اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

فصل پنجم: مسؤولیت تربیت روانی

فصل پنجم:
مسؤولیت تربیت روانی

مقصود ما از تربیت روانی آن است که صفات پسندیده روحی مانند جرأت، شجاعت، صراحت و فهم کمال و دوست داشتن خیر برای دیگران و فروبردن خشم و خلاصه فضائل روحی و اخلاقی را در کودک ایجاد نمائیم. آغاز این بخش از تربیت نیز از همان اوایل دوران کودکی و از هنگامی است که فرزند ما قادر به اندیشه و تعقل می‌گردد.

مقصود از این بخش از تربیت، ایجاد تکامل و تعادل شخصیتی در کودک است. این توازن روحی فرد را قادر می‌سازد که در هنگام رسیدن به سن تکلیف، وظایف خود را به بهترین شکل و دقیق‌ترین صورت انجام دهد.

کودک امانتی است که به دست والدین یا مربی سپرده می‌شود، اگر از همان ابتدای گشودن چشم و آغاز اندیشه و تعقل، اصول سلامت روحی و روانی را در او ایجاد نمائیم، بتدریج به انسانی با فکری پخته و رشد کرده و رفتاری متوازن و ارادۀ قوی تبدیل خواهد شد.

در کنار ایجاد این خصایل مثبت و مفید روحی باید هوشیار باشیم که عوامل و علل مخربی را که از جنبۀ روانی به فرزند ضربه زدن و شخصیت او را از تعادل خارج می‌کنند و باعث درهم شکستن هویت و ساخت روانی او شده، اعتبار و کرامت و ارزش او را لکه‌دار می‌کنند، از زندگی او حذف نمائیم. این عوامل منفی چنانچه بر روان کودک بی‌گناه تاثیرکننده در آینده انسانی خواهد شد که به زندگی و اطرافیانش با دید بغض و کینه و بدبینی نگاه خواهد کرد.

به نظر اینجانب عوامل منفی و مخربی که والدین و مربیان عزیز باید در جهت حذف و جلوگیری از بروز آن‌ها تلاش نمایند به شرح زیر است:

1-   پدیده کم‌رویی و خجالت

2-   پدیده ترس

3-   پدیده خود کم‌بینی و عدم اعتماد به نفس

4-   پدیده حسد و کینه‌توزی

5-   پدیده خشم

به یاری خدا در این فصل پدیده‌های فوق هر کدام تعریف می‌شود و تا حد ممکن درباره آن‌ها بحث خواهد شد.

پس به چاره‌جویی و درمان آن ازدیدگاه اسلام خواهیم پرداخت و بعد از آن به آن دسته خصایص اخلاقی می‌پردازیم که باید جایگزین هر یک از این ویژگی‌های مذموم شوند.

توفیق از جانب خداست و یاری دهنده اوست.

پدیده خجالت و کم‌روئی

کم‌رویی و خجالت از پدیده‌های طبیعی رفتاری اطفال است. دکتر «نبیه غبره» در کتاب مسائل رفتاری کودکان می‌گوید:

«شاید اولین علائم کم‌رویی و خجالت در چهار ماهگی در طفل بروز می‌کند. بعد از اتمام یکسالگی، خجالت بصورت آشکاری خود را ظاهر می‌کند. کودک در مقابل شخصی که برایش غریبه است روی را بر می‌گرداند، یا چشم‌ها را می‌بندد یا صورتش را با دست‌هایش می‌پوشاند. در سن سه سالگی کودک این حالت را در خود احساس می‌کند، هنگامی که به منزلی که برایش بیگانه است وارد شود آرام و بی‌حرکت و بدون آنکه حتی کلمه‌ای به زبان آورد در کنار مادرش می‌نشیند».

احتمالاً این احساس مقداری تحت تاثیر توارث است، البته باید در نظر داشت که شرایط محیطی اثر بسیار مهمی در ازدیاد یا تقلیل این پدیده دارد، بچه‌هایی که در جمع کودکان بازی کرده و اوقات زیادی در جمع حضور دارند به نسبت بچه‌هایی که اهل مخالطت و بازی نیستند، کمتر خجل و کم‌رو هستند.

برای معالجه این پدیده باید کودکان خود را به معاشرت و برخورد با مردم عادت دهیم برای نیل به مقصود می‌توان دوستان را به منزل دعوت نمود یا کودک را همراه خود به بیرون از منزل به دیدار رفیقان و خویشان ببریم و یا به ارامی و با ملاطفت از آنان بخواهیم که در مقابل دیگران سخن بگویند، فرقی نمی‌کند طرف صحبت کودک خردسال یا بزرگسال باشد. به این ترتیب کودک بتدریج اعتماد به نفس پیدا کرده، خصلت خجالت در او کم‌کم ضعیف می‌گردد.

جرأت و اعتماد به نفس باعث می‌شود که فرد درآینده در ابراز و بیان کلام حق شجاعت و صراحت داشته باشد و از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نهراسد.

برای ادای حق مطلب در این مورد احادیث و امثال تاریخی در این جا تقدیم خوانندگان عزیز می‌گردد. امید است شیوه صحیح گحذشتگان صالح ما الگو و نمونه‌ای شایسته باشد تا براساس آن بتوانیم پدیده خجالت را ریشه‌کن کنیم و فرزندانی شجاع و صریح در بیان حق تربیت نمائیم.

(أ) در روایتی از «بخاری» آمده است که «عبدالله بن عمر»ب گفت: هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم روزی در خدمت رسول اکرمص بودیم، سؤال کردند که در بین درختان درختی هست که برگ‌هایش نمی‌ریزد و مانند انسان مسلمان است، کدامیک از شما می‌دانید آن درخت چه درختی است؟ کسانی که دراطراف رسول اکرم ج نشسته بودند درختان بیابان را در جواب آن حضرت نام می‌بردند. به ذهنم خطورکرد که درخت مورد سؤال درخت نخل است اما به علت شرم و احساس خجالت، نمی‌توانستم جواب دهم.

جمعیت گفتند: آن درخت کدام است یا رسول الله! آن حضرت فرمودند: درخت نخل است.

در روایت دیگری آمده است که عبدالله بن عمرب می‌گوید: من کوچکترین کسی بودم که در آن جمع حضور داشت و جواب سؤال را می‌دانستم.

در روایت دیگری نیز آمده که می‌گوید «ابوبکر» و «عمر»ب در جمع بوده و هیچ نگفتند و من دوست نداشتم با وجود حضور آنان جواب بدهم وقتی که به پدرم گفتم که من جواب را می‌دانستم ولی نگفتم، گفت: اگر این کلمه را می‌گفتی برای من از تمام ثروت دنیا بالا تر بود.

(ب) سهل بن ساعدی در روایتی از بخاری می‌گوید: رسول گرامی خدا ج با خود نوشیدنی آوردند و مقداری از آن نوشیدند. در طرف راستش کودکی نشسته و در طرف چپ، افراد بزرگسال و مسن بودند.

پیامبرص خطاب به کودک گفت: آیا به من اجازه می‌دهی که نوشیدنی را به این بزرگان بدهم؟

کودک گفت: خیر به خدا قسم، غیر از شما کسی را بر خود ترجیح نمی‌دهم.

(ج) ابن عباسب می‌گوید:

هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم حضرت عمربن‌الخطابس در ایام خلافتش مرا به مجلس مشاوره خود با بزرگان بدر می‌برد. بعضی از حاضرین از آمدن من راضی نبودند. یکی از ناراضیان گفت: این بچه را چرا به چنین مجلسی می‌آورند، در حالیکه ما هم فرزندانی به سن و سال او داریم و همراه خود نمی‌آوریم!

حضرت عمرس گفت: آوردنش به این جهت است که رسول خدا ج در مورد او فرمود: «خدایا، به او علم تاویل و فهم دین را ببخشای».

برای همین یک روز مرا صدا زد که همراه او بروم، دانستم که این بار برای اثبات آنچه گفته بود مرا با خود می‌برد.

پس از حضور در جلسه مشاوره «عمر»س فرمود: نظر شما درباره این آیه چیست ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١؟

یکی از آنان گفت: خدای تعالی امر نموده است که بعد از یاری او و پیروزی مسلمین او را سپاس گفته و طالب بخشش نمائیم.

«عمر»س گفت: ابن عباس، تو هم اینطور فکر می‌کنی؟

گفتم: خیر!

گفت: پس نظر تو چیست؟

گفتم: این سوره پیام رسیدن اجل رسول خداص است که خدای متعال به ایشان خبر داد.

فرمود: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ و این هم علامت اجل توست ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣ «عمر»س گفت: من هم چیزی غیر از آنچه تو گفتی نمی‌دانم.

 (د) امیرالمؤمنین «عمربن الخطاب»س از یکی از کوچه‌های مدینه گذر می‌کرد و بچه‌ها مشغول بازی بودند در داخل جمع کودکان عبدالله بن زبیر که او هم آن روز کودک بود حضور داشت.

بچه‌ها به علت هیبت عمرس فرار کردند، فقط «عبدالله بن زبیر» بی‌حرکت به جای ماند وقتی که «عمر»س نزدیکش رسید، گفت: چرا تو هم فرار نمی‌کنی؟

«ابن زبیر» فوراً جواب داد: جانی نیستی که از تو بگریزم و راه هم آنقدر تنگ نیست که کنار روم تا عبورکنی! جوابی در نهایت جرأت و صراحت را کودکی، این چنین بیان می‌دارد.

(هـ) «عمربن عبدالعزیز»س در روز عید، لباس مندرس و کهنه‌ای بر تن فرزندش دید. اشک در چشمانش حلقه بست و به گریه افتاد.

فرزندش گفت: پدر برای چه گریه می‌کنی؟

گفت: می‌ترسم قلبت بشکند! اگر کودکان تو را با این لباس کهنه ببینند.

گفت: ای امیرمؤمنان! کسی قلبش می‌شکند که خدای تعالی از او راضی نباشد یا پدر و مادرش با او قطع رابطه کرده باشند.

من امیدوارم که از من راضی باشی و خدای تعالی به دلیل خشنودی تو از من راضی شود.

(و) در اوایل خلافت «عمربن عبدالعزیز» نمایندگان از مناطق مختلف جهت گفتن تبریک به خدمت ایشان رسیدند.

نماینده اهل حجاز کودکی یازده ساله بود. «عمربن عبدالعزیز»س گفت: تو برگرد کسی جلو بیاید که از تو بزرگتر باشد.

کودک گفت: ای امیرمؤمنان، خداوند شما را حفظ کند! ارزش انسان را قلب و زبان تعیین می‌کند.

وقتی که خدای تعالی زبانی لافظ[1] و قلبی حافظ به بنده‌ای ببخشد شایسته است که سخن بگوید، اگر اساس بر سن و سال باشد در این امت بسیار هستند افرادی که برای خلافت از تو مستحق‌ترند.

«عمربن عبدالعزیز»س از جواب کودک تعجب کرد و گفت:

تعلم، فلیس المرء یولد عالما

 

ولیس أخو علم کمن هو جاهل

وإن کبیر القوم لا علم عنده

 

صغیر، إذا التقت علیه المحافل

بیاموز! زیرا آدمی، از شکم مادر عالم متولد نمی‌شود و کسی که دارای دانش است، با فرد نادان برابر نیست. اگر بزرگ قوم علمی نداشته باشد، کوچک است. آنگاه که در انبوه جمعیت قرار بگیرد.

(ز) کودکی در مقابل مأمون سخن می‌گفت. و سؤالاتش را به خوبی جواب می‌گفت مامون گفت: پسر کیستی؟

کودک گفت: فرزند ادب.

مامون گفت: چه اصل و نسب خوبی، پس در ادامه گفت:

کن ابن من شئت واکتسب أدبا

 

یغنیک محموده عن النسب

إن الفتی من یقول: ها أنذا

 

لیس الفتی من یقول: کان أبی

پسر هر که می‌خواهی باش و در پی ادب باش! که نیکی ادب، تو را از نسبت بی‌نیاز می‌کند.

جوان آن است که بگوید من چه هستم نه آنکه بگوید پدرم فلان کس بود.

(ح) مأمون یکبار به ساختمان مرکزی دولت وارد شد، کودکی را دید که قلمی بر بالای گوش گذاشته است.

گفت: تو کیستی؟

کودک جواب داد: من پرورش یافته در دولت تو بر خوردار از نعمت تو و آماده به خدمت تو «حسن بن رجاء» هستم.

مأمون از جواب سریع و زیبای کودک شگفت‌زده شد گفت: برتری و توانایی عقلی آدمیان با حاضر جوابی آن‌ها معلوم می‌شود مقام این کودک را بالا ببرید.

(ط) در زمان «هشام بن عبدالملک» سرزمین شام دچار خشکسالی شد و قبایل مختلف به جانب مقر حکومت شام به راه افتادند، جمعیت وارد مقر حکومت شد «درواس بن حبیب» که خود نوجوانی کم سال بود، نیز در میان جمعیت حضور داشت. اجتماع مردم هشام را به وحشت انداخت، در میان جمعیت «درواس» را نیز دید و با حالت تمسخر به نگهبانش گفت: هر کس اراده کرده مرا ببیند بدون هیچ مانعی به اینجا آمده حتی کودکان!! «درواس» فهمید که منظور هشام، اوست و گفت: ای امیر مؤمنان! وارد شدن من به سرای حکومت ضرری به شما نمی‌رساند، در عوض موجب افتخار من خواهد بود. این قوم برای کاری جمع شده‌اند که از بیان آن ناتوان هستند و سخن، نهان و خواست آدمی را آشکار می‌کند. سکوت آن را پنهان می‌سازد و برای دریافت و شناخت محتوای کلام راهی جز بیان آن نیست.

هشام گفت: پس سخن بگو پدر سوخته!! (عبارتی ناشی از تعجب و تحسین برای کودکی که اینچنین توانایی دارد).

«درواس» ادامه داد و سخنانش «هشام» را شگفت‌زده کرد او گفت: ای امیرمؤمنان! روزگار، سه سال متوالی هستی و زندگی و مال ما را گرفت ما دچار خشکسالی شدیم، قحطی سال اول چربی‌ها را آب کرد، سال دوم گوشت‌ها را خورد و سال سوم استخوان‌ها را پوک کرد و می‌دانیم که زیادی اموال در دست شماست. اگر این اموال متعلق به خداست آن را بین بندگان مستحق او که ما هستیم تقسیم کنید!

و اگر این اموال متعلق به بندگان خداست چرا آن را محبوس کرده‌اید!

و اگر این اموال متعلق به خودتان است، صدقه بدهید که خدای تعالی اجر نیکوکاران را تباه نخواهد کرد.

و بدان ای امیرمؤمنان! که والی در رابطه با رعیت مانند روح برای جسد است و حیات جسد هم به واسطه روح است. «هشام» گفت: این پسر بچه هیچ عذری از سه حالتی که گفت باقی نگذاشت، پس دستور داد که صدهزار درهم به قبیله آنان بدهند و صدهزار درهم نیز به «درواس» ببخشد.

«درواس» گفت: ای امیرمؤمنان! صدهزار درهمی را که به من بخشیده‌ای به عطیه‌ای که به اهل بادیۀ من داده‌ای، اضافه می‌کنم چون می‌ترسم صدهزار درهم برای آنان کافی نباشد.

«هشام» گفت: آیا چیز دیگری برای خودت می‌خواهی؟

«درواس» گفت: «من نیازی غیر از نیاز سایر مسلمانان ندارم».

نتیجه‌ای که از این مباحث می‌گیریم

آن است که شیوه تربیت گذشتگان ما مبتنی بر زایل نمودن پدیده خجالت و کم‌رویی اطفال و از بین بردن حالت‌های انزوا و عدم اعتماد به نفس در آن‌ها بوده است. قصد بزرگان ما از این نوع پرورش اخلاقی عادت دادن فرزندانشان به مصاحبت با اقوام و خویشان در مجالس عمومی و دیدار دوستان و به دنبال آن توانایی سخن گفتن در مقابل بزرگان بوده است.

این چنین افرادی در بیان کلام حق شجاعت داشتند، از اندیشه‌ای سرشار، کلاس فصیح و سخنانی نافذ برخوردار بودند و با این ویژگی‌ها در مقابل خلفا و امرا سخن می‌گفتند و در ارتباط با مسائل مهم اجتماعی اظهار نظر کرده و صاحب رای بودند و در جمع اندیشمندان و علما نیز ابراز عقیده می‌کردند. این روش، جرات و توانایی سخنوری را در افراد می‌پروراند و مفاهیم ارزشمند روحی را در وجود آنان جایگزین می‌نماید و راه پیمودن مدارج کمال و تکوین شخصیتی را برای ایشان هموار می‌نماید و بینش فکری و اجتماعی آنان را تقویت می‌کند.

بنابر آنچه خدمت خوانندگان عزیز تقدیم شد والدین و مربیان محترم شایسته است، قواعد تربیتی مذکور را بکار ببرند تا فرزندان آن‌ها براساس فضایل اخلاقی و صراحت کلام رشد کنند و ضمن رعایت احترام دیگران در بیان سخن، جرأت و شجاعت داشته باشند و به تناسب توان و میزان اندیشه دیگران سخن گویند، در غیر این صورت جرأت به وقاحت و صراحت به بی‌ادبی تبدیل می‌شود.

تمایز مهم بین حیا و خجالت

خجالت: به مفهوم خودداری از برخورد و عدم توانایی ارتباط با دیگران یا به اصطلاح کم‌رویی است.

حیا: به مفهوم رعایت آداب اخلاقی و ضوابط رفتاری است که اسلام در رابطه با دیگران تعیین نموده است.

فرزندی که از ابتدای دوران کودکی از ارتکاب و انجام امور زشت شرم دارد، خجول نیست. کودکی که به بزرگان احترام می‌گذارد و از نگاه به نامحرم خودداری می‌کند و پنهانی به سخنان دیگران گوش نمی‌کند و به دنبال کشف اسرار مردم نمی‌باشد، خجول نیست.

انسانی که عادت کرده است سخنان بیهوده نگوید و شکم را از خوردنی حرام پرنکند و وقتش را در عبادت خدای تعالی صرف کند و در جستجوی بر آوردن خواست و رضایت الهی باشد، خجول نیست.

رسول خدا ج تمامی افراد امت اسلام را به «حیا» به مفهومی که بیان نمودیم دعوت کرده‌اند. در روایتی از «ترمذی» آمده است که رسول خدا ج فرمودند: «استحیوا من الله حق الحیاء، قلنا: إنا نستحیی من الله یا رسول الله -والحمدلله- قال: لیس ذلک... الاستحیاء من الله حق الحیاء أن تحفظ الرأس وما وعی، والبطن وما حوی، وتذکر الموت والبلی، ومن أراد الآخرة ترک زینة الحیاة، وآثر الآخرة علی الأولی، فمن فعل ذلک استحیا من الله حق الحیاء». «از خدای تعالی حیا کنید، آنطوری که شایسته اوست». گفتیم: ای رسول خدا! سپاس خدای را سزاست که ما از خدای تعالی شرم داریم و حیا می‌کنیم. فرمودند: «اینطور نیست. حیای واقعی و شرم داشتن از خدای متعال آن است که مراقب درون خویش باشی و بدانی که چه چیزی در آن جای دارد، مراقب شکم خود باشی و بدانی با چه چیزی آن را پر می‌کنی، مرگ را به یاد داشته باشی و در اندیشه امتحان و آزمایش الهی باشد. کسی که دوستدار اخرت باشد زینت و زیبایی دنیا را رها می‌کند و آخرت را بر دنیای فانی ترجیح می‌دهد، این است، حیایی که شایسته حق تعالی است».

همچنین فرمودند: «اللهم لا یدرکنی زمان لا یتبع فیه العلیم، ولا یستحیی فیه من الحلیم». «خدایا، پناه می‌برم به تو از زمانیکه هیچکس از انسان اندیشمند و عالم پیروی نمی‌کند و کسی از انسان بردبار شرم ندارد». (روایت ترمذی)

و فرمودند: «إن لکل دین خلقا، وخلق الإسلام الحیاء». «هر دینی خوی و خلقی بارز و برجسته دارد و بارزترین خویدر اسلام حیا است». (روایت امام مالک)

2- پدیدۀ ترس

ترس نوعی از حالات روحی است که تمامی افراد یعنی از کودکان گرفته تا بزرگسالان به آن مبتلا هستند. البته حالت ترس در حد طبیعی خود برای اطفال سودمند است، زیرا نوعی وسیله حفاظتی و دفاعی در مقابل حوادث و عوامل خطرناک است، اما اگر این احساس مفید از حد متعادل و ضروری خود تجاوز کند منجر به حالت اضطراب خواهد شد در آن صورت نوعی بیماری به شمار آمده و باید معالجه شود.

دکتر «نبیه غبره» در کتاب مسائل رفتاری کودکان می‌گوید: «هر چند از 6 ماهگی اطفال نوعی ترس از افراد غریبه را از خود بروز می‌دهند ولی علائم بارز ترس تقریباً از سن یک سالگی در کودک ظاهر می‌شود، صدا یا سقوط ناگهانی اشیاء طفل را می‌ترساند.

در سن 3 سالی اطفال از بسیاری از اشیاء اطراف خود می‌ترسند، حیوانات، اتومبیل، سراشیبی و حتی جریان ریزش آب می‌تواند آنان را هراسان کند.

بطور کلی احساس ترس در دختران بیشتر از پسران است،‌ دخترها به علت آنکه قدرت تخیل بیشتری دارند (و ترس با تخیل رابطه مستقیم دارد) ترسوترند».

عوامل تشدید ترس در کودکان

·     ترساندن کودک از جانب مادر بوسیله سایه، تاریکی، یا موجودات عجیب و غریب.

·     مواظبت و مراقبت دائم و بیش از حد ضروری همراه با اضطراب دائمی مادر و زیر نظر داشتن کودک، در تمامی لحظات.

·     عادت دادن کودک به تنهایی و عدم معاشرت با دیگران و محدود کردن او در چهار چوب منزل.

·     بازگو کردن داستان‌های جنایی و ترسناک که در ارتباط با جن و جادوگران و امثال آن‌هاست.

درمان ترس

برای درمان این پدیدۀ نامطلوب و مضر رعایت موارد ذیل ضرروی است:

1-   تربیت فرزند از ابتدای سنین کودکی بر اساس ایمان به خدا و عبادت و تسلم شدن در مقابل حق تعالی در تمامی وقایع و مصیبت‌هایی که برای انسان پیش می‌آید.

تردیدی نیست که تربیت براساس مفاهیم ایمانی و عادت به عبادات باعث نشاط جسمی و روحی می‌گردد. انسانی نیرومند از جهت بدنی و روحی می‌سازد که ترس به قلبش نفوذ نخواهد کرد، هرگاه مشکلی پیش آمد نمی‌هراسد و هنگام روی دادن مصیبت خود را نمی‌بازد.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿۞إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا ٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَیۡرُ مَنُوعًا ٢١ إِلَّا ٱلۡمُصَلِّینَ ٢٢ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ ٢٣ [المعارج: 23].

«حقاً که انسان ناشکیبا آفریده شده است، چون شری به او رسد بسیار جزع کند و چون خیری به او رسد منع نماید، مگر آنانکه نماز می‌گزارند، آنانکه بر نماز مداومت می‌کنند».

2-   کودک را نباید بسیار محدود کرد بلکه ضروری است که تا حدودی آزادی عمل داشته باشد، جهت ایجاد اعتماد به نفس باید با توجه به رشد فکری و تکامل عقلانی، مسؤولیت‌های مناسب به او سپرده شود. این شیوه برخورد مشمول گفته مبارک پیامبر اکرمص است که می‌فرماید: «هر کدام از شما (به تناسب شرایط خودش) سرپرست و عهده‌دار اموری است و در مقابل آنچه که تحت نظارت و رعایت اوست مسؤول خواهد بود». (روایت بخاری)

3-   نترساندن کودک خصوصاً هنگام گریه با استفاده از مفاهیمی مانند: جادوگر، غول، جن، دزد، حیوان وحشی یا غیره تا طفل خیالاتی و ترسو نگردد و در آینده بتواند دلیر و بی‌باک باشد و مشمول گفته رسول گرامی اسلامص گردد که فرمود: «مؤمن قوی در نزد خدای از مؤمن ضعیف محبوب‌تر است». (روایت مسلم)

4-   برای کودک این امکان را فراهم نمائیم که عملاً وارد جمع کودکان دیگر شود و به او فرصت دهیم تا با آنان برخورد نموده، به خوبی سایرین را بشناسد، تا با تمامی وجود احساس کند که مورد توجه و محبت دیگران واقع می‌شود و در زمره کسانی باشد که مشمول تعریف زیبای پیامبر خدا ج هستند، آنجا که فرموده است: «المؤمن ألف مألوف، ولا خیر فیمن لا یألف ولا یؤلف، وخیر الناس أنفعهم للناس».

«انسان مؤمن فردی معاشرتی و زود جوش است، انسانی که با دیگران الفت نمی‌گیرد و نمی‌گذارد که کس دیگری هم با او انس گیرد، فرد سودمندی نیست، بهترین مردم کسانی هستند که بیشترین فایده را برای مردم داشته باشند». (روایت حاکم و بیهقی)

علمای روانشناسی و تربیت کودک اینچنین سفارش می‌کنند:

بهتر است کودک را مدتی در مجاورت عاملی قرار دهیم که از آن می‌ترسد، برای مثال اگر از تاریکی می‌هراسد می‌توان به عنوان بازی کردن، چراغ اطاق را روشن و خاموش نمائیم، و اگر از آب می‌ترسد به او اجازه دهیم که با مقدار کمی آب در ظرفی کوچک بازی کند. و اگر از وسیله الکتریکی مانند جاروبرقی می‌ترسد می‌توانیم ابتدا اجزای وسیله را جدا کرده و به او بدهیم با آن‌ها بازی کند، سپس اجازه دهیم تا با کل دستگاه بازی کند[2].

5-   یادگیری جنگ‌های رسول خداص و دلاوری و شجاعت گذشتگان بزرگوار ما همراه با تربیت اخلاقی بر مبنای الگوهایی چون یاران پیامبرص، تابعین، رهبران و شخصیت‌های بزرگ اسلام که باعث می‌شود دوست داشتن جهاد و برای پای داشتن کلام خدا در فرزند رشد نماید و شجاعت، خوی و خصلت او شود و در وجودش تثبیت گردد.

«سعدبن ابی‌وقاصس» می‌گوید: ما جنگ‌های پیامبر خداص را مانند سوره‌های قرآن می‌آموختیم، و چنانکه قبلاً ذکر کردیم، «عمربن الخطابس» به والدین توصیه می‌کند که اصول سوارکاری و مهارت در کار با ابزار جنگی را به فرزندانشان یاد دهند. ایشان در این باره می‌فرمایند:

«به فرزندانتان سوارکاری و شنا بیاموزید و به آنان یاد دهید که ماهرانه بر روی اسب بجهند».

در فصل مربوط به تربیت ایمانی در روایتی از «طبرانی» خواندیم که رسول گرامیص فرمودند: «فرزندانتان را براساس سه خصلت تربیت کنید: مبحث پیامبر، محبت آل او و تلاوت قرآن».

احادیثی که بیان گردید، دلیل قاطعی است که رسول اکرم ج و یاران گرامیش به تربیت فرزندان بر مبنای شجاعت، توجه خاصی داشتند، در واقع قصد آنان تربیت نسلی بود که در آینده بازوی توانمندی باشد تا کاخ رفیع اسلامی را بنا نهد و برج با عظمت عزت و افتخار اسلامی را بر پای کند. به این مناسبت توشه‌هایی از سیره فرزندان اصحاب گرامی رسول خدا ج را بیان می‌داریم و اعمال و مواضع جاودانه آنان را که در خاطره تاریخ به جای مانده ذکر می‌کنیم که برای نسل‌های آینده ما نمونه و الگویی شایسته است. داستان‌های آنان ضرب‌المثل شجاعت و ایمان و شیوه زندگی آنان موجب افتخار و مباهات ماست و حقیقتاً آنچه انجام داده‌اند از شگفتی‌های تاریخ انسان است.

(أ) «عبدالرحمن بن‌‌عوفس» می‌گوید: «در روز جنگ بدر در صف سپاهیان ایستاده بودم در طرف راست و چپ من دو نوجوان کم سن و سال از «انصار» ایستاده بودند، یکی از آنان آهسته به پهلویم زد و گفت: عمو جان؛ «ابوجهل» را می‌شناسی؟ گفتم: آری! گفت: اگر او را ببینم مانند سایه‌اش او را دنبال کرده و با او درگیر می‌شوم که یا کشته می‌شوم یا او را خواهم کشت! من هم از شجاعت و قاطعیت او تعجب کردم.

نوجوان دیگر هم همان سخنان قبلی را برایم تکرار کرد، مدت کوتاهی بعد از آن ابوجهل را دیدیم که مشغول جنگ در جمع سپاهیان بود، گفتم: کسی را که دنبالش بودید آنجاست. آیا او را می‌بینید؟

به محض گفتن این جمله هر دو به جانب او حمله بردند و با شمشیرهایشان آنقدر او را زدند تا کشته شد سپس به جانب رسول خداص برگشته، به او خبر واقعه را رساندند.

فرمود: کدامیک از شما او را کشتید؟ هر کدام می‌گفت: من کشته‌ام!

فرمود: پس می‌خواهم شمشیرهایتان را ببینم.

هنگامی که آن حضرت به شمشیرها نظر کرد، فرمود: هر دوی شما او را کشته‌اید. سپس فرمود: آلات و ابزار جنگی مقتول را به این دو نوجوان («معاذبن عمروبن جموح»، «معاذبن عفراء») بدهند. (روایت مسلم و بخاری)

(ب) در روایت «ابن ابی شیبه» از «الشعبی» آمده است که در روز جنگ «احد» زنی شمشیری بدست پسرش داد اما به علت سن کم و سنگینی شمشیر قادر به حمل آن نبود، ناچار با کمرنبدی چرمی آن را به ساعد دستش بست، سپس او را به خدمت رسول اکرم ج آورده گفت: ای رسول خدا! این پسر من است و همراه شما می‌جنگد.

رسول اکرم ج فرمودند: فرزندم به آن سوی حمله کن.

نوجوان مجروح شد و افتاد. او را مجدداً به خدمت رسول اکرم ج آوردند، فرمود: فرزندم آیا نترسیدی!

گفت: نه ای پیامبر خدا!

(ج) وقتی سپاه مسلمین برای رفتن به احد آماده شد، نبی‌اکرم ج به سپاه مسلمانان نظری کرد. در داخل سپاه، سربازان کم سن و سالی دیده می‌شدند که به سن بلوغ نرسیده ولی همراه مردان حاضر شده بودند تا با مجاهدین در جنگ شرکت کنند، دل آن حضرتص به حالشان سوخت و هر کدام را که سن و سال کمی داشت بر می‌گرداند. از جمله کودکانی که رسول خدا ج برگرداند «رافع بن خدیج» و «سمره بن جندبس» بود. «رافع» گفت: «من در تیراندازی ماهر هستم». پیامبر اکرم ج به او اجازه داد بماند. «سمرهس» از اینکه انتخاب نشده بود به گریه افتاد و به همسر مادرش (ناپدریش) گفت: «پیامبر خدا ج به رافع اجازه داد بماند در حالی که من درکشتی گرفتن پشت او را بر خاک می‌زنم». این خبر به گوش رسول اکرم ج رسید به آنان گفت: کشتی بگیرید، «سمره» پیروز شد و آن حضرت اجازه داد که «سمره» هم در جهاد شرکت کند.

(د) رسول گرامی خدا ج و دوستش (ابوبکر صدیق»س زمانی که از مکه به مدینه هجرت کردند، سه روز در غار «ثور» اقامت نمودند، در این مدت «عایشهل» و «اسماء» دو دختر «ابوبکر صدیق»ش توشۀ آنان را فراهم می‌کردند.

«اسماء» قطعه‌ای از کمربند خود را بریده و بر دهانه ظرف غذا می‌بست و آن را حمل می‌کرد، به این دلیل به او لقب «ذات النطاقین» (دارای دو کمربند) دادند.

«عبدالله بن ابوبکر»س هم اخبار را به آنان می‌رساند، تمام مطالبی را که از قریش در ارتباط با نقشه‌ها و حیله‌هایشان می‌شنید به خاطر می‌سپرد و شبانگاه حرکت کرده و خود را به غار ثور می‌رسانید، مدتی در کنار پیامبر خدا ج و پدرش در آنجا می‌ماند و نزدیک سحر به مکه باز می‌گشت و هنگام طلوع خورشید در مکه بود، طوری که قریش تصور می‌کرد شب را در مکه گذرانده و در آنجا خوابیده است.

آنچه مسلم است در آن زمان «عایشه» و «عبدالله» به سن بلوغ نرسیده بودند و شجاعتی را که در انجام این کار مهم از خود نشان دادند کم نظیر بود و کاری کردند که بسیاری از مردان قادر به انجام آن نیستند.

(هـ) «سعدبن ابی و قاص»س می‌گوید: برای رفتن به جنگ بدر آماده شده بودیم و منتظر بودیم رسول گرامی خدا ج بیاید و سپاه را ببیند. برادرم «عمربن ابی وقاص» را دیدم که خود را پنهان می‌کرد. گفتم: چکار می‌کنی برادر؟ گفت: می‌ترسم رسول خداج مرا ببیند و برگرداند. در حالیکه من دوست دارم با شما در جنگ شرکت کنم و امیدوارم خدای تعالی شهادت را نصیبم فرماید. به هر حال او را به خدمت رسول اکرمج آوردند، فرمود: او را برگردانید! کوچک است. عمیر گریه کرد، رسول خدا ج اجازه داد بماند.

«سعدبن ابی وقاصس» می‌گوید: به علت آنکه کم سن و سال بود، حمایل شمشیرش را من برایش می‌بستم. او در سن 16 سالگی به شهادت رسید. خدایتعالی از او راضی باد و او را راضی کند. (روایت ابن سعد، بزّار و ابن الاثیر)

از این مثال‌های تاریخی معلوم می‌شود که فرزندان یاران پیامبرص شجاعتی کم‌نظیر در دل داشتند، قهرمانانی شکست‌ناپذیر و مجاهدانی دلاور و بی‌باک بودند و تمامی این خصایل پسندیده به علت تربیت استواری بود که در خانه مسلمان و جامعه مؤمن و مدرسه نبوت شکل گرفت.

مادران پاره تن و جگر گوشه‌هایشان را با دست خویش روانه میدان‌های جهاد و شهادت می‌کردند و روزی که خبر شهادت آنان را برایشان می‌آوردند، یکی از آنان جمله‌ای گفت که جاودانه شد و طنین آن همیشه در گوش تاریخ خواهد ماند.

«خدا را سپاس می‌گویم که مرا با شهادت پسرانم مفتخر کرد و امیدوارم در روز قیامت مرا همراه آنان در جایگاه لطف و رحمت خویش، محشور گرداند».

والدین و مربیان، فرزندان خود را از دوران کودکی به سوارکاری و سایر فنون جنگی آشنا می‌کردند تا مردانی دلاور باشند که مردانه به قلب دشمن بتازند و در راه اعلای کلام حق، شجاعانه با خطرات و مشکلات و سختی‌ها برخورد کنند. این چنین کودکانی وقتی به سن بلوغ می‌رسیدند بر مرکب جهاد و مبارزه آزادیبخش اسلام سوار می‌شدند و در میدان زندگی و کسب روزی و حیات روزمره نیز مردانی نیکوکار و درست کردار بودند.

برای نمونه موضع ارزشمند نوجوان مؤمنی را در اینجا ذکر می‌کنم که با زبان زیبای شعر از پدرش درخواست می‌کند که اجازه دهد به نقاط مختلف سفر کند و بلندی‌ها و پستی‌های زمین را بکاود، چه بسا که طریق مجد و عظمت خویش را یافته و راه سعادت و کرامت را بگشاید.

أقذف السرج علی المـ

 

ـهر وقرطه اللجا ما

ثم صب الدرع فی را

 

سی وناولنی الحسا ما

فمتی أطلب إن لم

 

أطلب الرزق غلاما

سأجوب الأرض أبغیـ

 

ــه حلالا لا حراما

فلعل الظعن ینفی الفـ

 

ــقر أو یدنی الحماما

زین را بر اسب بیاندازد و به آن لگام بزن.

سپس «کلاه خود» را بر سرم بگذار و شمشیری بدستم ده.

اگر حالا که جوان هستم طلب روزی نکنم، پس کی آن را جستجو نمایم.

زمین را در جستجوی کسب حلال ـ نه حرام ـ در می‌نوردم باشد که جلای وطن فقر را بزداید یا مرگم را نزدیک کند.

چرا نسل منحصر بفرد یاران پیامبرص اینچنین بودند؟

زیرا از همان دوران کودکی به سوارکاری، شنا و تیراندازی می‌پرداختند.

زیرا والدین به طور مفرط و بیشتر از حد لازم از آنان مواظبت نمی‌کردند.

زیرا مسؤولیت‌ها و وظایف خود را می‌دانستند و با اعتماد به نفس به انجام آن می‌پرداختند.

زیرا آنان به ساده زیستی و قناعت و بازیهای جنگی و سوارکاری عادت داشتند.

زیرا با هم سن و سالان خود از قبایل و عشیره و اقوام، همراه بودند و بازی می‌کردند.

زیرا، آنان درس فداکاری و مجاهدت بزرگان و دلاوران اسلام و اخبار رهبران و فرماندهان مسلمان را از همان کودکی می‌آموختند و صدها نکته دیگر از مکارم و فضیلت‌های معنوی که بر مبنای آن پرورش می‌یافتند. به قول شاعر:

وهل ینبت الخطی إلا وشیجة

 

وتغرس إلا فی منابتها النخل

آیا درخت «وشیج» غیر از چوب نیزه، چیز دیگری می‌رویاند؟ و آیا درخت نخل را می‌توان در غیر از جای مناسب رشد آن، کاشت؟ و اگر والدین و مربیان نیز این طریق را در تربیت فرزندانشان عمل کنند و آنان را براساس این خصایل ارزشمند تربیت نمایند و با روش‌های مناسبی فرزندان خویش را از بند ترس، وحشت وضعف برهانند، بنیان‌گذار نسلی خواهند بود که به جای اضطراب، در دل اطمینان و ثبات دارد و به جای خوف، شجاعت و به جای ضعف و سستی، اراده استوار خواهد داشت و به جای ذلت و خواری از عزت و احترام برخوردار است، عزتی که مشمول آیه مبارکی است که می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَلَٰکِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ لَا یَعۡلَمُونَ ٨ [المنافقون: 8].

«عزت و افتخار، فقط خاص خدایتعالی و پیامبرش و مؤمنین است، اما منافقین نمی‌دانند».

3- پدیده خودکم‌بینی و نداشتن اعتماد به نفس

احساس نقص و خود کم‌بینی حالتی است که به علت مجموعه‌ای علل رفتاری، مرضی، تربیتی و یا اقتصادی و غیره در کودک ایجاد می‌شود.

این احساس از خطرناک‌ترین حالت‌های روحی است که منجر به ایجاد عقده روانی و انحراف کودکان و گام برداشتن به جانب حیات آمیخته با تبهکاری و جرم می‌گردد.

مانند روشی که در فصول قبل و این فصل دنبال کردیم درباره علل این پدیده به تفصیل سخن گفته سپس راه درمان آن را ارائه می‌نمائیم چرا که این پدیده عوارض نامطلوب و آثار بسیار ناخوشایندی بر جای می‌گذارد.

امید است که والدین و مربیان عزیز، تمامی توان خود را در جهت پیشگیری و درمان این پدیده بکار گیرند تا فرزندانشان از این عقده رها شوند و به این ترتیب زندگی روحی سالم و تربیت اخلاقی شایسته را برای آنان تضمین نمایند.

عوامل مهمی که باعث ایجاد خود کم‌بینی و عدم اعتماد به نفس در کودکان می‌شود، به شرح زیر است:

1-   تحقیر کودک و اهانت به او.

2-   مواظبت و مراقبت بیش از حد از کودک.

3-   فرق گذاشتن بین فرزندان.

4-   نقص جسمی کودک.

5-   یتیم بودن.

6-   فقر.

در این مبحث به یاری خداوند موضوعات فوق را به تفصیل بحث نموده و راه علاج را در هر مورد براساس رهنمودهای ارزشمند اسلامی بیان خواهیم نمود.

از خدای متعال طلب یاری نموده و تایید و موفقیت خویش را در این امر، فقط از او طلب می‌نماییم.

1- عامل تحقیر و اهانت به کودک

از ناپسندترین عواملی است که باعث انحرافات و عدم تعادل روحی کودک می‌شود و از مهم‌ترین عواملی است که احساس خود کم‌بینی و حقارت را در وجود او تثبیت می‌کند.

دکتر «مصطفی السباعی» مولف کتاب «اخلاق اجتماعی ما» می‌گوید:

«چه بسیارند پدران و مادرانی که اگر فرزندشان حتی یک بار از سنن و قوانین اخلاقی تخطی کند او را بدنام کرده و در مقابل جمع به او توهین می‌کنند.

اگر یک بار دورغ گفت، او را دروغگو صدا می‌زنند، اگر یک بار خواهر یا برادر کوچکترش را کتک زد، او را شرور لقب می‌دهند، اگر یک بار سیب خواهرش را به زور بگیرد، او را زورگو می‌نامند و اگر قلم برادرش را از جیبش بردارد، دزد نامیده می‌شود و اگر از او بخواهیم برایمان یک لیوان آب بیاورد و اطاعت نکند در مقابل دیدگان خواهر و برادرش و یا سایرین به تنبلی متهم می‌شود».

یکی دیگر از نمونه‌های تحقیر و اهانت به کودکان صدا زدن آنان با کلمات ناشایست و عبارات زشت در جمع خانواده و یا دوستان است. گاهی والدین پا را از این هم فراتر گذاشت و در مقابل دوستان کودک یا حتی افراد بیگانه به فرزند خویش توهین می‌کنند. بدون تردید اینگونه برخوردها با کودک باعث می‌شود که احساس کند. موجودی بی‌ارزش و حقیر است که دیگران برایش اعتباری قائل نیستند، با این احساس به تدریج عقده‌های روانی در درون او شکل می‌گیرد که خود عامل ایجاد تنفر، حقد و کینه نسبت به سایرین می‌شود بنابراین در آینده، انسانی خواهد بود که از مردم می‌گریزد و از زیر بار مسؤولیت‌ها و وظایف خود شانه خالی می‌کند.

از اینجاست که متوجه می‌شویم بعضی از والدین، مربیان و معلمان چه جنایت بزرگی در حق فرزندانشان مرتکب می‌شوند و با دست خویش با این گونه رفتارهای خشن و بی‌رحمانه و تحقیرهای نابجا، آنان را به جانب حیاتی آکنده از خطا و انحراف سوق می‌دهند.

ما چگونه می‌توانیم از فرزندانمان انتظار اطاعت، نیکی و احترام به بزرگتر و تعادل روحی و ثبات اخلاقی داشته باشیم در حالی که از همان کودکی با دست خود بذر عقده‌های روانی و سرپیچی و تمرد را در وجودشان می‌کاریم!

مردی به خدمت «عمربن الخطاب»س رسید و از پسرش شکایت کرد که نافرمانی می‌کند، عمربن الخطابس فرمود فرزندش را بیاورند تا در ارتباط با حقوق پدر بر فرزند برای توضیح دهد.

فرزند گفت: ای امیر مؤمنان! آیا فرزند برگردن پدر، هیچ حقی ندارد؟

عمربن الخطابس فرمود: آری.

فرزند گفت: آن حقوق چیست؟

عمربن الخطابس فرمود: مادرش را به خوبی انتخاب کرده باشد، نامی نیکو بر او بگذارد و قرآن را به او یاد دهد.

فرزند گفت: ای امیر مؤمنان! پدرم هیچکدام از این کارها را نکرده است، مادرم «زنجیه» متعلق به یک مجوسی بود، پدرم نام مرا جعل (سوسک سیاه) گذاشت. و حتی یک حرف از قرآن را به من یاد نداده است.

عمر بن الخطابس به جانب پدر نگاهی کرد و گفت: آمدی از نافرمانی پسرت شکایت کنی، ولی خودت قبل از او نافرمان بوده‌ای و به او بدی کرده‌ای.

می‌گویند: پدری فرزندش را به سبب مادرش تحقیر کرد و گفت: آیا از من اطاعت نمی‌کنی؟ در حالی که پسر کنیزی هستی! فرزند گفت: بخدا قسم که مادرم از تو بهتر است.

پدر گفت: چرا؟

فرزند، پاسخ داد: «زیرا انتخابش بهتر از تو بود او مرد آزاده‌ای را انتخاب کرد و تو کنیزی را». تردیدی ندارم که اگر پدر یا مادری کلمه‌ای ناپسند و زشت به زبان می‌آورند برای آن است که فرزندشان دچار خطایی بزرگ یا کوچک شده و به این وسیله قصد دارند او را از عمل خطا باز دارند و تربیت نمایند.

اما باید به عرض این پدران و مادران محترم برسانم که راه اصلاح کودک، خشم و خشونت نیست زیرا نه تنها آثار نامطلوبی در روان کودک به جای می‌گذارد، بلکه او را به انسانی تبدیل می‌کند که خشن و فحاش خواهد بود و به تدریج خوی منحرفین و افراد تبهکار را پیدا خواهد کرد، ما با این شیوه در حق او مرتکب جنایت شده‌ایم و اجباراً او را به مسیری سوق داده‌ایم به جای آنکه انسانی متعادل و ا رزشمند باشد که در زندگی براساس پرتو نور عقل و اعتقادش حرکت کند، به جانب ظلمت و شقاوت کشیده خواهد شد.

راه برخورد با کودک هنگامی که از او خطایی سر می‌زند یا دچار اشتباهی می‌شود

راه صحیح برخورد در این موارد آن است که کودک را به نرمی و ملایمت متوجه اشتباه و یا خطایش بنمائیم و با دلایل قاطع و متناسب با توانایی فکریش او را قانع سازیم که عملی که انجام داده است، از انسان فهمیده و عاقل و با بصیرت سر نمی‌زند.

اگر با این روش قانع شد و خطای مورد نظر اصلاح گردید، به مقصود رسیده‌ایم. در غیر این صورت راه درمان شیوه دیگری است که در بخش سوم این کتاب (تربیت با استفاده از مجازات) به یاری خدا مورد بحث قرار می‌گیرد.

طریقه برخورد با نرمی و ملایمت در تادیب طریقه‌ای است که از پیامبر بزرگوار ـ سلام و درود خدای بر او باد ـ آموخته‌ایم و در اینجا نمونه‌ایی از رفتار و برخورد آن حضرت تقدیم حضور خوانندگان گرامی می‌شود.

(أ) «ابی امامه»‌ در روایتی از «امام احمد» می‌گوید: جوانی به خدمت رسول اکرمج رسید و گفت: ای پیامبر خدا! آیا اجازه می‌دهی زنا کنم؟‌ اطرافیان از این سؤال خشمگین شده و بر سرش فریاد کشیدند. پیامبر اکرم ج فرمودند: «او را نزدیک‌تر بیاورید»، جوان نزدیکتر آمد و مقابل پیامبر خداص نشست. آن حضرت فرمودند:

آیا زنا را برای مادرت می‌پسندی؟

جوان گفت: قربانت گردم، خیر؟

فرمود: مردم نیز برای مادران خود نمی‌پسندند. آیا آن را برای دخترت می‌پسندی؟

جوان گفت: فدایت شوم، خیر!

فرمود: مردم نیز آن را برای خواهرانشان نمی‌پسندند.

پس آن حضرت این سؤال را درباره عمه و خاله و... از جوان کردند و او در پاسخ تمامی آن‌ها می‌گفت: فدایت شوم، خیر

پیامبر گرامی خدا ج، دستش را بر سینه جوان نهاد و گفت: «خدایا! قلبش را پاک کن و گناهانش را ببخش و فرج (عضو تناسلی) او را از گناه مصون بدار».

آن جوان در حالی که با تمامی وجود از زنا نفرت پیدا کرده بود از مقابل رسول خداج برخاست.

(ب) «معاویه بن الحکم السلمی» می‌گوید: در صف نماز جماعت به امامت رسول اکرم ج ایستاده بودم، مردی عطسه کرد، من هم خطاب به او گفت: «یرحمک الله»[3].

جماعت نمازگزار به حالتی حاکی از خشم به من نگاه کردند.

من هم گفتم: مادرتان به عزایتان بنشیند! چرا اینگونه به من نگاه می‌کنید؟ چون در نماز بودیم و نمی‌توانستند سخنی بگویند با دست بر زانوهایشان می‌زدند، چون نفهمیدم که می‌خواهند مرا ساکت کنند، دیگر سخنی نگفتم. وقتی نماز تمام شد، رسول گرامی خدا ج مرا خواند، پدر و مادرم به فدایش باد که هیچ معلمی قبل و بعد از او ندیدم که به خوبی او تعلیم دهد، بخدا قسم که با من تند سخن نگفت، دشنام نداد و مرا نزد، فقط فرمود: «نماز، تسبیح، تکبیر و قرائت قرآن است و صحیح نیست که غیر از این‌ها کلمات دیگری از سخنان مردم در آن وارد شود». (روایت مسلم)

(ج) «ابوهریره» می‌گوید: عرب بیابانگردی در مسجد ادرار کرد، مردم برخاستند که او را کتک بزنند. نبی‌اکرم ج فرمود: «دعوه وأریقوا علی بوله سجلاً من ماء، فإنما بعثتم میسرین، ولم تبعثوا معسرین». «رهایش کنید و یک سطل اب بروی ادرار او بریزید، شما امتی هستید که برای سخت‌گیری برانگیخته نشده‌اید، بلکه مبعوث شده‌اید تا با گذشت و آسان‌گیر باشید». (روایت بخاری)

(د) در حدیثی از آن حضرت آمده است: «پروردگار ما مهربان است، پس نرمی و مهربانی را در هر کار دوست دارد». (روایت بخاری و مسلم)

(هـ) همچنین می‌فرمایند: «نرمی و ملایمت همراه هر چیزی باشد آن را زینت می‌بخشد و اگر از هر چیزی حذف شود، آن را ناپسند و زشت جلوه می‌دهد». (روایت مسلم)

(و) و فرمودند: «کسی که از نرمی و ملایمت محروم باشد، از تمامی خوبی‌ها محروم است». (روایت مسلم)

نتیجه‌ای که از این مباحث می‌گیریم آن است که: تحقیر دائمی کودک و رفتار خشونت‌آمیز با او خصوصاً در حضور دیگران از عوامل اساسی تثبیت احساس خود کم‌بینی و حقارت در کودکان است و از عوامل مهم انحراف اخلاقی و روحی فرزندان ماست و بهترین شیوه درمان آن است که در صورت ارتکاب خطا یا اشتباه، با نرمی و ملایمت و بیان دلیل، کودک را قانع سازیم و راهنمایی کنیم و اگر مربی یا والدین لازم دانستند که کودک را تنبیه کرده یا توبیخ نمایند، نباید در حضور دیگران اقدام به این عمل کنند و چنانکه ذکر کردیم با توجه به روش رسول اکرمص لازم است که امر اصلاح را با اخلاقی نیکو و رفتاری دلپذیر و نرم آغاز نمائیم تا در رسیدن به هدف موفق شویم.

2- مواظبت و مراقبت بیش از حد از کودک و وابستگی شدید به والدین

این عامل نیز از دلایل مهم عدم تعادل روانی و انحراف اخلاقی کودکان است که در غالب اوقات به نوعی احساس نقص و حقارت در فرزند منتهی می‌شود و موجب می‌گردد که نظری کینه‌توزانه و آمیخته با بدبینی نسبت به زندگی و اطرافیان داشته باشد.

مواظبت و مراقبت بیش از حد کودک باعث می‌گردد فردی خجل، ترسو و ذلیل باشد که اعتماد به نفس نداشته و فاقد مردانگی و شجاعت بشود. این چنین خصائصی به تدریج کودک را به جانب عقب افتادن از جمع دوستان و انحراف سوق می‌دهد.

چرا وابستگی شدید کودک به والدین این چنین آثار نامطلوبی دارد؟

زیرا مردم را می‌بیند که پیشرفت می‌کنند ولی او هنوز در آخر قافله است.

زیرا مردم را می‌بیند که شجاع و بی‌باکند و او ترسو و ضعیف است.

زیرا مردم را می‌بیند که در حرکت، جهاد و مبارزه‌اند و او ساکت، ساکن و بی‌تحرک است.

زیرا مردم را می‌بیند که با هم برخورد می‌کنند و در ارتباط با یکدیگرند، اما او تنها و گوشه‌گیر و منزوی است.

زیرا مردم را می‌بیند که در پیش آمدن مصیبت، صبور و بردبارند اما او در رویارویی با مشکلات نالان و ناتوان است.

فرزندی که چنین حال و وضعی دارد چگونه می‌تواند انسانی متعادل و عضوی سودمند برای جامعه خویش باشد. آیا این چنین انسانی می‌تواند با دیده‌ای امیدوار و خوش بین به زندگی بنگرد؟ و آیا می‌تواند فردی متعادل، با شخصیتی مستقل باشد که در برخورد با مشکلات از اعتماد به نفس برخوردار بوده و بر پای خود بایستد؟ اگر جواب تمامی این سؤال‌ها منفی است، پس چرا والدین در مواظبت فرزند و ابراز علاقه و محبت زیاد روی می‌کنند و فرزندانی ناز پرورده و وابسته به والدین پرورش می‌دهند. در این مورد مادران بیش از سایرین دچار افراط می‌شوند، یا بهتر است بگوئیم در این زمینه دچار وسواس می‌گردند. این پدیدۀ مضر، غالباً در کودکانی به چشم می‌خورد که مادران آن‌ها از قواعد تربیت اسلامی بی‌خبر هستند.

·     یکی از نمونه‌های تربیت نادرست این مادران آن است که به فرزندان خود اجازه نمی‌دهند به انجام اموری که توانایی آن را دارند، مبادرت نمایند، زیرا معتقد هستند که فرزند آن‌ها، قادر به انجام آن کار نبوده و خیال خود این ممانعت را نوعی ابراز عطوفت و شفقت به حساب می‌آورند.

·     نمونه دیگر از تربیت نادرست بعضی از مادران آن است که کودک را در بغل یا در کنار خود نگاه داشته و اجازه نمی‌دهند از او دور شود و فرقی نمی‌کند که این باقی ماندن کودک در کنار مادر، دلیلی داشته باشد یا نه.

·     تعدادی از مادران در تمامی لحظات، کودک را زیر نظر داشته و حاضر نمی‌شوند یک لحظه از او چشم بردارند، مبادا اتفاقی برایش بیافتد که این خود اثر منفی در روح او بر جای می‌گذارد.

·     نمونه دیگر از بی‌توجهی مادران در امر تربیت کودکان، آن است که در اعمال و رفتاری که انجام می‌دهند هیچگونه کنترل و باز خواستی به عمل نمی‌آورند، برای مثال فرزندانشان وسایل منزل را خراب می‌کنند، یا از تختخواب بالا می‌روند و با دیوار را با مداد و خودکار سیاه می‌کنند، اما در مقابل این اعمال هیچگونه عکس‌العملی نمی‌‌بینند.

سؤال اینجاست که اینگونه مواظبت و مراقبت مفرط در چه مواردی صورت می‌گیرد.

پدر و مادری که پس از سال‌ها صاحب فرزندی شده‌اند، یا مادری که پس از سقط‌های مکرر، فرزندی سالم بدنیا آورده با بچه پسر که پس از چند دختر بدنیا آمده ویا کودکی که پس از یک مرض شدید که زندگی او را تهدید می‌کرده است، زنده مانده است، مواردی هستند که باعث می‌شوند پدر و مادر بیش از حد ضروری لازم متوجه کودک بوده و از او مراقبت نمایند.

راه درمان برای تخفیف این پدیده

(أ) تعمیق عقیدۀ‌ قضا و قدر در درون والدین

تا معتقد باشند که سلامت و بیماری، نعمت‌های زندگی و مشکلات و سختی‌ها، ثروت و فقر و عقیم‌شدن یا دارای فرزند بودن، همه تابع تقدیر الهی است و تمامی حوادث و وقایع زندگی به مثبت و خواست الهی صورت می‌گیرد و در دایره قضا و قدر اوست.

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ ٢٢ لِّکَیۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰکُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ ٢٣ [الحدید: 23].

«هر مصیبتی که در زمین حادث می‌شود یا بر نفوس شما وارد می‌آید، قبل از آنکه آن را خلق کنیم، در کتابی بوده است و محققاً این بر خدا آسان است، تا برای آنچه که از دستتان رفت تأسف نخورید و به آنچه که به شما داده است خوشحال و غره نشوید، که خداوند خود پسند فخرفروش را دوست نمی‌دارد».

﴿لِّلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ ٤٩ أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ ٥٠ [الشوری: 50].

«ملک آسمان‌ها و زمین متعلق به خداوند است و هر آنچه اراده کند می‌آفریند، به کسی که بخواهد دختر می‌بخشد و به کسی که بخواهد پسر می‌دهد یا دختر و پسر را با هم می‌دهد و هر کسی را بخواهد عقیم قرار می‌دهد، حقیقتاً او دانا و تواناست».

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧ [البقرة: 156].

«و البته ما شما را با مقداری ترس و گرسنگی و نقص مال و جان و محصولاتتان می‌آزمائیم و بشارت ده صابرین را آنکه هرگاه مصیبتی پیش آید، گویند: ما از آن خدائیم و به سوی او باز می‌گردیم، رحمت و درودهای خداوند بر آنان! ایشان از هدایت یافتگانند».

(ب) تادیب تدریجی کودک

اگر نصیحت و سخن گفتن با کودک سودمند باشد، جایز نیست که از کودک دوری نمائیم و اگر دوری‌کردن مفید باشد، کتک‌زدن صحیح نیست و در واقع روش مجازات با کتک‌زدن زمانی صحیح خواهد بود که تمام وسایل و طرق تربیتی، امتحان شده‌ باشد. به یاری خدا در بحث تربیت بوسیلۀ مجازات تحت عنوان وسایل مؤثر در تربیت اطفال به طور مفصل در این مورد سخن خواهیم گفت.

(ج) تربیت کودک براساس زهد و اعتماد به نفس و پذیرش مسؤولیت و جرأت سخن گفتن و بیان عقیده

در ارتباط با تربیت فرزند براساس زهد و قناعت، در حدیث مرفوعی آمده است:

«از خوش‌گذرانی و غرق شدن در رفاه بپرهیزید که به حقیقت بندگان واقعی خدا، خوش‌گذران و رفاه‌طلب نیستند». (روایت احمد و ابونعیم)

در ارتباط با تربیت براساس اعتماد به نفس و پذیرش مسؤولیت، رسول گرامی خداج فرمودند: «همه شما به نسبت وظیفه خویش مسؤول هستید و در قیامت از انجام مسؤولیت و ادای وظیفه در قبال زیردستان خود مورد سؤال واقع می‌شوید». این حدیث مبارک، کوچک و بزرگ، زن و مرد و حاکم و محکوم را شامل می‌گردد.

همچنین «عمربن الخطاب»س فرمودند «به فرزندانتان شنا و تیراندازی را یاد دهید و بیاموزید که چگونه بر روی اسب بپرند». بدیهی است که با این نوع احساس مسؤولیت همراه آموزش شنا، تیراندازی و سوارکاری از همان ابتدای دوران کودکی، طفل احساس موجودیت و شخصیت خواهد کرد و اعتماد به نفس پیدا کرده، به دنبال آن خواهد توانست مشکلات را به خوبی تحمل کرده و وظایف را به نحو احسن ادا نماید.

و اما در مورد جرأت سخن گفتن و بیان عقیده، حدیث «عباده‌بن الصامت»س را داریم که می‌گوید: «با پیامبر خدا ج پیمان بستیم که در خوشی و ناخوشی، دشواری و آسانی از او پیروی کنیم و هر کجا که باشیم سخن حق را بگوئیم بدون آنکه از ملامت ملامت‌کننده‌ای، واهمه داشته باشیم».

و باز هم تردیدی نیست که این پیمان، کوچک و بزرگ و زن و مرد و خلاصه تمامی افراد امت اسلامی را در بر می‌گیرد، در ارتباط با مسؤولیت تربیت جسمی فرزندان در فصول گذشته به تفصیل بحث شده است. بدون شک تربیت‌بدنی و توانایی جسمی، خود مرحله‌ای در ایجاد اعتماد به نفس و آماده نمودن افراد برای ادای مسؤولیت و حمل امانت الهی است.

(د) الگو قرار دادن پیامبر اکرم ج در مراحل مختلف زندگی از دوران کودکی تا زمانی که مبعوث گردید

خدای تعالی با رحمت شامل خود رسول گرامی ج را به بهترین شکل تربیت نمود، برای آنکه نظارت دایمی و رعایت کامل خداوند را بر امر رشد و تکامل پیامبر گرامی اسلام ج به خوبی دریابیم، نمونه‌هایی از مراحل مختلف حیات آن حضرت را در اینجا بیان می‌کنیم. خصوصاً مرحله کودکی و نوجوانی که امید است فرا راه مسیر پرپیچ و خم تربیت اسلامی برای مربیان ما باشد و برای نسل‌های آینده نیز به عنوان الگو و نمونه‌ای کامل مورد استفاده قرار گیرد.

آن حضرت ـ سلام و درود خدا بر او باد ـ در زمان کودکی شبانی می‌کرد، در روایت «بخاری» آمده است که فرمده‌اند:

«همه پیامبران خدا شبانی کرده‌اند و من نیز برای اهالی مکه شبانی می‌کردم و چند قیراط (جزئی از درهم) دریافت می‌کردم».

رسول اکرم ج در دوران کودکی با اطفال همبازی بودند. «ابن کثیر» در روایتی می‌گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: بیاد دارم همراه با کودکان قریش بازی می‌کردم و برای بازی کردن سنگ‌ها را جابه‌جا می‌کردیم.

همه ما لباس‌هایمان را در می‌آوردیم و آن را بر دوش می‌گذاشتیم و سنگ را بر آن قرار می‌دادیم، من نیز اینچنین رفت و آمد می‌کردم، ناگهان کسی که او را نمی‌دیدم به من ضربه‌ای دردناک زد و گفت: لباست را بپوش! من هم فوراً لباسم را پوشیدم و سنگ را بردوش نهادم، در حالیکه همبازی‌های دیگرم عریان بودند.

رسول گرامی ج در تجدید بنای کعبه شرکت داشت. در روایتی از «مسلم» و «بخاری» آمده است که در زمان جوانی پیامبر اکرم ج، قریش به تجدید بنای کعبه مبادرت نمود و برای همین پیامبر سنگ را بر دوش گذاشته، حمل می‌نمود.

عباس به پیامبر خدا ج گفت: لباست را بر دوش بگذار تا راحت‌تر سنگ را حمل کنی، پیامبر این کار را کرد اما ناگهان بر زمین افتاد و در حالیکه چشم‌هایش متوجه آسمان بود، برخاست و گفت: لباسم؟! لباسم؟! سپس لباسش را پوشید و گفت: من نهی شده‌ام که عریان راه بروم. و این دلیل عصمت ایشان حضرت قبل از نبوت است.

پیامبر گرامی ج برای تجارت سفر می‌کرد. ثابت شده است که آن حضرت دوبار به مسافرت تجاری رفتند، یک بار قبل از بلوغ همراه عمویش «ابوطالب» و بار دوم بعد از بلوغ به جهت کار برای حضرت «خدیجهل».

رسول خدا ج در کودکی بسیار شجاع بودند، در کتاب‌های سیره آمده است که یک نفر در دوران کودکی او را به «لات» و «عزّی» سوگند داد، آن حضرت فرمود: با قسم «لات» و «عزّی» هیچ چیزی از من نخواه که بخدا قسم در نزد من از همه چیز منفورترند.

همچنین ایشان قبل از بلوغ در جنگ شرکت نمودند، در کتاب‌های سیره ذکر می‌کنند که پیامبر گرامی ج در جنگ «فجار» برای عموهایش تیر آماده می‌کرد و به آنان می‌داد.

پیامبر خدا ج در جوانی نیز اندیشمند و صاحب رأی بود به اندازه‌ای که او را در امور به عنوان داور و حکم می‌پذیرفتند، در نصب «حجرالاسود» در تجدید بنای کعبه اختلاف شدیدی بین قریش ایجاد شد و آن حضرت را در امر گذاشتن سنگ، به عنوان حکم قرار دادند و از رأی و حکمت او در انجام این امر شگفت‌زده شدند.

و همین برای افتخار و عظمت پیامبرص محبوب خدا کافی است که کودکی یتیم بود اما تحت نظارت و مراقبت الهی تربیت شده و والاترین خصایل روحی و بهترین صفات و پسندیده‌ترین‌ عادات را کسب نمود، تا زمانی که برانگیخته شد به هیچ بتی سجده نکرد، در هیچیک از مفاسد جاهلی شرکت نکرد و حتی ذره‌ای از گوشت قربانی‌های آنان را نچشید.

پس تعجبی ندارد که این شخصیت عظیم و این تربیت والا را به خالق او منسوب کنیم، کسی که تحت نظارت و عنایت خاص خود او را سرپرستی نموده، تربیت کرد و برای همین آن حضرتص فرمود:

«پروردگارم مرا به بهترین وجه تربیت نمود». (روایت عسکری)

آنچه بیان گردید لحظاتی کوتاه همانند جرقه‌هایی است، از حیات مبارک رسول خداج که بیانگر عظمت اوست، آنچه گفتم همانند مشعل‌هایی پرنور است که راه تربیت را برای آنان که خواهان طریق درست رشد و تکامل فرزندان خود هستند روشن می‌کند و تردیدی نیست که حیات آن رسول بزرگوار در تمامی مراحل، الگوی بسیار خوبی برای ما نیز در تمامی مراحل زندگی خواهد بود ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ [الأنعام: 90] «پس آنان کسانی بودند که خداوند هدایتشان کرد و شما هم راه آنان را پی گیرید».

نتیجه این مباحث آن است که: مواظبت و مراقبت بیش از حد و محبت زائد از عوامل مهم انحراف روانی کودک بوده و در غالب اوقات باعث ایجاد عقدۀ خود کم‌بینی و احساس نقص در او می‌شود.

پس والدین خصوصاً مادران باید براساس قواعد و قوانین تربیت اسلامی عمل کنند. از جمله این قواعد آن است که در ابراز محبت و وابستگی کودک به مادر حد اعتدال را رعایت کنند و در هر آنچه که پیش می‌آید، تسلیم خدای توانا باشند.

از جملۀ این قواعد آن است که تربیت بوسیلۀ مجازات در وقت ضروری و پس از سن تمیز صورت گیرد و تربیت بر مبنای زهد و قناعت و اعتماد به نفس و پذیرش مسؤولیت و جرأت بیان بنا گردد و در تمامی مراحل حیات به شخصیت نبی‌اکرم ج تأسی شود.

اگر والدین و مربیان این قوانین تربیتی را با احساس تعهد رعایت کنند، فرزندان را از عواملی که باعث از بین رفتن کرامت و نابودی شخصیت آنان می‌شود نجات می‌بخشد و موجب تکامل روحی، اخلاقی و عقلانی فرزندان خود می‌شوند.

3- فرق گذاشتن بین فرزندان

تفاوت قائل شدن بین فرزندان از مهم‌ترین عوامل انحرافات روانی کودکان است، فرق گذاشتن به هر صورتی که باشد، یعنی در زمینه مسائل مادی یا معنوی مانند محبت، منجر به عواقب ناگواری خواهد شد.

زیرا باعث می‌گردد که فرزندی که مورد بی‌مهری واقع می‌شود، نسبت به دیگری حسادت بورزد و کینه‌توز شود و گوشه‌نشین و کم‌رو گردد، بترسد و گریه کند و در ذهن خود تصورات انتقام و مشاجره و ضرب و شتم را بپروراند. دچار کابو‌س‌های شبانه و حمله‌های عصبی شود و در خود احساس نقص و خودکم‌بینی نماید.

مربی اول، رسول گرامی خدا ـ سلام و درود خدا بر او باد ـ در زمینۀ رفتار اجتماعی نیز حقیقتاً مربی با عظمت و والایی بودند که در این زمینه خاص به والدین سفارش می‌کنند که از خدا بترسید و عدالت را بین فرزندانتان رعایت نمائید.

در روایتی از «ابن‌حبان» آمده است که رسول خدا ج فرمودند: «خدا رحم کند به پدر یا مادری که در نیکو بودن فرزندش او را یاری می‌کند». (منظور آنکه با حسن رفتار خود در تربیت نیکوی او سهیم است). دو در روایت «طبرانی» آمده است که آن حضرت فرمودند: «در بخشش و دادن هدایا، مساوات را در بین فرزندانتان رعایت کنند».

در روایت «بخاری» و «مسلم» آمده است که «نعمان‌بن بشیر» می‌گوید: پدرم مرا همراه خودش به خدمت رسول اکرم ج برد و گفت: به این پسرم نوکری هدیه کرده‌ام.

آن حضرت فرمودند: آیا به فرزندان دیگرت نیز همین هدیه را داده‌ای؟

گفت: خیر!

فرمودند: «پس هدیه‌ات را پس بگیر».

در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «آیا همین رفتار را با سایر فرزندانت نیز داشته‌ای»؟

گفت: خیر!

فرمود: «از خدا بترسید و عدالت را بین فرزندانتان رعایت کنید». پدرم پس از این گفتۀ رسول اکرم ج هدیه‌اش را پس گرفت.

و در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «ای بشیر! آیا فرزندان دیگری غیر از این داری؟ گفت: آری، گفت: آیا مانند این هدیه را هم به آنان بخشیده‌ای؟

گفت: خیر

فرمود: «پس مرا شاهد نگیر که نمی‌خواهم بر ظلم شهادت بدهم! پس فرمود: آیا دوست داری که فرزندانت در نیکویی نسبت به تو یکسان باشد»؟ گفت: آری! فرمود: «پس تو نیز این چنین باش».

«انسس» روایت می‌کند که مردی در خدمت رسول خدا ج بود. پسرش آمد، او را بوسید و بر زانویش نهاد و دخترش آمد، او را در مقابل خود نشاند. پیامبرص فرمود: «چرا بین این دو مساوات را رعایت نمی‌کنی».

از رهنمودهای پیامبر گرامی خدا ج، اصل عدل و مساوات و محبت را در بین فرزندان به وضوح،‌ استنباط می‌کنیم.

علل تفاوت‌گذاری بین فرزندان

فرزند از جنس مورد نر نباشد، مثلاً پدر و مادر دوست داشته باشند که بچه پسر باشد، امّا صاحب دختر شوند.

بهرۀ هوشی و زیبایی کودک کم باشد.

نقص جسمانی داشته باشد.

علل مادی یا معنوی فوق از نظر اسلام هیچکدام نمی‌توانند باعث دوست نداشتن فرزند یا برتری یکی بر دیگری باشد، و چه ظالم و بی‌رحمند پدران و مادرانی که این رفتار زشت و غیرانسانی را از خود بروز می‌دهند.

چه گناهی دارد طفلی که دختر بدنیا آمده است و جنس مونث بودن او به اختیار و اراده‌ش نیست؟

چه گناهی دارد طفلی که زیبا روی و خوش قیافه نیست؟

چه گناهی دارد طفلی که از بهره هوشی خوبی برخوردار نیست؟

چه گناهی دارد طفلی که طبیعتاً پرنشاط و با تحرک و پرشور است؟

چه کار کند، طفل بی‌گناهی که نقص جسمی دارد و یا به علت حادثه‌ای مقدر نقصی ظاهری پیدا می‌کند؟

پس اگر والدین محترم و مربیان عزیز به حفظ سلامتی فرزندان خود علاقه‌مندند و مایلند که آن‌ها را از عقده‌های روانی و احساس خود کم بینی رها کنند و از ایجاد آفات قلبی مانند حقد، حسد و کینه جلوگیری نمایند، بهترین راه و در واقع تنها راه آن است که فرمان پیامبر خدا ج را در این مورد اجرا کنند که فرمود: «از خدا بترسید و عدالت را در ارتباط با فرزندانتان رعایت کنید».

و به هر آنچه که خدای تعالی به آنان بخشیده است چه پسر و چه دختر، راضی باشند و برای تمامی فرزندان خود به یک اندازه محبت و علاقه خود را بروز دهند و روح مساوات و گذشت و برادری را نیز به این صورت بین آنان ایجاد نمایند تا از نعمت عدل کامل و عطوفت و محبت صادقانه و رفتار عادلانه به طور یکسان برخوردار باشند و چه زیبا گفت رسول گرامی خدا ج: «خدا رحم کند به پدر و مادری که فرزندش را در نیکو بودن یاری می‌دهد». (روایت ابن حبّان)

4- نقص جسمانی

نقص جسمانی نیز از جمله عوامل مهم در ایجاد عقدۀ روانی و احساس نقص و خودکم بینی است.

فرزندی که از دوران طفولیت مبتلا به نقص جسمانی مانند: کوری، کری، لکنت زبان و یا عقب‌افتادگی ذهنی است، باید از جانب اطرافیان خصوصاً پدر و مادر و خواهر و برادر مورد توجه قرار گیرد، چنین افرادی نیازمند مواظبت و محبت، اخلاق و رفتار نیکو و آمیخته با گذشت و نرمی هستند.

پیامبر عزیز ج ما در این باره می‌فرماید:

«خدای رحمان مهربان است با آنانکه مهربانند، پس شما هم به آن‌ها که در زمینند رحم کنید تا آنکه در آسمان است به شما رحم کند». (روایت ترمذی و ابوداود) و نیز فرمودند: «در میان مؤمنین کامل‌ترین ایمان را کسی دارد که بهترین اخلاق را داشته باشد». (روایت ترمذی و ابن‌حباّن)

اما زمانی که والدین یا اطرافیان، بچه‌ای که از نعمت بینایی محروم است «کور» صدا می‌زنند، و آنکه را که نمی‌شنود «کر» و کسی را که نقص ذهنی دارد، «بدبخت و بی‌نوا» می‌نامند و کسی را که لکنت زبان دارد «لال» می‌خوانند، بدیهی است که با چنین القاب و عناوینی عقده روانی و احساس نقص در بچه ایجاد می‌شود و از لحاظ روحی چنان درهم می‌شکند که حالت بسیار رقت‌انگیزی پیدا خواهد کرد، نسبت به زندگی بدبین و نسبت به دیگران کینه‌توز خواهد شد. پس بر مربیان و والدین واجب است که مشکل روحی در ارتباط با نقص جسمانی فرزندانشان را با روشی عاقلانه و رفتاری حکیمانه و تربیتی شایسته و برخوردی همراه با لطف و نرمی و مراقبت صحیح، برطرف سازند. زیرا ارزش هر انسانی به دین و اخلاق اوست نه شکل و ظاهرش.

·     اولین گام برای برطرف نمودن مشکل اینگونه افراد آن است که با دیده محبت به آنان بنگرند و از آنان به طور ویژه مراقبت کرده، مواظب حالت‌های آنان باشند و دریابند که فرزند آن‌ها از جنبۀ هوشی یا مواهب طبیعی مانند نشاط، تحرک و آگاهی مانند سایر بچه‌ها نیست، رفتار ملایم و با محبت و درک درست آن‌ها، احساس نقص و ناتوانی را در آنان برطرف می‌کند و نوعی اطمینان و آرامش روحی در ایشان بوجود می‌آورد که می‌تواند آنان را به فردی سازنده و مفید تبدیل کند.

·     دومین گام برای معالجه اینگونه افراد آن است که به تمامی اطرافیان چه افراد خانواده و چه نزدیکان و حتی افراد دور نصیحت کنند و تذکر دهند که نسبت به آنان اهانتی روا ندارند و یا آن‌ها را تحقیر نکنند و مسخره ننمایند تا اثری بد بر روحیه آنان نداشته باشد و دردی جانکاه اضافه بر درد و رنج آنان برایشان ایجاد نکند. همه ما و تمامی کسانی که با افراد علیل و ناتوان یا مبتلا به یکی از نواقص جسمی برخورد می‌کنند، باید رهنمود و رفتار مربی اول اسلام حضرت محمد ج را به یاد داشته باشند که فرمود:

«انسان‌ها در نظام جامعه مانند عضوی از یک پیکر هستند و برای وحدت اجتماعی، هر یک از افراد جامعه باید نسبت به سایرین احترام بگذارد و از بذل محبت دریغ نکنند». به عبارت دیگر براساس گفتۀ آن حضرت ج اساس بنای وحدت اجتماعی بر پایۀ صفای قلبی و محبت است و اصول آن بر بزرگداشت و احترام متمرکز می‌شود.

پیامبر گرامی اسلام ج افراد امت خود را بر حذر می‌دارند که عباراتی یا کلماتی بر زبان آوردند که حیثیت و شرافت انسانی را لکه‌دار کرده و شخصیت او را پایمال نموده و یا باعث اختلال در روابط اجتماعی گردد. در ارتباط با آفات زبان می‌فرماید: «بنده‌ای از بندگان خدا کلامی بر زبان می‌آورد که خود به آن اهمیت نمی‌دهد ولی به واسطه آن سخن در آتش جهنم می‌افتد». (روایت بخاری)

و همچنین فرمود: «بنده‌ای از بندگان خدا سخنی می‌گوید که دربارۀ آن تحقیق نکرده است بواسطۀ آن سخن به عمقی از آتش جهنم سقوط خواهد کرد که از فاصلۀ مشرق و مغرب بیشتر است». (روایت بخاری)

و در نهی از تحقیر و سرکوفت زدن به دیگران می‌فرماید: «برادر مسلمانت را تحقیر نکن و سرکوفت نزن چه بسا که به واسطه این رفتارت خدای تعالی به او رحم کند و تو را به بلا و بدبختی مبتلا سازد.» (روایت ترمذی)

و در نهی از تحقیر با ایما و اشاره، حضرت «عایشه»ل می‌گوید به پیامبر خدا ج: «صفیه» تو را کافی است که این چنین است «با اشاره نشان داد که قد «صفیه» کوتاه است». پیامبر ج فرمود: «کلمه‌ای بر زبان آوردی که اگر با آب دریاها مخلوط می‌شد همه آن‌ها را آلوده می‌کرد». (روایت ابوداود و ترمذی)

تمامی موارد نهی که در اینجا مطرح شد و موارد دیگری که مجال ذکر آن نیست، مشمول آیۀ مبارک سورۀ حجرات است که می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١ [الحجرات: 11].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هیچ قومی از شما نباید قوم دیگر را مسخره کند، چه بسا که آن قوم بهتر باشند و همچنین گروهی از زنان گروه دیگر را مسخره نکنند! چه بسا که آن گروه بهتر باشند و عیب‌جویی نکنید! بر یکدیگر لقب نگذارید که نام فسق پس از ایمان خوب نیست و هر کس توبه نکند، از ستمگران است».

·     سومین گام در معالجۀ این افراد آن است که والدین و مربیان محترم، دوستانی با اخلاق پسندیده و عادات درست برای این گونه فرزندان انتخاب کنند تا با هم، همصحبت و همبازی شوند و رابطۀ دوستی و محبت بین آنان ایجاد شود، به این ترتیب کودک احساس می‌کند که موردتوجه و محبت دیگران قرار گرفته است.

«ابن سینا» در ارتباط با رشد شخصیتی طفل و اشباع غریزۀ میل به اجتماع می‌گوید: «ضروری است که کودک همراه با کودکانی آموزش ببیند که اخلاق خوب و عادات پسندیده دارند، زیرا فراگیری طفل از هم سنّ و سالانش بیشتر است و در کنار آنان احساس دوستی و انس و الفت نموده، مطالب را از هم شاگردانش بهتر می‌پذیرد».

پیامبر عزیز ماص فرموده است که: «همراه بودن کودک با همسن و سالان خود در زمان کودکی باعث می‌شود که عقلش در بزرگی افزون شود و بارور گردد». (روایت حکیم ترمذی از کتاب نوادر الأصول)

نتیجه مباحث ما در این زمینه آن است که والدین و مربیان عزیز نباید هیچ یک از عوامل درمان و برطرف کردن مشکل روحی فرزندانی را که دچار نقص جسمی هستند از نظر دور دارند، نگاه کردن آنان به دیدۀ محبت و شخصیت، توجه خاص، برحذر داشتن اطرافیان از تمسخر و استهزا و انتخاب دوستان خوب، عوامل و ابزار مهمی هستند که احساس کمبود و نقص را از درون کودک می‌زدایند و او را آماده می‌سازند تا عضوی مفید برای جامعه خویش بوده، بازوی توانمندی برای بنای تمدن اسلامی و باز گرداندن مجد و عظمت و استقلال مسلمانان باشد.

5- یتیم بودن کودک

یتیم بودن نیز از جملۀ عوامل انحراف روانی کودکان به حساب می‌آید. خصوصاً که کودک یتیم در جامعه‌ای باشد که مورد توجه قرار نمی‌گیرد و یا کسی بار رنج و غم را از دوشش برنمی‌دارد و مورد لطف و محبت دیگران قرار نمی‌گیرد.

همچنانکه قبلاً نیز اشاره کردیم، اسلام به یتیم از تمام جهات خصوصا تربیت، نوع برخورد با او و تامین زندگیش، توجه خاصی نموده است تا این گونه افراد با رشد و پرورشی شایسته به عضوی سودمند برای جامعه خود تبدیل شوند و بتوانند مسؤولیت‌ها و وظایف خود را به بهترین شکل و کامل‌ترین صورت انجام دهند.

قرآن کریم در ارتباط با توجه به یتیمان و نراندن آنان و حفظ احترام و حرمت ایشان می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ [الضحی: 9].

«پس یتیم را از خود مران»!

﴿أَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی یُکَذِّبُ بِٱلدِّینِ ١ فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ ٢ [الماعون: 1- 2].

«آیا کسی که روز قیامت را تکذیب می‌کرد دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را از خود می‌راند».

رسول گرامی ج افراد امت خویش را به امر کفالت و سرپرستی ایتام تشویق می‌کنند و مواظبت و رعایت حال آنان را سفارش نموده، مژده می‌دهند که اگر سفارش من را بخوبی اجرا کنید، در بهشت همراه من خواهید بود.

«ترمذی» روایت می‌کند که آن حضرت فرمودند: «أنا وکافل الیتیم فی الجنة کهاتین».

«من و سرپرست یتیم مانند این دو در بهشت در کنار همدیگر هستیم». و به انگشت سبابه و وسط خود اشاره می‌کردند.

و فرمود: «من وضع یده علی رأس یتیم رحمة، کتب الله له بکل شعرة مرت علی یده حسنة». «کسی که دستش را برای ابراز محبت بر سر یتیمی بگذارد، خدای تعالی به تعداد موهایی که زیر دست اوست برایش حسنات و اعمال نیک درنامه عملش خواهد نوشت». (روایت امام احمد و ابن‌حبان)

همچنین فرمودند: «اللهم إنی أحرج حق الضعیفین: الیتیم والمرأة» «من کسی را که حق دو ضعیف را پایمان کند گناهکار اعلام می‌کنم، آن دو، یتیم و زن هستند». (روایت نسائی)

مواظبت یتیم و سرپرستی او قبل از هر کسی به عهده نزدیکان و اقوام و خویشان اوست.

بر این افراد به تناسب نزدیکی و حضور آنان واجب است که امر رشد و پرورش اخلاقی و روانی یتیم را اضافه بر تکفل و سرپرستی او به عهده گیرند و بیش از سایرین به آنان توجه داشته باشند و از بذل محبت و لطف دریغ نورزند و به آنان نشان دهند که هیچ فرقی با فرزندانشان ندارند.

در صورتی که یتیم از بازماندگان و نزدیکان کسی را نداشته باشد که او را سرپرستی کند به عهده دولت اسلامی خواهد بود که امر نگهداری و سرپرستی آنان را بپذیرد و به انجام رساند.

رسول اکرمص به عنوان نماینده اول اولین دولت اسلامی نسبت به یتیمان بسیار مهربان و دلسوز بودند.

حضرت «عایشهل» می‌گوید: «پیامبر ج روز عید یتیمی را دید، او را نوازش کرد، با گشاده رویی و مهربانی با او رفتار کرد و به منزل آورد و گفت: آیا دوست داری من پدرت باشم و عایشه مادر توباشد»؟

همچنین امر نگهداری و مواظبت از بچه سرراهی یا بدون صاحب به عهده دوست است، زیرا در زمان حضرت «عمربن الخطابس» مردی یک بچه بدون صاحب را به خدمت ایشان آورد، فرمود: «نفقه (مخارج) این بچه به عهده ماست و آزاده است».

با چنین برخورد نیکو شایسته‌ای که دین عظیم اسلام با یتیم و بچه سرراهی می‌کند، آنان در نظام جامعه به شهروندانی نیکوکار و مفید تبدیل می‌شوند که مسؤولیت‌های خود را به خوبی درک کرده و وظایف خویش را به نحو احسن انجام می‌دهند، احساس کمبود نمی‌کنند و در خیالات و تصورات منحرف غرق نمی‌شوند.

6- فقر و انحراف روانی

کودکی که از زمانی که چشم می‌گشاید، خود را در محاصره فقر و بدبختی می‌بیند، پدرش را می‌نگرد که در رنج و تنگدستی است و تمامی خانواده در محرومیت غوطه می‌خورند و از طرف دیگر فرزندان همسایه و همکلاسی‌هایش را می‌بیند که لباسی زیبا بر تن دارند، از نعمات و رفاه برخوردارند و حال و روزگارشان بسیار خوب است، اما او آنقدر ندارد که شکمش را سیر کند و خود را بپوشاند، افسرده ودل شکسته خواهد شد، غم و اندوه جانکاه به روح و روانش ضربه می‌زند و او را از لحاظ روحی دچار لغزش و بیماری می‌کند از این انسان چه انتظاری می‌توان داشت؟ بزودی عقده‌های روانی در درونش سرباز می‌کنند و با دید کینه و حسادت به دیگران نگاه می‌کند. امیدهایش به ناامیدی و خوش‌بینی او به بدبینی تبدیل می‌شود و در یک کلام او مریض خواهد شد و مرض او را از نوع روانی است.

و چه راست گفت آن رسول گرامی ج که فرمود: «کاد الفقر أن یکون کفراً» «نزدیک است که فقر کفر باشد». (منظور آن حضرت آن است که فقر آن چنان اثر شومی بر روح آدمی دارد که به کفر منتهی می‌شود) (روایت احمد و ابن‌حبّان و بیهقی)

پیامبر خدا ج از دچار شدن به فقر به خدای تعالی پناه می‌برد و در دعا می‌فرماید: «خدایا، من از فقر و کفر به تو پناه می‌برم». (روایت نسایی و ابن‌حیّان)

روش اسلام در از بین بردن فقر

دین اسلام برای از بین بردن فقر دو امر اساسی را مطرح می‌کند:

اول: احترام و ارزش قائل شدن برای تمامی انسان‌ها صرف‌نظر رنگ، پوست، نژاد و جنسیت و وظیفه اجتماعی آنان، چرا که اگر برتری هم وجود داشته باشد براساس تقواست، اسلام این اصل بسیار مهم که ارزش انسان‌ها را بر مبنای تقوا می‌سنجد به عنوان قانونی فراگیر و اساسی برای تمامی بشریت و تمامی نسل‌ها، تا قیامت وضع نمود.

خدای تعالی می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ [الحجرات: 13].

«ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما راه گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. به تحقیق گرامی‌ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست».

پیامبر خدا ج نیز می‌فرماید: «خدای تعالی به صورت و جسم شما نظر نخواهد کرد بلکه به قلب و عمل شما می‌نگرد». (روایت مسلم)

اسلام کرامت و ارزش فقرا و ضعیفان جامعه را آنقدر بالا می‌برد که می‌گوید: تحقیر فقرا و یا خشمگین کردن آنان، خشمگین نمودن خداوند است.

«مسلم» روایت می‌کند که «ابوسفیان» با تعدادی از همراهانش بر «سلمان»، «صهیب» و «بلال»ش وارد شد در حالیکه همراه محافظانش بود. آن‌ها گفتند: شمشیرهای خدا از دشمنان خدا گرفته نشده است. «ابوبکر»س گفت: آیا این سخن را درباره شیخ قریش می‌گوئید؟ پس به خدمت رسول خدا ج رسیده و ماجرا را باز گفت: رسول اکرم ج فرمود: ای «ابوبکر»، شاید آنان را خشمگین کرده باشی، اگر این چنین باشد، خدای تعالی را خشمگین کرده‌ای. پس ابوبکرس به نزد آنان بازگشت و گفت: دوستان، آیا از من رنجیده‌اید؟ گفتند: خیر برادر! خداوند تو را ببخشد!

دوم: اصل مسؤولیت مشترک اجتماعی

قواعد و دستوراتی که اسلام در ارتباط با مسؤولیت مشترک اجتماعی و روابط متقابل افراد مسلمان با هم در حل مشکل فقر وضع نموده است، والاترین و مفیدترین طریقی است که بشر تا عصر امروز به آن دست یافته است.

در اینجا گوشه‌هایی از مظاهر مسؤولیت مشترک افراد مسلمان جامعه در مقابل یکدیگر عرضه می‌شود تا ادعای فوق را به اثبات برسانیم.

·     در شرع مقدس اسلام امر شده است که در دولت، بیت‌المالی بصورت مجزا برای «زکات» دایر گردد. مصرف این بیت‌المال در جهت تامین نیازمندیهای فقرا، بینوایان، رهگذران (کسانی که مسافر هستند ولی به هر علتی، مالی در دست ندارند که به سفر ادامه دهند و به وطن و محل زندگی خود بازگردند) و مقروضین و آزاد نمودن بندگان و غیره می‌باشد.

پروردگار متعال می‌فرماید:

﴿۞إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡعَٰمِلِینَ عَلَیۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِینَ وَفِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۖ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٦٠ [التوبة:60].

«صدقات فقط برای فقرا، مساکین، کارمندان آن (جمع‌آوری کنندگان و سایر کارمندان آن)، آنانکه دل‌هایشان الفت داده می‌شود، آزاد کردن بندگان و بدهکاران و در راه خدا و راه ماندگان است، فریضه‌ای است از جانب خداوند و او دانا و با حکمت است».

«طبرانی» روایت می‌کند که آن حضرتص فرمود:‌

«خدای تعالی به ثروتمندان امر کرده است که از اموال خود آنقدر به فقرا بدهند که تامین شوند و اگر فقرا در یک جامعه عریان و گرسنه باشند، به علت اعمال ثروتمندان آن‌هاست. پس خدای تعالی در روز قیامت از آنان به شدّت باز خواست نموده و شدیداً آنان را عذاب خواهد کرد».

پیامبر خدا ج کسی را که با شکم سیر بخوابد در حالی که همسایه نزدیکش گرسنه بوده و او به آن آگاه باشد مسلمان نمی‌داند و می‌فرماید: «ما آمن بی من بات شبعان وجاره جائع إلی جنبه وهو یعلم به». «کسی که سیر بخوابد و بداند که همسایه‌اش گرسنه است به من ایمان نیاورده است». (روایت بزّار و طبرانی)

همچنین فرمودند: «أفضل الأعمال إدخال السرور علی المؤمن، کسوت عورته، أو أشبعت جوعته، أو قضیت له حاجة». «بالاترین اعمال نزد خدا شادمان کردن قلب مؤمن است که او را بپوشانی یا گرسنگی‌اش را رفع کنی یا حاجتش را برآورده سازی». (روایت طبرانی)

·     اسلام امر یاری رساندن به بینوایان و گرسنگان را از مهم‌ترین واجبات شمرده است. «عبدالرحمن ابن ابی‌بکر»ب در روایتی از «بخاری» می‌گوید: اصحاب صفّه مردمانی فقیر بودند، رسول خدا ج فرمود: «کسی که غذای دو نفر را دارد، نفر سومی را همراه خود برای خوردن طعام بیاوردو کسی که غذای چهار نفر را دارد نفر پنجم یا ششمی بر سر سفره خویش بیاورد».

همچنین در سفری که همراه یاران خود بودند، فرمودند: «کسی که مرکب اضافی دارد به کسی که ندارد، ببخشد وکسی که توشۀ اضافی دارد به کسی بدهد که غذایی همراه ندارد».

·     اسلام بر حاکم جامعه واجب کرده است که کار را برای افرادی که بیکار و توانا هستند فراهم نماید. مردی از انصار به خدمت رسول خداص رسید و از او تقاضای مبلغی کرد.

پیامبر ج فرمود: آیا در منزل چیزی برای فروش داری؟ مرد گفت: آری جامه‌ای و ظرف آبی. پیامبرج فرمود: آن‌ها را بیاور! مرد انصاری جامه و ظرف را آورد، رسول خداج آن‌ها را روی دو دست گرفت و فرمود: چه کسی این‌ها را می‌خرد؟

مردی گفت من آن‌ها را به دو درهم می‌خرم. پیامبر خدا ج جامه و ظرف را به دو درهم فروخت، آن را به مرد انصاری وگفت: با یک درهم آن غذایی بخر و برای زن و فرزندت ببر و با درهم دیگر یک تبر بخر و برگرد! آن مرد تبر را خرید و به خدمت پیامبرج برگشت، رسول خدا ج با چوب،‌ دسته‌ای برای تبر ساختند و به آن وصل نمودند و فرمودند: با این تبر هیزم شکنی کن! هیزم‌ها را بفروش و پس از 15 روز برگرد به نزد من!

مرد انصاری پس از 15 روز با ده درهم به نزد پیامبر خدا ج بازگشت و مقداری هم لباس و اغذیه برای زن و فرزندش خریده بود. پیامبر خدا ج فرمودند: «این بهتر از گدایی است، گدایی در روز قیامت مانند لکه‌ای زشت در صورت نمایان می‌شود».

·     بنابر قانون تامین عائلی هر نوزادیکه بدنیا می‌آید چه فرزندحاکم باشد یا کارمند یا کارگر و هر فرد دیگر مبلغ معینی به او اختصاص داده می‌شود.

«ابو عبید» در کتاب «الاموال» می‌گوید:

«عمربن الخطاب»س برای هر نوزادی که متولد می‌شد مبلغ معینی مشخص می‌نمود که به حقوق پدرش اضافه می‌شد (مبلغ مذکور حدود یک صد درهم بود) و همراه با رشد کودک مقرری او نیز اضافه می‌شد، بعد از او حضرت «عثمان» و حضرت «علی»ب این شیوه را ادامه دادند.

مقادیر و مقررهای مشخص فوق غیر از نوع دیگری از تعاون و همیاری اقتصادی است که نوعی رغبت برای ایثار و بخشش است و انسان مؤمن با طیب خاطر و با کمال میل و رضایت به علت تربیت روحی و وجدانی به آن مبادرت می‌کند.

وقایع و حوادث تاریخی،‌ بزرگترین شاهد گفته ماست که برای اثبات آنچه گفته‌ایم نمونه‌هایی از مسؤولیت مشترک اجتماعی و رابطه عاطفی و تعاون مسلمین را بیان می‌کنیم:

1-   «محمدبن اسحاق» می‌گوید: تعدادی از مردم مدینه زندگی می‌کردند، بدون آنکه بدانند چه کسی آن‌ها را تامین می‌کند و چه کسی به آن‌ها کمک می‌کند. پس از شهادت «حضرت زین‌العابدین بن‌الحسینب» تمام کمک‌ها قطع شد و فقرا متوجه شدند که کسی که شبها همراه کمک‌ها می‌آمده او بوده است، پس از شهادتش اثر ریسمانی را که بر پشت و کتفش در اثر حمل کیسه به منازل بینوایان و فقرا بر جای مانده بود دیدند.

2-   «لیث‌بن سعد» سالانه هفتاد هزار دینار محصول غله داشت که تمامی آن را صدقه می‌داد تا جایی که می‌گفتند هیچگاه زکات بر او واجب نشد. یک‌بار منزلی را در یک مزایده، خریداری کرد، وکیل او برای تحویل گرفتن «منزل» رجوع کرد و دید که ایتام و کودکان بی‌سرپرست در آنجا جمع شده و او را به خداوند قسم دادند که منزل را برای آنان ترک کند، وقتی خبر به «لیث» رسید کسی فرستاد و گفت: تمام منزل متعلق به شماست و خرج روزانه شما را نیز پرداخت می‌کنم.

3-   «عبدالله بن‌ مبارک» امام و محدث بزرگ بسیار صدقه می‌داد تا جایی که صدقات او در سال به بیش از صد هزار دینار می‌رسید. یک بار در سفر حج همراه دوستانش بود، از سرزمینی عبور می‌کردند. پرنده‌ای مردار را دید, آن را در یک زباله دانی انداخت، یارانش پیش از او حرکت می‌کردند و او از پشت سر آنان حرکت می‌کرد هنگام عبور از جلو زباله دانی دخترکی دید که از منزلی نزدیک آنجا بیرون آمد و مردار را بدست گرفته بود، از او پرسید که چرا این پرنده مردار را برداشته‌ای؟ دخترک گفت: من و دو برادرم بی‌نواییم و کسی از ما خبر ندارد، «ابن المبارک» دستور داد تا بارها را برگرداندند و گفت: چه مقدار پول همراه دارید؟ گفتند: هزار دینار! گفت: بیست دینار باقی بگذارید که تا رسیدن به مرو ما را کفایت می‌کند و بقیه را به آن دخترک بدهید، این کار از حج امسال ما بهتر است. پس بدون آنکه حج کند بازگشت.

با همیاری جامعه و دولت در حل مشکل فقر، فقیری در جامعه باقی نمی‌ماند و محتاجی نخواهد بود و امت اسلام از نعمت امنیت و رفاه و ثبات برخوردار خواهد بود، و نظام اجتماع از جرم و تبهکاری و انحرافات روانی مصون می‌ماند و با چشمان خود ناظر بر افراشتن پرچم عظمت و اقتدار اسلام خواهیم بود و آن روز مؤمنین به سبب یاری الهی شادمان می‌شوند.

4- پدیدۀ حسد

حسد یعنی آرزوی نابود شدن نعمتی که متعلق به غیر است. این احساس، پدیده اجتماعی خطرناکی است که اگر درمان نشود بزودی آثار شوم و بسیار نامطلوبی بر جای می‌گذارد. گاهی وجود حسادت در کودک برای اطرافیان مشخص نیست و والدین تصور می‌کنند که فرزند آن‌ها عاری از حسد است و انتظار بروز چنین حالتی را نیز از او ندارند.

به این دلیل لازم است که والدین و مربیان در حالت‌ها و احساسات فرزندانشان دقیق باشند و در صورت مشاهده علائم حسد با روشی حکیمانه به درمان آن بپردازند و با تربیتی صحیح مانع بروز مشکلات متعدد شوند و از ظهور بیماری‌های روانی در درون کودک و به بار آمدن نتایج ناگوار جلوگیری نمایند.

قبل از بحث درباره راه پیشگیری و درمان پدیدۀ حسد، شایسته است که درباره عوامل و عللی که آتش حسد را در درون کودک شعله‌ور می‌کنند، سخن بگویم.

عوامل برانگیختن حسادت

—    ترس کودک از اینکه بعضی امتیازات یا موقعیت‌ها را در جمع خانوادگی از دست بدهد، مانند محبت و موردتوجه بودن و غیره... این احساس خصوصاً زمانی شدت می‌یابد که فرزند جدیدی متولد می‌شود و کودک تصور می‌کند که نوزاد تازه وارد عامل مزاحمت و مانع محبت و توجه سایرین به اوست.

—    مقایسۀ نادرست بین فرزندان، مثلاً یکی را با هوش بخوانند و دیگری را کودن.

—    به یک فرزند توجه داشته باشند و نسبت به سایرین بی‌توجهی کنند، مثلاً با کودکی بازی می‌شود یا به او هدیه می‌دهند و او را در آغوش می‌گیرند، اما دیگری را بدون توجه رها می‌کنند یا می‌زنند و یا چیزی به او نمی‌دهند.

—    چشم‌پوشی از یکی از فرزندان که رفتار بدی از خود نشان می‌دهد و به دیگران آزار می‌رساند، و مجازات کردن فرزند دیگر به محض کوچکترین خطا یا اشتباه.

—    وجود کودک در محیط ثروتمند و غنی اما داشتن زندگی فقیرانه و سخت.

—    و ده‌ها علت دیگر که آثار نامطلوبی بر شخصیت طفل می‌گذارد و چه بسا به نوعی احساس خود کم‌بینی منتهی می‌شود یا گاهی اثری معکوس داشته باشد و احساس خودخواهی بسیار شدیدی ایجاد کند، و موجب بروز کینه یا نوعی از اضطرابات روانی و سرپیچی و عدم اعتماد به نفس گردد.

1- کودک، محبت و توجه اطرافیان را احساس کند.

این نوع برخورد را از رسول گرامی خدا ج شنیده‌ایم، یارانش را نیز به آن تشویق می‌کرد و خود مراقب بود تا در همه جا به اجرا در آید. برای مثال:

«عبدالله بن بریده» از پدرش روایت می‌کند که: پیامبر خدا ج مشغول سخن گفتن بودند که حضرت «حسن» و حضرت «حسین»ب با دو جامه سبز رنگ که بر تن داشتند جست و خیزکنان وارد شدند. پیامبر اکرم ج آنان را بلند کرد و روبروی خود نشاند، سپس گفتند:

راست فرمود خدای تعالی که:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞ [الأنفال: 28].

«دارایی و فرزندانتان آزمایش‌اند».

به این دو کودک نگاه کردم که راه می‌رفتند و جست و خیز می‌کردند، نتوانستم صبر کنم، کلامم را قطع کردم و آن‌ها را در آغوش گرفتم.

پیامبر عزیز ما ج با حسن و حسینب بازی می‌کرد. بر دست و زانو راه می‌رفت و آن دو بر پشت مبارکشان سوار می‌شدند و رسول خدا ج حرکت می‌کرد و می‌فرمود: چه شتر خوبی دارید، شما دو تا چه جوال خوبی هستید.

«بخاری» روایت می‌کند که مردی اعرابی به خدمت رسول اکرم ج رسید و گفت: آیا شما بچه‌هایتان را می‌بوسید؟ ما هرگز چنین کاری نمی‌کنیم! پیامبر ج فرمود: «من چکار کنم که خداوند مهر و عطوفت را از قلب تو بیرون کشیده است».

انس‌بن مالک می‌گوید:

زنی به نزد حضرت عائشه ج آمد و حضرت عائشه ج به او سه خرما داد. دو بچه همراهش بود به هر کدام یک خرما داد و خود یک خرما برداشت پس از آنکه بچه‌ها خرماهای خود را خوردند به دست مادر خود نگاه می‌کردند، مادر خرمای خودش را هم دو نصف کرد و به آن‌ها داد. وقتی پیامبر اکرم ج تشریف آوردند حضرت عائشهل ماجرا را باز گفت، پیامبر ج فرمود:

«چیز شگفت‌آورتری از این می‌خواهی بدانی؟ خدایتعالی به سبب مهر او به دو کودکش به او رحم کرد».

اقدامات ضروری هنگام تولد نوزاد جدید

این اقدامات از جانب والدین خصوصاً مادر صورت می‌گیرد تا مانع بروز حسادت در کودک شود. از چند ماه قبل از تولد نوزاد جدید به تغییر محل خواب کودک بزرگتر اقدام نمایند و یا او را به گردش و اماکن دلپذیر بفرستند، اشکالی ندارد که برادر یا خواهر بزرگتر در هنگام شستن یا پوشیدن لباس و یا غذا دادن به نوزاد به مادرش کمک کند.

به کودک اجازه بدهید که با برادر یا خواهر کوچکش بازی کند، البته باید مواظب باشید که به او آزار نرساند و هنگامی که مادر می‌خواهد به نوزاد شیر بدهد، بهتر است که پدر با برادر یا خواهر بزرگتر بازی کند و او را سرگرم کند تا احساس نماید که هنوز هم مورد توجه و محبت والدین است.

2- رعایت عدالت در بین فرزندان:

تردیدی نیست که با رعایت مساوات در رفتار و برخورد با فرزندان و اجرای عدالت در مورد آنان، پدیدۀ حسد، جایی در قلوب آنان نخواهد داشت و آفات کینه و بدخواهی از درونشان رخت بر می‌بندد و فرزندان یک خانواده در کنار هم با محبت متقابل و تفاهم کامل زندگی می‌کنند و دوستی و اخلاص و صفا و صمیمیت بر خانه آن‌ها سایه می‌افکند.

پس تعجبی ندارد که معلم اول اسلام ـ سلام و درود خدا بر او باد ـ تمامی والدین و مربیان را مکرراً به تحقق عدالت بین فرزندانشان دعوت می‌کنند و رفتار کسانی را که در ابراز محبت و بخشش مادی با فرزندان خود بر خورد یکسانی ندارند، بسیار زشت می‌شمارد.

چند نکته به عنوان نمونه در اینجا مطرح می‌شود که اهتمام و توجه خاص آن حضرت ج را در این مورد در جهت تربیت صحیح و اصلاح اجتماعی می‌رساند.

در روایتی از «ابن‌حبان» آمده است که رسول خدا ج فرمودند: «خدا رحم کند به پدر یا مادری که در نیکو بودن فرزندش او را یاری می‌کند». (منظور آنکه با حسن رفتار خود در تربیت نیکوی او سهیم هستند)

در روایت «طبرانی» آمده است که حضرت ج فرمودند: «در بخشش و دادن هدایا مساوات را در بین فرزندانتان رعایت کنید».

در روایت «بخاری» و «مسلم» آمده است که «نعمان‌بن بشیر» می‌گوید: «پدرم مرا همراه خودش به خدمت رسول اکرم ج برد و گفت: به این پسرم نوکری هدیه کرده‌ام.

آن حضرت ج فرمودند: آیا به فرزندان دیگرت نیز همین هدیه را داده‌ای؟

گفت: خیر!

فرمودند: «پس هدیه‌ات را پس بگیرد».

در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «آیا همین رفتار را با سایر فرزندانت نیز داشته‌ای»؟

گفت: خیر!

فرمود: «از خدا بترسید و عدالت را بین فرزندانتان رعایت کنید». پدرم پس از این گفته رسول اکرم ج هدیه‌اش را پس گرفت. و در روایت دیگری آمده است که فرمودند:

ای بشیر! آیا فرزندان دیگری غیر از این داری؟ گفت: آری!

گفت: آیا مانند این هدیه را هم به آنان بخشیده‌ای؟

گفت: خیر!

فرمود: «پس مرا شاهد نگیر که نمی‌خواهم بر ظلم شهادت بدهم» پس فرمود: آیا دوست داری که فرزندانت در نیکویی نسبت به تو یکسان باشند؟ گفت: آری! فرمود: «پس تو نیز این چنین باش».

«انس»س روایت می‌کند که مردی در خدمت رسول خدا ج بود، پسرش آمد، او را بوسید و بر زانویش نهاد و دخترش آمد، او را در مقابل خود نشاند. پیامبر ج فرمود: «چرا در بین این دو مساوات را رعایت نمی‌کنی»؟

3- از بین بردن عواملی که منجر به حسادت می‌گردد

بر مربیان و والدین محترم لازم است که با مفیدترین وسایل و درست‌ترین روش‌ها پدیده حسد را از درون فرزندان خود بزدایند.

اگر کودک با تولد نوزاد جدید احساس می‌کند که محبت و توجه والدین نسبت به او کم شده است پدر و مادر باید سعی کنند به او بفهمانند که توجه و محبت آن‌ها برای همیشه در مورد او تداوم دارد.

اگر گفتن کلمات ناخوشایند مانند کودن یا امثال این القاب باعث روشن شدن آتش حقد و حسد در وجود کودک می‌گردد، پس پدران و مادران باید زبان خود را از بکار بردن این عبارات آزار دهنده و کلمات ناخوشایند نگاه دارند.

اگر برتری دادن یک فرزند بر دیگری او را خشمگین می‌کند و حسد را در درونش شعله‌ور می‌سازد پس والدین باید عدل و مساوات را در بین فرزندانشان رعایت کنند، خصوصاً پدران و مادران عزیز لازم است تا از رشد و بروز آفات روانی و در رأس آن‌ها حسد در کودکان خود بپرهیزند تا شخصیتی متکامل داشته، انسانی متعادل باشند و تربیتی شایسته را به این ترتیب تحصیل نمایند.

رسول اکرم ج امت اسلام را از مبتلا شدن به حسد بر حذر می‌دارند چرا که این آفت روحی آثار روانی و اجتماعی بسیار نامطلوبی بر جای می‌گذارد.

آن حضرت می‌فرماید: «از حسادت بپرهیزید که حسادت مانند آتشی که هیزم را می‌سوزاند، تمامی خوبی‌های انسان را بر باد می‌دهد». (روایت ابو داود) حدیث مرفوع

و می‌فرماید: «مردم سعادتمند هستند تا زمانی که نسبت به هم حسادت نکنند». و در روایت دیگری آمده است که «انسان حسود از من نیست». (روایت طبرانی)

و فرمودند که: «الحسد یفسد الإیمان کما یفسد الصبر العسل». «حسد ایمان را فاسد می‌کند، مانند ماده بسیار تلخی که با عسل می‌آمیزد و طعم آن را زایل می‌نماید». (روایت دیلمی)

و براستی که پدران و مادران و مربیان ما به این اصول و مبانی تربیتی نیاز مندند و بدون تردید اگر به آن ملتزم باشند و طبق رهنمودهای مطرح شده عمل کنند، فرزندانی خواهند داشت که تربیتی شکل گرفته، براساس صفا و اخلاص خواهند داشت.

5- پدیده خشم

خشم حالت روحی و پدیده‌ای انفعالی است که طفل آن را از همان اوایل زندگی در خود احساس می‌کند و حالتی است که تا آخر عمر، هر انسانی را همراهی می‌کند.

با توجه به آنکه خشم حالتی ریشه‌دار بوده و از همان ابتدای حیات انسان همراه اوست نمی‌توان آن را احساسی زشت و منفور و یا حالت انفعالی ناپسند بحساب آورد، زیرا خدای تعالی در وجود انسان غرایز، تمایلات و احساساتی قرار داده است که وجود هر کدام از آن‌ها بنا به حکمت الهی در انسان تحقق یافته است و در ورای هر یک مصلحت اجتماعی خاصی نهفته است.

فواید خشم

از جمله فواید خشم می‌توان حفظ دین، آبرو و جان را نام برد. خشم عاملی است که در انسان مسلمان در جهت دفاع از وطن در مقابل تجاوز ظالمین و دسیسه‌های استعمارگران بسیار مفید و مؤثر است، اگر چنین احساس ارزشمندی در انسان مسلمان نبود نمی‌توانست در شرایطی که حرمت الهی رعایت نگردد و یا اهانتی به دین صورت گیرد و یا دشمن بخواهد سرزمین مسلمین را غصب کند و بر آنان مسلط شود به مقابله بر خیزد و دفاع کند.

تردیدی نیست که حالت‌هایی از خشم که در رسول بزرگوار اسلام ج به چشم می‌خورد از همین نوع مثبت و شایسته بوده است.

در حدیث صحیح آمده است که کسی به خدمت آن حضرت رسید تا شفاعت کند که حدی از حدود الهی اجرا نگردد، پیامبر اکرمج خشمگین شد و علائم خشم در صورتش نمایان گردید و سخن جاودانه‌اش را بر زبان آورد که:

«اقوامی که پیش از شما نابود شدند کسانی بودند که اگر انسان قدرتمندی دزدی می‌کرد رهایش می‌کردند و اگر فرد ضعیفی مبادرت به دیدی می‌نمود حد را بر او جاری می‌کردند. بخدا قسم که اگر «فاطمه» دختر «محمد» هم سرقت کند، دستش قطع خواهد شد».

«انس»س در روایتی از «طبرانی» می‌گوید: «هیچگاه رسول خدا ج را ندیدم که انتقام بگیرد، اما هرگاه حرمت الهی زیر پا گذاشته می‌شد خشمگین‌ترین مردم بود و هر گاه دو امر به او پیشنهاد می‌شد ساده‌ترین آن دو را بر می‌گزید، به شرط آنکه خشم و غضب الهی درآن نباشد و اگر می‌دانست کاری موجب خشم الهی است، بیشتر از تمامی مردم از آن کار دوری می‌کرد».

اگر بسیاری از روانشناسان و دانشمندان علوم تربیتی و اجتماعی خشم را از صفات منفور و از عادات ناپسند به شمار می‌آورند وجه نظر آنان ناظر به خشم ناپسندی است که آثار بد و عواقب ناگوار بر جای می‌گذارد، یعنی منظور آنان خشمی است که به علت مصالح شخصی و خودخواهی فرد بروز می‌کند و بر کسی پوشیده نیست که این چنین حالتی بسیار زشت و قبیح است و باعث گسستن روابط عاطفی و محبت و صفا و صمیمیت بین افراد شده، وحدت و یکپارچگی اجتماعی را نیز به نوبه خود مختل می‌نماید.

در اینجاست که می‌بنیم پیامبر اسلام ـ سلام و درود خدای بر او باد ـ پدیده غضب را به عنوان خوی زشت و ناپسند مورد توجه قرار داده و کسانی را که خشم خویش را فرو می‌برند و در هنگام خشم بر خود مسلط هستند، می‌ستاید.

در حدیثی از «بخاری» آمده است که مردی به خدمت رسول خدا ج رسید و گفت: «مرا نصیحت کن! فرمود: لا تغضب، فردد مراراً، قال: لاتغضب. خشمگین مشو! باز هم در خواست کرد که او را نصیحت کند، مجدداً فرمود: «بر کسی خشم نگیرد».

امام «احمد» روایت می‌کند که «عبدالله بن عمرب» از رسول خدا ج پرسید که چه چیزی مرا از خشم الهی دور می‌کند؟ آن حضرت فرمودند: «خشمگین مشو».

و در روایت دیگری از بخاری آمده است که پیامبر خدا ج فرمود: «کسی که خشم خود را فرو برد در حالی که می‌تواند آن را ابراز نماید، خدای تعالی در روز قیامت او را در انظار مردمان می‌خواند، سپس به او اختیار می‌دهد که هر «حورالعینی» که می‌خواهد، انتخاب کندۀ.

«ابن مسعودس» می‌گوید: رسول اکرم ج از جماعتی از یاران پرسیدند: پهلوان‌ترین شما چه کسی است؟ گفتند: کسی که هیچکسی از ما نتواند پشت او را بر خاک بزند فرمود: «خیر! کسی است که هنگام خشم بر خود مسلط است». (روایت بخاری ومسلم)

پس تعجبی ندارد که قرآن کریم مکرراً به فرو بردن خشم و بهترین برخورد دعوت نموده و مؤمنین را به روی گرداندن از افراد نادان دعوت می‌کند تا بدین وسیله گامی در جهت تحقق مودت و روابط سودمند اجتماعی و الفت قلوب مسلمین برداشته شود.

﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ ٣٤ [فصلت: 34].

«نیکی و بدی یکسان نیستند، بدی را با روشی که نیکوتر است، دفع کن! در آن هنگام، آنکه بین تو و او دشمنی است گویی دوستی گرامی است».

﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣ [الفرقان: 63].

«و بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که بر زمین به نرمی راه می‌روند و چون جاهلان به ایشان خطاب و عتابی کنند سلام گویند».

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤ [آل عمران: 134].

«آنانکه در نهان و آشکار انفاق می‌کنند و خشم خود را فرو می‌برند و از مردم در می‌گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

﴿وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ یَغۡفِرُونَ ٣٧ [الشوری: 37].

«و هرگاه که خشمگین شوند، در می‌گذرند».

با توجه به آنکه خشم احساسی مذموم است و آثار ناپسندی بر شخصیت انسانی و عقل و تعادل روحی او بر جای می‌گذارد، عواقب اجتماعی ناگواری به بار می‌آورد.

شایسته است که والدین و مربیان به درمان این پدیده و برخورد صحیح با آن از همان ابتدای دوران کودکی تا مرحله تمیز و سن نوجوانی اقدام نمایند.

و بهترین درمان برای خشم آن است که فرزند خود را از عوامل و عللی که موجب خشم می‌گردد، دور نگه دارند تا این خصلت ناپسند در او به خوی و عادت تبدیل نگردد و بقول معروف، پرداخت یک سکه برای پیشگیری بهتر از پرداخت هزار سکه برای درمان است.

—    گاهی عامل خشم و عصبانیت در کودکان و اطفال گرسنگی است، پس باید در هنگام گرسنگی طفل، به امر تغذیه او بشتابیم، اهمال در امر تغذیه باعث امراض جسمی و انفعالات روانی می‌گردد و چه گناهکار است سرپرستی که فرزندانش را از این چنین تباه می‌کند. از پیامبر خدا ج روایت کرده‌اند که فرمود: «همین گناه برای انسان کافی است که تباه نماید افرادی را که سرپرستی آن‌ها به عهده اوست». (روایت ابوداود و دیگران)

—    در بعضی اوقات عامل خشم در کودکان، درد و بیماری است، والدین باید در جهت مداوای فرزند خود سریعاً اقدام کنند، رهنمود حضرت محمد ج در این زمینه آن است که: «لکل داء دواء فإذا أصاب الدواء الداء برأ بإذن الله عزوجل». «هر مرض، دارویی دارد و دارو باذن الهی مرض را از بین می‌برد». (روایت ابوداود)

—    اگر عامل خشم کودک، سرکوفت و اهانت به او بوده است، لازم است که والدین و مربیان زبان خود را از کلمات ناپسند بیالایند و از تحقیر و اهانت خودداری کنند تا آفات روحی و انفعالات روانی در وجود کودک رشد نکند همچنانکه پیامبر گرامی ج فرمودند باید فرزندان خود را در نیکو بودن یاری دهیم.

همچنین فرمودند: «أدبوا أولادکم وأحسنوا أدبهم». «فرزندانتان را به بهترین صورت تربیت کنید». (روایت ابن‌ماجه)

—    گاهی اطفال در ابراز حالت خشم از والدین تقلید می‌کنند. در این صورت شایسته است که پدر و مادر و اطرافیان الگوی خوبی در جهت بردباری و گذشت و تسلط برخود باشند و فرموده مبارک خدای تعالی را در زندگی خویش تحقق بخشند که می‌فرماید: ﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤ [آل عمران: 134] «و خشم خویش فرومى‌خورند و از خطاى مردم درمى‌گذرند. خدا نیکوکاران را دوست دارد.» و سفارش پیامبر عزیزمان را اجرا کنند که فرمود:

—    «انسان قدرتمند کسی است که در هنگام خشم بر خود مسلط باشد».

—    اگر عامل غضب، مواظبت بیش از حد و محبت بسیار زیاد باشد، لازم است که توجه و مهر و محبت صورتی معتدل و در حد ضروری ابراز شود تا رهنمود حضرت علیس را تحقق داده باشیم که فرمود: دوست را به اندازه دوست بدار چه بسا زمانی دشمن تو شود و دشمن را به اندازه دشمن دار چه بسا زمانی دوستت شود. به قول معروف: اندازه نگه دار که اندازه نکوست ـ هم لایق دشمن است هم لایق دوست و گفته ارجمند پیامبر گرامی ج را نیز بر زندگی خود تطبیق داده باشیم که فرمود:

«از خوشگذرانی و رفاه طلبی بپرهیز که بندگان واقعی خدا خوشگذران و رفاه طلب نیستند». (روایت امام احمد)

—    اگر عامل خشم، تمسخر کودک و لقب دادن به او باشد باید جداً از انجام آن پرهیز شود تا شکل ناپسند احساس غضب در انسان، ریشه نگیرد.

و چه عظیم است شیوه تربیتی قرآن کریم در آنجا که از تمسخر و سوءظن و تجسس و دادن القاب نهی می‌کند و این چنین می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١ [الحجرات: 11].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هیچ قومی از شما نباید قوم دیگر را مسخره کند! چه بسا که آن قوم بهتر باشند و همچنینگروهی از زنان نباید گروه دیگر را مسخره کند! چه بسا آن گروه بهتر باشند و عیبجویی نکنید! و به یکدیگر لقب ندهید! که بد است نا فسق پس از ایمان و هر کس توبه نکند از ستمگران است».

درمان خشم

درمان ریشه‌ای و اصولی برای از بین بردن خشم براساس رهنمود نبوی در تسکین غضب می‌باشد که شامل مراحل زیر است:

1- تغییر حالت شخص خشمگین

پیامبر اکرم ج فرمود: «هر کدام از شما وقتی خشمگین می‌شود اگر ایستاده است بنشیند، اگر باز هم حالت خشم در او باقی مانده بود دراز بکشد». (روایت امام احمد)

2- گرفتن وضو در هنگام خشم

«ابوداود» روایت می‌کند که رسول اکرم ج فرمودند: «خشم از شیطان است و شیطان از آتش خلق شده است و آتش با آب خاموش می‌شود، هر کدام از شما که خشمگین شد، وضو بگیرد».

3- سکوت در هنگام خشم

«امام احمد» روایت می‌کند که آن حضرت ج فرمودند: «وقتی خشمگین شدید، سکوت کنید».

4- پناه بردن به خدا از شر شیطان

در صحیحین آمده است که دو نفر در حضور پیامبر خدا ج یکدیگر را دشنام می‌دادند، یکی از آنان که به طرف مقابل ناسزا می‌گفت، رویش بر افروخته بود، نبی‌اکرم ج فرمود: مطمئن هستم که اگر می‌گفت: «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» خشم او فروکش می‌کرد.

آنچه بیان کردیم مهم‌ترین سفارشات آن حضرت ج در ارتباط با تسکین خشم و کاهش شدت آن بود، شایسته است که والدین و مربیان عزیز، فرزندان و محصلین خود را بر اساس آن تربیت نمایند و به صبر و بردباری و گذشت عادت دهند تا بتوانند در هنگام خشم بر خویشتن مسلط باشند و بالاخره لازم است که پدران و مادران عزیز پدیده خشم را در نزد کودکان خود زشت جلوه دهند، مثلاً حالت انسان خشمگین را برایش تصور کنند که چگونه چشم‌هایش گشاد می‌گردد، رگ‌های گردن و صورتش برجسته می‌شود، رویش برافروخته و صدایش بلند و ناهنجار و گوش خراش می‌گردد و ... زیرا صورت حسی برای فهم و ادراک طفل و منع او مؤثرتر است. همچنین ضروری است که آنان را از آفات خشم و خطرات زیاد آن و عواقب ناگوارش آگاه سازند.

تجسم خشم و تقبیح آن و برحذر داشتن کودک از خشمگین شدن روشی است که پیامبر گرامی اسلام ج در تربیت افراد اجرا می‌کردند و در درمان روحی انسان‌ها بکار می‌گرفتند.

امام «احمد» روایت می‌کند که رسول خدا ج فرمود: «بدانید که خشم آتشی است که در درون بنی‌آدم برافروخته می‌شود، آیا نمی‌بینید چگونه رگ‌هایش برجسته می‌شود و چشم‌هایش قرمز می‌گردد. پس کسی از شما که چنین حالتی پیدا می‌کند بر زمین بنشیند».

نتیجه این مبحث

براساس آنچه که مطرح گردید به این نتیجه می‌رسیم که مربیان و والدین عزیز باید فرزندان خود را از زمانی کودکی از عوامل ایجاد خشم دور نمایند و با شیوه ارزشمندی که پیامبر گرامی خدا ج برای برطرف نمودن خشم مطرح می‌کند، بدون تردید فرزندان ما براساس بردباری،‌گذشت و توازن عقلی و تسلط بر خویشتن رشد خواهند نمود و نمونه‌ای از اخلاق انسان مسلمان را تحقق می‌بخشند و در زندگی نیز راه و رسمی صحیح خواهند داشت و زمانی که فرزندان یا محصلین خود را از:

پدیده «خجالت و کم‌رویی»

و پدیده «حسد»

و پدیده «خود کم‌بینی»

و پدیده «حسد»

و پدیده «خشم»

رها ساختند، در درون آنان پایه‌های ارزشمند روحی بنیان نهاده می‌شود که با:

«جرأت بیان و ثبات قدم»

و «با شجاعت و بی‌باکی»

و با «فهم و کمال»

و با «احترام و محبت»

و با «صبر و پذیرش مسؤولیت» تحقق می‌یابد.

با پیشگیری یا از بین بردن این صفات مذموم و جایگزین نمودن صفات محمود، کودکان امروز ما جوانان فردا و مردان آینده‌اند که در زندگی به خوش‌بینی و اراده‌ای محکم و همتی پایدار و اخلاقی بزرگوارانه مجهز خواهند شد.

و حقیقتاً امروز ما به مربیانی محتاجیم که طریقه اسلام و سنت رسول اکرمص را در مسیر تربیت روحی و اصلاح نفسانی به خوبی بدانند تا بتوانند مسؤولیت‌های خود را به نحو احسن ادا کنند.

چه بسا که فرزندان ما به تکامل روحی و اصلاح درونی و علو اخلاقی و آزاد شدن از آفات قلبی و روانی دست یابند و اگر مصلحان و نیک مردان ما بکوشند و برای انجام وظایف خود با جدّیت اقدام کنند، تحقق این امر بعید نیست و به حقیقت انجام آن برای خدای تعالی سهل و ساده است.




1- زبان لافظ منظور زبانی است که به روانی و شیوائی سخن گوید.

[2]- نقل از کتاب مسائل رفتاری کودکان، نوشته دکتر «نبیه غبره».

[3]- تشمیت عاطس از اموری است که رسول اکرمص مسلمانانرا به آن سفارش نموده‌اند و به این ترتیب است که کسی که عطسه می‌کند می‌گوید: «الحمدلله» و طرف مقابلش جواب می‌دهد «یرحمک الله» و شخص عطسه کننده مجدداً جواب می‌دهد که «یهدیکم الله ویصلح بالکم» خداوند شما را هدایت کرده و حال و وضع‌تان را اصلاح نماید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد