منظور از تربیت اخلاقی مجموعه اصول اخلاقی و فضایل رفتاری و درونی است که واجب است که طفل از همان ابتدا آن را آموزش دیده و به آن عادت کند، ابتدای این تعلیم و تربیت هنگامی است که کودک شروع به اندیشه و تعقل میکند سپس تا مرحله تمیز و تکلیف ادامه یافته و دامنۀ آن تا سن جوانی و دوران بعد از آن یعنی ورود به دریای پر تلاطم زندگی گسترده میشود.
پس آنچه که در آن شک و اختلافی نیست این است که فضیلتهای اخلاقی و رفتاری و درونی، نتیجهای از نتایج ایمان راسخ و پرورش صحیح دینی است.
اگر طفل از همان ابتدای سنین کودکی بر پایه ایمان به خداوند رشد کند و براساس ترس از عظمت و اقتدار الهی و احساس نظارت خدای تعالی و توکل و یاری خواستن از او و تسلیم شدن در مقابلش درتمام حوادث زندگی، تربیت شود، قبول فضیلتها و ارزشهای اخلاقی و عادت کردن به رفتار و خوی پسندیده در او ملکه شده و جزو شخصیت ذاتی او خواهد شد.
این پذیرش و قابلیت شکلگیری به خاطر آن است که مانع و رادع دینی که در درونش تثبیت شده است و احساس حضور و نظارت الهی که در اعماق وجودش ریشه دوانده است و حالت و مراقبت و محاسبه نفسانی که بر اندیشه و احساسش مستولی شده است، مانند سپری محکم کودک را در مقابل صفات زشت و عادات پست و ناشایست و تقالید گمراهکننده فاسد، محافظت میکند و در مقابل رفتن به جانب نیکی و خیر و عشق به فضایل و مکارم اخلاقی به خصوصیتی اصیل و ریشه دار تبدیل میشود و جزو صفات بارز شخصیت کودک میگردد.
و آنچه این گفته ما را تاکید میکند تجربه عملی بسیاری از پدران و مربیان و ملعمین متدینی است که در تربیت فرزندان و شاگردان خویش از شیوه فوق بهره گرفتهاند.
این طریقه تربیت که بدان اشاره کردیم همچنانکه در عصر حاضر مورد پذیرش است، روش سلف صالح نیز بوده است در این باره شیوه برخوردتربیتی «محمدبن سوار» را با پسر خواهرش «التستری» خواندیم.
«محمدبن سوار» با تربیت براساس ایمان و اصلاح نفس و درون براساس حس حضور الهی وتوکل بر او عمل نمود و به فرزند خواهرش آموخت که در خلوت و جمع، در ظاهر و باطن و آشکار و پنهان بگوید: خدا با من است خدا مرا میبیند خدا بر من شاهد است.
و هنگامی که تربیت کودک دور از عقیدۀ اسلامی و عاری از رهنمود دینی و بدون رابطه با خدای عزوجل باشد، بدون تردید کودک براساس گناه و بیبند و باری اخلاقی رشد میکند و بر مبنای گمراهی و کفر پرورش مییابد. و بزودی دنباله رو هواهای نفسانی میگردد و تابع جاذبههای نفس اماره و وسوسههای شیطانی میشود، زیرا این شیوه زندگی با مزاج و تمایلات و علایق ذلت بار او مطابقت دارد.
اگر شخصیت کودک از نوع راکد و کودن باشد با غفلت و بدون شعور زندگی خواهد کرد، زندهای مانند مرده و هستی به مانند نیست، کسی وجودش را حس نمیکند و بعد از او جای خالیش را هیچ کس احساس نخواهد کرد. شاعر میگوید:
فذاک الذی إن عاش لم ینتفع به |
|
وإن مات لا تبکی علیه أقاربه |
کسی است که دردوران زندگیاش هیچ اثری و فایدهای برای کسی نداشت و حلا هم که مرده است حتی نزدیکانش بر او گریه نمیکنند.
اگر شخصیت او از نوعی باشد که جنبه حیوانی بر آن غلبه داشته باشد، بدنبال ارضاء شهوات و کسب لذات خواهد بود، برای رسیدن به خواست حیوانی خود هر حرمتی را زیر پا میگذارد و هر راهی را پیش میگیرد، نه شرم و حیا مانع اوست و نه وجدانش به او نهیب میزند و عقلش قادر به جلوگیری از او نیست. بهتر است بگوئیم شعر «ابونواس» را عملاً اجرا میکند که گفته است:
إنما الدنیا طعام |
|
وشراب ونــدام |
فإذا فاتک هذا |
|
فعلی الدنیا السلام |
«دنیا در حقیقت چیزی جز خوردن و نوشیدن و همنشینی در مجلس شراب و عیش و نوش نیست.
پس اگر اینها را از دست دادی با دنیا خداحافظی کن (بدون آنها زندگی فایدهای ندارد)».
و اگر شخصیت او از نوع قدرت طلب باشد تمام هم و غم اودر جهت بدست گرفت قدرت و رهبری است.
با تمامی وجود میخواهد بر مردم حکومت کند. به کارهایش افتخار میکند و به قدرتش میبالد و برای رسیدن به این موقعیت از هیچ عمل ناشایستی دریغ نمیکند. هیچ مانعی را سر راه باقی نمیگذارد و برای نیل به مقاصد پلید خود حتی اگر شده است که قصری از جمجمه انسانها بسازد و با خون انسانها آن را رنگ کند، خواهد کرد. به قول یکی از شعراء جاهلی[1]:
لنا الدنیا ومن أمسی علیهـا |
|
ونبطش حین نبطش قادرینا |
بغــاة ظالمیــن وما ظلمنا |
|
ولکنــا سنبـــدا ظــالمینــا |
إذا بلغ الرضیــع لنــا فطاما |
|
تخــر له الجبــابر ســاجدینا |
«دنیا و هر آنچه در آن است، به ما تعلق دارد، و به هر جا که یورش بریم قدرتمندانه یورش میبریم طغیانگرانی ظالم هستیم کسی هم به ما نمیتواند ظلم کند ولی خود بزودی ظالم خواهیم شد.
بچه شیرخوار ما را وقتی از پستان مادر میگیرند، مردان به آنان سجده کرده و پیشانی خود را در مقابلش به خاک میمالند. (کنایه از اقتدار و قدرت هراسانگیز آنان)».
و اگر شخصیت او از نوعی باشد که جنبه شیطنت در آن غالب است بین دوستان تفرقه میاندازد و حیلهگری و حقه بازی میکند.
در راه مردم مانع ایجاد میکند تا آنان را سرنگون کند، گناه را زیبا جلوه داده و دیگران را به ارتکاب فحشا و فساد تحریک میکند، آب را گل آلود میکند تا از آن به نفع خود بهره گیرد، دشمنی و کینه را بین مردم دامن میزند و زبان حال آنان را شاعر میگوید که:
إذا أنت لم تنفع فضر فإنما |
|
یرجی الفتی کیما یضر وینفعا |
«اگر نفعی نمیرسانی ضرری داشته باش! چرا که فقط به جوانی میشود امیدوار بود که بتواند کاری کند، حال چه نفع برساند چه ضرر».
چنانچه میبینید اعمال این گروه برگرد نفس اماره میچرخد و هر جا که شخصیت مخربش سیر کند، فرد را به جانب آن میکشد. موجود ذلیل و ناتوانی است که تابع هوای نفس شده است و هوسهایش او را کوروکر کرده است[2].
پروردگار متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِ﴾ [القصص: 50].
«چه انسانی گمراه تر از کسی است که از هواهای نفسانی تبعیت میکند بدون آنکه هدایتی و راهنمایی از جانب خدا داشته باشد».
نتیجهای که از این مباحث میگیریم آن است که تربیت ایمانی باعث تعادل شخصیت و اصلاح ناهنجاریهای درونی میشود و انحراف و فساد را از درون آدمی میزداید. پس بدون این مرحله از تربیت، استقرار شخصیتی و تعادل رفتاری امکانپذیر نمیگردد.
چنانکه اشاره کردیم به علت این رابطه محکم بین ایمان و اخلاق و عقیده و عمل دانشمندان روانشناسی و تربیتی و جامعهشناسی در غرب و در بسیاری از جوامع دیگر دنیا به این نتیجه رسیدهاند که بدون این استقرار و تعادل کامل روحی و بدون ایمان به خدا، اصلاح و تغییر رفتاری و تکامل اخلاقی امکانپذیر نیست.
· فیلسوف مشهور آلمانی «فیخته» میگوید: «اخلاق بدون دین معنایی ندارد».
· «گاندی» رهبر بزرگ هند میگوید: «دین و اخلاق در حقیقت یکی هستند و قابل انفصال نبوده و به مثابه پیکری واحد میباشند که تجزیه نمیشود».
«دین روح اخلاق است و اخلاق نیز به مانند آسمانی روح را احاطه کرده است».
«به عبارت دیگر به همان میزان که آب برای گیاه حیاتی است و باعث رشد و نمو آن میشود، دین نیز اخلاق را تعیین کرده و عامل اصلی نمو آن میباشد».
· آقای «دیننج» قاضی انگلیسی پس از رسوایی وزیر این کشور در ارتباط با مسایل اخلاقی، در ضمن سخنانی، در انتقاد از اوگفت:
«اخلاق بدون دین نمیتواند وجود داشته باشد و بدون اخلاق نیز قانون وجود نخواهد داشت. دین تنها منبع منحصر بفرد و معصومی است که بر مبنای آن اخلاق بد از خوب باز شناخته میشود.
دین به انسان بهترین و والاترین الگوها را میشناساند تا در جهت تبدیل به آن گام بردارد و در مسیر آن بکوشد، فقط دین است که میتواند خودکامگی و خودپرستی انسان را محدود کند و مانع طغیان غرایز و تسلط عادات ناپسند شود.
فقط دین است که میتواند انسان را با تمامی وجود برای رسیدن به اهدافش برانگیزد.
و روح زنده و پرتحرکی در او بپروراند که قادر باشد مبنای بر پای داشتن کاخ رفیع فضائیل اخلاقی باشد».
· «کانت» چنانکه اشاره کردیم، میگوید:
«بدون اعتقاد به سه چیز، اخلاق معنایی ندارد: وجود خداوند، جاودانگی روح، حساب و کتاب پس از مرگ».
حال براساس بحثهایی که مطرح شد، در مییابیم که چرا شریعت اسلام تلاش و سعی وافری در تربیت اولاد از جهت اخلاقی بکار برده است و در رابطه با ایجاد مکارم اخلاقی و تربیت فرزند بر اساس فضایل روحی و عادات پسندیده رهنمودهای مهم و ارزشمندی دارد.
در اینجا سفارشات و رهنمودهای اسلام در ارتباط با تربیت اخلاقی تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
«ترمذی» از «ایوب بن موسی» او هم از پدرش و او از جدش روایت میکند که گفت رسول خداص فرمود: «ما نحل والد ولدا من نحل أفضل من أدب حسن». «بهترین چیزی که پدر و مادر به فرزندشان میدهند، اخلاق نیک است».
«ابن ماجه» از «ابن عباس» روایت میکند که گفت: رسول خداص فرمودند: «اکرموا اولادکم و احسنوا ادبهم». به فرزندانتان احترام بگذارید و اخلاق و رفتار آنان را به بهترین وجه اصلاح نمایند».
همچنین آن حضرتص فرمودند: «علموا أولادکم وأهلیکم الخیر وأدبوهم». «به زن و فرزندانتان خوبی و نیکی را یاد دهید و تربیت کنید».
در ورایت «بیهقی» از «ابن عباس»ب نیز آمده است که رسول اکرمص فرمودند: «من حق الولد علی الوالد أن یحسن أدبه، و یحسن اسمه». «یکی از حقوق فرزند بر گردن پدر آن است که او را خوب تربیت کند و نامی شایسته برایش برگزیند».
«ابن حبان» از حضرت «انسس» روایت میکند که گفت: «رسول خداص فرمودند: «الغلام یعق عنه یوم السابع، و یسمی، ویماط عنه الأذی، فإذا بلغ ست سنین أدب، وإذا بلغ تسع سنین عزل عن فراشه، فإذا بلغ ثلاث عشره سنة ضرب علی الصلاة والصوم، فاذا بلغ ست عشرة زوجه أبوه، ثم أخذ بیده وقال: قد أدبتک وعلمتک وأنکحتک، وأعوذ بالله من فتنتک فی الدنیا، وعذابک فی الآخرة». «روز هفتم پس از ولادت برای نوزاد قربانی میکنند و همان روز نامگذاری میشود و موی سرش را میتراشند.
تربیت اخلاقی او از 6 سالگی آغاز میشود و در 9 سالگی جای خواب آنان جدا میگردد، وقتی به 13 سالگی رسید در صورت نخواندن نماز و نگرفتن روزه کتک میخورد و وقتی به 16 سالگی رسید پدرش برایش زن میگیرد، بعد دست او را گرفته و میگوید:
تو را تربیت کردم و آموزش دادم و برایت زن گرفتم، به خدا پناه میبرم از فتنه تو در دنیا و عذابت در آخرت».
از احادیث مذکور در زمینه تربیت اخلاقی فرزندان نتیجه میگیریم که مربیان خصوصا والدین، مسؤولیت بزرگی در جهت ایجاد اخلاق نیکو و آراستن شخصیت فرزند به فضایل و مکارم اخلاقی دارد.
و دامنه مسؤولیت در این زمینه بسیار گسترده است و شامل تمامی مواردی میشود که در رابطه با اصلاح شخصیت و از بین بردن کژیهای درونی و دور نمودن آنان از پستیها و رذایل و ایجاد خصایل اخلاقی برجسته در فرزندان، میباشد.
آنان مسؤولند که از دوران طفولیت فرزندشان را براساس صدق و امانت و استقامت و از خود گذشتگی و یاری دادن محرومان و احترام به بزرگترها و بزرگداشت میهمان و نیکی به همسایه و محبت دیگران پرورش دهند.
آنان مسؤولند که زبان فرزندانشان را از فحش و ناسزا و دشنام و کلمات قبیح و به طور خلاصه هر کلمهای که بر سوء اخلاق و تربیت دلالت میکند، بیالایند.
آنان مسؤولند که شخصیت بچههایشان را از امور پست و عادات ناپسند و رذایل اخلاقی و به طور کلی هر آنچه که باعث خدشهدار شدن شرف و عفت و انسانیت آنان میگردد، به سطحی والاتر ارتقا دهند.
و آنان مسؤولند که کودکانشان را براساس عواطف و احساسات پاک و ارزشمند انسانی مانند نیکی به ایتام و کمک به فقرا و عطوفت و دلسوزی برای درماندگان و بیچارگان پرورش دهند و مسؤولیتهای مهم و متعدد دیگری که به طور کلی به تهذیب اخلاقی مربوط میشود.
از آنجائیکه تربیت مطلوب و شایسته از نقطه نظر عقیده اسلامی در درجه اول بر توانایی مراقبت و نظارت والدین یا مربی بر فرزند متکی است، شایسته است که تمامی پدران و مادران و معلمان و مربیان عزیز که به تربیت و اخلاق کودکان و نوجوانان اهمیت میدهند، مراقب ظهور چهار پدیده در فرزنداشان ویا شاگردان و دانشآموزان خویش باند و برای مقابله با آن تمام اهتمام خویش را بکار گیرند، زیرا این چهار پدیده از قبیحترین اعمال و منحطترین اخلاق و پستترین صفات است:
1- پدیده دروغ.
2- پدیده دزدی.
3- پدیده فحاشی و دشنام.
4- پدیده فساد و بیبندوباری.
از نظر اسلام از زشتترین پدیدههای اخلاقی است. بر مربیان و والدین واجب است در مقابله با آن سعی کنند و تمام تلاش خود را برای مبارزه با آن متمرکز نمایند تا این خصلت ناپسند را اگر ایجاد شده است، از وجود فرزند خویش برکنند تا او را از قید آن آزاد نمایند و از لغزشگاههای دروغ و زشتیهای نفاق برحذر دارند.
برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که بدانیم اسلام آن را از ویژگیهای نفاق به شمار آورده است.
«بخاری» و «مسلم» و دیگران از «عبدالله بن عمر و بنالعاصب» روایت میکنند که نبیاکرمص فرمود: «أربع من کن فیه کان منافقا خالصاً، ومن کان فیه خصلة منهن کان فیه خصلة من النفاق حتی یدعها: إذا أوتمن خان، وإذا حدث کذب، وإذا عاهد غدر، وإذا خاصم فجر».
«چهار خصلت است که اگر در کسی باشد منافق خالص است و اگر یکی از آن خصایل در او باشد آن فرد خصلتی از نفاق دارد تا آن را کنار بگذارد، آن چهار خصلت این است:
در امانت خیانت میکند، دروغ میگوید، پیمانشکنی میکند و هنگام مبارزه و درگیری انصاف ندارد و از حدود تجاوز میکند».
و همچنین برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که بدانیم شخص دروغگو مورد خشم و عذاب الهی قرار میگیرد. «مسلم»و دیگران «ابوهریرهس» روایت میکنند که گفت: رسول اکرمص فرمودند:
«ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة، ولا یزکیهم، ولا ینظر إلیهم، ولهم عذاب ألیم: شیخ زان، وملک کذاب، وعائل مستکبر».
«سه کس را خدای تعالی در روز قیامت نگاه نمیکند و آنان را پاک نخواهد کرد و با ایشان حرف نمیزند:
پیرمرد زناکار، پادشاه دروغگو و سرپرستی که به زیردستانش فخر میفروشد و تکبر میکند».
و باز هم برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که فرد دروغگو درنزد خدا در رده دروغگویان نوشته میشود.
امام «بخاری» و «مسلم» و دیگران از «ابن مسعودس» روایت میکنند که گفت: رسول خداص فرمودند: «إیاکم والکذب، فإن الکذب یهدی إلی الفجور، وإن الفجور یهدی إلی النار، وما یزال العبد یکذب، ویتحری الکذب، حتی یکتب عندالله کذاباً».
«بر حذر باشید از دروغ زیرا به گناه و معصیت منجر میشود و گناه، آدمی را به سوی آتش هدایت میکند و بندهای که دروغ میگوید و دروغ را بر میگزیند، نزد خدا جزو دروغگویان نوشته خواهد شد».
و برای زشت و قبیح بودن آن کافی است که بدانیم پیامبر گرامیص ما دروغ را خیانت بزرگ نام نهاده است. «ابوداود» از «سفیان بن اسید الحضرمیس» روایت میکند که گفت: رسول خداص فرمودند: «کبرت خیانة أن تحدث أخاک حدیثاً هو لک مصدق، وأنت له به کاذب».
«چه خیانت بزرگی که با برادرت سخن بگویی و او گفتهات را تصدیق کند، در حالیکه تو برایش دروغ میگویی».
پس اگر دروغ چنین منفور و مبغوض است، چه شایسته است که مربیان و اولیای محترم فرزندان خود را از آن متنفر بسازند، آنان را بر حذر دارند و نهی کنند و مضرات و خطرهای این صفت زشت را برای آنان تشریح کنند تا در دام آن نیفتند و در لجنزار متعفن آن گرفتار نشوند و در لغزشگاههایش دچار انحراف و خطا نگردند.
از آنجایی که تربیت صحیح و مطلوب بر مبنای الگو و نمونه شایسته انجام میگیرد، اولیای محترم نباید مثلاً به بهانه ساکت کردن اطفال در هنگام گریه یا فرونشاندن خشم یا تشویق به امری دروغ بگویند، زیرا بطور غیرمستقیم به عنوان الگوی بد، طفل را به اخلاق زشت عادت میدهند و چه عادتی میتواند قبیحتر از دروغگویی باشد.
و اگر این تعارض را بین اقوال و اعمال والدین خود ببیند دیگر به آنان اعتماد نمیکند و نصایح و پندهای آنان اثر خود را از دست خواهد داد.
و برای همین است که مربی اول اسلام و رشد کامل امت ما حضرت محمدص همواره اولیا و مربیان را بر حذر میداشته که به فرزندانشان دروغ نگویند، هر چند به قصد سرگرم کردن یا تشویق یا شوخی باشد، چون نزد خدا بر آنان دروغی نوشته خواهد شد.
«ابوداود» و «بیهقی» از «عبدالله بن عامرس» روایت میکنند که گفت:
روزی رسول خداص در منزل تشریف داشتند که مادرم مرا صدا زد و گفت: بیا چیزی به تو بدهم! پیامبر خداص فرمود: «آیا واقعا میخواهی به او چیزی بدهی؟» مادرم گفت: آری میخواهم به او خرما بدهم. پیامبر خداص فرمودند: «اگر به او چیزی ندهی، خدای تعالی برای تو دروغی خواهد نوشت».
«احمد» و «ابن ابی الدنیا» از «ابوهریرهس» روایت میکنند که گفت: «رسول گرامی خداص فرمودند: «من قال لصبی هاک، ثم لم یعطه فهی کذبه». «کسی که به کودکی بگوید بیا به تو چیزی بدهم اما به او هیچ ندهد، دروغ گفته است».
از نکات ظریفی که روایت میکنند و نشانگر شیوه سلف صالح در عادت دادن فرزندانشان به راستگویی در روابط و پیمانهایشان است، واقعهای است که برای عالم ربانی شیخ «عبدالقادر گیلانی» (رحمهالله) روی داده است، ایشان میگویند:
«از اول زندگی بنای امورم را بر راست گویی گذاشتم، در سفری جهت طلب علم از مکه عازم بغداد بودم، وقتی که به همدان رسیدم راهزنان به کاروان حمله کردند، من 40 دینار همراه خود داشتم که مادرم جهت مخارج ضروری به من داده بود و قبل از سفر نیز مجدداً به او قول دادم که راستگو باشم.
دزدان اجناس و نقود کاروانیان را گرفتند، یکی از دزدان به من گفت: چه داری؟ گفتم: 40 دینار، تصور کرد که او را مسخره میکنم، مرا رها کرد.
یکی دیگر از دزدان هم از من سؤال کرد، من هم همان جواب را دادم، اومرا به نزد رئیس دزدان برد او هم سؤال کرد و من جواب دادم.
رئیس دزدان گفت: چه چیزی باعث شد تو راست بگویی؟ گفتم: با مادرم پیمان بستهام که دروغ نگویم، ترسیدم که به عهد خویش خیانت کرده باشم.
خشیت و ترس تمام وجود رئیس دزدان را فرا گرفت، فریاد زد و گریبان چاک کرد و گفت: تو میترسی که به عهدی که با مادرت بستهای خیانت کنی و من نترسم که به عهدی که با خدای خود بستهام خیانت کنم؟ پس دستور داد تا تمام اجناس و نقود کاروانیان را باز گردانند و به حضرت «عبدالقادر گیلانی» گفت: من نزد تو به درگاه خدایتعالی توبه میکنم! همه دزدان گفتند: تو بزرگ ما، در راهزنی هستی و امروز بزرگ ما، در توبه و بازگشت به جانب خدایی، سپس تمام دزدان به برکت آن راستگویی توبه کردند».
خطر این پدیده کمتر از دروغ نیست، این عمل بسیار زشت خصوصاً در محیطهایی که عاری از اخلاق اسلامی است و بر مبنای اصول تربیتی و ایمانی اسلام رشد و نمو نکرده است، شایع است.
بدیهی است که طفل اگر از همان ابتدای زندگی بر مبنای حس حضور و نظارت الهی و ترس از او رشد نکند و به ادای امانت و حقوق دیگران به طور کامل عادت نکند، بتدریج به جانب دزدی و حیلهگری و خیانت کشیده خواهد شد. بدون عذاب وجدان، مال مردم را میخورد و نظام جامعه را به تنگ میآورد و مردم از اعمال زشت او در امان نیستند.
پس لازم است که اولیا و مربیان محترم ابتدا نهال حضور و نظارت الهی و ترس از او را در اعماق وجود فرزندانشان بکارند، سپس آنان را به نتایج وخیم و زیبانبار دزدی و حیلهگری و خیانت آشنا سازند و ایشان را نسبت به نهایت فضاحت بار و عذاب دردناکی که خدای تعالی برای این مجرمین منحرف آماده کرده است، آگاه سازند. اما با کمال تاسف اکثر پدران و مادران در این مورد بخصوص، دقت وتوجه زیادی ندارند. چه بسا که وسایل یا اشیایی را نزد بچههای خوددیده و از آنان میپرسند که این را از کجا آوردهاید؟ آنها هم جواب میدهند: آن را در خیابان پیدا کردهام یا هدیه یکی از دوستان است. پدر و مادر با این توجیه قانع میشوند ودروغ آنان را با سکوت خود تصدیق میکنند و با این ادعای باطل فرزند آنان دیگرترس از تهمت یا رسوایی خود نخواهد داشت و بر انجام دزدی جرات پیدا میکند و به این جرایم ادامه میدهد، زیرا کنترل و مراقبتی از جانب والدین خود احساس نمیکند. بسیار زشتتر و شرمآور تر از این حالت شرایطی است که یکی از والدین فرزند خود را به دزدی تشویق میکند، چنین آدمی بزودی در جرم و تبهکاری غرق میشود و به انحراف و دزدی بیش از پیش مبادرت میکند.
بقول شاعر:
و هل یرجی لأطفال کمال |
|
إذا ارتضعوا ثدی الناقصات |
«آیا از بچههایی که از پستان زنان نالایق و پست شیر میخورند، میتوان انتظار کمال و بزرگی داشت!»
یکی از محاکم شرعی به قطع دست دزدی حکم کرد، وقتی هنگام اجرای حکم رسید با صدای بلند فریاد زد: قبل از آنکه دست مرا قطع نمایید زبان مادرم را ببرید، زیرا اولین باری که تخممرغی را از خانه همسایه دزدیدم، مادرم نه تنها مرا نکوهش نکرد و از من نخواست که آن را پس دهم بلکه لیلی (صدایی است که زنان در مراسم جشن و سرور یا خوشحالی زیاد از خود در میآورند و صدای ممتدی است که با زدن کف انگشتان دست بر روی دهان حالت منقطع پیدا میکند 9 کرد و خدا را شکر کرد و اظهار داشت که پسرم برای خودش مردی شده است.
در اینجا نمونههایی از شخصیت والای فرزندان سلف صالح خود را تقدیم حضور خوانندگان گرامی میکنم تا بدانیم تا چه اندازه بر ادای حقوق سایرین حریص بودند و تا چه حدی به ادای امانت متعهد بودند و چگونه خدایتعالی را در همه احوال و درآشکار و نهان خود، مراقب و ناظر و بینا میدیدند.
«عمربن الخطاب»س قانونی صادر کرد که بر مبنای آن اختلاط آب با شیر ممنوع بود، اما واقعیت مسلم آن است که قانون نمیتواند تمامی مخالفین و مجرمین را ببیند یا در هر مورد مچ فرد خیانتکار را بگیرد. آری قانون به تنهایی از انجام چنین عملی عاجز است، باید همراه این قانون ایمان به خداوند و اعتقاد به حضور و نظارت او در درون افراد وجود داشته باشد تا هر کس خود مامور خویش باشد.
و در اینجا داستان مشهور دختر و مادر شیر فروش را نقل میکنند که مادر قصد داشت مقداری آب به شیر اضافه کند تا بیشتر سود ببرد و دختر مؤمن به او تذکر میدهد که امیرالمؤمنین اختلاط آب و شیر را ممنوع کرده است! مادر میگوید: «آری قانون را میدانم اما «عمربن الخطابس» اینجا نیست که باز ببیند و جریمه کند».
دختر جواب میدهد: «اگر امیرالمؤمنین ما را نمیبیند، خدای او ناظر بر ماست».
عبدالله بن دینار میگوید: با «عمربن الخطابس» به جانب مکه میرفتیم، در راه با چوپانی مواجه شدیم «عمربن الخطابس» خواست او را بیازماید، گفت: «ای چوپان، یک گوسفند از این گلهات به من میفروشی».
چوپان گفت: خیر، من خود مالکی دارم و این گله متعلق به اوست.
«عمرس» گفت: به آقایت بگو: گرگ آن را خورد!
چوپان گفت: جواب خداوند را چه بدهم که ما را میبیند؟
«عمر»س گریه کرد و با چوپان راه افتاد او را از آقایش خرید و آزاد کرد و گفت: این کلام، تو را در دنیا آزاد کرد، امیدوارم که در قیامت نیز نجاتبخش تو باشد.
از جمله بدترین پدیدههایی است که در محیط زندگی و اجتماعی فرزندان به چشم میخورد و در محیطهایی شایع است که از هدایت قرآنی و تربیت اسلامی فاصله گرفته است و با دقت در مورد آن در مییابیم که دو علت اساسی برای بروز و ظهور این پدیده وجود دارد:
فرزندی که از زبان پدر و مادرش کلمات و عبارات زشت و شرمآور را میشنود، بدون تردید بزودی آنها را تکرار خواهد کرد و به اینگونه عبارات و الفاظ ناپسند عادت خواهد کرد و در نهایت بجز کلام فحش و الفاظ و عبارات زشت و ناپسند بر زبان نمیآورد.
فرزندی که افسار گسیخته و بحال خویش رها میگردد و مجال مییابد که با دوستان بد و همراهان فاسد همنشین گردد، بدیهی است که الفاظ لعن و فحش و دشنامهای آنچنانی را از آنان یاد میگیرد، پس میتوان انتظار داشت که منحطترین الفاظ و قبیحترین عادتها را از اینچنین افرادی کسب کند و به بدترین و فاسدترین شکل ممکن تربیت شود و اخلاقی سراسر آلوده باگناه و تبهکاری داشته باشد.
بنابراین، بر تمامی پدران و مادران واجب است که در رفتار نیکو، سخن پاک و وارسته و زیبایی لفظ و تعبیر، الگوی شایستهای برای فرزندان خود باشند و همانطور هم واجب است که آنها را از بازی و همنشینی با خیابانگردها و اشرار در فضای بد، برحذر دارند تا تحتتاثیر عادات بد و انحراف اخلاقی آنها قرار نگیرند و به آنان بفهمانند که فحاشی شخصیت آنان را در هم میشکند و باعث انحطاط ایشان میشود و نتیجهای جز ایجاد خشم و کینه بین افراد جامعه ندارد.
و نهایتا واجب است که اولیا و مربیان احادیثی را که از دشنام و فحش نهی کرده است و عذاب و عقوبت شدیدی را که خدایتعالی برای لعن کنندگان و فحاشان قرار داده است به فرزندان خود آموزش دهند، چه بسا از نصایح و رهنمودهای آنان بهره گرفته و ازارتکاب آن منع شوند.
در اینجا احادیثی که از فحش و دشنام نهی میکند، تقدیم خوانندگان میشود:
«سباب المسلم فسوق، وقتاله کفر».
«ناسزا گفتن به مسلمان گناه است و کشتن او کفر است». (روایت مسلم و بخاری و دیگران).
«إن من أکبر الکبائر أن یلعن الرجل والدیه، قیل: یا رسول الله! کیف یلعن الرجل والدیه؟ قال: یسب الرجل أبا الرجل فیسب أباه، ویسب أمه فیسب أمه».
«از جمله بزرگترین گناهان، آن است که فرزند، پدر یا مادرش را لعن کند، پرسیدند: ای پیامبر خدا، چگونه فرزند والدینش را لعن میکند؟ فرمود: مردی پدر مردی دیگر را دشنام میدهد و متقابلاً فرد مقابل، جواب او را میدهد و این بار مادرش را دشنام میدهد و او نیز جواب میدهد». (روایت امام بخاری واحمد).
«إن العبد لیتکلم بالکلمة من سخط الله لا یلقی لها بالا یهوی بها فی جهنم».
«بندهای از بندگان خدا کلامی بر زبان میآورد که خدایتعالی را خشمگین میکند، اما خودش آن را ساده میانگارد و اهمیتی نمیدهد که به واسطه آن کلام درآتش جهنم سقوط خواهد کرد». (روایت بخاری)
«وهل یکب الناس فی النار علی وجوههم إلا حصائد ألسنتهم».
«سخنانی که مردم در حق دیگران میگویند آنان را بطور واژگون وارد آتش جهنم خواهد کرد». (روایت اصحاب سنن و امام احمد).
«لیس المؤمن بالطعان ولا اللعان ولا الفاحش ولا البذیء».
«انسان مؤمن، بد دهن، نفرین کننده و فحاش و ناسزاگوی نیست». (روایت ترمذی).
چه زیباست کودکی که الفاظ زیبا و کلمات شیرین و دلپذیر را بر زبان جاری میکند و چه محبوب است کودکی که براساس رفتاری نرم و تعابیری دلپذیر، تربیت میشود و چه قابل تقدیر و ستایش است که کلمات لعن و دشنام و فحش را وقتی که میشنود ناپسند و ناخوشایند میداند، بدون تردید چنین فرزندی گل سر سبد خانه و جامعه خویش است و در بین مردم مانند خالی که در صورت نمایان است، بارز و جلوهگر میباشد.
در اینجا نمونههایی از شیوه سخن و کلام فرزندان گذشتگان بزرگوارمان را تقدیم شما خواننده محترم میکنم تا نمونه زیبایی سخن و حسن خطاب و رعایت ادب در کلام را از آنان ببینیم و بدانیم که کودکان ما، در گذشته چگونه حرف میزدند و به چه شیوهای سخن میگفتند.
در زمان «هشامبن عبدالملک» سرزمین شام دچار خشکسالی شد و قبایل مختلف به جانب مقر حکومت هشام براه افتادند، جمعیت وارد مقر حکومت شد و در میان جمعیت «درواس بن حبیب» که 14 ساله بود حضور داشت اجتماع مردم، هشام را به وحشت انداخت، در میان جمعیت درواس را نیز دید و با حالت تمسخر به نگهبانهایش گفت: هر کس اراده کرده مرا ببیند بدون هیچ مانعی به اینجا آمده میتواند حتی کودکان! «درواس» فهمید که منظور هشام اوست. گفت: ای امیر مؤمنان! وارد شدن من به سرای حکومت ضرری به شما نمیرساند در عوض موجب افتخار من خواهد بود، این قوم برای کاری جمع شدهاند که از بیان آن ناتوان هستند، سخن، نهان و خواست آدمی را آشکار میکند و سکوت آن را پنهان میسازد و برای دریافت و شناخت محتوای کلام راهی جز بیان آن نیست.
هشام گفت: پس سخن بگو! پدرسوخته!! (عبارتی ناشی از تعجب و تحسین برای کودکی که اینچنین توانایی دارد) «درواس» ادامه داد و سخنانش «هشام» را شگفت زده کرد او گفت: ای امیر مؤمنان! روزگار، سه سال متوالی هست و مال ما را گرفتی. ما دچار خشکسالی شدیم، قحطی سال اول چربیها را آب کرد، سال دوم گوشتها را خورد و سال سوم استخوانها را پوک کرد و میدانیم که زیادی اموال در دست شماست.
اگر این اموال متعلق به خداست بر بندگان مستحق او که ما هستیم تقسیم کنید!
و اگر این اموال متعلق به بندگان خداست چرا آن را محبوس کردهاید!
و اگر این اموال متعلق به خودتان است، صدقه بدهید که خدایتعالی اجر نیکوکاران را تباه نخواهد کرد.
و بدان ای امیر مؤمنان! که والی در رابطه با رعیت مانند روح برای جسد است و حیات جسد هم به واسطه روح است. «هشام» گفت: این پسربچه هیچ عذری از سه حالتی که گفت باقی نگذاشت، پس دستور داد که صدهزار درهم به قبیله آنان بدهند و صدهزار درهم نیز به «درواس» ببخشند.
«درواس» گفت: «ای امیر مؤمنان! صد هزار درهمی را که به من بخشیدهای به عطیهای که به اهل بادیه من دادی، اضافه میکنم چون میترسم صدهزار درهم برای آنان کافی نباشد».
«هشام» گفت: «آیا چیزی دیگری برای خودت میخواهی»؟
«درواس» گفت: «من نیازی غیر از نیاز سایر مسلمانان ندارم».
یکی از بدترین پدیدههایی که در عصر امروز یا باصطلاح قرن بیستم، دامنگیر جوانان و نوجوانان دختر و پسر ما شده و بسیار شیوع پیدا کرده است، فساد و بیبندوباری است به نظر میرسد که در دید جوان امروزی زندگی معنایی غیر از بهرهگیری از لذات حرام و شهوات ذلت بار و هوسهای گذرا ندارد و به قول معروف اگر اینها نباشد با دنیا خداحافظی کن که هیچ فایدهای ندارد.
با کمال تاسف این نسل بتدریج و ناخودآگاه بدون آنکه مانع و رادعی داشته باشند، خود را به موج فساد و عیاشی و بیبندوباری سپردهاند و براساس تقلیدی کورکورانه حیاتی ذلتبار را طی میکنند.
تعدادی از افرادی که سطحی فکر میکنند، گمان مینمایند که رقصهای شرم آور و برهنگی، نشانه ترقی است، و اختلاط زن و مرد به شکل ننگین و گستاخانهاش علامتی دال بر پیشرفت بوده و تنها مقیاس و معیار تجدد، تقلید کورکورانه از غربیهاست. این افراد ضعیف قبل از آنکه در میدانهای مبارزه و جهاد عقبنشینی کنند در درون خود دچار پس گرد و عقبنشینی شدهاند.
این افراد در زندگی هم و غمی ندارند بجز آنکه خود را میمونوار به شکل هیپیها یا پانکیها (آشغالها) در آورند، خود را مانند زنان بزک کنند و یا به دنبال دخترکی پست باشند تا مردانگی خود را به پایش بریزند و شخصیت خود را در ابراز محبت به او پایمال کنند. و به این طریق دائماً در تکاپو هستند، از فسادی به فساد دیگر و از گناهی به گناه دیگر. و دائماً در حرکت هستند تا دچار سقوط شوند، سقوطی که موجب هلاک و نابودی آنان خواهد بود.
و چه خوب گفته است شاعر:
کل من أهمل ذاته |
|
فهو أولی الناس طرا بالفناء |
لن یری فی الدهر شخصیته |
|
کل من قلد عیش الغرباء |
«هر کسی که شخصیت خود را از یاد برد، برای هلاک و نابودی شایستهترین فرد است. و کسی که زندگی غربیها را تقلید میکند هیچگاه هویت و شخصیتی برای خود نخواهد دید».
بدون تردید رسول گرامی خداص برنامهای عملی، و طریقی صحیح در جهت تربیت فرزندان بر مبنای شخصیت متمایز اسلامی و شیوه استوار و راسخ الهی بنیان نهادند که بر پدران و مادران واجب است از آن پیروی کنند.
و اینک مهمترین مواد این برنامه و برجستهترین اصول آن تقدیم شما والدین و مربیان عزیز میشود.
در روایت «بخاری» و «مسلم» آمده است که پیامیر خداص فرمودند: «خالفوا المشرکین: حفوا الشارب، وأعفوا عن اللحی»، «جزوا الشارب، وأرخوا اللحی، وخالفوا المجوس». «با مشرکین مخالفت کنید، سبیل را کوتاه و ریش را بلند نمائید».
و در روایت «مسلم» نیز آمده است: «اضافی سبیل را قطع کنید و ریش را بلند نمائید و با مجوسیان مخالفت کنید».
پیامبر محبوب ماص همچنین فرمودند: «لیس منا من تشبه بغیرنا؛ لا تشبهوا بالیهود ولا بالنصاری». «کسی که غیرمسلمانان تقلید کند، از ما نیست، از یهود و نصارا تقلید نکنید!» (روایت ترمذی).
و در روایت «ابو داود» آمده است که فرمودند: «من تشبه بقوم فهو منهم». «کسی که خود را شبیه به قومی سازد از آنهاست».
و همچنین فرمودند: «لا یکن أحدکم إِمَّعَة یقول: أنا مع الناس، إن أحسن الناس أحسنت، وإن أساءوا أسأت، ولکن وطنوا أنفسکم إن أحسن الناس أن تحسنوا، وإن أساءوا أن تجتنبوا إساءتهم». «هیچکدام از شما نباید بگوید من با مردم هستم، اگر درست رفتند، من هم براه راستم و اگر بد بودند براه بد خواهم بود، در حالی که خود را آماده کرده است که اگر به چیزی رسیدند با آنان باشد و اگر نرسیدند از انان دوری کند».
و بر شما والدین و مسؤولین گرامی واجب است که بین دو جنبه از دستاوردهای بیگانگان تمیز قائل شوید، جنبهای که باید از آنان یاد بگیریم و جنبهای که باید رها کنیم و به آن نزدیک نشویم که بشرح ذیل میباشد:
الف- آنچه گرفتن، و پیروی از آن جایز است
گرفتن علوم طبیعی مانند علوم طبی، مهندسی، فیزیک، شیمی، روش ساخت ابزار جنگی و صنعتی، حقایق مربوط به جهان ماده و اسرار ذرات بنیادی و موضوعات دیگری مانند اینها و در دید کلی تمامی جنبههای مثبت تمدن و علوم بیگانگان که میتواند برای مسلمین مفید و مؤثر باشد، مطلوب است، زیرا نبیاکرمص فرموده است: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم».
«طلب علم بر هر فرد مسلمان واجب است». (روایت ابن ماجه).
و در روایتی از «ترمذی» آمده است که آنحضرتص فرمود: «الحکمة ضالة کل حکیم، فإذا وجدها فهو أحق بها». «علم گمشده انسان عالم است پس هنگامی که آن را یافت برای یادگیری و فهم آن شایستهتر و محقتر است».
طلب علم و مجهز شدن مسلمانان در مقابل دشمنان را نیز میتوانیم از آیه مبارکه ذیل استنباط نمائیم که خدایتعالی در آن فرمود:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾ [الأنفال: 61].
«و آنچه از نیرو و توان دارید بر علیه دشمنانتان بسیج کنید».
ب- آنچه گرفتن و پیروی از آن حرام است
تقلید از رفتار و عادات و اخلاق و بطور خلاصه تمامی عادات بیگانگان، (خصوصاً غربیها) که منافی عقیده و هویت اسلامی ماست، حرام است، زیرا موجب فنای شخصیت و انهدام موجودیت اسلامی ما میگردد و اراده و توان ما را برای حرکت دینی سست میکند و فضایل اخلاقی و معنوی ما را درهم میشکند.
در صحیحین آمده است که «عمربنالخطابس» نامهای به مسلمانان مقیم در سرزمین ایران نوشت و فرمود: «إیاکم والتنعم وزی أهل الشرک». وفی روایة للإمام أحمد: «ذروا التنعم وزی أهل العجم».
«از خوشگذرانی و غرق شدن در تنعم و رفاه مادی و رسوم مشرکین بپرهیزید».
و در روایت «امام احمد» آمده است که فرمود: «خوشگذرانی و رسوم بیگانگان را رها کنید».
پیامبر اکرمص در این مورد فرمودند: «إیاکم والتنعم فإن عباد الله لیسوا بالمتنعمین». «از خوشگذرانی بپرهیزید که بندگان راستین خدا، خوشگذران نیستند». (روایت امام احمد).
منظور ما از خوشگذرانی و عیاشی، زیاده روی و افراط در برخورداری و بهرهگیری از لذایذ و اتراف و اسراف میباشد. این پدیده بتدریج موجب عادت به راحتی و رفاه میشود که در نتیجه آن فرد مسلمان از انجام واجبات، دعوت و جهاد عقب خواهد افتاد و با غرق شدن در لذت دچار لغزش و گناه میشود و امراض و بیماریهای گوناگون نیز به سبب آن دامنگیرش خواهد شد.
3- نهی از شنیدن ترانهها و موسیقی فاسد
رسول اکرمص فرمود: «أن الله عزوجل بعثنی رحمة وهدی للعالمین، وأمرنی أن أمحق المزامیر، والمعازف، والخمور، والأوثان التی تعبد فی الجاهلیة». «خدای عزوجل مرا بعنوان رحمتی برای هدایت جهانیان فرستاد و امر فرمود تا آلات موسیقی فاسد و شراب و بتهای مورد پرستش را نابود کنم». (روایت امام احمد).
و در روایت دیگری آمده است: «لیکونن فی أمتی أقوام یستحلون الحر، والحریر، والخمر، والمعازف». «در امت من کسانی خواهند بود که زنا و حریر و شراب و آلات موسیقی را جائز میدانند». (روایت بخاری، ابن ماجه و امام احمد).
«ابن عسا کر» در کتاب تاریخ خود و «ابن صصری» در کتاب «امالی» از «انس بن مالک»س روایت میکنند که پیامبر خداص فرمود: «من قعد إلی قینة یستمع منها صب الله فی أذنیه الآنک یوم القیامة». «کسی که در پای آواز زن آوازه خوان بنشیند و گوش دهد، خدایتعالی در روز قیامت گوش او را از سرب مذاب پر میکند».
و در روایت «ترمذی» آمده است که فرمود: «من استمع إلی صوت غناء لم یوذن له أن یستمع إلی صوت الروحانیین فی الجنة»([3]). «کسی که به صدای آوزاه خوان گوش دهد، در قیامت به او اجازه نمیدهند به صدای روحانیون بهشت گوش دهد». (روایت حکیم ترمذی).
بر والدین و مربیان عزیز پوشیده نیست که گوش کردن به آوازها و آهنگهای محرک و فاسد چه اثر نامطلوبی بر اخلاق فرزند خواهد گذاشت و طولی نخواهد کشید که او را به جانب گناه و منکرات سوق میدهد و وی را به سوی لغزشگاه لذت جویی و شهوتطلبی خواهد برد.
در اینجا شایسته است که سخن کوتاهی در ارتباط با حکم خرید و استفاده از تلویزیون داشته باشیم تا والدین محترم دید روشنتری در ارتباط با حلال و یا حرام بودن آن داشته باشند.
تردیدی نیست که وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو و تلویزیون و ضبط و غیره ماحصل و نتیجه یشرفت و ترقی انسان امروز است، خصوصا وسایل ارتباط جمعی که از مهمترین اختراعات قرون اخیر و از حساسترین دستاوردهای تمدن بشری است، بهرحال یک وسیله است و عیناً مانند شمشیر دولبه خواهد بود که میتواند در جهت خیر و نفع مردم مورد استفاده قرار گیرد یا در جهت شر و به ضرر آنان بکار برده شود.
هیچکس شکی ندارد که اگر این ابزار در خدمت آموزش علمی و تثبیت عقیده اسلامی و تحکیم اخلاقی و ارتباط نسل حاضر با تاریخ و مجد و عظمت پیشین و راهنمایی امت به آنچه خیردنیا و آخرت را برایش تامین میکند، قرار گیرد، خرید و نگهداشتن و استفاده از آن جایز است و بسیار هم مفید واقع میشود، اما اگر این وسیله برای شیوع فساد و انتشار بیبندوباری و گمراه کردن نسل جوان و انحراف از مسیر اسلام بکار رود، هیچ عاقل منصفی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد آن را حلال ندانسته و به حرام بودن آن حکم خواهد داد و خرید آن را گناه میداند و استفاده از آن را معصیتی بحساب میآورد که در قیامت وبال گردنش خواهد شد.
و اگر در برنامههای تلویزیون در سرزمینهای اسلامی دقت کنیمبا کمال تاسف میبینیم که اکثراً به برهنگی و بیحجابی و اختلاط زن و مرد دعوت میکند و جوانان ما را به مفاسد اجتماعی، بیبندوباری و زنا و روابط نامشروع تشویق میکند و برنامهای که واقعاً قصد خیر یا آموزش صحیح علمی یا سودمند را داشته باشد حقیقتاً کم است.
(أ) اندیشمندان و مجتهدین اسلامی در تمامی اعصار اتفاقنظر داشتهاند که به تشریع اسلامی به طور کلی 5 هدف دارد: 1- حفظ دین 2- حفظ عقل 3- حفظ نسل 4- حفظ جان 5- حفظ مال.
صاحبنظران مسلمان عقیده دارند که تمامی آیات قرآنی و احادیث نبوی، این 5 هدف را دنبال میکنند و با توجه به آن که اکثر برنامههای تلویزیونی در حال حاضر ترانههای فاسد، نمایشات شرم آور، فیلمهای مبتذل و تبلیغات منحرف کننده است، موجب نابودی شرافت انسانی و تباهی آبرو و حیثیت مسلمین و شیوع حشا و زنا میگردد. بدیهی است که شرع، نگاه کردن و گوش دادن به چنین برنامههای را با هدف حفظ نسل و نسب و آبروی مسلمان حرام خواهد کرد و بطریق اولی خرید تلویزیون برای این مقصد حرام خواهد بود.
(ب) دلیل دیگر ما روایت مشهور «لاضرر ولا ضرار فی الإسلام» میباشد این روایت را «امام مالک» و «ابن ماجه» و «الدار القطنی» روایت کردهاند و مفهومش آن است که ضرر رساندن چه ابتدا و چه بطور عکسالعمل جایز نیست، براساس این اصل تلویزیون با اینچنین برنامههایی حرام خواهد بود، زیرا مردم را به جانب فساد و بیبندوباری میکشاند و غرایز و شهوات جنسی را تحریک میکند،
با اجرای این حکم(استفاده نکردن در موارد حرام) عقیده و اخلاق و سلامت نظام خانواده تضمین میشود و از ضررهای متعدد آینده نیز جلوگیری خواهد شد.
(ج) اکثر برنامههای باصطلاح سرگرم کننده که بر صفحه تلویزیون به نمایش در میآید با ترانههای مستهجن ومبتذل و رقصهای عریان است که به انحراف اخلاقی دامن میزند و خطر بزرگی در جهت فرو ریختن پایههای اخلاقی و تربیتی جامعه میباشد و چنانکه قبلاً نیز تاکید کردهایم، دلیل دیگری بر تحریم خرید و استفاده از تلویزیون است.[4]
4- نهی از زن صفتی و تشابه به زنان
«سعیدبن المسیبس» میگوید: «معاویهس» به مدینه آمد و برایمان موعظه کرد، مشتی موی مصنوعی در آورد و گفت: استفاده از موی مصنوعی را فقط در بین یهودیان دیدهام و وقتی که در مورد آن برای پیامبر اکرمص سخن گفتند، فرمود: استفاده از کلاهگیس، (موی مصنوعی) نوعی حقهبازی است. (روایت مسلم وبخاری).
و درروایت «مسلم» اینچنین آمده است: که معاویهس گفت: «براستی که پوشش بدی اختراع کردهاید و پیامبر اکرمص از حقهبازی نهی کرده است».
«بخاری» و «ابوداود» و «ترمذی» از «ابن عباس» روایت میکنند که گفت: «رسول خداص فرمود: «لعن الله المخنثین من الرجال، والمترجلات من النساء». «خدا، مردان زن صفت و زنان مرد صفت را لعنت میکند».
و در لفظ دیگری آمده است که فرمود: «لعن الله المتشبهات من النساء بالرجال، والمتشبهین من الرجال بالنساء». «خدا مردانی که خود را شبیه زنان میسازند و زنانی را که خود را شبیه مردان میسازند، لعنت میکند». (روایت احمد، ابوداود و ابن ماجه)
و درروایتی از حضرت «علی» «کرم الله وجهه» آمده است که رسول خداص پارچه حریری در دست راست و تکه طلایی در دست چپ گرفت و فرمود: «إن هذین حرام علی ذکور أمتی» «این دو بر مردان امت من حرام است». (روایت ابوداود).
و درروایتدیگری نیز آمده است که فرمود: «الحریر والذهب حرام على ذکور أمتی حل لإناثهم» «لباس حریر و طلا بر مردان امت من حرام است و بر زنان حلال است». (روایت ترمذی).
بنابراین استفاده از کلاهگیس یا موی مصنوعی، پوشیدن لباس حریر و بکار برن طلا جهت زینت و همچنین خود آرایی مردان مانند زنان و بالعکس و خروج نیمه عریان و یا عریان و زن صفتی، تماماً از مظاهر فساد و بیبندوباری است و موجب از بین رفتن غیرت و مردانگی مردان و نزول و پستی شخصیت انسانها و لطمه اساسی به اخلاق و فضیلتهای انسانی میشود و نهایتاً جامعه را بسوی گناه و فسادی دامنگیر سوق میدهد، بویژه نوجوانان که نسلی حساسترند و با سرعت بیشتر به جانب اخلاق سوء و انحراف و فساد کشیده میشوند.
5- نهی از بیحجابی و خودآرایی واختلاط زن و مرد و نظر به نامحرمان
خدایتعالی در سوره احزاب میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٥٩﴾ [الأحزاب: 59].
«ای پیامبر، به زنانت و دخترانت و سایر زنان مسلمان بگو که جامهای گشاد بپوشند (تا محاسن و زیبائیهایشان را بپوشاند) و این مناسبترین راه است که آنان را از زنان مشرک تمیز دهند و آزار ننمایند و خداوند محققاً بخشایشگر و مهربان است».
و در سوره نور میفرماید:
﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ﴾ [النور: 30- 32].
«(ای محمد!) بگو که مردان مؤمن چشمهایشان را از نگاه به نامحرم باز دارند و اعضای تناسلی خود را از زنا و فعل حرام حفظ کنند که به تقوی و طهارت نزدیکتر است. به تحقیق خداوند بر هر آنچه که میکنند آگاه است و به زنان مؤمن بگو که چشم خود را از نگاه حرام باز دارند و اعضای تناسلی خود را از فعل حرام حفظ کنند و زینتهای خود را ظاهر نکنند، مگرآنچه ظاهر میشود و مقنعههای خود را بر گریبان خود اندازند، و زینتهای خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهرانشان و پدرانشان و...».
آیا باید زنان صورت خود را بپوشانند؟ آیا در این مورد حکم واجب شرعی داریم یا نه؟ در ابتدا قبل از دادن جواب، بهتر است که نظر صحابی و گذشتگان خود را راجع به این آیه بشنویم.
«ابن عباسب» میگوید: خدایتعالی زنان مؤمن را امر فرمود که وقتی برای امری ضروری از منزل خارج میشوند صورت خود را با قسمت فوقانی جلباب (لباس گشادی که پوشیده اند) بپوشانند و فقط یک چشم آنان بیرون باشد.
این گفته «ابن عباسب» را «ابن جریر طبری» روایت کرده است. او همچنین از «ابن سیرین» روایت میکند که گفته است: از «عبیدة بن الحارث الحضرمی» درباره این آیه ﴿یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ﴾ سؤال کردم، در جواب من با لباسش سروصورت خود را پوشاند، طوری که فقط یک چشم او معلوم بود.
«ابن جریر طبری» خود در این باره میگوید: «زنان آزاده هنگام خروج از منزل به علت ضرورتی که پیش میآید، نباید سر و روی خود را مانند کنیزها باز بگذارند، بلکه باید لباسهای گشاد و بلند بپوشند تا افراد هرزه و هوس باز آنان را آزار ندهند».
«علامه أبوبکر الجصاص» میگوید: «این آیه دلالت دارد بر اینکه زن جوان به پوشیدن صورت امر شده است تا عفت و پوشیدگی خود را هنگام خروج از منزل به جامعه نشان دهد و مورد آزار هرزههای طمعکار واقع نشود».
«قاضی بیضاوی» در تفسیر این آیه میگوید: «زنان وقتی برای ضرورتی از منزل خارج شدند باید صورت و بدن خود را نیز با لباس گشاد خود بپوشانند».
«علامه نیشابوری» در تفسیر این آیه میگوید: «در اوائل ظهور اسلام، زنان بنا به عادات جاهلی با پیراهن زنانه و مقنعه بیرون میآمدند و در این مورد تفاوتی بین کنیز و زن آزاده نبود، سپس مامور شدند که لباس گشاد بپوشند و سر و صورت خود را نیز بپوشانند».
از آنچه بیان کردیم نتیجه میگیریم که صحابی پیامبرص و اهل تفسیر و دانشمندان اسلامی اتفاقنظر دارند که زن مسلمان باید لباس گشاد و بلند بپوشد و صورتش را نیز بپوشاند.
در مرحله دوم برای اثبات ادعای خود به اخبار صحیحی که از رسول خداص و زنان صحابهش در این باب به ما رسیده است دقت میکنیم.
در سنن «ابو داود و ترمذی» و موطا «امام مالک» آمده است.
«نبی اکرم ج در مراسم حج به زنان محرمه امر کرد: نقاب نزنند و از دستکش استفاده نکنند»!
این حدیث صریحاً دلالت میکند بر آنکه زنان در زمان رسول خداص به نقاب و دستکش عادت داشتهاند و در هنگام احرام از آن نهی شدهاند و این جواز مطلق نیست، بلکه در شرایط خاص میباشد که احادیث مربوط به آن ذکر میگردد.
همچنین در سنن «ابوداود» از حضرت «عائشه»ل آمده است که میگوید:
«ما در حال احرام همراه رسول خداص بودیم، وقتی سواران از کنار ما عبور میکردند، هر کدام از ما نقابش را از روی سر به صورت میکشید و وقتی که رد میشدند، نقاب را بر میداشتیم».
و در «الموطا» امام مالک از «فاطمه بنت المنذر» آمده است که در زمانیکه در احرام بودیم صورتهایمان را میپوشاندیم، همراه اسماء دختر «ابوبکر صدیق» بودیم و او هم ما را منع نمیکرد.
در «فتح الباری» شرح صحیح بخاری از حضرت «عائشهل» روایت شده است که گفت: زن مؤمن قسمت بالای جلباب را از بالای سر بر صورت میکشد.
همچنین در صحاح آمده است که زنی مسلمان در بازار «بنی قینقاع» مشغول خرید بود و محجوب بود، یکی از مردان یهودی سر راه او قرار گرفت و او و حجابش را مسخره کرده و خواست او را مجبور کند که نقابش را بردارد تا چشمهایش را ببیند، اما زن مسلمان خودداری کرد و طلب کمک نمود، یکی از مردان مسلمان که متوجه موضوع شد به مرد یهودی حمله کرد، هر دو درگیر شدند و مرد یهودی به قتل رسید.
در احادیث صحیح فوق آشکار میگردد که زنان پیامبر اکرمص و زنان اصحاب گرامی او زمانی که برای انجام امور ضروری بیرون میرفتند، صورت خود را میپوشاندند، هر چند در حال احرام بودند، بنابراین اعتقاد که شرع اسلام پوشاندن صورت را واجب کرده است.
دلائل رده سوم ما در رابطه با وجوب پوشش چهره زن، نظرات امامان مجتهد است.
جمهور امامان مجتهد بر این عقیدهاند که پوشش چهره زن واجب است و کشف آن حرام میباشد از جمله این بزرگان «امام شافعی»، «امام احمد» و «امام مالک» است که استدلال آنان بر گفتار صحابی و دانشمندان اسلامی در ارتباط با عبارت قرآنی ﴿یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ﴾ میباشد.
اما فقهاء حنفی و اندیشمندان مسلمان تابع آنان بر این عقیدهاند که صورت زن جزو عورت او نیست و اگر کشف آن منجر به فتنه و فساد نشود جایز است، اما چنانچه بر ظاهر نمودن صورت، فتنهای مترتب باشد، بنابر قاعده سد ذرایع کشف آن حرام است[5].
مهمترین دلایلی که این گروه بر جواز ظاهر ساختن صورت آوردهاند بشرح زیر است:
حدیث «فضل بن عباس» که میگوید: «در حجهالوداع در کنار رسول اکرمص بودم که از کنارایشان زنانی که در حال احرام بودند عبور کردند، فضل به آنان نگاه میکرد، رسول خداص دستش را به صورت فضل نهاد و آن را به طرف دیگر برگرداند».
حدیث فوق صحیح است و «مسلم» و «ابوداود» و «ابن ماجه» آن را روایت کردهاند و وجه استدلال این گروه آن است که اگر صورت آنان ظاهر نبود، فضل به آنها نگاه نمیکرد.
دلیل دیگر آنان حدیث «اسماء دختر ابوبکرب» میباشد که براساس روایت «ولید» از «سعیدبن بشیر» و او از «قتاده» «از خالدبن در یک» از حضرت «عائشهل» آمده است که: رسول اکرمص نشسته بود که «اسماء دختر ابوبکرس» وارد اتاق شد و لباس نازکی بر تن داشت پیامبرص رویش را برگرداند و فرمود: «ای اسماء! وقتی دختر به سن بلوغ رسید جایز نیست که از او غیر از این و این دیده شود» و آن حضرت به صورت و دودست اشاره کردند.
جمهور فقها استدلال آنان را در ارتباط با دو حدیث مذکور اینگونه پاسخ گفتهاند:
حدیث «فضل بن عباس» حاوی دلیلی برای ظاهر کردن صورت زن مقابل مرد بیگانه نیست، زیرا زنانی که در حدیث مورد بحث هستند در احرام بودهاند و در احرام جایز است که زن صورت و دودست خود را ظاهر کند و چنانکه قبلاً بحث کردیم در حدیث آمده است که در هنگام احرام، زن نه نقاب میزند و نه دستکش میپوشد مفهوم مقابلش آن است که در حال غیر احرام باید نقاب بزند و دستکش بپوشد.
حدیث «اسماءل» که به آن استدلال شده است «مرسل» است و معنی ارسال آن است که سندش منقطع میباشد. «ابن کثیر» در جلد سوم تفسیرش در صفحه 283 میگوید:
«ابوداود» و «ابو حاتم الرازی» میگویند که حدیث اسماء مرسل است و حدیث مرسل نمیتواند مبنای استنباط حکم باشد.
پس بنابر نظریه ائمه مجتهد، صورت زن عورت است و پوشش آن واجب میشود و ظاهر کردن آن حرام است. حتی فقهای حنفی که ظاهر کردن صورت را جایز میدانند آن را مشروط میکنند به اطمینان از عدم فتنه، در غیر اینصورت آن را مجاز نمیدانند.
هیچکس در حال حاضر در شیوع فتنه و فساد در جوامع کنونی ما شکی ندارد، پس بر پدر غیور و شرافتمند واجب است که زن و دخترانش را امر کند که نقابها را به چهره کشند تا فرمان خدایتعالی و پیامبرشص را به جای آورند و به این ترتیب به شیوه زندگی زنان صحابی تاسی کنند تا از آنچه امامان مجتهد و مورد اطمینان مسلمین گفتهاند پیروی کرده باشند.
ای پدر و مادر و مربی عزیز، بر هر انسان مسلمان لازم است که برای حفظ دین و حیثیت خویش همواره جانب احتیاط را داشته باشد.
و اگر میخواهید در روز قیامت با کسانی که خدایتعالی نعمتهایش را به آنان ارزانی داشته است، (پیامبران، صدیقین، شهداء و صالحین) محشور شوید، باید راهی را برگزینید که به تقوی و پرهیزگاری نزدیکتر است.
نهی از خودآرایی و اظهار محاسن زنانه
در صحیح مسلم آمده است که رسول خداص فرمود: «صنفان من أهل النار لم أرهما: قوم معهم سیاط کأذناب البقر یضربون بها الناس، ونساء کاسیات عاریات، مائلات، ممیلات، ورؤوسهن کأسنمة البخت المائلة، لا یدخلن الجنة ولا یجدن ریحها، وإن ریحها لیوجد من مسیرة خمسمائة عام».
«دو گروه در قیامت اهل آتشند که حالا وجود ندارند اما در آینده خواهند بود، گروه اول: قدرتمندان ظالمی هستند که شلاقهایی مانند دم گاو در دست دارند، (کنایه از ابزار و اسلحه ظالمین برای ارعاب و شکنجه مردم) که با آن مردم را میزنند و گروه دوم: زنانی که لباس بر تن دارند اما از فرط تنگی و شفافیت لباس، عریان هستند، با ناز و کرشمه راه میروند و چشم و قلب مردم را بسوی خود جذب میکنند و موهایشان را مانند کوهان شتر بر روی سر جمع کرده و بالا میآورند،ایندو گروه به بهشت وارد نمیشوند و حتی بوی آن هم به مشامشان نمیرسد، بهشتی که بوی آن را از فاصله 500 سال میتوان احساس کرد».
خدایتعالی خطاب به زن مسلمان میگوید:
﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ [الأحزاب: 33].
«در منزلهایتان بمانید! (بغیر از ضرورت خارج نشوید) و مانند جاهلیت پیش از اسلام خود را آشکار نسازید».
و میفرماید:
﴿وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِی لَا یَرۡجُونَ نِکَاحٗا فَلَیۡسَ عَلَیۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعۡنَ ثِیَابَهُنَّ غَیۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۢ بِزِینَةٖۖ وَأَن یَسۡتَعۡفِفۡنَ خَیۡرٞ لَّهُنَّۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٦٠﴾[النور:60].
«پیر زنانی که دیگر امید به ازدواج ندارند، (منظور آنکه هیچ اثر تحریکی بر مردان ندارند) اشکالی ندارد که پوشش خویش فروگذارند، مشروط بر آنکه زینت آرایی نکنند و اگر به جهت حفظ عفت خویش پوشیده باشند، برایشان بهتر است و خدا شنوا و بیناست».
اما در ارتباط با نهی از اختلاط زنان و مردان این چنین آمده است
خدایتعالی در سوره نور میفرماید:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِکَ أَزۡکَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ ٣٠﴾ [النور: 30].
«ای محمدص بگو که مردان مؤمن چشمهایشان را از نگاه به نامحرم باز دارند و اعضای تناسلی خود را از زنا و فعل حرام حفظ کنند و به زنان مؤمنه بگحو که چشم خود را از نگاه حرام نگه دارند و اعضای تناسلی خود را از فعل حرام حفظ کنند».
شما بگوئید! زنان و مردانی که با هم اختلاط میکنند و در جایی با هم جمع میشوند چگونه میتوانند چشم خود را از نگاه حرام باز دارند؟ و این مفهوم عدم اختلاط را از آیه فوق میتوان استبناط نمود.
و در آیه دیگری میفرماید:
﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ ذَٰلِکُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِکُمۡ وَقُلُوبِهِنَّ﴾ [الأحزاب: 53].
«و اگر ازآنان (اشاره به همسران پیامبر) متاعی در خواست نمودید از پشت پردهای باشد که این عمل برای قلب شما و آنان پاکیزهتر است».
پیامبر خداص فرمود: «لا یخلون رجل وامرأة إلا کان الشیطان ثالثهما». «هر زن و مردی با هم خلوت کنند، شیطان نیز حتماً همراه آندو خواهد بود». (روایت ترمذی).
و در صحیحین نیز آمده است که رسول خداص فرمودند: «إیاکم والدخول علی النساء، فقال رجل: یا رسول لله! أفرایت الحمو (أی قریب الزوج)؟ قال: الحمو الموت». «از داخل شدن به مکانی که زنی تنها در آن است بپرهیزید». پرسیدیم: ای رسول خدا، آیا نزدیکان شوهر میتوانند وارد شوند؟ پیامبرص فرمود: «قوم و خویش نزدیک شوهر مرگ است» (مقصود آنحضرتص این بوده است که این ممنوعیت برای نزدیکان شوهر بسیار شدیدتر است).
همچنین در صحیحین از «ابن عباس» روایت شده است که رسول اکرمص فرمودند: «لا یخلون أحدکم بامرأة إلا مع ذی محرم».
«هیچکدام از شما نباید با زنی خلوت کند مگر آنکه محرم زن همراه او باشد».
نگاه کردن به زن نامحرم حرام است
همچنانکه دیدیم پروردگار متعال میفرماید:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ...﴾ [النور: 30].
و در سوره اسرا نیز فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦﴾ [الإسراء: 36].
«به تحقیق گوش و چشم و قلب همه آنها مورد سؤال خواهند بود».
امام «مسلم» از «جریرس» روایت میکند که گفت: از رسول خداص درباره نگاهی که بطور ناگهانی و اتفاقی به نامحرم میافتد سؤال کردم، فرمود: «اصرف بصرک». «رویت را برگردان».
«ام سلمه» میگوید: مدتی از نزول آیه حجاب گذشته بود، روزی من و «میمونه» نزد پیامبر خداص بودیم که «ام مکتوم» وارد شد. فرمودند: خود را بپوشانید! گفتم ای رسول خدا ص مگر اممکتوم کور نیست؟ فرمود: مگر شما دو نفر کور هستید؟ آیا شما دو نفر او را نمیبینید. (روایت ابوداود و ترمذی)
«ابوسعید» میگوید: رسول خداص فرمود که از نشستن در راهها بپرهیزید! گفتیم ای رسول خداص ما در راه با یکدیگر برخورد میکنیم و به ضرورت با یکدیگر سخن میگوئین پس ناچاراً در جایی برای مدتی با هم توقف کرده و جمع میشویم. فرمود: پس اگر در راهی جمع شدید حق راه را ادا کنید! گفتیم حق راه چیست؟ ای رسول خداص, فرمود: «به نامحرم نگاه نکنید! به کسی آزار نرسانید! سلام را جواب بگوئید! امر به معروف و نهی از منکر نمائید».
بدیهی است که اگر تمامی انسانها از پیروجوان، زن و مرد، کوچک و بزرگ، حاکم و محکوم و... این مبانی ارزشمند و جاودان را برگزینند و براساس آن زندگی کنند و از هر آنچه کرامت و فضیلت انسانی را لکهدار میکند، بپرهیزند و برهنگی و اختلاط زن و مرد را کنار بگذارند، در فاصلهای نه چندان زیاد جوامع بشری به گلستانی از فضایل اخلاقی تبدیل خواهد شد و انسان سرگشته امروزی در سایه آن با اطمینان و آرامش روحی به حیات خویش ادامه میدهد و براهی خواهد رفت که نتیجهاش سعادت جاودانی است، چنین جامعهای برنامه و دستورالعمل خدای خود را در زندگی خویش اجرا کرده است و حقیقتاً چرا این راه تا به این حد پر ثمر و ارزشمند است؟
جواب روشن است، زیرا طریقی است که خالق انسان برایش ترسیم کرده است مسلماً بهترین راه نیز خواهد بود. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣﴾ [الأنعام: 153].
«این راه راست من است از آن پیروی کنید و به راههای دیگر نروید که متفرق خواهید شد، (و از راه من دور نشوید) اینچنین پروردگارتان به شما سفارش کرد، شاید که پرهیزگار شوید».
تجسم و تحقق این شیوه زندگی در دورانهای مختلف در گذشته و حال و آینده فقط در پرتوی اجرای تعالیم ارزشمند قرآنی است، کلامی مقدس و ارجمند که پروردگار جهانیان برانسان نازل کرد تا برای همیشه او را به پاداش نیک مژده دهد و به عذاب دردناک تهدید کند و نوری پرفروز و تابان باشد که در ظلمت دنیا راه را به انسان نشان دهد.
و چه راست گفت پروردگار متعال ما آنجا که در کتاب با عظمت خویش فرمود:
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ وَیُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَبِیرٗا ٩﴾ [الإسراء: 9].
«این قرآن آدمی را به استوارترین راهها هدایت میکند و مؤمنان را که به شیوهای شایسته عمل میکنند به پاداشی بس بزرگ مژده میدهد».
آنچه تقدیم خوانندگان محترم شد، مهمترین قواعد تربیتی و روشهای عملی برای تربیت اخلاقی فرزند بود. با حرکت دقیق براساس قواعد مذکور میتوانید سلامت اخلاقی فرزندانتان را تضمین نمائید و انسانی را تربیت کنید که علاوه بر مکارم اخلاقی، فردی جدی و با پشتکار و از خود گذشته باشد.
بنابراین لازم است که شما اولیا و مربیان عزیز بر این اساس عمل کنید و مراحل بیان شده در برنامههای مورد بحث را اجرا کنید و به رهنمودهای آن توجه فرمایید تا شخصیت فرزندان شما به این آداب اجتماعی و اخلاقی و فضایل ارزشمند انسانی مزین گردد و مانند گلی خوشبو با رایحه دلانگیز رفتار خود مشام جان اطرافیان خود را بنوازد.
آیا چنین اصول دقیق و پرثمری در تربیت و پرورش فرزندان و آماده کردن آنان برای مسؤولیتهای آینده زندگی را غیر از اسلام، در جای دیگری سراغ دارید؟
چه کسی میگوید، که غرق شدن در ناز و نعمت و رفاه دائمی هیچ ضرری برای شخصیت فرزند ندارد؟
چه کسی میگوید که آزاد گذاشتن فرد برای ارضای شهوت و لذت طلبی هیچگونه ضررو زیانی برای او ندارد؟
چه کسی میگوید که برهنگی و خودآرایی برای جوان و نوجوان اشکالی ندارد؟
و بالاخره چه کسی است که میگوید: زن صفتی و تشابه به زنان برای پسران اشکالی ندارد و موجب زیان نمیشود؟
دانشمندان و صاحبنظران علوم تربیتی و اخلاقی اتفاقنظر دارند که پدیدههای فوق از مضرترین عوامل برای ضعف حافظه، ناهنجاری و عدم تعادل روانی میباشد و موجب تباه شدن خصایل انسانی و انتشار امراض گوناگون میگردد و از مهمترین عوامل نابود کننده عفت و شرف انسانی است.
دکتر «الکسیس کارل» (فیزیولوژیست بزرگ آمریکایی) در کتاب «انسان موجود ناشناخته» میگوید: در هنگام تحریک جنسی، هورمون بخصوصی به داخل خون ترشح میشود و به مغز میرسد و حالتی تخدیری ایجاد میکند که باعث میگردد که انسان نتواند بطور طبیعی بیاندیشد و تصمیم بگیرد.
آقای «جرج بالوشی» در کتابش به نام «انقلاب جنسی» میگوید:
در سال 1962، «کندی» (رئیس جمهور وقت آمریکا) بصراحت اظهار میدارد که آینده آمریکا در خطر است، زیرا جوانان ما در لذت و شهوت غرق شدهاند و در انجام وظایف خود توانا نیستند، از هر هفت جوان که برای پذیرش سربازی معاینه میشوند، 6 نفر شرایط مناسب انجام سربازی را ندارند، به عبارت دیگر 6 نفر آنان سالم نیستند، زیرا غرق شدن در شهوت، سلامت جسمی و روحی آنان را از بین برده است.
مجله لبنانی «احد» در شماره 650 نظرات مربی اجتماعی به نام «مارگارت اسمیت» را اینچنین بیان میکند:
دختران دبیرستانی و دانشگاهی در حال حاضر فقط به احساسات و امیال خود فکر میکنند.
در حدود 60٪ از دختران در امتحانات خود رد شدهاند، این ناتوانی فکری به آن علت است که بیشتر دانشجویان به جای آنکه به فکر درس و آینده خود باشند به فکر مسائل جنسی هستند.
در جستجوی برای ریشهیابی عوامل فساد و انحطاط اخلاقی به این نتیجه خواهیم رسید که غفلت و بیتوجهی و عدم اهتمام به راهنمایی و تربیت فرزندان از عوامل بسیار مهم است.
· پدری که فرزندش را رها میکند تا با دوستان بد معاشرت کند، بدون آنکه از او در مورد رفقایش سؤال کند یا نظارتی بر او داشته باشد، بدون تردید بزودی از اخلاق سوءهمنشینان متاثیر میشود و لغزش پیدا میکند.
· پدری که به فرزندانش اجازه میدهد فیلمهای سکسی و جنایی را ببینند که حتی افراد بزرگسال را نیز مجذوب خود میکند با دست خویش دانسته یا ندانسته فرزندانش را از درهای هولناک پایین میاندازد که سرانجامی جز نابودی ندارد.
· پدری که بچههایش را به حال خود وا میگذارد تا تصاویر تحریککننده و برنامههای مبتذل و آهنگها و رقصهای مستهجن را با خیالی آسوده ببینند و گوش کنند، بدون تردید موجب فساد اخلاقی و بیبندوباری فرزندان خود شده است و شخصیت آنان را از معانی و خصایل انسانی و غیرت و آداب ارجمند اسلامی تهی خواهد کرد.
· پدری که به فرزندانش اجازه میدهد مجلات مملو از تصاویر و داستانهای شهوتانگیز خریداری کنند، بدون تردید بزودی بسوی فحشا و اعمال منافی عفت کشیده میشوند و به جای آموزش علم، روش دوستیهای کذایی و نحوه ارتباط جنسی را یاد میگیرند.
· پدری که در رابطه با حجاب زن و افراد خانوادهاش بیتفاوت است و کاری به برهنگی و خودآرایی آنان ندارد و از همنشینان و دوستان آنها غافل است و راه را برای آنان بازگذاشته است تا با ظاهری منحرف کننده و عریان از منزل خارج شوند، بدون شک آنان را برای زندگی پر از گناه و منکر آماده میکند و بزودی آنان را در دام انحراف اخلاقی و فساد و فحشا گرفتار میبیند و چه بسا که نهایتاً سبب آبروریزی شوند و عفت و شرف خویش را لکه دار کنند و آنوقت است که پشیمانی سودی ندارد.
شاعر در این باره میگوید:
أتبکی علی لبنی وأنت قتلتها |
|
لقد ذهبت لبنی فما أنت صانع؟ |
«آیا برای لبنی گریه میکنی در حالیکه عامل اصلی مرگ او خودت بودی لبنی رفت و دیگر کاری از تو بر نمیآید».
· پدری که به وضعیت درسی فرزندانش هیچ توجهی ندارد و بر امر پیشرفت درسی آنان نظارت نمیکند، فرزندانش اگر در طریق انحراف باشند خود را آزاد و مجاز میدانند تا هر تصویر عریان یا مجله مبتذل را خریداری کنند و هر نامهای که میخواهند برای معشوقه خویش بنویسند و بدین ترتیب بتدریج به جانب فساد و بیبند و باری گام بر میدارند بدون آنکه مانع و رادع دینی یا درونی داشته باشند، در این شرایط است که باز گرداندن آنان و اصلاح و درمان آنها بسیار مشکل خواهد بود.
و از جمله مبادی اخلاقی که واجب است مربیان و اولیای محترم به آن توجه کنند و بر تحقق آن حریص باشند، تربیت فرزندان براساس اخلاق نیکو و برخورد شایسته و رفتار مناسب با دیگران است.
در اینجا تعدادی از احادیث نبیاکرمص را که امت را به جانب والاترین مکارم اخلاقی و بهترین رفتار و زیباترین برخورد راهنمایی میکند بیان مینمائیم:
رسول خداص فرمودند: «إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق». «من برانگیخته شدم تا اخلاق نیکو را به کمال رسانم». (روایت احمد و حاکم و بیهقی).
«ابن مردویه» روایت کرده است که مردی از پیامبر اکرمص در مورد اخلاق خوب سؤال کرد. آنحضرت این آیه را تلاوت کرد:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩﴾ [الأعراف: 199].
«عفو را بگیرد! و امر به معروف کن! و از جاهلان روی بگردان!»
سپس فرمود: «هو أن تصل من قطعک، وتعطی من حرمک، وتعفو عمن ظلمک». «اخلاق نیک آن است که حق صله رحم را در ارتباط با کسی که با تو قطع رابطه کرده است بجای آوری و ببخشایی بر کسی که از تو دریغ نموده است و از کسی که به تو بدی کرده است درگذری».
همچنین فرمود: «أثقل ما یوضع فی المیزان یوم القیامة تقوی الله وحسن الخلق». «سنگینترین وزنه در ترازوی الهی در قیامت، تقوا و اخلاق خوب است». (روایت ابو داود و ترمذی).
«ابوذر» میگوید: مردی از پیامبرص خدا تقاضا کرد که او را نصیحت کند. پیامبرص فرمود: «اتق الله حیثما کنت، قال: زدنی، قال: اتبع السیئة الحسنة تمحها، قال: زدنی، قال: خالق الناس بخلق حسن». از خدایتعالی بپرهیز هر کجا که باشی! گفت: باز هم نصیحتم کن! فرمود: بعد از هر بدی، خوبی کن که آن را پاک میکند. گفت: باز هم نصیحتم کن! فرمود: «خوش رفتار باش و با مردم خوب برخورد کن». (روایت ترمذی).
رسول خداص همچنین فرمودند: «أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا». «کاملترین مؤمنین از نظر ایمانی کسانی هستند که بهترین اخلاق را دارد». (روایت ابوداود و ترمذی و...)
در روایت «محمدبن نصر المروزی» آمده است که مردی به خدمت رسول اکرمص رسید و در برابر ایشان قرار گرفت و گفت: ای پیامبر خدا، دین چیست؟ آنحضرت فرمودند: اخلاق خوب. مرد سؤال کننده چندین بار و از جهات مختلف به پیامبر خدا نزدیک شده و مجدداً همان سؤال را تکرار میکرد و پیامبر اکرمص جواب میداد که دین یعنی اخلاق خوب. بالاخره پس از چند بار سؤال کردن پیامبر اکرمص فرمود: هنوز نفهمیدهای؟!! منظورم آن است که خشمگین نشوی.
آنچه خواندیم اندکی از رهنمودهای عمیق و ارزشمند رسول گرامیص است که در ارتباط با آداب و معاشرت اجتماعی و اخلاقی و شیوه برخورد شایسته و رفتار پسندیده با مردم بیان فرمودهاند.
شایسته است که تمامی اولیا و مربیان عزیز آن را از ابتدا در وجود خود تحقق بخشند و شخصیت خود را بر مبنای آن شکل دهند تا بتوانند به الگویی شایسته و اسوهای پاک برای تمام کسانی که تربیت میکنند، تبدیل شوند و در مرحله بعد آداب زندگی و شیوه روابط اخلاقی و اجتماعی را به فرزندان خود بیاموزند و براساس آن کودکان خود را پرورش نمایند تا از کسی که به آنان بدی کرد، درگذرند و محبت کنند به کسانی که محبت دریغ میکنند و به کسی که با آنان خوب نبود، خوبی کنند تا مانند ملائکی باشند که بر روی زمین راه میروند و گلی خوشبو باشند که مشام جان را با عطر رفتار خویش نوازش میدهند و خلاصه آنکه مصداق کلام با عظمت خالق خویش باشند که فرمود:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩﴾ [الأعراف: 199].
«عفو را بگیرد! و امر به معروف کن! و از جاهلان روی بگردان!»
و آنجا که میفرماید:
﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ ٣٤﴾ [فصلت: 34].
«نیکی و بدی یکسان نیستند، بدی را با روشی که نیکوتر است، دفع کن! در آن هنگام، آنکه بین تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرامی است».
و نیر میفرمایند:
﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤﴾
[آل عمران: 134].
«و آنانکه خشم خویش را فرو میبرند و از مردمان در میگذرند و خدایتعالی نیکوکاران را دوست دارد».
بخواست خداوند در بحثهایمان راجع به مسؤولیت فردی و اجتماعی این موضوع را مفصلاً تشریح خواهیم کرد و درباره فضایل فردی و اجتماعی که لازم است در وجود فرزند رشد کند، بحث خواهیم کرد، موضوعاتی که به یاری خداوند عطش طالبان تربیت فرزند را فرو خواهد نشاند.
پس ای پدران، مادران، مربیان و معلمین محترم
پس از آنکه توجه و اهتمام رسول اکرمص را در ارتباط با تربیت اخلاقی دریافتیم. پس از آنکه فهمیدیم که اخلاق خوب میوهای از میوههای درخت تنومند ایمان راسخ است. پس از آنکه دانستیم که پدیدههای ناهنجار و ناشایستی که باید فرزندان خود را از آن دور نگه داریم کدامست.
و پس از آنکه سفارشات رسول گرامی خداص را راجع به اخلاق خوب و برخورد شایسته با دیگران شنیدیم، راهی نمیماند جز آنکه همت خویش را بکار گیریم و با تمامی توان خود در جهت انجام وظایف خود در قبال فرزندانمان بپا خیزیم و آنچه را که حق واقعی تربیت و تعلیم این عزیزان ماست به جای آوریم.
و بدانید که اگر درباره آنان از جنبه اخلاقی کوتاهی کنید، بدون تردید براساس فساد و بیبندوباری رشد میکنند و ماحصل نهائی انسانهایی هستند که مجرم و تبهکارند و تهدیدی علیه امنیت و آرامش جامعه خود خواهند بود و عاملی برای نابودی و تخریب نظام اجتماعی خود هستند و مردم از جرم و جنایت آنان در امان نخواهند بود. پس رضای خدا را در تربیت فرزندان در نظر داشته باشید و در جهت حمل و ادای این امانت ارجمند تمام سعی و تلاش خود را بکار گیرید که اگر امانت خود را به شیوهای صحیح ادا نمائید بزودی خانه شما به بوستانی پرگل و پر از رایحه خوشبوی تبدیل میشود و فرزندانتان مانند ماه تابانی خواهند بود که روشنی نورشان جامعه را نیز شامل میشود و ساکنان آن مانند ملائکی خواهند بود که به راه راست با اطمینان و آرامش قلبی گام بر میدارند.
﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَیَرَى ٱللَّهُ عَمَلَکُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [التوبة: 105].
«بگو عمل کنید! که بزودی خدایتعالی و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید».
[1]- شعرا قبل از ظهور اسلام را شعرای جاهلی میگویند. مترجم
[2]- تقسیمبندی شخصیتهای چهارگانه از کتاب الإیمان والحیاة نوشته دکتر یوسف قرضاوی است (با اندکی تصرف).
[3]- این حدیث را حکیم ترمذی در نوادر الأصول آورده است، و شیخ آلبانی در مورد حکم آن میگوید: این حدیث موضوع و ساختگی است. (سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة ح(6516). (مصحح)
[4]- اقتباس از تالیف جمعی از علماء در ارتباط با حکم اسلام در مورد تلویزیون.
کسی که طالب تفصیل بیشتر دراین مورد است به کتاب «حکم اسلام در مورد وسائل ارتباط جمعی» تالیف اینجانب رجوع کند. (مولف)
[5]- قاعده سد ذریعۀ به مفهوم حذف عوامل یا عللی است که به فعل یا کار حرام منتهی میشود.