامبر گرامی خدا ج فرمود: «ما من مسلم له والدان مسلمان یصبح إلیهما محتسباً إلا فتح الله له بابین - یعنی من الجنة - وإن کان واحداً فواحد وإن غضب أحدهما لم یرض الله عنه حتی یرضی عنه،‌ قیل: وإن ظلماه؟ قال: وإن ظلماه». «هر انسان مسلمانی که به پدر و مادرش نیکی کند دو در، از بهشت به رویش گشوده می‌شود و اگر فقط پدر و یا مادر داشت، دری از بهشت به رویش باز می‌شود، و اگر یکی از آنان خشمگین شود، خدای تعالی راضی نخواهد شد تا او از فرزندش خشنود گردد». سؤال شد ای رسول خدا، هر چند هم که به فرزند خود ظلم کرده باشند؟ فرمود: «آری هر چند به فرزند خود ظلم کرده باشند». (روایت بخاری)

و همچنین آن حضرت ج فرمودند: «رضایت خدا در رضایت والدین و خشم او در خشم والدین است». (سبل السلام روایت از عبدالله بن عمر و بن العاص).

(ب) نیکی به والدین بر جهاد در راه خدا مقدم است

مردی از رسول خداص سؤال کرد. آیا می‌توانم جهاد کنم؟ فرمود: آیا پدر و مادر داری؟

گفت: آری! فرمود: «جهاد تو در مورد پدر و مادرت می‌باشد». (روایت بخاری)

«جاهمه السلمیس» به خدمت رسول اکرم ج رسید و پرسید:

ای پیامبر خدا، تصمیم گرفته‌ام که در جنگ همراه شما شرکت کنم و به خدمت رسیده‌ام که با شما مشورت کنم فرمود: آیا مادر داری؟ گفت: آری! فرمود: «او را رها نکن که بهشت نزدیک پاهای اوست». (روایت احمد و نسایی)

مردی به خدمت رسول خدا ج رسید و گفت: با شما بر هجرت و جهاد پیمان می‌بندم و پاداش آن را از خدا می‌خواهم. فرمود: آیا پدر و مادرت زنده‌اند؟‌ گفت: آری! هر دو زنده‌اند، فرمود: پاداش را از خدا می‌خواهی؟ گفت: بلی! فرمود: برگرد و نزد پدر و مادرت بمان و با آنان به نیکویی رفتار کن!‌ (روایت مسلم)

(ج) از جمله نیکویی‌ها به پدر و مادر، احترام گذاشتن به دوستان آنان و دعا برای ایشان بعد از مرگ است

خدای تعالی در این باره می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤ [الإسراء: 24].

«و بال رحمت را از روی مهربانی برای ایشان فرودآر و بگو پروردگارا! ایشان را رحمت کن! چنانکه مرا در حال خردی، تربیت کردی».

رسول خدا ج می‌فرماید: «درجات بعضی از انسان‌ها بعد از مرگ نیز افزون می‌گردد، می‌پرسند پروردگارا این رفعت از کجا آمد؟ خدای ذوالجلال پاسخ می‌دهد: فرزندت بود که برایت طلب بخشش کرد». (روایت بخاری در ادب المفرد)

«مالک بن ربیعهس» می‌گوید: در خدمت رسول خدا ج بودیم که مردی از «بنی‌سلمه» وارد شد و گفت: ای پیامبر خدا! از نیکی به پدر و مادر امری به عهده من باقی مانده است که س از مرگشان آن را انجام دهم؟ فرمود: «آری! بر آنان درود بفرستی و طلب بخشش کنی و پیمانی را که بسته‌اند انجام دهی، دوستانشان را گرامی بداری وصله رحمی را که به عهده آنان بود بجای آوری».

«عبدالله بن عمر بن الخطاب»ب در عمل صالح ضرب‌المثل مردم بود. «عبدالله بن دینار» می‌گوید:

«عبدالله بن عمر» در یکی از راه‌های مکه به مردی برخورد کرد، بر او سلام کرت و او را بر خری نشاند که خود سوار شده بود. عمامه‌ای بر سرش بود آن را بر سر آن مرد نهاد.

«ابن دینار» می‌گوید: گفتیم: خداوند تو را سلامت دارد، او عرب بادیه است و به مقدار بسیار کم نیز قانع است. «ابن عمر» گفتک این مرد دوست پدرم بود و شنیدم که رسول خدا ج فرمود: «بالاترین نیکی‌ها آن است که فرد نسبت به دوستان پدرش صلح رحم را بجای آورد». (روایت مسلم)

در «مجمع الزوائد» آمده است که حضرت «انس»س روایت می‌کند که رسول خداج فرمود: «صله رحم دوستان پدر از جمله نیکی‌هاست».

(د) مادر در نیکی بر پدر مقدم است

جاء رجل إلی رسول الله ج فقال: یا رسول‌الله، من أحق بحسن صحابتی؟ قال: أمک. قال: ثم من؟ قال: أمک. قال: من؟ قال: ثم أمک. قال: ثم من؟ قال: أبوک.

مردی به خدمت رسول خدا ج رسید و گفت: ای پیامبر خدا! چه کسی برای مصاحبت من شایسته‌ترین فرد است؟ فرمود: مادرت، پرسید: بعد از او؟ فرمود: مادرت، پرسید: بعد از او؟ فرمود: مادرت، گفت: بعد از او؟ فرمود: پدرت! (روایت بخاری)

در تفسیر «ابن کثیر» آمده است که «سلیمان بن بریده» از پدرش روایت می‌کند که مردی در حالی که مادرش را حمل می‌کرد طواف می‌نمود، (به قصد طواف کردن مادر) از پیامیر اکرم ج پرسید: آیا حقش را ادا کرده‌ام؟ فرمود: خیر هنوز حتی حق یک درد او را ادا نکرده‌ای. (منظور دردی است که مادر هنگام بارداری و زایمان می‌کشد)

مردی به خدمت نبی‌اکرم ج رسید و گفت: ای پیامبر خدا! من مادرم را بر شانه بلند کرده، دو فرسنگ در آفتاب سوزان حمل کردم که اگر گوشت را بر زمین می‌انداختی می‌پخت آیا حقش را به جای آورده‌ام؟ فرمود: شاید توانسته باشی حق یک درد زایمان را ادا کرده باشی.

مقدم بودن مادر در امر نیکی به دو دلیل است:

1-   رنجی که مادر در وضع حمل، ولادت، شیردادن، نگه داری و تربیت فرزند تحمل می‌کند بیشتر از پدر است. پروردگار مهربان ما در این باره می‌فرماید:

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیۡکَ إِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ ١٤ [لقمان: 14].

«و انسان را نسبت به والدینش سفارش کردیم، مادرش به ناتوانی بر ناتوانی او را حمل نمود و در دو سالگی از شیر بریده شد برای من و والدینت سپاسگزاری کنو بازگشت بسوی من است».

و در این باره نیز سؤال مردی که مادرش را بر شانه‌هایش حمل کرده بود، شنیدیم که پیامبر اکرم ج فرمود: شاید حق یک درد زایمان او را ادا کرده باشی.

از نکات جالبی که ذکر می‌کنند آن است که مردی مادرش را کول کرده و طواف می‌کرد و می‌گفت:

إنی لها مطیة لا أذعر

 

إذا الرکاب نفرت لا أنفر

ما حملت وأرضعتنی أکثر

 

الله ربی ذوالجلال أکبر

«من برای مادرم مرکبی رام و مطیعم که چون شتران رم نخواهم کرد. او بسی بیشتر از این مرا حمل کرد و شیرم داد و پروردگارم، بزرگترین، باشکوه‌ترین و عظیم‌ترین است».

پس به ابن عباسب روی نمود و گفت: فکر می‌کنی حقّش را ادا کرده باشم؟

گفت: به خدا قسم نه! حتی حق یک درد زایمانش را.

2-   مادر براساس سرشت و خلقت خود ترحم و عاطفه بیشتری نسبت به پدر برای فرزند خود دارد. گاهی فرزند با وجود مهر و محبت سرشار مادر و دلسوزی و ترحم شدید او حقش را رعایت نمی‌کند. به این دلیل شریعت غرّاء اسلامی فرزندان را سفارش می‌کند که در نیکی به مادر و اطاعت از او نهایت سعی خود را بکنند تا در خوبی به مادران اهمال نشود و حق این عزیزان پایمان نگردد و در بزرگداشت و احترام نسبت به آن‌ها غفلت نشود.

از شگفتی‌های مهم مهر مادری این است که حتی اگر فرزندش با او قطع رابطه کند، او را به استهزاء بگیرد و از او روی گردان شود، وقتی مصیبت یا حادثه ناگواری برایش پیش آید، مادر همه چیز را فراموش می‌کند و به یاریش می‌شتابد.

«ابولیث سمرقندی» از «انس»س روایت می‌کند که جوانی در زمان رسول اکرم ج بیمار شد و بیماریش شدت یافت. به او گفتند: بگو «لا إله إلا الله» اما زبانش به گفتن این جمله مبارک باز نمی‌شد، موضوع را به رسول اکرم ج خبر دادند، فرمود: آیا پدر و مادر دارد؟ گفتند: مادری مسن دارد و پدرش مرده است، فرمود: مادرش را بیاورید، مادر بر بالین فرزند حاضر شد، رسول اکرم ج از حال و وضع پسرش سؤال کرد، گفت: ای پیامبر خدا! این چنین نماز می‌خواند و آن چنان روزه می‌گرفت و بسیار بخشنده بود و آنقدر صدقه می‌داد که از شمارش آن ناتوانم.

پیامبر خدا ج فرمود: با تو چگونه بود؟ گفت: ای پیامبر گرامی! من از او خشمگین هستم و به سبب کارش اندوهگینم. فرمود: چرا؟ گفت: زنش را بر من ترجیح می‌داد و هر چه می‌خواست به او می‌داد. پیامبر خدا ج فرمود: مادرش را خشمگین کرده است پس زبانش از گفتن «لا إله إلا الله» ناتوان مانده است. پس فرمود: ای «بلال»! برو و هیزمی فراوان جمع کن تا این پسر را آتش بزنیم. پیر زن گفت: ای پیامبر خدا! می‌خواهی جگر گوشه‌ام را در برابر دیدگانم آتش بزنی؟

چگونه من تحمل خواهم کرد؟

رسول اکرم ج فرمود: «دوست داری خداوند او را ببخشد، او را ببخش، قسم به خدایی که جانم به دست اوست، تا زمانی که از او راضی نباشی نماز و صدقه‌اش فایده‌ای ندارد».

پیرزن دست‌هایش را بلند کرد و گفت: خداوند متعال را در آسمان و پیامبر گرامیش و تمامی مردم را به شهادت می‌گیرم که از فرزندم راضی شدم و او را بخشیدم.

رسول خدا ج فرمود: «ای بلال برو ببین علقمه می‌تواند «لا إله إلا الله» بگوید، شاید مادرش بخاطر شرم از من گفت، از او راضی شدم».

بلال براه افتاد وقتی به دم در رسید شنید که «علقمه» «لا إله إلا الله» می‌گوید، علقمه همان روز وفات یافت و غسل و تکفین انجام گرفت و پیامبر خدا ج بر او نماز خواند و هنگامی که در کنار قبر ایستاده بود، فرمود: «کسی که همسرش را بر مادرش ترجیح دهد مورد لعن قرار گرفته، فدیه و توبه‌اش قبول نیست». (طبرانی و احمد حدیث فوق را با لفظ دیگری روایت کرده‌اند).

به این دو دلیل مادر بر پدر مقدم است.

پس شایسته است که مربیان با عنایت به مفهوم نیکی خصوصاً نسبت به مادر و انجام وظایف در ارتباط با او کودکان و محصلین خود را آموزش دهند.

(هـ) آداب نیکی به والدین

شایسته است که مربیان محترم آداب برخورد و شیوه رفتار فرزندان را با پدران و مادرانشان به آنان بیاموزند. از جمله این آداب عبارتند از:

جلوتر از آنان راه نروند، به اسم صدایشان نزنند، قبل از آنان ننشینند، از نصایح آنان دلتنگ نشوند و از غذایی که به آن نگاه می‌کنند، نخورند (منظور آنکه شاید اشتهای آن غذا را داشته باشند) و در مجالس بالاتر از آنان قرار نگیرند و با امرشان مخالفت نکنند و ...

اساس این اداب گفته خداوند متعال است که فرمود:

﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤ [الإسراء: 23- 24].

«و پروردگار تو حکم کرده است که جز او را نپرستید و نسبت به والدین نکویی کنید و اگر یکی از آنان یا هر دوی آنان به سن پیری برسند (حتی) به آنان «اف» مگو، ایشان را زجر مده و با آنان خوش رفتار باش و بال تواضع خود را از روی مهربانی برای آنان فرود آور و بگو: پروردگارا! ایشانرا را رحمت کن چنانکه مرا در حال خردی تربیت کردند».

و گفته پیامبر عزیز ما ج که فرمود:

«کسی که با خشم به پدرش نگاه کند به او نیکی نکرده است». (مجمع الزوائد، ج:8).

حضرت «عایشهل» می‌گوید: مردی به خدمت رسول اکرم ج رسید و همراهش پیرمردی بود، فرمود:

«ای مرد! این پیرمرد کیست؟ گفت: پدرم، فرمود: پس جلوتر از او راه نرو قبل از او ننشین و به اسمش او را صدا نزن و به او ناسزا نگو»!

نمونه‌هایی از رعایت ادب پدر و مادر از گذشتگان

—    نویسندۀ «عیون الأخبار» می‌گوید: به «عمربن زید» گفتند: نیکی فرزندت نسبت به تو چگونه بود؟ گفت: هیچگاه روزها جلوتر از من راه نمی‌رفت و همیشه شب‌ها جلوتر از من حرکت می‌کرد و هیچگاه بالاتر از من ننشست.

—    مولف «مجمع الزوائد» می‌گوید که «ابو غسان الضبی» گفت: همراه پدرم از منزل خارج شدیم در راه به «ابوهریرهس» برخورد کردیم، گفت: این مرد کیست؟ گفتم: پدرم است، گفت: جلوتر از پدرت حرکت نکن بلکه درکنارش یا پشت سر او راه برو و نگذار کسی بین تو و او حایل و فاصله‌ای ایجاد کند، روی سقفی که پدرت در زیر آن نشسته است، راه نرو، و غذایی را که پدرت نگاه می‌کند نخور، شاید از آن خوشش آمده است و می‌خواهد آن را بخورد.

—    در «عیون الأخبار» آمده است که مامون گفت: کسی را ندیدم که بیشتر از «فضل‌بن یحیی» به پدرش نیکی کند، «فضل» و پدرش هر دو در زندان بودند «یحیی» عادت داشت که با آب گرم وضو بگیرد، زندانبان از آوردن هیزم به داخل زندان و افروختن آتش جلوگیری کرد، شب سردی بود، هنگامی که یحیی به خواب رفت پسرش «فضل» برخاست و ظرف را پر از آب کرد، بر دست بلند کرد و به شعله چراغ داخل اتاق زندان نزدیک نمود و همچنان ایستاد تا صبح شد و آب گرم گردید. تمامی رنجی را که «فضل» تحمل کرد به خاطر نیکی به پدرش بود به جهت آن که او به وضو گرفتن با آب گرم عادت داشت.

—    «صالح العباسی» در مجلس «منصور» نشسته بود و با او صحبت می‌کرد، جمله (پدرم خدایش رحمت کند) را بسیار تکرار می‌کرد،‌ دربان منصور که ربیع نام داشت، گفت: جمله طلب ترحم برای پدرت را در حضور امیر، کمتر تکرار کن. صالح گفت: تو را ملامت نمی‌کنم که لذت داشتن پدر را نچشیده‌ای «منصور» تبسم کرد و گفت: «این جزای کسی است که با خاندان بنی‌هاشم در می‌افتد».

—    مردی به خدمت «ابوالدرداء» رسید گفت: پدرم بر ازدواج من اصرار داشت تا اینکه ازدواج کردم و حالا مرا به طلاق امر می‌کند. «ابو الدرداء» گفت: من نه تو را به طلاق همسرت امر می‌کنم و نه به مخالفت پدرت، فقط اگر بخواهی، کلامی از پیامبر خدا ج را برایت باز گو می‌کنم، که خود شنیدیم که آن حضرتج فرمود: «نیکی به والدین از درهای ورود به بهشت است اگر می‌خواهی این در را حفظ کنی، اراده کن و الا آن را رها کن».

(و) نهی از مخالفت و عصیان در مقابل والدین (عقوق)

عقوق والدین به معنی عصیان و نافرمانی و عدم ادای حقوق پدر و مادر است. برای مثال اگر فرزندی با چهره‌ای خشمگین و نگاهی حاکی از غضب به پدرش بنگرد یا خود را مساوی پدرش فرض کند مرتکب عقوق شده است.

از جمله عقوق والدین آن است که فرزند در بوسیدن دست پدر و مادر تکبر بورزد یا به نشانه احترام آنان برنخیزد، یا آنکه شرم داشته باشد که او را به واسطه پدرش بشناشند، خصوصا در شرایطی که فرزند از لحاظ اجماعی مقام و موقعیتی دارد.

از جمله عقوق نیز آن است که فرزند از پرداخت مخارج پدر و مادر خودداری کند و آنان را مجبور سازد که به قانون متوسط شوند و او را به زور وادار به پرداخت نفقه کنند.

اما بدترین و منفورترین شکل عقوق والدین آن است که فرزند در امر انجام وظایف خود، درباره آنان دلتنگ و ناراحت باشد، غرغر کند، از انجام مسؤولیت خود در مقابل والدین به ستوه آید، صدایش را در مقابل آن‌ها بلند کرده و بر سرشان فریاد بکشد و آنان را با کلمات آزار دهنده برنجاند و قلبشان را جریحه‌دار کند، نسبت به آنان بد دهن باشد و به شخصیت‌شان اهانت نماید.

پس تعجبی نخواهد داشت که می‌بینیم رسول اکرم ج از عقوق والدین به شدت نهی می‌کند و هشدار می‌دهد که عقوق والدین سبب گناه و حبوط اعمال شده و انتقام الهی را به دنبال خواهد داشت.

«بخاری» و «مسلم» از حضرت «ابوبکر صدیق»س روایت می‌کنند که رسول خداج فرمود:

آیا می‌خواهید که شما را از سه گناه که از بزرگترین گناهان کبیره‌اند آگاه سازم؟

گفتند آری ای رسول خدا! فرمود: شرک و عقوق والدین و در حالی که تکیه داده بود حالت خود را تغییر داد و نشست و فرمود: سخن دروغ یا شهادت دروغ و آنقدر این مطلب را تکرار کردکه در دل گفتیم ای کاش ساکت می‌شد (به علت دلسوزی و محبت شدید که نسبت به آن حضرت ج داشتند).

همچنین فرمود: «خدای تعالی بهشت را بر سه گروه حرام کرد: دائم الخمر، کسی که مرتکب عقوق والدین می‌شود و دیوث، که زن یا فرزندش را به اعمال پلید وادار می‌کند. (روایت احمد، نسایی، بزار و حاکم)

عبدالله بن عمر و بن العاص از رسول خدا ج روایت می‌کند که فرمود: «من الکبائر شتم الرجل والدیه» قال: یا رسول الله،‌ وهل یشتم الرجل والدیه، قال: «نعم یسب أبا الرجل فیسب أباه، ویسب أمه فیسب أمه». «یکی از کبایر آن است که فرزند والدینش را ناسزا گوید و دشنام دهد» گفت: ای رسول خدا، آیا امکان دارد که فرد مسلمان چنین کاری بکند؟ فرمود: «آری! به پدر یا مادر کسی ناسزا می‌گوید و شخص در مقابل دشنام او پدر یا مادر فرد ناسزاگوی رادشنام می‌دهد».

«معاذبن جبلس» می‌گوید: رسول خدا ج مرا به ده چیز سفارش کرد و فرمود: «لا تشرک بالله شیئاً وإن قتلت وحرقت، ولا تعقن والدیک وإن أمراک أن تخرج من أهلک ومالک...». «حتی اگر تو را آتش زدند یا کشتند، به خدای تعالی شرک نورز و از عقوق والدین برحذر باش، حتی اگر به تو امر کردند که با هل و خانواده‌ات قطع رابطه کنی، یا از خانه‌ات خارج شوی و...» (روایت احمد و دیگران)

همچنین آن حضرت ج فرمودند: «کل الذنوب یوخر الله ما شاء إلی یوم القیامة إلا عقوق الوالدین، فإن الله یعجله لصاحبه فی الحیاة قبل الممات». (خدای تعالی عذاب ارتکاب تمامی گناهان را به روز قیامت واگذار می‌کند به جز عقوق والدین که عذاب آن را خدای تعالی در زندگی قبل از مرگ شامل حال فرد عاصی می‌کند». (روایت حاکم و اصفهانی)

آنچه درباره حق پدر و مادر گفتیم پایه‌های مهمی است که لازم است مربیان محترم، کودکان ما را براساس آن تربیت نمایند و این آموزش را از همان ابتدا آغاز کنند تا به تدریج نیکویی به والدین به عادتی تبدیل شود و از همان ابتدا، کودکان ما حق پدران و مادران خود را بدانند. کودکی که حقوق والدین خود را به خوبی می‌شناسد و به درستی به انجام آن مبادرت می‌کند، در ادای حقوق دیگران، مانند اقوام و همسایه‌ها و معلمین خود ... با رغبت و میل بیشتری اقدام خواهد نمود. زیرا فضیلت نیکی کردن به والدین منبع همه فضایل و اخلاق اجتماعی است.

فرزندی که براساس احترام به پدر و مادر پرورش یافته است به سادگی براساس احترام به همسایه و بزرگتر و احترام معلم و تمامی مردم رشد خواهد نمود.

و باید به عرض خوانندگان عزیز برسانم که بیشتر بحث را در باب تربیت اجتماعی بر رعایت حقوق والدین متمرکز نمودم و این تفصیل به آن دلیل است که نیکی به والدین اساس فضایل و مبدأ حرکت برای ادای تمامی انواع حقوق است.

 

مهم‌ترین رهنمودها در ارتباط با رعایت حقوق والدین که باید به کودک آموزش داده شود:

1-   اطاعت پدر و مادر در تمامی امور غیر از گناه.

2-   خطاب قرار دادن آن‌ها با ادب و مهربانی.

3-   برخاستن در مقابل آنان وقتی که وارد منزل می‌شوند.

4-   بوسیدن دست آن‌ها، صبح و عصر و در مناسبات مختلف.

5-   حفظ آبرو و حیثیت و اعتبار و دارایی آنان.

6-   رعایت احترام و دادن هر چیزی که طلب می‌کنند.

7-   مشورت با آنان در تمام کارها.

8-   دعا و طلب بخشش دائمی برای آنان.

9-   وقتی میهمان برایشان می‌آید، فرزند در کنار در بنشیند و مراقب نگاه آنان باشد که شاید با اشاره چیزی بخواهند.

10- انجام کارهایی که والدین به آن امر نکرده‌اند، اما آن‌ها را خوشحال می‌کند.

11- بلند نکردن صدا در مقابل آنان.

12- در میان صحبت آنان سخن نگفتن.

13- خارج نشدن از منزل بدون اجازه آن‌ها.

14- بیدار نکردن ناگهانی آنان از خواب.

15- برتری ندادن همسر یا فرزند بر آنان.

16- اگر کاری کردند که موافق میل ما نبود آن‌ها را سرزنش نکنیم.

17- خودداری از خنده بی‌مورد در حضور آنان.

18- نخوردن غذایی که پیش روی آنان است.

19- دست نبردن به طرف غذا قبل از آنان.

20- دراز نکشیدن و نخوابیدن در حضور آنان مگر آنکه اجازه بدهند.

21- دراز نکردن پاها در حضور آنان.

22- وارد نشدن و راه نرفتن پیش از آنان.

23- جواب گویی ندای آنان به محض شنیدن.

24- احترام گذاشتن به دوستان آنان در زمام حیات و بعد از مرگ.

25- دوستی نکردن با کسانی که به پدر و مادر بدی می‌کنند.

26- دعا برای آنان خصوصاً بعد از مرگ که سودمند است و تکرار آیه ﴿وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤ «پروردگارا آنان را مورد رحم و عطوفت خویش قرار ده چنانکه مرا از کودکی با مهر خویش پروردند».

2- حق اقوام و خویشاوندان (حق الارحام)

ارحام به تمام کسانی اطلاق می‌گردد که به نوعی با انسان ارتباط داشته باشند. این ارتباط می‌تواند نسبی باشد یا سببی، که به ترتیب زیر می‌باشد:

پدران و مادران، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، خواهر و برادر، عمه و عمو، فرزندان برادر و خواهر، دایی و خاله، و به این ترتیب تا کسانی که بعد از آنان هستند و از لحاظ خویشاوندی دورترند.

در شرع اسلام این افراد «ارحام» نامیده می‌شوند، به دو دلیل:

1-   کلمه رحم از «رحمان» مشتق شده است، در حدیث نبوی این مفهوم تاکید شده است. پیامبر اکرم ج از جانب خدای عزوجل می‌فرماید:

«من پروردگار شما هستم و رحمانم و رحم را خلق کرده‌ام و اسم آن را از نام خود گرفته‌ام کسی که صله رحم را به جای آورد، من نیز با او رابطه دارم و کسی که رابطه با ارحام را قطع کند من با او قطع رابطه خواهم کرد». (روایت ابو داود و ترمذی)

برکسی پوشیده نیست که اشتقاق مبارک فوق عاملی در جهت تشویق انسان به ابراز مهر و محبت، نسبت به کسانی است که انسان به نوعی با آنان مربوط است، منظور خویشاوندان نسبی و سبب و هر کسی است که فرد مسلمان به طریقی رابطه‌ای دارد.

2-   قرابت و خویشاوندی، چنانکه در حدیث نبوی دیدیم، از اصلی سرچشمه گرفته است که انسان به طور ذاتی به آن تمایل دارد و آن اصل خدای رحمان است. بدون تردید این چنین بینشی عاطفه خویشاوندی را در انسان تحریک می‌کند و احساس نزدیکی و برادری را در اعماق وجود آدمی شعله‌ور می‌سازد.

پس به عهده مربیان عزیز است که بعد از دریافت و فهم این حقایق، آستین همت را بالا زده و از همان سنین کودکی فرزندان و محصلیت خود را نسبت به حقوق اقوام و خویشان آگاه سازند تا حس ارتباط اجتماعی و حس معاشرت در کودکانشان رشد کند و محبت و کشش قلبی آنان به جانب نزدیکانشان افزون شود، تا زمانیکه کودک به سن رشد رسید و از لحاظ عقلی پخته شد، بتواند وظیفه محبت و نیکی نسبت به اقوام و خویشان خود را به خوبی انجام دهد، به بزرگان احترام بگذارد و دلسوز کودکان آنان باشد، اشک غم و غصه آنان را بزداید و دست یاوری و کمک را به جانب فقرا و مصیبت دیدگان ایشان دراز کند. تمامی این خصایل مطلوب در فرزند جمع نمی‌شود، مگر آنکه او را بر مبنای آنچه که بیان گردید تربیت کنیم و به فضیلت‌های اخلاقی مذکور عادت دهیم.

تعجبی ندارد که در هنگام خواندن قرآن مکرراً به آیاتی برخورد می‌کنیم که به صلۀ رحم تشویق نموده و به نیکی کردن به قوم و خویش دعوت می‌کند.

در اینجا برخی از آیات قرآن کریم را در این رابطه به عنوان نمونه ذکر می‌کنم.

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا ١ [النساء:1].

«و بپرهیزید از خداوندی که به نام او از یکدیگر تقاضا می‌کنید و از ارحام هم بپرهیزید (مقصود عدم رعایت حقوق ارحام) براستی که خدایتعالی بر شما نظارت کامل دارد».

﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِیرًا ٢٦ [الإسراء:26].

«و حق نزدیکان و مساکین و راه ماندگان را بده و به اسراف مکوش».

﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ [النساء:36].

«خدایتعالی را بپرستید و به او شرک نورزید! به والدین و نزدیکان و ایتام و بینوایان و همسایه‌ای که رابطه خویشاوندی دارد نیکی کنید»!

و در مقابل، قرآن کریم از قطع ارتباط با ارحام نهی کرده و آن را عصیان و فساد محسوب نموده و کسی را که مرتکب آن گردد مستحق لعنت و مجازات می‌داند، خدای تعالی می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ ٢٥ [الرعد: 25].

«آنانکه پیمان الهی را بعد از آنکه بستند، نقض می‌کنند و هر آنچه را که پروردگار دستور به وصل آن داده است قطع می‌نمایند و در زمین فساد می‌کنند، لعن (دوری از رحمت خدا) برای آنان است و بدجایگاهی دارند (در آخرت)».

و همچنین فرمودند:

﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣ [محمد: 22- 23].

«پس آیا امیدوارید اگر والی شوید (سرپرست و عهده‌دار امور)، در زمین فساد کنید و قطع ارحام خود نمائید، ایشان کسانی هستند که خدایتعالی آنان را لعنت کرده است و آن‌ها را کر و دیدگانشان را کور نموده است».

اگر نهایت و سرنوشت شوم کسی که با ارحام قطع رابطه می‌کند این است، پس شایتسه است مربیان محترم، نتایج وخیم و عواقب ناگوار قطع صله رحم را برای شاگردان خود تشریح کنند و در مقابل، ثمرات مفیدی را که صله رحم عایدشان می‌شود بیان دارند.

مربی اول اسلام حضرت محمد ج بهترین ثمرات صله رحم را بیان می‌کند که در اینجا به عرض خوانندگان محترم می‌رسد چه بسا تا با بهره‌گیری از آن و آموزش دقیق به فرزندانشان حق تربیت را درباره آنان ادا کنند.

—    صله رحم شعار ایمان به خداوند و روز آخرت است.

«بخاری» و «مسلم» از «ابوهریرهس» روایت می‌کنند که رسول اکرم ج فرمودند:

«هر کدام از شما که به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید به میهمان خود را احترام بگذارد و تکریم نماید و هر کدام از شما که به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید وظیفه صله رحم را بجای آورد و هر کدام از شما که به خدا و روز قیامت ایمان دارد یا سخن خیر بگوید یا سکوت کند».

—    صله رحم باعث افزایش روزی و طول عمر می‌گردد.

پیامبر اکرم ج فرمود:

«کسی که می‌خواهد روزی‌اش افزون شود و عمرش طولانی گردد وظیفه صله رحم را بجای آورد». (روایت بخاری و مسلم)

—    صلۀ رحم هیئت ناخوشایند هنگام مرگ را از شخص دور می‌کند.

پیامبر خدا ج در این باره فرمود: «إن الصدقة وصلة الرحم یزید الله بهما فی العمر، ویدفع بهما میتة المکروه والمحذور». (صدقه و صله رحم عمر آدمی را زیاد می‌کند و هیئت ناخوشایند هنگام مرگ را از شخص دور می‌نمایند). (روایت ابویعلی از انسس)

—    صلۀ رحم سرزمین‌ها را آباد و ثروت‌ها را نتیجه بخش می‌گرداند.

«ابن عباسب» می‌گوید: رسول خدا ج فرمود: «إن الله لیعمر بالقوم الدیار، ویثمر لهم الأموال، وما نظر إلیهم منذ خلقهم بغضاً لهم، قیل: وکیف ذاک یا رسول‌الله؟ قال: بصلتهم الرحم». «خداوند به سبب قومی، سرزمینشان را آباد می‌کند و ثروت‌هایشان را نتیجه بخش می‌گرداند و از روزی که آنان را خلق کرده است با دیده خشم به آنان نمی‌نگرد» گفتند: ای پیامبر خدا، چنین چیزی چگونه ممکن است؟

فرمود: «با به جای آوردن وظیفه صله رحم». (روایت ابن‌حبان و حاکم)

—    صلۀ رحم باعث بخشش گناهان و پوشیده شدن خطاها می‌گردد.

«ابن عمرب» می‌گوید: مردی به خدمت رسول اکرم ج رسید و گفت: من گناه بزرگی مرتکب شده‌ام، آیا امکان توبه کردن برای من وجود دارد؟

پیامبر اکرم ج فرمود: آیا مادرت زنده است؟ گفت: نه!

فرمود: آیا خاله‌ داری؟ گفت: آری! فرمود: به او نیکی کن. (روایت حاکم و ابن‌حبّان)

—    صله رحم حساب و کتاب روز قیامت را ساده کرده و دمی را وارد بهشت می‌کند.

رسول خدا ج فرمود: «ثلاث من کن فیه حاسبه الله حساباً یسیراً وأدخله الجنة برحمته، قالوا: وما هی یا رسول الله! بأبی أنت وأمی؟ قال: تعطی من حرمک، وتصل من قطعک، وتعفو عمن ظلمک، فإذا فعلت ذلک یدخلک الله الجنة». «سه خصلت وجود دارد که اگر در کسی باشد حساش در قیامت سهل است و خدای تعالی به سبب رحمتش او را به بهشت وارد می‌کند». گفتند: پدر و مادرمان به فدایت باد ای پیامبر گرامی خدا، آن سه خصلت کدامند؟

فرمود: «بخشیدن به آن کسی که از دادن چیزی به تو خودداری کرد و با کسی که قطع رابطه با تو نمود، ارتباط برقرار کنی و از آن کس که به تو بدی کرد درگذری، اگر این کارهارا کردی آنگاه خدای تعالی تو را وارد بهشت خواهد کرد». (روایت بزار و طبرانی و حاکم)

همچنین آن حضرت ج فرمودند: «لایدخل الجنة قاطع رحم». «قاطع رحم وارد بهشت نمی‌شود». (روایت بخاری و مسلم)

—  صله رحم باعث ترفیع درجات شخص در روز قیامت می‌شود.

رسول خدا ج در این باره فرمودند: «ألا أدلکم علی ما یرفع الله به الدرجات؟ قالوا: نعم یا رسول‌الله، قال: تحلم علی من جهل علیک، وتعفو عمن ظلمک، وتعطی من حرمک، وتصل من قطعک». «آیا شما را رهنمایی کنم به آنچه درجات را بالا می‌برد»؟ گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود: «از کسی که نسبت به تو نادانی نمود بگذری و از کسی که به تو بدی کرد درگذری و بر کسی که از دادن چیزی به تو خودداری نمودببخشایی و با کسی که با تو قطع رابطه کرد ارتباط برقرار کنی».

زمانی که مربی کودک فضایل و نتایج مثبت صله رحم را به کودک می‌آموزد، بدون تردید فرد با تمامی وجود به جانب محبت نزدیکان وصله ارحام جذب می‌گردد، فضایل آنان را می‌شناسد، حقشان را ادا می‌کند، در خوشی و ناخوشی با آنان سهیم می‌گردد و در راه برطرف شدن فقر و مشکلات زندگی آنان تلاش می‌کند.

و در حقیقت این نهایت نیکی و منتهای ارتباط مطلوب است.

و تا چه اندازه نیازمند مربیانی هستیم که این حقایق را به کودکان تحت آموزش خود یاد دهند و به سوی این مکارم و فضایل اخلاقی رهنمون شوند.

3- حق همسایه

یکی دیگر از حقوقی که لازم است مربیان به آن توجه داشته باشند و در جهت آموزش آن به کودکان سعی کنند، حق همسایه است. همسایه کیست؟

تمامی کسانی که از جانب راست و چپ، بالا و پائین تا چهل خانه مجاور خانه فرد مسلمان هستند همسایه او محسوب می‌شوند و ادای حق آنان واجب است.

این تعریف برای همسایه را از حدیثی که «کعب بن مالکس» از «طبرانی» روایت می‌کند استنباط کرده‌ایم که می‌گوید:

«مردی به خدمت رسول اکرم ج رسید و گفت: ای پیامبر خدا من در محله بنی‌فلان سکونت گزیده‌ام و نزدیک‌ترین خانه به من بیشتر از تمام خانه‌ها مرا آزار می‌رساند.

پیامبر اکرم ج، ‌«ابوبکر» و «عمر» و «علیش» را فرستاد به مسجد بروند و بر در مسجد ایستاده و فریاد بزنند که: بدانید تا چهل خانه همسایه فرد مسلمان محسوب می‌گردد و کسی که همسایه‌اش از شرارت او بترسد وارد بهشت نخواهد شد».

حقوق همسایه براساس عقیده اسلامی بر چهار اصل مبتنی است: فرد مسلمان حق ندارد به همسایه‌اش آزار برساند و بایستی از همسایه‌اش در مقابل کسی که قصد آزار رساندن به او را دارد حمایت کند، با او برخورد شایسته و درست داشته باشد و صبر و بردباری و گذشت در مقابل عمل ناشایست و بد او نشان دهد.

الف) خودداری از آزار همسایه

آزار یک مفهوم کلی است و انواع مختلفی خواهد داشت.

مهم‌ترین انواع اذیت و آزار عبارتند از: زنا، دزدی،‌ دشنام و فحش، ریختن زبان و کثافت در جلوی درآنان و...

بدترین نوع آزار زنا، دزدی، بی‌احترامی و توهین است.

رسول گرامی خدا ج زنا، دزدی، بی‌احترامی و توهین را از بدترین انواع آزار می‌نامند و از بدترین اعمال بحساب می‌آورند و یاران خود را همواره از ارتکاب آن نهی میکردند.

رسول اکرم ج از یارانش سؤال کرد: نظرتان درباره زنا چیست؟ گفتند: عملی است که خدا و پیامبر تا روز قیامت آن را حرام کرده‌اند.

رسول خدا ج فرمود: «لأن یزنی الرجل بعشرة نسوة أیسر علیه من أن یزنی بامرأة جاره». «اگر شخص با ده زن زنا کند از زنا با زن همسایه سبک‌تر است».

فرمود: نظرتان درباره دزدی چیست؟

گفتند: عملی است که خدا و پیامبرش تا روز قیامت آن را حرام کرده‌اند.

فرمود: «لأن یسرق الرجل من عشرة أبیات أیسر علیه من أن یسرق من جاره».

«اگر شخص از ده خانه دزدی کند، از دزدی از خانه همسایه سبک‌تر است». (روایت امام احمد و طبرانی)

اما در مورد آزار دست و زبان باید گفت که مشمول گفته رسول خدا ج است که فرمود: «والله لا یؤمن، والله لا یؤمن، والله لا یؤمن، قیل: من یا رسول الله؟ قال: الذی لا یأمن جاره بوائقه» (شروره).

«به خدا قسم ایمان ندارد، ایمان ندارد، ایمان ندارد، پرسیدند چه کسی ای پیامبر خدا؟ فرمود: کسی که همسایه‌اش از بدی و شرارت او در امان نیست». (روایت بخاری و مسلم)

«حاتم طایی» در این باره می‌گوید:

إذا مابت اختل عرس جاری

لیخفینی الظلام فما خفیت

أأفضح جارتی وإخون جاری

فلا والله أفعل ما حییت

آیا رواست که به هنگام فرا رسیدن شب در تاریکی به ناموس همسایه‌ام چشم بیندازم و اگر چنین کنم، آیا رواست که به زن و مردم همسایه‌ام خیانت کنم! بخدا قسم تا زمانی که زنده‌ام چنین کاری نخواهم کرد.

و «عنتره» شاعر می‌گوید:

واغض طرفی إن بدت لی جارتی

حتی یواری جارتی مأواها

هنگامی که زن همسایه آشکار شود، چشم خود را از نگاه باز می‌دارم تا زمانی که به منزل و مأوای خود وارد شود.

نظر تحقیرآمیز به همسایه نیز از جمله آزار و اذیت است. کسانی که به شیوه‌ای شایسته تربیت نشده‌اند، همسایه فقیر خود را خوار و سبک می‌شمارند و فرد بی‌نوای همسایه را با دیده حقارت نگاه می‌کنند.

«حسان بن ثابت»س در این باره می‌گوید[5]:

فما أحد منا بمهد لجاره

 

أذاه ولا مرز به وهو عاید

لانا نری حق الجوار أمانة

 

بحفظه منا الکریم المعاهد

هیچیک از ما برای همسایه خود آزاری روا نمی‌دارد و اگر همسایه بی‌نوا و تنگدست باشد با چشم حقارت به او نمی‌نگرد، چه، ما رعایت حقوق همسایگی را همچون امانتی می‌دانیم و جوانمردان متعهد ما در حفظ و نگهداری آن می‌کوشند.

ب) حمایت همسایه

حمایت همسایه و خودداری از ظلم به او یکی از تجلیات و مظاهر پاکی و طهارت نفسانی فرد مسلمان است و از دیدگاه اسلامی فضیلتی از فضایل اخلاقی است.

اما آنچه که بر شرف، عظمت و همت فرد مسلمان دلالت می‌کند، تلاش او برای نجات همسایه‌اش از بلایی است که بر سرش آمده و یا مصیبتی است که برایش اتفاق افتاده است.

حمایت همسایه همیشه از معروف‌ترین افتخارات عرب بوده است تا جایی که اشعار آنان مملو از این مفاهیم است.

«حسان بن ثابت» در این باره می‌گوید:

ولا صیفنا عند القری بمدفع

وما جارنا فی النائبات بمسلم

ما میهمانان خود را نمی‌رانیم و همسایگان خود را در مصیبت‌ها و مشکلات زندگی رها نمی‌کنیم و می‌گوید:

یواسون مولاهم فی الغنا

ویحمون جارهم إن ظلم

در هنگام فراخ دستی و بی‌نیازی به یاری یاران و زیردستان می‌شتابند و چون همسایه آنان مورد ستم قرار گیرد از او حمایت می‌کنند.

می‌گویند: «ابوحنیفه» در کوفه همسایه‌ای داشت که هرگاه از سر کار بر می‌گشت در خانه خودش صدای خود را بلند کرده و این شعر را می‌خواند.

أضاعونی وأی فتی أضاعوا

لیون کریهة وسداد ثغر

مرا از دست دادند! قدر چه جوانمردی را ندانستند! برای روزهای سخت جنگ و دفاع از حد و مرز.

ابوحنیفه همواره آواز او را که این بیت را سر می‌داد و می‌شنید تا آنکه شبی همسایه‌اش توسط نیروهای نظامی دستگیر شده و به زندان افتاد و آن شب‌ از خانه‌اش صدایی نیامد، فردا صبح در مورد او تحقیق کرد، گفتند: زندانی شده است.

به نزد امیر «عیسی‌بن موسی» رفت و از او درخواست کرد که همسایه‌اش را آزاد کند، او هم فوراً او را آزاد نمود. وقتی جوان خارج شد «ابوحنیفه» او را صدا زد و بطور پنهانی به او گفت: ای جوان آیا مائیم که قدر تو را نمی‌دانیم؟ گفت: خیر! بلکه نیکی کردی و بزرگواری نمودی. خداوند خیر و پاداشت دهد و گفت:

وما صرنا انا قلیل وجارنا

عزیز وجار الأکثرین ذلیل

با کی نیست اگر تعداد ما کم باشد زیرا همسایه‌ای توانمند و قوی داریم و همسایه اکثر مردم حقیر و خوار است.

اصل حمایت همسایه و دفع ظلم از او و تحقیر نکردنش را از گفته مبارک پیامبر خدا ج استنباط کرده‌ایم که فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است، به او ظلم نمی‌کند و تحقیرش نمی‌نماید، کسی که نیاز برادر مسلمانش را بر آورد، خدای تعالی نیازش را رفع می‌کند و کسی که بار سختی یا مشکلی را از دوش برادر مسلمانش بر دارد، خدای تعالی در روز قیامت گشایشی در کارش ایجاد می‌کند، و کسی که مسلمانی را بپوشاند، خدای تعالی در روز قیامت او را خواهد پوشاند». (روایت بخاری و مسلم)

ج) خوبی کردن به همسایه

در ادای حق همسایگی همین کافی نیست که فرد مسلمان از آزار همسایه‌اش خودداری کند یا با نیروی مادی و یا نفوذ معنوی خود، از او دفاع کند، بلکه لازم است که در هنگام از دست دادن عزیزی و پیش آمدن مصیبتی با رفتاری شایسته و مناسب غم و غصه آنان را بزداید و موجب تسکین و آرامش آنان گردد، در شادی آنان شریک باشد و از بیمارانشان عیادت کند، در سلام پیشدستی نماید و همسایه‌اش را به سوی آنچه خیر دنیا و آخرت اوست راهنمایی کند و بطور کلی از انجام هر خوبی و نیکی که می‌تواند خودداری نورزد.

اصل نیکی کردن به همسایه از کلام پیامبر اکرم ج استنباط شده است که می‌‌فرماید: «من أغلق بابه دون جاره مخافة علی أهله وماله، فلیس ذلک بمؤمن، ولیس بمؤمن من لم یأمن جاره بوائقه، أتدری ما حق الجار؟ إذا استعانک أعنته، وإذا استقرضک أقرضته، وإذا افتقر عدت علیه، ‌وإذا مرض عدته، وإذا أصابه خیر هنأته، وإذا أصابته مصیبة عزیته، وإذا مات اتبعت جنازته، ولا تستطل علیه بالبنیان فتحجب عنه الریح إلا بإذنه، ‌ولا تؤذه بقتار ریح قدرک إلا أن تغرف له منها، وإن اشتریت فاکهة فاهد له، فإن لم تفعل فأدخلها سراً، ولا یخرج بها ولدک لیغیظ بها ولده».

«کسی که در خانه‌اش را بر روی همسایه‌اش، از ترس مال و دارائیش (از روی خست) ببندد، مؤمن نیست و مؤمن نیست کسی همسایه‌اش از شرارت او در امان نیست».

آیا می‌دانید حق همسایه چیست؟ آن است که اگر از تو طلب کمک کرد یاریش دهی، اگر از تو طلب قرض نمود به او بدهی، اگر دچار فقر شد کمکش کنی، اگر مریض شد از او عیادت کنی، اگر به او خیری رسید تبریک بگویی، اگردچار مصیبت شد با او همدردی کنی، اگر وفات نمود در تشییع جنازه‌اش شرکت کنی و خانه‌ای بلندتر از خانه‌اش نسازی که مانع وزش باد بر او باشد مگر آنگه اجازه دهد و بوی غذای مطبوعی که درست می‌کنی نباید به مشامشان برسد، مگر اینکه مقداری از آن را برایشان بفرستی و اگر میوه‌ای خریدی مقداری از آن را به عنوان هدیه برای همسایه‌ات بفرست، اگر هم نفرستادی میوه را نهانی به داخل منزل ببر و نباید بچه‌ات آن را بدست بگیرد و بیرون رفته، موجب غصه بچه همسایه شود». (روایت طبرانی و خرائطی)

پیامبر گرامی اسلام ج احترام گذاشتن به همسایه را از خصایل ایمان نامیده و فرموده است: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیکرم جاره». «کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد به همسایه‌اش احترام بگذارد». (بخاری و مسلم)

خدای تعالی فرمود:

﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ [النساء: 36].

«و نیکی کنید به والدین و قوم و خویش را ایتام و بینوایان و همسایه دور و نزدیک و همسفر و آنکه در راه می‌ماند».

حقوقی که ذکر کردیم برای همسایه نزدیک و دور یکسان است.

رسول خدا ج فرمود: «الجیران ثلاثة: جار له حق وهو المشرک؛ وجار له حقان وهو المسلم، له حق الجوار، وحق الإسلام؛ وجار له ثلاثة: حقوق مسلم له رحم، فله حق الجوار، وحق الإسلام والرحم».

«همسایگاه سه دسته‌اند: همسایه مشرک، که فقط یک حق برگردن تو دارد آنهم حق همسایگی است، همسایه مسلمان که دو حق بر گردنت دارد: حق همسایگی و حق اسلام، ‌همسایه‌ای که قوم و خویش توست و سه حق بر گردنت دارد: حق همسایگی، حق اسلام و حق صله رحم». (روایت طبرانی و جابر)

«مجاهد» می‌گوید: نزد «عبدالله بن عمر» بودم، خدمتکارش مشغول سر بریدن گوسفندی بود، خطاب به خدمتکارش گفت: «نخست از همسایه یهودیمان شروع کن» و چند بار این جمله را تکرار کرد. گفت: شنیدم،‌ رسول خدا ج می‌فرمود: «حضرت جبرئیل آنقدر در مورد همسایه به من سفارش می‌کرد، که تصور می‌کردم بزودی حق ارث بردن همسایه را نیز مطرح خواهد کرد». (روایت بخاری و مسلم)

کسانیکه که دارای فکر و ادب قرآنی هستند، حق همسایگی را به معنای واقعی آن رعایت می‌کنند. حضرت «عایشهل» گفت: «زنی که بین دو خانه نیکوکار انصار قرار می‌گیرد، نگران نیست زیرا مانند آن است که بین پدر و مادرش قرار گرفته است».

یکی دیگر از نمونه‌های نیکی کردن به همسایگان آن است که هر آنچه که تقاضا نمود به او بدهیم، مانند: آب، نمک، وسایل افروختن آتش،‌ وسایل منزل که به امانت گرفته می‌شود مانند دیگ، سینی، قاشق، چنگال و غیره، خلاصه تمامی وسایل مورد نیاز در امور متعارف و احتیاجات منزل. بسیاری از مفسرین، الماعون را در آیه ﴿وَیَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧ به این وسایل تعبیر نموده‌اند.

و این مفهوم دلیل آن است که خودداری از دادن این گونه وسایل نوعی پست فطرتی و خست نفسانی است.

شاعر می‌گوید:

لجارهم من دراهم مثل ما لهم

علی راحة من عیشهم ولغوب

همسایه آنان در آسایش و سختی شریک آنان است.

اعراب «کعب بن امامه» یا «ابی دواد» را برای حسن همجواری و همسایگی خوب، مثال می‌زدند، می‌گویند: هر وقت گاو و یا گوسفند همسایه می‌مرد به جای آن یکی می‌خرید و به آن‌ها می‌داد یا اگر همسایه فوت می‌نمود مقداری پول برابر با دیه او را به آنان می‌داد.

«خوارزمی» در کتاب «مفیدالعلوم» می‌گوید: «عبدالله بن المبارک» همسایه‌ای یهودی داشت که خواست خانه‌اش را بفروشد، گفتند: خانه‌ات را به چه قیمتی می‌فروشی؟ گفت:‌ دو هزار! گفتند: خانه‌ات که هزار بیشتر ارزش ندارد؟ گفت: می‌دانم! هزارتای آن برای منزل و هزارتای دیگر برای همسایه بودن با «عبدالله بن المبارک».

این خبر به «عبدالله بن المبارک» رسید. پول خانه را به مرد یهودی داد و گفت آن را نفروش.

اگر مرد یهودی اخلاق خوب و بزرگوارنه «عبدالله بن المبارک» را نمی‌دید چنین موضعی اتخاذ نمی‌کرد.

(د) تحمل آزار و اذیت همسایه

تا حال با سه فضیلت اخلاقی در ارتباط با حق همسایگان آشنا شدیم: خودداری از آزار و اذیت همسایه، حمایت از او،‌ و نیکی کردن نسبت به او، در اینجا در ارتباط با فضیلت چهارم بحث می‌کنیم، و آن هم گذشت از خطاها و چشم‌پوشی از لغزش‌های اوست، بدی‌های او را با دیده گذشت و بردباری بنگرد، خصوصاً ‌بدیهایی که بدون قصد و نیت صورت گیرد، یا عمل بدی که از انجام آن پشیمان شده است و برای عذرخواهی آن آمده است.

«حریری» در کتاب «مقامات» می‌گوید: «وأراعی الجار ولو جار» همسایه را مراعات می‌کنم هر چند به من ظلم کند».

بدون تردید مسلمانی که از فردی که در حق او نادانی می‌کند، می‌گذرد و با فردی که با او بدی نموده، نیکی می‌کند و کسی را که به او ظلم کرده، می‌بخشد، در بالاترین مراتب اخلاقی است و در روز قیامت در بلندترین منازل سعادت خواهد بود.

پیامبر خداص فرمودند: آیا شما را راهنمایی کنم به آنچه درجات آدمی را بالا می‌برد؟ گفتند: آری، ای رسول خدا!

فرمود: «از کسی که نسبت به تو نادانی نمود بگذری و از کسی که به تو بدی کرد، در گذری و به کسی که از دادن چیزی به تو خودداری نمود ببخشایی و با کسی که با تو قطع رابطه کرد ارتباط برقرار کنی». (روایت بزار و طبرانی)

چه بسا که گذشت از انسان گناهکار و بخشیدن فردی که بدی کرده است، درمان اخلاق بد او باشد و انحراف و بدخلقی او را تصحیح کند و خصومت و دشمنی را به دوستی، جنگ و جدال را به صلح و خشم و کینه را به محبت تبدیل کند.

و راست گفت پروردگار عظیم آنجا که فرمود:

﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ ٣٤ [فصلت: 34].

«نیکی و بدی یکسان نیستند، بدی را با روشی نیکوتر دفع کن، در آن هنگام، آنکه بین تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرامی است».

به نظر صاحب‌نظران علم تربیت و دانشمندان روانشناسی عکس العمل سریع در مقابل بدی غیر از اثر بدی که دارد و نتایج وخیمی که به بار می‌آورد، دلیل واضحی بر ناتوانی فرد در سرکوبی فوران خشم و عدم سعه صدر است و برتری مردم از جنبه اخلاقی براساس تدبیر و تفکر آن‌ها در ارتباط با عاقبت اعمال و روشن بینی درباره نتایج توانایی تسلط بر انفعالات نفسانی آنان است.

و بر این اساس قهرمان و انسان قدرتمند واقعی به نظر رسول گرامی خداص کسی است که در هنگام خشم بر خود مسلط است.

آنچه مطرح شد مهم‌ترین اصول در ارتباط با ادای حق همسایگی و برجسته‌ترین پایه‌های برخورد با همسایگان است.

پس باید والدین و مربیان عزیز، کودک را از همان اول زندگی بر مبنای حسن همجواری تربیت نمایند تا هنگامی که به سن تاهل رسید و خود منزلی داشت با دیگران خوشرفتار باشد، همجواری خوب باشد که از آزارشان خودداری کند، از آن‌ها در مقابل ظلم و تجاوز حمایت نماید و با نیکی با آنان رفتار کند و اگر آزاری به او رسد تحمل کند و گذشت نماید. برای اینکه این اصول در کودک به خصایل اخلاقی تبدیل شود، باید به دو نکته توجه کنیم:

1-   تعلیم شفاهی کودک در مناسبات و غیر آن.

2-   تطبیق عملی این اصول و قواعد در ارتباط با هم سن و سالان کودک از همسایه‌ها.

بدون تردید کودکی که این خصال ارزشمند را از ابتدای دوران کودکی پیدا می‌کند کشش و تمایل او به سوی زندگی اجتماعی و بدون با سایرین بیشتر می‌شود، به یک انسان اجتماعی به تمام معنی تبدیل خواهد شد وآفات نفسانی مانند انزوا وتمایل به تنهایی و گوشه‌گیری در او از بین می‌رود، شخصیت او تثبیت می‌گردد و اخلاق و رفتار ممتازی در همه جا از او بروز خواهد کرد و تمامی این اثرات مفید به علت تربیت اجتماعی و ا کتساب تدریجی خصلت اجتماعی بودن آن‌هاست، پس شایسته است که مربیان عزیز به این پایه‌های رشد شخصیتی کودکان توجه کنند تا بتوانند افرادی تربیت کنند که موجب سرافرازی مردم بوده باشند.

4- حق معلم

از جمله حقوق مهم اجتماعی که باید والدین و مربیان به آن توجه داشته باشند حق معلم است.

کسی که عهده‌دار آموزش و تربیت کودک است، شایسته است که همواره بر رعایت احترام معلم و بزرگداشت او تاکید کند و آن رابه کودک تذکر دهد، تا کودکان، تربیت اجتماعی مناسب بر مبنای رعایت آداب اجتماعی در مقابل کسانی داشته باشند که بر گردن آن‌ها حق تعلیم و تربیت و راهنمایی دارند، خصوصاً معلمینی که به صفت نیکی و تقوی و مکارم اخلاقی آراسته هستند.

مربی و معلم اول اسلام حضرت محمد ج سفارش‌های ارزشمند و رهنمودهای بسیار سودمندی در ارتباط با بزرگداشت علما و احترام به معلمین به امت خویش تقدیم کرده‌اند تا به مردم بیاموزند که فضیلت و ارزش معلم چیست؟ و کسی که از علم و دانش آنان بهره می‌گیرد چه وظیفه‌ای در مقابلشان دارد و چگونه ادب شاگرد بودن را رعایت نماید؟

«عباده‌بن الصامتس» می‌گوید: پیامبر اکرم ج فرمود: «کسی که به بزرگان ما احترام نگذارد و به کودکان ما رحم نکند و حق عالمان ما را نشناسد (بجای نیاورد) ازامت من نیست». (روایت احمد و طبرانی)

همچنین آنحضرت ج فرمودند:

«علم بیاموزید، و آرامش و وقار علمی را نیز یاد بگیرید و نسبت به کسی که از او علم می‌آموزید تواضع داشته باشید». (روایت طبرانی)

و فرمودند:

«ثلاث لا یستخف بهم إلا منافق: ذوالشیبة فی الإسلام، وذوالعلم، وإمام مقسط».

«سه کس هستند که فقط انسان منافق آنان را حقیر می‌شمارد:

کسی که مویش رادر مسلمانی سپید کرده است، انسان صاحب علم و امام عادل». (روایت طبرانی)

و فرمودند:

«خدایا! زمانی را نبینم که در آن از عالم پیروی نمی‌شود و کسی از انسان بردبار شرم ندارد، قلب آنان قلب بیگانگان است، اما زبانشان عربی است». (روایت امام احمد)

«جابر»س می‌گوید: پس از جنگ احد دو شهید را با هم دفن می‌کردیم، پیامبر اکرم ج در مورد هر دو سؤال می‌کرد: کدام یک قرآن را بیشتر حفظ کرده است؟ و به هر کدام که اشاره می‌شد، می‌فرمود: «او را اول در قبر بگذارید». (روایت بخاری)

نتیجه‌ای که از این احادیث می‌گیریم آن است که:

— بر متعلم لازم است که نسبت به معلم خود تواضع داشته باشد.

پای را از حدی که آموزگارش رسم می‌کند فراتر نگذارد و رابطه او با معلمش مانند رابطه مریض با یک طبیب ماهر باشد و در تمام امور با او مشورت نماید و به کاری اقدام نماید که معلمش به انجام آن راضی است و بداند که ذلت در مقابل معلم عین عزت است و خضوع برای او مایه افتخار و سربلندی است، و تواضع شاگرد برای معلم باعث سربلندی می‌شود.

می‌گویند: «امام شافعی» را به جهت تواضع نسبت به علما سرزنش کردند. در جواب گفت:

أهین لهم نفسی فهم یکرمونها

ولن تکرم النفس التی لا تهینها

«خود را برای علما خوار می‌گردانم. پس آنان مرا گرامی می‌دارند و تا نفسی خوار نگردد، هیچگاه مورد احترام واقع نمی‌شود».

«ابن عباسب» با وجود عظمت شخصیتش رکاب «زیدبن‌ ثابت انصاریس» را گرفته بود و می‌گفت: «ما امر شده‌ایم که با دانشمندان خود این چنین رفتار کنیم».

امام «احمدبن حنبل» به «خلف الاحمر» می‌گوید: «فقط روبروی شما می‌نشینم، ما امر شده‌ایم که در مقابل کسی که از علم می‌آموزیم تواضع داشته باشیم».

«امام غزالی» می‌گوید: «دست‌یابی به علم با تواضع و به دقت گوش دادن، امکان‌پذیر می‌گردد».

— متعلم برای آنکه بتواند به نحو احسن از معلم استفاده کند باید به کمال اخلاقی و عظمت روحی او معتقد باشد.

امام «شافعی رحمه الله» می‌گوید: «در خدمت «امام مالک» بودم و از هیبت و عظمتی که داشت کتاب را با نهایت آرامی ورق می‌زدم که صدای آن را نشنوند».

«ربیع» می‌گوید: «بخدا قسم به علت هیبت وعظمت امام «شافعی» نمی‌توانستم در حضور او و هنگامی که به من نگاه می‌کند آب بنوشم».

یکی از فرزندان «خلیفه المهدی» در مجلس درس «شریک» حاضر شده به دیوار تکیه داد و درباره حدیقی از او سؤال کرد. «شریک» به او اعتنایی نکرده، سؤال را دوباره تکرار کرد. ««شریک» هم مجدداً به او اعتنایی نکرد. فرزند خلیفه گفت: این گونه فرزندان خلیفه را تحقیر می‌کنی؟ شریک گفت: خیر! اما معلم و دانش خیلی بزرگتر از آن است که آن را ضایع کنم. (چون فرزند خلیفه با حالتی بی‌ادبانه نشسته بود)

محصل نباید معلمش را با نام کوچک یا بزرگ صدا بزند، بلکه باید عباراتی مانند: سرورم، استادم یا معلمم را بکار برد و اگر در غیاب معلمش نامی از او می‌برد باید طوری باشد که خالی از احترام و بزرگداشت او باشد، مثلاً: معلم فاضل من، یا استاد ما یا فلان کس یا مبری و راهنمای ما...

— متعلم باید حق معلمش را بشناسد و قدر زحمات او را بداند.

«شعبه» می‌گوید: هر گاه حدیثی از کسی شنیده‌ام تا آخر عمرش بنده (برده) او خواهم بود و هر گاه از کسی چیزی یاد می‌گرفتم بیشتر از آنچه از او یاد گرفته بودم به او خدمت می‌کردم.

قم للمعلم ووفّه التبجیلا

 

کاد المعلم أن یکون رسولا

أأعلمت أشرف أو أجل من الذی

 

یبنی وینشیء أنفسا وعقولا

برای معلم برخیز و حق بزرگداشت و احترام او را بجای آور زیرا مقام معلم به مقام پیامبران خدا بسیار نزدیک است.

آیا شریف‌تر و بزرگوارتر از انسانی می‌شناسی که نفوس انسانی را بنیان می‌نهد و عقل آنان را پرورش می‌دهد.

شایسته است که محصل همواره برای استادش دعای خیر کند و فرزندان و اهل و خانواده و خویشان معلمش را مورد توجه و احترام قرار دهد، بعد از وفاتش به زیارت قبرش برود و برایش طلب استغفار نماید و اخلاق و عادت‌های او را در امر علم و دین رعایت کند و با اعتقاد به اینکه الگویی حسنه است و نمونه‌ای شایسته و صالح است، از رفتار و حرکات و سکناتش تبعیت نماید.

— بر متعلم لازم است که در صورت بداخلاقی و خشونت معلم صبر کند.

در شرایطی که معلم به دلیلی خشمگین می‌شود، شاگردش باید دلیل این خشم را بداند، عذرخواهی کند و توبه نماید و عامل خشم معلم را به خود نسبت دهد و خود را سرزنش کند، با این روش می‌تواند مودت و محبت استادش را جلب نماید و او را راضی و خشنود نماید و می‌تواند بیشتر در خدمت او بوده و از او استفاده نماید و این عکس‌العمل برای امر دین و دنیا و آخرت او سودمندتر است.

گذشتگان می‌گفتند: کسی که در آموزش علم بردباری کند، در دنیا و آخرت عزتمند و سرافراز خواهد بود و کسی که تحمل و بردباری نداشته باشد، بقیه عمرش را در جهالت و نادانی بسر خواهد برد. «ابن عباسب» می‌گوید: برای طلب علم تواضع و فروتنی کردم و حال با عزت و سرافرازی مرا می‌طلبند.

به «سفیان‌بن عیینهب» گفتند: گروه‌های مردم از نقاط مختلف دنیا به خدمت تو می‌آیند و تو بر آنان خشم می‌گیری، بعید نیست که بروند یا تو را ترک کنند.

«سفیان» گفت: در آن صورت احمقند، زیرا چیزهای سودمندی را به خاطر بدی اخلاق من رها می‌کنند و گفت:

إن المعلم والطبیب کلاهما

 

لا ینصحان إذا هما لم یکرما

فاصبر لدائک إن جفوت طبیبه

 

واصبر لجهلک إن جفوت معلما

«معلم و طبیب را چنانچه احترام نگذاری تو را نصیحت نخواهند کرد.

پس اگر با طبیب جفا کردی با درد و رنجت بسیار و اگر با معلمت بدی کردی با جهل و نادانیت بساز».

— متعلم در خدمت معلم با احترام بنشیند.

لازم است که محصل در حضور معلم با تواضع، سکون و احترام بنشیند، به دقت گوش بدهد به راست و چپ یا بالا و پائین نگاه نکند، نظرش به جانب معلم باشد و به تمامی در روبروی او قرار گیرد.

متعلم از اعمالی که به وقار و سنگینی او در خدمت معلم اختلالی وارد می‌کند و با ادب و حیا منافات دارد، پرهیز نماید.

در هنگام نظر به معلم و وقت درس، اگر صدایی شنید، نباید متوجه محل صدا شود، دست یا پایش را بلند نکند، انگشت در بینی‌اش فرونکند،‌ دهانش را باز ننماید، دندانها را بر هم نزند، با کف دست بر زمین نزند یا با انگشت بر آن خط نکشد، انگشتان دست را در هم فرو نکند با لباسش بازی نکند، بدون ضرورت و زیاد صحبت نکند، بدون ضرورت برای سخنی که خنده‌دار نیست نخندد و اگر موردی خنده‌آور شنید، صدای خنده‌اش بلند نشود و اگر حالت خنده بر او غلبه کرد تبسم بدون صدایی داشته باشد، سینه را بی‌مورد و مکرر صاف نکند، آب دهان یا خلط گلو را در حضور او بیرون نیاورد و اگر مجبور شد از دستمالی تمیز استفاده کند و اگر مجبور به عطسه شود، سعی کند صدایش پائین باشد و با دستمالی صورت را بپوشاند و اگر خمیازه کشید دهانش را با دست بپوشاند.

حضرت «علیس» در ارتباط با حق عالم بر متعلم می‌گوید:

حق عالم بر تو آن است که اضافه بر سلام معمولی که به مردم می‌کنی تحیّت تو برای او اختصاصی باشد، روبرویش بنشینی، با دست به او اشاره نکنی، در حضور او با چشم و ابرو به دیگران اشاره نکنی و نگویی فلان کس بر خلاف شما فلان مطلب را گفته است، در حضورش غیبت نکنی، لغزش او را نخواهی و اگر خطا کرد عذرش را قبول کنی و به خاطر خدای تعالی به او احترام بگذاری و اگر نیازی داشت پیش از دیگران برای بر آوردن آن اقدام کنی و در حضور او درگوشی با کسی سخن نگویی، لباسش را نگیری و اگر خسته بود در ادامه دادن درس اصرار نورزی، اگر سخنش طولانی شد خسته وملول نگردی. معلم مانند درخت نخل است باید صبر کنی و منتظر باشی ببینی چه وقت ثمره‌ای از آن برتو می‌ریزد.

حضرت «علیس» در این سفارش تمام آنچه را که در ارتباط عالم و متعلم ضروری است بیان فرموده‌اند.

— متعلم نمی‌تواند بدون اجازه وارد مکانی شود که معلم حضور دارد.

متعلم حق ندارد وارد مکانی شود که معلم در آن حضور دارد، چه تنها باشد یا افراد دیگری همراه او باشند، مگر اینکه اجازه بگیرد، اگر اجازه گرفت و به او اجازه داده نشد، باید برگردد و مجدداً اجازه بگیرد و اگر تردید داشت که معلم از حضور او خبر پیدا کرده یا نه، فقط سه بار اجازه بگیرد و اگر می‌خواهد در بزند باید با ادب و به نرمی با انگشت به در بزند یا به یک ضربه و یا یک بار زنگ زدن اکتفا کند. اگر محل حضور معلم دور از در منزل بود و ضرورت داشت که او را خبردار کنیم اشکالی ندارد که صدای زدن در یا زنگ بلندتر یا طولانی‌تر باشد.

شایسته است که متعلم با هیئتی مناسب و لباسی پاک در مجلس معلم حاضر شود، خصوصاً اگر قصدش آموزش علم یا مجلس ذکر یا شرکت در جمع برای عبادت باشد.

شایسته است که وقتی متعلم به حضور معلم رسید، قلب و ذهنش از مشاغل و مسائل روزمره فارغ باشد و روح او از حالات ناخوشایند روحی آزاد باشد تا با شرح صدر، هر آنچه را که معلم می‌گوید، را یاد بگیرد و اگر به محل درس آمد و معلم آنجا نبود، بنشیند تا معلم بیاید. در غیر این صورت یک جلسه از درسش را از دست می‌دهد و اگر معلم نبود بدنبالش نرود تا از منزلش خارج شود و به محل درس بیاید. اگر خوابیده بود، صبر کند تا بیدار شود، یا اینکه برود و بعداً برگردد.

می‌گویند «ابن عباس» بر در «زیدبن ثابتس» می‌نشست، تا بیدار شود. می‌گفتند: می‌خواهی بیدارش کنیم؟ می‌گفت: خیر! بسیار اتفاق می‌افتاد که مدت زیادی می‌ایستاد و آفتاب آزارش می‌داد.

آری! گذشتگان ما این چنین رفتار می‌کردند.

— اگر معلم گفته یا مطلبی تکراری را بیان کرد متعلم باید با نشاط و دقت گوش دهد.

گاهی اتفاق می‌افتد که معلم دلیل یا حکمت موضوعی را بیان می‌کند و حکایتی را بازگو کرده یا شعری می‌خواند و محصل او آن را حفظ کرده یا می‌داند، در این حال باید با حالت نشاط مانند کسی که تشنۀ آموختن است گوش دهد، مانند کسی که قبلاً آن را نشنیده است.

«عطا» می‌گوید: گاهی سخنانی از مردی می‌شنوم و درباره موضوع از او آگاه ترم، اما حالتی از خود بروز می‌دهم که از سخن او بهتر نشنیده‌ام و گاهی جوانی برایم حرف می‌زند، طوری گوش می‌دهم که انگار قبلاً آن را نشنیده‌ام، در حالی که قبل از تولد او آن سخن را شنیده‌ام.

«ابوتمام» در ارتباط با صفات دوست وآداب دوستی می‌گوید:

من لی بإنسان إذا أغضبته

 

وجهلت کان الحلم رد جوابه

وإذا طربت ألی المدام شربت من

 

أخلاقه وسکرت من أدابه

وتراه یصغی للحدیث بسمعه

 

وبقلبه ولعله أدری به

کجاست انسانی که اگر او را به چشم آوردم و در برابر او جهل ورزیدم، با حلم و بردباری پاسخم دهد و هرگاه به یاد باده بیافتم از باده اخلاق او بنوشم و از می‌ناب آداب او مست شوم با تمام وجود به سخنانم گوش فرا دهد و از آنچه که در دل من می‌گذرد، از من آگاه‌تر باشد. اگر این آداب در رابطه دوست و همنشین، پسندیده و خوشایند است، در ارتباط با معلم به طریق اولی مطلو‌ب‌تر است.

شایسته است که طالب علم سؤال را تکرار نکند و برای مطلبی که درک کرده است، طلب تکرار نکنید، زیرا باعث اتلاف وقت می‌شود و معلم را آزرده می‌سازد.

«زهری» می‌گوید: «تکرار سخن از جابه‌جا کردن صخره مشکل‌تر است».

و شایسته است که در گوش دادن به مطلب کوتاهی نکند یا ذهن خود را به سخن یا موضوعی دیگر مشغول ننماید، تا معلم مجبور نشود. بار دیگر توضیح دهد که این خود نوعی بی‌ادبی است، بلکه باید حاضر الذهن بوده، بسیار دقیق گوش بدهد.

و اگر به دلیل دوری از معلم یا هر علت دیگر سخن او را نشنید با شیوه‌ای مناسب همراه با بیان عذر و لطف و ادب بخواهد که کلامش را تکرار کند.

آنچه بیان کردیم مهم‌ترین آداب تعلم بود، آداب تربیتی ارزشمند و حقوق اجتماعی ارجمندی که باید کودکان ما بیاموزند.

بدون تردید کودکی که از ابتدای زندگی براساس آموزش و عادات به این حقوق رشد می‌کند، در آینده می‌تواند مسؤولیت خود را بطور کامل در مقابل کسی که حق تربیت اخلاقی و تکوین شخصیتی برگردن او دارد، ادا نماید.

و باز هم شکی نیست که تربیت اخلاقی کودک توسط معلمین، مربیان و والدین باید قبل از آموزش علمی و تکامل فرهنگی او باشد، زیرا آراسته شدن به مکارم باید قبل از تعلیم مسائل باشد، برای همین گذشتگان بزرگوار ما بیشتر به ادب و اخلاق شاگردان خود توجه و اهتمام داشتند تا به آموزش علمی و افزایش معلومات.

«حبیب‌بن الشهید» به فرزندش می‌گوید: فرزندم! با فقها و علما همنشین شو، از آنان یاد بگیر و آداب اخلاقی را از آن‌ها اخذ کن و بدان که برگرفتن ادب نزد من از یاد گرفتن تعداد زیادی حدیث خوشایندتر است.

«مخلدبن الحسین» به «ابن المبارک» گفت: در نظر ما آداب اخلاقی از یاد گرفتن تعداد زیادی از احادیث خوشایندتر است.

و بعضی از گذشتگان در سفارش به فرزند خود گفته‌اند: فرزندم! اگر فصلی ادب یاد بگیری نزد من از هفت فصل علم برتر است.

«سفیان بن عیینه» می‌گوید: رسول گرامی ج معیار بزرگ ماست و آداب اخلاقی، براساس اخلاق و شیوه زندگی و رهنمودهای آن حضرت ج محک زده می‌شود، آنچه موافق اخلاق و سیره او بود حق است و آنچه مخالف بود باطل است.

«ابن سیرین» می‌گوید: گذشتگان رهنمودهای اخلاقی رسول خدا ج را مانند سایر علوم فرا می‌گرفتند.

اما باید به نکته مهمی در اینجا توجه کنیم:

آدابی که ذکر گردید و به الزام و رعایت آن‌ها تاکید شد در ارتباط با معلمینی است که متقی هستند، به دین خود وفا دارند، خدای تعالی را به عظمت یاد می‌کنند، به اسلام به عنوان عقیده و برنامه زندگی اعتقاد دارند و به قرآن به عنوان مجموعه قواعد،‌ مقررات و رهنمودهای حیات انسان هستند. این چنین معلمین بزرگواری لازم است که مورد احترام قرار گیرند، قدر و منزلت آنان به خوبی شناخته شود و کودکان و فرزندان ما یاد بگیرند که حقشان را به بهترین وجه ادا نمایند، البته تا زمانی که بر راه راست و طریق هدایتند!

اما معلمین ملحدی که در قلب آنان ارزش معنوی و احترام انسانی جایی ندارد، به فرزندان ما درس بی‌دینی می‌دهند و شخصیت انسانی خود را با الحاد تباه کرده‌اند و اعتبار خود را با دست خود بعلت گمراهی و انحراف از بین برده‌اند، نه تنها مورد احترام ما قرار نمی‌گیرند، بلکه لازم است که پدرام و مادران ما برای رضای خدا بر آنان خشم گیرند.

پدری که می‌داند معلم ملحدی به فرزندش درس الحاد و کفر می‌دهد، باید حمیّت و غیرت اسلامی او خونش را به جوش آورد، دنیا را زیرورو کند، آرام ننشیند و در مقابل این گروه کوچک طغیانگر یا بهتر بگوئیم این دست نشاندگان فرومایه و خائن بایستد، تا زمانی که با چشم خود ببیند که این جرثومه‌های بشری به لانه خود می‌خزند و خود را پنهان می‌کنند و دیگر جرات نمی‌کنند سر بر آورند یا زبان بگشایند.

﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ وَلَکُمُ ٱلۡوَیۡلُ مِمَّا تَصِفُونَ ١٨ [الأنبیاء: 18].

«ما با حق (مانند تیری) به باطل می‌زنیم، سپس آن را سرنگون می‌کنیم و به یکباره باطل را نابود می‌نماییم و ای بر شما از کارهایی که می‌کنید».

خدای رحمت کند، کسی را که گفت:

إن عادت العقرب عد نالها

 

وکانت النعل لها حاضرة

اگر عقرب دوباره از لانه‌اش بیرون آمد، ما هم آماده‌ایم و لنگه کفش را برایش حاضر کرده‌ایم.

اما باید بدانیم که خشم پدر بر معلم ملحد به تنهایی کفایت نمی‌کند، بلکه لازم است که ما از قبل در وجود فرزند مان نهال جرأت بیان، و قدرت ابراز حق را کاشته باشیم تا فرزند ما، در همه جا مجهز باشد و در مقابل دشمنان اسلام با هر قدرت و نفوذ و تسلطی که دارند، بایستد.

و زمانی که دشمنان اسلام ـ از معلمین و غیرمعلمین ـ بدانند که امت اسلام در کمین آنان است و کوچک و بزرگ این امت در مقابلشان می‌ایستد و عقیده و بینش آنان را با قاطعیت انکار می‌کند،

آیا کسی از آنان جرأت می‌کند که آشکار عقاید الحادی را بیان کند؟

آیا کسی از این تبهکاران می‌تواند به اسلام حمله کند؟

آیا می‌شنویم که کسی به ذات الهی تعدی کند یا نسبت به نبی‌اکرم ج بی‌ادبی نماید؟ حتماً جواب منفی است.

پس واجب است که پدران و مادران عزیز و مربیان محترم این حقیقت مهم را به خوبی درک کنند و در امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی ننمایند، در مقابل کارگزاران خائن بایستند و جرأت و توانایی مقابله با دشمنان اسلام را در کودکان خود رشد دهند تا دست نشاندگان استعمار دست درازی نکنند و این دشمنان زبون نتوانند از لانه خود خارج شوند و عزت و افتخار برای خدا و رسولش و مؤمنین باشند.

خدای رحمت کند کسی را که قدرت و عزت خویش را در جهاد، و جرأت خود را در بیان حق به آنان نشان دهد.

5- حق دوست

همچنانکه قبلاً اشاره کردیم یکی از مراحل حساس و مهم تربیتی، انتخاب دوست مؤمن و همنشین نیکوکار برای فرزند است. و همانگونه که بحث شد، دریافتیم که همچنین مصاحب کودک، جوان و نوجوان تاثیر مهمی در شخصیت او و اصلاح وایجاد اخلاق مطلوب دارد.

و راست گفت، آنکه گفت: الصاحب ساحب،‌ دوست، آدمی را به دنبال خود می‌کشد و معروف است که می‌گویند: نگو من کیستم! بگو همنشین و دوست چه کسی هستم، آن گاه خودت را به خوبی به من معرفی کرده‌ای.

و خدای تعالی رحمت کند شاعر را که گفت:

عن المرء لا تسال وسل عن قرینه

 

فکل قرین بالمقارن یقتدی

از شخصی که می‌خواهی او را بشناسی پرسش مکن، بلکه درباره دوستش سؤال کن، زیرا هر همدم و مصاحبی به رفیق نزدیکش اقتدا می‌کند.

و گوش جان بسپاریم به معلم اول اسلام حضرت محمد ج که چگونه والدین و مربیان را به جانب انتخاب دوست و یاور خوب برای فرزندانشان راهنمایی می‌کند.

آن حضرت ج می‌فرماید: «همنشین خوب مانند کسی است که با خود ماده‌ای بسیار خوشبو دارد، یا به تو از آن مقداری می‌دهد یا مقداری از او می‌خری یا حداقل بوی خوش از آن به تو می‌رسد، اما رفیق بد مانند کسی است که در دم آهنگری می‌دمد که یا لباست را آتش می‌زند یا بوی بسیار بدی از او به تو خواهد رسید». (روایت بخاری و مسلم)

همچنین آن حضرت ج فرمود: «لا تصاحب إلا مؤمناً ولا یأکل طعامک إلا تقی». «جز با انسان مؤمن همنشین مشو و غذایت را فقط انسان متقی بخورد». (روایت ابوداود و ترمذی)

و فرمود:

«از رفیق بد برحذر باش که تو به واسطه او شناخته می‌شود».(روایت ابن عساکر)

و فرمود:

«هر انسانی پیرو دین دوست خود است پس هر کدام از شما دقت کند، که با چه کسی دوست صمیمی است». (روایت ترمذی و ابو داود)

با توجه بدانچه قبلاً گفته‌ایم و با دقت در احادیثی که ذکر آن گذشت، در می‌یابیم که لازم است مربی و والدین کودک خصوصاً زمانی که به سن تمیز می‌رسد از انسان‌های نیکوکار، دوستان هم سن و سالی برای فرزند خود برگزینند تابا هم همنشین شوند، بازی کنند، درس بخوانند، مهر و محبت با رابطه متقابل بین آنان ایجاد شود و در هنگام بیماری یکدیگر را عیادت کنند، در هنگام موفقیّت به همدیگر هدیه بدهند، اگر امری را فراموش کردند به یکدیگر تذکر دهند و اگر نیازی داشتند به کمک هم بشتابند. بدون تردید این گونه روابط به وجود نوعی تمایل و کشش اجتماعی در کودک می‌انجامد و در آینده از او انسانی می‌سازد که دارای تعادل روحی و شخصیتی بوده و حق اجتماع را به صورت صحیح و کامل ادا خواهد کرد. به شیوه‌ای که خدای تعالی از آن راضی بوده، با مشی و روش اسلامی تطابق داشته باشد. اما مهم‌ترین حقوق دوستی کدام است که باید فرزندان خود را از آن آگاه نمائیم؟

حقوق دوست به شرح زیر است:

(الف) سلام کردن هنگام ملاقات

مردی از رسول خداص سؤال کرد: انجام چه کاری از اسلام نیکوتر است؟ فرمود: «دادن طعام و سلام کردن به کسی که می‌شناسی و کسی که نمی‌شناسی». (روایت بخاری و مسلم)

همچنین آن پیامبر بزرگوارص فرمودند: «وارد بهشت نمی‌شوید مگر آنکه ایمان داشته باشید و ایمان نخواهید داشت مگر آنکه یکدیگر را دوست بدارید، آیا می‌خواهید شما را راهنمایی کنم که چگونه می‌توانید همدیگر را دوست بدارید؟ سلام کردن به یکدیگر را بین خود رایج کنید». (روایت مسلم)

(ب) عیادت از او هنگام بیماری

رسول اکرم ج فرمودند: «به عیادت بیماران بروید، به گرسنگان طعام بدهید و اسرا را آزاد کنید»! (روایت بخاری)

همچنین فرمودند: «هر مسلمان بر مسلمان دیگر در پنج مورد حق دارد: جواب دادن سلام، عیادت مریض، اتباع جنازه، قبول کردن دعوت او و جواب کسی که پس از عطسه، الحمدلله گفته است». (روایت بخاری و مسلم)

(ج) جواب عطسه کننده (تشمیت العاطس).

«ابوهریره»س می‌گوید: رسول خدا ج فرمود: «إذا عطس أحدکم فلیقل: الحمد لله، ولیقل له أخوه أو صاحبه: یرحمک الله، فإذا قال له: یرحمک الله، فلیقل: یهدیکم الله ویصلح بالکم». «هر کدام از شما که عطسه کرد بگوید: «الحمدلله» و برادر یا دوستش بگوید: «یرحمک الله» و فرد عطسه کننده مجدداً جواب دهد: «یهدیکم الله ویصلح بالکم» خداوند شما را هدایت کند و حال و روزتان را نیکو گرداند».

(د) دیدار دوست در راه رضای خدا

پیامبر اکرم ج فرمود: «من عاد مریضاً أو زار أخاً فی ‌الله ناداه مناد بأن طبت وطاب ممشاک، و تبوأت من‌ الجنة منزلا». «کسی که در راه رضای الهی از مریض عیادت کند و یا به دیدار دوستی برود، ندا دهنده‌ای ندا می‌دهد که پاک شدی و راهی را که از آن عبور کردی نیز پاک شد و منزلی در بهشت برای خودت آماده کردی». (روایت ابن ماجه و ترمذی)

در روایتی از «مسلم» آمده است که پیامبر اکرم ج فرمود: «أن رجلا زار أخا له فی الله فی قریة أخری، فارصد الله تعالی له علی مدرجته ملکا فلما أتی علیه قال: أین ترید؟ قال: أرید أخا لی فی هذه القریة، قال: هل لک من نعمة تربها علیه (تقوم بها)؟ قال: لا، غیر أنی أحببته فی الله تعالی، قال: فإنی رسول الله إلیک بأن الله قد أحبک کما أحببته فیه».

«مردی به ملاقات دوستش در ده دیگری رفت. خدای تعالی یکی از ملائک را فرستاد که در راه کمین کرد و هنگامی که مرد عبور می‌کرد بیرون آمده، پرسید: کجا می‌روی؟ مرد گفت: دوستی در این ده دارم. می‌خواهم به دیدارش بروم. مامور الهی پرسید: آیا با خود هدیه‌ای آورده‌ای که به او بدهی؟

مرد گفت: خیر!! فقط به خاطر خدای تعالی او را دوست دارم و به دیدارش آمده‌ام.

مامور الهی گفت: من فرستاده خداوند هستم، آمده‌ام که به تو خیر دهم، خدای تعالی فرمود: من تو را دوست دارم مانند تو که رفیقت را دوست داری».

(هـ) کمک کردن در هنگام گرفتاری

رسول خدا ج فرمودند: «المسلم أخو المسلم، لا یظلمه ولا یسلمه، من کان فی حاجة أخیه کان الله فی حاجته، ومن فرج عن مسلم کربة فرج الله عنه کربة من کرب یوم القیامة، ومن ستر مسلماً ستره الله یوم القیامة».

«مسلمان برادر مسلمان است به او ظلم نمی‌کند، او را یاری می‌دهد و رها نمی‌کند، کسی که برای رفع نیاز برادر مسلمانش مهیا باشد، خدای تعالی در روز قیامت نیازش را بر آورده می‌سازد و کسی که گرفتاری و مشکل برادرش را رفع کند، خدای تعالی در قیامت گرفتاریش را بر طرف می‌سازد و کسی که مسلمانی را بپوشاند، خدای تعالی در قیامت او را خواهد پوشاند». (روایت بخاری و مسلم)

(و) قبول دعوت زمانی که دعوت می‌کند

حدیث حق مسلمان به مسلمان که 5 حق است در صفحات قبل مفصلاً ذکر شد و نیازی به تکرار نیست.

(ز) تبریک گفتن به مناسبت اعیاد و مراسم و مناسبات مختلف دیگر

پیامبر خدا ج فرمود: کسی که دوستش را هنگام بازگشت از نماز جمعه می‌بیند، بگوید: خدای تعالی عبادت تو و ما را قبول کند». (روایت دیلمی)

مولف کتاب «المقاصد» می‌گوید: «خالدبن معدس» روز عید «واثله‌بن اسقع» را دید و گفت: «خدای تعالی عبادت ما و تو را بپذیرد، او هم عیناً همان جواب را داد».

و در صحیح بخاری و مسلم آمده است که «طلحهس» به احترام «کعب بن مالکس» برخاست و در ارتباط با پذیرش تو به او از جانب خدای تعالی به او تبریک گفت: و در حدیث مرفوعی از رسول اکرم ج آمده است که:

«آیا می‌دانید حق همسایه چیست؟ (حق دوست نیز در این قاعده جای دارد)

اگر از تو طلب یاری کرد او را یاری نمایی، اگر طلب قرض نموده به او بدهی، اگر خیری به او رسید تبریک بگویی و اگر مصیبتی برایش پیش آمد به او تسلی بدهی». (روایت مولف جامع الکبیر)

(ح) دادن هدیه در مراسم و مناسبات مختلف

رسول خدا ج فرمودند: «به یکدیگر هدیه بدهید تا یکدیگر را دوست داشته باشید».

و فرمود: «ای همسران مؤمنین! به یکدیگر هدیه بدهید تا یکدیگر را دوست داشته باشید».

و فرمود: «ای همسران مؤمنین! به یکدیگر هدیه بدهید، هر چند سم گوسفندی باشد، زیرا باعث ایجاد مودت و محبت می‌شود و کینه را از بین می‌برد». (روایت طبرانی در اوسط)

و در حدیث مرفوعی که دیلمی روایت می‌کند می‌فرماید: «هدیه بدهید زیرا محبت را به دنبال آورده و کینه‌ها را از بین می‌برد».

و امام «مالک» در «الموطا» می‌گوید: پیامبر خداص فرمود:

«با همدیگر دست بدهید که حقد و کینه را می‌زداید و به یکدیگر هدیه بدهید که محبت ایجاد می‌کند و عداوت و دشمنی را از بین می‌برد».

از قاعده حقوق رفیق دائمی قواعد و حقوق رفیق موقت را می‌توان استنباط نمود.

و منظور از دوست موقت کسی است که در راه سفر یا محل درس یا محل کار با انسان همراه می‌شود. قرآن کریم رفیق موقت، را با اصطلاح «الصاحب بالجنب» تعبیر می‌نماید.

این دوست که برای مدت کوتاهی با انسان همراه می‌شود، شایسته است که از همراهش احترام، محبت، همکاری، گذشت، نرمی رفتار و اخلاق بزرگوارانه ببیند و این الگوی با عظمت و ارجمند رسول اکرم ج است که نمونه شایسته‌ای برای تمامی امت خود در جهت ملاطفت با یاران در سفر و حضر و جنگ و صلح و در تمامی حالات دیگر می‌باشد.

«طبرانی» می‌گوید: رسول اکرم ج با یکی از یارانش بر دو مرکب سوار بودند و در راه به مجموعه‌ای از درختان برخوردند، رسول اکرم ج پیاده شد، دو شاخه را شکست، یکی کج و معوج و دیگری صاف، و به دوستش شاخه صاف (شاخه بهتر) را داد، دوستش گفت: ای پیامبر خدا! شما برای برداشتن این شاخه از من محق‌تر هستی. فرمود: «نه فلانی! مسلمانی که با کسی ولو برای یک ساعت از روز همسفر می‌شود در برابر او مسؤول است».

«ربیعه بن ابی‌عبدالرحمن» می‌گوید: «سفر و حضر هر کدام نوعی جوانمردی و بزرگ منشی خاص خود را دارد، مروت در سفر آن است که از توشه‌ای که داری ببخشی، با دوستانت کمتر مخالفت کنی و بیشتر مزاح بگویی، البته مزاحی که باعث خشم الهی نگردد».

اما مروت و بزرگ‌منشی در حضر آن است که به رفتن به مسجد و تلاوت قرآن عادت داشته باشی و دوستان زیادی در راه خدا از آن تو باشند».

این اشعار را به شاعری از بنی‌اسد، نسبت می‌دهند:

إذا ما رفیقی لم یکن خلف ناقتی

 

له مرکب فضلا فلا حملت رجلی

ولم یک مزادی له شطر مزودی

 

فلا کنت ذا زاد ولا کنت ذا فضل

شریکان فیما نحن فیه وقد أری

 

علی له فضلا بما نال من فضلی

اگر من دارای مرکب باشم و دوستان فاقد آن، از خدا می‌خواهم که پاهایم توان حمل مرا نداشته باشد و اگر شریک توشه‌ام نباشند نخواهم آنکه هرگز توشه و نعمتی داشته باشم.

ما در آنچه که داریم، شریکیم و به پاس اینکه بر من منت نهاده و از توشه‌ام بهره می‌گیرد، او را برتر از خود می‌دانم.

آنچه به عرض خوانندگان گرامی رسید در ارتباط با حق دوست و احترام گذاشتن به رفیق بود که از پایه‌های مهمی است که در تربیت اجتماعی کودک باید به آن توجه نمود، زیرا یکی از علل رشد تمایل و توانایی ارتباط اجتماعی است و پدیده محبت به خدای تعالی را نیز در او تقویت می‌کند، اگر این کشش و تمایل به ارتباط جمعی براساس محبت، اخلاص، گذشت، وفاداری، بخشش و همکاری باشد، یکی از بزرگترین پایه‌های روابط و مسؤولیت مشترک اجتماعی را ایجاد خواهد کرد و مبانی عدالت، برادری و برابری در سراسر زمین انتشار و گسترش خواهد یافت، چرا چنین اثر شگفت‌انگیزی دارد؟

زیرا فرد مسلمان به هر انسان صاحب بصیرتی نمونه‌ای زنده از اسلام را در روش زندگی، اخلاق، رفتار و ملاطفت نشان می‌دهد.

و جامعه ما چه نیازمند است به مربیان فاضل و پدران بزرگ منشی که از ابتدای زندگی، نهال تربیت فاضل و اخلاق استوار را در اعماق وجود فرزندان خود بکارند تا بر مبنای فضایل ارزشمند و مکارم اخلاقی پرورش یابند و لذت جو و رفاه‌طلب نباشند.

6- حق بزرگ‌تر

بزرگتر، هر کسی است که از جنبه سنی، علمی، تقوی، دین، منزلت و مقام و ارزش معنوی از تو بالاتر باشد.

اگر بزرگتری که می‌گوئیم انسان‌هایی مخلص باشند و به شریعت و راه خود افتخار کنند، بر مردم واجب است که قدر آن‌ها را بدانند و حقشان را ادا کنند و احترام آن‌ها را حفظ نمایند.

پیامبر اکرم ج فضل و برتری بزرگان را به جامعه می‌شناساند و به مردم امر کرده است که حق آنان را بشناسند.

در اینجا گل‌هایی خوشبو از بوستان زیبای رهنمودهای آن حضرت ج تقدیم خوانندگان می‌داریم:

پیامبر اکرم ج فرمود: «ما أکرم شاب شیخا لسنة إلا قیض الله له من یکرمه عند سنة». «هر جوانی که پیری را به خاطر سن و سالش احترام بگذارد، در همان سن و سال خدای تعالی کسی را برایش مقدر می‌کند که به او احترام بگذارد». (روایت ترمذی)

و فرمود:

«از ما نیست کسی که به کوچکترها رحم نکند و حق بزرگترها را نشناسد». (روایت ابو داود و ترمذی)

و فرمود: «إن من إجلال الله تعالی إکرام ذی‌الشیبة المسلم، وحامل القرآن غیر العالی فیه والجافی عنه، وإکرام ذی السلطان المقسط». «از جمله موارد تجلیل خدای عزوجل آن است که به انسانی که در راه خدای تعالی موی را سپید کرده است و حامل قرآنی که نه آن را ترک می‌کند و نه به سبب آن برتری جویی می‌کند و قدرتمند عادل احترام بگذاری». (روایت ابو داود)

گدایی از حضرت «عایشه»ل درخواست کمک کرد، قطعه نانی به او داد پس از او مردی با هیئت و هیبت ویژه‌ای آمد، او را نشاند و غذایی به او داد، گفتند: چرا چنین کردی؟

گفت: شنیدم که رسول خدا ج فرمود: «هر کدام از مردم را بر جای خود بنشانید». (روایت ابوداود)

پیامبر اکرم ج می‌گوید: «در خواب دیدم که مسواکی در دست دارم و با آن دندان‌ها را مسواک می‌زنم. دو نفر آمدند یکی از آن‌ها بزرگتر بود، مسواک را به کوچکتر دادم. به من گفته شد، آن را به بزرگتر بده، پس من آن را به شخص بزرگتر دادم». (روایت مسلم)

از مجموعه این احادیث صحیح، به نتایج زیر می‌رسیم:

(الف) نشاندن بزرگتر در جای شایسته

منظور از نشاندن بزرگتر در جای شایسته فقط جنبه مکانی نیست برای مثال: در امور مختلف مورد مشورت قرار گیرند، در مجلس در جای مناسبی قرار داده شوند و پذیرایی از آنان آغاز شود و در موارد مختلف دیگر که مشمول گفته پیامبر اکرم ج قرار می‌گیرد که فرمود: «هر کدام از مردم را در جای خود بنشانید».

«شهاب بن عبّاد» می‌گوید: «از بعضی از نمایندگان «عبدالقیس» شنیدم که می‌گفتند: به خدمت رسول گرامی خدا ج رسیدیم، بسیار شادمان و مسرور شدیم وقتی به جمعی که رسول خدا ج در آن تشریف داشت وارد شدیم، کسانی که در اطراف آن حضرت نشسته بودند برای ما جایی باز کردند که بتوانیم بنشینیم، پیامبر ج به ما خوش آمد گفت و برایمان دعای خیر نمود و سپس به ما نظری کرد و فرمود: بزرگ و ریش سفید شما کیست؟ به «منذربن عائذس» اشاره کردیم «منذرس» برخاست و به نزدیک رسول اکرم ج رفت کسانی که نزدیک آن حضرت بودند، کنار رفته، جایی برایش گشودند. «منذر» در طرف راست رسول اکرم ج نشست. پیامبر ج به او خوش آمد گفت و او را مورد لطف قرار داد و درباره سرزمین آنان از او سؤال کرد...». تا آخر حدیث.

از امور مسلم نزد اهل حدیث و یاران پیامبر ج آن است که پذیرایی را از رسول خداج آغاز می‌کردند پس از طرف راست ادامه می‌دادند و این عمل به عنوان سنتی و رهنمودی از آن حضرت برجای مانده و از آن پیروی می‌شود.

(ب) آغاز کردن از بزرگتر در تمامی کارها

برای مثال در نماز جماعت در امامت، هنگام سخن گفتن، در بخشش و در گرفتن و در روابط اجتماعی دیگر مقدم باشند. زیرا «مسلم» از «ابومسعودس» روایت می‌کند که گفت: رسول خدا ج هنگامی که به صف برای نماز جماعت می‌ایستاد، دست بر شانه‌هایمان می‌گذاشت و می‌فرمود:

«راست بایستید و در یک خط کنار هم باشید، نامنظم نباشید که قلوبتان نیز پراکنده و متفرق گردد پس از من مردان بالغ بایستند، پس از آنان کوچکترها و به این ترتیب به دنبال هم قرار بگیرید».

«ابویحیی انصاریس» می‌گوید: «عبدالله بن سهلس» و «محیصه بن مسعودس» با هم به جانب خیبر رفتند و آن روزها زمان صلح بود، از هم جدا شدند. «محیصه» به نزد عبداللهس برگشت و دید که کشته شده است و در خون خود می‌غلطد. سپس به جانب مدینه آمد «عبدالرحمن بن سهلس» و «محیصه» و «حویصه» دو پسر مسعودس با هم به خدمت پیامبر اکرم ج آمدند و «عبدالرحمن» سخن گفتن را آغاز کرد. آن حضرت ج فرمود: «بزرگتر! بزرگتر!» یعنی آنکه بزرگتر است سخن بگوید، در حالی که «عبدالرحمن» از آن دو کوچکتر بود.

(ج) تهدید به عدم کوچک شمردن بزرگتر از جانب کوچکتر

برای نمونه کوچکتر بزرگتر را مسخره کند و ریشخند نماید و در حضورش بی‌ادبی کند یا بر سرش فریاد بکشد، رسول خدا ج فرمود: «سه کس را فقط انسان منافق حقیر می‌شمارد:

کسی که مویش را در مسلمانی سپید کرده است، انسان صاحب علم و امام عادل».

فضایل اجتماعی متعددی از کوچک نشمردن بزرگترها مشتق می‌شود، پس شایسته است که مربیان محترم فرزندان خود را براساس آن تربیت نمایند و آن‌ها را بدان امر نمایند، مواردی که از این اصل مهم استنباط می‌گردد به شرح زیر است:

(الف) حیا

شرم یا حیاء نوعی خصلت اخلاقی است که باعث ترک فعل قبیح و منع کوتاهی در مورد بزرگتر می‌شود و آدمی را به جانب ادای حق هر ذی حقی تشویق می‌کند، برای همین، خصلت حیاء تماماً خصلتی ارزشمند و خیر محسوب می‌گردد.

پیامبر اکرم ج خطاب به حضرت «عایشهل» می‌فرماید: «ای عایشه! اگر حیا به صورت مردی در می‌آمد، مرد صالحی بود، و اگر بی‌حیایی به صورت مردی بود، مرد بدی می‌بود». (روایت بخاری و مسلم) و همچنین فرمود: «حیا با هر چیزی که باشد آن را زینت می‌دهد و بی‌حیایی همراه هر چیزی باشد آن را زشت و ناپسند جلوه می‌دهد». (روایت ابن ماجه و ترمذی)

و فرمود: «إن لکل دین خلقا وخلق الإسلام الحیاء». (هر دین اخلاق برجسته و نه می‌دارد و اخلاق برجسته اسلامی حیات است». (روایت مالک و ابن ماجه)

و «بخاری» و «مسلم» نیز از آن حضرت ج روایت کرده‌اند که فرمود: «حیا شعبه‌ای از ایمان است».

پس تاکید گذشتگان ما بر ایجاد خصلت حیا در فرزندان با توجه به وصایای رسول خدا ج امر غریبی نیست.

فرزندان یاران گرامی پیامبر ج این ویژگی اخلاقی رفیع را داشتند و مظهر این خصلت، در مقابل بزرگترهایشان و کسانی که از جنبه منزلت معنوی بالاتر بودند بروز می‌کرد.

«ابوسعیدس» در روایتی از «بخاری» و «مسلم» می‌گوید: «در زمان کودکی در خدمت رسول اکرم ج بودم و آنچه می‌فرمود به خاطر می‌سپردم و مرا از سخن گفتن منع نمی‌کرد، مگر آنکه مردانی مسن‌تر از من در آنجا حضور می‌داشتند».

(ب) برخاستن به احترام وارد شونده

برخاستن به احترام شخص وارد شونده، مسافر، عالم یا فرد مسن، ادب اجتماعی ارزشمندی است که باید کودکان خود را به انجام آن امر کرده آن را به خصلتی اخلاقی در شخصیت آن‌ها تبدیل کنیم.

1-   حضرت «عایشهل» می‌گوید: کسی را در هیئت و وقار و شیوه زندگی و نشست و برخاست شبیه‌تر از حضرت «فاطمه» دخت گرامی رسول اکر ج به آن حضرت ندیدیم، هرگاه وارد محلی می‌شد که رسول اکرم ج حضور داشت آن حضرت برمی‌خاست او را می‌بوسید و در جای خود می‌نشاند و هنگامی که رسول خدا ج بر او وارد می‌شد برمی‌خاست پدرش را می‌بوسید و بر جای خود می‌نشاند». (روایت بخاری، ابو داود و ترمذی)

2-   «ابوهریره» می‌گوید: «پیامبر خدا ج با ما سخن می‌گفت، وقتی بر می‌خاست ما نیز بلند می‌شدیم و همچنان در حالت ایستادن بودیم تا به منزل یکی از همسران خود وارد می‌شد».

3-   رسول خدا ج نشسته بود که پدر و مادر و برادر رضاعی او وارد شدند، برخاست به استقبال پدر رضاعی خود رفته لبایش را پهن کرد تا پدرش بر آن بنشیند، سپس به استقبال مادر رضاعی رفته و او را بر جانب دیگر لباسش که پهن کرده بود نشاند، سپس به استقبال برادر رضاعی خود رفته و او را روبروی خود نشاند. (روایت ابوداود)

4-   «بخاری» و «مسلم» روایت می‌کنند که وقتی «سعدبن معاذ» به مسجد وارد شد رسول خدا ج به انصار گفت: «به احترام بزرگ خود یا بهترین کس در میان خودتان برخیزید».

5-   و از احادیث صحیح دیگری که بر جواز برخاستن دلالت دارد حدیث «ابن مالک» است که «بخاری» و «مسلم» هر دو بر آن اتفاق دارند. می‌گوید: «پس از تخلف ما از دستور رسول اکرمص و شرکت نکردن در جنگ تبوک، و پذیرش توبه ما از جانب خدای تعالی، براه افتادم تا رسول اکرم ج را پیدا کنم، مردم گروه گروه با من برخورد کرده و درباره پذیرش توبه به من،‌تبریک می‌گفتند و می‌گفتند: پذیرش توبه شما از جانب خدای تعالی مبارک باد! تا وارد مسجد شدیم، دیدیم گروهی از مردم برگرد پیامبر ج جمع شده‌اند «طلحه بن عبیدالله» برخاست و با شتاب به جانب من آمد با من دست داد و تبریک گفت».

اهل علم و اجتهاد براساس این احادیث بر جواز قیام برای اهل علم و فضل در مناسبات مختلف استدلال کرده‌اند.

اما احادیثی که درباره نهی از برخاست، از رسول اکرم ج به اثبات رسیده است به حالتی حمل شده است که فرد، ذات قیام را مورد نظر دارد و منظور او ایستادن و کرنش در مقابل کسی است که قدرتمند است و با این حالت ویژه می‌خواهد حس استکبار و قدرت‌طلبی خود را ارضا کند و ایستادن در مقابلش او را خشنود می‌کند و همچنین بر تقلید ویژگی خاصی از قیام حمل شده است مانند: تکبر و بزرگداشت غیرمسلمین که در آن فرد قدرتمند با تکبر وجاه و جلال دنیایی می‌نشیند و مردم در اطرافش می‌ایستند.

(ج) بوسیدن دست بزرگان

یکی دیگر از آداب اجتماعی که باید فرزندان ما به آن عادت کنند و مربیان ما به آن اهتمام ورزند و آموزش دهند، بوسیدن دست بزرگان است که این ادب اجتماعی اثر بزرگی در تواضع کودک و رعایت احترام و درک منزلت بزرگان دارد.

1-   «احمد»، «بخاری»، «ابوداود» و «ابن الاعرابی» از «زارع» که از گروه «عبدالقیس» بود روایت می‌کنند که: «پس از آنکه وارد مدینه شدیم ...».

2-   «بخاری» در «الادب المفرد» از از «وازع بن عامر» روایت می‌کند که: «وارد مدینه شدیم،‌ پیامبر ج را به ما نشان دادند و ما دست و پایش را می‌بوسیدیم».

3-   «ابوعمارس»‌ می‌گوید: «... زیدبن ثابت دست ابن‌عباس را بوسید و گفت: به ما امر شده که چنین رفتاری با اهل بیت پیامبرمان داشته باشیم».

4-   «صهیبس» روایت می‌کند که: «علی را دیدم که دست و پای عباس را می‌بوسید». (روایت بخاری در الادب المفرد)

5-   ابومالک الاشجعی روایت می‌کند که به پسر پدرم گفتم که دستی را که با آن با پیامبر خدا ج بیعت نمودی به من بده، و سپس آن را بوسیدم. (روایت حافظ ابوبکر المقرّی)

اما باید به این نکات مهم نیز توجه کنیم:

أ)- فرزندان ما نباید در امر احترام و بوسیدن دست بزرگترها غلو کنند که حقیقت احترام را خدشه‌دار کنند و شخصیت کودک نیز پایمال گردد.

ب)- احترام و بوسیدن دست نباید از حدی که شرع معین کرده است تجاوز کند مثلاً در هنگام برخاستن نباید خم شود یا هنگام بوسیدن دست نباید حالت رکوع پیدا کند.

آنچه که به نظر خوانندگان محترم رسید مهم‌ترین اصول رعایت حقوق دیگران در تربیت اجتماعی اسلامی بود. پس شایسته است که مربیان محترم این اصول را به کودکان خود بیاموزند و آن‌ها را بر مبنای این رهنمودهای ارزشمند تربیت نمایند تا کودک به تدریج به احترام بزرگتر و افراد مسن عادت کند و از ابتدای زندگی آداب بر خورد با کسانی را که از جنبه سنی یا علمی و منزلت معنوی از او بالاترند بداند.

بدون تردید زمانی که مربیان ما این قوانین و قواعد اخلاقی را در تربیت اجتماعی کودکان در ارتباط با احترام دیگران و آداب برخورد با آن‌ها و نیکی نمودن به آنان، به نسل حاضر تقدیم دارند، نسل آینده ما کسانی خواهند بود که به صاحبان فضیلت معنوی و بزرگان خود احترام می‌گذارند و این خود بالاترین درجه ادب است.

پس چه نیازمندیم به مربیان ارجمند و معلمین با فضیلتی که این حقایق دینی را درک کنند، سپس با عزم و اراده تلاش کنند تا نسل نوجوان ما به این صفات آراسته گردد.

و اگر این راه طی شود و والدین و مربیان ما بر انجام آن مصمم باشند، امت اسلامی ما به بالاترین درجه اخلاق اجتماعی نایل خواهد شد و آن روز است که مؤمنین به سبب ایجاد این چنین نسلی و آن چنان جامعه‌ای با ثبات واستقرار مطلوب، شادمان خواهند بود.

رعایت آداب عمومی اجتماعی

یکی دیگر از بخش‌های تربیت اجتماعی اسلام رعایت آداب عمومی اجتماعی است. این بخش نیز مانند سایر قسمت‌های مذکور در فصول قبل، از همان ابتدای سنین کودکی آغاز می‌شود تا هنگامی که توانایی‌های کودک شروع به رشد می‌کند و سن او بتدریج اضافه می‌گردد و قدرت ادراک محیط اطراف را پیدا می‌کند، بتواند با دیگران به بهترین صورت ممکن ارتباط داشته باشد و زندگی او در نظام اجتماعی آمیخته با محبت، ملاطفت و مکارم اخلاقی باشد.

بدون تردید رعایت آداب عمومی اجتماعی مورد بحث در این فصل که بزودی به نظر خوانندگان محترم می‌رسد، ارتباط تنگاتنگی با بنیان‌گذاری پایه‌های تربیت روانی کودک خواهد داشت، زیرا روابط اجتماعی و پذیرش و انجام آداب عمومی زمانی امکان‌پذیر می‌شود که فرد، مؤمن و متقی باشد و احساس دلسوزی و شفقت و برادری در او رشد کرده، وجودش آمیخته با فضایلی مانند گذشت و بردباری باشد. در این صورت است که می‌توانیم تربیت اجتماعی را به مراتب عالی و نهایت مطلوب خویش برسانیم.

کودکی که چنین مراحل تربیتی را طی کند، در آینده با شخصیتی متعادل، هوشمند و عاقل و برخوردار از جنبه‌های مختلف تربیت با حکمت و اندیشمند در جامعه خود بروز خواهد کرد.

همان‌طوری که در فصول قبل بطور مفصل در ارتباط با بخش‌های مختل تربیت اجتماعی سخن گفته‌ایم در اینجا نیز خطوط اصلی این بخش از تربیت اجتماعی را مورد بحث قرار می‌دهیم که به شرح زیر است:

1-   آداب خوردن و نوشیدن.

2-   آداب سلام کردن.

3-   آداب اجازه گرفتن.

4-   آداب مجالس.

5-   آداب سخن گفتن.

6-   آداب شوخی کردن.

7-   آداب تبریک گفتن.

8-   آداب عیادت مریض.

9-   آداب تعزیه.

10- آداب عطسه کردن و خمیازه کشیدن.

به یاری خدا در هر مورد از موارد فوق به تفصیل سخن خواهیم گفت تا مربیان بتوانند با بینش و آگاهی لازم نهال این خصایل ارزشمند را در عمق وجود کودکان بکارند و در این راه بر خدا توکل کرده و از او یاری می‌خواهیم.

1- آداب خوردن و نوشیدن

در اسلام برای خوردن ونوشیدن آدابی وضع شده است که مربیان و والدین عزیز لازم است به آن توجه نموده، آن را به فرزندان خود یاد دهند که به ترتیب ذیل است:

(الف) شستن دست‌ها قبل از غذا و بعد از آن

پیامبر اکرم ج فرمود: «برکة الطعام الوضوء قبله والوضوء‌ بعده». «برکت غذا، وضو گرفتن قبل و بعد از آن است». (روایت ابو داود و ترمذی)

و همچنین فرمود:

«کسی که دوست دارد خدای تعالی خیر و برکت منزلش را فراوان کند وقتی غذا حاضر شد وضو بگیرد و و وقتی غذا را برداشتند نیز مجدداً وضو بگیرد». (روایت ابن‌ماجه و بیهقی)

(ب) تسمیه (بسم‌الله الرحمن الرحیم) در اول و آخر غذا

پیامبر خدا ج فرمودند:

«هر کدام از شما که می‌خواهد غذا بخورد با نام خدای متعال آغاز کند. اگر فراموش کرد که در ابتدا بگوید، در آخر غذا باید بگوید: «بسمالله أوله وآخره» به نام خدا در اول و آخر آن». (روایت ابو داود و ترمذی)

«امام احمد» و دیگران می‌گویند آن حضرتص هرگاه غذا می‌خورد یا آب می‌نوشید می‌فرمود:

«الحمدلله الذی أطعمنا وسقانا وجعلنا مسلمین» «سپاس خدای را که ما را طعام و آب داد و مسلمان قرار داد».

(ج): از غذایی که در برابرش می‌گذارند عیب‌جویی نکند.

ابوهریرهس می‌گوید: «پیامبر گرامی خدا ج هیچگاه از غذایی عیب‌جویی نمی‌کرد اگر از غذا خوشش می‌آمد می‌خورد در غیر این صورت به آن دست نمی‌زد». (روایت مسلم و بخاری)

(د) با دست راست و از طرف نزدیک به خودش بخورد.

«عمربن ابی سلمه»س می‌گوید: در کودکی تحت رعایت و تکفل رسول خدا ج بودم، سینی غذا را که می‌گذاشتند دستم را به تمام نواحی آن رسانده، غذا را از همه طرف بر می‌داشتم رسول اکرم ج فرمود: «فرزندم؛ بسم‌الله بگو، با دست راست بخور و فقط از قسمتی از ظرف غذا که در طرف خودت هست، بردار». (روایت بخاری و مسلم)

(هـ) در حال تکیه دادن غذا نخورد.

که از لحاظ سلامتی بدن مضر است و همراه با نوعی حالت استکبار می‌باشد.

پیامبر خداص می‌فرمود: «من در حال تکیه دادن غدا نمی‌خورم». (روایت بخاری)

«انس» در روایتی از «بخاری» می‌گوید: «پیامبر خداص را دیدم که نشسته بود (چهار زانو) و خرما می‌خورد».

(و) سخن گفتن در هنگام خوردن غذا مستحب است.

(نه در هنگام جویدن غذا بلکه در حالتی که غذا در دهان نیست) در روایت «مسلم» آمده است که «جابر» می‌گوید: رسول خداص از اهلش طلب غذا نمود گفتند: فقط سرکه داریم! فرمود: بیاورید! و در حالیکه می‌خورد گفت سرکه چه طعام خوبی است! سرکه چه طعام خوبی است!

همچنین در خبر صحیح آمده است که آن حضرت در مناسبات مختلف بر سر سفره غذا با یارانشان صحبت کرده‌اند.

(ز) مستحب است پس از تمام شدن غذا برای میزبانش دعای خیر کند.

«انس»س می‌گوید: پیامبر اکرم ج به نزد «سعدبن عباده» آمد، او نان و روغن به خدمت رسول اکرم ج آورد آن حضرت خورد سپس فرمود: «أفطر عندکم الصائمون، وأکل طعامکم الأبرار، وصلت علیکم الملائکة». «روزه‌داران نزد شما افطار کنند و غذایتان را انسان‌های نیکوکار بخورند و ملائک بر شما درود بفرستند». (روایت ابوداود و ترمذی).

(ح) قبل از بزرگتر غذا خوردن را شروع نکند.

«حذیفه»س» می‌گوید: «کنا إذا حضرنا مع رسول الله ج طعاماً لم نضع أیدینا حتی یبدأ رسول الله ج فیضع یده». «هرگاه با رسول خدا ج بر سر سفره‌ای حاضر می‌شدیم به غذا دست نمی‌زدیم، تا آن حضرت غذا خوردن را آغاز نمایند». (روایت مسلم)

(ط) نعمت خدا را ناچیز و بی‌اهمیت نشمارد

«انس»س می‌گوید: «هرگاه رسول خدا ج غذایی می‌خورد سه انگشت خود را می‌لیسید و می‌گفت اگر لقمه هر کدام از شما افتاد آن را بردارید و تمیز نمائید و بخورید و آن را برای شیطان رها نکنید و ما را امر می‌کرد که با انگشت کاسه را بلیسیم و می‌فرمود: «إنکم لا تدرون فی أی طعامکم البرکة». «شما نمی‌دانید در کدام غذایتان برکت هست». (روایت مسلم)

آداب نوشیدن به ترتیب زیر است:

(الف) سه بار نوشیدن و گفتن تسمیه و حمد در هنگام نوشیدن مستحب است.

پیامبر خدا ج فرمود: «آنچه را می‌نوشید مانند شتر یکباره سرنکشید بلکه آن را با مکث در 2 یا 3 بار بنوشید و در ابتدا بگوئید «بسم الله الرحمن و الرحیم» وقتی که نوشیدنی تمام شد بگوئید «الحمدلله». (روایت ترمذی)

(ب) نوشیدن از دهانه ظرف مکروه است.

«ابوهریرهس» می‌گوید: «پیامبر گرامی خدا ج ما را نهی فرمود که از دهانه مشک یا خیک، آب بنوشیم». (روایت مسلم و بخاری)

(ج) کراهت فوت کردن در نوشیدنی

«ابن عباسب» می‌گوید: «نبی اکرم ج نهی کرد که در ظرف غذا یا نوشیدنی بدمیم یا فوت نماییم». (روایت ترمذی)

زیرا دمیدن و فوت کردن در ظرف غذا یا نوشیدنی با ادب اجتماعی ناسازگار است و از جنبه سلامتی نیز زیان آور است.

(خوردن و نوشیدن در حال نشسته مستحب است).

در روایتی از «مسلم» آمده است که «انس»س گفت: پیامبر اکرم ج ما را نهی کرد که ایستاده بنوشیم. از «انس» سؤال کردیم که در مورد خوردن چه؟ گفت: «خوردن بدتر است».

اما مواردی که در اخبار صحیح آمده است که آن حضرت در حالت ایستاده مبادرت به نوشیدن کرده‌اند برای آن بوده است که در حالت‌های خاصی نوشیدن در حالت ایستاده بهتر از نشسته است، مثلاً نوشیدن آب زمزم توسط آن حضرت ج که مشمول اصل ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185] می‌باشد: یعنی خدای تعالی سهل و آسانی را برای شما می‌خواهد و خواهان سختی شما نیست.

(هـ) نهی از نوشیدن در ظروف طلا و نقره

رسول خدا ج فرمود: «الذی یشرب فی آنیة الفضة فإنما یجرجر فی بطنه نار جهنم». «کسی که در ظرف نقره بنوشد، آتش جهنم را به درون شکم خود می‌کشد». (روایت بخاری و مسلم) و نیز می‌فرماید: «من شرب فی إناء من ذهب أو فضة فإنما یجرجر فی بطنه ناراً من جهنم». «کسی که در ظرف طلا یا نقره آب یا هر چیز دیگر بنوشد، براستی آتش جهنم را به درون شکم خود فرو می‌کشد». (روایت مسلم)

زیرا نوشیدن آب یا هر نوشیدنی دیگر در ظرف طلا یا نقره مظهری از استکبار و برتری جویی است و طعنه‌ای به انسان‌های فقیر است.

(و) نهی از پر کردن شکم از خوردنی و نوشیدنی

پیامبر اکرم ج فرمود: «شکم آدمی بدترین ظرفی است که از غذا پر می‌شود، چند لقمه‌ای که آدمی بتواند با آن پشت راست دارد کافی است، اگر غذا می‌خورد، ثلث شکم را برای طعام،‌ ثلث آن را برای نوشیدن و ثلث دیگر را خالی بگذارد».

پس شایسته است که مربیان و والدین عزیز فرزندان خود را به این آداب ارزشمند اجتماعی مقید سازند تا به آن عادت نمایند و در ارتباط با مردم در زندگی اجتماعی خویش از آن بهره گیرند.

2- آداب سلام کردن

سلام کردن آداب خاص خود را دارد، شایسته است که والدین و مربیان محترم کودکان خود را به آن عادت دهند و در وجود آنان جایگزین سازند. آداب سلام کردن به ترتیب زیر است:

أ) فرزند بداند که شرع مقدس اسلام به سلام کردن امر نموده است.

خدای تعالی در کتاب با عظمت و والای خویش می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَا [النور: 27].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خانه‌ای داخل نشوید! مگر آنکه، اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید».

﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُیُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ تَحِیَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَکَةٗ طَیِّبَةٗ [النور:61].

«پس هرگاه به منزلی وارد شدید برخود سلام کنید! درودی از جانب خدا، پاک و پر برکت».

از رسول گرامی ج پرسیدند: انجام دادن چه کاری از اسلام نیکوتر است؟ فرمود: «طعام بدهی و سلام کنی بر کسی که می‌شناسی و بر کسی که نمی‌شناسی». (روایت مسلم و بخاری)

«ابوهریره»س می‌گوید: رسول خدا ج فرمود: «وارد بهشت نمی‌شوید مگر اینکه ایمان داشته باشد.

و ایمان ندارید مگر آنکه یکدیگر را دوست داشته باشید. آیا شما را راهنمایی کنم که چگونه می‌توانید همدیگر را دوست بدارید؟ سلام کردن را بین خود رایج کنید».

ب) فرزند کیفیت سلام کردن را یاد بگیرد

کسی که سلام کردن را آغاز می‌کند باید بگوید: «السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته» و کسی که جواب می‌دهد می‌گوید: «وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته» هر چند صیغه سلام برای فرد سلام کننده و جواب دهنده جمع است در حالت مفرد و جمع یکسان بکار برده می‌شود. این کیفیت سلام‌کردن از احادیث رسول خدا ج استنباط شده است که در اینجا ذکر می‌گردد:

مردی به خدمت نبی‌اکرم ج رسید و گفت: «السلام علیکم» پیامبر خدا ج جواب داد و فرمود: ده، دیگری آمد و گفت: «السلام علیکم ورحمة الله» پیامبر خدا ج جواب داد و فرمود: بیست و شخص سومی آمد و گفت: «السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته» آن حضرت جواب داد و فرمود: سی (روایت ابو داود و ترمذی)

«بخاری» و «مسلم» از حضرت «عایشه» روایت می‌کنند که گفت: رسول خدا ج خطاب به من فرمود: این جبرئیل است که بر تو سلام می‌کند! حضرت «عایشه»ل فرمود: «علیه السلام ورحمة ‌الله وبرکاته».

ج) کودک آداب سلام‌کردن را یاد بگیرد

سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و تعداد کم به تعداد زیاد و کوچک به بزرگ سلام می‌کند پیاده اکرم ج فرمود: «یسلم الراکب علی الماشی، والماشی علی القاعد والقلیل علی الکثیر» (روایت بخاری و مسلم). «فرد سواره بر پیاده و کسی که ایستاده است بر فرد نشسته و تعداد کم به تعداد زیاد سلام می‌کنند». (روایت بخاری و مسلم)

و در روایت بخاری آمده است: «یسلم الصغیر علی الکبیر». «کوچک به بزرگ سلام می‌کند».

د) کودک از سلام کردن شبیه به بیگانگان منع شود

نبی اکرم ج فرمود: «لیس منا من تشبه بغیرنا, لا تشبهوا بالیهود ولا بالنصاری، فإن تسلیم الیهود الإشارة بالأصابع، وتسلیم النصاری الإشارة بالأکف». «کسی که غیر از مسلمان تقلید کند از ما نیست، از یهود و نصاری تقلید نکنید. سلام کردن یهودی بوسیله اشاره بوسیله انگشتان و سلام کردن نصاری با اشاره به بوسیله کف دست است».

نهی آن حضرت ج به این دلیل است که ضرورت دارد امت اسلامی هویت و شخصیت متمایزی از سایر ملل داشته باشد که این تمایز در آداب اجتماعی و اخلاقی و شیوه زندگی بروز می‌کند.

هـ) سلام را باید مربی آغاز کند

مربی اول اسلام حضرت محمد ج پیامبر محبوب ما به کودکان سلام می‌کرد.

«انسس» می‌گوید: پیامبر خدا ج از کنار تعدادی از کودکان می‌گذشت بر آنان سلام کرد. و در روایت «مسلم» آمده است که پیامبر خدا ج از کنار بچه‌ها گذشت و به آن‌ها سلام کرد. «انس» می‌گوید: این عادت پیامبر ج بود. (که به کودکان سلام می‌کرد) (روایت بخاری و مسلم)

در روایت «ابوداود» به این گونه آمده است:

نبی اکرم ج از کنار تعدادی پسربچه که بازی می‌کرد عبور نمود به آنان سلام کرد. و در روایت «ابن السنی» آمده است که حضرت فرمود: ‌«سلام بر شما بچه‌ها».

و) کودک باید یاد بگیرد که جواب غیرمسلمان را با لفظ (علیکم) بدهد

«بخاری» و «مسلم» از «انسس» روایت می‌کنند که گفت: رسول خدا ج فرمود: «وقتی که اهل کتاب به شما سلام کردند بگوئید علیکم و همچنین فرمود شما ابتدا به یهودی و نصاری سلام نکنید». (روایت مسلم)

و از این حدیث استنباط می‌کنیم که نباید به اهل کفر سلام کنیم.

ز) کودک بداند سلام کردن سنت است اما جواب دادن واجب است

پیامبر خدا ج فرمود:

«کسی که سلام را جواب دهد، خیرش برای اوست و کسی که جواب ندهد از ما نیست». (روایت ابن السنی)

ترمذی روایت می‌کند که از نبی‌اکرم ج پرسیدند، دو مرد با هم ملاقات می‌کنند کدامیک از آن‌ها سلام کردن را آغاز می‌کند؟

فرمود: «أولاهما بالله تعالی». «آنکه بخدا نزدیک‌تر است».

و در روایت «ابوداود» آمده است: «نزدیکترین مردم بخدا کسی است که قبل از همه سلام را آغاز می‌کند».

شایسته است که مربی به کودک بیاموزد که سلام کردن به افراد زیر مکروه است:

کسی که وضو می‌گیرد، کسی که داخل حمام است، کسی که غذا می‌خورد، فردی که می‌جنگد، کسی که تلاوت قرآن می‌کند یا ذکر خدا می‌نماید، فردی که در حج تکبیر می‌گوید، خطیب جمعه در حال خطبه و واعظ مسجد یا جاهای دیگر در حال وعظ کسی که بر فردی در حالت‌های فوق سلام کند جواب سلام او واجب نخواهد بود. لازم است که مربیان و والدین عزیز آداب سلام کردن را به طور کامل به فرزندان خود یاد دهند تا به این آداب اجتماعی عادت کنند و از آن در رابطه با مردم بهره گیرند.

3- آداب اجازه گرفتن برای ورود به منزل یا اتاق

اجازه گرفتن نیز آداب خاص خود را دارد که باید به کودک تعلیم داده شود که مشمول کلام مبارک خدای متعال است که می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِیَسۡتَ‍ٔۡذِنکُمُ ٱلَّذِینَ مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ وَٱلَّذِینَ لَمۡ یَبۡلُغُواْ ٱلۡحُلُمَ مِنکُمۡ ثَلَٰثَ مَرَّٰتٖۚ مِّن قَبۡلِ صَلَوٰةِ ٱلۡفَجۡرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ ٱلظَّهِیرَةِ وَمِنۢ بَعۡدِ صَلَوٰةِ ٱلۡعِشَآءِۚ ثَلَٰثُ عَوۡرَٰتٖ لَّکُمۡۚ لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ وَلَا عَلَیۡهِمۡ جُنَاحُۢ بَعۡدَهُنَّۚ طَوَّٰفُونَ عَلَیۡکُم بَعۡضُکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٥٨ وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنکُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡیَسۡتَ‍ٔۡذِنُواْ کَمَا ٱسۡتَ‍ٔۡذَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٥٩ [النور: 58- 59].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید آنانکه مالکشان هستید و کسانی از شما که به حد احتلام نرسیده‌اند، باید از شما در سه وقت اجازه بگیرند: قبل از نماز فجر و هنگام نیمروز که جامه‌های خود را در می‌آورید و بعد از نماز عشاء، این سه وقت خلوت شماست، پس از این سه وقت بر شما و ایشان با کی نیست که برگرد شما بگردند یا بعضی از شما برگرد بعضی دیگر، بگردد. بدینگونه خداوند برای شما آیات را بیان می‌کند و خداوند دانا و حکیم است و چون اطفال شما به بلوغ رسیدند باید اجازه بگیرند، چنانکه کسانی که قبل از ایشان بودند برای ورود اجازه می‌گرفتند».

خداوند سبحان به والدین و مربیان امر می‌کند که براساس نص قرآنی کودکانی را که هنوز به سن بلوغ نرسیده‌اند آموزش دهند که در سه حالت از پدر و مادر اجازه ورود بگیرند:

1-   قبل از نماز صبح زیرا مردم در این حالت در خواب هستند و پدر و مادر در رختخواب خود استراحت می‌کنند.

2-   هنگام ظهر زیرا زن و مرد لباس راحت می‌پوشند.

3-   بعد از نماز عشاء، زیرا وقت خواب و استراحت است.

و دستور اجازه گرفتن کودکان و اهل خانواده در این سه وقت از پدر و مادر به این دلیل است که شاید پدر و مادر در حالتی باشند که نمی‌خواهند کودکان آن‌ها و هیچکس دیگر آن‌ها را ببیند.

اما پس از اینکه اطفال به سن رشد و بلوغ رسیدند غیر از طلب اجازه در این سه وقت، در اوقات دیگر هم باید اجازه بگیرند.

و در آخر آیه دیدیم که خدای متعال فرمود:

﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنکُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡیَسۡتَ‍ٔۡذِنُواْ کَمَا ٱسۡتَ‍ٔۡذَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ «چون اطفال شما بالغ شدند باید اجازه بگیرند چنانکه کسانی که قبل از ایشان بودند اجازه می‌گرفتند».

براساس این اشارات قرآنی در می‌یابیم که تا چه حد دین اسلام به تربیت اجتماعی و تکوین اخلاقی و روانی فرد مسلمان توجه کرده است، تا هنگامی که به سن جوانی رسید نمونه زنده‌ای از انسان متکامل در آداب و اخلاق و رفتار باشد».

آداب دیگر در ارتباط با اجازه گرفتن

أ) اول سلام کند بعد اجازه ورود بگیرد

«ابو داود» روایت می‌کند که مردی از «بنی‌عامر» پشت در منزل پیامبر ج ایستاده بود و آن حضرت داخل خانه بود.

گفت: وارد شوم! پیامبر اکرم ج به خدمتکارش گفت: بیرون برو و به او آداب اجازه گرفتن را یاد بده و به او بگو اول سلام کن و سپس اجازه بگیر، مرد «بنی‌عامری» که صدای پیامبر ج را می‌شنید گفت: «سلام علیکم» اجازه هست داخل شوم؟ پیامبر اکرم ج اجازه داد،‌ داخل شود.

ب) فردی که اجازه ورود می‌گیرد باید نام یا کنیه یا مشخصات خود را بگوید

در روایت «بخاری» و «مسلم» در ارتباط با عروج رسول اکرم ج به آسمان در «لیله الاسراء» آمده است که رسول خدا ج فرمود: سپس جبرئیل به طرف آسمان دنیا بالا رفت،‌در را کوفت گفتند کیستی؟ گفت: جبرئیل! گفتند چه کسی همراه تو است؟ گفت: محمد و همچنان بالا می‌رفتیم و این سؤال در هر آسمانی تکرار می‌شد.

در صحیحین «بخاری و مسلم» آمده است که «ابوموسی» گفت: پیامبر اکرم ج بر چاه بستان نشسته بود که «ابوبکرس» آمد، اجازه ورود گرفت. گفتم: کیستی؟ گفت: «ابوبکر» سپس «عمر» و بعد از او «عثمان» آمد و هر کدام نیز چنان کردند.

و همچنین در صحیحین «بخاری ومسلم» آمده است که «جابرس» گفت: به خدمت رسول اکرم ج رفتم در زدم فرمود: کیستی؟ گفتم: من! فرمود من من؟! مثل اینکه از این نوع جواب دادن راضی نبود.

ج) طلب اجازه سه بار است

در صحیحین از «ابوموسی اشعریس» آمده است که رسول خدا ج فرمود: «الاستئذان ثلاث: فإن أذن لک وإلا فارجع». «اجازه ورود سه بار است. اگر اجازه دادند داخل شو! در غیر این صورت برگردد». مستحب است که بین اجازه اول و دوم به اندازه چهار رکعت نماز فاصله باشد، مبادا که صاحب‌خانه در حال نماز یا قضای حاجت باشد.

د) در را بشدت نکوبد

کودک باید یاد بگیرد که وقتی در می‌زند با شدت و صدای بلند نباشد، خصوصاً اگر صاحب خانه پدر،‌ استاد یا انسان فاضلی باشد. در صحیح «بخاری» از «انسس» روایت شده است که گفت: با انگشت بر در منزل پیامبر خدا ج می‌زدیم.

و گذشتگان ما، در بزرگان خود را با ناخن می‌زدند که نشانگر نهایت احترام و ادبی است که برای آنان قائل می‌شدند. البته چنانکه قبلاً تذکر داده‌ایم، این نوع درکوفتن در صورتی مناسبت دارد که صاحبخانه نزدیک در منزل باشد، در غیر این صورت به تناسب ضرورت و فاصله، در با شدت بیشتری زده می‌شود.

در صورتی که خانه زنگ داشت ـ مانند تمام خانه‌های امروزی ـ کسی که می‌خواهد اجازه ورود بگیرد، یک زنگ کوتاه و سریع می‌زند که بر لطف و کرامت اخلاقی او دلالت می‌نماید.

هـ) در هنگام طلب اجازه ورود پشت به در بایستد

گاه اتفاق می‌افتد که زنی بیگانه در را می‌گشاید و طلب اجازه ورود به خاطر آن است که شاید اهل منزل در حال و وضعی باشند که ما حق دیدن آن‌ها را نداشته باشیم. این مطلب را رسول گرامی ج تاکید می‌فرمایند و می‌گویند: «طلب اجازه به جهت دیدن است». (روایت بخاری و مسلم)

(مقصود آنکه قبل از ورود به خانه باید اجازه بگیریم مبادا چشم ما به کسانی بیافتد که دیدن آن‌ها بر ما حرام است).

و همچنین می‌فرمایند: «لا تأتوا البیوت من أبوابها ولکن ائتوها من جوانبها فاستاذنوا. فإن أذن لکم فادخلوا وإلا فارجعوا». «در مقابل در خانه نایستید بلکه در کنار آن بایستید و اجازه بخواهید، اگر اجازه دادند داخل شوید! در غیر این صورت برگردید». (روایت طبرانی)

«ابوداود» روایت می‌کند که «وقتی پیامبر خدا ج به در خانه‌ای می‌رسید که می‌خواست وارد آن شود، روبروی در نمی‌ایستاد بلکه در کنار چپ یا راست آن توقف می‌کرد و می‌فرمود: «السلام علیکم»، «السلام علیکم».

و در «صحیحین» از «ابوهریره» روایت شده است که نبی‌اکرم ج فرمود: «من اطلع فی بیت قوم فقد حل لهم ان یفقووا عینه». «کسی که بدون اجازه وارد منزل کسی شود حق دارند چشمش را کور کنند» و در روایت «نسایی» آمده است «من اطلع فی بیت قوم ففقووا عینه فلا دیة ولا قصاص». «هر کس به داخل خانه کسی نگاه کند اگر چشمش را کور کردند دیه و قصاص ندارد».

و) وقتی صاحبخانه گفت برگرد، باید برگردد

این قاعده براساس گفته مبارک حق تعالی است که فرمود:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ٢٧ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فِیهَآ أَحَدٗا فَلَا تَدۡخُلُوهَا حَتَّىٰ یُؤۡذَنَ لَکُمۡۖ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡکَىٰ لَکُمۡۚ [النور: 27- 28].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خانه‌ای ـ غیر از خانه خود ـ وارد نشوید، مگر آنکه اجازه ورود بگیرید و بر اهل خانه سلام کنید! این برای شما بهتر است،‌شاید که تذکر گیرید. اگر کسی را در آن نیافتید وارد نشوید، تا به شما اجازه دهند و اگر به شما گفتند: برگردید! پس برگردید که این برای شما پاکیزه‌تر است».

پس شایسته است فردی که اجازه می‌گیرد دچار خشم یا نوعی عدم تحمل به جواب نگردد، بلکه امر پروردگارش را اجرا کند که به او دستور بازگشت داده است.

«قتاده» می‌گوید: یکی از مهاجرین گفت: در تمامی عمرم می‌خواستم این آیه را تحقق بخشم ولی هیچ موردی پیش نیامده که به دیدار برادری مسلمان بروم، در بزنم و او بگوید بگرد و من هم مسرور و شادمان بر گردم.

آنچه بیان گردید مهم‌ترین قواعد طلب اجازه بود، شایسته است که مربیان و والدین عزیز خود به آن مقید باشند و به فرزندانشان نیز یاد دهند تا در روابط اجتماعی خود از آن بهره گیرند.

4- آداب مجالس

آداب مجالس به شرح زیر است که لازم است، کودک آن را بیاموزد:

أ) با کسی که در مجلس برخورد می‌نماید، دست بدهد

زیرا پیامبر خدا ج فرمود: «زمانی که دو فرد مسلمان با هم ملاقات می‌کنند و دست می‌دهند و خدای را سپاس می‌گویند و از او طلب بخشش می‌کنند، خدای تعالی آنان را می‌بخشد». (روایت ابو داود و ابن السنّی)

و نیز فرمود: «ما من مسلمین یلتقیان فیتصافحان إلا غفر لهما قبل أن یتفرقا».

«هر دو فرد مسلمان که برخورد می‌کنند و دست می‌دهند، خدای تعالی قبل از آنکه از هم جدا شوند آنان را می‌بخشد». (روایت ترمذی، ابن‌ماجه)

و در «موطا» امام «مالک» از آن حضرتص آمده است که: «تصافحوا یذهب الغل، وتهادوا تحابوا وتذهب الشحناء». «با هم دست بدهید که حقد و کینه را از بین می‌برد و به یکدیگر هدیه بدهید که یکدیگر را دوست خواهید داشت و عداوت و دشمنی از بین شما رخت بر خواهد بست».

ب) در جایی بنشیند که صاحبخانه برایش معین می‌کند

زیرا صاحب منزل نسبت به جایی که میهمانش باید بنشیند آگاه‌تر است و در این مورد حق دارد، به قول معروف می‌گویند: «أهل مکة أدری بشعابها» اهالی مکه به اطراف و اکناف آن آگاه ترند. جدیداً می‌گویند «رب البیت أدری بالذی فیه» صاحبخانه به آنچه در آن است آگاه‌تر است. این مثال مطابق فرموده خدای تعالی است که آن را بیان داشتیم:

﴿فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فِیهَآ أَحَدٗا فَلَا تَدۡخُلُوهَا حَتَّىٰ یُؤۡذَنَ لَکُمۡۖ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡکَىٰ [النور: 28].

«و اگر کسی را در آن [منزلی که می‌روید] نیافتید به آن داخل نشوید! تا به شما اجازه دهند و اگر گفتند باز گردید! پس باز گردید که این برای شما پاکیزه‌تر است».

میهمان با توجه به این آیه مرهون اشاره میزبان است حتی در بازگشت، که با گفته آن حضرت ج تطابق دارد که فرمود:

«فرد مسلمانی که وارد منزل کسی شد در جایی بنشیند که امر می‌کنند، زیرا هر کس به عورت[6] منزل خویش آگاه‌تر است». (از مجمع الزوائد)

ج) در کنار سایرین بنشیند نه در وسط آنان

نشستن در کنار سایرین در مجالس، ادب اجتماعی مهمی است، زیرا وقتی فرد پشت به گروهی بنشیند آنان را آزرده می‌کند و دیگران نیز او را دشنام می‌دهند.

«ترمذی» از «ابی مجلز» روایت می‌کند: «مردی وسط حلقه نشست، «حذیفه» گفت: رسول خدا ج لعنت کرده است کسی را که وسط حلقه می‌نشیند».

البته این نهی در شرایطی است که امکان نشستن در کنار سایرین وجود داشته باشد اما اگر در مجلس، ‌تنگی باشد و جایی برای نشستن نباشد و اجباراً باید در وسط بنشیند گناهی ندارد، زیرا خدای تعالی فرمود: ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ [الحج: 78] «در دین برای شما سختی و تنگی قرار ندارد.

د) بین دو نفر ننشیند مگر به اجازه آن‌ها

نبی اکرم ج فرمود:‌ «لا یحل لرجل أن یفرق بین اثنین إلا بإذنهما». «هیچ انسانی جایز نیست، دو نفر را از هم جدا کند مگر به اجازه آن‌ها». (روایت ترمذی و ابوداود). و در روایت ابوداود آمده است که «لا یجلس بین رجلین إلا بإذنهما». «بین دو مرد ننشیند مگر به اجازه آن‌ها».

هـ) فرد وارد شونده به مجلس در هر کجا که امکان پذیر بود بنشیند

«جابربن سمره» ‌می‌گوید: «وقتی به خدمت رسول اکرم ج می‌رسیدیم هر جای مجلس که باز بود و امکان نشستن بود می‌نشستیم». (روایت ابوداود و ترمذی)

البته این در موردی است که فردی عادی وارد مجلس می‌شود، در صورتی که انسان فاضلی که مقام و منزلت معنوی دارد، وارد شد اشکالی ندارد که حاضرین مجلس یا صاحب منزل او را در مکان مناسبی بنشانند، زیرا نبی‌اکرم ج فرمود: ‌«مردم را در جای خود بنشانید» و داستان نماینده «عبدالقیس» را قبلاً در ارتباط با این موضوع ذکر کردیم.

و) اگر حاضرین 3 نفر باشند دو نفر نباید در گوشی با هم صحبت کنند

رسول گرامی خدا ج فرمودند: «اگر سه نفر بودید دو نفر در گوشی با هم حرف نزنید، زیرا نفر سوم را ناراحت خواهد کرد». (بخاری و مسلم)

علت نهی چنانکه آن حضرت ج فرموده‌اند ایجاد ظن و غم و غصه در نفر سوم است. زیرا تصور می‌کند که برای او اهمیتی قائل نیستند اما اگر تعداد حاضرین مجلس بیش از سه نفر باشند در گوشی صحبت کردن- چنانچه ایجاد شک و شهبه نکند- جایز است.

ز) ‌کسی که از مجلس بیرون رفت و بازگشت، نسبت به جای قبلی خود اولویت دارد.

«ابوهریره» در روایتی از «مسلم» می‌گوید: رسول گرامی خدا ج فرمودند: «هر کدام از شما که از مجلس برخاستید و دوباره بازگشتید جهت نشستن به جای قبلی خود اولویت دارید».

ح) برای خروج از مجلس اجازه بگیرید.

چنانه قبلاً اشاره کردیم، نبی اکرم ج فرمودند: «طلب اجازه به جهت دیدن است» منظور آنکه شاید اهل منزل در شرایطی باشند که اجازه ورود نداشته باشیم. بهرحال این طلب اجازه به همین دلیل در مورد خروج از مجلس نیز صدق می‌کند.

این مراقبت‌ها و دستورالعمل‌های متعدد نشانگر نهایت توجه اسلام در جهت حفظ حرمت منازل و محافظت نوامیس آن‌هاست.

ط) هنگام خروج از مجلس دعای کفاره مجلس را بخواند

«ابی برزه»س می‌گوید: هرگاه پیامبر خدا ج می‌خواست برخیزد و مجلس را ترک کند، می‌گفت: «سبحانک اللهم وبحمدک أشهد أن لا إله إلا أنت، أستغفرک وأتوب إلیک» «پاک و منزهی، خدایا! تو را سپاس می‌گویم و گواهی می‌دهم که فرمانروا و فریاد رسی جز تو نیست از تو طلب بخشش می‌کنم و از گناهانم توبه می‌نمایم».

مردی گفت: ای پیامبر خدا، شما سخنی می‌گویید که در آنچه گذشت آن را نمی‌گفتید؟

فرمود: «آنچه گفتم کفاره تمام آن چیزی است که در مجلس گذشت».

آنچه بیان گردید مهم‌ترین قواعد ضروری بود که در آداب مجالس باید مورد توجه قرار گیرد. شایسته است که والدین و مربیان عزیز، خود آن را رعایت کنند و به فرزندانشان نیز بیاموزند تا به آن عادت کنند و در روابط اجتماعی و ارتباط با مردم از آن بهره گیرند.

5- آداب سخن گفتن

بخش مهم دیگری که در آداب اجتماعی لازم است مورد توجه والدین و مربیان قرار گیرد، ادب کلام و شیوه سخن گفتن و بحث کردن با سایرین است.

کودکی که از ابتدای زندگی ادب کلام و شیوه سخن گفتن را می‌آموزد. هنگامی که به سن بلوغ رسید و به میان جامعه پای گذاشت می‌داند. چگونه با مردم سخن بگوید، چگونه مستمع خوبی باشد و سخن دیگران را چگونه پاسخ گوید تا باعث سرور و شادمانی آنان شود.

به همین مناسبت آداب ضروری سخن گفتن در اینجا تقدیم خوانندگان محترم می‌شود، امید است بصیرت مربیان و والدین را بیافزاید و خود نوعی یادآوری باشد که مفید واقع شود.

أ) سخن گفتن به زبان عربی فصیح[7]

زبان عربی زبان قرآن است و پیامبر گرامی ما ـ سلام و درود خداوند بر او باد ـ و یاران گرامیش نیز به زبان عربی سخن گفته‌اند و همچنین زبان تمامی کسانی است که به حقیقت از آنان پیروی می‌کنند.

حق ناشناسی است که این زبان ارزشمند را رها کنیم و به زبان عامی که ارتباط نسبی با زبان فصیح ندارد سخن بگوئیم. زینت انسان فصاحت کلام اوست و جمال آدمی حلاوت نطق اوست.

«علی بن الحسین»ب می‌گوید:

عباس به پیشواز رسول خدا ج آمد، ‌در حالیکه چهره‌ای سفید، موهای بافته شده و زیوری بر تن داشت. پیامبر گرامی ج چون حضرت عباس را دید، تبسمی کرد، حضرت عباس گفت: چه چیز شما را خنداند ای پیامبر خدا، ان‌شاءالله همیشه مسرور و شادمان باشی!

فرمود: از زیبایی عموی پیامبر در شگفتم!

حضرت عباسس گفت: چه زیبایی؟ فرمود: «زبان». (روایت حاکم)

«عسکری» می‌گوید: عباس گفت: زیبایی مرد کدام است؟

پیامبر اکرم ج فرمود: «فصاحت زبان».

«ابوهریره»س می‌گوید: به پیامبر اکرم ج گفتیم: ای رسول خدا، از شما فصیح‌تر ندیده‌ایم.

فرمود: خدای تعالی مرا «لحان»- غیر فصیح- خلق نکرد، بلک بهترین کلام‌ها را برایم برگزید.

و آن، کتابش «قرآن» است. (روایت شیرازی و دیلمی).

ب) سخن گفتن به آرامی و با تامل

یکی دیگر از آداب سخن گفتن، تکلم آرام و با تامل است، قصد از این تانی آن است که افرادی که مستمع هستند، مطلب را بفهمند و مغز و محتوای موضوع را دریابند. در روایتی از «بخاری» و «مسلم» آمده است که حضرت «عایشهل» گفت: «پیامبر اکرم ج مانند شما با عجله سخن نمی‌گفت، آنچنان به آرامی و تامل صحبت می‌کرد که می‌شد تعداد لغاتش را شمرد» و در روایت «اسماعیلی» اضافه شده است:

«براستی که کلام پیامبر خدا ج برای تمامی مستمعین قابل فهم و درک بود، فهمی که به واسطه قلوب مستمعین صورت می‌گرفت».

حضرت «عایشه»ل می‌گوید: «کلام رسول خدا ج جدا از یکدیگر بود و هر کس آن را می‌شنید بخوبی می‌فهمید». (روایت ابوداود)

ج) نهی از تکلف در فصیح سخن گفتن

یکی دیگر از آداب سخن گفتن خود داری از بکار بردن کلمات دهان پرکنو پر طمطراق و جملات مغلق است. فردی که سخن می‌گوید،‌ نباید خود را فقط به زیبایی کلام مقیّد سازد، سخنوری کند و با تکلف به بیان مقصود خویش بپردازد.

پیامبر گرامی خدا ج فرمود: ‌«خدای تعالی به مردان بلیغی که مانند گاو زبان در دهان می‌چرخانند، خشم می‌گیرد». (روایت ابوداود و ترمذی)

«انس» می‌گوید: «نبی‌اکرم ج هر گاه جمله‌ای می‌گفت، سه بار تکرار می‌کرد تا مستمعین آن را بفهمند و وقتی بر گروهی از مردم وارد می‌شد به آنان سلام می‌کرد، کلامش قاطع بود، نه کوتاه و نه بلند و پرگویی و تکلف در کلام را دوست نمی‌داشت». (روایت بخاری،‌مسلم)

د) سخن گفتن به تناسب مستمع

یکی دیگر از آداب سخن گفتن آن است که به میزان توانایی درک و فهم شنوندگان سخن گفته شود و محتوای سخن و ظاهر آن فرهنگ، عقل، فهم و سن مستمعین تناسب داشته باشد. رسول گرامی خدا ج فرمودند: «ما گروه انبیا امر شده‌ایم که با مردم به میزان عقلشان سخن بگوئیم». (روایت دیلمی)

و در «صحیح بخاری» از حضرت «علی»س روایت شده است که پیامبر خدا ج فرمود: «حدثوا الناس بما یعرفون أتحبون أن یکذب الله ورسوله». «با مردم به زبان خودشان سخن بگوئید، آیا دوست دارید که خدا و پیامبرش تکذیب شود؟

و در مقدمه صحیح مسلم از «ابن مسعود»س آمده است که فرمودند: «اگر با گروهی از مردم سخنی را بگویی که توانایی فهم آن را ندارند، سبب گمراهی بعضی از آن‌ها خواهد شد».

و از «ابن عباسس» نقل شده است که: «لاتحدثوا أمتی من أحادیثی إلا ما تحمله عقولهم، فیکون فتنة علیهم».

«با امتم سخنی نگویید که توانایی فهم آن را نداشته باشند که عامل گمراهی آنان خواهد شد». (روایت دیلمی)

هـ) خودداری از اختصار و اطاله کلام

باید توجه داشت که برای هر سخنی باید حقش را ادا نمود، آنقدر کوتاه و مختصر نگردد که مفاهیم را به شکل ناقص و نارسا برای شنونده بیان دارد و آنقدر طولانی نباشد که باعث خستگی سامعین شود. سخن چنانچه بسیار کوتاه یا طویل نباشد اثر بهتری بر شنونده خواهد گذاشت و جذابیت قلبی آن بیشتر خواهد بود.

در روایتی از «مسلم» آمده است که «جابربن سمره» گفت: «همراه پیامبر خدا ج نماز می‌خواندم نماز و خطبه آن حضرت متوسط بود» (نه کوتاه نه بلند).

«حکیم بن حزام»س می‌گوید: با رسول خداس در نماز جمعه حاضر شدم آن حضرت ج برخاست و در حالی که بر عصایش تکیه کرده بود خدای را سپاس گفت و او را ستایش نمود، کلامش روان، پاک و پر برکت بود». (روایت احمد و داود)

در صحیحین آمده است که «ابن مسعودس» پنجشنبه‌ها برای مردم موعظه می‌کرد. مردی گفت: ای «ابا عبدالرحمن»! ای کاش ما را هر روز موعظه می‌کردی،‌ «ابن مسعود»‌گفت: می‌ترسم شما را خسته و دلزده کنم، «من مانند پیامبر خدا ج برای شما موعظه می‌کنم بین جلسات موعظه فاصله می‌اندازم. آنحضرت ج برای پرهیز از به ستوه آمدن مردم اینچنین می‌کرد».

بهتر است در هنگام سخن از شعر و داستان و نکات لطیف بهره گرفت، حضرت «علی»س می‌فرماید: «قلوب انسان‌ها مانند جسم آنان خسته می‌شود پس سخنان نغز و دلپذیر و با حکمت بگوئید».

و) به دقت گوش دادن به شخص گوینده

از جمله آداب سخن گفتن آن است که فرد شنونده با دقت کامل گوش دهد، زیرا می‌تواند به این ترتیب هر آنچه را که می‌شنود، یاد بگیرد و از آن به خوبی برداشت کند. یاران پیامبر اکرم ج در هنگام سخن گفتن آن حضرت ج از فرط هیبت او و اهتمام شدیدی که به فهم سخنان داشتند، مانند کسی که بر سرش پرنده‌ای نشسته است بدون حرکت بودند. در مقابل، نبی اکرم ج با هر کس سخن می‌گفت با دقت کامل به سخنانش گوش می‌داد، به تمامی در مقابل او قرار می‌گرفت و با محبت و لطف با او برخورد می‌نمود.

«انس»س می‌گوید: هرگاه مردی با پیامبر خدا ج در گوشی حرف می‌زد آن حضرتج سرش را خم می‌کرد یا آن را بالا می‌گرفت تا او به زحمت نیفتد. (روایت ابو داود) و می‌گوید: ندیدم که پیامبر اکرم ج دست کسی را بگیرد و رها نماید مگر آنکه آن مرد خود دستش را رها کند. (روایت ابو داود)

ز) نگاه کردن سخنران به تمام حاضرین

یکی دیگر از آداب سخن آن است که شخص متکلم به تمامی حاضرین مجلس نگاه کند تا هر کدام از آنان احساس کند که مورد خطاب گوینده قرار گرفته است.

«عمروبن العاص»س می‌گوید: پیامبر گرامی خدا ج در هنگام سخن گفتن به بدترین افراد داخل جمع نگاه می‌کرد و به این وسیله موجب الفت و محبت قلبی او می‌گردید، طوری سخن می‌گفت که هنگام تکلم به جانب من و با توجه به من صحبت می‌کرد، تصور کردم من بهترین فردی هستم که در خدمت آن حضرت می‌باشم،‌ گفتم:‌ ای پیامبر خدا، من بهترم یا ابوبکر؟ فرمود: ابوبکر گفتم: من بهترم یا عمر؟ فرمود: عمر،‌ گفتم: من بهترم یا عثمان؟ فرمود: عثمان. باز سؤال کردم و پیامبر خداص روی خود را برگردانید. گفتم: ای کاش سؤال نمی‌کردم. (روایت طبرانی حدیث حسن)

ح) خوشرویی در هنگام سخن گفتن

یکی دیگر از آداب سخن گفتن آن است که شخص گوینده در هنگام سخن یا بعد از آن رویی خوش داشته باشد تا شنوندگان بستوه نیایند و احساس خستگی نکنند.

«ام الدرداء»س می‌گوید: «ابوالدرداء» هنگامی که سخن می‌گفت تبسم می‌کرد. گفتم: نه! (برای نهی کردن او) مردم می‌گویند «ابو الدرداء» احمق است که هنگام سخن تبسم می‌کند.

«ابوالدرداء» گفت: هرگاه پیامبر ج سخن می‌گفت، تبسم می‌کرد.

«ام الدرداء» می‌گوید: «ابوالدرداء» نیز به تبعیت از پیامبر ج در هنگام سخن گفتن تبسم می‌نمود». (روایت امام احمد)

«سماک بن حرب» می‌گوید:‌ به «جابربن سمره» گفتم: آیا همنشین رسول اکرم ج بوده‌ای؟

گفت: آری! فراوان، آن حضرت ج پس از نماز صبح از محلی که نشسته بود بر نمی‌خواست تا خورشید طلوع کند و وقتی خورشید طلوع می‌کرد، بر می‌خاست.

در آن هنگام یاران او سخن می‌گفتند- و در حالی که پیامبر خدا نشسته بود- شوخی می‌کردند و سخنان متفرقه می‌گفتند و می‌خندیدند و پیامبر هم تبسم می‌کرد.

«آنچه بیان گردید مهم‌ترین آداب سخن گفتن بود که شایسته است مربیان و والدین عزیز، آن را رعایت کنند و به فرزندانشان بیاموزند تا به آن عادت نمایند و در روابط اجتماعی و ارتباط با مردم از آن بهره گیرند.

6- آداب شوخی کردن

چه زیبا و پسندیده است که انسان مسلمان در کنار جدّیت و تلاش مستمری که در زندگی دارد، روحیه شوخی و گفتن سخنان نشاط‌آور و منطق دلپذیر همراه با حکمت داشته باشد.

چه خوب است که انسان مسلمان بتواند قلوب دیگران را با سخن لطیف و جذاب بدست آورد و با اندیشه لطیف و شوخی‌های بزرگوارانه‌اش بر دیگران تاثیر بگذارد.

دین پرسماحت اسلام فرد مسلمان را امر می‌کند که خصایل پسندیده اخلاقی و افعال ستوده داشته باشد، خوش مشرب، خندان، نرم خوی، با محبت و الفت گیرنده و شاداب باشد، وقتی با مردم برخورد می‌کند و وارد جمع می‌شود نسبت به او رغبت و تمایل پیدا کنند، به او جذب شوند و برگردش جمع گردند. این رفتار پسندیده نهایت مسیر تربیتی ما، در اسلام است، مسیری که به تکوین اجتماعی و هدایت مردم منتهی خواهد شد.

اما حدود و مرز نشاط و شادمانی و شوخی در اسلام کدام است و چه ضوابطی دارد؟

أ) افراط نکردن در شوخی

پیامبر اکرم ج فرمود: «من از اهل لهو و لعب (بیهوده‌گویان) نیستم و آنان نیز از من نیستند». (روایت بخاری و بیهقی)

می‌دانیم که فرد مسلمان وظیفه بسیار مهم عبادت خدای تعالی و اقامه حکم و قانون او را در زمین به عهده دارد و در جهت تامین مصالح اجتماعی و وظایف بسیار مهم دیگری باید تلاش و جدیت نماید، اما زیاده روی در شوخی و افراط در خنده و شادمانی، این جدیت و جهد را مخدوش می‌سازد و به آن لطمه اساسی وارد خواهد کرد. یاران گرامی پیامبر ج که در مدرسه نبوت تربیت یافتند، گاهی با نرمی و ملاطفت شوخی و بازی می‌کردند، اما در موقع ضرورت مردانی بسیار جدی بودند.

«بخاری» در «ادب المفرد» می‌گوید: یاران نبی‌اکرم ج ـ برای مثال ـ شوخی می‌کردند و به جانب هم پوست خربزه می‌انداختند، اما هنگامی که وقت جدیت بود، مردانی جدی بودند.

شوخی زیاد ضررهای دیگری نیز دارد، باعث می‌شود قلب، نشاط و حیات خود را از دست داده و بمیرد، دشمنی ایجاد می‌کند و باعث بی‌احترامی کوچکتر به بزرگتر می‌شود. حضرت «عمرس» می‌گوید:

«کسی که بسیار بخندد هیبت و وقارش کم خواهد شد و کسی که بسیار شوخی کند در نظر دیگران سبک خواهد شد».

ب) شوخی باعث آزار یا بی‌ادبی نسبت به کسی نباشد

شوخی بین دوستان و اهل و اقربا و برادران امری پسندیده است، اما انجام آن مشروط به این است که موجب آزار کسی نگردد یا در آن مخلوق خدا، مورد تمسخر قرار نگیرد و یا موجب غم و غصه فرد دیگری نشود.

در اینجا گوشه‌ای از رهنمودهای آن حضرتص در ارتباط با شرایط شوخی بیان می‌شود:

پیامبر خداص می‌فرماید: «هیچکدام از شما به جدی یا شوخی متاع برادر مسلمانش را برندارد و کسی که عصای برادرش را برمی‌دارد به او پس بدهد». (روایت ترمذی و ابوداود)

«عبدالرحمن بن ابی لیلی» می‌گوید: یاران پیامبرص حکایت می‌کردند که همراه آن حضرتص بودیم؛ یکی از ما خوابش برد، فردی به طرف او رفت و ریسمانی را که همراهش بود کند، ناگهان از خواب پرید، پیامبرص فرمودند: «برای مسلمان جایز نیست برادر مسلمانش را بترساند». در روز خندق «زیدبن ثابت» با سایر مسلمانان خاک را جابجا می‌کرد. خسته شد و خوابید «عماره‌بن حزم» سلاحش را (به شوخی) برداشت در حالی که زید خواب بود.

پیامبر اکرمص «عماره» را از این کار نهی فرمود.

«عامر بن ‌ربیع» می‌گوید: مردی کفش‌های مرد دیگر را گرفت و به شوخی پنهان کرد،‌این جریان را برای پیامبرص بازگو کردند، آن حضرتص فرمود: «مسلمان را نترسانید که ترساندش ظلم عظیمی است».

بنابراین کسی که به جهت شوخی کردن و یا خنداندن کس دیگری مسلمانی را مسخره می‌کند، غیبت می‌کند یا هتک حرمت نموده و تحقیر می‌نماید،گناهکار است و مرتکب عمل حرام شده است چه آگاه باشد چه بی‌خبر.

ج) پرهیز از دروغگویی در شوخی

چه بسیارند کسانی که برای مجلس گرمی و خنداندن مردم سخنان دروغ را با شوخی‌های خود می‌آمیزند، بدون تردید از نظر اسلام این نوع شوخی باطل است و پیامبر اکرمص کسانی را که این چنین مزاح را با دروغ می‌آمیزند، تهدید می‌نماید.

آن حضرتص در این باره فرموده است: «وای بر کسی که برای خنداندن مردم سخنان دروغ می‌گوید، وای بر او وای بر او». (روایت ابو داود، ترمذی، نسائی و بیهقی)

و همچنین فرمود: «خیانت بزرگی است که به برادر مسلمانت دروغ بگویی و او تو را تصدیق کند». (بدون آنکه از دروغ گفتن تو خبر داشته باشد) (روایت احمد و ابو داود)

و فرمود: ‌«لا یؤمن العبد الإیمان کله حتی یترک الکذب فی المزاحة، والمراء وإن کان صادقاً». «ایمان بنده خدا کامل نمی‌شود مگر آنکه دروغ را در شوخی‌هایش رها کند و جدل در سخن را کنار بگذارد، هر چند حق با او باشد». (روایت احمد و طبرانی)

یکی از بدعت‌های شایع و عادت‌های رایج در سرزمین‌های ما دروغ ماه آوریل است که بدعتی زشت و منفور است که آن را از غربی‌ها کسب کرده‌ایم و جزو اخلاق اسلامی و آداب سودمند نیست و بدون تردید از دروغ‌های حرام و شوخی‌های باطل و سخنان بیهوده است. با توجه به آنکه پیامبر محبوب ماص، در تمامی امور الگو و نمونه شایسته را به تمامی یاران خود تقدیم می‌داشتند ما نیز به شیوه مزاح آن حضرتص دقت می‌کنیم تا دریابیم که چگونه شوخی می‌کرد و هیچگاه غیر از حق چیزی بر زبان نمی‌آورد.

«ترمذی» از «انسس» روایت می‌کند: مردی بادیه‌نشین که نامش «زاهر» بود هدایایی از جانب صحرا به خدمت رسول اکرمص می‌آورد، وقتی می‌خواست ما را ترک کند و به طرف صحرا برود، رسول خداص او را به وسایل ضروری تجهیز می‌کرد، و می‌گفت: «زاهر صحرای ماست و ما شهر او هستیم». پیامبر اکرمص زاهر را دوست داشت،‌ زاهر قیافه‌ای زشت داشت، روزی که مشغول خرید کالا بود آن حضرتص از پشت سر به او نزدیک شد و او را در آغوش گرفت. زاهر در حالی که رسول خداص را نمی‌دید گفت: تو کیستی؟‌رهایم کن! روی را برگرداند و متوجه شد که پیامبر خداص است، پشت خود را به سینه مبارک پیامبر اکرمص همانطور چسبانده بود و دوست داشت این افتخار بیشتر نصیب او باشد رسول خداص فرمود: چه کسی این بنده را می‌خرد؟ زاهر گفت: ای پیامبر خدا! کالای ارزشمندی نیستم و کسی مرا نخواهد خرید. پیامبر اکرمص فرمود: خیر! تو نزد خدای تعالی بسیار با ارزشی!

در سنن «ابو داود» آمده است که «عوف بن مالک اشجعی» گفت: در غزوه تبوک، به خدمت رسول اللهص رسیدم، در زیر سایبانی چرمی کوچک تشریف داشتند، سلام کردم، جواب داد و فرمود: «داخل شو!» گفتم: کلا داخل شوم؟ (یعنی با کل جسمم) فرمود:‌آری! کلاً داخل شو! من نیز داخل شدم.

«انس»س می‌گوید: مردی به خدمت رسول خداص رسید و از او طلب شتری کرد، فرمود: من به تو بچه شتر ماده خواهم داد. مرد گفت: ای پیامبر خدا! من با بچه شتر چکار کنم؟! فرمود: مگر شتر از ماده شتر بدنیا نمی‌آید؟ (روایت ترمذی و احمد)

«ابن بکار» از «زیدبن اسلم» روایت می‌کند: زنی به نام «ام ایمن الحبشیه» به خدمت رسول خداص رسید و گفت: شوهرم، شما را به منزلمان دعوت می‌کند. فرمود: شوهرت کیست؟ همان کسی نیست که در چشمش سفیدی دارد؟ زن گفت: خیر! در داخل چشم شوهر من سفیدی نیست! فرمود: حتماً هست! زن گفت: بخدا قسم، نیست! رسول گرامیص فرمود: همه انسان‌ها در چشمشان سفیدی دارند (منظور آن حضرت سفیدی کره چشم بود).

«ترمذی» از «حسن بصری» روایت می‌کند: پیرزنی به خدمت رسول خداص رسید و گفت: ای پیامبر خدا! دعا کن که خدای تعالی مرا به بهشت وارد کند! فرمود: ای «فلانی» پیر زنها وارد بهشت نمی‌شوند. پیرزن برگشت و در حالی که دور می‌شد گریه می‌کرد.

رسول اکرمص گفت: «به او بگویید که هنگامی که وارد بهشت می‌شود پیر نیست» (جوان خواهد شد) خدای تعالی فرمود:

﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ ٣٥ فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡکَارًا ٣٦ عُرُبًا أَتۡرَابٗا ٣٧ [الواقعة: 35- 37].

«به تحقیق ما آنان را خلق می‌کنیم خلقت بخصوص! سپس دوباره آن‌ها را دوشیزگانی با کره و طنازان انس گیرنده همسن و سال قرار می‌دهیم».

بنابر آنچه گفتیم شایسته است والدین و مربیان محترم رهنمودهای ارزشمند پیامبر محبوب اسلامص را در آداب شوخی در زندگی خویش اجرا کنند و به فرزندان خود تعلیم دهند تا در ارتباط با مردم و درحیات اجتماعی خود از آن بهره گیرند.

7- آداب تبریک گفتن

از جمله آدابی که رعایت آن توسط فرزند ضروری است و در تکوین و تکامل روابط اجتماعی او مؤثر است ادب تبریک گفتن است، کودکان ما باید کیفیت و اصول آن را به خوبی آموخته، به آن عادت کنند تا در وجود آنان حس تمایل به رابطه جمعی و کشش به سوی جمع تقویت گردد.

با توجه به آنکه مناسبت‌های متعددی در روابط اجتماعی مردم پیش می‌آید که لازم به تبریک و تهنیت گفتن است، مربیان و والدین عزیز در فرصت‌هایی که به دیدار کسی یا کسانی می‌روند که به مناسبت ویژه‌ای به آنان تبریک بگوئید، بهتر است فرزند یا شاگرد خود را نیز به همراه ببرند تا حالت و کیفیت تبریک گفتن در قلب و ذهن آنان به خوبی جای بگیرد و به مرور زمان به خصلتی اخلاقی یا عادت تبدیل گردد.

فرد مسلمان در سراسر زندگی خویش برای آنکه به پاداش الهی یا نتیجه مثبت اعمال خود دست یابد به هر عمل صالحی مبادرت می‌نماید و از جانب دیگر می‌دانیم که تبریک گفتن و مورد لطف و مهر و محبت قرار دادن انسان مسلمان و وارد کردن سرور و شادمانی به قلب او، از مهم‌ترین راه‌های نزدیک شدن به خدای تعالی است و یکی از پسندیده‌ترین اعمال بعد از فرایض و از موجبات بخشش و راه یافتن به بهشت است.

پیامبر خداص فرمود: «من لقی أخاه بما یحب لیسره بذلک سره الله عزوجل یوم القیامة». «کسی که برای مسلمانش را با آن چیزی که دوست دارد مواجه نماید تا او را شادمان گرداند، خدای تعالی در روز قیامت او را مسرور خواهد ساخت». (روایت طبرانی)

و فرمودند: «إن من موجبات المغفرة إدخالک السرور علی أخیک المسلم». «همانا شادمان کردن برادر مسلمانت از موجبات مغفرت است». (روایت طبرانی).

و فرمودند: «إن أحب الأعمال إلی الله تعالی بعد الفرائض إدخال السرور علی المسلم». «محبوب‌ترین اعمال نزد خدای تعالی بعد از فرایض آن است که برادر مسلمانت را شادمان سازی». (روایت طبرانی).

و همچنین در روایت «طبرانی» از حضرت «عایشهب» آمده است که آن حضرت فرمودند:

«کسی که اهل بیتی از مسلمانان را شادمان سازد خدای تعالی به غیر از بهشت به ثواب دیگری برای او راضی نخواهد شد».

در اینجا مهمترین آداب تبریک گفتن بیان می‌گردد:

أ) بیان خوشحالی و سهیم بودن در شادمانی

چنانچه قبلاً گفتیم در صحیحین داستان توبه «کعب بن مالک» آمده است. «کعب» می‌گوید: همراه پیامبر اکرمص به غزوه «تبوک» نرفتیم و از دستور سرپیچی نمودیم.

رسول خداص دستور داد که مسلمانان با ما قطع رابطه کنند ما به شدت پشیمان شدیم و از این وضعیت به تنگ آمدیم تا جایی که زمین و حتی جسم خودمان بر ما تنگ شد، توبه کردیم پس از 50 روز توبه ما پذیرفته شد. «کعبس» می‌گوید: شنیدم صدای کسی را که فریاد می‌کشید و می‌گفت: ای «کعب بن مالک»! مژده! مردم هم برای تبریک گفتن آمده بودند. به راه افتادم و دنبال پیامبر خدا ص می‌گشتم در راه مردم گروه گروه با من ملاقات کرده، تبریک می‌گفتند و عبارت «پذیرش توبه از جانب خدای تعالی» را تکرار می‌کردند تا اینکه وارد مسجد شدیم و پیامبر گرامیص را دیدیم که مردم برگردش نشسته بودند.

«طلحه بن عبیداللهس» برخاست، با شتاب به جانب من آمد با من دست داد و تبریک گفت که من هیچگاه این برخورد طلحهس را فراموش نخواهم کرد.

«کعبس» در ادامه می‌گوید: وقتی به رسول خداص سلام کردم، در حالی که چهره‌اش به سبب شادمانی می‌درخشید فرمود: «به تو تبریک می‌گویم برای بهترین روز زندگیت از زمانی که مادرت تو را زاده است».

ب) تبریک گفتن با کلمات مناسب و دعاهای منتخب

سنت نبوی ما را به ادای عبارات لطیف و دلپذیر راهنمایی می‌کند همراه با این عبارات دعاهایی مناسب گفته می‌شود و بر هر مسلمانی لازم است که این دعاها و عبارات را بداند و برای تطبیق آن در زمان و شرایط ضروری اقدام نماید. بنابراین لازم است که تعدادی از این عبارات لطیف و دعاهای منتخب که مربی اول اسلامص و یاران گرامیش و بزرگان دین بکار برده‌اند را در اینجا جهت آگاهی خوانندگان عزیز ذکر نمائیم.

1- تبریک تولد

مستحب است گفته شود: «خدای تعالی به فرزندی که به تو بخشیده است برکمت ببخشد و بتوانی شکر (خداوند) را به جای آوری و از نیکی او نیز نصیب تو گردد و بزرگ شود و به سن توانایی برسد».

بستگان نوازد باید بگویند: «بارک الله لک، وبارک علیک، وزرقک الله مثله». «خدای تعالی به تو برکت ببخشد و روزی ببخشد و مانند او را به تو عطا کند». این دو عبارت از سرورانمان «حسین‌بن علیب» و «حسن‌بصری» روایت شده است.

2- تبریک بازگشت از سفر

مستحب است که بگوید: «الحمد لله الذی سلمک، وجمع الشمل بک وأکرمک».

«خدای تعالی را سپاس می‌گویم که تو را به سلامت باز گرداند و تو را گرامی داشت». (روایت از سلف)

3- تبریک بازگشت از جهاد

مسحب است که گفته شود: «الحمد لله الذی نصرک وأعزک وأکرمک». «سپاس می‌گویم خدای را که تو را یاری کرد، عزت داد و گرامی داشت». زیرا حضرت عایشهل روایت می‌کند که وقتی پیامبرص از غزوه‌ای بر می‌گشت به استقبال او رفت و دستش را گرفت و گفت: «الحمدلله الذی نصرک وأعزک وأکرمک». (روایت مسلم و نسایی).

البته برای بازگشت از جهاد می‌توان همان عبارت بازگشت از سفر را نیز بکار برد.

4- تبریک بازگشت از حج

مستحب است که گفته شود: «قبل الله حجک وغفر ذنبک وأخلف نفقتک». «خدای تعالی حجت را بپذیرد و گناهت را ببخشد و نفقه‌ات را باز گرداند». چرا که از ابن‌عمرس روایت شده که: شخصی نزد رسول خداص آمد و گفت می‌خواهم به حج بروم، پیامبرص هم مقداری با او راه رفت و سپس فرمود: «یا غلام، زودک الله التقوی ووجهک فی الخیر وکفاک الهم». «ای فلانی، خداوند به تو تقوا دهد و تو را در جهت خیر قرار دهد و در ناراحتی کفایت کند». و چون برگشت، پیامبرص فرمود: «یا غلام، قبل الله حجک وغفر ذنبک وأخلف نفقتک». «ای فلانی، خداوند حج تو را قبول کند، گناهت را ببخشد و روزی‌ات را بازگرداند». (روایت ابن السنی)

5- تبریک ازدواج

به هر یک از عروس یا داماد گفته می‌شود: «بارک الله لک، وبارک علیک، وجمع بینکما فی خیر». «خدا به تو برکت ببخشد و پیوندتان را مایه سعادتمندی کند». این دعا در روایتی از (ابو داود و ترمذی) آمده است.

مکروه است که گفته شود: «بالرفاء والبنین» و مقصود از «رفاء» پیوند است زیرا این نوع تبریک از تبریک‌های جاهلیت است. و منظور از بنین آنکه پسردار شوید.

«احمد» و «نسایی» و دیگران از «عقیل‌بن ابی طالبس» روایت می‌کنند که با زنی از «جَشم» ازدواج کرد و مردم به دیدارش آمدند و گفتند: «بالرفاء والبنین» «عقیل» گفت: اینگونه نگوئید زیرا رسول خداص از گفتن این تبریک نهی کرده است.

گفتند:‌چه بگویم؟ عقیل به آنان گفت: بگویید: «بارک الله لکم وبارک علیکم». «خدا به شما برکت دهد و بر شما مبارک گرداند».

6- تبریک عید

مستحب است که فرد مسلمان به برادر مسلمانش بعد از نماز عید بگوید: «تقبل الله منا ومنک». «خدای تعالی از من و شما قبول کند».

در مقاصد آمده است که «خالدبن معدانس»، «واثله بن اسقعس» را در روز عید ملاقات کرد و به او گفت: خدای تعالی از من و شما قبول کند. واثله هم همین جواب را داد و آن را به رسول اکرمص نسبت داد.

7- تهنیت به کسی که خوبی می‌کند.

مستحب است به کسی که نسبت به فرد مسلمانی نیکی می‌کند گفته شود: «بارک الله لک فی أهلک ومالک، وجزاک الله خیراً».

«خدای تعالی به تو و اهل و مالت برکت ببخشد و به تو جزای خیر بدهد».

در روایتی از «نسایی» و «ابن ماجه» آمده است که «عبدالله بن ابی ربیعهس» گفت: نبی اکرمص مبلغ چهل هزار از من قرض گرفت، پولی به او رسید، قرض مرا بر گرداند و فرمود: «بارک الله لک فی أهلک ومالک، إنما جزاء المسلف (المقرض) الحمد والثناء».

«خدای تعالی به اهل و مال تو برکت ببخشد و پاداش کسی که قرض می‌دهد تشکر و سپاسگزاری از اوست».

و همچنین فرمود:

کسی که به او نیکی شده است بگوید: «خدای تعالی به تو جزای خیر بدهد». این نهایت سپاسگزاری است. (روایت ترمذی)

بهتر است که شخص تبریک گوینده در گفتن تهنیت به دعاها یا الفاظ منتخب و مذکور مقید باشد. البته می‌تواند الفاظ و عباراتی را اضافه کند که در آن وقت و لطافت، محبت و دعای خیر نیز وجود داشته باشد اما به شرط آنکه این تعابیر از منشا بیگانه سرچشمه نگرفته باشد تا به تقلیدی جاهلی بدل نگردد و نشان تمایز و استقلال عقیدتی و اصالت اسلامی داشته باشد.

ج) هدیه دادن همراه با تبریک مستحب است.

یکی دیگراز امور مستحب آن است که تبریک گفتن با دادن هدیه همراه باشد، برای مثال دادن هدیه به خانواده نوازد یا کسی که از سفر برگشته یا به داماد و عروس و...، این قاعده از احادیثی که به هدیه دادن ترغیب می‌کنند، استنباط شده است.

در حدیث مرفوعی از رسول اکرمص آمده است که:

«به یکدیگر هدیه بدهید و هجرت کنید که سرافرازی را برای فرزندانتان به همراه می‌آورد و از لغزش انسان‌های بخشنده چشم بپوشید». (روایت طبرانی و عسکری)

همچنین فرمود: «یا نساء المؤمنین تهادین ولو فرسن شاة فإنه ینبت المودة، ویذهب الضغائن». «ای همسران مؤمنین به یکدیگر هدیه بدهید هر چند سم گوسفندی باشد زیرا باعث ایجاد مودت و محبت می‌شود و کینه را از بین می‌برد». (روایت طبرانی)

و نیز فرمود: «تهادوا فإن الهدیة تذهب وحر الصدر».

«به یکدیگر هدیه بدهید زیرا هدیه دادن کینه داخل سینه‌ها را از بین می‌‌برد». (حدیث مرفوع، روایت بخاری)

و فرمودند: «علیکم بالهدایا فإنها تورث المودة وتذهب الضغائن». «هدیه بدهید که مودتت را به دنبال می‌آورد و کینه‌ها را از بین می‌برد». (روایت دیلمی)

و فرمودند: «تهادوا تحابّوا». «به یکدیگر هدیه بدهید تا یکدیگر را دوست داشته باشید». (روایت طبرانی)

با توجه به آنکه احادیث مذکور هدیه را در غیر مناسبات سفارش می‌کند، هدیه دادن در مناسبت‌ها به طریق اولی مناسبت بیشتری دارد، زیرا در پیوند افراد امت اسلامی و تقویت یگانگی مسلمانان و ایجاد محبت و برادری و صفا و صمیمت و نهایتاً در تربیت انسان مسلمان و نسل مسلمانان تاثیر بسزایی دارد.

شایسته است که والدین و مربیان عزیز آداب تبریک گفتن را به زن و فرزند و تمامی افراد خانواده آموزش دهند تا در روابط اجتماعی خود به آن عادت کرده و در ارتباط با مردم از آن استفاده کنند.

8- آداب عیادت مریض

یکی از آداب بسیار مهم و حساس در روابط اجتماعی مسلمین، ادب عیادت از مریض است.

مربیان و والدین عزیز باید تلاش نمایند تا این فضیلت ارزشمند اخلاقی را در وجود فرزندان خود ایجاد نمایند. کودکانشان از همان ابتدای زندگی یاد بگیرند که درد و رنج دیگران را احساس کنند و نوعی مشارکت روحی و وجدانی با سایرین داشته باشند. این احساس چنانچه ریشه‌دار و عمیق باشد به تدریج وجود کودک را از محبت، گذشت و دلسوزی پر خواهد کرد و به خصلتی اخلاقی و روحی تبدیل خواهد شد، پس در حق کسی تقصیر نخواهند کرد و در انجام وظایف خود عقب نخواهند ماند. در آن فرزندان جامعه جامعه در خوشی و ناخوشی در کنار یکدیگر خواهند بود، درد یکدیگر را احساس می‌کنند، غم و شادی همدیگر را تقسیم می‌نمایند و این از مقاصد تربیتی اسلام در تکوین اجتماعی و تربیت افراد بر مبنای خصال خیر و فضایل اخلاقی است.

به این جهت اسلام به عیادت مریض امر نموده است و آن را حق انسان مسلمان بر گردن برادر مسلمانش می‌داند.

«بخاری» و «مسلم» از «براء بن عازب» روایت می‌کنند که: «أمرنا رسول‌الله ج بعیادة المریض، واتباع الجنازة، وتشمیت العاطس، وإبرار المقسم، ونصرة المظلوم، وإجابة الداعی، وإفشاء السلام». «رسول خداص مسلمانان را به عیادت مریض، اتباع جنازه، تشمیت عطسه کننده، پذیرش قسم، یاری مظلوم، اجابت دعوت و سلام کردن امر نموده است».

و فرمودند: «حق المسلم علی المسلم خمس: رد السلام، وعیادة المریض، واتباع الجنائز، وإجابة الدعوة، وتشمیت العاطس».

«حق مسلمان بر مسلمان پنج چیز است: جواب دادن سلام، عیادت مریض، اتباع جنازه، اجابت دعوت و تشمیت عطسه‌کننده». (روایت بخاری ومسلم)

به این دلیل یاران گرامی حضرت رسولص در امر دست یابی به خیر از هم پیشی می‌گرفتند که عیادت مریض از آن جمله است تا از پاداش بهشت بهره‌مند شوند و در جایگاه صدق در کنار آن پادشاه مقتدر باشند.

«بخاری» در «ادب المفرد» از «ابوهریرهس» روایت می‌کند که رسول اکرمص در جمع یاران سؤال کردند که:

چه کسی امروز روزه است؟ ابوبکر گفت: من!

فرمود: چه کسی امروز به عیادت مریض رفته است؟ ابوبکرس گفت: من!

فرمود: چه کسی امروز در تشییع جنازه شرکت کرده است؟ ابوبکرس گفت: من!

فرمود: چه کسی امروز مسکینی را طعام داده است؟ ابوبکرس گفت: من!

مروان که یکی از راویان این حدیث است می‌گوید، رسول خداص فرمود: هرگاه این خصلت‌ها در انسانی جمع شود وارد بهشت خواهد شد.

آداب عیادت مریض به ترتیب زیر می‌باشد:

أ) زود به عیادت رفتن

زیرا رسول اکرمص فرمودند: «وقتی مریض شد به عیادت او برو» شایسته است عیادت چنان که حدیث دلالت می‌کند از ابتدای بیماری باشد.

البته احادیث دیگری وجود دارد، که عیادت را به روز سوم پس از شروع بیماری موکول می‌کند.

«ابن ماجه» و «بیهقی» روایت کرده‌اند که آن حضرتص از مریض عیادت نمی‌کرد مگر بعد از روز سوم «طبرانی» از «ابن عباسب» روایت می‌کند که گفت: «عیادت از مریض بعد از سه روز سنت است».

از «اعمش» روایت شده است که در مجالس با هم می‌نشستیم اگر یکی از ما سه روز در مجلس حاضر نمی‌شد در مورد او می‌پرسیدیم، اگر مریض بود به عیادتش می‌رفتیم.

برای جمع بین احادیث مذکور می‌توانیم بگوییم که اگر بیماری خطرناک یا شدید بود بسرعت رفتن بهتر است و اگر معمولی بود بعد از سه روز بهتر است.

ب) کوتاه نمودن یا طولانی کردن مدت عیادت به تناسب حال مریض

اگر حال مریض به گونه‌ای باشد که احتیاج به مراقبت و پرستاری مداوم داشته باشد خصوصاً پرستاری توسط زنان، لازم است که عیادت کوتاه باشد.

ولی اگر مریض حال مناسبی داشته باشد و با سخن گفتن با اطرافیان آرامش پیدا کند اشکالی ندارد که مدت ملاقات مقداری اضافه گردد.

بهتر است بین ملاقات‌ها یک روز فاصله باشد (البته در صورتی که حال مریض خوب باشد) زیرا نبی اکرمص فرمود: «زر غبا تزدد حبا». «با فاصله دیدار کن! که محبت را بیشتر می‌کند». (گفته‌اند که این فاصله یک هفته است).

و «ابن درید» چه زیبا گفته است:

علیک باغباب الزیارة إنها

 

إذا کثرت کانت إلی الهجر مسلکا

فإنی رأیت الغیث یسام دائبا

 

ویسأل بالأیدی إذا هو أمسکا

دیدارهایت را کمتر کن! زیرا، اگر دیدار و ملاقات بسیار باشد، خود راهی به سوی دوری و هجران است. بارش پی در پی باران موجب ملال است اما هنگام قطع آن دست‌ها به آسمان بلند شود.

ج) دعا برای مریض هنگام برخورد

«بخاری و «مسلم» از حضرت «عایشهل» روایت می‌کنند که پیامبر اکرمص اهل خود را هنگامیکه عیادت می‌نمود با دست راست مسح نموده، می‌فرمود: «اللهم رب الناس، أذهب البأس، اشف أنت الشافی لا شفاء إلا شفاوک، شفا لا یغادر سقماً».

«خداوندا ای پروردگار مردم! این بیماری را از بین ببر، شفا ده که شفادهنده تویی و شفایی جز شفای تو نیست شفایی که مرضی بر جای نمی‌گذارد».

همچنین نبی‌اکرمص فرمود:

کسی که از مریضی عیادت کند که اجلش نرسیده است، هفت بار بگوید: «أسأل الله العظیم رب العرش العظیم أن یشفیک». «از خدای عظیم، پروردگار عرش عظیم تقاضا می‌کنم که شفایت دهد». خدای تعالی حتماً او را عافیت می‌بخشد». (روایت ابو داود، ترمذی و حاکم)

د) یادآوری مریض به اینکه دست بر محل درد بگذارد و دعای منتخب را بخواند

«مسلم» روایت می‌کند «ابو عبدالله عثمان بن ابی العاصب» از دردی که در بدنش داشت به نزد پیامبر خداص شکایت آورد پیامبر خداص فرمود: «دستت را بر محل درد بگذار و سه بار بگو: «بسم‌الله» و هفت بار بگو: پناه می‌برم به عزت و قدرت خداوند از شر آنچه احساس می‌کنم و آنچه پرهیز می‌نمایم».

هـ) سؤال از اهل مریض درباره حال و وضع او مستحب است

«بخاری» از «ابن عباس»ب روایت می‌کند که حضرت «علی بن ابی‌طالب»س در کنار رسول اکرمص بود. آن حضرت بیمار بود و بعداً به علت همان بیماری وفات یافت. هنگامی که حضرت «علیس» خارج شد، مردم پرسیدند: ای «ابا الحسن»! رسول خداص شب را چگونه به روز رسانید؟ حضرت «علی»س فرمود: شب را به شکر خدای با سلامت به صبح رسانید.

و) نشستن عیادت کننده در کنار سر مریض مستحب است

«بخاری» در «ادب المفرد» از «ابن عباس» روایت می‌کند که نبی‌اکرمص هرگاه به عیادت مریض می‌رفتند در کنار سرش می‌نشستند و هفت بار می‌گفتند: «از خدای عظیم، پروردگار عرش عظیم تقاضا می‌کنم که بیماریت را شفا بخشد». اگر اجلش نرسیده باشد، شفا می‌یابد.

ز) امیدوار ساختن مریض با وعده شفا و طول عمر

پیامبر محبوبص ما فرموده است: «إذا دخلتم علی مریض فنفسوا له فی أجله (بطول العمر)، فإن ذلک لا یرد شیئا، ویطیب نفسه». «هرگاه به عیادت مریض رفتید او را به طول عمر امیدوار سازید! بدانید که سخن شما چیزی را عوض نمی‌کند اما باعث آرامش بیمار خواهد شد». (روایت ترمذی و ابن‌ماجه) و در حدیث «ابن عباس» آمده است که گفته می‌شود: «مساله مهمی نیست ان‌شاءالله شفا می‌یابی».

ح) عیادت‌کنندگان مستحب است که از مریض طلب دعا کنند

«ابن ماجه» و «ابن السنی» از «عمربن الخطاب» روایت می‌کنند که گفت: رسول خدا ص فرمود: «إذا دخلت علی مریض فمره فلیدع لک، فان دعائه کدعاء الملائکة». «وقتی به عیادت مریض رفتی از او بخواه که برایت دعا کند، زیرا دعای مریض مانند دعای ملائکه است».

ط) تلقین «لااله الاالله» به مریض در حال احتضار

در روایت «مسلم» از «ابو سعید الخدری»س آمده است که، رسول خداص فرمودند: «لقنوا موتاکم لا إله إلا الله». «به کسانی که در حال احتضار هستند لا إله إلا الله را تلقین کنید».

همچنین فرمود: «من کان آخر کلامه لا إله إلا الله دخل الجنة». «کسی که آخرین کلامش «لا إله إلا الله» باشد وارد بهشت می‌شود». (روایت ابو داود و حاکم)

آنچه به نظر خوانندگان عزیز رسید مهم‌ترین آداب اسلامی در ارتباط با عیادت بیماران بود شایسته است که مربیان و والدین محترم بر اجرای آن همت گمارند و آن‌ها را به فرزندانشان بیاموزند تا به آن عادت کرده و در حیات اجتماعی و در ارتباط با مردم از آن بهره گیرند.

9- آداب تعزیه

یکی دیگر از آداب اجتماعی که مربیان و والدین باید به آن توجه کنند، آداب تعزیه برای کسی است که عزیزی را از دست داده، یا کسی از آنان مرده است.

معنی «تغزیه» آن است که با کلمات و عبارات لطیف و خوشایند و مناسب، اهل میّت را به صبر تشویق کنی و با دعاها و عبارات برگزیده او را تسلی بخشی، از غمش بکاهی و مصیبت را در نظرش کوچک کنی. تعزیه مستحب است، هر چند میّت و وابستگانش اهل ذمه (یهود و نصاری) باشند. پیامبر اکرمص فرمود: «هر فرد مؤمنی برادر مسلمانش را تعزیت بگوید (با کلمات مناسب او را تسلی بخشد) خدای عزوجل در قیامت بر او، زینت کرامت و بزرگی خواهد پوشاد». (روایت ابن‌ماجه و بیهقی)

همچنین «ترمذی» و «بیهقی» از «عبدالله بن مسعود» روایت کرده‌اند که گفت: نبی‌اکرمص فرمودند: «کسی که انسان مصیبت دیده‌ای را تعزیه بگوید اجرش مانند اجر او خواهد بود».

شایسته است که تعزیه برای تمامی اهل میت باشد، کوچک، بزرگ و زن و مرد (غیر از دختران جوان که باید توسط محارم تسلی خاطر داده شوند).

تعزیه می‌تواند قبل از دفن و بعد از آن تا سه روز باشد و اگر صاحب عزا یا شخص تسلیت گوی غایت باشند، تعزیه بعد از سه روز هم اشکالی ندارد.

مهم‌ترین آداب تعزیه به شرح زیر می‌باشد:

أ) تلفظ عبارات و دعاهای برگزیده

امام «نووی» در کتاب «الاذکار» می‌گوید: بهترین عباراتی که برای تعزیه روایت شده است در صحیح «بخاری» و «مسلم» از «اسامه بن زیدب» می‌باشد که می‌گوید:

یکی از دختران نبی اکرمص، شخصی به خدمت آن حضرت فرستاد که او را بخواند و بگوید که بچه‌اش در حال مرگ است. آن حضرت به فرستاده گفت:

«برگرد و بگو! تمامی آنچه خدای تعالی می‌گیرد یا می‌دهد، متعلق به خود اوست و هر چیزی نزد او عمر معینی دارد پس آنان را به صبر و طلب پاداش برای صبرشان از خدای تعالی امر کرد».

امام «نووی» در ادامه می‌گوید: اما لفظ تعزیه محدودیت خاصی ندارد. به هر لفظی تعزیه گفته شود صحیح است و مقصود حاصل می‌گردد و یاران ما توضیح می‌دهند که در تسلیت مسلمان به مسلمان گفته شود که خدای تعالی اجرت را عظیم و عزایت را نیکو گرداند و مرده‌ات را ببخشد.

و در تسلیت مسلمان به کافر بگوید: خدای تعالی اجرت را عظیم و عزایت را نیکو بگرداند و در تسلیت کافر به مسلمان گفته شود: خدای تعالی عزایت را نیکو بگرداند و مرده‌ات را ببخشد.

ب) درست کردن غذا برای اهل میّت مستحب است.

شرع مقدس اسلام درست کردن غذا را برای خانواده و اهل میّت مستحب می‌داند، زیرا از جمله نیکی و خوبی نسبت به خانواده مسلمان بوده، باعث تقویت روابط اجتماعی و پیوند قلبی می‌گردد.

اهل میّت، چون مشغول به مرده خود هستند و به علت مصیبت، داغدیده و غمگین هستند،‌توانایی آماده نمودن غذا را ندارند.

«جعفربن‌ابی طالبس» در غزوه «موته» به شهادت رسید، پیامبر گرامی خداص پس از بازگشت از جنگ فرمودند: «برای آل جعفر غذایی فراهم کنید، زیرا مصیبت وارده آن‌ها را مشغول کرده است». (روایت ابو داود، ترمذی و ابن ماجه)

ائمه اتفاق‌نظر دارندکه مکروه است که خانواده و اهل میّت غذایی فراهم کنند و مردم از آن بخورند. دلیل ایشان حدیث اخیر است که گفت: پس از دفن میت در کنار اهل و خانواده‌اش جمع می‌شدیم و غذایی برای آنان فراهم می‌کردیم.

اما کاری را که بعضی از مردم امروزه انجام می‌دهند مانند درست کردن غذا یا پذیرایی در هنگام تعزیه از بدعت‌های ناشایستی است که خدای تعالی هیچ دلیلی برای صحت آن نفرستاده است و شخص تسلیت گوینده وظیفه دارد هر نوع پذیرایی را رد کند، زیرا با رهنمود نبوی و ادب اسلامی منافات دارد.

ج) اظهار همدردی با صاحب عزا

همدردی با کسی که عزیزی را از دست داده است، عملاً زمانی بروز خواهد کرد که درمجلس عزا که قرآن کریم تلاوت می‌شود با خشوع و خضوع گوش فرا دهیم و سخنانی بگوئیم که با مصیبت تناسب داشته باشد، الفاظ و عبارات برگزیده را که در تسلیت بکار می‌روند بیان داریم و بطورکلی باید حرکات و سکنات ما با فضای غم و اندوه مجلس سازگاری داشته باشد.

اما کسانی که تبسم می‌کنند یا می‌خندند و سخنان بیهوده می‌گویند یا کلامی را بر زبان می‌رانند که با شرایط و محیط تعزیه ارتباطی ندارد یا نکات خنده‌داری را بیان می‌کنند، به صاحب عزا اسائه ادب نموده آگاهانه یا ناآگاهانه دچار گناه شده‌اند.

ترحم برای میّت و اظهار حزن و غم از فراق او و بر شمردن خوبی‌هایش بهترین وسیله تسلیت خانواده است و گذشتگان ما نیز این چنین عمل می‌کردند و به این طریق به صاحب عزا تسلیت داده و با او همدردی می‌کردند.

«ابوداود» و «نسائی» در حدیث طویلی از «عمروبن العاص»س روایت می‌کنند که پیامبر اکرمص به «فاطمهل» گفت: چه چیز باعث شده است از خانه خارج شوی؟

جواب دادند: به نزد خانواده این میّت آمده‌ام تا اظهار همدردی کرده و آنان را تسلیت دهم.

د) نصیحت در هنگام دیدن منکر در مجالس عزا

گاهی شخص تسلیت گوینده با بدعت‌ها و منکراتی در مجلس عزا برخورد می‌کند، مانند گذاشتن عکس میّت یا سیگار کشیدن و یا حرف زدن در هنگامی که قاری قرآن را قرائت می‌نماید یا گذاشتن موسیقی حزن آور یا پذیرایی از مردم و انواع دیگر از اموری که در دین از آن نهی شده است.

در این شرایط وظیفه انسان مؤمن و آگاه چیست؟

ضروری است که فرد مؤمن در چنین شرایطی در بیان حق جرات داشته باشد و از ملامت هیچ ملامت کننده‌ای نهراسد و جو غم و غصه و حزن حاکم بر مجلس نباید او را از بیان حق باز دارد و امر به معروف و نهی از منکر را کنار بگذارد. نباید ترس از مردم او را از نصیحت باز دارد، زیرا سزاوارتر است که از خدای تعالی بترسد.

رسول خداص فرموده است: «لا یحقرن أحدکم نفسه، قالوا: یا رسول الله! وکیف یحقر أحدنا نفسه؟ قال: یری أن علیه مقالا ثم لا یقول فیه، فیقول الله عزوجل یوم القیامة: ما منعک أن تقول فی کذا وکذا؟ فیقول: خشیة الناس، فیقول: فإیای کنت أحق أن تخشی». «هیچیک از شما هیچگاه خود را تحقیر نکنید. گفتند: ای پیامبر خدا، چگونه ما خود را تحقیر می‌کنیم؟

فرمودند: در شرایطی می‌بیند که بر عهده اوست سخن بگوید، آن را بر زبان نمی‌آورد و خدای عزوجل در روز قیامت به او خواهد گفت: چه چیز باعث شد که در مورد من این چنین و آن چنان نگویی؟ بنده می‌گوید: ترس از مردم.

خدای عزوجل می‌فرماید: شایسته بود که از من بترسی نه از مردم» (روایت ابن‌ماجه)

آن حضرتص با یارانش بر شنیدن و اطاعت کردن و نصیحت کردن فرد مسلمان بیعت می‌نمود. «بخاری» و «مسلم» از «ابن جریر» روایت می‌کنند که گفت: «با رسول خداص بر شنیدن، اطاعت و نصیحت هر مسلمان بیعت نمودم».

پیامبر اکرمص کسانی که منکر را می‌بینند و توانایی تغییر آن را دارند اما آن را تغییر نمی‌دهند به عذاب الهی تهدید کرده است. «جریربن عبدالله» می‌گوید: شنیدم رسول خداص می‌گفت: «ما من رجل یکون فی قوم یعمل فیهم بالمعاصی یقدرون أن یغیروا علیه، ولا یغیرون إلا أصابهم الله منه بعقاب قبل أن یموتوا».

«هرگاه مردی در میان قومی باشد و به انجام گناه مبادرت نماید و آن قوم می‌توانند او را باز دارند، اگر از او ممانعت بعمل نیاورند، خدایتعالی به سبب شخص گناهکار آنان را قبل از مرگ مجازات خواهد کرد». (روایت ابو داود)

بدون تردید امر به معروف باید با نرمی و آرامی و همراه با نصیحت پسندیده و اسلوب حکیمانه باشد چه بسا که با اخلاص نیت و روش نیکو در قلب شنونده اثر بگذارد و او را متأثر سازد. چه بسیار اتفاق افتاده است که کلمه‌ای رقیق و نرم از جانب رفیقی با حکمت و مخلص شنونده را به انسان دیگری تبدیل کرده است و راست گفت پروردگار عظیم ما آنجا که فرمود:

﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ [النحل: 125].

«به راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو دعوت کن و به بهترین شیوه با آنان بحث کن».

آنچه بیان شد مهم‌ترین قواعدی است که اسلام در ارتباط با آداب تعزیه بیان داشته است امید است مربیان و والدین محترم فرزندان خود را به جانب آن راهنمایی کرده تا در آن‌ها به عادت و خصلت اخلاقی تبدیل گردد و از آن در ارتباط با مردم و روابط اجتماعی خود بهره گیرند.

10- آداب عطسه و خمیازه

از جمله آداب اجتماعی ادب عطسه و خمیازه است. برای آن که فرزندان ما با ظاهری شایسته و نمودی پسندیده در جامعه پدیدار شوند لازم است که این آداب را فرا گیرند.

آداب عطسه کننده به صورتی که نبی‌اکرمص بیان کرده‌اند به صورت زیر است:

أ) بکار بردن الفاظ حمد، رحمت و هدایت آن چنان که در سنت آمده است:

«بخاری» از «ابوهریره» روایت می‌کند که گفت: نبی اکرمص فرمودند: «إذا عطس أحدکم فلیقل: الحمدلله، ولیقل له أخوه أو صاحبه: یرحمک الله، فإذا قال له: یرحمک الله، فلیقل: یهدیکم الله ویصلح بالکم»؛ «هر کدام از شما عطسه کرد بگوید: «الحمدلله» و برادر یا رفیقش بگوید: «یرحمک الله» و اگر گفت «یرحمک الله» شخص عطسه کننده بگوید: «یهدیکم الله ویصلح بالکم» و در روایت ابو داود و ترمذی آمده است که بگوید: «یغفر الله لنا ولکم» خداوند ما و شما را ببخشد».

ب) جواب عطسه کننده‌ای را که «الحمدلله» نگوید، نمی‌دهند

«ابوموسی»س می‌گوید: شنیدیم رسول خداص فرمود: «إذا عطس أحدکم فحمد الله فشمتوه، فإذا لم یحمد الله فلا تشمتوه». «هر کدام از شما که عطسه کرد و «الحمدلله» گفت جوابش را بگوئید و اگر «الحمد لله» نگفت، جواب ندهید». (روایت بخاری)

«بخاری» و «مسلم» از «انس»س روایت می‌کنند که دو مرد در خدمت رسول خداص بودند عطسه کردند و پیامبرص به یکی از آنان گفت: «یرحمک الله» ولی به دیگری نگفت، کسی که پیامبر اکرمصجوابش را نداد گفت: ای پیامبر خدا، چرا به من «یرحمک الله» نگفتی؟ فرمود: «چون او «الحمد لله» گفت و تو نگفتی».

اشکالی ندارد که یکی از حاضرین «الحمد لله» بگوید تا شخص عطسه‌کننده متذکر شود.

ج) گذاشتن دست یا دستمال بر دهان هنگام عطسه برای تخفیف صدا

«ابوداود»و «ترمذی» از «ابوهریره» روایت می‌کنند که آن حضرتص هرگاه عطسه می‌کرد دست یا گوشه لباسش را جلوی دهان خود می‌گرفت و به این ترتیب صدای عطسه را تخفیف می‌داد.

نبی اکرمص فرمودند: «إن الله عزوجل یکره رفع الصوت بالتثاؤب والعطاس». «خدای تعالی بلند شدن صدا به علت عطسه یا خمیازه را دوست ندارد». (روایت ابن السنیّ).

د) به عطسه کننده حداکثر سه بار جواب داده می‌شود

اگر کسی بطور مکرر عطسه کرد، سنت آن است که فقط تا سه بار آن را جواب گوئیم.

«سلمه بن الاکوع»س می‌گوید: در خدمت رسول خداص بودم، مردی عطسه کرد آن حضرتص به او جواب داد بار دوم و سوم هم عطسه کرد و آن حضرتص جواب داد و فرمود: «این مرد مبتلا به زکام است».

تعداد زیادی از علما معتقدند که بعد از سه بار جواب دادن مستحب است که برای شخص دعای سلامتی بنمائیم که بعد از سه بار از باب تشمیت نخواهد بود.

هـ) جواب عطسه غیر مسلمان

«ابوداود» و «ترمذی» از «ابوموسی الاشعری» روایت می‌کنند که یهودیان نزد رسول اکرمص عطسه می‌کردند به امید آنکه پیامبر بگوید: «یرحکم الله» اما آن حضرتص می‌فرمود: «یهدیکم الله ویصلح بالکم».

و) به زن جوان غریبه پس از عطسه جواب داده نمی‌شود

اکثریت اهل علم و اجتهاد اعتقاد دارند که جواب دادن مرد به زن جوان غریبه پس از عطسه مکروه و از نوع کراهت تحریمی است، ‌البته جواب دادن پیرزن مکروه نیست، بلکه جایز است. مکروه بودن این امر برای زن جوان، از باب سد ذرایع [8] و جلوگیری از فتنه می‌باشد.

«ابن الجوزی» می‌گوید: یکی از مردان عابد نزد «احمدبن حنبل»س بود، ‌زن امام «احمد» عطسه کرد مرد عابد گفت: «یرحمک الله» «امام احمد» گفت: «عابد نادان» و منظورش از کلمه نادان ناآگاهی مرد نسبت به عدم جواب دادن به زن غریبه است.

آداب خمیازه

أ) بازگرداندن خمیازه تا جایی که ممکن است.

«بخاری» از «ابوهریرهس» روایت می‌کند که نبی‌اکرمص فرمودند:

«خدای تعالی عطسه کننده را دوست دارد و خمیازه کننده را دوست ندارد، هرگاه یکی از شما عطسه کرد و «الحمدالله» گفت، برادر مسلمانش وظیفه دارد جواب دهد و بگوید: «یرحمکالله»، اما خمیازه از شیطان است تا آنجایی که می‌توانید خمیازه را باز گردانید، هر کدام از شما که خمیازه بکشد شیطان به او می‌خندد».

ب) دست گذاشتن بر دهان در هنگام خمیازه

در روایت امام «مسلم» از «ابوسعید الخدریس» آمده است که: هر کدام از شما خمیازه کشید دست بر دهان بگذارد زیرا شیطان وارد می‌شود.

تعداد زیادی از اهل علم و اجتهاد عقیده دارند که دست گذاشتن بر دهان در هنگام خمیازه در نماز یا خارج نماز مستحب است.

ج) بلند شدن صدا در هنگام خمیازه مکروه است.

«مسلم» و «احمد» و «ترمذی» از نبی اکرمص روایت می‌کنند که فرمود: «خدای تعالی عطسه کننده را دوست دارد و خمیازه را دوست ندارد. هر کدام از شما که خمیازه می‌کشد نگوید هاه هاه آن عمل از شیطان است و به او می‌خندد».

و چنانچه ذکر کردیم آن حضرتص فرمودند: خدای تعالی بلندشدن صدا به علت عطسه و خمیازه کشیدن را دوست ندارد. طبق روایت سلف، آنحضرتص از این جهت بر خویشتن مسلط بوده است و به اذن خدای تعالی توانسته است مانع آن گردد.

آنچه بیان شد مهم‌ترین آداب عطسه و خمیازه بود، شایسته است که والدین و مربیان عزیز آن را به کودکان خود آموزش دهند تا در روابط اجتماعی خود از آن بهره گیرند.

آنچه به نظر خوانندگان محترم رسید، مهم ترین قواعد و اصول آداب اجتماعی و مبانی ارتباط و رفتار افراد در نظام جامعه با یکدیگر بود. فرد مسلمانی که به این آداب آراسته می‌گردد، حقیقتاً قابل تقدیر و بزرگداشت و احترام است، زیرا با مظهری کامل از سلوک و سیره اسلامی در نظام اجتماع خود بروز خواهد نمود و براستی ضروری است هر مسلمانی تمامی آداب فردی و اجتماعی را بداند و در عمل اجرا کند، از آداب خوردن و نوشیدن گرفته تا آداب سلام کردن، ‌همنشینی، شوخی، تبریک، ‌تسلیت و غیره، آدابی که دین مقدس اسلام آن را بر بزرگ و کوچک امت پیامبرص واجب کرده است و در اجرای آن زن و مرد، حاکم و محکوم، پادشاه گدا و عالم و عامی، هیچ تفاوتی با هم ندارند.

این گستردگی و شمول برای آن است که در سطح زمین و در بین تمامی جوامع انسانی جامعه فاضل و نمونه اسلام با تمامی مظاهر ارزشمند آن به شکل عملی ظهر کند و تمامی انسان‌ها را شامل شود، از هر رنگ، جنس و نژادی که باشند.

ما در طول تاریخ اسلام شاهد بودیم که این آداب در جامعه، برای مدت زمان نه چندان کوتاهی جامه عمل پوشید، زمانی که مسلمین دولت و هویت مستقل داشتند و قدرتمند و آگاه بودند، حاکم جامعه اسلام این آداب را به عنوان فریضه دینی مطرح می‌نمود و خود بر امر اجرای آن نظارت می‌کرد. در شرایطی که جامعه اسلام بهره‌مند از روابط متقابل اجتماعی بود که در آن نصیحت، نظارت، انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر رواج داشت، مردم گروه گروه و دسته دسته دین اسلام را می‌پذیرفتند و وارد جامعه مسلمین می‌شدند زیرا اسلام، این ندای مقدس آسمانی را، در زمین و در بندگان خدا، با چشم خود در آداب و اخلاق آن‌ها می‌دیدند و ناظر بودند که چگونه در تمامی زاویای زندگی آن‌ها اثر گذاشته است و تمامی روابط آن‌ها را به مطلوب‌ترین شکل تغییر داده است. این، فلسفه پیشرفت برق‌آسا و شگفت‌انگیز اسلام در تاریخ گذشته ماست، حرکت خارق‌العاده‌ای که منجر به گسترش حکومت اسلام در سراسر دنیا شد.

پس جای تعجب نیست که می‌بینیم سرزمین‌های اسلام روز به روز گسترده‌تر شد، زیرا مردم با رغبت و تمایل کامل به این رسالت آسمانی ایمان می‌آوردند و از ظلم و جور حاکمان به سایه عدل اسلام پناه می‌آوردند.

اما اکنون ما به این وضع اسف‌بار رسیده‌ایم و اگر بخواهیم دوباره به آن دوران پربرکت و ارزشمند برگردیم لازم است که به شیوه گذشتگان خود و راه آنان به طور کامل آشنا باشیم و تمامی توان خود را بکار بریم، آستین همت را بالا بزنیم تا کودکان ما با این خصایل و صفات ارزشمد اخلاقی و آداب اجتماعی از همان اوایل دوران کودکی آشنا شوند تا ثمره‌ای نیکوتر و نتیجه‌ای بهتر بدست بیاوریم و نسل آینده ما نسل مسلمانی باشد که اسلام را در زندگی فردی و اجتماعی خود تحقق بخشد و خدای تعالی اجر شما را که به این مهم اقدام می‌کنید بزودی خواهد داد و در واقع توشه‌ای برای قیامت خویش با ادای این مسؤولیت مهم فراهم می‌نمائید و امانتی را که به عهده شماست به خوبی ادا می‌کنید.

خدای تعالی اجر عاملین صادق و مخلص را خواهد داد و پاداش کسانی را که عمل نیک انجام می‌دهند تباه نخواهد کرد. لازم می‌دانم که در خاتمه به دو مسأله مهم اشاره کنم:

أ) آداب اجتماعی مذکور از جانب هیچ عقیده و مسلکی یا اجتماعی به اندازه اسلام مورد توجه قرار نگرفته است.

ب) آداب بسیار دقیق اجتماعی در اسلام دلالت بر این دارد که این دین عظیم دینی اجتماعی است و برای اصلاح جوامع بشری آمده است، دین گوشه‌گیری و عزلت نیست و فقط برای حیات فردی نیامده است و فقط عبارات مجرد نیست که بر اوراقی نوشته شود یا کتابی که بر طاقچه بگذارند.

﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦۚ بَلِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ ١١ [لقمان: 11].

«این آفرینش خداست. پس به من بنمایانید آن‌ها که غیر او هستند چه آفریده‌اند. بلکه ظالمان در گمراهی آشکاری هستند».

4- نظارت و نقد اجتماعی

یکی از نکات مهم در تکویت رفتاری و تربیت اجتماعی کودک آن است که از همان ابتدای دوران کودکی به او بیاموزیم که با تمامی کسانی که زندگی می‌کند و یا با هر کسی که به نوعی ارتباط دارد، به گونه‌ای رابطه داشته باشد که هرگاه انحرافی یا خطایی دید، تذکر دهد و یا نصیحت نماید و انتقاد در جمع را به عنوان را به عنوان ابزاری سازنده بکار ببرد.

این انتقاد سازنده و مراقبت بر امور جاری در نظام جامعه را اصطلاحاً «اصل نظارت و نقد اجتماعی» می‌نامیم.

به عبارت دیگر کودکان خود را باید به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عادت دهیم. می‌دانیم این وظیفه از پایه‌های اساسی حراست از آرای عمومی است و تنها طریق اجتماعی پیشگیری از فساد و انحراف می‌باشد و بهترین راه برای حفظ ارزشهای معنوی امت اسلام و نظام اخلاقی آن است.

و براستی ما به شدت نیازمند پدران و مادران و مربیان کوشا و جدی و آگاهی هستیم که از همان اوایل زندگی فرزندانشان، دانه جرأت و شجاعت در اظهار حق را، در وجودشان بکارند تا زمانی که فرزند وارد جامعه می‌شود و بر پای خود می‌ایستد، بتواند نصیحت کند و انتقاد نماید و به جمع داعیان راه خدا و مبلغان رسالت اسلامی بپیوندد و در اصلاح انحراف اجتماعی تلاش کند و در این راه از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نهراسد و قدرت‌های مستبد و ظالم نتوانند در راه اعلام کلمه حق و بیان عقیده اسلام از او ممانعت به عمل آورند.

اما اصول و راه حل نقد و نظارت اجتماعی چیست؟

هم اکنون اصول و مراحل ذیل را تقدیم خوانندگان عزیز می‌نمایم و امیدوارم به یاری خدای تعالی در ادای مسؤولیت خود را در ارتباط با تربیت اجتماعی و تکوین اخلاقی فرزندان خویش، از آن استفاده نمایند.

1- حراست آرای عمومی بعنوان وظیفه اجتماعی

اسلام حفظ و حراست رای عمومی را بر هر مسلمانی واجب کرده است. این وظیفه در امر به معروف و نهی از منکر تجلی می‌کند، تمامی افراد این امت از هر صنف و قومی،‌ موظف به امر به معروف و نهی از منکرند، بدون آنکه هیچگونه تمایزی در این مورد در بین آن‌ها وجود داشته باشد.

در این وظیفه اجتماعی حاکم و عالم، خاص و عام، زن ومرد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، کارمند و کارگر و سایرین، هیچ تفاوتی با هم ندارند و هیچ مسلمانی از انجام آن معاف نشده است و هر کس بر حسب حال و وضع و توانایی ایمانی خویش موظف به انجام آن می‌باشد.

این اصل مهم اجتماعی را از گفته مقدس خدای عزوجل اقتباس نموده‌ایم آنجا که می‌فرماید:

﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ [آل عمران: 110].

«شما بهترین امتی بودید که برای مردم انتخاب شدید امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خداوند ایمان دارید».

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِیَآءُ بَعۡضٖۚ یَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَیُطِیعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ سَیَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٧١ [التوبة: 71].

«زنان و مردان مؤمن سرپرست یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، نماز را بر پای می‌دارند، زکات می‌دهند و از خدا و پیامبرش اطاعت می‌کنند، خداوند بزودی به آنان رحم می‌کند و براستی که خداوند غالب و با حکمت است».

نبی اکرمص با یاران گرامیش و تمامی کسانی که به جامعه مسلمین می‌پیوستند بر شنیدن و اطاعت کردن و گفتن حق بدون هراس از کسی پیمان می‌بستند.

«بخاری» و «مسلم» از «عباده‌ بن الصامتس» روایت می‌کنند که گفت: با رسول خداص پیمان بستیم که در خوشی و ناخوی و سختی و آسانی از او پیروی کنیم و دیگران را بر خود ترجیح دهیم و با اهل امر (امرا) نزاع نکنیم، مگر آنکه کفر آشکاری از آنان ببینیم که از طرف خداوند برای ما مجوزی باشد، حق بگوییم هر کجا که باشیم و از ملامت هیچ ملامت- کننده‌ای نهراسیم. پیامبر خداص رابطه خود و جامعه را در ارتباط با امر نقد و نظارت اجتماعی در مثال بسیار جالبی به یک کشتی تشبیه کرده‌اند. تاکید اهمیت رابطه فرد و جامعه در این مثال برای آنست که هر مسلمان، وظیفه اجتماعی حساس خود را در این مورد خاص دریابد، در مقابل ظالم بایستد و ازعقیده و هویت خویش محافظت کند، در این صورت است که عقیده و اخلاق امت اسلام حفظ خواهد شد و هویت و موجودیت آن تثبیت می‌شود و از استبداد ظالمین در امان خواهد ماند و بازیچه دست ستمکاران نخواهد شد.

پیامبر خداص در این باره فرموده است:

«مثال مسؤولین اجرای حدود الهی و افراد نظام جامعه مانند دو گروه از مردم هستند که بر یک کشتی سوار می‌شوند. قرعه‌کشی می‌کنند، گروهی به طبقه بالا می‌روند و گروهی به طبقه پائین، افرادی که در طبقه پائین هستند هر وقت به آب نیاز پیدا می‌کنند مجبورند که به طبقه بالا بیایند و از آنان درخواست نمایند،‌ می‌گویند چطور است سوراخی در کشتی درست کنیم که بتوانیم به راحتی آب بیاوریم و دیگر مزاحم افراد طبقه بالا نشویم و مستقیماً به آب دسترسی پیدا کنیم!

اگر جلو این افراد گرفته نشود همه اهل کشتی هلاک می‌شوند و اگر جلوی آن‌ها را بگیرند همه نجات پیدا می‌کنند»! (روایت بخاری و ترمذی)

﴿لُعِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ [المائدة: 78].

«خدای تعالی بنی‌اسرائیل را به علت ترک امر به معروف و نهی از منکر لعنت می‌کند».

«می‌دانیم که لعنت الهی زمانی به کسی تعلق می‌گیرد که امر واجبی را که به عهده اوست ترک کرده باشد پس می‌توانیم امر به معروف ونهی از منکر را به عنوان وظیفه اجتماعی هر فرد مسلمان به حساب آوریم. در روایتی از «ترمذی» آمده است که نبی‌اکرمص فرمودند:

«پس از آنکه بنی‌اسرائیل به گناه و عصیان کاری مبادرت نمودند علمایشان آن‌ها را نهی کردند اما دست از اعمال خود برنداشتند پس در مجالس با آنان همنشین شدند و همراه آنان خوردند و نوشیدند پس خدای تعالی قلوب تعدادی از آنان را به سبب قلوب دیگران سخت کرد.

پس خدای تعالی آنان را بزبان داود و عیسی‌بن مردم لعنت کرد زیرا تجاوزگر و گناهکار بودند». پس پیامبرص که تکیه داده بودند نشستند و فرمودند: «قسم بخدایی که جانم بدست اوست، لعنت شامل مردم می‌شود، مگر اینکه مردم در وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، امرا و حاکمان را وادار به اجرای عدالت و تثبیت حق کنند». آنچه وجوب امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان وظیفه اجتماعی یک مسلمان تأکید می‌نماید شمولیت هلاک و عذاب برای کسانی است که در وظایف اجتماعی و اصلاح نظام جامعه خود و مقابله با ستمکاران کوتاهی می‌کنند».

«بخاری» و «مسلم» از «زینب بنت جحش» روایت می‌کنند که گفت: رسول گرامیص با حالت نگرانی بر ما وارد شد و فرمود: «لااله الا الله» وای بر عرب از شری که به آنان نزدیک می‌شود.

گفتیم: ای پیامبر خدا! آیا در حالی که در میان ما صالحین هستند هلاک می‌شویم؟ فرمود: آری. وقتی فسق وفجور زیاد شود.

آنچه وجوب این امر اجتماعی را مجدداً‌ تاکید می‌کند آنست که خدای تعالی دعای احدی از این امت حتی برگزیدگان آن را در شرایطی که از امر جهاد و مبارزه با ظالمین و امر به معروف و نهی از منکر دوری می‌کنند جواب نخواهد داد.

نبی اکرمص فرمود: «والذی نفسی بیده لتأمرن بالمعروف، ولتنهون عن المنکر، أو لیوشکن الله یبعث علیکم عذاباً منه، ثم تدعونه فلا یستجیب لکم».

قسم به کسی که جانم در دست اوست باید به امر به معروف و نهی از منکر مبادرت نمایید در غیر اینصورت بعید نیستکه خدای تعالی عذابش را بر شما بفرستد و در آن هنگام دعای هیچکس مستجاب نخواهد شد. (روایت ترمذی)

«ابن ماجه» و «ابن حبان» از حضرت «عایشه» روایت می‌کنند که گفت: پیامبر اکرمص داخل شد و از حالت چهره‌اش متوجه شدم از چیزی ناراحت شده است، وضو گرفت و با هیچکس حرف نزد، گوش خود را به دیوار حجره چسباندم تا بدانم که آنحضرتص در داخل مسجد چه می‌گویند[9].

نبی اکرمص بر منبر رفت، سپاس خدا را گفته و او را ستایش نمود و سپس فرمود: «إن الله یقول لکم: مروا بالمعروف وانهوا عن المنکر قبل أن تدعوا فلا أجیب لکم، وتسألونی فلا أعطیکم، وتستنصرونی فلا أنصرکم فما زاد علیهم حتی نزل». «خدای تعالی می‌فرماید امر به معروف و نهی از منکر نمایید، قبل از آنکه دعا کنید و جواب ندهم و از من چیزی بخواهید و ندهم و یاری بطلبید و کمک نکنم. آنگاه آن حضرتص از منبر پائین آمد و چیزی به این سخنان نیفزود».

بعضی استدلال کرده‌اند که امر به معروف و نهی از منکر بطور عملی توسط امرا امکان پذیر است و در قلمرو علما بصورت گفتن است و در قلمرو عوام الناس با قلب انجام می‌گیرد.

و برای اثبات نظر خود به حدیث نبی‌اکرمص استدلال کرده‌اند که فرمود: «من رأی منکم منکراً فلیغیره بیده، ‌فإن لم یستطع فبلسانه، فإن لم یستطع فبقلبه وذلک أضعف الإیمان». «کسی از شما که امر منکری دید با دست خویش آن را تغییر دهد اگر نتوانست با زبانش و اگر نتوانست آن را با قلبش انکار کند، چنین فردی ضعیفترین ایمان را دارد». (روایت مسلم)

اما باید بگویم که این استدلال براساس دلیل محکم و حجت قاطع نیست، زیرا لفظ من «کسی که» در حدیث آنحضرتص، دلالت بر عموم دارد و تمام افرادی که توانایی تغییر منکر رابا زبان یا دست دارند و یا فقط انکار قلبی می‌نمایند، شامل می‌شود و فرق نمی‌کند که فرد انکار کننده امیر عالم یا عامی باشد بلکه شرط اصلی آنست که احساس خطر بنماید و آن را تذکر دهد.

همچنین در قرآن کریم آمده است که:

﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤ [آل عمران: 104].

«باید که از میان شما گروهى باشند که به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهى از منکر کنند. اینان رستگارانند.»

کلمه امت لفظی عام است و می‌تواند تمامی طبقات و اصناف مختلف را در امت اسلامی در برگیرد.

اگر این احساس نظارت و انتقاد دائمی و مستمر در امت اسلامی در همه اعضای آن نباشد چگونه می‌تواند با هوشیاری تمام نقشه‌های دشمنان را باطل کند و در مقابل کسانی بایستد که عقیده و مقدسات دینی را به بازی می‌گیرند و ظلم و فساد را در زمین شروع می‌نمایند. اگر تمامی افراد این امت احساس مسؤولیت نکنند چگونه تمامی افراد امت در مقابل منکر مقاومت خواهند کرد و بعنوان صفی واحد در برابر ظالمین و استعمارگران خواهند ایستاد. پس بار دیگر تاکید می‌نماییم که والدین و مربیان عزیز بر خود واجب بدانند که نهال جرات و شجاعت در بیان حق و عمل به آن را در اعماق شخصیت کودکان خود بکارند تا از همان ابتدای زندگی مسؤولیت اجتماعی خود را درک کنند و در بجای آوردن امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد سازنده اجتماعی سهیم شوند.

2- اصول مهم در ارتباط با فردی که امر به معروف و نهی از منکر می‌نماید

اصول و قواعد مهمی در ارتباط با امر به معروف و نهی از منکر باید مدنظر باشد و به اجرا گذاشته شود که در واقع شروط لازم این امر مهم اجتماعی می‌باشد.

پس شایسته است که مربیان و والدین عزیز ابتدا آن را در وجود خویش تحقق داده باشند و به فرزندانشان نیز یاد دهند تا از همان زمانی که کودک قادر به اندیشیدن می‌گردد براساس و مبانی این قواعد حرکت کند تا زمانی که به وظیفه مقدس امر به معروف و نهی از منکر اقدام می‌کند قدرت تأثیرش زیاد باشد و دیگران نیز از او پیروی کنند. این اصول بشرح زیر می‌باشد:

أ) حرف و عمل شخص گوینده یکی باشد.

زیرا خدای تعالی فرمود:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣ [الصف: 3].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا سخنانی به زبان می‌آورید که به آن عمل نمی‌کنید؟ موجب خشم شدید الهی می‌شود که سخنانی بگوئید که به آن عمل نمی‌کنید».

﴿۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٤٤ [البقرة: 44].

«آیا مردم را به نیکی امر می‌کنید، در حالی که خود را [در ارتباط با اجرای آن] فراموش می‌کنید و در حالیکه کتاب [آسمانی] را می‌خوانید، آیا نمی‌اندیشید؟»

و نبی اکرمص فرمودند:

«یؤتی بالرجل یوم القیامة، فیلقی فی النار. فیقولون: یا فلان! ما لک؟ ألم تکن تأمر المعروف،‌ وتنهی عن المنکر؟ فیقول: بلی کنت آمر بالمعروف ولا آتیه، وأنهی عن المنکر وآتیه».

«در روز قیامت شخص را در آتش می‌اندازند می‌گویند فلانی مگر تو امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کردی؟ می‌گوید: آری! اما امر به معروف می‌کردم و خود انجام نمی‌دادم و نهی از منکر می‌کردم و خود انجام می‌دادم». (روایت بخاری و مسلم)

و همچنین فرمودند: «أتیت لیلة أسری بی علی قوم تقرض شفاههم بمقاریض من نار، فقلت: من هؤلاء یا جبریل؟ قال: خطباء أمتک الذین یقولون مالا یفعلون، ویقرؤون کتاب الله ولا یعملون به». «در شب معراج قومی را دیدیم که لبانشان را با قیچی آتشین می‌بریدند. به جبرائیل گفتم: اینان چه کسانی هستند؟

گفت: این‌ها سخنرانان امت تو هستند که حرف می‌زدند، اما عمل نمی‌کردند، کتاب خدا را می‌خواندند ولی به آن عمل نمی‌کردند». (روایت بیهقی و ابن ابی‌الدنیا)

گذشتگان ما قبل از آنکه نفس خود و خانواده خود را اصلاح کنند، هیچگاه کسی دیگر را تعلیم نمی‌دانند و به راه تقوی و عمل صالح دعوت نمی‌کردند.

و این «عمربن خطابس» است که قبل از آنکه مردم را به کاری امر کند و یا از منکری باز دارد به منزل می‌آید و می‌گوید: «من بزودی مردم را به فلان کاردعوت می‌نمایم و از فلان کار باز می‌دارم. و بخدا قسم اگر ببینم و یا بشنوم که هر کدام از شما کاری را که به آن دعوت کرده‌ام ترک کرده است و یا امری که از آن نهی کردم انجام داده است، بشدت او را مجازات خواهم کرد».

پس از منزل خارج می‌شد و مردم را به موضوع خاصی که می‌خواست دعوت می‌کردو تمامی مردم آن را شنیده و اطاعت می‌نمودند.

«مالک بن دینار» هرگاه این حدیث را می‌خواند که «هر بنده‌ای از بندگان خدا سخن بگوید خدای تعالی در روز قیامت از او خواهد پرسید که قصد تو از بیان آن سخن چه بود». گریه می‌کرد و بعد می‌گفت: آیا فکر می‌کنید چشمم به این سخنرانی خودم روشن می‌شود؟ در حالی که می‌دانم در روز قیامت پروردگارم، از من سؤال می‌کند قصد تو از آن موعظه چه بد و من خواهم گفت: خدایا! تو بر قلبم شاهدی که اگر می‌دانستم گفتن آن کلام برای تو خوشایند نیست هیچگاه آن را حتی برای دو نفر هم بر زبان نمی‌آوردم. پس شایسته است که دعوت‌کنندگان ما خود به این آداب رفیع اسلامی آراسته گردند تا مردم نیز آنان را بپذیرند و موعظه و نصایح آنان را اجابت نمایند.

ب) امری که مورد نهی واقع می‌شود، منکر بودن آن مورد توافق صاحب نظران باشد

یکی از نکاتی که باید به آن توجه شود اینست که امری که مورد نهی واقع می‌گردد، واجب است که به اتفاق‌نظر اهل فقه و ائمه اجتهاد، منکر اعلام شده باشد و آنچه که در جهت منکربودن بین مجتهدین مورد تصادم باشد، منکر محسوب نمی‌گردد.

برای مثال فردی که پیرو مذهب «امام احمد بن حنبل» است نمی‌تواند عمل فرد دیگری که طبق مذهب «امام مالک» عمل کرده است را منکر اعلام کند، زیرا هر کدام از امامان مذاهب نهایت سعی خود را بکار برده است تا با استفاده از مصادر تشریعی یعنی کتاب و سنت و قیاس و اجماع، حکم صحیح را استنباط کند، پس چگونه می‌توان عمل فردی را که طبق مذهب یکی از امامان بزرگ عمل می‌کند، منکر خواند، امامانی که هر کدام مانند کوهی از علم و ورع و تقوی بودند و از جنبه هوش و ذکاوت نیز جز و نوابغ هستند، از قدیم هم گفته‌اند: کسی که از عالم پیروی کند خدای تعالی را در حال سلامت ملاقات می‌کند، اما کسانی که در عصر حاضر احکام سایر مذاهب را انکار می‌کنند و ادعا می‌نمایند که مجتهد عصر حاضرند با این موضع‌گیری آزاردهنده خود سبب تفرق و ایجاد هرج و مرج در امت اسلامی می‌شوند و مسیر اجتماع اسلامی را بسوی عزت و پیروزی، به تعویق می‌اندازند. نصیحت ما به این افراد آنست که مواضع خود را تعدیل نمایند از افراط و شدت خویش بکاهند شرایط و اوضاع مسلمین را با واقع بینی بیشتری بررسی کنند و دریابند که امت اسلام در محاصره خطرهای زیادی قرار گرفته است و از هر طرفی از جانب دشمنان تهدید می‌شود.

ج) نهی از منکر باید تدریجی و با حکمت باشد

شخصی که نهی از منکر می‌نماید باید در انجام این وظیفه، مسیر تدریجی و مرحله‌ای را برگزیند. اول باید عمل زشت یا منکری را که انجام می‌شود، بشناسد، سپس فاعل آن را در درجه دوم شناسایی کند بدون آنکه دچار تجسس یا امور دیگری شود که در اسلام نهی شده است، سپس عامل انجام منکر را نصیحت کند و راهنمایی نماید و او را از عذاب الهی بترساند، اگر فرد خاطی با این روش اصلاح نشد عبارات و جملات شدیدتر بکار ببرد، اگر اثر نکرد او را تهدید کند و بترساند که اگر اینچنین کار کنی مجازات خواهی شد. سپس تغییر منکر با دست را آغاز می‌کنیم برای مثال وسایل قمار و نوشیدن مشروب را خراب می‌کنیم و از بین می‌بریم پس به تغییر امر منکر بوسیله جماعت بدون کار برد سلاح مبادرت می‌نمائیم. البته این امر برای افراد، در صورتی جایز است که در موقع نیاز باشد و انجام آن باعث فتنه در بین مردم نگردد.

سپس تغییر منکر بوسیله جماعت است یعنی گروهی یا تمام مردم همراه با سلاح اقدام می‌کنند و افراد متفرقه نمی‌توانند این کار را بکنند، زیرا منتهی به فتنه خواهد شد و ویرانی و شیوع فساد را بهمراه خواهد داشت.

مراحل تغییر منکر چنانکه فقها هم گفته‌اند باید مسیر تدریجی و صعودی خود را طی کند و در زمانی که نوع خفیف آن سودمند است نباید به نوع شدید مبادرت نمود. مثلاً اگر تغییر منکر با ملاطفت و نصیحت امکان‌پذیر می‌گردد، صحیح نخواهد بود که به ملامت و لحن شدید مبادرت نمائیم.

شخصی که امر به معروف و نهی از منکر می‌نماید باید به اصول و مراحل آن آگاهی و تسلط داشته باشد در غیر اینصورت دچار لغزش‌هایی خواهد شد که عواقب ناگواری به بار می‌آورد. به عبارت دیگر انجام این وظیفه اجتماعی مستلزم حکمت است و ﴿وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ «و به هر کس که حکمت داده شود حقیقتاً به او خیر فراوانی اعطا شده است».

د) فرد دعوت کننده نرم خوی و خوش رفتار باشد

بطور کلی دعوت اسلامی نیازمند افرادی است که در امر به معروف و نهی از منکر دارای رفتاری ملایم و نرم و اخلاقی پسندیده و نکو باشند تا بتوانند بهتر اثر بگذارند و مورد پیروی دیگران واقع شوند. رفتار نرم و ملایم از بارزترین صفات مبلغین و داعیان راه خداست. رسول گرامی خداص نیز همواره یاران و پیروان خود را به آن دعوت می‌نمودند.

آن حضرتص فرموده‌اند: «من أمر بمعروف فلیکن بمعروف». «کسی که امر به معروف می‌کند باید رفتاری شایسته و پسندیده داشته باشد». (روایت بیهقی)

و فرمود: «ملایمت و نرمی با هر چیزی باشد آن را زینت می‌بخشد و از هر چیزی برداشته شود آن را زشت و ناپسند جلوه می‌دهد». (روایت مسلم)

در روایت «مسلم» هم چنین آمده است که فرمود: «خدایتعالی ملایم و مهربان است و ملایمت و نرمی را دوست دارد و در هنگام نرمی به آدمی می‌بخشد آنچه را که هنگام شدت نمی‌بخشد».

الگو بودن رسول خداص در نرمی و ملایمت در مثالهای زیر بخوبی بروز می‌نماید:

ابوهریره می‌گوید: «عرب بیابانگردی در مسجد ادرار کرد، مردم برخاستند که او را کتک بزنند. نبی اکرمص فرمود: رهایش کنید و یک سطل آب بر روی ادرارش بریزید، شما امتی هستید که برای سخت‌گیری برانگیخته نشده‌اید، بلکه مبعوث شده‌اید تا با گذشت و آسان‌گیری باشید». (روایت بخاری)

«ابی امامه» در روایتی از امام «احمد» می‌گوید: جوانی به خدمت رسول اکرمص رسید و گفت: ای پیامبر خدا! آیا اجازه می‌دهی زنا کنم؟ اطرافیان از این سؤال خشمگین شده، بر سرش فریاد کشیدند، پیامبر اکرمص فرمودند:

آیا زنا را برای مادرت می‌پسندی؟

جوان گفت: قربانت گردم خیر!

فرمود: مردم نیز برای مادران خود نمی‌پسندند. آیا آن را برای دخترت می‌پسندی؟

جوان گفت: فدایت شوم، خیر!

فرمود: مردم نیز آن را برای خواهرانشان نمی‌پسندند.

سپس آن حضرت این سؤال را درباره عمه و خاله ... از جوان می‌کردند و او در پاسخ تمامی آن‌ها می‌گفت:

فدایت شوم، خیر!

پیامبر گرامی خداص، دستش را بر سینه جوان نهاد و گفت: «خدایا! قلبش را پاک کن و گناهانش را ببخش و فرج (آلت تناسلی) او را از گناه مصون بدار».

آن جوان در حالی که با تمامی وجود از زنا نفرت پیدا کرده بود از مقابل رسول خداص برخاست.

«معاویة بن الحکم السلمی» می‌گوید: در صف نماز جماعت به امامت رسول اکرمص برخاست.

«معاویة بن الحکم السلمی» می‌گوید: در صف نماز جماعت به امامت رسول اکرمص ایستاده بودم، مردی عطسه کرد، من هم خطاب به او گفتم: «یرحمک الله» جماعت نمازگزار با حالتی حاکی از خشم به من نگاه کردند.

من هم گفتم: مادرتان به عزایتان بنشیند! چرا اینگونه به من نگاه می‌کنید؟ چون در نماز بودیم و نمی‌توانستند سخنی بگویند با دست بر زانوهایشان می‌زدند، چون من فهمیدم که می‌خواهند مرا ساکت کنند، دیگر سخن نگفتم. وقتی نماز تمام شد رسول گرامیص مرا خواند، پدر و مادرم به فدایش باد که هیچ معلمی قبل و بعد از او ندیدم که به خوبی او تعلیم دهد، بخدا قسم که با من تند سخن نگفت، دشنام نداد و مرا نزد، فقط فرمودند: «نماز تسبیح، تکبیر و قرائت قرآن است و صحیح نیست که غیر از این‌ها کلمات دیگری از سخنان مردم در آن وارد شد». (روایت مسلم)

می‌گویند: واعظی بر ابوجعفر منصور وارد شد و با او به تندی سخن گفت ابوجعفر گفت: فلانی با من نرم باش! خدایتعالی کسانی بسیار بهتر از تو را بر کسانی بسیار بدتر از من فرستاد موسی را به جانب فرعون فرستاد و گفت: ﴿فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّیِّنٗا لَّعَلَّهُۥ یَتَذَکَّرُ أَوۡ یَخۡشَىٰ ٤٤ مرد واعظ از عمل خود خجل گشت و دریافت که او از حضرت موسی÷ بالاتر نیست و ابوجعفر از فرعون بدتر نیست.

و راست گفت: پروردگار عظیم ما هنگامی که پیامبر محبوبشص را با این خطاب مقدس تربیت نمود:

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ ١٥٩ [آل عمران: 159].

«پس به واسطه رحمت الهی نرمی کردی برایشان و اگر تندخو و سخت دل بودی، بدون شک از دور تو پراکنده می‌شدند پس ایشان را عفو کن و برایشان طلب آموزش کن و در کارها با آنان مشورت کن و چون عزم و تصمیم گرفتی به خدا توکل که خدایتعالی متوکلین را دوست دارد».

هـ) شخص داعی باید اذیت و آزار را تحمل کند

یکی از امور بدیهی در ارتباط با دعوت و وظیفه امر به معروف و نهی از منکر آن است که شخص داعی در معرض انواع مختلفی از آلام و آزار قرار می‌گیرد، مانند سرپیچی مستکبرین، حماقت جاهلین و استهزا سایرین و بدون تردید این چنین خواهد شد، زیرا این سنت الهی است که در هر شرایط زمانی و مکانی برای تمامی انبیا و دعوت کنندگان و انسان‌های اصلاح‌گر جریان داشته است.

﴿الٓمٓ ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٣ [العنکبوت: 3].

«آیا مردم می‌پندارند که همینکه گفتند ایمان آورده‌ایم آن‌ها را رها می‌کنیم و نمی‌آزمائیم؟ به تحقیق کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم تا خدایتعالی کسانی را که راست می‌گفتند معلوم نماید و کسانی را که دروغ می‌گفتند، مشخص کند».

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ ٢١٤ [البقرة: 214].

«آیا می‌پندارید که وارد بهشت می‌شوید؟ اما آنچه از سختی‌ها به گذشتگان رسید به شما نمی‌رسید؟ آنان دچار سختی‌ها و ضررها شدند تا جایی که پیامبر و همراهانش می‌گفتند: پس یاری خدا چه وقت فرا می‌رسد؟ آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است!»

لقمان در نصیحت به فرزندش می‌گوید:

﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ١٧ [لقمان: 17].

«فرزندم! نماز را بر پای دار! امر به معروف و نهی از منکر کن و بر هر آنچه [در این راه] به تو می‌رسد صبر کن! که به حقیقت این استقامت از اموری است که انجام آن واجب است».

و از این جاست که ابتلا و آزمایش و تحمل رنج در راه خدا به بهشت منتهی خواهد شد و سببی برای کفاره گناهان است.

﴿فَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ ١٩٥ [آل عمران: 195].

«پس گناهان کسانى را که مهاجرت کرده‌اند و از خانه‌هایشان رانده شده‌اند و در راه من آزار دیده‌اند و جنگیده‌اند و کشته شده‌اند، مى‌زدایم و آنان را در بهشتهایى که در آن نهرها جارى است داخل مى‌کنم. این پاداشى است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست».

«سعد‌بن ابی وقاصس» می‌گوید: از رسول خداص سؤال کردیم که چه کسی به شدیدترین آزمایش‌های الهی امتحان می‌شود؟ فرمود: انبیا سپس انسان‌های افضل و برتر و به تدریج تا به پائین‌تر می‌رسیم هر انسانی برحسب دین خود امتحان می‌شود اگر دینش محکم باشد امتحان و ابتلایش شدیدتر است و اگر در دینش رقت و سبک باشد برحسب دین خود آزمایش خواهد شد.

و همانطور بلاها بر بنده خدا فرستاده می‌شود تا زمانی فرا رسد که بر زمین خدا راه می‌رود و هیچ خطا و گناهی بر او نوشته نشده است. (روایت ترمذی، ابن‌ماجه، ابن‌حبان و حاکم)

و در روایت «مسلم» از آن حضرت آمده است که:

«بهشت توسط سختی‌ها و آتش توسط شهوات محاصره شده است».

و برای داعی همین کافی است که به سرور تمامی دعوت‌کنندگان حضرت محمدص تاسی نماید. زیرا پیامبر عزیز ماص اذیت و آزار و سختی‌هایی را در مسیر دعوت اسلامی تحمل نمود که برای هیچیک ازدعوت‌کنندگان قبل و بعد از او سابقه نداشت.

مشرکان طریق فریب و تحریک را پیش گرفتند تا با وعده مال و ثروت و قدرت دنیایی او را اغوا نمایند، اما آن حضرت تسلیم نشد.

بعد از آن با او قطع رابطه کامل کردند تا او را از تبلیغ دعوت باز دارند، آن حضرت در برابرشان ضعف نشان نداد و خضوع و خشوع نکرد، و بعد از آن، آزارها و سختی‌های طاقت فرسا به اشکال مختلفی ادامه پیدا کرد، اما آن بزرگوار، همچنان ثابت و استوار با اراده‌ای راسخ و قلبی مطمئن ایستادگی نمود تا با یاری خدای توانا پیروزی او فرا رسید.

چه شایسته است که کسانی که پرچم رسالت اسلامی را بدست می‌گیرند و قصد آنان برپایی حکم الهی در سراسر زمین است،‌ صبر را پیشه خود سازندو مشقت و آزار را در راه خدا بپذیرند اگر می‌خواهند که یاری خدایتعالی در آینده تحقق یابد و پیروزی خود را تضمین نمایند.

و در اینجا سؤال مهمی پیش می‌آید.

اگر شخص دعوت‌کننده احتمال ضرر جانی بدهد و امید تغییر منکر را نداشته باشد آیا به انجام وظیفه خود ادامه دهد بهتر است یا آن را ترک کند؟

عقیده درست آنست که بگوئیم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر باید در هر شرایطی ادامه داده شود، خدایتعالی در این باره می‌فرماید:

﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ١٧ [لقمان: 17].

«امر به معروف و نهی از منکر کن و بر آن‌ها [در این راه] به تو می‌رسد صبر کن! که این استقامت از جمله امور واجب است».

همچنانکه در آیه مذکور می‌ینیم خدای عزوجل امر به معروف و نهی از منکر را به اموری مانند ضرر جانی یا عدم امید به تغییر شرایط و غیره مقید نکرده است.

بنابراین زمانی که نیت فرد مسلمان خالص باشد، باید در راه دعوت پای بنهد و به عاقبت کار هر چه باشد اهمیتی ندهد، زیرا این اقدام خالصانه از عزم امور و نشانه اوج ایمانی فرد مؤمن است.

«ابوبکر ابن العربی» می‌گوید:‌ کسی که به از بین رفتن منکر امیدوار است اما از ضرر جانی مانند زدن و کشتن و غیره می‌ترسد به نظر اکثریت علما جایز است که امر به معروف و نهی از منکر را ادامه دهد.

حال سؤال پیش می‌آید که اگر امید زوال منکر را نداشت فایده‌اش چیست؟

«ابن العربی» آنچه را که علما ذکر کرده است مشروط می‌کند به این موضوع که:

کسی که نیت خالص داشته باشد به وظیفه خود اقدام کند و اهمیتی ندهد که چه خواهد شد.

در شرح «شرعه الاسلام» تالیف شیخ «علی زاده» آمده است:

فرد داعی نباید چرب زبانی و تعریف و تمجید مردم را دوست داشته باشد، یا از ملالت و ضرب و قتل بترسد. گذشتگان ما منکر را در هر شرایطی بیان می‌کردند و به هیچ مانعی در این راه اهمیت نمی‌دادند، البته نباید فراموش کنیم که شخص داعی باید نصیحت و شکل مطرح‌کردن موضوعاتش براساس آگاهی از احکام شریعت و مبادی آن باشد.

آنچه بیان گردید مهم‌ترین اصول در ارتباط با حراست رای عمومی و نقد و نظارت اجتماعی بود.

شایسته است که والدین و مربیان عزیز این اصول را به فرزندان خود آموزش دهند و در وجودشان محقق سازند تا زمانی که فرزند وارد نظام جامعه و دریای متلاطم زندگی می‌شود بتواند مسؤولیت‌های خود را به نحو احسن انجام دهد.

3- تذکر دائم مواضع گذشتگان

یکی دیگر از عواملی که باعث رسوخ حرارت و شجاعت در قلب فرزندان ما می‌شود و ارزش و اهمیت نقد و نظارت اجتماعی یعنی امر به معروف و نهی از منکر را برای آنان آشکار می‌کند، بیان مواضع گذشتگان صالح و قهرمانان و بزرگان تاریخ ماست.

بدون تردید بیان این مواضع اثر بسیار بهتری بر درون کودکان ما خواهد گذاشت و عزم و اراده جوانان ما را بیش از پیش تقویت خواهد کرد و باعث خواهد شد که با شجاعت و استواری تمام رو در روی منحرفین و افراد فاسد و گمراه بایستند افرادی که برای اسلام و اخلاق ارزشمند اسلامی اهمیت و ارجی قائل نیستند و براستی این افراد در عصر حاضر کم نیستند.

مواضع گذشتگان ما در ارتباط با امر به معروف و نهی از منکر

(أ) می‌گویند «ابوغیاث الزاهد» در جوار قبرستانی در «بخارا» زندگی می‌کرد. روزی به شهر آمد که به دیدار دوستش برود. پسران «نصربن‌احمد» (امیران روز) همراه با عده‌ای نوازنده از خانه‌اش خارج شدند. روز میهمانی امیر بود، وقتی «ابوغیاث» آن‌ها را دید به خود گفت:

ای نفس اگر ساکت بنشینی تو هم در گناه آنان شریکی، سپس سرش را به طرف آسمان بلند کرد از خدا طلب یاری کرد و با عصایش به آنان حمله کرد آن‌ها هم برگشته به طرف خانه امیر فرار کردند و جریان را برای امیر بازگو کردند.

امیر امر کرد او را آوردند و گفت: آیا می‌دانی کسی که بر علیه حاکم قیام کند جایش در زندان است؟

«ابوغیاث» گفت: آیا می‌دانی کسی که بر علیه خدای رحمان قیام کند، جایش در آتش است؟

امیر گفت: چه کسی تو را مامور امر به معروف و نهی از منکر کرد؟

ابوغیاث گفت: کسی که تو را امیر کرد.

امیر گفت: خلیفه مرا امیر کرده است.

«ابوغیاث گفت: من هم مامور خالق خلیفه‌ام.

امیر گفت: پس من تو را مامور امر به معروف و نهی از منکر در «سمرقند» می‌نمایم.

«ابوغیاث» گفت: نمی‌پذیرم.

امیر گفت: ‌عجب!؟ جایی که مامور نیستی امر می‌کنی! جایی که مامور می‌شوی کاری نمی‌کنی!

ابوغیاث گفت: اگر تو مرا مامور کنی خودت معزولم خواهی کرد، اما اگر پروردگارم مرا مامور کند، کسی نمی‌تواند مرا معزول نماید.

امیر گفت: نیازی داری بر آورده سازم.

ابوغیاث گفت: جوانیم را برگردان.

امیر گفت: می‌دانی که این بدست من نیست. آیا حاجت دیگری نداری؟

ابوغیاث گفت: بنویس که دربان جهنم مرا در آتش نیاندازد!

امیر گفت: این هم بدست من نیست، آیا حاجت دیگری داری؟

ابوغیاث گفت: بنویس که دربان بهشت مرا در بهشت وارد کند!

امیر گفت: این نیز بدست من نیست.

ابوغیاث گفت: تمام آنچه خواستم فقط بدست مالک تمام حوایج جهانیان بر آورده می‌شود پس غیر از او از کسی تقاضایی ندارم. امیر او را رها کرد.

(ب) «غزالی» در احیاء علوم الدین می‌گوید:‌«اصمعی» گفت: «عطاء بن ابی رباح» بر «عبدالملک بن مروان» وارد شد در حالی که بر تخت خود نشسته و اشراف بر گردش حاضر بودند ـ در مراسم حج و در مکه این اتفاق افتاد ـ همین که عطا را دید از تخت پائین آمد او را بر جای خودنشاند و روبروی او نشست و گفت: ای «ابا محمد» چه نیازی داری؟

گفت: درباره حرم خدا و پیامبرشص تقوی داشته باش و متعهد امر عمارت و آبادی آن باش و تقوای الهی را در رابطه با فرزندان مهاجرین و انصارش رعایت کن که تو بسبب وجود آنان بر تخت نشسته‌ای و در مورد ساکنین در مرزها نیز تقوا را رعایت کن که آنان حافظ مسلمین هستند.

به امور و مشکلات مسلمانان توجه داشته باش که درباره آن مسؤولی.

و تقوای الهی را در مورد آنانکه بر درگاه تو حاضر می‌شوند در نظر داشته باش و هیچگاه درت را بر آنان نبند.

گفت: بلی. هر چه گفتی انجام می‌دهم. پس برخاست. عبدالملک دستش را گرفت و گفت: ای «ابا محمد» هر آنچه گفتی برای غیر خودت بود که بر آورده خواهم کرد برای خودت چه حاجتی داری؟ گفت: من نیاز او مخلوق نمی‌طلبم. «عبدالملک» گفت:

هذا و ابیک اشرف، به جان پدرت که این عین غیرت و شرف است.

(ج) در کتاب «شفائق نعمانی» درباره علمای عثمانی آمده است

سلطان سلیم خان امر کرد 150 نفر از نگهبانان خزاین دولتی را بکشند.

مفتی عالم به نام «علاءالدین علی بن احمد المفتی» از جریان با خبر شد و به دیوان عالی کشور رفت و در آن زمان مرسوم نبود که مفتی به دیوان عالی کشور برود، مگر آنکه حادثه بسیار مهمی روی داده باشد. اهل دیوان شگفت زده شدند و هنگامی که «مفتی‌ علاءالدین» به آنان سلام کرد، برخاسته، به استقبال او آمدند و او را در صدر مجلس نشاندند و گفتند: چه چیز باعث شده است که مولای ما به دیوان عالی بیاید.

گفت می‌خواهم سلطان را ببینم با او سخنی دارم. موضوع را به سلطان گفتند و اجازه ورود داد.

«مفتی علاءالدین» نشست و گفت: یکی از وظایف ما حفظ آخرت سلطان است، شنیده‌ام امر کرده‌ای تا 150 نفر از نگهبانان خزاین را بکشند که از لحاظ شرعی جایز نیست. باید آنان را ببخشی!

سلطان که مردی تندخو بود خشمگین شد، و گفت: تو در امور سلطنت دخالت می‌کنی در حالی که وظیفه تو نیست. «مفتی علاءالدین» گفت: من در امر آخرت تو دخالت می‌کنم که وظیفه من است. اگر آن‌ها را ببخشی نجات یافته‌ای در غیر اینصورت عذابی دردناک برایت آماده است.

در این حال خشم سلطان فرو نشست و تمام آنان را بخشید.

«مفتی علاءالدین» گفت: در ارتباط با آخرت تو حرف زدم حالا سخنی در ارتباط با جوانمردی دارم.

سلطان گفت: بگو! چیست؟ مفتی گفت: اینان کارگزاران سلطانند. آیا شایسته است که بیکار شوند و محتاج مردم گردند؟ سلطان گفت: نه!

مفتی گفت: پس آنان را در مناصب خود، ابقا کن!

سلطان پذیرفت و گفت: اما من به خاطر تقصیری که مرتکب شده‌اند آن‌ها را مجازات خواهم کرد.

مفتی گفت: این جایز است چرا که تعیین تعذیر کسانی که در خدمت سلطان هستند بعهده سلطان است.

سپس تشکر نمود و خداحافظی کرد.

(د) «شیخ محمد سلیمان» نایب محکمه عالی در مصر می‌گوید:

در هنگام وقوع جنگ بین «مصر» و «حبشه» بین سران سپاه مصر اختلاف افتاد بطوری که مجبور به عقب‌نشینی شدند. خدیو مصر که از این امر بسیار نگران شده بود روزی با «شریف پاشا» سوار بر اسب بیرون رفتند. به «شریف پاشا» گفت: هرگاه مشکلی یا مصیبتی برایت پیش می‌آید چگونه آرامش پیدا می‌کنی.

«شریف پاشا» می‌گوید: خدایتعالی مرا عادت داده است که اگر مشکلی برایم پیش آید به «صحیح بخاری» پناه می‌برم که علمای الازهر آن را برایم می‌خوانند و گشایش در کارم حاصل می‌شود، اگر بخواهید با «شیخ‌الازهر» (شیخ العروسی) در این باره سخن می‌گویم.

سپس علما توسط «شیخ العروسی» جمع شدند و با هم درمقابل قبله قدیمی الازهر نشسته و صحیح بخاری را تلاوت می‌کردند و اخبار عقب‌نشینی و شکست هم چنان میرسید.

«خدیو» و «شریف پاشا» با هم به بسوی علما آمده، گفتند:

یا آنچه شما می‌خوانید صحیح بخاری نیست یا اینکه شما مردان صالح و شایسته‌ای نیستید.

خدایتعالی به واسطه شما و تلاوت شما هیچ حمله‌ای را دفع نکرد، علما از این حرف ناراحت شدند.

پیرمردی در آخر صف گفت: عامل گرفتاری‌ها تو هستی ای اسماعیل!

روایتی داریم از پیامبر اکرمص که می‌گوید: «امر به معروف کنید و نهی از منکر نمائید در غیر اینصورت خدایتعالی اشرار را بر شما مسلط کرده و برگزیدگان شما دعا می‌کنند، اما اجابت نمی‌شود».

ترس علما بیشتر شد، خدیو و شریف پاشا هر دو بدون آنکه کلمه‌ای بگویند، برگشتند.

علما شخص گوینده را بسیار ملامت کردند. در این اثنا بود که «شریف پاشا» برگشت و گفت: عالمی که مطالب را گفت که بود؟ گفت: من! او را با خود برد و بقیه علما باز گشتند و با او طوری خداحافظی کردند گوئی آخرین بار است که همدیگر را می‌بینند. با «شریف پاشا» براه افتادند و وارد قصر خدیو شدند. وارد سالن پذیرایی شدند، خدیو نشسته بود و عالم را بر صندلی مقابل او نشاندند، گفت: آنچه در آنجا گفتی تکرار کن.

عالم تمام آنچه را گفته بود دوباره بازگو کرد و حدیث را شرح داد.

خدیو گفت: چه کرده‌ایم تا این بلایا بر سر ما آمد.

عالم گفت: آیا محاکم ما خوردن ربا را حلال نکرده‌اند؟ آیا در این مملکت زنا آزاد نیست؟ آیا مشروب آزاد نیست؟...

سپس گفت: چگونه انتظار پیروزی را از آسمان داشته باشیم.

خدیو گفت: چکار کنیم که با اجانب معاشرت کرده‌ایم و این تمدن و فرهنگ آن‌هاست.

عالم گفت: گناه «بخاری» چیست و علما چکار کنند.

خدیو بفکر فرو رفت و پس از مدتی طولانی گفت: راست می‌گویی و عالم مذکور به الازهر بازگشت.

در حالی که دوستانش از آمدن او ناامید شده بودند و مثل آنکه تازه متولد شده است.

(هـ) مولف کتاب «کنزالجواهر» در مورد تاریخ «مصر» می‌گوید: در سال 1209 هـ ق عده‌ای از اهالی قریه‌ای واقع در شرق به خدمت «شیخ شرقاوی» از اساتید دانشگاه الازهر رسیدند و اظهار داشتند که کارگزاران «محمدبک الالفی» به آنان ظلم می‌کنند و مقادیری را طلب می‌نمایند که از توان آن‌ها خارج است، شیخ شرقاوی خشمگین شد به الازهر رفت و مشایخ را جمع کرد و مرادبک و ابراهیم بک را که در آن زمان مسؤولین امر و نهی بودند مورد خطاب قرار داد. آندو ترتیب اثر ندادند و اقدامی نکردند، بدستور شیخ تمامی درهای دانشگاه بسته شد و بعد از آن مشایخ الازهر دستور دادند که مردم به نشانه اعتراض به ظلم، اماکن کسب و کار و بازارها را ببندند و در محلی ازدحام نمودند که «ابراهیم بک» آن‌ها را می‌دید.

«ابراهیم بک» منشی خاص خود «ایوب بک» را به جانب جمعیت فرستاد تا قصد و منظور آن‌ها را بداند.

نماینده جمعیت گفت: ما خواهان عدالتیم و می‌خواهیم مالیاتهای جدیدی که گذاشته‌اید، لغو شود.

منشی جواب می‌دهد که: ما چنین کاری نمی‌توانیم بکنیم زیرا شرایط زندگی برایمان بسیار مشکل خواهد شد.

نماینده جمعیت از جانب آنان گفت: درحال حاضر این توجیه چندان قابل قبول نیست و نمی‌تواند عامل افزایش مالیات گردد و امارت با پرداخت به مردم معنی دارد نه با گرفتن از مردم.

نماینده «ابراهیم بک» بازگشت و جمعیت پراکنده شد و مجدداً مشایخ به جانب الازهر حرکت کردند. مردم از اطراف به طرف الازهر آمدند مجدداً نماینده «ابراهیم بک» آمد و این بار گفت: تمامی خواسته‌های شما غیر از دو مورد را برآورده خواهم کرد.

یکی تقاضای شما راجع به دیوان بولاق و دیگری مورد اخیر در ارتباط با جامکیه [نام مکانی است].

سپس گفت: چهار تن از مشایخ ـ که اسم آن‌ها را مشخص کرد. با من بیایند تا مذاکره کنیم.

با آنان به احترام و مهربانی رفتار نمودند و خواستار صلاح شدند و در روز سوم امرا و مشایخ در خانه «ابراهیم بک» جمع شدند. و «شیخ شرقاوی» هم در میان آنان بود و معاهده‌ای مبتنی بر رفع مظالم و رفتار و برخورد صحیح با مردم،‌ امضا شد.

و قاضی در این باره دست نوشته‌ای به تحریر در آورده و به این ترتیب آشوب خاتمه یافت.

مثال‌ها و نمونه‌های موضع‌گیری گذشتگان در این مورد بسیار زیاد است و مجال ذکر آن نیست[10].

تمام این مواضع و برخوردهای شجاعانه بر قیام مردم در جهت امر به معروف و نهی از منکر و حفظ نظام جامعه از رفتن به سوی بی‌بندوباری و هرج ومرج دلالت دارد.

فرد در نظام جامعه مانند آجری از یک ساختمان عظیم است، اما از دو جنبه باید بکوشد یک جنبه آن است که افکار عمومی را در صورتی که انحراف یابد به سوی راه درست هدایت نماید که موجب جلب مصالح و دفع مفاسد گردد و جنبه دیگر آن است که برای ساختن بنای عظیم جامعه براساس عقیده خالصانه اسلامی و مبادی اخلاقی، با دیگران مشارکت داشته باشد.

و در اعلان کلام حق و برپای داشتن آن از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نترسد.

اسلام با رهنمودهای کامل خود هر فرد مسلمان را درامر نظارت و مراقبت در ارتباط با خود و دیگران مسؤول می‌داند، تا با این ارتباط متقابل، نقش بزرگ و وظیفه خطیر خود را در بنای اجتماع و اصلاح آن در توصیه به صبر و پایداری در این راه به انجام برساند.

و راست گفت پروردگار عظیم در کتاب ارجمندش آنجا که فرمود:

﴿وَٱلۡعَصۡرِ ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ ٢ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣ [العصر: 1- 3].

«قسم به زمان که انسان در زبانکاری است، غیر از آنانکه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و به حق و صبر توصیه کردند».

آنچه بیان گردید مهم‌ترین اصول نقد و نظارت اجتماعی در اسلام بود که در امر به معروف و نهی از منکر تجلی می‌کند و در اینجا قصد دارم موضوعی دیگر را خدمت والدین و مربیان تقدیم دارم تا به آن توجه کرده و به یاد بیاورند که در مسیر تربیت بر آن تکیه کنند، این موضوع، تصحیح مفهوم شمولیت اسلام در ارتباط با زندگی در جنبه‌های مختلف آن است.

فراگیری قوانین اسلامی درحل مشکلات بشری به گونه‌ای است که فرد و جامعه و رابطه ایندو را بطور کامل در بر می‌گیرد و سیادت امت اسلامی و سلامت تمامی دنیا را تضمین می‌کند.

شمولیتی که تلفیق بین دین و دنیا و روح و ماده و کتاب و شمشیر و عبادت و جهاد را امکان‌پذیر می‌سازد و در عقیده و ایمان، تقوی و احسان، نماز و روزه، تحمل سختی، خیر و نیکی، صدق و وفا، دوستی و برادری، بخشش و سخاوت، عهد و پیمان، عزم و قصد، جنگ و صلح و مجازات و قصاص تجسم می‌یابد.

این آیات عظیم قرآن، کتاب خداوند سبحان، این حقیقت را با زیبایی تمام ابراز می‌کند و هر آنچه را ما قصد نمودیم به شیوه‌ای کاملتر بیان می‌دارد و ما را به خصیصه مهم شمول و فراگیری اسلام رهنمون می‌شود:

﴿۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ ١٧٨ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٧٩ [البقرة: 177- 179].

«نیکی این نیست که توجه خود را به طرف مشرق و مغرب بگردانید لکن نیکی، ایمان داشتن به خدا و روز آخرت و ملائکه و کتاب خدا و پیامبران است و دادن مال بخاطر دوستی او به خویشان و یتیمان و مساکین و براه ماندگان و سؤال‌کنندگان و در آزادی بندگان و به پای داشتن نماز و دادن زکات، وفای به عهد بعد از بستن آن صبر در سختی و در هنگام ضرر می‌باشد. کسانی اینچنین، راستگویند و به حقیقت پرهیزگارند. ای مؤمنان قصاص درباره کشته‌شدگان بر شما نوشته شده است. آزاد در مقابل آزاد و بنده در مقابل بنده و زن در مقابل زن، پس آنکه برای او چیزی گذشت شود از جانب برادر دینی‌اش، باید پیرو عرف و معروف باشد! و ادا دیه به او بخوبی انجام گیرد.

این تخفیفی از پرورگارتان و رحمتی است، پس کسی که بعد از این تجاوز کند برای او عذابی است دردناک و برای شما درقصاص حیاتی است، ای صاحبان عقول! باشد که پرهیزگار شوید!

و چه بسیارند مسلمانان جاهلی که تصور می‌کنند اسلام دین عبادت است نه جهاد و چه گمراه است انسانی که می‌اندیشد اسلام برنامه‌ای برای حکومت و سایر شئون زندگی ندارد».

﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِ [البقرة: 85].

«آیا به قسمتی از کتاب ایمان می‌آورید و به قسمت دیگر کافر می‌شوید؟ جزای کسانی که اینچنین می‌کنند، فقط خواری و حقارت دردنیاست و در روز قیامت به شدیدترین عذاب گرفتار می‌شوند».

و در خاتمه می‌خواهم نکته مهمی را به عرض خوانندگان عزیز برسانم:

برای تربیت اجتماعی کودکان در ارتباط با نقد و نظارت اجتماعی، لازم است که پدیده ترس و خجالت و سایر پدید‌های روانی را که در بحث مسؤولیت تربیت روحی فرزند مطرح کردیم، از وجودش زدوده باشیم. پدر و مادر عزیز و مربی محترم با رجوعی مجدد به این فصل در می‌یابند که تربیت براساس جرأت و شجاعت چگونه است و به چه طریقی می‌توان ترس و خجالت و انزوا طلبی و... را از بین برد.

«وعلی الله قصد السبیل»




[1]- منظور آن حضرت این بوده است که گناهان در مسیر حیات انسان مانند خار و خاشاکند. انسان متقی کسی است که از ارتکاب گناه و عصیان الهی مانند خارهای راه اجتناب می‌کند. (مترجم)

[2]- فی‌ظلال القرآن جلد «1» صفحه 40.

[3]- منظور از برادری مفهوم عام آنست صرف‌نظر از جنبه جنسی مرد و زن. (مترجم)

[4]- شعر توسط مترجم اضافه شده است.

[5]- حسان بن ثابت از شعرای مخضومی است یعنی مدتی از حیات خود را در دوران جاهلیت و مدتی را پس از ظهور اسلام گذرانده است. (مترجم)

[6]- کنایه از جنبه‌های خصوص که میهمان از آن خبر ندارد. (مترجم)

[7]- باید توجه داشته باشیم که زبان عربی زبان مشترک تمامی مسلمین جهان است و یادگیری آن برای فهم اسلام و ارتباط مسلمین امری ضروری است

1- قبلاً توضیح داده شده است.

1- خانه آنحضرت به مسجد چسبیده بود.

[10]- برای کسانی که علاقمند به مطالعه بیشتر در این مورد هستند توصیه می‌شود به کتاب «الی ورثه الانبیاء» و «الإسلام بین العلماء والحکام» رجوع شود. (مولف)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد